بخش 19
فصل هفتم: اسرار عرفانی عرفات سرّ ترویه اسرار عرفات یک) موقف معرفت و بصیرت دو) وادی شور و عشق سه) عرصات قیامت چهار) سرزمین قرب و دعا سرّ عصر عرفات فصل هشتم: اسرار عرفانی مشعر 1. شمیم رحمت
فصل هفتم
اسرار عرفاني عرفات
بر حج گزار واجب است با احرام به نيت حج تمتع، در عرفات وقوف پيدا كند; يعني در زمان خاصي در محل عرفات حاضر باشد. اين وقوف از اركان حج بوده، قصد قربت نياز دارد و بايد بعد از زوال روز نهم تا غروب شرعي در آنجا باشد. وقوف در عرفات داراي مستحباتي است نظير: طهارت، غسل، حضور قلب، وقوف در سمت چپ كوه و در دامنه آن، به جا آوردن نماز ظهر و عصر در اول وقت به يك اذان و دو اقامه و خواندن دعاهاي مأثور كه در رأس آن دعاي عرفه سيد الشهداست و نيز دعاي امام سجاد (عليه السلام) كه در صحيفه سجاديه آمده است.
در قرآن آيه اي وجود دارد كه بر عرفه منطبق شده است.
(وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَ شاهِد وَ مَشْهُود) ;
«و قسم به روز موعود و قسم به شهادت دهنده و آنچه بدان شهادت دهند.»
بعضي ديگر شاهد را روز عرفه و روز موعود را روز قيامت معرفي كرده اند. ولي اكثر ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بروج : 2ـ3
2 . معاني الاخبار، ص298
3 . همان.
روايات شاهدرا روز جمعه ومشهود را روز عرفه وروز موعود را قيامت اعلام نموده اند.
همچنين در آيه اي ديگر مراد از مشهود همان روز عرفه است.
(ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ) ;
«در آن روز كه مردم گرد آورده شوند و آن روز كه مردم را در آن حاضر گردند.»
بر اين اساس مي توان گفت تعبير «مشهود» در اين دو آيه بر روز عرفه تطبيق شده است; از اين رو خداوند در قرآن به عظمت اين روز قسم ياد كرده و آن را روزي دانسته است كه تمامي انسان ها در آن حاضر شده اجتماع يابند. همچنين براساس آيه دوم مي توان گفت مناسبتي ميان عرفات و عرصات قيامت وجود دارد.
در تفاسير عرفاني اقوال متعدد و فراواني درباره «شاهد» و «مشهود» آمده است.از جمله اين كه: شاهد، خلق و مشهود، خداست; از آن جهت كه انسان ها خدا را با قلب خويش شهود مي كنند. شاهد، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) است و مشهود، قيامت; از آن رو كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) تمامي اهل قيامت را مشاهده مي كند.شاهد،ملك است و مشهود، انسان; بدين سبب كه فرشتگان آدمي و اعمال او را مي نويسند،شاهد،امت رسول (صلي الله عليه وآله) است و مشهود، ساير امم. شاهد، حجرالاسود است و مشهود، زائران بيت الله. براساس ميثاق الهي، شاهد، قيامت است و مشهود، انسان ها و شاهد، انبيا و مشهود، رسول خاتم (صلي الله عليه وآله) است.
رفتن به سوي عرفات از زمان حضرت آدم سنت شد. آدم ابوالبشر با همراهي جبرئيل اعمال حج و از جمله وقوف در عرفات را به عنوان سنت حج بناگذارد. امام صادق (عليه السلام) در اين باره فرمود:
«ان آدم (عليه السلام) لمّا أمر بالتوبة قال جبرئيل له...» ;
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . همان.
2 . هود : 103
3 . كشف الاسرار، ج10، ص438 ; لطائف الاشارات، ج3، ص710
4 . تفسير قمي، ج1، ص44
«چون آدم مأمور به توبه شد، جبرئيل به او گفت: اي آدم! برخيز. پس او را روز ترويه بيرون آورد، دستور داد غسل كند و محرم شود... پس چون روز هشتم ذي حجه شد، جبرئيل او را به سوي منا بيرون آورد. شب آنجا ماند. چون صبح شد او را به سوي عرفات بيرون آورد. آنگاه كه او را از مكه بيرون آورده بود، احرام و لبيك گويي را به او ياد داده بود. روز عرفه، هنگام زوال خورشيد (ظهر) لبيك را قطع كرد.»
پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) روز عرفه را در «نمره» فرود آمد، در كنار اين سنگ بزرگ پارچه اي بستند تاپيامبر (صلي الله عليه وآله) درسايه آن بنشيند،در سال هاي بعد هم نبي اكرم (صلي الله عليه وآله) در آنجا وقوف كرده، نماز ظهر و عصر مي گذارد. صحراي مقدس عرفات در سال دهم هجري شاهد آخرين حج پيامبر (صلي الله عليه وآله) و در سال 61 هجري شاهد حج ناتمام سيدالشهدا بود.
