بخش 21
سرّ مسجد خیف سرّ وداع بخش سوّم: مدینه منّوره فصل اوّل: فضائل مدینه منّوره سرّ ختم حج به مدینه منوره سرّ نامهای مدینه منوره شهر مدینه منوره یک) محبوب نبی (صلی الله علیه وآله) دو) شهر قرآن سه) وادی پاکی فصل دوم: فضائل مسجد النبی یک) دیدار پیامبر (صلی الله علیه وآله) دو) شفاعت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)
نشاني از تغيير داشته باشد و با تراشيدن سر و از بين بردن زيبايي صورت، زيبايي سيرت خود را نشان مي دهد.
سرّ مسجد خيف
سرزميني هموار قسمتي در بلندي قرار گرفته باشد، به آن خيف مي گويند. سزاست كه با شوق و طلب به اين مسجد وارد شد و در آنجا هر چه مي توان نماز گذارد. كسي كه صد ركعت نماز در مسجد مني به جاي آورد، معادل عبادت هفتاد سال است. در اين مسجد هزار پيامبر خدا نماز گزارده اند. لذا نماز گزاردن در اين مسجد مقدس مقام رفيعي دارد، شايد كه انسان در محل پيامبري نماز بخواند.
سرّ وداع
ابواسماعيل به امام صادق (عليه السلام) عرض كرد كه هم اينك در حال خروج از مكه ام از كجا وداع كنم؟ امام فرمود:
«تأتي المستجار فتودّعه من ثَمّ، ثُمّ تخرج فتشرب من زمزم ثم تمضي» ;
«كنار ديوار كعبه ـ مستجار ـ رفته، از آنجا وداع كن. سپس بيرون رفته، از آب زمزم بنوش و آنگاه برو».
در آخرين ديدار زائر به ديدار كعبه مي رود. اگر توانست دست بر در كعبه و حجرالاسود مي نهد، طواف وداع مي كند، آنگاه خود را به خانه خدا مي چسباند، خدا را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج4، ص214
2 . همان.
3 . فروع كافي، ج4، ص532، روايت4
حمد و ثنا مي كند، بر پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اوصيائش درود مي فرستد. سپس در حق ديگران آنچه براي خود مي خواهد، دعا مي كند و با تمام وجود به او مي گويد:
«الْمِسْكِينُ عَلَي بَابِكَ فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ».
«بينوايي به درگاه توست پس بهشت را به او عطا كن.»
حج مقبول دو علامت دارد; اول آنكه بنده گناهان خويش را ترك كند. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:
«آيَةُ قَبُولِ الْحَجِّ تَرْكُ مَا كَانَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ مُقِيماً مِنَ الذُّنُوبِ».
«نشانه قبولي حج آن است كه بنده، گناهاني را كه مرتكب مي شده ترك كند».
ايشان در حديثي ديگر با صراحت بيشتر مي فرمايند:
«مِنْ عَلاَمَةِ قَبُولِ الْحَجِّ إِذَا رَجَعَ الرَّجُلُ رَجَعَ عَمَّا كَانَ عَلَيْهِ مِنَ الْمَعَاصِي هَذَا عَلاَمَةُ قَبُولِ الْحَجِّ وَ إِنْ رَجَعَ مِنَ الْحَجِّ ثُمَّ انْهَمَكَ فِيمَا كَانَ عَلَيْهِ مِنْ زِنًي أَوْ خِيَانَة أَوْ مَعْصِيَة فَقَدْ رُدَّ عَلَيْهِ حَجُّهُ».
«از نشانه هاي قبولي حج آن است كه فرد از گناهاني كه انجام مي داده است برگردد. اين نشانه قبولي حج است و اگر از حج باز گردد، ولي همچنان در لجنزار زنا، خيانت يا معصيت فرو رود، حج او به خودش برگردانده مي شود.»
پس اولين نشانه قبولي حج اين است كه حاجي عزم خود را براي ترك گناه جدي ببيند. اگر او در خود حالت ترك گناه احساس كرد حجش پذيرفته شده، اما اگر رغبت و احساسي به سمت گناهان پيشين همچنان در او وجود دارد، خداوند اين حج را پذيرا نيست و به خود بنده گنهكار تحويل مي دهد. اين حج همانند يك نامه پستي است كه بر آن آدرس مقصد نوشته نشده باشد كه طبعاً به سمت فرستنده برگشت مي خورد; چنين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان، روايت5
2 . همان، ص280، روايت5
3 . جعفريات، ص66
حجي به مقصد نمي رسد.
