بخش 17
فصل پنجم: اسرار عرفانی نماز طواف 1. نماز نیاز 2. نماز حضور 3. نماز وصال و فنا 4. نماز ولایت فصل ششم: اسرار عرفانی سعی و تقصیر اسرار باطنی سعی 1. طهارت درونی 2. شفاعت فرشتگان 3. محبوب خدا 4. سعی ابراهیم (علیه السلام) اوصاف ابراهیم
«الركن اليماني باب من ابواب الجنّة لم يغلقه الله منذ فتحه» ;
«ركن يماني، دري از درهاي بهشت است. خداوند از وقتي كه آن را گشوده، نبسته است».
اما در حديثي ديگر باب ركن يماني باب اهل بيت (عليه السلام) معرفي شده است. صادق اهل بيت (عليهم السلام) فرمود:
«الركن اليماني بابنا الذي ندخل منه الجنة» ;
«ركن يماني درِ ماست كه از اين در وارد بهشت مي شويم».
ركن يماني باب بهشت است، از آنجا مي توان بهشت را نظاره كرد، از آن جا بوي بهشت مي آيد، ركن يماني اتصالي به اهل بيت (عليهم السلام) دارد، لذا فضيلت آن دو چندان مي شود. ذكر گفتن، تواضع كردن، صلوات فرستادن، توبه كردن و با خدا سخن گفتن بي پاسخ نمي ماند. درهاي عروج از همين جا به روي اوليا گشوده مي شود، چنانكه باب ورود مولود كعبه، نيز همان جاست. ركن يماني پايان راه نيست، بلكه آغاز سلوك است; سلوكي به سمت كعبه آمال، رفتني به سوي رب جليل، گامي به سوي مسلخ عشق و آستانه اي براي ورود به درياي اسرار. ركن يماني، كليد اسرار بهشت و طواف، كليد اسرار خداست!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فروع كافي، ج4، ص409، روايت13 ; فقيه، ج2، ص208، روايت2161 و 2162 ; اخبار مكه للازرقي، ج1،338
2 . فقيه، ج2، ص208، روايت2160
فصل پنجم
اسرار عرفاني
نماز طواف
واجب است بعد از تمام شدن طواف عمره، دو ركعت نماز همانند نماز صبح خواند. همچنين ضروري است اين نماز نزد مقام ابراهيم (عليه السلام) واقع شود يعني بايد آن نماز را پشت مقام به جاي آورد. البته هر چه نماز طواف به مقام نزديك تر باشد بهتر است. مستحب است در ركعت اول بعد از حمد سوره اخلاص و در ركعت دوم بعد از حمد سوره كافرون خوانده شود. حمد و ثناي الهي، صلوات بر محمد (صلي الله عليه وآله) ، طلب قبولي اعمال، سجده هاي طولاني، گريستن و خواندن دعاهاي مختلف از مستحبات نماز طواف است. اما نماز طواف در برابر كعبه، روبروي حجرالاسود، حطيم، ملتزم و در آستانه مقام ابراهيم (عليه السلام) تأويلات و اسرار باطني دارد:
1. نماز نياز
نماز اعتراف به عبوديت است، نماز، انسان را در مقام بندگي قرار مي دهد و بندگي انسان را به عروج و آسمان مي برد. عبوديت يعني وقوف بر صدر خويش و مقام بندگي، مقام فقر است و مقام فقر يكي از مقامات عرفاني است كه قرآن هم به آن اشاره لطيفي فرموده است:(يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ). در اين آيه فقر ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فاطر : 15
منحصر به انسان شده و غنا در انحصار خدا قرار گرفته است. كل فقر در انسان است و كل غنا در او. درباره وجوه انحصار فقر در انسان نظريه هاي مختلفي در تفاسير بيان شده است.
معناي اصلي فقر، مكسور به معناي شكسته است و گاهي به معناي حفره و جاي خالي هم آمده است. از اين روست كه فقير به معناي محتاج آمده; زيرا حاجت يا نياز، كمبود يا نبود است و مشابهتي با حفره دارد، چون در هر دو حالت خلأ و كاستي وجود دارد و پيداست كه اگر چنين وضعيتي براي كسي پيش آيد، شكننده مي شود. براين اساس «انتم الفقراء» در آيه مزبور به اين معناست كه انسان ها خلأ هستي داشته و به همين جهت وجودي شكننده دارند. اين خلأ وجودي و شكستگي هستي يا به تعبير فلسفي «فقر ذاتي يا امكاني» فقط با انتساب به خدا پر مي شود و وجود انسان قوام مي يابد. لذا در ادامه فرمود:«الي الله»;اين انتساب به موجودي است كه غناي محض است.نبي خاتم (صلي الله عليه وآله) به فقر مباهات مي كند. «الفقر فخري». احتمالاً مراد از فقر همان فقري است كه در آيه گذشت.
نجم الدين رازي درباره فقر نوشت:
«اما آنچه نصيب من است، كام من در ناكامي، مراد من در نامرادي، هستي من در نيستي و توانگري و فخر من در فقر است: الفقر فخري... اي محمد، اين چه سرّ است كه تفاخر به پيشوايي و سروري انبيا نمي كني و به فقر فخر مي كني ; زيرا كه راه ما بر عشق و محبت است و اين راه به نيستي توان رفت و پيشوايي و سروري نبوت همه هستي است...».