سرّ ترويه
روز هشتم ذي حجه بايد با نيتي خالص و قصد قربت احرام بست و نداي لبيك به آسمان بلند كرد، با بدني پاك جامه احرام پوشيد و قصد كرد تا با اطاعت پروردگار از محرمات اجتناب كرده، تسليم و رضا را در وجود خويش پرورش داد. حج گزار مو، پوست، گوشت و خون خويش را فقط به خاطر خدا از محرمات باز مي دارد، او فقط بدنبال رضاي حق است. تن به تقدير الهي داده، آساني امور را از او مي طلبد. اميد عبد سالك فقط به خداست و تنها او را مي خواند. تحقق خواسته هايش را تنها از او مي طلبد و اصلاح كار خويش را به دست او مي داند. او منت حق را پذيراست و عمل خويش را ناچيز ديده، رجائش به لطف و كرم اوست. در آن روز بايد پاي برهنه كرد، با آرامش و وقار از مكه خارج شد و به سمت بيابان پر رمز و راز عرفه رفت و تمام وجود خويش را به خداي كعبه سپرد. سرّ ترويه را جبرئيل به ابراهيم آموخت. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نام كوهي در عرفات است كه در دامنه آن مسجدي به نام مسجد نمرة بنا شده است. به روايتي حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين مكان وقوف كرده و در آنجا به نماز و عبادت ايستاده است.
«سُمِّيَتِ التَّرْوِيَةُ لاَِنَّ جِبرِيلَ (عليه السلام) أَتَي إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) يَوْمَ التَّرْوِيَةِ، فَقَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ ارْتَوِ مِنَ الْمَاءِ لَكَ وَ لاَِهْلِكَ وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ مَكَّةَ وَ عَرَفَات مَاء».
«روز ترويه را، ترويه ناميدند چون جبرئيل در چنين روزي، نزد حضرت ابراهيم آمد و گفت: اي ابراهيم! براي خود و خانواده ات آب بردار. و ميان مكه و عرفات آبي نبود.»
ترويه اشاره به آب دارد و سرّ آن، آب معرفتي است; معرفتي كه در عرفات به ظهور مي رسد. آب معرفت و زلال حيات به جان تشنه اي مي رسد كه از هر كجا بريده باشد و مأيوس از همه جا رو به خدا آورد، در حالت انقطاع است كه خدا به تن خسته و روح رنجور نظر مي كند، شعله هاي آتشين محبت را در وجود او زنده مي كند و آب زلال معرفت را به كام او مي ريزد. عارفي كه آب معرفت نوشد، برق شهود در نگاهش مي درخشد، از رحمت و هدايت الهي بهره مند شده، از منبع فيض رزق مي خورد و استعداد دريافت معرفت مي يابد و خود را براي ورود به صحنه عرفات مهيا مي كند.
اسرار عرفات
يك) موقف معرفت و بصيرت
انسان حج گزار بعد از احرام به سرزمين عرفات مي آيد. ورود به اين سرزمين مبارك، نماز و دعاهاي مختلفي دارد كه در منابع مذكور است. وقوف در عرفات بايد وقوف در برابر سيد و مولا باشد و بعد از وقوف از او اعراض نكند. وقوف در عرفات همراه با معرفت است; معرفت نسبت به سرائر، حقايق و مقام قلب. حاجي در «جبل الرحمه» بايد به ياد رحمت عام و خاص خداوند باشد، پروردگار شاهد بر همه، ناظر بر بندگان و رحيم نسبت به مؤمنان است. آن كه به وادي معرفت و رحمت در مي آيد،بايدخود را يكسره تسليم حق كند واز او مدد گيرد تا حجي واقعي به جاي آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المحاسن، ج2، ص65، روايت1181
امام سجاد (عليه السلام) در حديث شبلي به مضامين عميقي در باب معرفت و تسليم اشاره مي فرمايد:
«هَلْ عَرَفْتَ بِمَوْقِفِكَ بِعَرَفَةَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَمْرَ الْمَعَارِف وَ الْعُلُومِ وَ عَرَفْتَ قَبْضَ اللَّهِ عَلَي صَحِيفَتِكَ وَ اطِّلاَعَهُ عَلَي سَرِيرَتِكَ وَ قَلْبِكَ؟ قَالَ: لاَ. قَالَ: نَوَيْتَ بِطُلُوعِكَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ أَنَّ اللَّهَ يَرْحَمُ كُلَّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة وَ يَتَوَلَّي كُلَّ مُسْلِم وَ مُسْلِمَة قَالَ: لاَ، قَالَ: فَنَوَيْتَ عِنْدَ نَمِرَةَ أَنَّكَ لاَ تَأْمُرُ حَتَّي تَأْتَمِرَ وَ لاَ تَزْجُرُ حَتَّي تَنْزَجِرَ قَالَ: لاَ، قَالَ: فَعِنْدَ مَا وَقَفْتَ عِنْدَ الْعَلَمِ وَ النَّمِرَاتِ نَوَيْتَ أَنَّهَا شَاهِدَةٌ لَكَ عَلَي الطَّاعَاتِ حَافِظَةٌ لَكَ مَعَ الْحَفَظَةِ بِأَمْرِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ قَالَ: لاَ، قَالَ: فَمَا وَقَفْتَ بِعَرَفَةَ وَ لاَ طَلَعْتَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ وَ لاَ عَرَفْتَ نَمِرَةَ وَ لاَ دَعَوْتَ وَ لاَ وَقَفْتَ عِنْدَ النَّمِرَاتِ» .
