بخش 13

ولادت حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام ) تولد حضرت رضا ( علیه السلام ) پسر دارد رضا ( صلّی الله علیه وآله ) در میلاد مسعود حضرت جوادالائمه ( علیه السلام ) نزول برکات خدا محبوب معبود در ولادت و مدح حضرت امام علی النقی ( علیه السلام ) میلاد امام دهم حضرت هادی ( علیه السلام ) امام حسن عسگری ( علیه السلام ) جمال عسگری ( علیه السلام ) در منقبت امام حسن عسکری ( علیه السلام ) در میلاد حجة ابن الحسن العسکری ( علیهما السلام ) ولادت با سعادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باب رحمت


300


ولادت حضرت موسي بن جعفر ( عليه السلام )

مي سزد گر ساقي امشب باده در ساغر بريزد * * * باده در ساغر به عشق يار سيمين بر بريزد

مي سزد گر آب زر امشب براي وصف دلبر * * * جاي جوهر از قلم بر صفحه دفتر بريزد

مي سزد امشب اگر طوطي طبعم پَرگشايد * * * جاي شعر از سينه ام لعل و دُرّ و گوهر بريزد

مي سزد امشب اگر از رحمت حق ابر رحمت * * * جاي باران بر زمين گه عطر و گه عنبر بريزد

مي سزد امشب اگر روح الامين از فرط شادي * * * بر سر خلق جهان از عرش اَعلا زَر بريزد

مي سزد امشب اگر از ديدن باب الحوائج * * * شادي از رخسار و نور از روي پيغمبر بريزد


301


مي سزد امشب اگر از مقدم موسي بن جعفر * * * اشك شوق از ديدگان ساقي كوثر بريزد

مي سزد ، امشب اگر بهر نثار مقدم او * * * آسمان از ديدگان خويشتن اختر بريزد

مي سزد امشب اگر از يمن اين مولود مريم * * * بهر كوري حسودان عود در مجمر بريزد

مي سزد امشب اگر از آسمان و ابر ظلمت * * * خاك غم بر فرق خصم موسي جعفر بريزد

زد قدم در ملك هستي آن كه از يمن قدومش * * * وجد از ديوار و شادي و سرور از در بريزد

زد قدم شاهي كه از بهر نثار مقدم او * * * زآسمان روح القدس از شوق دل اختر بريزد

آمد آن فرمان روايي كز براي مدحت او * * * جاي شعر از سينه « ژوليده » گان گوهر بريزد

( ژوليده نيشابوري )

* * *

تولد حضرت رضا ( عليه السلام )

