بخش 5
فصل سوم : فلسفه حج 1 . فلسفه حج 2 . تجلّی توحید در حج 3 . تغییر قبله 4 . تکبیر در منا 5 . فلسفه محرمات احرام 6 . فلسفه سعی و طواف
107 |
فصل سوم :
فلسفه حج
109 |
1-فلسفه حج
* پرسش : فلسفه حج چيست ؟
* پاسخ : حج بيانگر اسلام و تسليم است و سه بعد تاريخي ، سلوكي و اجتماعي از ابعاد اسلام در حج تجلي دارد . اصولا تا كسي با دارا بودن شرايط به حج نرود ، مسلمان نيست و همان گونه كه در قرآن كريم آمده ( . . . ولِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ البَيتِ مَنِ استَطاعَ اِلَيهِ سَبيلاً ومَن كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ العــلَمين ) ( 1 ) چشم پوشي از حج كفران و اعراض كننده از آن كافر است ( 2 ) ؛ بنا بر اين حج داراي اغراض عبادي ، اجتماعي و سياسي است و هر كدام فلسفه ويژه اي دارد .
بعضي عبادات ، انفاق و بذل مال است كه موجب دل كندن از مال دنيا مي شود ، مانند زكات ، خمس و صدقات ؛ بعضي ديگر متضمن خود داري از شهوات و لذات مادي است ؛ مانند روزه و بعضي مشتمل است بر ياد خدا و متوجه ساختن دل به او و به كارگيري اعضا در عبادت ؛ مانند نماز . در ميان عبادات ، حج همه اين امور و بيش از اين ها را در بردارد ( 3 ) زيرا در آن ، جدايي و ترك وطن ، سختي جسماني ، انفاق مال ، قطع آرزوها ، تحمّل سختي ها ، تجديد عهد الهي ، حضور در مشعرها و . . . وجود دارد ، با اينكه اعمال حج از اموري است كه مردم با آن انس نگرفته اند و عقل آدمي به معاني و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران : 97 .
2 . حقيقت حج ، علي صفائي حائري ، ص 9 .
3 . صاحب جواهر مي فرمايد : « هو من اعظم شعائر الاسلام . . . فهو حينذ رياضة نفسانيه و طاعة مالية و عبادة بدنية و قولية فعلية و وجودية عدمية . . . » ر . ك : جواهر الكلام ، ج 17 ، ص 214 .
110 |
اسرار آن راه نمي يابد . پس با اعمال حج ، كمال بندگي و عبوديّت ظاهر مي شود ؛ زيرا در حج اعمالي مانند پرتاب سنگريزه ، دويدن ميان صفا و مروه و . . . وجود دارد كه عقل آدمي به فلسفه آن پي نمي برد و آن ها را تنها براي اطاعت و فرمانبرداري از خداوند متعال انجام مي دهد . از اين رو ، پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) در خصوص حج به خداوند عرضه داشت : « خدايا حج تو را حقّاً براي بندگي و رقيّت اجابت كردم » . و براي ديگر عبادات چنين نگفت .
بنا بر اين ، اعمال حج ، در پاك سازي نفس و گردانيدن آن از مقتضاي طبع به بندگي محض ، از رساترين عبادات و بهترين عبادت است براي اينكه آدمي به هدف آفرينش خود دست يابد .
البته اجتماع در چنين جايگاهي ، افزون بر آنچه گفته شد ، فوايد بسيار ديگري هم دارد كه برخي از آن ها چنين است : حصول الفت و مصاحبت مسلمانان ، مجاورت بزرگان و نيكاني كه از شهرهاي دور و نزديك آمده اند ، همدستي همّت ها و انديشه ها ، ياد كردن پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) و بزرگداشت آن حضرت ، نشر و ترويج احكام الهي و . . . ( 1 ) علاوه بر اين ها در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) شناخت آثار بر جاي مانده از رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) و اخبار زندگي آن حضرت از ديگر حكمت هاي حج شمرده شده است . ( 2 )
* پرسش : فلسفه اعمال حج چيست ؟
* پاسخ : سفر حج در حقيقت يك هجرت بزرگ است ، يك سفر الهي است ، يك ميدان گسترده خودسازي و جهاد اكبر است . مراسم حج در واقع عبادتي را نشان مي دهد كه عميقاً به خاطره مجاهدت ابراهيم و فرزندش اسماعيل و همسرش هاجر ( عليهم السلام ) آميخته است . اگر ما در مطالعات درباره اسرار حج از اين نكته غفلت كنيم ، بسياري از مراسم آن به صورت معما در مي آيد ، كه كليد حل آن تنها توجه به همين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علم اخلاق اسلامي ، ملامحمدمهدي نراقي ، ترجمه سيدجلال الدين مجتبوي ، ص478ـ481 .
2 . علل الشرايع ، ج 2 ، ص 406 ؛ وسائل الشيعه ، ج 11 ، ص 14 .
111 |
آميختگي عميق است . هر فردي در حج از تلبيه شروع مي كند ، يعني جواب خدا را مي دهد . كسي كه مي گويد لبيك ، يعني صدايي را باور كرده است وقتي لبيك ها را تكرار مي كند ، يعني دعوت هاي زيادي را شنيده و داعي هايي وجود دارند و ما وقتي به دعوت خدا جواب مي دهيم ، يعني به ساير دعوت ها پشت كرده ايم چون حمد و نعمت و مُلك را از او مي دانيم و معتقديم كه سپاس و شكر از آنِ خداست . ( 1 ) بانگ برداشتن به ذكر لبيك ، كه حكايت از پاسخ گفتن حجاج به دعوت الهي دارد ، مناسك را جلوه اي خاص مي بخشد . هنگامي كه در قربانگاه در سرزمين منا مي آييم تعجب مي كنيم از اينكه اين همه قرباني براي چيست ؟ اصولا مگر ذبح حيوان مي تواند حلقه اي از مجموعه يك عبادت باشد ؟ اما هنگامي كه مسأله قرباني ابراهيم ( عليه السلام ) را به خاطر مي آوريم ، كه عزيزترين عزيزانش و شيرين ترين ثمره عمرش را در ميدان عشق به خدا و در راه او ايثار كرد و اين سنگ بناي سنت قرباني در منا شد ، به فلسفه اين كار پي مي بريم .
قرباني كردن رمز گذشتن از همه چيز در راه معبود است ( 2 ) ، قرآن كريم در باره مي فرمايد :
( لَن يَنالَ اللّهَ لُحومُها ولا دِماؤُها ولـكِن يَنالُهُ التَّقوي مِنكُم . . . ) ( 3 )
نه گوشت ها و نه خون هاي آن ها ، هرگز به خدا نمي رسد آنچه به او مي رسد تقوا و پرهيزگاري شماست .
بنا بر اين قرباني كننده با فدا كردن اموال خود نشان مي دهد كه در برابر امر خداوند تسليم است و قرباني كردن مظهري است براي تهي نمودن قلب از غير ياد خدا ، از اين رو هنگامي مي توان از اين مناسك بهره تربيتي كافي گرفت كه تمام صحنه هاي ذبح
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حقيقت حج ، علي صفائي حائري ، ص 12 .
2 . در حديث است كه جبرئيل ( عليه السلام ) نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) آمد و گفت : تلبيه گو و قرباني دهنده باش : « جاء جبرئيل الي النبي ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فقال : يا محمد كن عجاجاً ثجاجاً . » ر . ك : المعجم الكبير ، طبراني ، ج 1 ، ص 333 ؛ معرفة الصحابه ، ابونعيم ، ج 1 ، ص 209 .
3 . حج : 37 .
