بخش 4
مولود کعبه بدعتهای حجّ جاهلی پوشش کعبه بیرون آوردن پرده کعبه نخستین توسعه مسجد الحرام حوادث گوناگون خارق العاده 4 ـ مروج الذهب حج و ایرانیان هدیه به کعبه خانه های مقدس خانه های مقدس سقلاب خانه های مقدّس رومیان خانه های مقدّس یونان قبله شدن مکّه حج بهانه فرار 5 ـ التّنبیه و الاشراف 6 ـ احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم 7 ـ تاریخ جامع ادیان 8 ـ رساله در تاریخ ادیان 9 ـ آثار الباقیه وجه نامگذاری ماه ذی الحجه و بعض روزهای مشهور 10 ـ ترجمه تاریخ طبری
|
76 |
|
مولود كعبه
با وجود آنكه در مآخذ عمده; از جمله در جلد سوم مستدرك الصحيحينِ حاكم نيشابوري ، صفحه 483 و در صفحه 69 نورالأبصار آمده است كه : تنها علي(عليه السلام) داخل كعبه متولّد شده و جز او كسي در درون كعبه به دنيا نيامده است.(1)
ازرقي مي نويسد : فاخته دختر زهيربن حارث بن اسد بن
عبدالعزّي ، كه مادر
حكيم بن حِزام است ، در حالي كه حامله بود داخل
كعبه شد، او را درد
زايمان گرفت و حكيم را داخل كعبه زاييد و محل وضع حمل
را با آب زمزم شست و شو
دادند!
بدعتهاي حجّ جاهلي
قريش كه ساكن مكّه بودند و منصبهاي مهمّ در مكّه و كعبه و حج داشتند ، خود را تافته جدا بافته مي دانستند و بدعتهايي را در حج رواج دادند; از جمله وقوف در عرفات و حركت از آنجا به سوي مشعر و منا را ترك كردند و حال آنكه معتقد بودند حركت به سوي مشعر و بودن در عرفات از اعمال حج ابراهيمي است. احمسي ها مبدع اين عمل تبعيض آميز بودند و پس از آن هر كس را كه در مكّه متولّد مي شد در اين كار شركت مي دادند.
از بدعتهاي ديگر احسمي ها اين بود كه : هر كس ـ بجز خود آنها ـ براي بار نخست به حج مي آمد; اعم از زن يا مرد، موظّف بود يا طواف خود را برهنه انجام دهد يا آنكه جامه اي از يك فرد احمسي عاريه بگيرد يا كرايه كند.
عمرو بن لُحّي، كه از او ياد كرديم ، به تلقين شيطان ، حتّي تلبيه ابراهيم را تغيير داد و مي گفت: لبَّيكَ أَلّلهمَّ لَبَّيك ، لا شَرِيكَ لَكَ، اِلاّ شَرِيكَ هُوَ لَكَ، تَمْلِكُهُ وَ ما مَلَك .
مردم عهد جاهلي حاجيان را گرامي مي داشند. هاشم بن عبد مناف به مردم توصيه مي كرد و آنها نيز با حجّاج به احترام رفتار مي كردند، حجاج را مهمان مي كردند، هريك به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اخبار مكه و ما جاء فيها من الآثار، ص 140 (زير نويس از مترجم دكتر مهدوي دامغاني).
|
77 |
|
نسبت قدرت مالي خود مقداري از هزينه را تأمين مي كردند و در اختيار قصيّ قرار مي دادند و او روزهاي حج در مكه، منا و عرفات براي حجاج غذا فراهم مي آورد، به اين كار رفاده مي گفتند و تا قرن سوم ، كه زمان تأليف اثر توسّط ازرقي است ، برقرار بوده است.
پوشش كعبه
در صفحات پيشين گفتيم: اوّلين كسي كه بر كعبه جامه پوشانيد، تُبَّع (اسعد حِمْيَري) است، پيامبر(صلي الله عليه وآله) به همين جهت ناسزا گفتن به او را منع كرد.
عبدالملك مروان همه ساله پرده كعبه را كه از ديبا تهيّه مي كرد ، ابتدا به مدينه مي فرستاد و يك روز آن را بر روي ستونهاي مسجد پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي انداختند سپس به مكّه مي فرستادند تا اين كه در روز ترويه (هشتم ذي حجّه) پوشش كعبه با تشريفات خاص خود انجام مي شد.
در دوره حكومت مأمون و به دستور او ، پرده اي از ديباي سفيد بافتند و بر كعبه پوشاندند و از آن پس هر سال سه بار كعبه را مي پوشاندند : 1 ـ روز هشتم ذي حجّه با پرده ديباي سرخ 2 ـ روز اوّل ماه رجب با پرده قباطي 3 ـ روز بيست و هفتم رمضان با پرده ديباي سفيد كه مأمون دستور داده بود. در اين پوشش ها به دستور متوكل تغييراتي داده شد كه شرح آن موجب اطاله كلام است. علاقمندان مي توانند در اين زمينه به كتب تاريخي بنگرند.
بيرون آوردن پرده كعبه
نخستين كسي كه پرده هاي سالهاي قبل كعبه را بيرون آورد و بين زائران و حاجيان تقسيم كرد، عمربن خطّاب بود. زائران آن پرده ها را بر روي درختان پهن مي كردند و زير سايه آن مي نشستند. در دوره اسلامي چون هزينه تهيه پوشش كعبه از بيت المال پرداخت مي شد ، پوششهاي فراوان دوران جاهلي كه از انواع مختلف چرم و انواع پارچه هابود ، زيادي به نظر مي رسيد از اين رو آنها را از كعبه جدا مي كردند.
|
78 |
|
نخستين توسعه مسجد الحرام
ازرقي گويد : نخستين توسعه مسجد الحرام به دستور مهدي خليفه عباسي كه در سال 160 هجري به حج آمده بود آغاز شد. او در اين باره به سخن چند تن از پيران مكّه استناد كرده است.
لازم است اضافه كنيم اين توسعه ها از زماني است كه مسجد الحرام در حصار قرار گرفت; زيرا پيشتر ديوار نداشته و خانه هاي مردم از هر طرف به آن پيوسته بوده است. براي اوّلين بار عمربن خطّاب خانه هايي را خريد و خراب كرد و بر مسجد الحرام افزود. بعضي از صاحبان خانه ها در ابتدا بهاي خانه هاي خود را نگرفتند و راضي به فروش نبودند ليكن سرانجام وجوه آنها را كه عمربن خطاب در بيت المال نگهداشته بود گرفتند; زيرا عمر به آنها گفته بود : شما در حريم كعبه خانه ساخته ايد نه اينكه كعبه در حريم خانه هاي شما ساخته شده باشد. و بدين ترتيب ديوار كوتاهي بر اطراف مسجدالحرام كشيده شد.
در دوره خلافت عثمان ، بر جمعيت مسلمانها افزوده شد و او نيز به توسعه مسجدالحرام پرداخت، خانه هايي را خريد و ضميمه مسجد كرد. توسعه ابن زبير پس از اين دو توسعه است و پس از آن عبدالملك مروان مسجد را مرمّت كرد ولي چيزي بر آن نيفزود. عبدالملك اوّلين كسي است كه ستونهاي مرمر را به مسجدالحرام آورد و براي آن سقفِ يك پارچه اي ساخت و با چوب ساج آراسته ، آنها را پوشانيد.
پس از او منصور عباسي در طي سه سال (از سال 137 تا 140 هـ. ق.) از قسمت معروف به شامي كه در سمت دارالندوه و دارالعجله است ، مسجد الحرام را توسعه داد، با اين توسعه مساحت مسجد الحرام بيش از دو برابر شد.
