بخش 1
سپاسگزاری تـذکّـرات اشــاره پیشگفتار 1 ـ کلّیـــات درآمـــــد مرکز عالَم نخستین معـــبد
|
|
بسم الله الرحمن الرحيم
|
|
تأملي در معناي مناسك حج
تأليف:
دكتر محمد نقيزاده
|
|
سپاسگزاري
بر خويش فرض ميدانم كه سپاس و امتنان خود را به همة كساني كه براي شكلگيري و انتشار كتاب حاضر در زمينههاي مختلف همّت كردند و با لطف، از راهنمايي و مساعدت دريغ نورزيدند، يا امكان سفر حقير به سرزمين وحي را مهيّا كردند و حضور در مجلشان راهنما بود، تقديم نموده، برايشان اجر الهي و مزيد توفيقات مسئلت نمايم. همچنين لازم ميدانم، ضمن تشكّر از راهنماييها و مساعدت حضرت حجّتالاسلاموالمسلمين جناب آقاي سيّدعلي قاضيعسكر، براي ايشان كه در جهت معرّفي همة آنچه به حجّ مربوط است و آگاهي از آنها نياز ضروري همة حجّكنندگان و عمرهگزاران است همّت گماشتهاند، مزيد توفيقات را از «صاحبِ» «خانه» مسألت نمايد.
|
|
تـذكّـرات
عليرغم آن كه سعي بر اين بوده است كه ابهامي در متن كتاب نباشد و منابع و مآخذ دقيقاً ذكر و معرّفي شوند، امّا به جهاتي از جمله عدم انتشار قبلي برخي تصاوير و در نتيجه عدم امكان مراجعة خوانندة محترم به آنها، و همچنين به منظور رفع برخي ابهامات ظاهري تذكّرات زير ضروري به نظر ميرسد:
ـ بيشتر عكسهاي مجموعة تصاوير توسّط نگارنده تهيّه شدهاند. برخي نيز توسّط حاج آقا مجيد شهيدي در اختيار نگارنده قرار گرفتند.
ـ بسياري از آيات مورد اشاره در متن كتاب، به طور كامل درج نشدهاند، كه مطالعة آنها توصيه ميشود.
ـ متن عربي برخي احاديث و سخنان معصومين (عليهم السلام) در متن كتاب نيامدهاند.
ـ علايم (حروف) اختصاري عبارتند از:
ـ بيتا: زمان (سال) انتشار نامشخّص
ـ ج: جلد
|
|
ـ ر.ك: رجوع كنيد به
ـ ره (پس از نامها): رحمة اللهعليه
ـ س (پس از نامها): سلامالله عليها
ـ ص (پس از نام پيامبر): صلّياللهعليه و آله و سلّم
ـ ص (پيش از اعداد): صفحه
ـ صص (پيش از اعداد): از صفحة تا صفحه
ـ ع (پس از نام معصومين): عليهالسّلام، عليهاسلام، عليهماالسّلام و عليهمالسّلام
ـ هـ ش: هجري شمسي
ـ هـ ق: هجري قمري
ـ الف، ب ج، د، هـ ، ...: (پس از سال انتشار مراجع): ترتيبِ مراجعِ منتشرشده در يك سال توسّط يك مؤلّف
|
|
اشــاره
از ديده گر سرشك چو باران چكد رواست *** كانـدر غـمت چو بـرق بـشد روزگار عمـر
كتاب حاضر خلاصهاي است از آنچه طيّ سفر حجّ به ذهن رسيد و زبان و قلمِ ناتوان را ياراي بيان آن بود، كه پوشاندن لباس كلام بر بسياري از مكنونات و ادراكات و دريافتها، ممكن و مقدور نيست. غرض اصلي از نگارش صفحاتي كه در پي ميآيند، سخن گفتن از معشوقي زيباست كه حضرت حقّ، جاودانگي و عزّت و شرافت آن را معرّفي فرموده است. بهانهاي است در پاسخ به عشقِ سخن گفتن از معشوق و گفتن ذرّهاي از حسنات و زيباييهاي او كه اين جان ناقابل توان ادراك و دريافت آن را داشته است. معشوقي كه در عين حالي كه دوستش داريم، دوستياش را به همه تبليغ و توصيه ميكنيم كه به وصول رستگاري از طريق اين عشق باور داريم.
