بخش 10
رباعی ها و دوبیتی ها گلواژه ناب الگوی نهایی جشن ولادت گل محمدی بهار فیض لیله قدر تمام عشق جلوه ذات گوهر نبوّت گلواژه آفرینش جام فلق آیینه عشق صلوات کوثر عشق پیرو زهرا گُل نور خادم زهرا جلوه عاشقانه سرچشمه رحمت شفیع شیعیان شمع خوبان نوشته خدا گنج اسرار کوثر خاتم فروغ ازلی قدر و شرافت ام الحسنین ( علیهما السلام ) آفتاب سرمد دعوت روز مادر عید مادر دولت سرمد ماه سرمد بهار صلوات جشن فرح بخش میلاد گل عطر گل دریای کَرَم میلاد بتول جشن زهرا عید مادر مادر والاگهر محور وجود بوسه منشور نجات جانِ مصطفی نور دل هدیه قرآن سوره کوثر رحمت رحمان ام احمد گلواژه پیروزی آینه رحمت سوگ سروده ها بهانه دل آرزوی مدینه اشک آسمان یاس نیلوفری یاس یاسین بنفشه گفت اشک فضّه بی نشان گلزار وحی سرود رهایی یا فاطمة الزهرا در آرزوی مدینه یا زهرا ! داغ زهرا کهکشان نور نیمه شب آفتاب مدفن او در صحن فاطمیه قلب کساء آشیان در
223 |
رباعي ها و دوبيتي ها
گلواژه ناب
دُردانه بزم سرمدي ، فاطمه است * * * آيينه ذات احمدي ، فاطمه است
گلواژه ناب آفرينش زهراست * * * يك شاخه گُل محمدي ، فاطمه است
نسترن قدرتي
الگوي نهايي
خورشيد حريم كبريايي زهراست * * * آيينه انوار خدايي زهراست
از بهر تمامي زنان عالم * * * اسطوره و الگوي نهايي زهراست
نسترن قدرتي
جشن ولادت
از جرعه كوثر ولايت مستيم * * * يعني كه به آب و روشني پيوستيم
در خانه گُل ، جشن ولادت برپاست * * * امشب همه مهمان محمد هستيم
نسترن قدرتي
گل محمدي
امشب گل ياس سرمدي مي شكفد * * * آلاله سرخ احمدي مي شكفد
در دامن گل ، گلي زگلزار بهشت * * * يك باغ گل محمدي مي شكفد
نسترن قدرتي
224 |
بهار فيض
بهار فيض رحمان است ، زهرا * * * ترنم هاي قرآن است ، زهرا
صميمي تر زگل هاي بهاري * * * سرود سبز ايمان است ، زهرا
ميرعلي محمدنژاد
ليله قدر
يا فاطمه ! اي روشني ليله بدر * * * قدر تو نباشد اندر اندازه و قدر
فرمود امام ششم از منبع فيض : * * * درك تو بُوَد حقيقت ليله قدر ( 1 )
ميرعلي محمدنژاد
تمام عشق
علي از مصطفي ، حورا طلب كرد * * * يدالله از نبي ، زهرا طلب كرد
براي سَير در افلاك ايمان * * * تمام عشق را ، يك جا طلب كرد
ميرعلي محمدنژاد
جلوه ذات
اي جلوه ذات سرمد و فيض اله * * * شرمنده ام از معصيت و بار گناه
در روز جزا كه روز وانفسايي است * * * « يا فاطمه ! اشفعي لنا عندالله »
ميرعلي محمدنژاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قال الامام الصادق ( عليه السلام ) : « فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر » پس كسي كه فاطمه را آن طور كه حق معرفت اوست ، بشناسد ، شب قدر را درك كرده است . ( بحارالأنوار ، ج43 ، ص65 ) ؛ به نقل از كتاب نخل نجابت ، ص70
225 |
گوهر نبوّت
بر كوكب آسمان عصمت ، صلوات * * * بر فاطمه ، گوهر نبوت صلوات
بر مادر يازده امام بر حق * * * از صبح اَزل تا به قيامت صلوات
ميرعلي محمدنژاد
گلواژه آفرينش
اي نور ستاره ها و زيبايي ماه * * * گلواژه آفرينش و حشمت و جاه
يارب ! چه گلي شكفت در دامن عشق * * * « لا حول ولا قوة إلا بالله »
ميرعلي محمدنژاد
جام فلق
گنجينه حشمت و جلالي ، زهرا ! * * * آيينه حيّ لا يزالي ، زهرا !
در خلقت هست زتو دستي پيداست * * * در جام فلق ، آب زلالي ، زهرا !
ميرعلي محمدنژاد
آيينه عشق
آيينه عشق و عصمتي ، يا زهرا * * * سرسلسله محبتي ، يا زهرا !
ما ديده به احسان تو داريم به حشر * * * باشد كه كني عنايتي ، يازهرا !
