بخش 8
حضرت زهرا ( علیها السلام ) گل سروده ها بر سر زنهای جهان افسری اختر برج رسول دخت پیامبر چشم رسول از سه نسبت حضرت زهرا عزیز خلقت زهرا فیض نخست ای خاتون محشر ! کشتی گوهر نیکو اختر کفو علی رضای تو نور مقدس عالمه روزگار از هر شبی زیباتر است امشب جان پدر فدای تو ! میلاد کوثر گل توحید باغ محمد به گُل نشست بیشه شیرآفرین
173 |
حضرت زهرا ( عليها السلام )
175 |
گل سروده ها
بر سر زنهاي جهان افسري
فاطمه اي همسر شير خدا * * * دخت نبي ، شافع روز جزا
اي كه تو بر آل كسا محوري * * * بر سر زنهاي جهان افسري
جان جهان نفس مسيحاي توست * * * نون و قلم نطق شكر خاي توست
مبدأ قانون شريعت تويي * * * نير مشكات حقيقت تويي
سر تو شيرازه قالوا بلي است * * * قائمه عرش ، ز نامت بپاست
بضعه پاك تن احمد تويي * * * طور لقا ، جلوه سرمد تويي
شأن تو اين بس كه تو را داده اَب * * * ام ابيها لقب اي منتخب
نخل نبوت ز تو شد بارور * * * باغ امامت ز تو شد پر شجر
مهر تو رخشان زبلنداي عرش * * * سفره تو گستره عرش و فرش
علت غائي به دو عالم تويي * * * جوهره عالم و آدم تويي
خلق ، تو را ، امر تو را جان تو راست * * * جلوه گه صورت جانان تو راست
انس پيمبر به وجود تو بود * * * سينه او طور شهود تو بود
شمعي و خوبان همه پروانه ات * * * كعبه دلها ، رخ جانانه ات
پردگيان حرم كبريا * * * بسته كمر خدمت امر تو را
176 |
سير رسل اوج به معراج توست * * * كعبه دلدار ز منهاج توست
كوثري و چشمه فيض خدا * * * از تو زند جوش زلال بقا
دور فلك تابع فرمان تو * * * خيل ملائك همه دربان تو
هستي ات آيينه « الله نور » * * * مهر درخشنده « يوم النشور »
زهره و انسيه و حورا تويي * * * نور دل سيد بطحا تويي
جام حيا مست ز صهباي توست * * * واژه اي از دفتر معناي توست
صبر و رضا طفل دبستان توست * * * ريزه خور سفره احسان توست
دهر نديده است چو تو دختري * * * هر چه بديده است تو زان بهتري
گلشن رضوان طرب افزا ز توست * * * چهره مهتاب دل آرا ز توست
گر تو نمي آمدي اندر وجود * * * كي اثر از عالم ايجاد بود
گشت نهان بر همه كس تربتت * * * تا بشناسند غم غربتت
محمد جان قدسي مشهدي ( 989 ـ 1056 هـ . ق )
اختر برج رسول
اي به گوهر ذات پاكت بضعه خير الانام * * * وي مهينه بانوي جنت ز روي احترام
مايه آرام دل نور دو چشم روشني * * * پيشوايي هر دو عالم را ، هزارانت سلام
اختر برج رسولي زهره زهرالقب * * * وز طفيل كوكبت اين مهد عليا را خرام
بر سپهر عزتت اولاد مانند نجوم * * * آسمان عصمتي رخساره ات ماه تمام
قرة العين رسولي و آن دو نور ديده ات * * * هم ملائك را امين و هم خلايق را امام
177 |
مصطفي و مرتضي را قرة العين و انيس * * * آن به رويت شادمان و اين به وصلت شادكام
مهتر خلق خدا را دختري و از شرف * * * ذكر تو خوشتر حديث و مدح تو بهتر كلام
قاسم جنت تو را زوج و نعيم آخرت * * * دوستانت را حلال و دشمنانت را حرام
وصف ايمانت چه گويم اصل ايمان چون تويي * * * كز شما باشد به عالم دين يزدان را قوام
كي به خوان نعمت دنيا گشايد روزه را * * * آنكه از جنت ملك مي آورد او را طعام
بر سر آنم كه باشد گر امان از روزگار * * * مدحتت باشد مرا يك چند ورد صبح و شام
رحمت حق بر دو عالم بسته بر مهر شماست * * * وانكه او را احتياجي نيست با رحمت كدام
من چه گويم در ثنايت اي ثنا خوانت خدا * * * مدحتت گيرم توانم گفت عمري بر دوام
رحمتي فرما درين درماندگي بر من كه شد * * * عاجز از تدبير كارم چرخ با اين احتشام
عاشق اصفهاني ( 1111 ـ 1181 هـ . ق )
دخت پيامبر
