بخش 9
مدیحه نور میلاد کوثر ترانه امید نخل نجابت شکوفه طوبی گل محمدی میلاد گل بهار توحید آینه حُسن بانوی آب زهره چرخ نبوّت ام ابیها دختر طاها عطای فاطمه مادر آیینه و لبخند خورشید جاودانه وارث آیینه و گل کسی مثل دریا دختر آواز بال جبرئیل زُهره برج حیا گلفروش شور و مستی قصیده واره غریب میلاد نور شکیباتر از همه
200 |
مديحه نور
اي گل ! زباغ جنت اعلي خوش آمدي * * * خوش باد مقدمت كه به دنيا خوش آمدي
درياي زندگي ، گُهري اين چنين نداشت * * * بر ساحل اي كرامت دريا ! خوش آمدي
مست از شميم ناب تو شد جان عالمي * * * اي بهتر از تمامي گل ها ! خوش آمدي
201 |
بر دامن يتيم قريش ، آن امين حق * * * نور دو ديده ! ام ابيها ! خوش آمدي
جان علي زعشق تو شد پر فروغ تر * * * مهتاب سبز وادي بطحا ! خوش آمدي
هرچند سهم گل همه پژمردن است و بس * * * اي لاله هميشه شكوفا ! خوش آمدي
اي گنج معرفت ! كه زمين شرمسار توست * * * ويرانه مرا به تماشا خوش آمدي
گهواره ات زبال لطيف فرشته هاست * * * لطف خدا ! زعالم بالا خوش آمدي
اي مادر مقدّس منظومه هاي عشق ! * * * خورشيد باستاني دل ها ! خوش آمدي
بهمن صالحي
ميلاد كوثر
امشب رواق منظر هستي منوّر است * * * امشب زمين و هفت فلك ، نور گستر است
امشب به رغم كوردلان جاودانه است * * * نسل پيمبري كه عدو گفت ابتر است
اي دل ! سرود صف به صف قدسيان شنو * * * ميلاد با سعادت زهراي اطهر است
يا رب ! چه الفتي است ميان سما و ارض * * * ماه فلك ز ماه زميني منور است
بنگر كنون به سوره كوثر كه ذات حق * * * زهرا عيان نمود كه تفسير كوثر است
خورشيد ، احمد است و علي ماه و فاطمه * * * بر آسمان وحي فروزنده اختر است
ناديده چشم دهر چنين دختري كه او * * * بهر پدر ز راه محبت چو مادر است
دختي كه از عفاف به دامان روزگار * * * رخشنده زيور است و گرانمايه گوهر است
آن دختري كه آيه تطهير بهر او * * * در مُصحف شريف ، گواهي زداور است
202 |
او را سفارشي است زنان را كه از عفاف * * * حفظ حجاب زينت و ارزنده زيور است
چون او مقام و مرتبه اي نيست در زنان * * * او همسر ولايت و دخت پيمبر است
كوتاه كن « وحيده » سخن را كه مدح او * * * در آيه هاي سوره كوثر مقرر است
وحيده مهدويان
ترانه اميد
اي دختر يگانه خورشيد ، فاطمه ! * * * اي مهربان ترانه اميد ، فاطمه !
بانوي با وقار من ، اي دختر رسول ! * * * اي در دلم هواي تو جاويد ، فاطمه !
سرشاري از تكامل و الهام ؛ مي شود * * * صد خوشه از كلام تو برچيد ، فاطمه !
تنها تو را الهه ايثار مي توان * * * در نور دل به صورت گل ديد ، فاطمه !
اي سينه ات تلاطم امواج سرخ درد * * * اي دختر يگانه خورشيد ، فاطمه !
بتول مهدي زاده همت آبادي
نخل نجابت
اي رتبه مقام تو بالاتر از همه * * * آيينه جلال تو گيراتر از همه
از سلسبيل و زمزم و از آب زندگي * * * كوثر كنار نام تو زيباتر از همه
اي دختر رسالت و اي همسر علي ! * * * اي مادر امامت و والاتر از همه !
