بخش 3

اجیاد احرام احکام ویژه حرم اخلاق و آداب سفر ادب حضور اِستطاعت اسحاق اَسرار حج در حدیث شبلی


51



17


اجياد(1)

يكي از ابواب مسجدالحرام، «بابُ الاَجياد الصغير» است، كه در اين زمان به آن «باب الجياد» گويند.

اجياد كبير و صغير، دو محله از محله‏هاي مكه مي‏باشد. وجه تسميه «اجياد» را دو گونه گفته‏اند:

الف ـ در آن محلّه، اسبان گران‏بهاي اعلا تربيت مي‏كرده‏اند، لذا اجياد جمع «جَيِّد» به فتح جيم و تشديد يا است.

ب ـ گفته شده است در يك روز صد نفر را در آن محل كشته و سر از تن آن‏ها جدا كردند(2). در اين صورت اجياد جمع «جيد» به كسر جيم و سكون يا است. در هر صورت، در گويش عاميانه «جياد» مي‏گويند. ضمن اين كه اين نام به دو درّه بزرگ از درّه هاي مكه نيز اطلاق مي‏شود كه يكي از جنوب امتداد يافته، در «خم» آب را دو نيمه كرده، به سمت شمال مي‏رود و ديگري از كوه «اعرف» در شرق آمده، سپس روبروي «مسجد الحرام» از سمت جنوب به يكديگر مي‏پيوندند و به «وادي ابراهيم» متصل مي‏گردد. اين درّه‏ها امروز با پديد آمدن و گسترش محلات متعدد شهري، مسكوني شده‏اند، مانند: «حي جياد»، «المصافي» و «بئربليله».

«جياد كبير» به كوهراه ـ بخش بالاي جياد ـ كه به «خم» سرازير مي‏شود راه يافته است و از جنوب سر از «بطحا»ي قريش و «ثور» در مي‏آورد.


1 . اجياد صغير از «شرمه» كه محله‏اي بن‏بست بوده آغاز مي‏شود. در سال 1404ق. تونلي از آن به «حي العزيزيه» زده‏اند كه از زير كوه اعرف رد مي‏شود و راهي براي حجاج پياده گشوده شده است.

اجياد جبل بمكه او مكان قد تكرر ذكره في الحديث...، لسان العرب، ج سوم، ص 139.

2 . فصلنامه ميقات حج، شماره 13، ص 150.


52



18


احرام

اولين عمل واجب درحج و عمره، احرام است، گفته شده است احرام در حج، مانند تكبيرة الاحرام در نماز است.

معناي احرام: احرام مصدر باب افعال، به معناي تحريم نمودن و ملزم كردن خود به ترك امر و يا اموري است. در لغت‏نامه دهخدا آمده است:


«احرام به كسر همزه، در لغت به معني منع آمده و شرعاً حرام كردن پاره اي از امور، و واجب ساختن امور ديگري، هنگام گذراندن حج است.(1)»


همچنين گفته شده است، احرام به معني داخل شدن در حرم ياحرام نمودن چيزي برمحرم است. محرم با پوشيدن لباس احرام و نيت و تلبيه، بسياري از محرمات را برخود حرام مي‏كند.

معناي احرام در اصطلاح: در اصطلاح نيز «احرام» براي عمل خاصي گفته مي‏شود كه داراي سه جزء است: پوشيدن جامه احرام، نيت حج يا عمره و تلبيه.

با احرام برخي از چيزهايي كه قبل از حج و عمره حلال بوده‏اند، حرام مي‏شوند، و چيزهايي كه قبلاً هم حرام بوده‏اند، بعد از احرام حرمت‏شان موءكد مي‏گردد. احرام نماز، اللّه‏ اكبر گفتن است و احرام حج و عمره، پوشيدن لباس احرام، نيت و تلبيه است.


حكمت احرام

پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد احرام فرموده‏اند: «وَجَبَ الْإِحْرَامُ لِعِلَّةِ الْحَرَم»(2) خداوند متعال احرام را به


1 . لغت‏نامه دهخدا، كلمه احرام.

2 . وسائل الشيعه، ج9، ص 3 در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) آمده است: حَرَّمَ اللَّهُ الْمَسْجِدَ لِعِلَّةِ الْكَعْبَةِ وَ حَرَّمَ الْحَرَمَ لِعِلَّةِ الْمَسْجِدِ وَ وَجَبَ الْإِحْرَامُ لِعِلَّةِ الْحَرَم ؛ خداوند مسجدالحرام را به خاطر كعبه، حرم قرار داد و حرم را به خاطر مسجدالحرام و احرام را به خاطر حرم واجب كرده است. دعائم الاسلام، ج1، ص334.


53


خاطر حرم واجب كرده است.در حديث ديگري، امام رضا ( عليه السلام ) فرموده‏اند: مردم مأمور شده‏اندكه احرام ببندند، تا پيش از ورود به حرم امن الهي، خشوع پيدا كنند و به چيزي از كارهاي دنيا و زينت ها و لذت‏هاي آن سر گرم و مشغول نباشند و در راه آن چه كه به سوي آن آمده‏اند، شكيبا باشند و با همه وجودشان رو به خانه خدا آورند، به علاوه در احرام، بزرگداشت خداي متعال و خانه او و فروتني براي حاجيان است، وقتي كه مي‏خواهندبه سوي خدا بروند و بر او وارد شوند، در حالي كه به پاداش او اميدوارند، از كيفرش بيمناك و به سوي او روانند، و با فروتني و تواضع و خضوع، روي به سوي او مي‏كنند.»(1)

سه نكته ظريف و دقيق از استاد شهيد مطهري:

نكته اوّل: اين كه انسان در مدت معيني يك سلسله كارهاي حلال را برخود حرام مي‏كند؛ از اين جهت مثل روزه است، تمرين تقوا است. انسان چاره‏اي ندارد از اين كه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد، تحمل بعضي محدوديت‏ها براي رسيدن به سعادت لازم است. هر رژيم تربيتي را كه شما در دنيا پيدا كنيد، براساس لاقيدي مطلق و بي‏باكي و بي‏ارادگي نيست، بالأخره يك سلسله چيزها را تحريم مي‏كند.

نكته دوّم: اموري است كه تحريم شده و حس مقاومت در برابر آن‏ها تقويت شده، از قبيل صيد، مباشرت با زن، اذيت و آزار حيوان، بوي خوش، نگاه در آينه، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال كردن، زينت كردن، پوشيدن سر و لباس دوخته براي مرد و پوشيدن صورت براي زن.

در تحريم صيد، حس شكارچي‏گري را از انسان مي‏خواهد بگيرد، حس آزار را از انسان مي‏گيرد، قدرت تحمل اذيّت به انسان مي‏دهد، مقاومت در برابر ميل جنسي مي‏دهد، ترك استظلال و ترك نازپروردگي مي‏دهد.

نكته سوم: درباره لباس است ؛ لباس در قسمت هاي سادگي و بي رنگي و بي‏نشاني، محو رنگ ها و شكل هاي لباس ها، براي يك مدت موقت هم كه شده، همه مردم از درجه‏دار و غير درجه دار، نشاندار و غير نشان دار، نوپوش و كهنه پوش، همه را در يك لباس جمع كرده. گاهي اتفاق مي‏افتد كه


1 . حج و عمره در قرآن و حديث، محمدي ري شهري، ص 260.


54


افراد را در يك جمع واحد دعوت مي‏كنند و مي‏خواهند همه را در يك لباس حاضر كنند، آقايان با فلان لباس و خانم‏ها با فلان لباس، خدا مردم را دعوت كرده با يك لباس رسمي به حضور بيايند. آن، ساده‏ترين و بي‏رنگ و شكل‏ترين آن‏ها را انتخاب كرده است... اسلام با اين وسيله شكل يكرنگي و وحدت ايجاد مي‏كند.(1)كلام آخر: احرام را آغاز نماز بزرگي نيز ناميده‏اند، مگر نه اين است كه نمازهاي واجب هر روز خود را با تكبيرة الاحرام آغاز مي‏كنيم. آيا هرگز از خود پرسيده‏ايم، چرا به آن «اللّه‏ اكبر»ي كه نماز را با آن آغاز مي‏كنيم تكبيرة‏الاحرام مي‏گويند و آيا شباهتي ميان آن «احرام» و اين «احرام» وجود دارد ؟ پاسخ اين است كه:

1 ـ ما با گفتن تكبيرة‏الاحرام در نماز، قدم به آستانه نماز مي‏گذاريم و به يك معني در آنجا هم محرم مي‏شويم. در طول نماز كارهايي را بر خود حرام مي‏كنيم، چيزي نمي‏خوريم، روي از قبله برنمي‏گردانيم، با صداي بلند خنده نمي‏كنيم، حرفي غير از آنچه در نماز مي‏توان گفت بر زبان نمي‏آوريم، قسمت‏هايي از بدن را مي‏پوشانيم و اين حرمت‏ها را تا پايان نماز حفظ مي‏كنيم و اين حريم را نمي‏شكنيم، اينجا هم همينطور است، ما با «احرام» حج نيز مانند احرام نماز كارهايي را بر خود حرام مي‏سازيم، با اين تفاوت كه محدوده زماني نماز چند دقيقه است و محدوده زماني حج چند روز است.

