بخش 12
امام مجتبی ( علیه السلام ) گل سروده ها قرة العین مصطفی نور چشم مصطفی در نعت شاه دین حسن ( علیه السلام ) آیت نور همای سعادت بهتر از این آیت نور روزگار صلح حجت دیگر کتاب حسن خدا کمال حسن خدا ای گوشواره عرش الهی ! صلح قیام آفرین بلندای رحمت جشن بزرگ آیینه وجه حسن جلوه حُسن حَسَن این حسن کیست یوسف آل محمد ( صلّی الله علیه وآله ) ودیعه ماه خدا یوسف گل پیرهن آسمان صبر بهانه نجات مرد دیگری پرورده است آینه از فرط تجلی شکست اشرف اولاد رسول ( صلّی الله علیه وآله ) جمال حَسَن رهبر تویی آیت رب ملکوت
265 |
امام مجتبي ( عليه السلام )
267 |
گل سروده ها
قرة العين مصطفي
بوعلي آن كه در مشام ولي * * * آيد از گيسوانش بوي علي
قرة العين مصطفي او بود * * * سيّد القوم اصفيا او بود
آن چنان دُر در آن صدف او بود * * * انبيا را بحق خلف او بود
جگر و جان ، علي و زهرا را * * * ديده و دل ، حبيب و مولي را
چون بهار است بر وضيع و شريف * * * منصف و خوب رو و پاك و لطيف
در سيادت شرف مؤيد اوست * * * در رسالت رسول و سيّد اوست
نسبش در سيادت از سلطان * * * حسبش در سعادت از يزدان
سنايي غزنوي ( حدود 473 ـ 525 تا 545 هـ . ق )
نور چشم مصطفي
نورچشم مصطفي و مرتضي * * * شمع جمع انبياء و اوليا
جمع كرده حُسن خلق و حُسن ظنّ * * * جمله افعال چون نامش حسن
روي او در گيسوي چون پرّ زاغ * * * همچو خورشيدي همه چشم و چراغ
268 |
در مروّت چون جهان پرپيچ ديد * * * خواست تا جمله ببخشد هيچ ديد
جدّ وي كز وي دو عالم بود پُر * * * ساختي خود را براي او شتر
در نمازش بر كتف بنشاندي * * * قرّة العين نمازش خواندي
اين چنين عالي اب و جد كان اوست * * * جمله آفاق ابجدخوان اوست
آن لبي كو شير زهرا خورد باز * * * مصطفي دادش بدان لب بوسه باز
زهر را با جدّ خود شد اين پسر * * * قتل را شد آن دگريك با پدر ( 1 )
عطّار نيشابوري ( 537 ـ 627 هـ . ق )
در نعت شاه دين حسن ( عليه السلام )
از زلف و خط و قد و خد پيوسته دارد ماه من * * * مشكي به عنبر برده سر ، سروي مرتب با سمن
از غيرت رخسار او وز حسرت گفتار او * * * پيچيده مه ، رخ در كَلَف ( 2 ) درمانده در قعر عدن
لعل لب و ريحان خط دُرج و دُرش مي پرورد * * * در غنچه گل ، در نافه بو ، در ني شكر ، گل در چمن
در شهر و در بازار و كو از جلوه و از گفتوگو * * * يعقوب دارد كو به كو صد يوسف گل پيرهن
تير خدنگ غمزه اش ناز و نياز عشوه اش * * * گيرد درون سينه جا ، آرد برون جان از بدن
تا ديدم آن ميم دهان ، چون دال قدّم شد كمان * * * حيرانم از تنگي آن ، در آن چه سان گنجد سخن ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شباهت امام حسن ( عليه السلام ) با پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در مسموم شدن و شباهت امام حسين ( عليه السلام ) با حضرت علي ( عليه السلام ) در شهادت .
2 . كَلَف : پستي و بلندي هاي درون ماه كه روي ماه را لكه دار كرده است .
269 |
نوش لبش ، مهر رُخش ، عِقد دُرش پيدا كند * * * شهد از قصب ، مه بر فلك ، گل در چمن ، دُر در يمن
از قوّت رفتار او ، از لذّت گفتار او * * * بالد به خود سرو سهي ، آرام گيرد جان به تن
عاشق به وصف روي او ، هر دم دُرافشاني كند * * * آري ز شوق گل شود ، بلبل غزلخوان در چمن
از عارض چون مشتري ، دل را ربوده آن پري * * * چشمش پس از غارت گري ، افكنده در چاه ذقن
اي نطق شو گوهرفشان ، اي خامه شو عنبرنشان * * * كن روي اميد از كسان ، در نعت شاه دين حسن
شاهي كه جبريل امين ، بر درگهش سايد جبين * * * ذاتش بودقطب زمين ، نامش بود فخر زمن
شاه سرير اصطفا ، مِهر سپهر ارتضا * * * طوباي باغ لافتي ، برهان شك و ريب و ظن
از عرش آمد بر زمين ، شام و سحر روح الامين * * * تا مهد جنباند ببين ، قدر و كمالش در زمن
از ضربت تيغ و سنان ، در دفع خصم بدگمان * * * از قالب شير ژيان ، بركنده سر ، افكنده تن
سبط رسول مجتبي ، نور دو چشم مرتضي * * * گل دسته خيرالنسا ، فخر زمين ، شاه زمن
شاهي كه از نصّ جلي ، قدرش نمي ماند خفي * * * در جنّتش جاري بود ، نهر مصفّا از لبن
بهر چراغ روضه اش ، وز بهر شمع قبّه اش * * * نور هدي آمد ضيا ، صحن فلك باشد لگن
270 |
از هيبتش ، از شوكتش ، از حشمتش ، از صولتش * * * معيار ديوان قضا ، سازد چو قدرش ممتحن
مستوفي جودش اگر ، در بيع كالاي جهان * * * از مرزبان كن فكان ، خواهد عطا بهر ثمن
صرّاف گنجور قضا ، سازد حواله كآورد * * * خورشيد زر ، معدن گهر ، نيسان دُرَر ، مرجان عدن
قوّت فزاي گلستان ، راحت رسان انس و جان * * * خجلت فزاي بحر و كان ، رونق ده سَلْوي و من
از شرم مهر روي او ، از گيسوي دلجوي او * * * شد در كلف مه بر فلك ، در نافه شد مشك ختن
ذات همايون فال او ، نام طرب افزاي او * * * شد دافع رنج و الم ، شد قالع درد و محن
از سوزن رنج و عنا ، از تار و از پود بلا * * * دوزد قضا بر قامت بدخواه او هر دم كفن
شد گوشوار عرش دين ، از ذات اين درّ ثمين * * * بر خاتم دولت نگين ، نامش بود بي شك و ظن
ذاتش بود از جدّ و اب ، مر آفرينش را سبب * * * بر صفحه هستي بود ، اين سان نشان از ما و من
نخل امل را « لامعا » از حبّ آل آمد ثمر * * * روز جزا نقد عمل ، در حبّشان شد مرتهن
حُبّ نبي و عترتش ، در جان و دل دارد مَقَر * * * حاشا گر آن جا بگذرد ، گفته نبي حب الوطن
لامع درمياني ( 1076 ـ حدود 1136 هـ . ق )
271 |
آيت نور
خانه شير خدا مركز وجد است و سرور * * * هركه را مي نگري غرق شعف باشد و شور