از دامن تو نخل نجابت گرفت پا * * * سرسبز و باطراوت و رعناتر از همه
بت هاي سيم وزر به كلامي شكسته شد * * * آن جا كه بود حرف تو گوياتر از همه
تنها به روزگار ، علي را تو بوده اي * * * همسنگري عفيف و شكيباتر از همه
همراه و همنوا به فراز و نشيب ها * * * وقتي كه بود خسته و تنهاتر از همه
ماييم راهيان طريقت به پاي جان * * * در امتداد راه تو پوياتر از همه
داريم چشم مرحمت از آستان تو * * * اي در حريم دوست ، پذيراتر از همه
عبدالعلي صادقي « صادقي »
203 |
شكوفه طوبي
نه لاله بوي خوش مستي از سبوي تو دارد * * * هزار كاسه از اين باغ ، رو به سوي تو دارد
چه حُسن يوسف و داوودي و چه مريم و نرگس * * * محمدي است برايم گلي كه بوي تو دارد
چو بي غدير تو تقدير نيست ، كوثر مستي ! * * * چگونه دم نزنم از خُمي كه بوي تو دارد
شود زعشق تو گفتن كه مشكل است نهفتن * * * بهار ، شوق شكفتن به آرزوي تو دارد
نظر به خاك تو داري ، كه باز مُشك فشان است * * * طهارت آب ، اگر دارد از وضوي تو دارد
مجتبي مهدوي سعيدي
گل محمدي
امشب در اين كوير ، گلي زاده مي شود * * * دنيا به خاك بوسي اش آماده مي شود
امشب هزار دسته گل نور از بهشت * * * بر خانه خديجه فرستاده مي شود
مي آيد او كه نوگل پاك محمد است * * * زهرا كه مقتداي هر آزاده مي شود
محبوبه اي كه هركه به عشقش گداخت دل * * * از جان و دل گذشته و دل داده مي شود
204 |
بوي گلاب مي دهد امشب تمام خاك * * * امشب درين كوير گلي زاده مي شود
منصوره عرب سرهنگي
ميلاد گل
خدا ناظر ، محمد نور ، علي منظور و همسر گل * * * جهان گرديد از پيدايش زهراي اطهر گل
شب ميلاد بانوي گل است ، امشب سُرايم گل * * * مركب گل ، قلم گل ، چامه گل ، اوراق دفتر گل
بر اوصاف تو محبوب پيمبر گشته ام حيران * * * كه ظاهر مي شوي يك بار نور و بار ديگر گل
عرق بنشسته از شوق تماشاي تو بر گل ها * * * نباشد مثل و مانند تو گل ، اين كرده باور گل
همان دستي تو را بين در و ديوار شد ياور * * * كه روزي بر خليلش كرد ، كوه سرخ آذر گل
تو اي گل زاده ، گل پرورده اي باغ نبوت را * * * حسينت گل ، حسن گل ، مثل مادر ، زوج دختر گل
وجود يازده گل از تو فخر عالم و آدم * * * گل از گل مي شود پيدا ، تو گل هستي و حيدر گل
تويي بانوي آن مردي كه عطرآگين از او مسجد * * * به زير پاي او سجاده گل ، محراب و منبر گل
تويي از هر طرف آل عبا را مركز پرگار * * * تويي ام ابيها ، اي به چشمان پيمبر گل
غلامعلي مهدي خاني
205 |
بهار توحيد
چه گويم در مقام تو ، تو اي روح اهورايي ! * * * تو نور چشم خورشيدي ، تو زهرايي ، تو زهرايي
بهار سبز توحيدي ، شميم ياس اميدي * * * شب ما را تو خورشيدي ، بشير صبح فردايي
بتاب اي زهره زهرا ! چراغان كن شب ما را * * * تو ماه عالم افروزي ، تو مِهر عالم آرايي
تو عطر ناب مهتابي ، تو روح روشن آبي * * * تو مانند غزل نابي ، تو رؤيايي ، تو رؤيايي
پُر از ايهام و ايجازي ، پر از رمزي ، پر از رازي * * * سؤال بي جوابي تو ، معمايي معمايي
بهشتي سيرتي اي گل ! محمد صورتي اي گل ! * * * تو جمع عصمت و عشقي ، تو سيب باغ مولايي
نبوت را تويي دختر ، ولايت را تويي همسر * * * امامت را تويي مادر ، شفاعت را تو شايايي
تو مرز ناكجا هستي ، غمي بي انتها هستي * * * تو از جنس خدا هستي ، تو والايي ، تو يكتايي
