بخش 7

9 ـ به سوی خدا می رویم با حج 10 ـ خاطرات سفر مکّه 11 ـ خسی در میقات 12 ـ خاطرات زیارت خانه خدا و... در خدمت راهنما سرقت در حین رمی 13 ـ راهیان سفر روحانی 14 ـ ای قوم به حج رفته یا سفرنامه حج حاجی و ربا خواری


151


شرح مشاهدات خود را با ذكر تاريخ نوشته است. عصر روز شنبه 25 شهريور با هواپيما از تهران حركت كرده و نزديك غروب در بصره بوده و چون نذر داشته، از همانجا لباس احرام پوشيده و ساعت دوازده به افق تهران به جدّه رسيده است.

رضا عليشاه در هر جاي سفرنامه كه مناسبتي يافته و موضوع اقتضا داشته، به شرح و توضيح مرام عرفاني سلسله خود پرداخته و در مواردي نيز بحثهاي اجتهادي ومحقّقانه در مورد نامگذاري شهرها و... آورده است.

تابنده مكّه را اينگونه توصيف كرده: مكّه از كلمه مكاء كه لغت بابلي است به معني خانه گرفته شده است. و اضافه كرده است كه: در قاموس به معني هلاكت آمده; يعني جا يا وسيله اي كه گناهان را از بين مي برد. سپس تاريخچه گونه اي از اين شهر را چنين نگاشته است: اهميّت اين مكان مقدّس از زمان حضرت ابراهيم(عليه السلام)است كه فرزند خود اسماعيل و همسرش هاجر را به اين مكان بي آب و علف آورد. او مي گويد: با وجودي كه بيت المقدّس مورد توجه بوده ولي عربها علاقه كامل به خانه كعبه داشته اند و حتّي مشركين هم به زيارت كعبه مي آمده اند. و مي نويسد:

... بر هر مسلماني كه توانايي حالي و مالي داشته باشد، واجب است به زيارت اين خانه مقدّس طبق شعائر مخصوصه مشرّف شود و اعمال عمره و حج را بجا بياورد و توجّه به صاحب خانه نمايد و از همه چيز در مقابل او بگذرد و خداوند متعال مكّه را حرم قرار داده كه هر كه به آنجا پناهنده شود از صدمات ايمن باشد و مسلمين احترام آن را به جا آورند.

درباره اهمّيت مسجدالحرام مي گويد: اهمّيت و عظمت مكّه به واسطه مسجدي است كه خانه كعبه در آن قرار گرفته و... سپس به شرح تاريخچه بناي مسجد و شكل و ابعاد آن پرداخته است.

خانه كعبه را در سفرنامه تابنده اينگونه توصيف شده است: خانه كعبه در داخل مسجد قرار گرفته و در طرف شمال شرقي آن، نزديك باب بني شيبه، مقام ابراهيم واقع است و در مشرق آن منبر است ونزديك آن محلّي است كه چاه زمزم در آنجا قرار گرفته و


152


روي آن ساختمان كوچكي نموده اند... .(1)

درباره چاه زمزم به استناد منابع تاريخي سخن گفته و روايات متفاوتي در حفر آن بيان كرده است.

نويسنده در مورد خانه كعبه به تفصيل سخن گفته و در فضيلت آن ابتدا به فرمان الهي اشاره كرده كه فرموده است: { وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنْ الْعَالَمِينَ}و نيز به حديثي از امام باقر(عليه السلام) كه فرمود: ما خَلَقَ اللهُ بُقْعَةً فِي الأَرْضِ أَحَبَّ اِلَيهِ مِنْها وَ أَكْرَمَ عَلَي الله مِنْها ... و آنگاه حديثي از امام صادق آورده كه فرمود: النَّظَرُ اِلَي الْكَعْبَةِ عِبادَة وَ النَّظَرُ اِلَي الْمُصْحَف مِنْ غَيْرِ قِرائَة عِبادَةٌ وَ النَّظَر اِلَي وَجْه اْلعالِم عِبادَة وَ النَّظَر اِلَي آلِ مُحَمَّد عِبادَة . رضا علي شاه به تولّد مولود كعبه حضرت علي(عليه السلام) اشاره كرده و گفته است:

طواف خانه كعبه از آن شد بر همه واجب *** كه آنجا در وجود آمد علي بن ابي طالب (2)

پس از معرّفي و شرح موارد مذكور، ورود خود و همراهان به مكّه را شرح داده است. در ارتباط با انجام اعمال حجّ تمتّع و اينكه گاهي از نظر رؤيت هلال ماه در عربستان و ايران اختلافاتي ايجاد مي شده و مي شود، بعضي از متعصّبين عوام شيعه كه از مباني علمي آن بي اطّلاعند و به اصول علم هيأت و نجوم واقف نيستند، گمان مي كنند كه در اين اختلاف، اعمال غرض شده، لذا همان افق ايران را در نظر دارند و اعمال خود را بر طبق آن انجام مي دهند.

تابنده مطلب را شكافته و گفته است: ...به نظر نگارنده اين امر خوب نيست، هم از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رساله خاطرات سفر حج، نگارش حاج سلطان حسين تابنده گنابادي (رضا عليشاه)   چاپ دوم 1357، چاپ ديبا

2 ـ سروش نيز در اين زمينه گفته است:

از براي اينكه حيدر در حريم كعبه زاد *** قبله عالم شد و اين حشمت و اين فر گرفت

زان گشت كعبه قبله كه حيدر در او بزاد *** گويي كه ساخت از پي اين پور آزرش

هم ولادت هم خلافت شاه را امروزبود *** كعبه گشت امروز قبله كرد منبر منبري

در چنين روزي وجودش كعبه را فرّه فزود *** كعبه زين معني مطاف آدمي گشت وپري


153


نظر ديني و هم اجتماعي و از جهات علمي مورد اشكال است زيرا...

آنگاه در باب اعمال حج سخن گفته كه بنابر بعضي اقوال، در سال پنجم هجري و بنا به گفته محقّق حلّي در سال ششم و به گفته بعضي در سال نهم توسّط پيامبر معيّن و واجب شده است و گفته است كه: اعمال و مناسك حج در جاهليّت با اسلام فرق داشته و اسلام آنچه را كه بر خلاف رسوم انسانيّت يا اجتماع بوده; مانند برهنه حج گزاردن و طواف كردن، حرام دانسته است. تابنده در بيان اسرار حج مي نويسد:

عمل حج از بزرگترين عبادات اسلامي محسوب و داراي اسرار و رموزي عرفاني و حكمتهاي بي شماري است كه فهم اين بنده وامثال من از ادراك آنها قاصر است ولي چون بعضي از اسرار آن به زبانهاي عرفاني مذكور شده، نگارنده نيز بطور اختصار آنچه به ذهن مي رسد اشاره مي كند:

منظور از حج از بُعد ظاهر، اتّحاد واتّفاق ميان مسلمين و آشنايي بين المللي اسلامي است كه مسلمانها مي توانند از آن بهره برداريهاي سياسي و علمي و اجتماعي و اخلاقي فراوان كنند. تقويت روحي، تحمّل مشقّت سفر كنند. سالكان الي الله هم متوجّه مقصد اصلي و واقعي و نشان دادن كعبه حقيقي به وسيله كعبه ظاهري منظور هستند. هريك از اعمال و مناسك حج داراي سرّي است ازاسرار مهم. مراد از احرام، حرام كردن همه چيزهاست بر مُحرم در راه محبوب حقيقي و صرف نظر از ماديّات و قطع علقه از ما سوي الله، از مشتهيات نفساني وظهور موت اختياري، از اينرو لباس آن هم شبيه به لباس مرده است و دستور داده شده كه نبايد دوخته باشد و گره داشته باشد تا همان دوخت لباس موجب مباهات يكي بر ديگري نشود، همانطور كه با گفتن تكبيرة الاحرام در نماز هم انسان همه چيز را بر خود حرام مي كند و فقط متوجه عظمت خداوند است، تنها راه رسيدن به كعبه مقصود و وصال محبوب حرام كردن هر چيز جز اوست برخود و از اين روست كه ورود به حرم بدون لباس احرام جايز نيست. همانگونه كه خود نويسنده اشاره كرده، ايشان از ديد عرفاني به اعمال حج نگريسته و گفته است وقتي محرم به قصد رسيدن به كعبه و طواف حركت مي كند، بايد زبانش به ذكر لبّيك لبّيك اللّهمّ لبّيك... مشغول باشد به محض ديدن خانه هاي مكّه زبان را ببندد و با چشم دل به مشاهده جمال


