بخش 14

34 ـ ملا محمّد رفیع واعظ قزوینی 35 ـ لطف علی بیک آذر بیگدلی 36 ـ داوری شیرازی 37 ـ شمس الشعرا میرزا محمّد خان، سروش اصفهانی 38 ـ حاج محمّد کاظم صبوری 39 ـ حاجی محمد علی انصاری 40 ـ الهی قمشه ای


325


جبين را سجده فرساي در پير مغان كردم *** به بام كعبه دل مي زنم ناقوس ترسا ر(1)

34 ـ ملا محمّد رفيع واعظ قزويني:

شاعر قرن يازدهم به جستجوي كعبه مقصود و ديدار معبود است كه مي گويد:

سراغ كعبه مقصود كرده ام واعظ *** سراغ همسفر امّا نمي توانم كرد(2)

* * *

در راه بندگي به سوي كعبه نجات *** دادي چو دست و پاي طلب همّتم بده(3)

* * *

تا كعبه با خيال تو همدوش رفته ام *** اين راه را تمام به آغوش رفته ام(4)

واعظ متظاهران را مخاطب قرار داده و آن ها را از اين عمل ناخوش آيند بر حذر داشته و گفته است:

تا چند در لباس كني دعوي صلاح *** خواهي به جامه كعبه نمايي كنشت را ؟!(5)

او در خلال سخنان خود درس آزادي و آزادگي مي دهد و انسان را به ترك حصار شهرنشيني و گرفتاريها و مشكلات آن تشويق مي كند و در حقيقت مي خواهد بگويد: بايد ديدِ انسان وسيع و فكر او باز باشد و خود را اسير اين و آن نكند. براي اين منظور از ارزش و احترام كعبه سود جسته است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان حزين لاهيجي، ص 216

2 ـ ديوان ملاّ محمّد رفيع واعظ قزويني، با تصحيح و مقدّمه، دكتر سيد حسن سادات ناصري 1359، مؤسّسه مطبوعاتي علي اكبر علمي، ص 163

3 ـ همان، ص 356

4 ـ همان، ص 296

5 ـ همان، ص 8


326


نبودي گر شرف بر شهرها صحرا و هامون را *** چراشد كعبه را با اين شرافت خانه در صحرا؟!(1)

قزويني هم مانند بسياري از شاعران مدّاح در مدح و ستايش ممدوحين خود دربار آنان را به قبله حاجات مردم و كعبه آمال آنان تشبيه كرده است:

اي بار داده كعبه كويت به راهها *** گستاخ بارگاه قبول تو آهها...

رهرو كجا به كعبه كوي تو پي برد *** كاواره گشته اند در اين دشت راهه(2)

گويا بر اثر زلزله اي گنبد حرم حضرت رضا(عليه السلام) خراب و تجديد بنا شده واعظ قزويني در تاريخ تجديد بناي آن توسّط شاه عبّاس دوم گفته است:

افتاد گر از زلزله اين كعبه اهل زمن *** شد بازآن معموراز حكم سليمان زمان(3)

* * *

مشو شاد از شكست اين بنااي خارجي ديگر *** كه تجديد لباسي نيست نقص كعبه، گر داني(4)

وي اظهار تأسّف مي كند كه توجّه ديني مردم اندك است و بيشتر توجّهات به لباس و آرايشهاي ظاهري است.

روزگار جامه ديبا و فرش مخمل است *** كعبه دل را لباس درد دين مستعمل است(5)

قزويني گاهي به اشاره اوضاع اجتماعي زمان و نحوه برخورد بعضي از مسلمانها را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان حزين لاهيجي، ص 11

2 ـ همان، ص 51

3 ـ همان، ص 607

4 ـ همان، ص 614

5 ـ همان، ص81


327


با اين عمل عبادي ـ سياسي بيان كرده و در هجو كسي گفته:

...وعده و وعيد جنّت و نارت به حج نبرد *** شايد برد خريد و فروش منا به حج(1)

* * *

اي كه بر لب گفتگوي كعبه ات باشد گران *** آستان خلق بوسيدن ندارد اين همه(2)

واعظ قزويني راه رسيدن به كعبه مقصود را راه شريعت مي داند:

تا برد ره به كعبه مقصود *** جاده شرع باشدش مسلك(3)

35 ـ لطف علي بيك آذر بيگدلي:

(متوفاي 1195 هـ.ق.) شاعر قرن دوازدهم
است. او در مدح احمد خان خويي به امنيّت كعبه و عدالت مداين اشاره مي كند
و مي گويد:

چه خوي؟ به يمن عدالت مداين اوّل *** چه خوي؟ به ميمنت وامن كعبه ثاني!(4)

او در قصيده اي از اوضاع و احوال زمان شكايت مي كند و با اظهار تأسّف مي گويد:  ...

غيرت اي فوج ابابيل كه شد *** كعبه از ابرهه ويران چه كنم(5)

شاعر حاكم اصفهان را كه به حج رفته، مورد نكوهش قرار مي دهد و مي گويد: تو در عمل مانند حَجّاج يوسفي، تو حج نكرده اي بلكه حُجّاج را غارت كرده اي و موجب رنج

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان حزين لاهيجي، ص 533

2 ـ همان، ص 533

3 ـ همان، ص 600

4 ـ ديوان لطفعلي بيك آذر بيگدلي به كوشش دكتر حسن سادات ناصري استاد دانشگاه تهران ـ پروفسور غلامحسين بيگدلي. چاپ اوّل 1366 چاپ جاويدان، ص 153

5 ـ همان، ص 108


328


و زحمت آن ها شده اي و در ضمن مي گويد كه حاجي واقعي بسيار اندك است و همه اينها نشان دهنده اوضاع اجتماعي و اعتقادي زمان است:

اي به ديدار، ضحكه ضحّاك *** وي به كردار، حُجّت حَجّاج...