112 |
اسماعيل و همه روحيات اين پدر و پسر به هنگام قرباني در نظر مجسم شود و آن روحيات در وجود انسان پرتو افكند . علاوه بر اين ها در علت و فلسفه اين فريضه مقدس گذشته از راز و رمزهاي آشكار و پنهاني كه وجود دارد ، نوعي تكامل و رشد در اعمال انجام شده از سوي هر زن و مرد مسلمان نيز به چشم مي خورد . حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) در كهنسالي صاحب فرزند شد و تازه با او انس مي گرفت كه از طرف خداوند مأمور شد فرزند را با مادر به سرزمين خشك وسوزان حجاز ببرد ، سپس از او دور شود تا پس از مدتي باز گردد و به كمك او كعبه را بنا نهد . درست هنگامي كه فرزند ، جواني و بهترين و شيرين ترين ايام خود را مي گذراند سخت ترين آزمون را تجربه كرد و از جانب خداوند متعال فرمان يافت جوانش را قرباني كند ، و ابراهيم ( عليه السلام ) در كمال تسليم و رضا ، مهياي انجام تكليف شد . ( 1 ) در تقصير نيز وقتي حج گزار مقداري از موهاي سر يا صورت را مي چيند و يا قدري از ناخن دست يا پا را مي گيرد ، در واقع جدا كردن بخشي از چيزهايي است كه در برخي موارد از مظاهر آلودگي و در پاره اي از موارد سمبل آن هستند . ( 2 )
هنگامي كه سراغ ( سه ستون هاي سنگي مخصوصي مي رويد كه حجاج در مراسم حج آن ها را سنگ باران مي كنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آن ها مي زنند ، اين معما در نظر ما خودنمايي مي كند كه پرتاب اين همه سنگ به يك ستون بي روح چه مفهومي مي تواند داشته باشد ؟ و چه مشكلي را حل مي كند ؟ اما هنگامي كه به خاطر مي آوريم كه اين ها يادآور خاطره مبارزه ابراهيم ، آن قهرمان توحيد با وسوسه هاي شيطان است كه سه بار بر سر راه ظاهر شد و تصميم داشت او را در اين ميدان جهاد اكبر گرفتار سستي و ترديد كند ، اما هر زمان ابراهيم قهرمان او را با سنگ از خود دور ساخت ، محتواي اين مراسم روشن تر مي شود . مفهوم اين مراسم آن است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ميقات حج ، شماره 37 ، بهار سال 79 ، مقاله « اسرار و معارف حج » ، نقدي ، ص 43 .
2 . همان ، ص 36 .
113 |
كه همه شما نيز در طول عمر در ميدان جهاد اكبر با وسوسه هاي شياطين روبه رو هستيد ، و تا آن ها را سنگ باران نكنيد و از خود نرانيد پيروز نخواهيد شد . اگر انتظار داريد خداوند بزرگ همان گونه كه اسلام را بر ابراهيم فرستاده و مكتب و ياد او را جاودان نموده به شما نظر لطف و مرحمتي كند ، بايد خط او را تداوم ببخشيد .
و يا هنگامي كه به صفا و مروه مي آييم و مي بينيم گروه گروه مردم از اين كوه كوچك به آن كوه كوچك تر مي روند ، و از آنجا به كوه اول باز مي گردند و بي آنكه چيزي به دست آورده باشند اين عمل را تكرار مي كنند ، گاه مي دوند و گاه راه مي روند ، مسلماً تعجب مي كنيم كه اين ديگر چه كاري است ، و چه مفهومي مي تواند داشته باشد ؟ ! اما هنگامي كه به گذشته بر مي گرديم و داستان سعي و تلاش هاجر ، آن زن با ايمان را براي نجات جان فرزند شيرخوارش ، اسماعيل ، در آن بيابان خشك و سوزان به خاطر مي آوريم كه چگونه پس از اين سعي و تلاش خداوند او را به هدفش رساند و چشمه زمزم را از زير پاي نوزادش جاري ساخت ( 1 ) ، ناگهان چرخ زمان به عقب بر مي گردد ، پرده ها كنار مي رود و خود را در آن لحظه در كنار هاجر مي بينيم و با او در سعي و تلاشش همگام مي شويم و در مي يابيم كه در راه خدا هيچ كس بدون سعي و تلاش به جايي نمي رسد . به آساني مي توان نتيجه گرفت كه حج را بايد با اين رموز فهميد و خاطرات ابراهيم و فرزند و همسرش را گام به گام تجسم بخشيد ، تا هم فلسفه آن درك شود و هم آثار عميق اخلاقي حج در نفوس حجاج پرتو افكند . ( 2 )
* پرسش : مقصود از اسرار حج چيست ؟ آيا اسرار حج با فلسفه حج تفاوت دارد ؟
* پاسخ : مقصود از اسرار حج مجموعه معارفي است كه به عنوان فلسفه ، حكمت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در مكه چاه هاي زيادي وجود داشت ، اما چاه زمزم كه در ايام جاهلي توسط عبدالمطلب مجدداً حفر گرديد به سبب قرار گرفتن آن در مجاورت خانه خدا و مسجد الحرام و نسبت آن به ابراهيم و اسماعيل ، چاه هاي ديگر مكه را تحت الشعاع قرار داد و باعث به فراموش شدن آن ها شد . ر . ك : السيرة النبويه ، ابن هشام ، ج 1 ص 72 و 92 ؛ تاريخ مكه ، ازرقي ، ج 2 ، ص 34 ، 65 .
2 . تفسيرنمونه ، ج19 ، ص126ـ127 .
114 |
و آثار و فوائد ، اهداف ، علت و ملاك احكام ، آموزه ها ، پيام ها و باطن مناسك حج است كه از منابع معتبر به روش صحيح استباط مي شود . به بيان ديگر مجموعه اي از معارف حج و شايد مهم ترين بُعد معرفتي حج ، اسرار آن باشد . از اين رو قرآن كريم از حدود سي آيه اي كه در مورد حج بيان داشته ، تنها حدود يك سوم آن شامل احكام حج است و بقيه موارد تاريخ و اسرار حج را بيان كرده است . البته همان آياتي كه در مقام بيان احكام حج است ، گاهي به اسرار حج اشاره مي كند ( 1 ) ، اما اينكه فلسفه حج همان اسرار حج است يا نه ، هر چند ممكن است برخي اسرار حج ، فلسفه حج نيز باشد يا نباشد ، لزوماً همه اسرار حج فلسفه حج يا بر عكس نيست .
* پرسش : فلسفه ايجاد كعبه چيست ؟
* پاسخ : با توجه به آيه دوازده سوره طلاق كه به طور كلي فلسفه خلقت جهان را آگاهي و پي بردن به علم و قدرت بي نهايت خداوند معرفي مي كند ، فلسفه ايجاد كعبه نيز از اين قاعده مستثنا نيست و مي تواند به شناخت هر چه بيشتر خداوند متعال و پي بردن به علم بي نهايت بينجامد . چنان كه قرار دادن كعبه به عنوان خانه مقدس و مركز قيام و قوام زندگي مردم از سوي خدا از ديگر حكمت هاي ايجاد كعبه است ( 2 ) ؛ خداوند متعال در آيه 97 سوره مائده مي فرمايد :
( جَعَلَ اللّهُ الكَعبَةَ البَيتَ الحَرامَ قِيـمـًا لِلنّاسِ . . . . ذلِكَ لِتَعلَموا اَنَّ اللّهَ يَعلَمُ ما فِي السَّمـوتِ وما فِي الاَرضِ واَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيء عَليم )
خداوند كعبه ـ بيت الحرام ـ را وسيله اي براي استواري و سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده . . . اين [ گونه احكام ] به دليل آن است كه بدانيد خداوند ، آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمين است ، مي داند و خدا به هر چيزي داناست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ميقات حج ، شماره 55 ، بهار 85 ، مقاله روش شناسي استنباط احكام حج ، محمد علي رضايي اصفهاني ، ص 54 و ر . ك : صهباي حج ، جوادي آملي ، ص 313 .
2 . ميقات حج ، شماره 44 ، سال 82 ، مقاله « اسرار و معارف حج » ، محمد مهدي فيروزمهر ، ص 36 .