حجي را كه خدا بپذيرد علامت ديگري هم دارد و آن نورانيت درون است. فرموده امام صادق (عليه السلام) اين است:
«الْحَاجُّ لاَ يَزَالُ عَلَيْهِ نُورُ الْحَجِّ مَا لَمْ يُلِمَّ بِذَنْب».
«حاجي به صورت مستمر نوري از حج دارد، مادام كه نزديك گناه نشود.»
در اين ترديدي نيست كه حج براي انسان نور مي آورد، اين نور باطني با هر گناهي ضعيف و ضعيف تر مي شود تا آنجا كه از بين مي رود. اما اگر حاجي بر تقواي خويش بيفزايد، راه مراقبت پيش گيرد و بر عهد و پيماني كه با خدا بسته، باقي باشد، نور حج در او فزوني يافته، آهسته آهسته وجودش را فرا مي گيرد.
حاجي براي وداع به مسجدالحرام مي آيد; اين لحظه، زمان وداع است. لحظات سخت و غمناك جدايي، او سر بر آستان پر مهر آن محبوب حقيقي مي نهد و با تمام وجود او را سپاس گفته، از نعمتهاي بيكرانش قدرداني مي كند. اينك وقت وداع است و اجل در كمين، اينك هنگامه محنت هجران است و مرگ جدايي در پيش. اينك سفر به پايان مي رسد و زائر آهنگ بازگشت دارد; بازگشت از يك سفر طولاني، از زمين تا آسمان و از آسمان تا زمين، از ناسوت تا لاهوت و از لاهوت تا ناسوت. در پايان اين سفر حاجي بار ديگر رو به كعبه آورده، بر گرد آن طواف مي كند.
عبوديت بيرون ننهد، اما امروز زائر او را با اين زبان مي خواند: ( وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْق); همانگونه كه صادقانه وارد شد، از خدا مي خواهد خارج شود. آغاز و پايانش بر مدار صدق باشد. اين واپسين ديدار است، در آرزوي بازگشتي كه شايد صورت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج4، ص255، روايت11
2 . اسراء : 80
3 . همان.
نپذيرد. زائر به ياد مي آورد كه با چه شور و نشاطي گام در مكه نهاد، با چه اشك و آهي
نظر به كعبه كرد و با چه عشق و حبّي كعبه را در آغوش گرفت. دريايي از اميد در عمق وجود انسان به جوشش مي آيد، آرامش انسان مي شكند، زيستن مرداب گونه انسان به تلاطم مي افتد، بار اميد بر دوش و گام در راه حقيقت نهاد. اين واپسين ملاقات سرشار از بيم است; بيمناكي از اينكه نتوانست رازهاي حج و كعبه را به تماشا نشيند. شوريده از نامستي خويش، غرق در جنون، باز هواي ميكده شيدايي مي كند، او خويش را همچون پروانه اي به شمع مي زند و بي هراس از سوز عشق، خود را به شعله هاي پريشاني اش مي سپارد.
اينك بنده سالك براي وداع آخرين به مسجدالحرام آمده است. نگاه خيره خويش را به كعبه دوخته، آخرين نگاه حسرت به بهشت خدا روي زمين مي كند. او هم اينك رنگ خدا گرفته است، او در آستانه بازگشت است، در اين لحظات منتهاي حظّ خويش را از كعبه مي برد. او از ماسوا بريده و در آخرين طواف خويش فقط به دوست توجه مي كند. نگاهش خيره به جاده انتظار و قلبش سرشار از اميد به خالق جهان، دلداده اي در هواي دوست و ضميري مملو از شوق زيارت. او با اين خاطره ها به خدا مي گويد: الهي! اگر هنگام مرگم فرا رسيده و بار ديگر راه به اينجا نخواهم يافت، از من در گذر و اگر هنوز مرا عمر باقي است، توفيق ديدار خانه خودت را بار ديگر نصيبم كن.
