بخش 1
صفای مدینه در بهشت مدینه حریم غم انگیز در حصار آفتاب شعله در پیکر بغض سنگین قبله جان و دل چشمان تر بقیع پرستوی سبکبال نگاه مهربان مدینه تجلّی غربت خاتون آفتاب مادر چهار یوسف سرشک خون افتخار دین در حریم کعبه
1 |
2 |
صفاي مدينه
محمود تاري
7 |
صفاي مدينه
در بارگاه لطفت خواندي مرا مدينه * * * ويرانه دلم را دادي صفا مدينه
لبريز اشك و آهم دادي مرا پناهم * * * در سينه آه دارم بر لب دعا مدينه
تا بگذرد خداوند از عبد روسياهي * * * آورده ام به همره جرم و خطا مدينه
ديدار اين حرم را اين خاك محترم را * * * لايق نبودم امّا كردي عطا مدينه
يك عمر در گدازم از آتش منيّت * * * من آمدم كه گردم از خود جدا مدينه
بيمار نفس خويشم غير از شفا نخواهم * * * خود را كشانده ام تا دارالشّفا مدينه
بودم به گفتگويت آوردي ام بسويت * * * دل با حريم پاكت شد آشنا مدينه
هر زائري از اينجا سوغات مي برد ، من * * * از لطف دوست دارم سوغات ها مدينه
8 |
اشكِ براي زهرا بوسيدن حريمش * * * با خويش مي برم من اين هديه را مدينه
گشتم ولي نديدم آن قبر بي نشان را * * * بر گو مزار زهرا باشد كجا مدينه
يك كربلاست جنب شط فرات امّا * * * يك كربلا تو داري در خويش يا مدينه
همچون بقيع ويران ويرانه شد دل من * * * زد شعله بر وجودم اين كربلا مدينه
« ياسر » اگر شكسته ست آيينه وجودش * * * دارد به شوق رويت شور و نوا مدينه
در بهشت مدينه
اي آمده از خاك شهيدان سرافراز * * * خاك كف پايت به سماوات كند ناز
اي آمده از وادي ايثار و شهادت * * * افكنده به شهر نبوي رحل اقامت
اي ترك وطن كرده تو را سوز دل اينجاست * * * همراه تو عطر نفس يوسف زهراست
در هر نفست بوي مناجات مدينه ست * * * اين فيض زيارت همه سوغات مدينه ست
9 |
چون بود تو را آه نفس گير به سينه * * * دعوت ز تو كردند بيايي به مدينه
اي زائر دل سوخته شهر مدينه * * * اي عطر سرشك تو روان بهر مدينه
اي داشته بر آل نبي عرض ارادت * * * اين شهر بود شهر نبي شهر عبادت
اي دوست نگهدار ز جان حُرمت او را * * * در هر قدمي بوسه بزن تربت او را
اينجا همه خاطره ها آينه گردند * * * ياد آر كساني كه تو را بدرقه كردند
اينجا ز نبي دم بزن و آل كريمش * * * پروانه شو و بال بزن گرد حريمش
اينجا اثر از لطف به آه تو ببخشند * * * وز مرحمت دوست گناه تو ببخشند
اي آن كه دلت گشت به آيينه قرينه * * * بر بال ملك گام نهادي به مدينه
زينت بده با شمع دعا محفل خود را * * * تطهير كن اينجا ز گناهان دل خود را
اين شهر مدينه ست كه با شوكت و احسان * * * آيند به پابوسي تو عرش نشينان
اكنون تو و اين روضه چون جنّت احمد * * * اكنون تو و اين عطر جنان ، عطر محمّد
10 |
اكنون تو و اين سوز دل و آتش سينه * * * اي آمده با دعوت زهرا به مدينه
مرغ دل خود را بده اينجا پر و بالش * * * بر فاطمه مهماني و بر احمد و آلش
بنگر به مدينه به مقامات رفيعش * * * بنگر به مدينه به غم انگيز بقيعش
اي شهر مدينه بنگر آتش جان را * * * پاسخ بده اين پرسش دل سوختگان را
بر گو تو كنون بر همه اي شهر مدينه * * * كو رهگذر فاطمه اي شهر مدينه
جز ناله نخوانده ست دلم آيه در اينجا * * * جز بال كبوتر نبود سايه در اينجا
اي زائر يثرب من و تو همچو كبوتر * * * از لطف نشستيم در اين باغِ معطّر
باغي كه چهار آينه نور در اويند * * * باغي كه در آن اهل زمين آينه جويند
باغي كه در آن خيمه زده شعله خورشيد * * * حتّي گل سنگ از اثرش سوخت و خشكيد
اين باغ بقيع است و حريمش حرم عشق * * * ما زائر اين باغ شديم از كرم عشق