از تحقيق وتفحّص در متون تاريخي چنين استنباط مي شودكه كعبه ده بار توسط افراد ذيل ساخته و تجديد بنا شده است: 1 ـ فرشتگان 2 ـ آدم(عليه السلام) 3 ـ شيث بن آدم(عليه السلام)4 ـ ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) ، 5 ـ عمالقه، 6 ـ جُرهميان، 7 ـ قصي بن كلاب، 8 ـ قريش، 9 ـ عبدالله بن زبير 10 ـ حَجّاج.
علاوه بر اين ده مورد، براي يازدهمين بار در زمان حكومت سلطان مراد فرزند
|
79 |
|
سلطان احمد امپراتور عثماني نوسازي شد; زيرا در اوايل قرن 11 سيلي جاري شد كه
به
داخل كعبه نفوذ كرد و ديوارهاي شرقي و غربي شكاف برداشت و ديوار
حجر اسماعيل در حال ريزش بود. چون از ويران كردن و بازسازي كعبه ممانعت
كردند ، به دستور سلطان ، كمربند مسينِ زر اندود به هزينه هشتاد هزار
دينار به دور كعبه كشيدند.
در نوزدهم شعبان 1039 سيل مهيبي جاري شد كه حدود هزار تن كشته شدند. آب همه جا را فراگرفت و ديوار شامي كعبه فرو ريخت و ديوار شرقي را خراب كرد و قدري از ديوار غربي هم فرو ريخت و مقداري هم از سقف ريزش كرد. ابزارها و هزينه هاي لازم براي مرمّت و ساختن كعبه از جانب سلطان رسيد و كار بازسازي كعبه انجام شد.(1)
در سال 802 حريقي در مسجد الحرام رخ داد، برقوق پادشاه مصر آن را تجديد بنا كرد و پس از آن بارها ترميم و تعمير شد تا اينكه سلطان سليم عثماني فرمان داد مسجدالحرام را تخريب و تجديد بنا كنند بدون سقف چوبي.
كار در 979 شروع و در 984 ، زمان حكومت سلطان مراد سوم فرزند سلطان سليم ، به پايان رسيد.
در دوره حكومت سعودي ، از 1375 تا 1385 هـ. ق. توسعه هاي گوناگوني در قسمتهاي مختلف و طي سه برنامه داده شده است; به طوري كه مساحت 29127 متر مربعيِ قبل از توسعه مسجدالحرام به 160168 متر مربع افزايش يافت. گفتني است كه اين مساحت ، مجموع رواقها و طبقات مسعي را در بر مي گيرد.
نويسنده اخبار مكه به بسياري از مسائل مربوط به مكّه و كعبه و حج و ديگر موارد مربوط ، اشاراتِ فراواني كرده است; از جمله از اولين كسي كه براي رفاه طواف كنندگان چراغ روشن كرده نام برده است، از سيلهاي جاري شده كه خساراتي به كعبه و مسجدالحرام وارد كرده مطالبي آورده و از مجموع گفته هاي او و همچنين طبري، ابن اثير، مسعودي، فاكهي، سنجاري، ايوب صبري، ابراهيم رفعت پاشا و... استنباط مي شود كه حدود هشتاد و پنج سيل در مكه جاري شده و بسياري از آنها حُجاج و افراد معمولي و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شرح بيشتر و روز به روز پيشرفت كار را مي توان در صفحات 281 ـ 267 اخبار مكّه ديد.
|
80 |
|
اموال آنها را باخود برده و بعضي از آنها رابه هلاكت رسانده است.(1)
حوادث گوناگون خارق العاده
ازرقي نوشته است: گروهي از مردم دوره جاهلي در كنار كعبه سوگند دروغ خوردند و در راه سنگ بزرگي منفجر شد و پنجاه تن از آنها را كشت.
و نيز از پرنده اي مي نويسد كه پرهايش مانند شيشه مي درخشيده و سرخ و سياه رنگ بوده، پاهاي بلند و باريك داشته كه هنگام طلوع آفتاب وارد مسجدالحرام شده ، بر شانه يكي از طواف كنندگان خراساني نشسته و طواف كرده و هيچ وحشتي از جمعيت نداشته و حتّي وقتي زائر خراساني در پشت مقام ابراهيم نماز مي گزارده پرنده در جاي خود و بر روي شانه او مستقر بوده است.
4 ـ مروج الذهب
ابوالحسن علي بن حسين مسعودي ، مورّخ بزرگ اسلامي قرن سوم و چهارم در بناي كعبه و حوادث مهمّ تاريخي كه در ارتباط با حج و مكّه اتفاق افتاده ، سخن گفته است. وقتي ابراهيم همسر و فرزند خود هاجر و اسماعيل را به فرمان الهي در محل بي آب و علف رها كرد و آنها را به خداي خود سپرد ، محلّ خانه كعبه تپّه اي سرخ رنگ بود. هاجر به دستور ابراهيم سايه باني ساخت و در آن جا سكونت گزيد. تشنگي اسماعيل و خشگيدن شير هاجر و... پيش آمد تا خداوند چشمه زمزم را براي آنها جوشاند. قوم عمالقه و جرهم و ديگر اقوام عاد كه بر اثر خشكسالي مجبور به ترك ديار خود شده بودند ، در جستجوي آب و چراگاه روي به تهامه نهادند، پيشروان آنها وقتي به بالاي درّه مكّه كنوني رسيدند پرندگان را در حال پرواز ديدند و پي به وجود آب بردند. به محل چادري كه هاجر بر روي تپّه سرخ رنگ به پا كرده بود و به اتفاق فرزندش اسماعيل در زير آن زندگي مي كرد رفتند و به تدريج به عمران و آبادانيِ محل پرداختند.
اسماعيل با دختري از عمالقه ازدواج كرد و پس از مدّتي ، با اشاره پدرش ابراهيم با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : اخبار مكه و ما جاء فيها من الآثار، صفحات 435 تا 439 و 545 تا 558
|
81 |
|
او متاركه كرد و آنگاه با دختري از قبيله جُرهم ازدواج نمود.
خداوند به ابراهيم دستور بناي كعبه را داد.(1) او به مكّه رفت و به كمك اسماعيل ، كه در آن زمان سي ساله بود ، كعبه را در محلّ كنوني بنا كرد. خانه اي كه ابراهيم بنا كرد سي ذراع طول و بيست و دو ذراع عرض و هفت ذراع ارتفاع داشت. ابراهيم(عليه السلام) مقام را به خانه پيوند داد و سپس به فرمان خداوند مردم را به حج فراخواند. پس از درگذشت ابراهيم(عليه السلام) فرزندان او مديريّت كعبه را بر عهده داشتند ولي پس از چندي جرهميان بر فرزندان اسماعيل غلبه كردند و مديريّت كعبه را به عهده گرفتند و اول شخص از جرهميان كه عهده دار مديريّت كعبه شد حارث بن مضاض بود.
پس از چندي جرهميها مغلوب عمالقه شدند. نامگذاري بعضي اماكن به علّت همين جنگها و حوادث تاريخي است مثل: قعيقعان، اجياد، فاضح، طابخ.
بار ديگر جرهميها بر عمالقه پيروز شدند و مدّت سيصد سال عهده دار توليت كعبه بودند و بعضي انحرافات نيز در زمان توليت آنها به وجود آمد. خداوند جرهميان را مغلوب فرزندان اسماعيل كرد و آنها را از مكه بيرون راندند و جرهميان گرفتار انواع گرفتاريها و مشكلات شدند كه نشانه هاي اين مشكلات و گرفتاريها را در شعر شعراي قبيله مي توان ديد و مسعودي چند مورد را ذكر كرده است.(2)
بين اياد و مضر پسران نزار جنگ درگرفت ولي اياديان مغلوب شدند. آنها حجرالأسود را كندند و با خود بردند و در محلّي زير خاك دفن كردند، يكي از زنان خزاعه جريان مخفي كردن حجرالأسود را ديد و به قوم خود اطلاع داد، قوم خزاعه با مضر شرط كردند كه اگر آنها بتوانند حجرالأسود را برگردانند توليت خانه به آنها محوّل شود. شرط تحقّق يافت و توليت خانه به عهده خزاعه گذاشته شد.
