بخش 9

زیبایی‌های الهیِ پیامبر عظیم‌الشأن اسلام (صلّی الله علیه وآله) دوری از زشتی‌ها واپسین سخن 6 ـ سـخن پـایـانـی مراجـــع

زيبايي‌هاي الهيِ پيامبر عظيم‌الشأن اسلام (صلّي الله عليه وآله)

اگر چه مطابق تعاليم وحياني اسلام، همة زيبايي‌ها به زيبايي الهي متّصل بوده و يادآور زيبايي مطلق‌اند، زيبايي‌هاي الهي (در بحث حاضر)


197


مجموعه‌اي از ويژگيهاي معنوي و روحاني و زيبايي‌هايي است كه از سوي خداوند تبارك و تعالي به عنوان صفتي براي پيامبرش (صلّي الله عليه وآله) معرّفي شده‌اند. به اين ترتيب، هر نعمت، صفت و نامي كه از جانب حضرت احديّت ـ كه زيبايي مطلق است ـ به بنده‌اش عطا شود، بي‌گمان جلوة بارز و يگانه‌اي از زيبايي است. اين نكتة بنيادين كه در اينجا مورد اشاره قرار گرفته، در بخش‌هاي ديگر (و ذكر ساير مراتب مختلف زيبايي نبيّ گرامي (صلّي الله عليه وآله) ) نيز صادق است كه از تكرار آن احتراز مي‌شود. خلاصه اين كه: با عنايت به اين باور، خداوند متعال "زيباي مطلق" است. هر چه از او به بنده و مخلوقش برسد، عين زيبايي خواهد بود(1) و در نتيجه، دريافت‌كنندة آن هدية الهي نيز به زيبايي ملبّس خواهد شد.

شدســت نور محمّد هزار شاخ، هـزار *** گرفته هر دو جهان را، كنار تا به كنار

اگر حجاب بِدَرَدْ مـحمّد از يك شـاخ *** هـزار راهــب و قسّيــس، بردَرَدْ زنّار

(ديوان شمس)

اوّلين مسلمان: قرآن كريم در آية 163 سورة انعام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را "أَوَّلُ‌ الْمُسْلِمين" مي‌نامد و به اين ترتيب، به مردم يادآوري مي‌نمايد كه او در اطاعت از خداوند و اوامر او "اوّلين" مي‌باشد، و به همين دليل واجد بارزترين و بالاترين مرتبة زيبايي الهي است.

رسالت: رسول (يا به عبارتي رسول‌الله و حامل پيام الهي) بودن، يكي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سجده: 7


198


از زيباترين صفاتي است كه يك انسان مي‌تواند به آن آراسته شود. بالاتر از آن، احراز مقام رسول ‌اللّهي است كه قرآن كريم به آن اشاره مي‌كند.(1) موضوع رسول الهي بودن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ، به انحاء مختلف مورد تأكيد و تذكّر قرآن مجيد قرار گرفته است.(2) ايفاي نقش پيام‌آوري و رسالت از جانب خداوند، اوّلاً تأكيدي است بر مقام شامخ پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ، ثانياً گواهي است بر اين كه او سخني از جانب خود نمي‌گويد؛ و ثالثاً شاهدي بر اين است كه او مصداق بارز "خليفة ‌الله" و "انسان كامل" است كه صلاحيّت و توان دريافت وحي را دارد. در همين مقولة "رسالت"، موضوعِ "خاتم ‌النّبييّن" بودن او3 نيز جلوه‌اي از زيبايي است كه او را همچون نگيني بر صدر فهرست پيامبران الهي (عليهم السلام) مي‌نشاند.

امّي بودن: امّي بودن پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) كه مورد تأكيد قرآن كريم نيز قرار گرفته،(4) يكي از صفاتي است كه اگر چه در ظاهر، به حقيقتِ به مدرسه نرفتن و نداشتن سواد و كتابت دلالت دارد، امّا در عين حال به موضوعات مهمتري؛ از جمله دانش و علم و حكمت و معرفت لدنّيِ پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) اشاره مي‌كند، كه حاكي از الهي بودن علم اوست، كه اين علم الهي زيبايي و ارزشي بسيار بالاتر از علم اكتسابي دارد. به بيان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اعراف:158

2 . براي نمونه به برخي آيات كريمه اشاره مي‌شود: "رسول" (در آل‌عمران:144، فتح:8 و مزمّل:15)، "رسول‌الله" (در احزاب:40، فتح:29 و بيّنه:2)، "رسول مبين" (در زخرف:29)، "رسول كريم" (در حاقّه:40) و "رسول در افق اعلي به كمال" (در نجم:7). علاوه بر اينها، قرآن كريم پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را به عنوان "نبي" نيز معرّفي مي‌كند (انفال:65) كه اين صفت نيز مبيّن نوعي از ارتباط او با خداوند تبارك و تعالي است.

3 . احزاب: 40

4 . اعراف: 158 و جمعه: 2


199


ديگر، علم الهيِ پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) به همراه نزول كتاب و حكمت بر او از جانب خداوند(1) نشانة بارزي از رحمت الهي به او و دليلي محكم بر عالِم و حكيم بودن اوست كه جملگي نشانة زيبايي‌اند.

علم پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كه از جانب خداوند به او الهام و تعليم شده است، در حقيقت، منبع و سرمنشأ علومي است كه از طريق جانشينان او در ميان مسلمانان و از آنجا به عالم انتقال مي‌يابد، چنان كه خود آن حضرت مي‌فرمايد: "أنَا مَدينَةُ الْعِلْم وَ عَلِيٌ بابُها"؛ "من شهر علمم و علي دروازة آن است." به بيان امروزي، علم پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ، به دليل ارتباط با علم الهي، پايدارترين مرتبه از علم است و اگر انسانها و جوامع خواستار رسيدن به پايداري (و توسعة پايدار) هستند، بايد به "علم پايدار" كه همان علم مأخوذ از وحي الهي و كلام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است تمسّك جويند.

واسطة فيض الهي بر عالَم: پيامبر گرامي اسلام (صلّي الله عليه وآله) واسطة فيض الهي است و بدون وجود و حضور مقدّس او در زمين، امكان نزول وحي و بركات الهي مقدور نبود؛ به عبارتي، عالَم و انسانها تاب تحمّل تجلّي وجه او را نداشتند. به بيان ديگر، بدون حضور او در عالَم، امكان بهره‌مندي انسانها از هيچ يك از زيبايي‌هاي قرآن كريم ميسّر و ممكن نمي‌شد؛ چرا كه تنها روح مطهّر، والا و الهي او (به عنوان انسان كامل) است كه (علاوه بر صلاحيّت و اهليّت) توان تحمّل اخذ وحي از امين الهي (حضرت جبرئيل (عليه السلام) )، را دارد كه اگر قرآن به كوهها با آن همه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء: 113


200


بزرگي و عظمتشان ارائه مي‌شد، جملگي متلاشي مي‌شدند.(1) "از سيّد‌بن طاوس (قدّس‌الله‌سّره) منقول است كه فرموده: امام صادق (عليه السلام) در نماز قرآن مي‌خواند، حالت غش به آن حضرت دست داد، چون از آن حال باز آمد، سؤال شد: چه چيز حال شما را بدينگونه كرد؟ آن حضرت (قريب به اين معني) فرمود: آن قدر آيه‌هاي قرآن را تكرار كردم تا آنكه به حالتي رسيدم كه گويي آيات را از كسي كه نازلشان فرموده با مكاشفه و عيان مي‌شنوم از اين رو توان بشري تاب مقاومت مكاشفة جلال الهي را نياورد."(2)