ميرعلي محمدنژاد
226 |
صلوات
بر خاتم انبيا ، محمد صلوات * * * بر شير خدا ، علي امجد صلوات
بر ماه جمال حَسن و حُسن حسين * * * بر فاطمه ، نور چشم احمد ، صلوات
ميرعلي محمدنژاد
كوثر عشق
يا فاطمه ! اي خاك قدومت افلاك * * * تعبير حقيقت برون از ادراك
در فضل و كرامت تو اي كوثر عشق ! * * * فرموده نبي : فاطمه ! روحي بفداك
ميرعلي محمدنژاد
پيرو زهرا
ما عاشق پاينده و پابرجاييم * * * در فضل و شرف ، سرآمد دنياييم
در هردو جهان ، همين شرف مارا بس * * * در خطّ علي و پيرو زهراييم
ميرعلي محمدنژاد
گُل نور
حريم عشق ، روحاني است ، امشب * * * دل و ديده ، چراغاني است ، امشب
خديجه در بغل دارد گُل نور * * * فضاي مكّه نوراني است ، امشب
ميرعلي محمدنژاد
227 |
خادم زهرا
يا رب ! به ولاي مرتضي ما را بخش * * * بر نور دو چشم مصطفي ما را بخش
ما خادم و سرسپرده زهراييم * * * بر ماه سرير هل أتي ما را بخش
ميرعلي محمدنژاد
جلوه عاشقانه
چه دسته گلي به خانه آورد ، علي * * * از ختم رسل ، نشانه آورد ، علي
در خانه خود زخلق و خوي احمد * * * يك جلوه عاشقانه آورد ، علي
عبدالحسين اشعري
سرچشمه رحمت
گلبوته باغ مصطفي ، زهرا بود * * * آلاله داغ مرتضي ، زهرا بود
خورشيد بلند ، در شبستان وجود * * * سرچشمه رحمت خدا ، زهرا بود
مشفق كاشاني
شفيع شيعيان
شد پرده نشين پرده « لا » زهرا * * * آيينه نقشبند « الا » زهرا
گفتم : كه شفيع شيعيان كيست به حشر ؟ * * * برخاست ندا زعرش : زهرا ، زهرا
مشفق كاشاني
228 |
شمع خوبان
آن روز كه مجمع كِسا برپا بود * * * يك نكته در آن حلقه بسي زيبا بود
جبريل و رسول و بوتراب و حسنين * * * خوبان همه جمع و شمعشان زهرا بود
جواد تفويضي
نوشته خدا
ديروز خدا نوشته اي داد به من * * * از عشق تو باز ، رشته اي داد به من
صدبار كه گِرد نام تو چرخيدم * * * تسبيح تو را فرشته اي داد به من
ايوب پرندآور
گنج اسرار
زهرا كه كسي نشد ز قدرش آگاه * * * رازي است كه نيست سوي او كس را راه
يك دختر و گنج هاي اسرار و علوم * * * « لا حول ولا قوة إلا بالله
علي اصغر يونسيان « مُلتجي »
كوثر خاتم
بر كوثر خاتم النبيين ، صلوات * * * بر همسر سيدالوصيين ، صلوات
بر فاطمه محبوبه ذات ازلي * * * بر حجت حق به آل ياسين ، صلوات
علي اصغر يونسيان « مُلتجي »
229 |
فروغ ازلي
زهرا كه نمادي از فروغ ازلي است * * * در عرش برين ، آيتي از نور جلي است
عطر حسن و حسين و زينب دارد * * * هم خُلق محمداست و هم خوي علي است
محمدتقي مرداني « فراز »
قدر و شرافت
عالم صدف است و فاطمه گوهر اوست * * * گيتي عرض است و اين گهر جوهر اوست
در قدر و شرافتش همين بس كه زخلق * * * احمد پدر است و مرتضي شوهر اوست
فتح الله قدسي « فؤاد كرماني »
ام الحسنين ( عليهما السلام )
اي گلبن گلزار رسول ثقلين * * * كفو اسدالله امام الحرمين
نازم به تو يا فاطمه كز رتبه تويي * * * هم امّ ابيها و هم ام الحسنين
واصف بيدگلي
آفتاب سرمد
مستوره آفتاب سرمد ، زهراست * * * مقصود خدا زبعد احمد ، زهراست
بانوي شريف بانوان دو جهان * * * پرورده دامان محمد ، زهراست
غلامرضا مرادي
230 |
دعوت
بيا با حق شبي خلوت نماييم * * * به تقوا خويش را زينت نماييم
در اين بزم سراسر شور و احساس * * * بيا از فاطمه دعوت نماييم
محمد موحديان « اميد »
روز مادر
امشب كه شب ولادت فاطمه است * * * چشم همه بر عنايت فاطمه است
هم آمده روز مادر و هفته زن * * * هم عيد امام ( 1 ) و حضرت فاطمه است
محمد موحديان « اميد »
عيد مادر
امروز كه عرش و فرش را پيوند است * * * خشنود زمين و آسمان خرسند است
ميلاد امام و مادر او زهراست * * * روز زن و عيد مادر و فرزند است
محمد موحديان « اميد »
دولت سرمد
چون فاطمه را حق به محمد مي داد * * * او را خبر از دولت سرمد مي داد
جبريل به شاباش قدوم زهرا * * * يك دسته گل سرخ به احمد مي داد
محمّدعلي مجاهدي « پروانه »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تولد حضرت امام خميني ( قدس سره ) نيز 20 جمادي الثاني ، مقارن با ولادت حضرت فاطمه زهرا ( عليها السلام ) است .