ختم رسل چو فاطمه گر دختري نداشت * * * بي شبهه آسمان حيا اختري نداشت
گر خلقت بتول نمي كرد ، كردگار * * * در روزگار ، شير خدا همسري نداشت
178 |
از اين دو گر يكي نه به هستي قدم زدي * * * اين يك به راستي زني ، آن شوهري نداشت
بي دختر پيمبر ما عرصه وجود * * * مانند امّتي است كه پيغمبري نداشت
بي دختر پيمبر ما نوعروس دهر * * * خوش دلفريب بود ولي زيوري نداشت
خاتون هفت پرده كه در هشت باغ خلد * * * عصمت هرآنچه گشت چو او خواهري نداشت
الا كه آن شفيعه محشر به راستي * * * تاب سخا و فقر علي ديگري نداشت
جان ها فداي او و دو پور گرامي اش * * * وآن شوي تاجدار وي و باب نامي اش
اي بانوي حريم شهنشاه لا فتي * * * اي معجر تو عصمت و اي حجله ات حيا
اي گوشواره تو دُر اشك بي كسان * * * گلگونه تو خون شهيدان كربلا
اي مريم دو عيسي و چرخ دو آفتاب * * * اي معدن دو گوهر و مام دو مقتدا ( 1 )
اي همسر علي و جگرگوشه نبي * * * مخدومه خلايق و محبوبه خدا
كابين تو فرات و عيال تو تشنه لب * * * ميراث تو فدك ، حسنين تو بي نوا
وصال شيرازي ( 1197 ـ 1262 هـ . ق )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اي مريم دو عيسي . . . : يعني مادر امام حسن ( عليه السلام ) و امام حسين ( عليه السلام ) و مادر زينب ( عليها السلام ) و امّ كلثوم ( عليها السلام ) .
179 |
چشم رسول
خداي را نتوان ديد جز به چشم رسول * * * رسول را نبود نور چشم غير بتول
اگر بتول به چشم رسول نور نبود * * * نديده بود خدا را كسي به چشم رسول
بلي به ديده بود نور علت ديدن * * * محال باشد تفكيك علت از معلول
نتيجه اي كه مرا زين قضيه منظور است * * * رواست اينكه به موضوع پي برد محمول
سپس ببايد از نور ديده احمد * * * خداي را نظر آري به ديدگان عقول
اگر معاينه خواهي جمال حق ديدن * * * به مهر فاطمه مرآت دل نما مصقول
تو را گرفت و جهان را طلاق گفت علي * * * از آن شده است جهان بر هلاكت تو عجول
غافل مازندراني ( 1245 ـ ؟ هـ . ق )
از سه نسبت حضرت زهرا عزيز
مريم از يك نسبت عيسي عزيز * * * از سه نسبت حضرت زهرا عزيز
نور چشم رحمة للعالمين * * * آن امام اولين و آخرين
آنكه جان در پيكر گيتي دميد * * * روزگار تازه آيين آفريد
بانوي آن تا جدار هل اَتي * * * مرتضي مشكل گشا شير خدا
180 |
پادشاه و كلبه اي ايوان او * * * يك حسام و يك زره سامان او
مادر آن مركز پرگار عشق * * * مادر آن كاروان سالار عشق
آن يكي شمع شبستان حرم * * * حافظ جمعيت خير الامم
تا نشيند آتش پيكار و كين * * * پشت پا زد بر سر تاج و نگين
و آن دگر مولاي ابرار جهان * * * قوت بازوي احرار جهان
در نواي زندگي سوز از حسين * * * اهل حق حريت آموز از حسين
سيرت فرزندها از امّهات * * * جوهر صدق و صفا از امّهات
مزرع تسليم را حاصل بتول * * * مادران را اسوه كامل بتول
بهر محتاجي دلش آن گونه سوخت * * * با يهودي چادر خود را فروخت
نوري و هم آتشي فرمانبرش * * * گم رضايش در رضاي شوهرش
آن ادب پرورده صبر و رضا * * * آسيا گردان و لب قرآن سرا
گريه هاي او ز بالين بي نياز * * * گوهر افشاندي به دامان نماز
طينت پاك تو ما را رحمت است * * * قوت دين و اساس ملت است
اقبال لاهوري ( 1285 ـ ؟ هـ . ق )
خلقت زهرا
شنيد گوش دلم مژده از ولادت زهرا * * * گشود بلبل طبعم زبان به مدحت زهرا
فضاي كعبه منّور شد از فروغ جمالش * * * صفا گرفت صفا از صفاي صورت زهرا
خداي اكبر و اعظم نكرده خلق به عالم * * * زنسل حضرت آدم زني به شوكت زهرا
بجز خديجه كبرا كه هست مظهر عصمت * * * نزاد مادر ديگر زني به عصمت زهرا
181 |
بخوان حديث كسا و ببين كه خالق يكتا * * * نموده خلقت دنيا براي خلقت زهرا