نه تنها صلاحيّت و شايستگيِ وجود نازنين پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به عنوان مهبط وحي، يكي از بارزترين و والاترين مصاديق زيبايي آن گُل سرسبد خلقت است كه اصولاً خاتميّت پيامبري او حدّ اعلاي زيبايي دنيايي و آخرين حلقة اتّصال آدميان با وحي الهي است. علي (عليه السلام) خطاب به پيامبر مكرّم اسلام (صلّي الله عليه وآله) مي‌گويد: "با مرگ تو رشته‌اي گسسته شد كه با مرگ ديگران گسسته نشده بود. رشتة نبوّت و اخبار غيبي و آسماني."(3)

خدايي بودن: نقش ارادة الهي در تكوين و محافظت از پيامبران (عليهم السلام)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . {لَوْ أَنـْزَلْنا هذَا الْقُرآنَ عَلي جَبَلٍ لَرَأيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللهِ}؛ "اگر ما اين قرآن را بر كوه نازل مي‌كرديم مشاهده مي‌كردي كه كوه از ترس و عظمت خدا خاشع و ذليل و متلاشي مي‌گشت." (حشر:21). اصولاً يكي از بزرگترين نقشهاي انبياي الهي (عليهم السلام) (به عنوان انسان كامل) و در صدر آنها پيامبر عظيم‌الشّأن اسلام (صلّي الله عليه وآله) آن است كه با توجّه به توان الهي خود، صلاحيّت و امكان تحمّل درك و اخذ وحي الهي را داشته‌اند، كه اگر آنان نبودند، كوچكترين تجلّي مستقيم و بلاواسطة الهي، جملة آدميان را هلاك مي‌كرد (اعراف:143 و 155).

2 . به نقل از امام خميني (قدس سرّه) ، 1359الف، ج1، ص100

3 . نهج‌البلاغه، خ226، ص535


201


و از جمله پيامبر اسلام‌ (صلّي الله عليه وآله) ، موضوعي است كه براي همة انسانها جلوه‌ و مصداقي از زيبايي است؛ چرا كه "خداوند پيامبران را در بهترين وديعت‌گاهها جاي داد. آنان را از صُلبهاي كريم به رَحِمهاي پاكيزه منتقل فرمود"(1) اين ويژگي، در حقيقت، عامل پاكي و طهارت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است كه در بخشهاي پيشين نيز به آن اشاره شد.

بندگي خدا (عبدالله بودن): اين صفت كه بارزترين ويژگي پيامبران الهي است.(2) در مورد پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) به نحو خاصّي مورد تأكيد و تكرار قرار مي‌گيرد. مقام عبوديّت علاوه بر همة ويژگي‌هاي زيبايي كه براي انسان به ارمغان مي‌آورد و آزادي حقيقي كه يكي از زيباترين وجوه زيبايي معقول است را به انسان مي‌بخشد، شايستگي و صلاحيّت پذيرش قرآن و كلام الهي را نيز در انسان به وجود مي‌آورد. موضوع عبوديّت و بندگي پيامبر عظيم‌الشّأن اسلام (صلّي الله عليه وآله) از اهميّت و جايگاه و تأكيد غيرقابل‌تصوّري برخوردار است. علّت اصلي، جايگاه رفيع بندگي خداوند است كه بالاترين جايگاه و مقامي است كه امكان وصول به آن براي انسان وجود دارد. يكي ديگر از علل اين تأكيد، شايد اين باشد كه او، نزد پيروان خود از چنان ارزش و جايگاه رفيع و والا و معنويِ ارزشمندي برخوردار بود و چندان جامعِ زيباييها و نيكيها و حقايق و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . (نهج‌البلاغه، خ93، ص209). اين زيبايي در ادعية مختلف در بارة ائمّة معصوم (عليهم السلام) نيز مورد تذكّر قرار گرفته است. از جمله در زيارت حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله) از بعيد كه به "الأصْلاب الطّاهرة" و "الأرْحام المُطَهَّرَة" براي آن وجود نازنين ياد مي‌كند. در همين زيارت آمده است: "يا رَسوُلَ اللهِ إِنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الأصْلابِ الشّامِخَة وَ الأرْحامِ الْمُطَهَّرّة لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِأَنْجاسِها." همين‌طور، ر.ك: زيارت جامعة كبيره (ر.ك: مفاتيح‌الجنان).

2 . فرقان: 1 و اسراء: 1


202


خصال انساني بود، كه ممكن بود امّتش او را به مقام الوهيّت نيز متّصف گردانند. از اين رو، يكي از شرايط اصلي نماز، تأكيد و ذكر عبوديّت اوست كه اين ذكر حتّي بر خود او نيز واجب است.

به غلاميّ تو(1) مشهور جهان شد حافظ *** حلـقة بندگي زلف تو، در گوشـش باد

نور و نعمت الهي: پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نوري است از جانب خداوند براي هدايت انسانها(2) آية شريفة 46 سورة احزاب نيز پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را سراج منير وچراغ فروزان عالم هستي مي‌نامد. وجود نازنين پيامبر اعظم (صلّي الله عليه وآله) نوري الهي است كه به عنوان نعمتي از جانب خداوند تبارك و تعالي، عامل هدايت عالميان است. در اين كه نعمات الهي (و براي هر كسي آنچه از محبوبش به او مي‌رسد) زيباترين و مطلوبترين هستند، شكّي وجود ندارد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز به صراحت وجود نازنين رسول‌الله (صلّي الله عليه وآله) را نعمتي الهي مي‌داند كه به تبع اين ويژگي، بسياري صفات زيبا را نيز در خود دارد و آن را به جهانيان عرضه مي‌كند: "شعله‌اي برافروخت تا ديگران از آن پارة آتشي برگيرند و مشعلي نهاد تا سرگشتگان وادي حيرت را راه نمايد. او امين، مورد اعتماد و گواه توست در روز جزا. نعمتي است از سوي تو كه به جهانيان ارزاني شده و پيامبر و فرستادة برحق توست كه رحمت و بخشايش است."(3) پيامبر (صلّي الله عليه وآله) برهاني است از جانب خداوند براي جامعة بشري كه به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توجّه كنيم كه اين بيت زيبا مي‌تواند از زبان مبارك نبيّ مكرّم اسلام (صلّي الله عليه وآله) و بندگان صالح خداوند متعال در مقابل حضرت احديّت ذكر شده باشد، كه گوياي جايگاه رفيع و والاي بندگي اوست.

2 . نساء: 174. همچنين ر.ك: (مائده:15)

3 . نهج‌البلاغه، خ105، ص235


203


مثابه نوري براي هدايت انسانهاي همة دورانها ايفاي نقش كند.(1)

رحمةٌ‌ للعالمين: پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) ، نه تنها براي مؤمنان و مسلمانان كه براي همة عالميان رحمت است.(2) در حقيقت او واسطة رحمت و فيض الهي به جهانيان است كه اگر او نبود، جهانيان حتّي اگر خلق مي‌شدند (كه خدايش فرموده: "لَوْلاك لَما خَلَقْت الاَفلاك" امكان كسب فيض الهي را نداشتند. او نه تنها رحمت الهي براي عالميان است، كه با وجود او، عذاب الهي بر اين قوم نازل نخواهد شد.(3)

دعوت‌كنندة به خدا: يكي از جلوه‌هاي زيبايي پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) دعوت مردم به سوي زيبايي مطلق و خداوند تبارك و تعالي است.(4) اين دعوت كه به سوي معشوقي زيبا و اجابت دعوتش وصول به رستگاري و فلاح و لقاي الهي است، حكايت از عشق الهي او دارد، كه به‌عكسِ عشق‌هاي زميني و مجازي كه عاشق معشوق را تنها براي خود مي‌خواهد. او همگان را به سوي معشوق زيباي خويش دعوت مي‌كند. در اين دعوتِ به خير و صلاح و رستگاري و زيبايي نيز، بنا به فرمودة خدايش براي دعوت مردم به راه خدايي و هدايت آنان، از زيباترين ابزار يعني "حكمت"، "موعظة حسنه" و "جدال احسن" بهره مي‌گيرد.(5)

وليِّ مسلمانان: مطابق كلام الهي، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ياور و سرپرست مسلمين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء: 174

2 . انبياء: 107

3 . ر.ك: علامه طباطبايي (قدس سرّه) ، تفسير الميزان، ج17، ص108

4 . حجّ: 67 و احزاب: 46

5 . نحل: 125


204


است.(1) و چه زيبايي از اين بالاتر كه انسان تحت سرپرستي و زعامت و زير ساية دوستي و ولايت پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) و رحمةٌ للعالمين باشد، كه اين نيز از سوي حضرت احديّت مقرّر گشته است.