2 ـ در نماز در جايي دور از كعبه و رو به كعبه ايستاده‏ايم و در حج در كنار كعبه و در حال جنب و جوش و حركت و جابجايي و خواب و بيداري هستيم و اين دوّمي به زندگي واقعي و عيني ما نزديكتر است تا اولي ... .

3 ـ ما در اينجا هم مثل نماز كه با نيت و تكبير آغاز و اعلام مي‏كنيم، نيت مي‏كنيم و لبيك مي‏گوييم، و به دعوت خداوند خانه، كه ما را به خانه خويش ميهمان كرده و فراخوانده پاسخ مثبت مي‏دهيم و مانند كبوترهايي كه با بال‏هاي خسته، از راه دور به ايوان و بر بام صاحب‏خانه خود رسيده باشد، زير لب «تلبيه» مي‏خوانيم و سرود بندگي و دوستي و عشق سر مي‏دهيم و با كندن جامه‏هاي چرك‏آلود گناه و معصيت و شكستن آينه‏هاي خودبيني، اشك مي‏ريزيم و رو به جانب كعبه، به راه مي‏افتيم و به هر فراز و نشيبي كه مي‏رسيم، عاشقانه و عارفانه با آوازي حزين زمزمه مي‏كنيم، «لبيك، اللهم لبيك، لبيك...»(2).



1 . گزيده‏اي از يادداشت‏هاي شهيد مطهري (ره) در مورد حج، ص88.

2 . حج نماز بزرگ، غلامعلي حداد عادل، انتشارات مشعر، سال 81، ص 32، 33 و 34.


55


لباس احرام

واجبات در وقت احرام سه چيز است 1 ـ نيت 2 ـ پوشيدن لباس احرام 3 ـ تلبيه.(1)

يكي از لوازم و واجبات احرام، پوشيدن دو جامه احرام براي مردان است، كه يكي «لنگ» است كه به كمر مي‏بندد و ديگري «ردا» كه بايد بر دوش انداخت، البته تأكيد شده است كه قبل از نيت احرام و گفتن لبيك لباس را بپوشد.(2)در پوشيدن جامه احرام احتياط واجب آن است كه نيت كند و قصد اجابت امر الهي و اطاعت او كند. احتياط مستحب آن است كه در كندن جامه دوخته هم نيت و قصد اطاعت كند.(3)

احرام از نظر عرفاني

كندن لباس دوخته به هنگام احرام به معناي بيرون آمدن از «جامه گناه است»، چنان‏كه پوشيدن لباس احرام به معناي پوشيدن «جامه و لباس طاعت» است.

تنها «گناه نكردن» مهم نيست، بلكه مهم اطاعت كردن است، لذا حاجي كه لباس احرام و اطاعت بر تن مي‏كند، مفاد چنين پوششي سه چيز است:

1 ـ دور كردن لباس گناه از خود.

2 ـ لباس احرام نمودي است از روز مرگ و قيامت كه در آن روز افراد، كفن بر تن مي‏كنند و اسرار قيامت در مناسك حج متجلي مي‏شود.

3 ـ با لباس احرام امتيازات ظاهري افراد زايل شده، هر گونه برتري‏طلبي و فخرفروشي از بين مي‏رود.(4)

بنابراين هم چنان كه هر يك از اعمال حج داراي اسراري مي‏باشد، پوشيدن اين دو جامه هم اسراري دارد.

آيت‏اللّه‏ جوادي آملي مي‏فرمايد:


اين كه لباس دوخته را از تن بيرون مي‏آوريد، يعني آن لباس گناه و عصيان را كه تا كنون تار و پود آن را بافتيد و دوختيد و در بر كرديد، بيرون آوريد، و گر نه چه فرقي است بين لباس دوخته و نادوخته؟ پس اين‏ها همه سرّ حج است. البته چنين نيست كه عبادت در لباس


1 . مناسك محشي، مسأله 251، ص 138

2 . همان، مسأله 251، ص 138

3 . همان، مسأله 273، ص 146

4 . صهباي حج، آيت‏اللّه‏ جوادي آملي، ص 349


56


دوخته قبول نباشد، چون انسان در طول سال در لباس دوخته نماز مي‏خواند و عبادت مي‏كند اما در حج قبول نيست، و اين براي آن ا ست كه مي‏خواهند اسرار حج را به انسان تفهيم كنند كه او روزي را هم در پيش دارد كه با لباس ندوخته وارد آن روز شود و آن روز مرگ است كه كفن در بر مي‏كند و قيامت با همان كفن ظهور و حضور پيدا مي‏كند، چون مي‏خواهند اسرار قيامت را در مناسك و مراسم حج تجلي دهند، از اين رو فرموده‏اند لباس ساده در بر كنيد كه هر گونه فخر برطرف شود. لباس نادوخته، يعني لباس احرام بپوشيد تا سفر مرگ در نظرتان مجسم شود و مسأله مردن و قيامت در حضورتان حاضر باشد. امام سجاد ( عليه السلام ) به شبلي فرمودند: معناي كندن لباس دوخته شده يعني خداي من ديگر لباس گناه در بر نمي‏كنم و از هر گناهي توبه كردم.(1)محرمات احرام

پس از انجام احرام برخي اعمال بر محرم حرام مي‏شود كه اصطلاحاً اين اعمال را «محرمات احرام» مي‏نامند. «تروك احرام» يا «محرمات احرام» در برابر عنوان «مستحبات احرام» و «مكروهات احرام» قرار دارد. مجموع محرمات احرام با توجه به تقسيم ذيل 24 مورد مي‏باشد:

محرمات احرام سه قسم‏اند:


الف: محرمات مخصوص آقايان

    1 ـ زير سايه رفتن در حال حركت

    2 ـ پوشاندن سر

    3 ـ پوشيدن لباس دوخته

    4 ـ پوشيدن كفش يا چيزي كه تمام روي پا را بپوشاند


ب: محرمات مخصوص بانوان

    1 ـ پوشاندن صورت

    2 ـ پوشيدن زيور براي زينت


ج: محرمات مشترك بين آقايان و بانوان

1 ـ استفاده از بوي خوش

2 ـ نگاه كردن در آينه


1 . عرفان حج، آيت‏اللّه‏ جوادي آملي، ص 47 و 48.


57


3 ـ زدودن مو از بدن

4 ـ كرم زدن و روغن ماليدن

5 ـ سرمه كشيدن به چشم

6 ـ انگشتر به دست كردن براي زينت

7 ـ جدال

8 ـ فسوق

9 ـ بيرون آوردن خون از بدن

10 ـ كشتن حشرات و جانوران ساكن در بدن

11 ـ ناخن گرفتن

12 ـ كندن درخت و گياهان حرم

13 ـ شكار كردن

14 ـ عقد كردن زن

15 ـ لذت جنسي (آميزش)

16 ـ استمناء

17 ـ كشيدن دندان

18 ـ حمل سلاح(1)


19


احكام ويژه حرم

با توجه به اهميت و احترام خاصي كه حرم از نقطه نظرهاي مختلف دارد، در فقه داراي احكام ويژه‏اي است كه به برخي از آنها اشاره مي‏شود:

1 ـ اين منطقه به عنوان سرزمين امن معرفي شده است، «أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً»(2) و


1 . مناسك محشي، چاپ 1385، ص 183

2 . سوره قصص، آيه 57


58


كشتن حيوانات «غير اهلي» در اين منطقه ممنوع است و در فقه براي مرتكبان آن مجازات‏هاي خاصي مقرر شده است.

«... مَنْ دَخَلَهُ مِنَ الْوَحْشِ وَ الطَّيْرِ كانَ آمِنَاً مِنْ اَنْ يُهاجَ أَوْ يُؤْذي حَتّي يَخرُجَ مِنَ الحَرَم»(1).