شب است و منادي ندا مي كند * * * مريدان حق را صدا مي كند

كه امشب در رحمت خويش را * * * خدا بر رخ خلق وا مي كند

ز خمخانه شب شراباً طهورا * * * به پيمانه انّما مي كند


302


ز رحمت به موسي بن جعفر خدا * * * گران هديه اي را عطا مي كند

به نجمه عطا كرده حق آيتي * * * كه حق را ز باطل جدا مي كند

قدم زد علي بن موسي به عالم * * * كه عالم بر او اقتدا مي كند

به شمس الضحي داده شمس الشموسي * * * كز او شمس كسب ضيا مي كند

درخشيد رخشنده مهري كه مهرش * * * مس قلب ما را طلا مي كند

چو جدّش ز رفعت برد گوي سبقت * * * كه صبر بلا در قضا مي كند

ز نام علي نام او گشته مشتق * * * كه توصيف او هل اتي مي كند

بود عصمت فاطمي را دُر ناب * * * كه شرم از رخ او حيا مي كند

بود او حَسَن را علمدار صلحي * * * كه پاينده دين خدا مي كند

بود وارث نهضت سرخ عاشور * * * كه كاخ ستم را فنا مي كند

بود در عبادت چو زين العباد * * * كه بر شيعيانش دعا مي كند


303


چو بحرالعلوم است دريايي از علم * * * كه فكر بشر كيميا مي كند

ز فقه الرضا زنده شد فقه صادق * * * كه تضمين آن با ولا مي كند

اگر اژدها كرد موسي عصا را * * * رضا اين عمل بي عصا مي كند

كند زنده در پرده تصوير شيران * * * ببين پور موسي چه ها مي كند

اگر آهويي را به دامي ببيند * * * ز دام بلايش رها مي كند

بود او طبيبي كه بي نسخه درمان * * * ز ما دردها را دوا مي كند

چو بابش بود مظهر جود و بخشش * * * كه حاجات ما را روا مي كند

ز بس كه رئوف است از ما خدا را * * * ز فرط رضايش رضا مي كند

رسول خدا را بود پاره تن * * * كه وصفش رسول خدا مي كند

خدا را زيارت كند هر كه او را * * * زيارت به صدق و صفا مي كند

به ديدار قبرش رود هر كه يك بار * * * تلافي آن را سه جا مي كند


304


به « ژوليده » او داده قولي كه فردا * * * به قولي كه داده وفا مي كند

( ژوليده نيشابوري )

* * *

پسر دارد رضا ( صلّي الله عليه وآله )

در بغل امشب يكي قرص قمر دارد رضا * * * بر زبان شكر خداي دادگر دارد رضا

بارگاه زاده موسي چراغان مي شود * * * در حريمش جشن ميلاد پسر دارد رضا

اِقتران مهر و مه گرديده امشب ، يا مگر * * * نور چشمانش محمد را به بر دارد رضا

بر امام هشتمين حق كرده فرزندي عطا * * * زين پسر پيغام تبريك از پدر دارد رضا

آمد آن يكتا دُر عصمت كه بر ميلاد او * * * تهنيت از حضرت خيرالبشر دارد رضا

بر عقيمي آن كه بر فرزند موسي طعنه زد * * * گو بيا امشب ببين نور بصر دارد رضا

در كنار مهد او بنشسته بيدار و به لب * * * ذكر خواب از بهر طفلش تا سحر دارد رضا

ذكر خواب از بهر او مي گويد و گريان بود * * * من نمي دانم چرا چشمان تر دارد رضا

گاهي از اين موهبت شاد است و گاهي دل غمين * * * چون كه از پايان كار او خبر دارد رضا


305


« خسرو » از مداحي او مي كند بس افتخار * * * گر بدين منصب مدامش مفتخر دارد رضا

( محمّد خسرونژاد )

* * *

در ميلاد مسعود حضرت جوادالائمه ( عليه السلام )

از شبستان ولايت قمري پيدا شد * * * از گلستان هدايت ثمري پيدا شد

بحر موّاج كرم آمده در جوش و خروش * * * كه ز درياي عنايت گهري پيدا شد

شب ميلاد جواد است ، ندا زد جبريل * * * كز پي شام مبارك سحري پيدا شد

از افق ماه درخشان رجب داد نويد * * * كه ز خورشيد ولايت قمري پيدا شد

مي رسد نكهت ريحان بهشتي به مشام * * * كه ز « ريحانه » رضا را پسري پيدا شد

سال ها بود پدر چشم به راه پسري * * * كه پسر آمد و نور بصري پيدا شد

نام نيكوش محمّد ، لقب اوست جواد * * * در صفات ملكوتي بشري پيدا شد

دادخواهان جهان را ز پي دادرسي * * * خسرو دادرس دادگري پيدا شد

مظهر زهد و فضيلت ، كه بدان گوهر پاك * * * علم نازد كه مرا تاج سري پيدا شد


306


مجلس آراسته مأمون ز بزرگان و رجال * * * كه ز در كودك صاحب نظري پيدا شد

پاسخ مجلسيان داد به هرگونه سؤال * * * كز همه برتر و شايسته تري پيدا شد

سپر انداخته روباه صفت مدّعيان * * * زان كه در بيشه دين شير نري پيدا شد

اي كه در وادي حيرت شده اي سرگردان * * * غم مخور قافله را راهبري پيدا شد

خرّم آن گل كه ز هر سو به تماشاي رخش * * * صد چو من بلبل خونين جگري پيدا شد

چو بدو رايحه جد گراميش رسيد * * * در دل از شوق وصالش شرري پيدا شد

چون به بغداد دو سرچشمه رسيدند به هم * * * خاك را لطف و صفاي دگري پيدا شد

اي « رسا » شادي ميلاد همايون جواد ( عليه السلام ) * * * طبع موجي زد و زيبااثري پيدا شد