«پرسيد: آيا با وقوف در عرفات، آگاهي خداوند را به كار معرفتها و دانشها شناختي و به اين كه خداوند نامه عمل تو را دريافت مي كند و به آنچه در درون قلبت مي گذرد آگاه است، پي بردي؟ گفت: نه. پرسيد: آيا با صعود بر جبل الرحمة نيت كردي كه خداوند هر زن و مرد باايمان را مي آمرزد و هر زن و مرد مسلمان را سرپرستي مي كند؟ گفت: نه. پرسيد: آيا نزد وادي نمرة نيت كردي كه فرمان ندهي تا آنكه خود فرمان ببري و نهي نكني تا آنكه خود پرهيز كني؟ گفت: نه. پرسيد: آنگاه كه كنار نشانه و نمرات ايستادي، نيت كردي كه آن ها گواه طاعتهاي تو باشند و به دستور خداوند آسمان ها همراه نگهبانان به نگهباني تو پردازند؟ گفت: نه. فرمود: پس نه در عرفات وقوف كرده اي، نه از جبل الرحمة بالا رفته اي و نه نمره را شناخته اي و نه دعا كرده اي و نه كنار نمرات ايستاده اي.»
لطيفه اي عرفاني در نام عرفات وجود دارد. از امام صادق (عليه السلام) درباره علت نامگذاري عرفات سئوال شد، حضرت فرمود:
«إِنَّ جَبْرَئِيلَ (عليه السلام) خَرَجَ بِإِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) يَوْمَ عَرَفَةَ فَلَمَّا زَالَتِ الشَّمْسُ قَالَ لَهُ
جَبْرَئِيلُ: يَا إِبْرَاهِيمُ اعْتَرِفْ بِذَنْبِكَ وَ اعْرِفْ مَنَاسِكَكَ فَسُمِّيَتْ عَرَفَات لِقَوْلِ جَبْرَئِيلَ اعْتَرِفْ فَاعْتَرَفَ».
«جبرئيل حضرت ابراهيم را روز عرفه بيرون آورد. چون ظهر شد به وي گفت: اي ابراهيم! به گناهت اعتراف كن و عباديت هايت را بشناس ; از اين رو به عرفات ناميده شد چون كه جبرئيل گفت اعتراف كن و معرفت بياب.»
البته وجوه ديگري هم براي نامگذاري عرفات بيان شده است، مثل اين كه وقتي خداوند آدم و حوا را به اين سرزمين فرستاد در اينجا همديگر را يافتند و شناختند يا اين كه حضرت ابراهيم در رؤيايي كه در شب عرفه ديد، دانست كه بايد فرزندش را ذبح كند يا اين كه به لحاظ رفعت و بلندي بر اين سرزمين نام عرفات گذارده اند; بنابراين عرفات را به دو وجه به اين نام ناميده اند; يا به لحاظ «اعتراف» به گناه، هر چند گناه ابراهيم به معناي خاصي است كه با عصمت آن بزرگوار سازگار است و يا به لحاظ «معرفت» به عبادت است. البته اعتراف هم به معرفت باز مي گردد; زيرا اعتراف به معناي معرفت به معاصي است پس نام عرفات اشاره به لطيفه اي عرفاني دارد كه همان معرفت است و عرفات چيزي جز معرفت نيست.
معرفت به سالك بصيرت مي دهد; بصيرتي كه با آن مي توان راه را از بيراهه تشخيص داد. بصيرت، آدمي را از هر گونه سرگرداني، تزلزل و حيرت نجات مي دهد. روشن بيني هايي كه عارف با نور عقل و شهود دريافت مي كند چراغ هدايت او مي شود و او را از سرگشتگي و تحير مي رهاند. بصيرت براي سالك نور مي آورد و انسان نوراني، فقر خويش را بالعيان مي بيند. چشم بصير با نور هدايت الهي فروغ يافته به سرچشمه هاي معرفت دسترسي پيدا مي كند. سالك بصير در جذبه هاي الهي ريسمان پيوند مي بيند و با قيام به بندگي وسيله نزديكي خويش به خدا را فراهم مي آورد.
از سرزمين بصيرت، نور معرفت طلوع مي كند و از ريشه بصيرت، فراست مي رويد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علل الشرائع، ص436، روايت1 ; المحاسن، ج2، ص64، روايت1179
2 . مجمع البيان، ج1، ص295
3 . شرح منازل السائرين، ص145
و شخص بصير با نور معرفت و فراست تا افق اعلي در عالم غيب نفوذ مي كند. او راهي
نهان به عالم غيب يافته، قلب خويش را براي پذيرش معارف الهي مهيا مي كند تا آب حقيقت از چشمه احديت بجوشد و بر زمين قلب او جاري شود، جوشش معرفت همانند جوشش آب در چشمه است كه از نهاني ترين زواياي درون سرچشمه گرفته و بي هيچ كوششي بر پهنه زمين جاري مي شود. سرزمين عرفات يادآور معرفت نفس است و خودشناسي را در خاطره ها زنده مي كند. معرفت نفس زمزمه احاديث فراواني است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه». معرفت نفس و معرفت رب قرين يكديگرند، نه اين كه يكي مقدمه ديگري باشد بدين معنا كه هر گاه شناختي از خويش به دست آمد، همين، شناختي از رب است. پس خودشناسي مقدمه خداشناسي نيست بلكه اين دو عين يكديگرند.