فقر نزد عارف، به اين معناست كه انسان براي خود مالكيتي نبيند; زيرا عبد مالك چيزي نيست. فقير تنها خدا را مالك حقيقي در عالم هستي مي بيند. زبان حال فقير اين است كه: ( أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الميزان، ج17، ص34
2 . مفردات، ص383
3 . سفينة البحار، ج2، ص378
4 . مرصاد العباد، ص115
5 . آل عمران : 20
سالكان براي فقر مراتب و درجاتي معتقدند: اولين رتبه فقر، فقر زاهدانه است. فقير در اين مقام، دست از دنيا و آنچه دنيوي است، مي شويد. همچنين زبان از سخن گفتن در باب آن مي بندد و در طلب آن هرگز بر نمي آيد. دومين رتبه، رجوع به سابقه ازلي است. فقير در اين مقام، از سرّ قدر آگاه مي شود، حقيقت عمل را مي بيند و استعدادها را مي شناسد و در اين مقام، به اين حقيقت پي مي برد كه: «وجودك ذنب لا يقاس به ذنب». اما فقر حقيقي آن است كه عارف ببيند كه هر آنچه بر او جاري است، حكم ازلي است. سالك در اين مقام، از خود سلب اراده مي كند و اسم و رسمي براي خود نمي بيند و اين فقر، فخر عارفان است.
واقعيت آن است كه فقر چيزي جز اين نيست كه انسان نيازهاي خود را ببيند و بر آن ها وقوف كامل يابد. انسان، چه در ظاهر و چه در باطن، يك پارچه فقر و نياز است; اما تنها انسان هاي تيزبين اين فقر واقعي را مي بينند و آن را حس مي كنند. البته انسان هايي وجود دارند كه در عين نياز، خود را بي نياز مي بينند و دست به عصيان و طغيان مي زنند:
(كَلاّ إِنَّ اْلإِنْسانَ لَيَطْغي * أَنْ رَآهُ اسْتَغْني) ;
«انسان چون خود را غني و دارا مي بيند طغيان و سركشي مي كند.»
كسي كه به اين مقام نائل آيد ـ يعني خود را نيازمند، بلكه عين نياز به خدا
ببيند ـ هرگز دست نياز به سوي غير خدا دراز نمي كند و اين شيوه مؤمن واقعي
است.
به راستي سعدي چه زيبا و دلنشين مطلب را بيان كرده است:
«گفتا نشنيدي كه پيغمبر (صلي الله عليه وآله) گفت: «الفقر فخري.» گفتم: خاموش كه اشارت سيد (صلي الله عليه وآله) به فقر طايفه اي است كه مرد ميدان رضايند و تسليم تير قضا، نه اينان كه خرقه ابرار پوشند و لقمه ادرار فروشند».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح منازل السائرين، ص129ـ131
2 . علق : 6ـ7
3 . گلستان، ص179
خواجه عبدالله انصاري نيز در باب فقر و افتخار چنين سخن گفته است: «فقر سيمرغي است كه از وي جز نام نيست و كس را به وي روايي كام نيست. فقر هشيار است و فقير ديوانه، فقر بام است و فقير خانه. فقر مقام راهست و سرّ لي مع الله است. فقر كبريت احمر است و كيمياي اخضر، فقر نيستي است كه كس را در پيش او هستي نيست: «اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَرَاء». هر كه جز وي هست درويش است و همه را اين مقام در پيش است، اما خلق متابع شنيد است و كار در ديد است. آنكه دنيا را بگذارد، زاهد است و آنكه عقبي را بگذارد، مجاهد است و اين هر دو صفت آب و خاك است و درويش از اين هر دو پاك است. «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً».
يكي از اشاره هاي نماز، عبوديت، افتقار و ذلت است. نماز بنده را در مقابل رب كريم قرار مي دهد، نماز مشق زندگي است، نماز احساس فقر و ذلت است; ذلتي كه سزاي نياز انسان است، احساس ذلتي كه در انسان رغبت سلوك را بيدار مي كند، ذلتي كه به انسان قصد حقيقت مي دهد، ذلتي كه انسان را كم سخن و پر تفكر مي كند، ذلت و فقري كه خواب را از انسان مي ستاند و آدمي را غرقه عيش و مستي مي كند، ذلتي كه حلاوت بندگي را به كام انسان مي نشاند و انسان را از خويشتن خويش فارغ كرده، خدا را به جاي آن مي نشاند. با اين ذلت، فقر و استكانت است كه انسان به معناي اين آيه واقف مي شود:
(وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ) ;
«و چهره ها در برابر خداي زنده پاينده خاضع مي شوند.»
امام زين العابدين (عليه السلام) در حديث شبلي، نماز در مقام ابراهيم (عليه السلام) را به معناي بندگي، طاعت و مبارزه با شيطان دانست.