چو اوست نور حق وحق در او نموده تجلّي * * * بغير حق نشناسد كسي حقيقت زهرا
سيد عباس جوهري
فيض نخست
دختر فكر بكر من غنچه لب چو وا كند * * * از نمكين كلام خود حق نمك ادا كند
طوطي طبع شوخ من ، گر كه شكرشكن شود * * * كام زمانه را پر از شكّر جانفزا كند
خامه مشكساي من ، گر بنگارد اين رقم * * * صفحه روزگار را ، مملكت ختا كند
نظم برد بدين نسق ، از دم عيسوي سبق * * * خاصه دمي كه از ، مسيحا نفسي ثنا كند
وهم به اوج قدس ناموس اله كي رسد ؟ * * * فهمِ كه نعت بانوي خلوت كبريا كند ؟
ناطقه مرا مگر روح قدس كند مدد * * * تا كه ثناي حضرت سيده نسا كند
فيض نخست و خاتمه ، نور جمال فاطمه * * * چشم دل از نظاره در ، مبدأ و منتهي كند
صورت شاهد ازل ، معني حسن لم يزل * * * وهم چگونه وصف آئينه حق نما كند
مطلع نور ايزدي ، مبدأ فيض سرمدي * * * جلوه او حكايت از خاتم انبيا كند
182 |
بسمله صحيفه فضل و كمال و معرفت * * * بلكه گهي تجلي از نقطه تحت « با » كند
دائره شهود را ، نقطه ملتقي بود * * * بلكه سزد كه دعويِ لو كشف الغطا كند
عين معارف و حكم ، بحر مكارم و كرم * * * گاه سخا محيط را ، قطره بي بها كند
ليله قدر اولياء ، نور نهار اصفياء * * * صبح جمال او طلوع از افق علا كند
بضعه سيد بشر ، ام ائمه غرر * * * كيست جز او كه همسري با شه لا فتي كند
وحي نبوتش نسب ، جود و فتوتش حسب * * * قصه اي از مروتش سوره « هي أتي » كند
دامن كبرياي او ، دسترس خيال ني * * * پايه قدر او بسي ، پايه به زير پا كند
لوح قدر به دست او ، كلك قضا به شست او * * * تا كه مشيت الهيه چه اقتضا كند
عصمت او حجاب او ، عفت او نقاب او * * * سرّ قدم حديث از آن ستر و از آن حيا كند
نفحه قدس بوي او ، جذبه انس خوي او * * * منطق او خبر ز « لاينطق عن هوي » كند
قبله خلق روي او كعبه عشق كوي او * * * چشم اميد سوي او تا به كه اعتنا كند
« مفتقرا » متاب رو از در او به هيچ سو * * * زانكه مس وجود را ، فضه او طلا كند
آيت الله غروي اصفهاني ( كمپاني ) « مفتقر » ( 1269 ـ 1361 هـ . ق )
183 |
اي خاتون محشر !
چه خرم ميوزد باد بهار از دامن صحرا * * * عبيرآميز و نكهت بيز و عشرت خيز و بهجت زا
كنار جويباران ، رسته هر سو نو گلي از گل * * * سپيد و آبي و زرد و بنفش ونيلي و حمرا
عجب نبود اگر لاف كليمي مي زند بلبل * * * كه گلبن ، آتش طور است و گلشن ، سينه سينا
درين فرخنده فصل بهجت افزا ، به كه بگذارم * * * قدم از گلشن صورت به سير گلشن معنا
مصفا گلبن باغ رسالت ، دوحه عفت * * * ضيا افزاي افلاك جلالت ، زهره زهرا
خديجه دختر پاك خويلد را ، جگر گوشه * * * كه شد از يمن مولودش جهان مرده دل ، احيا
صفاي قلب احمد ، روشني بخش دل حيدر * * * شفيعه روز محشر ، فاطمه ، صديقه كبري
زفيض مقدم اين آيت قدسيه تا محشر * * * بنازد بر فلك يثرب ، ببالد بر سمك بطحا
نبي ، صديقه و خير النسا فرمود در شأنش * * * زهي زآن منطق شيرين ، خهي ز آن گفته شيوا
زكيه ، مطمئنه ، راضيه ، مرضيه ، قدسيه * * * كه حيدر گفت در وصفش : بتول و نجمه و عذرا
به هنگام عبادت ، آستانش قبله آدم * * * به وقت عرض حاجت ، آستينش در كف حوا
184 |
صبا ، از دور باش عصمتش ، همواره سر گردان * * * سها ، از كور باش عفتش در روز ناپيدا
وجودش رابط وحدت ، ميان احمد و حيدر * * * چو حسن سرمدي مابين عقل و عشق بي پروا
ببخشا بر من اي خاتون محشر ! گر كه نتوانم * * * زنوك خامه سازم در ثنايت چامه اي انشا
مگر مدحي كه باشد در خور شأنت ، كسي داند ؟ ! * * * مگر عقل بشر پي بر مقامت مي برد ؟ حاشا !