اين موضوع نيز مورد قبول است كه ذكر هر موضع و هر موضوع و
|
|
هر عمل و هر لحظهاي از اين مناسك و اين سفر، كتابها و تحقيقات متعدّدي را طلب ميكند، امّا براي همة آنچه دل ميخواهد، اجمالي از همة اينها در سطوري محدود، ذكر شدند و نيز در پنج قسمت قرار گرفتند: (1)
1ـ ذكر كلّياتي در باب مكان و زمان و سابقة موضوع.
2ـ معرّفي اجماليِ مواضع و مكانهايي كه حاجي در آنها حاضر خواهد شد.
3ـ معرّفي اجمالي مناسك.
4ـ مختصري در مورد مدينه كه به تأكيد معصوم، (عليه السلام) زيارت مشاهد متبرّكة آن تكميلكنندة حجّ است.
5ـ و بالاخره، ذكر بسيار مختصرِ يكي از ويژگيهاي پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) و زيبايي آن حضرت.
اين يك دو دم، كه مهلت ديدار ممكن است *** دريـاب كـار ما، كه نـه پيـداسـت كار عـمر
ارديبهشت 1386 - ربيعالثّاني 1428
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . با وجودي كه گاهي به تناسب، از برخي موضوعات فقهي ذكري به ميان آمده است كه (به دليل ماهيّت حجّ) گريزي و گزيري از آن نيست، امّا اين كتاب ابداً مرجعي فقهي نيست، كه حجّاج و عمرهگزاران بايد به رسالة مناسك مرجع خويش رجوع كنند.
|
|
پيشگفتار
{وَ أذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ}: "و مردم را به اداء مناسك حجّ اعلام كن تا مردم پياده و سواره و از هر راه دور به سوي تو جمع آيند."(1)
سخن گفتن از حجّ، گفتگو از كعبه و ذكر خانة خدا، همچون گفتن و شنيدن از صاحبخانه، از خداوند، هم دشوار است، و هم لازم و ضروري و مورد علاقه براي همه كس، كه نه تنها، نميتوان كسي را مجبور و موظّف كرد كه از معشوق خود نگويد، كه حتّي توصية آن هم امري عبث خواهد بود.
گويند رمز عشق مگوييد و مشنويد *** مشكل حكايتي است كه تقرير ميكنند
طبيعي است كه هر كس به فراخور حال و فهم و درك و نياز خود،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حجّ: 27
|
|
از معشوق ميگويد، كه بدون عشق، بدون معشوق و بدون ذكر او، امكان زيستن و به ويژه امكان انساني زيستن، ميسّر نخواهد بود. و تمايز اين "عشق" با عشقهاي زميني، در اين استكه در عشقهاي زميني، عاشق سعي در حفاظت معشوق برايخود دارد واز او براي هيچكسنميگويد، امّا در اين "عشق"، عاشق، ذاكر خوبيها و زيباييهاي معشوق براي عالميان است.
اگر در آنجا و در مورد معشوق دنيايي، سخن اين بود كه:
با دشمن و با دوست، بَـدَت ميگويم *** تا هيچكست دوست ندارد جز من
در اين وادي سخن اين است:
دلت به وصل گل اي بلبل صبا خوش باد *** كه در چمن همه گلبانگ عاشقانة توست
يا
بازآي كه بي روي تو اي شمـع دلافروز *** در بـزم حريفـان، اثر نـور و صفا نيست
و اين سطور، بيان نكتهها و طرفههايي است كه اين كوچكترين بندة خداي بزرگ، كه به اين بندگي مباهات ميكند، و اگر اين اظهار و ادّعا مورد قبول حضرتش قرار گيرد، سر به عرش ميسايد؛ از حضور در مهبط وحي و شركت در مناسك حجّ، و از لحظاتي كه در كنار قبر نبيّ مكرّم اسلام (صلّي الله عليه وآله) در مدينة منوّره، و به تعبير مرحوم آلاحمد، همچون "خسي در ميقات"، بلكه از آن كِهتر بود، دريافته است.