11 |
حريم غم انگيز
اي مدينه چه بهاري چه هوايي داري * * * چه نسيمي چه حريمي چه صفايي داري
اي مدينه چه بهشتي ست تو را در آن سوي * * * ليك اين سوي چه دلگير فضايي داري
آن طرف روضه جان بخش حريم احمد * * * اين طرف آه چه اندوه سرايي داري
اي مدينه به غريبي تو مي سوزد دل * * * چه بقيعي چه غم شعله نمايي داري
اي مدينه چه غم انگيز حريمي ست بقيع * * * واي من واي تو هم كرب و بلايي داري
تو به چشم و تو به لبها و تو در حنجره ات * * * چه سرشكي چه فغاني چه نوايي داري
اي مدينه به سراپرده تو « ياسر » ديد * * * بروي شانه خود تيره لوايي داري
در حصار آفتاب
در تو دارد جان و دل پروانه سان منزل بقيع * * * شمع گلهاي تو باشد چلچراغ دل بقيع
12 |
ريزد از نخل گلويم ناله در ناله ز غم * * * غير از اين ديگر ندارد حنجره حاصل بقيع
كاروان جان مشتاقان به شوق ديدنت * * * لحظه در لحظه ببندد سوي تو محمل بقيع
نُه فلك تر كرده لب از چشمه سار رحمتت * * * داري اي درياي عشق از چارسو ساحل بقيع
سينه هامان وامدار وادي سوزان توست * * * زين شرار غم رهاگشتن بود مشكل بقيع
اي كه مي سوزد حريمت در حصار آفتاب * * * نام تو شد باعث گرميّ هر محفل بقيع
لاله هاي اشك خود را در تو پرپر مي كند * * * گر بداني « ياسر » افتاده را قابل بقيع
شعله در پيكر
الا اي شهر پيغمبر مدينه * * * ز گلزار جنان برتر مدينه
دلت لبريز اندوه غريبي * * * رخت آيينه كوثر مدينه
بيادت بعد از اين مرغ دل من * * * زند سوي تو بال و پر مدينه
13 |
ز من ديدي شرار ناله ها را * * * ز من سوز جگر بنگر مدينه
بدان حالي وداعت مي كنم من * * * كه دارم شعله در پيكر مدينه
بياد غربت خاك بقيعت * * * دلي دارم ز غم مضطر مدينه
كجا جسم حسن شد تيرباران * * * كجا بشكسته اين گوهر مدينه
كجا زهرا در اينجا خورده سيلي * * * كجا شد غنچه اش پرپر مدينه
كجا زد دشمنش با تازيانه * * * به پيش ديده حيدر مدينه
زدند آتش حريم كبريا را * * * نگشتي از چه خاكستر مدينه
چه شد دست علي را بست دشمن * * * مرا مي سوزد اين باور مدينه
درون سينه دارد « ياسر » از غم * * * دلي چون شورش محشر مدينه
14 |
بغض سنگين
ز كويت رهسپارم خداحافظ مدينه * * * دل بشكسته دارم خداحافظ مدينه
گره خورده در اينجا تمام خاطراتم * * * الا باغ و بهارم خداحافظ مدينه
تنفّس كرده ام من هواي غربتت را * * * نگر بر حال زارم خداحافظ مدينه
تهيدست آمدم من در اين وادي وليكن * * * تو دادي برگ و بارم خداحافظ مدينه
در اين فصل جدايي چو ابر نوبهاران * * * بيادت اشكبارم خداحافظ مدينه
شود آيا بيايم دوباره در حريمت * * * بخاكت سرگذارم خداحافظ مدينه
نشسته بغض سنگين براه سينه من * * * از اين غم بيقرارم خداحافظ مدينه
چو « ياسر » زين جدايي بروي صفحه دل * * * غمت را مي نگارم خداحافظ مدينه
15 |
قبله جان و دل
از دوري تو زار وحزينيم بقيع * * * با محنت وماتمت قرينيم بقيع
آيا شود اي قبله جان و دل ما * * * يك بار دگر تو را ببينيم بقيع
چشمان تر بقيع
من دور و بر بقيع را مي بوسم * * * چشمان تر بقيع را مي بوسم
چون دسترسي نيست مرا بر خاكش * * * ديوار و در بقيع را مي بوسم
پرستوي سبكبال
فضايي غم فزا دارد مدينه * * * حريمي جانگزا دارد مدينه
كسي حتّي نپرسيد از دل من * * * غبار غم چرا دارد مدينه
ز داغ لاله هاي باغ احمد * * * دلي دردآشنا دارد مدينه
به حنجر بغض سنگين غريبي * * * به لب شور و نوا دارد مدينه
16 |
بجز ماتمسراي بيت الاحزان * * * غم آبادي جدا دارد مدينه