عمروبن لحي كه اوّلين متولّي خانه از آن قوم بود ، اوّلين ضربه را بر دين حنيف ابراهيم(عليه السلام) وارد كرد و مردم را به پرستش مجسمه ها واداشت. گفته اند كه عمروبن لحي به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ابراهيم حدود ده هزار سال پس از خلقت آدم و پس از نوزده نسل متولّد شد و خانه كعبه را بر روي آثاري كه از عمارت فرزندان آدم باقي بود بنا كرد.
2 ـ نكـ : مروج الذّهب ، ج 1 ، ص 413 ـ 412
|
82 |
|
شام رفت، آنجا بت پرستان را ديد كه بتها را سجده مي كردند، آنها بتي به او
هديه دادند،
عمرو بت را روي كعبه نصب كرد و ظلم خزاعه همه گير شد و بتدريج
بتهاي زيادي در اطراف كعبه نصب كرد و بت پرستي را در ميان اقوام عرب رواج داد.
توليت خانه سيصد و چهل و پنج سال در دست عمروبن لحي خزاعي بود.
قوم مضر سمتهايي داشتند: از جمله آوردن مردم از عرفه و همراه آنها به منا رفتن بود و ديگر اعلام به تأخير انداختن ماههاي حرام بود كه به نسيء معروف شد.(1) وقتي اسلام پيروز شد اين رسم و اين سمت برافتاد.
آخرين متولّي خانه از خزاعه ، شخصي بود به نام حُلَيل . وي وصيّت كرده بود كه توليت خانه پس از او به دخترش كه همسر قصيّ بن كلاب بود برسد، چون آن زن قادر به باز و بسته كردن درب كعبه نبود اين كار را به عهده ابوغبشان خزاعي گذاشتند و او اين سمت را به بهاي يك شتر و يك مشك شراب به قصي فروخت و بدين ترتيب توليت كعبه به قصي بن كلاب منتقل شد.
شاعري گفته است: ابوغبشان از قصي ستمگرتر است و خزاعه از بني فهر ستمكارترند، قصيّ را در خريدي كه كرد ملامت مكنيد و شيخ خودتان را ملامت كنيد كه آن را فروخت .
شاعر ديگري گفته است: اگر خزاعه به گذشته خود فخر كنند افتخار آنها را شرابخواري خواهيم يافت . كعبه رحمان را آشكارا به يك مشك شراب فروخت و بدكاري وسيله تفاخر ناشايسته اي است .
قصيّ كعبه را ساخت و براي هر گروه از قريش به ترتيبِ نسب در مكّه جايي و جاهي مقرّر كرد.
كعبه در نزد ملّتهاي پيش از اسلام نيز از احترام فراوان برخوردار بوده است. قوم
نوح ترس از خالق داشتند اما از طريق پرستش بتان به خدا تقرّب مي جستند و در
عين
حال به كعبه احترام مي گذاشتند. قوم عاد گروهي را به مكه فرستادند كه
براي آنها طلب باران كنند ولي آنها به لهو و لعب مشغول شدند و به جاي باران بادي
كشنده بر قوم عاد
1 ـ مروج الذهب، ص 419، نيز لغت نامه دهخدا ذيل واژه نسيء .
|
83 |
|
وزيد و آنها را قلع و قمع كرد. قوم عاد منكر آفريدگار عزّ و جلّ نبودند منتهي از طريق بت پرستي مي خواستند به خدا تقرّب جويند. آنان به محلّ كعبه احترام مي گذاشتند. محلّ كعبه در زمان عاد تپّه سرخ رنگي بود، آمدن قوم عاد براي دعاي باران به مكه ، مقارن با اقامت عمالقه در مكّه بود.
مسعودي در مروج الذّهب به بيان بسياري از حوادث و اتّفاقات در ارتباط با حج و كعبه همّت گماشته است، در اين بخش به نقل بعضي حوادث به اختصار خواهيم پرداخت:
وي درباره وجه نامگذاري مقام ابراهيم مطالبي آورده و از تجديد بناي كعبه توسط قريش ، كه پس از جريان سيل و تخريب كعبه انجام شد و در همين تجديد بنا بود كه محمد امين در سن 33 سالگي براي نصب حجرالأسود به داوري برگزيده شد، گزارش كرده است.
مسعودي از حدود شصت متولّي كعبه با انديشه ها و افكار متفاوت نام برده است كه هر يك داراي آيينهاي خاص خود بوده اند.
حج و ايرانيان
مسعودي مي نويسد : ايرانيان از زمانهاي دور حج گزارده و براي كعبه احترام قائل بوده و به زيارت بيت الله مي رفته اند; آخرين كس از ايرانيانِ معروف كه پيش از اسلام به حج رفته ، ساسان پسر بابك جدّ اردشير بابكان بوده است. او پس از طواف كعبه، بر سر چاه زمزم مي رفت و زمزمه مي كرد. وجه نامگذاري چاه زمزم را به اين نام ، همين دانسته اند; زيرا هم ساسان و هم ديگر ايرانيان بر سر چاه مذكور مي رفتند و مطالبي را زمزمه مي كردند.
يكي از شعراي پيشين گفته است: ايرانيان روزگاران قديم بر سر چاه زمزم زمزمه مي كردند. يكي از شعراي پس از ظهور اسلام ايران نيز گفته است:
و ما از قديم پيوسته به حج خانه مي آمديم. و همديگر را در ابطح به حال ايمني ديدار مي كرديم. و ساسان پسر بابك همي راه پيمود تا به خانه كهن رسيد. كه از روي
|
84 |
|
دينداري طواف كند و طواف كرد. به نزد چاه اسماعيل كه آبخوران را سيراب مي كند زمزمه كرد. (1)
هديه به كعبه
ايرانيان اموال و جواهر و شمشير و طلاي بسيار به كعبه هديه مي كردند. همين ساسان پسر بابك ، دو آهوي طلا و جواهر و چند شمشير وطلاي فراوان به كعبه هديه كرد كه در چاه زمزم مدفون شد.
بعضي اين اموال را به جرهمي ها نسبت داده اند، ليكن مسعودي اين انتساب را به جرهمي ها، به دليل فقر آنها، رد كرده است.
وقتي نوبت پرده داري به عبدالمطّلب رسيد، چاه زمزم را كه پر شده بود حفّاري كرد و شمشيرها و جواهر مدفون در آن را بيرون آورد. آنها همان بود كه ساسان به كعبه هديه كرده بود.
يكي از افراد قبيله تبّع به نام حسّان از يمن به حجاز رفت و مي خواست كعبه را ويران كند، احبار يهود او را از اين كار باز داشتند و تبّع از تصميم خود منصرف شد و كعبه را با پارچه هاي يماني پوشاند و به يمن بازگشت.
مسعودي از حمله ابرهه به مكه در سال چهلم سلطنت كسري انوشيروان، كه همزمان با پنجاه روز پيش از تولّد حضرت محّمد(صلي الله عليه وآله) بوده به تفصيل سخن رانده است و نيز جريانات جنگ عبدالله بن زبير با برادرش عمرو و اينكه عبدالله پس از پيروزي بر عمرو دستور داد او را برهنه كردند و در مقابل مسجد الحرام آنقدر تازيانه زدند تا مرد ، مطالبي آورده است.(2)
مسعودي مي نويسد: بعضي گفته اند بيت الحرام، خانه زحل بوده و چون زحل را ستاره دوام و بقا مي دانسته اند، حرمت خانه را در طي قرون متمادي به جهت همين انتساب به زحل نگاه مي داشته اند. علت اين باور آن بوده است كه يكي از حكما به مردم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مروج الذهب، ص 237 ]نام شاعر را نتوانستم بجويم[.