مصطفي همچو علي ، هست زشادي مسرور * * * زآنكه از برج بتول است عيان ، آيت نور
اندر اين لحظه ، كه نيمي شده از ماه صيام جلوه گر مي شود از جانب حق ، ماه تمام آري ، امشب شب ميلاد شه دين حسن است * * * مظهرحُسن وحسن ، آنكه بهوجه حسن است
خوب احساني از آن محسن كُل ، ذوالمنن است * * * دومين حجت و اول گل صحن چمن است
قل هوالله احد ، مظهر فيض صمد است گلشن فاطمه را تازه گل سرسبد است پسر اول زهرا بود و شير خدا * * * هست دوم وصي ختم رسل ، مير هدي
سومين خسرو دين ، چارمي آل كسا * * * خامس آل عبا راست ، برادر ز وفا
سبط اكبر ، ز نبي ، رهبر سرمد باشد يوسف مصر دل آل محمد باشد آمد آن شه كه بود مظهر احسان و سخا * * * آمد آن شه كه بياموخت به ما بذل و عطا
آمد آن شه كه به حق ، مظهر حلم است و حيا * * * آمد آن شه كه جهان يافت از او نور و ضيا آنكه جدش شه ملك عجم است و عرب است امّ او حضرت زهرا و علي نيز اَب است مولدش را به مه روزه هزاران سبب است * * * بشنواز « خوشدل » اين نكته كه عين ادب است
روزه داران را افطار ، از آن شهد لب است * * * زآنكه افطاررطب ، در رمضان مستحب است
خاصه اين طرفه رطب را كه زنخل شرف است باغبانش علي آن خسرو ملك نجف است
272 |
چون در امشب ، دل پيغمبر و زهرا شاد است * * * خاطر شير حق ، از رنج و محن آزاد است
باغ دين ، از گل رخسار حسن آباد است * * * موسم تهنيت و گاه مبارك باد است
به ولي الله اعظم ، كه بود صاحب عصر آنكه در دولت وي فتح قرين باشد و نصر علي اكبر « خوشدل » تهراني
هماي سعادت
دوشم ز آستان عنايت ، ندا رسيد * * * كاي دل ، به هوش باش ، كه ماه خدا رسيد
صدق و صفا بيار ، كه ماه عبادت است * * * دست دعا برآر ، كه وقت دعا رسيد
ماهي بلندپايه ، كه در شام قدر آن * * * آيات رحمت ، از حرم كبريا رسيد
بر بام ما هماي سعادت ، نشسته است * * * اين طالع بلند ، ز فرّ هما رسيد
اي بنده نااميد مشو ، از عطاي دوست * * * كز لطف كردگار ، نويد عطا رسيد
اي آسمان ، به روشني ماه خود مناز * * * كز آسمان حُسن ، مهي دلربا رسيد
آمد زعرش مژده كه با عزت و جلال * * * فرخنده موكب حسن مجتبي رسيد
آيينه جمال و كمال محمدي * * * پرورده بتول و شه لافتي رسيد
روشن مدينه گشت ، به نور جمال او * * * يعني كه آفتاب هدايت فرا رسيد
273 |
در صبر و بردباري و احسان و فضل و جود * * * سرمشق ، بهر سلسله اوليا رسيد
آوازه فصاحت او از عرب گذشت * * * تا بوسه بر لبش ، زلب مصطفي رسيد
سرلوحه عدالت و توحيد و معرفت * * * سرچشمه عنايت و حلم و حيا رسيد
با نور علم از پي ارشاد بندگان * * * فرزند ارشد علي مرتضي رسيد
او مرد جنگ بود ، وليكن به اقتضا * * * هنگام برقراري صلح و صفا رسيد
اول حسن گرفت به كف ، پرچم قيام * * * زآن پس ، به دست پادشه كربلا رسيد
اول حسن نهاد قدم ، در ره جهاد * * * زآن پس حسين ، خامس آل عبا رسيد
بنيانگذار نهضت پاك حسين اوست * * * كز حلم او قيام ، بدان انتها رسيد
دارم اميد ، لطف عميمش كند قبول * * * اين شعر نارسا كه ز طبع « رسا » رسيد
دكتر قاسم « رسا »
بهتر از اين
رمضان آمد و دارم خبري بهتر از اين * * * مژده اي ديگر و لطف دگري بهتر از اين
گرچه باشد سپر آتش دوزخ ، صومش * * * ليك با اين همه دارد سپري بهتر از اين
274 |
شب قدر رمضان ، گرچه بسي پر قدر است * * * دارد اين ماه ، وليكن سحري بهتر از اين
چونكه در نيمه اين مه پسري زاد بتول * * * كس نزادست و نزايد پسري بهتر از اين
رمضان ، اي كه دهي مژده ميلاد حسن * * * به خدا نيست به عالم ، خبري بهتر از اين
مجتبي لؤلؤ پاك « مرج البحرين » است * * * نيست در رشته خلقت ، گهري بهتر از اين
رست پيغمبر ، از آن تهمت ابتر بودن * * * نيست بر شاخه طوبي ، ثمري بهتر از اين
گفت خالق ، « فتبارك » به خود از خلقت او * * * كلك ايجاد ، ندارد اثري بهتر از اين
بگذر آهسته تر اي ماه حسن ، اي رمضان * * * عمر ما را نبود ، راهبري بهتر از اين
اثر صلح حسن ، نهضت عاشورا بود * * * امّتي را نبود ، راهبري بهتر از اين
زنده شد باز ، از اين صلح موقت ، اسلام * * * نيست در حُسن سياست ، هنري بهتر از اين
گرچه مشمول عنايات توبوده است « حسان » * * * يا حسن ، كن به محبان ، نظري بهتر از اين
لطف كن ، اذن زيارت ، كه خدا مي داند * * * بهر عشاق ، نباشد سفري بهتر از اين
حبيب الله چايچيان « حسان »
275 |
آيت نور
نيمه ماه خدا ، نور خدا آمد ، خوش آمد * * * سبط پيغمبر ، امام مجتبي آمد ، خوش آمد
شد گلستان ، دامن زهرا ز ريحان محمد * * * ميوه قلب علي مرتضي آمد ، خوش آمد
حجت آمد ، رحمت آمد ، مقدمش بادا مبارك * * * سرور آمد ، رهبر آمد ، مقتدا آمد ، خوش آمد
آن حسن خلق و حسن خوي و حسن روي و حسن مو * * * آيت نور خدا ، سر تا به پا آمد ، خوش آمد
نور سرمد ، پورحيدر ، جان احمد ، روح زهرا * * * مظهر حلم و عطا ، صدق و صفا آمد ، خوش آمد
سبط اول ، ركن دوم ، مرد سوم ، فرد چارم * * * نور چشم پنجم آل عبا آمد ، خوش آمد
بدر ساطع ، حلم شافع ، صبر جامع ، صلح قاطع * * * آن كه دارد اين صفات از كبريا آمد ، خوش آمد
سيّد رضا « مؤيّد »
روزگار صلح
اي برده از رسول خدا يادگار صلح * * * تو قهرمان رزمي و آموزگار صلح
آن سان كه از حسين اميد قيام ، داشت * * * اسلام را ، ز حلم تو بود انتظار صلح
276 |
چونانكه افتخار حسين ، از قيام اوست * * * در راه دين ، از آن تو شد افتخار صلح
اي حُسن بي زوال خدايا ، حسن تويي * * * در پرده محارم دين ، پاسدار صلح