115 |
* پرسش : چرا كعبه و حج را به ابراهيم خليل نسبت مي دهند ؟
* پاسخ : كعبه و برخي از اعمال حج با نام حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) گره خورده است . حج ياد آورد خاطرات ايثارگري و زندگي سراسر افتخار آن حضرت است ، به همين جهت نام ابراهيم ( عليه السلام ) و خاطره او با تمام مراسم حج در آميخته است ؛ به طوري كه گفته مي شود حجي كه بي ياد ابراهيم ( عليه السلام ) باشد ناتمام است . در واقع ابراهيم ( عليه السلام ) بود كه خداوند متعال خواست افكار مردم را به سوي آن سرزمين و هم اهل بيت آن حضرت توجه و مكه را محل امن قرار دهد ( . . . فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ . . . ) ( 1 ) . خداوند نيز دعاي او را مستجاب كرد سپس به درخواست حضرت ابراهيم او را به مناسك حج آشنا ساخت ( 2 ) ( . . . واَرِنا مَناسِكَنا . . . ) ( 3 ) .
* پرسش : چرا كعبه را كعبه ناميده اند ، در قرآن كريم چه اسامي براي كعبه آمده است ؟
* پاسخ : در علت نامگذاري كعبه به اين اسم دو وجه ذكر شده است :
1 . كعبه در لغت به معناي ارتفاع و بلندي آمده است ، چون كعبه داراي ارتفاع و بلندي از سطح زمين است ، آن را كعبه گفته اند .
2 . كعبه به شكل مربع و چهار گوش است و عرب اين اسم را به هر خانه اي كه چهار گوش باشد اطلاق مي كند و علت چهار گوش بودن آن نيز اين است كه مقابل بيت المعمور در عرش الهي است كه آن نيز چهار گوش است ( 4 ) ، اما اسامي كعبه در قرآن كريم چنين است از : 1 . بيت ( 5 ) ؛ 2 . مسجد الحرام . ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابراهيم : 37 .
2 . ميقات حج ، شماره 53 ، زمستان 1384 ، اسرار و معارف حج ، ناصر شكريان ، ص 10 .
3 . بقره : 128 .
4 . صدوق ، من لايحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 190 ؛ هم چنين ر . ك : حج و عمره در كتاب و سنت ، محمدي ري شهري ، ص 88 .
5 . انفال : 35 ؛ قريش : 3 ؛ بقره : 125 و 158 ؛ حج : 26 .
6 . بقره : 150 و 191 ؛ مائده : 2 ؛ توبه : 7 .
116 |
علاوه بر اين ها در قرآن كريم كعبه را بيت عتيق ( 1 ) ، بيت المعمور ( 2 ) ، بيت الحرام ( 3 ) نيز ناميده شده است . در مجموع ، قرآن كريم از خانه خدا هفده بار در چهارده آيه ياد كرده است : دو با واژه « كعبه » هفت بار با واژه « البيت » يك بار با واژه « بيت » ، دو بار با واژه « البيت الحرام » ، دو بار با واژه « البيت العتيق » ، يك بار با واژه « بيتك المحّرم » و دو بار با واژه « بيتي » . گفتني است كه از مسجد الحرام نيز پانزده بار در قرآن ياد شده است و يك بار نيز تنها با واژه « المسجد » آمده است . ( 4 )
* پرسش : چرا در آيه شريفه سوره بقره : ( . . . وَعَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ) ، خداوند نفرمود ، به ابراهيم امر كرديم خانه مرا تطهير كن و فرمود عهد كرديم ، با اينكه اقتضاي اين جمله امر كردن است .
* پاسخ : از اينكه در دستور خداوند به ابراهيم به جاي كلمه « امر » از واژه ، « عهد » به استفاده شده معلوم مي شود اوّلا خدمت گزاري خانه كعبه منصبي الهي است كه از سوي خداوند تعيين مي شود و ثانياً اين امري بسيار خطير و مهم است و بر خدمت گزاران كعبه است كه كعبه را براي طواف كنندگان ، معتكفان و نمازگزاران آماده كنند . ( 5 )
2-تجلّي توحيد در حج
* پرسش : چگونه حج تجسّم و تجلّي توحيد است ؟
* پاسخ : در هر عبادتي ، خلوص اعتبار شده و مورد توجه قرار مي گيرد : ( أَلا لِلّهِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حج : 29 و 33 .
2 . طور : 4 .
3 . ابراهيم : 37 .
4 . حج و عمره در كتاب و سنت ، محمدي ري شهري ، ترجمه جواد محدثي ، ص 93 .
5 . ميقات حج ، شماره 44 ، سال 82 ، مقاله « اسرار و معارف حج » ، محمد مهدي فيروزمهر ، ص 40 .
117 |
الدِّينُ الْخالِصُ ) ( 1 ) اما تجلّي اين خلوص در برخي عبادات نمايان تر و طرد شرك در آن قوي تر و آشكارتر است . از جمله اين عبادات حج است كه توحيد در آن تجسم يافته و از آغاز تا انجامش نمونه اي از توحيد و طرد شرك است ، در ابتداي حج تلبيه است كه حاجي دعوت حق را كه دعوت به اسلام و تسليم است شنيده و اجابت كرده و دعوت هاي غير خدا مانند نفس ، و دنيا و جلوه هاي دنيا مانند بوي خوش تا فسوق و جدال را نفي كرده است . ( 2 )
از اين رو حج تجلي توحيد است و ترك آن كفر قلمداد شده است : ( ولِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ البَيتِ مَنِ استَطاعَ اِلَيهِ سَبيلاً ومَن كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ العــلَمين ) ( 3 ) . پس حج ، ايمان و توحيد است ، و ترك آن كفر عملي .
معناي تجلّي توحيد در حج اين است كه اگر توحيد در درجات خود تنزيل كند و در چشم اندازها و مظاهر خويش جلوه گر شود ، به حج مبدل مي گردد و اگر حج به سوي خداي سبحان صعود كرده ، در معارج راه ترقي طي كند ، به خداوند عرش مي رسد ، يا به توحيد مبدل مي شود ؛ يعني تبديل به عقيده اي مي شود كه چيزي آن را آلوده نمي كند و يقيني مي شود كه شك و گمان بر آن دست نمي يابد ، چنان كه امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : هيچ مؤمني دعايي نمي كند مگر اينكه دعايي او بالا رفته و به عرش مي پيوست چنان كه ميان او و خدا حجابي نمي بود ( 4 ) باز از همان امام همام در دعاي سفر حج ، روايت است كه پس از اداي كلمات فرج عرضه مي داشت : « بسم الله دخلت ، بسم الله خرجت و في سبيل الله . . . » تا آنكه مي گفت : « فإنّما أنا عبدك و بك و لك . » ( 5 )
كسي كه به زبان دعا آگاهي و احاطه دارد تفاوت ميان اين سخن آن حضرت كه فرمود : « فإنّما أنا عبدك و بك ولك » را با ديگر ادعيه و اوراد ، به خوبي در مي يابد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . زمر : 3 .
2 . حقيقت حج ، علي صفائي حائري ، ص 13 .
3 . آل عمران : 97 .
4 . وسائل الشيعه ، شيخ حرعاملي ، ج 13 ، ص 343 .
5 . همان ، ج 11 ، ص 384 .
118 |
چون هدف مهم در اين نيايش ويژه ، ذات خداي سبحان و لقاي اوست ، نه اسمي از اسماي حسناي حضرتش .
بر اساس اين روايت ، حج سيري است به سوي خدا و رفتن براي ديدار او و تلاش براي نزديكي به خدايي كه در عين علو و والايي ، نزديك و در عين نزديكي بس والا و بالاست : « في عُلُوِّهِ دَان وَفِي دُنُوِّهِ عَال » ( 1 ) و نيل به جوار كسي است كه از رگ گردن به آدمي نزديك تر است : ( أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ) ( 2 ) و روشن است كه بنده جز با توحيد دائم و ناب و جز با طرد كردن شرك جلي و خفي به مولايش تقرب نمي جويد و حج بهترين جلوه تجلي توحيد و طرد شرك است .
