بخش 3

فصل دوم : حج و تاریخ 1  ـ  اعلاق النفیسه 2  ـ  الاصنام 3  ـ  اخبار مکّه پیامبران حج گزار تلبیه پیامبران امّتهایی که در مکّه درگذشته اند خداوند متعهد روزی مردم مکّه است سنگ نبشته حجر اسماعیل دو سند مسین اولین خونریزی در مکّه حرمت کعبه در عمل وجه نامگذاری کعبه به بیت العتیق داوری یعمربن عوف انحراف از دین حنیف ابراهیم (علیه السلام) اوّلین منحرف اساف و نائله


51


قرار  مي دادند.

سپس تأكيد مي كند كه حج بايد با اخلاص كامل انجام شود و نداشتن خلوص نيّت در عمل ، حج را مايه سقوط از نيمه راه مي داند: { حُنَفاءَ للهِ غَيْرَ مُشرِكِينَ بِه وَ مَنْ يُشرِكْ بِاللهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَّفُهُ الطَّيرُ اَوْ تَهْوي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكان سَحِيق}. و در آيه بعد مي فرمايد : { ذلِكَ وَمَنْ يُعَظِّم شَعائِرَاللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ}هر كس كه داراي قلب پاكي باشد، شعائر الهي را بزرگ مي شمارد و شعائر، منحصر به يك مورد خاص نيست. يك موردِ آن، شعائر حج است كه از نيّت تا آخرين عمل حج را شامل مي شود، هر چند تصريح نشده ولي بيشتر نظر به قرباني دارد كه آن، از جمله شعائر است و اين را از طريق مِنْ مي توان فهميد كه مِن بعضيه است.(1)

اينكه در آيه از تعظيم قرباني سخن به ميان آمده، منظور عظمت جسم قرباني نيست بلكه عظمت در بزرگ شمردن عمل قرباني است و اين تعظيم موضوعي اعتقادي است كه با قصدِ قلبي ارتباط دارد و همانگونه كه مي دانيم يكي از معاني حج قصد است.

اين آيات، خرافات و تفكّرات جاهليّت در ارتباط با حج را نفي مي كند. يكي ديگر از خرافات، در ميان حاجيان دوره جاهلي و حتي صدر اسلام اين بود كه وقتي تصميم به حج مي گرفتند و احرام مي بستند، قرباني را با خود مي بردند، نه بار بر او مي نهادند و نه اگر قابل سواري بود بر او سوار مي شدند و نه شير او را مي دوشيدند. براي نفي اين خرافات، آيه زير نازل شد:

{ لَكُم فِيها مَنافِعُ إِلي اَجَل مُسَمّي ثُمَّ مَحِلُّها إِلي اْلبَيْتِ الْعَتِيقِ}.(2)

در حيوانات قرباني، منافعي است براي شما تا زمان معيّن (روز ذبح آنها)، سپس محلّ آن، خانه كعبه، آن خانه قديمي و گرامي است، ( اگر قرباني براي عمره مفرده باشد در سرزمين مكّه و اگر براي حج باشد در منا نزديك مكّه محلّ ذبح آن خواهد بود).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج14، صص 97 ـ 96

2 ـ حج: 33


52


اين بهره برداري در هر مورد و هر وضعيتي بايد عادلانه باشد و به هيچ وجه نبايد باري بيش از حدّ توان و معمول، بر مركبي نهاد و يا براي دوشيدن شير، نبايد حيوان را تحت فشار قرار داد. اين دستوري است عادلانه كه از افراط و تفريط به دور است; زيرا به طوري كه از آيه دوم سوره مائده فهميده مي شود، بعضي براي قرباني خود هيچ اهمّيتي قائل نبودند و حتي پيش از موعد، آن را ذبح نموده و از گوشتش استفاده مي كردند. خداوند در اين آيه آنها را از اين گونه اعمال منع كرده است.

به هر صورت، نتيجه آيات آن است كه قرباني بايد با رعايت شرايط خاصّي در محلّ خود ذبح شود; اگر براي حج است در منا و اگر براي عمره مفرده است در سرزمين  مكّه.

{ وَلِكُلِّ اُمَّة جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ الله عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الأَنعامِ فَإِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ اَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الُْمخْبِتِينَ}.(1)

براي هر امتّي قربانگاهي قرار داديم تا نام خدا را (به هنگام قرباني) بر چهارپاياني كه به آنها روزي داده ايم ببرند و خداي شما، معبودي واحد است، در برابر فرمان او تسليم شويد و بشارت ده متواضعان وتسليم شوندگان را.

اين آيه پاسخي است به پرسشي كه ممكن است بعضي مطرح كنند كه: اين چه كاري است؟ مسلمانان حيوانهاي بي گناه را بدون جهت مي كشند، مگر خداوند نياز به خونريزي دارد؟ مگر خداوند نيازمند به قرباني است و...؟

خداوند مي فرمايد: قرباني كه به صور گوناگون و گاهي به صورت خرافي انجام مي گيرد، بايد براي خدا، با ياد خدا و با نام خدا باشد، اين خود يك دستور است كه انسانهاي متواضع و تسليم در برابر اوامر الهي بدون چون و چرا انجام مي دهند و خداوند آنها را به پاداش نيكو بشارت مي دهد.

در آيه 36 اين سوره مي فرمايد:

و شترهاي چاق و فربه را براي شما از شعائر الهي قرار داديم. در آنها براي شما خير و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حج: 34


53


بركت است. نام خدا را (هنگام قرباني كردن آنها) در حالي كه به صف ايستاده اند ببريد; هنگامي كه پهلوهايشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخوريد و از آن به مستمندان قانع و فقيران معتر و سائل نيز اطعام كنيد، اينگونه ما آنها را مسخّرتان ساختيم تا شكر خدا را بجاي آوريد.

فايده اصلي قرباني كردن، آشنايي با عظمت خداوند است كه دستورات او بدون چون و چرا اجرا شود و حاجي بداند كه خداوند از يك طرف او را مكلّف به انجام اين تكاليف كرده و از سوي ديگر حيوانات را مسخّر و مطيع وي ساخته است تا از آنها در راه اجراي اوامر الهي و قربان كردن بهره ببرد و از اين طريق متوجّه شود كه آنچه هست از آنِ اوست و به فرمان او.

گفتيم كه حج نمونه اعلاي بندگي و عبوديّت است و آنان كه بدون چون و چرا به اوامر الهي در اين باره عمل كنند، اخلاص خود را به اثبات رسانده و از امتحان الهي سرافراز بيرون آمده اند.