«قَالَ (عليه السلام) نَوَيْتَ حِينَ وَقَفْتَ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) أَنَّكَ وَقَفْتَ عَلَي كُلِّ طَاعَة وَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار، ج19، ص83
2 . مجموعه رسائل فارسي خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص368
3 . طه : 111
تَخَلَّفْتَ عَنْ كُلِّ مَعْصِيَة؟ قَالَ: لاَ. قَالَ: فَحِينَ صَلَّيْتَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ، نَوَيْتَ أَنَّكَ صَلَّيْتَ بِصَلاَةِ إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) وَ أَرْغَمْتَ بِصَلاَتِكَ أَنْفَ الشَّيْطَانِ؟ قَالَ: لاَ. قَالَ لَهُ: فَمَا صَافَحْتَ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ وَ لاَ وَقَفْتَ عِنْدَ الْمَقَامِ وَ لاَ صَلَّيْتَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ» ;
«پرسيد: پس وقتي كه آنجا دو ركعت نماز خواندي، نيت كردي كه ابراهيم گونه نماز بگزاري و با نمازت، بيني شيطان را به خاك بمالي؟ گفت: نه. فرمود: پس... نه در كنار مقام ابراهيم ايستاده اي و نه در آنجا دو ركعت نماز خوانده اي.»
در نماز طواف بايد خدا را به چيزي بندگي كرد كه در او نيست. خدا خواسته است كه بنده اش او را به چيزي بندگي كند كه در او وجود ندارد. امتياز بنده از خدا به فقر اوست و امتياز خدا از بنده به غناي اوست. فقر، جامه اي زيبا براي بنده و غنا، ديباي دل انگيزي براي خداست. خدا مي خواهد كه انسان او را با فقر، ضعف، ذلت و انقطاع بندگي كند و اينها اموري است كه در ذات حق يافت نمي شوند. به بيان ديگر بندگي با تكبر، عبوديت و غرور و نماز با بي نيازي سازگار نيست; نماز عين نياز است; از اين رو در دعايي كه در نماز طواف آمده است، سرّ بندگي موج مي زند.
امام حسين (عليه السلام) را در حال طواف خانه خدا ديدند. سپس نزد مقام ابراهيم (عليه السلام) آمد و نماز گزارد. آنگاه صورت بر مقام نهاد و شروع به گريه كرد و گفت: «بنده كوچك تو در آستان توست، خواهنده تو و بينواي تو در پيشگاه توست...» اين را پيوسته تكرار مي كرد.
2. نماز حضور
نماز انسان را به قربانگاه مي برد، نماز معراج بندگان خداست. به فرموده پيامبر (صلي الله عليه وآله) :
«الصَّلاَةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيّ» ;
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ربيع الابرار، ج2، ص149
2 . سفينة البحار، ج2، ص43
«نماز مايه تقرب اهل تقواست.»
نماز دو بعد دارد; صورت ظاهري و روح باطني. ظاهر آن اركان، حركات و اذكار است، اما روح باطني آن نيت، اخلاص و حضور است. نمازي كه از اينها خالي است، نماز بي روح است و نماز بي روح نماز مرده اي بيش نيست. نمازي كه از جان خاشع و متواضع برخيزد، آدمي را به كعبه معنا مي رساند و كعبه معنا چيزي جز مقام قلب نيست. چنانكه در حديث قدسي مي خوانيم:
«لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لاَ أَرْضِي وَ لكن يَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ».
«زمين و آسمان جاي من نيست بلكه قلب بنده مومن جاي من است.»
بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)، بنابراين نماز روح و جان آدمي را به آسايش و آرامش واقعي نزديك و نزديك تر مي كند. نماز نردبان سلوك به عالم نور، پلكان صعود به بام بهجت و سرور است. قيام در عالم ملكوت از قامت بندگي و رهايي است، نماز دستهاي نياز را به دامن كبريايي حق پيوند مي زند، نماز قد خميده در ركوع را در قيامت راست مي كند، نماز سرهاي به سجده را در آخرت در ميان خلايق عزيز و بزرگ مي كند، تشهد نماز قلب آدمي را به شهود مي رساند، نماز بارش ابر بركات، بر كوير تشنه جان آدمي است و نماز ديواني از عالم وجود است كه هر برگ آن كليد سرّي از اسرار عالم هستي است. خدا بشارت بهشت را در نماز قرار داده است، زنجيرهاي معصيت و اوج بندگي با نماز گره خورده است، نماز پرنده جان را از قفس طبيعت مي رهاند و انسان را تا اوج قله هستي به پرواز درمي آورد، نماز قلب را حاضر مي كند، با نماز پيمانه جان آدمي با شراب پاك لبريز مي شود، نماز زيباترين زمزمه هستي است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار، ج55، ص39
2 . طه : 14
3 . رعد : 28
انسان با غرور زنده است، آدمي معمولا متكبر و خود بزرگ بين است. اما اين نماز است كه انسان را به سجده مي برد و قد آدمي را در برابر عظمت كبريايي خدا خم مي كند و با همين ذلت و فرو افتادن، پرده هاي غفلت و نسيان را از پيش چشمان آدمي فرومي اندازد، نماز بتهاي نفساني را مي شكند، نماز تخريب گر طاغوت درون و نماز تماشاگه راز است، نماز آدمي را در درياي بيكران هستي غرقه مي كند و در جوار رحمت الهي قرار مي دهد، نماز گذرگاه عبور از دنيا به عالم معناست، نماز يك سفر معنوي است و نماز فرصت حضور است. مرحوم امام راحل(قدس سره) به حديثي نوراني از امام صادق (عليه السلام) درباره حضور قلب در نماز اشاره مي كند:
«لاَُحِبُّ لِلرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ مِنْكُمْ إِذَا قَامَ فِي صَلاَة فَرِيضَة أَنْ يُقْبِلَ بِقَلْبِهِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي وَ لاَ يَشْغَلَ قَلْبَهُ بِأَمْرِ الدُّنْيَا، فَلَيْسَ مِنْ عَبْد يُقْبِلُ بِقَلْبِهِ فِي صَلاَتِهِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي إِلاَّ أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ بِوَجْهِهِ وَ أَقْبَلَ بِقُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَيْهِ بِالْمَحَبَّةِ بَعْدَ حُبِّ اللَّهِ إِيَّاهُ».