2 ـ همان ، ج 2 ، ص 80
|
85 |
|
ستاره پرست گفته بود: براي هر يك از ستاره هاي معروف، كه همان هفت سيّاره
هستند،
بتي ترتيب دهند و براي هر بت معبدي بسازند و بيت الحرام براي بت
منسوب به زحل ساخته شد.(1)
خانه هاي مقدس
خانه هاي مقدس پيشينه اي بس طولاني ندارند. يادآوري مختصري از آنها در ارتباط و مقايسه با ارزش كعبه، خالي از فايده نيست; صابئيان حرّاني معابدي به نام جواهر عقلاني و ستارگان داشتند، از جمله معبد علّت اولي و معبد عقل. معبدهاي ديگرِ صابئيان عبارت بودند از: معبد سنبله، معبد صورت، معبد نفس، معبد زحل، معبد مشتري، معبد مريخ، معبد خورشيد، معبد عطارد، معبد زهره، معبد ماه. صابئيان در باره معابد خود رموزي داشتند كه از ديگران به دقت پنهان مي داشتند.
در سال 332 از همه اين معابد تنها يك خانه در شهر حرّان بر جا بوده به نام معليتي كه به نظر آنها معبد آزر پدر ابراهيم(عليه السلام) بوده، در اقصاي چين معبد مدوّري هست كه هفت در دارد و داخل آن يك گنبد هفت تَرْك بزرگِ بسيار مرتفع، و بالاي گنبد گوهري است بزرگتر از سرِ گوساله كه همه اطراف معبد از آن روشن است. هيچ كس به هيچ وسيله اي توان تخريب معبد و يا برداشتن آن گوهر را نداشته است و هر كس چنين تصميمي داشته در دم جان داده است.
مسعودي درباره آن گوهر و چاه سحرآميز و كتيبه اي كه طوق مانند به خط مسند نوشته شده، سخن گفته است.
خانه هاي مقدس سقلاب
در سرزمين سقلاب نيز خانه هاي مورد احترام وجود داشته است; خانه اي بر روي كوهي بوده كه فلاسفه آن را يكي از كوه هاي بزرگ جهان دانسته اند و در باب ساختمان و خصوصيّات شگفت آور آن، مطالب زيادي گفته اند; از جمله اينكه از حوادث آينده خبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مروج الذهب، ج1، ص588
|
86 |
|
مي داده، صداهايي از اين خانه به گوش مي رسيده كه حالت خاصي در شنوندگان و زائران ايجاد مي كرده است.
خانه اي در وسط خليج ساخته بودند منسوب به حكيمي از حكماي سقلاب كه به لطايف الحيل در سقلابيان وحشي اثر گذاشته و قلوب آنها را تسخير كرده بود.(1)
خانه هاي مقدّس روميان
روميان نيز سه خانه مورد تقديس داشتند:
در تونس خانه اي به نام زهره، در مقدونيه خانه اي كه در استحكام معروف بوده، سومين خانه روميان در فرنگ بوده كه مورد احترام عموم قرار مي گرفته است.
خانه هاي مقدّس يونان
سه خانه معتبر، كه بناي آنها به يونانيان منسوب است، از اين قرار است:
1 ـ در انطاكيه شام كه پيش از اسلام مورد احترام يونانيان بوده است. تخريب اين خانه را به قسطنطين بزرگ، پسر ملكه هلاني كه نصراني بوده نسبت مي دهند.
2 ـ يكي از اهرام مصر كه از فاصله دور ، از چند ميلي فسطاط، مشهود است.
3 ـ خانه ديگري كه در مورد آن بحثهاي فراواني شده، بيت المقدس است.
اهل شريعت آن را از ساخته هاي داوود و سليمان مي دانند، ليكن مجوسيان بناي آن را به ضحاك نسبت مي دهند.
هفت خانه نيز به عنوان خانه هاي مقدس معروف است. اين هفت خانه بزرگ به نام سيّارات سبع مورد احترام بوده و عبارتند از:
كعبه و مارس در سه فرسخي اصفهان.
خانه هندوستان در ولايت هند كه مراسم قربان در آنجا انجام مي شد.
نوبهار كه منوچهر در شهر بلخ به نام ماه بنا كرد و كسي كه پرده داري خانه را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مروج الذهب، ج 1 ، صص 597 ـ 596
|
87 |
|
داشت، در نظر مردم آن نواحي محترم بود و پرده دار آن را برمك مي گفتند.
غمدان در صنعاي يمن بود و ضحّاك آن را به نام زهره ساخت و عثمان بن عفان آن را تخريب كرد.
كاووسان كه كاووس شاه آن را در فرغانه خراسان به نام مدّبر اعظم اجسام سماوي; يعني خورشيد، به وضعي شگفت انگيز بنا كرد و المعتصم بالله آن را ويران ساخت.
و هفتمين خانه، خانه اي است كه عامور بن سوبل بن يافث بن نوح در چين آن را ويژه علت اولي بناكرد. مردم چين درباره رازهاي اينگونه معابد سخنان فراواني مي گفتند.
يونانيان معبدهاي بزرگي داشتند; از جمله خانه بعل همان بتي كه خداوند در قرآن از آن ياد كرده است. اين خانه دربعلبك از توابع دمشق قرار داشته است.
در دمشق معبد بزرگي بود به نام جيرون كه جيرون بن سعدبن عاص آنجا را بنا كرد و ستونهاي مرمر به آنجا آورد، اِرَمَ ذاتِ الْعِماد كه در قرآن آمده، همان است.(1)
مسجد دمشق نيز پيش از مسيحيّت معبد بزرگي بوده و بتها و مجسّمه هاي زيادي داشته كه به نام مشتري و طالع سعد بنا كرده بودند. مسيحيان آن را به كليسا و مسلمانها به مسجد مبدّل كردند، بناي آن را به وليدبن عبدالملك نسبت مي دهند.
كعبه در نظر گذشتگان بقدري با اهميت بود كه همه چيز را نسبت به آن مي سنجيدند; از جمله يمن را بدان جهت يمن ناميده اند كه در يمين; يعني راست كعبه است و شام را از آن جهت شام ناميده اند كه در شمال كعبه است و حجاز را از آن جهت كه حاجز ميان يمن و شام است.
حوادثي كه در حج، مكّه و كعبه رخ داده، تازه هايي است جالب توجّه و بعضي به ياد ماندني. خالدبن عبدالله قسري از جانب سليمان بن عبدالملك در حكومت مكّه باقي بود. او صف هاي نماز را دور تا دور كعبه ترتيب مي داد كه پيش از آن چنين نبود و زماني كه اشعار شاعري را شنيد كه مي گفت:
خوشا موسم حج و خوشا كعبه كه سجده گاهي نيكو است و خوشا زناني كه هنگام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ زكريا محمد بن محمود القزويني در آثار البلاد واخبار العباد، اِرَمَ ذات العماد را از آثار شدّاد شمرده است.
|
88 |
|
لمس حجرالأسود ما را عقب مي زنند!
گفت: بعدها ديگر تو را عقب نخواهند زد! و فرمان داد تا در اثناي طواف، زن و مرد را از هم جدا كنند.
بخاري از قول عطا حديثي نقل كرده و آن بيانگر اين مطلب است كه در روزگارِ يكي از پسران هشام (ابراهيم يا محمود) طوافِ زنان با مردان در كنار يكديگر بوده است و او از سال 106 تا 124 بر مكّه حكومت مي كرده است. فاكهي از سفيان بن عيينه نقل مي كند: نخستين كس خالدبن عبدالله قسري بوده كه زنان را از مردان در طواف جدا كرد. و باز همين شخص به نقل از ابراهيم نخعي نقل كرده كه عمربن خطّاب از طواف مرد و زن با همديگر ممانعت كرد و حتي يك بار مردي را كه با زنان در طواف بود با تازيانه زد.
فاكهي وقتي درباره فرمانداري علي بن حسن هاشمي در سال 256 هـ. ق. و در زمان خلافت مهتدي سخن گفته، خاطر نشان كرده است كه علي بن حسن نخستين كسي است كه محل نشستن زنان و مردان را در مسجد الحرام جدا كرد.