كرده قرباني آهوان حرم *** حج نكرده زدي ره حُجّاج

در ره پا برهنگان حجاز *** برفشانده خسك شكسته زجاج(1)

36 ـ داوري شيرازي:

شاعر قرن سيزدهم، وقتي فاضل دانشمند زمان او اسدالله خان به مكّه معظّمه مي رود، قصيده اي در 38 بيت مي سرايد و در آن از مكّه، كعبه، زمزم، حجرالأسود و... نام مي برد و فرشتگان و پيامبران را به منظور ديدن ممدوح خود به مكّه مي كشاند.

خدايگان مرا جزم گشت عزم رحيل *** به سوي خانه حق كش خداي باد دليل...

به اين بهانه كه تعمير خانه خواهم كرد *** دوباره آيد از خلد سوي كعبه خليل...

حرم لباس سيه را زتن برون آرد *** حرير سبز بپوشد زپرّ جبرائيل...

فرشتگان زفلك تا به مكّه صف بزنند *** گهي زشوق به تسبيح و گاه در تهليل

به بام كعبه ببندند خادمان حرم *** براي زيور تورات و مصحف و انجيل...

بزرگوارا! اين حج نه واجب است تو را *** كه استطاعت شرط است و جاء في التنزيل...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان لطف علي بيك آزر بيگدلي، ص 273


329


و در پايان قصيده مي گويد:

برو به مكّه و خرّم بمان و خوش برگرد *** بيابه پارس بمان تا به صور اسرافيل(1)

در قصيده ديگري نيز خطاب به حُجّاج به آنها خوش آمد مي گويد و از زحمات آنها كه در راه رسيدن به كعبه كشيده اند ياد مي كند كه با چه شوقي راه مي پيمودند هروله مي كردند، ديوانه وار لبّيك سرمي دادند. سعي بين صفا و مروه كرده و در اين عمل دل خود را مصفّاكرده اند. حجرالأسود را عاشقانه بوسيده اند. درمحلهاي اجابت دعا، دعاخوانده اند و...

خرّم صباح حاجيان و آن سود و سودا داشتن *** در كوي خاص كبريا بي حاجبي جا داشتن...

ديوانه وار از عشق هو با يار گشتن روبرو *** وز هر طرف لبّيك گو فرياد و غوغا داشتن

عشّاق يار باوفا در پيش و خود يار از قفا *** از مروه رفتن تا صفا دل را مصفّا داشتن

آن هدي راندن تا منا راحت شمردن هر عنا *** وزبخشش معطي المني هر گون تمنّا داشتن...

آن جا شما خوش ناجيان عمره گزار و حاجيان *** ما مانده اينجا راجيان واندوه آنجا داشتن...

تا حج در اسلام آمده حاجي به هر عام آمده *** تا شرط احرام آمده عريان سروپا داشتن...(2)

37 ـ شمس الشعرا ميرزا محمّد خان، سروش اصفهاني:

(متوفاي 1285 هـ.ق.) از شعراي معروف قرن سيزدهم در ضمن قصايد غرّاي خود به حج و كعبه و بعضي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان داوري شيرازي، به اهتمام دكتر نوراني وصال، چاپ اوّل 1370 چاپ احمدي، ص 357

2 ـ همان، ص 446


330


داستانهاي مربوط به آن اشاراتي دارد; از جمله جريان خواب ديدن هاشم جدّ پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)در جوار كعبه كه از فرزندان او يكي پيامبر آخر الزّمان خواهد بود.

شبي گرد بر گرد كِعبه چمان *** همي خواست از كردگار جهان...

پيمبر پديد آيد از پشت او *** شكافنده ماه انگشت او(1)

حرمت كعبه حتّي پيش از اسلام در نزد عرب و ديگر ملّتها بسيار زياد بوده است. بزرگان ايران قبل از اسلام به زيارت كعبه مي رفتند و هدايايي تقديم مي كردند. سروش از اين هدايا ياد كرده و گفته است:

نه كعبه عرب را گرامي بدست *** به نزد عجم نيز نامي بدست

يكي از خديوان ايران زمين *** كه بوده است شهره به داد و به دين

دو آهو بره، از چه؟ از زرّ ناب *** ابا پنج شمشير دارنده آب

به هديه فرستاد سوي حرم *** پرستارگان حرم را درم...

تا وقتي كه قوم جرهم از خزاعيها شكست خوردند، تمام آن هدايا را در چاه زمزم ريختند كه به دست خزاعيها نيفتد.

چو گشتند از جنگ دشمن ستوه *** سوي كعبه رفتند جرهم گروه

همان پنج شمشير و آهوي زر *** فرستاده شاه پيروز گر

فكندند در چاه زمزم درون *** ابا آنچه پيرايه گونه گون

وزان پس به خاكش برانباشتند *** نشاني از او باز نگذاشتند(2)

سروش در مدايح خود نيز به صورت پراكنده و به مناسبت در تشبيه، به حج و كعبه و... نظر داشته واز خلال همه اين اشارات اعتقاد راسخ شاعر به حرمت كعبه و... كاملا هويدا است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان سروش اصفهاني، به اهتمام حسين كي استوان، مدير روزنامه مظفّر بهمن 1329، صص 855-854

