بخش 9
آشنایی با سیاست#160;های شیطان تهدیدهای شیطان و اهداف او صفا و مروه از شعارهای الهی است صفا و مروه حالا از حوله در می#160;آییم یا احرام؟ #171;تقصیر#187; چیست؟ ایّام تشریق یا روزهای پایانی حج
آشنايي با سياست هاي شيطان
انسان اگر دشمن خود را درست بشناسد، به تمام معنا جوانب احتياط را رعايت مي كند و پيرامون خود حلقه حفاظت مي كشد. در قرآن فرمود: (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ) ; «از گام هاي شيطان پيروي نكنيد او دشمن آشكار شماست.»
قرآن كريم در اين آيه و چند آيه ديگر، از پيروي خطوات و گام هاي شيطان نهي كرده است. از اين تعبير لطيف فهميده مي شود كه روش شيطان، روش گام به گام است; زيرا شيطان آدمي را يكباره به گناه وانمي دارد. اصولا تحول و دگرگوني انسان به سوي بدي يا خوبي، تدريجي و گام به گام است. بنابراين، در گام اول انسان را به گناه ساده و آسان وامي دارد، سپس به گناه بالاتر و به همين ترتيب پيش مي رود تا اين كه در گام هاي بعد،انسان را به گناهان كبيره وسرانجام به كفر مي كشاند.
در جنگ احد، پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) پنجاه نفر را مأمور حفاظت از تنگه اُحد كرده بود كه اكثر آن ها تنگه را رها نمودند و تنها ده نفرشان مقاومت كردند. لذا خداوند درباره آن ها فرمود: ( إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا...) ; «همانا كساني از شما روز رويارويي دوگروه، به جنگ پشت كردند، شيطان آن ها را بر اثر پاره اي گناهان كه مرتكب شدند منحرف كرد.»
اين آيه مي فرمايد: اگر انسان به گرداب گناه مي افتد، بيشتر نتيجه و اثر گناهان ديگري است كه مرتكب شده است. زمينه هاي روحي نامناسبي كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 168
از اراده گناه پديد مي آيد، انسان را براي گناهان ديگر آماده مي كند.
اگر آدمي در مورد كوچكي از وسوسه شيطان پيروي كرد، براي تبعيّت از انگيزه هاي بزرگ تر شيطاني آماده مي شود; ولي اگر در همان گام نخست در مقابل وسوسه ها و انگيزه هاي گناهان كوچك استوار ايستاد، زمينه هاي بعدي از بين مي رود; لذا اين آيه مي فرمايد: آن ها كه در روز رويارويي اسلام و كفر (جنگ اُحد) فرار كردند، شيطان آن ها را بر اثر پاره اي از گناهان و تخلف هايي كه مرتكب شده بودند به اين لغزش مبتلا كرد.
هر انساني، در هر مقامي از قرب كه باشد، نبايد خود را از خطر جاذبه و دافعه شيطان دروني و بيروني در امان بداند; بلكه بايد همواره از خدا طلب بخشش و مغفرت كند كه خدا او را براي مصونيّت از گناه موفق بدارد. لذا هر روز در نمازها مي گوييم: (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضّالِّينَ) زيرا شيطان قسم خورده است هر طور كه شده، ما را به بيراهه بكشاند و تا حدّ كفر برساند.
تهديدهاي شيطان و اهداف او
(لَعَنَهُ اللهُ وَ قالَ لاََتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً * وَ لاَُضِلَّنَّهُمْ وَ لاَُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ اْلأَنْعامِ وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيّاً مِنْ دُونِ اللهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً * يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً * أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحِيصاً) .