من و مدح تو ؟ خاكم بر دهان اي بضعه احمد ! * * * من و وصف تو ؟ مُهرم بر زبان اي نوگل طاها !
سزاوارت اگر مدحي ندانستم ، دعا دانم * * * دعا از من ، اجابت از خداي عالي اعلي
بود نام و نشان تا از نظام حسن در عالم * * * بود تا حكمفرما امر حق ، بر عالم اشيا
بود تا فرض بر حجاج ، طوف كعبه در گيتي * * * بود تا آيت معراج : « سبحان الذي اسري »
بهار عمر انصار تو ز آسيب خزان ، ايمن * * * نهار بخت اغيار تو ، همرنگ شب يلدا
اسدالله صنيعيان « صابر » همداني ( 1282 ـ 1335 هـ . ش )
كشتي گوهر
خيزد و ريزد به مدح دخت پيمبر * * * كشتي كشتي زبحر طبعم گوهر
بحري كان را بود دو رخشان لؤلؤ * * * چرخي كان را بود دو تابان اختر
185 |
ني ني كاين چرخ راست يازده كوكب * * * ني ني كاين بحر راست يازده گوهر
دو حسن و يك حسين با سه محمد ( صلّي الله عليه وآله ) * * * سه علي و جعفر است و موسي جعفر
هر يك از اين اخترانش ، خورشيد آن را * * * هر يك از اين گوهرانش دريا پرور
تو گهر و درج توست جان محمد ( صلّي الله عليه وآله ) * * * از حق صد مرحبا به درج و به گوهر
ذات نبي مصدر است و نور تو صادر * * * از حق صد مرحبا به صادر و مصدر
واعظ گلپايگاني
نيكو اختر
دوباره نخل بستان پيمبر نوبر آورده * * * خديجه در حريم قدس احمد ، دختر آورده
چه دختر ؟ دختري نيكو چو نيكو روضه مينو * * * خدا در شأن اين بانو زجنّت كوثر آورده
جهان را نور باران كرده اينك زهرة الزهرا * * * مه از بهر تماشا از گريبان سر بر آورده
زخورشيد زمين گردون نمايد كسب نور اكنون * * * كه افلاك رسالت نيز نيكو اختر آورده
نه تنها لؤلؤ و مرجان به دامان آورد زهرا * * * كه بحر عصمت و عفّت هزاران گوهر آورده
186 |
به وصف دشمنان آل پيغمبر چه گويم من * * * كتاب الله به ذّم آن جماعت ابتر آورده
خبّاز كاشاني
كفو علي
باد بهار كار مسيحا كند همي * * * كاشجار مرده را دمش احيا كند همي
گلزار ، پر ز سنبل مشكين همي كند * * * گلگشت ، پر زلاله حمرا كند همي
ام الائمة النُجَبا بضعة الرسول * * * آن را كه مدح ، خالق يكتا كند همي
امروز پا نهد به جهان آنكه از شرف * * * او را خدا شفيعه فردا كند همي
اين فخر بس كه احمدش از امر كردگار * * * كُفو علي شهنشه والا كند همي
تزويج وي به عرش برين رب العالمين * * * بهر علي عالي آعلي كند همي
دستاس وي كه بوسه به دستان وي زند * * * بر آسياي چرخ مباها كند همي
ايثار بين كه جامه خود در شب زفاف * * * از تن برون نمايد و اعطا كند همي
انصاف بين كه بين خود و فضّه كار را * * * قسمت زروي عدل و مساوا كند همي
علي اكبر « خوشدل » تهراني
187 |
رضاي تو
اي افتخار عالم هستي لقاي تو * * * پاينده چون بقاي حقيقت بقاي تو
اسلام سرفراز به ايمانت از نخست * * * خورشيد پرتوي زفروزنده راي تو
من هيچ كس دگر نشناسم به روزگار * * * بانوي خاندان فضيلت ، سواي تو
الحق كه هر چه فخر و شرف بود در جهان * * * مي خواست خاص شخص تو باشد خداي تو
فرزند مصطفايي و زهراي پاكدل * * * اي مصطفاي تو همه محو صفاي تو
شوي تو مرتضي و رضايت رضاي او * * * زين رو بود رضاي خدا در رضاي تو
دخت خديجه بودي و در خانه علي * * * چشم زمانه خيره بماند از وفاي تو
