بخش 11
در مدیحت حضرت زهرا ( علیها السلام ) همای بخت خورشید عصمت عالمی منوّر شد نور چشم مصطفی میلاد حضرت زهرا ( علیها السلام ) آسمان مکّه در مولودیه حضرت زهرا ( علیها السلام ) معنی کوثر مولودیه امام حسن ( علیه السلام ) میلاد امام حسن ( علیه السلام ) صلح دشمن شکن در وصف ولادت امام حسن مجتبی ( علیه السلام ) جامع حُسن خدایی
250 |
در مديحت حضرت زهرا ( عليها السلام )
اي فلك عصمت ، اي شفيعه محشر * * * مهر جهانتاب و نور چشم پيمبر
كُفْو علي ، مادر ائمه اطهار * * * دختر پيغمبر و حبيبه داور
مَفْخَر حوّا و افتخار خديجه * * * مفتخر از خدمت تو مريم و هاجر
با تو شناسند حقْ چار گهر را : * * * احمد و سبطين را و ساقي كوثر
نور تو از نور كبريا شده مشتق * * * زهره زهرات خوانده خالق اكبر
همچو نبيّ و علي ، دمي كه در آيي * * * با شرف و شوكت و جلال به محشر :
چشم شفاعت همه به لطف تو دوزند * * * جمله سفيد و سياه و كهتر و مهتر
نور تو رخشان شدي سه دفعه به هر روز * * * چون به مصلاّ شدي به حسبِ مقرّر
صبح ، چو مهتاب بود و ظهر چو خورشيد * * * رخشنده همچو زُهره احمر
مقصد خلاّق ، ز آفرينش عالم * * * ذات شريف تو بود و احمد و حيدر
ذات علي گر نبود ، هيچ نبودي * * * كُفْوِ كريمي ، تو را برابر و همسر
251 |
نور علي شد قرين نور تو ، گفتند * * * فاطمه را شاه لافتي ست برابر
مهر جَلي را علي ست منبع و منشأ * * * كلمه توحيد را تو مَخزنيّ و تو مظهر
او در خيبر بكند و خيبريان را * * * شد به طريق صواب ، هادي و رهبر
مقنعه عصمت تو نيز همان كرد * * * نور هُدي يافت يك گروه ، سراسر
سوره انسان به شأن او شده نازل * * * آمده درباره تو ، سوره كوثر
نطق تو و ، حجّت تو كرد به دوران * * * آن چه همي كرد تيغ حيدر صفدر
از درِ دار الشّرافه تو همي رفت * * * عزم سفر هر دمي كه داشت پيمبر
نيز به برگشتن از سفر ، بفزودي * * * زينت آن خانه ، با قدوم مُعَنْبَر
رفت رسول از جهان و وحي برافتاد * * * گشت نديمت امين وحي ، به محضر
پاره قلب پيمبري ، كه بفرمود * * * رنجه او هست ، رنجه من و داور
* * *
252 |
سوي « ضيا » توجّهي كن و ، نامش * * * جزو محبّان خود نويس به دفتر
زان كه سراپا غريق بحر گناه ست * * * نيست اميد نجاتش ، از در ديگر
( ضيايي )
* * *
هماي بخت
مرغ سعادت از وفا نشسته روي بام ما * * * ريخته جام مي ملك شير و عسل به جام ما
هماي بخت را نگر چگونه گشته رام ما * * * غزال وادي شرف شده اسير دام ما
ز سوي عشق پخته شد خمير فكر خام ما * * * آب شود دل شكر ز شكّرين كلام ما
كه شد كلام ما همه مدح و ثناي فاطمه * * * سزد كه جان عالمي شود فداي فاطمه
طوطي طبع من اگر لب به لب آشنا كند * * * ز وصف همسر علي شور و نوا به پا كند
عروس فكر بِكر من غنچه لب چو واكند * * * ز ناز و غمزه و ادا حق سخن ادا كند
بگو به ماه آسمان شرم كند حيا كند * * * كه دختري خدا عطا به ختم الانبيا كند
هزار مهر و مه زند بوسه به پاي فاطمه * * * سزد كه جان عالمي شود فداي فاطمه
253 |
گر از ولادت نبي كاخ بتان خراب شد * * * ز نور روي دخترش قمر به پيچ و تاب شد
