بخش 12
در منقبت امام حسن بن علی ( علیهما السلام ) تولّد امام حسن ( علیه السلام ) میلاد حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) میلاد امام حسین ( علیه السلام ) در مدح حضرت سیّد سجّاد امام زین العابدین ( علیه السلام ) سیّد ساجدان جشن آسمانی در مدح امام باقر ( علیه السلام ) سرور ساقی کوثر باقر العلوم ( علیه السلام ) ولادت حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام ) نور دیده پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) امام صادق ( علیه السلام ) صبح صادق تولّد امام جعفر صادق ( علیه السلام )
275 |
در منقبت امام حسن بن علي ( عليهما السلام )
اي علوي ذات و خدايي صفات * * * صدرنشين همه كاينات
سيد و سالار شباب بهشت * * * دست قضا و قلم سرنوشت
زاده طوبي و بهشت برين * * * نور خدا در ظلمات زمين
نور دل و ديده ختمي مآب * * * سايه اي از پرتو تو آفتاب
علّت غايي همه ممكنات * * * عمر ابد داد به آب حيات
پاك ترين گوهر نسل بشر * * * جن و ملك بر قدمش سوده سر
صاحب عنوان بشير و نذير * * * بر فلك وحي سراج منير
آينه پاك كه نور خدا * * * تابد از اين آينه بر ما سوا
باب تو سر سلسله اولياست * * * چشم پر از نور خدا مرتضي است
مادر تو دخت پيمبر بود * * * آيه اي از سوره كوثر بود
پرده نشين حرم كبريا * * * فاطمه آن زهره زهراي ما
عاشق كل حضرت سلطان عشق * * * خون خدا ، شاه شهيدان عشق
با تو ز يك گوهر و يك مادر است * * * ظلّ خدايي تواش بر سر است
آيه تطهير به شأن شماست * * * حكم شما امر اولوالامر ماست
276 |
سينه سيناي شما طور وحي * * * نور شما شاخه اي از نور وحي
در رمضان ماه نشاط و سرور * * * ماه دعا ماه خدا ماه نور
نورفشان شد ز دو سو آسمان * * * در دو افق تافت دو خورشيد جان
وحي خدا از افق ايزدي * * * نور حَسَن از افق احمدي
مشك و گلابي به هم آميختند * * * در قدح اهل ولا ريختند
اي رمضان از تو شرف يافته * * * نور تو بر جبهه او تافته
نيمه ماه رمضان عزيز * * * گيسوي مشكين تو شد مشك بيز
نور خدا تافت از آن روي ماه * * * خاصه از آن چشم درشت سياه
سرخي گل عكس گل روي توست * * * طلعت شب سايه گيسوي توست
روز كه خورشيد درخشان صبح * * * سرزند از چاك گريبان صبح
سرخي آن نور و پگاه سپيد * * * روي افق نقش تو آيد پديد
اي رخ تو در رمضان بدر ما * * * هر سر موي تو شب قدرِ ما
ديده كه بي نور تو شد ، كور به * * * سر كه نه در پاي تو ، در گور بِه
بعد علي شاخص عترت تويي * * * وارث ميراث نبوّت تويي
مصلحت ملّت اسلام و دين * * * كرد تو را گوشه عُزلت نشين
( رياضي يزدي « رياضي » )
* * *
تولّد امام حسن ( عليه السلام )
مژده كه پيك سرمدي در بر دلبر آمده * * * براي عرض تهنيت نزد پيمبر آمده
حضرت آدم از جنان دست به ساغر آمده * * * نوح نبي به صد شعف به صيد گوهر آمده
277 |
خليل بت شكن ببين جلوه گر از در آمده * * * دست به سينه با عصا كليم داور آمده
مسيح حق مفسّر سوره كوثر آمده * * * زآن كه شب ولادت سبط پيمبر آمده
ملك ز عرش مي زند بانگ به امر سرمدي * * * طعنه به مشك مي زند عطر گل محمدي
باز طبيعت از سفر مژده رحمت آورد * * * كه حق ز بحر رحمتش گوهر عصمت آورد
خلقت جاودانه اي بهر طبيعت آورد * * * به جام لاله ياسمن مِي محبّت آورد
بنفشه بهر نسترن جامه وحدت آورد * * * به ماه رحمت خدا فاطمه عزّت آورد
ياس به پاس بندگي نفخه نشأت آورد * * * واژه عشق طبع من به شكر نعمت آورد
ملك ز عرش مي زند بانگ به امر سرمدي * * * طعنه به مشك مي زند عطر گل محمدي
