بخش 2
تجدیدکنندة بنای کعبه تجدیدبنای خانه حـــــجّ قبل از سفر 2 ـ اجــــزاء: مکانها و عینیّات درآمـــــد زمان حجّ میقات
|
|
تجديدكنندة بناي كعبه
ابراهيم (عليه السلام) در سرزمين "اور"، در بينالنّهرين ميزيست. او با نمرود و نمروديان، و البتّه، با بتها و با باورهاي مشركانة آنان به مبارزه برخاست. در اين مبارزه، نمونههايي بسيار زيبا و منحصر به فرد از توحيدگرايي و خلوص و ايمان و باور و عبوديّت و دلدادگي به حضرت احديّت و دلسوزي براي انسان و انسانيّت را به نمايش گذاشت، تا جايي كه از سوي خدايش به عنوان اسوة عالميان معرّفي شد: {قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوَةٌ حَسَنةٌ في اِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ}؛ "براي شما مؤمنان بسيار پسنديده و نيكو است كه به ابراهيم و اصحابش اقتدا كنيد."(1) او گام به گام و مرحله به مرحله، به اثبات وجود پروردگار يگانة عالميان و باور خويش به وحدانيّت او و فاني بودن همة قدرتها و دعوت مردم به توحيد پرداخت. اين روند در آيات 76 تا 79 سورة انعام شرح شده است، كه اجمال آن چنين است: "چون شبِ تاريك نمودار شد، ستارة رخشاني ديد، گفت: اين پروردگار من است! پس چون آن ستاره غروب كرد و نابود شد، گفت: من چيزي را كه نابود گردد به خدايي نخواهم گرفت. پس چون ماه تابان را ديد، باز (براي هدايت قوم) گفت: اين خداي من است! وقتي كه آن هم نابود شد، ماهپرستان را متذكّر ساخت كه آن نيز خدا نباشد، و گفت: اگر خداي من مرا هدايت نكند همانا كه من از گروه گمراهان عالم خواهم بود.(2) پس چون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ممتحنه: 4
2 . و اين شيوة انبيا و اولياي الهي است كه توضيح آن در مباحث بعد (تحت عنوان وقوف در عرفات) خواهد آمد (اعراف:23 و انبياء:87). يوسفع نيز با تذكّر اين كه: نفس امّاره انسان را به كارهاي زشت و ناروا واميدارد، براي نجات خويش، لطف خداوند را طلب ميكند. (يوسف:53). قطب مقابل اين تفكّر و اين شيوه، شيوة شيطاني است، كه تنها خويش را ميبيند و نه تنها در توجيه استكبار خويش و عدم تبعيتاش از فرمان الهي به جنس خود اشاره ميكند و از خالق غفلت ميورزد و ميگويد: {اَنَا خَيْرٌ مِنْه خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ}؛ "من از او [آدم] برترم مرا از آتش و او را از خاك آفريدهاي" (اعراف:12)، كه حتّي گمراهي خود را به خدا نسبت ميدهد: {قالَ رَبِّ بِما اَغْوَيْتَني لاُزَيِنَنَّ لَهُمْ فِي الاَرضِ وَلاُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ}؛ "شيطان گفت خدايا چنان كه مرا گمراه كردي من نيز در زمين (همه چيز را) در نظر فرزندان آدم جلوه (زينت) ميدهم و همة آنها را گمراه خواهم كرد." (حجر:39).
|
|
خورشيد درخشان را ديد، باز براي ارشاد قوم خود گفت: اين است خداي من! اين از آن ستاره و ماه باعظمتتر است. چون آن نيز نابود گرديد، گفت: اي گروه مشركان، از آنچه شما شريك خدا قرار ميدهيد از همه بيزارم. من با ايمان خاص، روي به سوي خدايي آوردم كه آفرينندة آسمانها و زمين است و من هرگز با مشركان موافق نخواهم بود."
ابراهيم (عليه السلام) پس از سرافراز برون آمدن از بسياري آزمونهاي دشوار و بعد از هجرت به فلسطين، مأمور شد تا همسرش و فرزند نوزادش را در سرزميني خشك و لميزرع رها كند و بازگردد، و او بدون ذرّهاي ترديد به اين دستور عمل كرد.(1) و اين، زمينة نمايش قدرت الهي و وفاي به وعدههايش و اجابت دعاهاي ابراهيم (عليه السلام) شد.(2)
كلام الهي، ابراهيم (عليه السلام) را به عنوان پدر موحّدين معرّفي نموده و به مسلمانان خطاب ميكند كه: ابراهيم پدر شماست (هُوَ اجْتَبيكُمْ وَ ما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . {رَبـَّنا إنّي اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رّبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلوةَ}؛ "پروردگار من ذريّه و فرزندان خود را به واديِ بي كشت و زرعي نزد بيتالحرام تو براي به پا داشتن نماز مسكن دادم." (ابراهيم:37).