روز جدايي كه نبيند كسي تيره تر است از شب هجران بسي
عاشق دلسوخته در هجر يار آورد انجم همه شب در شمار
كس نكند محنت هجر اختيار مرگ جدائي است ميان دو يار
روز وداع است و فراقش ز پس ناله برون آر و به فرياد رس
خون گري اي ديده به صد هاي هاي وقت جدائي است از آن خاك پاي
بخت كجا رفت هم آغوشيت هست كنون وقت سيه پوشيت
دل به مصيبت كسي افتاده طاق گه ز فراق و گهي از اشتياق
وقت وداع است و اجل در كمين خاصه وداع صنمي اين چنين
اي گل باغ ملكوت الوداع مي روم اكنون به طواف وداع
با خفقان دل و رنج صدا بوي تو جان قوت شده الوداع
جان جهاني و به از جان بسي قطع ز جان چون كند آسان كسي
اي گل مشكين به نواي عجيب قطع وصال تو كند عندليب
وصل تو اش سوخت به داغ جگر تا دگري هجر چه آرد به سر
كرده به راه طلبت جان فدا مي شود اكنون به ضرورت جدا
دوري من از تو ضروري بود ورنه كه را طاقت دوري بود
روز جدايي كه خرابم ز تو كافرم ار روي بتابم ز تو
گر ز توأم دور كند بخت بد مهر توأم باز كشد سوي خود
بخش سوّم
مدينه منّوره
فصل اوّل
فضائل مدينه منّوره
سرّ ختم حج به مدينه منوره
بهتر است حج از مكه آغاز و به مدينه ختم شود و زيارت شهر مدينه و مسجد النبي بعد از اتمام مناسك انجام شود. زيارت خانه خدا نسبت به زيارت پيامبرش تقدم دارد. يكي از اصحاب امام باقر (عليه السلام) از ايشان پرسيد كه آيا از مدينه شروع كنم يا از مكه؟ امام (عليه السلام) فرمود:
«ابْدَأْ بِمَكَّةَ وَ اخْتِمْ بِالْمَدِينَةِ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ».
«از مكه آغاز كن و به مدينه ختم نما كه اين برتر است.»
اين مطلب بدون علت نيست، سرّ آن را بايد در مسأله ولايت جست و جو كرد. در روايات متعددي تأكيد شده كه حج را بايد با لقاء امام به پايان رساند. زائر بعد از آنكه اعمال خويش را در موسم تمام كرد، بايد نزد امام برود و همبستگي و ولايت خويش را با اهل بيت اعلام كند. او بايد نصرت خويش را بر ولي خدا عرضه كند و همچنان كه برگرد كعبه طواف كرد، به سوي امام كوچ كرده، اعلام دوستي با اهل بيت نمايد. امام صادق (عليه السلام) شرط كامل شدن حج را ديدار امام مي دانست:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج4، ص550، روايت2
«اذا حجّ احدكم فليختم حجّه بزيارتنا لان ذلك من تمام الحج» ;
«هرگاه يكي از شما به حج رود، بايد حج خود را با ديدار ما به پايان برد ; چرا كه اين ديدار براي كامل شدن حج است.»
بر اين اساس مي توان گفت كه ولايت از اركان اصلي حج است، چنان كه از اركان اصلي دين هم به حساب مي آيد.
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً) ;
«امروز دين شما را به كمال رسانديم و نعمت خود بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم.»
سرّ نامهاي مدينه منوره
مدينه نامهاي هشتگانه دارد كه تمامي آنها را پيامبر (صلي الله عليه وآله) عنوان فرموده است. اسامي اين شهر نوراني عبارتند از: مدينه، طيبه، طابه، مسكينه، جبار، محبوره، يندد و يثرب. پيامبر (صلي الله عليه وآله) در اين باره تعابير متعددي دارد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در هر سفري كه به مدينه وارد مي شد، خطاب به آن مي فرمود:
«يا طيبة يا سيّدة البلدان» ;
«اي پاك! اي سرور شهرها.»
همچنين مي فرمود:
«ان الله تعالي سمّي المدينة طابة» ;
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . علل الشرايع، ص459، روايت1
2 . مائده : 3
3 . كنز العمّال، ج12، ص259، روايت34941
4 . صحيح مسلم، ج2، ص1007، روايت1385
«خداي متعال مدينه را طابه (پاك) ناميده است.»