ابراهيم رفعت پاشا در مرآة الحرمين مي نويسد: در سال 132 هـ. ق. در مسجد الحرام جاي معيّني براي نشستن زنان وجود داشت كه به وسيله چوب از بقيّه جدا شده بود. بعدها شريف عون الرّفيق اين رسم را برداشت و پس از آن، زنان و مردان يك جا مي نشستند و با يكديگر طواف مي كردند.
قبله شدن مكّه
پيغمبر(صلي الله عليه وآله) در سال سي و دومِ پادشاهي خسرو پرويز، مطابق با سال نهم پادشاهيِ هرقل و سال 933 از پادشاهي اسكندر مقدوني، از مكّه به مدينه هجرت كرد، هيجده ماه بعد از اقامت در مدينه، روزه رمضان را مقرّر نمود و قبله را به سوي كعبه معيّن ساخت.
مسعودي در مروج الذّهب به جنايات بسياري از خلفا وامراي غاصب اشاره دارد; از جمله مي نويسد: منصور خليفه عباسي در سال 144 هـ. ق. به حج رفت و در بازگشت گروهي را به اسارت گرفت. بعضي از آنان را در راه آنقدر تازيانه زدند كه جان باختند و بسياري را در زندان نگهداشتند تا مردند. او در سال 149 كه بار ديگر به حج مي رفت،
|
89 |
|
دستور قتل عموي خود عبدالله بن علي را صادر كرد.
از حوادث ديگر، آويختن پيمان نامه بين دو فرزند هارون توسط خودِ وي به ديوار كعبه و فرو افتادن آن و نيز جريان پناهنده شدن عبدالله بن زبير بر پرده هاي كعبه، كشته شدن عمروبن زبيربه دست برادرش عبدالله براثر ضربات تازيانه، قابل ذكراست.
حج بهانه فرار
وقتي بين مأمون و امين، فرزندان هارون الرشيد، جنگ در گرفت، دو سردار به نامهاي ذريح و هرش مأموريت يافتند تا اموال مردم را مصادره كنند. مردم به بهانه حج مي گريختند، ثروتمندان از اين دو سردار فراري بودند و شاعر اعمي در اين مورد گفته است:
حج را بهانه كردند اما قصد حج نداشتند بلكه مي خواستند از هرش بگريزند
بسا كسان كه صبح خوشدل بودند و شب براي ايشان محنت آورد. (1)
5 ـ التّنبيه و الاشراف
مسعودي در التنبيه و الاشراف به حوادثي اشاره كرده است. او مي نويسد:
حجّة الغدر 150 سال پيش از اسلام اتفاق افتاده و مبدأ تاريخ شده است و شرح اين ماجرا و حوادث ديگري را به تفصيل آورده كه اينك به اختصار چند حادثه را از نظر مي گذرانيم:
اوس و حصبه پسران نجم بن... ابن نزار با افرادي از قوم خويش به قصد حج بيرون شدند و نزديك علائم حرم با جمعي از مردم يمن روبرو گشتند كه آنان پوششي براي كعبه و مالي براي پرده داران كعبه به همراه داشتند. اوس و حصبه يمنيان را كشتند و آنچه همراه داشتند گرفتند آنگاه وارد مكه شدند. وقتي ايّام منا فرا رسيد، خبر آن حادثه ميان مردم شايع شد، گروهي به غارتگران حمله بردند و جمعي نيز به طرفداري از آنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مروج الذهب ، ج 2 ، ص 408
|
90 |
|
برخاستند و در نتيجه مردم همديگر را غارت كردند و آن سال را سال حجّة الغدر خواندند.
مسعودي درباره تقسيم مسؤوليتهاي كعبه و مكّه و حج توسّط قصي، و اختلافاتي كه بعدها بر سر اين مسؤوليّتها پيش آمد، نيز سخن گفته است كه شرح آنها موجب اطاله كلام است.
او در بخشي از كتابش مي نويسد: پيامبر(صلي الله عليه وآله) در سال دهم هجرت، پنجم ذي قعده، به قصد حج با 60 شتر قرباني حركت كرد، وقتي به محل معروف سَرَف رسيد، دستور داد كساني كه قرباني ندارند قصد عمره كنند. همزمان با ورودشان به مكّه، علي بن ابي طالب(عليه السلام) نيز از نجرانِ يمن به قصد حج آمد. پيغمبر(صلي الله عليه وآله) پرسيد: چه نيّت كرده اي؟ پاسخ داد: وقتي احرام بستم، گفتم: خدايا! من همان مي كنم كه بنده و پيغمبر تو خواهد كرد. پيغمبر پرسيد: قرباني داري؟ علي گفت: نه، پيغمبر او را در قرباني خود شريك كرد. وقتي از حج فراغت يافتند، پيغمبر مناسك و رسوم حج را يادشان داد و اعلام كرد كه خون و مالشان بر يكديگر حرام است و خون هاي سلف مُلغي است.
از ديگر حوادثي كه مسعودي نقل كرده، حادثه متروك شدن حج است. المقتدر كارهايي مرتكب شد كه در اسلام كم نظير و شايد بي همانند بود; از جمله آنها اين بود كه حج را متروك گذاشت. در سال 317 كه ابوطاهر سليمان بن حسن بن بهرام جنابي قرمطي، فرمانرواي بحرين، وارد مكّه شد، حج انجام نشد. ورود او روز دوشنبه هفتم ذي حجّه بود، از آغاز اسلام جز اين سال هيچ گاه حج متروك نمانده بود.
ابو طاهر هنگام بازگشت حجّاج با پانصد سوار و سيصد پياده، راه را بر آنها بست. سران سپاه و مردان حكومت و عده اي ديگر را كشت و گروهي را اسير گرفت. اين حادثه يازده روز مانده از محرم در سال 312 واقع شد.
همو در سال 313 حاجيان را غارت كرد و بعضي را اسير گرفت و در سال 317 هفتم ذي حجّه با 600 سوار و 700 پياده وارد مكّه شد و حدود سي هزار تن را كشت و درِ حرم را، كه پوششي از طلا داشت، كَند. محراب هاي نقره و جزع و آويزها را با همه زيورها و طلا و نقره ها كه در خانه بود برگرفت و حجرالأسود را كند و پوشش كعبه را
|
91 |
|
برداشت و همه را بر پنجاه شتر بار كرد. در روز 13 ذي الحجه، سال 317، بنه ابوطاهر را حدود صد هزار شتر نوشته اند.
مسعودي به غارت ديگري نيز اشاره كرده و گفته است: در زمان خلافت محمّد راضي، سليمان بن حسن قرمطي، فرمانرواي بحرين، درسال323 به كاروان حج حمله برد وچند قافله را غارت كرد و مال و كالاهاي بي اندازه از اين حملات به چنگ آورد.(1)
6 ـ احسن التقاسيم في معرفة الأقاليم
مقدسي در سال 375 هـ . ق. كه كتاب احسن التقاسيم را نوشته، درباره كعبه، مكّه و ديگر اماكن متبرّكه و متعلّقات آنها سخن گفته است، اطّلاع از نوشته هاي او درباره دگرگوني هاي اماكن متبرّكه در طول تاريخ، به خوانندگان نكاتي را خواهد آموخت. او گفته است:
... مسجد در قسمت دو سوم جنوبيِ شهر مكّه واقع است. كعبه در ميان مسجد است و كمي دراز است. درِ كعبه رو به خاور و از روي زمين به اندازه قد يك آدم بلند است و دو لنگه دارد كه با ورق هاي نقره و... پوشيده شده و زراندود است. درازي مسجد سيصد و هفتاد ذراع و پهنايش سيصد و پانزده ذراع است و... حجرالأسود در پهلوي خاوري كعبه نزديك درگاه خانه بر گوشه آن همچون سرآدمي جا دارد، براي بوسيدن آن بايد اندكي سر را فرود آورد... مقام را در موسم حج برداشته به درون خانه مي برند و وقتي برمي گردانند صندوقـي چوبي روي آن قرار مي دهنـد و در آن را هنگام نماز باز مي كنند و پيشنماز در پايان نماز دست بدان مي مالد و سپس در را مي بندد. درون آن جاي دو پاي ابراهيم وارونه ديده مي شود، سياه و بزرگتر از حجرالأسود است.