بهر بقاي ملت اسلام ، داشتي * * * يك دست در سياست و دستي به كار صلح
گلزار شرع ، تا كه نسوزد ز باد كفر * * * آن را تو تازه ساختي از چشمه سار صلح
خود گفته اي ز هر چه بر آن تابد آفتاب * * * افزون تر است فايده اين قرار صلح
از حلم و علم و خُلق خوش و اشك و خون دل * * * خوش پروريدي اي گل زهرا بهار صلح
صلح تو ني به معني سازش ، بود به خصم * * * چندين قرار بود و گرفت اشتهار صلح
از صلح و جنگ و بيعت دشمن ، به ناگزير * * * كردي به پاس حرمت دين ، اختيار صلح
دشمن ، گمان نمود كه پيروز مي شود * * * اما شكست خورد ، در اين كارزار صلح
دشمن ، زپا فتاد گشودي چو دست صبر * * * پشت ستم شكست ، چو بستي قرار صلح
اول بناي نهضت خونين كربلا * * * بنيان نهاده شد زتو بنيانگذار صلح
نفرين بر آن كه ساخت تو را متهم كه تو * * * كردي براي راحت خود اختيار صلح
277 |
زيرا نخواست ، اين كه بفهمد كه تا چه حدّ * * * فرسوده گشت جان و تنت ، از فشار صلح
جبر زمان به صلح ، تو را ناگزير كرد * * * وز ابتدا معاويه شد خواستار صلح
اي روح پاك صلح و صفا كز جفاي خصم * * * سرو قدت خميده شده زير بار صلح
دست دعا برآر و دعاي فرج بخوان * * * تا مهدي آيد و برسد روزگار صلح
سيّد رضا « مؤيّد »
حجت ديگر
نهال ولايت ، برآورده است * * * سپهر شرف ، اختر آورده است
زدامان زهرا به بيت علي * * * خدا ، حجت ديگر آورده است
خدا حجت ديگر آورده است سحر از گلستان خير الوري * * * برآمد گلي خرم و دلگشا
چو بوسيده خاك رهش را صبا * * * چنين بوي مشك تر آورده است
خدا حجت ديگر آورده است شب نيمه ماه پاك صيام * * * خدا كرد رحمت به عالم تمام
كه زهرا بهين دخت خير الانام * * * اول سبط پيغمبر آورده است
خدا حجت ديگر آورده است ز ميلاد فرخنده مجتبي * * * شده غرق نعمت ، همه ماسوا
هماي فلك آشيان ولا * * * جهان را به زير پر آورده است
خدا حجت ديگر آورده است
278 |
حسن جلوه حسن پروردگار * * * حسن مظهر حلم آموزگار
درين شام ، تابنده شد آشكار ؟ * * * و ياخور به شب سر برآورده است ؟
خدا حجت ديگر آورده است زمين و زمان ، تحت فرمان او * * * خدا و رسولش ثنا خوان او
« مؤيد » به اميد احسان او * * * چنين نغمه در دفتر آورده است
خدا حجت ديگر آورده است سيّد رضا « مؤيّد »
كتاب حسن خدا
امشب كتاب حسن خدا ، باز مي شود * * * چشم عزيز فاطمه تا باز مي شود
حسن ازل ، تجلي زيباتري كند ؟ * * * يا پرده از جمال خدا باز مي شود ؟
آيات قدرت از همه سو جلوه مي كند * * * درهاي رحمت از همه جا باز مي شود
نخلي ز نخلهاي امامت كند قيام * * * رازي ز رازهاي بقا باز مي شود
تا ديدگان نور دل و ديده بتول * * * بر چهره رسول خدا باز مي شود
فرياد مي زنند ز شادي فرشتگان * * * كامشب در بهشت خدا باز مي شود
ريحانه رسول خدا كز شميم آن * * * گلهاي عشق و صبر و رضا باز مي شود
279 |
زيباترين شكوفه نخل مقاومت * * * در بوستان مهر و وفا باز مي شود
چشم علي و فاطمه بيند چو آن جمال * * * لبهايشان به حمد و ثنا باز مي شود
اين است آنكه از اثر حسن رأي تو * * * بس پرده ها ز روي ريا باز مي شود
هر عقده كز معاويه در كار دين فتد * * * از راي او به صلح و صفا باز مي شود
از شعله هاي داغ دل آن امام صلح * * * راه قيام كرب و بلا باز مي شود
اي يادگار ماه خدا ! كز فروغ تو * * * راز كمال ماه خدا باز مي شود
تو برترين كريمي و در عالم وجود * * * هر عقده اي به دست شما باز مي شود
دشمن ، چو دوست بهره برد از كرامتت * * * وقتي تو را بساط عطا باز مي شود
قدر تو ناشناخته ماند اي جمال صبر ! * * * وين راز بسته روز جزا باز مي شود
من زنده ام به بوي تو و از نگاه تو * * * گل از گل وجود ، مرا باز مي شود
بر صفحه گناه « مؤيد » قلم بكش * * * روزي كه مُهر نامه ما باز مي شود
سيّد رضا « مؤيّد »
280 |
كمال حسن خدا
امشب كمال حسن خدا ، جلوه گر شده است * * * كانون وحي ، مَهبط روح بشر شده است
پيدا به خاندان نبي يك پسر شده است * * * زهرا شده است مادر و حيدر پدر شده است
با صوت اَحسن اَحسن و بانگ حَسن حَسن * * * ز امُّ الحسن گرفته حسن را ، ابوالحسن
نور خدا ز بيت پيمبر برآمده * * * بوي خدا ، ز گلشن حيدر برآمده
طوبي ، كنار چشمه كوثر برآمده * * * يعني حَسن به دامن مادر برآمده
بر اين خجسته مادر و نوزادش ، آفرين * * * ز اين طفلِ ناز و حُسن خدادادش ، آفرين
خورشيد برج عصمت ، بَدْرِ تمام زاد * * * كُفوِ امام و دخت پيمبر ، امام زاد
بابُ الكرم ، به خانه بابُ الكِرام زاد * * * روح صلاة ، نيمه ماه صيام زاد
دست خدا ، چو پرده گرفت از جمال حُسن * * * مشهود از جمال حَسن شد ، كمال حسن
طفلي كه روي ماهش ، مهرآفرين شده است * * * طاها رخ است و مهمان ، بر « يا » و « سين » شده است
رحمت ، عطا به رحمةُ للعالمين شده است * * * خيرُ البَنات ، صاحب خيرُ البنين شده است
281 |
امشب علي و فاطمه لبخند مي زنند * * * پيوسته بوسه بر رخ فرزند مي زنند
اين است رهبري كه بلند است رايتش * * * خورشيدِ روشني ، كه به هر جاست آيتش
درياي رحمتي ، كه نباشد نهايتش * * * قرآن ، گواه عصمت ذات و ولايتش
در زهد ، كس نبرده ازو دست افتخار * * * تقسيم كرده هستيِ خود با خدا ، سه بار
لطفي كه آن امام ـ عليه السّلام ـ كرد * * * از بعدِ خويش ، حفظ وجود امام كرد
در بدترين شرايط عصر ، اهتمام كرد * * * با بهترين وظيفه درين ره ، قيام كرد
از صلح خويش ، نهضت تَف را اراده كرد * * * او نقشه طرح كرد و حسينش پياده كرد
سيّد رضا « مؤيّد »
اي گوشواره عرش الهي !