2 . {وَاِذْ قالَ اِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْني وَ بَنِيَّ اَنْ نَعْبُدَ الاَصْنامَ}؛ "ياد آر وقتي كه ابراهيم عرض كرد پروردگارا اين شهر (مكّه) را مكان امن و امان قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتان دور دار." (ابراهيم:35)
|
|
جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ اَبيكُمْ اِبْراهيمَ: او شما را به دين خود سرافراز كرده و در مقام تكليف بر شما مشقّت و رنج ننهاده ـ و اين آيين اسلام ـ مانند آيين پدر شما ابراهيم خليل است).(1) همين كلام زيبا و متين، القاي شادي و سرور بهجتي وصفناشدني را به قلب انسان در پي دارد، كه خود را فرزند معنوي ابراهيم (عليه السلام) ميبيند. و خود را مشمول همة دعاهاي ابراهيم (عليه السلام) مييابد كه براي او امنيّت و رزق و از همه بالاتر مصون بودن خود و فرزندانش از بتپرستي را از حضرت احديّت مسئلت نموده است.(2) اين شادي در عين حال كه وظيفهاي سنگين را به عهدة انسان مينهد، كه بايد خلف صالح پدر معنوي خويش، و فرمانبردار خداوند و موحّد و دشمن بتها باشد، و چون او همه چيزش براي خدا باشد: {قُلْ اِنـَّني هَداني رَبـّي اِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ديناً قِيـَماً مِلَّةَ اِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ قُلْ اِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي للهِ رَبِّ الْعالَمينَ}؛ "بگو محقّقاً مرا خدا به راه راست هدايت كرده است به دين استوار و آيين پاك ابراهيم كه وجودش از لوث شرك و عقايد باطل مشركين منزّه بود. بگو همانا نماز و طاعت و كلّية اعمال من و حيات و ممات من همه براي خداست كه پروردگار جهانهاست."(3)
تجديدبناي خانه
پيشتر گفتيم كه، در طوفان نوح (عليه السلام) ، اگر چه ظاهراً خانة كعبه ويران شد، امّا بنيان آن همچنان استوار و پابرجا و از چشم آدميان مخفي بود. با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حجّ: 78
2 . ابراهيم: 35
3 . انعام: 162ـ161
|
|
صدور فرمان الهي براي تجديدبناي خانه، ابراهيم و اسماعيل (عليه السلام) به راهنمايي حضرت جبرئيل (عليه السلام) ، زمين را حفر كردند و پايههاي خانه را يافتند و آنگاه كعبه را بر همان پايهها، و مطابق طرح الهي و راهنمايي جبرئيل (عليه السلام) تجديد بنا كردند.(1) به مرور زمان، كعبه به عنوان معبدي شناختهشده و معروف و مكاني مقدّس و مورد احترام براي همة اديان و جوامع درآمد. مرحوم علامه طباطبايي (رحمه الله) در زمينة جايگاه كعبه در ميان اقوام و اديان پيشين آورده است:
"خانة كعبه نزد تمام مردم و طوايف مختلف، بزرگ و مقدّس بوده است: هنديها آن را با ديدة عظمت نگريسته، معتقد بودند كه روح "سيوا" (كه پيش آنان سوّمين "اقنوم" شمرده ميشود) هنگامي كه با زنش بلاد حجاز را ميگشت در حجرالاسود حلول كرد. ستارهپرستان فرس و كلدانيها خانة كعبه را يكي از بيوت هفتگانة معظّم ميدانستند (بيوت هفتگانه عبارتند از: كعبه، مارس در كوههاي اصفهان، مندوسان در هند، نوبهار در بلخ، بيت غمدان در صنعا، كاوسان در فرغانه، و خانهاي در بالاترين قسمتهاي چين). بعضي به واسطة قدمت و طول بقاي آن ميگفتند: خانة كعبه "زحل" ميباشد. فارسيان نيز كعبه را احترام مينمودند، زيرا عقيده داشتند كه روح هرمز در آن حلول كرده، بسا ميشد كه به عزم زيارت به آنجا مسافرت ميكردند. يهوديان هم خانة كعبه را بزرگ ميشمردند، و در آنجا خدا را مطابق دين ابراهيم (عليه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . {وَ إذْ يَرْفَعُ إبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إسْماعيلُ رَبـَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إنَّكَ أنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ}؛ "و وقتي كه ابراهيم و اسماعيل ديوارهاي خانه را برافراشتند عرض كردند: پروردگارا! اين خدمت را از ما قبول فرما، تويي كه شنوا و دانايي." (بقره:127).
|
|
پرستش ميكردند. همچنين دو صورت از "مريم (عليها السلام) " و "مسيح (عليه السلام) " در آنجا بود كه از آن استفاده ميشود: نصاري نيز آنجا را مقدّس ميدانستند."(1)
آنچه از كعبة معظّمه ذكر شد، مقدّمه و كلّياتي بود براي آشنايي مقدّماتي با اين يگانه عنصر مقدّس مسلمانان، كه تكملهاي بر آن در فصل بعد خواهد آمد، و البتّه هر چه گفته شود، در برابر آنچه هست و بايد گفته شود، بسيار ناچيز خواهد بود.
چو اندكي سر خُم را ز گِل كني خالي *** بـرآيـد از سـر خم، بـو و صدهزار آثار
اگـــر درآيـم، كـاثـار او فـروشِــمُرم *** شــمار آن نتوان كرد، تا به روز شمار
(ديوان شمس)
حـــــجّ
بررسي و معرّفي حجّ، بدون توجّه به فضا و زمينة فكري و جهانبينياي كه آن را معرّفي و واجب نموده است، راه به جايي نخواهد برد. به اين ترتيب، براي تبيين حجّ و ويژگيها و پيآمدهاي آن براي انسان، آشنايي اجمالي با جهانبيني توحيدي و تعاليم عالية اسلام و آورندة وحي و رسول الهي (صلّي الله عليه وآله) ضرورتِ تامّ دارد. عليرغم اين ضرورت، ضمن توصية مطالعة جزئيّات موضوعات در منابع مرتبط، در اين مجال، تنها به آن ويژگيهايي از اسلام كه اوّلاً حجّ جلوهاي از آنهاست، و ثانياً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . علامه طباطبايي (رحمه الله) ، تفسير الميزان، ج6، ص269.