2 ـ به دليل منطقه امن بودن حرم «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً»(2)، هر فرد مسلمان تا هنگامي كه در اين منطقه زندگي مي‏كند، از مصونيت خاصي برخوردار است، «...مَن دَخَلَ الحَرَمَ مُستَجيراً به، كان آمِناً مِن سَخَطِ اللّه‏ِ»(3)

3 ـ در اين منطقه جنگ و خونريزي ممنوع است.

4 ـ ورود به حرم بايد با تشريفات خاصي انجام گيرد كه از آن به «احرام» تعبير مي‏شود و داراي احكام ويژه‏اي است.

5 ـ افراد غير مسلمان، حق سكونت در منطقه حرم را ندارند و بسياري از فقها ورود غير مسلمان را به اين منطقه، چه به عنوان اقامت، و چه براي عبور ممنوع دانسته‏اند.(4)

اين حكم شامل سفرا و نمايندگي‏هاي خارجي و افراد غير مسلماني كه حامل پيام مي‏باشند و نيز هيأت‏هايي كه براي عقد قرارداد، قصد ورود به منطقه حرم را دارند نيز مي‏گردد.

از اين رو در چنين مواردي مي‏توانند براي انجام مقاصد خود از مسلمانان استفاده نمايند و يا در خارج حرم با پيشواي مسلمانان و نمايندگان رسمي وي ملاقات كنند.(5)

6 ـ كندن درختان، و ريشه ها وشاخه هاي گياهان حرم ممنوع است، اين حكم اختصاص به محرم ندارد و هر كس اين حكم الهي را رعايت نكند، بايد كفاره بدهد.(6)7 ـ تردد مسلحانه در منطقه حرم ممنوع است. «لاتَخْرُجُوا بِالسُّيُوفِ إلَي الْحَرَمِ»(7)8 ـ از سكونت كساني كه عامل فساد و الحاد هستند، در منطقه حرم جلوگيري به عمل آيد و با آنها به خشونت رفتار شود. «مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ»(8) منظور از كساني كه در حرم قصد الحاد و ظلم دارند، آنهايي هستند كه قصد ارتكاب اعمالي چون سرقت،

1. وسائل الشيعه، ج 9، ص 176 ـ 202.

2 . سوره عنكبوت، آيه 67

3 . وسائل الشيعه، ج9، ص 176 ـ 202.

4 . و اما الحرم فلا يجوز لهم دخوله مطلقا، مسالك مرحوم شهيد ثاني، ص 184.

5 . المبسوط، ج دوّم، ص 48، به نقل از برپايي حج ابراهيمي.

6 . تحرير الوسيله، ج1، ص429، وسائل الشيعه، ج 9، ص 172.

7 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 202 - 176.

8 . سوره حج، آيه 25.


59


ستمگري، تجاوز به حقوق مردم و هر نوع ظلم داشته باشند، كه از اقامت آنها در حرم جلوگيري مي‏شود. «يُتَّقي اَنْ يُسْكِنَ الْحَرَم».(1)9 ـ اشيايي كه در حرم پيدا مي‏شود حكم ويژه‏اي دارد و اصولاً دست زدن به اشياء گمشده حرم منع شده است. «لاتَمَسُّ اَبَدَاً حَتّي يَجيءَ صاحِبُها»(2). 10 ـ كسي كه در خارج حرم مرتكب جنايتي شود و سپس به حرم پناهنده گردد، تا وقتي در حرم باشد از اجراي حد معاف است، لكن براي چنين كسي محدوديت‏هايي ايجاد مي‏شود تا ناگزير از حرم خارج گردد و حد بر او جاري شود، اما كساني كه در حرم به جنايتي دست بزنند، به دليل اين‏كه احترام حرم را ناديده گرفته‏اند، از مصونيت حرم محروم مي‏شوند و بر آن‏ها حد جاري مي‏شود.(3)11 ـ قصر و يا اتمام خواندن نماز در حرمين شريفين براي مسافر اختياري است، و اين حكم اگرچه اختصاص به مسجدالحرام دارد، ولي جمعي از فقها در مورد تمام شهر مكه نيز چنين اختياري را براي مسافرين قائل شده‏اند، حتي اگر مسافر در حال عبور از شهر مكه باشد، مي‏تواند نماز خود را تمام بخواند.(4)
20


اخلاق و آداب سفر

دين به عنوان يك امر آسماني و وحياني، مجموعه قوانين و دستوراتي است كه خداوند متعال براي هدايت و سعادت انسان‏ها توسط پيامبران براي بشر فرستاده است، دين داراي ابعاد مختلف و بخش‏هاي گوناگوني است كه يكي از بخش‏هاي مهم و كارآمد آن، بخش اخلاق و آداب ديني است. و در حقيقت دين (به جز باورها و اعتقادات) چيزي جز اخلاق و رفتار نيست.

اخلاق و آداب ديني يكي از اصول حياتي انسان‏ها است، لذا آدميان در تمام شرايط و حالات موظف به رعايت اصول اخلاقي و آداب اسلامي هستند، اخلاق و آداب اسلامي نماد شخصيت و


1 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 34.

2 . همان، ج9، ص 361.

3 . همان، ج 18، ص 346.

4 . در راه برپايي حج ابراهيمي، عميد زنجاني، ص 183


60


منش آدمي است. چنانچه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرموده است: «اِنَّ اَكمَلُ المُؤْمِنينَ اِيمانَاً اَحْسَنُهُم اَخلاقاً.»(1) كامل‏ترين مؤمنان از نظر ايمان، خوش اخلاق‏ترين آنان هستند.

زندگي در وطن «حضر» نسبتاً آرام و بي دغدغه و متفاوت از زندگي در سفر است. در سفر، زندگي، توأم با جابجايي، رويارويي با مشكلات، خستگي و بعضاً خروج از حالت طبيعي و اعتدال است و لذا رعايت اصول، آداب و اخلاق در سفر، بسيار موءثر، عميق و كارآمدتر است. چنان‏كه غالب محققان و پژوهشگران به اين واقعيت توجه نموده و اشارات پر معنا و زيبايي دارند، از آن جمله رهنمودهاي محقق بزرگوار، شهيد مطهري است كه ضمن پرداختن به اين موضوع نكات ارزشمندي را مطرح نموده است:

مسافرت، اخلاق و آداب خاصي را ايجاب مي‏كند، زيرا وضع جديدي براي انسان به وجود مي‏آورد و انسان را در شرائط خاصي قرار مي‏دهد كه با محيط اقامت يعني وطن متفاوت است. در مسافرت انسان با يك عده كه «هم‏سفر» ناميده مي‏شوند، شب و روز به سر مي‏برد. بسياري از پرده‏ها كه تا آن وقت ميان او و هم سفرانش وجود داشت خواه ناخواه برداشته مي‏شود، خواب و بيداريش با آن‏هاست، همكاري‏ها و هم‏گامي‏هايي كه هرگز در وطن پيش نمي‏آيد، لازم مي‏شود. اين‏ها قهراً وظايف و تكاليف خاصي را به وجود مي‏آورد و آمادگي روحي و اخلاقي مخصوصي را ايجاب مي‏كند.

نگاهي به مجموعه روايات اسلامي نكاتي رابه عنوان آداب سفر به ما مي‏آموزد، كه مهم‏ترين آن‏ها «آيين همراهي و همسفري» است، تأكيد شده است كه پيش از سفر، هم‏سفر مناسبي را پيدا كنيد، چرا كه مسافرت تنهايي مكروه است. آداب ديگر سفر را طبق تعاليم ديني فهرست‏وار اين‏گونه مي‏يابيم:

1 ـ خدا حافظي از خانواده و بستگان از سوي مسافر، بدرقه كردن كسي كه به سفر مي‏رود، از سوي اهل خانه و بستگان.

2 ـ شروع سفر با صدقه، جهت سلامتي و رفع و دفع بلاها.

3 ـ خواندن دو ركعت نماز، دعا كردن به جان و مال و خانواده خود و به خدا سپردن آنها و بر او توكل كردن.

4 ـ خواندن اين دعا «بِسْمِ اللّه‏ِ، آمنَتُ بِاللّه‏ِ، تَوَكَّلْتُ عَلَي اللّه‏ِ، ما شاءَ اللّه‏، لاحَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ».

5 ـ داشتن وسيله‏اي براي دفع شر و خطرات احتمالي و حمل ابزار دفاعي.


1 . تحف العقول، ص 47، در روايت ديگري از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده است «افضلكم ايماناً احسنكم اخلاقاً، بحار الانوار، ج 74، ص 156.


61


6 ـ همراه داشتن مسواك، شانه، لباس و ظرف.