پس از جريان حديبيّه، وقتي مسلمانها در حال احرام بودند، صيدهاي فراوان در مسير آنها بود كه حتي بدون استفاده از وسائل صيد، مي توانستند آنها را بگيرند. خداوند براي امتحانِ درجه ايمان آنها، اوّلين آيه سوره مائده را نازل كرد و با صدور اين فرمان، صيد در حال احرام را تحريم كرد.(1){ يا اَيُّهاَ الَّذِيِنَ آمَنُوا اُوفُوا بِالْعُقُودِ اُحِلَّتْ لَكُمْ بَهيِمَةُ الأَنعامِ إِلاّ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ مُحِلّيِ الصَّيدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ الله يَحْكُمُ ما يُرِيدُ}.(2)

تحريم صيد، هم در حالت احرام حج است و هم به هنگام احرام عمره، شرح بيشتر تحريم صيد را در آيات 95 و 96 همين سوره مائده مي توان ديد. در آيه 95 ، صيد در حال احرام به صراحت منع شده است ليكن از آنجا كه بشر فراموشكار است و ممكن است مرتكب اشتباه شود و در حال احرام صيد كند، كفّاره اشتباه را نيز در همين آيه تعيين كرده
است كه بايد حيواني همانند همان صيد را قرباني كند و گوشت آن را به مستمندان بدهد;

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج5، ص80

2 ـ مائده: 1


54


اگر صيد غير مجاز، در حال احرامِ عمره باشد كفّاره قرباني را در مكه بپردازد و اگر در احرام حج اتفاق بيفتد در منا قرباني كند.(1)

در صورتي كه شخص خاطي توان قرباني نداشته باشد، مي تواند معادل آن را صرف اطعام مساكين كند و در صورت عدم تمكّن مالي معادل آن روزه بگيرد.(2)

با توجه به اينكه در آيه 96 سوره مائده صيد دريا را حلال دانسته و فرموده است : { اُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ و...} بايد ديد چه فلسفه اي در اين سخن است كه صيد دريا حلال ولي صيد خشكي تحريم شده است.

شايد بتوان فلسفه اين منعها و جوازها را در ارتباط با صحراي خشك عربستان وبخصوص محدوده حرم دانست كه اگر قرار باشد انبوه جمعيّتي كه از سراسر كشورهاي اسلامي در ايّام حج حاضر مي شوند، در صيد آزاد باشند نسل بسياري از حيوانات حوالي مكّه منقرض مي گردد و اين دستوري است براي حفظ محيط زيست .

و اينكه صيد دريا را آزاد گذاشته، به خاطر وسعت دريا و فراواني صيدهاي دريايي است كه نقصاني چشمگير بدان راه نخواهد يافت. در ضمن زائران نيز در تنگناي كمبود تغذيه قرار نمي گيرند. او حكيم است و تمام اوامر و نواهي اش از روي حكمت صادر مي گردد.(3)

در آيه 79 همين سوره، مهمترين فلسفه حج را بيان كرده و فرموده است: { جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ...} . در آيات پيشين سخن از تحريم صيد در حال احرام بود و اين آيه اهميّت كعبه را از جهت سازماندهي به زندگي مردم بيان كرده و گفته است: خداوند كعبه را براي قيام مردم قرار داد; يعني اينكه مردم در كعبه گِرد آيند و كنگره عظيم حج را برگزار كنند و به اوضاع و احوال اجتماعي، اقتصادي و سياسي خود سر و سامان دهند و با اتّحاد و اتّفاق، در مقابل مفاسد اجتماعي و مظالم دشمنان دين و مردم قيام كنند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج5، صص 84 ـ 83

2 ـ در اين گونه موارد به ازاي هر 750 گرم گندم يك روز روزه محاسبه مي شود، از اين رو روزهاي روزه به تناسب ارزش قرباني است كه به عنوان كفاره داده مي شود.

3 ـ تفسير نمونه ، ج 5 ، صص 89 ـ 86


55


و خلاصه با توجّه به توسّع معناي قيام ، همه كار خود را سر و سامان بخشند.

چون براي تشكيل چنين اجتماع عظيم و كنگره بزرگ جهاني، امنيّت لازم است، وقت آن را در ماههاي حرام مقرر كرده است و چون اين اجتماع عظيم در سرزميني غير قابل كشت و بي آب و علف تشكيل مي گردد، دستور هدي و قلائد را نيز در آيه داده است.

نكته اي كه از اين قسمت اخير استنباط مي شود ـ البته در جايي نديده ام ـ اين است كه توجّه به مسائل مادي، اداري و سياسي قاعدةً بايد پس از انجام مناسك و اعمال حج باشد; زيرا اولا : { وَللهِِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ...} است; يعني در حج تنها خدا در نظر است نه چيز يا كس ديگر. ثانياً : هدي و قلائد در روزهاي آخر حج است كه مي تواند به مصرف تغذيه برسد نه در بين مناسك و اعمال حج.

بعضي از آيات كه در ارتباط با حج نازل شده، گوشه هايي از سياست و مديريّت پيامبر را در بردارد; از آن جمله است آيه :

{ وَ أَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِليَ النّاسِ يَوْم الْحَجِّ الأكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشرِكِينَ وَ رَسُولُهُ فَأِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُم فَاعْلَمُوا اَنَّكُْم غَيرُ مُعْجِزِي اللهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذاب اَلِيْم}.

در اين آيه كه سخن از پيمان مشركان است، تأكيد بيشتري شده و از نظر سياسي تنها مشركين مورد خطاب قرار نگرفته اند بلكه همه انسانها مخاطب اند، تا راه بهانه جويي را بر مشركان بسته باشد و زبان مفسدان و بدگويان نيز قطع شود، خطاب به همه مردمي است كه آن روز در مكّه بوده اند، مشركين را با تأكيد بيشتر از طريق تشويق و تهديد هدايت مي كند و مي گويد: { فَإِنْ تُبْتُمْ خَيْرٌلَكُمْ} پس از آن، به مخالفان لجوج و متعصّب هشدار مي دهد كه: { وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّكُمْ غَيْرُ مُعجِزِي الله} و در پايان به كساني كه با سرسختي مقاومت مي كنند اعلام خطر مي كند: وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذاب اَلِيم .

پيشتر گفتيم كه پيامبر افتخار و باليدن به پدران و اجداد و مقامات را از ميان برد. در سوره توبه آيه 19 به موردي از اين به خود باليدنها و افتخارات پوچ اشاره كرده و ماجرا به


56


اين صورت است كه شيبه و عبّاس بر يكديگر فخر مي كردند، عبّاس به سقايت خود مي باليد و شيبه به كليد داري كعبه و مسؤوليّت تعميرات بيت الله مباهات مي كرد. در اين حال علي(عليه السلام) رسيد، وقتي متوجّه مفاخره آنها شد فرمود : من افتخاري دارم كه شما نداريد! در پاسخ به پرسش آنها كه چيست افتخار تو؟ فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان آورديد . و آيه ذيل در اين باره نازل شد: { أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجاهَدَ فِي سَبِيلِ اللهِ... .(1)

سخن خود را در اين مورد با داستان حديبيّه به پايان مي بريم: در ارتباط با داستان حديبيّه، پيامبر در مدينه خواب ديد كه با ياران خود براي انجام عمره وارد مكّه شده ليكن چون در آن سال عمره عملي نشد و كفّار حديبيّه مانع انجام مناسك آنها شدند، عدّه اي گرفتار ترديد شدند و اين آيه در راه بازگشت به مدينه نازل شد:

} لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اْللهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيْباً}.(2)

در آيه، به قسمِ مؤكّد قولِ تشرّف همگان را داد و سال بعد به واقعيّت پيوست و چون اين عمره قضاي سال گذشته بود، عمرة القض ناميده شد. در همين حج بود كه پيامبر به مسلمانها دستور داد هنگام طواف به سرعت حركت كنند و بازوان نيرومند خود را از زير احرام آشكار كنند تا در دل كفّار رعب و وحشتي از نيرومندي مسلمانها ايجاد شود و اين مقدمّه اي شد براي فتح مكّه كه در سال بعد روي داد.(3)

در اين آيه نيز به آدابي از مراسم حج عمره كه محرم با انجام آن از احرام خارج مي شود يعني تقصير اشاره شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ توبه: 19

2 ـ فتح: 27

3 ـ همان ، ج 22 ، ص 108


59


 

فصل دوم : حج و تاريخ

 

تاريخ آينه تمام نماي گذشته است; گذشته اي دور و دراز با اتفاقات گوناگونش، با فراز و نشيبهايش، با جنگها و ويرانيهايش ، با حوادث طبيعي و آسماني اش و . . .

