بخش 14
فصل 2 : مناسبتهای دینی به مناسبت بعثت نبی اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) غار حرا لطف عمیم آمد در بعثت رسول اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) در واقعه غدیر خم راز #171; هل أتی #187; درگه رحمت بهترین روز غدیریه
326 |
فصل 2 : مناسبت هاي ديني
به مناسبت بعثت نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
شب گشت و تيرگي همه جا را فراگرفت * * * وز نور ماه دامن گيتي ضيا گرفت
در هفده ربيع به شوق وصال حق * * * جا در درون غار حرا مصطفي گرفت
مهد صفا به غار حرا تا نهاد پاي * * * غار حرا ز يمن قدومش صفا گرفت
پاسي ز شب گذشت كه از ماوراي عرش * * * نوري جهيد و جلوه اش ارض و سما گرفت
روح الامين به غار حرا آمد و بگفت * * * اين آيه را بخوان كه دل از او جلا گرفت
« اقرأ باسم ربك » يا ايها الرسول * * * كز خواندنش سزاست ره هر خطا گرفت
327 |
بايد براي كُشتَن نمروديان دَهر * * * جا در درون آتش عشق خدا گرفت
تا بگسلي ز پاي تو زنجير بردگي * * * بايد به دست خويش چو موسي عصا گرفت
بهر نجات خلق ز گرداب هَمُّ و غم * * * بايد ره از جنايت و ظلم و جفا گرفت
محكم ببند دامن همت كه ز امر حق * * * بايد به دست خود عَلَم اقتدا گرفت
كاخ بتان خراب كن و كاخ معدلت * * * آباد كن كه دست تو را كبريا گرفت
تاج رسالتي كه به فرقت نهاده حق * * * ارض و سما ز قدر و بهايش بها گرفت
برخيز گو به خلق جهان اين كلام نغز * * * بايد براي درد خود از حق دوا گرفت
بانگي برآر از دل و برگو خدا يكي است * * * آن خالقي كه خلق ز وجودش نوا گرفت
« ژوليده » شاد زي كه براي نجات خلق * * * احمد به دست خويش كتاب خدا گرفت
( ژوليده نيشابوري )
* * *
غار حرا
از شهر مكه شد جدا ، محمّد * * * دارد به لب ، خدا خدا ، محمّد
328 |
سر تا به پا ، نور و صفا ، محمّد * * * دارد به سينه ، رازها ، محمّد
تنها رود يا رب كجا ، محمّد ؟
شهري كه در نفاق و كينه مشهور * * * شهري كه از گناه ، گشته رنجور
مظلوم و بي كس آن كه بي زر و زور * * * آمد برون ، ز شهر مكه ، شد دور
آن رحمت بي انتها ، محمّد
مردم قرين كفر و بت پرستي * * * پيوسته در جهل و غرور و مستي
غرق هوس ، پابند جرم و پستي * * * زين كرده ها ، دور از خداي هستي
بر دردشان تنها دوا ، محمّد
آن شهر غم گرفته ، مات و خسته * * * با چهره اي ، افسرده و شكسته
قيد اميدش از همه گسسته * * * در انتظار رهبري نشسته
با رنج هايش آشنا محمّد
كوه بلند مكه در نظاره * * * دامن كشيده از بشر كناره
افشان شده بر قلّه اش ستاره * * * صعبُ العُبور و پُر ز سنگ خاره
آن جا كند منزل چرا ، محمّد ؟
329 |
جز مقدمش ، نه يك عبور ديگر * * * جز نور او ، آنجا ، نه نور ديگر
گويي بُوَد فاران و طور ديگر * * * آنجا بُوَد حق را ، ظهور ديگر
بر قلّه اش در انزوا ، محمّد
نور از زمين به عرش در تَواتُر * * * « حرا » دهان گشوده از تَحَيُّر
خالي ز تيرگيّ و از صفا پُر * * * كوه بلند مكّه ، با تَفاخُر
گويد به اِلْتِجا : بيا محمّد
بس رازها در قلب اين سكوت است * * * در خلوتش تسبيح لايَمُوتْ است
از بهر جان ، آن جا غذا و قوت است * * * گاهي به سجده ، گاه در قنوت است
گاهي نشسته ، گه به پا محمّد
از رنج ديگران ، دلش پُراندوه * * * شب تا سحر ، آن رادمرد نستوه
پيچيده ناله هايش ، در دل كوه * * * پُر شد افق ، ناگه ز نور انبوه
آنگه خطاب آمد كه يا محمّد
بخوان ، بخوان به نام رَبِّ سُبحان * * * كه از « عَلَقْ » بيافريد انسان