«كه خدا او را لعنت كرده. او گفته است حتماً از ميان بندگانت سهم معيني خواهم گرفت; و به يقين گمراهشان مي كنم و به دام آرزوها مي اندازم و وادارشان مي كنم تا گوش چهارپايان را [ به عنوان تحريم] بشكافند و فرمان مي دهم تا خلقت خدا را [ به عنوان بدعت] تغيير دهند. و هر كه شيطان را به جاي خدا سرپرست خود گيرد، قطعاً دستخوش زياني آشكار شده است; [ آري] شيطان وعده شان مي دهد و به آرزوها بندشان مي كند، ليكن به آن ها جز فريب وعده نمي دهد; آن ها جايشان جهنم است و هيچ راه گريزي از آن ندارند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نساء : 121 ـ 118
لغت: نَصِيبًا مَفْرُوضًا: سهم معيني. أُمَنِّي (مَنْيْ): آرزومند و سرگرم مي كنم. يُمَنّي مضارع است. مَنْيْ به معني اندازه گيري ها و پيش بيني هاي خيالي است. امُرَنَّ (اَمْرْ): حتماً امر مي كنم، وامي دارم. يُبَتِّكُ (بَتَكَ): مي شكافد، قطع مي كند. اذانْ جمع اُذُن: گوش ها. مَحيصْ (حَيْصْ): اسم مكان است يعني راه فرار، گريزگاه. غُرُورْ در اصل به معناي چيزي است كه ظاهري خوش و باطني بد دارد.
در اين آيات به اهداف و برنامه هاي شيطان درباره انسان اشاره شده كه خدا او را از رحمت خويش دور كرده است. شيطان سوگند خورده است كه چند طرح را اجرا كند:
1 . او گفت: از ميان بندگان تو گروهي را سهم خود قرار مي دهم و آن ها را تربيت مي كنم و آن ها كساني هستند كه سرپرستي شيطان بر خود راپذيرفته اند. شيطان مي دانست كه در پاكان مخلص و كساني كه ولايت او را نپذيرند هيچ نفوذي ندارد; حتي اگر كسي به مقام مُخلَص هم نرسيده،ولي تصميم گرفته است ولايت شيطان را نپذيرد، خدا وعده داده است كه او را از شر شيطان مصون بدارد. او گفت: من انسان ها را با آرزوهاي دور و دراز سرگرم مي كنم و به گمراهي مي كشم; (وَ لاَُضِلَّنَّهُمْ وَ لاَُمَنِّيَنَّهُمْ).
2 . من آن ها را به اعمال خرافي و بدعت ها و دين سازي دعوت مي كنم. به آن ها مي گويم گوش هاي چهارپايان را بشكافند يا قطع كنند.
درجاهليت گوش بعضي چهارپايان را مي شكافتند و سوار شدن بر آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير فخر رازي، ج11، ص51
را ممنوع مي كردند وآن ها را بدون استفاده مي گذاشتند و اين كار بدعت و نوعي تعيين حلال و حرام است; (وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ اْلأَنْعامِ) . اين آيه ناظر بر گناه كبيره بدعت گذاري و جعل حلال و حرام هايي است كه عده اي بدون توجه به قرآن و سنت و فتواي فقها،مرتكب آن مي شوند.
3 . من آن ها را وادار مي كنم كه در آفرينش خدا تغييراتي دهند. شيطان با راهكارهاي فريبكارانه خود انسان را دعوت به مخالفت امر خدا مي كند و فطرت سالم انساني او را مسخ و صفات زشتِ ناپسند را جايگزين صفات عالي انساني مي كند و اين بدترين نوع تغيير خلقت در نهاد انساني است. خداوند فرمود: (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ) ; يعني روي خود را متوجه آيين خالص توحيدي كن كه خدا آن را در نهاد انسان سرشته و اين آفرينش است كه نبايد تغيير داده شود (وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللهِ) .
پس از برشمردن تخريب هاي شيطاني، هشدار مي دهد كه پيروي از چنين عنصري، خسارتي بزرگ در پي دارد. پس مبادا ولايت او را گردن نهيد; (وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيّاً مِنْ دُونِ اللهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً) ; و بدانيد كه شيطان هر چه وعده مي دهد دروغي بيش نيست. او چيزهاي خوش ظاهري را به شما عرضه مي كند كه باطن آن ها فلاكت و سقوط است، و غرور در لغت همين معني را دارد; (وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع البيان، ج3، ص113
2 . روم : 30
ــ أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ...