تو بوي غربتستاني ، نسيمي از نيستاني * * * فدك ، گوياترين شاهد ، تو مظلومي ، تو تنهايي
ز فهمت ناتوانم من ، به وصفت بي زبانم من * * * خيالي نازك و تُردي ، به وصف من نمي آيي
به وصفت اي زگُل برتر ! ندارم واژه اي ديگر * * * چه توصيفي از اين بهتر ، تو زهرايي ، تو زهرايي
رضا اسماعيلي
206 |
آينه حُسن
آفريد از گل و آيينه و لبخند تو را * * * سپس از عطر نفس هاي خود آكند تو را
مصحف رازي و در صبح نخستين جهان * * * بر افق با قلم نور نوشتند تو را
بشر و اين همه آيينگي و شفّافي * * * از چه خاكي ، مگر اي پاك ! سرشتند تو را ؟
گسترش يافت افق تا افق آن زيبايي * * * وقتي اي آينه حُسن ! شكستند تو را
آسمان هرچه بلا بود ، نثار تو نمود * * * ديد با اين همه ، دريادل و خرسند تو را
يازده سرخ گُل و سبزي هستي از توست * * * گر فدك نيست ، درختان همه هستند تو را
همه او هستي و لال است زبانم ، لال است * * * مي ستايد به زبان تو خداوند تو را
قربان وليئي
بانوي آب
اين روز را در شادي ات ، امروز و فردا كرده ام * * * تا بشكفد گُل از گُلت ، گلخانه را وا كرده ام
اي آبي سبز نجيب ! اي آسماني فام دل ! * * * امروز را با قطره اي ، از شوق فردا كرده ام
اي خوب ! اي آبي ترين ! صافي ، زلالي ، ساده اي * * * روح بلند شيعه را ، من در تو پيدا كرده ام
امروز ، روزخوب توست ، اي فاطمه ، بانوي آب ! * * * آيينه عشق تو را در شب تماشا كرده ام
آن جا كه از سهم دعا ، دست دلم پُر مي شود * * * هرنيمه شب ياد تو را ، در دل شكوفا كرده ام
نامت كليد روشن درهاي تلخ بسته است * * * قفل بزرگ بسته را با دست تو وا كرده ام
زهرا اكافان « ندا »
زهره چرخ نبوّت
ميلاد فرخجسته زهراي اطهر است * * * روزي خوش است زانكه همين روز مادر است
207 |
نيك اختري كه زهره چرخ نبوت است * * * خورشيد و ماه در برش از ذره كمتر است
اُمُ الائمه اُمُ نبي اُمُ زينبين * * * زوج ولي و همسر و همتاي حيدر است
سرتا به پاست آينه ذات مصطفي * * * در خَلق و خُلق ختم رسل را چو مظهر است
خواندش نبي چو مادر و هم روح و جان خويش * * * حكمش بما سوا همه يكسر مقرر است
قدرش اگرچه آمده مجهول در جهان * * * ظاهر جلال و قدرت وي روز محشر است
ميلاد مام حضرت صاحب زمان بود * * * روزي چنين خوش است و ز هر عيد خوشتر است
بادا « صفا » خجسته به مهدي فاطمه * * * اين عيد بي نظير كه خود روز مادر است
صفا تويسركاني
ام ابيها
گركه زهرا همسري چون حيدر صفدر نداشت * * * ديگر آن فرخنده بانو در جهان همسر نداشت
گر نمي شد خلقت زهراي اطهر در جهان * * * نخل باغ آفرينش هيچ بار و بر نداشت
سيد ام القري شاه رسل آمد به حق * * * گر نبودي فاطمه تاج و نگين و فر نداشت
208 |
ساقي كوثر علي ، معناي كوثر فاطمه * * * غير از اين معناي ديگر سوره كوثر نداشت
راضيه ، مرضيه ، زهرا ، سيده ، عذرا ، بتول * * * هيچ زن القاب چون صديقه اطهر نداشت
رو بخوان ام ابيها از بيان مصطفي * * * مام خود خواندش نبي حجت از اين بهتر نداشت
صفا تويسركاني
دختر طاها
بشارت نخله ختم رسولان نوبرآورده * * * چه نوبر ، نوبري كز نوبرش طوبي برآورده
به باغ و كوه و صحرا و چمن از نغمه مرغان * * * تو گويي دست قدرت يك جهان رامشگر آورده