فرزند ، چون حسين و حسن خود كه آورد ؟ * * * آورده اي تو جان دو عالم فداي تو
حلم حسن كه پايه دين استوار داشت * * * كرد آشكار تربيت جانفزاي تو
در خانه تو درس شهامت فراگرفت * * * آن پاكباز خسرو گلگون قباي تو
پرورده اي چو زينب كبري تو دختري * * * دختر نه ، بلكه ضيغم دختر نماي تو
188 |
هر كس تو را شناخت به حق اعتراف كرد * * * بيگانه با خدا نشودآشناي تو
ناظرزاده كرماني
نور مقدس
آن زُهره اي كه مهر به نورش منوّر است * * * دُردانه پيمبر زهراي اطهر است
بر تارك زنان جهان ، تاج افتخار * * * بر گردن عروس فلك عقد گوهر است
بانوي بانوان جهان سرور زنان * * * دُرج عفاف و عصمت كبراي داور است
بحري است پر زدّر و گهرهاي شاهوار * * * يزدان ورا ستوده به قرآن كه كوثر است
خوني كه داد سرور آزادگان حسين * * * مرهون حسن تربيت و شير مادر است
خواندش پدر به امّ اَبيها كه نور او * * * فيض نخست و صادر اول ز مصدر است
زين رو ز جمع اهل كسا ، نام فاطمه * * * در گفته خداي تعالي مكرّر است
تا روزگار بوده و تا هست پايدار * * * عرش خدا ز زُهره زهرا منوّر است
نور مقدسي كه به گرداب حادثات * * * كشتي نوح را وسط موج لنگر است
189 |
پيراهن عروسي خود را به مستمند * * * بخشد شب زفاف كه مهمان شوهر است
شهبانوي حجاز ، ولي كارِ خانه را * * * با فضّه كنيز ، شريك و برابراست
از رنج كار ، آبله مي زد به دست او * * * دستي كه بوسه گاه لبان پيمبر است
در منتهاي اوج فصاحت خطابه اش * * * آهنگ چون پيمبر و منطق چو حيدر است
رياضي يزدي
عالمه روزگار
اي حرم خاص خداوندگار * * * دست خداوند تو را پرده دار
مهره جبين ، زهره زهرا تويي * * * روشني ماه و ثريّا تويي
از همه زنهاي جهان برتري * * * آن همگان ديگر و تو ديگري
اُمّ اَب و بضعه خيرُ الانام * * * مادر دو رهبر صلح و قيام
همسر محبوب امير عرب * * * خلقت پيدا و نهان را سبب
خوانده خدا عصمت كبري تو را * * * گفته نبي اُمّ أبيها تو را
ابن و اَبَت تاج سر عالمند * * * نسل تو سادات بني آدمند
مادر تو اشرف زنهاستي * * * دختر تو زينب كبراستي
چيست حيا ؟ ريشه دامان تو * * * كيست ادب ؟ بنده فرمان تو
پاك بود دامنت از هر گناه * * * آيه تطهير زقرآن گواه
عالمه و نابغه روزگار * * * هاجر و مريم را ، آموزگار
مانده زعلم تو علي در شگفت * * * آنكه كمالش همه عالم گرفت
190 |
شرم و ادب از ادبت شرمسار * * * گوش تو را عقل و خرد گوشوار
رشته تو رشته نظم جهان * * * سينه تو مخزن راز نهان
وقت خوشت وقت مناجات تو * * * شاد پيمبر زملاقات تو
كس نبرد راه به سامان تو * * * جز پدر و شوهر و يزدان تو
هم زپي عرض ادب گاه گاه * * * يافته جبريل در آن خانه راه
خانه تو گلشن مهر و وفا * * * مكتب تو مكتب صدق و صفا
نيست عجب گر به چنين مكتبي * * * تربيت آموخته چون زينبي
اي يكمين بانوي كاخ عفاف * * * جان به فدايت كه به شام زفاف
پيرهن خويش به مسكين دهي * * * خاطر آن غمزده تسكين دهي
زين ملكات و ملكوتي صفات * * * فاطمه جان عقل و خرد مانده مات
باد فدايت پدر و مادرم * * * خاك ره فضّه تو افسرم
مهر تو سرمايه ايمان من * * * ياد تو باغ گل و ريحان من
اي پدرت رحمة للعالمين * * * مرحمتي كن به من دل غمين
من كه ز احسان تو شرمنده ام * * * دست به دامان تو افكنده ام