154


مقصود بپردازد كه گفته اند: مَنْ عَرَفَ الله كلّ لِسانَهُ

من گنگ خواب ديده و عالم تمام كر *** من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش

حجرالأسود در نظر عرفا و به تبع آن در نوشته تابنده همچون قلب است كه مورد توجّه حق و خانه معنوي او مي باشد و سفيد و خالي از آلايش است، مگر آنكه بر اثر گناه زياد آلوده وسياه شود. ازاين روست كه در طواف كعبه مقصود بايد ابتدا به دل كرد و از آنجا شروع به حركت كرد; يعني سفر دل نه تنها حركت با پاست كه بايد قلب را واسطه بين خود و خدا قرار داد زيرا: قَلْبُ الْمُؤمِنْ بَيْتُ الله .

هفت دور طواف در نظر عارف نشانه مراتب هفتگانه و مراحل سبعه سلوك و اطوار سبعه دل است كه به گفته اي عبارتند از: نفس، صدر، قلب، روح، سرّ، خفي، اخفي. وبه قولي عبارتند از: صدر، قلب، فؤاد، مهجّة القلب، سرّ، خفي، اخفي.

به نظر نويسنده، شروع طواف از قلب و پايان آن نيز به قلب است، در اين وقت يعني پايان طواف كه به قلب ختم شد، حضور عايد است، همانگونه كه براي ابراهيم حاصل شد. لذا حاجي در مقام ابراهيم دو ركعت نماز طواف مي خواند و طواف خود رابا آن تكميل مي كند. سعي بين صفا و مروه كه هاجر با ترديد و شكّ و گمان وجود آب، آن را هفت بارانجام داد، به هفت وادي و مرحله سلوك كه بايد سالك بگذراند مانند است; زيرا سالك در اين مرحله بين خوف و رجا است،يعني اميدواري به حق و نااميدي ازخود، وقتي سعي كننده به محاذات كعبه برسد، بنا بر استحباب بايد هروله كند. عرفا اين حالت را به انقلاب فكري و توجّه و اضطراب دروني كه در ظاهر اثر بگذارد، تعبير مي كنند. حركت حاجي به سوي منا به حالتي كه عاشق در جستجوي معشوق و محبوب ديوانه وار سر به كوه و بيابان گذاشته است. در مشعر كه حاجي توقّف مي كند هيچ عملي جز تفكّر و تعمّق انجام نمي دهد و توقّف در آنجا تنها براي ابراز عواطف عشق و محبّت دروني به حضرت احديّت است. سپس با جمع كردن سنگريزه، خود را براي مبارزه باشيطان آماده مي كندكه بر آمادگي براي دفاع در عين بندگي تعبير شده است.

برداشت عرفاني از منا ـ يادگار قربان كردن اسماعيل كه ابراهيم مصمّم به اجراي


155


فرمان حق شد و اسماعيل شيطان را با سنگريزه ازخود دفع كرد ـ دور كردن شيطان نفس
ازخويش است و قربان كردن نفس، كه پس از قربان كردن نفس، به نعمات بي كران الهي مي رسد. حاجي هم پس از قرباني كردن، حجّ خود را به اتمام مي رساند و بسياري از آنچه بر او حرام بود حلال مي شود.

عرفا مي گويند: حاجي بايد در تمام مراحل حج نَفْس كُشي كند و معتقدند كه:

نفْس را هفتصد سر است و هر سري *** از فراز عرش تا تحت الثّري

پس بايد حاجي به خصوص آن كه در راه سلوك است از تذكر و توجّه غفلت نكرده و دل را به ياد خدا سرگرم دارد واز ظاهر به باطن بپردازد و در طواف خانه دل بكوشد تا صاحب خانه را بيابد و حجّ اكبر نمايد.

9 ـ به سوي خدا مي رويم با حج

اين كتاب نوشته آية الله سيد محمود طالقاني است. درمجموع بحثي در زمينه اعمال و مناسك حج و فلسفه هر يك مي باشد.

نويسنده مطالبش را از سابقه بت پرستي در كعبه واحترامي كه براي بتها قائل بودند آغاز كرده و به مواردي اشاره دارد. جريان ابن ابي العوجاء و پاسخهاي امام صادق(عليه السلام) به سؤالات انحرافي او را نقل كرده و گفته است: ابن ابي العوجاء به مكّه رفت تا كساني را كه به حج آمده بودند انكار كند ولي امام صادق(عليه السلام) پاسخهاي دندان شكني به او داد و اورا سرافكنده و شرمسار كرد ، ايشان نوشته اند: وقتي به فرمان منصور خليفه، خواستند ابن ابي العوجاء را به دار بياويزند، گفت: شما مرا مي كشيد ولي من كار خودم را كرده ام وچهار هزار حديث دروغ ساخته و آنها را درميان روايات صحيح گنجانده ام!

نويسنده از قول امام صادق(عليه السلام) در پاسخ ابن ابي العوجاء نوشته است ... و هر جا كه بندگي در آن ظاهرتر شود ارزش آن زيادتر است، اين خانه و اعمال آن مظهر كامل بندگي; يعني ظهور اراده حق است .(1) و اشاره كرده است كه پايه اين خانه پيش از خلقت و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به سوي خدا مي رويم باحج، آية الله سيد محمود طالقاني، ص 40


156


آمادگي ديگر قسمتهاي زمين و نخستين نقطه و قسمت درخشان زمين بوده است.

مؤلّف نوشته است: امر حج يكي از وظايف ديني است كه نظر و توجّه دولت در حسن انجام آن بسيار مؤثر است و چون دولت توجهي ندارد بلكه موانع مي تراشد بسيار مشكل گرديده است. و بايد دانست كه امر حج تعطيل بردار نيست.

نوشته طالقاني مي تواند به عنوان سند محكمي از اوضاع و احوال زمان خود باشد. حج طالقاني مقارن با قدرت و نفوذ آية الله كاشاني است، بطوري كه به بزرگداشت مقامات دولتي حجاز از ايشان در آن سال كه مشرّف شده، اشاره كرده و چنين اظهار خرسندي نموده است: با وجودي كه هر كس به حج مي رود در انبوه جمعيّت به چشم نمي آيد، آية الله كاشاني براي عموم محسوس بود، با آنكه ايام حج همه شخصيّتها در مكّه تحليل مي روند... .(1)

نويسنده از اينكه دو سال متوالي 1330 و 1331 دولت ايران اجازه سفر به مكّه را، به بهانه هاي مختلف نداده و بعضي بصورت قاچاق به حج رفته اند، گله مند است. در اين كتاب آداب سفر حج بيان شده و ترتيب اعمال ظاهري و آداب دقيق باطني از قول غزالي بازگو شده است، نويسنده از رفتار ناهنجار گردانندگان امور حج و زيارت حجاز سخت ناراضي است و از مطوِّفها كه براي منافع خود زائران را حتّي به انجام اعمال غير ضروري وا مي دارند، مي نالد.