|
|
ساير مكاتب فكري (و حتّي مكاتب انسانساخت) داعية آنها را دارند، اشاره ميشود. اين ويژگيها در سه صفت "جهانيبودن،" "جاودانگي" و "جامعيّت" خلاصه ميشوند. به عبارت ديگر، سه ويژگي اصلي كه غالب مكاتب فكري براي خود مطرح ميكنند، جهانيبودن، جاودانگي و جامعيّتشان ميباشد، كه در واقع به قابل اجرا بودن آراء مكتب خويش در همة مكانها، براي همة زمانها و در همة زمينههاي زندگي انسان اشاره دارند. اسلام نيز، به انحاء مختلف به اين سه ويژگي براي خويش اشاره ميكند، كه ذكر اجمالي آنها عبارتند از:
جهاني بودنِ حجّ: در ابتدا تذكّر اين نكته ضروري است كه تعابيري چون "جهانشمولي"، "جهاني شدن" و "جهانيسازي" نيز وجود دارند كه ممكن است با "جهانيبودن" به معناي نظريّه يا موضوعي كه براي همة آدميان در همة نقاط جهان موضوعيّت دارد، خلط شوند، و لذا در استفاده از آنها بايد به معنا و تمايزات آنها توجّه كرد.(1) تفكّر و تعاليم اسلامي، جهانيبودن خويش را اعلام و نمونهها و دلايلي را براي اثبات آن ذكر ميكند. اوّلين دليل تكيهاش بر فطرت واحد انسانهاست و آن توحيد است. قرآن براي عالميان نازل شده است.(2) پيامبرشص نيز جهاني است.(3) و كعبه، مركز توجّه مسلمانان، براي هدايت جهانيان مقرّر شده است. كعبه و حجّ، يكي از اصليترين دلايل جهانيبودن اسلام هستند. به بيان ديگر، از ادلّة جهانيبودن(4) اسلام، حجّ است. كعبه اوّلين خانه براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: نقيزاده، معماري و شهرسازي اسلامي.
2 . سورة مباركة انعام، آية شريفة 90 و سورة مباركة مدثّر، آية شريفة 31
3 . قرآن كريم، احزاب:40؛ انبياء:107؛ سباء:28؛ نساء:170 و اعراف:158
4 . يكي از مهمترين موضوعات، توجّه به معناي "جهانيبودن" از منظر اسلام است.
|
|
عبادت است، خانهاي براي هدايت عالميان است، جلوه و نمايش توحيد است، و بالاخره ويژگي خاصّي را دارا است كه در هيچ يك از آداب و عبادات مسلمين نيست، و آن گِردآمدن مسلمانان از اقطار عالم براي انجام مناسك (در زماني خاص) است.
جاودانگيِ حجّ: جاودانگي اسلام ويژگيِ ديگر اسلام است كه با ختم نبوّت به حضرت ختمي مرتبت (صلّي الله عليه وآله) ، با نزول قرآن مجيد كه ذكر و عامل هدايت عالميان تا قيامت است و با حجّ به عنوان فريضهاي براي هميشة تاريخ، بر آن تأكيد شده است. امّا آنچه در مورد جاودانگي حجّ قابل ذكر است، همان نكاتي است در مورد جاودانگي اسلام و پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) و قرآن كريم ميتوان از آنها سخن گفت. به بيان ديگر، جايگاه حجّ در تعاليم اسلام و در ميان مسلمانان و نتايج مترتّب بر آن، آن را جاودانه نمودهاند.
جامعيّت حجّ: امّا در مورد جامعيّت حجّ، توجّه به نكاتي ضرورت دارد. تعاليم اسلام با توجّه و عنايت به همة موضوعاتِ مطرح در همة قلمروهاي حيات انسان، جامعيّتي را براي خويش معرّفي و ايجاد ميكند، كه آن را به صورت نمونهاي بيبديل ظاهر ميسازد. اين جامعيّت در حجّ نيز نمودهايي دارد، كه اصليترين آنها در برداشتن ساير اركان اسلام است. حجّ، خود يكي از اركان اسلام است، چنانچه امام محمّدباقر (عليه السلام) ميفرمايد: "بناي اسلام روي پنج چيز است: نماز، زكات، حجّ، روزه و ولايت."(1) چهار ركن ديگر: نماز، زكات (انفاق)، روزه (به صورت كفّاره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كلينيالرّازي، اصول كافي، ج3، ص30
|
|
يا جايگزين) و ولايت (نيز كه جاي خود دارد) در حجّ وجود دارند.(1) امام سجاد (عليه السلام) به هنگام معرّفي خويش، در مجلس ملعون دوعالَم، يزيد، ميفرمايد: "من فرزند "مكّه" و "مني" هستم و من فرزند "زمزم" و "صفا" هستم"،(2) كه همة اينها حكايت از معنا داشتن و معنوي بودن اين مكانها و اين عناصر است. و به ارتباط ناگسستني آداب و مناسك حجّ با امر ولايت اشاره دارد، و بر اين موضوع تأكيد دارد كه براي دوام و بقاي اين مناسك، فرزندي راستين بايد تا اقامة حجّ ابراهيمي كند، و اين فرزند،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . براي مطالعه در زمينة ارتباط حجّ و ولايت، ر.