سيّد رضا « مؤيّد »
از هر شبي زيباتر است امشب
جهان آفرينش را ، شكوه ديگر است امشب * * * زمين و آسمان ، از هر شبي زيباتر است امشب
فلك ، آراسته بزمي زماه و زهره و پروين * * * عطارد باده گردان مشتري رامشگر است امشب
زمين گلشن ، فلك روشن ، بشر شادان ، ملك خندان * * * فضا خرم ، هوا دلكش ، صبا جانپروراست امشب
191 |
بگوش دل شنو آواي مرغ حق ، كه مي گويد : * * * شب ميلاد زهرا ، دختري مه پيكر است امشب
چه دختر ؟ بضعه خاتم ، چه دختر ؟ مفخر آدم * * * كه ميلادش بشر را سوي رحمان رهبر است امشب
ازين مهر جهان آرا كه تابيد از سپهر دين * * * دل هر ذره تابان ، همچو مهر خاور است امشب
بپوش اي آسمان ! رخسار ماه و زهره و پروين * * * كه رويش ، روشنايي بخش عرش اكبر است امشب
شبي از ليلة القدر است بهتر ، بهر پيغمبر * * * كه نازل در برش قرآن به وجه ديگر است امشب
بهشت شرع و حكمت ، خرم از اين غنچه عصمت * * * سپهر شرم و عفت ، روشن از اين اختر است امشب
ببار اي ابر رحمت ! رحمتت را بر گنهكاران * * * كه رحمت ، رحمة للعالمين را در بر است امشب
سيّد رضا « مؤيّد »
جان پدر فداي تو !
باز ، دلِ شكسته ام ، نواي ديگر آورد * * * پرده بهتري زند ، سرود خوشتر آورد
لئالي كلام را زطبع من ، بر آورد * * * مگر ثناي فاطمه ، دخت پيمبر آورد
كه آگه از مقام او كسي به جز اله نيست * * * نسيم درك و عقل را درين حريم ، راه نيست
192 |
خديجه ! اي ز درد و غم به جان رسيده ! غم مخور * * * خديجه ! اي ز دشمنان ، طعنه شنيده ! غم مخور
خديجه ! گر قبيله ات از تو بريده ، غم مخور * * * خداست يار و مونست به هر پديده غم مخور
لطف خداست ياورت ، محمد است همسرت * * * بهتر از اين چه مي شود ؟ كه فاطمه است دخترت
خديجه ، اي كه از خدا ، فاطمه را گرفته اي * * * چه كرده اي كه اين مقام را فرا گرفته اي !
ز هست و نيست چون كه دل بهر خدا گرفته اي * * * هزارها برابر از خدا ، جزا گرفته اي
خديجه ، ديده روشن از فروغ نور ديده ات * * * باد مبارك از خدا ، مقدم نور رسيده ات
دايره وجود را ، مركز و محور آمده * * * محيط لطف و جود را ، جوهر و گوهر آمده
ولي ممكنات را ، محرم و همسر آمده * * * رسول كاينات را ، دختر و مادرآمده
چه دختري ! كه هستي جهان بود زهست او * * * رسول حق به امر حق ، بوسه زندبه دست او
فاطمه اي كه حق بر او عرض سلام مي كند * * * اداي ذكر نام او ، به احترام مي كند
كسي كه پيش پاي او ، پدر قيام مي كند * * * بر در خانه اش سلام ، به صبح و شام مي كند
دريغ ، از جواب ما به خاطر خدا مكن ! * * * دست توسل مرا ز دامنت ، جدا مكن !
سيّد رضا « مؤيّد »
193 |
ميلاد كوثر
بر عاصيان ز راز تولا خبر دهيد * * * از رحمت خداي تعالي ، خبر دهيد
از تابش طليعه زهرا خبر دهيد * * * ميلاد كوثراست به طوبي خبر دهيد
تا گل كند نثار قدمهاي فاطمه * * * آيند حوريان به تماشاي فاطمه
اين است لامكان به امكان بر آمده * * * گلدسته اي ز حكمت و عرفان بر آمده
صديقه اي زدامن پاكان برآمده * * * حوريه اي به صورت انسان بر آمده
طوبي نشانده دُرّ و گهر بر عروسي اش * * * احمد شده است مفتخر از دست بوسي اش
اي عصمت خدا ! كه خدايي است يادتو * * * اي عصمت نهاده خدا ، در نهاد تو !