جاي آن ها دوزخ است و راه هرگونه فرار و نجاتي را به روي آن ها بسته است; (وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحِيصاً) .
اين ها مختصري از كينه توزي هاي شيطان است كه بر هر عاقلي لازم است او را از پيرامون خود براند، هرچند كه در اين راه مال و جان ببازد. و ما در مراسم رمي جمرات، نهايي ترين خشم خود را بر ضدّ او اظهار و نماد فرضي او را سنگسار مي كنيم.
پيام هايي كه از اين مطالب به دست مي آيد عبارت اند از:
1 . شيطان دشمن نامرئي و خطرناكي است كه مستقيماً با باطن ما كار دارد و فقط خداست كه مي تواند ما را از شرّ او نجات دهد; پس با تكيه بر خدا با او مبارزه مي كنيم.
2 . سياست هاي شيطان در اضلال ما به ترتيب زيراست:
الف: به تدريج و گام به گام به گناه وامي دارد.
ب: او در واداشتن به گناه، از گناه آسان به گناه سخت راه مي برد.
ج: شيطان تنهابه گمراه شدن ما راضي نيست، و او مي خواهد ما را تا پاي كفر و انكارِ همه چيز پيش ببرد.
د: هر گناهي مقدمه ورود به گناه بعدي است.
هـ : ما، در هر مقام معنوي كه باشيم، نبايد خود رااز خطر شيطان در امان بدانيم.
و: شيطان قسم خورده است گروهي از مردم را يار خود بگيرد و آن ها را به بدعت ها و عبادت هاي ساختگي ترغيب كند تا جايي كه ماهيّت انساني آدميان را با حرفه معاصي مسخ كند.
صفا و مروه از شعارهاي الهي است
(إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ) .
«همانا صفا و مروه از شعائر خداست; پس هر كه حج خانه خدا كند يا عمره به جا آورد، مانعي نيست كه برآن دو نيز طواف كند; و هر كه با ميل و رغبت خير و نيكي را به جا آرد پس [بداند كه ]مسلّماً خدا سپاسگزار داناست.»
مسلمانان در اوايل، به علت وجود بت هايي در كوه صفا و مروه، كه هنوز جمع آوري نشده بود،بر آن طواف نمي كردند وآن را نوعي تقويت بت پرستي مي انگاشتند و لذا آن را گناه مي شمردند. مشركان بر فراز هر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 158
يك از اين دو كوه، بتي قرار داده بودند كه هنگام سعي، بالاي كوه مي رفتند و آن ها را به قصد تبرك، دست مي كشيدند و مس مي كردند; اما اين آيه مي گويد صفا و مروه از شعائر الهي است و طواف بر آن دو، با وجود بت در آن ها، براي شما اشكالي ندارد. شعائر يعني علامت هاو نشان ها كه حكايت از مكتب و طرز تفكر و عملكرد خاص مي كند; مانند: نماز، دعا، حج و محل هايي كه عبادت خاصّي دارند.
دعا يك كلمه يا يك لغت نيست بلكه شعار ونمادي از فرهنگ تضّرع و اظهار نياز به خدااست و خالص ترين نوع بندگي در آن نهفته است; زيرا داعي، خدا را همه چيز و خود را هيچ مي داند و فقر مطلق تلقي مي كند و اين عين بندگي است.
جهاد نيز يك لغت نيست بلكه شعار و علامت ونمادي است از يك بخش بندگي در ميدان دفاع از اسلام يا توسعه دادن اسلام در جهان،كه در آن نيز شكل ديگري از عبوديت نهفته است و تقديم جان و مال، با هم در آن جمع شده است و در فرهنگ قرآن و اسلام هر چيزي كه عنوان شعائر دين نام گرفته، ناظر به نوعي از عبوديت و خضوع در برابر خداوند است.
صفا و مروه
اكنون بايد ديد صفا و مروه چگونه شعاري است و چه نوع عبوديتي در آن نهفته است كه حاجي، با آن ويژگي به كشور خود پيام بياورد.