بر صراط مستقيم بودن:2 اين ويژگي اساساً ناشي از هدايت الهي است كه جملگي مسلمانان روزانه حدّاقل 10 بار آن را از خداي خود مسألت مي‌كنند.(3) و چه چيزي زيباتر از هديه‌اي الهي و در مسير محبوب است. آيات ديگري از قرآن كريم نيز به هدايت شدن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به نور الهي تأكيد مي‌كند.(4)

ارتباط با خداي متعال: مجموعه‌اي از آيات كلام الهي، به ارتباط معنوي پيامبر اعظم (صلّي الله عليه وآله) با خداوند تبارك و تعالي تأكيد مي‌كند، كه اين ارتباط بيانگر مظاهر و جلوه‌هايي است كه همگي آنها مصاديق بارز ارتباط پيامبر (صلّي الله عليه وآله) با زيبايي مطلق و به تبع آن گوياي زيبايي الهي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نيز هستند. از جملة آنها تأكيد خداوند بر اين اصل است كه همه چيز پيامبر (صلّي الله عليه وآله) براي خداست.(5) او مشاهده‌كنندة جبرئيل امين است6 و در حقيقت به جايگاه و مقامي رسيده است كه امكان مشاهدة مجرّدات و ملائكة الهي را دارد. او نه تنها پيروي‌كننده و تابع وحي الهي است7 كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده: 55

2 . انعام: 161. همچنين ر.ك: حجّ:67؛ زخرف:43 و فتح:2

3 . حمد: 5

4 . شوري: 52

5 . انعام: 162

6 . تكوير: 23

7 . احقاف: 9


205


خود نيز مخاطب وحي خداوند و گيرندة مستقيم وحي است1 و فراتر اين كه: سخني جز وحي نمي‌گويد.(2) و بالتّبع هيچ‌يك از سخنان او نيز بر هوي و اميال نفساني قرار ندارد.(3) و همة اينها زمينه و بستر مناسبي است براي اين كه او به جايگاه زيبا و رفيعي برسد كه هيچ‌كس نرسيده است: نزديك شدن به او به اندازة دو سرِ كمان و حتّي نزديكتر.(4) و اين اشارة زيبايي است به واقعة فوق‌زيباييِ معراج پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ، كه همين رويداد به تنهايي براي تبيين زيبايي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كفايت مي‌كند.

شهيد و شاهد: پيامبر عظيم‌الشّأن (صلّي الله عليه وآله) از جانب خداوند بر امّتش شهيد و گواه است5 و به عبارتي نه تنها اسوه و الگو و آرمان مسلمانان است كه به عنوان ميزان و ملاك سنجش اعمال آنان نيز معرّفي مي‌شود. با توجّه به اين كه همواره در زندگي انسانها بهترين، دقيق‌ترين و زيباترين نمونه‌ها به عنوان شاهد و گواه و ميزان مورد استفاده و استناد قرار مي‌گيرند، آنگاه ميزان زيبايي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و همة ابعاد وجودي آن حضرت، كه "ميزان" بهترين امّت هستي است، آشكار مي‌گردد. اين ويژگي سبب مي‌شود تا او به عنوان بهترين الگو و زيباترين و والاترين آرمان، و

به تعبير قرآن كريم به عنوان اسوة حسنة معرّفي شود.(6) امام علي‌ (عليه السلام)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نجم: 10

2 . همان: 4

3 . همان: 3

4 . همان: 9

5 . بقره: 144. همچنين ر.ك: احزاب:45؛ فتح:8 و بروج:3

6 . احزاب: 21


206


در خطبه 105 نهج‌البلاغه به "شهيد" و گواه بودن پيامبر‌ (صلّي الله عليه وآله) در روز قيامت اشاره كرده و مي‌فرمايد: "فَهُوَ أَمينُكَ الْمَأمُونُ وَ شَهيدُكَ يَوْمَ‌الدّينِ وَ بَعيثُكَ نِعْمَةً وَ رَسُولُكَ بِالْحَقِّ رَحْمَةً"؛ "او امين، مورد اعتماد و گواه توست در روز جزا. نعمتي است كه از سوي تو به جهانيان ارزاني شده و پيامبر و فرستادة برحقّ توست كه رحمت و بخشايش است."(1)

مذكِّر: يكي ديگر از زيباترين صفات و ويژگي‌هاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مذكِّر بودن آن حضرت است.(2) در معناي تذكّر آمده است: "تذكّر؛ يادآوري مسائلي است كه در فطرت انسان وجود دارد و انسان از آن‌ها غافل است."(3) دقّت در اين معنا بيانگر از بين بردنِ "غفلت" به عنوان يكي از زشت‌ترين صفاتي است كه ممكن است انساني به آن مبتلا شود و به همين دليل تذكّر و به تبع آن شخص "تذكّردهنده" داراي زيبايي بارزي هستند. كسي كه بتواند غفلت‌زدا و يادآور موضوعات و مفاهيم زيبايي باشد كه "زيبايي و خير مطلق" (يعني خداوند تبارك و تعالي) آنها را در فطرت انسانها به وديعت نهاده و انسان با ماندن در عالم خاك از آنها غافل شده است، از بالاترين و والاترين مراتب زيبايي و اتّصال به زيبايي الهي بهره‌مند است. و امّا اساس فطرت، دين حنيف الهي است كه بر توحيد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . امام علي‌(، 1378، خ105، صص235ـ234. امام علي‌ (عليه السلام) در بسياري از خطبه‌هاي نهج‌البلاغه، به تناسب موضوع، از ويژگيها و صفات زيباي پيامبر‌ (صلّي الله عليه وآله) سخن مي‌گويد، كه برخي از آنها عبارت‌اند از: خطبه‌هاي 18، 67، 72، 86، 104، 106، 108، 156، 160، 172، 191، 192، 231، نامه‌هاي 9، 31 و بسياري خطبه‌ها و نامه‌هاي ديگر نهج‌البلاغه.

2 . غاشيه: 21. همچنين ر.ك: ق:45 و طور:29

3 . مطهّري: سيرة نبوي، ص128. براي مطالعه در جايگاه تذكّر در تعاليم آن و اثرات آن در آثار انساني و از جمله شهر و معماري ر.ك: نقي‌زاده، 1384الف، همو، 1384ب و همو، 1385الف


207


استوار است1 و هيچ زيبايي‌اي از توحيد زيباتر نيست و به اين ترتيب: يادآور زيباييِ برتر، خود عين زيبايي است.