من خسي بي سر و پايم، كه به سيل افتادم *** او كـه ميرفـت، مـرا هـم به دل دريـا برد
(علامه طباطبايي (رحمه الله) )
|
|
كلّيـــات
" خداوند از هر چيز، بخشي را برگزيد، و از زمين جايگاه كعبه را اختيار كرد."
(امام صادق (عليه السلام) )(1)
درآمـــــد
براي ورود به مباحث مرتبط با حجّ، مناسك حجّ، جايگاه كعبه در اين مناسك، و براي سخن گفتن از تكميلكنندة حجّ كه زيارت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در مدينه است؛ و همچنين براي بحث پيرامون ساير موضوعات مرتبط با اين مناسكِ زيبا و انسانساز، همانند همة موضوعات اصلي و اساسي، ذكر مقدّماتي به عنوان آگاهيهاي پايه و ايجاد زمينة آماده ساختن ذهن و معرّفي زمينه و بستر انجام مناسك براي ورود به بحث اصلي ضرورت دارد. در اينجا موضوعات اصليِ مربوط به اين مقدّمه، يا مقدّمة مربوط به مناسك حجّ و كعبة معظّمه، به اختصار بيان خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وسائلالشّيعه، به نقل از آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ، ص224
|
|
اوّلين نكته، تبيين ويژگيهاي فيزيكيِ نقطه و منطقهاي است كه مناسك در آن برگزار ميشود.
مركز عالَم
فرقي نميكند كه، بنا به استناد و نظريّات مختلف زمينشناسي، در ابتداي خلقت، كرة زمين را يك "گويِ" آتشين بپنداريم كه به مرور سرد شده است، يا اين كه آن را كُرهاي بدانيم پوشيده از آب، كه به تدريج و به دنبال چينخوردن زمين و پديد آمدن پستي و بلندي بر روي آن، آبها به سوي نقاط پستتر رانده شده و خشكيها پديد آمده باشند، و يا اين كه تركيبي از اين دو روند را فرض كنيم. در هر حال، شكّي در اين نيست كه در هر حالت، بنا به منطق رياضي، ظهور خشكي از يك "نقطه" آغاز شده و به مرور توسعه يافته است. به بيان ساده، پديدار شدن سطح يك كُره (پوشيده از هر چه كه باشد) يا دگرگوني در اين سطح، از حالتي به حالت ديگر، بيگمان از يك نقطه آغاز ميشود و سپس با سرعتي (كه ممكن است سريع يا كُند باشد) در سطح كُره گسترش خواهد يافت. به اين ترتيب، براي ظهور خشكيهاي زمين نيز، وجود و ظهور چنين نقطهاي، از نظر علمي و بر طبق منطق رياضي، به عنوان اوّلين نقطه، محرز است. اين "نقطه" را "مركز" زمين ميناميم، تا تفحّص كنيم و دريابيم كه جهانيان، و از همه بالاتر خالق عالميان، آن را چه ناميدهاند. تعاليم اسلام، زمان ظهور خشكي در روي كرة زمين را "دحوالارض" مينامد. "دحوالارض" كه عبارت از ظهور و گسترش زمين كعبه و حرم خداست، مطابق برخي روايات، در بيست و پنجم ذيالقعده (از ماههاي حجّ) رخ
|
|
داده است.(1)
زودتر يا پس از "دحوالارض" (كه اين سبقت يا تبعيّت اهمّيتي ندارد و در اصل موضوع تغييري نخواهد داد)، در مكاني از "هستي،" (كه اديان الهي آن را "جنّت" يا "بهشت" مينامند) دو موجود خلق شدهاند. مطابق تعاليم اسلام، اين دو موجود را كه خلقشده از روحي واحد،(2) و منتسب بهخداوندتبارك وتعالي هستند،(3) "آدم" (عليه السلام) و "حوّا (عليها السلام) " مينامند. اين دو موجود، به دلايل عديدهاي كه مهمترين آنها (شايد) وحدت مبدأ و فطرت واحدشان باشد، بسيار به يكديگر علاقهمند و به هم وابسته و دلبستهاند. دليل ديگري كه ميتواند اين دلبستگي و وابستگي و علاقه را توجيه كند، نقص هر كدام از آنها، و كامل شدنشان توسّط ديگري است، كه خدايشان فرموده است: هر چيزي را زوج خلق كرديم "وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ"؛ "و از هر چيز دو نوع بيافريديم تا مگر متذكّر حكمت خدا شويد".(4) در واقع، به عكس دنياي مادّي كه (عليالظّاهر) به تساوي زن و مرد قائل است، اين دو موجود مكمّل يكديگر بوده و به همراه يكديگر، وحدتي را متجلّي ميسازند، كه اصولاً دو موجود مساوي و همسان را نيازي به يكديگر نيست و هيچگاه دو موجود مساوي نميتوانند مكمّل يكديگر باشند. نكتة مهم اين است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ.