7 ـ همراه داشتن مواد غذايي و خوراكي‏هاي مورد نياز و ره توشه سفر.

8 ـ همراه داشتن داروها و ديگر وسايل مورد نياز.

9 ـ در سفر بار دوش ديگران نبودن و خرج خود را به گردن ديگران نينداختن.

10 ـ مراعات حال هم‏سفر، در صورتي كه خسته يا مريض باشد.

11 ـ همكاري در كارها، برعهده گرفتن كارهاي سنگين در مسافرت.

12 ـ توجه كردن به حرف بزرگ‏ترها.

13 ـ مشورت با هم سفران در انجام كارها و تصميم‏گيري‏ها.

14 ـ مواظبت بر خواندن نماز اول وقت

15 ـ نقل نكردن سختي‏ها و ناملايمات سفر پس از مراجعت.

16 ـ آوردن هديه و سوغات براي اهل خانه در هنگام مراجعت از سفر.

17 ـ شكر كردن و بر نعمت سلامتي حمد كردن در زمان مراجعت از سفر.

براي تك‏تك آن‏چه ياد شد، احاديث مكرري در متون ديني آمده است كه مجال طرح آن‏ها نيست.(1)


توصيه‏هايي ديگر به مسافر

1 ـ پيش از هر چيز ردّ مظالم بدهد و قرض‏هايي كه دارد ادا كند و هزينه كساني را كه واجب النفقه او هستند فراهم كند و اگر امانتي در دست او هست به صاحبانش باز گرداند و جز مال حلال براي سفر بر ندارد و آن قدر خرج سفر بردارد كه به همراهانش كمك كند و بايد در سفر خوش سخن باشد و ديگران را اطعام كند و با آنان با اخلاق نيكو برخورد كند، زيرا مسافرت رازهاي دروني را ظاهر مي‏سازد. هر كس براي رفاقت در سفر شايسته باشد، براي معاشرت در غير سفر نيز شايسته است. حال آن كه در وطن، كسي شايستگي معاشرت را دارد در صورتي كه شايستگي هم‏سفري را ندارد. از اين رو گفته شده است هرگاه معاشرين كسي در وطن او را تمجيد كردند و هم سفرانش او را ستودند، در شايستگي او نبايد ترديد كرد. مسافرت از عوامل دلتنگي است و هر كه در وقت دلتنگي خوش خلق باشد (واقعاً) خوش اخلاق است.

2 ـ اين كه همراهي براي خود انتخاب كند و به تنهايي بيرون نشود، و بايد همراهش كسي


1 . ماهنامه كوثر، شماره 12.


62


باشد كه در امور ديني او را ياري كند. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نهي فرمود از اين‏كه كسي به تنهايي سفر كند، فرمود: اوّل همراه، سپس مسافرت.

از قول پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده:

شخص مسافر براي خانواده‏اش دو ركعت نماز بخواند و به پيشگاه خداوند عرض كند: خداوندا خود و خانواده و مال و اولاد و دنيا و آخرت و پايان كارم را در نزد تو به وديعه مي‏گذارم.

3 ـ در وقت مسافرت و بيرون آمدن از منزل دعا بخواند:

امام صادق ( عليه السلام ) هرگاه پاي در ركاب مي‏نهاد اين آيه را تلاوت مي‏كرد: «سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ»، سپس 7 مرتبه سبحان اللّه‏، 7مرتبه الحمدللّه‏، 7 مرتبه لااله الااللّه‏ مي‏گفت.

4 ـ از هر منزلي صبح زود حركت كند.

5 ـ پياده نشود، مگر آن‏كه روز بالا آمده باشد، زيرا اين سنت است، و هم‏چنين بيشتر حركتش در شب انجام گيرد.

پيامبر فرمود بر شما باد به حركت در شب، زيرا زمين شب هنگام بيش از هنگام روز طي مي‏شود.

6 ـ آن كه از روي احتياط روز حركت كند و جداي از كاروان، تنها راه نيفتد، زيرا ممكن است غافلگير شود و يا درمانده گردد و شب هنگام موقع خواب مواظب باشد.

7 ـ اگر سواره است با مركبش مدارا كند و بيش از اندازه بر آن بار نكند، زيرا اين عمل نهي شده است.

8 ـ چند چيز را با خود همراه داشته باشد؛ عايشه مي‏گويد پيامبر وقتي مسافرت مي‏كرد پنج چيز را همراه خود مي‏برد. آيينه، سرمه‏دان، شانه كوچك براي محاسن، مسواك و شانه سر.

9 ـ از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه هرگاه با گروهي مسافرت كرديد با آن‏ها در كار خود و كارهاي جمعي مشورت كنيد.

10 ـ مسافر چون نزديك وطنش رسيد ورودش را به اطلاع بستگانش برساند، تا ناگهاني بر آنها وارد نشود و چيزي را برخلاف ميلش نبيند و سزاوار نيست كه شبانه بر آنها وارد شود كه از اين كار نهي شده است.

11 ـ شايسته است براي خانواده و بستگانش ارمغان از خوردني‏ها يا چيز ديگر به قدر امكانش بياورد. زيرا اين سنت است.


63


علماي اسلام نيز اين دستورات اسلامي را در مقدمه حج ذكر كرده‏اند، زيرا در ميان فرايض اسلامي، اين فريضه است كه مستلزم سفر و خروج از وطن مي‏باشد.(1)


معنا و مفهوم سه كلمه «اخلاق»، «آداب» و «سفر»


الف ـ اخلاق

«اخلاق» جمع خُلق است. خُلق يعني خوي، ساختمان انسان تا آن‏جا كه مربوط به بدن است، خَلق (به فتح خاء) گفته مي‏شود و تا آن‏جا كه مربوط به روح يعني مربوط به قسمتي از تمايلات روحي است خُلق (به ضم خاء) گفته مي‏شود به عبارت ديگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصيت. در دعا وارد شده است هنگامي كه در مقابل آيينه مي‏ايستيد و خود را مي‏بينيد، بگوييد: «اَللّهمَ حَسِّنْ خُلْقي كَما حَسَّنْتَ خَلْقي»(2)؛ خداوندا! اخلاق مرا نيكو گردان، هم‏چنان كه اندام مرا نيكو گردانيده‏اي.(3)


ب ـ آداب

«آداب»، جمع ادب است. تشريفاتي كه انسان براي كارهاي خود قرار مي‏دهد، آداب آن كار ناميده مي‏شود. مثلاً غذا خوردن يك «عمل طبيعي» است، انسان مي‏تواند با دست غذا بخورد و يا با قاشق؛ با دست راست غذا بخورد يا با دست چپ؛ هنگام شروع «بسم اللّه‏» بگويد و در پايان «الحمدللّه‏» بگويد و يا سكوت كند؛ با تأني غذا بخورد يا سريع و... اين‏ها آداب غذا خوردن ناميده مي‏شود.

افراد، هنگام برخورد با يكديگر، معمولاً آدابي را رعايت مي‏كنند؛ سلام مي‏كنند، يا دست تكان مي‏دهند و يا... سلام ادب ملاقات است. سفر نيز به نوبه خود اخلاق و آدابي دارد، يعني انسان بايد از برخي خصلت‏هاي روحي بهره‏مند باشد. نسبت به ديگران رئوف و مهربان باشد. به چهره آنان لبخند بزند و پاره‏اي آداب را رعايت كند(4).



1 . حج گزيده‏اي از يادداشت‏ها، شهيد مطهري، انتشارات صدرا، ص 30.

2 . همان، صفحه 35 و 36.

3 . شايان ذكر است كه دو تفاوت ميان خلق و خُلق وجود دارد، اولاً اين‏كه خَلق كه مربوط به بدن است. يك منزل جلوتر يعني در منزل رحم تكوين پيدا مي‏كند و اما خُلق مربوط به روح است، يك منزل عقب‏تر، يعني بعد از تولد متكوّن مي‏شود و ثانياً آن چه مربوط به خلقت بدن است از اختيار انسان بيرون است، انسان خود قادر نيست كه خلقت خود را عوض كند، اما آن‏چه مربوط به اخلاقيات روحي است در اختيار خود انسان است، هر كسي خودش بايد شخصيت خود را بسازد، معمار و مهندس روح خود باشد، بنا و سازنده اخلاق خود باشد.

4 .همان، ص 37 ـ 38.


64


توصيه شده است قبل از سفر به دوستان اطلاع دهيد، هنگام خروج بسم‏اللّه‏ بگوييد(1)، تنهايي به سفر نرويد(2)، هزينه سفر را از مال حلال استفاده نماييد.(3) دعا نمودن و صدقه دادن(4) و با دوستان و آشنايان خداحافظي كردن، چند نمونه از آداب سفر هستند.