بشارت و بيم‌دهنده: آگاه كردن انسانها از نتايج و آثار هر رفتار و كردار و گفتار و حتّي انديشه‌ها را مي‌توان يكي از بارزترين و زيباترين جلوه‌هاي رسالت و امامت جامعة انساني و نشانة محبّت و لطفِ بشير و نذير به بشريّت و آحاد جامعة انساني دانست كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) در حدّ اعلي از آنها برخوردار بوده و به صراحت كلام الهي هم بشير2 است و هم نذير.(3) نكتة قابل ذكر اين كه، نذير به معناي ترسناك بودن يا ترساندن مردم از خداوند نيست، بلكه مراد يادآوري تبعات دهشتناك اعمال زشت و گناهاني است كه ممكن است كسي مرتكب شود، و در واقع ترساندن انسان از خودش و از نتايج نامبارك اعمال زشت خودش مي‌باشد.

ديگر نام‌هاي پيامبر در قرآن: نامهاي ديگري نيز در قرآن كريم براي پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) ذكر شده، يا با صفاتي مورد خطاب يا اشاره قرار گرفته است كه همة آنها، اوّلاً: به دليل آن كه خطاب يا توصيف خداوند از پيامبرش مي‌باشد، زيبا هستند، ثانياً: به دليل معاني و نعمت بودنشان زيبا هستند و ثالثاً: روايات و تفاسير از زيبايي اين مفاهيم حكايت دارند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . {فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفاً فِطْرَةَ ‌اللهِِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ}؛ "چهرة خود را در برابر دين حنيف استوار دار، اين سرشت خداست كه مردم را بدان سرشته، آفرينش خدا هيچ تغيير نپذيرد." (روم:30)

2 . مائده:19؛ هود:2؛ اسراء:105؛ فرقان: 56؛ احزاب: 45 و فتح:8

3 . مائده:19، اعراف:184، هود:2، اسراء105، حجر:89، فرقان:1و56، احزاب:45، سباء:46، ص:65، احقاف:9، فتح:8 و نجم:56.


208


برخي از اين مفاهيم و موضوعات عبارت‌اند از: صاحب كوثر (كوثر:1)، مدّثر (مدّثر:1)، طه (طه:1)، مزمّل (مزمّل:1)، ياسين(1) (ياسين:1) و صاحب (نجم:2)، كه مراجعه به قرآن كريم و تفاسير، معاني و جلوه‌هاي زيباي آنها را نشان مي‌دهند.

دوري از زشتي‌ها

با عنايت به اهميّت دوري از صفات زشت در ظهور زيبايي، بي‌مناسبت نيست به برخي صفات زشتي كه نبيّ مكرّم اسلام (صلّي الله عليه وآله) كاملاً از آنها بري بود (فقط به عنوان نمونه، كه او بي‌گمان و به فرمودة حضرت حقّ و به گواه تاريخ از همة زشتي‌ها و آلودگي‌ها پاك و منزّه بود) اشاره شود.

پيامبر عظيم‌الشّأن اسلام (صلّي الله عليه وآله) نه تنها به زيباترين صفات و ويژگيهاي الهي و انساني آراسته بود، كه دوري او از پليدي‌ها و زشتي‌ها، زيبايي و كمال او را دوچندان جلوه مي‌داد. عُجب از صفات زشتي است كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) از آن بري بود و مروري بر زندگي آن حضرت نشان مي‌دهد كه حتّي ذرّه‌اي از آن، هيچ‌گاه به قلب مباركش خطور نكرد. مطالعة تاريخ سرگذشت پيامبران الهي (عليهم السلام) حاكي از آن است كه خداوند تبارك و تعالي، از كوچكترين ذرّة اين صفت نمي‌گذشت و به محض خطور ذرّه‌اي از آن در دل افراد، شخص را (هر كه بوده، به ويژه مقرّبين) مبتلا مي‌نموده است. طبق نظر علما، اتّفاقاتي كه براي انبياي الهي (عليهم السلام) ، مانند آدم، ايّوب، يونس و داوود (عليهم السلام) رخ داد همگي به دليل خطور لحظه‌اي و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيّد رسولان و انسان كامل


209


ذرّه‌اي عُجب در قلب آنان بود.

صفت ناپسند ديگري كه كم و بيش در همة جوامع رايج بوده و او به تصريح قرآن كريم از آن‌ها مبرّا بود، صفت ناپسند بخل است كه قرآن كريم آن حضرت را از آن مبرّا مي‌داند.(1) علاوه بر آن، او هيچگاه تطميع نشد. زنده به گور كردن دختران و شرب خمر و قمار و ربا و دروغ را دشمن داشت و در ريشه‌كن كردن آن‌ها در جامعة اسلامي، از هيچ كوششي فروگذار نكرد و هيچگاه نه شفقت و ترحّم كسي را برانگيخت و نه به ظلم و ستم‌پذيري تن در ‌داد.

واپسين سخن

به پايان آمد اين دفتر، حكايت همچنان باقيّ *** به صـد دفـتر نشايد گفت وصـف‌الـحال مشـتاقي

نه سخن گفتن از پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) را پاياني است و نه ميلي به پايان دادن آن است و امّا گريزي و گزيري از آن نيست.

كتاب فضل تو را آب بحر كافي نيست *** كه تر كنند سرانگشت و صفحه بشمارند

آنچه ذكر شد (و قطره‌اي بود در برابر دريايي كه ناگفته ماند و البتّه ياراي شناخت و ذكر آن نيز نبود) شمّه‌اي از صفات نبيّ مكرّم اسلام (صلّي الله عليه وآله) بود كه متّصف و ملبّس بودن هر فرد به يكي (يا حتّي مرتبه‌اي از يكي) از اين صفات، مي‌تواند او را به عنوان موجودي زيبا ظاهر نمايد. پيامبر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تكوير: 24.


210


رحمت (صلّي الله عليه وآله) به عنوان جامع جميع صفات نيكويِ ظاهري و باطني كه نه تنها در اسلام، در ساير مكاتب و جوامع نيز به مثابه صفات زيبايي مشهور هستند، جلوة بارز و بلامنازع و يگانة زيبايي در "هستي" است. اين زيباييِ جامع و يگانه، همواره به عنوان الگو و اسوة همة موحّدين و همة انسانهاي مؤمن و آزاده ايفاي نقش نموده است. نمونه‌هاي اين الگو بودن را در مطالعة حيات و سرگذشت زيباي اوليا، عرفا، حكما، علما، صلحا، زهّاد و مجاهدين اسلام مي‌توان مشاهده و پي‌جويي كرد. همچنين همة هنرهاي مسلمانان؛ اعم از خوش‌نويسي (به عنوان يكي از نادره‌هاي هنر قدسي در عالَم اسلام)، قرائت قرآن كريم، معماري(1) و همة هنرها و صناعات وابسته به آن و همة آنچه كه از سوي مسلمانان پديد آمده‌اند، به نحوي از آن سرچشمه و منبع و مظهر زيبايي فيض برده‌اند. علاوه بر همة اينها، پيامبر زيباي اسلام (صلّي الله عليه وآله) ، يادگارهايي از خود به جا نهاد، آداب و آيينهايي را به پيروان خويش معرّفي كرد، سنّتي را براي زندگي و ادارة امور بنا نهاد و سخنان شيوا و بليغ و زيبايي را بيان كرد كه جملگي آنها داراي مراتب مختلف زيبايي‌اند، و هر چه زمان مي‌گذرد جهانيان و متفكّرين و مؤمنين بيشتر به معناي آن پي برده و نكات زيبا و بديعي را از آنها دريافت مي‌كنند،(2) و آنها را الگو و بستر آثار خود قرار مي‌دهند.

براي نمونه مي‌توان به دو يادگار گرانبها و جداناشدني‌اش (كتاب خدا و عترت آن حضرت)، كعبه (كه آن را از بتها تطهير كرد)، آيين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بر اساس فتوّت‌نامة بنّايان، آيين بنّايي بر سه اصلِ: "نگهداشتن فرمودة خداي‌تعالي" و "نگاه داشتن سنّت مصطفي (صلّي الله عليه وآله) " و "مصاحبت با اهل خدا" بنيان نهاده شده است (نديمي، آيين جوانمردان و طريقت معماران).