شاهد ديگر ، سخن پيغمبر گرامي ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) است كه در سفر حج پس از گذاشتن جهاز بر راحله اش فرمود : اين حجي است كه در آن نه ريائي است و نه سمعه اي : « هذِهِ حَجةٌ لا رِيَاءَ فيها و لا سُمْعَةٌ » سپس فرمود : هر كس توشه حج فراهم آورد و در توشه اش چيز حرامي باشد ، خداوند حج او را نخواهد پذيرفت : « مَنْ تَجَهَّزَ وَفِي جِهَازِهِ عَلَمٌ حَرَامٌ لَمْ يَقْبَلَ اللّهُ مِنْهُ الْحَجَّ . » ( 3 )
مطلب مزبور را از كلام ديگر آن حضرت مي توان استفاده كرد ، كه فرمود : حجرالاسود به منزله دست راست خدا در زمين براي ميثاق است : « اِسْتَلِمُوا الرُّكْنَ فَإِنَّهُ يَمِينُ اللهِ فِي خَلْقِهِ يُصَافِحُ بِهَا خَلْقُهُ مُصَافحَةَ الْعَبْدِ أو الّرجل ، يَشْهَد لِمَنْ اِسْتَلَمَهُ بِالمُوافاة . » ( 4 )
با تدّبر در اين بيان ها روشن مي شود كه حج نمونه اي از توحيد جامع است و در اين فرموده الهي متجلّي است : ( تَعالَوا اِلي كَلِمَة سَواء بَينَنا وبَينَكُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللهَ ولا نُشرِكَ بِهِ شيــًا ولا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللهِ ) ( 5 ) .
حاصل آنكه : حج ، توحيد ممثل است و توحيد همان فطرتي است كه خداوند انسان ها را بر آن سرشته است و دگرگوني براي آن نيست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار الانوار ، ج 87 ، ص 189 .
2 . ق : 16 .
3 . وسائل الشيعه ، ج 11 ، ص 146 .
4 . همان ، ج 13 ، ص 326 ؛ كافي ، كليني ، ج 4 ، ص 406 .
5 . آل عمران : 64 .
119 |
* پرسش : چرا خداوند در آيه 96 سوره آل عمران كعبه را منشأ بركت و هدايت براي جهانيان مي نامد ؟
* پاسخ : اولين خانه اي كه در مكّه به عنوان معبد همگاني نهاده شده منشأ بركات فراوان و وسيله هدايت جهانيان است :
( اِنَّ اَوَّلَ بَيت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكـًا وهُدًي لِلعــلَمين ) ( 1 )
نخستين خانه اي كه براي مردم قرار داده شد همان است كه در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است .
« بركت » شيء ثابت و بادوام را مي گويند . از اين رو گودال هاي آب در بيابان را « بركه » مي گويند و چنان كه شيخ طوسي فرموده است : سينه را نيز از آن جهت « برك » مي نامند كه جايگاه حفظ انديشه و اسرار علوم است . ( 2 ) سينه شتر را نيز « برك » مي گويند . ( 3 ) علامه طباطبايي مي فرمايد : كلمه « مبارك » به معناي خير بسيار و به معناي محلي است كه خير كثير بدانجا افاضه مي شود و اين كلمه هر چند در بركات دنيوي و اخروي استعمال مي شود ، الاّ اينكه از ظاهر مقابل قرار گرفتن با جمله ( هُدًي لِلعــلَمين ) بر مي آيد كه مراد از آن ، افاضه بركات دنيوي است ، كه عمده آن وفور ارزاق و بسيار شدن انگيزه ها براي عمران و آباد كردن آن با حضور و تجمع در آن براي زيارت و عبادت و نيز انگيزه ها براي احترام آن است . ( 4 )
از ديگر وجوهي كه براي « مبارك » مي شود گفت اين است كه چون خداي سبحان خود ثابت و دائم است و خير او در اطراف كعبه ، فراوان تر و پايدارتر است ، فرمود : ( مباركاً ) و از آن جهت كه كعبه وسيله هدايت جهانيان است و همه عابدان و سالكان به آن سمت متوجّه اند و از آنجا دعوت حق ، به وسيله بسياري از انبياي الهي به گوش جهانيان رسيده است ، فرمود : ( هُديً لِلْعالَمِينَ ) . چنان كه خاتم الانبياء ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) از آنجا مردم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران : 96 .
2 . تبيان ، ج2 ، ص536 .
3 . مفردات ، راغب اصفهاني ، ماده « برك » .
4 . الميزان ، ج 3 ، ص 542 .
120 |
را به توحيد فراخواند ؛ و وجود مبارك خاتم الاوصياء نيز هنگام ظهور از آنجا پيام خويش را به گوش جهانيان مي رساند و چون نشانه هاي روشن الهي و وسيله هاي فراوان ديگر براي هدايت مردم در آنجا وجود دارد ، فرمود : ( فيهِ ءايـتٌ بَيِّنـتٌ ) ( 1 ) .
استمرار عبادت در اطراف كعبه ـ به گونه اي كه جز به هنگام نماز جماعت ، لحظه اي طواف آن قطع نمي شود ـ و ثواب مضاعف عبادت و نيز آمرزش گناهان در كنار كعبه ، از نشانه هاي « مبارك » بودن آن دانسته شده است . همچنين شناخت خداي سبحان به دلالت نشانه هايي همچون هلاكت ستمگراني مانند اصحاب فيل و شفا يافتن بيماران به بركت بيت الله الحرام ، همچنين دلالت كعبه بر جهتي كه بايد بدان سو نماز گزارد ، و راهيابي به بهشت به سبب انجام حجّ و طواف بر گرد كعبه ، همه از مصاديق « هدايت » الهي در آن سرزمين به شمار آمده است . ( 2 )
* پرسش : چرا به مكه « بيت الحرام » گفته مي شود ؟
* پاسخ : طبق صريح آيه قرآن كريم ، بيت الحرام ، فقط به « كعبه » گفته مي شود :
( جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَام . . . ) ( 3 )
خداوند ، كعبه را ، بيت الحرام قرار داده است . . .
بيت الحرام در حرم واقع است و تا شعاع مشخصي كه در كتاب هاي فقهي آمده محدوده اي دارد و براي آن احكام ويژه اي است :
1 . مكان امن است و هرگونه صيد ، خونريزي ، ظلم و تجاوز به انسان ها و حتي حيوانات و حتي گناهكاران و جنايتكاران حرام و ممنوع است و تا وقتي اين افراد به اين حرم پناه مي آورند كسي حق تعرض به آن ها را ندارد تا آنكه مجبور به خروج از آن محدوده شوند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران : 97 .
2 . مجمع البيان ، طبرسي ، ج2 ، ص347 .
3 . مائده : 97 .
121 |
( وَ إِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا ) ( 1 )
( به ياد آوريد ) زماني را كه ابراهيم گفت : پروردگارا اين شهر ( مكه ) را شهر امني قرار ده .
2 . حرم خداست ، تا وسيله اي باشد براي سامان دادن به كار مردم تا بتوانند فضل و خشنودي پروردگار را با انجام دادن مناسك ويژه و محترم شمردن شعائر الهي به دست آورند :
( يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَـئِرَ اللَّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلَـئِدَ وَلاَ ءَآمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَ نًا ) ( 2 )
اي كساني كه ايمان آورده ايد شعائر الهي را حلال ندانيد و نه ماه حرام را ، و نه قرباني هاي بي نشان ، و نشان دار ، و نه آن ها كه به قصد خانه خدا براي به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودي او مي آيند .
3 . « بيت الحرام » است ، زيرا مراسم حج كه در اين مكان انجام مي شود محترم است و مخالفت با آن حرام .
4 . مناسك حج در يكي از ماه هاي حرام ( ذي حجه ) در آن انجام مي پذيرد . ( 3 )
* پرسش : علت و فلسفه اينكه اهل كتاب در اسلام از زيارت خانه كعبه منع شده اند ، چيست ؟
* پاسخ : يكي از احكام اسلام ، ممنوعيت ورود مشركان و كفار ( يهود و مسيحي و . . ) به مسجد ، به ويژه مسجدالحرام است . آنچه ادله اين ممنوعيت بوده و مي تواند به نوعي فلسفه و حكمت اين حرمت را معرفي كند به اين شرح است :
1 . در آيه 28 سوره توبه آمده است : ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابراهيم : 35 .
2 . مائده : 2 .
3 . ر . ك : تفسير نمونه ، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ، ج 4 ، ص 249 ـ 252 ، دارالكتب الاسلامية ؛ ج 5 ، ص 89 ، 92 ؛ ج 10 ، ص 360 ـ 372 .
