بخش 17

رباعی ها و دوبیتی ها پیغام تو امام عشق آینه باران صحیفه شهیدان تو زمزمه اشک آئینه سجاد سرگرم شد آتش ... ! امام باقر ( علیه السلام ) گل سروده ها دُرّ دریای حقیقت سپهر دانش دریای دانش شکافنده علوم یا باقرالعلوم یوسف دو فاطمه پور دو علی شکافنده علوم سوگ سروده ها زانوی غم کبوتر دل


402


رباعي ها و دوبيتي ها

پيغام تو

بيزارم از آن حنجره كو زارت خواند * * * چون لاله عزيز بودي و خارت خواند

پيغام تو ورد سبز بيداران است * * * بيدار نبود آن كه بيمارت خواند

سلمان هراتي

امام عشق

بهار آسمان چارميني * * * غريب اما ، امامت را نگيني

همه از كربلا تا شام گفتند : * * * امام عشق ، زين العابديني

عبدالحسين رحمتي

آينه باران

نگاهت ابر گرياني است در شام * * * عجب آيينه باراني است در شام

خبر در شهر پيچيده است آري * * * حضورت مثل طوفاني است در شام

عبد الحسين رحمتي

صحيفه

چه رازي داشت آخر سجده هايت * * * چه كردي در صحيفه با دعايت

كه مي آيد خيالم هر شب و روز * * * به پابوس شهيد كربلايت

عبدالحسين رحمتي


403


شهيدان تو

چه مي شد خاك دامان تو باشم * * * شبي مهمان چشمان تو باشم

بيا مولاي من امشب دعا كن * * * كه من هم از شهيدان تو باشم

عبدالحسين رحمتي

زمزمه اشك

دعايش زمزم اهل يقين است * * * طراوت بخش هر اندوهگين است

مناجات پر از سوز صحيفه * * * نسيم روح زين العابدين است

غلامرضا كاج

آئينه سجاد

نواي نينوا در ياد مانده است * * * و رقص شعله ها در باد مانده است

از آن مردان جانباز سرافراز * * * به جا آئينه سجاد مانده است

غلامرضا كاج

سرگرم شد آتش . . . !

آگه چو شد از حالت بيماري او * * * دامن به كمر بست پي ياري او

چون ديد كسي بر سر بالينش نيست * * * سرگرم شد آتش به پرستاري او !

محمّدعلي مجاهدي « پروانه »


405


امام باقر ( عليه السلام )


407


گل سروده ها

دُرّ درياي حقيقت

در مديح صادر اوّل امام پنجمين * * * كش بود مدّاح ذات ذوالجلال ذوالمنن

شبل حيدر سبط پيغمبر خديو انس و جان * * * مخزن علم النبيين كاشف سرّ و علن

حضرت باقر ضياء ديده خيرالنساء * * * حامي شرع رسول الله هوادار سنن

كوي او چون خانه حق قبله اهل يقين * * * اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن

من چه گويم وصف ذاتش جز كه عجز آرم به پيش * * * درّ درياي حقيقت را كه مي داند ثمن

خصم اگر ورزيد كين با وي فزودش عز و جاه * * * مرسليمان را نكاهد قدر ، كين اهرمن

طعنه بر عرش برين هردم زند ارض بقيع * * * تا كه آن نور الهي يافت اندر وي وطن


408


تا كه اندر باختر خورشيد مي گردد نهان * * * تا كه از خاور شود هر صبحدم پرتوفكن

دوستانش چون صغير آزاد از قيد و هموم * * * دشمنانش در حصار غم چو مور اندر لگن

محمدحسين « صغير » اصفهاني ( 1312 ـ 1390 هـ . ق )

