درس ششم :غذای دل
درس ششم :غذای دل غذای مادی جسم وبدن را وغذای معنوی روح وجان را پرورش می دهد و انسان باید هم در غذای جسمانی خود دقیق شود وهم در غذای دل وجان خود دقت کند که مبادا از غذای آلودهای تغذیه شود و جان ودل او را بیمار کند یا به هلاکت افکند قرآن می فرماید( [1])"
درس ششم :غذاي دل
غذاي مادي جسم وبدن را وغذاي معنوي روح وجان را پرورش مي دهد و انسان بايد هم در غذاي جسماني خود دقيق شود وهم در غذاي دل وجان خود دقت كند كه مبادا از غذاي آلودهاي تغذيه شود و جان ودل او را بيمار كند يا به هلاكت افكند قرآن مي فرمايد( [1])" انسان بايد به غذاي خويش بنگرد" در روايتي از امام (ع)آمده است كه منظور از« طعام »در آيه مباركه" علم و دانشي" است كه غذاي روح انسان است، پس بايد بنگرد كه آن را از چه كسي گرفته است؟( [2]) بدون شك انسان داراي دو گونه غذا است :غذايي كه مايه پرورش تن اوست و غذايي كه مايه پرورش روان اوست يكي براي بقاي جسم و ديگري بقاي روان. چه اينكه تغذيه كننده به غذا باقي است. خواه غذاي ظاهري، خواه غذاي باطني.
ونيز انسان داراي دو ظرف است براي دو گونه غذا: يكي ظرف آب و نان ، و ديگري ظرف دانش. ظرف نخستين تا اندازه اي غذا قبول مي كند و از پذيرفتن بيشتر از آن خودداري مي كند، و بدان رغبت نمي كند، و از خوردن آن لذت نمي برد؛ اما دانش پژوه هر چه بيشتر دانش تحصيل مي كند به بالاتر گرايش پيدا مي كند و از فهميدن آن لذت بهتر مي برد و شوق و ذوق وي به دانش بيشتر مي گردد و عشق و علاقه اش در تقرب به دانشمندان فزونتر مي شود. پس ظرف نان و دانش يك چيز نتواند باشد و مسلماً هر يك را ظرفي جداگانه است. و اين هر دو قسم ظرف را هر شخص انساني دارد ولي اين كجا و آن ظرف كجا.
براساس سنخيت، گرسنگي معده به فرا گرفتن دانش رفع نمي شود. خواندن و دانستن يك مطلب علمي كار يك لقمه نان را براي دانشمند گرسنه نان نمي كند، او هر چه دانش آموزد بايد نان بخورد تا از گرسنگي بدر آيد. و چنان كه به عكس طالب علوم و معارف به خوردن نان و آب به مقصود خود نمي رسد، آنچه بايد او را از آن گرسنگي و تشنگي بدر آرد غذاي علم است نه اين آب و نان.
پس اين دو غذا دو جنس متفاوتند، بديهي است همچنان كه اين دو غذا دو گونه اند از دو جنس اند بايد هر يك از آن دو ظرف تغذيه كننده هم از دو جنس باشند. ظرف غذاي علم از جنس علم بايد باشد، وظرف غذاي نان از جنس نان. پس بين غذا و ظرف آن سنخيت و مشابهت است. ( هزار و يك كلمه).
اگر انسان غذايش انساني شد، ميوه اش نيز انساني خواهد شد كه غذاي او علم و عمل صالح است كه علم و عمل انسان پرور و انسان سازند.
تو انساني چرا مردار خواري چرا از سفره خود بر كناري
غذاي تو چرا لاي ولجن شد طباع تو بط و زاغ و زغن شد
انسان به عنوان انسان غذاي او غذاي انساني است كه علم و معرفت است و اين غذا عين ذات او مي گردد، پس درحقيقت اصل ذات انسان دانش است، و به عبارت ديگر انسان دانش است، و هرچه دانش او بيشتر مي گردد، به حسب وجود، انسان تر مي شود .
انسان موجودي آسماني وغذاي اوآ سماني است وآن علمي است كه خداوند آن را در دل او مي اندازد علم غذاي حقيقت انسان است كه خداوند از ملكوت عالم در جان اووارد مي كند. . و نور در دل ايجاد مي نمايد در واقع انسان همانند درخت واژگوني است كه ريشه اش به طرف آسمان است و از آنجا غذا مي گيرد.
اي عزيزاگر غذاي دل مي طلبي، اهل سحر باش ؛ اهل مناجات و دعا باش ؛ ،دردل شب كه درهاي رحمت الهي باز است و همگان به ارتزاق از نعمت حضور و مجالست با ربّ ودود دعوت مي شوند بهترين زمان براي دلدادگي با محبوب است ؛ در آن هنگام كه , نه سر و صدايي و نه هياهويي ؛ تويي و خالق يكتا كمر همت ببند ،از جا برخيز واز نسيم سحري تغذيه نما، اگر در دل شب , با سوز و دعا , قطره ي اشكي از چشمت جاري شد سر به سجده گذار , كه نسيم رحمت الهي وزيده پس خود رامعرض آن قرار ده كه در اين هنگام ديگر هيچ مانعي بين تو و خداي تو نيست پيامبر فرمود: «براي پروردگار شما در دوران عمرتان نسيمهاي رحمتي است، بهوش باشيد و خود را در معرض آنها در آوريد».([3])
گفت پيغمبر كه نفحتهاي حق اندرين ايـــــام مي آرد سبق
گوش هش داريد اين اوقات را در ربائيد اين چنين نفحات را
بالاخره آنكه انسانيت را طالب است دست طلب بر دامن شب است تا خويش را ببيند و به تماشاي آنچه كه در خود كاشته است بپردازد