با نگاهي به تاريخ خواهيم ديد كه حج و مقصد اوليّه حجّاج; يعني كعبه چه حوادثي را به خود ديده و چگونه قرنها، از زمان آدم(عليه السلام) تاكنون، پا برجامانده و تا قيامت پابرجا و استوار خواهد ماند؟!

نمونه هايي از آنچه بر كعبه و مسجد الحرام گذشته; اعم از تخريبهاي پياپي سيلها، آتش سوزيها، حملات و... را به نقل از كتب تاريخ خواهيم آورد و سعي خواهيم كرد در نقل مطالب وبررسي كتب تاريخ، ترتيب زماني را رعايت كنيم تا سير تحوّلات و تغييراتي كه در اين عمل عبادي ـ سياسي واماكن متبركه متعلّق به آن حاصل شده، به ترتيب بيان شود:

1 ـ اعلاق النفيسه:

كتابي است در تاريخ و جغرافيا ، به قلم احمد بن عمر بن رسته كه دكتر حسين قره چانلو آن را ترجمه كرده و انتشارات امير كبير در سال 1365 منتشر ساخته است. اين كتاب مربوط به قرن سوم هجري بوده و در توصيف اماكن، بسيار ارزنده است . نويسنده در ارتباط با اوضاع و احوال مكه، بنيان كعبه و ساختمان و اوصاف آن، سخن گفته و تجديد بناها ، تعميرات و تغييرات كعبه و حرم را شرح داده است. او همچنين به چگونگي كعبه در عهد ابراهيم(عليه السلام) تا قرن سوم (زمان تأليف كتاب) پرداخته و اندازه هاي داخل وخارج و طول و عرض كعبه را نشان داده و روزنه هاي كعبه را كه براي


60


روشنايي تعبيه شده بوده، گزارش كرده است.

لوح ديوار كعبه، اندازه آن، اوصاف پلّكانهاي كعبه، فاصله ستونهاي ديوار خانه كعبه وصف ازاره مرمرين فرودينِ درون كعبه، تعدادلوح هاي سفيد، سرخ وسبز ازمطالب آن است.

او همچنين ازاره فوقاني و تعداد الواح آن را باز نموده، درباره پوشش زمين كعبه به مرمر ، شاذروان، حجر اسماعيل، حجر الأسود و قاب نقره اي آن و فاصله حجرالأسود تا زمين و اندازه مقام ابراهيم قلم فرسايي كرده است .

زمزم، پيدايش آن، دعاوي مالكيّت بر زمزم و حفر آن توسط عبدالمطلب بن هاشم، عمق چاه، ذكر نامهاي آن، وصف مسجد الحرام و اندازه دقيق آن، شماره ستونهاي مسجد و چگونگي رنگ و زينت آنها از مطالب اين كتاب مي باشد.

درهاي مسجدالحرام، تعداد و اندازه هاي طول وعرض آنها، تعميرات ياتزييناتي كه در طول زمان توسط اشخاص تا عصر مؤلف انجام شده، صفحاتي از اين كتاب را پر كرده است.

درباره اندازه طوافهاي واجب، سعي بين صفا و مروه، چگونگي بناي پلّكان صفا و مروه، جايگاه اصلي مقام ابراهيم و انتقالش به محل فعلي (در قرن سوم)، اندازه هاي مساجد مختلف (مزدلفه و منا) تعداد ميلهايي كه از مسجد الحرام تا موقف عرفه قرار داشته، مطالبي آورده و جاي آنها و حتي سازندگان و نصب كنندگان بعضي از آنها را معرفي كرده است.

او همچنين حدود و ويژگي هاي حرم را شرح داده و درباره جنبه هاي اعجاز آن، نمونه هايي را آورده و اين موضوعات حدود 35 صفحه از كتاب را پر كرده است.

ابن رسته در بناي كعبه توسط حضرت آدم(عليه السلام) روايتي از كعب نقل كرده كه خداوند فرشته اي به سوي آدم(عليه السلام) فرستاد و محلّ خانه و حدود آن را به وي نشان داد و به او دستور بنياد كعبه را داد. و اضافه كرده: خانه كعبه، مقابل بيت المعمور است.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعلاق النفسيه، نوشته ابن رسته، ترجمه و تعليق دكتر حسين قره چانلو، چاپ اول ، مؤسسه مطبوعاتي امير كبير 1365 ، ص35


61


از ابن عباس نقل شده كه كعبه در مقابل بيت المعمور و درست در زير آن واقع است; بگونه اي كه اگر از بيت المعمور چيزي فرو افتد، درست بر روي كعبه قرار مي گيرد.(1)

گويد: چون آدم(عليه السلام) از بناي خانه فارغ شد، قصد حج كرد تا به منا و عرفه رسيد و به هنگام بازگشت، فرشتگان او را در ابطح ديدند و گفتند: اي آدم، حجّ تو قبول باد! ليكن ما دو هزار سال قبل از تو حج گزارديم.(2)

از عروة بن زبير نقل شده: زماني كه آب زمين را فرا گرفت، خانه در بلندي افتاد و در جاي آن تپه اي قرمز رنگ باقي ماند. خداوند هود را براي ارشاد قوم عاد فرستاد و او تا پايان عمر مشغول ارشاد و هدايت آنان بود و حج نكرد. سپس صالح را به پيامبري قوم ثمود فرستاد او نيز به ارشاد قوم ثمود مشغول بود و حج نكرده درگذشت. سپس خداوند ابراهيم(عليه السلام) را فرستاد، او خانه را زيارت كرد و چون از مراسم آگاهي داشت مردم را به زيارت خانه دعوت كرد. پس از اين، خداوند هر پيامبري را كه مي فرستاد حج بيت الله را انجام مي داد.(3)

درباره بناي كعبه توسط ابراهيم(عليه السلام) از وهب بن منبه نقل كرده كه چون خداوند حضرت ابراهيم رامأمور بناي كعبه كرد، او به جستجوي نخستين پايه اي برآمد كه فرزندان آدم نهاده بودند. ابراهيم(عليه السلام) پي ها را حفر كرد تا به ستونهايي كه فرزندان آدم بنا كرده بودند رسيد. خداوند محلّ كعبه را به وسيله ابري سايه كرد و ثابت نگهداشت و آن سايه محدوده خانه را مشخص مي كرد، تا آنكه ابراهيم(عليه السلام) آنها را به اندازه قامت انسان بالا آورد و اين معناي قول خداوند است كه: { وَاِذْ بَوَّأْنا لاِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيتِ ...}.(4)

ابن رسته ، ارتفاع و طول و عرض خانه كعبه را كه ابراهيم(عليه السلام) بنا كرد، به ترتيب 9 ، 30 و 22 ذراع نوشته و كعبه در آن زمان بدون سقف بوده است. قريش كه در عصر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعلاق النفسيه، ص 35

2 ـ همان ، ص 36

3 ـ همان ، ص 37

4 ـ همان ، ص 40


62


جاهليت آن را تجديد بنا كردند، 9 ذراع بر ارتفاع آن افزودند و سقفي هم براي آن ساختند. در اين تجديد بنا، شش ذراع و يك وجب از طول كعبه كاستند و به حجر اسماعيل افزودند; به طوري كه از محيط كعبه كاسته شد.