122 |
يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ) ؛ كساني كه ايمان آورده اند توجه داشته باشند كه مشركان ، افرادي پليدند و از اين سال به بعد حق نزديك شدن به مسجد الحرام را ندارند و اگر از بازتاب هاي منفي اين حكم بر اوضاع مالي و اقتصادي خود مي ترسيد ، بدانيد كه جاي نگراني نيست ، چون اين خداست كه هر وقت اراده كند مي تواند آن قدر از سرچشمه فضل و رحمتش بر شما مرحمت كند كه شما را كاملاً بي نياز سازد .
بر اساس اين آيه اولاً ، يكي از جنبه هاي اين ممنوعيت آن است كه مشرك و كافي ، موجودي پليد و شر است و باطني شيطان صفت دارد . كيست كه امروزه نيز شيطنت هاي مشركان و كفار را نبيند ؟ نقشه هاي جنگي ، فريب هاي سياسي ، ضررهاي اقتصادي ، استثمار معادن و توانمندي ها ، استعمار ديني و تهاجم فرهنگي ، فقط چند نمونه از آثار اين آلودگي باطني است .
پس ، حكم ممنوعيت ورود اين افراد به مساجد ، به ويژه مسجدالحرام ، هم تنبيه است براي مشركين و هم نوعي سبك كردن و سرزنش است از طرف خدا براي اين ها و هم نشانه زنده و هميشگي است براي مسلمانان كه از ياد نبرند كه دشمن كيست و كار دشمن چيست ؟ و اينكه دشمن چونان عقربي است كه حتي اگر به ظاهر آرام باشد باز هم نيش خواهد داشت چون مقتضاي طبيعت كفر و شرك و پليدي اين است . ( 1 )
ثانياً ، به استناد آخرين جمله آيه مزبور ، ( إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ) ؛ اين حكم ممنوعيت ورود ، برخاسته از علم و صفت حكمت خداست . يعني ، حكيم كسي است كه احكامش همگي محكم بوده و مستند به مصلحت ها و دفع ضرر است ، پس خدا هم « حكيم » بوده و دستور تحريم ورود مشرك و كافر به مساجد ، به ويژه مسجدالحرام ، مقارن با مصلحت است .
2 . ورود مشركان و كفار به مساجد ، موجب بر هم زدن « پاكي و طهارت » اين اماكن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ك : الميزان في تفسير القرآن ، علامه سيد محمد حسين طباطبايي ، ج 9 ، ص 229 .
123 |
مقدسه است ؛ زيرا اگر چيزي نجس باشد موجب نجاست ساير چيزهايي كه با او تماس و سرايت داشته ، مي شود و از طرفي ، اكثر مشركان و كفار نسبت به نجاساتي مثل : بول ، جنابت ، خون ، شراب ، گوشت خوك و ارتباط نزديك با سگ ، توجهي ندارند و خيلي راحت با حيوانات نجس زندگي مي كنند ، لذا از لحاظ نجس بودن ، قابل اعتماد نمي باشند و اگر اسلام ورود آن ها را به مساجد اجازه مي داد در واقع نوعي ايجاد مشقت براي مسلمان ها نيز بود چون پاك بودن محل عبادت ، شرط هر كار عبادي است .
3 . شرك و كفر ، ناشي از بي تعادلي روحي و فكري است . اگر انسان از بنيان هاي فكري استواري برخوردار باشد هيچ گاه از صراط مستقيم و راه نوراني وحي و عبوديت فاصله نمي گيرد . حتي آنگاه كه دچار ترديد مي شود در شك خود درجا نمي زند و با استمداد از نيروهاي فكري و معنوي ، خود را از سرگرداني بيرون مي كشد . اما اگر اين فاصله را با تفكر پر نكند ، لحظه به لحظه اين فاصله به عدم تناسب و بي ربطي كشيده مي شود تا آنجا كه با كفر و شرك به قطع رابطه خود با خدا و معنويات مي پردازد .
پس ، حكم به ممنوعيت ورود مشرك و كافر به مسجدالحرام در واقع پيامد قطع رابطه او با صاحب مسجد و حرم است ؛ يعني وقتي كافر ، پيوند خود با خدا و اماكن خدايي را قطع كرد ، ديگر چه بهانه و تناسبي براي ارتباط خود با خدا گذاشته است ؟ و ديگر چه توقع كه همچنان بتواند به خانه خدا و اماكن منسوب به خدا رفت و آمد كند ؟
علت و حكمت آخري كه نه تنها موجب ممنوعيت ورود مشرك به مسجدالحرام و ساير مساجد است ، بلكه از ورود ساير مسلمان ها نيز جلوگيري مي كند ، اين است كه : ورود و توقف شخص « جنب » به مسجد ، جايز نيست . حتي مسلمان جنب نيز نمي تواند در مسجد مكث و توقف نمايد و از طرفي ، همه كفار به لحاظ بهره مندي از ويژگي هاي جسمي انساني ، دچار حالت جنابت مي شوند و غسلي هم انجام
124 |
نمي دهند ، پس همانند ساير مسلمانان جنب حق رفتن به مسجدالحرام را ندارند . بديهي است كافر در صورتي مي تواند از جنابت خارج شود كه غسل جنابت كند و واضح است كه شرط اين غسل نيز قصد قربة الي الله است كه بدون ايمان و تعهد اعتقادي و عملي به اسلام ، تحقق نمي يابد . ( 1 )
3-تغيير قبله
* پرسش : فلسفه تغيير قبله از بيت المقدس به طرف كعبه چه بود ؟
* پاسخ : كعبه نخستين كانون عبادت بشر در روي زمين بوده و توجه به يك كانون مقدس مانند كعبه الهام بخش توحيد و يادآور خط توحيدي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) است . اما اينكه چرا در آغاز اسلام ، قبله مسلمانان سال ها ، بيت المقدس بود ؛ چون رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) نمي خواست كعبه را كه به صورت بتخانه در آمده بود قبله و جهت عبادت قرار دهد . بت هاي مشركان در كعبه مستقر بود و نماز خواندن به سوي كعبه ، نوعي احترام به بت هاي آن ها به شمار مي آمد ، و چه بسا گمان مي كردند كه پيامبر اسلام در مقابل بت هاي آن ها كُرنش و سجده مي كند . لذا از روز نخست دستور آمد كه مسلمانان به طرف بيت المقدس نماز بخوانند كه در حقيقت يكي از مساجد مهم و قبله بسياري از اديان الهي بود .
ولي پس از هجرت ، شرايطي پيش آمد كه قبله مسلمانان از بيت المقدس به مسجد الحرام تغيير يافت . مسلمانان پس از هجرت به مدينه حكومت اسلامي تشكيل دادند و صفوف آن ها از مشركان و يهوديان و مسيحيان جدا شد و به عنوان يك ملت ممتاز و مشخصي ، مطرح شدند و ديگر احتمال اين نبود كه كسي فكر كند اين ها ، بت پرستند ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ك : تفسير نمونه ، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ، ج 1 ، ص 191 .
125 |
از اين رو دستور آمد كه به سوي كعبه نماز گزارند .
از ديگر علل تغيير قبله زخم زبان هاي يهوديان بود كه به مسلمانان مي گفتند : شما قبله نداريد و به سوي قبله ما نماز مي گزاريد . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) از اين وضع ناخشنود بود و انتظار گشايشي از سوي خدا مي داشت ، كه آيات قرآن نازل شد و دستور آمد كه هر كجا هستيد ، رو به مسجد الحرام بايستيد و نماز بخوانيد . ( 1 )
فرمان تغيير قبله ، به علاوه امتحاني هم براي مسلمانان بوده تا معلوم شود چه كساني مطيع و پيرو كامل دستورهاي خدا و پيامبرند و چه كساني بهانه جويي كرده اعتراض مي كنند . چنان كه مي خوانيم : ( وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مِن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَي عَقِبَيْهِ ) ( 2 ) .