او مي نويسد: حاجي كه از راه دور آمده و مال و جان خود را براي زيارت خانه خدا و انجام وظيفه بركف دست گذاشته، چون وارد سرزمين حجاز مي شود خود را از هر حيث در اختيار دستگاه دولت سعودي مي گذارد، از مأمورين دولت حجاز كه خود را مظهر كامل تربيت اسلامي مي دانند ومسلمانان ديگر را ناقص و منحرف مي شمارند ـ انتظار دارد كه با روي گشاده واخلاق اسلامي از او پذيرايي كنند. از ميزبانان خود و پاسداران خانه خدا جز اين توقّعي ندارد ولي متأسّفانه در اوّلين ورود به سرزمين مقدّس كه خانه هر فرد مسلمان است با ترشرويي و درندگي مأموران دولت سعودي روبرو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به سوي خدا مي رويم با حج، ص 89


157


مي شود. (1) از جمله برخوردهاي اين چنيني، برخورد رييس گمرك است كه آن را بيان كرده و نقلش موجب اطاله كلام است.

نويسنده گاهي به مناسبت، از حوادث گذشته ياد مي كند مثلا وقتي در جدّه به دريا چشم مي دوزد وكشتيهاي فراواني رامشاهده مي كند كه لحظه به لحظه در بندر پهلو مي گيرند، به ياد مي آورد خاطره انتظار كوچ مسلمانان صدر اسلام را كه منتظر رسيدن يك كشتي بادي بودند تا از آن سرزمين كفر كه پذيراي آنها نيست به دستور پيامبر خود دور شوند و رهسپار حبشه گردند. و در پناه پادشاه مسيحي قرار گيرند. طالقاني همچنين در ارتباط با بناي كعبه توسط قريش و حكميّت محمّد امين در نصب حجرالأسود سخن گفته و به مناسبت، وجوه مختلفي را در ارتباط با ارزش حجرالأسود بيان كرده است.

درباره اعمال و مناسك حج و فلسفه هر يك مطالبي آورده: ... بدون سعي عبوديّت نيست، بدون عبوديّت هيچ تحوّلي روي نمي دهد، گويا اعمال حج و عمره هر يك مقدّمه براي ديگر و آن ديگر مكمّل پيشين است. احرام، چشم را به حقوق خلق و خالق تا اندازه اي باز مي كند و متوجّه عهود خدا مي سازد، استلام حجرالأسود تعهّد و تصميم است. طواف تغيير اراده از خود به خدا و انجام عهود است. نماز در مقام ابراهيم(عليه السلام)چون ابراهيم قيام به وظايف است. سعي در هم شكستن وريختن تمام عوارض خودپسنديها و سرعت گرفتن در انجام وظايف است. اعمال و مناسك حج كم و بيش هر كس را تغيير مي دهد و آثار آن بر حسب استعداد نفوس باقي مي ماند، آنچه آثار خير و ايمان و خداپرستي و خدمت مشاهده مي شود ثمرات آن است.(2)

طالقاني تاريخچه و علّت نامگذاري بعضي از اماكن را باز نموده، مي نويسد: مسجد جن را از آن رو به اين نام ناميده اند كه در آن محل سوره جن بر پيامبر اكرم نازل شده و مسجد الرايه از آن جهت به اين نام نامگذاري شده كه در محلّ نصب پرچم پيامبر در فتح مكّه ساخته شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به سوي خدا مي رويم با حج، ص 77

2 ـ همان، صص 107 ـ 106


158


وهّابيون آثار قبور را از ميان مي برند وصورت برجسته قبر را بر خلاف سنّت مي دانند! طالقاني از آنها مي پرسد: آيا سلطنت قيصري و كسروي، كاخ نشيني، منابع عمومي مسلمانان را در انحصار آوردن و از حجّاج باج گرفتن و مسلمانان مظلوم را به روز سياه نشاندن و پولهاي مسلمانان را مثل سيل به جيب بيگانگان ريختن و كالاي اجنبي را وارد كردن از سنّت است! (1)

طالقاني مسلمانان را به قيام عليه اين مفاسد دعوت مي كند و از اينكه اطرافيان عاقل و صالح آية الله كاشاني در اقليّت هستند اظهار تأسّف مي كند و نمونه اي از عدم تناسب همراهان و نزديكان آية الله را بدين مضمون بازگو مي كند:

چند تن از نزديكان آية الله كاشاني به ملاقات وليعهد سعودي مي روند مردم منتظر و متوقّع هستند كه خضرات در ملاقات خود با وليعهد مشكلي از مشكلات حجّ آنها را حل كرده باشند، اما آنها در بازگشت، از اتاق و خانه و كيفيّت پذيرايي تعريف مي كنند! يكي از آنها مي گويد: جات خالي بود فلاني، هواي اتاق وليعهد مثل دربند خنك بود   و... .(2)

در عرفات سخن از اهميّت عرفات مي گويد كه بايد در فكرو اراده، انقلابي پديد آورد و بايد چشم به اسرار زندگي باز كرد. بايد توبه كرد و محيطهاي ايماني فواصل و بيگانگيها را از ميان برد. محيط نماز جماعت، حج و عرفات، محيط حكومت ايمان و آشنايي انسان است، عصر عرفات و هنگام كوچ، اين حقيقت آشكارتر است، از انضمام قطرات نفوس، جويها و از آن نهر بزرگي از حيات و ايمان و اراده به راه مي افتد; {...فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ... }اين تعبير معجزه آسا، براي فهماندن وحدت حياتي اين اجتماع است!

درباره رمي جمرات مي نويسد: اهل حجاز هر يك از اين سه برج را شيطان مي نامند; شيطان كبير، شيطان متوسط و شيطان صغير. بعضي مي گويند اينجا در جاهليّت سه بت نصب بوده است. هر چه بوده و هست رمي جمرات يكي از آخرين اعمال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به سوي خدا مي رويم با حج، ص 112

2 ـ همان، ص 114


159


ومراحل حج است و يك وظيفه اسلامي است.

قرباني در نظر نويسنده فدا نمودن خود در راه خداست. وقتي قرباني محقّق مي شود كه همراه با مبازره باطل باشد. در اين اجتماع عظيم حجّ كه نمايندگان تمام كشورهاي اسلامي در آن شركت دارند، اگر با برنامه منظّم و هدف واحد پيش روند و در راه رسيدن به هدف فداكاري كنند و قرباني بدهند و بتهاي دنيا را ولو با سنگريزه از خود برانند، برتر از همه خواهند بود.

طالقاني از مباحثه خود با جوان باهوشي كه نابيناست و امامت جماعت كارواني را بر عهده دارد و از بي اعتنايي ايرانيان به نماز جماعت عصباني است سخن گفته است. از سرقتهايي كه در عرفات، رمي جمرات و حتّي طواف انجام مي شده، نمونه هايي را بيان مي كند. براي نويسنده جالب است كه گروهي عوام پس از آنكه باريگهايي كه فراهم آورده اند رمي مي كنند، چند قطعه سنگ بزرگ را هم به آن ستون مي كوبند و با غيظ و خشم جملاتي به زبانهاي مختلف مانند: بروگمشو پدر سوخته، روح ملعون الوالدين، گِتْ كُپَكْ اوغلو و... بر زبان مي رانند.

نويسنده از اختلاف طبقاتي شديد در سرزمين حجاز داستانها نقل مي كند كه به نقل نمونه اي از آنها بسنده مي كنيم تا سخن به درازا نكشد.