خدا به خاطر حسين دعوت عام مي كند * * * به خاطر حسن خدا باده به جام مي كند
سفره فيض عام را پر از طعام مي كند * * * حرمت شام قدر را به ما تمام مي كند
ثبت به دفتر قضا صلح و قيام مي كند * * * به لوح سينه قدر نقش كلام مي كند
278 |
باز در بهشت را ماه صيام مي كند * * * طلوع فجر عشق را خدا سلام مي كند
ملك ز عرش مي زند بانگ به امر سرمدي * * * طعنه به مشك مي زند عطر گل محمدي
گفت نبي به مرتضي داده خدا پسر تو را * * * خلعت جاودانه اي نموده حق به بر تو را
شمس ولايتي تو خود داده خدا قمر تو را * * * خيل كثير مي دهد ز نسل اين پسر تو را
هست حسن وديعه اي ز حي دادگر تو را * * * به پا شود ز صلح او زمينه ظفر تو را
بوسه بزن به لعل او كه تا دهد شكر تو را * * * هديه نموده ذات حق گران ترين گهر تو را
ملك ز عرش مي زند بانگ به امر سرمدي * * * طعنه به مشك مي زند عطر گل محمدي
داده خدا به فاطمه دلبر و دلربا حسن * * * كه هست ز امر سرمدي ز فرق تا به پا حسن
دست حسن عطا حسن جود حسن سخا حسن * * * صبر حسن ثمر حسن صلح حسن صفا حسن
مهر حسن وفا حسن نسخه حسن دوا حسن * * * حجّت كبريا حسن وصي مرتضي حسن
ميوه قلب فاطمه شهره به مجتبي حسن * * * زمينه ساز نهضت قيام كربلا حسن
279 |
ملك ز عرش مي زند بانگ به امر سرمدي * * * طعنه به مشك مي زند عطر گل محمدي
يوسف مصر مي زند بوسه به خاك پاي او * * * دل از بهار مي برد نكهت جانفزاي او
نشئت جان دهد به ما جان جهان فداي او * * * به روز حشر مي خرد ناز ورا خداي او
عفو گناه مي كند حضرت حق براي او * * * دوستي خدا بود دوستي و ولاي او
مرضي ذات حق بود در دو جهان رضاي او * * * بهشت جانفزا صفا گرفته از صفاي او
ملك ز عرش مي زند بانگ به امر سرمدي * * * طعنه به مشك مي زند عطر گل محمدي
ز جلوه جمال او تجلّي خدا ببين * * * چشمه چشم مست او مسبّب بقا ببين
نقش به غنچه لبش اجابت دعا ببين * * * مست ز شهد بوسه اش خاتم الانبيا ببين
خنده فاطمه نگر شادي مرتضي ببين * * * ز فرق تا به پاي او صفات كبريا ببين
غرق شعف مدينه را به يمن مجتبي ببين * * * نزول رحمت خدا به پاس ناخدا ببين
ملك ز عرش مي زند بانگ به امر سرمدي * * * طعنه به مشك مي زند عطر گل محمدي
280 |
آمده او قيام را به صلح خود رقم كند * * * به صلح واقعي خود نخل ستم قلم كند
كه از كرامت حسن سفره پس از نعم كند * * * حاتم طي ز جود او قامت خويش خم كند
مدينه را ز مقدمش چو روضه ارم كند * * * ز شادي ولادتش زهر به جام جم كند
ملك ز عرش مي زند بانگ به امر سرمدي * * * طعنه به مشك مي زند عطر گل محمدي
( ژوليده نيشابوري )
* * *
ميلاد حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام )
مژده اي دل كز ره امشب جان جانان آمده * * * جان جانان در جهان از راه احسان آمده
خلق عالم را صفابخش دل و جان آمده * * * اي محبّان بار ديگر ماه شعبان آمده
ملك هستي غرق رحمت گشته از اين فيض عام
ساقيا برخيز و ما را باز مي در جام كن * * * شعلهور جان مرا از آب آتش خام كن
در ميان مردم دنيا مرا گمنام كن * * * يا چو مجنونم اسير عشق بي فرجام كن
بيش از اين داري مرا حيران چرا هر صبح و شام
تا سحر مي سوخت جانم دوش از داغ فراق * * * بود سرتاپاي من گويي همه در احتراق
281 |
ناگهان زد هاتف غيبم نداي اشتياق * * * كز چه بنشستي چنين مغموم در كنج وثاق
خيز از جا كآمد از ره خسرو شيرين كلام
سرو باغ دين گل گلزار پيغمبر حسين * * * سبط خيرالمرسلين سلطان بحر و بر حسين
زيب آغوش و ضياي ديده حيدر حسين * * * ميوه قلب بتول و حجت داور حسين
شد رُخ ماهش ضيابخش دل خيرالانام