«همانا من دوست مي دارم از شماها مرد مومني را كه وقتي در نماز واجبي ايستاد، اقبال و توجه قلبي اش به سوي خداي تعالي باشد و قلبش را به كار دنيا مشغول نكند. بنده اي كه در نمازش به سوي خدا با قلبش توجه كند خداوند به سوي او به وجهش رو مي كند، و قلوب مومنان را به سوي او متوجه مي كند.»
سپس امام راحل(قدس سره) مراتب حضور قلب در نماز را بيان مي كند. اولين مرتبه حضور قلب اين است كه نماز گزار به طور اجمالي توجه كند كه نماز سراي معبود است، نماز توسل به اسماء الهي است، مثل اين كه شخصي قصيده اي در مدح يك نفر بسرايد و آن را كودكي بخواند. كودك از اين قصيده همين اندازه مي فهمد كه در وصف و ثناي شخصي است. مرتبه دوم، حضور قلب تفصيلي در نماز است. بدين معنا كه نماز گزار بايد به معاني اركان و اذكاري كه در نماز مي گويد واقف باشد و در حين نماز به آن ها توجه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . چهل حديث، ص431
2 . همان، ص434ـ437
كند.سوم،حضور قلب در معبود است چه به صورت تجليات افعالي و چه به گونه تجليات
اسمائي و صفاتي و چه به نحو تجليات ذاتي; يعني عابد سالك بداند و شهود كند كه تمام افعال، صفات و ذوات پرتو تجلي اوست.
3. نماز وصال و فنا
نماز حقيقي چيزي جز وصال به محضر ربوبي نيست. اگر در نماز قلب خاشع باشد و دل انسان حاضر، نماز وصال حاصل مي آيد. حضور قلب در نماز، انسان را تا وصال حق بالا مي برد. اهل حقيقت نماز شهود محبوب اقامه مي كنند. اهل كشف، حضور معشوق را در نماز مي چشند. اگر نماز نور چشم است، بايد با چشمان عيان سراغ آن رفت و به گونه اي نماز گزارد كه گويا انسان مخاطب خويش را مي بيند. بنده نماز گزار با قوت ايمان و يقين به بصيرت رسيده، جلوه هاي رحماني را در نماز به شهود مي نشيند. بنده سالكي كه قلبي هميشه حاضر دارد، در نماز به مقام جمع الجمعي رسيده و تا حضرت احديت رفعت يافته است. او در اين مقام از ماسواي حق خالي شده و به حق بقا يافته است، او قيامش، ركوعش و سجودش همراه با وصل و فناست. شواغل و شوائب دنيوي نمي توانند حضور قلب را از او بستانند. نور عرفان هميشه در جان او روشن است و اشارات معنوي نماز او را به سر منزل مقصود مي رساند.
عارفان گاهي به اين درجه، مقام غرق مي گويند. اگر سالك در ارتباط با خدا به مرتبه اي دست يابد كه تنها متوجه محبوب خويش باشد و از هر چيز ديگري منصرف، او غرق معشوق شده است.
خواجه عبدالله انصاري براي اشاره به اين رتبه به آيه ذبح اسماعيل استناد مي كند:
(فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ) ;
«پس چون هر دو تسليم شدند ابراهيم، اسماعيل را به پيشاني بر زمين افكند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . منازل السائرين، ص216
2 . صافات : 102
از اين روست كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) هم خود را فرزند دو قرباني ناميد: «أَنَا ابْنُ الذَّبِيحَيْن».البته منظور از دو قرباني يكي اسماعيل و ديگري جناب عبدالله، پدر بزرگوار ايشان است كه با فدا كردن صد شتر از قرباني كردن او خودداري كرد. وجود ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام)را هنگامي كه آماده قرباني شدند چنان شوق و محبتي فراگرفته بود كه فقط محبوب خويش را مي ديدند و در وجود او غرق، محو و فاني شدند.