( دكتر قاسم رسا )

* * *

نزول بركات خدا

گشود ديده چو بر اين جهان امام جواد * * * به روي خلق در مرحمت خداي گشاد

شكفت تا گل رويش ز بوستان رضا ( عليه السلام ) * * * بداد مژده به اهل نياز ، پيك مراد


307


عيان تجلّي حق شد ز روي اين مولود * * * جهان پير جوان شد ز شوق اين ميلاد

نهم امام كه روز دهم ز ماه رجب * * * ز ديدن رخ او ثامن الحجج شد شاد

زآسمان بركات خداي ، نازل شد * * * ز يمن مقدم او بر زمين چو گام نهاد

گرفت چنگ به چنگ وز اشتياق سرود * * * مَلَك ز بام فلك نغمه مباركباد

خداي ، جود و كرم را به خلق كرد تمام * * * چو ديده مظهر جود خدا به دهر گشاد

زهي مقام كه جسته است علم از او ياري * * * زهي شرف كه گرفته است عقل از او ارشاد

اميد بسته به الطاف او سياه و سپيد * * * پناه در كنفش جسته بنده و آزاد

ز فيض دانش او جان گرفت علم و خرد * * * ز نور بينش او جلوه يافت استعداد

به يمن لطف عميمش كرم گرفت قوام * * * به دست همت او شد جهان جود ايجاد

گداي بارگه جود اوست حاتم طي * * * غلام درگه فرّ و شكوه اوست قباد

بود ز پرتو انديشه اش خرد روشن * * * كند ز فكرت او عقل پير استمداد


308


فكنده سايه ز مهرش هماره بر سر عدل * * * زده است شعله ز قهرش به خرمن بيداد

زبان ناطقه لال است در مديحت او * * * كه با كمالش ما ناقصيم همچو جماد

اگر به آتش دوزخ نظر ز لطف كند * * * شراره از نگهش سردتر شود ز رماد

اگر كه نامه اعمالم از گنه سيه است * * * شفاعت تو مرا بس بود به روز معاد

هميشه تا به عدد كمتر است الف از با * * * هماره تا كه فزون تر ز صاد باشد ضاد

بود عدوي تو دايم قرين محنت و غم * * * بود محبّ تو پيوسته خرّم و دلشاد

( غلام رضا قدسي )

* * *

محبوب معبود

امشب زمين و آسمان بايد چراغاني شود * * * سرتاسر روي زمين از گُل ، گل افشاني شود

بلبل به عشق روي گل مست غزلخواني شود * * * اَكناف عالم سربه سر تزيين و نوراني شود

وآنگه ملك آماده پُست نگهباني شود * * * جبرييل مأمور از پي گهواره جنباني شود

چون حجت بر حقّ حق محبوب معبود آمده * * * يعني جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده


309


در دهم ماه رجب ماهي ز يثرب سر زدي * * * كز مقدمش روح الامين در عرش بال و پر زدي

وز پرده دل نعره الله اكبر بر زدي * * * كامروز ذات حق شرر بر تار و پودش برزدي

بر تارك خلق جهان زين مژده حق افسر زدي * * * ساقي كوثر زين خبر فرياد شادي برزدي

كز بهر ياري بشر سرمايه سود آمده * * * يعني جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

از يمن اين زيباپسر وا شد گره از كار ما * * * شد سايه لطف خدا شامل به حال زار ما

وز رحمت حق شد عيان از پشت پرده يار ما * * * تا آن كه گردد جود او سرمايه بازار ما

روشن شده از نور او چون روز شام تار ما * * * با دلربايي دل برد از دست ما دلدار ما

برگو تو بر خلق جهان آن روز موعود آمده * * * يعني جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