ج ـ سفر

«سفر» از ماده «سفور» است كه به معناي برداشتن يك چيز است. غزالي مي‏گويد:

«سفر از آن جهت «سفر» ناميده شده كه پرده از روي اخلاق واقعي انسان برمي‏دارد.»(5)

در مسافرت مي‏توان به اخلاق واقعي اشخاص پي‏برد، زيرا شناخت درست و كارآمد، در سفر انجام مي‏گيرد.

مي‏گويند: شخصي مي‏خواست درباره ديگري، شهادت بدهد، به او گفتند: آيا با او سفر كرده‏اي؟ گفت: نه، گفتند: پس او را نمي‏شناسي.(6)

به طور كلي هر چيزي كه انسان را در شرايط غير عادي كه آرامش روح را برهم مي‏زند، قرار دهد، پرده از روي اخلاق واقعي انسان برمي‏دارد.

انسان در حال عادي حكم آب راكدي را دارد كه در حوضي جمع شده است و به واسطه ركود، مخلوط‏هاي آب(7) ته‏نشين شده و آب، به صورت زلال و شفاف، ديده مي‏شود(8).



1 . عن ابي الحسن الرضا ( عليه السلام ) اذا خرجت من منزلك في سفر او حضر فقل: بسم اللّه‏ آمنتُ باللّه‏، توكلت علي‏اللّه‏، ماشاءاللّه‏...، من لايحضره الفقيه، ج2، ص273؛ كافي، ج2، ص543

2 . قال ابوالحسن موسي بن جعفر ( عليه السلام ) في وصية رسول‏اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) لعلي ( عليه السلام ) : لاتخرج في سفر وحدك فان الشيطان مع الواحد و هو من‏الاثنين ابعد، همان، ص277.

3 . قال رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) : من شرف الرجل ان يطيب زاده اذا خرج في سفر، همان، ص281.

4 . قال الصادق ( عليه السلام ) : تصدَّق و اخرج ايّ يوم شئت، مستدرك الوسائل، ج8، ص125؛ كافي، ج4، ص283

5 . احياءُ العلوم، ج دوّم، ص 246.

6 . همان.

7 . همان.

8 . ابوالفتح بستي مي‏گويد:

 لقد هنت من طول المقام من يقم طويلاً  يهن من بعد ما كان مكرماً
 و طول جمام المرء في مستقره  بغيره لوناً و ريحاً و مطعماً

از بس يك جا ماندم از نظرها افتاده و پست شدم، آري هر كس در يك نقطه بماند عزتش تبديل به خواري مي‏شود، زياد ماندن مرد در جايگاه خودش، رنگ و بوي و مزه او را مي‏برد.

حج گزيده‏اي از يادداشت‏هاي شهيد مطهري، ص 40، به نقل از المحاسن و الأضداد، ص136.


65


فوايد سفر

سفر براي انسان، مفيد و لازم است، زيرا آدمي را پخته و جهان ديده مي‏كند، هم‏چنين سفر فوايد مادي و معنوي فراواني دارد، لذا در ستايش سفر، گفته‏ها و سخنان زيادي وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره مي‏شود.

در ديوان منسوب به اميرالموءمنين ( عليه السلام ) با اين شعر زيبا و پر معنا روبرو مي‏شويم:


 تَعَزَّب عَنِ الاَوطانِ في طَلَبِ العُلي  وَسافرِ فَفِي الاَسفارِ خَمسُ فَوائِد
 تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اكتِسابُ مَعيشَةٍ  و عِلمٍ و آدابٍ و صُحبة ماجِدٍ(1)

در طلب علّو و بزرگي از وطن خارج شو. زيرا در سفر پنج فايده مشهود است:

1 ـ غصّه‏هاي محلي فراموش مي‏شود. (روحيه انسان با نشاط مي‏شود).

2 ـ وسيله كسب معيشت است (سود مادي براي تأمين زندگي در پي دارد).

3 ـ وسيله آموختن علم است (به انسان علم و آگاهي مي‏بخشد).

4 ـ راه ادب آموزي است. (آداب و سنت‏هايي را مي‏آموزد).

5 ـ به وسيله سفر، انسان به مصاحبت بزرگان توفيق مي‏يابد. (با انسان‏هاي بزرگوار؛ دوست، آشنا و همراه مي‏گردد).

در سفر، حقايق زيادي براي انسان روشن و آشكار مي‏شود كه از همه مهم‏تر، اين است كه سفر ماهيت هر كسي را براي خودش روشن مي‏كند. اخلاق واقعي هر كسي در سفر، ظاهر مي‏شود.

يعني در سفر آشكار مي‏شود كه چه كسي شجاع است و چه كسي ترسو، چه كسي مهربان و با عاطفه، چه كسي عصباني و كم گذشت، چه كسي خدمتگزار است يا حليم و پرحوصله، چه كسي دروغگو، حقه‏باز و كم ظرفيت و... لذا سفر بستر مناسبي است براي شناخت «خود» و درمان ضعف‏هاي خود.(2)



 1 . مستدرك الوسائل، ج8، ص115.  در ادامه اشعار آمده است:
 فَإِنْ قِيلَ فِي الْأَسْفَارِ ذُلٌّ وَ مِحْنَةٌ  وَ قَطْعُ الْفَيَافِي وَ ارْتِكَابُ الشَّدَائِدِ
 فَمَوْتُ الْفَتَي خَيْرٌ لَهُ مِنْ مَعَاشِهِ  بِدَارِ هَوَانٍ بَيْنَ وَاشٍ وَ حَاسِد

2 . احياءالعلوم، ج2، ص246.


66


مسافرت براي سلامتي

پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مي‏فرمايد: «سافِرُوا، تَصِحُّوا»(1)؛ سفر كنيد تا سلامت باشيد.

قرآن كريم نيز به سير در زمين امر مي‏كند و آن را موجب باز شدن چشم، گوش، تجربه و ازدياد عقل مي‏داند.

«أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها»(2)

آيا در زمين گردش نكرده‏اند، تا دل‏هاي متفكر و گوش‏هاي باز و شنوا، پيدا كنند.

غزالي نيز به اين نكته، اشاره دارد:


«وَ اَمّا آياتُ اللّه‏ِ في اَرضِهِ في مُشاهَدَتِها فَوائِدٌ لِلْمُسْتَبصر، فَفيها قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ فيها الجِبالُ وَ البَراري وَ البِحار وَ اَنواعُ الحيوانِ وَ الَّنباتِ ...»(3)

در مشاهده آيات الهي در زمين، فوائدي براي مستبصر است كه از آن جمله است، ديدن شهرها (ديدار و ملاقات با آدميان)، كوهها، بيابان‏ها و درياها و انواع مختلف حيوانات، نباتات و درختان و غيره.

فوايد سفر به مكه و مدينه

اضافه بر فوائد مادي و معنوي كه در سفرهاي معمول مترتب مي‏باشد، سفر به مكه و مدينه، آثار و بركات ويژه‏اي را نيز براي افراد به همراه دارد.

1 ـ زيارت خانه خدا

2 ـ توفيق انجام اعمال حج و عمره و بهره‏مندي از ثواب‏هاي تعيين شده براي اين اعمال

3 ـ زيارت قبور پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و ائمه معصومين عليهم‏السلام و اولياي الهي، هم چنين آشنايي با اماكن متبركه و آثار پيامبران و ائمه اطهار عليهم‏السلام

4 ـ آشنايي با اقوام و ملل مختلف

5 ـ آشنايي با فرق و مذاهب مختلف

6 ـ ملاحظه نمايش شكوه و عزّت و عظمت مسلمانان در سايه دستورات اسلام


1 . من لايحضره الفقيه، ج سوّم، ص 265.

2 . حج، آيه 46.

3 . احياء العلوم، ج دوّم، ص 246.


67


7 ـ تقويت اسلام و برگزاري مانور اتحاد اسلامي

8 ـ آمرزش گناهان و پاك شدن از آلودگي‏ها و...