2 ـ همان، ص 892


331


از جمله در قصيده اي كه در بازگشت ناصرالدّين شاه از خراسان سروده و به بيان زيارت او ونحوه تشرّفش به حرم مطهّر حضرت رض(عليه السلام) پرداخته، پيشگاه شاه را كعبه رجا شمرده و گفته است: اين پادشاه پيش از ورود به حرم مطهّر تاج بزرگ خود را از سر برداشت و با تواضع كامل، كه لازمه تشّرف به بارگاه ملكوتي آن حضرت است، داخل حرم شد:

زان پيش كانداران حرم كبريا رسد *** بگذاشت از برون حرم تاج كبريا

آن سروري كه بارگهش قله ملوك *** آن رهبري كه پيشگهش كعبه رج(1)

در قصيده مولوديّه اي كه در ولادت پيامبر(صلي الله عليه وآله) سروده، به مسائل تاريخي كعبه اشاره كرده و گفته است: پيامبر بود كه كعبه را كعبه كرد و بر اهميت آن افزود:

گر نهشتي زوجودش حق بر كعبه سپاس *** كعبه امروز چنان بود كه بتخانه گنگ(2)

و در نعت پيامبر گفته است كه پيامبر خود به دست خود كعبه را از بتها پاك كرد.

به پاي خويش برانداخت از قبايل كفر *** به دست خويش بپرداخت كعبه از تمثال(3)

در مدح عزيزخان سردار كل و نيز مدح محمد خان امير نظام و در قصايد جداگانه ابيات زير به ترتيب ديده مي شود كه كف امير به زمزم تشبيه شده است.

سراي را دي آباد گشت از كف تو *** بدان صفت كه شد آباد كعبه از زمزم(4)

* * *

ز كعبه فرّهي بود حجاز را *** عراق راست فرّه از فضاي او(5)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان سروش اصفهاني، صص 10-9

2 ـ همان، ص 394

3 ـ همان، ص 411

4 ـ همان، ص 429

5 ـ همان، ص 569


332


ناصر الدين شاه به وليعهدي رسيده است و سروش اصفهاني در مدح او قصيده اي سروده و در ضمن دست وليعهد را به ناودان كعبه تشبيه كرده است.

زدستت برسرآزادگان رحمت همي بارد *** كه ايوان توكعبه دست زرّين ناودانستي(1)

سخن خود در بررسي شعر سروش را با اين رجز كه از قول حضرت علي اكبر در ميدان نبرد كربلا گفته و در آن از كعبه و... به عنوان افراد مهم و صاحب نظر ياد كرده است، به پايان مي بريم:

هم مرا كعبه شناسد هم منا *** هم مرا مروه شناسد هم صف(2)

38 ـ حاج محمّد كاظم صبوري; ملك الشّعراي آستان قدس رضوي:

(متوفاي 1322 هـ . ق.) خود به حج رفته و در بازگشت از سفر حج، در مدح مظفّر الدين شاه قاجار قصيده اي سروده و گفته است: من براي دعا به وجود شاه به طواف كعبه رفتم و اكنون پس از زيارت كعبه به زيارت دربار توفيق يافته ام!

اقبال شد دليل من و بخت رهنما *** از خانه خدا به سوي خانه خدا

بختم به سوي قبله علام نموده ره *** بعد از طواف كعبه زهي بخت رهنما...

بهر اداي فرض و دعاي وجود شاه *** رفتم پي طواف بهين خانه خدا

اينك پس از زيارت بيت اللّهم شده *** كامل دل از زيارت ظل اللّهم رو(3)

صبوري همچنين در مدح ابوالفتح حاكم خراسان قصيده اي در 23 بيت سروده و در ضمن آن، حجّ حجّاج و حجّ عشّاق را باز نموده است:

حجّاج را به عاشر ذي الحجة الحرام *** باشد به طواف كعبه اسلام ازدحام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان سروش اصفهاني، ص 621

2 ـ همان، ص 809

3 ـ ديوان حاج محمّد كاظم صبوري ملك الشّعراي آستان قدس رضوي به تصحيح محمّد ملك زاسده 1342 انتشارات كتابخانه ابن سينا صص 16-14


333


عشّاق را به طوف سر كوي دوست هست *** هر صبح و شام عاشر ذي حجّة الحرام

عشّاق را مناسك حج طرز ديگر است *** تازين دو حج قبول نظر اوفتد كدام

آنان گرفته دامن پيراهن حرم *** اينان گرفته دامن آن زلف مشكفام

آنان كه استلام به سنگ سيه كنند *** اينان كنند خال رخ دوست التثام

زان سان كه فرق باشد از خال تا حجر *** از التثام فرق بود تا به استلام

آنان زسعي فارغ و آسوده از عمل *** اينان به سعي و هروله مشغول صبح و شام

گر گوسفند حاجي قرباني آورد *** عاشق به ذبح جان و تن خود كند قيام

حاجي نهاده گام سوي خانه خدا *** عاشق ز وصل خانه خدا جُسته است كام

هر كس زخانه، خانه خدا مي كند طلب *** گو سوي توس آيد در خانه امام...(1)

بيشتر اشعار صبوري كه در ارتباط با حج و كعبه و... سروده شده، به مناسبت عيد قربان است. در قصيده ديگري كه در تهنيت عيد قربان و در مدح حضرت ثامن الأئمّه و ستايش والي خراسان ابوالفتح فوق الذكر سروده، گفته است:

عيد قربان گرچه آيين خليل آزر است *** ملّت اسلام را امروز زيب و زيور است

حبّذا عيدي كه سرخ از خون قرباني او *** گونه اسلام وروي ملّت پيغمبر است

حبّذا روزي كه ابراهيم را در كوي دوست *** ذبح اسماعيل از يك گوسفند آسانتر است...