چنين مي گفت حيدر بعد زهرا * * * كجا ديگر صفا دارد مدينه
هنوز اينجا پرستويي سبكبال * * * ميان شعله ها دارد مدينه
هنوز اينجا حريم اشك و آهي * * * ز دخت مصطفي دارد مدينه
دلي لبريز آه و ناله دارم * * * غم زهراي هجده ساله دارم
* * *
من و دنيايي از غم ها چگونه * * * بمانم آه ، بي زهرا چگونه
در آن خانه كه زهرا نيست اي دل * * * بگيرم بعد از اين مأوا چگونه
تو ديدي اي فلك در پيش چشمم * * * به كوچه مي زند او را چگونه
تو ديدي اي فلك از داغ زهرا * * * فتادم عاقبت از پا چگونه
به ماتم طي شد امروزم الهي * * * نمايم طي غم فردا چگونه
17 |
بود بار غمش چون كوه سنگين * * * كشم اين بار را تنها چگونه
گشودي بال پرواز و نگفتي * * * بمانم بي تو در دنيا چگونه
من و شهر مدينه واي اي واي * * * من و اين ماتم عظما چگونه
خزان شد بوستان شادي من * * * خراب از ريشه شد آبادي من
زبان حال حضرت زينب كبري ( عليها السلام )
نگاه مهربان مدينه
يه روزي اين مدينه چه عطري از وفا داشت * * * تمام كوچه هايش براي من صفا داشت
يه روزي اين مدينه پُر مي شد از لطافت * * * آن روزها كه در خود حضور مصطفي داشت
يه روزي اين مدينه مي شد لبالب از نور * * * وز نغمه بلالش آواي دلربا داشت
يه روزي اين مدينه اين شهر خوب و پاكي * * * نگاه مهربوني با قلب آشنا داشت
امّا يه روز همين جا در بين كوچه هايش * * * سيلي به مادرم زد آن كس كه ادّعا داشت
18 |
يه روز ديگر از كين آتيش زدن به باغي * * * مدينه غنچه و گل ميان شعله ها داشت
از اون روزاي دلتنگ از اون روزاي خسته * * * تو قلب كوچك من هزار تا غصّه جا داشت
قلب من و شكستن دست بابام رو بستن * * * بردند و روي لبهاش ذكر خدا خدا داشت
مادر بيا بپاخيز كاري بكن برايش * * * بهر حمايت از خود بابا فقط تو را داشت
تجلّي غربت
من كه نشسته بغض غم بر سر راه سينه ام * * * اشك روان ز ديده ام هست گواه سينه ام
گرچه ز آتش بلا سوخته بود و هست من * * * باز زبانه مي كشد شعله آه سينه ام
سينه گرفته هر نفس سوز غم مدينه را * * * ديده دل شكسته ام روز غم مدينه را
ياد مدينه كرده باز اين دل بي قرار من * * * شُسته غبار سينه را ديده اشكبار من
مدينه كه بقيع او شعله زده به هستي ام * * * هست به منزلت ولي بهشت من بهار من
19 |
بقيع اين تجلّي غربت آل مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) * * * مي زند آتشم به جان مي شكند دل مرا
مدينه گفته ام دلم طائر توست اي بقيع * * * كبوتر وجود من زائر توست اي بقيع
نيست اگر حريم حق بر حرم تو حائري * * * جان منِ شكسته دل حائر توست اي بقيع
من كه ببوسم از شعف تربت چار امام را * * * در تو نظاره كرده ام غربت چار امام را
آه به باغ ديده ام غنچه اشك و خون شكفت * * * روي نهال سينه ام آتشي از جنون شكفت
لحظه به لحظه از غمت خون به دلم جوانه زد * * * شاخه به شاخه بر لبم ناله لاله گون شكفت
ناله زدم بياد تو گريستم ز داغ تو * * * سير كند هميشه دل تربت بي چراغ تو
شهر مدينه شهر غم شهر عزاي زينب است * * * جان كه شرر گرفته از سوز صداي زينب است
اين كه رود به آسمان شعله آه مجتباست * * * و آن كه رسد به گوش دل زمزمه هاي زينب است
زهر جفا شرر زده بر جگر برادرش * * * آه كه پاره پاره شد قلب حسن برابرش
20 |
نذر بانوي محبّت حضرت ام البنين ( عليها السلام )
خاتون آفتاب
اي مطهّر بانوي عطرآفرين * * * وي ز دامانت اصالت خوشه چين
تا بگيرد اوج همچون آسمان * * * پاي خود بگذار بر چشم زمين
بوي عطرت را ملك حسّ مي كند * * * روي مُهر آنگه كه بگذاري جبين