او آمده احيا كند با جود خود موجود را * * * پاينده سازد در جهان او پرچم محمود را

سازد مشخص بهر ما راه زيان و سود را * * * راضي كند با طاعتش او خالق معبود را

خاموش سازد در جهان او آتش نمرود را * * * گسترده سازد بهر ما او خوان لطف جود را


310


در كان هستي هرچه بود از جود موجود آمده * * * يعني جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

او آمده با علم خود مشت عدو را وا كند * * * يحيي ابن اكثم را به يك ايماي خود رسوا كند

اسلام را با منطقش جاويد و پابرجا كند * * * صدها هزاران راز را بهر بشر افشا كند

كو مجري حكم خدا از نسل محمود آمده * * * يعني جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

مانند احمد خُلق او تا شهره آفاق شد * * * در زهد و تقوا چون علي در ملك هستي طاق شد

مانند زهرا عصمتش سرچشمه اشراق شد * * * در بردباري چون حسن نزد همه مصداق شد

همچون حسين بن علي فرمانده عشاق شد * * * گاه عبادت بنده صد يوسف و اسحاق شد

چون عابدين در بندگي مسجود معبود آمده * * * يعني جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

مانند باقر علم او زينت دهد اسلام را * * * با شيوه صادق كند هوشيار خاص و عام را

با فكر بِكر خويشتن او پخته سازد خام را * * * چون موسي جعفر كند اجرا همه احكام را

همچون رضا بر هم زند ديباچه اوهام را * * * شيرين كند از بهر ما او تلخي ايام را


311


كز بهر ما « ژوليده » گان اين عيد مسعود آمده * * * يعني جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

( ژوليده نيشابوري )

* * *

در ولادت و مدح حضرت امام علي النقي ( عليه السلام )

آفتاب عزّت از عرش جلال آمد پديد * * * روز عيد شادماني را هلال آمد پديد

آفتابِ فضل ، تابان گشت از كوه شكوه * * * ظلمت شب هاي هجران را وصال آمد پديد

روز ، روزِ شادي و وقت نشاط آمد از آنك * * * بهترين روزهاي ماه و سال آمد پديد

اختري گرديد از برج ولايت جلوه گر * * * كز جمالش آيتي فرخنده فال آمد پديد

آسمان علم را تابنده ماه آمد عيان * * * گلستان شرع را خرم نهال آمد پديد

در سپهر عزّ و شوكت آفتاب آمد فراز * * * بر هماي دين و دانش پر و بال آمد پديد

دشمنان را مايه درد و الم شد آشكار * * * دوستان را دافع رنج و ملال آمد پديد

اي مسلمان ديده ات روشن كه از لطف خدا * * * هادي الامّه ( 1 ) شه احمد خصال آمد پديد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ هادي الامّه : راهنماي امّت اسلام .


312


عشق و دل را موجبات اتّحاد آمد عيان * * * جان و تن را موجبات اتّصال آمد پديد

ركن دين بحر سخا غيث ( 1 ) كرم ، غوث ( 2 ) امم * * * نور حق شمس الضحي ، فضل الكمال آمد پديد

عالمي فضل و تعالي ، قلزمي علم و كمال * * * بر سرير جاه و اورنگ جلال آمد پديد

شوكت و جاه و سعادت را محيط ( 3 ) آمد عيان * * * حكمت و علم و فضيلت را جمال آمد پديد

جلوه ديگر به خود بگرفت عالم بهر آنك * * * بر رخ زيباي خلقت خط و خال آمد پديد

هر چه خواهي از خدا « طايي » بخواه امروز چون * * * بهر حاجت خواستن نيكو محال آمد پديد

( طايي شميراني )

* * *

ميلاد امام دهم حضرت هادي ( عليه السلام )

امشب جهان از خرمي مانند رضوان مي شود * * * نور خدا در طور جان امشب فروزان مي شود

از آسمان مكرمت تابنده گردد اختري * * * روشنگر دنيا و دين زآن روي تابان مي شود

امشب زمين و آسمان در عشرت و ساغرزنان * * * چون ساقي كوثر علي خشنود و خندان مي شود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غيث : باران كه از ابر مي بارد ( غياث اللغات ) .