چون ز رنج عصمت آن دُردانه آمد در وجود * * * گشت روشن از فروغش عالم غيب و شهود
باب لطفش را خدا بر عالم امكان گشود * * * جبرئيل آمد به سوي خانه زهرا فرود
گوييا بهر نبي دارد ز سوي حق پيام
اي حسين اي شهريار ملك دين و سروري * * * اي درخشان آفتاب چرخ حسن و دلبري
اي كه در عالم زدي از عشق كوسِ برتري * * * كرده اي در راه خود عشاق را از خود بري
دست ماه و دامن لطف تو اي والامقام
اي كه مركب تاختي هر سوي در ميدان عشق * * * اي كه سرانداختي چون گوي در چوگان عشق
اي كه بودي روز و شب سرگشته و حيران عشق * * * روح عشق و قلب عشق و جسم عشق و جان عشق
ريخت ساقي از ازل آري مي عشقت به جام
282 |
اي قرار جان زهرا زينت عرش برين * * * نور چشم مصطفي اي خسرو دنيا و دين
باعث ايجاد خلق اولين و آخرين * * * بنده عشقت نجومي سوده بر خاكت جبين
از كرم درياب او را اي ولي ذوالكريم
( نجومي خراساني )
* * *
ميلاد امام حسين ( عليه السلام )
شكر لله كه جهان بار دگر احيا شد * * * در رحمت به رخ خلق دو عالم واشد
دل ما از نعم رحمت حق شيدا شد * * * همچو فردوس برين روي زمين زيبا شد
مژدگاني بده اي دل كه به شادي و خوشي * * * جشن ميلاد حسين بن علي برپا شد
در شب سوم شعبان به دو صد جلوه گري * * * صاحب يك پسر خوش سيري زهرا شد
جلوه گر شد ز افق كوكب بخت بشري * * * كه مقام بشريت ز حسين پيدا شد
شد نبي شاد و علي خرّم و زهرا مسرور * * * كه گل سرسبد گلشن طاها واشد
روز روشن به بر چشم عدو گشت سياه * * * تا كه خورشيد شب افروز جهان آرا شد
پيش از اين واقعه آزادگي از بهر بشر * * * قطره اي بود ز يمن قدمش دريا شد
283 |
آمد آن مظهر آزادگي و آزادي * * * كه رژيم ستم از قدرت او ملغي شد
آمد آن شير شجاعت كه به هنگام نبرد * * * زهره شير ژيان آب از آن مولا شد
آمد آن پاك سرشتي كه جناب موسي * * * از يد قدرت حق مات يد بيضا شد
آمد آن منبع لطف و كرم و جود و سخا * * * كه ز خوان نِعَمَش نفس بشر احيا شد
مجمع پنج تن از آمدنش شد كامل * * * حكم توشيح قوانين خدا اجرا شد
بوسه زد بر لب و رخسار وي و گفت نبي * * * سند چوب به دندان زدنت امضا شد
نقشه قتل تو در كربُ بَلا ريخته شد * * * سبط آزادگيت زيب و فر دنيا شد
حكم ببريدن انگشت و سرت شد تصويب * * * سرگذشت سر تو همچو سر يحيي شد
سرگذشت تو گذشته است ز توصيف بلا * * * با گذشت تو بپا مكتب دين ما شد
( ژوليده نيشابوري )
* * *
در مدح حضرت سيّد سجّاد امام زين العابدين ( عليه السلام )
ماه فروردين فراز آمد ز فردوس برين * * * گلستان را كرد در بر ، حلّه هاي حور عين
284 |
ارغوان سرمايه بگرفته است از كان بدخش * * * ياسمين پيرايه بگرفته است از درّ ثمين
بانگ چنگ رامتين ( 1 ) آيد همي از ناي مرغ * * * دارد اندر ناي گويي مرغ ، چنگ رامتين
نيستند ار بلبل و صُلصُل ( 2 ) چو من عاشق چراست * * * بانگ صلصل صبر سوز و ناله بلبل حزين
بگذري چندان كه در هامون بنفشه است و سمن * * * بنگري چندان كه در بستان گل است و ياسمين
مرغ اشعار فرزدق كرده پنداري ز بر * * * در ثناي خواجه سجّاد زين العابدين
وارث پيغمبر و حيدر ، علي بن الحسين * * * چيست ميراثش علوم اوّلين و آخرين
معني ركن و مقام و صورت خيرالانام ( 3 ) * * * زاده شُبّير ( 4 ) فرزند اميرالمؤمنين
همچو عمّ خود حليم و همچو باب خود صبور * * * مرتضي آسا جواد و مصطفي آسا امين
چون به محراب اندرون بگريستي از بيم حق * * * آمدي رضوان و بستردي سرشكش زآستين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ چنگ رامتين : رامتين را نام شخصي دانسته اند كه واضع چنگ بوده است .