دريده پيرهن بر تن ز شادي سوسن و لاله * * * چو زلف نوعروسان چتر گل نيلوفر آورده
به دستور خداي حي دانا خازن جنت * * * تمام جنت الفردوس را در زيور آورده
مهي از برج عصمت آشكارا شد كه از نورش * * * خداوند جهان رخشنده شمس خاور آورده
زبام نيلگون مهتاب چون پيران خم گشته * * * پي تحقيق اين مولود رو در معبر آورده
سما ديگر نمي بالد به اخترهاي تابانش * * * چو مي بيند زمين از شمس تابان بهتر آورده
209 |
ز جنت مريم و سارا و هاجر خرم و شادان * * * پي خدمت گذاري خم به تعظيمش سرآورده
ز هفتم آسمان فوج ملك از بهر تجليلش * * * به كاخ وحي سرمد رو به امر داور آورده
چو ظاهر شد جمال بي مثال دختر طاها * * * منادي گفت نور الله اعظم مظهر آورده
به بام عرش جبريل امين تكبير مي گويد * * * كه ام المؤمنين همسر براي حيدر آورده
ز بحر عصمت و عفت مهين ناموس پيغمبر * * * براي خاتم ختم رسولان گوهر آورده
خديجه فخر دارد بر زنان عالم دنيا * * * كه بهتر از پسر از بهر شوهر دختر آورده
نگو دختر كه دختر بر پدر ، مادر نمي گردد * * * ولي اين بانوي عظما به احمد مادر آورده
چه دختر دختر طاها چه دختر مام دو عيسي * * * چه دختر حجت كبري براي محشر آورده
خديجه هستي اش را داد در راه خدا اكنون * * * برايش تحفه نيكو خداي اكبر آورده
زكيّه ، سيده ، صديقه زهرا آنكه درحقش * * * به قرآن محمد سوره اي چون كوثر آورده
قدم بنهاد در عالم بهشتي طلعتي امشب * * * كه از لطفش خدا ظاهر شبير و شبر آورده
خديجه دختر آورده و ليكن خاتم مرسل * * * هزاران « كربلايي » را برايش نوكر آورده
نادعلي كربلايي
210 |
عطاي فاطمه
دست من و عنايت و لطف و عطاي فاطمه * * * قلب من و محبت و مهر و ولاي فاطمه
طبع من و قصيده مدح و ثناي فاطمه * * * جرم من و شفاعت روز جزاي فاطمه
به بذل دست فاطمه به خاك پاي فاطمه * * * منم گداي فاطمه منم گداي فاطمه
رشته مهر فاطمه سوي خدا كشد مرا * * * دل بولاش داده ام تا به كجا كشد مرا
گر به زمين زند مرا ور به سما كشد مرا * * * درد اگر عطا كند يا به بلا كشد مرا
پاي برون نمي نهم ، از سر كوي فاطمه * * * وانشود لبم مگر ، به گفتوگوي فاطمه
مهر و محبتش بود طينت من سرشت من * * * ز دوستيش آبرو داده به روي زشت من
روضه بي چراغ او مينوي من بهشت من * * * شكرخدا كه گشته اين قسمتوسرنوشت من
سنگ محبت ورا بر سر و سينه مي زنم * * * به ياد خاك قبر او داد مدينه مي زنم
مرغك طبع من شده طوطي او هزار او * * * كبوتر دلم زند پر به سوي مزار او
قلب شكسته ام بود در همه حال ، زار او * * * شفا گرفت چشم من زخاك ره گذار او
خانه كوچكش بود كعبه آرزوي من * * * از آن خوشم كه فضه اش نظر كند به سوي
من رشته چادرش اگر به دست انبيا رسد * * * شعار فخر انبيا به عرش كبريا رسد
از لب جانفزاش اگر زمزمه دعا رسد * * * جان زنواي گرم او به جسم مصطفي رسد
كسي كه قدر و هل اتي گفته خدا به صف او * * * كجا قصيده هاي من بود رسا ، به وصف او
فاطمه اي كه مصطفي خوانده به رتبه مادرش * * * به احترام مي كند قيام در برابرش
211 |
به دست و سينه و جبين بوسه زند مكررش * * * بوي بهشت يافته از دم روح پرورش
مادح او كسي به جز خدا شود ، نمي شود * * * حق سخن به مدح او ادا شود ، نمي شود
منم كه مهر داغ او نقش گرفته بر دلم * * * سرشته با ولايتش دست حق از ازل گِلم