پس اين شهر آسماني حتي به لحاظ نامگذاري اشاره به طهارت، رفعت و بزرگي دارد. نامهاي شهر مدينه را خداوند و رسولش انتخاب كرده اند. پيداست كه نام شهر پيامبر (عليه السلام) هم بايد پاك باشد; زيرا اين، شهرِ برترين خلق روي زمين است. مدينه شهر اكمل انسان هاست، مدينه محلي است كه يادآور گامها، موعظه ها و اشك هاي اهل بيت است، مدينه در خود قطعه اي از بهشت را جاي داده، پس خداوند به اين شهر عزيز نظر و عنايت خاصي دارد.
شهر مدينه منوره
يك) محبوب نبي (صلي الله عليه وآله)
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) علاقه و شوق خاصي به اين شهر داشت، هرگاه از سفر مي آمد و نگاهش به ديوارهاي مدينه مي افتاد، از شوق وسايلش را بر زمين مي نهاد و با سرعت بيشتري به سمت اين شهر مي آمد و اگر سوار مركب بود، مركب خويش را با شتاب بيشتري حركت مي داد، اين عمل نشان از حب و شوق زايد الوصف حبيب خدا نسبت به اين شهر داشت. آخرين فرستاده خدا با تشبيه مدينه به مكه مي فرمايد:
«اللهم ان ابراهيم خليلك و عبدك و نبيك دعاك لاهل مكّه وانا محمدٌ عبدك و نبيّك و رسولك ادعوك لاهل المدينه مثل ما دعاك به ابراهيم لاهل مكه ندعوك ان تبارك لهم في صاعهم و مدّهم و ثمارهم اللهم حبّب الينا المدينة كما حببّت الينا مكة» ;
«خدايا! ابراهيم دوست و بنده و پيامبر توست براي اهل مكه تو را خواند. من محمد، بنده و پيامبر و فرستاده توام و براي اهل مدينه تو را مي خوانم، مثل آنچه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند ابن حنبل، ج8، ص384، روايت22693
ابراهيم براي اهل مكه خواست. تو را مي خوانيم كه پيمانه و ميوه آنان را بركت دهي. خدايا، مدينه را محبوب ما گردان، آن چنان كه مكه را محبوب ما ساختي.»
مدينه نسبتي با اشراف مخلوقات و فخر كائنات دارد، برگزيده حضرت رب در اين شهر آرميده است، روح ملكوتي پيامبر (صلي الله عليه وآله) آنگاه كه از كالبد خاكي رحلت فرمود و به عالم بالا صعود كرد، نهايت احاطه را بر اين عالم دارد و هيچ ذره اي در اين عالم نيست كه نزد ايشان منكشف نباشد. وجود پاك حبيب خدا در كل كائنات توان تصرف و تأثير را دارد از اين رو هر كه به اين شهر وارد شد، مورد مرحمت و لطف خاص ايشان واقع مي شود. نصيب لطف ايشان شامل اهل مدينه است، دامن شفاعتش همه را فراگير است و از خداي سبحان براي همه طلب مغفرت و عفو مي نمايد.
مدينه شهر اشرف خلايق است، شهر حبيب خداست، انساني كه در معراج، جبرئيل امين را گذاشت و او از مصاحبت پيامبر (صلي الله عليه وآله) درماند. او به اندازه «قاب قوسين أو ادني» نزديك و نزديكتر شد، به افق اعلي رسيد، اسم اعظم الهي را دريافت كرد و صاحب كوثر و شفاعت كبرا شد. مكانت و منزلت او نزد خدا به حدي است كه انبيا و مرسلين از اولين تا به آخر و حتي ملائكه مقرب به آن غبطه مي برند. خداي سبحان تنها در باب او فرمود:
«لَوْلاَكَ لَمَا خَلَقْتُ الاَْفْلاَك».
ديوارهاي مدينه يادآور هجرت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اصحاب اوست، در اينجاست كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از سوي خدا احكام دين را بيان مي فرمود و سنت هاي خويش را ارائه مي كرد، در اين شهر برگزيده خدا با دشمنان به نبرد پرداخت و دين خدا را آشكار نمود، گامهاي استوار رسول حق (صلي الله عليه وآله) در اين وادي است. هر جا كه زائر پا نهد، جاي پاي مقدس ترين انسان هاست لذا بايد با كمال آرامش و سكينه قدم گذارد، بايد خشوع و وقار سرورِ دو عالم را در خاطره زنده كرد، بزرگمردي كه رسوم جاهليت را برچيد و با هدايتهاي دلسوزانه خويش راه مستقيم را پيش روي بشر نهاد.