ز جلوه جمال او جهان پرانقلاب شد * * * به روي خلق ماسوا دوباره فتح باب شد
ز پشت پرده جلوه گر همسر بوتراب شد * * * كه غرق شادي و شعف ز يمن او تراب شد
عقد علي و فاطمه بسته خداي فاطمه * * * سزد كه جان عالمي شود فداي فاطمه
به جز جلال حق بود فوق همه جلال او * * * جمال حق عيان بود زآينه جمال او
كمال دين عقل كل مكمل از كمال او * * * كُميت عقل گشته پس ز جذبه خصال او
محور اين جهان علي نكته اوست خال او * * * به حق حق كه مادري نياورد مثال او
تكيه نمي زند كسي دگر به جاي فاطمه * * * سزد كه جان عالمي شود فداي فاطمه
چادر عصمتش بود مايه افتخار زن * * * گوهر عفتش بود سكه اعتبار زن
حجاب اوست در جهان باعث اقتدار زن * * * اوست به روز واپسين مونس و غمگسار زن
به يك اشاره واكند دوصد گره ز كار زن * * * به دست فضه اش بود عنان اختيار زن
254 |
خوش آن زني كه مي كند جلب رضاي فاطمه * * * سزد كه جان عالمي شود فداي فاطمه
اوست كه يازده پسر هديه به ماسوا كند * * * پرچم صلح را عَلَم ز صلح مجتبي كند
نماز را حسين او زنده به كربلا كند * * * بناي زهد را بنا عابدش از وفا كند
به نور علم قلب ما باقرش آشنا كند * * * مدرسه اصول را صادق او به پا كند
موسي جعفرش دهد به ما ولاي فاطمه * * * سزد كه جان عالمي شود فداي فاطمه
اوست كه مي دهد به ما امير ارض طوس را * * * ز جود او جواد او زنده كند نفوس را
خجل كند ز حُسن خود هادي او شموس را * * * به دست عسكري دهد عصاي آبنوس را
به نام او زنده ملك به بام عرش كوس را * * * مزن ز فرط غم دگر به هم كف فسوس را
كه مهديش نشان دهد به ما سراي فاطمه * * * سزد كه جان عالمي شود فداي فاطمه
مهدي فاطمه عيان رخ از پس نقاب كن * * * سپس تو پاي خويش را به حلقه ركاب كن
بناي كاخ ظالمان ز بيخ و بُن خراب كن * * * ز حُسن روي خويشتن خجل تو آفتاب كن
255 |
به پهلوي شكسته مادر خود شتاب كن * * * چو قاتلش برون كني ز قبر اين خطاب كن
بگو چرا كمان بود قدّ رساي فاطمه * * * سزد كه جان عالمي شود فداي فاطمه
بنده منم كه كرده ام وِرد زبان ثناي تو * * * اين همه رنج مي كشم در طلب لقاي تو
بيا بيا كه منتظر نشسته ام براي تو * * * اگر رسم به خدمتت ز رحمت خداي تو
به جاي سرمه مي كشم به ديده خاك پاي تو * * * تو پادشاهي و بود « ژوليده » گداي تو
كه ورد اوست روز و شب مدح و ثناي فاطمه * * * سزد كه جان عالمي شود فداي فاطمه
( ژوليده نيشابوري )
* * *
خورشيد عصمت
امشب به بزم مصطفي مه پرتوافشان آمده * * * يا بهر ختم الانبيا از عرش مهمان آمده
روح القدس تسبيح گو با حور و غلمان آمده * * * با عيسي گردون نشين موسي بن عمران آمده
در جلوه نور احمدي از فرّ يزدان آمده * * * رضوان پي دربانيش از باغ رضوان آمده
حورانِ جنّت بسته صف بر گِردِ آن بيت الشّرف * * * جنّ و ملك از هر طرف بهر نثارش جان به كف
256 |
هر دم به گوش آيد صدا از پيك ربّ العالمين * * * بر مقتداي اهل دين بر منجي خلق زمين
آورده پيغام و سلام از نزد خلاّق مبين * * * يكسو به گِرد همسرش حوّا و جمع حور عين
با مريم و با آسيه سايند بر پايش جبين * * * سارا و هاجر يك طرف با احترام و آفرين
