بخش 20
2. توشه تقوا فصل نهم: اسرار عرفانی منی، رمی، قربانی و حلق اسرار منی یک) یاد خدا دو) رضای حق اسرار رمی یک) راندن شیطان دو) ذخیره نور اسرار قربانی یک) تقوا و اخلاص دو) ذبح نفس اسرار حلق
حج گزار در مشعر فروغ تابنده برق رحمت را در مي يابد، آنگونه كه موسي در راه مدين در شب تاريك ناگاه در فضاي مبهم شب شعله آتشي ديد و به سوي آن روانه شد و از همين جا نبوت و رسالت او شكل گرفت. ( ...إِذْ رَأَي نَاراً); «چون آتشي ديد».
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد كه زد به خرمن ما آتش محبت او
برق رحمت درخششي از آسمان ربوبيت است كه به چشم سالك مي زند تا او را به درون خانه آورد و به درون مأمن نجات بخواند، رحمت الهي پرتو تجلي اوست كه به بركت ولايت در قلب سالك مي تابد، او را بي قرار كرده، باعث بعثت دروني مي شود. برق رحمت شايد سوزنده و كشنده هم باشد البته كشنده انانيت است. شميم رحمت اميد بخش و روح افزاست، رنجها را به راحتي و آسودگي تبديل مي كند، اضطراب ها، نگرانيها و آلام را مي برد و با پرتو افشاني خويش، جمال الهي را به سالك نزديك مي كند. يكي از عارفان زبان حال خويش را چنين سروده است:
هجرت الخلق طراً في هواكا وايتمت العيال لكي اراكا
فلو قطعتني في الحبّ اربا لما حنّ الفؤاد الي سواكا
آسمان مشعر سرشار از باران رحمت است، ابرهاي بركات آنجا را فرا گرفته است. كافي است كه زائر با دلي پاك و ضميري آرام بر اين سرزمين گام نهد، ابرهاي رحمت او را فرا گرفته، آنچه در درون دارند به او تقديم مي كنند، رحمت خدا در اين سرزمين از ساحت لطف او مي بارد و آسمان شادمانه به روي زائر خدا لبخند مي زند، جوي سرفرازي و عزت در اين دره جاري است و سنگريزه هاي رمي شيطان در اين سرزمين اميد رحمت مي دهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طه : 10
2 . حلية الاولياء، ج7، ص367
3 . در هواي تو، به كلي از تمام مردمان دوري گزيدم و خانواده ام را بي سرپرست رها كردم تا به ديدار تو رسم، پس اگر در راه محبت خويش مرا پاره پاره سازي دلم هرگز به سوي غير تو گرايش نخواهد يافت.
شب ظلماني و غوغاي مشعر تداعي مي كند صحراي محشر
سفيدي در سياهي مي زند موج بود خاك بيابان هم معطر
2. توشه تقوا
از اسرار مزدلفه، برگرفتن توشه تقوا براي فرداي تنهايي است. در آغاز ورود مجدد به حريم حرم، بايد تصميم جدي گرفت تا معاصي را ترك كرد، از ناداني دور شد و به سمت علم و بصيرت رفت، قصد تقوا نمود و دل خويش را با خوف الهي آراست. امام سجاد (عليه السلام) در حديث شبلي فرمود:
«فَعِنْدَ مَا مَشَيْتَ بِمُزْدَلِفَةَ وَ لَقَطْتَ مِنْهَا الْحَصَي نَوَيْتَ أَنَّكَ رَفَعْتَ عَنْكَ كُلَّ مَعْصِيَة وَ جَهْل وَ ثَبَّتَّ كُلَّ عِلْم وَ عَمَل قَالَ لاَ قَالَ فَعِنْدَ مَا مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ نَوَيْتَ أَنَّكَ أَشْعَرْتَ قَلْبَكَ إِشْعَارَ أَهْلِ التَّقْوَي وَ الْخَوْفَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لاَ قَالَ فَمَا مَرَرْتَ بِالْعَلَمَيْنِ وَ لاَ صَلَّيْتَ رَكْعَتَيْنِ وَ لاَ مَشَيْتَ بِالْمُزْدَلِفَةِ وَ لاَ رَفَعْتَ مِنْهَا الْحَصَي وَ لاَ مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَام» .
«وقتي به مزدلفه رفتي و از آنجا سنگريزه جمع كردي نيت كردي كه هر معصيت و ناداني را از خويش بزدايي و هر علم و عمل صالحي را در خود ملكه سازي؟ گفت: نه. پرسيد: وقتي بر مشعرالحرام گذر كردي، نيت كردي كه دلت را با بينش اهل تقوا و خوف از خدا بيارايي؟ گفت: نه. فرمود: پس نه به مزدلفه رفته اي، نه از آن سنگريزه برداشته اي و نه از مشعر الحرام عبور كرده اي.»
در مشعر بايد خود را براي مبارزه با شيطان درون و بيرون آماده كرد، شب مشعر شب اشك و شعور است، شب مناجات و بازگشت به خداست. مشعر نشانه شعور انسان گسسته از هوسهاست، مشعر محل معاشقه با آفريننده زيبا رويان عالم است، در اين شب بايد دلي سوخته و وجودي شعلهور را به خدا تقديم داشت، شيفتگان الهي به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرك الوسائل، ج10، ص170
شب زنده داري پرداخته و از روزهاي سخت تنهايي نجوا به لب دارند، در اين شب صاحبدلان عاشق سر بر خاك بندگي مي سايند، دقايق را غنيمت شمرده، هر لحظه به دنبال گنج بي پايان معرفت خدايند.