ماه فروماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلك را كمال و منزلتي نيست در نظر قدر با كمال محمد
وعده ديدار هر كسي به قيامت ليله اسري شب وصال محمد
آدم و نوح و خليل و موسي و عيسي آمده مجموع در ظلال محمد
عرصه گيتي مجال همت او نيست روز قيامت نگر مجال محمد
همچو زمين خواهد، آسمان كه بيفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد
دو) شهر قرآن
خداي سبحان اراده فرمود كه جانشيني براي خود در زمين قرار دهد:
(وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَلِيفَةً) ;
«و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمين خليفه اي مي آفرينم.»
در ادامه به عنوان معياري كلي، ملاك خلافت را معرفي فرمود. خلافت الهي از آن كسي است كه جامع اسماء باشد و از خداوند تمامي اسماء را آموخته باشد:
(وَعَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ) ;
«و نامها را به تمامي به آدم بياموخت.»
انساني كه به مقام خلافت نايل شد و خليفه الهي گشت، بايد تمامي اوصاف و ويژگيهاي خدا را واجد باشد; زيرا اقتضاي خلافت و جانشيني چيزي جز اين نيست. خليفه خدا آينه تمام نماي اوست، او خدا را با تمامي اوصاف و صفاتش نشان مي دهد، تنها تفاوتي كه ميان مقام خلافت و خدا وجود دارد، اين است كه هرچه خليفه خدا دارد،به اذن الهي دارد. برترين خليفه الهي وجود شريف نبي خاتم (صلي الله عليه وآله) است. تنها اوست كه كاملترين انسان ها بلكه موجودات روي زمين است; بنابراين شهري كه آرامگاه پيامبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 30
2 . بقره : 31
است، بهره اي از خلافت الهي داشته، اوصاف حق در آن نمايان است.
را براي خويش خريده است: (إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ) و تبعيت از اوامر پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) حب الهي را در پي دارد: (فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللهُ).
حال اگر مجموعه اوصاف پيش گفته دريك انسان جمع باشد، طبعاً او محبوب خداست و اگر انساني يافت شود كه به لحاظ احسان، طهارت، تقوا، صبر، توكل، عدالت، جهاد و تسليم، در اوج باشد و قله هاي عظمت، شكوه و كمال انساني را به خود اختصاص داده باشد، او در اوج محبوبيت خداست. به بيان ديگر او محبوب ترين انسانهاي روي زمين نزد خداست و خداي سبحان بيش از همه به او عشق مي روزد. چنين انساني در عالم هستي وجود دارد، اين وجود شريف و نازنين كسي نيست جز ختم رسل، حبيب خدا و صاحب آخرين كتاب آسماني; بنابراين رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در عين حال كه به سرّ خلافت الهي نايل شده است، محبوب ترين خلايق نزد اوست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 195
2 . بقره : 222
3 . آل عمران : 76
4 . آل عمران : 146
5 . آل عمران : 159
6 . مائده : 42
7 . صف : 4
8 . آل عمران : 31
وجود شريف پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) ابعادي دارد كه مهمترين آن پيوند و نسبت ايشان با قرآن كريم است.
(إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلاً) ;
«ما قرآن را بر تو نازل كرديم، نازل كردني نيكو.»
از طرف ديگر قرآن هم ربط و نسبتي وثيق با مدينه دارد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«افتتحت القري بالسيف وافتتحت المدينه بالقرآن» ;
«آبادي ها با شمشير فتح شد ولي مدينه با قرآن.»
بنابراين اگر رسول خاتم (صلي الله عليه وآله) با قرآن پيوند دارد و اگر قرآن ارتباطي با مدينه، مي توان گفت كه مدينه، شهر قرآن است.
سه) وادي پاكي
مدينه آلودگي ها را از انسان دور مي كند. اين شهر نوراني آتش را محو مي سازد، شهر پيامبر (صلي الله عليه وآله) زائران خويش را همانند رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نموده، آنها را پاك مي گرداند و آنها را از پليدي ها، پلشتي ها و زشتي ها مي رهاند.