نكته مهم تر اينكه اهل كتاب در كتاب هاي آسماني خودشان ، در نشانه هايي كه از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) خوانده بودند ، يكي اين بود كه نشانه پيامبر موعود اين است كه به طرف دو قبله نماز مي خواند ولي اين نشانه در وجود پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) تا آن زمان تحقق نيافته بود و لذا زبان به شماتت مسلمان ها مي گشودند كه شايد آن پيغمبر موعودي كه در كتاب هاي مقدس قبلي آمده است اين پيغمبر نيست . چون اين نشانه به طرف دو قبله نماز خواندن را ندارد . ( 3 )
تغيير قبله در مدينه ، در سال دوم هجري ، در ماه رجب كه هفدهمين ماه هجرت بود ، واقع شد و رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) مدت چهارده سال و پنج ماه به سوي بيت المقدس نماز گزارد . ( 4 )
آيات مربوط به تغيير قبله كه در سوره بقره آمده چنين است :
1 . ( سَيَقُولُ السُّفَهأُ مِنَ النّاسِ ما وَلَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتي كانُوا عَلَيْها قُلْ لله الْمَشْرِقُ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ك : الميزان في تفسير القرآن ، علامه سيد محمد حسين طباطبايي ، ج 1 ، ص 317ـ 339 .
2 . بقره : 143 .
3 . ر . ك : الميزان في تفسير القرآن ، ج 1 ، ص 317ـ 319 .
4 . ر . ك : همان جا .
126 |
وَ الْمَغْرِبُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراط مُسْتَقيم )
نادانان ( از يهود و غير آنان ) به زودي خواهند گفت : چه علتي آنان ( مسلمانان ) را از قبله اي كه بر آن بودند ، باز گرداند ؟ ( اي رسول ما ) بگو : مشرق و مغرب و همه جا براي خداست . ( و هر جا را كه خواست قبله قرار مي دهد ) و هر كه را بخواهد ، به صراط مستقيم هدايت مي كند .
2 . ( قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ )
نگاه هاي انتظارآميز تو را ( اي رسول گرامي ) به سوي آسمان ( براي تعيين قبله نهائي ) مي بينيم . اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن خشنود باشي ، باز مي گردانيم . پس روي خود را به سوي مسجدالحرام كن .
3 . ( وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي عَقِبَيْهِ وَإِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاّ عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللهُ وَما كانَ اللهُ لِيُضِيعَ إِيمانكُمْ . . . )
و ما ، آن قبله اي را كه قبلاً بر آن بودي ، تنها براي اين قرار داديم كه افرادي كه از پيامبر پيروي مي كنند ، از آن ها كه به عقب باز مي گردند ، مشخص شوند ، و مسلماً اين حكم ، جز بر كساني كه خداوند آنان را هدايت كرده است ، دشوار خواهد بود و اين را نيز بدانيد كه نمازهاي شما در برابر قبله سابق ، صحيح بوده است ، و خدا هرگز ايمان ( نماز ) شما را ضايع نمي گرداند .
4 . ( فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ )
و از هر جا خارج شدي ، روي خود را به جانب مسجدالحرام كن و هر جا بوديد روي خود را به سوي آن كنيد تا مردم جز ظالمان ( كه دست از لجاجت برنمي دارند ) دليلي بر ضد شما نداشته باشند .
127 |
* پرسش : از آيات تغيير قبله چه نكاتي استفاده مي شود ؟
* پاسخ : از مجموع آيات ياد شده ، مي توان اسرار تغيير قبله را چنين برشمرد :
1 . از آنجا كه يهود بر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) عيب مي گرفتند كه تو پيرو دين مايي و به سوي قبله ما نماز مي خواني و آن حضرت از اين سخن غمگين بود ، انتظار تغيير قبله را مي كشيد ، و شايد دليل انتظار آن حضرت براي تغيير قبله اين بود كه حقّانيت خويش را نمايان تر كند ؛ زيرا اهل كتاب در كتاب هاي خويش خوانده بودند كه پيامبر جديد ، قبله را عوض خواهد كرد . خداوند نيز براي خشنودي آن حضرت ، فرمان تغيير قبله را صادر فرمود .
2 . از آيه 143 سوره بقره استفاده مي شود كه قبله حتماً بايد كعبه باشد و علت قبله قرار دادن بيت المقدس در ابتدا ، براي آن بود كه مردم امتحان شوند و در زمان تغيير قبله ، آشكار شود چه كساني بي چون و چرا از آن حضرت پيروي خواهند كرد ؛ زيرا تغيير قبله بس گران و ناگوار بود ؛ مگر براي آنان كه خدا هدايتشان كرده بود . يعني برگشتن به كعبه رمز برگشتن به دين ابراهيم و دين توحيد است و اين به معناي هدايت يافتن امت و امت معتدل بودن است : ( لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ) .
3 . از آيه 150 همان سوره برمي آيد كه تغيير قبله ، متضمن فايده هاي بسياري بوده كه برخي از آن ها چنين است :
الف ) به علت اينكه يهوديان در كتاب هايشان خوانده بودند كه قبله پيامبر موعود ، كعبه است ، نه بيت المقدس ، اين حكم باعث شد كه آنان حجتي عليه پيامبر نداشته باشند : ( لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ ) .
ب ) قبله مستقل موجب تمام شدن نعمت خداوند بر مسلمانان شد : ( وَلأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ ) ؛ زيرا اين يك نوع تكامل تربيتي بود ؛ چون مسلمان ها با انضباط اسلامي آشنا مي شدند .
ج ) هدف نهائي اين حكم ، اميد به هدايت به سوي صراط مستقيم الهي است .
128 |
د ) اينكه توجه مسلمان ها به مسجد الحرام و كعبه ، زمينه ساز هدايت آن ها شد و مسلمان ها را از بركات معنوي راه ابراهيم برخوردار ساخت . ( 1 )
* پرسش : در مسأله تغيير قبله در مسجد ذو لقبلتين در بين نماز به پيامبر وحي شد كه از جهت بيت المقدس رو به كعبه كند . آن لحظه پيامبر و مسلمانان مشغول نماز جماعت بودند ، در صورتي كه بيت المقدس و كعبه دقيقاً 180 درجه در جهت مخالف يكديگرند و حضرت پيشنماز بودند . نحوه برگشتن پيامبر خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) و نماز گزاران چگونه بوده است ؟
* پاسخ : مرحوم علامه طباطبايي در ذيل آيه ( فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ) ( 2 ) ؛ ( [ اي پيامبر ! ] پس بگردان خود را به طرف مسجدالحرام و هر كجا كه باشيد ، صورت هايتان و توجهتان را به جانب كعبه بگردانيد . ) فرموده است : چنان كه ملاحظه مي شود در اين آيه ابتدا حكم تغيير قبله متوجه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) شده و بعداً به عموم مسلمانان تعميم داده شده است . اين تعبير مؤيد اين است كه تغيير قبله در حالي واقع شد كه پيغمبر در مسجد مشغول نماز بود و مسلمانان پشت سر حضرت قرار داشتند . ( 3 ) ظاهراً اين واقعه در مسجد ذولقبلتين در سال دوم هجرت واقع شد و اين مسجد در كوي بني سلمه در مدينه بود كه پيامبر مشغول نماز ظهر بود .
در اينجا چند احتمال وجود دارد :
1 . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) مشغول نماز نافله بوده كه تغيير قبله رخ داد . در اين صورت پيامبر به طرف كعبه برمي گردد و نمازش باطل نمي شود و مشكلي پيش نمي آيد . طبق اين احتمال نماز جماعت برقرار نبوده است .
2 . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) مشغول نماز واجب ظهر بوده و تعداد كمي مثلاً يك صف به او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ك : تفسير نمونه ، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ، ج 22 ، ص 193 .
2 . بقره : 144 .
3 . ترجمه تفسير الميزان ، ج 1 ، ص 454 .
129 |
اقتدا كرده بودند ؛ چون تعداد افراد قبيله بني سالم شركت كننده در نماز جماعت ، چندان زياد نبوده است . در اين صورت تغيير جهت مشكلي پيش نمي آورد ، چون همه افراد حدود 180 درجه برمي گردند . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) كه امام جماعت بود ، مي تواند در همان صف اول باشد ، بنابراين با تغيير جهت امام و مأمومان در يك صف به حدود 180 درجه ، مستلزم هيچ حركتي نيست .