سپهر دانش

بيا كه فصل بهار است و وقت عيش و طرب * * * نهاده بلبل و گل بهر بوسه لب بر لب

نشاط روي چمن بين كه شست ابر بهار * * * زگرد عارض بستان غبار رنج و تعب

شد از بنفشه چمن چون بهشت غرق عبير * * * شد از شكوفه زمين چون سپهر پركوكب

درخت تاج مرصع نهاد بر سر و دوخت * * * صبا به قامتش از پرنيان سبز سلب

زهي طراوت گلهاي آتشين رخسار * * * زهي لطافت بت هاي سيمگون غبغب

بيا كه مژده رحمت رسيد و خواند سروش * * * سرود تهنيت خسرو خجسته نسب

هلال ماه رجب شد چو از افق پيدا * * * درآمد آن مه من با هزار وجد و طرب

زبرج علم درخشان ستاره اي بدميد * * * كه مهر و مه زفروغش بحيرتند و عجب


409


كنار فاطمه دخت حسن شگفت گلي * * * كند چوماه تجلي در اين مبارك شب

نهال گلشن دين نور ديده زهرا * * * سپهر دانش و بينش محيط علم و ادب

شه سرير ولايت محمد بن علي * * * كه آمدش زخدا باقرالعلوم لقب

توان در آينه روي او خدا را ديد * * * كه اوست مظهر آيات ذات اقدس رب

كمال و دانش و تقوي زمكتبي آموز * * * كه چرخ كسب فضايل كند از آن مكتب

گرفت خاك عرب روشني زچهره او * * * چوجلوه كرد جمالش بر آسمان عرب

درخت علم و كمالش زعذب و شيريني است * * * چو شاخه هاي درختان نخل غرق رطب

مه سپهر فضيلت كه نور دانش او * * * زهم دريد حجاب ضلال و جهل و شغب

كلام اوست فروزنده تر زاختر وماه * * * حديث اوست گرانمايه تر زسيم و ذهب

زهي خطيب بليغي كه تا ابد خطبا * * * چو درّ لئالي طبعش كنند زيب خطب

« رسا » به ساحت مطلوب حق رسيد كسي * * * كه در طريق ولايش نهاد پاي طلب

دكتر قاسم « رسا »


410


درياي دانش

اي آينه جمال احمد * * * و اي نام گرامي ات محمّد

از مادر و از پدر به گوهر * * * بُردي نسب از دو سو به حيدر

يك جدّ تو شاه كربلا بود * * * جدّ دگر تو مجتبي بود

چون دور قمر به « پنجه و هفت » * * * از هجرت پاك مصطفي رفت

ميلاد تو غُرّه رجب شد * * * لبريز جهان ز نور ربّ شد

اي سدره عرش و طور سينين * * * و اي نوگل باغ آل ياسين

اي نور تو ، نور نخله طور * * * و اي روي تو شرح سوره نور

والشّمس شعاع ماه رويت * * * واللّيل ، سواد مشك مويت

گنجينه حكمت الهي * * * بخشنده تاج پادشاهي

اي خاكِ درِ تو افسر من * * * و اي ديده جابر از تو روشن

ناديده تو را سلام مي داد * * * جدّت كه سلام حق بر او باد

رياضي يزدي

شكافنده علوم

شبي بزرگ كه رازي بزرگ در برداشت * * * رسيد و پرده ز رازي چنان ، خدا برداشت

شبي خجسته كه فرداي آن ، به دامن باز * * * ز هرچه داشت جهان ، گوهري گرانترداشت

هلال ماه رجب بود و بدر مي تابيد * * * سپهر قدر و شرف ، آفتاب ديگر داشت

شب ولادت مولا امام باقر ( عليه السلام ) بود * * * كه خاك از قدمش جلوه مكرّر داشت


411


خوش آن طليعه كه تا ديد حضرت سجّاد * * * عزيز فاطمه جا ، در كنار مادر داشت

پدر به روي پسر جلوه خدا مي ديد * * * بنازم آينه اي را كه در برابر داشت

تو گفتي آن كه غم روزگارش از دل رفت * * * زبوسه اي كه ز رخساره پسر برداشت

دو سبط ختم رسولان ، دو رهبر خلقند * * * زهي امام كه نسبت از آن دو رهبر داشت

سلام عالم و آدم بر او كه جابر نيز * * * بر او سلام ، زفرموده پيمبر داشت

نشان زهد علي را به مسجد و محراب * * * بيان علم نبي را به روي منبر داشت

مرا چه حدّ سخن در مقام دانش او * * * كه مكتبش چو هشام فقيه پرور داشت

وجود او ، به همه ما سوا مقدّم بود * * * اگر چه خلقت او را خدا مؤخّر داشت

به علم او كه شكافنده علوم نبي است * * * خداي رونق اسلام را مقرر داشت

درون سنگر علم و عمل قيام نمود * * * بسي مبارزه ها كاندرين دو سنگر داشت

ز آزمايش پرتاب تير ، شد معلوم * * * كه آن امام همي دست و تيغ حيدر داشت

چه داغها كه به جان و دلش زغمها بود * * * چه خاطرات كه از كربلا به خاطر داشت


412


كمال و معرفتي را كه يافت « روح خدا » * * * زقطره اي است كه از بحر علم او برداشت

امام ما كه بزد پشت پا به شرق و به غرب * * * طريق پيروي از آن بزرگ رهبر داشت

متاب از در آل علي و زهرا روي * * * كه هر چه داشت « مؤيد » ز فيض آن در داشت

سيّد رضا « مؤيّد »