2 . ر.ك: مطهّري، سيرة نبوي.


211


حجّ (كه شيوة ابراهيمي آن را زنده كرد)، مسجدي كه در مدينه بنا نهاد (و پس از رحلتش مضجع شريفش گرديد)، آدابي كه براي تماس با طبيعت معرّفي كرد، آدابي كه براي معاشرت مسلمانان با يكديگر و با اهل عالَم تبيين نمود، صفاتي كه براي همة موجودات (اعم از انسانها و طبيعت و مصنوع انسان) معرّفي كرد تا به عنوان معيار و ميزان مورد استفاده قرار گيرند و توسّط آنها سره از ناسره و راه از بيراهه تميز داده شود، تاريخ و سيرة زندگي انساني‌اش، و به امامانِ بعد از او (عليه السلام) اشاره كرد، كه همة آنها نيز با وحدت، همبستگي، هماهنگي و تناسب خود زيباترين راه و شيوة زندگي را پيش روي عالميان نهاده‌اند.

به عنوان آخرين سخن و اين كه چگونه مي‌توان از اين مخزن بيكرانِ زيبايي بهره برد، قابل ذكر است كه: پيامبر (صلّي الله عليه وآله) داراي ويژگيها و صفات ظاهري‌اي بود، در طول حيات مبارك خويش اعمالي را انجاد داد، سخناني را به زبان آورد، رفتاري از خود بروز داد و خلاصه به شيوه‌اي زندگي كرد كه هر لحظه، هر واژه، هر واقعه و هر مورد از اين زندگي، همة ويژگيهايي را كه براي يك اثر هنر حقيقي و اصيل و زيبا متصوّر است با خود به همراه داشت و آن را در معرض قضاوت جهانيان قرار داد. همة آنها، پديده‌ها و وقايع منحصر به فردي بوده و بداعتي شايان توجّه را به نمايش نهادند، همة آنها در حدّ اعلاي زيبايي بودند. همة آنها (و حتّي آنهايي كه مادّي‌ترين ظاهر را داشتند) نوعي ارتباط با عالم غيب را به نمايش گذاشته و از معاني معنوي و الهي برخوردار بودند، و تقريباً هيچكس حتّي به صورت ارادي قادر به تكرار آن‌ها نبود. همة اين ويژگي‌ها سبب مي‌شود كه پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) را الگو و اسوه‌اي به


212


معناي حقيقي و اصيل كلمه بناميم كه مي‌تواند (و نكتة اصلي نيز اين است) به عنوان الگوي همة كساني كه خواهان زندگي اصيل و حقيقي هستند، ايفاي نقش نمايد و در طول تاريخ و در ميان مسلمانان چنين بوده است. به اين ترتيب، او الگوي همة بشريّت و پيروان خويش و در واقع اسوه‌اي يگانه است كه آثاري را خلق نمود كه بديع، يگانه، منحصر به فرد و زيبا هستند و نه تنها ديگران را ياراي تكرار آن‌ها نيست كه فراتر از آن اگر بتوانند اين آثار را به عنوان الگوي آثار خويش برگزينند و توفيق نمايش آنها را بيابند، خود انسان‌هايي موفّق خواهند بود.(1)

در اين ره، انبيا چون ساربان‌انـد

دليل و رهـــنماي كـاروان‌انــد

وزيشان، سيّد ما، گشـته سـالار

هـمو اوّل، همو آخر در اين كار

روان از پيش و دل‌ها جمله از پي

گرفـته دست جـان‌ها، از پِيِ وي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر.ك. به: نقي‌زاده، ريشه‌يابيِ انگيزه و الگوي هنرمندان در انسان‌هاي يگانه و آثار آن‌ها.


213


نمودار ويژگيهاي زيباييِ رسول خدا (صلّي الله عليه وآله)


215


سـخن پـايـانـي

كعبه را ديديم كه چون عروسي زيبا و دلربا بر تخت حشمت و جلال تكيه زده و مهمانان خدا از هر سوي، آن را در ميان گرفته بودند.

(ابن‌بطوطه)

اكنون زمان بازگشت فرارسيده، لحظة اندوهناك ترك شهر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است. اگر هنگام دور شدن از مكّة مكرّمه، اميد حضور در مدينه و زيارت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) و دختر گرامي‌اش (عليها السلام) و اماماني از نسل او (عليهم السلام) ، غم هجران و دوري مكّه و كعبه را تسكين مي‌داد، حال چه چيزي تسكين‌دهنده است؟ حضور در محضر خداي محمّد (صلّي الله عليه وآله) ، باور به شنيدن صدايت از راههاي دور توسّط پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) ، و اميد به بازگشت و زيارت دوبارة اين سرزمين مقدّس است كه غم اين هجران را قابل تحمّل مي‌كند. مناسك و موسم حجّ و زيارت مدينه به پايان مي‌رسد و به ميان جامعه برمي‌گردي، اكنون به تو ثابت شده كه مي‌تواني گناه نكني، مي‌تواني به فرمان او باشي، بِسْمِ الله.


216


حجّ عبادتي است كه ابعاد و ژرفاهاي بسيار متنوّع دارد. همگان مي‌دانند كه حجّ با رمز همراه است. حجّ سفرِ الي‌الحقّ (به سوي حقّ) است كه، خاتمة آن و بازگشت به وضعيّت عادّي و آمدن به ميان مردم، هم مي‌تواند به تنهايي باشد و هم مي‌تواند مع‌الحقّ (با حقّ) باشد.

من به سرچشمة خورشيد، نه خود بُردم راه *** ذرّه‌اي بــــودم و مـهر تــو مــرا بالا بـرد

يكي از نتايج حجّ، كه البتّه بايد حفظ شود و در زندگي استمرار يابد، گشوده شدن ديدة دل است. با حضور در آيين الهي حجّ، بسياري از شنيده‌ها به باور و ايمان تبديل مي‌شوند. با حجّ، تاريخ بشريّت در مقابل ديدگان انسان قرار مي‌گيرد. با حجّ غم غربت و تنهايي از دل انسان رخت برمي‌بندد. با حجّ انسان جزئي از امّت اسلام مي‌شود، و همچون قطره‌اي كه با پيوستن به دريا، دريا مي‌شود، او نيز با امّت اسلام يكي مي‌شود و از تنهايي مي‌رهد. حجّ الگوي عالي زندگي است. الگويي كه اگر بتواند در زندگي و پس از خاتمة مناسك همچنان بركت و ساية خويش را بر زندگي بگستراند و انسان را بيش و پيش از دنيا، به آخرت متوجّه و متمركز كند، زمينه‌ساز فلاح و رستگاري او خواهد بود. حقيقت‌گرايي، توجّه به معنا، احتراز از خطا، مراقبت، خودداري از هر گونه آزار ديگران، همزيستي با طبيعت، احتراز از خودستايي و عُجب، تركِ غفلت و سرگرمي و انجام هر عمل براي خدا، مواردي هستند كه طيّ آيين حجّ مورد توجّه‌اند و اگر پس از آن نيز در زندگي تداوم داشته باشند، مي‌توان از ثمربخش بودن حجّ سخن گفت. خلاصه اين كه: حجّ، الگويي براي همة زندگي است. چنانچه در ابتداي "بخش 3" اشاره شد،


217


مناسك، دستورات و محرّمات حجّ به نوعي، اوجِ هر يك از مفاهيم عبادي را به نمايش مي‌گذارند و هر كدام تذكّري هستند كه راه را به انسان نشان مي‌دهند. حج الگويي براي زندگي است.