330 |
بخوان ، تويي زبان وحي و قرآن * * * از هيبت آن پرشكوه فرمان
لرزيد خود ، سر تا به پا ، محمّد
ز آن صحنه پر شور و حيرت انگيز * * * وآن مبعث سازنده صفاخيز
با قلبي از شور و نشاط ، لبريز * * * فرسوده زآن فرمان هيبت آميز
آمد به خانه از « حرا » محمّد
( حسان )
* * *
لطف عميم آمد
از حرا آيات رحمان و رحيم آمد پديد * * * يا نخستين حرف قرآن كريم آمد پديد
صوت اقرأ بسم ربك مي رسد بر گوش جان * * * يا كه از كوه حرا خلق عظيم آمد پديد
بانگ توحيد است از هرجا طنين افكن به گوش * * * فاني اصحاب شيطان رجيم آمد پديد
سيد امي لقب بر دست قرآن مي رسد * * * يا به گمراهان صراط مستقيم آمد پديد
فاش گويم عقل كل فخر رسل مبعوث شد * * * آن كه گردد ز اعجازش دو نيم آمد پديد
قصه لولاك باشد شاهد گفتار من * * * يعني امشب عالم آرا از قديم آمد پديد
331 |
در حرا بر مصطفي امشب شد از حق جلوه گر * * * آن چه اندر طور سينا بر كليم آمد پديد
نغمه اللّهُ اكبر از حرا تا شد بلند * * * بت پرستان را به تن لرزش ز بيم آمد پديد
گر قريش او را يتيمش خواند اما در جهان * * * بس شگفتي ها ازين دُرّ يتيم آمد پديد
منجي نوع بشر داراي آيات مبين * * * صاحب خلق خوش و لطف عميم آمد پديد
گفته « ما اوذي مثلي » به عالم روشن است * * * پيشواي خلق با قلب سليم آمد پديد
بود اگر باغ جهان پژمرده از طوفان جهل * * * حال بر اين بوستان خرّم نسيم آمد پديد
گشت مبعوث آن كه عالم زنده شد از كيش او * * * فاش گويم محيي عظم رحيم آمد پديد
حب و بغض او نشاني از بهشت و دوزخ است * * * قصه كوته ، صاحب نار و نعيم آمد پديد
زد تفأّل « ثابت » از قرآن به نام مصطفي * * * حرف بسم الله الرحمن الرحيم آمد پديد
( ثابت )
* * *
در بعثت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
آن شب سكوت خلوت غار حرا شكست * * * با آن شكست ، قامت لات و عزا شكست
332 |
آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان * * * مهر سكوت لعل بشر زان ندا شكست
با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل * * * در سرزمين ركن و مقام عصا شكست
آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت * * * تا سدّ ظلم و فقر به ام القرا شكست
نوح نبي به ساحل رحمت رسيد و خورد * * * طوفان به پاس حرمت خيرالورا شكست
بر تخت گل نشست در آتش خليل حق * * * تا ختم الانبيا گل لبخند را شكست
عيسي مسيح مُهر نبوّت به او سپرد * * * زيرا كه نيست دين ورا تا جزا شكست
آمد برون ز غار حرا مير كائنات * * * آن سان كه جام خنده باد صبا شكست
در خانه رفت و ديد خديجه كه مي دهد * * * از بوي خويش مشك غزال ختا شكست
بر دور خويش كهنه گليمي گرفت و خفت * * * آمد ندا كه داد به خوابش ندا شكست
يا « ايّها المدّثر » ش آمد به گوش و گفت * * * بايد كه سدّ درد ز هر بي نوا شكست
قانون مرگ زنده به گوران به گوركن * * * كز مرگ دختران نرسد بر بقا شكست
333 |
آماده بهر گفتن تكبير كن بلال * * * چون مي دهد به معركه خصم دغا شكست
اينك به خلق دعوت خود آشكار كن * * * هرگز نمي خورد به جهان دين ما شكست
برخيز و بت شكن كه علي دستيار توست * * * كز بت نمي خورد علي مرتضي شكست
طعن ابي لهب نكند رنجه خاطرت * * * كو مي خورد ز آيه « تبّت يدا » شكست
« ژوليده » گفت از اثر وحي ذات حق * * * آن سكوت خلوت غار حرا شكست
( ژوليده نيشابوري )
* * *
در واقعه غدير خم
دهيد مژده عاشقان كه كاخ غم خراب شد * * * به روي شادي و شعف دوباره فتح باب شد
