بخش 6
2 ـ سفرنامه ابن بطوطه 3 ـ سفرنامه مکّه و سیف الدّوله 4 ـ سفرنامه فراهانی 5 ـ سفرنامه تحفة الحرمین 6 ـ سفرنامه حج و امین الدوله 7 ـ سفرنامه تشرّف به مکّه معظّمه 8 ـ رساله خاطرات سفر حج
|
125 |
|
گويند و ركن مغربيِ شمالي را ركن شامي گويند. و حجرالأسود را در گوشه ديوار به
سنگي بزرگ تركيب كرده اند و در آنجا نشانده، چنانكه مردي تمام قامت بايستد، باسينه
او مقابل باشد و حجرالأسود به درازي، بدستي و چهار انگشت باشد هشت انگشت باشد و
شكلش مدوّر است. از حجرالأسود تا در خانه چهار ارش است و آنجا را كه ميان حجرالأسود
و در خانه است ملتزم گويند و درِ خانه از زمين به چهار ارش برتر است وچنانكه مردي
تمام قامت بر زمين ايستاده بر عتبه رسد. و نردبان ساخته اند از چوب چنانكه به وقت
حاجت در پيش در نهند تا مردم بر آن بروند و در خانه روند وآن چنان است كه به فراخي
ده مرد بر پهلوي هم به آنجا برتوانند رفتن وفرود آمد. و زمين خانه بلند است بدين
مقدار كه گفته شد .(1)
ناصر خسرو درب كعبه را توصيف كرده و طول و عرض و جنس درها و تزيينات آنها را شرح داده است. همچنين اندرون كعبه، ضخامت ديوارها، خلوتهاي درون كبعه، سنگهاي كف كعبه، ستونها، محرابها، قنديلها، پوششهاي كعبه و... همه را به دقت تمام توصيف كرده و كيفيت گشودن درب كعبه و نحوه و ترتيب ورود مردم به دورن خانه را تمام و كمال نوشته است.
ناصر خسرو تاريخ حجّ چهارمِ خود را در ذي حجّه سال 442 هـ . ق . ذكر كرده و گفته است: از آنجا در نوزدهم ذي حجّه با شتر به لحسا رفته و فاصله مكّه تا لحسا را در سيزده روز طي كرده است.
او در اين سفرها، همانگونه كه گفتيم، بيشتر به توصيف ظاهر اعمال و دقّت در امكنه
پرداخته و در ارتباط با مناسك حج بحث چنداني نكرده است. ناصر خسرو چهار سفر حج
كرده; در سفر اوّل نوشته: ... و از بيت المقدّس پياده باجمعي كه عزم سفر حجاز
داشتند برفتيم، دليل ما مردي جلد و پياده و نيكوروي بود... به نيمه ذي القعده سنه
ثمان و ثلاثين و رابعمائه، از بيت المقدس برفتم، سه روز را به جايي رسيدم كه آن را
ارغر مي گفتند و ازآنجا به منزلي ديگر رسيديم و از آنجا به ده روز به مكّه رسيديم و
آن سال قافله از هيچ طرف نيامد و طعام يافت نمي شد.
1 ـ سفرنامه ناصر خسرو، صص 130 ـ 129
|
126 |
|
روز دوشنبه به عرفات بوديم. مردم پر خطر بودند از عرب. چون از عرفات بازگشتيم دو روز به مكّه بايستادم و به راه شام بازگشتم سوي بيت المقدّس. (1)
در صفر دوم (سنه تسع و ثلاثين و اربع مائه) سجلّ سلطان بر مردم خواندند كه: امير المؤمنين مي فرمايند: حجّاج را امسال مصلحت نيست كه سفر حجاز كنند كه امسال آنجا قحط و تنگي است و خلق بسيار مرده اند! اين معنا به شفقت مسلماني مي گويم. و حجاج در توقّف ماندند و سلطان جامه كعبه مي فرستاد به قرار معهود ـ كه هرسال دو نوبت جامه كعبه بفرستادي ـ و اين سال چون جامه كعبه به راه قلزم گسيل كردند من با ايشان برفتم. (2)
ناصر خسرو پس از آنكه به مدينه رسيده، آن را بخوبي توصيف كرده و گفته است:
پس ما دو روز به مدينه مقام كرديم و چون وقت تنگ بود برفتيم، راه سوي شرق بود، به دو منزلي از مدينه كوه بود و تنگه هايي چون دره كه آن را جُحفه مي گفتند و آن ميقات مغرب و شام و مصر است و ميقات آن موضع باشد كه حج را احرام گيرند و گويند يك سال آن جا حجّاج فرود آمده بودند; خلقي بسيار، ناگاه سيلي در آمده و ايشان را هلاك كرده و آن را بدين جهت جحفه نام كردند. ميان مكّه و مدينه صد فرسنگ باشد اما سنگ است و ما به هشت روز رفتيم.
يكشنبه ششم ذي حّجه به مكّه رسيديم. به باب الصّفا فرود آمديم و اين سال به مكّه قحطي بود. چهارمن نان به يك دينار نيشابوري بود و مجاوران از مكه مي رفتند و از هيچ طرف حاج نيامده بود. روز چهارشنبه به ياري حق به عرفات حج بگزارديم و دو روزبه مكّه بوديم و خلق بسيار ازگرسنگي و بيچارگي از حجاز روي بيرون نهادند به هر طرف. (3)
در سفر سوم هم نوشته: ... و در رجب، سنه اربعين و أربعمائه، ديگر بار مثال سلطان بر خلق خواندند كه به حجاز قحطي است و رفتن حجّاج و مصلحت نيست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفرنامه ناصر خسرو، ص 61
2 ـ همان، صص 102 ـ 101
3 ـ سفرنامه ناصر خسرو، صص 104 ـ 103
|
127 |
|
برخويشتن ببخشايند و آنچه خداي تعالي فرموده است بكنند. اندرين سال نيز حاج
نرفتند ووظيفه سلطان را كه هرسال به حجاز فرستادي البتّه قصور و احتباس نبودي و آن
جامه كعبه واز آن خدم و حاشيه و امراي مكّه و مدينه و صله امير مكّه و مشاهره او ـ
هر ماه سه هزار دينار ـ و اسب و خلعت بود به دو وقت فرستادي.
در اين سال شخصي بود كه اورا قاضي عبدالله مي گفتند و به شام قاضي بود. اين وظيفه به دست و صحبت او روانه كردند و من با وي برفتم به راه قلزم، و اين نوبت كشتي به جار رسيد، بيست و پنجم ذي القعده و حج نزديك تنگ درآمده، اشتري به پنج دينار بود، به تعجيل برفتم، هشتم ذي الحجّة به مكّه رسيدم و به ياري حق ـ سبحانه و تعالي ـ حج بگزاردم ... و من چون حج بكردم باز به جانب مصر برفتم كه كتب داشتم آنجا ونيّت باز آمدن نداشتم.(1)
ناصر خسرو سفر چهارم را از طريق جدّه به مكّه رفته و در اين سفر است كه به وطن برگشته و گفته:
اكنون شرح بازگشتن خويش به جانب خانه به راه مكّه ـ حرّسهاالله تعالي مِنَ اْلآفات ـ از مصر باز گويم... روزآدينه نماز ديگر از جدّه برفتيم، يكشنبه سلخ جمادي الآخر به درِ شهر مكّه رسيديم .(2)
و در اين سفر است كه به تفصيل درباره مكّه و كعبه و ديگر اماكن متبرّكه و تاريخي سخن گفته است.
2 ـ سفرنامه ابن بطوطه
ابو عبدالله محمّد بن... معروف به ابن بطوطه در آغازبه قصد زيارت خانه خدا در سال 725 هـ . ق . از زادگاه خود طنجه مراكش حركت كرد. او ابتدا پيش بينيِ اين سفر طولاني را نمي كرد. سفرهاي ابن بطوطه حدود سي سال طول كشيده وحاصل ارزشمند و ماندني اين سفرهاي طولاني رحله ابن بطوطه است كه آقاي دكتر محمّد علي موحّد آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفرنامه ناصر خسرو، صص 106 ـ 105
2 ـ همان ص 118
|
128 |
|
را ترجمه كرده و بنگاه ترجمه و نشر كتاب دومين چاپ آن را در سال 1359 هـ . ق .