2 ـ غوث : فريادرس .

3 ـ محيط : احاطه كننده ، دربرگيرنده ، دريا كه تمام زمين را احاطه كند .


313


از بوستان معرفت سر مي زند زيباگلي * * * كاين عالم خاكي از آن همچون گلستان مي شود

نوري به عالم جلوه گر گردد به هنگام سحر * * * روشن زمين و آسمان زان نور رخشان مي شود

سرچشمه فيض خدا نور دوچشم مصطفي * * * سرحلقه اهل ولا محبوب جانان مي شود

خورشيد برج ارتضا آن يادگاري از رضا * * * ابن رضا امشب پدر از لطف يزدان مي شود

در زهد و دانش مصطفي در زور بازو مرتضي * * * حلمش چو حلم مجتبي در ملك امكان مي شود

بر فاطمه نور دوعين آزاده مانند حسين * * * احياگر احكام حق پيدا و پنهان مي شود

عابد ، بسان عابدين چون باقر علم اليقين * * * در دانش علم و خرد مشهور دوران مي شود

صادق بود در راستي هم جعفر و موساستي * * * مدهوش در سيناي او موساي عمران مي شود

پور امام هفتمين كز بعد او روي زمين * * * هم رهبر و هم رهنما بر نوع انسان مي شود

فرزند دلبند تقي او را لقب آمد نقي * * * هم زاهد و هم متقي هم ركن ايمان مي شود

هر كس ندارد در جهان مهر و تولايش به دل * * * كي طاعت صدساله اش مقبول يزدان مي شود


314


آن بهترين خلق خدا آخر در اين دار فنا * * * مسموم زهر اشقيا در راه قرآن مي شود

( محمّد خسرو نژاد )

* * *

امام حسن عسگري ( عليه السلام )

شيعيان مژده كه از پرده برون يار آمد * * * عسكري پورنقي مظهر دادار آمد

گشت از كان كرم گوهر پاكي ظاهر * * * ز صدف آن دُر تابنده به بازار آمد

شد تولد ز سليل آن مه تابنده حق * * * سامره از قدمش جنت الانهار آمد

بهر مولود حسن پورنقي از دل عرش * * * تهنيت باد ز خلاق جهاندار آمد

با صفات احدي كرد تجلي به جهان * * * نور چشم علي و احمد مختار آمد

نام نيكوش حسن خوي حسن روي حسن * * * باب مهدي زمان كاشف الاسرار آمد

حامي دين محمد ( صلّي الله عليه وآله ) متولد گرديد * * * عسكري فخر ز من سرور و سالار آمد

فخر مُلك دوسرا جان و دل اهل ولا * * * خسرو هادي عشر رحمت غفار آمد

گشت از مقدم وي باغ ولايت خرم * * * چون كه از گلشن دين آن گل بي خار آمد


315


خواست حق رحمت خود را برساند بر خلق * * * صورتي ساخت كه با سيرت دادار آمد

نور او نور خدا بود به عالم تابيد * * * روي او شمع هُدي بود شب تار آمد

خُلق غفاري از او خُوي رحيمي ظاهر * * * مظهر ذات خدا آن گل گلزار آمد

( قاضي نظام )

* * *

جمال عسگري ( عليه السلام )