اوست كه هست تا ابد گره گشاي مشكلم * * * زشعله محبتش داده ضيا به محفلم
درآيم از دري دگر گر از دري براندم * * * نمي روم زكوي او چه راندم چه خواندم
عصمت داوري نبود اگر نبود فاطمه * * * جنت و كوثري نبود اگر نبود فاطمه
هيچ پيمبري نبود اگر نبود فاطمه * * * احمد و حيدري نبود اگر نبود فاطمه
آنچه كه آفريده حق بوده براي فاطمه * * * گفت از آن سبب نبي من به فداي فاطمه
كسي كه در كتاب خود ثناي او خدا كند * * * كسي كه پيش پاي او قيام مصطفي كند
پيرهن عروسي اش به سائلي عطا كند * * * كسي كه خاك فضه اش دواي دردها كند
چگونه رد كند زخود مريض دردمند را * * * مريض دردمند را فقير مستمند را
به پيش بحر جود او محيط كمتر از نمي * * * گداي كوي خويش را اگر عطا كند كمي
همان عطاي اندكش فزون بود زعالمي * * * مرا چه غم اگر خدا به مهر او دهد غمي
دل بولاش بسته ام در آرزو نشسته ام * * * تير غمش مگر رسد به سينه شكسته ام
اي كه به قلب عالمي نقش گرفته داغ تو * * * اي كه پريده مرغ دل از همه سو سراغ تو
ميوه معرفت خورد روح الامين ز باغ تو * * * نور دهد به ديده ها تربت بي چراغ تو
قسم به قبر مخفي ات ، قسم به خاك تربتت * * * خون ، دل پاره پاره ام ، گشته به ياد غربتت
كاش به جاي مشعلي سوزم در كنار تو * * * كاش چو اشك زائري افتم بر مزار تو
212 |
كاش چو قلب مرتضي بودم داغدار تو * * * كاش به جاي محسنت سازم جان نثار تو
فيض زيارت تو را هميشه آرزو كنم * * * تربت مخفي تو را به اشك شست و شو كنم
اي كه خزان شد از ستم بهار زندگاني ات * * * گشته خميده سرو قد به موسم جواني ات
مدينه بعد مصطفي نديده شادماني ات * * * قسم به عمر كوته و به رنج جاوداني ات
عنايتي عنايتي « ميثم » دل شكسته ام * * * رو به سوي تو كرده ام دل به غم تو بسته ام
غلامرضا سازگار « ميثم »
مادر آيينه و لبخند
كيستي ؟ اي هرچه هستي چون طفيل هست تو * * * اي كليد آسمان ها و زمين در دست تو
مادر گل هاي عالم ، مادر صبح و سرود * * * دختر « سبع المثاني » ، ( 1 ) دختر دريا و رود
مادر حوّا و آدم ، مادر خورشيد و ماه * * * مادر آيينه و لبخند و مفهوم پگاه
عطر زهرا باز پيچيده است در جان همه * * * مثل عطر يا محمد ، يا علي ، يا فاطمه
خود علي گُل بود ، تو دادي به آن گُل رنگ و بو * * * سوره « كوثر » تو بودي ، سوره « النصر » او
آفرينش جلوه اي از اشك و لبخند شماست * * * سوره اخلاص ، روح چار فرزند شماست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سوره حمد كه هفت آيه دارد و دو بار نازل شده است .
213 |
سوره « والشمس » و « والليل » آيت پيوندتان * * * سوره « والعصر » ، نام آخرين فرزندتان
مادر گل هاي نرگس ، مادر ياس سپيد * * * مادر هرچه شهادت ، مادر هرچه شهيد
تابناكي مثل قرآن ، رازناكي مثل گُل * * * همسر ختم العدالت ، دختر ختم الرسل
اي نبي را همچو مادر ، اي علي را نيز يار * * * خطبه اي ديگر بخوان تا پربگيرد ذوالفقار
خطبه اي تا حيدر از آن شقشقيه سر كند * * * هر زمان ياد تو و هجران پيغمبر كند
خطبه اي ديگر كه زينب ، شام را محشر كند * * * تا حسين بي سرت ، بر نيزه قرآن سر كند
علي رضا قزوه
خورشيد جاودانه
اي اسوه عفاف و شكيبايي ! * * * اي بانوي بزرگ اهورايي !