منتشر
كرده است.(1)
سفرنامه ابن بطوطه از دو جهت بر ديگر سفرنامه هاي اسلامي برتري دارد:
1 ـ دامنه سفر، كه ابن بطوطه تقريباً تمام نقاط مهم جهانِ آن روز را درنورديده است.
2 ـ از جهت صداقت بيان كه دارد، اوضاع و احوال را همانگونه كه ديده، ثبت و ضبط و تصوير كرده است.(2)
ابن بطوطه روزپنجشنبه دوم ماه رجب سال 525 هـ . ق . به قصد حج و زيارتِ مرقد پيغمبر، تك و تنها از زادگاه خود حركت كرده و در قافله حج مسافران، او را به عنوان قاضي انتخاب كرده اند.
ابن بطوطه در خلال مسافرتهاي خود عجايبي را نقل مي كند كه به كرامات واعجاز بيشتر مي ماند تا واقعيّت. همچنين بعضي مسائل تاريخي را به مناسبت بازگو مي كند; مثلا درباره بئرالجر كه پيامبر در غزوه تبوك اجازه نداد كسي از آن آب بياشامد و...
او به پاره اي از عاداتِ بي وجهِ حجّاج، كه در مسير سفر حج انجام مي داده اند اشاره كرده; از جمله نوشته است:
حجّاج شام چون به تبوك مي رسند سلاح برمي گيرند و شمشيرها از نيام برمي كشند و حالت حمله و هجوم به خود مي گيرند ودرختان خرما را به شمشير مي زنند، چون معتقدند كه پيغمبر به همين ترتيب وارد تبوك شده بود.(3)
ابن بطوطه در مدينه، مسجد روضه پيامبر و قبور خلفا را زيارت كرده و به شرح هر يك پرداخته است و موقعيّت آن را مشخّص كرده. تاريخچه بناي مسجد پيامبر را به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ هر چند تحقيق ما در باره حج در ادب فارسي است و سفرنامه ابن بطوطه در اصل به زبان عربي است امّا از آن جهت كه بين سفرنامه ناصر خسرو و سفرنامه هاي فارسي پس از آن چند قرن فاصله است،ذكر اين سفرنامه در اين فاصله زماني ضروري است تا سير تحول از هم گسيخته نگردد.
2 ـ نكـ : سفرنامه ابن بطوطه (رحله ابن بطوله )ترجمه دكتر محمّد علي موحّد، چاپ دوم 1359 بنگاه ترجمه و نشر كتاب، صص 15 و 16، 26 و 27، 45، 98، 160
3 ـ همان، ص 114
|
129 |
|
تفصيل بيان كرده و تغييرات بعدي در ساختمان آن را باز نموده است و گاهي از اغراض شخصي درتوسعه مسجد پرده برداشته; از جمله گفته است:
در زمان خلافت منصور عبّاسي كه طرح توسعه حرم را تهيّه مي كرد، حسن بن زيد بن علي(عليه السلام) كه والي مكّه بود، نامه اي به خليفه نوشت و پيشنهاد كرد كه مسجد را از سمت مشرق توسعه دهند تا روضه مقدّسه در وسط مسجد قرار گيرد.
منصور در پاسخ نوشت: من نيّت تو را فهميدم، دست از خانه عثمان بردار! ; زيرا توسعه مورد نظر، حسن خانه عثمان را در معرض تخريب قرار مي داده است.
وي ازمدينه به سمت مكّه حركت مي كند و صبحگاهان به مكّه مي رسد. لحظه ديدار را چنين تعريف و توصيف مي كند:
... از اينجا كه گذشتيم برق شوق و مسرّت از اينكه به آرزوي خود رسيده ايم، در دلها درخشيدن گرفت. نزديك صبحگاه بود كه به مكّه رسيديم و به زيارت خانه خدا; يعني محلّ زندگي ابراهيم خليل و جايي كه پيغمبر ما از آنجا مبعوث شد نايل آمديم، از راه دروازه بني شيبه وارد بيت الحرام شديم; خانه اي كه خداوند فرمود: {...وَ مَنْ دَخَله كانَ آمِناً...}. كعبه را ديدم كه چون عروسي زيبا و دلربا بر تخت حشمت و جلال تكيه داده و مهمانان خدا از هر سوي آن را درميان گرفته بودند... .(1)
ابن بطوطه پس از انجام طواف و استلام حجرالأسود و به جا آوردن دو ركعت نماز در مقام ابراهيم، در فاصله درب كعبه و حجرالأسود، كه موضع استجابت دعا است، به پرده كعبه چنگ زده و به دعا مشغول شده است. از آب زمزم نوشيده سعي بين صفا و مروه را نجام داده است..
او چنان مجذوب شده كه مي گويد:
... از عجايب صنع خداوندي است كه شوق وصول به آن امكنه مقدّسه را در دلها نهاده و مهر زيارت آنها را با جانها در هم سرشته است كه هر كس پاي در آن ديار مي نهد ديگر نمي تواند دل بركند و خاطر از هواي آن بپردازد... .(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سوره آل عمران قسمتي از آيه 97
2 ـ سفرنامه ابن بطوطه ص 134
|
130 |
|
موقعيّت شهر مكّه وعمارتهاي به هم پيوسته آن را توضيح مي دهد ومي گويد: محلّ
اجراي كلّيه مناسك; يعني منا و عرفه و مزدلفه در قسمت شرقي واقع شده است. و نيز از
دروازه هاي مكّه، اراضي لم يزرع مكّه و در عين حال وفور نعمت انواع محصولات در آن،
كه از نقاط مختلف به مكّه آورده مي شود و... سخن گفته است. موقعيّت مسجد الحرام،
كعبه و بناي آن را توضيح داده و گفته است: روزهاي جمعه پس از اداي نماز و نيز روز
مولود پيامبر اكرم، دربِ كعبه را باز مي كنند. مراسم افتتاح درب را نيز بدينصورت
شرح داده است:
... نخست يك كرسيِ منبر مانندِ چوبي را روي چهار چرخه اي تا پاي ديوار كعبه مي آورند ورييس قبيله بني شيبه روي آن رفته، مفتاح كعبه را به دست مي گيرد، سدنه كعبه (پرده داران) پرده را كه برقع ناميده مي شود، بلند مي كنند و رييس قبيله پس از باز كردن درب عتبه را مي بوسد و خود به تنهايي در اندرون كعبه رفته در را مي بندد. اين وضع به قدر مدّت دو ركعت نماز طول مي كشد. آنگاه بني شيبه هم به داخل مي روند و در را مي بندند و نماز مي گزارند. سپس در براي عموم باز مي شود. در اثناي مدتي كه اجراي اين مراسم ادامه دارد، مردم با نهايت خضوع و خشوع در حالي كه دستها را به زاري و تضرّع بلند كرده اند در برابر درب كعبه ايستاده اند و به محض اينكه در باز مي شود بانگ تكبير بر مي دارند و... از عجايب خداست كه وقتي درب كعبه باز مي شود و همه مردم به داخل كعبه مي ريزند، مضيقه اي احساس نمي شود و همه در آن، جاي مي گيرند! (1)
در باب حجر اسماعيل و مطاف و چاه زمزم و درب هاي مسجد الحرام شرح داده و گفته
است: باب ابراهيم منسوب به حضرت ابراهيم(عليه السلام)
نيست بلكه منسوب به ابراهيم الخوزي است كه يكي از ايرانيان بوده.(2) و
مي گويد: كوه ابوقبيس اوّلين كوهي است كه خداوند آفريده است. قريش به آن جبل الأمين
مي گويند و معتقدند كه مرقد حضرت
آدم(عليه السلام)
در اين كوه است و نيزمحلّي كه پيغمبر به هنگام شقّ القمر آنجا ايستاده بود، در آن
قرار دارد. سپس گفته است: چهار كوه در دو طرف جاده تنعيم قرار دارد كه به جبل
الطّير
1 ـ سفرنامه ابن بطوطه، ص 135
2 ـ همان، ص 144
|
131 |
|
معروف است و همان كوههاست كه حضرت ابراهيم به فرمان خداوند اجزاي بدن چهار
پرنده را در قلّه آنها قرار داد و سپس آنها را فرا خواند، اجزاي به يكديگر پيوستند.