2 ـ صُلصُل : ( بر وزن بلبل ) به معني فاخته ( غياث اللغات ) .
3 ـ خيرالانام : بهترين مردم . در حقيقت لقبي است براي حضرت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و سپس اولاد طاهرين و معصومين ( عليه السلام ) آن حضرت .
4 ـ شُبّير : منظور حضرت امام حسين ( عليه السلام ) است .
285 |
پيشواي چارمين است و به محراب اندرون * * * تافتي رويش چو خورشيد از سپهر چارمين
اين شنيدستي كه در محراب طاعت خويش را * * * اژدهاآسا بدو بنمود ابليس لعين
خواجه ننديشيد و روي از قبله طاعت نتافت * * * كش ندا از غيب آمد « انت زين العابدين »
كرد داود پيمبر نرم آهن را به دست * * * او به پند و موعظه دل هاي سخت آهنين
گر بگويم برترست از موسي عمران رواست * * * كاين نترسيد و بترسيد او ز ثعبان مبين
حبّ او حصن حصين است و ز خشم كردگار * * * گشت ايمن آن كه آمد اندرين حصن حصين
بس كه زانو با جبين در سجده پيش حق بسود * * * سوده شد مانند زانوي هيونانش جبين
اي فروغ ديده پيغمبر و حيدر كه هست * * * بغض تو نار جحيم و حبّ تو ماءِ معين
با محبّان تو رضوان گويد اندر روز حشر * * * هذه جناتُ عَدْن فَادخلوها خالدين
نازش شُبّيريان بر دوده شبَّر ز توست * * * ورنه شُبّير و شَبَر هر دو همالند و قرين
شهرياران عجم را زين سپس تا رستخيز * * * از تولاّي تو باشد شوكت اسلام و دين . . .
( سروش اصفهاني )
* * *
286 |
سيّد ساجدان
چو خورشيد جمالش مشرق از برج كمال آمد * * * خدا را شد جلوه گر بر خلق اشراق جمال آمد
شد از برج عبوديت عيان شمس ربوبيّت * * * تجلّي جمال آن جا تجلّي جلال آمد
ز مشرق تافت بدري مشرق اندر ليلة القدري * * * كه شمس طلعتش تمثال وجه بي مثال آمد
عيان بر ممكنات از نور واجب شد يكي ممكن * * * كه چون او ممكني در بينش ممكن محال آمد
ز بستان امامت خاست سروي معتدل قامت * * * كه ظلش عقول انبيا را اعتدال آمد
به سيماي حُسن دهر از حسين آورد فرزندي * * * كه احسن احسن از جان آفرينش بر خصال آمد
توان در صبر و حلمش يافت علمش را كه در عالم * * * كمال علم آن دارد كه حِلمش را كمال آمد
روا باشد گرش در رتبه شمس الاوليا خوانم * * * كه در چرخ عبوديت جمالش بي همال آمد
نبي را رفرف آمد توسن معراج و اين شر را * * * به سير ناقه تا معراج احمد انتقال آمد
چو معراج محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) نيستي بود از تعيين ها * * * به معراج اين علي را با محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) اتصال آمد
چنان در نيستي معراج كرد آن شاه لاهوتي * * * كه اين خرگاه هستي همچو گردش از پغال آمد
287 |
از آن روز سيد آمد ساجدين را نزد مشتاقان * * * كه در ليل و نهارش سجده كردن اشتغال آمد
اگر خواهي ز حالش بو بري بنگر در آثارش * * * كه اهل حال را بويي ز حالش از مقال آمد
بنوش از جام توحيد كلامش گر عطش داري * * * كه جان تشنه كامان زنده زين آب زلال آمد
هر آن كو عبد حق گشت مرآت جمال حق * * * خدا را اندر او بنگر كه مرآت جمال آمد
مرا ديدار يزدان تا ابد ديدار او باشد * * * كه اين چهره از ازل مرآت حسن لايزال آمد
« فواد » اندر دو عالم از تو ديدار تو مي خواهد * * * كه از فضل توانش هم اين لسان و اين سؤال آمد