حج آگاهي است، حج كندن از خانه و كاشانه و خانواده و ديار و شهر است. حجّ حركتي آگاهانه به سمت آگاهي، به سمت او، غرقه شدن و پيوستن به درياي خروشان موحّدين است. حجّ بازيافتن و احراز هويّت خويش است. بازيافتن و درك هويّت انساني انسان، هويّت اسلامي مسلمانِ مؤمن و هويّت الهي فرزند آدم.

يكي از اصلي‌ترين نكات مشهود در بسياري از ادعيه‌اي كه طيّ مناسك حجّ خوانده مي‌شوند، اعتراف به گناه و طلب غفران و عفو الهي است.

آبــرو مي‌رود اي ابـر خطاپوش، ببار *** كه به ديوان عمل، نامه‌سياه آمده‌ايم

گويي، انسان‌ها به دوران آدم (عليه السلام) بازگشته‌اند، كه از گناهان خود، كه در حقيقت ستم آنان بر نفس و روح خودشان است، به خداي خود، پناه مي‌برند و از او طلب بخشش مي‌كنند. از او مي‌خواهند تا آنان را از گناه و از ظلمي كه بر نفس خود روا داشته‌اند، تطهير كند. اين اعتراف، جلوة بارزي از بازگشت به خويش است؛ چرا كه تا كسي نداند چه بوده، امكان بازگشتش به خويش يا امكان ظهور ميل بازگشت به خويش در وي به وجود نخواهد آمد. اين اعتراف، تجلّي شناخت "راه" از "بي‌راه" است و خود مرحلة مهمّي در زندگي انسان است كه خود را بشناسد و بداند آنچه را كه تا كنون "خود" مي‌پنداشته، او نبوده است. "خود" و "من"ي بوده كه شيطان به وي القا نموده بود. بندة خدا نبوده، اسير و


218


دربند شيطان بوده‌ راه نمي‌پيموده، به بي‌راهه‌اي مي‌رفته كه او را از مقصد دور مي‌كرده است. و اين (آگاهي و اعتراف و توبه) گام مهمّي است در طريقِ يافتنِ راهِ رسيدن به دوست. رهروي كه بداند به بي‌راهه مي‌رفته، اين آگاهي مقدّمة نجات و رهايي‌اش از گمگشتگي، ضلالت و تباهي خواهد بود. آگاهي به اين كه تنها خداوند است كه قادر است "امان" از عذاب خود را به انسان گناهكار و عصيانگر و خاطي عطا كند، اوّلين گام و شايد مهمترين مرحله براي توبه و بازگشت به سوي خداوند و كسب غفران و رحمت الهي است. آگاهي از اين حقيقت كه هيچ‌كس جز او قادر به در "امان" نگهداشتن انسان از "قهر" الهي نيست. مقدّمة بريدن از همه و پيوستن به اوست.

در حجّ بايد مراقب بود تا صداقت و متذكّر بودن و احساس حضور، لحظه‌اي از انسان دور نشود. اينجا، محلّي نيست كه بتوان در معامله "غش" كرد. نمي‌توان با تعارفات معمول ميزبان و ميهمان را فريب داد. بايد مراقب بود تا لحظه‌اي دچار غفلت نشد. بايد هشيار بود و دچار اغواي شيطان نشد. در اينجا (همچون هميشه و همه جا) او مي‌داند كه راست كدام است و دروغ كدام، {أحَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ}؛ "آيا مردم پنداشتند به صِرف اين كه گفتند ما به خدا ايمان آورده‌ايم رهاشان كنند و بر اين دعوي هيچ امتحانشان نشوند؟)،(1) و بايد مدام به اين مهم متوجّه و متذكّر بود. اهميت اين توجّه از آن رو است كه روند مناسك غيرقابل‌تكرار است و به راحتي نمي‌توان آن را "قضا" كرد. بايد انسان توجّه داشته باشد، همچنان كه حواس انسان جمع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عنكبوت: 2


219


است تا در آيينه ننگرد، صابون خوشبو مصرف نكند، دروغ نگويد، جدال نكند و خلاصه مرتكب محرّمات احرام نشود، مراقب باشد كه ذرّه‌اي از خلوص او كاسته نشود (كه افزايش يابد) و نيّت "قُرْبَةً إِلَي‌اللهَ"اش خدشه‌دار نگردد، كه او عالم است و بايد به اين "علم" باور داشت و عالم محضر اوست و در حجّ بايد به اين باور رسيد.

از مكّه، از كنار كعبه تا عرفات إِنّا لِلّه است. از عرفات تا مشعر، تا منا و تا كعبه، علي‌رغم آن كه مدام از وقوف و ماندن و بيتوته سخن مي‌گويد، امّا اين حركت است كه مراحل و مناسك حجّ را پيوند و وحدت مي‌دهد، و آن‌ها را يك‌پارچه مي‌كند. همچون خلقت: كعبه: آغاز است، عرفات: آگاهي و معرفت است، مشعرالحرام، شعور است، و منا جايگاه ميل و تمنّي است. رمي و مبارزه با شيطان و قرباني و اعلام آمادگي و حلق، همگي "سر به فرمان" نهادن است و طواف، بازگشت به اوست كه: اِنّا إِلَيْهِ راجِعُون.

و حاجي نبايد فراموش كند كه {هُوَ الأوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَالْباطِنُ}؛ "اوست آغاز و انجام و پيدا و پنهان."(1) و اگر چه حجّ و مناسك آن به آخر رسيد و هنگامة بازگشت به ميان خلق است، ارتباط با او با جلوه و معنايي ديگر، تازه آغاز شده است. به اين ترتيب بايد ذاكر او بود به "عشق"، و نه به "ميل" و "اراده" و نه حتّي به "محبّت." و عرفا ذاكران و يادكنندگان خداوند را در چهار مرتبة "ميل"، "ارادت"، "محبّت"، "عشق" طبقه‌بندي كرده‌اند، كه تا ذاكر به مرحلة عشق نرسد، روحش امكان عروج نيابد.(2) در توضيح اين تعامل قابل ذكر است كه، در مرتبة "ميل"

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حديد: 3

2 . نسفي، كتاب‌الانسان‌الكامل، ص157


220


گويندة ذكر (ذاكر)، تمايل به ذكر الهي دارد و حتّي به ذكر نيز (با زبان) اقدام مي‌كند، امّا دل و حواس باطني او متوجّه امور ديگر و از جمله امور دنيايي است، و در عين حال، ذاكر اهتمامي در تحصيل حضور قلب نمي‌كند. در مرتبة بالاتر كه مرتبة "اراده" است، ذاكر علاقمند به ذكر است، اقدام به ذكر مي‌كند، دل متوجّه امور ديگري مي‌شود، و او با تكلّف و سختي و رياضت، "دل" را حاضر مي‌كند و آن را از تمركز بر دنيا و غفلت باز مي‌دارد. در مرتبة "محبّت"، ذكر علاوه بر ظاهر، دل و قلب ذاكر را نيز فرامي‌گيرد؛ به گونه‌اي كه نمي‌تواند ذكر نگويد. در اين مرتبه به عكسِ مرتبة "اراده"، ذاكر به تكلّف و دشواري به اموري جز "ذكر" و به امور دنيايي مي‌پردازد. عزيزالدّين نسفي در بارة اين جايگاه مي‌گويد:

"اين مقام قرب است و از ذاكران كم به اين مقام رسند. و اين سخن را كسي فهم كند كه وقتي محبوبي داشته باشد. از جهت آن كه محبّ هميشه ذكر محبوب خود كند و بي ذكر محبوبِ خود نتواند بود. همه روز خواهد كه با ديگران مدح محبوب خود گويد، يا ديگران، پيش وي مدح محبوب كنند و اگر خواهد كه به سخني ديگر يا به كاري ديگر مشغول شود، به تكلّف مشغول تواند شدن."(1)

امّا در مرتبة عشق، كه مرتبة عالي است (فراتر از ذكر)، مذكور (كسي كه ذكر او گفته مي‌شود يا همان معشوق) چنان بر دل مستولي شود، كه غير از او همه چيز ديگر را فراموش كند. اين مرحله، مرحله و مرتبة حضور است. فراموش نكنيم كه خلقت با عشق آغاز شد؛ "كُنْت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نسفي، كتاب‌الانسان‌الكامل، ص160


221


كَنْزاً مَخْفيّاً وَأحْبَبْت أنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لَكَي أعْرف"؛ "من گنجي مخفي بودم و دوست داشتم شناخته شوم پس عالم وجود را خلق كردم تا شناخته شوم."