231 |
ماه سرمد
امشب شب خشنودي احمد باشد * * * هنگام طلوع ماه سرمد باشد
برگير به درگاه خدا دست نياز * * * چون ضامن حاجات محمد باشد
مهدي پوستي « واله »
بهار صلوات
باشد شب شادي و بهار صلوات * * * بر شيعه صدّيقه رسد برگ نجات
در خانه مصطفي مَهي طالع شد * * * عالم زشرافتش گرفته است حيات
مهدي پوستي « واله »
جشن فرح بخش
اين جشن فرح بخش كه برپا باشد * * * از مرحمت خداي يكتا باشد
در بيستم ماه جمادي الثّاني * * * ميلاد شكوهمند زهرا باشد
احمد مشجّري « محبوب كاشاني »
ميلاد گل
درياي توكل است ، زهرا ، زهرا * * * سر فصل توسّل است ، زهرا ، زهرا
ميلاد گل است گل بريزيد به سر * * * فرمود نبي : گل است زهرا ، زهرا
سيّد رضا « مؤيّد »
232 |
عطر گل
اين جشن و سُرور سرمدي ما را بس * * * از فاطمه يك خوش آمدي ما را بس
فرمود نبي كه فاطمه مثل گل است * * * عطري زگل محمدي ما را بس
سيّد رضا « مؤيّد »
درياي كَرَم
لطف و كَرَم فاطمه ، دريا درياست * * * نورش همه جاست تا كه دنيا دنياست
اسم است دليل بر مسمّي زان رو * * * خود فاطمه ، فاطمه است ؛ زهرا زهرا
سيّد رضا « مؤيّد »
ميلاد بتول
عالم ز فروغ احمدي لبريز است * * * از جلوه حيّ سرمدي لبريز است
ميلاد بتول است و فضاي مكّه * * * از عطر گل محمّدي لبريز است
سيّد رضا « مؤيّد »
جشن زهرا
در وسعت سبز آسمان جا داريم * * * راهي به ستاره هاي بالا داريم
اين جذبه عارفانه بر ما خوش باد * * * برخيز و بخوان كه جشن زهرا داريم
ناهيد يوسفي
233 |
عيد مادر
تابيدن آفتاب باور ، تبريك * * * جاري شدن چشمه كوثر ، تبريك
بر رهبر ما كه عطر زهرا دارد * * * ميلاد امام و عيد مادر ، تبريك
غلامرضا سازگار « ميثم »
مادر والاگهر
اي مشعل نور ناب ! چشمت روشن * * * اي وارث آفتاب ! چشمت روشن
آمد به جهان مادر والاگهرت * * * اي رهبر انقلاب ! چشمت روشن
غلامرضا سازگار « ميثم »
محور وجود
گفتند كه محور وجودي ، زهرا ! * * * يك باغ پر از ياس كبودي ، زهرا !
گفتند هزار نكته و درماندند * * * از اين كه بگويند چه بودي ، زهرا !
ايوب پرندآور
بوسه
داني زچه سلطان رُسُل فخر عرب * * * زد بوسه به دست دختر خود به ادب
يعني كه بنازمش كه پرورد اين دست * * * پوري چو حسين و دختري چون زينب
علي اكبر « خوشدل » تهراني
234 |
منشور نجات
دل ، تشنه جام رحمت فاطمه است * * * جان ، شيفته ولايت فاطمه است
منشور نجات و دوري از آتش چيست ؟ * * * فرمود نبي ، محبّت فاطمه است ( 1 )
محمدجواد غفورزاده « شفق »
جانِ مصطفي
تو اسوه عصمت و حيايي ، زهرا ! * * * آيينه ذات حق نمايي ، زهرا !
بر دست تو بوسه مي زند پيغمبر * * * چون جوهر جانِ مصطفايي ، زهرا !
محمدعلي مرداني
نور دل
آيينه حق نماي سرمد ، زهراست * * * بر جمله جهانيان سرآمد ، زهراست
اُمُّ النجبا ، شفيعه روز جزا * * * نور دل حضرت محمد ، زهراست
غلامحسين رجبيان
هديه قرآن
من معتقدم تو هديه قرآني * * * سوغات خداي خوب « الرّحماني »
هم سوره « مريمي » و هم آيه « نور » * * * هم معني « هل أتي علي الإنسانـ » ـي ايوب پرندآور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) : « يا سلمان ! مَنْ أحبَّ فاطمةَ فَهُوَ فِي الجَنّةِ مَعي وَمَنْ أبْغَضَها فَهُو في النّار » ؛ اي سلمان ! هركس فاطمه ، دخترم را ، دوست داشته باشد در بهشت با من است و هركس با او دشمني ورزد ، در آتش است . ( بحارالأنوار ، ج27 ، ص116 ) .