دو) وادي شور و عشق
عشق مشوق انسان براي حركت به سوي آسمان است. زيبايي معشوق، عاشق را به سوي خود مي كشد و او را به وصال مي رساند، دل اگر به قرب، ديده جان باز كند كشف صفات و شهود ذات حاصل كند. كشف جبروت با عشق جمال پديد آيد و كشف ملكوت با قدح شراب عشق در جام ناسوتي آدمي. بلبل جان در بستان مست ازل گل، حسن چيند. عاشق چون از عشق انساني رفعت يافت و به نور افعال پيدا و بينا گشت با عشق به شهود و كشف رسيد.
مقام شهود و عشق دو باشد; مقام سكر و مقام صحو. سلطان شهود جان عاشق را محترق كند و به فنا رساند. آغاز مشاهده كشف است و بعد از آن خطاب و نهايت وصال. ليكن هيمان، هيجان و ولع وصال، هنگام شهود دير بماند.
اي ترك! تو را شمع جهان خوانم من وصل تو حيات جاودان خوانم من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار، ج2، ص32
2 . عبهرالعاشقين، ص131
چاله زنخ تو را و زلفين تو را از مشك رسن، ز سيم كان خوانم من
عشق اگر هست، عشق ديگري بايد تا او را از ميدان به در كند. نشستن خدا در دل و حب ورزيدن به او عشق به غير او را ـ كه سرچشمه همه رذائل است ـ خواهد زدود و اين نكته مهمي است كه بايد به آن توجه داشت. دلبستگي جز بادلبستگي ديگر بيرون نمي رود.
ديو بر دنياست عاشق، كور و كر عشق را عشق دگر برّد مگر
عارفان براي اشاره به عشق و حب به اين آيه استناد مي كنند:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ) ;
«اي گروهي كه ايمان آورده ايد هر كه از شما از دين خود مرتد شود، به زودي خدا قومي را كه دوست دارد و آن ها نيز خدا را دوست دارند برمي انگيزد.»
محبت آتشي است در دل كه هر چيز به جز محبوب را در دل مي سوزاند. انسان عاشق چونان مستان، هوش از كف بدهد و تنها ديدار محبوب است كه او را به هوش آورد. كلاباذي براي محبت شش مرحله قائل است: موافقت طبع، ميل، ودّ، حبّ، وله (سرگرداني / تحير) و هوي.
قشيري نيز درباره محبت مي گويد:
«محبت به زبان علما ارادت بود و مراد قوم به محبت ارادت نيست ; زيرا كه ارادت به قديم تعلق نگيرد الا آن كه حمل كنند بر ارادت تقرب بدو ـ جل جلاله ـ و تعظيم او را... اما محبت حق تعالي بنده را ارادت نعمتي بود مخصوص بر او چنان كه رحمت وي ارادت انعام بود. پس رحمت خاص تر بود از ارادت و محبت خاص تر بود از رحمت.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مائده : 54
2 . شرح تعرف، ص345
3 . ترجمه رساله قشيريه، ص552
بوعلي نيز بر همراهي حيرت با خلسات تأكيد دارد. خواجه مثالي را كه براي اين بحث ارائه مي دهد شهود است و اين دلالتي روشن بر مقارنت كشف و حالت دهشت و تحير دارد. وي حتي يكي از مراتب دهشت را كشف مي داند. اين حالت اگر دوام و بقاي بيشتري داشته باشد، به آن هَيَمان اطلاق مي گردد.
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي
بيابان سوزان و تفتيده عرفات با عشق معنا پيدا مي كند. در سرزمين عشق و مستي، از وادي نور و هستي بايد هجرت آغاز كرد. در سرزميني كه درياي انسان ها همرنگ و همسو شده اند بايد مشق عشق نوشت. تمرين عشق بازي با خدا كرد، بي پناهي را با تمام وجود لمس كرد و عطش معنويت را احساس نمود. از جبل ذوق و وجد بالا رفت و به سمت او پر كشيد.
اين سرزمين انسان را به ياد عاشق دل سوخته اي مي اندازد كه براي اثبات عشق صادقش سر داد. اين سرزمين آدمي را به ياد ولايت عشق مي اندازد. قصه عشق و عرفات حكايتي ماندگار است كه تابلوي خونين ترسيم مي كند و درسي شيرين براي حمايت از ولايت به انسان مي دهد. اينجا سرزمين بي قراري است، در اينجا بايد از دايره خويشتن بيرون رفت، دل را از محبت يار سيراب نمود به زمزمه ذره ذره هستي گوش داد، با مناجات، آلودگي ها را سترد، رنگ آبي آسمان به خود گرفت، جوششي از درون آغاز كرد و كمند عشق بر كنگره كبريايي او انداخت. در سرزمين عرفات بايست سوز آتش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح منازل السائرين، ص185
2 . الاشارات و التنبيهات، ج3، ص385
3 . شرح منازل السائرين، ص187
هجران را تحمل نمود، گل دعا را به زلال اشكها سيراب كرد، از خداوند دلي نزديك خواست و با فرياد درون معرفت راستين و شور عشق را از او طلب كرد. و خدا به چنين بنده اي مباهات مي كند.