دور صحن مسجد سه رواق با ستونهاي مرمري دارد كه خليفه مهدي عبّاسي آنها را از اسكندريه، از راه دريا، به جده و از آنجا با چرخ به مكه آورده است. ديوار رواق با فلزهاي گرانبها پوشيده شده و براي نصب آن ها كارگراني از شام و مصر آورده بوده كه نام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ التنبيه و الاشراف ـ تأليف ابوالحسن علي بن حسين مسعودي ـ ترجمه ابوالقاسم پاينده ، چاپ دوم ، 1365
|
92 |
|
آن ها بر ستونها ثبت است.(1)
مقدسي در ارتباط با ديدني هاي مكّه و آنچه جلب توجه او را كرده، سخن گفته است; از جمله در باره خانه حضرت خديجه(عليها السلام)، غار ثور، غار حِرا، كوه قعيقعان، قبر ميمونه، قبر هود، قبر فضيل و سفيان و وهب، زيارتگاه ها، مسجد شجره، حجر، طاغيه، مُخلاف، معاذ، مسجد بئر معطّله، مخلاف بون، كه قصر مشيد در آنجا قرار دارد، مخلاف مرمل، مخلاف صنعا، چاه عثمان، عرج، مرون، حجر، طاغيه، سروات، كمران و... سخن گفته و در باره هر يك توضيحاتي داده است.
مقدسي از جهت اهميّت مذهبي، از كوه هاي مقدّس مجاور كعبه نيز سخن گفته و به مناسبت از كوه هاي ديگر كه در نزد ساير ملل از قداستي برخوردارند، بحث كرده است. از جمله: كوه زيتا، كوه صديقا، كه اوّلي مشرف بر بيت المقدس و دومي محلّ آرامگاه صديقا ميان صور و قدس و بانياس و صيدا واقع است. وي در اهميت و اعجاز كوه صديقا و آرامگاه صديقا گفته است: از اشخاص مورد اطمينان و ثقه شنيده كه گفته اند: وقتي سگ ها به دنبال شكار مي رفتند، به محض اينكه شكار به مرز بارگاه مي رسيد، برمي گشتند و ديگر شكار را تعقيب نمي كردند. از كوه لبنان، كوه جولان و كوه لكام نيز مطالبي آورده و درباره قداست آنها به تفصيل بحث كرده است.
حال كه سخن از كوه هاي مقدّس به ميان آمد، بي مناسبت نيست كه شرح مبسوطي را كه مير چاالياده در ارتباط با قداست سنگ و تجلّيات قدرت در سنگ، در كتاب ارزشمند خود (رساله در تاريخ اديان) آورده به اختصار نقل كنيم، تا هم به وعده اي كه داده ايم عمل كنيم و هم در ارتباط با قداست حجرالأسود به پيشينه احترام سنگ در نزد اقوام مختلف نظري بيافكنيم. ابتدا نظر جان ـ بي ـ ناس را از كتاب تاريخ جامع اديان مي آوريم، سپس به بحث مفصّل مير چاالياده مي پردازيم.
7 ـ تاريخ جامع اديان
جان ـ بي ـ ناس در تاريخ جامع اديان مي نويسد: آدميزاد هر چه در زير زمين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ التنبيه والاشراف، ص374
|
93 |
|
مي پندارد و هر چه در آسمان قرار دارد و آنچه في مابين زمين و آسمان است، پرستش مي كند. فقط به سبب روح اين موجودات سفلي و علوي است كه ميزان پرستش او جا به جا، كم و يا زياد مي شود; يعني هميشه آن را نمي توان از مقوله آنيميزم دانست; زيرا در بعضي از موارد ملاحظه شده كه شخص بدوي عينِ ماده و جسمِ چيزي را مي پرستد و آن را زنده و فعال مي داند كه محتوي قوّه فعال مانا مي باشد. بعضي اوقات آن شيء را از آن جهت مي پرستيد كه آن را نماينده و رمز يك امر حقيقي ديگر مي دانست. اصل آن مخفي است ولي آن شيء مظهر يا نماينده آن است. بعضي اوقات از هر سه جهت اشياء مورد پرستش هستند، چنانكه مذهب بت پرستي در هند از همين نوع است; يعني مردم جاهل و ساده دل، بت را يك موجود زنده و فعال مي دانند و آن را مي ستايند ولي مردمي ديگر در داخل بت، روح و رواني نهفته قائلند و آن را مي پرستند، در حالي كه طبقه دانشمند و روشنفكر با خلوص نيّت و حسن عقيدت به بت احترام مي گذارند، چون آن را مركز رمز يك حقيقت عالي نهفته كه قابل ستايش است مي دانند.
پس مظاهر طبيعت انواع مختلف دارد; از آن جمله است سنگ پرستي، يا عبادت احجار. هر گونه سنگي از سنگريزه خرد گرفته تا تخته سنگ كلان، در اماكن مختلف به نحوي مورد ستايش و پرستش قرار مي گيرد، گاهي يگانه و منفرد، گاهي به طور جمع و مركب، گاهي جنس آن محلّ توجّه است و گاهي شكل آن و گاهي ماده تركيبي اش. گاهي آن را به دست هنر انسان ساخته و پرداخته اند و گاهي به همان صورت طبيعي اش مي پرستند. همچنين سنگهاي فرود آمده از آسمان مورد حرمت و عبادت قرار مي گيرند، هم اكنون قبايل و طوايف وحشي آفريقا و اقيانوسيه و هند و ژاپن و هندوان سرخ پوست آمريكا، همه آلات و ادوات سنگي خود را محترم شمرده و ستايش مي كنند. در جزاير فيليپين، بوميان براي سلاح و حربه جنگي رييس طايفه يك قوّه غيبي و روح نهفته قائل هستند. در قطعه اي در وصف رييس قبيله آمده است: او يك مرگ آفرين ساده بود... به گفته همراهانش گرز و سنان وي به فرمان او، خود به خود مردان را به خاك هلاك مي افكند.
هنوز در روستاهاي آلمان و بلاد اسكانديناوي، همانند روميان و يونانيان قديم، به
|
94 |
|
تبر، احترامِ مخصوص مي گذارند.(1)
8 ـ رساله در تاريخ اديان
مير چاالياده در بحث دياليكتيك تجلّيات قداست آورده است: وقتي به عنوان مثال سخن از پرستش و سجده سنگ مي رود، بايد دانست كه همه سنگ ها مقدّس تلقّي نمي شوند، همواره بعضي از سنگ ها به علّت شكل وبزرگي يا استلزامات آييني شان، مورد پرستش و نيايش قرار مي گيرند وانگهي غرض عبادت خود سنگ نيست و سنگ هاي مقدس به ميزاني كه ديگر سنگ ساده نيستند بلكه تجلّيات قداست به شمار مي روند ـ يعني چيزي جز وضع متعارفشان به عنوان شيء ـ سجده مي شوند.