گروهي از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) از اُحُد باز مي گشتند، در ميان آنها در رابطه با منافقان انشعاب و تفرقه ايجاد شد، گروهي مي گفتند: «آنها را بكشيد» و گروهي ديگر مخالفت مي كردند. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«انها طيبه تنفي الخبث كما تنفي النهار خبث الفضّة».
«مدينه پاك است، پليدي ها را مي زدايد آنگونه كه آتش چركهاي نقره را».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انسان : 23
2 . كنز العمّال، ج12، ص230، روايت34803
3 . صحيح بخاري، ج4، ص1676، روايت4313
از اين رو مدينه شهر پاكي و پاكان است. بايد به آنجا با طهارت وارد شد، با طهارت ظاهري و باطني نمازگزارد و با خدا به راز و نياز پرداخت و به او گفت:
«يَا صَرِيخَ الْمَكْرُوبِينَ وَ يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ اكْشِفْ هَمِّي وَ غَمِّي وَ كَرْبِي كَمَا كَشَفْتَ عَنْ نَبِيِّكَ هَمَّهُ وَ غَمَّهُ وَ كَرْبَهُ وَ كَفَيْتَهُ هَوْلَ عَدُوِّهِ فِي هَذَا الْمَكَانِ».
«اي فريادرس گرفتاران، اي پاسخ دهنده دعاي بيچارگان، اندوه و غم و ناراحتي مرا بزداي، آنگونه كه از پيامبرت اندوه و غم و گرفتاري را زدودي و در اين مكان از هراس دشمن او را كفايت كردي.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج4، ص560، روايت1
فصل دوم: فضائل مسجد النبي(ص)
فصل دوم
فضائل مسجد النبي (صلي الله عليه وآله)
مسجد نبوي در آغاز به دست رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ساخته شد. اين مسجد نخست با خشت و در ابعادي نسبتاً كوچك بنا شد. چون مسلمانان زياد شدند، آنان از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) خواستند كه فضاي مسجد افزوده شود، پيامبر (صلي الله عليه وآله) خواسته آنان را پذيرفت و دستور داد بر آن افزودند و مسجد را از يك خشت و نيم بنا كردند، باز هم مسلمانان زياد شدند و گفتند: اي رسول الله! كاش دستور مي داديد مسجد را بزرگ كنند. پيامبر نيز دستور داد تا ديوار آن را با دو رديف خشت بنا كردند، سپس گرما بر آنان چيره شد. از پيامبر (صلي الله عليه وآله) خواستند تا دستور دهد سايباني بر مسجد زنند، ايشان هم دستور داد تا ستون هايي از تنه درخت خرما برپا كردند و سپس چوبهاي پهن با شاخه برگهاي درخت خرما بر آن افكندند، تا اينكه باران آمد و سقف مسجد چكه كرد. گفتند: اي رسول الله! كاش فرمان دهي سقف مسجد را گل اندود كنند. پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: نه، مسجد بايد سقف و سايباني همانند سايبان موسي (عليه السلام) داشته باشد. مسجد النبي به همين وضعيت باقي ماند تا اينكه رسول الله (صلي الله عليه وآله) از دنيا رفت.
مسجد پيامبر (صلي الله عليه وآله) فضيلتي بزرگ و عظمتي رفيع دارد و علاوه بر مسجد كعبه و مسجد ايليا در شهر بيت المقدس،يكي از سه مسجد بزرگ روي زمين است. نبي خاتم (صلي الله عليه وآله) فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فروع كافي، ج3، ص295، روايت1، تهذيب الاحكام، ج3، ص261، روايت58
«من خرج علي طهر لايريد الاّ مسجدي هذا وليصلّي فيه كان بمنزلة حجة» ;
«هركس با طهارت بيرون شود و قصدي جز آمدن به مسجد مرا نداشته باشد تا در آن نماز بخواند، مانند انجام حج است.»
«هر كس در مسجد من چهل نماز بخواند، بي آنكه حتي يك نماز از او فوت شود، براي او برائت از دوزخ و نجات از عذاب نوشته مي شود و از نفاق هم پاك مي شود.»