پر كرده بانگ شادباش يكسر سما را تا سمك * * * از كرسي و لوح و قلم تا هفت بام و نه فلك
امشب جهان روشن شود از طلعت زيباي او * * * در جلوه آيد نور حق از پرتو سيماي او
بنيان دين محكم شود از عترت والاي او * * * آري ز يمن همّت فرزند بي همتاي او
جاويد قرآن مي شود چون نام روح افزاي او * * * در كربلا سايد فلك از فخر سر بر پاي او
چون پرچم اسلام را با خون مصفّا مي كند * * * دين خدا را تا ابد جاويد و احيا مي كند
امشب دل اهل صفا چون ماه تابان روشن است * * * از شام مظلم تيره تر جان و دل اهريمن است
از شادي آلِ نبي شادان دلِ مرد و زن است * * * ما را بود جشني حَسَن آري حسن در احسن است
مدّاح زهرا از ازل يكتا خداي ذوالمن است * * * « مرداني » از مدحش اگر تيغ زبانت الكن است
257 |
امّا دل احباب را از نور زهرا منجلي * * * كردي و اينك اين تو و همتاي يكتاي علي
امشب امين وحي حق نزد پيمبر مي رسد * * * بر اشرف خلق جهان انوار داور مي رسد
كاي آفتاب سرمدي ، زهراي اطهر مي رسد * * * مرآت ذات ايزدي ، معناي كوثر مي رسد
اُمّ الائمه مادر شبّير و شبّر مي رسد * * * محبوبه ذات احد با شوكت و فر مي رسد
با مژده ميلاد او عالم منوّر مي شود * * * نخل برومند نبي از او تناور مي شود
با مصطفي باشد مرا نور مسلّم فاطمه * * * تاج شرف باشد به حق بر فرق آدم فاطمه
باشد ز ابواب كرم باب مكرّم فاطمه * * * زيبد بخواني برترش از خلق عالم فاطمه
از بدو خلقت بوده از آدم مقدّم فاطمه * * * آري بود بر ماسوا اعلا و اعلم فاطمه
امشب عيان آن مظهر خلاّق سرمد مي شود * * * روشن ز روي فاطمه جان محمّد مي شود
( محمّدعلي مرداني )
* * *
عالمي منوّر شد
از ولادت زهرا عالمي منوّر شد * * * جشن همسر حيدر دختر پيمبر شد
258 |
از شميم خوشبويش جان و دل معطّر شد * * * چشم مصطفي روشن از جمال دختر شد
از ولادت زهرا عالمي منوّر شد
قدسيان همه مسرور زين بشارت عظمي * * * غرق عشرت و شادي اين جهان و مافيها
از شرف به خود باليد خاك يثرب و بطحا * * * مكه از قدوم وي به ز عرش اكبر شد
از ولادت زهرا عالمي منوّر شد
حوريان شده نازل بر خديجه كبري * * * خادمه بود مريم ، قابله شده حوا
خانه رسول حق به ز جنّة المأوي * * * از فروغ روي او آسمان پر ز اختر شد
از ولادت زهرا عالمي منوّر شد
نور حق تجلي كرد ، فاطمه هويدا شد * * * بر شهادت باري ، لب گشود و گويا شد
زآن كلام جان افزا ، برتر از مسيحا شد * * * گلشن جهان از وي پر ز مشك و عنبر شد
از ولادت زهرا عالمي منوّر شد
از ولاي مهر او قلب شيعيان روشن * * * زين نسيم رحمت حق چهره زمين گلشن
از تجليات وي ، كاخ دين بود متقن * * * طي شده خزان وادي نوبهار ديگر شد
از ولادت زهرا عالمي منوّر شد
( محمّد تقي مقدّم )
* * *
259 |
نور چشم مصطفي
آسمان امشب ز شادي غرق در زيور بود * * * ديده بگشا آسمان را جلوه ديگر بود
هاله كرده ماه خرمن كرده از فرط نشاط * * * زهره را صهبا و پروين را به كف ساغر بود
از زمين تا آسمان خيل ملايك موج زن * * * همچو دريايي كه پر از لؤلؤ و گوهر بود
بيستم ماه جمادي ثاني از الطاف رب * * * شد منور خانه اي كز آن پيغمبر بود