مي نشيند روي چشمان تو ياس * * * مي شكوفد روي دستت ياسمين
مي شوي وقت تكلّم با علي * * * هم سخن با روح قرآن مبين
از كراماتت همين بس - بسته اي * * * رشته الفت تو با حبل المتين
اي شده با آل احمد هم كلام * * * وي شده با آل عصمت هم نشين
اي منوّر سينه ات از طا و ها * * * وي تجلاّي دلت از يا و سين
اين تويي خاتون بيت مرتضي * * * وين تويي با آفتاب حق قرين
21 |
اي نشسته شوق در چشمت به مهر * * * وي گرفته عشق در قلبت كمين
اي مزارت قبله جان در بقيع * * * وي حريمت برتر از عرش برين
در كنار تربت خاموش خود * * * چلچراغ اشك هايم را ببين
چشم و دل را كرده ام دريا ولي * * * آب و آتش مي چكد از آن و اين
چار فرزند تو بودند از وفا * * * بر حسين بن علي يار و معين
شد خزان گلهاي تو در كربلا * * * اي دلت از داغ آن گلها حزين
السّلام اي بانوي ايثار و عشق * * * مادر عبّاس - يا امّ البنين
مهر روشن بخش آن بانوي مهر * * * خاتم دل را بود « ياسر » نگين
مادر چهار يوسف
اي امّ بنين تو سرفرازي * * * در مكتب عشق يكّه تازي
در بيت علي كه گل فشاندي * * * خود را ز ادب كنيز خواندي
22 |
اي آن كه شد از تو عشق احساس * * * وي مادر سرفراز عبّاس
اولاد تو دل ز گل ستاندند * * * در پاي حسين جان فشاندند
كو همچو تو زن كه شير باشد * * * زن مثل تو كم نظير باشد
ايثار تو درس بهر زن هاست * * * در عفّت و پاكي ات سخن هاست
حيدر كه كند سلام بر تو * * * بگذاشته احترام بر تو
تو رشته دل به اشك بستي * * * تو مادر چار يوسف استي
آيينه و آب سينه چاكت * * * چون فاطمه بود نام پاكت
مولا كه هماره كفو زهراست * * * ايمان و شجاعت تو را خواست
اي لايق همسري حيدر * * * اي آن كه تويي نمونه مادر
آه از غم كربلا و سوزش * * * وز شام بلا و تيره روزش
23 |
از بعد وقايع بلاخيز * * * خون شد دل آسمان ز تو نيز
گفتي كه من اُمّ بي بنينم * * * آييد و نخوانيد اين چنينم
ديگر پسري ندارم افسوس * * * شد مثل خزان بهارم افسوس
در رثاي حضرت حمزه سيدالشهدا ( عليه السلام )
سرشك خون
آن روز كه هنگام وفاداري بود * * * گويا كه فلك به شيون و زاري بود
آن لحظه كه حمزه غرقه در خون مي شد * * * از چشم نبي سرشك خون جاري بود
افتخار دين
اي مصطفوي تبار حمزه * * * بر دين حق افتخار حمزه
اي شسته به آب سرخ شمشير * * * از چهره دين غبار حمزه
بر سينه بيقرار احمد * * * تنها تو بُدي قرار حمزه
دين از تو گرفت رونق خويش * * * كفر از تو ذليل و خوار حمزه
آن روز نداشت جاده عشق * * * مانند تو تكسوار حمزه
24 |
شد هستيت اي اميد اسلام * * * در راه خدا نثار حمزه
اي آن كه جهاد توست بي حد * * * وي جهد تو بي شمار حمزه
صحراي اُحد ز خون پاكت * * * گرديد چو لاله زار حمزه
تو در ره خاتم النبيّين * * * جان دادي و جاودانه شد دين
اي حامي و يار رهبر دين * * * وي بوده هماره ياور دين
سردار سپاه ملك ايمان * * * سرباز حريم كشور دين
اي قدرت بازوان احمد * * * در بيم شد از تو كافر دين
هنگام جهاد بوده اي تو * * * فرياد رسا ز حنجر دين
با تيغ تو دور ماند آري * * * از ديده خصم گوهر دين
ايمن ز تو سرزمين ايمان * * * بر جا ز تو نيز افسر دين
اي عمّ گرامي پيمبر * * * تابنده ز توست اختر دين
اي در ره مكتب الهي * * * غلتيده بخون به سنگر دين
احمد ز غم تو زار بگريست * * * در سوك تو بيقرار بگريست
در بدرقه زائران بيت الله الحرام
در حريم كعبه
در بزم وصال عطر او آوردند * * * بر تشنه لبان حق ، سبو آوردند
تا گرد حريم كعبه پروانه شوند * * * عشاق به سمت كعبه رو آوردند