الياده، در خصوص تجلّيات قدرت در سنگ مي نويسد: سختي و زبري و درشتناكي و
دوام ماده، از لحاظ شعور مذهبي انسان ابتدايي، تجلي قداست است. هيچ چيز از خرسنگ با
شكوه و سنگ خاراي عظيمي كه گستاخانه قد برافراشته، بيواسطه تر تمامي قدرتي را
كه در آن نهفته است، بي هيچ قيد و بندي آشكار نمي كند و نيز چيزي از آن
ارجمندتر و محتشم تر و هيبت انگيزتر نيست. وجود سنگ، مقدّم بر هر چيز
ديگري است. سنگ در وهله اوّل چيزي است كه همواره عين خود است و عين خود
مي ماند، پايدار و باقي است و مهمتر از همه، اين كه زخم و ضربه مي زند،
اما انسان پيش از آن كه سنگ را بردارد و به سوي چيزي و كسي بيفكند، لزوماً پيكرش
بلكه دست كم نگاهش با آن تلاقي و برخورد مي كند و اين چنين به زبري و
قدرتش پي مي برد. صخره چيزي را بر او مكشوف مي كند كه برتر از
ناپايداري موقعيّت بشري است و آن نوعي هستي مطلق است، پايداري و سرسختي و سكون و
ابعاد و تناسب و خطوط كناره نماي غريبش، انساني نيست بلكه گواه بر حضوري شگفت انگيز
بيمناك، پر كشش و هراس انگيز است.
انسان در بزرگي و سختي و شكل و رنگ سنگ،
واقعيت و قوّه اي مي بيند كه به جهاني غير
1 ـ تاريخ جامع اديان ـ جان ـ بي ـ ناس، ترجمه علي اصغر حكمت، چاپ پنجم 1370، سروش انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي (شركت سهامي)صص 20 ـ 19
|
95 |
|
از جهان غير قدسي كه جهان اوست تعلّق دارد.
نمي دانيم كه بشر سنگ را پرستيده است يا نه؟ چون به هر حال انسانِ ابتدايي همواره چيزي غير از آنچه كه سنگ در بردارد و بيان مي كند را سجده كرده است. خرسنگ يا سنگريزه و كلوخ، از اين رو با اعزاز و اكرام تمام، مورد پرستش هستند كه نمودار چيزي محسوب مي شوند و يا بدان اقتدا مي كنند. رونوشت آن چيزند; زيرا خود از جايي (نامعلوم) آمده اند. ارزش قدسي آنها مرهون اين چيزها يا جاهاي مجهول است و نه رهين وجودشان. بشر فقط به اين اعتبار سنگ را پرستيده كه سنگ نمايشگر چيزي جز خودِ سنگ بوده است.
خرسنگ هاي قبور ـ در يكي از قبايل دراويدي، كه تا اعماق هند پيش رفته اند، رسم است كه پسر يا وارث مرده، چهار روز پس از دفن، سنگي بزرگ با ارتفاع سه تا چهار متري در كنار گور مي گذارد. گاهي حمل اين سنگ با زحمت فراوان و صرف هزينه زياد و آوردن از نقطه اي دوردست مقدور است.
هُتُن [HOTTON]انسان شناس انگليسي معتقداست: هدف ازايجاد ابنيه سنگي ـ سنگ قبور ـ براي مردگان در نزد اقوام نامتمدن هند، تثبيت و اسكان روان مرده در جايي و تعبيه منزلي موقّت براي اوست تا در كنار زندگان مقام كند و با قوايي كه سرشت روحانيش به وي اعطا مي كند، در حاصلخيزي كشتزارها مؤثر افتد و در عين حال از سرگرداني و هرزه گردي و تبديل شدن به موجودي خطرناك باز ماند.
آنان معتقد بودند كه چون مرگ ناگهاني بوده، روان مردم آشفته و كينه جو است و مي خواهد بقيّه مدّت مقرّر معمولي را تا مرگ طبيعي در كنار ديگران بگذراند و به همين جهت در محلّ مرگ ناگهاني اموات، سنگ توده مي كنند و هر رهگذري براي آرامش روح مرده سنگي بر آن مي افزايد.
اين است كه سنگِ قبر، به ابزار حفاظت زندگي از گزند مرگ بدل شده است. سنگ اقامتگاه روان است، همانطور كه گورخانه مرده تلقّي شده و مسكن اوست. از طرفي ديگر خرسنگ قبر، حافظ زندگان از آسيب هاي احتمالي مردگان است. برخي مرگ را نمودارِ حالت آمادگي براي دست به كار شدن مي دانند ولي مي گويند وقتي روان در سنگ
|
96 |
|
ثابت و ساكن شد، تنها در راه باروري و حاصلخيزي زمين به كار مي رود.
در بعضي از فرهنگ ها سنگ مسكن و مأواي نياكان است و آن را ابزار باروري كشتزارها و بارگيري زنان مي دانستند:
در جزاير اقيانوس آرام بعضي صخره ها را نمودار يا مظهر متجسّم خدايان يا نياكان مي دانند. بخش مركزي هر معبدي سنگ يا پارچه اي است كه نمودار نياكان است. اقوام اين جزاير معتقدند كه سنگ ها ارواح متحجّر نياكانند.
در ميان بسياري از قبايل آفريقايي، پرستش برترين خداي آسمان شامل مِنْهيرها [Menhir] و ديگر سنگهاي مقدّس است. سنگها به خاطر آنكه نشاني از قدرت معنوي دارند، مقدّس مي گردند. در هند، نوعروسان و تازه دامادان براي فرزند دار شدن، دست نياز به سوي خرسنگها دراز مي كنند.
زنان نازاي قبيله اي در شمال كاليفرنيا به صخره اي كه شبيه زن آبستن است، دست مي مالند.
اين معتقدات، كم و بيش تغيير و تحوّل يافت و ثابت نماند و گاه از بين رفت. بقاي رسوم لمس سنگ براي باروري هنوز در ميان بعضي از مردم عامي اروپا باقي است.
در 1923 هنوز زنان روستايي كه به لندن مي رفتند، ستونهاي كليساي اسقف نشين، پطرس قديس را به نيّت آن كه فرزند داشته باشند، در آغوش مي گرفتند!(1)
مسعودي درحرمت سنگ مي نويسد: حضرت ايّوب و همسرش رحمه، در ابتلا و گرفتاري به سنگي پناه مي بردند كه در مسجد ايوب ـ حدود سه ميلي شهر نوي، مابين دمشق و طبريّه قرار داشته و در سال تأليف مروج الذهب (332 هـ. ق.) باقي و مشهور بوده است.(2)
روستاييان معتقد بودند كه اين سنگ ها از آسمان فرو افتاده است، از اين رو براي آن ها احترام و ارزش و قدرت كارگشايي قائل بودند. بعضي اقوام سنگ ها را علامت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ رساله در تاريخ اديان، مير ـ چا ـ الياده، ترجمه جلال ستّاري، چاپ اوّل، تهران 1372 سروش، انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران ، ص 220
2 ـ مروج الذهب ، ج 1 ، صص 40 و 41
|
97 |
|
باروري و حاصلخيزي مي دانند.
بوريات ها معتقدند كه بعضي سنگ هاي فرو افتاده از آسمان، باران زا هستند. از اين رو در خشكسالي ها براي آن ها قرباني پيشكش مي كنند. در بسياري روستاها سنگهايي مشابه ولي كوچكتر از شهاب سنگ ها هست كه در بهار براي آن ها نذوراتي تقديم مي كنند تا محصول فروان باشد.
نتيجه اي كه از اين معتقدات مي توان برداشت كرد، اين است كه سنگ به خاطر منشأش ارزش مذهبي دارد; زيرا اصل آن ها را هوايي مي دانند و يا شايد مشابهت هاي آن ها با موجودات ديگر است; مثلا در سوماترا سنگي است شبيه گربه و از طريق تقارن با گربه سياه كه در بعضي از آيين ها دعاي باران مي كند!
در دوران هاي گذشته كعبه نه تنها مركز زمين كه مركز عالم تلقّي مي شد و در بالاي آن در مركز آسمان دروازه آسمان قرار داشت. مردمانِ آن زمان معتقد بودند كه كعبه با فرو افتادن از آسمان، آن شكاف را ايجاد كرده و ارتباط ميان زمين و آسمان از طريق آن برقرار است و همان سوراخ محور عالم تواند بود.
بنابراين، سنگ هاي آسماني به خاطر اينكه از آسمان فرو افتاده اند، مقدسند يا از جهت اينكه دال بر حضور آلهه عظمي هستند و يا به اين سبب كه نمايانگر مركز عالم به حساب مي آيند.