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:
«ان الله تطوّل علي اهل عرفات يباهي بهم الملائكة يقول: يا ملائكتي انظروا الي عبادي شعثاً غبراً اقبلوا يضربون اليّ من كل فجّ عميق، فاشهدكم اني قد اجبت دعائهم و شفعت رغبتهم و وهبت مسيئهم لمحسنهم و اعطيت محسنهم جميع ما سألني، غير التبعات التي بينهم» ;
«خداوند بر اهل عرفات نعمت داده، به وسيله آنان بر فرشتگان مباهات كرده، مي فرمايد: اي فرشتگان من، به بندگانم بنگريد، ژوليده و غبار آلود، از هر راه دوري راه سپرده و آمده اند. شما را گواه مي گيرم كه دعايشان را مستجاب كرده خواسته شان را برآورم. خطاكارشان را به خاطر نيكوكارشان بخشيدم و به نيكوكارانشان هر چه را كه از من خواستند عطا كردم، جز گناهاني را كه ميان خودشان دارند (حق الناس).
سه) عرصات قيامت
حاجي در صحراي عرفات ازدحام خلق را مي بيند كه همه يكرنگ و يك لباس به راز و نياز با خدا مشغولند، حاجيان صدا به نجوا بلند كرده اند. در عين حال كه هر كدام زبان، رنگ و نژادي خاص دارند، در سرزمين عرفات نژادها، امت ها و مردمان متفاوتي جمع شده اند، اينها براي چه به اين سرزمين آمده اند و به چه منظور و هدفي دست نياز به سوي آسمان بلند كرده اند؟ اين سئوال ها تنها يك پاسخ دارند و آن اين كه همه براي غفران و بخشش آمده اند. آمده اند تا خداي سبحان حاجت و تضرع آن ها را ببيند، به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند ابي يعلي، ج4، ص147، روايت4092 ; ربيع الابرار، ج2، ص840
آنان نظر عنايت كند و از آن ها درگذرد.
پس بايد قلب را قرين ابتهال و تضرع كرد، دل را سرشار از اميد به رحمت الهي نمود، اينجا محل شريفي است، اينجا سرزمين رحمت و مغفرت است. حضرت امير (عليه السلام) از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل مي كند كه از ايشان پرسيده شد چه كسي از اهل عرفات جرمش بزرگتر است؟ رسول خدا (صلي الله عليه وآله) پاسخ داد:
«الذي ينصرف من عرفات وهو يظنّ انه لم يغفر له» ;
«آن كه از عرفات بر مي گردد و مي پندارد كه آمرزيده نشده است.»
سعيد بن سيار مي گويد: با امام صادق (عليه السلام) در عرفات بوديم، ايشان در حالي كه مرا به حج تشويق مي كرد فرمود:
«ايّما عبد رزقه اله رزقاً...» ;
«هر بنده اي كه خداوند به او روزي داده باشد و او از آن روزي برداشته و خرج خود و خانواده اش كند، سپس آنان را به حج بيرون آورد و در برابر تابش خورشيد قرار دهد تا آنكه غروب عرفه آنان را موقف آورد و استراحت كند ـ آيا نديده اي شكافهايي را در آنجا كه در آن ها كسي نيست؟ گفتم: چرا ديده ام فدايت شوم ـ فرمود: خانواده خود را مي آورد و با آن ها اين رخنه ها و شكافهاي كوه را پر مي كند، خداي متعال و بي شريك فرمايد به بنده ام از روزي خويش دادم، آن روزي را برداشته و خرج خود و خانواده اش كرد. آنگاه آنان را بيرون آورد، آنان را آورد تا با آن ها اين جاهاي خالي را پر كند، در پي آمرزش من. گناهش را مي آمرزم و آنچه فكرش را مشغول ساخته بر عهده مي گيرم و روزيش مي دهم.»
مسأله آمرزش گناهان و اميد به رحمت الهي جهت بخشش و آسودگي در قيامت، در حج،نزد كعبه و بخصوص در عرفات كاملاً جدي است به گونه اي كه حاجي بايد يقين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فقيه، ج2، ص211، روايت2183
2 . فروع كافي، ج4، ص263، روايت44
كند كه تمامي گناهانش در مراحل مختلف حج بخشيده شده و قلبش از سياهي گناهان پاك شده است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به عنوان آخرين پيامبر خدا با سوگند به اين مطلب اشاره فرمود:
«والذي بعثني بالحق بشيراً ونذيراً، ان لله باباً في سماء الدنيا...» ;
«سوگند به كسي كه به حق مرا بشير و نذير مبعوث كرد، خداوند را در آسمان دنيا ابوابي است كه به آن ها باب رحمت، باب توبه، باب حاجت، باب تفضل، باب احسان، باب بخشش، باب عفو وباب كرم مي گويند. كسي نيست كه به عرفات برود، مگر اين كه خداوند تمامي اين بابها را براي او بگشايد.»
آدمي گناهان متفاوتي دارد، بعضي از معاصي كبيره و نابخشودني به نظر مي رسند. از آنجا كه لطف و كرم الهي در عرفات بسيار متبلور است، حتي اينگونه گناهكاران هم در عرفات اميد بخشش پيدا مي كنند. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوبٌ لاَ تُغْفَرُ إِلاَّ بِعَرَفَات» ;
«بعضي از گناهان، گناهاني هستند كه بخشيده نمي شوند مگر در عرفات.»