2 . {يا اَيـُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبـَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ}؛ "اي مردم بترسيد از پروردگار خود آن خدايي كه همة شما را از يك تن بيافريد" (نساء:1).
3 . {فَاِذا سَوَّيتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِن روُحي فَقَعوُا لهُ ساجِدين}؛ "پس چون آن عنصر را معتدل بيارايم و در آن از روح خويش بدمم بر او سجده كنيد." (حجر:29 و ص:72).
4 . ذاريات: 49
|
|
همين نوع نگرش، يعني آنها را مساوي و مستقلّ از يكديگر فرض كردن، به تحديد ارتباط اين دو موجود به تنها روابط جنسي منجر ميشود.
به عكس تفكّرات مادّيگرايانة حاكم بر جهان كه عليرغم همة تبليغاتشان كه از تساوي و حتّي از استقلال زن و مرد از يكديگر ميگويند، و در واقع، و بدون هيچ ترديدي، رابطة زن و مرد را تنها از بُعد جنسي مينگرند، تفكّر الهي قبل از اين موضوع كه البتّه آن را نيز براي دوام و بقاي نسل آدم مقرّر ميدارد، به موضوعات والاي ديگري اشاره ميكند كه نشان دهندة رابطة تكاملي اين دو موجود است. به عبارت ديگر، در تفكّر الهيّون زن و مرد در مقابل يكديگر و مستقلّ از يكديگر مطرح نيستند. بلكه اين دو، دو موجودند كه مكمّل و كاملكنندة يكديگر هستند. در عين حال، هر دو از "نفس"ي واحد خلق شدهاند.(1) ماية آرامش يكديگر هستند2 و اهميّت آرامش و سكينة مورد نظر عمدتاً در وجه معنوي آن نهفته است. "كلمة سكينه از مادّة سكون است، كه خلاف حركت است، و اين كلمه در مورد سكون و آرامش قلب استعمال ميشود، و معنايش قرار گرفتنِ دل و نداشتن اضطراب باطني در تصميم و اراده است."(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نساء: 1
2 . {وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إلَيْها وَ جَعَلَ بِيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ في ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ}؛ "و باز يكي از آيات لطف الهي آن است كه براي شما از جنس خودتان جفتي بيافريد كه در بر او آرامش يافته و با هم انس گيريد و ميان شما رأفت و مهرباني برقرار فرمود و در اين امر نيز براي مردمِ بافكرت ادلّة علم و حكمت حقّ آشكار است." (روم:21).
3 . (علامه طباطبايي (رحمه الله) ، تفسير الميزان، ج4، ص138). همچنين، ر.ك به: علامه طباطبايي (رحمه الله) ، تفسير الميزان، ج18 و همو، تفسير الميزان، ج36
|
|
اين دو موجود، لباس يكديگر نيز هستند.(1) يعني هر كدام براي ديگري پوشانندة معايب و عرياني نيز هستند {هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ اَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ}: "آنها جامة ستر و عفاف شما و شما نيز لباس عفّت آنها هستيد". و علاوه بر آن، با دارا بودن اين ويژگي، بازدارندة يكديگر از گرفتار شدن در دام گناه و معصيت نيز ميباشند. و ستّاريّت صفتي الهي است، و يكي از ويژگيها و عملكردهاي اصليِ لباس، پوشاندن عيبهاست. بحث در بارة حقوق بشر تنها در حوزة اين مفاهيم امكانپذير است و در باورهاي مادّيگرايانه كه بر ساحت مادّي حيات و بر جسم و ارضاي بيكنترل و افسارگسيختة غرايز مادّي مبتني است، و در قلمرو روابط انسانها چيزي جز موضوعات جنسي، ـ آن هم نازلترين وجه آن ـ را مدِّ نظر قرار نميدهد،(2) نميتوان از حقوق انسانيِ انسانها (از زن و مرد) سخن گفت.