... در تمام طول راه، هر جا ماشين توقّف مي كرد، عدّه زيادي اطفال برهنه و زنها مثل حشرات از زير سنگها و بوته ها به سوي ماشين روي مي آوردند. اينها چگونه زندگي مي كنند و ناگهان از كجا سبز مي شوند؟! چند شعر و چند جمله دعا و قسم از آباء و اجدادشان براي اينها مانده تا در موسم حج بدان وسيله گدايي كنند. مسافتها نفس زنان در دو سمت ماشين مي دوند. كساني كه مطّلع بودند مي گفتند اينها از رسوم اوّليّه زندگي آداب دين بكلّي بي بهره اند، هزارها تن مانند حيوانات در ميان سنگ و غار كوهها زندگي مي كنند. اگر حيواني صيد كردند و غذايي به دست آوردند مثل سباع مي غرّند و از دست هم مي قاپند، مردهاي اينها يا در نظام خدمت مي كنند يا كشته شده اند! آيا وسيله كارو زندگي و تربيت براي اينها نمي توان فراهم نمود؟ آيا قابل تربيت نيستند كه هم خودشان از اين وضع رقّت بار بيرون آيند هم به كشورشان خدمت كنند وهم آبروي مسلمانان را


160


در مهد اسلام حفظ كنند؟! مجلّه المسلم در شماره ششم، سال دوم از روزنامه روز
اليوسف نقل كرده در شهر نيس فرانسه در اين روزها بيشتر گفتگو درباره امير محمّد فيصل فرزند ملك ابن سعود و ثروت اوست. مقابل مهمانخانه رول هر روز ازدحامي است! مردم فرانسه براي تماشاي امير و زن وحاشيه اش پشت سر هم ايستاده اند، چيزي كه بيشتر مردم را براي تماشا جلب مي نمايد، ماشين سواري امير زاده سعودي است از نوع ديملر و برنده جايزه درجه اوّل است، ارزش آن فقط دوازده هزار لير است. در داخل آن دستگاه طبخ ولوله آب سرد و گرم و توالت و بار وجود دارد!

رؤساي انتظامي از امير خواهش كرده اند كه ماشين را فقط موقع احتياج مقابل مهمانخانه نگاه دارد تا مزاحم آمد و رفت مردم نشود. امير درسال قبل در اين مهمانخانه سه هفته توقّف فرمود، حسابش سه هزار و پانصد ليره شد!(1) و اين است عدالت اجتماعي.

در مجموع طالقاني حج را از ديد سياسي و اجتماعي نگريسته و در عين حال به جنبه عبادي آن نيز توجّه داشته است. او مي خواهد پيام اصلي حج را كه همبستگي مسلمين در برابر ظالمان تاريخ است به گوش جهانيان برساند و بي جهت نيست كه به او گفته مي شود: سيّد اينجا ايران نيست كه مردم را تهييج كني... .(2)

10 ـ خاطرات سفر مكّه

كتابي است شامل دو قسمت و دو سفرنامه كه اوّلي شرح سفر هدايتي پدر (احمد هدايتي) و دومي شرح سفر هدايتي پسر (محمّدعلي هدايتي) است. هدف آقاي دكتر محمّد علي هدايتي از انتشار اين دو سفرنامه روشن شدن ميزان اعتقاد و ايمان راسخ و خلوص نيّت گذشتگان ونسلهاي پيشين است كه چگونه ـ علي رغم مشكلات مادّي
وخطرات جانبي ـ اين وظيفه ديني را انجام مي داده اند. ايشان نوشته اند: ... براي اطّلاع برادران مسلماني كه تا كنون از درك اين سعادت محروم مانده اند و از ناراحتي ها و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به سوي خدا مي رويم با حج، ص151

2 ـ همان، ص182


161


مشكلات اين سفر بيم دارند، در صدد برآمدم براي رفع شبهه از آنان، يادداشتهاي مختصري را كه خود تهيه كرده بودم جمع آوري و منتشر نمايم و براي اينكه روشن شود كه پدران مسلمان ما در گذشته با چه ايمان راسخ و خلوص عقيده ـ علي رغم همه مشكلات كه هزار يك آنها ديگر امروزه وجود ندارد ـ اين وظيفه ديني خود را انجام مي دادند، تصميم گرفتم يادداشتهاي اوّلين سفر مكّه والد بزرگوارم مرحوم حاج سيد احمد هدايتي ـ اعلي الله مقامه ـ را مقدّم بر يادداشتهاي خود طبع نمايم تا خواننده خود با مطالعه اين دو سفرنامه قضاوت كند كه امروزه پيمودن اين سفر تا چه پايه سهل و آسان  است.

هدايتي نوشته است: سفر پدرش ده ماه ونيم طول كشيد ولي سفر خود او دو هفته وقت گرفت. پدرش باشتر و الاغ و اسب ودرشكه و كشتي و گاهي هم اتومبيل سفر كرده ولي او با هواپيماي جت. بيتوته پدرش در بيابانهاو رباطها و قهوه خانه ها و... بوده و منزل او غير از سه شب كه بالاجبار در چادر بسر برده، در مهمانخانه هاي آراسته و مجهّز به كولر و حمّام آب گرم و سرد. غذاي پدرش بيشتر ما حضري بوده كه هميشه مي بايستي موادّ اوّليّه آن را با خود حمل مي كردند و غذاي او به دلخواه انواع اغذيه ايراني يا فرنگي بود كه سرپرست و خدمه كاروان از مدّتها قبل وسائل آن را تدارك ديده و يا در مهمانخانه آماده مي كردند، به علاوه بهترين ميوه هاي سوريه و لبنان از موز و سيب و پرتقال و ليمو و هندوانه و غيره. ايشان در طول سفر چندين بار مريض شده كه دو دفعه آن مشرف به موت بوده ليكن پسرش به يك سرماخوردگي مختصر مبتلا گرديده است.

احمد هدايتي مي نويسد: وقتي در جدّه منتظر بازگشت بوده، فرصتي يافته و كتاب تاريخ مكّه موسوم به الاعلام باَعلام بيت الله الحرام را كه در مكّه خريده، مطالعه كرده و قسمتي از آن را به فارسي برگردان نموده و نوشته است: مطالب مربوط به مسجدالحرام، تاريخچه بنا و تغييرات و تعميرات و تخريبها و تجديد بناهاي كعبه، حجرالاسود و جريان قرامطه، قنات زبيده و... است.

آقاي محمّد علي هدايتي در قسمت دوم سفرنامه، از جهالت بعضي از حجّاج در فلسفه اعمال حج كه انجام مي دهند، ابراز تأسّف كرده، مي نويسد: بعضي اشخاص و


162


حتّي عده اي از حجّاج مفهوم حقيقي و تاريخچه جمرات را نمي دانند و به عنوان مناسك حج آن را انجام مي دهند ... .(1)

11 ـ خسي در ميقات

جلال آل احمد در سال 1343 خورشيدي به سفر حج رفته و كتاب خسي در ميقات را در اين ارتباط نوشته است. جلال از همان ابتداي سفر، به دقّت جزئيّات را با دقت بررسي كرده و اعمال و رفتار همسفران خود را زير نظرِ تيزبين خود گرفته است. او نظريّات سياسي، اجتماعي و ديني خود را در اين سفر، در كتاب خود بيان كرده است.

وي نخست، از اينكه در چنين سفري به فكر سلامتي خود است و از داروهايي كه براي خود تدارك ديده به خود اعتراض مي كند كه: اَهه، بابا تو هم، آمده اي حج و آن وقت اين همه در بند خود بودن؟!... .(2)

جلال از نابساماني امور حج در عربستان شكايت مي كند كه: براي حج هيچ نوع تشكيلاتي از قبل فراهم نيست، امر حج را رها كرده اند به درمانده ترين، بدوي ترين، تعليمات نديده ترين و فقيرترين لايه هاي اجتماعي؟!... .(3)

او در خلال نوشته هايش از مسائل سياسي و بيان دردهاي اجتماعي غفلت نورزيده و از اينكه فلسطينيهاي رانده شده از غزّه، با گدايي زندگي را مي گذرانند متأثّر  است.