عشق و محبت است و ادب ، خانه زاد تو * * * در خانه داري است ، كمال جهاد تو
پيداست حسن تربيت از زينبين تو * * * صلح حسن گواه و قيام حسين تو
سيّد رضا « مؤيّد »
194 |
گل توحيد
برخيز ! كه بر هودج « اسري » بنشينيم * * * در مكه فرود آمده آنجا بنشينيم
در بزم « اطعنا » و « سمعنا » بنشينيم * * * پاي سخن سيد بطحا بنشينيم
بر درگه لطفش ، به تمنا بنشينيم * * * انوار خدا را ، به تماشا بنشينيم
كز طلعت زهرا كند امروز تجلي اي بنت خويلد ! گل زيباي بهشتي ! * * * وي مادر انسيه حوراي بهشتي !
آيند به امداد تو زنهاي بهشتي * * * با جامه استبرق و ديباي بهشتي
طوبي لك ازين نخله طوباي بهشتي * * * كامروز كند جلوه به سيماي بهشتي
در مركز ايمان و حرمخانه تقوا احمد كه به معراج بسي راز نهان ديد * * * زآن راز نهان در رخ اين طفل نشان ديد
در فاطمه اش نور خداوند جهان ديد * * * ديد آنچه به چشم بشريت نتوان ديد
آن جلوه كه در « سدره » بر او تافت عيان ديد * * * و آن نور كه در « غارحرا » ديد همان ديد
آيات خداوند درين چهره زيبا
195 |
درياي نبوت بخروشيد و گهر داد * * * نخل احديت گل توحيد ، ثمر داد
آمد به جهان ، آنكه شرافت به بشر داد * * * عزت به پسر داد و كرامت به پدر داد
در خلقت اين طفل ، خداوند نظر داد * * * جبريل به هر عصر ، ازين طفل خبر داد
شد خلقت او ، معجزه ام ابيها اين است نهالي كه شفاعت ثمر اوست * * * پروردن گلهاي شهادت هنر اوست
بحر شرف و لؤلؤ و مرجان گهر اوست * * * درعالم هستي نظر حق نظر اوست
ما كان محمد به مديح پدر اوست * * * وآن منتقم آل محمد پسر اوست
مهدي كه بود مصلح كل ، منجي دنيا اي اهل قلم ! وصف نگوييد ستم را * * * در سر و علن ، مدح كنيد اهل كرم را
در جاي صمد ، چند گزينيد صنم را * * * آلوده به اصنام نسازيد حرم را
بر خون شهيدان ، مگذاريد قدم را * * * با اشك ندامت ، همه شوييد قلم را
و آن گاه بسازيد رقم ، مدحت زهرا منظومه عصمت كه كشد ناز رسالت * * * احسان الوهيت و اعجاز رسالت
در بحر شرف ، گوهر ممتاز رسالت * * * دلسوز رسول الله و دمساز رسالت
196 |
همگام ولي الله و همراز رسالت * * * بوسيدن دستش ، پر پرواز رسالت
در بارگه قرب خداوند تعالي اي دايره گردش ايام به دستت ! * * * زد بوسه رسول الله از اكرام به دستت
در حشر كه اجرا شود احكام به دستت * * * دارند همه ، ديده انعام به دستت
آزادي ما هست سرانجام ، به دستت * * * اي مصلحت ملت اسلام به دستت
كن لطف به ما ، آنچه بود مصلحت ما بر ملت ما بار دگر ، يك نظر انداز * * * پيروزي ما را ، هله طرح دگر انداز
سجاده حاجت ، سر قبر پدر انداز * * * پيراهن احمد پدرت را به سر انداز
در محكمه عدل خدا ، چنگ در انداز * * * آهي كش و بر هستي دشمن ، شرر انداز
اي آه تو ، توفاني و اشك تو چو دريا اي نام تو بسم الله ديوان شفاعت * * * پيش از تو ، نباشد به كس امكان شفاعت
بي اذن تو آن روز به فرمان شفاعت * * * كس را نرسد دست به دامان شفاعت
اي از بر حق يافته پيمان شفاعت * * * روزي كه كني روي به ميدان شفاعت
حاشا كه « مويّد » رود از ياد تو ، حاشا ! سيّد رضا « مؤيّد »
197 |
باغ محمد به گُل نشست
چون جبرئيل ، حكم خداي مبين گرفت * * * در زير پر بساط زمان و زمين گرفت
احمد ازو ، پيام جهان آفرين گرفت * * * يعني براي فاطمه يك اربعين گرفت
شكر خدا كه گلبن احمد به گل نشست * * * زانفاس دوست ، باغ محمد به گل نشست
روزي كه مكه ، عطر پر جبرئيل داشت * * * در سر امين وحي هواي خليل داشت
بهر خديجه ، مژده رب جليل داشت * * * صبر جميل ، وه كه چه اجري جزيل داشت !