زماني دراز پس از ظهور نقطهاي كه آن را "مركز عالَم" ناميديم، به ناگاه در دو نقطة بلند، در نزديكي اين "مركز" كه به صورت قلّههايي ظاهر شدهاند، دو موجود هبوط ميكنند. اين دو موجود همان زوج مذكور (آدم (عليه السلام) و حوّا (عليها السلام) ) هستند كه به جهت نافرمانيِ از دستور الهي و پيروي از ابليس، از بهشت (جنّت) رانده شده و بر زمين هبوط كردهاند. بَعدها، از سوي كساني (و به احتمال قوي، براي نخستين بار از سوي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره: 187
2 . بيشترين تجاوزات به عنف، آثار مستهجن، سوءاستفادههاي جنسي، و بيمهاباترين و غيرانسانيترين نوع استفادة ابزاري و سوءاستفاده از زنان، در كشورهايي صورت ميگيرد كه آزاديهاي جنسي در آنجا بيشتر است، و به زعم خود اين موضوعات را حلشده عنوان ميكنند، و از تساوي زن و مرد ميگويند.
|
|
خداوند متعال) آن دو نقطه، "صفا" و "مروه" ناميده شد. "صفا" و "مروه"اي كه آيات الهي هستند.(1) و علّت اين تسميه را آن ميدانند كه: آدم (عليه السلام) كه "انتخابشده" (صفيّالله)(2) بود، بر "صفا" هبوط كرد و حوّا (عليها السلام) كه زن (مرأه) بود، بر "مروه" فرود آمد. عليرغم فاصلة نزديك اين دو كوه در حال حاضر (كه مطمئنّاً، پس از هزاران سال، ارتفاع خود را نسبت به زمان هبوط آدم و حوّا (عليها السلام) ، از دست داده و بين آن دو نيز هموار شده است)، به دلايلي نامعلوم كه چهبسا: اضطراب، ترس و وحشت، احساس گناه، احساس ندامت شديد، احساس غربت، ناآشنايي، نگريستن و حركت در جهت مخالف و يا هر علّت ديگري بود، اين دو دلدادة علاقهمند و وابسته به هم، از يكديگر دور شدند.
اين دو دلداده، سالها همچنان سرگردان و گريان به دنبال يكديگر، و فراتر از به دنبال يكديگر بودن، به دنبال كسب غفران و عفو الهي بودند. ميگريستند و توبهكنان، بخشش خالق خويش را طلب ميكردند. سالها (و به تعبيري چهل سال) گذشت. بالاخره، اين دو موجود مشمول غفران و رحمت و عفو الهي قرار گرفتند، توبهشان پذيرفته شد و در صحرايي در نزديكي همان "مركز" كه بعدها آن (بيابان) را "عرفات" ناميدند، دوباره يكديگر را يافتند. گويا، پذيرش توبة آنان ابتدا به آدم (عليه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . {إنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما}؛ "سعي صفا و مروه از شعائر دين خداست، پس هركس حجّ خانة كعبه يا اعمال مخصوص عمره به جاي آورد باكي نيست بر او كه سعي صفا و مروه نيز به جاي آورد." (بقره:159)، چون قبل از اسلام مشركين بتها را روي "صفا" و "مروه" ميگذاشتند، مسلمانان گمان كردند "سعي" در آنجا گناه است تا اين آيه نازل شد.
2 . آية كريمة 33 سورة آلعمران به برگزيده بودن آدم (عليه السلام) از سوي خداوند اشاره ميكند.