235 |
سوره كوثر
بر آينه جمال داور ، صلوات * * * بر آبروي آل پيمبر ، صلوات
بر فاطمه اي كه شد به شأنش نازل * * * از سوي خدا ، سوره كوثر ، صلوات
محسن حافظي
رحمت رحمان
بر عالميان رحمت رحمان ، زهراست * * * در هردو جهان سَروَرنسوان ، زهراست
نوري كه دهد شاخه طوبي از اوست * * * كوثر كه خدا گفته به قرآن ، زهراست
حبيب الله چايچيان « حسان »
ام احمد
سرّ ابد و بقاي سرمد زهراست * * * در گلشن جان گل محمد زهراست
احمد كه دم از « من از حسينم » مي زد * * * ديگر چه عجب كه امّ احمد زهراست
حبيب الله چايچيان « حسان »
گلواژه پيروزي
اي مرز رهايي از جفا يا زهرا * * * گلواژه پيروزي ما يا زهرا
با نام تو تا مسلخ عشق آمده ايم * * * اي مادر سرخ كربلا يا زهرا
علي اكبر پورمند
236 |
آينه رحمت
زهرا كه حيا نهفته در فطرت اوست * * * درياي گُهر ، آينه رحمت اوست
فرمود كه ارزنده ترين زينت زن * * * تقوا و حجاب و عفت و عصمت اوست
احد دِه بزرگي
237 |
سوگ سروده ها
بهانه دل
دل غريب من از گردش زمانه گرفت * * * به ياد غربت زهرا شبي بهانه گرفت
شبانه بغض گلوگير من كنار بقيع * * * شكست و ديده ز دل اشك دانه دانه گرفت
زپشت پنجره ها ديدگان پر اشكم * * * سراغ مدفن پنهان و بي نشانه گرفت
نشان شعله و درد و نواي زهرا را * * * توان هنوز ز ديوار و بام خانه گرفت
مصيبتي است علي را كه پيش چشمانش * * * عدو اميد دلش را به تازيانه گرفت
چه گفت فاطمه كان گونه با تأثر و غم * * * علي مراسم تدفين او شبانه گرفت ؟
فراق فاطمه را بوتراب باور كرد * * * شبي كه چوبه تابوت را به شانه گرفت
سيد فضل الله قدسي
آرزوي مدينه
شرار غم ز وجودم زبانه مي گيرد * * * ز گريه مرغ دلم آب و دانه مي گيرد
نه آرزوي بهشتم بود نه شوق وطن * * * دلم به ياد مدينه بهانه مي گيرد
238 |
ز هر نشانه گذر كرد و با هزار نگاه * * * سراغ از آن حرم بي نشانه مي گيرد
سلام باد به شهري كه نام روح فزايش * * * به هر دلي كه شكسته است خانه مي گيرد
سلام باد بر آن داغديده بانويي * * * كه عرض تسليت از تازيانه مي گيرد
محمد حيدري
اشك آسمان
بر احوالم ببار اي ابر اشك از آسمان امشب * * * كه من با دست خود سازم گلم در گل نهان امشب
مكن اي ديده منعم گر به جاي اشگ خون بارم * * * كه مي گريم من از هجران زهراي جوان امشب
حسن نالان ، حسين گريان ، پريشان زينبين از غم * * * چسان آرام بنمايم من اين بي مادران امشب
نشينم تا سحرگه بر سر قبرت من دل خون * * * چو بلبل از فراقت سر كنم آه و فغان امشب
گرفتم آنكه برخيزم به سوي خانه برگردم * * * چه گويم گر زمن خواهند مادر كودكان امشب
زمين با پيكر رنجيده زهرا مدارا كن * * * كه اين پهلو شكسته بر تو باشد ميهمان امشب
محمّدعلي « تابع »
239 |
ياس نيلوفري
ديده شد درياي خون گوهرنمي دانم چه شد ؟ * * * دل به جان آمد ولي دلبر نمي دانم چه شد ؟
لاله ها در خون نشسته از فراق باغبان * * * نرگس بيمار در بستر نمي دانم چه شد ؟
محرم گلهاي اين باغم ولي در كوچه باغ * * * ياس من شد رنگ نيلوفر نمي دانم چه شد ؟
زهرة الزهراي من وقتي كه شد نقش زمين * * * آسمان شد نيلگون ديگر نمي دانم چه شد ؟
دختر وحي و نبوت فضه را مي زد صدا * * * فضه گريان بود پشت در نمي دانم چه شد ؟
آب شد شمع وجود من مپرس از ماجرا * * * سوخت آن پروانه خاكستر نمي دانم چه شد ؟
سرگذشت گلبن عصمت همه پاييز بود * * * سرنوشت غنچه پرپر نمي دانم چه شد ؟
ارغواني ديد وقتي بوسه گاه خويش را * * * سينه سوزان پيغمبر نمي دانم چه شد ؟