يا باقرالعلوم

اي ذكر جان ، ثناي تو يا باقرالعلوم * * * وي حرف دل دعاي تو يا باقرالعلوم

اي مصطفي سلام فرستاده سوي تو * * * از جانب خداي تو يا باقرالعلوم

دشنام داد دشمن و گرديد عاقبت * * * شرمنده از عطاي تو يا باقرالعلوم

جُرم من و شفاعت تو اي شفيع خلق * * * درد من و دواي تو يا باقرالعلوم

علم و كمال و حكمت و توحيد جان گرفت * * * از نطق جان فزاي تو يا باقرالعلوم

فردا به خُلد ناز فروشم ، اگر شوم * * * از نطق جان فزاي تو يا باقرالعلوم

يك لحظه واكند گره از كار عالمي * * * دست گره گشاي تو يا باقرالعلوم


413


دردا كه صبح و شام هشام از ره ستم * * * كوشيد بر جفاي تو يا باقرالعلوم

با اين همه عنايت و لطف و عطا نبود * * * زهر ستم سزاي تو يا باقرالعلوم

در گوشه بقيع مزار غريب توست * * * تاريخ رنج هاي تو يا باقرالعلوم

بالله قسم رواست كه چشم تمام خلق * * * خون گريد از براي تو يا باقرالعلوم

مظلوم زيست كردي و مسموم كين شدي * * * اين بود ماجراي تو يا باقرالعلوم

دردا كه شد نهان به دل خاك در بقيع * * * روي خدانماي تو يا باقرالعلوم

شهر مدينه شهر نبي لاله زار وحي * * * گرديد كربلاي تو يا باقرالعلوم

هرجا سفر كنم دل من در بقيع توست * * * دارم به سر هواي تو يا باقرالعلوم

غلامرضا سازگار « ميثم »

يوسف دو فاطمه

اي به تو از خالق داور سلام * * * از لب جانبخش پيمبر سلام

اي پدر عالم هستي همه * * * نجل علي يوسف دو فاطمه

شمس و قمر را به نسب اختري * * * نسل امام از پدر و مادري

اختر تابنده دانش تويي * * * بلكه شكافنده دانش تويي

عالم علم احد قادري * * * باقري و باقري و باقري


414


دانش كل نقطه اي از مكتبت * * * علم لدنّي سخني بر لبت

مدح تو از قول خدا در نُبي است * * * خُلق تو آيينه خلق نبي است

مام تو ريحانه نجل بتول * * * جابرت آورده سلام از رسول

اختر تابنده ماه رجب * * * مهر فروزنده ماه رجب

شهر رجب را تو بهين كوكبي * * * ماه فروزان نخستين شبي

جابر جعفي كه ز دانش يمي است * * * بر لبش از چشمه علمت نمي است

علم ، نهالي ز گلستان تو * * * پير خرد طفل دبستان تو

هر نفست باغ گلي از كمال * * * هر سخنت پاسخ صدها سؤال

مهر رخت اي به علي نور عين * * * بوسه گه يوسف زهرا حسين

غلامرضا سازگار « ميثم »