اي حسن تو ، تمامي حسن خداي تو * * * يوسف بود ز حسن و ملاحت گداي تو
اسم است چون دليل مسمي ، خدااز آن * * * كرد انتخاب نام حسن از براي تو
اي گوشوار عرش الهي ! كه بوده است * * * دوش رسول و دامن صديقه جاي تو
282 |
آن سان كه ماه مي كند از مهر كسب نور * * * خورشيد ، كسب نور كند از ضياي تو
درهم شكست قدرت طغيان خصم را * * * اي نور چشم فاطمه ! صلح و صفاي تو
سنت خداي را كه به ويرانه دلم * * * پنهان نمود گوهر مهر ولاي تو
بگشا گره ز كار فرو بسته ام كه من * * * رو كرده ام به حضرت مشكل گشاي تو
سيّد رضا « مؤيّد »
صلح قيام آفرين
اي حسن رخت جمال قرآن * * * پيدايش تو كمال قرآن
شد سوره كوثر از تو تفسير * * * نسل نبي از تو يافت تكثير
ميلاد تو زد به حكم داور * * * بر جبهه خصم ، مُهر آبتر
اول ثمر و نخست آيت * * * از نخل نبوت و ولايت
نامت حسن است و ذات پاكت * * * پيدا بود از صفات پاكت
زهرا كه عزيز دادگر شد * * * در مرتبه ، مادر پدر شد
كونين ، به او نياز دارد * * * وز مادري تو ناز دارد
پيغمبر جد اطهر تو * * * در وصف تو و برادر تو
فرمود كه : اين دو تن امامند * * * در حال قعود ، يا قيامند
مقصود ازين قعود تا چيست ؟ * * * مفهوم ، براي هر كسي نيست !
نه صلح و نه سازش و نه جنگ است * * * پس چيست ؟ كميت عقل لنگ است
آن كس كه شروط صلح داند * * * آن صلح تورا ، نه صلح خواند
هر چند كه صلح نام دارد * * * معناي دو صد قيام دارد
283 |
اي كرده زجان و دين ، حراست * * * وي رهبر مذهب و سياست
از صلح تو اين شده مسلم * * * كه : دين و سياست است توام
از صلح قيام آفرينت * * * گفته است رسول ، آفرينت
صلحت كه چراغ عالمين است * * * پيش آمد نهضت حسين است
سيّد رضا « مؤيّد »
بلنداي رحمت
صدايت كنار نگاه تو زيباست * * * نگاهت شبيه صدايت ، فريباست
تو آن چلچراغي كه درياي نور است * * * تو آن نور سبزي ، كه روح تماشاست
تو مولود عشقي كه هستي ، نيازش * * * به ناز نگاهِ تو مولودِ زيباست
تبارت سراسر ، بهشتي ضميرند * * * زلالي هميشه ، نژادت ز درياست
چنان ، پرتو افكنده مهرِ وجودت * * * به درياي هستي ، كه مست تولاّست
به صُلحت قسم ، اي بلنداي رحمت * * * كه حُسنت ضميرِ سبب سازِ زهراست
مبادا ، زماني ، كه از ما بگيري * * * شهودي كه در دل زعشقت ، مهياست
سيد علي اصغر موسوي « سعا »
جشن بزرگ
عيد ولادت حسن مجتباستي * * * ايام شادماني اهل ولاستي
جشن بزرگ نيمه ماه مبارك است * * * آري ولادت حسن مجتباستي
فخر بشر ، امام دوم ، پور مرتضي * * * چشم و چراغ مكتب خيرالوراستي
تا عكس او در آينه گُل فتاده است * * * خوشبوي و باطراوت و هم دلرباستي
در بوستان مرتضوي غنچه اي شكفت * * * كان زيب دست شاه رُسُل مصطفاستي
معناي كعبه و حرم و مسجدالحرام * * * سرّ منا ، حقيقت سعي و صفاستي
284 |
دوم امام شيعه اثني عشر بود * * * سوم نفر زخمسه آل عباستي
وارث ، به علم و عصمت پيغمبر خداست * * * دوم خليفه و خَلَف مرتضاستي
ذاتش كجا توان به حقيقت ، شناختن * * * دانم همين قَدَر ، كه حبيب خداستي
جان محمد است و جگرگوشه علي است * * * شايسته امامت اهل هُداستي
جبريل ، خادم در دولت سراي اوست * * * روح القدس ، فدايي آن مه لقاستي
قرآن ناطق است ، امام همام اوست * * * نور دل و دو ديده خيرالنساستي
شاها دمي نگر به غلامت « بهاء دين » * * * هرچند در ستايش تو بي بهاستي
سيد مهدي ميرفخرايي ، « بهاءالدين »
آيينه وجه حسن
جلوه گر از جيب عصمت شد ، به امر ذوالمنن * * * آفتاب عالم آراي سپهر دين ، حسن
نوگل گلزار طاها در بهار دين شكفت * * * مقدمش يا رب مبارك باد ، بر سرو و سمن
مرحبا فرخنده مولود مبارك مقدمي * * * كاهل بيت مصطفي را هست ، ماه انجمن
اولين نخل برومند گلستان علي * * * چارمين معصوم ، امام دومين فخر زمن
نور چشم مرتضي و قرة العين بتول * * * روشني بخش دل و جان رسول مؤتمن
ماه برج اجتبا ، مهر سپهر مكرمت * * * سبط اكبر ، حجت كبراي حيّ ذوالمنن
گوشوار عرش ، سالار جوانان بهشت * * * سيد بطحا ، ولي حق ، امام ممتحن
285 |
يوسف آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ، كز جمال انورش * * * بود انوار جمال احمدي ، پرتوفكن
گركه وجه الله احسن خواني اش باشد روا * * * چون نبي را بود او آيينه وجه حسن
درّ درياي كرامت ، معدن جود و سخا * * * بود در احسان و بخشش ، همچو بحري موج زن
زيور دامان زهرا ، زينت دوش نبي * * * زيب آغوش علي ، چشم و چراغ پنج تن
ميوه باغ رسالت ، شاخه نخل ولا * * * گلشن دين را گل رخسار او زيب چمن
در شمايل مصطفي و در خصائل مرتضي * * * بود چون جدّ و پدر خَلق حسن ، خُلق حسن
حلم او حلم محمد ( صلّي الله عليه وآله ) علم او علم علي * * * در ملاحت مصطفي و در شجاعت بوالحسن
شيرمرد عرصه پيكار صفّين و جمل * * * شهسواري چون علي ، گرد افكن و لشكرشكن
چون زدي بر مسند حق ، تكيه گفتي مصطفي است * * * چون سخن گفتي تو گفتي بوالحسن ، گويد سخن
حبّ او حبّ خدا و مهر او مهر خدا * * * با رضاي او رضاي حق تعالي مقترن
بود دوران حياتش همچو دوران پدر * * * سر به سر ، آكنده زانواع بليّات و محن
همرهان سست عهد و بيوفا از يك طرف * * * يك طرف ، هم در كمين مكتب دين ، اهرمن
286 |
پور بوسفيان به گردش بندگان زور و زر * * * گرد او جمعي كه كرده جامه خدمت به تن