حاجيان از جان چنان بوسند آن سنگ سياه *** خانه حق را كه گويي خال روي دلبر است...

سالي اريك حج بود مرحاجيان را در حجاز *** در خراسان خلق را هر روزه حجّ اكبر است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان حاج محمّدكاظم صبوري، ص 353


334


خانه حق رااگرخواهي بپوراه حجاز *** ور بخواهي صاحب آن خانه دراين كشور است

اندرين عيدي كه ملّت را همه فرّ و بها *** از نوآيين سنّت پاك خليل آزر است

آسمان ثور و حمل آورده از بهر نثار *** گر چنين قربان قبول اين مبارك محضر است...

سعي تو مشكور باد و حجّ تو مبرور باد *** در حريمي كز شرافت كعبه را تاج سراست(1)

و به همين مناسبت عيد قربان قصيده اي در 21 بيت سروده و ضمن مدح شاهزاده ركن الدوله گفته است:

اي روي تو چون كعبه واي لعل تو زمزم *** دل نيست چرا در حرم كوي تو محرم

گر كعبه مساوي است در آن عاكف و بادي *** ره نيست مرا از چه بدان كعبه و زمزم...

قربان به مِنا حاجي اگر چه كند امروز *** قربان تو عاشق نه به هر روز كه هر دم

حاجي حجرالأسود اگر بوسد امروز *** دل خال تو مي بوسد كاين نيست از آن كم...

گر پيرهن كعبه سيه خوشتر از آنست *** آن طُرّه شبرنگ پر از پيچ و پر از خم(2)

و قصيده ديگري نيز به همين مناسبت به مطلع زير سروده و در آن از حج و مناسك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان حاج محمّد كاظم صبوري، ص 64

2 ـ همان، صص 367-366


335


آن سخن گفته است:

به كيش احمدي سنّت خليل الله *** خداي داد به ما عيدي اينچنين دلخواه

و باز به همين مناسبت قصايدي سروده و در آن به مدح حضرت رضا(عليه السلام) امام هشتم شيعيان جهان پرداخته است از جمله:

خليل من كه به رخ كعبه دل و جان است *** به راه او دل و جان چون ذبيح قربان است

شگفت نيست دل و جان فداي جاناني *** كه قبله دل مشتاق و كعبه جان است

در آن منا كه تمنّا و آرزوي دل است *** به رسم قربان از جان گذشتن آسان است...

غرض زكعبه همان طوف خانه گل نيست *** كه خانه دل آرامگاه جانانست

ميان كعبه حجّاج و كعبه عشّاق *** هزار مرحله ره با دليل و برهان است

به كعبه آنان بهر طواف خانه روند *** وليك خانه خدا خويش در خراسان است

مرو به مروه صفا جوي و سعي كويي كن *** كه جاي قوه نسل خليل رحمان است

امام ثامن ضامن عليّ بن موسي *** كه ذات پاكش مرآت نور يزدان است...

به حجّ اكبرت ار آروز بود درياب *** كه در زيارت اين كاخ عرش بنيان است

ضريح اقدس او را شرف بود افزون *** از آنچه بيت الله را به چار اركان است

چنانكه ركن يماني به كعبه اسلام *** به ركن شرقي اين كعبه يمن چندان است(1)

با نقل بعضي از ابيات قصيده ديگري كه در تهنيت عيد قربان و منقبت حضرت ثامن الاّئمه(عليهم السلام) در 43 بيت سروده، سخن خود را در باب شعر صبوري به پايان مي بريم.

شاعر در اين قصيده، زيارت عاشقانه حرم مطهّر حضرت ثامن الحجج را برزيارت بيت الله ترجيح داده است. بديهي است كه شاعر اهمّيت كعبه را از نظر دور نداشته بلكه خواسته است حرمت حرم حضرت را بيشتر بيان كند و غلوي شاعرانه كرده است و ما نمونه هاي ديگر از همين نوع را در شعر ديگر شعرا ديديم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان حاج محمّد كاظم صبوري، صص 71-69


336


جشن فرخنده عيد قربان است *** روز عيد خليل رحمان است...

حاجيان را طواف كعبه گل *** روزي از كردگار سبحان است

عاشقان را طواف كعبه دل *** قسمت از خاك كوي جانان است

حاجيان را به ارمغان حرم *** گوسفند از براي قربان است

عاشقان را نثار مقدم دوست *** گر قبول اوفتد دل و جان است...

به سوي كعبه سالي ار يك روز *** دعوت حج به اهل كيهان است

به خراسان بچم كه اهلش را *** حج اكبر نصيب هر آن است

آنچه در كعبه فرّ و تعظيم است *** به خراسان هزار چندان است

خانه اندر حجاز و خانه خداي *** خفته در خطّه خراسان است(1)

39 ـ حاجي محمد علي انصاري:

شاعر اهل بيت در ارتباط با حج قصايد زيبايي سروده است; از جمله در سال 1368 هجري قمري، در تهنيت بازگشت از سفر حج آيت الله حاج سيد محمد تقي خوانساري گفته و در ضمن او را به مشعر، مقام، ميقات كعبه، قبله، زمزم و... مانند كرده است.

در هزار و سيصد اندر شصت و هشتم چون قمر *** ماه من اندر وطن شد از سفر او را مقر...