زيباترين تجلّي انساني * * * اي آيه قناعت و دارايي
در دامن تو ديده دل ديده است * * * مردان سبزپوش صف آرايي
جنگاوران سرخ شهادت خواه * * * مردان راست قامت دريايي
هر رو روزه دار و شبانگه نيز * * * تا پركشيد از تو توانايي
شب زنده دار كلبه احزاني * * * اسطوره تهجد و تقوايي
اي كاش ! همنواي تو مي بودم * * * در روزهاي ماتم و تنهايي
سلطان سرزمين فداكاري * * * بانوي بانوان دو دنيايي
از آدمي نديده كسي امّا * * * بر قامت بلند تو ديبايي
214 |
ديباي هفت رنگ شهادت شد * * * تن پوش چون تو حور صفورايي
در هجده بهار توانستي * * * راه هزارساله بپيمايي
گويد كسي كه همسر مولايي * * * يا ديگري كه امّ ابيهايي
بهتر از اين چگونه تو را خوانم * * * خورشيد جاودانه تو زهرايي
سمانه خانلري
وارث آيينه و گل
اي طلوع طلعت صبح رسول ! * * * سوره هاي سبز را شأن نزول
مادر اشراقي ايمان ما * * * لحظه هاي تازه عرفان ما
كهكشان ، شاد از شب ميلاد توست * * * روشن از نور جمال آباد توست
با حضورت نور حق تنزيل شد * * * قاصد ميلاد تو جبريل شد
ما به نام تو تفأل مي زنيم * * * تا محمد تا علي پل مي زنيم
سيب سرخ باغ سبز مصطفي * * * عطر گل هاي بهشتيّ خدا
يك شرر در جان ما آتش بزن * * * شعله اي سوزنده و سركش بزن
امت امّي تو را باور نكرد * * * خطبه سبز تو را از بر نكرد
وارث آيينه و گل ، فاطمه ! * * * اي ولايت را تكامل ، فاطمه
مرتضي دهقان آزاد
كسي مثل دريا
شبي آسمان غرق الماس شد * * * زمين ، گلشن سبزي از ياس شد
گلستان ، گلستان سمن مي شكفت * * * زمين تا زمين نسترن مي شكفت
قناري ، قناري نوا بود و باغ * * * و در دست شب ، خوشه خوشه چراغ
كران تا كران بارش ماهتاب * * * منوّر ، منوّر ، عبور شهاب
215 |
شبستان ، شبستان تجلّي ماه * * * و ميلاد مسعود بانوي آه
غزال علي ، دختر آفتاب * * * گلستاني از آيه هاي حجاب
كسي با علي در كنار علي * * * پُر از سوز و ساز و شرار علي
كسي مثل تنهايي و سوختن * * * شراره ، شراره دل افروختن
كسي مثل غم ، مثل عاشق شدن * * * پُر از جذبه هاي شقايق شدن
كسي مثل دريا پُر از موج ها * * * چو خورشيد همواره بر اوج ها
چو خورشيد اما درخشنده تر * * * خروشان تر از موج و توفنده تر
كسي مثل دريا كرامت منش * * * و آبي ترين جاري پرتپش
كسي روشن و جاري و تابناك * * * فراتر زانديشه و ذهن خاك
كسي مثل يك غصّه ناتمام * * * كسي مثل دلتنگي يك امام
كسي مثل يك پرسش بي جواب * * * و عمري به اندازه يك شهاب
زآغوش او حضرت ارغوان * * * به معراج ني رفت و هفت آسمان
نيستاني از شِكوه ها ، سوزها * * * صدايي زآن سوي ديروزها
صدايي غريبانه و سوزناك * * * هماره ، هماره و در گوش خاك
صدايي كه پيوسته و جاري است * * * صدايي كه ناقوس بيداري است
رضا يزدان پناه
دختر آواز بال جبرئيل
اي تكلّم كرده با روح الامين * * * دختر تجريدي زيتون و تين
اي شبستان حرا آيينه ات * * * شير سرخ كربلا از سينه ات
دختر رود تجلّي در مسيل * * * دختر آواز بال جبرئيل
اي كبود ارغوان ها ديّه ات * * * آب هاي آسمان مهريّه ات
اي ملائك بر سلامت صف زده * * * عرش بر دامان تو رَفرَف زده
اي ز نامت گل چمن آرا شده * * * هاجر از اندوه تو سارا شده
216 |
قفل گل را نام تو وا مي كند * * * نام تو مي را طهورا مي كند
تو تلاوت را گلستان كرده اي * * * كوثري و ختم قرآن كرده اي
با تو مي گرييد شب ، شير خدا * * * با تو مي خنديد شمشير خدا
احمد عزيزي
زُهره برج حيا
از سراپرده عصمت ، گهري پيدا شد * * * كه جهان ، روشن از آن گوهر بي همتا شد