( فؤاد كرماني )
* * *
جشن آسماني
جشن ميلاد امام چارمين آمد پديد * * * روز وجد مؤمنات و مؤمنين آمد پديد
درّة التّاج فضيلت جوهر علم لدن * * * حضرت سجّاد زين العابدين آمد پديد
يك فلك مجد و كرامت يك جهان اجلال و فر * * * در رخ انسان به چهري دلنشين آمد پديد
يك جهان تسليم يك عالم رضا يك دهر فضل * * * آسماني آفتابي بر زمين آمد پديد
288 |
فُلك درياي ولايت موج اقيانوس فضل * * * خازن علم الهي ، قطب دين آمد پديد
نور چشم خامس آل عبا زين العباد * * * شافع عصيان به روز واپسين آمد پديد
عرشيان انگشت عبرت بر دهان دارند از آن * * * كاين چنين گوهر چه سان از ماء و طين آمد پديد
عابدين را گاه رنج آرام جان آمد زره * * * ساجدين را روز غم يار و معين آمد پديد
آن چه را مي جست دل در آسمان ها قرن ها * * * در زمين آن مقتداي آن و اين آمد پديد
چرخ هستي را چنان شمس الضّحي آمد عيان * * * بحر ايمان را چنين درّ ثمين آمد پديد
مجمع البحرين دانش ، مخزن الاسرار حقّ * * * فيض سرمد ، متن قرآن مبين آمد پديد
كاخ ايمان را از او ركني ركين شد آشكار * * * ملك هستي را از او حصني حصين آمد پديد
وارث تخت « سلوني » تاجدار « هل اتي » * * * حضرت طاها جناب يا و سين آمد پديد
از پي آوردن تبريك ميلادش ز عرش * * * باز گويا در زمين روح الامين آمد پديد
بازگو « طايي » براي ميمنت بر شيعيان * * * روز ميلاد امام چارمين آمد پديد
( طايي )
* * *
289 |
در مدح امام باقر ( عليه السلام )
بهار آمد هوا چون زلف يارم باز مشكين شد * * * زمين چون رويش از گل هاي رنگارنگ رنگين شد
نگارستان چيني شد زمين از نقش گوناگون * * * چمن رشك ختن از ياسمين وز بوي نسرين شد
دلِ آشفته شد محو گلي از گلشن طاها * * * اسير سنبلي از بوستان آل ياسين شد
چه گويم از گل رويش ؟ مپرس از سنبل مويش * * * ز فيض لعل دلجويش مذاق دهر شيرين شد
به ميزان تعادل با گل رويش چه باشد گل * * * كه با آن خرمن سنبل كم از يك خوشه پروين شد
جمال جانفزاي او ظهور غيب مكنون بود * * * دو زلف مشك ساي او حجاب عزّ و تمكين شد
به باغ استقامت اوّلين سرو آن قد و قامت * * * به ميدان كرامت شهسوار ملك تكوين شد
سليل پاك احمد ، زيب و زين مسند سرمد * * * ابوجعفر محمد ، باقر علم نبييّن شد
محيط علم ربّاني ، مدار فيض سبحاني * * * كه در ذات و معاني ثاني عقل نخستين شد
حقايق گو ، دقايق جو ، رقايق جو ، شقايق بو * * * سراج راه حق ، كز او رواج دين و آيين شد
مرارت ها چشيد آن شاه خوبان از بني مروان * * * مگر آن تلخ كامي بهر زهر كين به تمرين شد
290 |
عجب نبود گر از آن اخگر سوزان سراپا سوخت * * * چه او را شاهد بزم حقيقت شمع بالين شد
براي يكّه تاز عرصه ميدان جانبازان * * * ز جور كينه مروانيان اسب اجل زين شد
( غروي اصفهاني )
* * *
سرور ساقي كوثر
امشب ز لطف كبريا عالم همه پرنور شد * * * شمس عيان شد در جهان ظلمت دوباره دور شد
خفاش سان خصم ولي از نور تابان كور شد * * * نور دو چشم ساقي كوثر از آن مسرور شد
ابليس ديد اين نور را آزرده و رنجور شد * * * دل هاي مردان خدا پر از نشاط و شور شد
آمد امام پنجمين از فاطمه بنت حسن * * * چشم علي بن الحسين روشن از اين فخر ز من
بيت امام ساجدين روشن شد از نور خدا * * * از اين تجلي در عجب سكّان عرش كبريا