21


ادب حضور

به نظر مي‏رسد يكي از دغدغه هاي زائران خانه خدا، بويژه كساني كه براي اولين بار توفيق تشرّف پيدا مي‏كنند، اين است كه در اولين مرحله ورود به اين خانه، چگونه باب سخن و گفت و گو را با خالق هستي بخش باز نمايند، تا رعايت ادب كرده و اسراري را كه تا كنون با كسي در ميان نگذاشته بازگو نمايند و از اين رهگذر دعاهايشان به اجابت مقرون گردد. شنيده‏ايد كه مي‏گويند: صاحب دلي با لباس ژنده و چركين به حضور صاحب مقامي باريافت. به او گفتند: با اين لباس به پيشگاه چنان مقامي رفتن، عيب است. گفت: با لباس چركين نزد بزرگي رفتن، عيب نيست، بلكه با همان لباس چركين از حضور وي برگشتن، ننگ است. زيرا اين گونه بازگشت، نشان اين است كه اين صاحب مقام او را لايق ندانست، انعام و هديه‏اي به او نبخشيد. يعني با گناه به سوي خدا رفتن و دست پر از گناه به درگاه او دراز كردن ننگ نيست، بلكه اگر به خاطر گذشته آلوده و ناشايست، خداي سبحان، وي را نپذيرد و گناهان او را نبخشد، عيب و ننگ است و نيز گفته‏اند: عارفي به حضور صاحب منصبي رسيد، از او پرسيدند چه آورده‏اي؟ گفت: در مقام حضور، نمي‏پرسند چه آورده‏اي، بلكه مي‏پرسند، چه مي‏خواهي، زيرا اگر چيزي داشت كه بدين جا نمي‏آمد.(1)

دو نمونه تاريخي ذيل، كوتاه اما پر معنا، بهترين راهنماي زائران خانه خداست:

نمونه اول

اصمعي مي‏گويد: در مكّه بودم، شبي بود مهتابي، به هنگامي كه اطراف خانه خدا طواف مي‏كردم، صداي زيبا و غم انگيزي گوش مرا نوازش داد، به دنبال صاحب صدا گشته كه چشمم به جوان زيبا و خوش قامتي افتاد، كه آثار نيكي از او نمايان بود، دست در پرده كعبه افكنده و چنين مناجات مي‏كرد:


«نَامَتِ الْعُيُونُ وَ عَلَتِ النُّجُومُ وَ أَنْتَ الْمَلِكُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ غَلَّقَتِ الْمُلُوكُ أَبْوَابَهَا وَ أَقَامَتْ عَلَيْهَا


1 . صهباي حج، آيت‏اللّه‏ جوادي آملي، ص 386.


68


حُرَّاسَهَا وَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلسَّائِلِينَ جِئْتُكَ لِتَنْظُرَ إِلَيَّ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين»(1)چشم‏هاي بندگان در خواب فرو رفته و ستارگان آسمان جلوه‏گر شدند، و تو خداوند حي و قيومي. خداوندا! در اين دل شب، پادشاهان درهاي قصرهاي خويش را بسته، و نگهبانان بر آن‏ها گمارده‏اند، تنها دري كه براي سائلان گشوده است، در خانه تو است.

هم اكنون من در خانه تو آمده ام، تا به من نظر كني، آمده ام و نظر لطفت را مي‏طلبم، اي كريم! به رحمتت اي رحيم‏ترين رحم‏كنندگان.


...اصمعي مي‏گويد: آن جوان باز هم ادامه داد و اشعار تكان دهنده و بسيار جذاب در همين مضمون بيان كرد و آن قدر خواند و خواند كه بي هوش شد و به روي زمين افتاد. نزديك او رفتم و به صورتش خيره شدم، متوجه شدم او زين العابدين، علي بن الحسين، امام سجاد ( عليه السلام ) است.


نمونه دوم

محمد پسر ابوحمزه ثمالي نقل مي‏كند كه شبي امام زين العابدين ( عليه السلام ) را در آستانه كعبه مشاهده كردم در حالي كه مشغول نماز بود، آن قدر قيام را طول داد كه گاهي سنگيني بدن را بر روي پاي راست و گاهي بر روي پاي چپ قرار مي‏داد و مي‏شنيدم كه با صوتي حزين و جانكاه مي‏گفت:


«يَا سَيِّدِي تُعَذِّبُنِي وَ حُبُّكَ فِي قَلْبِي أَمَا وَ عِزَّتِكَ لَئِنْ فَعَلْتَ لَتَجْمَعَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ قَوْمٍ طَالَ مَا عَادَيْتُهُمْ فِيك»(2)

آقاي من! آيا مرا عذاب مي‏كني در حالي كه محبت تو را در دل دارم، قسم به عزّتت! اگر چنين كني مرا با كساني قرار داده‏اي كه دشمني طولاني با تو دارند.

طاووس يماني نيز مي‏گويد: وارد محيط مسجدالحرام شدم، ديدم شخصي در كنار بيت مشغول دعا و اشك و آه است، همين كه از عبادت فارغ شد، مشاهده كردم آن شخص علي بن الحسين عليهماالسلام است، عرض كردم: اي پسر رسول خدا! من شما را در حالتي ديدم كه زياد سوز و گداز داشتيد و حال آن كه سرمايه اميدواري براي شما هست و شما را ايمن از خوف و نگراني مي‏نمايد.(3)

اول: آن كه پسر رسول خدا هستي،

دوم: مشمول شفاعت جدت خواهي شد،


1 . سيره عملي اهل بيت عليهم‏السلام ، سيد كاظم ارفع، ص 369، به نقل از بحارالانوار ج46، ص80.

2 . كافي، ج3، ص325.

3 . «...إِنَّ رَحْمَتَ اللّه‏ِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ». اعراف، آيه 56.


69


سوم: رحمت پروردگار شامل حالت خواهد شد.

امام ( عليه السلام ) فرمود: اولاً پسر رسول خدا بودن مرا ايمني نمي دهد، زيرا كه خداوند مي‏فرمايد: «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ»(1) (روز قيامت نسبت و فاميلي مطرح نيست).

ثانياً در مورد شفاعت جدّم همان گونه است كه خداوند مي‏فرمايد:

«لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي»(2) (شفاعت نمي كنند مگر كساني را كه خداوند رضايت دهد)

ثالثاً در مورد رحمت پروردگار، «اءِنَّ رَحْمَتَ اللّه‏ِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»(3). رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.

22


اِستطاعت

«استطاعت» به معناي مستطيع بودن، تمكن داشتن، قدرت داشتن و قادر بودن است.(4)

صاحب كتاب «معارف ومعاريف» مي‏نويسد:

استطاعت، قدرت، قوت، وسع و طاقت، در لغت قريب المعني مي‏باشد. در اصطلاح فقها، به نوشته صاحب «حدائق الناضرة»(5) فقهاي اماميه استطاعت را به زاد و توشه و راحله (مركب و وسيله سفر) تفسير نموده‏اند. استطاعت يكي از شرايط وجوب حج است، چنانچه خداوند متعال فرمود: «وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً»(6) طبق نوشته مرحوم نراقي صاحب «مستند الشيعه» و سيد يزدي موءلف «عروة الوثقي» استطاعت مشتمل بر اقسام ذيل است:

الف: استطاعت ماليه، يعني داشتن زاد وراحله (توشه سفر، ومركب مناسب حال، وبالاخره مخارج رفت وبرگشت)


1 . موءمنون، آيه 101.

2 . انبياء، 28. سيره عملي اهل البيت، سيد كاظم ارفع، ص 369. كشف الغمة، ج دوّم، ص 305.

3 . سوره اعراف، آيه 56

4 . لغت‏نامه دهخدا، كلمه استطاعت.

5 . حدائق الناضرة، ج 14، ص 80.

6 . سوره آل عمران، آيه 97.


70


ب: استطاعت طريقي (سربيه)، «تخلية السرب» يا امنيت راه، بدين معني كه دررفتن وبرگشتن وبدون تكلف در مكه، خطري برمال وجان وناموسش نباشد.

ج: استطاعت بدنيه، يا صحت وسلامت بدن، بدين معني كه از رفتن به حج، مشقت شديد لازم نيايد.

د: استطاعت زمانيه، يا وسعت وقت، بدين معني كه وقت كافي براي رفتن به مكه معظمه و بجاي آوردن اعمال واجب در آنجا باشد. پس اگر وقت تنگ باشد حج در آن سال ساقط است.

به عقيده مشهور بين متقدمين «رجوع به كفايت، نيز ازشرائط حج است، يعني مكلف بايد درآمدي داشته باشد كه پس ازبرگشتن از حج بتواند خود و عائله خود را اداره كند و دچار فقر و سؤال نشود.»(1)


شرايط وجوب حجة‏الاسلام

حضرت امام خميني «قدس سره» و ساير مراجع عظام نيز چنان‏كه در «مناسك محشي» آمده است، فرموده‏اند: با چند شرط حج واجب مي‏شود:

1 و 2 ـ بلوغ و عقل 3 ـ حرّيت(2) 4 ـ استطاعت از جهت مال و صحت بدن و توانايي، باز بودن راه و آزادي آن و وسعت وقت و كفايت آن.