بود فرزند ابوسفيان ، در اين سوداي شوم * * * تا كند بنيان دين احمدي را ريشه كن
او پي نابودي قرآن و دين احمدي * * * فتنه ها انگيختي با صدهزاران مكر و فن
كفر چون اندر نهادش بود مضمر ، از نخست * * * خواست تا احيا كند بار دگر رسم كهن
اُف بر آنان كز خدا يكباره رخ برتافتند * * * تا جبين سايند بهر سيم ، برپاي وثن
برخلاف گفته پيغمبر اكرم ، كه گفت * * * يادگار من بود قرآن و اهل بيت من
پشت پا بر عترت پيغمبر و قرآن زدند * * * سرفروسودند بر پاي پليدي راهزن
در چنين دوران پرنيرنگ و تزوير و نفاق * * * با چنان نابخردان و مردم پيمان شكن
آن يگانه حجت حق ، حامي قرآن و دين * * * زاده خيرالنبيّين ، وارث خيرالسنن
بهر پاس حرمت دين خدا ، همچون علي * * * كرد صبر و بوالعجب صبري شعار خويشتن
حفظ قرآن و بقاي دين ، چنين كرد اقتضا * * * تا نشيند چون پدر ، در گوشه بيت الحزن
آنكه بر ملك وجود از سوي حق ، فرمان رواست * * * او نخواهد گام ، جز بهر رضاي حق زدن
287 |
دين حق را مصلحت ، در صلح او بود از نخست * * * بارها فرمود پيغمبر ، به اصحاب اين سخن
گر نبودي صبر او كي نخل دين دادي ثمر * * * ورنبودي صلح او كي از ميان رفتي فتن
صبر و صلحش ترجمان انما نملي لهم * * * كرد كفر و شرك فرزند ابوسفيان علن
صلح او سرّ بقاي دين حق ، بود آنچنانك * * * نهضت خونين ثارالله ، شه گلگون كفن
گلشن توحيد شد سرسبز ، از صبر حسن * * * سرخ رو شد از قيام خسرو گل پيرهن
اي امام مجتبي ، وي شيعيان را مقتدا * * * اي علي را جانشين ، وي پيشواي مرد و زن
اي ولي الله اعظم ، وي امام ذوالكرم * * * اي طفيلت هردو عالم ، وي خدا را مؤتمن
اي زتو اسلام تا روز قيامت ، سرفراز * * * وي ز تو نام محمد ( صلّي الله عليه وآله ) جاودانه ، در زمن
واله و حيران حلمت ، تا ابد پير خرد * * * در شگفت از صبر بي پايان تو عقل كهن
دين حق را زنده كردي با نثار جان خويش * * * اي نثار جان تو اهل ولا را جان و تن
در مديح حضرتت شاها زبان ها الكن است * * * من كه باشم ، تا كه در مدح تو بگشايم دهن
يارب از دامان مهرش دست ما كوته مباد * * * تا بود در تن توان و تا بود جان در بدن
288 |
در دو عالم ، رستگار است آنكه چون « شهنا » گرفت * * * در پناه مرتضي و آل پيغمبر ، وطن
احمد « شهنا »
جلوه حُسن حَسَن
خرم از بوي گلي دامن كوه و چمن است * * * هركجا مي نگرم رشك بهشت عدن است
بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است * * * نيمه ماه خداي احد ذوالمنن است
خبر از هلهله و شادي هر انجمن است * * * سخن از ماه رخ و جلوه حُسن حسن است
دل شب ، طلعت خورشيد هدا پيدا شد نيمه ماه خدا ماه خدا پيدا شد آمد آن ماه كه خورشيد كمين بنده اوست * * * نور حق جلوه گر از حسن فروزنده اوست
فيض صد باغ بهار از گل يك خنده اوست * * * عقل كل واله مهر رخ تابنده اوست
صبر وصلح وكرم ولطف و عطا زنده اوست * * * دوست مات كرم و دشمن ، شرمنده اوست
اين گل سرسبد باغ پيمبر حسن است پاي تا فرق حسن بلكه حسن در حسن است روزه داران به رهش جان و دل ايثار كنيد * * * امشب از جام تولاّي وي افطار كنيد
با دل و ديده تماشاي رخ يار كنيد * * * سجده بر آينه طلعت دلدار كنيد
گل رخسار حسن را همه ديدار كنيد * * * ناز با آن گل و رو بر گل و گلزار كنيد
باغبان خنده بزن ياسمنت را بنگر يا محمد ( صلّي الله عليه وآله ) گل روي حسنت را بنگر اين همان است كه لب هاش پيمبر بوسيد * * * نه پيمبر كه علي ساقي كوثر بوسيد
نه علي فاطمه صديقه اطهر بوسيد * * * روي او حضرت جبريل مكرّر بوسيد
دست او را لب سلمان و ابوذر بوسيد * * * قاسم و اكبر و عباس دلاور بوسيد
طوطي وحي خدا را سخن از اين حسن است كنيه شير خدا بوالحسن ، از اين حسن است
289 |
اين حسن كيست كه چون خصم دهد دشنامش * * * حلم پيش آرد و با خنده كند آرامش
برهاند زكرامت زغم و آلامش * * * بدهد برد يمانيّ و كند اطعامش
با دلي شاد فرستد سوي شهر شامش * * * اي فداي وي و آن مرحمت و اكرامش
به خدايي كه غفور است و حكيم است و رحيم اين كريم است كريم است كريم است كريم به رسول و به گل ياسمنش باد سلام * * * به علي و به مه انجمنش باد سلام
به بتول و به جمال حسنش باد سلام * * * به جمال حسن و جان و تنش باد سلام
به نسيمي كه وزد از وطنش باد سلام * * * به چنين لاله باغ و چمنش باد سلام
مهر او از همه طاعات بود حاصل ما حرم محترم اوست بقيع دل ما خطّ او عزت دين است و بقاي اسلام * * * صلح او رمز قيام است قيام است قيام
صبر او روح پيام است پيام است پيام * * * ردّ او نيز حرام است حرام است حرام
هرچه او گفت تمام است تمام است تمام * * * او امام است امام است امام است امام
حكم او حكم علي حكم نبي حكم خداست هركه سرپيچي از او كرد از اين هرسه جداست جبرئيل آينه دادگرش مي خواند * * * آسمان مشعل شمس و قمرش مي خواند
عقل كل نور و ضياء بصرش مي خواند * * * صاحب نخل ولايت ثمرش مي خواند
فاطمه دخت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) پسرش مي خواند * * * صبر ، سرمايه فتح و ظفرش مي خواند
اهل جنت همه ريحان بهشتش گويند سيد جمع جوانان بهشتش گويند من كي ام سائلم و سائل كوي حسنم * * * تشنه ام تشنه ولي تشنه جوي حسنم
كشته ام كشته ولي كشته روي حسنم * * * زنده ام زنده ولي زنده بوي حسنم
عاشق و شيفته روي نكوي حسنم * * * جان و دلباخته خصلت و خوي حسنم