سنگ ها چه حافظِ مردگان باشند و چه منزلگاه موقت روان هاي آنان و يا گواه پيماني باشند كه انسان با خدا يا انسان ها با همديگر مي بندند و چه خصلت مقدّسشان از شكل يا اصل سماوي آن ها نشأت گيرد و چه مظاهر الوهيّت يا نمودار نقطه اتّصال مناطق كيهان يا تصاوير و تماثيل مركز باشند، همواره ارزش و اعتبار عبادي آن ها ناشي از حضور خدايي است كه موجب دگرگوني آن ها شده يا به علّت وجود قواي ماوراي انسان (جان هاي مردگان) كه در آن ها حلول كرده است و يا به سبب رمز پردازي كه شامل حالشان مي شود.
سنگ هاي عبادي، آيات و علاماتند و همواره مبيّن واقعيّت متعال. اين سنگ ها هميشه بر چيزي برتر از انسان دلالت مي كرده اند.
|
98 |
|
پرستش سنگ ها و قداست آن ها متغيّر بوده است و اين طور نيست كه در هر زمان تنها يك شكل داشته باشد.
9 ـ آثار الباقيه
در صفحات پيشين درباره نسيء توضيح مختصري داديم. ابو ريحان بيروني در كتاب آثار الباقية عن القرون الخاويه كه در قرن چهارم هجري نوشته، با طرح بحثي تقريباً كافي، اين مطلب و چگونگي اعمال آن را بيان كرده و گفته است:
پيامبر(صلي الله عليه وآله) در حجّة الوداع آن را باطل اعلام كرد و حج را به صورت اوّليّه خودش برگرداند. بدين سبب است كه حجّة الوداع را حجّ اقوم نيز مي نامند.(1)
نسيء عبارت بود از محاسبه اختلاف سال هاي شمسي با قمري كه در هر سال به ده روز و بيست ساعت مي رسد. مجموع اين اختلاف زمان، هرگاه به يك ماه مي رسيد، آن را بر سال مي افزودند. توليت اين كار را نسئه از قبيله كنانه به عهده داشته است. اين موضوع به صد سال پيش از اسلام مي رسد و اصل عمل از يهوديان ناشي شده است.
در حجة الوداع اين آيه بر پيامبر نازل شد كه:
{ إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَاماً وَيُحَرِّمُونَهُ عَاماً...}(2)
نسيء (جابه جا كردن و تأخير ماههاي حرام) افزايشي در كفر (مشركان) است كه به واسطه آن كافران گمراه مي شوند، يك سال آن را حلال و سال ديگر آن را تحريم مي كنند...
حضرت محمّد پس از نزول آيه ، در خطبه اي فرمود:
إِنَّ الزَّمانَ قَدْ اِسْتَدارَه كَهَيْئَة يَوم خَلَقَ اللهُ السَّموات وَ الأَرْض
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آثار الباقيه عن القرون الخاويه، تأليف ابوريحان بيروني، ترجمه اكبر دانا سرشت ، چاپ سوم 1363 مؤسسّه انتشارات امير كبير، تهران ص 94
2 ـ توبه: 37
|
99 |
|
زمان برگشت به همان طريق كه خداوند آن را آفريد ، در روزي كه آسمان و زمين را آفريد
يعني همانگونه كه در مدّت يك سال دوازده مرتبه هلال رؤيت مي شود ، سال هم دوازده ماه دارد نه بيشتر و اين چنين بود كه حج پس از آن، هميشه در وقت معيّنِ خود، با توجّه به سال قمري انجام شده و مي شود و خواهد شد.
دهخدا به نقل از كشّاف اصطلاحات الفنون ذيل واژه نسيء مي نويسد:
نسيء بر وزن فعيل ، در لغت به معناي تأخير است. برخي گفته اند به معناي افزايش آمده است...
مؤلّف فرهنگ اصطلاحات نجومي به نقل از تاريخ نجوم اسلامي ، ذيل واژه نسيء، با توجه به آيه 37 سوره توبه شرحي نوشته است.(1)
وجه نامگذاري ماه ذي الحجه و بعض روزهاي مشهور
در وجه نامگذاري ماه ذي الحجّه مي نويسد: چون تازيان در آن ماه به حج و زيارت كعبه مي رفتند، آن ماه به اين نام خوانده شد. وي همچنين نوشته: چون روز هشتم ماه ذي الحجّه، خداوند چشمه زمزم را براي اسماعيل بيرون آورد، آن روز به روز ترويه نامبردار گشته است.
روز عرفه را بدان جهت عرفه گفته اند كه در اين روز خداوند خلعت خُلّت بر ابراهيم(عليه السلام) پوشانيد و مردم در اين روز يكديگر را مي شناسند.
در ادامه مي نويسد: ايّام تشريق روزهاي يازدهم، دوازدهم و سيزدهم است و علّت نامگذاري اين ايام به تشريق آن است كه قرباني را تا طلوع آفتاب نمي كشند.(2)
ابوريحان تغيير قبله از بيت المقدس به سوي كعبه را روز پانزدهم شعبان دانسته و گفته است: در آيه { وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : فرهنگ اصطلاحات نجومي همراه با واژه هاي كيهاني در شعر فارسي، تأليف دكتر ابوالفضل مصفّي چاپ دوم 1366،مؤسسه اطلاعات و تحقيقات فرهنگ، تهران ص793
2 ـ آثار الباقيه...، ص 536
|
100 |
|
رَبِّكَ وَمَا اللهُ بِغَافِل عَمَّا تَعْمَلُونَ}(1) به مسلمانان امر شد كه كعبه و مقام ابراهيم را در هر جا كه باشند قبله قرار دهند.(2)
10 ـ ترجمه تاريخ طبري
در ترجمه تاريخ طبري كه در قرن چهارم انجام شده، در مورد حج پيامبر(صلي الله عليه وآله)آمده است: بنا به گفته جابر، پيامبر سه حج به جاي آورد; دو حج پيش از هجرت و يكي پس از آن، ولي عبدالله بن عمر گفته: پيش از اين حج هاي تمتّع، دو عمره نيز گزارده بود.
در ترجمه تاريخ طبري به حوادث و اتّفاقات زيادي كه در مكّه و كعبه و در راه حج رخ داده، اشاره شده; از جمله نوشته است:
در سال 271 وقتي حج گزاران خراسان در بغداد بودند، آن ها را نزد محمد بردند. او به حاجيان خراساني گفت: عمروليث را از آنچه بدو رسيده بود معزول كرده و خراسان را به محمّد بن طاهر سپرده است.
در سال 281 از راه مكّه خبر آمد كه مردم به هنگام رفتن، دچار سرماي سخت و باران بسيار شدند; سرمايي كه پانصد تن از آنان را كشته است!
از حوادث مهم ديگر كه بر كعبه گذشته و مسعودي نيز آن را نقل كرده، اين است كه وقتي قرامطه قوّت گرفتند، ابوطاهر سليمان بن ابي سعيد حسن بن بهرام بن جنابي در سال 308 به مكّه حمله كرد و مردم را فجيعانه در مسجد الحرام كشت و اجساد آنها را در چاه زمزم ريخت و پوشش كعبه و جواهر و طلاهايي را كه در كعبه جمع شده بود به غارت برد و حجرالأسود را كند و با خود برد و در مسجد كوفه آويزان كرد، آنگاه به شهر خود برگشت.
تاريخ طبري در ادامه، شرح بيشتر ماجرا را به تفصيل آورده است; از جمله مي نويسد: جنابي درهاي كعبه را كند، پوششهاي آن را برداشت، دُرِّ يكتا را (كه چهارده مثقال وزن داشت) با دو گوشواره ماريه و شاخ قوچ ابراهيم و عصاي موسي (كه هر دو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره: 149
2 ـ آثار الباقيه، ص 531