جمال كعبه چنان مي دواندنم به نشاط كه خارهاي مغيلان حرير مي آيد
بيداردلان شيفته و با معرفت اشك هاي صداقت بر گونه دارند. نشانه پشيماني بر زبان دارند و حسرت دروني بر قلب. آنها آمده اند كه باز گردند، در اين شب بايد آه و ناله گنهكاران چاره سازد، عاصيان تا فرصت باقي است راز و نياز كنند، خواب دنيوي را كنار گذارند و براي آينده خويش دعا كنند. خداي سبحان به داود نبي (عليه السلام) وحي فرمود:
«عجب است كسي كه دعوي محبت ما كند و چون شب در آيد پهلو بر بستر غفلت نهد. آيا چنين نيست كه دوست، خلوت با دوست را دوست دارد؟ پس دوستان را با خواب چه كار؟.»
رمز مشعر خودنگهداري و تقواست، تقوا جهاد با نفس است كه مراتب سه گانه اي دارد: اولين مرتبه آن تقواي از محرمات است. مرتبه بعدي، تقواي از شبهات و آخرين مرحله آن، پرهيز از ماسواست.
با اين سه مرتبه انسان به مقام تخليه مي رسد، درونش از آلودگي ها پاك شده، ضميري طاهر پيدا مي كند، بعد از اين دو، گام ديگر بر سالك لازم است; يكي تحليه است در اين مرحله صفات نيك در نفس انسان جاي مي گيرد و ديگري تجليه است كه در اين مرتبه، انوار الهي سرّ انسان را جلا مي دهد.
تقوا آدمي را پاك مي كند وطهارت از گناه ضمير انسان را روشن ساخته، حالت تضرع و خشوع در قلب انسان پايدار مي شود. به امير مؤمنان (عليه السلام) گفتند: چرا مشعر الحرام از حرم قرار داده شده است؟ ايشان فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الاخلاق، ص125
2 . المراقبات، ص201
3 . فروع كافي، ج4، ص224، روايت1 ; تهذيب الاحكام، ج5، ص448، روايت17
«لاَِنَّهُ لَمَّا أَذِنَ لَهُمْ بِالدُّخُولِ وَقَفَهُمْ بِالْحِجَابِ الثَّانِي فَلَمَّا طَالَ تَضَرُّعُهُمْ بِهَا أَذِنَ لَهُمْ لِتَقْرِيبِ قُرْبَانِهِمْ فَلَمَّا قَضَوْا تَفَثَهُمْ تَطَهَّرُوا بِهَا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي كَانَتْ حِجَاباً بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهُ أَذِنَ لَهُمْ بِالزِّيَارَةِ عَلَي الطَّهَارَة» .
«چون خداوند اجازه ورود به زائران را در آستانه در دوم نگهداشته است و چون ناله و دعايشان طول بكشد، به آنان اجازه مي دهد كه قرباني خود را پيش آورند. و چون آلودگي خود را رها كنند و از گناهاني كه ميان خدا و آنان حجاب بود، پاك شوند به آنان اجازه مي دهد كه با پاكي به زيارت آيند.»
انساني كه از گناه پاك شد، لايق بهشت مي شود، پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«من احيا الليالي الاربع و جبت له الجنة: ليلة التروية و ليلة عرفة، وليلة النحر و ليلة الفطر» ;
«هر كس اين چهار شب را شب زنده داري كند، بهشت براي او واجب است: شب ترويه، شب عرفه، شب عيد قربان و شب عيد فطر.»
امام صادق (عليه السلام) در حديث مصباح الشريعه وقوف مزدلفه را جهت كسب تقوا مي داند. مشعر براي صعود است، مشعر براي اعتلاي روح به عالم بالاست; چنانكه انسان از كوه بالا ميرود، بايد منازل و پلكان صعود، كمال، توحيد و فنا را يك به يك بپيمايد.
«وَ اتَّقِهِ بِمُزْدَلِفَةَ وَ اصْعَدْ بِرُوحِكَ إِلَي الْمَلاَِ الاَْعْلَي بِصُعُودِكَ إِلَي الْجَبَل».
عرفات مقام وحدت است و مشعر مقام كثرت. در اين مرحله حاجي بايد مشاعر صعودي و معنوي وقوف پيدا كند تا حكمت آنها را بداند. مشاعر، مدارك انساني است و قواي ادراكي بايد در اختيار انسان باشد كه اگر چنين شد، سالك به مقام نفي خواطر نايل مي شود و در اين صورت قادر است خلع بدن كند; خلع بدن يا موت اختياري از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج4، ص224
2 . الفردوس، ج3، ص620، روايت5937
3 . مستدرك الوسائل، ج10، ص172
شرايط حكمت است. شب مشعر، تهجد و راز و نياز با خداست، در اين شب بايد تصميم تقوا گرفت و رويه پرهيزكاري پيشه كرد، عاشقان شب مشعر ذكر خدا مي گويند تا خدا كنارشان نشنيد: «يَا جَلِيسَ الذَّاكِرِينَ»، اوقلب آنها را آرام مي كند و شيريني ديدار خويش را در كام آنها مي نشاند.
امر علي الديار ديار ليلي اقبل ذالجدار و ذالجدارا
فما حب الديار شغفن قلبي و لكن حب من سكن الديارا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بر ديار ليلي گذر مي كنم و ديوارهاي آنجا را يك به يك مي بوسم، حب ديار شكافهاي قلب مرا پر نكرده بلكه حب كسي كه در اين ديار ساكن است قلب مرا پر كرده است.
فصل نهم
اسرار عرفاني مني،
رمي، قرباني و حلق
اسرار مني
حجاج بيت الله الحرام پس از طلوع آفتاب روز دهم ذي حجه از مشعر به سمت مني افاضه (كوچ) مي كنند تا در اين سرزمين اعمال خاصي را به جاي آورند. واجبات مني سه چيز است كه عبارتند از: رمي جمرات، قرباني و تقصير يا حلق.