سبّوح گو ، قدوس گو كروبيان اندر سما * * * گويي عيان آمد ز نو انوار ختم الانبيا
آمد به دنيا زاده دخت امام مجتبي * * * رويش حسن بويش حسين از نسل پاك مرتضي
به به از اين زيبا پسر كز دامن عصمت بود * * * از علم و حلم و فضل او دين نبي محكم بود
291 |
هم نام جدش مصطفي آن رهبر عالم بود * * * مانند شاه لافتي فرمانده اعظم بود
* * *
باقر العلوم ( عليه السلام )
ساقيا مي ده كه دل از اضطراب آيد برون * * * كز افق جاي مه امشب آفتاب آيد برون
آن چنان مستم كن اي ساقي كه از فرط شعف * * * جاي اشك از ديده ام درّ خوشاب آيد برون
بزم شادي كن بيا امشب به صد جاه و جلال * * * تا ز پشت پرده يارم بي حجاب آيد برون
شد شب ميلاد مسعود امام پنجمين * * * آن كه توصيف صفاتش از حساب آيد برون
زد قدم در عرصه گيتي گل گلزار عشق * * * تا ز شرم روي او از گل ، گلاب آيد برون
خشم حق بين باز كن كز بارگاه قُرب حق * * * موكب نوباوه ختمي مأب آيد برون
از قدوم ميمنت با دُر درياي علم * * * بوي مشك و عود و عنبر از تراب آيد برون
تا منور ملك هستي گردد از نور رُخَش * * * يوسف فرخ رخ ما بي نقاب آيد برون
آمد آن شاهي كه آدم از براي ديدنش * * * از جنان هِق هِق زنان غرق خضاب آيد برون
292 |
آمد آن شاهي كه موسي با عصا از كوه طور * * * بهر ديدار رُخَش با صد شتاب آيد برون
آمد آن شاهي كه بهر كسب فيض از محضرش * * * حضرت عيسي بن مريم با كتاب آيد برون
آمد آن فرمانرواي مكتب صدق و صفا * * * كز صفايش نخل ايمان كامياب آيد برون
آمد آن آموزگاري كز كتاب ناطقش * * * از براي حل هر مشكل جواب آيد برون
* * *
ولادت حضرت امام محمد باقر ( عليه السلام )
دلم پَر مي زند امشب براي حضرت باقر * * * كه گويم شرحي از وصف و ثناي حضرت باقر
نديده ديده گيتي به علم و دانش و تقوا * * * كسي را برتر و اعلم به جاي حضرت باقر
ز بهر رفع حاجات و نياز خويش گرديده * * * سلاطين جهان يكسر گداي حضرت باقر
زبان از وصف او اَلكَن قلم از مدح او عاجز * * * كه جز حق كس نمي داند بهاي حضرت باقر
نزايد مادر گيتي ز بهر خدمت مردم * * * به جود و بخشش و لطف و سخاي حضرت باقر
بود عقل بشر مات و به حيرت عارف و دانا * * * ز صدق و پاكي و مهر و وفاي حضرت باقر
293 |
به ذرات جهان يكسر بود او هادي رهبر * * * كه جان عالمي گردد فداي حضرت باقر
به زير ابر پنهان شد مه و خورشيد از حجلت * * * ز شرم نورروي دلرباي حضرت باقر
برو كسب فضيلت كن چو مردان خدا اي دل * * * ز بحر دانش بي منتهاي حضرت باقر
اگر گردد شفيع ما به نزد خالق يكتا * * * به هر دردي شفا بخشد دعاي حضرت باقر
خدا ايمن كند او را ز بيم آتش دوزخ * * * هر آن كس پا گذارد جاي پاي حضرت باقر
ز اندوه و غم و محنت بود آسوده و راحت * * * به زير سايه و تحت لواي حضرت باقر
بود « ژوليده » را اين بس كه از لطف خداوندي * * * زند صبح و مسا دم از ولاي حضرت باقر
( ژوليده نيشابوري )
* * *
نور ديده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
اي ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه زن * * * و اي ز ماه روي زيبا مهر را رونق شكن
همچو من هر كس رخ و قد تو بيند تا ابد * * * فارغ است از ديدن خورشيد و از سرو چمن