چه شود خادم ايوان رفيعش گردم گردبادي شده و گرد بقيعش گردم
290 |
اي سراپا همه نور و همه نور و همه نور * * * چشم بد از تو و از طلعت زيباي تو دور
بيشتر بين كريمان شده نامت مشهور * * * ناصر ديني و اسلام به صلحت منصور
همه اسرار جهان در دل پاكت مسرور * * * به خدايي كه كريم است و رحيم است وغفور
صبر ، در موج بلا خونجگر صبر تو بود نهضت كرب و بلا از اثر صبر تو بود سائل كوي تو را ناز به حاتم بايد * * * زائر قبر تو را فخر به عالم بايد
مهر تو همچو خدا بر دل عالم بايد * * * مدح تو بر لب پيغمبر خاتم بايد
جاي خصم تو در اعماق جهنم بايد * * * بي تو گلزار جنان ، خانه ماتم بايد
به خدايي كه گلم را به ولاي تو سرشت دوستيّ تو بهشت است بهشت است بهشت كاش مانند نسيمي به ديارت گردم * * * گذرم افتد و برگرد مزارت گردم
يا شوم شعله و شمع شب تارت گردم * * * يا شوم خاك و هم آغوش غبارت گردم
يا شوم اشك و ز هر ديده نثارت گردم * * * حيف از تو كه گلم باشي و خارت گردم
ميثمم ليك به اكرام تو ميثم گشتم خار راه تو شدم تا گل عالم گشتم غلامرضا سازگار « ميثم »
اين حسن كيست
اين حسن كيست كه بخشندگي حاتم از اوست * * * شيوه جود و سخاوت به همه عالم از اوست
اين حسن كيست كه پروانه صفت سوخته جان * * * معني ار مي طلبي عالم جان خرّم از اوست
اين حسن كيست كه صلحش به برادر حجّت * * * آنكه زخم جگر فاطمه را مرهم از اوست
291 |
اين حسن كيست كه شد شهره صفات كرمش * * * جمع احسان خلايق به كميّت كم از اوست
اين حسن كيست ؟ بود نوگل گلزار بتول * * * پسر شير خدا شرع نبي محكم از اوست
اين حسن كيست وقوف عرفاتم حرمش * * * به خدا كوي منا ، سعي و صفا ، زمزم از اوست
همه شاديم كه ميلاد عزيز زهراست * * * پسر دختر طه كه دم مريم از اوست لرزاده
يوسف آل محمد ( صلّي الله عليه وآله )
در سحرگاه شب نيمه ماه رمضان * * * چهره ماه تمامي زافق گشت عيان
وه چه ماهي كه چو خورشيد بودنورافشان * * * كز فروغش متجلي شده آفاق جهان
وه چه ماهي كه به گردش مه كنعان گردد كافر از رؤيت اين ماه مسلمان گردد يوسف آل محمد شه لاهوت مقام * * * نجل شاه مدني قافله سالار انام
اولين سبط نبي فخر نبيين عظام * * * دومين حجت برحق و امام ابن امام
گوهر بحر جلالت دُر فرخنده صدف پور زهرا و نخستين پسر شاه نجف مي شدي چونكه به دوش شه لولاك سوار * * * مي گشودي لب در پرور خود بر گفتار
مي ربود از دل هر رهگذري صبر وقرار * * * بوسه مي زد به لبش پادشه عرش وقار
لذت از صحبت او فخر رسالت مي برد سوي مسجد حسنش را به جلالت مي برد
292 |
محرم بارگه قدس و امين مسجود * * * نخبه مكتب لاهوتي خلاق ودود
زيب محراب عبوديت و عبد معبود * * * زينت منبر پيغمبر و سرچشمه جود
آيت نابغه حجت ذات ازلي وارث خواجه لولاك و وليعهد علي نير برج عفاف و مه آفاق كمال * * * آفتاب فلك عصمت و اعزاز و جلال
مظهر جلوه خلاق و خداوند جمال * * * مصطفي خُلقوعلي سيرت وصديقه خصال
نوگل سرسبد گلشن شهدخت حجاز ناطق مصحف و شيرازه دين روح نماز رهبر كشور دين حامي آيين و اصول * * * شهريار دوسرا واسطه رد و قبول
ثمر قلب علي ميوه بستان رسول * * * زيب عرش حق و پيرايه آغوش بتول
سبط پيغمبر و شهزاده پاكيزه سرشت پسر فاطمه سلطان جوانان بهشت صاحب حسن و جمال حسن و خلق عظيم * * * ناظم ملك بقا قاسم جنات و نعيم
دلنواز فقرا بر اسرا يار و نديم * * * چون پدر نازكش و ياور اطفال يتيم
هركجا ديده يتيمي بنشستي به برش بركشيدي ز وفا دست نوازش به سرش مصلح عادل و شاهنشه دين رأس رئوس * * * ماه هر محفل ومجلس گه اجلاس وجلوس
خسرو مفترض الطاعه و غمخوار نفوس * * * همه جا بر ضعفا يار و معين و مأنوس
مي كشيدي همه شب نان يتيمان بر دوش تا كند نار غم از قلب مساكين خاموش ذوالكمالي كه بدي سرور اشراف حجاز * * * همه شب بهر برآوردن حاجات و نياز
بود با مردم آواره ز اوطان همراز * * * مي نمودي گره از كار گرفتاران باز
مي شدي حل به يد قدرت او مشكل خلق بود لطف و كرم و مرحمتش شامل خلق
293 |
با تضرع به سوي كعبه چو مي گشت روان * * * جمله اعضاش بد از خوف الهي لرزان
مي نمود اشك بصر بر رخ ماهش سيلان * * * گاه مي خواند به آهنگ حجازي قرآن
چهره اش قصه والشمس حكايت مي كرد طره اش سوره والليل تلاوت مي كرد اي فروزان قمر طارم فرخنده مقر * * * كه كند كسب ضياء از رخ تو شمس و قمر
اي كه سايد به رهت پيك الهي شهپر * * * وي كه وصاف جمال تو بود پيغمبر
چهر زيباي تو اي يوسف زهرا حسن است محو ديدار تو صد يوسف گل پيرهن است به عبوديت تو كي رسد عيسي و كليم * * * به مقام تو كجا پي برد اصحاب رقيم
پدر پير فلك نزد تو چون طفل فطيم ( 1 ) * * * مام گيتي بود از زادن مثل تو عقيم
جز خدا كيست كه از خلقت تو باخبر است اي كه باب تو به آباء خلايق پدر است سالها بود غذاي تو همه خون جگر * * * فُلك صبر تو ولي دريم غم زد لنگر
خلق تو معرفت آموخت به ابناي بشر * * * حلم تو درس ادب داده به هر اهل نظر
اي كه عبدت به جزا جبهه باهر دارد چشم اميد شفاعت به تو « فاخر » دارد عوض بازرگان « فاخر »
وديعه ماه خدا
اي بهترين وديعه ماه خدا حسن * * * اي اوستاد مكتب صلح و صفا حسن
اي اولين شكوفه بستان مصطفي * * * اي مايه سرور دل مرتضي حسن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فطيم : كودك از شير گرفته شده .