يك) ياد خدا
خداوند كوچ كردن از عرفات و وقوف در مشعر را همراه با ذكر خود بيان داشته است:
( فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ) ;
«چون از عرفات بازگشتيد، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد.»
سپس افاضه از مشعر به سمت مني را قرين استغفار كرده است:
( ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) ;
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره : 198
2 . بقره : 199
«سپس از آنجا كه ديگر مردم باز مي گردند شما نيز باز گرديد و از خدا آمرزش بخواهيد كه آمرزنده و مهربان است.»
خداي سبحان در پايان مناسك مني هم بر ذكر خود تأكيد مجدد مي فرمايد:
( فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً) ;
«چون مناسكتان را به جاي آورديد، همچنان كه پدران خويش را ياد مي كرديد ـ حتي بيشتر از آن ـ خداي را ياد كنيد.»
آنچه ميان آيات مزبور مشترك است، ياد خداست. مني در عصر جاهليت محل مناسبي به حساب مي آمد; زيرا مشركان در آنجا بتكده اي براي خويش احداث كرده و بتهاي خويش را مي پرستيدند. از سوي ديگر رسم جاهليت اين بود كه پس از انجام مناسك در مني گرد هم مي آمدند و به ذكر نياكان و تبار خويش چه با نظم و چه با نثر مي پرداختند، ارزشهاي قبيله اي خود را مي ستودند و از قدرت آنها در جنگاوري ياد مي كردند. به بيان ديگر، اعراب جاهلي در اين سرزمين فخرفروشي كرده، به ياد آن به خود مي باليدند. قرآن كريم اين رسم جاهلي را سرزنش كرد و بر اين نكته سرانگشت تأكيد گزارد كه اين سرزمين محلي براي ياد نياكان نيست، بلكه جايگاه ياد خداست
و در اين بيابان بايد ذكر او گفت، از او غفران و رحمت خواست، به درگاه او پناه برد
و دنيا و آخرت را از او درخواست نمود; بنابراين سرزمين مني محل ياد خدا، اخلاص
دين براي او، توجه به معارف توحيدي و ارج گزاردن نعمت ها و بركات است. حج
سرشار از نام خداست، اما در اين سرزمين محبت او، ياد او و مباهات به او تأكيد دو چندان دارد.
نسيمي از صباي دوست دارم به گوش دل نداي دوست دارم
ميان اين همه دلبستگي ها تمنّاي مناي دوست دارم
اين مطلب در يكي از سخنان امام صادق (عليه السلام) بيان شده است. از ايشان درباره آيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 200
(فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ) سئوال شد. امام در پاسخ فرمود:
«كَانَ الْمُشْرِكُونَ يَفْتَخِرُونَ بِمِنًي إِذَا كَانَ أَيَّامُ التَّشْرِيقِ فَيَقُولُونَ كَانَ أَبُونَا كَذَا وَ كَانَ أَبُونَا كَذَا فَيَذْكُرُونَ فَضْلَهُم» .
«مشركان در روزهاي تشريق در مني به نياكان خود افتخار مي كردند و مي گفتند: پدران ما چنين و چنان بودند و فضايل آنها را ياد مي كردند».
زبان به سرّ ذكر واقف نيايد بلكه اسرار ذكر را دل به دست مي آورد. مني چيست؟ گفتن او و ياد و نام بردن اوست. با ديده او را عيان ديدن، شعاع خورشيد او را در آسمان دل نظاره كردن، ملك و ملكوت را سرشار از ياد او يافتن. سالك بايد از خود بيرون
رود چنانكه مار از پوست بيرون مي رود; تا بفهمد حقيقت همه اوست. بايد از
دوگانگي برخاست، به سراي وحدت روي آورد. خود را غرقه نور معرفت ساخت،
يكسان زيست و يك سو نگريست. خداوند به انسان دو چشم داده، آنگاه كه به خود
مي نگرد، سراسر عيب است و كاستي و آنگاه كه به او خيره مي شود، همه حسن است و غنا. به قول خواجه عبدالله انصاري: «الهي چون در تو نگرم، مي نازم و چون به خود مي نگرم مي گدازم».
دو) رضاي حق
كسي كه به سرزمين مني گام مي نهد، خدا از او راضي مي شود. حاجي از اين اكسير كمياب در مني بهره مند مي شود و مي تواند مزه ملكوتي رضايت حق را بچشد. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«إِذَا أَخَذَ النَّاسُ مَوَاطِنَهُمْ بِمِنًي نَادَي مُنَاد مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 200
2 . السرائر، ج3، ص565
3 . مجموعه رسائل فارسي خواجه عبدالله انصاري، ص403
أَرْضَي فَقَدْ رَضِيتُ».
«چون مردم در مني در جاي خود قرار گرفتند، از سوي خداوند منادي ندا مي دهد كه: اگر مي خواستيد من راضي شوم، راضي شدم.»
خدا از كسي راضي مي شود كه پاك باشد، سياهي گناه از او برداشته شده، همانند كسي باشد كه تازه از مادر متولد شده است. درباره كسي كه به مني كوچ كرده است، از امام (عليه السلام) چنين نقل شده كه «از گناهانش پاك مي شود همچون روزي كه مادر او را زاده است». چنين كسي مي تواند عمل را از سر گيرد و روزي را كه شروع مي كند، روز اول تكليف و شريعت خويش بداند. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«إذا أَفَاضَ الرَّجُلُ مِنْ مِنًي وَضَعَ يَدَهُ مَلَكٌ فِي كَتِفَيْهِ ثُمَّ قَالَ اسْتَأْنِفْ» .