در طواف كعبه، مُحرِم و غير مُحرِم جمع هستند، ليكن در صفا و مروه، تنهاآنان كه مُحرِم هستند صفا مي كنند!
هاجر، ميان دو كوه صفا و مروه را براي يافتن آب براي اسماعيل بارها
طي كرد. او گمشده خود را در اين كوي و آن كوي دنبال مي كرد كه سرانجام آن را زير پاي كودكش يافت يعني آب حيات را نيز اين گونه مي توان يافت. به او نماياندند كه مي شود گاهي هم حاجت ها دنبال سالكان بيايند و خود را عرضه كنند! وضع هاجر براي يافتن آب، نمودار نهايت درماندگي، بيچارگي و نيازمندي انسان به خدااست; آنجا كه اميدها از همه جا قطع مي شود، اميد نهايي سر مي رسد.
ما، در شوط هاي هفتگانه با عمل اقرار مي كنيم كه خدايا! تمام وجود ما فقر و نياز به توست و ذات پاك تو پاسخ گوي همه نيازهاست. مي بينيد در اينجا فقير و غني، عالي و داني، رييس و مرئوس با يك لباس ساده، بي رنگ، سفيد، بي هيچ پيرايه و زينتي است; يعني من هيچ پيش داوري و هيچ موجوديّتي از خود ندارم و تمام وجودم پذيرنده فيوض توست. انسان درسعي ميان صفا و مروه مي بيند كه صاحبان قدرت دوشادوش ضعيفان و همراه هم صفا مي كنند. به خصوص براي فرو ريختنِ خوديّت و انانيّت، بخشي از اين مسير را هروله مي كنند; كاري كه با هيچ نوع وقاري سازگار نيست و هرگز كسي در وطن خود به اين كار سبك كننده تن نمي دهد و آنجا حضور رب العالمين است و بازار بسيار گرمي است براي خاكساري و منيّت كُشي; يعني اي خداي من، در اين شعار بندگي، هر چه آويزه وجود من است، از زينت ها در پوشش تن گرفته تا پيرايه ها در پوشش جان، از عناوين و غيره، همه را پاي عبوديت تو ذبح كردم!
حالا از حوله در مي آييم يا احرام؟
آنچه در پايان انجام مي شود، تقصير است وآنگاه خروج از احرام. چند قلم از چيزهايي كه حاجي بر خود حرام كرده بود، حتي اعمال مباحي كه ممنوع كرده بود همه پايان مي يابد.
آنچه پيام است و بايد به عنوان اثر ماندگار با ما همراه باشد و ذوق عرفاني، به ما پيشنهاد مي كند اين است كه گفته شود: خداي من! اكنون من در حقيقت از حوله احرام درآمدم نه از احرام!
حديث: امام صادق (عليه السلام) فرمودند: هر چيزي كه تو را از ياد خدا مانع شود و از طاعت وي بازدارد بر خود حرام كن.
«تقصير» چيست؟
وقتي هفت شوط صفا و مروه تمام شد، مُحرِم مقداري از موي سر و يا ناخن خود را كوتاه مي كند; يعني آن را مي برد و دور مي اندازد. حاجي در اينجا امري معنوي را به صورتي محسوس، به خود تلقين مي كند و مي گويد: خدايا! من اين موي سر و اين ناخني را كه جزو وجود من است بريدم و به دور انداختم واين علامت آن است كه آنچه از كراهت ها و تعلّقات ناپسند دروني در من وجود دارد، همه را از خود بريدم و به دور انداختم. يكي از معاني اِحرام همانا بريدن و اجتناب است. آري! من بر حقيقت احرام، كه بريدن از زشتي ها و گناهان است، همواره باقي مي مانم، من تا پايان عمر درباره آنچه از مُحرَّمات و مكروهات مؤكد و آنچه از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ميزان الحكمه، ح 3298
واجبات و مندوبات مؤكد است همچنان در احرام آن خواهم بود تا تو را آبرومندانه ملاقات كنم. خداي من! در اين شعار دريافتم كه تو دوست نداري من بنده اي خود برتر بين باشم. من خود را برابر باديگران مي دانم و تمام امتيازات واهي را دور مي ريزم و خاكسارانه در پي تو، چون هاجر در پي آب، اين كوي و آن كوي خواهم شتافت. تا آنگاه كه تو را بيابم.