به وادي غدير خم به مصطفي خطاب شد * * * كه وقت گفتن سخن به وصف بوتراب شد
به نصب او شتاب كن كه وقت انتخاب شد * * * از اين خبر به كام ها و جام ها شراب شد
كه با ولايت علي ( عليه السلام ) به امر حي سرمدي * * * يافت تبلوري دگر رسالت محمدي ( صلّي الله عليه وآله )
ديد رسول ممتحن رنگ ز رخ پريده را * * * خستگي مسافران خار به پا خليده را
334 |
تا به عمل در آورد حكم ز حق شنيده را * * * خواند فرا به گرد هم خيل ز حج رسيده را
چيد كنار لعل لب گوهر آب ديده را * * * ماحصل رسالت و عصاره عقيده را
كه با ولايت علي ( عليه السلام ) به امر حي سرمدي * * * يافت تبلوري دگر رسالت محمدي ( صلّي الله عليه وآله )
نهاده شد به روي هم ز اشتران جهازها * * * كه تا رود فراز آن امير سرفرازها
شد به فراز و فاش شد براي خلق رازها * * * دست علي گرفت و زد سكه امتيازها
گرفت رونقي دگر تنور سور و سازها * * * باده بريز ساقيا ز جام دل نوازها
كه با ولايت علي ( عليه السلام ) به امر حي سرمدي * * * يافت تبلوري دگر رسالت محمدي ( صلّي الله عليه وآله )
گفت نبي ذوالكرم : گفته به من خداي من * * * كه بعد من علي بود وصي من به جاي من
بود به خلق اين جهان نداي او نداي من * * * ولاي من ولاي او جفاي او جفاي من
رضاي من رضاي او رضاي او رضاي من * * * به احتراز آورد دست علي لواي من
كه با ولايت علي ( عليه السلام ) به امر حي سرمدي * * * يافت تبلوري دگر رسالت محمدي ( صلّي الله عليه وآله )
335 |
امير هر كسي منم علي بود امير او * * * كه ماندنيست تا ابد فلسفه غدير او
علوم ماسوا بود نهفته در ضمير او * * * مادر دهر در جهان نياورد نظير او
اطاعت خدا بود پيروي از مسير او * * * ز فرط جود و مكرمت ، سخا بود حقير او
كه با ولايت علي ( عليه السلام ) به امر حي سرمدي * * * يافت تبلوري دگر رسالت محمدي ( صلّي الله عليه وآله )
علي است آن كه محترم ز حرمتش حرم بود * * * خجل ز جود و بخششش سخاوت و كرم بود
مدافع ستم كش و محارب ستم بود * * * حدوث را قدم بود حيات را عدم بود
خطوط را قلم بود كلام را رقم بود * * * كمال دين و بر شما اَتَم هر نعم بود
كه با ولايت علي ( عليه السلام ) به امر حي سرمدي * * * يافت تبلوري دگر رسالت محمدي ( صلّي الله عليه وآله )
كسي كه عرش و فرش را داده جلا علي بود * * * كسي كه سعي مروه را دهد صفا علي بود
كسي كه تخت امر او بود قضا علي بود * * * كسي كه مي دهد نوا به بي نوا علي بود
آن كه مس وجود را كند طلا علي بود * * * آن كه از او لواي دين بود به پا علي بود
336 |
كه با ولايت علي ( عليه السلام ) به امر حي سرمدي * * * يافت تبلوري دگر رسالت محمدي ( صلّي الله عليه وآله )
( ژوليده نيشابوري )
* * *
راز « هل أتي »
شب عيد است اي ساقي در ميخانه را وا كن * * * به جام مي گساران باده از خم طهورا كن
به من هم گوشه چشمي به عشق روي مولا كن * * * اگرچه قطره ام امشب مرا واصل به دريا كن
به يك پيمانه مي ساقي دل ديوانه شيدا كن * * * به حب مرتضي برگ عبور شيعه امضا كن
كه دين احمدي كامل به امر حي سرمد شد * * * علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) وليعهد محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) شد
به روز هجده ذيحجه بر احمد ندا آمد * * * كه يا احمد تو را حكم خطيري از خدا آمد
زمان گفتن راز مگوي هل اَتي آمد * * * گه بشكفتن گل بر لب اهل ولا آمد
تو را اين آيه در نعت علي مرتضي آمد * * * به وجد از نعت او خلق تمام ماسوا آمد