گشت طالع زهره زهراي اطهر از افق * * * آن كه بر فرق همايونش نبي ( صلّي الله عليه وآله ) افسر بود
از خديجه ( عليها السلام ) شد تولد دختري كز پرتوش * * * مهر از ارزش فتاد و ماه بي منظر بود
حضرت صديقه كبري جناب فاطمه * * * آن كه راضي بر رضاي خالق اكبر بود
زد قدم بر عرصه گيتي و گيتي مفتخر * * * بر وجود اقدسش زان روز تا آخر بود
شد تولد همسر بي مثل و مانند علي ( عليه السلام ) * * * رحمة للعالمين ( صلّي الله عليه وآله ) را بهترين دختر بود
شد تولد دختري در خانه ختم رسل * * * آن كه سادات معظم را مهين مادر بود
گوهر درياي عصمت اختر برج شرف * * * نور چشم مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) محبوبه داور بود
260 |
حضرت حوا و ساره حاجب درگاه او * * * پاسبان آستانش مريم و هاجر بود
اولين آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) دخت ام المؤمنين * * * همسر او شاه مردان ساقي كوثر بود
ام پاك مجتبي ( عليه السلام ) و شاه مظلومان حسين ( عليه السلام ) * * * مام زينب ( عليها السلام ) ، مادر كلثوم ( عليها السلام ) غم پرور بود
ذات پاك اوست علياحضرت دنيا و دين * * * بانوان عالم اسلام را سرور بود
با همه عزّ و وقار و حشمت و جاه و جلال * * * از جفاي گردش چرخ و فلك مضطر بود
باري اين عيد همايون بر تمام شيعيان * * * فرخ از الطاف اين بانوي والافر بود
« پيروي » از پرسش محشر ندارد وحشتي * * * چون شفيعش حضرت صديقه اطهر بود
( حاج علي اكبر پيروي )
* * *
ميلاد حضرت زهرا ( س )
* * *
به ساقي اي صبا بگو حاجت ما برآورد * * * ساغري از براي ما ز آب كوثر آورد
به ساغر لطيفه گو بگو لطيفه اي بگو * * * كه مطرب از ره وفا چنگ به مضمر آورد
بگو به ماه آسمان به خود نبالد اين قَدَر * * * كه ماه بي قرين من سر از افق درآورد
261 |
ماه جمادي آمده موقع شادي آمده * * * باز منادي آمده كه نخل دل برآورد
دوباره گشته اين جهان به رتبه برتر از جنان * * * كه حق به خيل بانوان هادي و رهبر آورد
دوش شنيدم اين ندا كه امشب از ره وفا * * * براي ختم الانبياء خديجه دختر آورد
چه دختري كه مظهر شرم حيا و عفت است * * * چه عفتي كه عصمتش صفاي ديگر آورد
نيافريده ذات حق به جز خديجه مادري * * * كه دختري چو فاطمه پاك و مطهّر آورد
به بحر رحمتش خدا بيافريده يك صدف * * * كه يازده گهر از او ز صُلب حيدر آورد
خدا براي عقل كل ، دختري همچو برگ گل * * * به كوري دو ديده مردم اَبتَر آورد
بهر نثار مقدمش ز فرّ و شادي و شعف * * * لعل و گُهَر طبق طبق مريم و هاجر آورد
به شأن دخت مصطفي جبريل امشب از سما * * * چو برگ گل ورقورق آيه ز داور آورد
ساره و كلثوم از جنان به امر خالق جهان * * * مشك و گلاب و عنبر و عطر معطر آورد
حور و پري گَه از يمين ، گَه از يسار در زمين * * * حضور فاطمه ببين عود به مجمر آورد
262 |
نديده مهر مادري چو خاتم پيغمبران * * * فاطمه را خداي او به جاي مادر آورد
قدم نهاد در جهان مايه فخر بانوان * * * آن كه چو مجتبي حسن به سرو آن سرآورد
مهين حبيبه خدا ديده گشود از وفا * * * كه چون حسين آيتي خصم ستمگر آورد