استطاعت از جهت مال يعني داشتن زاد و راحله، كه توشه راه و مركب سواري است. و چنانچه عين آن‏ها را ندارد، كافي است چيزي مثل پول يا متاع ديگر داشته باشد كه ممكن است آن را صرف در تهيه آن‏ها نمايد و شرط است كه مخارج برگشتن را نيز داشته باشد.(3)


يك نكته اخلاقي از استاد شهيد مطهري

استاد شهيد مطهري در كتاب «حج» كه حاوي يادداشت‏هاي آن بزرگوار است، مي‏نويسد: گاهي بعضي افراد مي‏پرسند، چطور است كه از نظر اسلام استطاعت مالي و استطاعت بدني و استطاعت طريقي شرط است، اما استطاعت روحي و اخلاقي شرط نيست؟ يعني چطور است كه حاجي بايد از لحاظ مالي آن قدر ثروت داشته باشد كه به راحتي به مكه برود و برگردد و ضربه‏اي به كار و كسب و وضع خانواده‏اش وارد نشود، و از لحاظ بدني بايد سالم باشد، مريض نباشد، از لحاظ راه بايد امنيت


1 . دائرة المعارف تشيّع، ج2، ص118.

2 . مناسك محشي، ص 23.

3 . همان، ص 24 ـ 23 در مناسك محشي مباحث استطاعت به طور مفصل بيان شده است و نيز مسائل متفرقه استطاعت و استفتائات استطاعت، لذا شايسته است در صورت لزوم به مناسك محشّي مراجعه شود.


71


داشته باشد، اما لازم نيست كه حاجي از لحاظ روحي و اخلاقي سرمايه كافي داشته باشد؟ پاسخ اين است كه استطاعت روحي و اخلاقي هم شرط است، اما با يك تفاوت و آن اين‏كه ساير استطاعت‏ها شرط وجوب است و اما استطاعت روحي و اخلاقي شرط وجود است.

توضيح اين‏كه شرط وجوب يعني شرطي كه تا پيدا نشود تكليفي در كار نيست، مثلاً رسيدن مال به حد نصاب شرط وجوب زكات است، تا مال به حد نصاب نرسد تكليفي نيست. اما شرط وجود يعني شرطي كه تا آن شرط محقق نشود، عمل انسان صحيح يا قبول نيست. مثلاً پاكي لباس و بدن شرط نماز است، اما شرط وجود است، يعني بدن و لباس بايد پاك باشد تا نماز درست باشد. هم‏چنين حضور قلب شرط نماز است، يعني بايد حضور قلب باشد تا نماز مقبول واقع شود و انسان را بالا ببرد و آثار خود را ببخشد. فرق اين دو نوع شرط اين است كه انسان مكلف نيست شرط وجوب را ايجاد كند، بلكه هر وقت موجود شد آن وقت انسان تكليف پيدا مي‏كند. مثلاً انسان مكلف نيست كه حتماً مال خود را به حد نصاب برساند كه زكات بدهد، ولي اگر به حد نصاب رسيد، زكات واجب مي‏شود، اما شرط وجود شرطي است كه الزاماً بايد آن را ايجاد كرد، مثلاً الزاماً بايد حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعي خود را ببخشد.

پس شرط وجود از شرط وجوب مهم‏تر است. استطاعت اخلاقي و روحي شرط وجود است، يعني تنها در صورت آمادگي روحي و اخلاقي است كه انسان از مزاياي بي‏پايان روحي و اجتماعي بهره‏مند مي‏شود و اگر انسان اين آمادگي را نداشته باشد «محنت باديه خريده به سيم» حالا چه دليلي داريم كه استطاعت روحي، شرط وجود يعني شرط مقبوليت و مفيد بودن حج است؟ براي نمونه يك روايت را ذكر مي‏كنيم:

شيخ صدوق روايت كرده كه امام باقر ( عليه السلام ) فرمود:


«ما يُعبَأ بِمَن يَوءمَُّ هذَا البَيت اِذا لَم يَكن فيه ثَلاثُ خِصالٍ: حِلمٌ يَملِكُ بِهِ غَضَبَه، خُلقٌ يُخالِقُ به مَن صَحِبه وَ وَرَعٌ يحجُزُه عَن مَعاصِي اللّه‏ِ»

كسي كه به قصد حج به خانه كعبه مي‏آيد، مورد عنايت واقع نمي‏شود، مگر آن كه در او سه خصلت وجود داشته باشد: داراي نيروي حلم و بردباري باشد كه بتواند جلو خشم خود را ـ كه خواه ناخواه موجبات آن در سفر پيش مي‏آيد ـ بگيرد، اخلاق مناسبي براي معاشرت با همسفران داشته باشد و پارسايي داشته باشد كه جلوي او را از گناهان بگيرد.(1)



1 . حج، گزيده يادداشت‏ها، شهيد مطهري، ص 31، به نقل از وسائل الشيعه، ج12، ص10.


72



23


اسحاق

«اسحاق»(1) از انبياء بني‏اسرائيل، پسر ابراهيم ( عليه السلام ) و «ساره» است. در قرآن 15 بار از وي نام برده شده و چندين بار به او اشاره شده است.

وي در صد سالگيِ ابراهيم ( عليه السلام ) و نودسالگيِ ساره متولد شد و پيش از تولد، خداوند ابراهيم ( عليه السلام ) را به تولد فرزندي كه او را «اسحاق» نام نهاده بود، بشارت داد.

در قرآن كريم به ذبيح بودن اسحاق يا اسماعيل تصريح نشده است، و مفسران و تاريخ نگاران نيز در اين مورد اختلاف نظر دارند، برخي اسحاق و بعضي اسماعيل را ذبيح دانسته‏اند و هر گروه در اثبات رأي خويش به احاديثي استناد كرده‏اند.

اسحاق در چهل سالگي با «رفقه» اربكام دختر «ناحور»، كه به روايت تورات برادر ابراهيم بود، ازدواج كرد و از او صاحب دو فرزند هم‏زاد به نام‏هاي يعقوب و عيسو گرديد.

اسحاق در صد و هشتاد(2) و به گفته مفسران اسلامي در صد و بيست و يا صدو شصت سالگي درگذشت و پيكرش را در «مغارة مكفيله» در كنار قبر ابراهيم ( عليه السلام ) و ساره به خاك سپردند. وي از انبياي مورد احترام يهوديان و مسيحيان و مسلمانان است.(3)



1 . اصل نام او در عبري «يصحاق» فعل مضارع به معناي «مي‏خندد» است. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج هشتم، ص 224.

2 . عن رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) : «... عاش اسحاق بن ابراهيم ( عليه السلام ) مائه و ثمانين سنه». بحارالأنوار، ج 12، ص 113.

3 . دائرة‏المعارف تشيع، ج دوّم، ص 125 بنابر روايت عهد عتيق خداوند ابراهيم خليل ( عليه السلام ) را در 99 سالگي بشارت رسانيد كه همسرش ساره را بركت داده است و از وي پسري به او خواهد بخشيد، پسري كه او نيز بركت خواهد يافت و امت‏ها از وي به وجود خواهد آمد. ابراهيم ( عليه السلام ) از اين خبر خنديد و با خود انديشيد كه چگونه مردي 100 ساله و زني 90 ساله صاحب فرزندي خواهد شد... در عهد عتيق درباره دوره كودكي اسحاق سخن بس اندك است. تنها اشاره شده كه ابراهيم ( عليه السلام ) او را در سن 8 روزگي به فرمان خدا ختنه كرد و چون رشد نمود، به مناسبت از شير گرفتن او جشني بزرگ بر پا داشت...

با تولد اسحاق ناسازگاري ساره با اسماعيل فرزند مهتر ابراهيم ( عليه السلام ) و مادرش هاجر فزوني يافت، چندان‏كه ساره ابراهيم را واداشت تا هاجر و فرزندش اسماعيل را از سرزمين كنعان دور سازد.

در سفر پيدايش (باب 22) درباره نوجواني اسحاق به امتحان ذبح فرزند اشاره شده، و چنين آمده است كه ابراهيم ( عليه السلام ) مأمور شد تا يگانه فرزند خود اسحاق را به قربانگاه ببرد، اما از آن‏جا كه وي توانست ايثار وضعيت خويش را در برابر پروردگار به اثبات برساند، از ادامه كار معاف شد و از جانب خداوند فرمان يافت تا در عوض اسحاق، قوچي را كه در آنجا حاضر شده بود (براي قرباني سوختني) بگذارند. گفتني است كه در منابع اسلامي غالباً اسماعيل به عنوان ذبيح شناخته شده است.