294 |
فخر تو اين بس است كه در بين مادران * * * مادر توراست حضرت خيرالنسا حسن
ماه خدا كه خوانده خدا ماه رحمتش * * * هستي فقط تو رحمت ماه خدا حسن
ما ميهمان و رحمت حق را تو ميزبان * * * شاد از نواي تو دل هر بي نوا حسن
از راه دلنوازي اگر با اشارتي * * * امشب كني تو گوشه چشمي به ما حسن
سيمرغ بخت ما رسد آنجا كه هيچ نيست * * * جاي ملال و محنت و رنج و بلا حسن
گويم چه از صفات تو اي مظهر صفات * * * در وصف تو سروده خدا هل اتي حسن
حُسني كه داده حق به تو والشمس و والضحاست * * * اي روشن از جمال تو ارض و سما حسن
خورشيد و ماه و زهره و ناهيد مي كند * * * از پرتو جمال تو كسب ضيا حسن
موي تو هست معني والليل وزين جهت * * * روي تو هست آينه حق نما حسن
ما دردمند و خسته از پا فتاده ايم * * * كن درد ما زراه محبت دوا حسن
اي نور چشم فاطمه آخر چه مي شود * * * بر ما دهي تو تذكره كربلا حسن
دارم اميد آنكه كني با نياز خويش * * * از راه لطف حاجت ما را روا حسن
295 |
« ژوليده ام » كه دم ز ولاي تو مي زنم * * * اي بهترين وديعه ماه خدا حسن
ژوليده نيشابوري
يوسف گل پيرهن
لاله رويان به گلستان سمنش ناميدند * * * سبزپوشان چمن ياسمنش ناميدند
تا صبا بويي از آن زلف سمن سا آرد * * * عارفان نافه مشك ختنش ناميدند
آنكه آزادگي آموخته از قامت يار * * * راستي بين كه به سرو چمنش ناميدند
گفتم از لعل لب يار نشاني به من آر * * * گفت عشاق عقيق يمنش ناميدند
گوهر بحر ولايت درّ درج توحيد * * * پور حيدر شه خوبان حسنش ناميدند
حجت بالغه مرآت خدا حامي دين * * * سبط اكبر ولي ذوالمننش ناميدند
آنكه دل باخت به حسن حسن از روز ازل * * * فاش گويم كه اويس قرنش ناميدند
هردلي نيست در او مهر حسن از سر صدق * * * دل مخوانيش كه بيت الوثنش ناميدند
سيّد خيل جوانان بهشت است به حق * * * آيت رحمت و فخر زمنش ناميدند
مظهر ذات خداوند ، همايون ذاتش * * * كز جلال و عظمت مؤتمنش ناميدند
علم و حلم و كرم و جود به ذاتش ممسوس * * * صاحب علم لدُن ممتحنش ناميدند
يوسف آل نبي زاده زهرا و علي * * * اهل دل يوسف گل پيرهنش ناميدند
فارس عرصه هيجا عليِ ثاني اوست * * * همچو حيدر به جهان صف شكنش ناميدند
سوخت جان و دلش از زهر جگرسوز ستم * * * زين سبب لاله خونين دهنش ناميدند
تا « صفا » مدح حسن پيشه خود ساخته است * * * اهل دانش همه نيكو سخنش ناميدند
صفا تويسركاني
آسمان صبر
سلام اي حسن عالمتاب ، اي روح سحر سيما * * * سلام اي آيه مظلوم ، اي غم سوره زيبا
296 |
سلام اي دومين خورشيد ، اي روشن ترين اميد * * * بتاب اي عصمت روشن ، بتاب اي عصمت زيبا
سلام اي جان شيدايي ، تو اي روح اهورايي * * * طلوع بي غروب حسن ، در آيينه دنيا
سلام اي آسمان صبر ، اي قاف شكيبايي * * * سلام اي قبله خوبي ، سلام اي كعبه دلها
سلام اي بغض سر بسته ، تو اي اندوه پيوسته * * * شهيد تهمت و غربت ، تو اي تنهاترين ، تنها
حسن اي حسن روز افزون ، بشير نينواي خون * * * حسين بي سپاهي تو ، فداي غربتت آقا !
سلام اي صبح طوفاني تو اي لبخند باراني * * * شكوفا شد زصبر تو ، گل اعجاز عاشورا
حسن ، سنگ صبور عشق ، امام غم ، غرور عشق * * * دل حسرت نصيبم را اجابت مي كني آيا ؟
مرا سيراب كن مولا ، ز درياي كراماتت * * * اجابت كن مرا امشب ، تو را لب تشنه ام مولا
رضا اسماعيلي
بهانه نجات
خزان نبيند بهار عمري كه چون تو سروي به خانه دارد * * * غمين نگردد دلي كه آن دل طراوت جاودانه دارد
تو آن اميدي به باغ جانم كه در هواي تو گل فشانم * * * چو نوبهاري به بوستاني كه شاخه شاخه جوانه دارد
اگر چه بشكسته استخوانم ، چو از تو دم مي زنم جوانم * * * به بزمت آن شمع سر فشانم كز آتش دل زبانه دارد
297 |
چه جاي اظهار نكته داني ، تو بر لبم نكته مي نشاني * * * چو عندليبي به نغمه خواني كه بر زبان صد ترانه دارد
چو دستگيرم تويي كماهي نمي زنم لاف بي گناهي * * * نمي هراسم ز روسياهي ، كسي كه ترسد تو را ندارد
تو را ندارد كه مهتري تو ، به سروران جهان سري تو * * * ستوده فرزند حيدري تو ، كه مهتري ز اين نشانه دارد ؟
شكوفه شاخسار طوبي ، فروغ چشم علي و زهرا * * * به غير گنجور گنج طاها كه اين گهر در خزانه دارد ؟
حسن به صورت حسن به سيرت حسن به نيكوترين سريرت * * * كه بار درماندگان ز غيرت نهان و پيدا به شانه دارد
به علم و حلم و سخا پيمبر ، به عزم و حزم و قضا چو حيدر * * * حسين را در گهر برادر كدام بحر اين كرانه دارد ؟
تو ركن دين معني مقامي تو در حرم شرط احترامي * * * نخست سبطي ، دوم امامي كه اين نسب در زمانه دارد ؟
كسي كه رو در بقيع آرد تو را به محشر شفيع آرد * * * بناي همت رفيع آرد كه سر بر آن آستانه دارد
بلي به يوم الحساب محشر چو بر گشايد حميد دفتر * * * به داوري در مقام داور بها ندارد بهانه دارد !
حميد سبزواري
مرد ديگري پرورده است
دست حق در دامن خود گوهري پرورده است * * * بيشه آزادگي ، شير نري پرورده است
تا پس از او ، كعبه را بتخانه نتوان ساختن * * * بت شكن مردي ، خليل آزري پرورده است
298 |
تا به زير سايه لطفش بياسايند خلق * * * باغبان دين ، درخت پر بري پرورده است
ماسوا را از فروغ خويش تا روشن كند * * * چرخ عصمت ، آفتاب انوري پرورده است
تا نشاند هر كسي را او به جاي خويشتن * * * دست عدل حق ، عدالت گستري پرورده است
تا پس از حيدر علم سازد قد مردانگي * * * مادر ايام ، مرد ديگري پرورده است
تا نماند از گهر آغوش نه دريا ، تهي * * * باز اقيانوس هستي ، گوهري پرورده است
اي گنه آلوده ! اقيانوس رحمت چون « حسن » * * * در كنار خود ، يم پهناوري پرورده است
از نسيم فيض او « پروانه » باغ طبع تو * * * اين چنين نظم خوش و شعر تري پرورده است
محمّدعلي مجاهدي « پروانه »
آينه از فرط تجلي شكست
دفتر ايجاد چو روز ازل * * * رفت به توشيح حق لم يزل
در كف قدرت قلم نور داشت * * * ديده به ديباچه منصور داشت
نام تو را ديده و ممهمور كرد * * * مهر تو را زينت منشور كرد
299 |
نادره فرمان مشيت شمول * * * كرد اشارت چو به خلق عقول
پرتو ادارك تو هر سو كه تافت * * * عقل سراسيمه بدان سو شتافت
تا شود از دولت عين اليقين * * * خرمن ادارك تو را ، خوشه چين
اي صمدي خصلت و ايزد جلال * * * وي علوي صولت و احمد جمال
طاق دو ابروي تو نزد عقول * * * منحني قوس صعود و نزول
متصل از جذبه تو كاف و نون * * * منفصل از نهي تو ، عقل و جنون
عشق چو از غيب پديدار شد * * * حسن به حسن تو گرفتار شد
حسن شد از باده عشقت ز دست * * * دست ورا حسن تو از پشت بست
حسن سه حرف است و در اين حرف نيست * * * جز سه رقم باده در اين ظرف نيست
مستي « ملك » و « ملكوت » از تو باد * * * باده به جام جبروت از تو باد
حسن تو در اين سه جهان ساقي است * * * در كف او جام هو الباقي است
تا به كف حسن تو اين جام هست * * * هر سه جهان است از اين باده مست
300 |
زهر كجا ؟ جعده كجا ؟ او كجا ؟ * * * غير كجا و حرم هو كجا ؟
قطره كجا راه به دريا برد * * * اسم كجا پي به مسمي برد ؟
هستي ظل ، بسته به نور است ، نور * * * سايه بي نور ندارد ظهور
چون كه زدم غوطه به درياي فكر * * * تا به كف آرم دُر مضمون بكر
هاتفي از خلوت لاهوتيان * * * آمد و رو كرد به ناسوتيان
گفت : خداوند عليم و غفور * * * كرد در اين آينه از بس ظهور
تاب نياورده و از پا نشست * * * آينه از فرط تجلي شكست !