ك: آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ. ضمن آن كه حجّ جلوة بارز گرايش به توحيد است كه "حصن" الهي است و امام رضاع در حديث شريف سلسلةالذّهب به موضوع ولايت به عنوان شرط تكميل توحيد اشاره فرموده است: "وَقالَ: سَمِعتُ اَبي مُوسَي بنَ جَعفَرٍ يَقُولُ سَمِعتُ اَبي جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدَ يَقُولُ سَمِعتُ اَبي مُحَمَّدَ بنَ عَلِيَّ يَقُولُ سَمِعتُ اَبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ يَقُولُ سَمِعتُ اَبي الحُسَينَ بنَ عَلِيّ يَقُولُ سَمِعتُ اَبي اَمِيرِالمُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ اَبي طالِبٍ يَقُولُ سَمِعتُ النَّبِيَّ يَقُولُ سَمِعتُ جَبرَئيلَ يَقُولُ سَمِعتُ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: كَلِمَة لا اِلهَ اِلاّ اللهُ حِصني فَمَن دَخَلَ حِصني اَمِنَ مِن عَذابي. قالَ فَلَمّا مَرَّتِ الرَاحِلَهُ نادانا: بِشُرُوطِها وَ اَنَا مِن شُرُوطِها"؛ "اسحاق بن راهويه گفت: در زماني كه امام عليبنموسيالرّضا (عليه السلام) وارد نيشابور شدند، روزي كه از آنجا به سوي مأمون خارج ميشدند، محدّثيني كه در آن ديار بودند جمله فرا راه آن حضرت آمده، گفتند: يابنرسولالله (عليه السلام) از ميان ما ميروي و ما را به حديثي آگاه نميسازي تا از آن بهرهمند شويم؟ اين در حالي بود كه آن حضرت در هودجي نشسته بودند، سر خويش بيرون آورده و فرمودند: از پدرم موسيبنجعفر (عليهما السلام) شنيدم كه فرمود از پدرم جعفربنمحمّد (عليهما السلام) شنيدم كه فرمود از پدرم محمّدبنعلي (عليهما السلام) شنيدم كه فرمود از پدرم عليّبنالحسين (عليهما السلام) شنيدم كه فرمود از پدرم حسينبنعلي (عليهما السلام) شنيدم كه فرمود از پدرم امير مؤمنان (عليه السلام) شنيدم كه فرمود از رسولخدا (صلّي الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود از جبرئيل (عليه السلام) شنيدم كه فرمود از خداوند عزّوجلّ شنيدم كه فرمود: كلمة "لا اله الا الله" حصار و دژ من است، پس هر كس به دژ من وارد گردد از عذابم در امان خواهد بود." ابنراهويه گويد: هنگامي كه شتر حضرت به راه افتاد، آن حضرت با صداي بلند فرمودند: "اين شرطهايي دارد و من خود از جملة آن شرطها هستم" (عيون اخبارالرّضا، به نقل از منتخب ادعيه و زيارات، صص50ـ49).
2 . آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ، ص99
|
|
كسي جز پيامبران (عليه السلام) و به ويژه پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) و فرزندان معصوم ايشان (عليهم السلام) نيستند. سخن در اين است كه همة اين شعائر و نشانههاي الهي و اين پرچمهاي اسلام، داراي معاني روحاني و الهي هستند كه اشارة اصلي اين معاني به آزادگاني است كه به عنوان انسان كامل و اسوة حسنه و اسلام مجسّم و پيرو حقيقي توحيد ابراهيمي شناخته ميشوند.
حجّ، نشانة اسلام: "و از ميان بندگان خود كساني را برگزيد تا صلاي دعوت او شنيدند و اجابت كردند و سخن حقّ تصديق نمودند و در آنجا پاي نهادند كه پيامبرانشع گام نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند كه گِرد عرشش طواف ميكنند و در اين سودا كه سرمايهشان عبادت اوست، سود فراوان حاصل كردند تا به ميعاد آمرزش او دست يابند بر يكديگر پيشي جستند. خداوند، سبحانه و تعالي، حجّ را نشانه و علامت اسلام قرار داد و كعبه را پناهگاهِ پناهندگان و حجّ را فريضتي واجب ساخت و حقّش را واجب گردانيد كه حجّ را بر شما مقرّر فرمود."(1)
و مطابق فرمودة امام سجّاد (عليه السلام) حجّ را بر مسلمانان حقّي است:
"حقّ حجّ بر تو اين است: دانستن اين كه راهي است به سمت پروردگارت و فرار كردن از گناهانت به سوي او، و قبول نمودن توبهات و ادا نمودن واجبي كه خداوند عزّوجلّ واجب نموده بر تو."(2)
به اين ترتيب، حجّ يكي از اصليترين نشانههاي آشكار يا آشكارترين نشانة اسلام است. بسياري از عبادات و باورها و اعمال اسلامي ممكن است در درون و در خفا و خلوت انجام شوند. بسياري از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . امام علي(، نهج البلاغه، خ1، ص41
2 . امام سجّاد (عليه السلام) ، رسالة حقوق، ص462
|
|
آنها در مكاني محدود و يا در هر جايي امكان ظهور دارند. براي بسياري زماني خاص تعيين نشده است. بسياري عبادات و اعمال را ميتوان در گروههاي محدود و متفرّق انجام داد. امّا حجّ عبادتي است كه در زماني مشخّص، در مكاني معيّن و با حضور همة مسلماناني كه استطاعت دارند برگزار ميگردد و به اين ترتيب به صورت نشانهاي جامع و كامل و بارز براي اسلام ظهور ميكند. علاوه برآن، حجّ علاوه بر همة ابعاد ظاهري، داراي معنا و باطني است. همة اجزاي حجّ، جلوه و نمادي از حقايق معنوي در عالم خاك هستند و خلاصه، حجّ كه مرور خلاصة تاريخ اولاد آدم است، نشانهاي براي شناخت خداي عالميان و اظهار بندگي در مقابل او نيز هست.