مشعر دانش مقامِ فيض و ميقاتِ صفا *** كعبه دل قبله دل، زمزم وجود و هنر

حِلّ ايمان مروه ايقان و مرآت كمال *** گنج حكمت كان رحمت معدن فضل واثر(2)

مدّتي بر اثر دسيسه هاي دشمنان دين حج ممنوع بوده و انصاري مثنوي اي در مورد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان حاج محمّدكاظم صبوري، صص 73-71

2 ـ ديوان اشعار انصاري - حاج محمّدعلي انصاري، تصحيح علي اكبر اصولي، ارديبهشت 1342،چاپ چاپخانه قم، ص 62


337


زيارت خانه خدا (حج) سروده و در آن در ارتباط با وجوبِ حج سخن گفته و از خداوند تقاضاي استطاعت براي خود كرده و از اينكه زمام حج به دست انگليس افتاده اظهار تأسّف كرده و مسلمانهاي جهان را به وحدت فرا خوانده و گفته است: اگر مسلمانها به همان صورت كه در حج يك رنگ و متّحد الشّكل هستند به كليسيا حمله كنند مسيحيت را از بيخ و بن خواهند كند و بر آمريكا و انگلستان و تمام اروپا مسلّط خواهد شد. او مي گويد گلادستون در مجلس انگلستان اظهار كرد كه كعبه لندن را خراب كرده، لذا دولت انگليس آن گرگ پير استعمار تصميم به ويراني كعبه گرفته ولي غافل از اينكه خداوند خود خانه خويش را از گزند محفوظ نگه مي دارد:

به هريك از شما خلاّق واجب *** نموده حجّ بيت الله واجب

براي قبله مردم مقرّر *** چو كعبه كرده جايي حيّ داور

كه در آن حج گزاران همچو اَنعام *** هجوم آرند بهر فيض و اِنعام...

فرود آرند سرها بهر تعظيم *** خداي خانه را آرند تكريم...

مسلمان راست حجّ خانه واجب *** زنا حق حقّ خود راهست طالب...

به شرط استطاعت دون وسواس *** كه حِجُّ البيتِ لله علي النّاس

طواف كعبه را هركس توانااست *** ببايد حج گزارد بي كم و كاست

هر آن كس تن زد از حج كرد كفران *** خداي خانه مستغني است از آن...

به هر سالي دو مليون زاهل اسلام *** شود مجموع در آن مركز عام...

نه اندر قلب آن از اين نقاري *** نه اندر چهر اين از آن غباري...

بدين وحدت به هر كشور بتازند *** به اندك مدّتي كارش بسازند...

درخشان مكه تا چون آفتابست *** نصارا را كليساها خراب است...(1)

اين بود شمّه اي از انعكاس حج در شعر شعراي فارسي گوي پيشين كه بيشتر در مدايح خود براي تعريف و تمجيد و مداهنه ممدوحين خويش دربار آنها را به كعبه، كف بخشنده آنان را به زمزم، متملّقان و طمّاعاني را كه به اميد صله به دربارها رو مي آوردند به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان اشعار انصاري، صص 494-490


338


زائران بيت الله مانند كرده اند و يا صورت زيباي معشوق را به كعبه، خال صورت او را به حجر الأسود و... همانند شمرده اند.

شعرايي هم كه از ديد عرفاني به حج نگريسته اند، به نقل حكاياتي در كرامات شيوخ خود بسنده كرده و بعضي از شعرا در وصف كعبه و زمزم و صفا و مروه و عرفات و منا، به زيباترين شكل داد سخن داده اند و قصايد غرّايي سروده اند.

بعضي، از مشكلات راه سخن گفته اند. گروهي گفته اند:

گر به شوق كعبه خواهي زد قدم *** سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور

و بعضي هم به حق، درسهايي از حج گرفته اند.

به ندرت، به اشعاري بر مي خوريم كه سراينده آنها مانند ناصرخسرو به فلسفه اعمال حج توجّه كرده باشند و يا همچون سنايي به تظاهر و دوروييِ بعضي حج گزاران تاخته باشند و هشدار داده كه كعبه را بايد از چنگ غاصبان نجات داد و آن را همچون نامش كه بيت العتيق است آزاد كرد.

كوتاه سخن اينكه در كمتر موردي به مسائل سياسي حج توجّه كرده اند و اغلب از بعد عبادي و تربيتي به آن نگريسته اند.

40 ـ الهي قمشه اي:

در مسمّط زيبايي تحت عنوان مناسك حج عاشقان توصيه كرده و گفته است: اوّل كاري كه حاجي بايد انجام دهد اين است كه جز به خدا به هيچ چيز ديگر نينديشد. چون با همه چيز و همه كس جز خدا قطع رابطه نموده است. آنگاه وقت آن فرا مي رسد تا لبيك زنان به ديار معبود بشتابد، از گناهان خود توبه كند و احرام ببندد كه خود احرام نشانه حرام كردن هر چيز است بر خود و از طرفي حفظ حريم حضرت حق (جلّ و علي) است و...

اي دل اگر عزم ديار يار داري *** قصد حجاز و كعبه ديدار داري

شوق شهود حضرت دلدار داري *** اوّل زدل نقش سوالله پاك گردان

* * *


339


چون سوي صحراي حجاز عشق رفتي *** اوّل به ميقات وفا لبّيك گفتي

چون بلبل افغان كردي و چون گل شكفتي *** از شوق روي گلرخي در طرف بستان

* * *

بايد نخست از جامه عصيان برآيي *** با جامه طاعت به كوي دلبر آيي

بشكست اگر پايت در اين ره با سرآيي *** تا گام بتواني زدن در كوي جانان

* * *

احرام بستي در رهش از جان گذشتي؟ *** وز دنيي دون در ره ايمان گذشتي؟

از هر چه جز ياد رخ جانان گذشتي *** كانجا شوي در باغ حسن دوست مهمان؟

* * *

لبّيك گويان آمدي در كوي ياري؟ *** كردي در آن درگاه عزّت آه و زاري؟

گشتي ز اشك شوق چون ابر بهاري؟ *** تا خار زار دل شود باغ و گلستان...