خانه كعبه به همين شكل بود تا عبدالله بن زبير خانه را خراب كرد و آن را به صورتي كه ابراهيم(عليه السلام) بنا كرده بود برگرداند و ارتفاع آن را به 27 ذراع رسانيد و درب آن را همسطح زمين قرار داد و پشت خانه مقابل اين در، درِ ديگري گشود.

چون هفتاد تن از پيران قريش گواهي دادند كه قريش به علّت كمي پول هفت ذراع از محيط خانه را كم كرده اند، ابن زبير آن هفت ذراع را به محيط خانه افزود و سنگفرشها و ستونهاي زيبايي را كه ابرهه در كليساي صنعا به كار برده بود، براي او آوردند و وي آنها را در ساختمان كعبه به كار برد. ستونها به نظر بينندگان، طلا جلوه مي كرد; زيرا رنگ آنها زرد طلايي بود. ابن زبير دو در براي كعبه قرار داد كه از يك در وارد و از درِ ديگر خارج مي شدند. خانه كعبه تا كشته شدن عبدالله بن زبير به همين شكل باقي بود.(1)

پس از آن، حَجّاج مكّه را فتح كرد و به دستور عبدالملك مروان كعبه را ويران ساخت و آن را به صورت پيش از بناي ابن زبير در آورد و ابن رسته در ارتباط با مطلاّ كردن ناودان كعبه و در قاب طلا گرفتن لوحي كه در درون كعبه بود ، و تغييرات بعدي به تفصيل سخن گفته است.

ابن رسته نوشته است: تمام سنگهاي مرمر سفيد و سرخ و سبزي كه درون كعبه را پوشانده بود، و ليدبن عبدالملك فراهم آورده است. او اول كسي است كه خانه كعبه را با سنگ مرمر زينت داد و مساجد را زيور بندي كرده.(2)

به فرمان محمد امين فرزند هارون الرشيد ، تزييناتي در در و ديوار كعبه انجام شد. پس از آتش سوزي مهيب كعبه ، ابن زبير حجرالأسود را كه چند تَرَك برداشته بود، محكم كرد ولي چون نقره ها نازك شده و سنگ تكان خورده بود، هارون الرشيد كه در سال 189

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابوالحسن علي بن حسن مسعودي، مروج الذّهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده ، انتشارات علمي و فرهنگي ، ج 2 ، ص 87

2 ـ اعلاق النفسيه، ص 47


63


حج عمره گزارد، فرمان داد تا ركني را كه حجرالأسود بر آن نصب است با الماس از بالا و
پايين سوراخ كنند. سپس نقره مذاب در آن بريزند و همان نقره هاست كه تا به امروز باقي مانده و سنگ را در جاي خود ثابت نگهداشته است.

نويسنده گفته است : اوّل كسي كه براي چاه زمزم سنگ مرمر و پنجره به كاربرد ابوجعفر منصور بود كه در زمان خلافت خود انجام داد.

آنگاه مهدي در عهد خلافت خويش كار ابوجعفر را تعقيب كرد، سپس محمد بن فرج رخّجي درسال 220 زمان خلافت معتصم آن را دگرگون ساخت و بر تمام بالاي چاه گنبدي از چوب ساج پوشاند و روي آن را زيور بندي كرد و از داخل گنبد را مذهّب ساخت.(1)

ابن رسته مي نويسد : در طي قرون متمادي كه مردم به حج رفته و رمي جمره كرده اند، هيچ تغييري در محل رمي پيدا نشده و اگر محل شگرف و اعجوبه نمي بود ، بايد تاكنون به صورت كوهي در مي آمد. حال آنكه سيل هرگز آنجا را نمي شست و مردم از آنجا سنگ بر نمي گرفتند.(2)

2 ـ الاصنام:

ابو منذر هشام بن محمد كلبي (متوفاي سال 204 هـ .) با نگارش كتاب الاصنام ، پيشينه بت پرستي را با استناد به مدارك معتبر مشخص كرده است. او از قرآن كريم، احاديث و رواياتي كه با دو واسطه به ابن عباس مي رسد بهره برده است و مآخذ مهم در الأصنام عبارتند از : آگاهاني همچون ابو صالح باذان، بنده آزاد شده امّ هاني كه ابن سعد در كتاب طبقات وي را از محدّثان ثقه شمرده است و شرقي بن القطامي (متوفاي سال 155 هـ . ) موسوم به وليد بن حصين بن حبيب بن جمال كلبي مكنّي به ابوالمثني كه از
راويان اخبار و انساب عرب بوده و ابو مسكين حرّبن مسكين از موالي قبيله نخع كه ابوالفرج اصفهاني در كتاب اغاني بيش از ده مورد به اقوال او استناد جسته و محمد بن سائب كه پدرش در علم تاريخ و انساب و تفسير و حديث شهرتي داشته و ثعلبي و ابن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعلاق النفسيه، ص55

2 ـ همان ص 68


64


عساكر در تفسير و تاريخ خود و نيز شهرستاني در الملل و النحل كه از تاريخ اوس و خزرج و وابستگان آنها بيش از همه مطلع و بر چگونگي حجّ قبايل واقف بوده و اعمال آنها را در مواقف و مراسم زيارت منات به هشام گفته است.

كلبي مي گويد: نخستين پايه بت پرستي را يكي از فرزندان قابيل گذاشت. وي ماجرا را بدين مضمون آورده: آدم(عليه السلام) را پس از مرگش در مغاره اي دفن كردند ـ در همان كوه نوذ كه آدم از بهشت برآن فرود آمد.(1) فرزندان شيث به زيارتش مي آمدند و فرزندان قابيل به آن راه نداشتند. يكي از فرزندان قابيل به ديگران گفت: چون شما از آن مرقد بهره اي نداريد من براي شما زيارتگاهي درست مي كنم كه از رفتن به محلّ مرقد بي نياز باشيد. براي ايشان بتي تراشيد تا به زيارتش بروند! و او اول كسي است كه بت تراشيد.(2)

كلبي گفته است وَدّ  ، سُواع  ، يَغُوث  ، يَعُوق  ، نَسر از مردمان صالح بودند و همه در يك ماه مردند، خويشاوندان آنها بر آنها سوگوار بودند، مردي از فرزندان قابيل براي آنها پنج مجسّمه به شكل خودشان ساخت و مردم به زيارت آن مجسّمه ها مي آمدند . در نسل سوّم كراماتي هم به آنها نسبت مي دادند و آنها را شفيع مي دانستند، در نتيجه به پرستش آنها پرداختند تا اينكه خداوند ادريس را به پيامبري فرستاد ولي دعوت او را نپذيرفتند و تا زمان نوح به بت پرستي خود ادامه دادند و با توفان از ميان رفتند.