كه دين احمدي كامل به امر حي سرمد شد * * * علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) وليعهد محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) شد
به فرمان نبي حُجاج رفته باز برگشتند * * * براي گردهم آيي به يك جا مستقر گشتند
337 |
همه از اين خبر كاوشگر متن خبر گشتند * * * گروهي تشنه بودند و در آن جا تشنه تر گشتند
همه چشم انتظار حكم حيّ دادگر گشتند * * * همه در مكتب انديشه شان صاحب نظر گشتند
كه دين احمدي كامل به امر حي سرمد شد * * * علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) وليعهد محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) شد
نبي را از جهاز اشتران شد منبري پيدا * * * فراز آن نبي را شد بيان ديگري پيدا
صدف بشكست و از آن شد فروزان گوهري پيدا * * * كنار شمس هستي گشت ماه انوري پيدا
شد از بهر تماشا كردن از هر سو سري پيدا * * * به روي دست احمد شد خدا را مظهري پيدا
كه دين احمدي كامل به امر حي سرمد شد * * * علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) وليعهد محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) شد
نبي فرمود اي مردم ! به امر خالق يكتا * * * هر آن كس را منم مولا علي اورا بود مولا
پس از من او بود رهبر به خلق كل مافيها * * * كه سر خط هدايت را منم مُهر و علي امضا
از او شايسته تر نبود براي رهبري اصلا * * * همانندش نمي گردد به كل ماسوا پيدا
كه دين احمدي كامل به امر حي سرمد شد * * * علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) وليعهد محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) شد
338 |
پس از من از طفيل او به پا شد هستي عالم * * * به مهر او خدا را شد قبول توبه آدم
به عالم نام او رمز نجات نوح شد از يَم * * * از او آتش به ابراهيم شد ز امر خدا خرّم
از او شد در بر موسي سر فرعون جايي خم * * * چنان كه از دم گرمش مسيحا گشت صاحب دم
كه دين احمدي كامل به امر حي سرمد شد * * * علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) وليعهد محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) شد
رسالت بيولاي او بود چون شاخه بي پر * * * عدالت بي علي باشد بسان بحر بي گوهر
من و او هر دو يك روحيم باشد گر جدا پيكر * * * منم خط و علي دفتر منم جود و علي جوهر
منم فرش و علي محور منم عرش علي لنگر * * * منم حكم و علي مجري منم داد و علي داور
كه دين احمدي كامل به امر حي سرمد شد * * * علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) وليعهد محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) شد
منم بذر و علي حاصل منم فضل و علي فاضل * * * منم كل و علي كامل منم بحر و علي ساحل
منم عشق و علي عاشق منم وصل و علي واصل * * * منم نشر و علي ناشر منم عدل و علي عادل
منم دين و علي دانش منم علم و علي عامل * * * اطاعت بي علي عاطل عبادت بي علي باطل
339 |
كه دين احمدي كامل به امر حي سرمد شد * * * علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) وليعهد محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) شد
به حكم حق حكيم است او براي من نديم است او * * * زعيم است او حليم است او صراط المستقيم است او
سليم است او سلام است او ، رحيم است او كريم است او * * * قسيم نار و الجنه كه جنت را نعيم است او
براي شيعيان وجد و براي خصم بيم است او * * * من « ژوليده » مي گويم كه هستي را سهيم است او