احرام چون بستي به كوي عشق ايزد *** لبّيك گفتي دعوت آن يار سرمد

گشتي چو محو جلوه آن حسن بي حدّ *** ديدي درون كعبه دل نورِ سبحان؟

الهي به حاجيان هشدار مي دهد كه خداوند قلب پاك و تسليم بدون چون و چرا و عبوديت محض را مي خواهد. او بندگان عاشق مي خواهد:

اي حاجيان رفتيد چون در كوي دلبر *** دلبر پسندد قلب پاك و ديده تر

ياد آوريد از عهد وصل روز محشر *** هنگام پاداش و جزاي عدل و احسان...

* * *

كار تن و جان را به ايزد واگذاري *** زادي بجز مهرش در اين ره بر نداري

گامي مزن جز بر رضاي ذات باري *** جز طاعتش باش از همه كاري پشيمان...

شاعر مي گويد: وقتي قدم در مسجد الحرام مي گذاري، بايد آن لحظه ملاقات با خدا را به خاطر بياوري و اشك ندامت بريزي تا مورد قبول حضرت حق قرار گيري.


340


چون در حريم قدس عزّت پا نهادي *** كردي هم از روي لقاي دوست يادي؟

دل زين سفر از مهر خوبان يافت زادي؟ *** تا ايزدت منزل دهد در بزم خاصان؟

* * *

محرم چو گشتي در حريم قدس داور *** رفتي در آن درگاه عزّت زار و مضطر؟

شد دامنت گلگون زاشك ديده تر؟ *** مقبول آن درگه شدي زانعام سلطان؟

الهي مي گويد: غسل احرام يعني شستن تن به آب توبه، شستن تن با آب زمزم صفاي دل از محبّت است.

چون غسل كردي تن به آب توبه شستي *** با عاشقان در كوي يار احرام بستي؟

هر عهد بستي غير عهد حق شكستي؟ *** تا در صف پاكان شوي زين عهد و پيمان

شستي تن از زمزم، دل از آب محبّت؟ *** در بزم مشتاقان زدي ناب محبت؟

از روزن دل تافت مهتاب محبّت *** روشن روان گشتي به نور عشق و ايمان؟

وي همچنين ورود به عرفات را ورود به صحراي محشر و مشاهده روز قيامت مي داند كه زائر خانه خدا در آن مكان بايد به ياد قيامت باشد. و ماندن در مشعر الحرام را براي شب زنده داري و راز و نياز با خدا و سير در عوالم بالا و توجّه به روز سخت جان به جانان تسليم كردن و خلاصه توبه و استغفار مي داند. در منا بايد خودبيني و خودخواهي را كنار گذاشت. نفس حيواني را قربان كرد و به فكركمك به نيازمندان بود. در كعبه بايد بت نفس را شكست از دل و جان مطيع اوامر الهي شد تسليم محض شد از هر چه غير از حق است بريد، شرك و نفاق را رها كرد، به كعبه دل توجه كرد.

در كعبه بشكستي بت نفس و هوي را؟ *** بگزيدي از جان طاعت و عشق خدا را؟


341


بگرفتي آنجا عزّ تسليم و رضا را؟ *** تا يار بنوازد تو را در باغ رضوان

* * *

آنجا زغير حق دل و جان پاك كردي؟ *** اخلاص خاص عاشقان ادارك كردي؟

شرك و نفاق و شيد را در خاك كردي؟ *** درد تو را كرد آن طبيب عشق درمان؟

* * *

از كعبه تن ره به كوي دل گرفتي؟ *** در عرش رحمان از صفا منزل گرفتي؟

زنگ گناه از اين دل غافل گرفتي؟ *** در گلشن رضوان شدي زين تيره زندان؟

* * *

از كعبه جسم آمدي در كعبه دل؟ *** چون عاشقان كردي به كوي دوست منزل؟

آيينه دل گشت بارويش مقابل *** تا سازدت حسن ازل چون ماه كنعان

رمي جمرات يكي ديگر از اعمال بسيار پر رمز و راز حج است. حاجي بايد شيطان نفس را رمي كند و اين شيطان شياطين جز با رياضت رانده نمي شود. از اين رواست كه شاعر در ادامه مي گويد:

رمي جمر كردي زدي بر ديو دون سنگ؟ *** هم بر سر نفس شرير پُرفسون سنگ؟

انداختي بر فرق دنياي زبون سنگ؟ *** تا جانت ايمن گردد از آفات دوران؟

* * *

ابليس را راندي بدان سنگ رياضت؟ *** كردي به راه دوست آهنگ رياضت؟

دادي زمام نفس در چنگ رياضت؟ *** كز نفس اهريمن رهي با لطف يزدان؟

* * *

گرد حرم كردي طواف عاشقانه؟ *** چون قدسيان بر عرش سلطان يگانه؟


342


با ياد حق كردي به فردوس آشيانه؟ *** بوسيدي آن سنگ نشان كوي جانان؟

* * *

غسلي به آب زمزم اخلاص كردي؟ *** ذكر و نمازي در مقام خاص كردي؟

روشن دل از توحيد خاص الخاص كردي؟ *** همچون خليل الله عشق پاك ايمان؟

در پايان بحث از شعر الهي قمشه اي از بيان خود وي مي گوييم:

گفتار كوته حجّ مشتاقان همين است *** آداب و حكم كعبه جانان همين است

سجاد و صادق راحديث اي جان همين است *** عشق اين مناسك گفت و شرع عرش بنيان

* * *

اسرار حج عاشقان نظم الهي است *** سرّ ازل وحي ابد بر وي گواهي است

صيت شرف زين خانه از مه تا به ماهي است *** بگرفته آدم تا به خاتم عشق پيمان(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كليّات ديوان حكيم الهي قمشه اي (محيي الدين مهدي الهي قمشه اي)، انتشارات علميه اسلاميه. شيراز. تاريخ چاپ ندارد، مناسك حجّ مشتاقان يا اسرار حجّ عاشقان صص 967-953


343


حج در شعر شاعران معاصر

در سنوات اخير كه انقلاب شكوهمند اسلامي ملّت ايران به رهبري امام راحل(قدس سره) به ثمر رسيد، پيامهاي امام در مورد حج و اعمال و فلسفه آن، موجب بيداري همگان گشت و حج تا حدودي به جايگاه اوّليّه خود يعني حج ابراهيمي نزديك شد.

شعراي معاصر، اين حادثه خونين مكه را در اشعار گوناگون خود منعكس كرده اند كه مجموعه اشعار جمعه خونين مكّه در چهار صدو بيست صفحه گرد آوري آقايان محمد شاهرخي و عبّاس مشفق كاشاني، حاصل بعضي از آنهاست. در اين مجموعه صد و چهل و هشت عنوان شعر در قالبهاي گوناگون سنّتي و نو گردآوري شده است. افزون بر اين مجموعه، صدها شاعر ديگر تحت تأثير مسائل انقلاب اسلامي و پيامهاي روشنگرانه امام شجاع و راحل(قدس سره) سروده هاي شورانگيزي در ارتباط با حجّ ابراهيمي سروده اند.

آقاي بابك نيك طلب كه حادثه جمعه خونين در جوار حرم امن الهي را از نزديك ديده و به شدّت به هيجان آمده و اشعار زيبايي سروده است:

سوگند به زخم صد زبانت سوگند *** بر حرمت پاك آستانت سوگند

از دست ستم تو را رها مي سازيم *** اي كعبه به خون زائرانت سوگند(1)

آلام كعبه آقاي خليل عمراني را متألّم كرده و شدّت فاجعه رااينگونه بيان كرده است:

گل كرد با نام شهيدان نام كعبه *** لبريز شد از باده خون جام كعبه

در اعتلاي دين توحيدي گره خورد *** نام بلند كربلا با نام كعبه

آوازه شوق شهيد خانه پوشاند *** شولاي سرخ عشق بر اندام كعبه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جمعه خونين مكّه به روايت شاعران امروز،محمود شاهرخي عبّاس مشفق كاشاني، چاپ اوّل 1367 انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، سروش، ص 57


344


پيمانه ها چون لاله شد لبريز از داغ *** خورشيد خون تا سر كشيد از بام كعبه

روح عدالت در تجلاي عبادت *** ماتم گرفت از حسرت آلام كعبه

بستند مردان و زنان آسماني *** با پرنيان لاله گون احرام كعبه

سودائيان با خامه خونين نوشتند *** در دفتر كون و مكان پيغام كعبه(1)

آقاي محمد علي صاعد حادثه جمعه خونين كعبه را، در قصيده كوتاهي چنين سروده است:

عاشقان كعبه،جان در راه جانان داده اند *** در حريم گلشن حق، لاله گون افتاده اند

از صفاي سينه شان سعي صفا زينت گرفت *** آبرو از خون پاك خود به زمزم داده اند...

آقاي عزيز الله زيادي صحنه را در شعري تحت عنوان آواي خونين تعريف كرده و در ضمن آن گفته است:

خون بود و شيون بود و آذر بود *** انگار عاشوراي ديگر بود

كوي منا شد نينوا آن روز *** برناي اسماعيل خنجر بود...

آقاي حسين جلاير به پيروي از شعار به ثبوت رسيده پيروزي خون بر شمشير قطعه آيه سبز برائت را سروده و گفته است:

خون عشّاق اگر ريخت صفا مي شكفد *** شرك مي خشكد و توحيد خدا مي شكفد

آيه سبز برائت كه ز حلقوم تو رُست *** چشم بر هم زدني در همه جا مي شكفد

روح پژمرده شهر آمده اينك به نشاط *** حرم و خانه جدا، مكه جدا مي شكفد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جمعه خونين مكه به روايت شاعران امروز، ص 11


345


آن شقايق كه به خون خفت در اين عالم خاك *** سبز مي گردد و در باغ وفا مي شكفد

ريشه خار برون مي كشد از خاك به سعي *** گل سرخي كه به بستان صفا مي شكفد

در دياري كه بر آن چيره شده جغد سكوت *** بعد از اين هر نفسي بانگ رسا مي شكفد

* * *

فريبااصفهاني در شعري تحت عنوان انديشه خام گفته:

زائران حرم امن خدا را كشتند *** در سراپرده حق اهل صفا را كشتند

كربلاي دگري بار دگر چهره گشود *** عشق بازان ره كرببلا را كشتند

حرمت خانه شكستند در انديشه خام *** خام طبعان كه حبيبان خدا را كشتند(1)

آقاي ابوالفتح كرمي همداني، شهادت در راه اعتلاي كلمه لا اله الاّالله را عروج شوق مشتاقان دانسته و در اين زمينه گفته است:

بر بام عروج شوق چاووش شدند *** آواي بلند عشق در گوش شدند

فرياد برائت از ستم سر دادند *** از فتنه مشركان و خاموش شدند(2)

آقاي محمد رضا ياسري در شعري تحت عنوان برده بُت زائران بيت الله را بت شكناني دانسته كه در راه اجراي فرمان الهي و اعلام برائت از مشركان شربت شهادت نويشده اند:

آن پاكدلان چو رعد غرّان گشتند *** بر كاخ سفيد و سبز، طوفان گشتند

در جنگ بتان شعر برائت خواندند *** تا خاك منا، نرفته قربان گشتند(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جمعه خونين مكه به روايت شاعران امروز، ص 21

2 ـ همان، ص29

3 ـ همان، ص 31


346


عبّاس خوش عمل در شعري مسلمانان جهان را به انتقام گرفتن خون زائران خانه خدا دعوت مي كند و مي گويد:

به مكه اهل ولا را به صد بلا كشتند *** حسينيان زمان را به كربلا كشتند

نشست نيزه اندوه بر دل خورشيد *** در آسمان فضيلت ستاره را كشتند

* * *

خانم رؤيا رحمان سرشت تنه به مظلومان كعبه خونين مي گويد كه:

سخن از كعبه ايمان گوييد *** قصّه داغ شهيدان گوييد

حرم امن خدا خونين گشت *** از بت و بتگر و عصيان گوييد

شعله در خرمن تقوا زده اند *** سخن از آتش پنهان گوييد

وسعت فاجعه را شرح دهيد *** نقش اهريمن و دستان گوييد

عالمي را به تماشا خوانيد *** لختي از طاقت انسان گوييد

آقاي مهدي عطريان جويا اصفهاني ، خطاب به پرده دار كعبه مي گويد بدان كه:

ما را لقاي دوست اگر خونبها نبود *** جان باختن به قرب حرم كار ما نبود

يك جو نداشت قدرو بها پيش چشم يار *** گر جان به شوق در پي سعي صفا نبود

پا در حريم منت ليلي نمي نهاد *** مجنون به درد عشق اگر مبتلا نبود

توفيق اين زيارت خونين نداشتيم *** ما را اگر زدوست صلاي وفا نبود

با ميهمان خسته كه ديد اين جفا كنند؟ *** گيرم كه خانه خانه امن خدا نبود

با آن نشان داغ كه در سينه داشتند *** اين زخمها به آبله پايان روا نبود


347


در پشت پرده گردش دست نفاق را *** ما مي شناختيم اگر بر ملا نبود

ما را شكسته بود هجوم بلا اگر *** عشق حسين و آرزوي كربلا نبود...(1)

استاد شهريار در قصيده اي تحت عنوان جمعه خونين معتقد است كه:

كافران هر چه كه با دين خدا جنگ كنند *** عرصه را بر خود و با خلق خدا تنگ كنند...(2)

كعبه شستند به خون تا همه خلق خدا *** دامن خود بري از لكّه اين ننگ كنند...

حادثه جمعه خونين باعث آن شد كه سيد عبدالله حسيني حنيف حج آن سال را حج اكبر بنامد و بگويد:

حجّ امسال حجّ ديگر بود *** حجّ ايثار، حجّ اكبر بود

حجّ ايمان و حجّ غيب و شهود *** حجّ آلاله هاي خون آلود

مهبط وحي، لاله باران بود *** شاهد قتل عام ياران بود

ناودان جاي آب، خون باريد *** كعبه را تا ركاب خون باريد

بيت در موج خون شناور شد *** شمع پروانه هاي پر پر شد

اشك از سنگ سخت جاري گشت *** خون سبز درخت جاري گشت

حاجيان نقش بر زمين بودند *** راهي حجّ راستين بودند

مي سرودند عاشقان لبّيك *** مسلخ عشق را زجان لبّيك

كعبه را قدر و احترام شكست *** حرمت مسجد الحرام شكست

در طوافي كه حاجيان كردند *** از سرشوق ترك جان كردند

ابر باران مرگ مي باريد *** مرگ مثل تگرگ مي باريد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جمعه خونين مكه به روايت شاعران امروز، ص57

2 ـ همان، ص73


348


كوه مروه، صفا به خون تر بود *** شاهد سعي سرخ هاجر بود

تيغ را خارج از نيام كنيد *** مثل روح خدا قيام كنيد...(1)

ناصر فيض در مثنوي تحت عنوان حج خونين عشق پس از شرح ماجراي دردناك جمعه خونين مي گويد:

ببين كعبه با لاله آذين شده *** زمين حرم گرم و خونين شده

شكستند بال پرستوي عشق *** فضاي حرم پر شد از بوي عشق...

حريم امان صحنه جنگ شد *** سيه جامه كعبه گلرنگ شد...

صف عاشقان شد مناي دگر *** صفا گشت غرق صفاي دگر...

درين جمعه چون كربلا شد حجاز *** بباريد تير از نشيب و فراز...

* * *

سعيد يغمايي در حريم كعبه گزارش مي دهد كه:

مي گفت احد احد كه در خون غلتيد *** افتاد به خاك آيتي از خورشيد

در كعبه نداي حق چو گرديد بلند *** افتاد چو مشعل صفا نعش شهيد...

* * *

نقل ابيات از مجموعه جمعه خونين مكه مشتي است نمونه خروار هر چند خود اين مجموعه به گفته ناشر ...بخش كوچكي از شعر امروز پيرامون فاجعه خونبار مكه است... (2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جمعه خونين مكّه به روايت شاعران امروز، ص 81

2 ـ همان، ص 2


| شناسه مطلب: 76943