پور دو علي

برخيز نگارا كه بهار طرب آمد * * * عيد عجم و جشن نشاط عرب آمد

از كثرت انوار يكي روز و شب آمد * * * پايان جمادي شد و ماه رجب آمد

ماهي كه شود ملك جهان خلد مخلّد * * * از يمن قدوم دو علي و دو محمد

بر اهل ولا عيد مؤيد شده امروز * * * در جلوه رخ داور سرمد شده امروز

لبخند ، عيان بر لب احمد شده امروز * * * ميلاد همايون محمد شده امروز

در دامن خورشيد ، عيان قرص قمر شد * * * فخر دو جهان سيد سجاد پدر شد

امشب صدف بحر ولايت گهري زاد * * * يا دخت حسن فاطمه ، زيباپسري زاد

در خانه خورشيد ولايت قمري زاد * * * يا بار دگر آمنه پيغامبري زاد

اين است كه دو فاطمه را نور دو عين است * * * پور دو علي باشد و نجل حسنين است


415


اين محور دين اختر تابنده علم است * * * در قلب زمان ، نور فزاينده علم است

آرنده علم است و نماينده علم است * * * گوينده علم است و شكافنده علم است

در كنيه ابوجعفر باقر شده نامش * * * پيغمبر اسلام فرستاده سلامش

دشمن به عداوت خجل از كثرت خيرش * * * فرقي نكند گاه كرامت خود و غيرش

جبريل امين گم شده در وادي سيرش * * * شيريني جان قصه شيرين عُزيرش

علم همه يك قطره زدرياي كمالش * * * ديوانه شود عقل به توصيف جلالش

اي گوهر شش بحر ويم هفت دُر ناب * * * اي سائل انوار رخت مهر جهانتاب

بي مهر تو طاعات ، چو نقش آمده بر آب * * * خاك قدم طفل دبستان تو اقطاب

فرزند پيمبر پدر هفت امامي * * * هم فرش مكان هستي و هم عرش مقامي

انوار دل از روي نكوتر زمه تو * * * جن و بشر و خيل ملائك سپه تو

جان همه خوبان جهان خاك ره تو * * * شد باعث بينايي جابر نگه تو

ما را زگنه نيست به جز روي سياهي * * * اي چشم خداوند ، كرم كن به نگاهي

از شوق تو چون مهر تو چون داغ به سينه * * * چشمم به بقيع است و دلم سوي مدينه

اي شمع دل پنج امين و دو امينه * * * ما غرق به درياي گناه و تو سفينه

غرقيم ولي چشم به احسان تو داريم * * * با دست تهي دست به دامان تو داريم

مهر تو ثمر گشته بسي حاصل ما را * * * حب تو صفا داده بقيع دل ما را

وصف تو همي شور دهد محفل ما را * * * اين گونه سرشتند از اول گل ما را

تا حشر گُل مهر تو رويد زگِل ما * * * آواي تو پيوسته برآيد ز دل ما


416


تو كعبه اي و كعبه گرفتار بقيعت * * * پيوسته ملك سائل زوّار بقيعت

جان و دل ما شمع شب تار بقيعت * * * تا چهره گذاريم به ديوار بقيعت

اين درد فراقي كه به جان است دوا كن * * * بر ما ز ره لطف ، گذرنامه عطا كن

اي بوسه گه يوسف زهرا دهن تو * * * نقل دهن ما همه نَقل سخن تو

جان همه قربان تو و جان و تن تو * * * صد شكر كه « ميثم » شده مرغ چمن تو

غير از گل مهر تو به گلزار نبويد * * * جز مدح تو و عترت اطهار نگويد

غلامرضا سازگار « ميثم »

شكافنده علوم

عشقت به خدا ، به هردو عالم ، خوب است * * * انديشه تو ، بسانِ زمزم ، خوب است

اي ذره شكافنده ، كه آموختي ام * * * شمشير و قيام و علم با هم خوب است

سيدعلي اصغر موسوي « سعا »


417


سوگ سروده ها

زانوي غم

زمين و آسمان اي شيعه در حزن و غم است امشب * * * همه اوضاع عالم زين مصيبت درهم است امشب

امام پنجمين شد كشته از زهر هشام دون * * * مدينه غم سرا از اين غم و زين ماتم است امشب

يتيم و نوحه گر گرديد اكنون حضرت صادق * * * به بر او را ز مرگ باب زانوي غم است امشب

ولي راحت شد از رنج و مشقت حضرت باقر * * * به جنت ميهمان نزد رسول اكرم است امشب

به روي زين چو بنشستي ز دل ناليد يا جدا * * * به فريادم برس مسموم جانم از سم است امشب

عزيزانش چو بلبل زين مصيبت واابا گويان * * * به اندوه و غم و محنت سراسر عالم است امشب

هرآنچه اشگ ريزي اين زمان از ديدگان « تابع » * * * ز بهر حجت حق گرچه خونباري كم است امشب

محمّدعلي « تابع »


418


كبوتر دل

اي بوسه گاه جن و ملك خاك پاي تو * * * جان تمام عالم خاكي فداي تو

اي اختر سپهر ولايت كه تا ابد * * * عالم منوّر است به نور لقاي تو

اي شهريار كشور دانش كه در جهان * * * نشناخت كس مقام تو را جز خداي تو

اي ريزه خوار سفره ، علمت جهانيان * * * خورشيد علم كرده طلوع از سراي تو

اي باقر العلوم كه هنگام مكرمت * * * باشد هزار حاتم طائي گداي تو

هركس تو را شناخت دل از ديگري بريد * * * بيگانه گشت با همه كس آشناي تو

چندين هزار عالم و دانشور و فقيه * * * آمد برون ز مكتب بي انتهاي تو

تنها نه در عزاي تو چشم بشر گريست * * * ريزد سرشگ ، جنّ و ملك در رثاي تو

اي خفته هم چو گنج به ويرانه بقيع * * * پر مي زند كبوتر دل در هواي تو

حسين « فولادي » قمي



| شناسه مطلب: 77000