گر خرامي صبحدم در طرف باغ اي گل عذار * * * غنچه از شرم دهانت هيچ نگشايد دهن
294 |
اي تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبري * * * هر كجا دارند خوبان دو عالم انجمن
نسبت حسن تو با يوسف نشايد داد از آنك * * * صد هزاران يوسفت افتاده در چاه ذقن
چشم جادويت نموده شرح بابل مختصر * * * بوي گيسويت شكسته رونق مشك ختن
كي توانم كرد وصف و چون توانم داد شرح * * * ز آنچه عشقت مي كند اي نازنين با جان من
بس بود طبعم پريشان از غم زلفت مگر * * * با خيال قد رعنايت كنم موزون سخن
در مديح صادر اول امام پنجمين ( عليه السلام ) * * * كش بود مدّاح ذات ذوالجلال ذوالمنن
شبل حيدر سبط پيغمبر خديو انس و جان * * * مخزن علم النبيّين كاشف سرّ و علن
حضرت باقر ضياي ديده خيرالنسا * * * حامي شرع رسول الله هوادار سنن
جلّ اجلاله توانايي كه گر خواهد كني * * * روز ، شب ، خورشيد ، مه ، افلاك ، غبرا ، مرد و زن
دي به يك ايماي او گردد بهار و خار ، گل * * * بلبل و قمري شوند از امر او زاغ و زغن
بيولاي آن گل گلزار دين نبود ، اگر * * * لاله خيزد در چمن يا سبزه رويد از دمن
295 |
كوي او چون خانه حق قبله اهل يقين * * * اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن
هم به آدم شد مغيث و هم به نوح آمد معين * * * هم به عيسي گفت : كلّم هم به موسي گفت : لن
من چه گويم وصف ذاتش جز كه عجز آرم به پيش * * * درّ درياي حقيقت را كه مي داند ثمن ؟
( صغير اصفهاني )
* * *
امام صادق ( عليه السلام )
من كيستم حقيقت حق را خزانه ام * * * بيرون ز مرز فكر و خيال و فسانه ام
بنيانگذار مذهب و مسندنشين علم * * * فيض مدام فلسفه عارفانه ام
سبط نبي و پور علي ، نجل فاطمه * * * الگوي صبر و صلح حسن را نشانه ام
آئينه دار نهضت سرخ حسيني ام * * * چون عابدين به نخل عبادت جوانه ام
بحرالعلوم باب من است و سخا و جود * * * يك قطره اي بود ز يم بيكرانه ام
استاد فقه و فلسفه و منطق و اصول * * * پرچم فراز علم به قاف زمانه ام
با اين همه جلال در اين جوّ قيرگون * * * محصور كرده خصم ستم پيشه خانه ام
296 |
از يورش شبانه ابن الرّبيع پست * * * آيد به ناله سنگ ز سوز شبانه ام
لرزد به سان بيد تن اهل بيت من * * * تا مي كشد ز خانه برون وحشيانه ام
آن بي حيا سواره و من با تن ضعيف * * * پاي پياده در پي اسبش روانه ام
تندي كند كه تند برو در بر امير * * * كندي اگر كنم بزند تازيانه ام
آنان كه سوخته اند دَرِ خانه علي * * * آتش زدند از ره كين درب خانه ام
( ژوليده اصفهاني )
* * *
صبح صادق
چون از افق برآيد انوار صبح صادق * * * در پاي سبزه بنشين با همدمي موافق
شد موسم بهاران پرلاله كوهساران * * * بستان پر از رياحين صحرا پر از شقايق
بلبل كه در غم گل مي كرد بي قراري * * * شكر خدا كه معشوق آمد به كام عاشق
يك سو نشسته خسرو در بزمگاه شيرين * * * يك سو نهاده عذرا سر در كنار وامق
ابر بهار گسترد ديباي سبز در باغ * * * باد از شكوفه افكند بر روي آب قايق
297 |
بر آستان معشوق تسليم شو كه آن جا * * * صاحبدلان نهادند پا بر سر علايق
زد بلبل سحرخيز فرياد شورانگيز * * * كاي مست خواب غفلت و اي بنده منافق