خداوند در عرفات به فاجر هم جواب مي دهد، سخن او را مي شنود و اگر تقاضاي دنيوي داشته باشد، آن را تأمين مي نمايد. اما اگر در دامنه كوههاي عرفات ابرار حضور پيدا كنند و با خدا سخن گويند، خداوند آن ها را در دنيا و آخرت اجابت كرده، گناهانشان را مي آمرزد. امام باقر (عليه السلام) به اين حقيقت اشاره فرمود:
«مَا يَقِفُ أَحَدٌ عَلَي تِلْكَ الْجِبَالِ بَرٌّ وَ لاَ فَاجِرٌ إِلاَّ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ فَأَمَّا الْبَرُّ فَيُسْتَجَابُ لَهُ فِي آخِرَتِهِ وَ دُنْيَاهُ وَ أَمَّا الْفَاجِرُ فَيُسْتَجَابُ لَهُ فِي دُنْيَاهُ» .
«برّ و فاجري بر دامنه كوههاي عرفات وقوف نكرد، مگر اين كه خداوند او را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان.
2 . دعائم الاسلام، ج1، ص294
3 . فروع كافي، ج4، ص263، روايت38
اجابت فرمود ; اجابت برّ در دنيا و آخرت است، اما اجابت فاجر فقط در دنياي اوست.»
وقوف در عرفات منافعي بيش از اين دارد، كسي كه در سرزمين نور و معرفت وقوف يابد، گوش و چشم و زبانش هم در امان مي ماند. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در بياني نوراني فرمود:
«وَ مَنْ وَافَي بِعَرَفَةَ فَسَلِمَ مِنْ ثَلاَث أُذُنُهُ لاَ تَسْمَعُ إِلاَّ إِلَي حَقّ وَ عَيْنَاهُ أَنْ تَنْظُرَ إِلاَّ إِلَي حَلاَل وَ لِسَانُهُ أَنْ يَنْطِقَ إِلاَّ بِحَقّ غُفِرَتْ ذُنُوبُهُ وَ إِنْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ».
«كسي كه به عرفات بيايد، از سه چيز در امان است: گوشش فقط حق را مي شنود، چشمش فقط به حلال نگاه مي كند، زبانش فقط به حق گويا مي شود و تمامي گناهانش بخشيده مي شود. حتي اگر به اندازه كف هاي اقيانوس باشد.»
سرزمين عرفات مكاني است كه خدا به اهل آن بر فرشتگانش مباهات مي كند، نيكوكارانش را عطا مي كند، خطاكارانش را مي بخشد، معاصي بزرگ در اين وادي محو مي شوند، شيطان در اينجا سرافكنده است، فرشتگان خدا به عرفات هجوم مي آورند، اينجا سرزمين نور و پاكي است. اينجا سرزمين دعا و تقرب است خداوند در اين وادي فوج فوج بندگانش را مي بخشد و مي آمرزد، بزرگترين گناه در اينجا يأس و نااميدي است. خدا با بندگان با معرفتش در عرفات با جمال، لطف و كرم روبه رو مي شود: به آن ها اجازه سخن گفتن با خويش را داده است. عرفات تا بدان حد و پايه بزرگ است كه رسول خدا سه بار فرمود:
«الْحجُّ عَرَفَات» ; «حج عرفات است.»
حال كه جايگاه بيابان عرفات روشن شد، بايد قلب خويش را آماده خشوع و تضرع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرك الوسائل، ج10، ص44، روايت11408
2 . سنن ترمذي، ج5، ص214، روايت2975
نمود، يقين به اجابت داشت، خداوند به بركت خوبان و نيكان از خطاهاي همه در مي گذرد، دستها را بايد بلند كرد، گردنها را بايد كشيد، نگاهها را بايد به آسمان دوخت، فريادها را بلند كرد، همتها را واحد نمود و از خدا فقط رحمت خواست; رحمتي كه انسان را در قبر، برزخ و قيامت آسوده كند، رحمتي كه ذخيره آخرت انسان باشد و رحمتي كه باعث عمران عمر باشد. صحنه عرفات انسان را به ياد قيامت مي اندازد كه همه انسان ها اجتماع مي كنند:
(لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ) ;
«همه شما را در روز قيامت گرد مي آورد.»
در عرفات هم انسانها اجتماع مي كنند، در قيامت هر كسي تنها محشور مي شود.
(وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً) ;
«و همگيشان در روز قيامت تنها نزد او مي آيند.»
در عرفات هم هر انساني براي خود تنهاست، در قيامت تمامي انسانها به يكباره مبعوث مي شوند.
(إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ) ;
«باز در روز قيامت زنده مي گرديد.»
در بيابان عرفات هم در كمتر از يك روز ميليون ها حاجي گويا مبعوث مي شوند. مشابهت ها و مناسبت هاي فراواني ميان صحراي محشر و صحراي عرفات وجود دارد; از اين رو عرفات، يادآور عرصات قيامت و وقوف در اينجا، يادآور وقوف در آنجاست. پس بايد آماده شد و خود را براي رفتن مهيا كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انعام : 12
2 . مريم : 95
3 . مؤمنون : 16
چهار) سرزمين قرب و دعا
قرب دو گونه است; قرب خدا به انسان و قرب انسان به خدا. گاه سخن از نزديكي خدا به انسانهاست و زماني سخن از تقرب يافتن بندگان به خدا. قرب اول علت قرب دوم است; از آنجا كه خدا به آدميان نزديك است، انسان مي تواند به او تقرب يافته نزديك و نزديكتر شود. قرب خدا به بندگان مراتبي دارد; گاهي خدا مي فرمايد از حاضران در كنار محتضر به او نزديكتر است:
(وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ) ;
«ما از شما به او نزديكتريم اما شما نمي بينيد.»