عين عيون عابدين مامِ امام پنجمين * * * آمده بهر مؤمنين مذهب جعفر آورد
به سان كاظم و رضا همچو تقي شير خدا * * * براي رهبري ما رهبر و سرور آورد
همچو تقي عسكري هادي مير و رهبري * * * ز بهر حفظ دين حق ماه منور آورد
( ژوليده نيشابوري )
* * *
آسمان مكّه
امشب در آستان رضا جشن ديگر است * * * بزمي كه چون بهشت برين روح پرور است
از آسمان مكّه برآمد ستاره اي * * * كآفاق از فروغ جمالش منوّر است
بر خاكيان رسيد بشارت ز آسمان * * * ميلاد باسعادت زهراي اطهر است
از ره رسيد موكب بانوي بانوان * * * كايينه تمام نماي پيمبر است
263 |
در زهد و پاكدامني و عصمت و وقار * * * آموزگار مريم و سارا و هاجر است
فرض است پاس حرمت ناموس كبريا * * * كاو مظهر عفاف خداوند اكبر است
خرّم ز نخل قامت او باغ مصطفي است * * * روشن ز نور چهره او چشم حيدر است
سرلوحه فضيلت و سرمايه عفاف * * * گنجينه لئالي و درياي گوهر است
آزار فاطمه ، بود آزار مصطفي * * * همچون رضاي او كه رضاي پيمبر است
در بوستان فضل سراينده بلبلي * * * بر آسمان شرم فروزنده اختر است
پرورده خديجه كبري كه كاينات * * * از مژده ولادت او غرق زيور است
* * *
در مولوديه حضرت زهرا ( عليها السلام )
باده بريز ساقيا به جام مي گسارها * * * از آن مي اي كه داده حق وعده به بي قرارها
كه ديده ها شود برون ز قيد انتظارها * * * از پس پرده شد عيان چهره پرده دارها
شكوه ديگري خدا داده به روزگارها * * * به گوش جان رسد ندا ز طَرْفِ جويبارها
264 |
كه از نسيم رحمت و عطاي ذات سرمدي * * * مشام دهر مشك بو شد از گل محمدي
بيا بيا به جمع ما مي طهور مي دهند * * * خدمت پير پيروان اِذن حضور مي دهند
خطّ امان ما ازين جشن و سرور مي دهند * * * به سوي روضه جنان برگ عبور مي دهند
برگ عبور ظلمت از جلوه نور مي دهند * * * به شعر عارفانه ام حدّ شعور مي دهند
كه از نسيم رحمت و عطاي ذات سرمدي * * * مشام دهر مشك بو شد از گل محمدي
گفت خدا به آسيه عود به مجمر آورد * * * مي طهور از جنان ساره به ساغر آورد
قِماط مريم آورد ، گلاب هاجر آورد * * * حامل وحي سرمدي سوره كوثر آورد
كه بهر ختم الانبيا خديجه دختر آورد * * * چه دختري كه مرغ دل نغمه ز دل برآورد
كه از نسيم رحمت و عطاي ذات سرمدي * * * مشام دهر مشك بو شد از گل محمدي
مژده بده به عاشقان روح مجسّم آمده * * * سوره كوثر از خدا براي خاتم آمده
به نزد ختم الانبيا ز خُلد آدم آمده * * * نوح نبي به خدمت نيّرِ اعظم آمده
265 |
خليل با كليم حق همدل و همدم آمده * * * براي عرض تهنيت مسيح مريم آمده
كه از نسيم رحمت و عطاي ذات سرمدي * * * مشام دهر مشك بو شد از گل محمدي
اوست كه ز امر كبريا فاطمه هست نام او * * * اوست كه شهد بندگي ريخته حق به جام او
عرض سلام مي كند نبي به احترام او * * * علي قيام مي كند مقابل قيام او
شرم و حيا ، حيا كند ز عفّت كلام او * * * خوش آن زني كه مي كند پيروي از مرام او
كه از نسيم رحمت و عطاي ذات سرمدي * * * مشام دهر مشك بو شد از گل محمدي
فاطمه اي كه هستي جهان بود ز هست او * * * عالمه اي كه داده حق كِلك قضا به دست او
چرخ بود مدوّر از گردش چشم مست او * * * هر آن زني كه مي خورد ز ساغر الست او