شد وقت آن كه خوانند حمد و ثناي معبود * * * شد گاه آن كه نالند در پيشگاه خالق
از بوستان احمد بگذر كه بلبل آن جا * * * بر شاخ گل سرايد وصف جمال صادق ( عليه السلام )
نور جمال صادق چون از افق برآمد * * * شد صبح عالم آراش بر شام تيره فايق
از شرق و غرب بگذشت نور فضايل او * * * چون آفتاب علمش طالع شد از مشارق
تن پيكر فضايل ، جان گوهر معاني * * * دل منبع عنايات رخ مطلع شوارق
همچون صدف ز دريا دُرهاي حكمت اندوخت * * * چون گوهر وجودش شايسته بود و لايق
بر پايه كمالش محكم اساس توحيد * * * از پرتو جمالش روشن دل خلايق
خورشيد برج ايمان ، شمشاد باغ امكان * * * گنجينه كمالات ، سرچشمه حقايق
هادي شوند يكسر گر لحظه اي بتابد * * * نور هدايت او بر جسم هاي عايق
298 |
بر لوح سينه اوست آيات حق هويدا * * * وه ! وه ! عجب سوادي است با اصل خود مطابق
افكار تابناكش روشن تر از كواكب * * * انديشه هاي پاكش خرّم تر از حدايق
آيين جعفري را بگزين كه دردمندان * * * درمان خويش جويند از اين طبيب حاذق
شاها « رسا » ندارد جز اشتياق رويت * * * بنماي رخ كه خلقي است بر ديدن تو شايق
در عرصه قيامت دست از تو برنداريم * * * كاندر شفاعت توست ما را رجاي واثق
( دكتر قاسم رسا )
* * *
تولّد امام جعفر صادق ( عليه السلام )
باز طرح ديگري گردونه گردان نهاد * * * از بدايع جلوه هاي تازه اي كيهان نهاد
ريخت طرحي نو جهان با مقدم باد صبا * * * دشت و بستان هر طرف بيني گلي الوان نهاد
ابر رحمت باز گوهرريز و گوهرپاش شد * * * بر گل سوري ز شبنم لؤلؤ و مرجان نهاد
باد عنبرساي گرديد و نسيم عنبرفروش * * * طبله را عطّار بست و قفل بر دكان نهاد
بلبل هجران كشيده در فضاي گلستان * * * سرخوش از ديدار گل شد ، پرده الحان نهاد
299 |
بوستان و كوه و صحرا رونقي ديگر گرفت * * * تاجي از بيجاده بر سر ، لاله نعمان نهاد
اين همه آثار هست از يمن شاه دين ، امام * * * جعفر صادق كه ز احسان ، قادر منّان نهاد
هفده ماه ربيع الاول ، اندر جمعه ، بود * * * كاو قدوم اقدسش در عالم امكان نهاد
با طلوع آفتاب آسمان معرفت * * * حق تعالي بر خلايق منّت و احسان نهاد
كرد بر كون و مكان خورشيد حق تابندگي * * * زين تلألؤ بر جهان انواري از يزدان نهاد
بهرهور از مكتب علم و صفاي جدّ و باب * * * گشت و تاج فخر را بر تارك اديان نهاد
از مقام شامخ علمي او شد مستفيض * * * آن كه اندر محضرش سر بر خط فرمان نهاد
اعلم و اتقي و افضل عاملي صدّيق بود * * * افقه و اعرف كه ركن و پايه ايمان نهاد
مستجاب الدعوه و برهان حق و مقتدا * * * بود و آيين را بنا بر حجّت و برهان نهاد
يافته دين محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) از وجودش اعتبار * * * شيعه را مذهب به رسم جعفري بنيان نهاد
مفتخر دانشوران بودند از شاگردي اش * * * بهر ترويج شريعت پاي در ميدان نهاد
300 |
تربيت فرمود شاگردان عالم بي شمار * * * پايه هاي علم شيمي جابر حيّان نهاد
مام گيتي مثل او هرگز نزايد در قرون * * * برتري او را خدا بر همسر و اقران نهاد
گر زبان خامه عاجز آمد از توصيف او * * * قدر والايش عنان فكر ، سرگردان نهاد
نااميد از آستان خويش « فرزين » رامساز * * * لطف تو شاها به دل مرهم پي درمان نهاد
( عبدالحسين فرزين )
* * *