مالك كه مرد شريفي بوده ، پيش از اسلام حرمت بت را شكست . و علي(عليه السلام) به دستور پيامبر(صلي الله عليه وآله) بت قبيله طي به نام فَلْس را شكست و در هم ريخت و دو شمشيري را كه بر آن بت آويخته بودند ، برداشت و خدمت پيامبر برد . پيامبر(صلي الله عليه وآله) ابتدا شمشير را به كمر بست و سپس به علي(عليه السلام) بخشيد و علي(عليه السلام) آن را بر ميان بست.

در الأصنام آمده است كه پيش از اسلام كعبه هايي بوده است ; از جمله آنها كعبه نجران متعلّق به بني حارث پسر كعب بوده ، ليكن بعضي گفته اند : آن ساختمان عبادتگاه نبوده بلكه كاخ بوده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مرقد آدم رابعضي در غاري دركوه ابوقبيس دانسته اند، (مروج الذهب، ج 1 ، ص 29)

2 ـ الاصنام (تنكيس الاصنام) تاريخ پرستش عرب به وسيله عرب پيش از ظهور اسلام ابومنذر هشام بن محمد كلبي، ترجمه سيدمحمد رضا جلالي نائيني، تهران 1364،چاپ دوم، نشرنو، ص 147


65


قبيله اياد در بين كوفه و بصره كعبه اي داشته اند كه محلّ اجتماع مهمّي بوده و محتمل است آن هم بُعد عبادي نداشته باشد.

مردي از قبيله جهينه به نام عبدالدار ، پسر حديب به قوم خود پيشنهاد ساختن كعبه اي را داد تا با كعبه مكه برابري كند و عربها را به آن متمايل سازد، ولي قوم وي پيشنهادش را رد كردند.

بس خانه اي بوده متعلق به غَطَفان كه ظالم پسر اسعد آن را ساخته است . گويند علّت ساختن اين خانه توسط وي آن بود كه وي ديد قريش پيرامون كعبه طواف مي كنند و سعي بين صفا و مروه انجام مي دهند و لذا خانه كعبه را اندازه گرفت و سنگي ديگر از صفا و سنگي از مروه به سوي قوم خود برد و در آنجا خانه اي در ابعاد كعبه ساخت و آن دو قطعه سنگ را به جاي صفا و مروه در نظر گرفت و بدين ترتيب خود و قومش را از گزاردن حج كعبه در مكّه بي نياز كرد!(1) ولي زهير پسر كلبي به همراه گروهي بر او و قبيله اش شوريدند ، كعبه اش را ويران كردند و خودش را كشتند.

ربّه (الربّه): خانه ديگري بوده كه بت لات در آن قرار داشته است و قبيله ثقيف در طائف آن را مي پرستيده اند و آن را با كعبه برابر مي شمرده اند! پس از آنكه مسلمانان بر آنها پيروز شدند و آنها به اسلام گرويدند، مغيره آن را در هم كوبيد.(2)

3 ـ اخبار مكه:

از عمده كتابهايي است كه در قرن سوم ، در ارتباط با حج و كعبه و ديگر متعلّقات آن نوشته شده و نويسنده آن ابوالوليد محمد بن عبدالله بن احمد ازرقي ، (متوفاي حدود نيمه قرن سوم، 250 هـ . ق .) است و دكتر محمود مهدوي دامغاني آن را به فارسي ترجمه كرده است.

بيشترين روايات كه در اين كتاب آمده ، درباره فضيلت كعبه ، حجرالأسود ، مقام ابراهيم و حجر اسماعيل(عليهما السلام) و اين قبيل مسائل تاريخي و اماكن متبرّكه است. اين كتاب در ارتباط با كيفيّت و فلسفه حج مطلب قابل توجهي ندارد، جزاينكه به برخي از اعمال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الاصنام، ص162 (به نقل از تاج العروس).

2 ـ همان ، ص 165


66


تنها از نظر ظاهر و اينكه; مثلا پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) انجام داده و ديگران به تبعيّت از آن حضرت انجام داده اند ، اشاراتي كرده است.

به منظور آشنايي بيشتر با محتويات اين كتاب بعضي نكات آن را به اختصارمي آوريم:

ازرقي خانه كعبه راپانزدهمين خانه مقدس دانسته و نوشته است: از قول پيامبر(صلي الله عليه وآله)نقل شده كه فرمود : اين خانه كعبه پانزدهمين خانه است، هفت كعبه درآسمانها تا عرش و هفت كعبه هم در طبقات زير زمين، كه برابر عرش قرار گرفته و هر يك از اين كعبه ها حرمي دارند ، و نيز زائراني كه به زيارت آنها مي روند.(1)

مؤلف گفته است: پيش از آفرينش زمين و آسمانها ، كعبه همچون حباب و خاشاكي بر روي آب بود و زمين از زير آن گسترش يافت. اين مطلب را به عبارتهاي ديگر نيز نقل كرده است. و نيز گويد: در آيه 110 سوره آل عمران ، منظور از واژه بكّه مسجد است كه موجب هدايت جهانيان مي باشد و خداوند موضع مكّه را بيت خود ناميده است.

پيش از آنكه كعبه در روي زمين ساخته شود ـ هر چند خانه هاي ديگري پيش از آن ساخته شده بود ـ به فرمان پروردگار هر روز هفتاد هزار فرشته بر گرد بيت المعمور طواف مي كردند و ديگر هرگز به آنجا باز نمي آمدند (نوبت به آنها نمي رسيد) . پس ازآن، خداوند به فرشتگان فرمود كه براي من همانند اين خانه خانه اي در روي زمين بسازيد و به خلق خود در زمين فرمان داد بر گرد آن طواف كنند; همانگونه كه فرشتگان پيرامون بيت المعمور طواف مي كنند . فرشتگان نيز به زيارت و طواف كعبه مي آيند.

خداوند آدم(عليه السلام) را از بهشت به زمين فرستاد و او با راهنمايي جبرئيل كعبه را ساخت. ازابن عباس نقل شده است : نخستين كسي كه اساس خانه كعبه را نهاد و در آن نمازگزارد و برگِرد آن طواف كرد آدم(عليه السلام) بود.