بر خاتم رسل سخن از سلسبيل گفت * * * بس تهنيت ز جانب حق ، جبرئيل گفت
گفتا كه حق ، دعاي تو را مستجاب كرد * * * شام تو را ، جنيبه كش آفتاب كرد
نامي براي دختر تو ، انتخاب كرد * * * و آنرا ز لطف ، زيور و زيب كتاب كرد
زآن در نبي ، خداي تو ناميد كوثرش * * * تا بيوضو كسي نبرد نام اطهرش
اي گلبني كه ياس تو عطر بهشت داشت * * * سر بر خطت مدام ، خط سر نوشت داشت
مريم ، كمي ز مهر تو را در سرشت داشت * * * كان قدر اعتبار به دير و كنشت داشت
تو عصمت خدا و بهشت محمدي * * * تو مفتخر به ام ابيهاي احمدي
198 |
با قلب تو كه آينه اي روشناس بود * * * پيوسته جبرئيل امين در تماس بود
در حضرت تو ، كار ملك التماس بود * * * ذات تو ، آفرينش ما را اساس بود
چندي اگر چه همنفس خاكيان شدي * * * اما به رتبه ، برتر از افلاكيان شدي
نجمه ، زكيّه ، صالحه ، عاليّه جز تو كيست ؟ * * * ساره ، صفيّه ، طاهره ، آسيه جز تو كيست ؟
طره ، تقيّه ، آمنه ، راضيّه جز تو كيست ؟ * * * حورا و شمسه ، باهره ، مرضيّه جز تو كيست ؟
دست تو بوسه گاه لبان محمد است * * * جان تو نيز بسته به جان محمد است
اي اسوه محبت واي مظهر عفاف ! * * * اي روز و شب فرشته به كوي تو در طواف !
اي بوده با صفات خدايي در اتصاف * * * نامي اگر به جاست ز سيمرغ و كوه قاف
درك مقام توست كه امكان پذير نيست * * * ورنه تو را به عالم امكان ، نظير نيست
تو گلبن هميشه بهار ولايتي * * * زيباترين شكوفه باغ رسالتي
تو رابط نبوت و خط امامتي * * * تو اولين فدايي قرآن و عترتي
بوده است محو و مات دل حق پرست تو * * * خم شد اگر محمد و بوسيد دست تو
199 |
شادابي حيات ، ز انفاس فاطمه است * * * از گل لطيف تر ، دل حساس فاطمه است
دور فلك ، زگردش دستاس فاطمه است * * * فضه ، خجل ز دست پر آماس فاطمه است
قلب رسول شيفته زندگاني اش * * * جان علي فريفته مهرباني اش
محمّدعلي مجاهدي « پروانه »
بيشه شيرآفرين
روشني بخش دل اهل يقين گرديده است * * * نام آن بانو كه زينت بخش دين گرديده است
فاطمه ، امّ الائمه ، او ز عالي همتي * * * شير حق را بيشه اي شيرآفرين گرديده است
كيست زهرا ؟ آن كه شادي نبي ، شادي اوست * * * وآنكه پيغمبر ز حزن او ، حزين گرديده است
كيست زهرا ؟ آن كه مولانا علي را از شرف * * * همسر و همداستان و هم نشين گرديده است
كيست زهرا ؟ آن كه بهر خاكروبيّ درش * * * بارها بر گرد آن ، روح الامين گرديده است
كيست زهراي مطهر ؟ آن كه عيساي مسيح * * * از ولاي او ، چو خور گردون نشين گرديده است
كيست زهرا ؟ آن كه فخر مريم اين بس كز نياز * * * خرمن تقواي او را ، خوشه چين گرديده است
200 |
كيست زهرا ؟ آن كه هاجر با همه فكر و شكوه * * * بر در قدرش ، گدايي ره نشين گرديده است
كيست زهرا ؟ آن كه خاك درگه او از شرف * * * مردم آزاده را ، نقش جبين گرديده است
هست اقيانوس هستي احمد و زهراي پاك * * * اين يم پرفيض را ، درّي ثمين گرديده است
آن كه هنگام عبادت هاي او ، مي گفت عشق : * * * پاي تا سر محو ربّ العالمين گرديده است
آن كه گاه دادخواهي هاي او ، مي گفت عقل : * * * دست حق بيرون مگر از آستين گرديده است
وصف او در حد طبع ما نباشد ، بارها * * * حقّ ثناگويش به قرآن مبين گرديده است
با ولاي او « مجاهد » از عذاب آسوده است * * * زآن كه برخوردار ، از حصني حصين گرديده است
محمّدعلي مجاهدي « پروانه »