جلال در جدّه با جواني كه از نيروهاي انتظامي است برخورد مي كند. او را به بحثهاي سياسي مي كشاند و مي فهمد كه سخت مخالف اوضاع است و اصلا مخالف حج وآن را يك آبروريزي مي داند كه نمي گذارند به هيچ كاري برسند و علّت عقب افتادگي آنهاست! در مدينه با واعظي مواجه مي شود كه همفكر خود اوست: ... با ريخت هندي وبه عربي تاحدّي فصيح چيزي مي گفت در حدود چرنديات غربزدگي كه ديدم عجب! مطلب آنقدر عوامانه بوده كه واعظي در مدينه طرحش كند و لابد هر روز... امّا از ايمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خاطرات سفر مكه، نوشته احمد هدايتي ـ محمد علي هدايتي، تهران 1343 چاپخانه   حيدري، ص 230

2 ـ خسي درميقات، جلال آل احمد، چاپ دوم 1373 انتشارات فردوسي ص 20

3 ـ همان، ص 22


163


مي گفت و از اسلام و از اينكه در اتّحادش چه خطري براي عالم غرب است .(1)

نويسنده ازاينكه سالها از نماز غافل بوده ولطافت هواي صبح را درك نكرده، احساس پشيماني مي كند. وقتي در جوار مرقد مطهّر حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) مشغول زيارت است، تحوّلي در او به وجود مي آيد: صبح وقتي مي گفتم: السلام عليك أيّها النّبي يكمرتبه تكان خوردم، ضريح پيش رو بود و مردم طواف مي كردند و براي بوسيدن از سرو كول هم بالا مي رفتند و شرطه ها جوش مي زدند كه از فعل حرام جلو بگيرند!... كه يك مرتبه گريه ام گرفت و از مسجد گريختم... .(2)

وي از اينكه در اين سفر ناچار است در اختيار دستگاههاي دولتي ايران و سعودي باشد، سخت دلخور است. از اينكه تركها آزادانه با ماشينهاي خود به سفر آمده اند ولي او و ديگر ايرانيان به اجبار بايد با هواپيما سفر كنند و در عربستان هم اسير وزنداني انحصارها باشند ناخشنود است.

جلال از اينكه وهّابيها آثار قبرها را از بين برده اند و زيارت قبور را نوعي بت پرستي مي دانند، سخت متأثر است و مي گويد: امّا من احمق ياتوي سعودي بسيارعاقل! چه حق داريم مقدّسات ايشان را با خاك يكسان كنيم كه زندگي روزانه آنها است؟ يا آنكه از حقارت زندگي روزمره خود گريخته و به اينجا آمده مي خواهد جلال ابديّت را در زيبايي بارگاهي مجسم ببيند... آنوقت تو از او باج هم مي گيري از همين مرد بت پرست شيعه يا حنفي يا زيدي يا بهره اي كه به زيارت آمده و مگر تو نكير و منكر مردمي يا دعوت جديدي آورده اي؟! قريش كه حاجبان آن خانه بودند با سپردن رسم حج به اسلام، ايمان آوردند و تو اكنون ريزه خوار نعمت آناني و اگر اين چاههاي نفت ته بكشد، كه تنها نردبان صعود تو بوده از عربيّت چادرنشين جاهلي به حكومتي متعصّب، نمي بيني كه باز محتاج اين خلايق حجّاجي و ببينيم نفت زودتر ته مي كشد يا اين ادب هر ساله حج. اينها را حتماً
مي داني اما نمي بيني كه در اين اجتماع هر ساله چه نطفه اي نهفته است براي دنيايي بودن، براي حقارتها را فراموش كردن و جزءه را در كل فراموش كردن...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خسي در ميقات، ص 28

2 ـ همان، ص 33


164


جلال با زبان طنز دردهاي جامعه اسلامي را بازگو كرده، از سيّدي اهل بروجرد، كه روضه خوان است و تازگي امام جماعت يك مسجد تازه ساز در تهران شده و بد جوري براي مريد لَه لَه مي زند و از اينكه در سخنانش از محدوده غسل و تطهير و نجاسات پا فراتر نمي گذارد، سخن مي گويد كه آخر تا كي بايد مذهب را به دسته آفتابه بست و در حوزه نجسي وپاكي محصورش كرد؟! او وارد مسجدالنبي مي شود آنجا مشاهده مي كند كه گله به گله پاي ستونهاي مسجد النّبي سيني مستطيلي از آهن سفيد گذاشته، پر از كوزه هاي يك جرعه اي و همه خالي و روي ظرف آهني با طمطراق نوشته وقف و زارة الحج و الأوقاف! اين به جاي ده بيست تا آب سردكن برقي است كه توي هر دايره دولتي هست! به هر صورت اين هم خبر ديگر ازنظم در كار حج و از نظارت دولت سعودي و دلسوزيش به حال حجّاج!

جلال روز شنبه 29 فروردين به مكّه مي رسد و از اينكه تغييرات به وجود آمده و در حالِ انجام، تناسب ساختمانها را به هم زده و عظمت ظاهري كعبه كاهش يافته، سخن گفته است. با وجودي كه تنها او نيست كه يادداشت بر مي دارد و خاطرات سفر خود را مي نويسد ولي يك حاجي خراساني با تمسخر به جلال مي گويد: اسم مرا هم دريادداشتهايت بنويس جلال مشغول سعي مي شود و مي گويد:

اين سعي بين صفا و مروه عجب كلافه مي كند آدم را يكسر برت مي گرداند به هزار و چهارصد سال پيش، به ده هزار سال پيش با هروله اش، با زمزمه بلند وبي اختيارش، با زيردست و پا رفتنهايش و بي خوديِ مردم و نعلين هاي رها شده... و با اين گم شدن عظيمِ فرد در جمع; يعني آخرين هدف اين اجتماع و اين سفر...، در سعي مي روي و برمي گردي به همان سرگرداني كه هاجر داشت. هدفي در كارنيست و در اين رفتن و آمدن، آنچه به راستي مي آزاردت مقابله مداوم با چشمها ست... و مگر مي تواني بيش ازيك لحظه به اين چشمها بنگري... فقط پس از دو بار رفتن و آمدن به راحتي مي بيني كه از چه صفري، چه بينهايتي را در آن جمع مي سازي و اين وقتي است كه خوش بيني و تازه شروع كار است وگرنه مي بيني كه در مقابل چنان بي نهايتي چه از صفر هم كمتري عيناً خسي بر دريايي... در سعي از بند خويش مي گريزيم و عملي مي كنيم كه هدفش


165


انتفاي خويش است... .(1)

آل احمد هر جا فرصتي و مناسبتي پيداكرده به قول خودش همان مطالب غربزدگي را تكرار كرده. او در مكّه است، عصري كه هوا مساعد مي شود به عزم گردش بيرون مي رود، با جواني مواجه مي شود، بحث سياسي را شروع مي كنند. مي گويد ... غرب بدجوري از اسرائيل ستّارالعيوبي براي خود ساخته، يا وسيله اختفايي، اسرائيل را كاشته اند در دل سرزمينهاي عربي تا اعراب در حضور مزاحمتهاي او مزاحمت اصلي را فراموش كنند و متذكّر نباشند كه آب وكود درخت اسرائيل از غرب مسيحي مي آيد و سرمايه هاي فرانسوي و آمريكايي!... و از خود مي پرسيدم كه براي موضع گرفتن در مقابل غرب، اين مراسمِ حج، خود نوعي سكّوي پرش نيست؟!(2)

وقوف در عرفات مهمترين ركن حج است، عرفات يك بيابان است، جلال آمدن حجّاج را به عرفات، به نوعي سيزده بدر تشبيه كرده است. او از وضع بهداشت عرفات نالان است و مي گويد:

درست است كه در حج مردم را به بدويّت خوانده اند و به زندگي بياباني و زير چادر، امّا وقتي به جاي شتر جت و شورلت زير پاي حاجي است بايد فكر مستراحش هم بود!... .(3)

نويسنده خسي در ميقات بيش از ديگر كساني كه سفرنامه حج نوشته اند، به جنبه هاي سياسي حج توجّه دارد وچندبار متذكّر شده است كه حج و اداره اماكن مقدّسه بايد بين المللي اسلامي باشد. او مي گويد:

... بحث در اين است كه سالي يك ميليون نفر آدم در اين مراسم شركت مي كنند كه اگر نظمي داشت و تسهيلاتي و آدابي ونوجويي هايي، چه قدرتي مي توانست باشد. آخر مرد مسلمان امروز كه عربيّت جاهلي را نپذيرفته يا جاهليت عربي را، تا دوام دهنده باشد به چنين بدويتي. به هر صورت اگر قرار است رسم حج دوام بياورد و نه همچون ادب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خسي در ميقات، صص 93 ـ 91

2 ـ همان صص 107 ـ 107

3 ـ همان ص 118


166


برده فروشي به طاق نسيان آداب عهد جاهليّت سپرده شود، بايد به دادش رسيد و چه
جور؟! من دست بالا را مي گيرم، بين المللي ـ اسلامي كردن شهرهاي زيارتي و اداره شان همچنانكه اسلام با رسيدن به بغداد، ري، دمشق، اسكندريه، بخارا و اندلس اسلام شد! حالا هم از تمام اين نقاط بايد به كمك اين بدويّت موتوريزه شتافت.(1)

جلال آل احمد نيز مانند بسياري از منتقدين، وضع قرباني وقربانگاه را ناهنجار مي بيند و پس از بيان صحنه هاي رقّت بار و گاهي چندش آور مي گويد:

... و اين قرباني عظيم به هدر رفته! آخر چه مي شد اگر ده تا كاميون يخچال دار تهيّه مي كردند و تمام اين كشتارها را هم در ساعت به جدّه مي بردند (از مني تا جدّه صد كيلومتر راه هم نيست) وهمه را در يك كشتي دو سه هزار تني مي انباشتند، مي پختند، كنسرو مي كردند يا منجمد و نمك سود مي كردند و براي فقراي عالم هديه مي كردند. پس اين شير و خورشيد سرخ و هلال سرخ چه كاره اند كه نمي بينند اين اسراف وحشيانه را؟ در حالي كه دو سوم از مردم روزگار سالي يك بار هم گوشت نمي خورند و اصلا چرا روي قوطي چنين گوشتهايك انگ نزنند كه گوشت قرباني كشتار منا؟ و به صورت تبرّك براي تمام مرضاي مسلمانان عالم يا براي اين همه بيمار كه از فقر غذايي مي ميرند، اهدا شود. گوشت قرباني كه يك مليون حاجي قرباني مي كنند، حدّاقل حدود بيست هزار تن خواهد بود... .(2)

جلال در مورد حج و مسائل آن، حرفهاي فراواني دارد و علاقه مندان بايد سفرنامه او را بخوانند تا از نظريّات كلّي اش اطّلاع بيشتري به دست آورند.

12 ـ خاطرات زيارت خانه خدا و... در خدمت راهنما

آقاي محمّد رضا خاني نويسنده سفرنامه در سال 1346 براي بار دوم، به همراه حاج سلطان حسين تابنده گنابادي (رضا عليشاه) به زيارت خانه خدا و به حج رفته است. يادداشتهايي از اين سفرفراهم كرده وبه گفته خود سوغاتي براي دوستان به ارمغان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خسي در ميقات، ص 124

2 ـ همان، ص 130


167


آورده   است.

نويسنده كه قلم رواني هم داشته، گاهي به مناسبت، به گفته منظوم و منثور بزرگان دين استناد جسته است. آنجا كه در باب فوايد سفر سخن گفته به ابيات منسوب به حضرت علي(عليه السلام) متوسّل شده كه فرموده اند:

تَغَرَّب عَنِ الأَوطان في طَلَبِ الْعُلي *** وَسافِر فَفيِ الاَسفارَ خَمسَ فَوائِد

تَفَرُّجُ هَمٍّ و اكتسابُ مَعيشَة *** وَ عِلْم و آداب و صُحْبَةَ ماجِد

و آنگاه ابياتي از سعدي را نقل كرده كه :

درخت اگر متحرّك بدي زجاي به جاي *** نه جور ارّه كشيدي و نه جفاي تبر

نويسنده به بهانه سفرنامه نويسي، به درس معارف و مسالك و تاريخ و... پرداخته، از جلمه جريان وهّابيّت را به تفصيل بيان كرده است.(1)

او از كتابخانه حرم نبوي ديدن كرده و درباره موقعيّت و اداره آن سخن گفته و درباره اصحاب صفّه، كه به قولي واژه صوفي از همين ريشه گرفته شده، بحث كرده و نام سي و سه تن از آنان را آورده است.

درباره فضيلت حج، به استناد كتاب اسرار العباده (منهاج المسلمين ) شاه نعمة الله ولي مطالبي از قرآن و سنّت نقل كرده و آنها را به شواهد شعري شاه نعمت الله و مولوي و... آراسته است. براي نمونه آنچه درباب غرض اصلي اصلاح نفس است و اين عبادت از ساير عبادات اشقّ است بر نفس، و شارع(صلي الله عليه وآله) و ضعي دستور فرموده كه شامل احوال امم است و صالح حال هر فردي از افراد بني آدم. اين تكاليف و دستورات منقسم است بر اقسام ثلاثه:

يوميّه چون صلوات خمسه كه محو كننده ذنوب و آثام است و مثبِت حسنات در ليالي و ايّام،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محمد رضا خاني خاطرات زيارت خانه خدا و عتبات عاليات درخدمت راهنما، به اهتمام حبيب الله پاك گوهر و سيّد محمود موسوي سعيدي، چاپ اوّل 1366 چاپخانه خواجه، صص 73 ـ 64


168


و تكاليف سنويّه كه صيام و زكات است; صيام امساك از خوردن و آشاميدن و زكات و انفاق است به غير،

و تكليف و وظيفه در طول عمر و آن حج است و زيارت كعبه معظّمه و انجام دادن مناسك و اعمال آن. امّا مراد كلّي حج تذكّر طريق سلوك است به حضرت حق تعالي و تقدّس و شرايط اين سلوك اصلاح نفس است كاملا و ازاله صفات رذيله شيطانيّه و انخلاع از عادات قبيحه نفسانيّه. در مدّت عمر، حج يك بار فرض است; زيرا كه اصلاح نفس كاملا يك نوبت است.

نفس چون تغيير يابد جاودان باشدچنان *** مطمئنّه چون شود مؤمن بود او جاودان

و همچنانكه در ظاهرِ و جوبِ حج، محتاج است به صحّت بدن از براي انجام مناسك، باطن حج هم مفتقراست به صحّت نفس. ظاهر حج توجّه است به بيت الله الحرام و باطن حج سلوك است به حضرت حق و تحقّق به حقايق آن مناسك و استطاعت مذكوره در آيه شريفه {... مَنِ اْستَطاعَ اِلَيهِ سَبيلاً} نزد عامه استطاعت بدنيّه و ماليّه و نزد خاصّه قلبيّه و حاليّه است. و مقصود كلي اصلاح نفس و توجّه خاص به حضرت الله و فراموش كردن ما سوي الله است.