به روايت عهد عتيق اسحاق در 37 سالگي مادر خويش را از دست داد و در 40 سالگي ازدواج كرد. او به توصيه پدر و مساعدت خادم او، همسرش را از بوميان سرزمين ناحور در ارام نهرين از قبيله‏اي كه ابراهيم ( عليه السلام ) بدان تعلق داشت برگزيد.

بر پايه اشارات سفر پيدايش، زوجه وي رِفقه دختر بتوئيل، پسرِ برادر ابراهيم ( عليه السلام ) بوده، ثمره اين پيوند پس از 20 سال دو پسر توام بود كه هنگامي كه در بطن ما در خويش پرورش مي‏يافتند، منازع يكديگر بوده‏اند... بر پايه مطالب سفر پيدايش، اسحاق در اواخر عمر، در حالي كه پير و نابينا شده بود بر آن شد تا يكي از فرزندان را وصي خود سازد و اين جايگاه در نهايت نصيب يعقوب شد و اسحاق پس از وصيت 20 سال ديگر زندگي كرد و سرانجام در 180 سالگي در صبرون درگذشت. دائرة‏المعارف بزرگ اسلامي، ج هشتم، ص 224 به نقل از روايت عهد عتيق، پيدايش ( 17: 16 ـ 17 )، (18: 1 ـ 2، 20 به بعد) ، (18 ـ 10)، (21: 804).


73



24



اَسرار حج در حديث شبلي(1)(2)

حرم امن الهي و سرزمين حج، خصوصيات و ويژگي‏هايي دارد كه هيچ نقطه‏اي از زمين چنين ويژگي‏هايي ندارد. در اين سرزمين نمي‏توان بدون احرام از ميقات گذشت و وارد منطقه توحيد و مهبط


1 . مستدرك الوسائل، ج دهم، ص 166.

2 . شبلي كيست؟

الف ـ افراد متعددي به «شبلي» ملقب بوده‏اند كه نزديك‏ترين آن‏ها به عصر ائمه عليهم‏السلام ، «ابوبكر، دُلف بن جحد» است، كه تقريباً دو قرن پس از شهادت امام سجاد ( عليه السلام ) به دنيا آمده است. از اين رو هيچ يك از شبلي‏ها نمي‏توانند مستقيماً از امام سجاد ( عليه السلام ) روايت كنند.

ب ـ چون اين حديث به سبك و وزن سخنان مأثور از امامان معصوم نيست، لذا گفته شده كه ممكن است اين روايت، سخنان بعضي از عرفا بوده كه به تدريج به امام سجاد ( عليه السلام ) نسبت داده شده است، لكن اين گونه روايات نه تنها مخالف با ساير روايات نيست، بلكه هماهنگ با ساير معارف اسلامي هم هست. لذا كاستي در سند، مانع استفاده از متن بلند و نوراني آن نيست.

ج ـ ترتيب برخي مناسك در اين روايت برابر ترتيب فقهي نيست. زيرا امام سجاد ( عليه السلام ) در اين حديث، درصدد بيان احكام حج و تكاليف ظاهري حج‏گزاران نبوده است. صهباي حج، ص 344.


74


وحي گرديد.

گرچه برخي از امور، موقتاً و در حال احرام بر انسان حرام است،(1) ولي برخي از امور مطلقاً حرام است. مطابق بيان امام سجاد ( عليه السلام ) ، در حديث شبلي، حج‏گزار بايد هنگام احرام بستن قصد كند هر چه را خدا بر وي حرام كرده، او هم بر خود تحريم كند.(2) منظور همه گناهان است، پس احرام در ميقات يعني خدايا من تعهد مي‏كنم كه همه محرمات را بر خود تحريم كرده، براي هميشه آن‏ها را ترك كنم.(3) نظر به اينكه در موارد متعددي در اين كتاب به حديث معروف «شبلي» اشاره شده لذا در اين بخش متن كامل حديث شبلي نقل مي‏شود.(4)


بخش اول

«لَما رَجَعَ مَولانا زَيْنُ العابِدينَ ( عليه السلام ) مِن الحَجِّ اسْتَقْبَلَهُ الشِبْليُّ.

فَقالَ ( عليه السلام ) له: حَجَجْتَ يا شِبليُّ؟

قالَ: نَعَمْ يا ابْنَ رَسُولِ اللّه‏ِ.

فَقال ( عليه السلام ) : اَنَزَلْتَ الميقاتَ وَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ الثِّيابِ وَ اغْتسَلْتَ؟

قالَ: نَعَم.

قالَ ( عليه السلام ) : فَحينَ نَزَلْتَ الميقاتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِيَةِ وَ لَبِسْتَ ثَوْبَ الطاعَة؟»

قالَ: لا

قالَ ( عليه السلام ) : فَحينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ ثِيابِكَ نَوَيْتَ اَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الِّرياء وَ النِّفاقِ وَ الدُّخُولِ في الشُّبَهاتِ؟

قالَ: لا

قالَ ( عليه السلام ) : فَحينَ اغْتَسَلْتَ نَويْتَ اَنَّكَ اغْتَسَلْتَ مِنَ الْخَطايا وَ الذُّنُوبِ؟

قالَ: لا.

قالَ: قالَ فما نَزَلْتَ الميقاتَ وَ لا تَجَرَّدْتَ عَن مَخيطِ الثِّيابِ وَ لا اغْتَسَلْتَ


1 . مانند كندن مو، نگاه كردن به آينه، صيد كردن و عطر زدن و...

2 . قال: «فحين احرمت، نويت انك حرمت علي نفسك كل محرم حرمه اللّه‏ عزوجل».

3 . صهباي حج، ص 4 ـ 343.

4 . اين متن از كتاب شرح النخبه از سيد عبداللّه‏ سبط محدث جزايري نقل شده است، ضمن اين‏كه اصل متن در كتاب صهباي حج ص 344 ـ 347 نيز آمده است.


75


ترجمه:

هنگامي كه امام سجاد ( عليه السلام ) از سفر حج بازگشت شخصي به نام «شبلي» كه او نيز حج گزارده بود، به استقبال امام شتافت.

امام ( عليه السلام ) از او پرسيد: اي شبلي! آيا حج گزاردي ؟

شبلي گفت: آري فرزند پيامبر !

امام ( عليه السلام ) فرمود: آيا به «ميقات»(1) فرود آمدي و جامه‏هاي دوخته(2) را از تن درآوردي و غسل كردي؟

شبلي گفت: آري.

امام ( عليه السلام ) فرمود: آن گاه كه به ميقات فرود آمدي و جامه‏هايت را درآورده، «غسل احرام» كردي و خواستي «لباس احرام» بپوشي آيا چنين نيت كردي كه «لباس گناه» را نيز از خويشتن دورگرداني و «جامه اطاعت خداوند» را در بركني؟

شبلي گفت: نه!

امام ( عليه السلام ) فرمود: آن هنگام كه جامه‏هاي دوخته را از تن بيرون مي‏آوردي، آيا قصد كردي كه از ريا و نفاق و امور شبهه‏ناك نيز به درآيي ؟

شبلي گفت: نه!

امام ( عليه السلام ) فرمود: هنگامي كه آلودگي‏هاي بدن خويش را با غسل مي‏زدودي، آيا در اين انديشه بودي كه خويشتن را نيز از رذيلت‏ها و گناهان بشويي ؟

شبلي گفت: نه !

امام ( عليه السلام ) فرمود: پس، نه به ميقات فرود آمده‏اي و نه از لباس دوخته جدا شده‏اي و نه غسل كرده‏اي!


بخش دوّم:

«ثُمَّ قالَ ( عليه السلام ) : تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ بِالْحَجِّ؟

قالَ: نَعَم.

قالَ ( عليه السلام ) فَحينَ تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ اَنَّكَ تَنَظَّفْتَ بِنُورِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ للّه‏ِ تَعالي؟

قالَ: لا

قالَ ( عليه السلام ) : فحِينَ اَحْرَمْتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلي نَفْسِكَ كلَّ مُحَرَّمٍ حَرَّمَه اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ؟

قالَ: لا


1 . مكاني است كه اعمال حج از آنجا آغاز مي‏گردد.

2 . لباس احرام بايد «نادوخته» (خياطي نشده) باشد.


| شناسه مطلب: 77005