باز گيتي روشن آمد از جمال عسكري * * * ماه گردون شد خجل پيش هلال عسكري

موكب اجلال او چون شد پديد از گرد راه * * * محور آمد هر جلالي در جلال عسكري

هادي دين مي برد دست دعا پيش خدا * * * چشم حق بينش چو مي بيند جمال عسكري

من چو گويم در مقام و حسن اين كودك كه هست * * * منطق پير خرد مات از كمال عسكري

تا تقرّب بر خدا جويند خلق نه فلك * * * روبد هر يك بامژه گرد نعال عسكري

عصمت زهرا عيان از چهره زيباي او * * * خصلت حيدر ببيني در خصال عسكري

رشك كوثر بُرد از لعل لب جانبخش او * * * ماه گرديده خجل از خط و خال عسكري


316


گلشن جاويد گردد هر زمين شوره زار * * * چون ببيند موكب فرخنده فال عسكري

دانش سرشار او تا كرد تفسير كتاب * * * عالمي سيراب گرديد از زلال عسكري

رستگار و ثابت اميد است از لطفش شويد * * * مورد غفران حي لايزال عسكري

( ثابت )

* * *

در منقبت امام حسن عسكري ( عليه السلام ) مفسّر قرآن

اي آفتاب مهر تو روشنگر وجود * * * در پيشگاه حكم تو ذرات در سجود

اي مير عسكري لقب اي فاطمي نسب * * * آن را كه نيست مهر تو از زندگي چه سود

علمت محيط بر همه ذرات كاينات * * * فيضت نصيب ، بر همه در غيب و در شهود

تاريخ تابناك حياتت ، گر اندك است * * * بر دفتر مفاخر اسلاميان فزود

عيسي دمي و پرتو رأي منير تو * * * زنگار كفر از دل نصرانيان زدود

اين افتخار گشته نصيبت كه از شرف * * * در خانه تو مصلح كل ديده برگشود

اي قبله مراد كه در بركة السّباع * * * شيران به پيش پاي تو آرند سر فرود


317


قربان ديده اي كه به بزم تو فاش ديد * * * جاي قدوم عيسي و موسي و شيث و هود

قرآن ناطقي تو و قرآن پاك را * * * الحق مفسّري ، ز تو شايسته تر نبود

دشمن بدين كلام ستايد ترا كه نيست * * * در روزگار ، چون تو به فضل و كمال و جود

شادي به نزد مردم غمديده نارواست * * * جان ها فداي لعل لبت كاين سخن سرود

مدح شما ، ز عهده مردم برون بود * * * اي خاندان پاك كه يزدانتان ستود

از نعمت ولاي شما خاندان وحي * * * منّت نهاد بر همگان ، خالق و دود

اي پورهادي ، اي حسن العسكري ز لطف * * * بپذير ، از « مؤيد » دلخسته اين درود

( سيّد رضا مؤيّد )

* * *

در ميلاد حجة ابن الحسن العسكري ( عليهما السلام )