گاهي خداي سبحان خودش را از شريان حيات به انسان نزديكتر مي داند:
(وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ) ;
«ما از رگ گردن به او نزديكتريم.»
گاهي قرب خويش به بندگان را كاملتر كرده، ميان خود و بنده اش پيامبر (صلي الله عليه وآله) را هم در نظر مي گيرد:
(وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ) ;
«هر گاه بندگان من درباره من از تو سؤال كردند من نزديكم.»
و گاهي قرب و نزديكي خويش به انسان را به اوج مي رساند و به آدمي مي گويد: من ميان تو و تو ايستاده ام:
(وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ) ;
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . واقعه : 85
2 . ق : 16
3 . بقره : 186
4 . انفال : 24
«و بدانيد كه خدا ميان آدمي و قلبش حايل است.»
البته خداوند به ماسوا نهايت نزديكي را دارد و اين مراتب و مراحل را جهت فهم آدمي بيان نموده است.
از آنجا كه قرب خدا به بندگان مراحلي داشت، نزديكي انسان به خدا هم داراي مراتبي است. تنها چيزي كه انسان براي تقرب در اختيار دارد، دعاست. انسان مالك هيچ نيست مگر دعا، تنها تضرع و نيايش است كه مملوك انسان بوده در اختيار او است. حضرت امير (عليه السلام) در دعاي كميل فرمود: «يا سريع الرضا اغفر لمن لا يملك الاالدعا». تنها سلاحي كه انسان دارد، اكسير اشك است. انسان با سلاح به جنگ دشمن مي رود. تنها وسيله اي كه بنده را در برابر شيطان مسلح مي كند، گريه است. اشك و آه، بهترين جلوه خشوع و تضرع است. گريه انسان را تسليم خدا مي كند و تضرع و تسليم براي شيطان بسيار زجرآور است و براي خدا بسيار شيرين!
دعا نداي اهل بعيد است، دعا براي رفع علت و آسيب است، دعا هشداري به انسان است كه از خدا دور است، دعا اشارتي به بنده است كه زمانِ تقرب است و خداوند آدميان و پريان را فقط براي عبادت و عبوديت آفريد:
(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ) ;
«جن و انس را نيافريدم مگر براي عبادت.»
عصاره عبادت دعاست. اگر خلقت انسان براي بندگي و نيايش است، بايد به اقتضاي خلقت پاسخ شايسته داد.او دعاي بنده اش را مي شنود و درخواستش را بر آورده مي سازد. نيايش وصول به رحمت بيكران الهي است، دعا باران رحمت الهي را موجب مي شود، و راز و نياز با خدا آلودگي ها را مي زدايد و عرفات سرزمين قرب و دعاست.
اوج دعا در بيابان عرفات، دعاي نوراني سيدالشهدا (عليه السلام) كنار كوه رحمت است. سالار شهيدان نخست زبان به حمد و ثناي الهي گشوده، از جواد، حكيم، رحيم، نور،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ذاريات : 56
سميع، بصير، لطيف، خبير و رئوف سخن مي گويد. سپس در حاليكه اشك از ديده هايش جاري است با نهايت ادب، شور و عشق دست نياز به سوي خدا بلند كرده عباراتي بر زبان جاري مي سازد كه فقط لايق پدر امام سجاد (عليه السلام) است; امام سجادي كه سرّ دعا را بر انسان گشود و دعا را براي بشر معنا كرد و نحوه راز و نياز با خدا را به آدمي آموخت. آري چه زيباست كه اين كلمات عاشقانه را از زبان حسين بن علي (عليه السلام) در بيابان عرفات بگوييم، وه، چه با صفاست كه با نهايت خشوع و عشقورزي از عمق جان در وادي نور و معرفت با خدا سخن بگوييم.
دعا در اين زمان و اين سرزمين قطعاً مستجاب است و گناهان آدمي به حتم مغفور. شايد يكي از اسرار اين مسأله حضور امام زمان (عليه السلام) در عرفات باشد. صاحب الامر (عليه السلام) در حج، در عرفات و در مني قطعاً حاضر است و براي امتش دعا مي كند، آن ها را مي بيند و به آن ها نظر عنايت دارد، خداوند هم به بركت حضور حجة بن الحسن (عليه السلام) به حجاج نظر لطف كرده، آن ها را مورد مرحمت خويش قرار مي دهد. محمد بن عثمان عمري، از نواب خاص امام زمان درباره حضور صاحب الامر (عليه السلام) در عرفات مي گويد:
«والله ان صاحب هذاالامر ليحضر الموسم كل سنة يري الناس و يعرفهم و يرونه و لا يعرفونه» ;
«سوگند به خدا كه صاحب الامر هر سال در موسم حاضر است، مردم را مي بيند و مي شناسد. مردم نيز او را مي بينند ولي نمي شناسند.»