ابن بطوطه از غريب نوازي مردم مكّه تعريف مي كند و نمونه هايي از وليمه دادن و ديگر مساعدتها كه به نيازمندان مي كنند ياد مي كند. از صفا و مروه و ميلهايي كه در فاصله آنها نصب شده سخن گفته است. از قبرستان مكّه مشاهد متبرّكه، كوههاي اطراف مكّه و حوادثي كه در آنها اتّفاق افتاده، از اميران مكّه، مردم مكّه، قاضي و خطيب امام موسم مكّه، كشته شدن محتسب مكّه، مجاورين مكّه،... مطالب جالب توجّهي بيان كرده است.
در ارتباط با احرام كعبه (يعني بالابردن استار كعبه به قدري كه دست به آن نرسد) شعائر حج، اعمال حج، پوشش كعبه كه در آن زمان قافله مصري مي آورده واز حرير سياه با آستر كتاني بوده و طراز بالاي آن به خطّ سپيد آيه {جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلاَئِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَأَنَّ اللهَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ}(1)و در حاشيه اطراف، آيات ديگر قرآن نوشته شده را شرح داده است.
3 ـ سفرنامه مكّه و سيف الدّوله
سلطان محمّد سيف الدّوله از شاهزادگان قاجار و از فرزندان فتحعليشاه است.
وي در سال 1279 هجري تصميم به زيارت كعبه گرفت و از تهران، از راه دشت، درياي خزر، تفليس استانبول به مكّه رفت و پس از انجام فريضه حج، از راه عراق و جنوب به تهران بازگشت. سيف الدّوله به اوضاع جغرافيايي، وضع سياسي و اخلاقي و اجتماعي مردم در شهرهاي مسير توجّه داشته است. كتاب سفرنامه، حاوي خاطرات بعد از سفر حجّ او نيز هست.
علّت نامگذاري كتاب به سفرنامه مكّه آن است كه تصميم اوّليّه او سفر مكّه بوده و نيز ارزش معنوي اين قسمت از سفر در نامگذاري كتاب مؤثّر بوده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مائده : 97
|
132 |
|
روز جمعه سيم ذي الحجّه كشتي اي كه او بر آن سوار است در بندر جدّه لنگر مي اندازد. آنها در رابُغ محرم مي شوند و در جحفه تجديد نيّت مي كنند، چون احرام شيعه از جحفه است. سيف الدّوله شهر مكّه را بزرگ توصيف كرده و گفته است: عمارات آن از سنگ تراشيده و پنج تا شش طبقه است. كوچه هايش را كثيف، مردم دولتمندش را متكبّر و بد سلوك و زنهايش را فاسد ديده است.(1)
نويسنده در ارتباط با بناي مسجد الحرام، ابعاد مناره هاي مسجد، مدارس همجوار، درهاي چهل گانه مسجد وبناي كعبه، حجر اسماعيل، مقام ابراهيم، طاق بني شيبه، چاه زمزم، محلّ نماز چهار مذهب كه به عقيده نويسنده ساختمان آنها مسجد را از نمايش انداخته سخن گفته است.
درباره پوشش كعبه مي نويسد: همه ساله پيراهن سياهي كه از ابريشم بافته مي شود و سمت بالاي آن يك كتيبه گلابتون دارد، ازمصر مي آورند و پيراهن سال پيش در ميان شرفا و خدّام قسمت مي شود. پيراهن ابريشمي سرخي كه اطرافش گلابتون دوخته است به جهت داخل حرم، همه ساله از اسلامبول مي آيد و پيراهن سال پيش را به جهت شرافت به خزانه سلطان مي برند و كسي نمي تواند او را تصرّف كند. (2)
در ارتباط با صفا و مروه، منا، مشعر و عرفات در حدّ لزوم سخن گفته و درباره ضريح حضرت رسول و وضع داخل مسجد به تفصيل قلم زده است.
4 ـ سفرنامه فراهاني
به گفته ميرزا صادق خان اديب الممالك فراهاني نويسنده اين سفرنامه مردي بوده وارسته، تند و بي تملّق، مهربان و خير انديش، بي كينه و با گذشت و پاك ضمير و حقوق شناس و بي اندازه متوكّل ومتوسّل. او به كسي جز خداي تعالي تعظيم روا نمي داشت... .(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مقايسه شود با نظر ابن بطوطه
2 ـ سفرنامه سيف الدوله، معروف به سفرنامه مكه، نوشته سيف الدوله سلطان محمد به تصحيح و تحشيه علي اكبر خداپرست، چاپ اوّل 1364، نشر ني، ص132
3 ـ سفرنامه ميرزا محمد حسن فراهاني، به كوشش مسعود گلزاري چاپ اوّل 1362. انتشارات فردوسي، ص4
|
133 |
|
گويند كه وي به دو چيز بسيار علاقه مند بوده است; عبادت و مسافرت. افزون بر
مسافرتهاي فراوان به خراسان و عتبات، دو نوبت به زيارت مكّه معظّمه مشرّف شد. در
سفر دوم (حج سال 1302 هـ . ق .) به فرمان ناصرالدّين شاه، سفرنامه مفصّلي نوشته
است. وقتي سفرنامه را به نظر شاه رسانده، به لقب ملك الكتّاب ملقّب شده است.
در اين سفر، كه در اوايل سده چهاردهم (1303 ـ 1302 هـ . ق .) نوشته شده، درباره انجام مناسك حج، اوضاع جغرافيايي، توصيف بناها و آثار تاريخي و اوضاع اجتماعي كشورهاي مسير سخن گفته است. نويسنده در سال 1264 هجري قمري متولّد شده و در سنّ 17 سالگي پدرش را كه از شعراي معروف دوره فتحعليشاه بوده از دست داده است. او از سن 22 سالگي به دربار ناصر الدّين شاه راه پيدا كرده و از ملازمين ركاب همايوني بوده است. در سفر خراسان، هنگام بازگشت به تهران، در تهيه و تنظيم و تدوين مطلع الشّمس با اعتمادالسّلطنه همكاري نزديك داشته است.
نويسنده در ابتداي كتاب از پرگويي و روده درازي بعضي نويسندگان بيزاري جسته و به قول خود ديباچه اي بس مختصر نگاشته است. او مُخِف عزم سفر كرده چرا كه: نَجي اَلُْمخِفُّون وَ هَلَكَ اَلْمُثقِلونَ .(1)
وي در آغاز حركت، با پيري مشورت كرده و پير به او گفته است: در اين مقام اگر دم از م و من زني و پاره اي ملاحظات كني، وصول به اين سعادت مقدور نخواهد بود.
نويسنده در مواردي به نوشته هاي ناصرخسرو استناد كرده است. آغاز سفر از تهران و مسير حركت شهرهاي: قزوين، رشت، بندر انزلي، بادكوبه، تفليس، استانبول و اسكندريه بوده و از آنجا به جدّه رفته است و سرانجام در ساعت يك بعد از ظهر روز جمعه، شانزدهم ذيقعده به ساحل جدّه مي رسد.
در جدّه آنها را قرنطينه كرده اند و پس از آن گرفتار قنسول ايران مي شود. او (قنول) به جاي اينكه گره گشاي حجّاج كشورش باشد، به اخّاذي مي پردازد; بطوري كه مصداق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كشف المحجوب، تصنيف، ابوالحسن علي بن عثمان الجلاّبي الهجويري الغزنوي تصحيح ژوكوفسكي،با مقدّمه قاسم انصاري چاپ اول 1358 كتابخانه طهوري، ص 472
|
134 |
|
اجلاي اين بيت مي شود:
او زصيّادان به كُه بگريخته *** خود پناهش خون او را ريخته
پس از آن، گرفتار و بنده و برده مطوّفين شده اند كه دست از آنها برنمي دارند و به عناوين مختلف آنها را سر كيسه مي كنند. هر چند كه نويسنده سفرنامه سفارش شده بوده و از گمرك معاف شده است. او مي نويسد:
... و ما به خانه اي عالي، كه شاگرد مطوّف معيّن نموده بود، رفتيم و وارد اتاق فرش كرده ومخدّه گذاشته شديم. خسته و گرسنه نشسته كه در اين بين دري به هم خورده، پرده بالا رفت، مجموعه خيلي مفصّلي كه پلو و ساير ملزومات در آن بود، به زمين گذاشتند. معلوم شد گماشته مطوّف صاحب خانه را تحريض بر تدارك و تشريفات كرده، خورديم و شكر خدا كرديم و اغذيه در زير دندان خيلي لذيذ به نظر آمد امّا بعد از آنكه پول خيلي گزاف به صاحبخانه داديم، طعم غذاها از زير دندان رفت.(1)
در جدّه به زيارت قبر حوّا، كه زيارتگاه شيعه و سنّي است و صورتي كه براي قبر درست كرده اند بيش از يكصد و پنجاه ذرع طول دارد، رفته است.