خرم جهان دوباره شد از مقدم بهار * * * سر زد دوباره لاله و نسرين به كوهسار

صدها شقايق از دل صحرا شكفته شد * * * در باغ نغمه خوان شده با صد شعف هَزار

بگذشته سوي دشت مگر آهوي ختن * * * بنشسته روي كشت مگر ناقه تتار


318


همراه با نسيم سحر مي رسد به گوش * * * ما را نواي مرغ بهشتي ز شاخسار

عيدي قرين عيد دگر گشته زان سبب * * * امسال از هميشه نكوتر بود بهار

زيباگلي به دامن نرگس شكفته شد * * * آن نوگلي كه گلشن از او يافت اعتبار

ماهي به نيمه مه شعبان طلوع كرد * * * ماهي كه مهر از شرف او راست پرده دار

شعبان زيمن مقدم او يافته مگر * * * اين شوكت و جلالت و اين عزّ و افتخار

سال نو و بهار نو و روزگار نو * * * ساقي به يمن مقدم گل خيز و مي بيار

سالي چنين مبارك و روزي چنان بزرگ * * * فصلي چنين خجسته به تأييد كردگار

لب تشنگان جرعه جام ولايتش * * * نوشند از سبوي ولا آب خوشگوار

اي آفتاب چهره نهان كرده در سحاب * * * دل ها براي ديدن تو گشته بي قرار

خرم شود جهان و عدالت به پا شود * * * روزي كه در كف تو بود تيغ ذوالفقار

احيا شود به عهد تو حكم كتاب حق * * * اجرا شود به عصر تو آيين كردگار


319


تو قاسم جنان و جحيمي كه در ازل * * * يزدان به دست قدرت تو داده اختيار

جان ها براي خدمت تو گشته در تعب * * * دل ها براي ديدن تو گشته بي قرار

اي منجي بشر كه نهاني تو در حجاب * * * دارم اميد آن كه كني چهره آشكار

دارم اميد آن كه كني با ظهور خويش * * * بيرون ز جان منتظران رنج انتظار

جمعي ستاده ديده به سويت در آرزو * * * قومي نشسته ديده به راهت اميدوار

اي مظهر خدا به عنايت به ما نگر * * * اي ابر مرحمت تو به رحمت به ما ببار

تا آن زمان كه مهر درخشان بود به روز * * * تا آن زمان كه ماه بتابد به شام تار

از ما به پيشگاه تو صد كاروان درود * * * وز حق به جان پاك تو صدآفرين نثار

چون باعث ملال شود طول هر سخن * * * شيرين بود چكامه « خسرو » به اختصار

( محمّد خسرو نژاد )

* * *

ولادت با سعادت امام زمان ( عج )