حجّ، جلوة معاد: حجّ يكي از نمادها و جلوههاي بارز معاد است. اهمّ عناوين موضوعاتي كه حجّ را به مثابه نمادي از معاد جلوهگر مينمايند عبارتند از: حضور يافتن انسانها در محلهايي كه بر اثر خوف و فزع به بيخوابي و اضطراب و نگراني مبتلا ميشوند، ترك پوشاك و مظاهر زندگي مادّي و عدم امكان تفاخر و مشغول شدن به دنيا، عاري شدن از زينتها و زيورهاي دنيايي، فرار از غيرخدا و حركت به سوي خدا، تفرّد مردم از جمع در عين حضور در ميان امّت اسلام، پوشيدن لباسي شبيه كفن، خشوع و فروتني و تذلّل در مقابل خداوند تبارك و تعالي، اعتراف به گناهان، احساس امنيّت در برابر مردم در عين ترس از خدا، و در امان بودن از تجاوز و جدال و تحقير و هر گونه آزار از سوي ديگران.(1)
به اين ترتيب، حجّ به عنوان اصليترين عبادت و مناسك جمعيِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ، صص90ـ89
|
|
مسلمانان كه ويژگيهاي ثابت و لايتغيّري براي آن ذكر شده است همراه و همزاد اسلام بوده و تفكيك آن از اسلام ناممكن است. علاوه بر آن، اين آيين الهي و توحيدي واجد و در بردارندة ساير اركان اسلام نيز ميباشد. و در كنار همة اينها "اين حكمت باريتعالي و گواه صدق ابراهيم خليلالرّحمان(1) است كه شوق ديدار آن ديار در هر نقطة دوردست دامنگير مردم است و هر سختي و مشقّتي كه در آن راه نصيب شود، سهل و آسان مينمايد."(2)
در بيابان، گر به شوق كعبه خواهي زد قدم *** سرزنشـها گر كند خار مغيلان، غم مــخور
قبل از سفر
براي مسافر همواره "مبدأ"، "مقصد" و "مسيرِ" سفر مطرح است. مقصد ميتواند مكان باشد، و ميتواند مرحلهاي از زندگي باشد، ميتواند مقطعي از زمان باشد، ميتواند زيارت باشد، ميتواند آموختن باشد و ميتواند تجارت و كار و تفريح و هر فعّاليت ديگري باشد. امّا براي سفر حجّ، عمدهترين و اصليترين مقصد "امتثال امر الهي"، پاسخ به "دعوت ابراهيم (عليه السلام) " يا "عبادت" است. در عين حال، ممكن است برخي مقاصد ديگر نيز براي اين سفر فرض شود، كه برخي در قالب همان مقصد اصلي قابل تعريف هستند، و برخي ديگر، بستگي به نيّت انسان دارند كه از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره: 126
2 . ابنبطوطه، سفرنامة ابنبطوطه، ص135.
|
|
حوزة بحث حاضر خارجاند. چنان كه پيامبر خداص فرمودهاند: "زماني خواهد آمد كه حجّ پادشاهان تفريح، حجّ توانگران سوداگري و حجّ تهيدستان گدايي است."(1)
در سفر حجّ (از نظر ظاهري) سفر به مكاني خاصّ در زماني مشخّص (و لزوم حضور در مكانهايي معلوم در زمانهايي تعيينشده) ضرورت اوّليّه است. مضاف بر آن، استحالة روحي انسان نيز مقصد است. مطابق عرف همة سفرها، آرزوي سلامتي مسافر مطرح است، امّا پيش و بيش از آن، وصول به ساير مقاصد، به ويژه قبولي اعمال، مدّنظر است، از اين رو براي اين سفر، جداي از زمينهسازيهاي ساير سفرها، آدابي خاصّ نيز توصيه شده است كه برخي از آنه عبارتند از:
هزينة سفر بايد حلال باشد، زيرا مال حرام بليّهاي است كه سوزنده و نابودكنندة همة صفات انساني ميباشد. در خبر است كه در روز عاشورا، هنگامي كه حضرت اباعبدالله (عليه السلام) در مقابل لشگريان يزيد قرار ميگيرد، در علّت بيتوجّهي آنها به سخنان حقّ فرزند پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و در تبيين ريشه و علّت ارتكاب جنايتي كه به آن دست يازيدهاند، ميفرمايد: "مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطَبَعَ اللهُ عَلي قُلُوبِكُمْ"؛ "شكمهاي شما از حرام پر شده كه خدا اين چنين بر دلهاي شما مُهر زده است."(2) ملاحظه ميشود كه مال حرام، علاوه بر همة معايب و تبعات منفي كه دارد، سبب كوري چشم دل و ناشنوا شدنِ گوش جان براي شنيدن و پذيرش حقّ ميگردد، و اينها همان ادراكاتي هستند كه در مناسك حجّ مورد نياز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ، ص67
2 . به نقل از: نجمي، سخنان حسينبنعلي (عليهما السلام) (از مدينه تا كربلا)، صص246ـ245
|
|
حجگزار هستند. بهعبارتي، در سفر حج، علاوهبرنياز به همة تجهيزاتي كه برايهر عبادت وهر سفر وهر وظيفهاي ضرورتدارند، چشم دل و قابليّت و صلاحيّت و اهليّت داشتن براي درك معاني نيز ضرورت دارد كه يكي از مهمترين زمينههاي آن، حلال بودن مال و احتراز از حرام است.
طلب حلاليّت از ديگران، كه اين تأكيدي است به اهميّت خلقالله به عنوان عيالالله كه بدون رضايت آنان، و در حالي كه حقّي بر ذمّة انسان داشته باشند، حجّ با اشكال مواجه است.
انجام وصيّت، يعني آماده بودن براي مرگ، و اين يعني دل كندن از دنيا، به اميدِ ماندن در جوار خانة او، يا، نه، اعلام بيترسي از مردن. و از آن بالاتر، آگاهي به اين موضوع و اعلام آن كه: "مرگ" آغاز "بيداري" است.