ذكر ملك شد پس از آن از محن : * * * يا حسن و يا حسن و يا حسن
محمّدعلي مجاهدي « پروانه »
اشرف اولاد رسول ( صلّي الله عليه وآله )
مظهر حسن خدا ، چهره عيان ساخته است * * * روشن از نور رخش ، كون و مكان ساخته است
محو رخساره خود پير و جوان ساخته است * * * در شب نيمه ماه رمضان ساخته است
301 |
اين جهان را ز رخ انور خود رشگ جنان * * * مجتبي نور دو چشمان علي ، جان جهان
شاد و مسرور ، نبي گشته ز ديدارحسن * * * بوسه از مهر زند بر مه رخسار حسن
مي زند بوسه علي بر لب دُربار حسن * * * صد چو يوسف شود از حسن ، خريدار حسن
شاهد طلعت او قول تبارك باشد * * * رمضان از قدمش ماه مبارك باشد
اي گل سر سبد و اشرف اولاد رسول * * * روشن از روي تو شد ، ديده زهراي بتول
بيولاي تو ، عبادت زكسي نيست قبول * * * بهر توصيف تو ، حيران به جهان كنه عقول
موي تو ليله قدر است ، جمال تو چو بدر * * * قَدرت از خلق ، نهان گشته به سان شب قدر
اگر آن صلح به جاي تو ، در ايام نبود * * * به خدا از تو و از دين نبي نام نبود
نامي از شيعه و از پيرو اسلام نبود * * * كار مردم ، به جز از سجده اصنام نبود
صلح تو ، تيغ شد و سنگر اوهام شكست * * * در دل مردم حيرت زده ، اصنام شكست
سيّد محمد خسرونژاد « خسرو »
302 |
جمال حَسَن
دنيا شده روشن ز جمال حسن امشب * * * مسرور دل فاطمه و بوالحسن امشب
شايد شب قدر است كه چون فصل بهاران * * * دارد دل من شوق شكوفا شدن امشب
ما دلخوش از آنيم كه پيغمبر رحمت * * * شاد است زديدار جمال حسن امشب
دنيا چو بهشت است كه گرديده شكوفا * * * درگلشن توحيد گل نسترن امشب
زيبا پسري داده خداوند به مولا * * * بيرون شده است از دل مولا محن امشب
گويي كه نخستين شب ايجاد جهان است * * * پوشيده بشر ، جامه هستي به تن امشب
اي بنده ! كه مستغرق درياي گناهي * * * باز است در مغفرت ذوالمنن امشب
ايمن بود از آتش فرداي قيامت * * * هر كس به ثنايش بسرايد سخن امشب
اي نو گل گلزار ولايت ! كه دگر بار * * * نوگشت ز نور تو جهان انجمن امشب
اي پور علي ! زاده آزاده زهرا * * * كن گوشه چشمي تو به اين انجمن امشب
سيّد محمد خسرونژاد « خسرو »
303 |
رهبر تويي
اي آنكه جلوه اي ز جمال خدا تويي * * * فرزند فاطمه ، حسن مجتبي تويي
پور علي و سبط نبي ، فخر كاينات * * * نور و سرور چشم و دل مرتضي تويي
ميلاد تو ، به نيمه ماه خدا بود * * * يعني كه جلوه اي زكمال خدا تويي
حسنت چنان شبيه پيمبر بود كه من * * * در بحر حيرتم كه مگر مصطفي تويي ؟
بعد از علي به مسند حق بهر مسلمين * * * رهبر تويي ، امام تويي ، پيشوا تويي
شادي فزاي خانه وحيي كه بر نبي * * * آن كوثري كه كرد خدايش عطا تويي
هنگام رزم همچو علي تيغ مي زني * * * هنگام صلح ، مظهر صلح و صفاتويي
در راه پايداري قرآن ، زدست خلق * * * آن كس كه خورد خون جگر سالها تويي
آن قهرمان كه با همه قدرت از عدو * * * بهر خدا شنيد بسي ناسزا تويي
در بحر پرتلاطم و طوفان حادثات * * * در كشتي نجات بشر ناخدا تويي
صلح تو شد مقدمه نهضت حسين * * * بيانگذار واقعه كربلا تويي
304 |
« خسرو » به غير درگه تو ، رو كجا كند ! ؟ * * * اي آنكه با ضمير همه آشنا تويي
سيّد محمد خسرونژاد « خسرو »
آيت رب ملكوت
رمضان است عزيزان كه به حق ماه خداست * * * ماه خود ساختن و ماه مناجات و دعاست
ماه پيوستن مخلوق به خالق باشد * * * ماه مهماني خالق زخلايق باشد
زامر حق درك چنين ماه سعادت شمرند * * * نفسش ذكر و در او خواب ، عبادت شمرند
كرده در نيمه اين ماه يكي مهر طلوع * * * كز فروغش مه و خورشيد به شرمند و خضوع
مهر تابنده عصمت شده از پرده برون * * * جلوه اش منزلت ماه خدا كرده فزون
يوسف فاطمه آن كس كه سراپاست حسن * * * نام نامي وي از خالق يكتاست ، حسن
مجتبي آن گل گلزار رسول دو سرا * * * مجتبي نور دل حيدر و مرآت خدا
مخزن علم خدا روح جلال و جبروت * * * مظهر حلم خدا آيت ربّ الملكوت
گهر پاك طبيعت دُر پاكيزه سرشت * * * سيّد و سرور و سالار جوانان بهشت
305 |
زيور دوش علي زينت آغوش بتول * * * جلوه كامل حق روشني چشم رسول
اولين سبط و دوم حجت و سوم رهبر * * * چارمين اسوه زپنج آيت حق داور
آن خداجوي و نبي خوي و علي خُلق و خصال * * * وآن حسن خلق و حسن خوي و حسن حُسن و جمال
آنكه فيض قدمش داده شرف بر رمضان * * * وآنكه خوان كرمش فضل خدا راست نشان
آنكه گسترده به هستي شده خوان نعمش * * * وآنكه عيسي به شفا دَم زده هردم زدمش
آنكه آغازگر نهضت محرومان است * * * وآنكه مظوم تر از سيد مظلومان است
آنكه با صبر خود آزادي اسلام خريد * * * صلح او پرده نيرنگ معاويه دريد
آن همه خون جگر خورد تحمل بنمود * * * تا ره نهضت سالار شهيدان بگشود
نهضت سرخ حسين است هم از صلح حسن * * * كاندو را جز سخن دوست نبوده است سخن
امر مولاست گهي هجر و گهي قرب و وصال * * * گاه تكليف به صلح است و گهي جنگ و قتال
آنكه مسموم ، حسن را زجفا مي خواهد * * * سر جدا جسم حسينش زقفا مي خواهد
آن دو را بود هدف ، خَلق خدا راارشاد * * * گرنمودند به فرمان خدا صلح و جهاد
306 |
زآن دو آزاده كه مصداق قعودند و قيام * * * يافت بنيان قوانين الهيه قوام
بارالها به دل خون ، تن مسموم حسن * * * حق جد و پدر و مادر مظلوم حسن
به حسين بن علي كشته جاويد حيات * * * حفظ كن رهبر و هم نهضت ما را زآفات
محمد موحديان « اميد »