|
|
ابلاغ شده بود، و حضرت جبرئيل (عليه السلام) با ابلاغ پذيرش توبة آنها، در حال آموختن مناسك "حجّ" به آدم (عليه السلام) و آماده كردن او براي ورود به حرم بود. در همان حالِ احرام، آدم (عليه السلام) ، حوّا (عليها السلام) را ديد، و به سمت او رفت، كه با تذكّر حضرت جبرئيل (عليه السلام) مواجه شد كه: او مُحْرِم است و بايد حرمت احرام خود نگاه دارد. روايت ديگري محلّ پذيرش توبة آدم (عليه السلام) و همسرش را در نقطهاي كنار "مركز" عالم (مكاني كه اكنون بين "درِ" كعبه و حجرالاسود واقع است و آن را ملتزم مينامند)(1) ميداند كه البتّه اينها منافاتي با يكديگر ندارند. ميتوان گفت كه همچون اولاد آدم كه در نقاطي به نام "ميقات"، آمادگي مييابند تا به مركز عالم برسند، پدر و مادرشان نيز مُحْرِم شدند، امّا در نقطهاي ديگر، پس از احراز آمادگي و اهليّت و صلاحيت يافتن، توبهشان پذيرفته شد. و اين (عرفات) همان مكاني است كه مقدّمات پذيرش توبة آنان فراهم شد و در واقع اجازة حضور در مركز عالم را يافتند.
نخستين معـــبد
با وجودي كه توبة آدم (عليه السلام) پذيرفته شد و عليرغم آن كه همسر عزيزش را يافت و اجازه يافت كه در كنار او آرام بگيرد، امّا او همچنان دلتنگ جنّتي بود كه به جهت پيروي از وسوسة شيطان از آن رانده شده بود. هنوز زمين را به عنوان وطن نپذيرفته بود. همچون مسافري بود كه همواره به فكر وطن مورد علاقهاش دلتنگ بود و غصّه ميخورد. به ياد معبدي بود كه گِرد آن طواف ميكرد. و جان او هنوز در كالبد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اين مكان به تعبيري، حطيم نيز ناميده ميشود (ر.ك به: فصل دوّم).
|
|
زمينياش آرام و قرار نيافته بود. تا سرانجام فرمان بناي خانهاي براي عبادت، معبدي براي آدم (عليه السلام) و براي همسر و فرزندانش، براي تعيين جهت عبادت، براي هدايت، براي تقدّس بخشيدن به زمين، براي آرامش، براي امنيّت، براي ظهور آيات و شعائر الهي، براي برقراري ارتباط بين زمين و آسمان، براي قطبي كردن و جهتدار كردنِ عالم، براي تعيين جهت توجّه و حركت، براي نشان دادن نقطة عروج و حتّي براي تعريف حالت دفن مردگان، صادر شد. امّا اين خانه، كه خانة مشترك خداوند و انسان بود، و از سويي به خداوند منسوب بود1 و از سوي ديگر براي خليفه و جانشين او در زمين قرار داده شده بود،(2) در كدام نقطه بايد بنا ميشد. مكان تعيين شد: مركز زمين، مركز عالم، همان نقطهاي كه خشكي از آن آغاز شده و گسترش يافته بود. از نقطهاي كه مقابل مطاف كرّوبيان (ضراح و بيتالمعمور و عرش الهي) بود.
شيخ مفيد (رحمه الله) در معرّفي آن نقل ميكند كه: "آمده است حديثي كه خداوند سبحان خلق نموده است خانهاي را در زير عرش كه نام گذارده است آن را بيتالمعمور كه حجّ ميكنند ملائكه آن را در هر سال، و خلق نموده است در آسمان چهارم خانهاي را كه نام گذارده است آن را ضراح و امر فرموده است ملائكه را به حجّ و تعظيم آن و طواف دور آن، و خلق نموده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انتساب كعبه (خانه) به خداوند، در آيات متعدّدي مورد تأكيد قرار گرفته است، از جمله: بقره:125؛ حجّ:26؛ ابراهيم:37 و قريش:3 (همچنين ر.ك: مائده:2و97).