«وقتي كسي از مني كوچ كرد، فرشته اي دست خود را بر شانه هاي او مي گذارد و مي گويد: عمل از سر گير.»
خداوند كساني را كه از آنها راضي است در قرآن اعلام فرموده است; او از صادقين رضايت دارد (مائده: 119)، از اهل ايمان راضي است (بينه: 8)، او از كساني كه به مقام اطمينان نائل شده اند، اعلام رضايت كرده است (فجر: 28)، مهاجران و مجاهدان، رضايت خدا را از آن خود كرده اند (توبه: 21)، همچنين اهل تقوا به رضاي او نايل آمده اند (توبه: 109). مي توان به اين مجموعه مورد ديگري را هم افزود; خداوند از كسي كه به سرزمين مني گام نهاد و مناسك حج خويش را به پايان برد، راضي شده است; از اين رو رضايت حق در گرو حج است و وادي مني محل اعلام رضايت خشنودي او به حجاج.
در عالم هيچ چيز بهتر از خشنودي خدا نيست و اين مي تواند نهايت آرزو و غايت قصواي يك انسان باشد. اگر خدا از كسي راضي شد، دنيا و آخرتش تأمين است. بهشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج4، ص262، روايت42
2 . فقيه، ج2، ص480، روايت3019
3 . المحاسن، ج1، ص141، روايت187
براي او تضمين شده مرگي آرام در انتظار اوست و او كام خويش را از زندگاني دنيا برمي گيرد. بنابراين حاجي در مني به مُنا و آرزوي خويش مي رسد. جالب اينكه وجه نامگذاري اين منطقه به مني همين است.
امام رضا (عليه السلام) در اين باره فرمود:
«الْعِلَّةُ الَّتِي مِنْ أَجْلِهَا سُمِّيَتْ مِنًي مِنًي أَنَّ جَبْرَئِيلَ (عليه السلام) قَالَ هُنَاكَ لِإِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ تَمَنَّ عَلَي رَبِّكَ مَا شِئْتَ فَتَمَنَّي إِبْرَاهِيمُ (عليه السلام) فِي نَفْسِهِ أَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ مَكَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِيلَ كَبْشاً يَأْمُرُهُ بِذَبْحِهِ فِدَاءً لَهُ فَأُعْطِي مُناه» .
«علت آنكه به مني، مني گفته اند اين است كه جبرئيل در آن جا به ابراهيم گفت: هر چه مي خواهي از خداوند تمنا كن. حضرت ابراهيم هم در دل خود از خدا خواست كه به جاي فرزندش اسماعيل، قوچي به عنوان فديه قرار دهد و خداوند متعال دستور دهد كه آنرا سر ببرد. خداوند هم خواسته او را اجابت كرد».
امام سجاد (عليه السلام) هم در حديث شبلي به اين معنا اشارتي دارد:
«فَنَوَيْتَ عِنْدَ مَا وَصَلْتَ مِنًي وَ رَمَيْتَ الْجِمَارَ أَنَّكَ بَلَغْتَ إِلَي مَطْلَبِكِ وَ قَدْ قَضَي رَبُّكَ لَكَ كُلَّ حَاجَتِكَ؟ قَالَ: لاَ»;
«وقتي به مني رسيدي و رمي جمرات كردي، آيا نيت كردي كه به خواسته ات رسيدي و خداوند همه حاجتهايت را برآورده است؟ گفت: نه.»
زائر بعد از مزدلفه به سمت مني حركت مي كند. دستور اين است كه در هنگام حركت به سمت چپ يا راست متمايل نشود. راز اين دستور اين است كه حاجي در صراط مستقيم حركت كند و به چپ يا راست منحرف نشود.
«الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَي هِيَ الْجَادَّة» .
«چپ و راست انحراف است و راه وسط همانا صراط مستقيم است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عيون اخبارالرضا، ج2، ص91 ; علل الشرائع، ص435، روايت02
2 . نهج البلاغه، خطبه16، بند7
بعد از وصول به مني شايسته است زائر بداند به قربانگاه عاشقان و محل واصلان گام نهاده است. در اين سرزمين بايد شايستگي حضور يافت و با قرباني كردن خواهش هاي نفساني، غرق در غفران رحمان شد. در اينجا آخرين آزمون هاي الهي رقم مي خورد. سالك حج گزار، احرام بسته، طواف كرده، نماز گذارده، به عرفات و مني وقوف كرده و انفاق نموده است و هم اكنون تائب شده، تمامي گناهانش ريخته است. اشك ندامت بر گونه هايش جاري است، او به درگاه قرب خدا آمده است، پيماني جديد با خدا بسته تا فقط راه پاكي پيمايد، او روي خويش را سفيد كرده، سياهي را از ضمير و باطن خود زدوده است.
«شاهدي چون ماهي مي رفت در راهي، ناگاه در خاي حمام او افتاد و روي چون ماه را به گِل سياه ديد غمگين شد. عاشق به وي گفت: روي چون ماه را به گل سياه مبين، به مشتي آب بشوي تا باز شايسته نظر شوي. در عالم معنا نيز تو اي مؤمن شاهدي كه از سرمستي غفلت و حبّ دنيا به گل افتاده اي و روي چون ماه را به بلاي گناه، سياه كرده اي، يك شب برخيز و قلعه دل و قبّه ضمير را از صفات و وسواس به خندق پر آب ديده، پاس دار، تا در قيامت پاك گردي. طالبي كه روزنامه محبت نخوانده، او قدر غلبات جذبات تجليات شب چه داند؟.»