كه دين احمدي كامل به امر حي سرمد شد * * * علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) وليعهد محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) شد
( ژوليده نيشابوري )
* * *
درگه رحمت
صبح سعادت دميد عيد ولايت رسيد * * * فيض ازل يار شد نوبت دولت رسيد
در خم گيسوي يار ، بود دلي بي قرار * * * بعد بسي انتظار ، مژده رحمت رسيد
درگه رحمت گشود ظلمت غم را زدود * * * سنبل تر وانمود لمعه طلعت رسيد
شعشعه نور شه داد به عالم ضيا * * * آتش آذر فسرد رشحه خلعت رسيد
از كرمش بر گدا داد مي جان فزا * * * گفت بخور زين هلا كز خم جنت رسيد
340 |
روي به گلزار كن پشت به اغيار كن * * * دوره شدت گذشت نوبت راحت رسيد
خيز و بزن الصلا بر در هر پارسا * * * باده شدستي حلال حكم حقيقت رسيد
بَهر شه انما خواند رسول خدا * * * آيه « اكملت لك » كز سوي عزت رسيد
وقت رجوع نبي ، از سفر مكه شد * * * منزل خم را ز حق حكم امامت رسيد
شه ز جهاز شتر كرد به پا منبري * * * و ز قدم شه بر آن عز و شرافت رسيد
دست علي برگرفت برد به بالاي سر * * * تا به همه مردمان ديدن طلعت رسيد
گفت : اَيا مردمان آمده بلّغ ز حق * * * چون تو رسولي بگو وقت وصايت رسيد
گشته علي ولي ، بر همگي پيشوا * * * از پي اكمال دين امر عنايت رسيد
نور علي جلوه گر بر همه جنّ و بشر * * * طاعت او مستقر بهر عبادت رسيد
مژده به اهل وفا حبّ شه قل كفي * * * از كرم ذوالمنن بر همه منت رسيد
خاصه بر آن سالكان در ره شه رهروان * * * كز كرم شير حق لطف و عنايت رسيد
341 |
هر كه جمالش بديد مِهر رُخش برگزيد * * * باده خلّت كشيد بر سر عزّت رسيد
( حالي اردبيلي )
* * *
بهترين روز
در « غدير خم » نگر ، نور دل افروز علي * * * نيست روزي در جهان ، مانند امروز علي
روز كامل گشتن دين است و اِتمام نِعَم * * * هجده ذيحجّه يعني ، عيد پيروز علي
چون كه از يُمن علي ، حق ، راضي از اسلام شد * * * زين جهت امروز باشد خوش ترين روز علي
روز توحيد است و روز رحمت و روز اميد * * * پرده برداري شد از ، حُسن دل افروز علي
شهر دانش « احمد » است و « مرتضي » دروازه اش * * * انبيا غير از « محمّد » ، دانش آموز علي
شد ولاي او « حسان » حصن امان امّتش * * * به به از اين پرتو مهر گُنَه سوز علي
( چايچيان « حسان » )
* * *
غديريه
دلا اين مژده جانبخش دوشم از بشير آمد * * * كه اي بيمار درد و غم شب عيد غدير آمد
به روز هجده ذيحجه در نزد رسول الله * * * به فرمان خدا جبرئيل با امري خطير آمد
342 |
بگفتا يا محمد بهر تو امروز دستوري * * * ز درگاه خداوند بزرگ و بي نظير آمد
ز جا برخيز و كن ابلاغ دستور خدايت را * * * كه اين دستور دستوري است كز حَيّ خَبير آمد
به پا كن از جهاز اشتران اورنگ شاهي را * * * كه فرمان وزارت بهر تعيين وزير آمد
اگر خواهي كني تكميل فرمان رسالت را * * * بخوان حكم ولايت را كه از بهرت سفير آمد
علي را كن وصي و جانشين خويشتن امروز * * * كه دستور موكد بهرت از حَيّ غدير آمد
بگو هر كس كه مولايش منم او را علي مولاست * * * كه او مانند من آگه دل روشن ضمير آمد
هر آن كس دوستش دارد خدايش دوست مي دارد * * * كه او از سوي حق حجت به هر برنا و پير آمد
خدا را دشمن است آن كس كه باشد با علي دشمن * * * بلي اين گفته حق است كز بالا به زير آمد
شود تكميل دين و نعمت ما بر شما زيرا * * * علي بهر شما امروز مولا و امير آمد
دم از وصف علي « ژوليده » دايم مي زند يا رب * * * كه او غمخوار مسكين و يتيم و هم اسير آمد
( ژوليده نيشابوري )
* * *