گر به حج مي روي چنان مي رو *** عاشقانه به پا روان مي رو

حافظ فرمايد:

ثواب روزه و حجِّ قبول، آنكس برد *** كه خاك مكيده عشق را زيارت كرد(1)

آقاي محمد رضاخاني و حاج سلطان حسين تابنده گنابادي (رضا عليشاه) پس از آنكه در سوم ذي الحجّه به زيارت مرقد حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) توفيق مي يابند، محرم مي شوند و اعمال حج با محرم شدن، كه اوّلين عمل از اعمال حج است، آغاز مي شود. از نظر شاه نعمت الله ولي احرامِ ظاهر معلوم است اما احرامِ باطن پس از تجريد از صفات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خاطرات زيارت خانه خدا، ص 85. نيز نكـ : ديوان حافظ، خليل خطيب رهبر ص 177


169


نفسانيّه و تفريد از عادات مستقبحه شيطانيّه و تنظيف باطن از اخلاق ذميمه و تطهير دل از صفات غضبيّه و شهويّه است.

او اعمال حج رايك به يك شرح داده و بر مذاق عرفا تعبير و تفسير كرده و گفته است: در تلبيه بايد همان را گفت كه پيامبر اكرم مي فرمود يعني: ألّلهمَّ لبّيك. لبّيك لا شريك لك لبّيك اِنّ الحَمْد و النّعمة لك و الملك لاشريك لك و چيزي بر آن نيفزايد يا كم نكند.

در ساعت شش بعد ازظهر لبّيك گويان به مكّه معظّمه وارد و به محلّ اقامتي كه پيشتر تهيّه شده بود، راهنمايي مي شوند. به طواف مي روند و در حال طواف داستان حضرت امام سجّاد ومرد شامي با هشام بن عبدالملك و فرزدق، شاعر عرب و سپس شعر جامي را به ياد مي آورد كه: فرزدق درباره حضرتش گفت.

هذاالّذي تعرف البطحاء وَطْأتهُ *** والبيت تعرفه والحِلّ و الحرم

و جامي در چند قرن بعد داستان را به شعر فارسي درآورد; از جمله گفت:

هر طرف مي گذشت بهر طواف *** در صف خلق مي فتاد شكاف

زد قدم بهر استلام حجر *** گشت خالي زخلق راه گذر

آنگاه تاريخچه حجرالأسود را، از آوردن آن توسّط حضرت آدم از بهشت و چند قطعه شدنش و در قاب نقره قرار گرفتن آن و... همه را بازگو كرده است. و او راد واذكاري را كه در طواف مي گويند آورده است.

مكّه معظّمه و خانه كعبه، ابعاد آن و وجوه تسميه آنها را بيان كرده است. در اين سفر، نويسنده داستانِ جالب و ظريفي را كه بين يك عرب سنّي مذهب و حضرت آقا(رضا عليشاه) اتّفاق افتاده، بيان مي كند و مي نويسد:

كه مرد سنّي از رضاعليشاه مي پرسد: آيا شما موافق با سبّ خلفاي راشدين هستيد؟ پاسخ مي دهند: خير، هر كس بر خلاف دستور قرآن عمل كند مسلمان نيست. مي پرسد: شماعايشه را بد مي دانيد؟ پاسخ مي دهند: علي(عليه السلام) پس از جنگ جمل دستور دادند با نهايت احترام با عايشه رفتار نمايند. چگونه دوستان علي(عليه السلام) مي توانند بر خلاف آن عمل


170


كنند. آن شخص بسيار خوشحال مي شود و مي گويد: من ازاهل سنّت هستم و از هفت سلسله طريقت. مجاز هستم كه رضاي خدا و احياي قلوب و تحبيب بين آنها كوشش نمايم و تعجّب مي كنم كه يك نفر شيعه اينطور روشنفكر باشد!(1)

سپس به عرفات رفته، به شرح و توصيف آن مي پردازد و مي گويد:

آن سال ماه شوال سي روز كامل و روز عرفه در روزجمعه بود و حجّ اكبر شد كه طبق روايات حج اكبر مطابق هفتاد حج است. از عرفات به مزدلفه رفته و از قول شاه نعمت الله ولي گفته است: معناي مزدلفه قرب است و عمل در محلّ قرب، قربت است و اگر فوت شود صفت قربت در محلّ قربت حج نباشد; زيرا كه حج نشأه كامله است از مجموع افعال معيّنه و اين افعال حج را به مثابه صفات نفسيّه است كه اگر واحدي از اين صفات زايل شود موصوف به آن صفت نماند وهر عبادتي كه مركّب از اشياي مختلفه بود صحّت آن عبادت به مجموع اركان آن عبادت است و در عبادت آن را ركن خوانند ودر ذوات واعيان صفت نفسيّه .(2)

اقامت در مزدلفه و شب زنده داري در آنجا، ارزش زيادي دارد.

هركه آن شب زنده داردبنده دل زنده اي است *** آفرين بر خدمتش زيراكه نيكو بنده ي است

از مزدلفه به منا مي روند و به قول شاه نعمت الله : به نهايت مي رسند...

رمي جمره يكي از اركان حج است و حال و هواي ويژه اي دارد. ياد آور حالت عارفانه ابراهيم(عليه السلام) است كه فرزند دلبند خود را به قربانگاه مي برد و فرزند به فرمان پدر شيطان را با سنگريزه از سر راه خود مي راند.

جمرات به معناي جماعات است ودر هر جمره از جمرات ثلاث، هفت سنگريزه، هفت مرتبه به نوبت بايد انداخت و هر سنگي اشاره است به يكي از صفات هفتگانه سلبيّه از ذات حق تعالي. پس جمره اولي براي معرفت ذات است و جمره ثاني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خاطرات زيارت خانه خدا، صص 110 ـ 105

2 ـ همان، ص 120


171


در اثبات صفات سبعه الهيّه است و هر يك از احجار كه انداخته شود، اشاره بر اثبات صفتي از صفات سبعه ثبوتيّه مي باشد كه عبارت است از: علم ، حيات ، قدرت ، اراده ، سمع ، بصر و كلام و جمره ثالثه در اثبات افعال است.

سرقت در حين رمي

نويسنده مي نويسد: براي رمي جمره به نيابت از رضاعليشاه و چند تن ديگر از درويشان مشغول شدم. در مراجعت متوجّه شدم مبلغ دويست تومان كه براي خريد قرباني همراه داشتم و نيز كفشهايم را دزديده اند. نويسنده از قرباني و فلسفه آن سخن گفته كه قرباني تسليم محض بودن در برابر اوامر الهي است و به شعر ابن عربي در فصوص الحِكَم اشاره مي كند كه:

فَيالَيْتَ شعري كيفَ نابَ بِذاتِهِ *** شخيص كبيش عن خليفة الرّحمن؟!

شاه نعمت الله ولي، در شرح فصوص الحكم گفته است:

قرباني سه قسم است: در درجه اوّل گوسفند است كه عرب آن را غنم گويد وغنم را نسبتي است با روح; زيرا كه خداوند كبش را، كه نوع ذكور آن است، فداي نبي مكرّم خود گردانيد. مراد از انشاي اين ابيات، بيان سرّ توحيد است كه حقيقت واحده است و در صور مختلفه و متعدّده اكوان واعيان ظاهر گرديده و در حقيقت او بود كه فداي او بود. بنابراين درجه غنم به اعتباري از ساير حيوانات ارفع است. دوم گاوست كه عرب آن را بقره گويد. و بقره را با نفس مناسبتي است; زيرا كه در ميان بني اسرائيل كسي كشته شد و درباره قاتل اختلاف كردند و هر كس سخني گفت تا اينكه:أَمَرَهُمُ اللهُ اَن يَذبَحوا بَقَرةً وَيَضرِبوا المَيِّتَ بِبَعْضِها فَيُحيي بِاِذنِ الله .(1) پس معلوم شد كه ميان بقره ونفس نسبتي است (در اسم، زيرا كه بُدنه اسمي است از اسماء ابل و بدنه جمع است و مفرد آن بدن.
جسم انسان را بدن مي خوانند و بدن از عالم طبيعت است و ميان الله تعالي و طبيعت دو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خاطرات زيارت خانه خدا، ص 125 (قسمتي از آيه 67 و قسمتي از آيه 73 سوره بقره كه با هم تلفيق كرده است.)