هم او گفته است: خداوند كه دلتنگي وگريه هاي آدم(عليه السلام) را مشاهده مي كرد با فرستادن خيمه اي از بهشت او را تسكين و دلداري داد، آدم آن خيمه را در محلّ كنوني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابوالوليد محمد بن عبدالله بن احمد ازرقي، اخبار مكّه و ماجاء فيها من الآثار  ، ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني، چاپ اوّل 1368 چاپ و نشر بنياد، ص 29


67


كعبه قرار داد و اين پيش از آن بود كه كعبه ساخته شده باشد، خيمه از ياقوتهاي سرخ
بهشت بود كه در آن سر  شمعدان زرّين از زرهاي بهشت قرار داشت و پرتوي از پرتوهاي بهشت در آن فروزان بود. حجرالأسود را هم با همان خيمه فرو فرستاد و آن ياقوتي سفيد بود از بهشت و آدم(عليه السلام) بر آن مي نشست و چون آدم در مكّه ساكن شد فرشتگان از آن خيمه پاسداري مي كردند و ديگر ساكنان زمين را كه جن و شيطانها بودند ، از نزديك شدن به آن منع مي كردند.(1)

خيمه آدم پابرجا و استوار بود تا زماني كه مرگ او فرا رسيد، آنگاه خيمه به آسمان برده شد. فرزندان آدم در جاي آن خيمه، خانه كعبه را از گِل و سنگ ساختند و هميشه آبادان بود. توفان نوح آن را ويران كرد ولي آثار آن برجا بود تا اينكه خداوند ابراهيم(عليه السلام) را مأمور بناي كعبه كرد و با فرستادن و ثابت نگهداشتن ابري بر روي محلّ بناي كعبه ، محدوده آن را به حضرت ابراهيم(عليه السلام) نمود، ابراهيم(عليه السلام) ديوارها را به اندازه قامت مردي بالا  برد.

ازرقي روايت ديگري نيز در اين خصوص نقل كرده كه از جهتي با روايات ديگر متناقض است; زيرا دراين روايت گفته شده كه خيمه بهشتي تا توفان نوح پابرجا بوده و در آن زمان به آسمان برده شده است و فقط پايه هاي آن برجا مانده. ازطرفي مي نويسد : كعبه دوهزار سال قبل از آدم(عليه السلام) وجود داشته است. ازرقي اين سخنان را از زبان فرشتگان نقل كرده است.(2)

به هر حال وقتي آدم(عليه السلام) كعبه را ساخت ، به عنوان مزد زحمت خود از خداوند خواست فرزندان او راكه به حج مي آيند وبه گناهان خود اعتراف مي كنند وبه درگاه خداتوبه مي كنند، مورد عفو و رحمت خود قرار دهد. خداوند فرمود: اي آدم، تو را بخشيدم و از ذرّيه تو هركس ازايشان كه به اين خانه آيد و به گناه خويش اعتراف كند و از تكرار گناه خودداري نمايد مي آمرزم.

ازرقي معتقد است كه سنّت طواف را حضرت آدم(عليه السلام) معمول كرد . اوكه از بهشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه و ما جاء فيها من الآثار، ص 30

2 ـ همان ، ص 32


68


فرود آمد هفت بار طواف كرد سپس مقابل درِ كعبه دو ركعت نماز گزارد.

به نقل ازرقي آدم(عليه السلام) هفتاد بار پياده حج گزارد و فرشتگان او را در حين طواف ملاقات كردند و گفتند : حجّ تو مقبول باد! ما دو هزار سال پيش از تو حج كرديم . آدم(عليه السلام)پرسيد: شما در طواف خود چه مي گوييد؟ گفتند : سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاّ الله والله اكبر سر مي دهيم. آدم(عليه السلام) گفت: لا حَولَ و لا قُوَّة اِلاّ بالله را هم اضافه كنيد.

فرشتگان ابراهيم(عليه السلام) را نيز حين طواف ديدند و به او سلام كردند، ابراهيم پرسيد شما در حين طواف چه مي گوييد؟ آنها آنچه پيش از ملاقات با آدم مي گفتند و آنچه را پس از آن مي گفتند بازگو كردند، ابراهيم(عليه السلام) گفت: بر آن العَلِيّ العَظِيم را هم بيفزاييد.(1)

ازرقي مي گويد: كعبه در توفان نوح منهدم شد ولي آثار آن تا زمان حضرت ابراهيم به صورت پشته اي سرخ رنگ باقي بود، مردم حدود آن را مي دانستند و اشخاص ستمديده و آنان كه در جستجوي پناهگاهي بودند ، از گوشه و كنار به آنجا مي آمدند و دعا مي خواندند و غالباً حاجاتشان برآورده مي شد و مردم در همانجا حج مي گزاردند.

ازرقي ادامه مي دهد: مقام ابراهيم سنگي است كه آن حضرت بر رويش مي ايستاد و ديوارهاي كعبه را بالا مي آورد و آن سنگ را گردخانه مي گرداند. وي از ابن عباس نقل كرده كه چون ابراهيم(عليه السلام) بر روي سنگ مي ايستاد به مقام ابراهيم معروف شد.

وقتي خداوند به ابراهيم(عليه السلام) فرمان ساختن كعبه را داد، سكينه اي به صورت ابر فرستاد و آن بر بالاي محلّ كعبه ايستاد و همانند انسان با ابراهيم سخن گفت كه: اي ابراهيم، زميني به اندازه من انتخاب كن ، نه كمتر و نه بيشتر ، و اساس را بر آن قرار ده، آن مقدار همان است كه بكّه است و حوالي آن مكّه.

در ارتباط با وجوه نامگذاري مكّه و كعبه و متعلّقات آن ، ازرقي مطالبي نوشته كه نقل آنهـا موجب اطاله كـلام است. او نامهاي مكه را به اين شرح برشمـرده است: مكّه ، بكّه ، امّ رحم ، ام القري ، الباسّه ، البيت العتيق ، الحاطمه (2) و باسّه ; يعني چون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه و ما جاء فيها من الآثار، ص 37

2 ـ از آن جهت الحاطمه گفته شده كه هر كس نسبت به آن بي حرمتي كند نابود مي شود.


69


ظلم و ستم كنند، ايشان را به شدّت از خود مي راند. گفتني است كه در قرآن نامهاي: مكّه، بكّه، ام القري، بلد الأمين و بيت عتيق آمده است.

مؤلف در ارتباط با آيات 91 و 92 سوره آل عمران كه مي فرمايد:

همانا نخست خانه اي كه بنا شد براي مردمان ، آن است كه در مكّه واقع است . با خير بسيار است و راهنمايي براي جهانيان در آن خانه است، نشانه هاي روشن و نشان پاي ابراهيم ، و هر كه وارد آن خانه شود ايمن گردد .

از علي(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: منظور اين نيست كه نخستين خانه معمولي باشد يا نخستين پرستشگاه; زيرا نوح(عليه السلام) پيش از ابراهيم در خانه هايي مي زيسته و عبادت مي كرده است و همچنين بود ابراهيم(عليه السلام) خانه كعبه نخستين خانه اي است كه در آن براي مردم نشانه هاي روشن قرار داد; چون مقام ابراهيم و هر كه در آن خانه درآيد در زينهار است. و فرموده است كه وقتي ابراهيم مأمور ساختن خانه شد نمي دانست آن را در كجا و چگونه بنا كند، خداوند او را راهنمايي كرد و جبرئيل حجرالأسود را براي ابراهيم(عليه السلام)آورد.(1)

خانه اي كه ابراهيم ساخت بعدها ويران شد و توسط عمالقه و جرهمي ها و قريش براي بار سوم تجديد بنا گرديد.