* * *

ده مژده كه از عالم بالا خبر آمد * * * كز جيب افق كوكب اقبال برآمد


320


شب بار سفر بست و همايون سحر آمد * * * نازل ز سما آيه فتح و ظفر آمد

بر منتظرين مژده بده منتظر آمد * * * از مهد بقا مهدي ثاني عشر آمد

كو حجت حق حامي دين ماء معين است * * * چون خلد برين از قدمش روي زمين است

امشب ز كَرَم حق گُهري داد به نرجس * * * وز برج ولايت قمري داد به نرجس

در قدر و شرف تاج سري داد به نرجس * * * از صلب حسن برگ و بَري داد به نرجس

خوش باش كه حق بال و پري داد به نرجس * * * برخيز كه زيباپسري داد به نرجس

كز شرم رخش شمس و قمر خانه نشين است * * * چون خلد برين از قدمش روي زمين است

تا جلوه نما دلبر جانانه ما شد * * * آكنده دل از نعره مستانه ما شد

تا نور رخش رونق كاشانه ما شد * * * ديوانه مهدي دل ديوانه ما شد

كو فخر بشر حامي قرآن مبين است * * * چون خلد برين از قدمش روي زمين است

او آمده از پادشهان تاج بگيرد * * * تاج از سر كيخسرو و ليلاج بگيرد


321


با تير دل خصم خود آماج بگيرد * * * با عدل و عدالت ره تاراج بگيرد

قنداقه او جاي به معراج بگيرد * * * دست من دلخسته محتاج بگيرد

كو خلق جهان را به خدا يار و معين است * * * چون خلد برين از قدمش روي زمين است

در پانزده ماه گرانمايه شعبان * * * آمد به جهان جان جهان خسرو خوبان

شد ماه ز انوار رخش سر به گريبان * * * وز مقدم او نعمت حق گشت فراوان

شاهي كه خدا حجت خود خوانده به قرآن * * * از دامن نرجس شده چون ماه نمايان

خشنود دل فاطمه در خلد برين است * * * چون خلد برين از قدمش روي زمين است

او آمده از بهر نجات بشريّت * * * از ورطه كبر و حسد و بخل و منيّت

يكسان بكند مشربه شاه و رعيّت * * * نابود كند منكر حكم احديّت

پاينده كند پرچم سرخ علوييّت * * * جاويد شود دين خدا تا ابديّت

كو مظهر فتح و ظفر و نهضت دين است * * * چون خلد برين از قدمش روي زمين است


322


عالم ز قيامش به خدا قايمه گيرد * * * با آمدنش ظلم و ستم خاتمه گيرد

از راه كَرَم آيد و دست همه گيرد * * * وز نهضت او رحمت حق واسعه گيرد

اَكناف جهان ز آمدنش همهمه گيرد * * * او آمده تا داد دل فاطمه گيرد

كو زاده زهرا پسر حبل متين است * * * چون خلد برين از قدمش روي زمين است

اي يوسف زهرا پسر شاه ولايت * * * اي آن كه ز موي تو كند شام حكايت

بر ما نظري كن ز ره لطف و عنايت * * * تو شاه شهاني و شهانند گدايت

« ژوليده » زند صبح و مسا دم ز ولايت * * * تو جان جهاني و جهاني به فدايت

بازآي كه دل با غم و اندوه قرين است * * * چون خلد برين از قدمش روي زمين است

( ژوليده نيشابوري )

* * *

باب رحمت

زد قدم خسرو پاك اختر فرخنده خصال * * * ماه شعبان و خرد مات از آن حسن و جمال

حجة بن الحسن ( عليه السلام ) و قائم حيّ متعال * * * جان هر عاقل و هر عارف و هر فرزانه

پرتوش جانب صحرا كشدم از خانه


323


واله چهره او خازن جنات عدن * * * محو او حور به فردوس از آن وجه حسن

خضر گمگشته آن لعل لب و درّ دهن * * * سبزه آن سان كه نه در باغ نه بستان نه چمن

عقل يغما كند و حالت ما ديوانه

شد بياض رخ او معني والشمس و ضحي * * * مشعلي از رخ زيبنده او بدر دجي

چون علي نفس پيمبر به بشر نور هدي * * * آيت معظم بي عيب « فروزان خدا »

بت شكن هادي كل محو كن بتخانه

شهپر روح قدس زير قدومش چو سرير * * * عرشيان بنده او بر همگان اوست امير

ماسوا بر درش از عشق غزالان اسير * * * گردن از طره او بسته و پاها زنجير

غيبتش كرد سراي دل ما غمخانه

كرده حق دفتر ارشاد به مهرش مختوم * * * بحر مواج و همه علم به پيشش معلوم

ملجأ غمزدگان است و پناه مظلومان * * * سايلان را نكند از در لطفش محروم

همگي مستحق جرعه اي از پيمانه

باب رحمت بود و يوسف كنعان وجود * * * او شده واسطه فيض به هر بود و نبود


324


همه ذرات طفيلند به آن مخزن جود * * * بيولايش نبود در دو جهان بهره و سود

اي همه ريزه خور سفره او شاهانه

خبري هست كه هر صبح و مسا ناله كند * * * لؤلؤ اشك چو سيماب به رخساره كند

همه در سوز و گداز است مگر چاره كند * * * باغ ايمان خزان را چو گل و لاله كند

او بود شمع كه پر سوزد از او پروانه

اي به قربان هر آن جان كه گرفتارش شد * * * هستِ خود داد به تاراج و خريدارش شد

جان به لب مي گيرد از شوق كه بيمارش شد * * * غرقه در جذب فنا گشت كه دلدارش شد

حبذا آن كه رها كرد هر آن افسانه

بارالها تويي آگه ز بلاهاي عظيم * * * به حق حضرت ختمي ( صلّي الله عليه وآله ) و به قرآن كريم

به دل سوخته و خسته نالان يتيم * * * برسان حجة خود لطف تو بر ما است عميم

حفظ كن كشور و ما از خطر بيگانه

گرچه ماروي سياهيم و گرفتار هوس * * * همه محكوم به جرميم و هراسان ز عسس

ليك شد دست به درگاه تو تا هست نفس * * * سينه تنگ آمده فرياد از اين بند و قفس

روشن از نور جمالش بنما كاشانه


325


مرغ فكرت ز تجلي رُخش سوزد بال * * * مي شود ناطقه از مدح و ثناش الكن و لال

تشنه « مينويي » از آن چشمه جانبخش زلال * * * برسان دست تمناش به دامان وصال

طائر عمر من افسرده شد اندر لاله

( مينويي )

* * *

* * *



| شناسه مطلب: 76959