در ازل پـرتـو حسـنت ز تجلّي دم زد *** عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد

و حاجي در سير خود بايد به اين باور برسد و بداند كه نه تنها باني آفرينش و ايجاد، عشق است، كه چيزي جز عشق نمي‌ماند، و در واقع، چيزي جز عشق درمان مشكلات و راهنماي او نخواهد بود. در حقيقت تنها عشق است كه سبب و وسيلة دوام و بقاي هستي است، و از اين سفر نيز چيزي جز عشق نمي‌ماند؛ يعني اگر چيزي جز عشق به عنوان نتيجه و ره‌آورد حجّ در ذهن باشد، جز وهم نيست. توجّه كنيم كه حتّي اجر رسالت، عشق و علاقه به اهل بيت (عليهم السلام) مقرر گرديده است؛ {قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً اِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي}؛ "بگو من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودّت و محبّت مرا در حقّ خويشاوندان من منظور داريد (و دوست‌دار آل محمّد باشيد كه اين اجر هم به نفع امّت و براي هدايت يافتن آنهاست."(1)

از صداي سخن عشق نديدم خوشتر *** يادگاري كه در اين گنبد دوّار بماند

و مقابل ذكر و متذكّر بودن، غفلت است كه نه تنها زمينه‌اي براي رشد نيست كه عامل هر گونه تباهي و مشكل معنوي و حتّي مادّي است كه مي‌فرمايد: {وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شوري: 23


222


يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني اَعْمي وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً قالَ كَذلِكَ اَتـَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيـَوْمَ تُنْسي}؛ "و هر كس از ياد من اعراض كند همانا معيشتش تنگ شود و روز قيامتش نابينا محشور كنيم. در آن حال گويد: الها! چرا مرا نابينا محشور كردي؟ و حال آن كه من بينا بودم. خدا به او فرمايد: آري چون آيات ما براي هدايت تو آمد همه را به طاق فراموشي و غفلت نهادي امروز هم تو را فراموش [و بي‌بهره] خواهند كرد."(1)

آري، بايد دانست كه ابزار مادّي، راه جامع و كاملي براي وصول به معشوق نيست. در اين راه بايد از خود (و از عُجب و خودبيني و خودستايي و خود را ديدن) گذشت تا توان ديدن او تحصيل شود.

حيـــلت رهـا كـن عاشــقا، ديوانه شـو، ديوانه شـو *** ونــدر دل آتــــش درآ، پـروانـه شـو، پـروانـه شـو

هم خويــش را بيگانــه كـن، هم خانه را ويرانه كن *** وانــگه بيــا، با عاشــقان هم‌‌خانـه شو، هم‌خانـه شو

بايــد كه جمــله جـان شـوي، تا لايق جانان شـوي *** گـر سـوي مسـتان مي‌روي، مستانه شو، مستانه شو

آن گـوشــوار شاهــدان، هم‌صحــبت عارض شــده *** آن گــوش و عـارض بايـدت، دردانه شو، دردانه شو

چــون جـان تـو شـد در هـوا، زافــسانة شيـرين ما *** فانــي شـو و چــون عاشقان، افسانه شو، افسانه شو

تـو ليلة‌القبــري، بــرو تـا ليـلة‌القــدري شــوي *** چـون قـدر، مـر ارواح را، كاشانـه شـو، كاشانـه شـو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طه: 126ـ124


223


انـديــشه‌ات جـايي رود، وانــگه تـو را آنــجا كشد *** زانـديــشه بـگذر، چون قضا، پيشانه شو، پيشانه شو

قفـلي بُوَد ميـل و هـوي، بنهاده بر دل بر دلهاي ما *** مفــتاح شـو، مفــتاح را دنـدانـه شـو، دنـدانـه شـو

بنـواخت نــــور مصــطفي، آن اُسْــتُن حنّــانــه را *** كمــتر ز چــوبي نيــسـتي، حنّـانه شو، حنّـانه شـو

گـويـد سليــمان مـر تـو را، بشــنو لسـان‌الطّيــر را *** دامـيّ و مـرغ از تـو رمـد، رو لانـــه شو، رو لانه شو

گـر چهـره بنــمايد صـنم، پــر شـو ازو چـون آيـنه *** ور زلـف بـگشايـد صـنم، رو شانـه شو، رو شانـه شو

تا كي دوشاخه چون رخي؟ تا كي چو بيدق كم‌تكي؟ *** تا كـي چـو فـرزين كـژ روي؟ فـرزانه شو فرزانه شو

شـكرانـــه دادي عشــق را، از مــال‌ها و تـحــفه‌ها *** هِل مــال را، خــود را بـده، شكرانه شو، شكرانه شو

يـك مـدّتي ار كان بُدي، يـك مـدّتي حيــوان بُدي *** يـك مــدّتي چون جان شدي، جانانه شو، جانانه شو

اي ناطــقه، بر بـام و در تـا كيْ روي؟ در خانه پر *** نـطـق زبـان را تـرك كـن، بي‌چانه شو، بي‌چانه شو

رِبَّنا وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ وَ تَرْضي

محرّم‌‌الحرام (عاشوراي) 1428هـ ‌ق - بهمن 1385هـ ‌ش


224


مراجـــع

ـ قرآن كريم

ـ نهج‌الفصاحه (مجموعه كلمات قصار پيامبر اعظم (صلّي الله عليه وآله) )، ترجمه ابوالقاسم پاينده، جاويدان، تهران، 1377

ـ نهج‌البلاغه (مجموعه خطبه‌ها، نامه‌ها و كلمات قصار امام علي‌بن‌ابي‌طالب (عليه السلام) )، ترجمه عبدالمحمّد آيتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1378

ـ رسالة حقوق امام سجّاد (عليه السلام) (به همراه صحيفة سجّاديّه)، ترجمه لطيف راشدي، چاپ و نشر بين‌الملل، تهران، 1383

ـ كلّيات مفاتيح‌الجنان (مجموعة ادعيه‌ و زيارات)، شيخ‌عباس قمي، انتشارات ‌رشيدي، تهران، بي‌تا

ـ منتخب ادعيه و زيارات، به‌نشر، مشهد، 1381

ـ آيينه‌وند، صادق، اطلس تاريخ اسلام، انتشارات مدرسه، تهران، 1382

ـ ابن‌بطوطه، سفرنامه ابن‌بطوطه، ترجمه محمّدعلي موحّد، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1361

ـ احمدبن حسين بيهقي، احمد، دلائل‌النّبوّه، ترجمة محمود مهدوي دامغاني،


225


انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1361

ـ اراكي، محسن، نظام اسلامي عمران شهري، روزنامه اطّلاعات، شماره 21721، 21 شهريور 1378

ـ [شيخ] بهايي (بهاءالدّين محمّد)، كلّيات اشعار و آثار شيخ بهايي، نشر چكامه، تهران، بي‌تا