قبر حوّا متولّي عامي و احمقي داشته كه به حجّاج اصرار مي كرده محلّ ناف جدّه را ببوسند!(2)
سفرنامه بسيار موجز ولي با دقّت نوشته شده است، براي نمونه آنچه را در مورد اعمال واجب حج نوشته مي توان ديد.(3)
نويسنده سفرنامه از طبع شعر بي بهره نبوده، پس از آن كه حج و عمره تمتّع را انجام داده، در بازگشت به منزل، اين ابيات را سروده است كه اعتقاد و برداشت او را از حج مي توان از خلال آن استنباط كرد.
در طي ره عشق اگر رنج كشيديم *** المنةُ لله كه به مقصود رسيديم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفرنامه فراهاني، ص 160
2 ـ همان، ص 176
3 ـ نكـ : همان، صص 185 ـ 184
|
135 |
|
گفتند بجز سنگ و گِلي بيش نباشد *** ما در دل هرسنگ و گِلي يار بديديم
افشاي سرار منع نمي بود ز رندان *** ما پرده اسرار همه ملك دريديم
تا عهد تو بستيم همه عهد شكستيم *** با دوست نشستيم ز بيگانه بريديم
مي تافت اگر پر توي از شمع جمالش *** بر روزن دل، تا به قيامت بدويديم
اين مستي و بيهوده درايي كه توبيني *** زان روست كه يك جرعه زجامش بچشيديم
گلبن به دوصد خار جهان صبر نموده *** تا يك گلي از باغ وصال تو بچيديم
حسيني فراهاني مي گويد: براي ورود به داخل خانه كعبه به اختلاف از مردم پول مي گيرند و مي گذارند از درون كعبه ديدن كنند و ظاهراً پول همه جا حلاّل مشكلات است و ديگر نمي پرسند: كه تو در برون چه كردي كه درون خانه آيي! و ظاهراً خود وي موفّق به زيارت درون خانه شده است; زيرا مي نويسد:
... بعد ازآنكه شخص وارد شد بسيار مخوف است، ديوار وسط خانه نيز از سنگ سياه وگچ است و زمين آن از سنگ مرمر و يك تخته سنگ قرمز رنگ طولاني هم در جزو سنگهاي فرش زمين هست كه مي گويند حضرت رسول بر روي آن نماز خوانده است. در وسط خانه سه ستون وراه پلّه از سنگ مرمر به پشت بامِ خانه دارد. در سمت حِجراسماعيل و در ديوارها چند سنگ مرتسم نصب است كه هر كس از سلاطين تعميري كرده اسم خود را با تاريخِ تعمير در سنگ مرتسم نموده ونصب كرده است...
آنچه از اين سنگ نبشته ها بر مي آيد، در سالهاي 826 هـ . ق . و يك تاريخ ناخوانا و ديگر در سال 884 يعني خانه سه نوبت تعمير شده است; بار اوّل و سوم را پادشاه مصر انجام داده و تعمير دوم را پادشاه عثماني، سلطان محمد خان.
|
136 |
|
در هيچ يك از سفرنامه هايي كه ديده ايم و درباره سفر حج نوشته شده، بناي كعبه از ابتدا تا انتها بطور موجز ديده نشد ولي نويسنده اين سفر نامه در واقع به گفته خود وفادار مانده و تاريخچه را به اختصار و تقريباً كامل نوشته است.
نكته اي را نويسنده براي اوّلين بار، البته بدون ذكر مأخذ، آورده كه به نظر رسيد همان علّت مراسم شادماني اعراب در روز عاشور است، و آن چنين است:
سابقاً اهالي مكّه به اسم اينكه روز عاشورا كشتي نوح به كوه جودي قرار گرفته و مسلمينِ به نوح از ورطه هلاك خلاص شده اند، در روز عاشورا شاديها مي كردند و اسباب لهو و لعب فراهم مي آوردند، بعد از شريف عبدالمطّلب چون شريف عبدالله و شريف عون كه شريف حاليّه است به تشيع بي ميل نبودند اين قاعده را منسوخ كردند و به احترام قتل سيّد الشّهد(عليه السلام) موقوف نمودند.
وي در ادامه مي نويسد: مكّيان سابقاً با حجّاج عجم كه شيعه بودند، بسيار بد رفتاري مي كردند و آنها را اذيّت و آزار مي دادند. ولي در زمان سفرايشان به علّت نفوذ غرب در حجاز و نيز قدرت دولت ايران، اين اذيّت و آزار منسوخ بوده است.
فراهاني از كوههاي مقدّس مكّه سخن گفته و نوشته است كه: در بالاي جبل النّور سنگ بزرگي بوده و سوره انشراح، در آنجا بر پيامبر نازل شده است. متولّي آنجا مردم را در وسط سنگ مي خواباند به جهت بر آوردگي حاجت خودش كه گرفتن پول باشد...
دفتر سفر اين سفرنامه در صبح روز پانزدهم ربيع الآخر 1303 با ورود مسافر به تهران بسته مي شود و سخن به پايان مي رسد.
5 ـ سفرنامه تحفة الحرمين
محمّد معصوم كه نويسنده اين سفرنامه است، از تاجرزادگان فارسي بود. او در سال 1270 در شيرازمتولّد شد. اجدادش همه مردان دين و دنيا بودند. جدّ او در عين حال كه به تجارت خارجي اشتغال داشت به تدريس وتبليغ مسائل ديني هم مي پرداخت.
كتاب تحفة الحرمين گزارش سفري است كه ازسال 1305 آغاز شده است. نويسنده افزون بر مقامات عرفاني و مذهبي كه داشته، از جانب ناصرالدّين شاه لقب موروثي
|
137 |
|
نايب الصّدر گرفته است.
در باب ارزش كتاب تحفة الحرمين، به نقل سخنِ محمّد حسن ذكاء الملك فروغي كه با مؤلّف معاصر بوده، بسنده مي كنيم كه مي گويد: ازمزاياي جناب حاج ميرزا معصوم نايب الصّدر سفرهاي عديده و سياحتهاي عارفانه است كه در داخله و خارجه مملكت از اقطار هندوستان و تركستان و بلاد و ولايات دولت عثماني كرده اند تا سير انفس و آفاق هر دو را كامل نموده باشند. بندر بمبئي و شهر قسطنطنيه، درياي مرمره، بغاز دارد انل... وسر آمد آن جمله، زيارتِ حرمين شريفين; مكّه معظّمه و مدينه طيّبه است و سفرنامه موسوم به تحفة الحرمين را كه نوشته و آن الحق از نگارشهاي عالي است و حاوي مطالب متعالي. آن سيّاح جهان معرفت، در آن اسفار با رجال كبار هر قطر و ديار ملاقات نموده و از ميامن انفاس مشايخ واوتاد و علما و فضلاي بلاد وصحبت مردم نيكو نهاد بر مدركات سابقه، بسي معلومات افزوده است.(1)
ابتدا در وجوب ورجحانِ سفر، چند وجه بيان كرده كه به ترتيب، براي تحقيق و تحصيلِ علمِ مفروض، آنكه شرايط استطاعت حجّ بيت الله در شخص حاصل شده باشد به استناد: { وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا}(2)
و زيارت مستحب و كسب معاش است .
در هر يك از موارد، به خصوص مورد اوّل; يعني تحصيل علم مفروض به شرح سخن گفته است. در ارتباط با سفر حج گفته: ... با اين وضع گمان نمي رود چرا كه مخارج عيال و گرفتاري اطفال و ضررهاي پي در پي و قرض، مشكل مي دانم حج را.