محمدجواد غفورزاده « شفق »
ياس ياسين
چه شد اي باغ كه شمشاد جوان پير شده است * * * بيد ، مجنون شده و سرو ، زمين گير شده است
آخر اي نخل برومند ، سري بالا كن * * * از چه گيسوي تو چون اشك ، سرازير شده است
يك چمن لاله پرپر شده در دامن دشت * * * داغ هاي جگر كيست كه تكثير شده است
بگذاريد فراگير شود آتش غم * * * « دل درين شعله فرهيخته ، اكسير شده است »
در سكوت سحري آنچه تصوّر بكني * * * غم و اندوه درين آينه ، تصوير شده است
240 |
بگذر از غنچه و بگذار بسوزد با شمع * * * دست بر دامن پروانه مزن ، دير شده است
زودتر از همه پيوست به ياسين ، گل ياس * * * باغبان ! گلشن هستي زبر و زير شده است
محمدجواد غفورزاده « شفق »
بنفشه گفت
بنفشه مي رود از اين چمن ، قيام كنيد * * * گلاب و آينه از چشم خويش ، وام كنيد
بنفشه تازه گرفته است اُنس با پاييز * * * براي بدرقه اش كمتر ازدحام كنيد
بنفشه رفت و به گل هاي ارغوان پيوست * * * سزد چو لاله شما خونِ دل به جام كنيد
بنفشه رفت ، شما چون ستاره پروين * * * روا بُود كه به خود خواب را حرام كنيد
بنفشه گفت كه اين نيست رسم گل چيدن * * * معاشران ، پس از اين ترك اين مرام كنيد
بنفشه پشت در ، اين درس را به ما آموخت * * * كه سينه را سپرِ ياري امام كنيد
بنفشه گفت ، در اين باغ هر چه بود گذشت * * * خداي را حذر از روز انتقام كنيد
بنفشه گفت ، در آن سوي باغ منتظرم * * * كه با نسيم سحر ياد از اين پيام كنيد
241 |
بنفشه گفت ، نه تنها به آسمان كبود * * * به رنگ نيلي دريا هم احترام كنيد
بنفشه گفت كه با مهر عترت ياسين * * * مگر محبت خود را به ما تمام كنيد
بنفشه دل نگران چهار نسترن است * * * به باغباني اين غنچه ها قيام كنيد
بنفشه چشم به راه دو دستِ نوراني است * * * بر اين بنفشه ، بر آن دست ها سلام كنيد
بنفشه گفت ، از امروز هر شقايق را * * * شفق خطاب كنيد و بنفشه نام كنيد
محمدجواد غفورزاده « شفق »
اشك فضّه
چرا بانوي من امروز از جا برنمي خيزي ؟ * * * زاشك فضّه و افغان اسما برنمي خيزي ؟
به هنگامي كه خوابيدي تو خود گفتي : صدايم كن * * * صدايت مي كنم آهسته اما برنمي خيزي ؟
پس از يك چند بي خوابي مگر در خواب خوش رفتي * * * كه با فرياد زينب نيز از جا برنمي خيزي ؟
چنان هر روز حاضر كرده ام آب وضويت را * * * بود وقت نماز ظهر آيا برنمي خيزي ؟
حسن بالاي سر گريد چرا سر برنمي گيري * * * حسين افتاده بر پايت كه برپا برنمي خيزي ؟
242 |
صداي كوبه در مي رسد گويا علي آمد * * * نه بهر من چرا از بهر مولا برنمي خيزي ؟
سيّد رضا « مؤيّد »
بي نشان
پرستوي مهاجرم چرا زلانه مي روي * * * اگر زلانه مي روي چرا شبانه مي روي
قرار من شكيب من مهاجر غريب من * * * فداي غربتت شوم كه مخفيانه مي روي
حيات جان اميد من علي بود زتو خجل * * * كه با كبودي بدن زتازيانه مي روي
كبوتر شكسته پر مرا به همرهت ببر * * * چرا بدون همسرت زآشيانه مي روي
الا به رخ نشانه ات مگر شكسته شانه ات * * * كه موي زينبين خود نكرده شانه مي روي
فتاده بر دلم شرر كه تو در اين دل سحر * * * زهمسرت غريب تر برون زخانه مي روي
هُماي بي ترانه ام چرا زآشيانه ام * * * به كوي بي نشان خود پُر از نشانه مي روي
چهار طفل خونجگر زنند در غمت به سر * * * تو بر زيارت پدر چه عاشقانه مي روي
غلامرضا سازگار « ميثم »
گلزار وحي
بيمارت اي علي جان جز نيمه جان ندارد * * * ميلي به زنده ماندن در اين جهان ندارد
غم چون نسيم پائيز برگ و بر مرا ريخت * * * اين لاله بهاران غير از خزان ندارد