اسرار رمي
يكي از واجبات مني ريگ انداختن به جمره در محلي مخصوص است. سنگها بايد از حرم باشند و آنها را بايد با نيت خالص به سمت جمرات بيندازد، در اينجا هم عدد هفت خودنمايي مي كند; يعني هفت سنگريزه بايد زد. تكبير گفتن، طاهر بودن و دعا كردن از آداب مستحبي رمي جمرات است. در اين لحظه بايد از خدا خواست كه انسان را در حصن خود قرار دهد، عمل او را بالا برد و شر شيطان را نيز از سر او كوتاه كند. رمي را اسراري است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجموعه رسائل فارسي خواجه عبدالله انصاري، ص74
يك) راندن شيطان
هفت سنگ برداشتن و آنها را متوالي به سمت سنگي بزرگ انداختن به چه معناست؟ شايد ظاهر اين عمل مبهم باشد، ولي رمي جمرات نشان از معناي لطيف و عميقي دارد. رمي جمرات به معناي مبارزه با شيطان است، رمي جمرات اعلان جنگ با ابليس است. سنگ زدن به جمرات نابود كردن هواهاي نفساني و خواهشهاي حيواني است. رمي جمرات، ميراندن شهوات و اخلاق رذيله است. حضرت امير (عليه السلام) در كلامي نوراني به حكمت اين عمل اشاره فرمود:
«إِنَّ الْجِمَارَ إِنَّمَا رُمِيَتْ لاَِنَّ جَبْرَئِيلَ حِينَ أَرَي إِبْرَاهِيمَ الْمَشَاعِرَ بَرَزَ لَهُ إِبْلِيسُ فَأَمَرَهُ جَبْرَئِيلُ أَنْ يَرْمِيَه...» ;
«جمره ها بدين سبب با سنگ زده مي شوند چون جبرئيل محل هاي عبادت را به حضرت ابراهيم (عليه السلام) نشان داد، ابليس بر او نمايان شد. جبرئيل آن حضرت را فرمان داد كه او را براند. او هم شيطان را با هفت سنگ راند. كنار جمره اولي زير زمين پنهان شد و كنار جمره دوم سر برآورد. با هفت سنگ ديگر او را راند، در جاي دوم به زير زمين رفت و از محل جمره سوم آشكار شد. باهفت سنگ او را زد، او در همانجا به زير زمين رفت.»
رمي، راندن اخلاق ذميمه و اوصاف پست است. در اين مقام بايد خطر كرد و به يكباره عليه خويشتن خويش شوريد، هواي نفساني را از ريشه كند و بيرون افكند. معناي رمي، مبارزه با نفس اماره است. براساس اصطلاح قرآني، انسان سه نفس دارد: نفس اماره (يوسف: 53)، نفس لوامه (قيامت: 2) و نفس مطمئنه (فجر: 27). در جمره اولي انسان با شيطان درون و نفس اماره ستيز مي كند. اولين دشمن در راه وصول به قرب الهي، نفس اماره است; از اين رو بايد از آنجا شروع كرد و در رمي اول اسب چموش درون را رام كرد.آنگاه كه انسان عملي خلاف انجام دهد از درون سرزنشي دريافت مي كند و اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قرب الاسناد، ص147، روايت532
يكي از عجايب آفرينش آدم است. سرزنشها از سوي نفس لوامه است. در رمي جمره
وسطي انسان دوباره به شيطان سنگ مي زند تا به خود تلقين كند كه نزديك عمل خلاف و معصيت نشود و مبتلا به سرزنشها نگردد.
هر گاه سالك با نفس اماره مبارزه كرد و نفس لوامه اش او را از ارتكاب معاصي بازداشت و از انجام گناهان از او مراقبت نمود، او به نفس مطمئنه واصل شده است. حاجي با رمي جمره عقبي شيطان را به طور كلي از خويش دور مي سازد تا نفس مطمئنه خويش را در امان داشته، آماده وصال به حريم گردد. در اين حالت او سزاوار اين مقام مي شود كه خدا به او بگويد: از تو راضي هستم.
(يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً) ;
«اي روح آرامش يافته خشنود و پسنديده به سوي پروردگارت باز گرد.»
امام زين العابدين (عليه السلام) در حديث شبلي فرمود:
«فَعِنْدَ مَا رَمَيْتَ الْجِمَارَ، نَوَيْتَ أَنَّكَ رَمَيْتَ عَدُوَّكَ إِبْلِيسَ وَ غَضِبْتَهُ بِتَمَامِ حَجِّكَ النَّفِيسِ؟ قَالَ: لاَ».
«وقتي سنگريزه به جمرات زدي، نيت كردي كه دشمنت ابليس را سنگ باران كرده، با تمامي حج گرانبهايت او را به خشم آورده اي؟ گفت: نه.»
امام صادق (عليه السلام) هم حكمت تشريع رمي را مبارزه با شهوت، خساست و دنائت معرفي مي فرمايد. ايشان در حديث مصباح الشريعه فرمود:
«وَ ارْمِ الشَّهَوَاتِ وَ الخَسَاسَةَ وَ الدَّنَاءَةَ وَ الاَْفْعَالَ الذَّمِيمَةَ عِنْدَ رَمْيِ الْجَمَرَاتِ».
«و با رمي جمرات، شهوتها، فرومايگي و پستي و ناپسندي را به دور افكن.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فجر : 27 و 28
دو) ذخيره نور
هر گاه حج گزار به جمرات سنگ زند، براي خود نوري در قيامت ذخيره نموده است. پس با هر سنگي توشه اي برداشته و با هر رمي روشنايي بيشتري براي قيامت خود از پيش فرستاده است.
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«رَمْيُ الْجِمَارِ ذُخْرٌ يَوْمَ الْقِيَامَة» ;
«سنگ زدن به جمرات، ذخيره روز قيامت است.»