172


درجه فاصله است; يكي عقل اوّل و ديگري نفس كليّه. و طبيعت در درجه سوم است و اين بعيد است از قرب الهي.

گرتواني هر سه را قربان كني *** جمله را ايثار درويشان كني

اگر در مقام قرباني كردن، كسي كه اعمال حج را به جا مي آورد، تا اين حد به مقام قرب و عرفان و شهود رسيده باشد كه در پيشگاه با عظمت محبوب حقيقي عقل و نفس و جسم را در بازد به حقيقتِ حج پيوسته است.

پس از اتمام مراسم به غار حرا مي روند و نماز مغرب وعشا را به صورت جماعت در دامنه كوه حِرا(جبل النور) اقامه مي كنند، سپس به مكّه وارد مي شوند و طواف وداع به جا مي آورند.

در پايان اين مبحث نويسنده به گفته خود: براي تيمّن وتبرّك و توجّه خوانندگان، قسمتي از توصيه نامه اي كه جناب صالح عليشاه ـ قدّس سرّه العزيز ـ در نامه اي كه به مرحوم حاج معين الاشراف سعيدي بيدختي مرقوم فرموده اند را آورده و خواسته است كه آن را قرائت نمايند.(1)

13 ـ راهيان سفر روحاني

آقاي محمدرضاخاني براي نوبت سوم درسال 1350 به اتّفاق چندتن ديگر و عدّه اي از دراويش، درمعيّت حاج سلطان حسين تابنده (رضا عليشاه) به سفر روحاني حج توفيق يافته و يادداشتهاي اين سفر را تحت عنوان: راهيان سفر روحاني منتشر كرده است.

نويسنده در اين سفر تحت تأثير پيشرفتهاي صوري عربستان قرار گرفته و ضمن بحث از تاريخچه هر شهر، پيشرفتهاي سريع صوري عربستان را به بركت نفت فراوان و وجود شركتهاي عمده آمريكايي مثل آرامكو و... مي داند ومي گويد: بندر جدهّ در كنار
درياي سرخ واقع شده و از شهرهاي زيبا است و كاملا به روش ساختمان كشورهاي اروپايي و آمريكايي ساخته شده است و ازهنر اسلامي چيزي در آن ديده نمي شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خاطرات زيارت خانه خدا، صص 138 ـ 132


173


نمايندگيهاي دول خارجي در آنجا بوده لذا مانند شهرهاي اروپايي آزادي در پوشش وجود دارد وبا مكّه هفتاد و پنج كيلومتر فاصله دارد... .(1)

نويسنده در مورد پيدايش و توسعه وهّابيّت توسّط حكّام سعودي قلم زده و تجاوزات آنها به اماكن مقدّسه ومتبرّكه كربلا و نجف و همچنين جنايات و غارت ذخاير حرم مطهّر و سوزاندن ضريح مطهّر و قتل هزاران سيّد و عارف و زاهد و زائر و اهالي كربلا سخن گفته و آنها را برشمرده است. دركنار اسكله بندر جدّه ساختمان آسمانخراشي را مشاهده كرده كه در شرف تكميل و متعلّق به ملكه پادشاه سعودي بوده واظهار شگفتي نموده است كه اينان خود را وارث پيامبر اسلام مي دانند چگونه درآمد حج، نفت و پتروشيمي را صرف تجمّلات و هوا و هوس خويش مي كنند در حالي كه ميليونها مسلمان از گرسنگي جان مي سپارند!... (2)

14 ـ اي قوم به حج رفته يا سفرنامه حج

جواد مجابي به عنوان يك روزنامه نگار در دوره خاصّي از اوضاع سياسي و اجتماعي (سال 1351) موفّق به سفر حج و زيارت خانه خدا شده، روزگاري كه خود نويسنده گفته ... نوشتن درباره حج جرأتي مي خواهد كه بايد احتمال جفاي قشريان را داشته باشي و عشوه لادينان را كه از هر دو سوي راه انديشه بر اهل قلم را مي بندند... .(3)

نويسنده به هزينه روزنانه اطّلاعات به سفر رفته و مشاهدات خود را در اين سفر علاوه بر ديد سياسي و اجتماعي، با بيان طنز آميز و زيبا بر زبان قلمِ روانِ خود جاري كرده است. در نوشته وي از همان شروع سفر تا مسير حركت، مناسك، اعمال و... نشانه هاي طنز كاملا مشهود است. او با ديد انتقادي دقيق به راهيان اين سفر روحاني نگريسته و به طنز مي گويد كه اغلب اين حاجي ها براي انجام عمل حج اين عبادت بزرگ الهي نمي روند، بلكه براي توبه از اعمال گذشته خود رو به كعبه نهاده اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محمد رضا خاني، راهيان سفر روحاني، چاپ اول، بهار 1369، ص 287

2 ـ همان، صص 289 ـ 288

3 ـ سفر نامه حج (اي قوم به حج رفته) جواد مجابي چاپ اول 1352، انتشارات موج، تهران، ص 4


174


نويسنده در ضمن، تجمّل گرايان را هم بي نصيب نگذاشته است. او مي گويد: ... دو تا ماشين گنده آمريكايي منتظر ما بودند،روانه هتل شديم اين ماشينها پر زرق و برق و آخرين مدل و بيشتر شورلت و پونتياك، لابد پوشاننده عيبي و گره گشاي عقده اي هستند!...

شوق و ذوق حجّاج بيت الله را به خريد اجناس، از نظر دور نداشته و تا زيانه طنز را بر گرده آنان فرود آورده و نوشته است:

ايرانيها امسال دغدغه اي ندارند، چمداني و ساكيو والسّلام و در چمدان غالباً پتويي جا گرفته، امّا كسي چه مي داند كه در بازگشت چند چمدان خواهند داشت، گرچه به تلويح حاجيان را از خريدهاي اضافي منع كرده اند، اما چشم مرد دنيا دار را تنها زيارت پر نمي كند. از اين رواست كه تب خريد و فروش از آغاز ورود بر زائر مستولي مي شود  و...  .

متأسّفانه زوّار ما بدجوري از احكام حج سوء استفاده مي كنند، همانگونه كه در ذيل آيه 28 سوره حج و 198 سوره بقره و... به تفصيل توضيح داديم و گفتيم تجارت در حج نه تنها هيچ منعي ندارد، كه يكي از منافع حجّ است براي مسلمانها، منتها پس از انجام اعمال و مناسك حج و همانگونه كه گفتيم مشروط بر اينكه حاجي را از فكر عمل عبادي خود باز ندارد و حدّاقل در مدّت انجام اعمال و تا وقتي در لباس احرام است فكر و ذكرش تماماً متوجّه خدا باشد، زيرا گفته اند دو مهر در يك دل نمي گنجد.

نويسنده سپس اضافه مي كند: ... كاشكي براي سوغات بود، بعضي از اين آقايان پارچه ها را مي آورند وطن و دولا پهنا مي فروشند به قوم و خويش. حاجي خسته نباشيد!

حقيقت اين است كه مطالب اين سفرنامه سخت تكان دهنده است، از خواندن آن موبر تن راست مي شود.

حاجي و ربا خواري

جواد مجابي از اينكه بعضي از حاجي ها حتّي در حين سفر ربا خواري مي كنند


| شناسه مطلب: 76936