آنچه از مطالب گذشته به دست مي آيد، عبارت انداز:
1 . هر كس با اميد به خدا، هدفي را دنبال كرد و از پا ننشست خدا او را مأيوس نمي كند، به طوري كه هاجر را حاجت روا كرد.
2 . ما، در اين سعي، باعمل خود اعلام مي كنيم كه خدايا! ما تماماً عجز و فقريم و تو قدرت و غنايي.
3 . ما، در اين سعي، اَنانيّت خود را ذبح مي كنيم و بندگي پيشه مي كنيم.
4 . ما با تقصير از مو و ناخن خود، تمام تعّلقات نهي شده و كراهت هارا از خود قطع مي كنيم.
5 . اگر خود را از كراهت ها پاك كرديم و به اطاعت رو آورديم، خداوند را خواهيم يافت.
ايّام تشريق يا روزهاي پاياني حج
(فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الاْخِرَةِ مِنْ خَلاق * وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ * أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمّا كَسَبُوا وَ اللهُ سَرِيعُ الْحِسابِ * وَ اذْكُرُوا اللهَ فِي أَيّام مَعْدُودات فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ) .
«و چون اعمال خود را به انجام رسانديد، خدا را آن سان كه نياكان خودرا ياد مي كنيد،متذكر شويد بلكه بالاتر ازآن;بعضي از مردم [دنياطلب] مي گويند: پروردگارا! به ما در همين دنيا عطا كن و او را در آخرت نصيبي نيست; و برخي مي گويند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 203 ـ 200
پروردگارا! به ما، هم در دنيا و هم در آخرت خير عطا كن و از آتش بازمان دار; اين ها هستند كه از آنچه خواستند و كسب كردند، نصيبي دارند و خدا در حسابرسي سريع است; و خدا را در روزهايي معين ياد كنيد; و هر كه عجله كند [و اعمال را ]در دو روز انجام دهد گناهي بر او نيست; و هر كه [تا روز سوم ]به تأخير اندازد بر او [هم] گناهي نيست [و اين حكم بي گناه بودن ]براي كسي است كه تقوا پيشه كرده باشد. از خدا بترسيد و بدانيد كه به سوي او محشور مي شويد.»
تأكيد اين آيات، بر ذكر خدا در ايّام حج است و آن گروه از اعراب را كه پس از مراسم حج، دور هم جمع مي شدند و به يكديگر فخر مي فروختند، تخطئه مي كند.
حديث: امام باقر (عليه السلام) فرمود: «در جاهليّت، وقتي موسم حج پايان مي يافت، گروهي جمع مي شدند و افتخارات اجدادي خود را به رخ يكديگر مي كشيدند و امتيازات موهومي را برمي شمردند.»
اين آيه مي فرمايد: پس از اداي حج، از خدا و نعمت هاي او ياد كنيد، همان گونه كه پدرانتان را ياد مي كنيد; (كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ) . بلكه بيش از آنچه پدرانتان را ياد مي كنيد; (أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً) . يعني نبايد حال و هوايي كه در مراسم حج از ياد خدا و پيامبران در فكر و ذهن شما ايجاد شده است، با سخنان بيهوده و غفلت آور از بين ببريد; بلكه بايد اين حال را با ذكر خدا همچنان نگه داريد. همانطور كه روزه گرفتن براي آن نيست كه
1 . مجمع البيان، ج2، ص297 ; الميزان، ج2، ص81
تنها در ايّام رمضان عبادتي را انجام داده باشيم بلكه در رمضان روزه مي گيريم تا تقوا را براي يازده ماه ديگر به ارمغان ببريم. ما با اجتناب از حلال ها در اين ماه، تمرين مي كنيم كه اجتناب از حرام ها را در بقيه سال آسان تر برگزار كنيم، به همين صورت است كه آداب و اعمال حج را انجام مي دهيم كه بر اثر آن يك عمر ذاكر باشيم. آنهم به گونه اي كه همه از خاطره ها و كرامت ها و حالات نوراني و معنوي كه براي ما در مكان هاي مقدس خانه وحي حاصل شده است ياد كنيم.