خُرَّما طرفه نسيمي كه ز انفاس خوشش * * * دامن خاك ، طرب خيز و طرب افزا شد
آفتابي ز شبستان رسالت بدميد * * * كه چو خورشيد ، جهانگير و جهان آرا شد
در رحمت بگشودند و سراپاي وجود * * * روشن از نور رخ فاطمه زهرا شد
گلشن عفت ازو رونق و آسايش يافت * * * پايه عصمت ازو محكم و پا بر جا شد
زُهره برج حيا ، شمسه ايوان عفاف * * * كه ز انوار رخش چشم جهان بينا شد
مژده ! كاندر شب ميلاد بتول عذرا * * * بر رخ خلق ، در لطف و عنايت وا شد
پرده چون حق زجمال ملكوتيش گرفت * * * مريم پرده نشين بر رخ او شيدا شد
خامه چون خواست ستايد گهر پاكش را * * * محو چون قطره ناچيز در آن دريا شد
217 |
در قيامت نكشد منت طوبي و بهشت * * * هر كه در سايه آن سرو سهي بالاشد
طبع خاموش « رسا » ، باز چو مرغان چمن * * * از پي تهنيت مقدم گل ، گويا شد
دكتر قاسم « رسا »
گلفروش
امشب تمام آينه ها را خبر كنيم * * * شب غنچه پرور است ، به شوقش سحر كنيم
از كوچه مي گذشت كسي گلفروش بود * * * گل مي خريم ، پنجره را بازتر كنيم
وقت شكفتن است و نشاط و از اين قبيل * * * ديگر چه لازم است كه كاري دگر كنيم
فردا اگر نه دست كريمش مدد كند * * * ماو دل غريب چه خاكي به سر كنيم ؟
گفتند گل برآمده و راست گفته اند * * * عشرت مفصل است سخن مختصر كنيم
محمدكاظم كاظمي
شور و مستي
اي معجرت از شب آفرينان * * * روشنگر روي مه جبينان
اي خانه كوچك گلينت * * * چون قبله آسمان نشينان
گرد آمده در سراچه تو * * * از خيل وجود بهترينان
218 |
بر خرمن نور عارض تو * * * خورشيد يكي ز خوشه چينان
اي در غم تو شراره پرور * * * چشم همه ترآستينان
اي از سخن نگفته تو * * * ميزان شده عقل نكته بينان
لبخند بزن در انتظاريم * * * يك سينه پر از ستاره داريم
محسن حسن زاده ليله كوهي
قصيده واره غريب
هر كس هر آن چه ديده اگر هر كجا تويي * * * يعني كه ابتدا تويي و انتها تويي
در تو خدا تجلي هر روزه مي كند * * * « آيينه تمام نماي خدا » تويي
ميلاد تو تولد توحيد و روشني است * * * اي مادر پدر ! غرض از روشنا تويي
چيزي نديده ام كه تو در آن نبوده اي * * * تا چشم كار مي كند اي آشنا ! تويي
نخل ولايت از تو نشسته چنين به بار * * * سرچشمه فقاهت آل عبا تويي
غير از علي نبود كسي همطراز تو * * * غير از علي نديد كسي تا كجا تويي
تو با علي و با تو علي روح واحديد * * * نقش علي است در دل آيينه ، يا تويي ؟
شوق شريف رابطه هاي حريم وحي * * * روح الامين روشن غار حرا تويي
219 |
ايمان خلاصه در تو و مهر تو مي شود * * * مكه تويي ، مدينه تويي ، كربلا تويي
زمزم ظهور زمزمه هاي زلال توست * * * مروه تويي ، قداست قدسي ! صفاتويي
بعد از تو هر زني كه به پاكي زبانزد است * * * سوگند خورده است كه خيرالنسا تويي
شوق تلاوت تو شفا مي دهد مرا * * * اي كوثر كثير ! حديث كسا تويي
آن منجي بزرگ كه در هر سحر به او * * * مي گفت مادرم به تضرع بيا ! تويي
آن راز سر به مهر كه « حافظ » غريب وار * * * مي گفت صبح زود به باد صبا تويي
هنگام حشر جز تو شفاعت كننده نيست * * * تنهاتويي شفيعه روز جزا تويي
در خانه تو گوهر بعثت نهفته است * * * راز رسالت همه انبيا تويي
« آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند » * * * بي تو چه مي كنند ؟ تويي كيميا تويي
قرآن ستوده است تورا روشن و صريح * * * يعني كه كاشف همه آيه ها تويي
درد مرا كه هيچ طبيبي دوا نكرد * * * ـ آه اي دواي درد دو عالم ! ـ دوا تويي
من از خدابه غير تو چيزي نخواستم * * * اي چلچراغ سبز اجابت ! دعا تويي
220 |
« پهلوشكسته اي تو و من دل شكسته ام » * * * دريابم اي كريمه كه دارالشفا تويي