اگر سئوال شود كه اين ذخيره چيست، پاسخ آن در روايت ديگري از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) بيان شده است.
«فَإِذَا رَمَيْتَ الْجِمَارَ كَانَ لَكَ نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
«هر گاه رمي جمرات كردي براي تو نوري در قيامت خواهد بود.»
و از اين طريق از تمامي گناهان خارج شده پاك گرديده است، حتي اگر گناهانش كبيره باشد. همچنين آن حضرت مي فرمايد:
«الْحَاجُّ إِذَا رَمَي الْجِمَارَ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ».
«حج گزار وقتي بر جمره ها سنگ بزند از گناهانش بيرون مي آيد.»
انداختن سنگ اظهار بندگي و تشبه به ابراهيم خليل الله است. بايد سنگ انداخت تا پشت شيطان را شكست و اعلام نمود كه من فقط از خدا فرمان بري مي كنم، سنگ انداختن تمرين انقياد و بندگي است، اظهار امتثال و عبوديت است. شيطان زماني خوار و ذليل مي شود كه انسان را بنده منقاد خدا ببيند، حاجي با رمي فرشته صفت شده، از دام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فقيه، ج2، ص214، روايت2195
2 . الترغيب والترهيب، ج2، ص207، روايت3
3 . فقيه، ج2، ص214، روايت2196
ابليس مي رهد.
شيطان مظهر اسم «البعيد» است و سالك كوي دوست مظهر اسم «القريب». او بايد با رمي خويش از شيطاني كه دور است دوري كند و بر قرب خويش به محضر ربوبي بيفزايد. اما حاجي به هنگام رمي بايد توجه كند كه رمي كننده واقعي خداست زيرا اوست كه به شيطان گفت: ( فَإِنَّكَ رَجِيمٌ); «تو مطرودي». و با اين امر خود او را از نزد خويش راند. بنابراين رمي كننده حقيقي خداوند سبحان است و دست حاجي به هنگام رمي، دست خداست زيرا كه فرمود:
( ... وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللهَ رَمَي) ;
«و آنگاه كه تير مي انداختي، تو تير نمي انداختي خدا بود كه تير مي انداخت.»
اسرار قرباني
كسي كه حج تمتع به جا مي آورد، واجب است بعد از رمي جمره عقبي، قرباني كند; يعني يك شتر يا گاو يا گوسفند ذبح كند. قرباني شرايطي دارد كه در جاي خود بيان شد، چنانكه مستحباتي هم دارد.
آيات متعددي مسأله «هدي» و قرباني را مطرح كرده اند.
( وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ للهِِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنْ الْهَدْيِ) ;
«حج و عمره را براي خدا به پايان برسانيد و اگر محصور شديد آنچه از قرباني فراهم شود ذبح كنيد.»
از اين آيه يكي از واجبات حج تمتع به دست مي آيد و آن اينكه بايد در سرزمين مني قرباني كرد. از آيه ديگري تشريع هدي و اهميت آن به دست مي آيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ص : 77
2 . انفال : 17
3 . بقره : 196
( جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلاَئِدَ) ;
«خداوند كعبه را بيت الحرام و مايه قيام مردم قرار داد همچنين ماه حرام و قرباني هاي بي نشان و نشان دار را تشريع فرمود.»
ذكر قرباني در عداد و سياق كعبه دليل بر جايگاه رفيع آن در حج است، همچنين هدي نقشي در قيام و قوام انسان ها دارد. قرباني رزق و روزي خداست كه براي مصرف بي نوايان و فقرا از سوي خدا واجب شده است و اين يكي از علتهاي تشريع حكم مزبور است. در موسم حج حيوانات فراواني قرباني مي شوند كه يكي از علتهاي مهم وجوب قرباني، توزيع گوشت آنها ميان فقرا و مساكين است.
( ...وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ) ;
«نام خدا را در روزهاي معين به هنگام ذبح چارپايان كه خدا رزق آنان ساخته، ياد كنند. پس از آنها بخوريد و بينوايان فقير را نيز اطعام كنيد.»
همين مطلب در جاي ديگر هم اشاره شده است: (حج: 33ـ34). در آيه ديگري كه مسأله قرباني مطرح شده است، در كنار آن شعائر قرار دارد:
( وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ...) ;
«شتران قرباني را براي شما از شعائر خدا قرار داديم.»
چنانكه پيداست يكي از شعائر الهي مسأله قرباني و هدي اعلام شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده : 97
2 . حج : 28
3 . حج : 36
يك) تقوا و اخلاص
به لحاظ اخلاقي و عرفاني مهمترين آيه اي كه درباره قرباني در قرآن وجود دارد، آيه اي از سوره حج است كه اشاره اي روشن به تقوا و اخلاص در هدي دارد:
( لَنْ يَنَالَ اللهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنْكُمْ) ;
«گوشت و خون اين شتران به خدا نمي رسد، آنچه به او مي رسد تقواي شماست.»
اين آيه در واقع دفع دخل مقدر است; يعني شايد كسي توهم كند كه خدا از اين قرباني سود مي برد و به آن حاجتمند است، همچنين اين احتمال وجود دارد كه برخي بپندارند خداوند محتاج گوشت و خون قرباني نيست پس اين كار چه فايده اي دارد؟ اين آيه پاسخي به هر دو پندار است; نه خداوند محتاج قرباني است: «گوشت و خون اين شتران به خدا نمي رسد». و نه اين كار بي فايده: «آنچه به او مي رسد پرهيزكاري شماست»; بنابراين نفع و حكمت مهمي در اين عمل وجود دارد كه فقط به حج گزار مي رسد و اين نفع چيزي نيست جز تقوا و پرهيزكاري.