او مي گويد: بيت الله واقعي حرم دل است كه: {طَهِّرا بَيْتِي لِلطّائِفِين وَالْعاكِفِينَ}.(3)
كعبه را يك بار بيتي گفت يار *** گفت يا عبدي مرا هفتاد بار
***
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحفة الحرمين، سفرنامه نايب الصدر شيرازي در زيارت مكه و ...، نوشته نايب الصدر شيرازي، چاپ اوّل 1362 مقدمه، صص 5 ـ 4
2 ـ آل عمران: 96
3 ـ بقره: 125
|
138 |
|
جلوه برمن مفروش اي ملك الحاج كه تو *** خانه مي بيني ومن خانه خدا مي بينم
عبدالله انصاري گفته: مكّه رفتن سير جهان است و دل به دست آوردن كارمردان.
اي قوم به حج رفته كجاييد كجاييد *** معشوق همينجاست بياييد بياييد
نويسنده به بيان بعضي از مناسك حج پرداخته و گفته است:
... و صورت اعمال حج تمام مراتب چهار اركان ديگر را دارد، به علاوه اين جامعيّت اضافاتي دارد كه جامع الجوامعش فرموده اند و چون رشته سخن به اينجا كشيده، اشارتي به بعضي مناسك آن مي شود كه: ما لايُدرَك كُلُّه لا يُترَك كُلُّهُ .... او مي گويد: لازمه حج، صدق النيّة للتّجرد بالحج لا للتّوصّل الي الدّنيا بِعَمِل الآخِرَةِ وَ اَخذ الاُجْرَة چنانكه كسب معتبر و تجارت عمده در زمان ما حجّه فروشي و حمله داري شده است. به درستي كه مغضوبترين خلق كسي است كه دين را وسيله دنيا قرار دهد و ديگر آنكه معاونت نمايد صادِّينَ عَن سَبيِل الله را تا چه رسد خود مطالبه پول تذكره نمايد و سر راه بر مردم بگيرد... (1)
پس از بحث درباره پاره اي از مناسك چنين مي نوسد:
اين بود اجمالي از آنچه مي توانست در آداب و صول به كعبه مقصود اشارتي نمايد. خلاصه همه آنكه: تمام مراتب اسرار مبدأ و معاد را در مناسك حج بيت الله الحرام انموذجي نهاده اند كه در ملاحظه اش سالك را استطاعت شرط است و نسأل الله تعالي التّوفيق اليه بِمَنِّهِ و كرمِهِ .
سفر نايب الصدر روز پنجشنبه سوم شوّال 1305 پس از نماز صبح آغاز شده از سمت قزوين و گيلان و بادكوبه وبا طوم وقسطنطنيه و اسكندريّه و مصر به كعبه مقصود منتهي گشته است.
نايب الصدر در اين سفرنامه به جاي جاي مفاسد اداري اشاراتي دارد; از جمله وقتي به اسلامبول مي رسد مي گويد: از بسياري تقلّبات حجّه فروشان و كساني كه براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحفة الحرمين، سفرنامه نايب الصدر شيرازي در زيارت مكه و ...، نوشته نايب الصدر شيرازي، چاپ اوّل 1362 مقدمه، ص 46
|
139 |
|
تجارت ـ در واقع ـ مي آيند نه محض زيارت به حدّي سختگيري مي شود كه غير قابل
باور است... دستبرد مي زنند... از همه ظريفتر آدمهاي كارپردازخانه دولت عليّه ايران
مي باشند كه شريك دزد و رفيق قافله اند: خلاصه هنگامه غريبي است، از دستبرد مأمورين
ايراني در خاك عثماني، خداوند حفظ نمايد.
و مي گويد: از بزرگ گمركخانه جويا شدم، گفت: از حجّاج، ما تذكره مطالبه نمي نموديم، خود وكلاي دولت شما با ما راه مداخلي نمودند، محض خودشان و...
نويسنده در رفتار كارگزاران آورده: روز چهارشنبه ششم حمله داران و مكفي چيان به نحوي احاطه نمودند بيچاره غريب نابلد را كه تحريري نيست واقع اگر كسي بخواهد معني اتّفاق منافقين را ملاحظه نمايد، حالِ شريف مكّه وقائم مقام و قنسول و مطوِّف و مقدّم و جمّال و عكّام و حمله دار و اميرجبل و سفير كبير در لخت نمودن زوّار را ببيند. گويا در ركن حجرالأسود معاهده بسته اند كه بدون اطّلاع و صلاحديد يكديگر هيچ كار در اين معنا ننمايند، ولي محض اينكه كسي سر از اين بيرون نياورد هر كدام از اينها كه پيش حاجي مي رسند آنهاي ديگر را لعن مي كنند... مطوِّفها مي گويند: خدا لعنت كند قنسولِ شما را، اگر او نبود ثلث اين مبلغ كرايه حمل نبود... .(1)
نايب الصّدر از رفتار بازائران قبور ائمه در بقيع مي نالد و مي گويد:
در قبرستان بقيع متصل به سور مدينه رسول، از دولت مصري و باب عالي شمع و مخارج
روشنايي مقرّر است; چرا كه خدّامِ آنجا را مطلق العنان گذاشته اند كه اقلاًّ شبي يك
چراغ روشن نمي كنند و به علاوه ازهرنفر زوار هر مرتبه بخواهند زيارت نمايند مبلغي
مطالبه مي كنند و جمله نذورات را حيف و ميل مي نمايند... و از آن طرف هر ساله مبلغي
گزاف براي مصارف حمل و نقل محمل معروف، از سلطنت عظمي دريافت مي نمايند و جمعي
اوباش با ساز و نقاره و مغنيّه، به اسم آنكه محمل جناب رسول(صلي
الله عليه وآله) و زوجه محترمه او را حمل مي نماييم، با اين وضع داخل حرم
خدا ورسول مي شوند و
معني اين را نمي دانند كه مورد خنديدن و سخريه مردم اجنبي و
خارج دين واقع مي شوند و آنچه از لوازم دين اسلام است ترك و به هر چه شارع مقدس نهي
فرموده تجرّي
1 ـ تحفة الحرمين، ص 169
|
140 |
|
مي نمايند... (1)
او از دزداني كه در زمره حاجيان قرار مي گرفتند نيز در چند مورد نام برده و سرانجام گفته است.
اسباب خجالت وبدنامي تبعه ايران، اينان هستند. خدا هدايت نمايد...
نويسنده پس از آنكه چند نمونه از سرقتها را بر مي شمارد مي گويد:
... و مقصود از حكايت بعضي مسروقات، بيان سه مطلب است; يكي آنكه شخص حاجي كه به عزم زيارت بيت الله آيد، سزاوار نيست مال التّجاره همراه بياورد كه مثلا فيروزه يك قراني را دو قران بفروشد و حواس را صرف معاملات نمايند و بر فرض كه آورند به قاعده بسان گمرك بگذرانند. در خيكچه روغن و كيسه زغال نگذارند كه موجب بد شنيدن از حكومت وبدنامي حجاج ايراني شوند و آخر به جايي برسند كه زير چادر پردگيان را ملاحظه نمايند.
و ديگر آنكه بسيار مواظب باشند كه اين اشرار براي همين امور در موسم حج مي آيند، از هر چه تصوّر شود مضايقه ندارند و بيشترين مجاورين بيت الله شده اند محضِ اين كار.
و ديگر دولت عليّه ايران كه اين همه مخارج و مواجب مرحمت مي نمايند و سفرا در خارجه مي فرستند محض آسايش رعيّت و حفظ اينگونه مراتب است، وقتي كه مواجب را سفير عظمي لطف ننمايند و هزار و پانصد ليراهم پيش كش از ويس قنسول مي خواهند، نمي توان گفت چرا وكلاي هر شهبندري تبعه دولت را به اقسام مختلفه مي چاپند و مخصوص با دزدان و حمّال و جمّال و مطوِّف و... شريك نشوند، تا چنين ننمايند پيش كش را از كجا مي خواهند بدهند... .(2)
نايب الصّدر مردي عالم و فاضل بوده و در مواردي كه مباحثي در مسائل ديني و يا مربوط به مناسك حج پيش مي آمده، حلّ مشكل مي كرده است. از جمله در مورد مُحرم شدن از محاذات مواقيت، كه پس از روشن كردن موضوع از باب مزيد اطّلاع مي گويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحفة الحرمين، صص 99 ـ 98
2 ـ همان، ص 136
|
141 |
|
مقصود از اين اشاره آن است كه جمعي حجّه فروش و مكفّا چيِ حجّاج، محض صرفه جويي كه پنج تومان كمتر خرج كنند، اصراري در محاذات دارند، فردي كه توفيق يافته و پس از عمري به حج بيت الله آمده، در مسأله عمده، خلاف احتياط عمل مي نمايد، چون صرفه ندارد و از آن طرف پنجاه بار بالاي ديوار خزانه حمّام مي آيد و مكشوف مي نمايد و معلّق مي زند در آب ديك حمام و لنگ استاد ضايع شود كه احتياط مي نمايدچون ضرري ندارد!...