ـ جوادي‌آملي، عبدالله، صهباي حجّ، نشر اِسراء، قم، 1381

ـ همو، تسنيم (تفسير قرآن كرم، ج3)، مركز نشر اسراء، قم 1383

ـ حسيني كشكوئيه، سيّدمحمّد، نگرشي اجتماعي به كعبه و حجّ از ديدگاه قرآن، اميركبير، تهران، 1372

ـ خميني (قدس سرّه) ، [امام]روح‌الله، اسرارالصّلاة (پرواز در ملكوت)، ج1، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359

ـ همو، عبادت و خود سازي، ترجمه و توضيح عبدالكريم بي‌آزار شيرازي، مؤسّسة انجام كتاب، تهران، 1359

ـ همو، مناسك حجّ، ترجمه و توضيح عبدالكريم بي‌آزارشيرازي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1377

ـ دهخدا، علي اكبر، لغتنامة دهخدا، دانشگاه تهران، تهران، 1378

ـ رحيميان، سعيد، تجلّي و ظهور در عرفان نظري، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1376

ـ سازمان حفاظت محيط زيست، مجموعه مقالات اولين همايش اسلام و محيط زيست، سازمان حفاظت محيط زيست، تهران، 1378

ـ سبحاني، جعفر، فروغ ابديّت، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، بي‌تا

ـ سعدي شيرازي، شيخ مصلح‌الدّين، كلّيات سعدي شيرازي، كتاب‌فروشي اسلاميّه، تهران، بي‌تا

ـ سهروردي، [شيخ] شهاب‌الدّين، مجموعه مصنّفات شيخ اشراق، انجمن فلسفه، تهران، 1355


226


ـ شبستري، شيخ‌محمود، گلشن راز، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1377

ـ شريعتي، علي، تحليلي از مناسك حجّ، انتشارات الهام، تهران، 1378

ـ شهيدي، سيّدجعفر، قيام حسين (عليه السلام) ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1366

ـ شيخ بهايي (بهاءالدّين محمّد عاملي)، كلّيات اشعار و آثار فارسي شيخ بهايي، نشر چكامه، تهران، بي‌تا

ـ ‍[شيخ] صدوق (رحمه الله) ، اعتقادات ابن بابويه، ترجمه سيّدمحمّدعلي‌بن‌سيّدمحمّدالحسني، تهران، 1371هـ . ‌ق.

ـ همو، (ترجمة آيت‌الله كمره‌اي)، امالي صدوق، كتابخانة اسلاميّه، تهران، 1362

ـ طباطبايي (رحمه الله) ، [علامه]سيّدمحمّدحسين، تفسير الميزان (ج2، 3 و 6)، ترجمه سيّدمحمّدباقر موسوي همداني، مهر، قم، 1346

ـ همو، تفسير الميزان (ج27)، محمّدي، تهران، 1355

ـ همو، تفسيرالميزان (ج11، 13 و 18) محمّدي، تهران، 1362

ـ همو، تفسير الميزان (ج 17)، محمّدي، تهران، 1363

ـ همو، تفسير الميزان (ج1،4،(5) و 36)، محمّدي، تهران، بي‌تا

ـ طبري، محمّدبن‌جرير، تاريخ طبري (ج 1)، ترجمه ابوالقاسم پاينده، اساطير، تهران، 1362

ـ عطايي خراساني، ع، پرتوي از زندگاني هشتمين امام علي‌بن‌موسي‌الرضا (عليه السلام) ، طوس، مشهد، 1349

ـ غزالي، امام محمّد، كيمياي سعادت، انتشارات طلوع و زرّين، تهران، 1361

ـ فروغي، محمّدعلي، سير حكمت در اروپا، بنگاه مطبوعاتي صفي‌عليشاه، تهران، 1317

ـ قاضي‌عسكر، سيّدعلي، منتخب احاديث عمره، نشر مشعر، تهران، 1382

ـ همو، حجّ در انديشة اسلامي، نشر مشعر، تهران، 1383

ـ قره‌چانلو، حسين، حرمين شريفين، اميركبير، تهران، 1362


227


ـ قمي، قاضي سعيد (ترجمة سيّدعلي عمادي‌استرآبادي)، رموز صورت كعبه، رواق، شماره 3، تابستان 1378

ـ كليني‌الرّازي، ابي‌جعفر محمّدبن يعقوب‌بن ‌اسحاق، اصول كافي، ج3، دفتر نشر اهل بيت (عليهم السلام) ، تهران، بي‌تا

ـ مطهّري (رحمه الله) ، [شهيد]مرتضي، جهان‌بيني توحيدي، صدرا، قم، 1357

ـ همو، تماشاگه راز، صدرا، تهران، 1359

ـ همو، حجّ، صدرا، تهران، 1384

ـ همو، حماسة حسيني، ج1، صدرا، تهران، 1368

ـ همو، سيرة نبوي، دفتر تبليغات اسلامي، قم، بي‌تا

ـ مفيد (رحمه الله) ، محمّدبن نعمان عكبري بغدادي، امالي شيخ مفيد، ترجمة حسين استادولي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، مشهد، 1364

ـ منجّم، اسحاق‌بن‌حسين، آكام المرجان في ذكر المدائن المشهوره في كلّ مكان، ترجمة محمّد آصف فكرت، آستان قدس رضوي، مشهد، 1370

ـ موسوي گرمارودي، علي، داستان پيامبران (ج2: حضرت محمّد (صلّي الله عليه وآله) )، انتشارات قدياني، تهران، 1377

ـ مولوي، جلال‌الدّين محمّد، مثنوي معنوي، كلاله خاور، تهران، بي‌تا

ـ همو، كلّيات شمس تبريزي، انتشارات جاويدان، تهران، بي‌تا

ـ نجمي، محمّدصادق، سخنان حسين‌بن‌علي (عليه السلام) (از مدينه تا كربلا)، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1360

ـ همو، مسجد الإجابه يا مسجد مباهله، فصلنامة ميقات حجّ، شمارة 41 پاييز 1381

ـ نديمي، هادي، آيين جوانمردان و طريقت معماران، مجلّة صفّه، شماره 21 و22، بهار و تابستان1375

ـ نسفي، عزيزالدّين‌بن‌محمّد، كتاب‌الانسان‌الكامل، انتشارات طهوري، تهران، 1377

ـ نقي‌زاده، محمّد، ريشه‌يابيِ انگيزه و الگوي هنرمندان در انسان‌هاي يگانه و آثار


228


آن‌ها، مجلّة هنر ديني، شمارة 11 و 12، بهار و تابستان 1381

ـ همو، جايگاه طبيعت و محيط زيست در فرهنگ و شهرهاي ايراني، واحد علوم و تحقيقات، تهران، 1384

ـ همو، مباني هنرديني در فرهنگ اسلامي: مباني و نظام فكري، دفترنشرفرهنگ اسلامي، تهران، 1384

ـ همو، معماري و شهرسازي اسلامي (مباني نظري)، انتشارات راهيان، اصفهان، 1385

ـ همو، مباني هنر ديني در فرهنگ اسلامي: تجلّيات عيني و كالبدي، انتشارات راهيان، اصفهان، 1385

ـ همو، ادراك زيبايي و هويّت شهر در پرتو تفكّر اسلامي، 1386 (در دست چاپ)

ـ يعقوبي، ابن‌واضح، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمّدابراهيم آيتي، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1362

- Abdul Ghani, Muhammad Ilyas. History of Madinah Munawwarah. Al-Rasheed Printers. Madinah Munawwarah. 2003.


229


تصاوير

مسجد شجره

مسجد جُحفه

(ميقات آنان كه از سمت غرب و مصر به حجّ مشرّف مي‌شوند)


230


تصاوير كعبه و ميهمانان خداوند


231


جايگاه مقام ابراهيم

صحراي منا


232


مسجد النبي (صلّي الله عليه وآله)

جايگاه منبر


| شناسه مطلب: 76816