3 . تعداد شركت كنندگان در نماز جماعت زياد بوده و چند صف پشت سر پيامبر خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) نماز مي خواندند . در اين فرض وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) به سوي كعبه تغيير جهت مي دهد ، مأمومين كه پشت سر پيامبر بوده اند ، بايد مقداري راه بروند و پشت سر پيامبر قرار بگيرند . در اين صورت حركت كردن و راه رفتن بين نماز به اين مقدار براي نماز اشكالي ندارد ، چنان كه در مواردي حركت و راه رفتن در نماز اشكالي ندارد .
هر يك از اين سه احتمال را بپذيريم ، مشكلي پيش نمي آيد . ( 1 )
4 . احتمال چهارم اينكه پيامبر در پشت سر همه جمعيت باشد بعد صف مردان و در جلو صف زنان باشد كه اين هم خود يك نماز استثنايي به جهت ثبت خاطره تغيير قبله است .
4-تكبير در منا
* پرسش : فلسفه تكبيرات در منا چيست ؟ و فلسفه نام گذاري سرزمين منا چيست ؟
* پاسخ : مي دانيم از دستورهاي مستحب در عيد اضحي يا عيد قربان ، كه در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير نمونه ، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ، ج 1 ، ص 507 .
130 |
روايات اسلامي آمده ، تكبيرات مخصوصي است كه همه مسلمانان بعد از نمازها مي گويند ، چه آنان كه در مراسم حج شركت كرده اند و در منا هستند ، و چه آنان كه در جاهاي ديگرند . كساني كه در منا باشند بعد از 15 نماز كه نخستين آن نماز ظهر روز عيد است و كساني كه در غير منا باشند پس از 10 نماز اين تكبيرها را تكرار مي كنند عبارت تكبيرات چنين است : « الله اكبر ، الله اكبر ، لااله الاالله ، و الله اكبر ، الله اكبر ، ولله الحمد ، الله اكبر علي ما هدانا » در حقيقت اين تكبيرها مجموعه اي است از تكبيرهاي جبرئيل و اسماعيل و پدرش ابراهيم ( عليهم السلام ) و چيزي افزون بر آن .
به بيان ديگر اين تكبيرها خاطره پيروزي ابراهيم و اسماعيل ( عليهم السلام ) را در انجام مأموريت الهي ذبح فرزند در آن ميدان بزرگ آزمايش در نظرها زنده مي كند و به همه مسلمانان چه در منا و چه در غير منا الهام مي بخشد . خداوند متعال در قرآن مي فرمايد :
( وَ اذْكُرُوا اللهَ فِي أَيّام مَعْدُودات ) ( 1 )
و خدا را در روزهاي معين ياد كنيد .
چنان كه در روايات آمده ( 2 ) و به نظر بيشتر مفسران ( 3 ) مقصود از ايام معدودات ، ايام تشريق ، يعني روزهاي يازدهم ، دوازدهم و سيزدهم ذي حجه است و مقصود از ذكر و ياد خدا ، تكبيراتي است كه گذشت .
اما فلسفه نامگذاري منا اين است كه گفته شده جبرئيل به حضرت ابراهيم گفت :
« تَمَنِّ عَلَي رَبِّكَ مَا شِئْتَ . »
هر چه از خدا مي خواهي آرزو كن .
حضرت ابراهيم نيز از خدا خواست به جاي ذبح فرزندش ، قوچي بفرستد . ( 4 ) در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 203 .
2 . كافي ، ج 4 ، ص 516 .
3 . تفسير عياشي ، ج 1 ، ص 99 ؛ تفسير قمي ، ج 1 ، ص 71 ؛ مجمع البيان ، ج 2 ، ص 52 .
4 . علل الشرايع ، صدوق ، ج 2 ، ص 435 .
131 |
نقل ديگري آمده است هنگامي كه جبرئيل ( عليه السلام ) ، آدم ( عليه السلام ) را در زمين رها كرد به او فرمود : آرزويي كن ! حضرت آدم آرزوي بهشت كرد به اين جهت مِنا ناميده شد . ( 1 )
5-فلسفه محرمات احرام
* پرسش : فلسفه تشريع محرمات احرام چيست ؟
* پاسخ : حج ، مجموعه اي منظم از يك سلسله عبادت هاي خاص است كه هر يك به تنهايي در خور توجه است . چنان كه با تكبيرة الاحرامِ نماز ، بسياري از كارها كه با روح عبادت ناسازگار است ، بر نمازگزار تحريم مي شود و با سلام پايان نماز ، آن ممنوعيت ها برطرف مي گردد و چنان كه با نيّت روزه گرفتن و ورود به صبحگاه بسياري از اموري كه با روح پرستش و آزمون الهي مناسب نيست بر آدمي حرام مي شود و با فرا رسيدن شامگاه حلال مي گردد ، در حج و عمره نيز با احرام و لبيك گفتن ، بسياري از امور كه جنبه تعبدي در پرهيز از آن ها قوي بوده و آزمون الهي در آن ها بسيار نيرومند است ، حرام شده و دوره احرام به صورت يك دوره تعبّد محض و امتحان صرف در آمده است . ( 2 ) آنگاه با انجام مناسك حج و فرا رسيدن مراسم تحليل ، عقد احرام گشوده مي گردد و شخص محرم از آن ممنوعيت ها بيرون مي آيد .
خداي سبحان در ايجاد هماهنگي بين تشريع و تكوين ، مكان مقدسي را به معماري دو پيغمبر بنا نهاد و آنجا را كه مطاف بسياري از انبيا بوده يا در آن جا رحلت يافته و به خاك سپرده شده اند ، محل امن قرار داد . آنگاه براي تنزيه و پيراستن مؤمنان از تعلقات و رذائل ، آنان را با آن سرزمين سنگلاخ ، كه هيچ يك از مظاهر حيات در آن نيست ، آزمود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جهت آگاهي بيشتر از وجه تسميه منا ر . ك : امالي ، سيد مرتضي ، ج 2 ، ص 37 .
2 . نهج البلاغه ، خطبه 192 .
132 |
در حالي كه خداوند متعال ، مناطق آبادي در كمال اعتدال آفريد ، به گونه اي كه تفاوت دماي زمستان و تابستان آن ها بسيار اندك است . اگر خانه خدا در چنين مناطقي بود محل تفريح و تفّرج مرفهان مي گشت ، نه مأمن و محل قيام محرومان . از اين رو سرزميني را محل آزمون قرار داد كه انسان ها در پرتو رياضت ممدوحي كه به واسطه محرمات احرام و نيز مناسك حج و عمره انجام مي دهند ، در آن ، از آلودگي ها و تعلقات ، پاك و خالص گردند . ( 1 )
نمونه اي از آزمون الهي در اين سرزمين آن است كه ، از سويي استفاده از عطر و بوي خوش كه بدان ترغيب شده و فضيلت بسيار دارد ، در حال احرام ، حرام است و از سوي ديگر هنگام انجام مناسك حج و عمره ، در تماس و مجالست و همراهي با افراد بدبو ، يا هنگام عبور از كنار قربانگاه ، دست گرفتن بر منافذ بيني از بوي نامطبوع ، حرام است . اين گونه امور انانيّت انسان را شكسته ، تفاخر و تكبر را از روح مي زدايد ، چنان كه با انجام حج و عمره كامل ، آدمي بنده وارسته حق مي شود .
نمونه ديگر از امتحان الهي را مي توان در منع از شكار يافت ؛ زيرا از طرفي صيد حيوانات صحرايي بر محرم حرام مي شود : ( لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ ) ( 2 ) و از طرف ديگر آهوان صحرايي يا كبوتران يا ديگر حيوانات شكاري غير دريايي در تيررس يا دسترس محرم قرار مي گيرند تا روشن شود ، چه كسي از عهده آزمون الهي بيرون مي آيد و چه كسي از انجام اين فريضه الهي محروم مي شود :
( لَيَبلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيء مِنَ الصَّيدِ تَنالُهُ اَيديكُم و رِماحُكُم ) ( 3 )
خداوند شما را به چيزي از شكار كه دست ها و نيزه هايتان به آن مي رسد ، مي آزمايد .