2 . {إنَّ اَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمينَ}؛ "اوّل خانهاي كه براي مكان عبادت مردم بنا شده همان خانة مكّه است كه در آن بركت و هدايت خلائق است." (آلعمران:96).
|
|
است بيتالحرام را در زمين، پس قرار داده است آن را زير ضراح."(1)
و امّا نام خانه: "كعبه". چرا كعبه؟ "وجه تسمية كعبه به جهت آن است كه اين خانة مربّع، مقابل بيتالمعمور (در آسمان) واقع شده كه مربّع است، و بيتالمعمور نيز مقابل عرش واقع است كه آن نيز "مربّعشكل" ميباشد."(2) عدد "4" (تعداد اضلاع مربّع)، در عين حال، بيانگر چهار شعار بنيادين اعتقادات توحيدي است كه بر اركانِ چهارگانة عرش الهي نوشته شدهاند. اين كلمات را كه اسلام بر پاية آنها قرار دارد3 در چهار كلمه ميتوان خلاصه نمود كه به تسبيحات اربعه معروفاند، و جلوة انواع مراتب توحيد يعني توحيد صفاتي (تهليل: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ)، توحيد افعالي (تحميد: اَلْحَمْدُ لِلّه)، توحيد ذاتي (تكبير: اَللهُ اَكْبَر) و نيز تنزيه او (تسبيح: سُبْحانَ الله) ميباشند.(4)
كسي نميداند كه در زمان آدم (عليه السلام) و حتّي تا زمان نوح (عليه السلام) كه اين معبد نيز به زير آب فرورفت، وضعيّت محيطي و اقليمي پيرامون خانه و رابطهاش با بقيّة عالم چگونه بوده، امّا بيگمان اين خانه مورد توجّه انبياء و رسولان الهي و وارثان آدم (عليه السلام) بوده است.
سالها و قرنها گذشت، گسترش شرك و تباهكاريِ آدميان، فضاي حيات را تيره و تار كرد، و زمين نيازمند تطهير شد. طوفان نوح آغاز شد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . به نقل از شيخ صدوقره، اعتقادات ابن بابويه، ص48.
2 . منهجالصّادقين، به نقل از: قرهچانلو، حرمين شريفين، ص41.
3 . شيخ صدوق (رحمه الله) ، امالي صدوق، ص187
4 . قمي، رموز صورت كعبه.
|
|
و آب (باران) بنا به توان و ماهيّت پاككنندگياش،(1) زمين و هر چه در زمين بود، و به ويژه نسل آدميان را تطهير كرد و همة آلودگيها و زشتيها و از جمله بتپرستي را از روي زمين محو نمود. آب سراسر زمين را فراگرفت، همچون روز اوّل، و خانة خدا، كعبه نيز به زير آب فرو رفت، و ظاهر آن، (بنايش، و نه بنياد و اركانش)، ويران شد. با آغاز فروكش كردنِ آب نيز همچون روز اوّلِ ظهور خشكي در زمين، باز، همان مكان كعبه، "مركزِ عالَم" بود كه به عنوان اوّلين نقطه و اوّلين خشكي سر از آب به در آورد، و خشكي از آنجا گسترش يافت. كشتي نوح نيز در مكاني ديگر، بر جودي،(2) بر خشكي نشست و آنچه در آن بود و از جمله فرزندان نوح در زمين پراكنده شدند و نفوسشان فزوني گرفت.
قرنهاي ديگري نيز سپري شد، بنا به مشيّت الهي، خانه، كعبه، در مركز زمين بايد تجديدبنا ميشد. امّا نه به دست هر كسي، كه بناكننده و عمرانكنندة مسجد، و به ويژه مسجدالحرام نبايد از مشركين باشد: {ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ اَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللهِ شاهِدينَ عَلي اَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ اُولئِكَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ وَ فِي النّارِ هُمْ خالِدُونَ إنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ اَقامَ الصَّلوةَ وَ آتَي الزَّكوة وَ لَمْ يَخْشَ الا اللهَ فَعَسي اُولئِكَ اَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدينَ}؛ "مشركان را نرسد كه مساجد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . {وَ هُوَ الَّذي اَرْسَلَ الرّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ اَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً}؛ "و او خداييست كه بادها را براي بشارت پيشاپيش رحمت خود فرستاد و از آسمان آبي پاك و پاككننده نازل كرديم." (فرقان:48).