سرّ عصر عرفات
عرفات، عصر روز نهم است. در اينجا سئوالي خودنمايي مي كند و آن اين كه چرا عصر براي وقوف در عرفات انتخاب شده است؟ اين سئوال را يك يهودي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) پرسيد. پيامبر (صلي الله عليه وآله) هم پاسخي لطيف به او داد كه او را راضي كرد. رسول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فقيه، ج2، ص520
خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«إِنَّ الْعَصْرَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي عَصَي آدَمُ فِيهَا رَبَّهُ فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَي أُمَّتِيَ الْوُقُوفَ وَ التَّضَرُّعَ وَ الدُّعَاءَ فِي أَحَبِّ الْمَوَاضِعِ إِلَيْهِ وَ تَكَفَّلَ لَهُمْ بِالْجَنَّةِ وَ السَّاعَةُ الَّتِي يَنْصَرِفُ بِهَا النَّاسُ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي تَلَقَّي فِيهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَات فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم».
«فلسفه وقوف در عرفات بعد از عصر اين است كه بعد از عصر ساعتي است كه آدم پروردگار خويش را عصيان كرد و خداوند بر امت من وقوف و گريه و دعا را در بهترين جايگاه واجب گردانيد و اعطاي بهشت آنان را به عهده گرفت. و آن ساعتي كه مردم از عرفات كوچ مي كنند، همان ساعتي كه آدم كلماتي را از خداوند دريافت كرد و توبه نمود. همانا خداوند توبه پذير و مهربان است.»
بنابراين سرّ عصر عرفات، عصيان آدم و توبه اوست. انسان هاي گنهكار هم بايد در همين زمان در بهترين مكانهاي روي زمين بايستند و از خدا غفران و بخشش طلب كنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . امالي صدوق، ص171
فصل هشتم
اسرار عرفاني مشعر
بعد از وقوف به عرفات در غروب شب دهم بر حاجي واجب است از عرفات به سوي مشعر افاضه (كوچ) كند و بايد شب دهم را تا طلوع صبح در آنجا بماند و قبل از طلوع آفتاب از وادي محسّر تجاوز نكند، اين دومين وقوف واجب حج است كه با وقوف در عرفات تكميل مي شود. وقوف در مشعرالحرام مستحباتي هم دارد: با دلي آرام از عرفات به سوي مشعر متوجه شود، در راه رفتن ميانه روي كند، كسي را آزار ندهد، نماز شام و خفتن را تا مزدلفه به تأخير اندازد، از طرف راست راه نزول كند و نيز مستحب است هر مقدار كه ممكن باشد عبادت و استغفار كند. همچنين شايسته است سنگريزه هاي رمي در مني را از اين منطقه بردارد. خداوند در آيه اي از آيات قرآن به افاضه از عرفات به سوي مشعر اشاره فرموده، غايت آنرا ذكر دانسته است:
( لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنْ الضَّالِّينَ) ;
«اگر به هنگام حج طالب روزي خدا باشيد، مرتكب گناهي نشده ايد و چون از عرفات بازگشتيد، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد ; از آن رو كه شما را هدايت كرد، در حاليكه پيش از آن گمراه بوده ايد.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 198
اين منطقه سه نام معروف دارد: يكي «مزدلفه» و ديگري «مشعر» و سوم «جمع». درباره وجه نامگذاري اين سرزمين به مزدلفه اينگونه بيان شده است كه جبرئيل در ادامه تعليم مناسك حج به ابراهيم (عليه السلام) به ايشان فرمود: به مشعر نزديك شو (ازدلف). «يا ابراهيم: ازدلف الي المشعر الحرام فلذلك سميت المزدلفه». به همين جهت اين منطقه را مزدلفه ناميدند. پس اين نامگذاري توسط جبرئيل امين انجام شد.
علت نامگذاري اين منطقه به مشعر، براساس فرموده امام سجاد (عليه السلام) اين است كه اين سرزمين اشاره (اشعار) به تقوا و خوف خدا دارد. نام سوم مشعر، سرزمين «جمع» است; زيرا آدم در اينجا ميان دو نماز مغرب و عشا جمع نمود. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«سُمِّيَتِ الْمُزْدَلِفَةُ جَمْعاً لاَِنَّهُ يُجْمَعُ فِيهَا الْمَغْرِبُ وَ الْعِشَاءُ».
وقوف در مشعرالحرام كه درِ ورود به حرم الهي است اسراري دارد:
1. شميم رحمت
حاجي براي ورود به سرزمين مشعر، از عرفات گذر كرده است. در آنجا پاك شده، تمام هستي خويش را در زلال بخشش الهي شست و شو داده است. او اينك از آلودگي ها رسته و به وصال حق پيوسته است. قلب حج گزار گواهي مي دهد خداوند به او اقبال كرده بعد از آنكه شايد در گذشته به او ادبار كرده بود. او با ورود به مشعر اذن دخول به حرم مي خواهد او هم اينك در برابر درهاي رحمت الهي ايستاده است و شميم رحمت و عطوفت الهي را بر گونه خويش احساس مي كند، خلعت قبول به تن كرده از حريم فرشتگان خدا درآمده است. زائر بايد تمامي گناهان خويش را ـ چه كوچك و چه بزرگ ـ در سرزمين عرفان بر زمين گذارد و قلب آلوده خويش را پاك كند، او در مشعر به قصد تقرب آمده است، او آمده تا خود را در اقيانوس بيكران الهي غرق كند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المحاسن، ج2، ص65، روايت1181
2 . علل الشرايع، ج2، ص437