نويسنده در ارتباط با تاريخچه زمزم، موقعيّت مقام ابراهيم، حجّ اسماعيل، آغاز و پايان طواف، سعي بين صفا و مروه وديگر اعمال و مناسك عمره سخن گفته و ملتزم و درب هاي مسجد و ستونها و استار كعبه را مشروح باز نموده است. بحث مستوفايي در مورد حجرالأسود و اركان و تغييراتي كه عبدالله بن زبير و سپس حَجّاج داده اند آورده است.
به نظر نويسنده بعضي از ابنيه كه اخيراً ساخته شده، موجب اشتباه زائران كم اطّلاع مي شود.
مي گويد: مقام شافعي بين ركن حجر و عراقي است در پيش مقام ابراهيم، مقام حنفي بين عراقي وشامي و مقام مالكي بين شامي و يماني و مقام حنبلي بين يماني و حجر. وبراي هر يك مسقفي و گلدسته اي ساخته اند كه نه در زمان حضرت رسول و نه در زمان خلفا بوده است. بعضي از روستاييان بر اين مقامها به گمان اينكه مقام ابراهيم است احترام مي گذاشته اند و تعظيم و تكريم مي كرده اند.
ويس قنسول گفته اند: يكي در حرم از من پرسيد قبله اهل عراق كدام طرف است،گفتم: به هر طرف كه بايستي رو به خانه، قبله است در مسجد، گفت: مي دانم ولي قبله اهل عراق كدام سمت است؟! جواب دادم: اگر ركن عراقي را مي گويي آن موضع است ولي مدخليّتي به قبله ندارد، متغيّر شد و گفت تو هم كه مسأله نمي داني! از جاي ديگر معلوم كنم. حاجي سيد مهدي كاشاني از جمله حمله داران، نقل كرد كه من چهل سال است كه چهل حجّه انجام داده ام، ده سال قبل در مقام جناب ابراهيم نشسته بودم، يكي از حجّاج كاشاني به اين عبارت سؤال كرد كه: قبر خدا اين تو است؟! متحير شدم،
|
142 |
|
جواب دادم: ساكت باش، خدا را جسمي نيست و ممات، يعني چه!؟ بعد از چند دقيقه
گفت: پس كي در اين خانه دفن است؟ گفتم: كسي در اين خانه دفن نيست، جواب داد: بگذار
شش ماه راه آمده ايم ازكتل بالا وپايين كرده ايم، سرما و گرما خورده ايم، عبثي دور
اين خانه مي گرديم!... (1)
آري اشخاصي هستند يا بوده اند كه نمي دانند براي چه به حج مي روند.
نويسنده مي نويسد: روزي نشسته بوديم، شخصي عزيز رسيد و گفت: مبلغي پول لازم دارم، به او گفتند: هنوزاوّل منزل است، شما اگر پول نداشتيد چرا آمديد؟ جواب داد: حقيقةً فلان وقت شب در ولايت بودم، با مادرم دعوا و نزاع نموديم، بيرون آمدم گفتم بروم مكّه!
نويسنده از نحوه رفتن بعضي از حاجيان به حج از راه جبل و رفتار حمله داران مطالب فراوان آورده مي نويسد: از جمله از كساني كه براي اينكه مبلغ كمتري خرج كنند جان خود را از دست مي داده اند. و حمله داران ومكفّي چيان به خيال آنكه بگريزانند آنها را در زير جوال و درته بار گذارده اند وقت خروج از جبل و دخول به آنجا، بيچاره نفسش تنگ آمده و با ننگ از دنيا رفته است! پناه بر خدا از شرّ اين مردم و احمقيِ كساني كه براي يك تومان ضرر و نفع، جان خود را مي دهند... .
سود جويي قاضي مكّه گاهي موجب ابطال حج حُجّاج مي شود. او مي نويسد: ... پنجشنبه هفتم... اطّلاع دادند كه قاضي حكم داده كه امروز هشتم است... براي وقوف در عرفات امشب را مي روند به منا... با آنكه احدي ادّعاي رؤيت هلال در شب پنجشنبه ننموده بود.. آنچه محقّق شده، چند كيسه صرّه امين كه اعدل عدول است در نزد قاضي مكّه اداي شهادت نموده اند.
اين بدان جهت بوده كه از دربار دولت عثماني براي قاضي همه ساله انعامي مقرر است و هرگاه روز عرفه در جمعه باشد مي گويند آن سال حجّ اكبر است بيشتر از ادرار مستمر جناب قاضي بايد ادراك نمايند، لهذا بقدر مقدور سعي دارند كه هميشه حجّ اكبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحفة الحرمين، صص 164 ـ 163
|
143 |
|
ميل فرمايند. (1)
نايب الصّدر در خصوص شرافت و مقام كوه عرفات و فلسفه وقوف يك روزه در دامنه آن ـ به نقل قول ـ گفته است: اوّل ديدار آدم و حوّا، پس از هبوط به زمين، در اين كوه بوده است. او وجوه مختلفي براي نامگذاري مكه بيان كرده و از اعمالي كه حجاج بعضي از كشورها انجام مي دهند و بدعت است و موجب حتك حرمت حرم مي گردد، ياد مي كند كه حضرات مصري و شامي در شبهاي وقوف در منا به آتشبازي مي پردازند و نواختن موزيك و شلّيك توپ را ضميمه مناسك مي دانند. انصافاً كه حرمت حرم را نيك مي دارند!
6 ـ سفرنامه حج و امين الدوله
ميرزا عليخان امين الدّوله پس از عزل از صدارت، با وساطت عروس خود، فخرالدّوله، دختر مظفر الدّين شاه، از شاه اجازه مسافرت گرفت و در ماه شوال 1316 هـ . ق . از لشت نشاي گيلان عازم سفر شد.
به گفته اسلام كاظميّه، او هشت ماه پس از عزل خود به دستور شاه به لشت نشا، ملك شخصي خويش رفت. در راه بود كه بوي حمام فين به مشامش رسيد. شايد يكي از علل مهمّ سفر، همين استشمام باشد كه خيال مكّه وجان به سلامت بردن، قوّت مي گيرد. هر چند شاه به بهانه شيوع بيماري اجازه سفر نمي دهد و ظاهراً امين السّلطان مانع سفربوده ولي سر انجام با وساطت خانمهاي دربار، شاه وادار مي شود كه در حاشيه نامه دوم امين الدّوله، اجازه سفر را امضا كند و اين اجازه نامه ازدولتيان مخفي مي ماند.
سفر آغاز مي شود، نوشتن سفرنامه به تقاضاي مجد الملك برادر امين الدّوله از روز بيست و چهارم سفر آغاز مي گردد و مطالب مربوط به بيست و سه روز اوّل را به ياري حافظه مي نويسد.
دراين سفرنامه هر چه از تاريخ حركت مي گذرد، نوشته ها دقيق تر و عميق تر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحفة الحرمين، ص 174
|
144 |
|
مي شود و روز به روز شيرين تر و جذّابتر. در بازگشت هر چه به مرزهاي كشور
نزديكتر
مي شود، بيشتر به ياد ناملايمات وطن مي افتد، يادداشتها مختصرتر مي شود
و در بازگشت به وطن آن چنان بي ميل مي گردد كه امراض ناشناخته بر سرش هجوم
مي آورند، گويي بند بند وجود او را از هم مي پاشند تا او به وطن باز نگردد.
امين الدوله تنها يك صدر اعظم ساده وحرفه اي نبود. او مردي آزاده،نويسنده، شاعر و به چندين هنر ديگر آراسته بود. مردي بود متعّين، پاينبد اخلاق و رسوم اشرافيّت. در اين سفرنامه از نشانه هاي اشرافيّت و امر و نهي او به كاروانيان، ملاقاتهاي او با بزرگان امرا، سفرا و اشراف مطّلع مي شويم.