ازرقي باچند واسطه از قتاده نقل كرده كه: ابراهيم واسماعيل(عليهما السلام) خانه رانساختند، چون مالي نداشتند و كسي هم به آنهاكمك نكرد، آنهافقط نشانه گذاشتند و برآن طواف كردند (2)

ابراهيم(عليه السلام) در ميانه خانه و طرف راست آن ، چاهي حفر كرد كه در واقع خزانه كعبه بود . مردم هداياي كعبه را در آن مي نهادند، بعدها عمرو بن لحيّ بت هبل را كه مورد پرستش قريش بود ، در كنار همان چاه نصب كرد.

مؤلّف گفته است كه آدم(عليه السلام) پيش از ابراهيم(عليه السلام) تمام اركان خانه را هنگام طواف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه و ما جاء فيها من الآثار، ص 54، پيش از اين گفتيم كه در توفان نوح حجرالأسود بر روي كوه ابوقبيس قرار گرفته بود.

2 ـ همان ، ص 51


70


لمس مي كرد. ابراهيم(عليه السلام) همه ساله به حج مي رفت و نيز برخي از پيامبران وقتي امّتشان هلاك مي شدند، به مكّه مي رفتند و درآنجا به پرستش خدا مي پرداختند و در مكّه رحلت مي كردند .

او مي گويد : آرامگاه 99 پيغمبر كه در مكه درگذشته اند، در حّد فاصل ركن حجرالأسود تا مقام ابراهيم و چاه زمزم واقع شده است; از جمله آنها است : نوح، شعيب، هود، صالح و اسماعيل .

حضرت موسي(عليه السلام) سوار بر شتري سرخ موي به حج آمد و دو جامه پنبه اي برتن داشت يكي ازار و ديگري رداء و طواف كعبه و سعي بين صفا و مروه را به جاي آورد.

پيامبران حج گزار

ازرقي گفته است : هفتاد و پنج پيامبر ، همگي حج و طواف كرده اند و در مسجد خيف نماز گزارده اند. خداوند هر پيامبري را كه پس از ابراهيم(عليه السلام) مبعوث كرد حج گزاردند . او به نقل از ابن عبّاس گفته است : درّه رحا را هفتاد پيامبر كه به حج آمده اند ، طي كرده اند، در حالي كه همگي جامه پشمي بر تن داشته ، بر شتران سرخ موي ماده سوار بوده اند و لگامهاي شترانشان ريسمانهاي كنفي بوده است و در مسجد خيف نماز گزارده اند.

تلبيه پيامبران

تلبيه حاجيان متفاوت بوده است; از جمله يونس بن مَتي مي گفت: گوش به فرمانم اي گشايش دهنده، بر طرف كننده دشواريها، گوش به فرمان!

حضرت موسي(عليه السلام) مي گفت: گوش به فرمانم، من بنده تو هستم، گوش به فرمان، گوش به فرمان.

عيسي مسيح(عليه السلام) مي گفت: گوش به فرمانم، من بنده تو هستم، گوش به فرمان، گوش به فرمان تو هستم، من بنده تو و پسر كنيز توام كه او دختر دو تن از بندگان تو است، گوش به فرمان.


71


امّتهايي كه در مكّه درگذشته اند:

از وهب بن منبّه نقل شده كه صالح قوم خود را به ترك سرزمين خويش و پناه بردن به حرم تشويق كرد و آن ها از او اطاعت كرده آماده حج شدند، لباس احرام پوشيدند، سوار بر شتران سرخ موي ماده ، آهنگ حج كردند و درمكّه ماندند و همانجا بودند تا درگذشتند.

هود و شعيب نيز قوم خود را به همين طريق تشويق كردند و آنها هم همينگونه رفتار كردند.

خداوند متعهد روزي مردم مكّه است

از مطالب جالب توجّهي كه در اخبار مكّه نقل شده ، اين است كه: در مقام ابراهيم نوشته اي پيدا شد كه در آن نوشته شده بود : اين بيت الله الحرام در مكّه است، خداوند روزي مردم آن را از سه راه مي رساند و گوشت و آب و شير براي مردم آن ، بركت داده شده است و نخستين كسي هم كه در آن آمده آن را حرم قرار داده است.(1)

سنگ نبشته حجر اسماعيل

در حجر اسماعيل سنك نبشته اي پيدا شدكه در آن درباره آفرينش حجر چنين نوشته بود :

من خداوند ، دارنده كعبه محترم هستم، آن را به هنگام آفرينش خورشيد و ماه را آفريدم و توسط هفت پادشاه ، كه همگي بر دين حنيف هستند ، استوار و احاطه كردم، پا برجاست تا هنگامي كه دو كوه آن پا برجاست و در گوشت و آب براي اهل آن بركت داده شده است.

از ابن عباس نقل شده است كه: وقتي كعبه را براي تجديد بنا ويران كردند ، به پايه هايي رسيدند كه ابراهيم(عليه السلام) نهاده بود، بر يكي از سنگها نوشته بود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه و ما جاء فيها من الآثار، ص64


72


من پروردگار دارنده بكّه هستم ، از آن روز كه آسمانها و زمين و خورشيد و ماه و اين دو كوه را آفريدم، آن را حرم قرار دادم و آن را با هفت پادشاه كه همگي بر آيين حنيف هستند ، احاطه و استوار ساختم. (1)

دو سند مسين

يحيي بن عباد بن عبدالله بن زبير از پدرش نقل كرده است كه : وقتي چاه درون كعبه را باز كرديم ميان آن ، دو قطعه مس به اندازه تخم شتر مرغ يافتيم ، بر يكي نوشته بود: اين جا بيت الله الحرام است كه خداوند به مردم آن عبادت را ارزاني داشته است و هر كس كه براي بار نخست وارد آن مي شود نبايد بدون احرام باشد و آن را منطقه حِلّ بداند و بر قطعه ديگر فرمان برائت جستن از فلان قبيله از قبايل عرب نوشته شده بود...

اولين خونريزي در مكّه

سرپرستي كعبه را پس از ابراهيم(عليه السلام) فرزندش اسماعيل بر عهده داشت، پس از درگذشت اسماعيل فرزندش ثابت عهده دار شد. پس از فوت او ، مضاض بن عمرو جُرهمي پدر بزرگ مادري ثابت سرپرستي كعبه را به دست گرفت. در زمان توليت مضاض، جنگي بين او و سميدع در گرفت و سميدع كشته شد و اين اوّلين خونريزي در مكّه بود.

حرمت كعبه در عمل

جرهميها حرمت كعبه را شكستند و حتّي در درون كعبه زن و مردي در هم آميختند و خداوند هر دو را به سنگ مبدّل ساخت. مضاض كه شاهد خلافهاي جرهميها بود مجسّمه دو آهوي زرّين و شمشيرهاي قلعي را كه در كعبه بود برداشت و در چاه زمزم زير خاك پنهان كرد. آب زمزم بر اثر گناهان جرهميها خشك شده بود.

ثعلبه با جُرهميها جنگيد و آنان را مغلوب كرد و يك سال در مكّه ماند ولي قوم او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه و ما جاء فيها من الآثار، ص 65


73


دچار تب شدند. شخصي به نام طريفه آنها را به ترك مكّه تشويق كرد و هر گروه از آنها به
ناحيه اي رفتند.