غرق ناظر به مقام جمع است آنگاه كه حالت استغراق بر عبدي غالب شد، ديگر از خود سخن نمي گويد، او به مقام اشاره رسيده است، جلوه اسم «هادي» شده، از تمام نامها و نشانه ها گذشته است. غريق شهود حق، محل واردات و اشارات حق است، چشمانش به نگرش فروغ ازلي بينا شده با تجليات سرمدي به تماشاي حقايق نشسته است، در اين حالت سير بنده، سير خداست و سلوكش با قدمهاي حق امكانپذير است. عبد نمازگزار يك غريق شاهد است كه درون اقيانوس هستي غوطه مي خورد و با غواصي به اعماق بحر حقايق مي رود و با هر جستني حقيقتي را كشف مي كند. نماز او نماز وصل، قيام او، قيام شهود، ركوع او، ركوع كشف و سجده اش، سجده غرق و فناست، تو گويي او دو ركعت نماز وصال و فنا مي خواند.
شرايط نماز، طهارت ظاهري از نجاست و طهارت باطني از شهوت است. طهارت جامه ظاهري از نجاست و جامه باطني از معصيت است، استقبال ظاهري به كعبه و استقبال باطني به سمت عرش خداست. قيام ظاهري به ايستادن و قيام باطني به ايستادن در روضه قرب، خلوص نيت به اقبال حضرت حق، تكبير در مقام هيبت، قرائت به عظمت، ركوع به خشوع، سجده به خضوع، تشهد به اجتماع و سلام به فناء اسماء و صفات است. پيامبر (صلي الله عليه وآله) چون به نماز مي ايستاد، در دلش جوششي بود همچون جوشش ديگي كه زير آن آتشي افروخته باشد. يكي از عارفان نماز خويش را اينگونه به وصف آورده است.
«چون وقت اندر آيد، يك وضويي ظاهري و باطني بكنم ; ظاهر به آب و باطن به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عيون اخبار الرضا، ج1، ص167
2 . كشف المحجوب، ص386
توبه، آنگاه در مسجد اندرآيم و مسجد حرام را شاهد كنم و مقام ابراهيم را ميان دو ابروي خود ببينم و دوزخ را بر [سمت] چپ خود و صراط را زير قدم خود و ملك الموت را از پس خود، آنگاه تكبيري كنم با تعظيم و قيامي به حرمت و قرائتي با هيبت و سجودي به تضرع و ركوعي به تواضع و جلوسي به حلم و وقار و سلامي به شكر».
عارف آنچه بيند،نه با چشم خويش.شهود اگر غالب شود، هر جا نگرد او را بيند و هر چه شنود و هر چه گويد با او گويد. نماز مشاهده اسرار عالم هستي است، نماز طواف، قلب عارف را به مقام شهود حق مي رساند. عبد سالك در نماز طواف، تنها چشم به روي خدا باز مي كند و چشم خويش را بر ما سوا مي بندد، او دو ركعت نماز وصل به جا مي آورد.
4. نماز ولايت
نماز طواف نزد مقام ابراهيم (عليه السلام) انجام مي شود; مكاني كه ابراهيم و اسماعيل مأموريت يافتند آن را براي حج گزاران و طواف كنندگان طاهر كنند. لذا نماز طواف، نمازي است پشت مقام ابراهيم (عليه السلام) و در مكاني پاك.
(وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي وَ عَهِدْنا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان، ص387
2 . خلاصه شرح تعرف، ص391
3 . همان، ص392
إِلي إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ) ;
«و (بخاطر بياوريد) هنگامي كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براي مردم قرار داديم او از مقام ابراهيم، عبادتگاهي براي خود انتخاب مي كند و ما از ابراهيم و فرزندش اسماعيل پيمان گرفتيم كه: خانه مرا براي طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك و پاكيزه كنيد.»
نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام) نماز در جايگاه ولايت است، نماز پشت سر ابراهيم (عليه السلام) است. مقام ابراهيم (عليه السلام) ، جاي پاي مردي است كه در تاريخ بشريت حماسه هاي جاويد آفريد، او كه خانه توحيد بنا كرد و در اين هنگام پاي خود را بر روي اين سنگ تاريخي گذارد، اين ابراهيم (عليه السلام) بود كه با قلبي سرشار از ايمان، خدايان دروغين را شكست، بتها را فرو ريخت و با اراده اي پولادين از آزمون هاي سخت سربلند بيرون آمد. او براي توحيد جان خويش تقديم نمود و به درون كوه آتش فرو رفت; آتشي كه به امر خدا سرد و آرام گشت. ابراهيم (عليه السلام) در كنار مقام نبوت به درجه رفيع ولايت نايل آمد. نماز را بايد پشت سنگي به جا آورد كه جاي پاي توحيد و شهود است، تكه سنگي كه از روزگاران كار و تلاش، از صحراي بي آب و علف، از ناله هاي هاجر و اسماعيل و از جوشش آب زمزم خاطره ها دارد.
نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام) به معناي قرباني كردن اسماعيل (عليه السلام) است. بايد نزديك ترين افراد را به مسلخ عشق برد و به پاي او فدا كرد. در اين نماز بايد شهوت، مقام، منصب، نام، نشان، شهرت و دنيا را داد و به جاي آن عرفان و معرفت گرفت. اين نماز با ديگر نمازها متفاوت است در اين مكان پاك، انبيا نماز گزارده اند، اين مكان، محل نماز پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اولياي خداست. در اين نماز انسان با روحي جديد كلماتي تازه مي گويد، فريضه اي متفاوت به جاي مي آورد، در اينجا بايد يادي از قيام ها، ركوع ها و سجده هاي خورشيد كرد; خورشيدي كه ما از نگاه به او محروميم و از ديدار او غائب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 125
فصل ششم
اسرار عرفاني
سعي و تقصير
حج گزار بايد پس از انجام نماز طواف، ميان صفا و مروه سعي كند; يعني از كوه صفا به مروه برود و از مروه به صفا باز گردد. سعي ميان صفا و مروه هفت مرتبه (شوط) است. همچنين واجب است كه سعي از صفا شروع شده، به مروه ختم گردد. طهارت و خلوص نيت از واجبات سعي است و خداي سبحان در قرآن صفا و مروه را از شعائر دانسته:
(إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ).
«صفا و مروه محل عبادت خداست. پس كسي كه حج خانه كعبه يا عمره به جا آورد مانعي نيست كه سعي بين صفا و مروه نيز بجا بياورد و هر كسي اعمال خير انجام دهد، خداوند پاداش او را عنايت خواهد كرد و خداوند شكرگزار و آگاه است».
آيه مزبور در سال هفتم هجري نازل شد. در آن سال رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با مشركان شرط نموده بود كه در حال سعي بتها را از صفا و مروه بردارند، ولي هنوز سعي تمام نشده بود كه مشركان مجدداً بتها را به جاي خود برگرداندند. در اين حال از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) سئوال شد كه آيا با وجود بتها سعي صحيح است يا باطل؟ ايشان فرمود: «در اين حال آيه نازل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 125
شد وسعي ميان صفا و مروه با وجود بتها ترخيص شد،از آن پس مردم با همان حال سعي
مي كردند تا هنگامي كه پيغمبر خدا (صلي الله عليه وآله) حج به جاي آورد و آن بتها را پايين افكند».
بشريت است و قلب آدمي از اين صفا و مروت و با نور خدايي منور مي شود. (يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ). عجب نيست اگر شير صافي از ميان خون سرخ بيرون آيد، بلكه عجيب اين است كه دُرّ معرفت از ميان صدف انسانيت ظهور كند، پس صفا و مروه سرّي دارد كه آن اشاره به صفا و مروت قلب انساني است.
صفا و مروه نام دو كوه است كه سعي بايد ميان آن دو صورت گيرد. اين كه چرا اين دو كوه به اين دو نام ناميده شده اند، سرّي ظريف دارد; صفا را صفا ناميده اند چون محل هبوط آدم بود و او از سوي خدا «مصطفي» بود. (إِنَّ اللهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ). همچنين حوا بر كوه ديگر هبوط كرد و از اين رو مروه را مروه ناميدند، چون «مرأه» بر آن كوه فرود آمد. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«سُمِّيَ الصَّفَا صَفًا لاَِنَّ الْمُصْطَفَي آدَمَ (عليه السلام) هَبَطَ عَلَيْهِ فَقُطِعَ لِلْجَبَلِ اسْمٌ مِنِ اسْمِ آدَمَ (عليه السلام) يَقُولُ اللَّهِ تَعَالَي: (إِنَّ اللّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ) وَ هَبَطَتْ حَوَّاءُ عَلَي الْمَرْوَةِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الْمَرْوَةَ لاَِنَّ الْمَرْأَةَ هَبَطَتْ عَلَيْهَا، فَقُطِعَ لِلْجَبَلِ اسْمٌ مِنِ اسْمِ الْمَرْأَةِ».
«صفا، صفا ناميده شد چون آدم ـ كه برگزيده خدا بود ـ بر آن هبوط كرد. پس بر اين كوه اسمي از اسماء آدم گذارده شد خداوند فرمود: «همانا خدا برگزيد آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان» و حوا بر كوه مروه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع البيان، ج1، ص240 ; نورالثقلين، ج1، ص148
2 . كشف الاسرار، ج1، ص430 ; بيان السعادة، ج1، ص157
3 . بقره : 257
4 . آل عمران : 23
5 . تهذيب الاحكام، ج5، ص19، روايت53
هبوط كرد و مروه را مروه ناميدند، چون مرأة بر آن هبوط كرد. پس اين كوه نامي از نامهاي مرأة به خود گرفت.»
بنابراين آدم و حوا كه از بهشت بيرون آمدند و به زمين هبوط كردند، هر دو در كنار محل خانه خدا به زمين آمدند، اما يكي بر كوه صفا و ديگري بر كوه مروه قرار گرفت. اين دو كوه به نام پدر و مادر انسان ها نامگذاري شده است; اولين انسان هاي روي زمين و نخستين كساني كه از بهشت بيرون رفتند.