بهشت را به او دهد خدا به ناز شست او * * * مشي و مرام ما بود ايده حق پرست او
كه از نسيم رحمت و عطاي ذات سرمدي * * * مشام دهر مشك بو شد از گل محمدي
اگر نبود فاطمه حدوث را قِدم نبود * * * اگر نبود فاطمه حيات را عدم نبود
266 |
اگر نبود فاطمه رسول محترم نبود * * * اگر نبود فاطمه اَتمِّ هر نعم نبود
اگر نبود فاطمه سوره « والقلم » نبود * * * اگر نبود فاطمه كتيبه اي رقم نبود
كه از نسيم رحمت و عطاي ذات سرمدي * * * مشام دهر مشك بو شد از گل محمدي
( ژوليده نيشابوري )
* * *
معني كوثر
اي نادره جهان هستي * * * وي جلوه جاودان هستي
اي ذات تو ، اصل آفرينش * * * وي از تو به پا جهان هستي
اي گلبن گلشن رسالت * * * وي ميوه بوستان هستي
اي ماه منير برج عصمت * * * تابنده به آسمان هستي
تو جان محمّديّ و ، باشد * * * آن نور يگانه ، جان هستي
در آينه رخ تو پيداست * * * آن صورت بي نشان هستي
اي دست خدا در آستينت * * * خاك درت ، آستان هستي
اي فاطمه ! اي عزيز داور ! * * * اي معني جاودانِ كوثر !
* * *
اي اُسوه بانوان عالم * * * شد زن به وجود تو ، مُكرَّم
اِنسان به كمال تو ، مُباهي * * * نِسوان ز جلال تو ، معظم
گر خاتم انبياست ، احمد * * * هستي تو نگين دست خاتم
جان تو ، كرامتِ مصوَّر * * * جسم تو ، حقيقت مجسَّم
267 |
بردي پي پاسِ حق ، بسي رنج * * * خوردي پي حفظ دين ، بسا غم !
( محمود شاهرخي « جذبه » )
* * *
مولوديه امام حسن ( عليه السلام )
ده مژده كه دل ، واله و شيدا شده امشب * * * مست از مي گلرنگ طهورا شده امشب
چون خلد برين توده غبرا شده امشب * * * در محفل ما غلغله برپا شده امشب
صدها گره از مشكل ما واشده امشب * * * از لطف خدا شاد دل ما شده امشب
خوش باش كه آن گم شده پيدا شده امشب * * * از پرده برون يوسف زهرا شده امشب
ساقي بده مي تا بكشم نفس دني را * * * بيرون كنم از خانه دل ما و مني را
برخيز و خبر كن تو اويس قرني را * * * تا آن كه كند دام غزال ختني را
جبرئيل ندا داد رسول مدني را * * * برخيز و ببين جلوه حُسن حسني را
كز حُسن حسن عرش مصفا شده امشب * * * از پرده برون يوسف زهرا شده امشب
268 |
برخيز كه آن دلبر سيمين بدن آيد * * * خوش باش كه استاد اساتيد حسن آمد
بلبل به صف آرايي صحن چمن آمد * * * آهوي ختايي ز ديار خُتَن آمد
در نيمه ماه رمضان ماه من آمد * * * يعني كه حسن نور دل بوالحسن آمد
كز شوق رخش ديده چو دريا شده امشب * * * از پرده برون يوسف زهرا شده امشب
او آمده بيدار كند فكر بشر را * * * با تيشه عدلش بِكَنَد ريشه شرّ را
آرد به صدا يك تنه ناقوس قدر را * * * با صلح و صفا رام كند فتح و ظفر را
( ژوليده نيشابوري )
* * *
ميلاد امام حسن ( عليه السلام )
آن شب مدينه تشنه شهد سخن بود * * * در جوهر شهد سخن وصف حسن بود
آن شب مدينه بود و عطر جانفزايش * * * فرياد شادي بود و رقص كوچه هايش
آن شب ملايك دسته دسته دست افشان * * * مي آمدند از عرش در بزم بهاران
آن شب طلوع مطلع الفجر ظفر بود * * * آيينه دار سفره فتح سحر بود
269 |
آن شب خليل بت شكن از شوق ديدار * * * دامن كشان آمد به گلزار از دل نار