تقوا عامل قدرت روح است. پرهيزكاري نفس اماره و احساسات سركش و عاصي انسان را رام مي كند. تقواي الهي دوستان خدا را تحت ولايت او قرار مي دهد، خوف و خشيت خدا هميشه ملازم قلوب اهل تقواست، آنها شب ها را بيدار و به عبادت مشغولند و روزهايشان به روزه و گرسنگي مي گذرد. تقوا آدمي را بصير، دلها را آرام و نفوس را پاك مي كند. در نهج البلاغه مي خوانيم:
«فَإِنَّ تَقْوَي اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَي أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلاَحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طَهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُم».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حج : 37
2 . الميزان، ج14، ص375
3 . نهج البلاغه، خطبه 198
«تقوا دواي بيماري دلهاي شما، بينايي دلهاي شما، شفاي مرض بدنهاي شما، صلاح و مرهم زخم هاي جانها و مايه پاك شدن نفوس شماست.»
شراب مي نوشند: (سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً); «پروردگار ايشان به آنها شراب پاك مي نوشاند».
يكي از آثار تقوا اينكه طمع را از قلب انسان بيرون رانده، به جاي آن ورع مي نشاند. اين مطلب در فرمايشات امام سجاد (عليه السلام) در حديث شبلي چنين آمده است:
«فعندما ذبحت هديك نويت انك ذبحت حنجرة الطمع بما تمسكت به من حقيقة الورع و انك اتبعت سنة ابراهيم بذبح ولده و ثمرة فؤاده و ريحان قلبه و احييت سنته لمن بعده و قربه الي الله تعالي لمن خلفه؟ قال: لا» ;
«يعني آنگاه كه قرباني ات را سر بريدي نيت كردي كه گلوي طمع را با حقيقت ورع و پرهيزگاري بريدي و از سنت ابراهيم پيروي كردي كه فرزندش، ميوه دلش و گل خوشبوي قلبش را به قربانگاه آورد و آن را سنتي براي آيندگان و وسيله اي براي تقرب به خداوند براي نسلهاي بعد قرار داد؟ گفت: نه.»
همچنين امام صادق (عليه السلام) در حديث مصباح الشريعه فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توبه : 7
2 . انسان : 21
«وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَي وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِيحَة».
«و هنگام قرباني، حنجره و رگهاي هوس و طمع را قطع كن.»
از نكات جالب اينكه در هر دو حديث تعبير به گلو (حنجره) براي طمع شده است. گويا به هنگام قرباني بايد گلوي طمع را چنان فشرد تا آن را خفه كرد و آزمندي را از بيخ و بن بر كند. قرباني گناهان را مي شويد و مغفرت الهي را شامل حال مي كند. ابي بصير علت و حكمت قرباني را از امام صادق (عليه السلام) سئوال مي كند. امام مي فرمايد:
«إِنَّهُ يُغْفَرُ لِصَاحِبِهَا عِنْدَ أَوَّلِ قَطْرَة تَقْطُرُ مِنْ دَمِهَا عَلَي الاَْرْضِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ يَتَّقِيهِ بِالْغَيْبِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَنْ يَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لاَ دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ ثُمَّ قَالَ انْظُرْ كَيْفَ قَبِلَ اللَّهُ قُرْبَانَ هَابِيلَ وَ رَدَّ قُرْبَانَ قَابِيلَ» .
«با اولين قطره خون قرباني كه به زمين بريزد، خداوند صاحب آنرا مي آمرزد و تا اينكه خدا بداند چه كسي به غيب ايمان دارد. خداوند فرمود: «گوشت و خون شتران به خدا نمي رسد بلكه فقط تقواي شما به خدا مي رسد.» ببين چگونه خداوند قرباني هابيل را پذيرفت اما قرباني قابيل را رد كرد.»
اگر قرباني گناهان زائر را محو مي كند، اگر هدي معاصي را از بين مي برد، اگر با اولين قطره قرباني تمامي گناهان به زمين مي ريزد، در اين صورت نار محو مي شود و آتش دوزخ سايه خود را از سر حاجي دور مي كند. امام سجاد (عليه السلام) فرمود:
«إِذَا ذَبَحَ الْحَاجُّ كَانَ فِدَاءَهُ مِنَ النَّارِ» ;
«هر گاه حاجي قرباني را ذبح كرد، اين فديه اي براي آتش دوزخ است.»
از حكمتهاي قرباني تقوا و اخلاص است. اخلاص مراتبي دارد و بر اين اساس ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشيعه، ج14، ص206 ; علل الشرايع، ص438
2 . المحاسن، ج1، ص67
3 . پرواز در ملكوت، ج2، ص80ـ85
مي توان گفت كساني كه قرباني مي كنند، يعني اهل ايمان و تقوا، درجات و مراتبي دارند. اولين مرتبه اخلاص، تصفيه عمل است از شائبه رضاي مخلوق، در اولين گام سالك بايد مراقب باشد تا نيتش آلوده به رضاي مردم نشود، يعني ريا را از قلب خويش بر كند و از ثنا و ستايش آنها متأثر نشود.
مرتبه دوم، تصفيه عمل از حصول مقصودهاي دنيوي است هر چند آن عمل عبادت باشد، مثل اينكه انسان نماز بخواند براي توسعه رزق يا صدقه بدهد براي سلامتي. البته اين آثار در اين عبادات طبعاً وجود دارد، ولي نبايد آنهارا قصد كرد و نيت خويش را به اين مقاصد دنيوي آلوده ساخت.