اسرار باطني سعي
سعي ميان صفا و مروه فضيلت هاي بي شماري دارد. سعي انسان را پاك مي كند، فرشتگان به سعي كنندگان نظري خاص داشته، آن ها را شفاعت مي كنند. حتي سعي مي تواند باعث آثار مثبت مادي و اين جهاني گردد; يعني براي انسان منافع مالي در پي داشته باشد.
1. طهارت دروني
سعي موجب مي شود درون آدمي پاك گردد، گناهان زائل شود، سياهي از قلب انسان زدوده گردد و انوار الهي باطن زائر را فرا گيرد. يكي از ابعاد عرفاني سعي اين است كه گناه را از بين مي برد و معاصي را مي شويد.
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«الْحَاجَّ إِذَا سَعَي بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ»;
«حج گزار وقتي بين صفا و مروه سعي مي كند، از گناهانش بيرون مي رود.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . التهذيب، ج5، ص19، روايت56 ; فقيه، ج2، ص208، روايت2167
كسي كه باطنش پاك شود، درونش نوراني مي شود، او مي تواند نور ببيند. اين نورها در ابتدا كم سو و محدودند; اما رفته رفته قوي شده، وسعت مي يابند تا جايي كه سالك مي تواند نور آسمان ها و زمين را كه همان ملكوت است نظاره كند. اگر كسي به اين نور دسترسي پيدا كند، از شرك خلاصي يافته است و با خلق عالم به صلح مي رسد و به يقين مي داند كه تمام موجودات ذكر خدا مي گويند و تنها او را مي پرستند. اين نور، سالك را به تحير واداشته، در درياي نور مستغرق مي گرداند. درون سالك صافي گشته، آبگينه اي پاك مي گردد، در اين حال سعي كننده با باطني طاهر و با مجاهدات قلبي، مصفا و منور مي گردد. امام صادق (عليه السلام) در حديث مصباح الشريعه به لطيفه اي عرفاني اشاره فرمود:
«صفّ روحك و سرك للقاء الله تعالي يوم تلقاه بوقوفك علي الصفا و كن ذا مروّة من الله بفناء أوصافك عند المروّة و استقم علي شروط حجّك و وفاء عهدك الذي عاهدت ربك و أوجبته له يوم القيامة» ;
«با ايستادن بر كوه صفا، روح و درون خود را براي روز ديدار با خداوند تصفيه كن و جلا ده و نزد مروه، صاحب مروت و اوصافي وارسته باش و بر اين شرطهاي حج خود و به عهدي كه با پروردگارت بسته اي و بر خود واجب ساخته اي، تا روز قيامت وفادار باش و پايدار بمان.»
2. شفاعت فرشتگان
كسي كه ميان صفا و مروه سعي كند، فرشتگان او را بي نصيب نگذاشته، نظر الهي به او مي كنند. شفاعت شافعين دو گونه است; شفاعتي كه پذيرفته مي شود و شفاعتي كه مردود است. شفاعت ملائك براي سعي كنندگان، شفاعت مقبول است و خداوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عوارف المعارف، ص293ـ296
2 . مصباح الشريعه، ص47
شفاعت آنان را براي ساعيان مي پذيرد. امام سجاد (عليه السلام) فرمود:
«السَّاعِي بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ تَشْفَعُ لَهُ الْمَلاَئِكَةُ فَتُشَفَّعُ فِيهِ بِالاِْيجَابِ».
«فرشتگان براي كسي كه ميان صفا و مروه سعي كند، شفاعت مي كنند و شفاعتشان درباره او پذيرفته مي شود.»
بخشش آدمي مراحلي دارد; اولين مرحله بخشش، توبه است. انسان گنهكاري كه در دنيا پشيمان شود و توبه كند غفران الهي شامل حال او شده، گناهانش محو مي شود. گاهي «تكفير» الهي شامل حال گنهكار شده و گناهانش از بين مي رود:
(وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ) ;
«و هر كه به خدا ايمان بياورد و كار شايسته كند، گناهانش را مي ريزد.»
محو شدن عمل مي تواند به دلايل مختلفي باشد; مثل دعاي ديگران يا عمل نيكي كه انسان انجام داده است.
شفاعت از مراحل پاياني آمرزش و بخشش انسان هاست كه در قيامت تحقق پيدا مي كند. اگر در انسان قابليت و زمينه اي باشد، اين امكان وجود دارد كه شفاعت شفاعت كننده اي شامل حال انسان شود. شفاعت فقط به اذن خداست. از كساني كه از سوي خدا در قيامت جهت شفاعت اذن دارند، ملائكه اند. شفاعت آن ها در حق سعي كنندگان پذيرفته و مقبول است و از اين طريق، ذنوب و معاصي آنان از بين مي رود و محو مي شود كه: (يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ); «خدا هر چه را بخواهد محو يا اثبات مي كند». فرشتگان ملكوتي اند و سعي كننده، مشابهتي با ملكوتيان پيدا مي كنند. اين مشابهت موجب مي شود تا شفاعت فرشتگان در حق او مقبول افتد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فقيه، ج2، ص208، روايت2168
2 . تغابن : 9
3 . رعد : 39
3. محبوب خدا
مسعي محبوب ترين محدوده اي است كه در حج وجود دارد و از ميان مناسك
حج هيچ كدام به اندازه سعي پيش خدا محبوب و عزيز نيست. اين محبوبيت رمز و رازي دارد، خداوند مي خواهد بنده اش نزد او ذليل باشد و اين ذلت بيش از همه جا در مسعي نمود دارد، چنانكه گردنكشان و جباران تاريخ در اين مكان احساس ذلت
مي كردند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«مَا مِنْ بُقْعَة أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ مِنَ الْمَسْعَي لاَِنَّهُ يُذِلُّ فِيهَا كُلَّ جَبَّار».