بگذار تا بميرد ، زين باغ پر بگيرد * * * مرغي كه حق ماندن در آشيان ندارد
خواهم كه اشك غربت از چهره ات بگيرم * * * شرمنده ام كه ديگر دستم توان ندارد
هركس سراغم آمد با او بگو كه زهرا * * * قدرش عيان نگرديد قبرش نشان ندارد
غلامرضا سازگار « ميثم »
243 |
سرود رهايي
دلم گرفته درين وسعت ملال ، بلال * * * اذان بگوي خدا را ، اذان بلال ! بلال
سكوت تلخ تو ، با درد همنشينم كرد * * * اذان بگوي و ببر از دلم ملال ، بلال
من و تو شعلهوريم از شرار فتنه ، بيا * * * براي اين همه غربت چو من بنال ، بلال
هنوز ياد تو ، در خاطر زمان جاري است * * * از اين گذشته روشن به خود ببال ، بلال
دوباره بانگ اذان در مدينه مي پيچد ؟ ! * * * سكوت نيست جواب چنين سؤال ، بلال
اذان اگر تو نگويي ، نماز مي ميرد * * * بخوان سرود رهايي ، بخوان بلال ! بلال
اذان بگو به بلنداي قامت توحيد * * * كه دشمنت ندهد بعد از اين مجال ، بلال
كبوتر حرم عشق ! بال و پر واكن * * * به شوق آمدنِ لحظه وصال ، بلال
بخوان كه عمر گل باغ عشق ، كوتاه است * * * چو آفتاب كه دارد سر زوال ، بلال
براي مرغ مهاجر ، زكوچ بايد گفت * * * بخوان سرود غم انگيز ارتحال ، بلال
سرود سبز تو ، با خشم سرخ من مانَد * * * به يادگار براي علي و آل ، بلال
محمّدعلي مجاهدي « پروانه »
يا فاطمة الزهرا
بي تو چه كند مولا يا فاطمة الزهرا * * * افتاده علي از پا يا فاطمة الزهرا
بعد از تو علي از پاي افتاد و زغم خوكرد * * * با خانه نشيني ها ، يا فاطمة الزهرا
شب ها به مزار تو مي گريد و مي سوزد * * * چون شمع زسرتا پا ، يا فاطمة الزهرا
چون محرم رازي نيست با چاه سخن گويد * * * تنهاست علي ، تنها ، يا فاطمة الزهرا
244 |
وقت است كه از رحمت دستي زعلي گيري * * * افتاده زپا مولا ، يا فاطمة الزهرا
رفتي و علي بي تو بيت الحزني دارد * * * پرناله و پرغوغا ، يا فاطمة الزهرا
برخاك مزار تو خون ريخت به جاي اشك * * * از ديده خون پالا ، يا فاطمة الزهرا
دامان علي از اشك پركوكب و اختر شد * * * در آن شب محنت زا ، يا فاطمة الزهرا
بر خرمن جان او چون شعله شرر مي زد * * * مي ريخت چو آب اسما يا فاطمة الزهرا
درخاك چسان خفتي كاين خود ز محالات است * * * در قطره رود دريا يا فاطمة الزهرا
هم وصف تو ناممكن هم قدر تو نامعلوم * * * هم قبر تو ناپيدا ، يا فاطمة الزهرا
محمّدعلي مجاهدي « پروانه »
در آرزوي مدينه
مرا به خانه زهراي مهربان ببريد * * * به خاك بوسي آن قبر بي نشان ببريد
اگر نشاني شهر مدينه را بلديد * * * كبوتر دل ما را به آشيان ببريد
مرا اگر شَوَم از دست برنگردانيد * * * به روي دست بگيريد و بي امان ببريد
كجاست آن جگر شرحه شرحه تا كه مرا * * * به سوي سنگ مزارش ، كشان كشان ببريد
مراكه مِهر بقيع است در دلم چه شود * * * اگر به جانب آن چار كهكشان ببريد
نه اشتياق به گل دارم و نه ميل بهار * * * مرا به غربت آن هيجده خزان ببريد
كسي صداي مرا در زمين نمي شنود * * * فرشته ها ! سخنم را به آسمان ببريد
افشين علاء
245 |
يا زهرا !
داغت آتش زده بر جان و تنم ، يا زهرا ! * * * شعله ها سركشد از پيرهنم ، يا زهرا !
از غم مرگ تو داغي كه مرا گشته نصيب * * * آتش افروخته در جان و تنم ، يا زهرا !
بعد فقدان تو اي نوگل گلزار وجود * * * سير از گردش باغ و چمنم ، يا زهرا !
شامگاهان به سر قبر تو با حال پريش * * * همدم ناله و درد و مِحَنم ، يا زهرا !
نونهالان تو حيران و پريشان و خموش * * * بي تو خاموش شده انجمنم ، يا زهرا !