مرتبه سوم، پالودن نيت از لذات ظاهري در عبادت است. اهل الله به هنگام عبادت خود را كاسب نمي بينند و سعي نمي كنند تا در قبال عمل خويش سودي دريافت كنند; گرچه اين سود حور و مقصور باشد. اينگونه عبادتها، نيت را آلوده ساخته، نوعي معامله و تجارت محسوب مي شوند.
اخلاص در مرتبه چهارم، نيت را از خوف عقاب و عذاب هاي دوزخ هم پاك مي كند. اينگونه اعمال، عبادت عبيد محسوب مي شوند. از نظر اهل معرفت فرقي ميان انساني كه عمل خويش را براي حور و مقصور بهشتي يا از خوف عذاب جهنم انجام مي دهد، نيست. اخلاص مراتب ديگري هم دارد كه در عالي ترين درجاتش بايد از وصول به لذات جمال و بهجت هاي انوار سبحات الهي هم پاك گردد. اوحدي از اهل معرفت كه اهل حب و جذبه اند و اصفياء الله محسوب مي شوند به اين مقام دست مي يابند. سرّ و رمز قرباني در مني كسب مقامات تقوا و اخلاص است.
دو) ذبح نفس
حاجي همينكه قرباني اش را سر بريد و نيت خويش را در اين عمل خالص كرد، از نفسانيت وحيوانيت رها شده،روح خويش را به ملأ اعلي متصل كرده است. قرباني، كالبد تاريك حيوانيت را از روح انسان خارج مي كند،قرباني باعث آزادي روح شده، انسان را
به مشاهده انوار قدسي مي رساند.
در واقع قرباني، عمل به سنت ابراهيم (عليه السلام) است; پيامبري كه نفس خويش را در مسلخ عشق كشت و به ذبح فرزند خويش اقدام نمود و خداوند آنگاه كه صداقت پدر و فرزند را ديد، قرباني را فديه آن قرار داد. آدمي براي وصول به كمال راهي جز مبارزه با نفس خويش ندارد. او بايد هواهاي نفساني را بشناسد و از آنها تبعيت نكند و آنها را زير پاي سلوك له كند.
پيام قرباني امتثال امر الهي است، به وعده او بايد اميد داشت، نفس خويش را بايد فدا كرد، غلبه بر هواهاي نفساني و كشتن درون از رازهاي قرباني كردن است. قرباني در مني بدين معناست كه تمام سرزمين مني قربانگاه است، محل عشق بازي با خالق هستي است. در اين صحنه بايد خويشتن را فنا كرد، انانيت را سر بريد و هر چه در توان است، در اين مسير بذل كرد. قرباني كردن، وفاداري به خداست. خدا از انسان، حقيقت انسان را مي خواهد، بايد خانه دل را با صفا و محبت او آراست و جلال، سطوت و كبريايي اش را به حريم خانه آورد تا با روحي پاك مهياي ديدار او شود.
باز در آن كوش كه قربان كني هر چه كني كوش كه با جان كني
تيغ وفا بر گلوي جان بنه گردن تسليم به فرمان بنه
جان كه نه قرباني جانان شود جيفه تن بهتر از آن جان شود
ساحت اين عرصه كه ارض مناست سر به سر اين دشت فنا در فناست
هر كه نشد كشته شمشير دوست لاشه مردار به از جان اوست
اسرار حلق
بعد از ذبح قرباني لازم است كه حاجي سرش را بتراشد (حلق) و يا از ناخن يا موي خويش قدري بچيند (تقصير). مستحب است سر را از سمت راست پيش سر تراشيد و نيز موي سر را در مني دفن كرد. سر تراشيدن را اسراري است از جمله اينكه رحمت خدا را در پي دارد. چنانكه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل شده است كه ايشان در دعاي خويش فرمود:
«اللَّهُمَّ ارْحَمِ الْمُحَلِّقِين» ;
«خدايا بر سر تراشيدگان ترحم كن.»
همچنين حلق باعث مي شود انسان در زمره كساني قرار گيرد كه از فزع اكبر ايمن هستند. جالب تر اينكه خداوند در مقابل هر تار موي حاجي نوري در بهشت براي او مقدر مي فرمايد. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِن...فَإِذَا حَلَقَ شَعْرَهُ لَمْ يَسْقُطْ شَعْرَةٌ إِلاَّ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ بِهَا نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ» ;
«همانا بنده مومن... چون سر بتراشد، موي او نمي ريزد مگر آنكه خداوند در عوض آن نوري در قيامت براي او قرار دهد.»
همچنين امام باقر (عليه السلام) در دعاي خويش فرمود:
«اللَّهُمَّ أَعْطِنِي بِكُلِّ شَعْرَة نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَة» .
«خدايا! در عوض هر تار مو، در روز قيامت نوري به من عطا كن.»
اگر مومن در مني سر خويش بتراشد و موي خود را همانجا دفن كند روز قيامت كه به محشر آمد هرتار موي او زباني گويا پيدا كرده به نام صاحبش لبيك مي گويد.بنابراين سر تراشيدن و موي خويش را در سرزمين مني دفن كردن به معناي جذب رحمت الهي است.سرّ آن نوري است كه دربهشت به انسان عطا مي شود تا با آن نور قلب خويش را در بهشت روشن كند. لبيك حاجي به تمام اجزاي بدنش انتقال يافته، حتي موي او اجابت حق مي كند. حج گزار در اين لحظات انسان ديگري شده است. در اين زمان لازم است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري، ج2، ص616، روايت1640 ; صحيح مسلم، ج2، ص945، روايت317 ; سنن ترمذي، ج3،256، روايت 913
2 . فقيه، ج2، ص238، روايت2292
3 . تفسير عياشي، ج1، ص100، روايت284
4 . تهذيب الاحكام، ج5، ص244، روايت826
5 . فقيه، ج2، ص214، روايت2198