«نزد خداوند، هيچ بقعه اي محبوب تر از محل سعي نيست، زيرا هر گردنكشي در آن خوار مي شود.»
همچنين امام (عليه السلام) در حديثي ديگر حكمت سعي را چنين بيان فرمود:
«جُعِلَ السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ مَذَلَّةً لِلْجَبَّارِينَ».
«سعي واجب شده است براي خوار كردن جباران.»
«جبار» و «متكبر» دو اسم خداست، اين دو اسم مختص به ذات حق اند و احدي از انسان ها نبايد براين دو اسم، خود را شريك خدا كند. اگر روحيه تكبر، خود بزرگ بيني، عجب، عصيان و گردنكشي در كسي باشد، خداوند ريشه آن را با دو اسم خود مي خشكاند. خداي سبحان به خلق و خوي فرعوني نظر عنايت ندارد و با فرعون و فرعونيان تاريخ مبارزه اي سرسخت داشته است. اگر در كسي خلق فرعوني و روحيه سركشي داشته باشد، توحيد در جان او رخنه نكرده است; بنابراين، سعي، گردن گردنكشان را مي شكند و خلق و خوي عصيان گري را مي سوزاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج4، ص334، روايت3 ; علل الشرايع، ص433، روايت2 ; فقيه، ج2، ص196، روايت2124
2 . فروع كافي، ج4، ص434، روايت5
4. سعي ابراهيم (عليه السلام)
يكي از حكمتهاي تشريع سعي و رمز و رازهاي وجوب آن، سعي ابراهيم است. علي بن جعفر از امام كاظم (عليه السلام) درباره سرّ سعي ميان صفا و مروه پرسيد امام پاسخ داد:
«جُعِلَ لِسَعْيِ إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) » ;
«به خاطر سعي ابراهيم سعي ميان صفا و مروه قرار داده شده است.»
اوصاف ابراهيم
ابراهيم (عليه السلام) در ميان انبيا، جايگاه ويژه اي دارد تا بدان حد و پايه كه خداوند در قرآن 69 بار نام او را در 25 سوره بيان نموده است، صفات برجسته اي براي او بيان نموده و او را مدح و ستايش كرده است. بيش از سي وصف براي ابراهيم (عليه السلام) آمده كه هر يك كافي است تا انساني را به اوج برساند. اشاره به آن ها مي تواند عظمت و جايگاه «اب الانبياء» را نشان دهد.
پذيرش در امتحان سخت الهي: (وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ)«هنگامي كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود و او به خوبي از عهده اين آزمايش ها برآمد.
براي طواف كنندگان و اعتكاف كنندگان و ركوع كنندگان و سجده كنندگان تميز كنيد و همچنين در سوره حج مي فرمايد: (وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ);«اي ابراهيم! خانه ام را براي طواف كنندگان و نمازگزاران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاكيزه و تطهير كن».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قرب الاسناد، ص237، روايت932
2 . بقره: 124
3 . بقره : 125
4 . حج : 26
بنيان گزار كعبه: (وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ); «هنگامي كه ابراهيم ستون هاي خانه خدا را بالا برد».
تسليم محض درگاه الهي: (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ); «در آن هنگام كه پروردگارش به او گفت: اسلام بياور! گفت: در برابر پروردگار جهانيان، تسليم شدم».
رهبر جهانيان: (إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً); «اي ابراهيم! تو را براي رهبري و امامت مردم قرار دادم».
صابر و بردبار: (إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوّاهٌ مُنِيبٌ); «به راستي كه ابراهيم، بردبار و دلسوز و بازگشت كننده (به سوي خدا) بود».
در هم كوبنده بتها: (وَ تَاللهِ لاََكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ * فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ كَبِيراً لَهُمْ); «به خدا سوگند، در غياب شما، نقشه اي براي نابودي بت هايتان مي كشم! سرانجام همه آن ها جز بت بزرگشان را قطعه قطعه كرد».
محبوب خدا: (وَ اتَّخَذَ اللهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً); «خدا ابراهيم را به دوستي خود، انتخاب كرد».
نخستين مجري برائت از مشركين: (إِنَّنِي بَرِيءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ); «به راستي كه من از شريك هايي كه شما (براي خدا) مي سازيد بيزارم».
داراي اسوه حسنه: (قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ); «براي شما سرمشق خوبي در زندگي ابراهيم وجود داشت».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 127
2 . بقره : 131
3 . بقره : 124
4 . هود : 75
5 . انبياء : 57ـ58
6 . نساء : 125
7 . انعام : 78
8 . ممتحنه : 4