نقل است كه قبل از سفر حج، بايد همة كارها را به خداوند واگذار كرد و بيش از هميشه، تسليم قضا و فرمان و تقدير او شد، و با رفاه و آسايش وداع كرد و بر خود و بر نيروي خويش و بر مال و ياران خود تكيه نكرد. بايد آداب سفر الهي حج را آموخت و به كار بست و همة صفات پسنديدة مناسب سفر و مراوده با ديگران از جمله ادب و تحمّل و صبر و شكر و شفقت و سخاوت و ايثار را مدِّ نظر قرار داد. بايد از معاصي و گناهان صادقانه توبه كرد و آمادة حضور در سرزمين وحي شد.(1)
رعايت آداب سفر: در حين سفر نيز، رعايت آدابي ضرورت دارد كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ، صص323ـ321
|
|
اهمّ آنهاست احترام به حاجيان و عمرهگزاران كه امام باقر (عليه السلام) فرموده: "حاجيان و عمرهگزاران را محترم بداريد كه اين كار بر شما لازم است."(1) و اين را بايد از قبل تمرين كرد، كه امام صادق (عليه السلام) فرموده است: "خويشتن را آماده ساز تا با هر كس همراه ميشوي، همنشيني خوب و خوشاخلاق باشي، زبانت را نگهدار و خشمت را فرونشان، كار بيهوده و بيفايده كم كن، عفو و بخششت را براي ديگران بگستران و سخي و گشادهدست باش."(2)
.....
"حقّ حجّ بر تو اين است: دانستن اين كه راهي است به سمت پروردگارت و فرار كردن از گناهانت به سوي او، و قبول نمودن توبهات و ادا نمودن واجبي كه خداوند عزّوجلّ واجب نموده بر تو."
(امام سجّاد (عليه السلام) )(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . قاضيعسكر، منتخب احاديث عمره، ص83
2 . همان، ص27. همچنين براي مطالعة بيشتر در مورد آداب سفر حجّ، ر.ك: قاضي عسكر، حجّ در انديشة اسلامي، صص65ـ22
3 . امام سجّاد(، رسالة حقوق.
|
|
اجــــزاء: مكانها و عينيّات
{اِنـَّما اُمِرْتُ اَنْ اَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلَدَةِ الَّذي حَرَّمَها وَ لَهُ كُلُّ شّيْءٍ}؛ "من مأمورم كه منحصراً خداي اين شهر (مكّة معظّمه) را كه بيتالحرامش قرار داده پرستش كنم كه آن خدا مالك همه چيز عالم است."
(نمل:91)
درآمـــــد
مراد از "اجزاء" در اينجا، اجزاء كالبدي و مادّيِ مكانهايي است كه حاجيان يا اعمالشان به نحوي با آنها مرتبط هستند. ذكرِ اين اجزاء و آشنايي با ويژگيها و مختصّات برخي معانيِ آنها، از آن جهت اهميّت دارد كه اوّلاً روند و توالي و سلسلهمراتب مناسك روشنتر ميشود. ثانياً آشنايي با اين مكانها كه "ظرف" يك سري اعمال و مناسك روحاني و معنوي و عبادي و جمعي هستند، ضرورتي است كه ميتواند برخي حكمتهاي اعمال و مناسك را روشن نمايد. طبيعي است كه ذكر همة
|
|
موضوعات مربوط به هر يك از اجزاء و عناصر، هر كدام پژوهشهاي مستقلّي را طلب ميكند، كه از حوصلة اين وجيزه خارج است، و در اينجا تنها از باب آشنايي و زمينهسازي مباحث بعد به ذكر مختصر نكاتي بسنده ميگردد.
زمان حجّ
زمان حجّ، ماه "حرام": "ذيالحجّه"، بين دو ماه حرام ديگر، "ذيالقعده" و "محرّمالحرام." ماههاي حرام يا ماههاي امن، ماههايي كه امنيّت و حرمتشان مورد تأييد اسلام نيز هست. ماههايي كه طيّ آنها، حتّي عرب جاهلي شمشيرها را به زمين مينهاد، و "صلح" و "آرامش"، به انسانها فرصت تفكّر ميداد، تا براي زيستن و براي تعريف روابط خويش، به چيزي جز شمشير نيز بينديشند. و دنياي امروز، در كنار همة روزها و هفتههايي كه براي همه چيز دارد، نه تنها سه ماه متوالي (و چهار ماه در سال)، كه حتّي يك روزِ "صلح" و يك روزِ بدون جنگ ندارد.(1) امّا ماههاي حرام (يعني چهار ماه ذيالقعده، ذيالحجّه، محرمالحرام و رجبالمرجّب) يكي از زيباترين افتخارات مسلمانان است كه طيّ آنها جملگي موجودات بايد در صلح و امنيّت و آرامش باشند،(2) و نهتنها سخن از صلح است، كه جنگ نيز (مگر دفاع و مقابله با تجاوز) تعطيل و حرام است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . و اگر روزي به نام صلح ناميده شده، آن روز روز بدون جنگ نيست، بلكه روز حسرت خوردن براي صلح و سخن گفتن از صلح است. و چه بسا قريب به اتّفاق انسانها (به ويژه آنان كه اسير جنگ جهانخواران هستند) متوجّه آمدن و رفتن آن هم نميشوند.