در دوره توليت جُرهميها سيلي جاري شد و كعبه را ويران كرد، جُرهميها آن را به همان صورت اوّليّه ساختند، بعدها جرهميها حرمت كعبه را شكستند; از جمله پنج تن با هم قرار گذاشتند كه موجودي چاه خزانه كعبه را سرقت كنند. در آن جريان يكي از آنها كشته شد و بقيّه گريختند.

وجه نامگذاري كعبه به بيت العتيق

گفته اند چون كعبه همواره از تسلّط و چيره شدن ستمگران در امان بوده ، به بيت عتيق مشهور گشته است. بعضي اين نام را به جهت قدمت آن دانسته اند.

داوري يعمربن عوف

عمرو بن لُحي و فرزندانش پس از او پانصد سال سرپرست كعبه بودند تا اينكه حُلَيْل سرپرست كعبه شد و قصيّ بن كلاب دختر او را به همسري گرفت. حُليل كليد كعبه را پس از خود به قصيّ كه دامادش بود سپرد تا از طرف همسرش حُبّي به امور كعبه رسيدگي كند. پس از مرگ حُليل، قبيله خزاعه از تسليم اين كار به قصيّ خودداري كردند و كليد كعبه را از حُبّي گرفتند. قصيّ براي باز پس گرفتن كليد ، از قبيله خود ياري طلبيد و جنگي درگرفت و عدّه اي از طرفين كشته شدند. سپس پيشنهاد صلح داده شد و مردم در كنار كعبه اجتماع كردند، يعمر بن عوف كه مرد شريفي بود به حكميّت برگزيده شد و برخاست و گفت: من همه خونهاي ريخته شده ميان شما را باطل اعلام مي كنم و زير پا مي نهم و هيچ كس را در اين مورد بر كس ديگري حقّي نيست و من حكم مي كنم كه قصيّ پرده دار كعبه باشد و سالار مكّه، بدون آنكه خزاعه را بر آن حقّي باشد; زيرا حُليل
اين سمت را به او واگذاشته است... قبيله خزاعه هم، كار اداره كعبه را به او واگذار كردند و قصيّ بن كلاب پرده داري كعبه را بر عهده گرفت.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ براي اطّلاع از روايات ديگر درباره اين موضوع ، نكـ : مروج الذهب ، ج 1 ، ص420


74


قصيّ مسؤوليّتهاي كعبه و مكّه و آنچه را كه مربوط به امور حج و حجّاج بود بين دو فرزندش تقسيم كرد; پرده داري، سرپرستي دارالندوه و پر چمداري را به عبدالدّار داد و سقايت حجّاج و رفادت و قيادت آنها را به عبد مناف محوّل كرد.

انحراف از دين حنيف ابراهيم(عليه السلام)

وقتي فرزندان اسماعيل و جرهميها به جستجوي زندگي بهتري در اطراف و اكناف پراكنده شدند، هر كس از مكّه خارج مي شد قطعه سنگي از حوالي مكّه به عنوان تيمّن و تبرّك و بزرگداشت منطقه حرم با خود مي برد و هر جا مي رفتند آن سنگها را در جايي قرار مي دادند و به ياد كعبه و حجرالأسود به طواف آن مشغول مي شدند و چون سالها بر اين منوال گذشت ، اصل و فلسفه احترام به اين قطعه سنگها از خاطرها محو شد و به جاي آيين حنيف ابراهيمي بت پرستي رواج يافت و مردم به همان گمراهي كشانده شدند كه پشينيان آنها پيش از حضرت ابراهيم بر آن بودند.

همزمان با آن ، عده اي نيز طبق سنّت ابراهيم بر كعبه احترام مي گذاشتند و بر گرد آن طواف مي كردند و حج و عمره مي گزاردند.

اوّلين منحرف

لُحي را نخستين كسي دانسته اند كه دين حنيف ابراهيم را دگرگون كرد و يكي از شُعراي جرهمي را كه بر رفتار او ايراد گرفته بود از مكّه اخراج كرد و براي اوّلين بار بتها را بر پا ساخت. پس از او عمرو بن لحّي بت پرستي را رواج داد. و پيامبر خد(صلي الله عليه وآله)فرموده است: من عمرو بن لُحّي را در معراج ديدم كه روده هاي خود را در آتش مي كشيد و بر سرش پوستيني از آتش بود.(1)

اساف و نائله

به طوري كه پيش از اين گفتيم اساف و نائله نام زن و مردي بوده كه در درون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه و ما جاء فيها من الآثار، ص 95


75


كعبه مرتكب عمل ناشايستي شدند و تبديل به سنگ گشتند و آنگاه يكي بربالاي كوه صفا
و ديگري بربالاي كوه مروه قرار گرفتند. وقتي كه قُصيّ سالار مكّه شد آنها را از صفا و مروه برداشت و يكي را در كنار كعبه و ديگري را در كنار زمزم گذاشت. از آن پس مردم به هنگام طواف به آن دو بت دست مي كشيدند و در پايشان قرباني مي كردند. بدين طريق روال بت پرستي ادامه يافت و به تدريج بر تعداد بتها افزوده شد; به طوري كه در فتح مكّه سيصد و شصت بت پيرامون كعبه نصب شده بود و هيچ قريشي در مكّه نبود كه در خانه خود بتي نداشته باشد.

مؤلّف در مورد داستان تبّع كه به قصد ويران كردن كعبه حركت كرد و سپس با پيش آمدن حادثه اي از تصميم خود پشيمان شد و نيز داستان فيل و جنبه هاي اعجاز آميز آن ، به تفصيل بحث كرده است. همانگونه كه مي دانيم واقعه فيل مدتها به عنوان مبدأ تاريخ در نزد عرب مطرح بوده است.

وي همچنين گفته است: وقتي قريش خانه كعبه را تجديد بنا مي كردند،
محّمد(صلي الله عليه وآله)نوجواني بود كه براي ساختن كعبه همچون ديگران سنگ مي آورد. اولين سروشي كه به محّمد(صلي الله عليه وآله) ندا داد همان زمان بود; زيرا جامه حضرت كنار رفت و سروش ندا داد كه : اي محّمد عورت خويش را بپوشان از آن پس ديگر كسي پيامبر را برهنه نديد.

پيش از اين گفتيم كه در نوشته هاي ازرقي تناقض وجود دارد. او براين اعتقاد است كه ماجراي حكميّت پيامبر(صلي الله عليه وآله) در ارتباط با نصب حجرالأسود در سن نوجواني اتفاق افتاده ، در صورتي كه در ديگر مآخذ آن را حدود سي و پنج سالگي; يعني پنج سال پيش از بعثت نوشته اند.(1)

البته اين امكان نيز وجود دارد كه قريش كعبه را در دو مرحله تجديد بنا و تكميل كرده باشند; بدين صورت كه پيامبر در نوجواني همانند ديگران سنگ آورده باشد و در مرحله دوم; يعني در سن سي و پنج سالگي به حَكَميت برگزيده شده شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه و ما جاء فيها من الآثار، ص 133


| شناسه مطلب: 76932