آن شب گل از شاخ هدايت چيد موسي * * * بي « لَنْ تَراني » روي حق را ديد موسي
آن شب مسيحا مست و شيداي حسن بود * * * سر تا قدم محو تماشاي حسن بود
آن شب نبي از كوثرش تفسير مي گفت * * * از خنده زهرا علي تكبير مي گفت
آن شب گلي از باغ عصمت چيد زهرا * * * حُسن خداداد حسن را ديد زهرا
آن شب خدا از دوش زهرا باربرداشت * * * يعني نقاب از چهره دلدار برداشت
آن شب علي مست مِي « قالوُا بلا » بود * * * شب زنده دار رحمت ماه خدا بود
شمس ولايت را دليل راه آمد * * * ماه خدا را در حقيقت ماه آمد
يوسف اگر در خواب بيند روي ماهش * * * تا روز محشر مي شود محو نگاهش
از مقدم او ملك هستي فر گرفته * * * يعني هماي رحمت حق پر گرفته
او مصطفي و مرتضي را نور عين است * * * آيينه دار سنگر خون حسين است
270 |
از صلح او عالم سراپا ناز گرديد * * * عاشوريان را باب نهضت باز گرديد
نام حسن را بر زبان راندند با هم * * * آيات شام قدر را خواندند با هم
درّ سخن در وصف آن نوزاد سفتند * * * ميلاد او را بر نبي تبريك گفتند
درباره اش اين بس كه گفته حيّ ذُوالمَنْ * * * از خلقت زيبايي اش بر خويش احسن
او مظهر الحسناي ذات كردگار است * * * پرورده پرورده پروردگار است
او را به قرآن ذات حق تقدير كرده * * * توصيف او را آيه تطهير كرده
شد نام او سرلوحه آيين احمد * * * از صبر او پاينده شد دين محمّد ( صلّي الله عليه وآله )
( ژوليده نيشابوري )
* * *
صلح دشمن شكن
رمضان آمده با مژده ميلاد حسن * * * بهترين كار ، درين ماه بُوَد ياد حسن
الحق اين ماه صفابخش و دل افروز خداست * * * بهترين آينه حُسنِ خداداد حسن
وسط سفره كه ممتازترين جاي بُوَد * * * شد به خوان رمضان ، مطلع و ميلاد حسن
271 |
اي كه در شدّت و غم « نادِ عَلي » مي گويي * * * خوش بُوَد ، در شب ميلاد حسن ، ناد حسن
صلح دشمن شكن و صابري و پيروزي * * * اوّلين رمز قيام است به ارشاد حسن
يازده سال ، حسين بن علي صبر نمود * * * طبق آن صلح حكيمانه ، به انشاد حسن
نقشه نهضت خونين حسيني از اوست * * * جاودان ، كاخ حسين است ، ز بنياد حسن
لحظه اي در ره پيكار ، نمي كرد درنگ * * * گر كه هفتاد و دو تن بود ، به امداد حسن
هركجا بانگ حسين بن علي هست بلند * * * مي توان گوش فراداد ، به فرياد حسن
فارغ از غصّه ، ثناگوي حسن باش « حسان » * * * كه تويي در دو سرا بنده آزاد حسن
( چايچيان « حسان » )
* * *
در وصف ولادت امام حسن مجتبي ( عليه السلام )
گوييد بر دلدادگان دلدار ما باز آمده * * * از بهر دلجويي ما آن يار طنّاز آمده
اسرار دل با كس مگو چون محرم راز آمده * * * گو بر مسيحيّون مسيح از بهر اعجاز آمده
بر موسويّان مژده ده موسي سرافراز آمده * * * بهر تماشاي حسن يوسف به صد ناز آمده
272 |
تا جلوه گر شد از افق روي دل آراي حسن * * * شرمنده شد شمس و قمر از روي زيباي حسن
برگو به ساقي ساغري از آب كوثر آورد * * * بر خادم مجلس بگو تا عود و عنبر آورد
كِامشب ولي عهدي خدا از بهر حيدر آورد * * * بهر علي زيباگلي زهراي اطهر آورد
جبريل بهر مقدمش صدها طبق زر آورد * * * صدها طبق لعل و گهر ميكائيل از درآورد