ذكر زكيّه تو شب و روز با من است * * * بي تاب و گرم در نفس من رها تويي
كي مي كني نگاه به اين لعبتان كور * * * با من در اين سراچه بازيچه تا تويي
پيچيده در سراسر هستي نداي تو * * * تنها صدا بماند اگر ، آن صدا تويي
گفتم تو اي بزرگ ! خطاي مرا ببخش * * * لطفت نمي گذاشت بگويم « شما » تويي
باري ، كجاست بقعه قبر غريب تو ؟ * * * بر ما بتاب ، روشني چشم ما تويي
مرتضي اميري اسفندقه
ميلاد نور
فاطمه سرّ خفي ، ذكر جليّ است * * * فاطمه روح نبي ، جان علي است
فاطمه معناي اسماء خداست * * * فاطمه آيينه ايزدنماست
* * *
آدمي كي مي شناسد حور را ؟ * * * حور نه ، آن پاي تا سر ، نور را ؟
فاش گويم سرّ هستي فاطمه است * * * مظهر ايزدپرستي فاطمه است
گر نبود او ، آدم و حوا نبود * * * دستِ موسي و دمِ عيسي نبود
هستي من ، دين من در دست اوست * * * جان من بي باده و مي ، مست اوست
* * *
221 |
فاطمه ، اي زيب دامان نبي * * * فاطمه ، اي ميوه جان نبي
اي سپند چشم زخم تو جهان * * * وي طلايه دار تو پيغمبران
رنگ و بوي گل ز خُلق و خوي توست * * * مهر و مه آيينه دارِ روي توست
عاشقان ، مجنون و شيداي تواند * * * عارفان ، سرمست صهباي تواند
باغ از بوي تو خرم در بهار * * * باد ازشوق تو چون ما بي قرار
نغمه بلبل ، به شاخ گل ز توست * * * باغ از تو ، گل از تو ، بلبل ز توست
نام تو آرام بخش جان ما * * * ياد تو داروي ما ، درمان ما
* * *
جلوه خورشيد از لبخند توست * * * هر كه آزاده است او در بند تو
گر نبيند نور را خفاش كور * * * اين خطا باشد از آن اعمي ، نه نور
آستانت را غباري ، نُه فلك * * * فرش زير مقدمت ، بال ملك
فخرِ افلاك است جسم خاكي ات * * * آب و آيينه نشان پاكي ات
پاكي ات را هفت دريا شبنم است * * * دامنت سجاده صد مريم است
درگه تو كعبه اهلِ نياز * * * طاق ابروي تو محراب نماز
ياس ها شرمنده احساسِ تو * * * عطرآگين جنت از انفاس تو
فاطمه ، اي گوهر و گنج علي * * * شاهد شب هاي پررنج علي
* * *
شرمسار و روسياهم ، وايِ من * * * واي بر آباي من ، ابناي من
فاطمه ، اي خاتم دين را نگين * * * فاطمه ، اي رحمة للعالمين
درد بسيار است امّا كو مجال ؟ * * * تا بخوانم صد مقالت زين مقال !
فاطمه ، اي گوهر درياي دين * * * فاطمه ، اي لنگر عرش برين
اي سلاطين جهانت خاك راه * * * گوشوارِ گوشِ تو خورشيد و ماه
فخر افلاك است جسم خاكي ات * * * آب و آيينه نشان پاكي ات
پاكي ات را هفت دريا شبنم است * * * دامنت سجاده صد مريم است
اي فداي خاك پايت جانِ من * * * نيست ديگر خامه بر فرمانِ من
222 |
طبع از من سخت رو برتافته * * * آسمان و ريسماني بافته
شرم دارد با چنين شعري امير * * * گويدت زهرا ، مرا هم دست گير
امير غلامحسين برزگر خراساني « امير »
شكيباتر از همه
اي رتبه مقام تو ، بالاتر از همه * * * آيينه جلال تو ، گيراتر ازهمه
از سلسبيل و زمزم و از آب زندگي * * * كوثر كنار نام تو زيباتر از همه
اي دختر رسالت و اي همسر علي ! * * * اي مادر امامت و ولاتر ازهمه
از دامن تو نخل نجابت گرفت پا * * * سر سبز و باطراوت رعناتر از همه
بتهاي سيم و زر به كلامي شكسته شد * * * آنجا كه بود حرف تو گوياتر ازهمه
تنها به روزگار ، علي را تو بوده اي * * * هم سنگر عفيف و شكيباتر ازهمه
همراه و همنوا به فراز و نشيبها * * * وقتي كه بود خسته و تنهاتر از همه
ماييم راهيان طريقت به پاي جان * * * در امتداد راه تو پوياتر از همه
داريم چشم مرحمت از آستان تو * * * اي در حريم دوست پذيراتر از همه
عبدالعلي صادقي « صادقي »