2 . توبه: 36
|
|
روز اصليِ حجّ: عيد اضحي، دهم ماه، و 10: عدد كامل و كاملكننده است. طبق نصّ قرآن كريم، عدد "10" عددِ كامل است،(1) و نه تنها عدد كامل است كه كاملكننده نيز هست.(2) علاوه بر آن، هم خداوند تبارك و تعالي به مصداقي از آن قسم ياد فرموده،(3) و هم اين كه اعداد مباركي چون "40"(4) و "700"(5) و "1000"،(6) مضارب عدد "10" هستند.(7)
عيد اضحي، روز پيروزي انسان بر شيطان، روز جبران مافات. روزي است كه فرزند آدم، (عليه السلام) ابراهيم، (عليه السلام) انتقام پدر خويش را از شيطان گرفت و با اجراي فرمان الهي (و اقدام در قرباني كردن فرزند) و با سيطره بر اغوا و وسوسة شيطان و راندن او، شادي هزارانسالة شيطان را كه در نتيجة موفّقيت در اغواي آدم (عليه السلام) و همسرش، (عليها السلام) به دست آورده بود، به درد و غم و اندوه و شكست تبديل كرد.
يكي از مصاديق بارزِ نشاندهندة ارزشِ زمان و به ويژه زمان حجّ، تقارن آن با ميقات چهلشبة موسي (عليه السلام) است8 كه از ابتداي ذيالقعده تا دهم ذيالحجّه بوده است. طيّ همين مدّت است كه موسي (عليه السلام) تجلّي حقّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره: 196
2 . اعراف: 142
3 . فجر: 2
4 . بقره: 51
5 . بقره: 261
6 . قدر: 3
7 . عدد "10" نماد و نشانة بسياري موضوعات مادّي و معنوي است. از جمله: طبق نظر مكتب مشاء عقول طوليه دهگانهاند. جمع حواسّ ظاهري و باطني انسان نيز ده تاست (نسفي، كتاب الانسان الكامل.
8 . اعراف: 142
|
|
را مشاهده ميكند(1) و فرامين و الواح را از خداوند دريافت ميكند.(2)
ميقات
ميقاتها نقاط (يا مكانهايي) هستند كه حجّكنندگان و عمرهگزاران، كه به قصد حجّ يا عمره ميخواهند وارد حرم شوند، با حضور در اين نقاط، اوّلين عمل واجب خود، يعني احرام، را انجام ميدهند، و در آنها با اداي اعمالي خاص، فرمان الهي را گردن مينهند و لبّيك ميگويند. امّا ميقاتِ كساني كه از جهات و سرزمينهاي مختلف به سمت مكّة مكرّمه و حرم ميآيند، متفاوت است. اين ميقاتها عبارتند از:
ـ مسجد شجره (يا ذوالحليفه)، كه ميقات كساني است كه از مدينة منوّره (و سمت شمال مكّه) به قصد زيارت عازم هستند. اهميّت اين ميقات، به دليل سابقة تاريخي آن است، كه شخص پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) و ائمّة معصومين (عليهم السلام) از آنجا به كسوت احرام درآمده و لبّيك گفتهاند. در خبر است كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ، در سفر معراج، اين نقطه را به صورت مكاني نوراني، از آسمان، مشاهده كردهاند. نبيّ مكرّم اسلام (صلّي الله عليه وآله) در شب معراج براي حضور در محضر الهي و ورود به حريم كبريا در محاذات مسجد شجره مُحرم شد. به اين ترتيب كه هنگامي كه "محاذي مسجد شجره قرار گرفت ندا داده شد يا محمّد، گفت لبّيك. به او فرمود آيا تو را در يتيمي مأوي و پناه ندادم، و ... هدايتت نكردم؟ رسول خداص گفت: "اِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعمَةَ وَالْمُلْك لَكَ لا شَريكَ لَك."(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اعراف: 143
2 . اعراف: 145
3 . آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ، ص140، به نقل از وسائلالشّيعه، ج8، ص225
|
|
ـ مسجد جُحفه (در نزديكي بندر جدّه) براي اهل مغرب و شام و مصر و آنان كه از اين جهت به مكّه ميآيند.
ـ ميقات كوه يَلَمْلَمْ، براي اهل يمن، و كساني كه از آن مناطق عبور ميكنند.
ميقات "قـَرْنُالْمَنازِل" ميقات اهل طائف است و كساني كه از آنجا عبور ميكنند.
ـ ميقات "عقيق" براي اهل نجد و عراق و كساني است كه از آنجا عبور ميكنند.
علاوه بر اينها، قابل ذكر است كه ميقات كسي كه منزلش بين ميقاتها يا نزديكتر از ميقات به حرم باشد، خانة او است. ميقات حجّ تمتّع مكّة مكرّمه است. ميقات عمرة كساني كه در مكّهاند، اَدْنَيالحلّ (نقطة خروج از حرم) است كه مواضع برتر آن حُدَيْبيّه، جِعرانَه و تَنْعيم هستند.(1)
در لغت آمده است: ميقات يعني: "وقت و هنگام كار، هنگام، وقت محدودِ وعده دادهشده، در اصل لغت به معني وقت محدود است. و بر سبيل استعاره به معني مكان استعمال شده."(2) ميقات در عين حالي كه به زمان اطلاق ميشود، به دليل لزوم ايجاد ارتباط بين زمان و مكان، يا وقوع زمان در مكاني خاصّ، به معناي مكان نيز به كار ميرود. موسي (عليه السلام) چهل شب به ميقات فراخوانده ميشود و حاجي در لحظة ميقات كه مصادف با لحظة نيّت و محرم شدن است، وارد مناسك حجّ ميشود. امّا اين "لحظه" در هر مكاني اتّفاق نميافتد، "مكاني" خاصّ بايد، تا قابليّت درك و تجلّي بخشيدن به اين زمان را داشته باشد، و آن "ميقات" است. و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . امام خميني (قدس سرّه) ، مناسك حجّ.
2 . لغتنامه دهخدا.
|
|
به اين ترتيب، ميقات يعني وحدت مكان و زمان.