اين دوره سازندگي آن چنان در جامعه اسلامي مؤثّر واقع شد كه آنان كه از خوردن سوسمار در دوران جاهلي نمي گذشتند و براي شكار آن بر يك ديگر پيشي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهج البلاغه ، خطبه 192 ، بند 53ـ65 .
2 . مائده : 95 .
3 . مائده : 94 .
133 |
مي گرفتند ، اكنون به فرمان الهي از آهوان خوش خط و خال صحرا مي گذرند و در دوران تمدن اسلامي بر اثر فرمان وحي ، بر همه اميال و خواسته هاي خود پيروز مي شوند . دوره پر بار احرام در ساختن انسان چنان تأثير بنيادين دارد كه ثمره گواراي آن در عينيت جامعه معتقد و متعهّد به محتواي حج و زيارت ، به خوبي مشهود است .
خلاصه اينكه ، برخي امور كه موجب تيرگي روح و آلودگي جان مي شود در حال احرام تحريم مي گردد ، تا جان خالص و روح پاك ، شايسته طواف خانه خدا شود ، خانه اي كه از هر آلودگي ، پاك و منزه است . خانه خدا محور حريّت و مدار آزادي است ، از اين رو مُحرمي كه آهنگ زيارت خانه خدا را دارد ، حق ندارد صيد حرم را به بند كشد يا در اسير شدنش كسي را ياري دهد يا آن را برماند يا صياد را به سوي آن راهنمايي كند ؛ زيرا همه اين كارها با روحيه آزادي خواهي مخالف است و تا انسان آزاد نشود صلاحيت طواف كوي آزادي را ندارد .
احرام و رعايت حدود آن ، روح را از هر بندي رها و از قيد هر شهوت و غضبي آزاد و فكر را از هر گمان باطلي پاك و دل را از هر خيال خامي نجات مي بخشد .
6-فلسفه سعي و طواف
* پرسش : فلسفه هفت دور طواف و گشتن به دور كعبه چيست ؟
* پاسخ : ابوحمزه ثمالي مي گويد : به امام سّجاد ( عليه السلام ) عرض كردم چرا طواف هفت شوط است ؟ حضرت فرمود : خداوند تبارك و تعالي به فرشتگان فرمود : ( اِنّي جاعِلٌ فِي الاَرضِ خَليفَةً ) فرشتگان بر خلاف سخن خداوند گفتند : ( أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ ) و خداوند در پاسخ آنان فرمود : ( إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ) .
[ به دنبال آن ] خداوند متعال هفت هزار سال نور خود را بر آن ها پوشاند ، و فرشتگان هفت هزار سال به عرش پناه بردند ، آنگاه خداوند بر ايشان رحمت آورد و
134 |
توبه آنان را پذيرفت ، و بيت المعمور را كه در آسمان چهارم است ، براي آنان قرار داد و بيت الحرام را براي مردم [ در روي زمين ] مقابل بيت المعمور قرار داد ( جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً . . . ) ، پس طواف بر بندگان هفت شوط ( هفت دور ) واجب شد ، براي هر هزار سال يك شوط . در نقل ديگري آمده است : طواف قبل از اسلام در ميان قريش عدد خاصّي نداشت ، عبدالمطّلب آن را هفت شوط تعيين كرد و خداوند نيز پس از بعثت پيامبر خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) ، همان را قرار داد . ( 1 )
* پرسش : چرا به هنگام طواف به دور كعبه لباس سفيد مي پوشند ؟
* پاسخ : كساني كه مي خواهند به شهر مكه وارد شوند ، بايد در ميقات محرم شوند و با آداب خاصي وارد حرم الهي شوند . مستحب است زائران خانه خدا لباس احرام سفيد باشد ، از اين رو هنگام طواف كه بخشي از اعمال عمره يا حج است ، با لباس سفيد كه لباس احرام است ، طواف انجام مي گيرد . البته پس از بيرون آمدن از احرام با لباس هاي غير سفيد نيز طواف انجام مي دهند . ( 2 )
* پرسش : فلسفه سعي ميان صفا و مروه چيست ؟
* پاسخ : كوه هاي صفا و مروه در مكه ، همان دو كوهي كه حاجيان هفت بار بين آن دو مي روند و باز مي گردند ، پس از هبوط آدم و حوا ( عليهما السلام ) از بهشت به زمين ، حضرت آدم ( عليه السلام ) بر كوه صفا و حضرت حوا ( عليهما السلام ) بر كوه مروه فرود آمدند .
خداوند متعال مي فرمايد :
( اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعائرِ اللهِ . . . )
صفا و مروه از شعائر و نشانه هاي خداست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علل الشرايع ، صدوق ، ج2 ، ص401 ؛ بحارالانوار ، ج96 ، ص384 ؛ به نقل از ره توشه حج ، ج2 ، ص176 و 177 ، نوشته جمعي از نويسندگان .
2 . ر . ك : التمهيد في علوم القرآن ، محمد هادي معرفت ، ج 1 ، ص 356ـ 361 ، نشر جامعه مدرسين .
135 |
در شأن نزول اين آيه در بسياري از رواياتي كه از طريق شيعه و اهل تسنن نقل شده چنين مي خوانيم كه در عصر جاهليت ، مشركان بالاي كوه صفا ، بتي به نام « اساف » و بر كوه « مروه » ، بت ديگري به نام « نائله » نصب كرده بودند و هنگام « سعي » از اين دو كوه بالا مي رفتند و براي تبرك با دست خود آن دو بت را مسح مي كردند . مسلمانان به گمان اينكه سعي ميان « صفا » و « مروه » از سنت جاهلي است ، آن را نوعي شرك مي دانستند و كراهت داشتند ، تا اينكه خداوند در آيه ياد شده سعي بين صفا و مروه را از ( شعائر الله ) دانست . ( 1 )
عده اي نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) آمدند و گفتند : اي رسول خدا ! سعي اي كه مردم در صفا و مروه مي كنند به واسطه اين دو بت است و اين موضوع از شعائر الهي نيست ؛ در اين هنگام ، خداوند متعال اين آيه شريفه را نازل فرمود و به آنان فهماند كه « صفا » و « مروه » از شعائر الهي است و اگر مردم نادان ، آن ها را آلوده كرده اند ، دليل اين نيست كه مسلمانان از سعي در ميان اين دو خودداري كنند . به بيان ديگر سعي بين صفا و مروه يادآور حالت هاجر مادر اسماعيل است كه در سعي خود جفا نكرد و از مروت خارج نشد و حدود را فراموش نكرد . و اين نبود كه براي رسيدن به هدف دست به هر كاري دست بزند ، كه سعي او منطبق با سنت است و از حدود الهي تجاوز نكرده است . ( 2 )
از امام صادق ( عليه السلام ) روايت است كه فرمود : سعي ميان صفا و مروه بدان سبب مقرر گرديد كه ابليس بر ابراهيم ( عليه السلام ) نمايان شد ، جبرئيل به ابراهيم دستور داد كه بر او حمله كند و او حمله كرد و ابليس فرار كرد و ابراهيم در پي او دويد ، از اين جهت سعي ميان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير طبري ، ج 2 ، ص 28 .
2 . آنچه در سعي مهم است اين است كه آيا من در اين حركت و رفت و برگشت واثق هستم ؟ و اگر به خاطر امر حق تكليفي به عهده من گذاشتند ، آيا ساعي هستم ؟ آيا در سعيم بين صفا و مروه هستم ؟ و در سعيم شتاب دارم يا نه ؟ و اين مهم است كه ما محاسبه كنيم و به اين نكته برسيم كه ما درامور خودمان چقدر ساعي هستميم و در امري كه به اسلام ما ، به دين ما و به ملت ما برخورد مي كند سعي و كوشش داريم يا نه ؟ آيا در سعيمان مخلص هستيم ، آيا در اخلاصمان متوجه هستيم يا نه ؟ حدود را مراعات مي كنيم يا نه ؟ اين ها نكته هاي دقيقي است كه بايد مورد توجه واقع شود . صفايي حائري ، علي ، حقيقت حج ، ص 16 .