يك طرف ناله زينب ز دلم بُرده قرار * * * يك طرف اشك حسين و حسنم ، يا زهرا !
رفتي و بي تو شدم يكه و تنها و غريب * * * چه كنم بي تو غريب وطنم ، يا زهرا !
عباس براتي پور
داغ زهرا
ديشب به سوگ ام ابيها گريستم * * * با خويشتن نشستم و تنها گريستم
بعد از نبي كه ديده و دل غرقه شد به خون * * * با درد وداغ حضرت زهرا گريستم
از آتشي كه بر جگر مرتضي نشست * * * توفان ز دل برآمد و دريا گريستم
همراه با خليل و حكيم و مسيح و نوح * * * هم سوي چشم مريم عذرا گريستم
در شعله زار آه حسن ، ناله حسين * * * تن را به شعله دادم و جان را گريستم
شدخشك ، چشمه ساردل وچشم من ز اشك * * * زين داغ ، پس به دامن شب ها گريستم
مشفق كاشاني
كهكشان نور
علي آن شب زداغ سينه لبريز * * * تن خورشيد را يارب ! كجا بُرد
به دوش خسته اش يك كهكشان نور * * * جدا زين خاكدان تا ناكجا برد
246 |
غم زهرا و درد بي كسي را * * * شب آن شب تا حريم كبريا برد
نمي گنجيد در خاك آن تن پاك * * * علي جانِ جهان را تا خدا برد
گلي پرپر به دست باغبان ، آه ! * * * نسيم از بوستان مصطفي برد
غدير از جنبش و جوشش فروماند * * * فراتي از عطش تا كربلا برد
حديث ماتمش را پيك افسوس * * * ز يثرب تا شبستان حرا برد
خدايا ! پرده از اين راز بردار * * * كه زهرا را علي آن شب كجا برد
مشفق كاشاني
نيمه شب
چرا امشب علي سالار مردان زار مي گريد * * * ز ابر ديدگان با آه آذر بار مي گريد
كسي كز برق تيغش خرمن جان عدو سوزد * * * چرا مانند ابر نوبهاران زار مي گريد
پناه بي پناهان و فروغ خانه هستي * * * چرا در خانه بي ياور به شام تار مي گريد
چه روداده مگر در مهبط وحي خدا امشب * * * كه در آن رهبر دين حيدر كرار مي گريد
يقين بيداد امت كشته زهراي جوانش را * * * كنون از جور و ظلم امت خونخوار مي گريد
مگر ديده است بازو بند نيلي فام زهرا را * * * كه مولا نيمه شب با چشم گوهر بار مي گريد
در و ديوار هم محزون بود از ماتم زهرا * * * از آن رو با علي امشب در و ديوار مي گريد
247 |
نه تنها گريد از فقدان زهرا حيدر كرار * * * كه در جنت زداغش احمد مختار مي گريد
نه تنها حجت حق بهر زهرا گريه ها دارد * * * كه « شاهد » زين مصيبت روز و شب بسيار مي گريد
شهيد حسين آستانه پرست « شاهد »
آفتاب مدفن او
توان واژه كجاو مديح گفتن او ؟ * * * قلم كه قاري گنگ است در سرودن او
كشاندنش به صحاري شعر ، ممكن نيست * * * كميت معجزه لنگ است پيش توسن او
چه دختري ! كه پدر پشت بوسه ها مي ديد * * * كليد گلشن فردوس را به گردن او
چه مادري ! كه به تفسير درس عاشورا * * * حريم مدرسه كربلاست ، دامن او
بميرم ! آنهمه احساس بي تعلق او * * * كه بار پيرهني را نمي كشد تن او
دمي كه فاطمه تسبيح گريه بردارد * * * پيام مي چكد از چلچراغ شيون او
از آن ز ديده ما ، در حجاب خواهدبود * * * كه چشم رانزند آفتاب مدفن اورا
غلامرضا شكوهي
248 |
در صحن فاطميه
اي اشك مهلتي دل غمگين و خسته را ! * * * چشمان غم گرفته در خون نشسته را
مولا كنار فاطمه بدرود مي كند * * * با بند بند خويش نگاهي گسسته را
بر دوش مي گذارد و از خانه مي برد * * * امشب علي حقيقت پهلو شكسته را !