نويسنده از طريق بادكوبه، تفليس، اسلامبول و اسكندريه به جدّه مي رسد و از جدّه به مكّه، از مكّه به مدينه و از طريق درياي احمر و كانال سوئز و درياي مديترانه به بيروت و دمشق مي رود و ازطريق ازمير، اسلامبول، با طوم،تفليس، بادكوبه و انزلي به ملك خود; لشت نشا باز مي گردد و در سال 1322 هـ . ق . در لشت نشا از دنيا مي رود و در همانجا دفن مي شود.
در متن سفرنامه صداقت و اعتقاد راسخ نويسنده به مباني دين تا حدودي هويداست; مثلا در اوّل هر روز حسب المعمول اداي فريضه و مستحبّات مي شود يا مطابق مناسك و ـ ان شاءالله ـ از روي معرفت به معاني و دقايق اين احكام تجديد عمل كرديم .(1) وي از بذل و بخششهاي خود وانعامهايي كه به اين و آن داده، بسيار سخن گفته و بارها امرو نهي مي كرده است كه همه از خوي وخصلت صدر اعظمي و بلند همّتي او حكايت مي كند.
سفرنامه از لحظه اي كه امين الدوله سوار بر كشتي فيوم شده آغاز مي شود و از همان
ابتدا; يعني سه شنبه آخر ذي القعده كه مي خواهند سوار بر كشتي شوند، مشكلات
رخ
مي نمايد. او كشتي را به سفينه نوح مانند مي كند كه از همه نوع مخلوق در آن هست. از
كثافت كشتي، كه بسيار زياد است، مي نالد در بين همه، از مغربيها بيشتر، و مي نويسد:
1 ـ سفرنامه امين الدّوله، حاجي ميرزا علي خان صدر اعظم، با مقدّمه دكتر علي اميني به كوشش اسلام كاظميه 1354 انتشارات توس، ص 156
|
145 |
|
پناه بر خدا از چركي و بدبويي و بدغذايي مغاربه كه مشاهده آنها تهوّع آور است.
كشتي ما از جماعت مغاربه و كثافت آنهابوي برداشته و عفونتي دارد كه تحمّل نمي توان
كرد، از اسماعيل بيك كاپيتان توقّع كرديم كه كشتي را شست و شو كنند و بعد ازشستن
مقداري اسيد فنيك به كار رفت اما چه فايده كه تا معربي هست اين بو ملازمه وجود
آنهاست. (1)
امين الّدوله كه صدر اعظم ايران بوده، به هر جا كه مي رسيد مورد استقبال قرار مي گرفت، هر چند خود او مي خواسته بدون تشريفات حج گزارد. وقتي به مكّه وارد مي شود از اواستقبال مي كنند. در پاسخ به تعارفات ميرزا مصطفي خان صفاءالممالك قنسول جدّه مي گويد:
در ورود و وصول به درگاه الهي رِجْلِ حافي و قلب صافي را كافي ديده، از تجمّلات گريخته بي خبر و غير معروف مي خواستم اين مراحل را طي كنم، به شما كي خبر داد و شريف ووالي از كجا مطلع شدند كه بي انتظار ما راغرق تشريفات و رسميّات كرديد؟!
گفت: تلگرام سركار فخر الدّوله را به عنوان قنسولگري براي شما از جدّه نزد من فرستادند و آمدن شما شهرت كرد...(2)
امين الّدوله از اينكه امسال عيد قربان مورد اختلاف فريقين نيست، خشنود است. او صحنه متأثر كننده قربانگاه را توصيف مي كند كه پس از قرباني دلاّك مي خواهند و سرها را مي تراشند تا عبادت خود را تكيمل كرده باشند.
نكته جالب توجه ديگري كه نويسنده به آن اشاره كرده خريد و فروش بَرده است كه شاه توسّط اعتماد الممالك كنيز و برده خواسته بود.
امين الدّوله از سيلها و بارانهاي سيل آساي آن سال نيز ياد كرده و گفته است كه مردم چگونه خود را به زير ناودان مي رسانيدند و از آب آن مي آشاميدند و سرو روي خود راشست و شو مي دادند و متبرّك مي شدند. نويسنده كه شرح مشكلات سفر حج و شرح
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفرنامه امين الدوله، ص 155
2 ـ همان، ص 175
|
146 |
|
ماجراها وحوادث را از پدرش شنيده، انتظار دارد كه در اين سفر آنها را باچشم خود از نزديك ببيند. او در اين زمينه نوشته است:
... اوّلُ ما يُري، همان عرصات عرفات و محشر ومشعر و غوغاي مناسب و چون در عمر خود با شاهنشاه ... ناصر الدّين شاه اردوها ديده و در سايه چادر اوقات خود را گذرانيده ام، در اين اردو كه هستيم، هنوز حسن ترتيبي نمي بينيم. شترها را نزديك چادرها خوابانيده اند. عربده عرب و شتر به هم آميخته، عفونت اين دو جانور به يكديگر پيشي مي گيرد. سماخ و دماغ در زحمت است. مي گويند اگر كسي ازخيام چند گام تجاوز كند، فَدَمُه هَدَرْ! اشقياي عرب در كمينند كه خونش بريزند و پيرهن و ابريقش را ببرند. حاج شيخ ترشيزي كه بارها از هر طريق، مراحل حج پيموده است، از خطرات و مصاعب و فضايل و مناقب اين راه و دستگاه رطب اللّسان است.
نويسنده سفرنامه به نقل مطالبي پرداخته كه خالي از جنبه كرامت و اتّصال به عالم غيب نيست. او مي گويد منصب شيخ الحرم اكتسابي و مادام العمر است وشيخ الحرم در زمان تشرّف وي، محمّد عادل پاشااست و شرح واقعه او شنيدني است. امين الدّوله در سفرنامه خود بيشتر به شرح حوادث روزانه در طول سفر پرداخته و توجّه چنداني به اعمال و مناسك و فلسفه آنها نداشته و آثار رعونت كه گويا لازمه حكومت و صدارت است، از سخن او كاملا مشهود است.
7 ـ سفرنامه تشرّف به مكّه معظّمه
شرح سفر دوره كره زمين ميرزا علي اصغر خان اتابك، يك بار تحت عنوان سفرنامه تشرّف به مكّه معظّمه از طريق چين، ژاپن، آمريكا، در سال 1324 در تهران چاپ شده است. سفر از 22 جمادي الآخر 1321 هـ . ق . آغاز و تا يك سال ادامه مي يابد. انگيزه سفر بطوري كه خود اتابك نقل كرده از اينجا ناشي مي شود كه: ... كه من در كار ايران خود را در اقدام به قرضه دوم، مورد ملامتي مي دانم، با تجربه اي كه در قرضه اوّل كرده بودم كه براي چه مصارف شده بود و به چه مصرف رسيد، نمي بايست در قرضه دوم اقدام كرده باشم اين بود كه براي قرضه سوم حاضر نشدم، كنار گرفتم و زيارت
|
147 |
|
بيت الله توفيق جبري شد. (1)
سفر از طريق قزوين، بندر انزلي، بادكوبه، مسكو، سيبري، دشت قبچاق، درياچه بايكال، منچوري، شينگ يانگ، پكن، شانگهاي، بندر ناگاساكي، كيوتو، توكيو، آمريكا، فرانسه، ايتاليا، قاهره، جدّه، مكّه، مدينه، دمشق، بعلبك، بيروت، بيت المقدّس، انجام گرفته و بالأخره از راه استانبول به ايران مراجعت كرده است.