2 . {وَ قُضِيَ الأمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَي الْجُودِيِّ}؛ "و حكم الهي انجام يافت و كشتي بر كوه جودي قرار گرفت." (هود:44).
|
|
خدا را تعمير كنند در صورتي كه به كفر خود شهادت ميدهند خدا اعمالشان را نابود خواهد گردانيد و در آتش دوزخ آنها جاويد معذّب خواهند بود. منحصراً تعمير مساجد خدا به دست كساني است كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و نماز به پا دارند و زكات مال خود بدهند و از غير خدا نترسند آنان را اميد باشد كه از هدايتيافتگان باشند."(1)
تجديدكنندة بناي كعبه بايد علاوه بر دارا بودن ويژگيهاي خاصّ موصوف در مورد تعميركنندگان مساجدالله (برپاداشتن نماز و پرداخت زكات و خداترسي)، بايد به مقام رفيع خُلَّت، به دوستي خداوند و به مقام خليفةالّلهي، به جانشيني خداوند، و به مقام رفيع امامت عالميان رسيده باشد، او بايد امام باشد. او بايد موحّدي آزموده و سرافراز برونآمده از آزمونهاي سخت باشد. او بايد ملكوت آسمانها و زمين را ديده باشد و از خداباوران باشد.(2) او ابراهيم (عليه السلام) بود، و فرزند خلفش اسماعيل (عليه السلام) كه ذبح عظيم بود، و البتّه او نيز از آزموني بسيار دشوار سرافراز به در آمده بود، كه به هنگام آگاهي از دستور الهي مبني بر قرباني شدنش، به پدر عرضه داشت: {قالَ يا أبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرينَ}؛ "جواب داد اي پدر هر چه به آن مأموري انجام ده كه انشاءالله مرا از بندگان با صبر و شكيبا خواهي يافت."(3)
همين اصل كه سازندة مسجد به عنوان مركز و نماد و پرچم و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سورة مباركة توبه، آيات شريفة 18ـ17.
2. {وَ كَذلِكَ نُري إبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الاَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ}؛ "و اين گونه ما بر ابراهيم ملكوت و باطن آسمانها و زمين را ارائه داديم تا از اهل يقين باشد." (انعام:75).
3 . صافّات: 102
|
|
هويّت شهر اسلامي، بايد از مسلمين و متّقين و خداترسان و نمازگزاران و زكاتدهندگان باشد، و تأكيد بر اين كه مساجد نبايد از سوي مشركين و كفّار بنا شوند، بايد براي مسلمانان در همة امور الگو و اسوة اعلي باشد كه حتّيالامكان همة آنچه را كه نياز دارند و ضرورت زندگيشان است، خود توليد كنند و از وابستگي به بيگانگان بِرَهَند. از قول پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) نيز آمده است: "تسْلِكُوا مَسالِك أَعْدائي فَتَكُونُوا أَعْدائي كَما هُم أعدائي"؛ "خداوند به يكي از پيامبران وحي نمود، كه به مؤمنان بگو: پوشاك دشمنان مرا نپوشيد، و خوراك آنان را نخوريد، و راه و رسم آنان را در پيش نگيريد، كه اگر چنين كنيد همچون دشمنان من دشمن من خواهيد شد."(1) و امروزه، مسلمانان، چنان به توليدات بيگانه (حتّي از نظر رواني) وابستهاند كه به نظر ميرسد در سختترين شرايط و حتّي براي كسب حقوق خود، از اتّكا به خويش و از تحريم كالاها و توليدات بيگانگان وحشت دارند، يا چه بسا، قادر به تحريم آنها نيستند. بسيار عجيب است كه هيچيك از كشورهاي مسلمان حتّي قادر به تحريم كالاهاي "نيمچهكشوري" چون دانمارك، كه به پيامبر عظيمالشّأن اسلام (صلّي الله عليه وآله) اهانت كرده است، نيستند. و اين، وجهي از پذيرش دوستي و ولايت كفّار و مشركين است كه تعاليم قرآني به شدّت آن را نهي نموده است.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وسائلالشّيعه، به نقل از اراكي، نظام اسلامي عمران شهري
2 . از جمله:
ـ {يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّي وَ عَدُوَّكُمْ اَوْلِياء تُلْقُونَ اِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ}؛ "اي كساني كه به خدا ايمان آوردهايد هرگز نبايد كافران را كه دشمن من و شمايند ياران خود برگرفته و طرح دوستي با آنها افكنيد." (ممتحنه:1) و
ـ {يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري اَوْلِياءَ}؛ "اي اهل ايمان يهود و نصاري را (كه دشمن اسلاماند) به دوستي مگيريد." (مائده:51)