تا كه كنند از جان و دل زيب قدم هاي حسن * * * شرمنده شد شمس و قمر از روي زيباي حسن
چشم حقيقت باز كن روي دل آرايش ببين * * * با ديده حق بين نگر رخسار زيبايش ببين
نور خدايي جلوه گر از فرق تا پايش ببين * * * صد يوسف زيباجبين محو تماشايش ببين
سرو روان را در شگفت از قدّ رعنايش ببين * * * خلق جهان را سربه سر غرق تمنايش ببين
كاين سان دل دلدادگان ، گرديده شيداي حسن * * * شرمنده شد شمس و قمر از روي زيباي حسن
او آمده با صلح خود اسلام را احيا كند * * * نخل ولا را بر دهد مُشت عدو را واكند
رونق به دين حق دهد فرمان حق اجرا كند * * * كانون عدل و داد را جاويد و پابرجا كند
273 |
كاخ ستم را زيرورو با آن يَد بيضا كند * * * با صلح خود پرونده عاشور را امضا كند
دين خدا پاينده شد از فكر بازت اي حسن * * * شرمنده شد شمس و قمر از روي زيباي حسن
امشب يَد قدرت نما از آستين آيد برون * * * از چشمه چشم فلك دُرّ ثمين آيد برون
زيرا كه از جيب افق ماهي مهين آيد برون * * * كز شرم روي ماه او مه شرمگين آيد برون
امشب گلي از گلشن حَبلُ المتين آيد برون * * * از دامن دخت نبي سلطان دين آيد برون
كاين سان زبانم روز و شب گرديده گوياي حسن * * * شرمنده شد شمس و قمر از روي زيباي حسن
تا پرده از رخسار خود آن ياسمين در برگرفت * * * مه از نظر پنهان شد و خورشيد در خاور گرفت
دست نيايش سوي حق داماد پيغمبر گرفت * * * عالم ز يمن مقدمش هم زيب و هم زيور گرفت
كاين سان زبان روز و شب گرديده گوياي حسن * * * شرمنده شد شمس و قمر از روي زيباي حسن
تا پيش حق وصفش حَسَن خُلقَش حَسَن خُويَش حَسَن * * * قَدرَش حَسَن صبرش حَسَن القاب دلجويش حَسَن
فكرش حسن ذكرش حسن طاق دو ابرويش حسن * * * لطفش حسن جودش حسن رنگش حسن بويش حسن
274 |
صلحش حسن عدلش حسن دادش حسن رويش حسن * * * دستش حسن حُسنش حسن قدش حسن مويش حسن
« ژوليده » شد از جان و دل خاك ره پاي حسن * * * شرمنده شد شمس و قمر از روي زيباي حسن
( ژوليده نيشابوري )
* * *
جامع حُسن خدايي
شب عيد است يثرب همچو طور ايمن است امشب * * * فروزان خانه زهرا ز نور ذوالمن است امشب
گشوده ديده حق بين حسن در دامن زهرا * * * كه زهرا را تجلي خدا در دامن است امشب
كند ورد زبان ختم رسولان قل هوالله را * * * كه چشم او به اين نوباوه خود روشن است امشب
نهان گلشن توحيد بخشيده ثمر آري * * * كه ذكر لب ملائك را نواي احسن است امشب
پيمبر شاد و حيدر شاد و زهرا شاد از اين مولود * * * وليكن از حسادت كور چشم دشمن است امشب
گلستان بيت زهرا را نگر از روي نيكويش * * * سراي وحي از روي حسن چون گلشن است امشب
از اين زيباپسر دور است آري چشم بدخواهان * * * كه چون إنّا فتحنايش به تن پيراهن است امشب
مگر باغ ارم از خرمي شد دامن زهرا * * * كه از روي حسن پرلاله و پرسوسن است امشب
275 |
پيمبر عارض او را ببوسد هر دم از شادي * * * بلي آن چهر زيبا را گه بوسيدن است امشب
حسن آن جامع حُسن خدايي در وجود آمد * * * كه حُسنش حُسن يوسف را به خوبي رهزن است امشب
ببر ثابت تو اندر پيشگاه خواجه عالم * * * بگو اين شعر نزدت عرض تبريك من است امشب
( گلزار ثابت )
* * *