ــ فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ...
اين جا حالات روحي دو گروه از مردم را اينگونه بيان مي كند: گروهي از مردم جز دنيا چيزي نمي بينند و آرمان و هدفشان چيزي جز دنيا نيست و سخنشان اين است كه: خدايا! به ما بهره دنيا ده; (فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا) . چنين كساني از كمالات اخروي محروم هستند و در آن نصيبي نخواهند داشت; (وَ ما لَهُ فِي الاْخِرَةِ مِنْ خَلاق) .
گروه دوم كساني هستند كه اصل و هدف براي آن ها آخرت است و مي گويند: خدايا! در دنيا و آخرت به ما نعمت عطا كن و از عذاب آخرت مصونمان دار; (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ). بنابراين، هر كسي به ميزان درخواستي كه دارد نصيب وبهره مي برد و پرواضح است كه مؤمنان واقعي، هم به نعمت دنيا و هم به سعادت آخرت نايل مي شوند; (أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمّا كَسَبُوا وَ اللهُ سَرِيعُ الْحِسابِ) .
اين دسته بندي درباره حاجيان نيز صادق است; زيرا گروهي تنها براي
انگيزه هاي غيرالهي بار سفر مي بندند و گروه ديگر، هدفي جز زيارت خانه خدا و تطهير قلب ندارند.
ــ وَاذْكُرُوا اللهَ فِي أَيَّام مَعْدُودَات...
لغت: تَعَجَّلَ: عجله كرد. تَأَخَّرَ: به تأخير انداخت. تُحْشَرُون (حَشْرْ): محشور مي شويد، جمع آوري مي شويد.
يعني خدا را در روزهاي معيني ياد كنيد.
مراد از ايام معدود، ايام تشريق; يعني روزهاي يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذي حجّه است. اگر كسي تعجيل كند و بخواهد ذكر خدا را در دو روز انجام دهد، مانعي نيست; (فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ) . و هر كه تا روز سوم به تأخير اندازد بر او هم مانعي نيست.
نكته: لِمَنِ اتَّقي; يعني اين كه گفتيم حاجي هيچ گناهي ندارد، به اين معناست كه او تمام دستورهاي حج از امر و نهي را مراعات كرده باشد; چون در آيه با حرف لاي نفي جنس فرمود: فلا اثمَ عليه; يعني هيچ گناهي بر دوش او نيست و اين حكم بي گناهي در صورتي قابل تحقّق است كه از حاجي در مراسم، تخلّفي صادر نشده باشد.
در اين آيات مي فرمايد: به جاي اين كه در پايان مراسم حج، به تفاخرهاي جاهلي بپردازيد، به ذكر خدا مشغول شويد، كه حداقلّ آن دو روز و حداكثرش سه روز است;و هر كدام از دو روز يا سه روز را انتخاب كنيد، اشكالي بر شما نيست. اين ايام در زبان روايات، ايام تشريق ناميده
1 . الميزان، ج2، ص83
شده است. شايد مناسبت آن اين باشد كه آن ايامي است روشني بخش روح و جان انسان كه پس از مراسم حج حاصل مي شود.
در پايان آيه فرمود: از خدا پروا كنيد و بدانيد مسلماً همه شما به سوي او محشور مي شويد; (وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ) .
در پايان آيات حج، ذكر اين نكته لازم است كه بناي ما بيان كامل احكام حج نبوده، بلكه مراد آشنايي با آيات حج است و براي به دست آوردن اين احكام، بايد به كتاب هاي فقهي ـ مناسك حج ـ مراجعه شود.
پايان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير نمونه، ج2، ص41