روز جمعه اوّل ذي حجّه سال 1321 هـ . ق . به طرف سوئز حركت و به همراه با مطوّف (حاج علي ) با كشتي خديوي، كه عازم جدّه است، بدان سمت عزيمت مي كنند و در محاذات جحفه احرام مي بندند، نويسنده آرزومند است كه احرام او مصداق سخن ناصر خسروباشد كه گفته است:
چون همي خواستي گرفت احرام *** چه نيت كرده اي در آن تحريم
جمله برخود حرام كرده بدي *** هر چه مادون كردگار قديم(2)
صبح پنجم ذي الحجّه به جدّه مي رسند و مورد استقبال قرار مي گيرند. از اماكن ديدني جدّه ديدن مي كنند; از جمله مرقد منسوب به حوّا كه طول قبر را پنجاه قدم دانسته و گفته اند اين قسمت اثر قبر از كمر به بالاست.(3)
روز ششم ذي حجّه عازم مكّه مي شوند، با تخت روان و كجاوه و شكدف. به كاروان آنها حمله مي شود ولي به خير مي گذرد. در مكّه به منزل محرّر شريف وارد مي شوند كه از بهترين منازل مكّه است. او مي نويسد:
سه ساعت از شب غسل كرديم. به حرم رفتيم. عمره به جاي آورديم. شب هشتم كه روز ترويه است مقارن غروب باز به حرم رفته پس از اداي فريضه و نماز، از مسجد به منا معاودت كرديم. منا جلگه اي است وسيع، قنات زبيده از ميان آن مي گذرد و روي آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفرنامه مكه، مهديقلي خان هدايت (مخبر السلطنه) به كوشش دكتر سيد محمّد دبير سياقي، تهران، چاپ اوّل 1368، انتشارات تيراژه
2 ـ ديوان ناصر خسرو، چاپ سوم دانشگاه تهران،تصحيح مجتبي مينوي ـ مهدي محقق، ص300
3 ـ در سفرنامه فراهاني آنچه در اين باره گفته شده، با اين مطالب متفاوت است.
|
148 |
|
باز است و حاجّ آب برمي دارند، عدّه حاج را يكصد وپنجاه هزار گفتند .(1)
روز نهم به عزم عرفات وقوف مي كنند و شب به مشعر مي روند. از مزدلفه سنگريزه جمع آوري و مقارن طلوع به منا برمي گردند رمي جمره كنند و تقصير و قرباني، در منا مورد حمله اعراب قرار مي گيرند و گوسفندهاي آنها را مي برند. آن سال روز عرفه در جمعه بوده كه آن را حجّ اكبر مي نامند. نويسنده به عنوان جمله معترضه نوشته است: حجّ اكبر آن است كه فهميده گزارده شود و در توضيح مطلب مي گويد:
ازدل خود رجم وسواس كرده باشيم. چشم از حرام بپوشيم. گوش از غيبت محفوظ بداريم. دل از هوا بر گيريم. از آنچه رضاي خدا نيست احتراز كنيم. زبان به بد نگشاييم و... .(2)
عصر آن روزبه مكّه آمده و تمتع به جاي مي آورند. در آن سال، در ايام اختلافي نبوده و روز عيد، شريف مكّه به سلام عيد مي نشيند و مردم به ديد و بازديد مي روند.
روز يازدهم و دوازدهم رمي جمرات ثلاثه را انجام مي دهند و حجّ آنها تمام مي شود. چند روز پس از آن در مكّه مي مانند ومكانهاي ديدني و مقدّس را زيارت مي كنند; مانند كوه ابوقبيس، قبرابوطالب، خديجه و... آنها موفق به زيارت درون خانه كعبه نيز مي شوند. او معتقد است: اعمال حج اگر باحال خاص و هواي خاص انجام نشود لذّتي ندارد و مي گويد:
روزي مقارن مغرب به حرم رفتم، اتّفاق در مسجد هيچكس نبود، در حجراسماعيل رو به روي ناودان طلا، پشت به دست اندازي كه هست (حطيم) دادم و فارغ البال مشغول مناجات شدم. تلقينات شيخ علي به دل من نچسبيد، وظايفي بود انجام دادم، آنچه او گفت گفتم ]امّا[ حالي براي من حاصل نشد و مجال هم نبود، مي بايست در ازدحام مراقب شانه بود كه به طرف معيّن باشد يا نظر به كدام سمت بيندازم. با خاطر جمع و توجّه اين عزل خواجه را خواندم:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفرنامه مكه، ص 249
2 ـ همان، ص 250
|
149 |
|
مابدين در نه پي حشمت و جاه آمده ايم *** از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم
آبرو مي رود اي ابرِ خطا پوش ببار *** كه به ديوان عمل نامه سياه آمده ايم
لنگر حلم تو اي كشتي توفيق كجاست *** كه درين بحرِ كرم غرق گناه آمده ايم
در اين زمينه تضرّعي شد، حالي كه مي خواستيم دست داد، درخواست كردم ايران را به استقلال ببينم و ان شاءالله مستجاب است و من خود در اين زمينه آنچه از دستم بر آمده است كرده ام.
دو بيت هم از عراقي ياد كرده:
به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند *** كه برون در چه كردي كه درون خانه آيي
به زمين چو سجده بردم ز زمين ندا برآمد *** كه مرا خواب كردي تو به سجده ريايي(1)
نويسنده سپس به اين نكته اشاره مي كند كه گفته اند: حكم حج شايد از نظر احساني نسبت به مردم آن سرزمين باشد، در ارتباط با قدمت خانه و اينكه هميشه مورد توجّه بوده است سخن مي گويد و اينكه:
درويش و غني بنده اين خاك درند *** آنان كه غني ترند محتاج ترند
نويسنده از قافله هايي كه هر سال از شام و مصر به مكّه مي آيند وتحف و هدايايي كه مي آورند سخن مي گويد:
... آن كه از مصر مي آيد منسوب به حضرت فاطمه (س) و آن كه از شام مي آيد منسوب به عايشه، همه ساله پوشش زردوزي شده اي از مصر براي كعبه آورده و تقديم مي شود. پوشش پيشين برداشته و به تبرّك رشته ها و تكه هايي از آن به حجاج اهدا مي شود. از ايرانيان نيز شاهرخ بن امير تيمور پيراهني به كعبه تقديم كرده است... .(2)
نويسنده با اظهار تأسف مي گويد: محمل عايشه همان محملي است كه در جنگ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كليات شيخ فخرالدين ابراهيم تهراني متخلص به عراقي با تصحيح و مقدّمه سعيد نفيسي، چاپ هفتم 1372 انتشارات كتابخانه سنايي، ص 297
2 ـ همان، ص 257
|
150 |
|
جمل داشته كه هر سال ياد آور آن جنگ است و اگرفراموش مي شد بهتر بود و مي گويد: اين مردم ملتفت قباحت امر نيستند و ي علي حربك حربي پيامبر را فراموش كرده اند! نويسنده علاوه بر اينكه به مناسبت شعري از شعرا نقل مي كرده، خود نيز طبع شعر داشته و گفته است:
مهدي خزر و خطا و چين پيمودي *** بر درگه حق سَرِ عبادت سودي
زان هروله اي كه در صفا بنمودي *** بر گوكه چه بر صفاي دل افزودي
در ارتباط با مسجد الحرام، ابعاد آن، درب خانه، ابواب مسجد، مقام ابراهيم، زمزم، صفا و مروه و ايوانهاي موجود مطالبي آورده و از اينكه ايوانها كثيف بوده و استخوان حيوانات را در آن مسير مي انداخته اند اظهار ناراحتي مي كند.
و درباره حجرالأسود گفته است:
آن را مكرّراً شكسته اند، فعلا پنجاه قطعه است كه در قاب نقره محفوظ است .(1)
قرامطه، پيروان حمدان قرمطي سالها حجرالأسود را محبوس داشتند و سالي بيست وپنج هزار دينار از خلفا مي گرفتند كه حجاج را به زيارت خانه خدا راه بدهند.
مخبر السّلطنه درون و بيرون خانه راتوصيف كرده، محلّ تولّد حضرت علي(عليه السلام)را مشخّص كرده است. از ستونهاي خانه، كه از چوب عود معطّر است، سخن گفته و مي نويسد: ... جاي تأسّف است كه در جوار خانه خدا مركز فحشاء دائر است! (2) و مي نويسد: در مدينه سختگيري از مكّه بيشتر است. در مكّه اعمال آزاد است در مدينه تعصب بيشتر است، بخصوص مردم بخارايي كه در نحوه وضو گرفتن سخت متعصّب مي باشند.
8 ـ رساله خاطرات سفر حج
حاج سلطان حسين تابنده گنابادي (رضا عليشاه) در زمستان 1324 سفر كرده و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ به سفرنامه فراهاني هم رجوع شود، ايشان تعداد را متفاوت نوشته اند.
2 ـ سفرنامه مكه، ص 258