امّا ميقات در حجّ چيست؟ ميقات زمان خاصّي است كه در مكانهايي تعيينشده و مشخّص با نيّت حاجي و مُحرم شدن او متجلّي ميشود و ظهور مييابد. ميقات "مكاني" است كه در "زمانِ" ارادة ورود به "حرم" بايد در آن احرام بست، تا حرمت "حرم" كه حريم كعبه و مسجدالحرام است، و حرمت مناسك كه به زماني خاص ختم ميشود، محفوظ بماند. در ميقات بايد احرام بست تا صلاحيّت و اهليّتِ جسم انسان براي ورود به حريم حرم، و صلاحيّت و اهليّت "روح" او براي ورود به جرگة بندگان حضرت حقّ، احراز و تحصيل شود.
و چرا، "زمان" نام "مكان" گرفته، و يا چرا "مكان" به "زمان" اطلاق شده است؟ شايد اين نكته تأكيدي باشد بر وحدت همة موجودات، وحدت هستي و وحدت همة اعمالِ حجّ. يا شايد به معناي برداشته شدن قيود زمان و مكان از لحظة اتّصال، يا آغاز "زمان" (يا طول) حجّ، از "مكانِ" مُحرم شدن است از "ميقات". لحظة پيوستن انسان (فرد) به انسانيّت (امّت) و حركت جمعي به سمت نقطة عروج، به سمت كعبه. حجّ مرور تاريخ بشريّت، و يادآوري و تذكّر همة انبياء (عليهم السلام) : از آدم تا نوح، ابراهيم، عيسي، موسي و تا خاتمالنّبييّن (عليهم السلام) است.
در ميقات، حاجي، در ظاهر و در باطن خود تحوّلاتي را پديد ميآورد، و يا به عبارتي اين تحوّلات به وجود ميآيند. اوّلين تحوّل، به كنار نهادن هويّت فردي خويش و مستحيل كردن آن در هويّت جمعي و الهيِ امّت اسلامي است. او همة نشانههاي دنيوي و تشخّص فردي را به كناري مينهد و از خود دور ميكند و خويش را به مثابة عضوي از يك
|
|
مجموعه و جزيي از يك كلّ عظيم در خلق خدا ظاهر ميسازد. ديگر آن كه با ترك لباسهاي معمول ـ كه علاوه بر تشخّص و احراز هويّتش، او را از برهنگي مصون ميدارند ـ دو تكّه پارچة سفيد را در بر ميكند. او با اين لباس، در عين حالي كه از نظر ديگران پوشيده است، به جهت وضعيّت غيرعادي خود، احساس عرياني ميكند، و به همين جهت، شرم برهنهبودن را با خود دارد. لباس احرام، علاوه بر همة معاني و حسناتش، به خصوص در دنياي معاصر عامل تمايز مسلمانان از جهانيان و نشانة وحدت امّت اسلامي است. اين لباس جلوة بارزي از هويّت اسلامي و اعتقادي و ديني مسلمانان است. اهميّت اين لباس وقتي بيشتر خود را مينماياند، كه حاجيان از لباس احرام خارج ميشوند. اوّلاً، كثرتي در ميانشان ظاهر ميشود، و ثانياً، در عين حالي كه بسياري از آنان لباس بومي و محلّي خود را (كه به هر حال لباسي ملّي است) در بر ميكنند برخي ديگر، متأسّفانه، لباسهاي ملّي و محلّي خويش را از دست داده و به هيئت غربيان درآمدهاند، كه لباس غربي عموماً در عين حالي كه بدن را ميپوشاند، عرياني (حجم بدن) را مستور نميدارد. و به همين شيوه است كه در بسياري موارد، در عين پوشيدگيِ ظاهري و استتار بدن با پارچه، وقيحانهترين و زشتترين نمونههاي عرياني به نمايش گذاشته ميشود. اين خاصيّت لباس غربي است كه در عين حالي كه وجود لباسِ چسبيده به تن، كاملاً احساس ميشود، اينلباس تنها پوست و سطح را ميپوشاند، امّا انسان را از عرياني نميرهاند، كه حتّي فراتر از آن، عرياني او را تشديد ميكند (كه البتّه تمركز بر غرائز و زندگي مادّي چنين اقتضايي نيز دارد) و اين به عكس لباس مسلمانان (در گذشته) است كه موقّرانه،
|
|
متين، مؤدّبانه و پوشانندة عريانيِ (سطحي و حجميِ) انسان بوده است.
در ميقات بايد هر چيزي كه نشانة تشخّص و منيّت است به دور ريخته شود. تنها يك چيز باقي ميماند: {وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالْجَلالِ وَالإِكْرام}؛ "و زندة ابدي ذات خداي منعم با جلال و عظمت است."(1) همچون "قيامت"، و مگر نه اين كه در حديث قدسي آمده است: "خَلَقَ اللهُ آدَمَ عَلي صُورَتِهِ"؛ "خداوند آدم را بر صورت خويش آفريد"،(2) جمع مؤمنان به عنوان "وجه" او و خليفة او كه به سوي خانة او ميروند، يگانه جلوهاي هستند كه اجازة نمايش خود را دارند. و معاذالله، كه مراد از "وجه" او صورت جسماني باشد، بلكه مراد مرتبهاي از صفاتي از اوست كه با نفخهاي الهي به او دميده شده است: حيات، علم، قدرت، اراده، بينايي، شنوايي و كلام. اينها اسماء و صفات هفتگانة الهي يعني "حيّ، عليم، قادر، مريد، بصير، سميع و متكلّم"اند. و به اين ترتيب است كه هويّت انسان كامل، مأخوذ از هويّت حقّ است، و هر صفت و اسمي از اسماء حقّ با صفتي از انسان (كامل) متناظر است. و آدميان نيز جملگي بايد "انسان كامل" را الگوي خود قرار داده و در جهت تشبّه به او كوشا باشند.