مسجد النبي، زيارت آن و مشاهده قبر نوراني پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) اسراري دارد كه به آنها اشاره مي شود:
يك) ديدار پيامبر (صلي الله عليه وآله)
نفوس قدسي هرگاه از بدنهاي شريف خويش جدا شوند و به عالم جبروت ارتحال نمايند، تسلط و احاطه آنها بر اين جهان به غايت مي رسد، امور اين عالم بر آنها مكشوف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شعب الايمان، ج3، ص500، روايت4191
2 . فروع كافي، ج4، ص556، روايت10
3 . ثواب الاعمال، ص50، روايت1
4 . سنن ابن ماجه، ج1، ص453، روايت1413
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) درباره مسجد خويش فرمود:
«من صلّي في مسجدي اربعين صلاة لا يفوته صلاة كتبت له براءة من النار و نجاة من العذاب و بريء من النفاق» ;
5 . مسند ابن حنبل، ج4، ص311، روايت12584
بوده، تصرف و تأثير و نفوذ در اين عالم بر آنها ممكن است، آنها زنده اند و از دست
خداي خويش روزي مي خورند; روزي آنها با خداست: (بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).
هر كس در مقابل قبر آنها بايستد و نزد جسم شريف آنها وقوف كند و در برابر مشاهد نوراني آنان حضور يابد، از فضل آنها بهره مند مي شود، اين وجودهاي نوراني نسبت به زائر خويش آگاهي كامل دارند، سئوال ها، درخواست ها و تقاضاهاي آنها را نيك مي دانند. آنان نسيم رحمت خويش را شامل حال زائر مي كنند و رشحات انوار خود را بر آنها افاضه مي فرمايند و نزد خدا براي بخشش گناهان و قضاي حاجات شفاعت و وساطت مي كنند.
آنچه گذشت درباره زيات اوليا و انبياي الهي بود; اما زيارت نبي اكرم (صلي الله عليه وآله) جايگاهي ويژه دارد. هرگاه زائر به نزديك مدينه رسيد و چشمانش به ديوارهاي شهر مدينه افتاد، بايد متوجه باشد كه مدينه شهري است كه خداوند براي نبيّش انتخاب فرمود و هجرت او را به سوي اين شهر قرار داد. مدينه شهري است كه در آن فرايض و سنن الهي بنيان نهاده شد، تربت پيامبر (صلي الله عليه وآله) در اين شهر است، زائر هرجا قدم گذارد، جاي پاي رسول خداست. لذا بايد معرفت خويش را به اين وجود شريف تكميل كند و عمل خويش را با هتك حرمت از بين نبرد.
به هنگام زيارت پيامبر (صلي الله عليه وآله) بايد ايشان را روبه روي خويش ببيند، زائر در اين لحظه زيارت زنده مي كند، اگر به سمت قبر ايشان گام بر مي دارد، به وجود مقدس پيامبر (صلي الله عليه وآله) تقرب جسته است، او بايد با تمام خضوع و خشوع به مولاي خويش سلام كند كه فرمود:
«ان الله تعالي وكّل بقبره ملكاً يبلّغه سلام من سلّم عليه من امته» ;
«همانا خداوند ملكي را بر قبر نبيش وكيل كرده تا سلام هريك از افراد امت را به آن بزرگوار برساند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران : 169
2 . محجة البيضاء، ج2، ص206
كسي كه به زيارت قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) برود، همانند آن است كه ايشان را در حياتش زيارت كرده است; از اين رو زائر قبر نبي (صلي الله عليه وآله) ، در واقع به ديدار پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) بار يافته است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«من حج فزار قبري بعد موتي، كان كمن زارني في حياتي» ;
«هركس حج به جا آورد و پس از مرگ من، مرا زيارت كند، همچون كسي است كه در حال حيات من، مرا زيارت كرده است.»
امام صادق (عليه السلام) به زائران قبر نبي (صلي الله عليه وآله) تهنيت مي فرستد. پر واضح است كسي كه با معرفت به ديدار رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نايل آيد، مجاورت و قرابت او را براي خويش خريده است. جايگاه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در بهشت است; بنابراين جايگاه زائر او هم در بهشت برين خواهد بود. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در پاسخ به سيد الشهدا (عليه السلام) كه درباره زيارت پيامبر (صلي الله عليه وآله) سئوال كرد فرمود:
«يَا بُنَيَّ مَنْ زَارَنِي حَيّاً أَوْ مَيِّتاً أَوْ زَارَ أَبَاكَ أَوْ زَارَ أَخَاكَ أَوْ زَارَكَ كَانَ حَقّاً عَلَيَّ أَنْ أَزُورَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أُخَلِّصَهُ مِنْ ذُنُوبِهِ» .