از كوچه هاي شهر كه رد مي شود ، غمي * * * در شعله مي برددل درهاي بسته را
او را به خاك تيره . . . نه ! پرواز مي دهد * * * در آسمان كبوتر از بند رسته را
در صحن فاطميه كنون حال ديگري است * * * شوريدگان سينه زن دسته دسته را
محمود سنجري
قلب كساء
اگر چه تحت كسا يك حديث جاي تو بود * * * هميشه قلب رسول خدا كساي تو بود
تو مثل نبض نبي در حريم قلب رسول * * * كنار كوثر وحي خدا سراي تو بود
بهشت بودي و گلهاي سبز و سرخت نيز * * * بهار عاطفه باغ دستهاي تو بود
249 |
طنين ناله مولا كه ريخت در دل چاه * * * جگر خراش ترين بغض در صداي تو بود
شكسته قامت تو ايستاده قامت بست * * * نماز را كه علي روح مقتداي تو بود
فداي آن همه زخمي كه از نهايت درد * * * هميشه دست علي بهترين عصاي تو بود
غريب مي روي اي ياس دامن ياسين ! * * * كدام خاطره جز درد آشناي تو بود
تو در كنار علي بودي و فقط او بود * * * كه تا مسافرت خاك ، پا به پاي تو بود
فقط نگاه علي بود در شب توديع * * * كه سوگوارترين ابر در عزاي تو بود
تو اي قتيل مقدس ! قسم به جان رسول * * * كه نقش آينه راز با خداي تو بود
تو را به جان جگر گوشه ات قسم درياب * * * سر ارادت ما را كه در هواي تو بود
نشست ديده احساس من به درگاهي * * * كه فرشي از عطش بوسه زير پاي تو بود
غلامرضا شكوهي
آشيان درد
آن شب كه دفن كرد علي بي صدا تورا * * * خون گريه كرد چشم ملك در عزا تو را
در گوش چاه گوهر نجوا نمي شكست * * * اي آشيان درد ، علي داشت تا تو را
250 |
اي مادر پدر ، غمش از دست برده بود * * * همراه خود نداشت اگر مصطفي تورا
زين درد سوختيم كه اي زهره منير * * * كتمان كند به خلوت شب مرتضي تو را
ناموس دردهاي علي بودي و چو اشك * * * پنهان نمود غيرت شير خدا تو را
دفن شبانه تو كه با خواهش تو بود * * * فرياد روشني است زچندين جفا تورا
خم كرد اي يگانه سپيدار باغ وحي * * * اين هيجده بهار پر از ماجرا تو را
تحريف دين ، فراق پدر ، غربت علي * * * انداخت اين سه درد مجسم ز پا تو را
نامت نهاد فاطمه كان فاطر غيور * * * مي خواست از تمامي عالم جدا تو را
در شط اشك روح تو هر چند غوطه خورد * * * رفع عطش نكرد فرات دعا تو را
دادند در بهاي فدك ، آخر اي دريغ * * * گلخانه اي به گستره كربلا تو را
پهلو شكسته اي و علي با فرشتگان * * * با گريه مي برند به دارالشفا تورا
دارالشفاي درد جهان خانه علي است * * * زين خانه مي برند ندانم كجا تو را
قادر طهماسبي « فريد »
251 |
گل محمدي من
گلي كه عالم از او تازه بود پرپر شد * * * يگانه كوكب باغ وجود پر پر شد
شب شهادت زهرا علي به خود مي گفت : * * * گل محمدي من چه زود پر پر شد
خزان چه كرد كه در چشم اشكبار علي * * * تمام گلشن غيب و شهود پر پر شد
به باغ حسن كدام آفتاب ناب افسرد * * * كه در مدار افق هر چه بود پر پر شد
براي تسليت اهل باغ آمده بود * * * شقايقي كه به صحرا كبود پر پر شد
نشان ز پاكي روح لطيف فاطمه داشت * * * بنفشه اي كه سحر در سجود پر پرشد
ز فيض صحبت او رنگ و بوي عزت داشت * * * گلي كه تشنه ميان دو رود پر پر شد
زكريا اخلاقي
شبنم احساس
از لاله ها روايت احساس را شنيد * * * تا بانگ « اي برادر » عباس را شنيد
وقتي كنار علقمه با حس تازه رفت * * * گل نغمه هاي تازه و حساس را شنيد
252 |
اشكم ، زلال و ساده به دامان فروچكيد * * * قلبم ، صداي غربت احساس را شنيد
گفتم شكفت زخم دلم ، مثل اشك ها * * * وقتي سكوت زخمي دستاس را شنيد
گل هم براي شبنم احساس گريه كرد * * * تا زخم هاي دست پرآماس را شنيد
فصل شكوفه بود كه غم بر دلم نشست * * * در كوچه تا حديث گل ياس را شنيد
محمد شجاعي
احترام نام فاطمه
وقتي كه نام فاطمه را احترام كرد * * * بر جان خويش آتش دوزخ حرام كرد
عمرش اگرچه مطلع زيبنده اي نداشت * * * آن را بدل به زيور حسن ختام كرد
آزاده بود شيوه آزادگان گزيد * * * او انتخاب روضه دارالسلام كرد
بنهاد دست بر سر و با تيغ باژگون * * * افكنده چشم روي به سوي امام كرد :
من بودم آنكه زهر به جام دل تو ريخت * * * من بودم آنكه خصم تو را شادكام كرد
گفت آن امير مهر بيا در پناه ما * * * بر تو خداي رحمت خود را تمام كرد
صد آفرين به عزم تو اي رادمرد عشق * * * حرّي چنان كه مادرت آزاده نام كرد
محمد شجاعي