«پسرم، هركس مرا زنده يا مرده زيارت كند يا پدرت يا برادرت يا خودت را زيارت كند، بر من حق است كه روز قيامت او را زيارت كنم و از گناهانش برهانم.»
همين مضمون در حديث مشابهي خطاب به اميرمؤمنان (عليه السلام) آمده است.پيامبر (صلي الله عليه وآله) در اين روايت قول داده است كه زائر خويش را از هول و هراس و سختيهاي قيامت برهاند و در درجه خويش در قيامت او را همراهي كند.
بنابراين كسي كه به ديدار قبر آخرين فرستاده خدا، نور تمام انبيا و اشرف انسان ها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . السنن الكبري، ج5، ص403، روايت10274
2 . فروع كافي، ج4، ص549، روايت3
3 . همان، ص548، روايت4
4 . همان، ص579، روايت2
بار يابد، مجاورت، رضايت و ضمانت او را دريافت كرده است. او نزد خدا منزلتي رفيع يافته، از هراسها و شدائد رهايي مي يابد. گناهانش پاك شده، در روزي كه كسي دادرس انسان نيست، ايشان به فريادش مي رسد.
دو) شفاعت رسول خدا (صلي الله عليه وآله)
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شفاعت زائر خويش را تضمين كرده است، ايشان فرمود:
«مَنْ أَتَانِي زَائِراً كُنْتُ شَفِيعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
«هركس به زيارت من آيد، روز قيامت شفيع او خواهم شد.»
پس عدم درك زيارت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) جفاي به ايشان و خويشتن است. رسول حق (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:
«مَنْ أَتَي مَكَّةَ حَاجّاً وَ لَمْ يَزُرْنِي إِلَي الْمَدِينَةِ جَفَوْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ أَتَانِي زَائِراً وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي وَ مَنْ وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة».
«هركس براي حج به مكه آيد و مرا در مدينه زيارت نكند، من هم در روز قيامت بر او جفا مي كنم و هر كه به زيارت من آيد، شفاعت او بر من واجب است و شفاعت هر كه بر من واجب شود، بهشت بر او واجب است.»
زيارت قبر نبي (صلي الله عليه وآله) بايد با معرفت انجام پذيرد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شريف ترين خلق خداست، او حبيب الهي است و در معراج تا به آنجا رفعت و منزلت يافت كه جبرئيل نتوانست ايشان را همراهي كند، او اسم اعظم الهي است، او صاحب كوثر، شفاعت كبرا و مثل اعلاي حق است. جايگاه و مكانت او تا بدان حد و پايه است كه تمامي رسل و فرشتگان الهي بدان غبطه مي خورند. علت غايي آفرينش، اوست، رحمتش شامل تمام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قرب الاسناد، ص65، روايت205
2 . علل الشرائع، ص460، روايت7
انسان هاست، او از ضمير تمامي انسان ها و نيز زائرانش آگاه است. او حيات ابدي دارد، جود، شفقت و سخاوتش از همه بيشتر است. خداوند او را در قرآنش به اين وصف متصف فرموده:
(وَإِنَّكَ لَعَلي خُلُق عَظِيم) ;
«و تو راست خلق عظيم.»
آنگاه كه عبد مؤمن معرفت خويش را كامل و محكم نمود، قلبش از شوق زيارت سرشار مي شود. او با سر به زيارت مي رود; چنانكه از عارفان نقل شده است كه در راه مكه و مدينه در هر گامي دو ركعت نماز مي گذارند.
با حبيب خدا بايد معامله حب و عشق كرد، اظهار شوق با سرشك اشك است، ديوارهاي مسجد را بايد بوسه زد، زمين آنرا بايد لمس كرد، ظاهر و باطن خويش را با طهارت آراست، با سكينه و وقار آهسته گام برداشت و گامهاي خويش را با حمد و تسبيح همراهي نمود، قلب خويش را به چيز ديگري مشغول ننمود و با قلب خاشع، چشم گريان و درك انتظار، ضمير خويش را متوجه حضرتش نمود و با اضطرار به درگاهش پناه برد كه به يقين اين دست و اين قلب خالي باز نمي گردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قلم : 4