بخش 3
اجیاد احرام احکام ویژه حرم اخلاق و آداب سفر ادب حضور اِستطاعت اسحاق اَسرار حج در حدیث شبلی
|
51 |
|
يكي از ابواب مسجدالحرام، «بابُ الاَجياد الصغير» است، كه در اين زمان به آن «باب الجياد» گويند.
اجياد كبير و صغير، دو محله از محلههاي مكه ميباشد. وجه تسميه «اجياد» را دو گونه گفتهاند:
الف ـ در آن محلّه، اسبان گرانبهاي اعلا تربيت ميكردهاند، لذا اجياد جمع «جَيِّد» به فتح جيم و تشديد يا است.
ب ـ گفته شده است در يك روز صد نفر را در آن محل كشته و سر از تن آنها جدا كردند(2). در اين صورت اجياد جمع «جيد» به كسر جيم و سكون يا است. در هر صورت، در گويش عاميانه «جياد» ميگويند. ضمن اين كه اين نام به دو درّه بزرگ از درّه هاي مكه نيز اطلاق ميشود كه يكي از جنوب امتداد يافته، در «خم» آب را دو نيمه كرده، به سمت شمال ميرود و ديگري از كوه «اعرف» در شرق آمده، سپس روبروي «مسجد الحرام» از سمت جنوب به يكديگر ميپيوندند و به «وادي ابراهيم» متصل ميگردد. اين درّهها امروز با پديد آمدن و گسترش محلات متعدد شهري، مسكوني شدهاند، مانند: «حي جياد»، «المصافي» و «بئربليله».
«جياد كبير» به كوهراه ـ بخش بالاي جياد ـ كه به «خم» سرازير ميشود راه يافته است و از جنوب سر از «بطحا»ي قريش و «ثور» در ميآورد.
1 . اجياد صغير از «شرمه» كه محلهاي بنبست بوده آغاز ميشود. در سال 1404ق. تونلي از آن به «حي العزيزيه» زدهاند كه از زير كوه اعرف رد ميشود و راهي براي حجاج پياده گشوده شده است.
اجياد جبل بمكه او مكان قد تكرر ذكره في الحديث...، لسان العرب، ج سوم، ص 139.
2 . فصلنامه ميقات حج، شماره 13، ص 150.
|
52 |
|
اولين عمل واجب درحج و عمره، احرام است، گفته شده است احرام در حج، مانند تكبيرة الاحرام در نماز است.
معناي احرام: احرام مصدر باب افعال، به معناي تحريم نمودن و ملزم كردن خود به ترك امر و يا اموري است. در لغتنامه دهخدا آمده است:
«احرام به كسر همزه، در لغت به معني منع آمده و شرعاً حرام كردن پاره اي از امور، و واجب ساختن امور ديگري، هنگام گذراندن حج است.(1)»
همچنين گفته شده است، احرام به معني داخل شدن در حرم ياحرام نمودن چيزي برمحرم است. محرم با پوشيدن لباس احرام و نيت و تلبيه، بسياري از محرمات را برخود حرام ميكند.
معناي احرام در اصطلاح: در اصطلاح نيز «احرام» براي عمل خاصي گفته ميشود كه داراي سه جزء است: پوشيدن جامه احرام، نيت حج يا عمره و تلبيه.
با احرام برخي از چيزهايي كه قبل از حج و عمره حلال بودهاند، حرام ميشوند، و چيزهايي كه قبلاً هم حرام بودهاند، بعد از احرام حرمتشان موءكد ميگردد. احرام نماز، اللّه اكبر گفتن است و احرام حج و عمره، پوشيدن لباس احرام، نيت و تلبيه است.
حكمت احرام
پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد احرام فرمودهاند: «وَجَبَ الْإِحْرَامُ لِعِلَّةِ الْحَرَم»(2) خداوند متعال احرام را به
1 . لغتنامه دهخدا، كلمه احرام.
2 . وسائل الشيعه، ج9، ص 3 در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) آمده است: حَرَّمَ اللَّهُ الْمَسْجِدَ لِعِلَّةِ الْكَعْبَةِ وَ حَرَّمَ الْحَرَمَ لِعِلَّةِ الْمَسْجِدِ وَ وَجَبَ الْإِحْرَامُ لِعِلَّةِ الْحَرَم ؛ خداوند مسجدالحرام را به خاطر كعبه، حرم قرار داد و حرم را به خاطر مسجدالحرام و احرام را به خاطر حرم واجب كرده است. دعائم الاسلام، ج1، ص334.
|
53 |
|
سه نكته ظريف و دقيق از استاد شهيد مطهري:
نكته اوّل: اين كه انسان در مدت معيني يك سلسله كارهاي حلال را برخود حرام ميكند؛ از اين جهت مثل روزه است، تمرين تقوا است. انسان چارهاي ندارد از اين كه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد، تحمل بعضي محدوديتها براي رسيدن به سعادت لازم است. هر رژيم تربيتي را كه شما در دنيا پيدا كنيد، براساس لاقيدي مطلق و بيباكي و بيارادگي نيست، بالأخره يك سلسله چيزها را تحريم ميكند.
نكته دوّم: اموري است كه تحريم شده و حس مقاومت در برابر آنها تقويت شده، از قبيل صيد، مباشرت با زن، اذيت و آزار حيوان، بوي خوش، نگاه در آينه، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال كردن، زينت كردن، پوشيدن سر و لباس دوخته براي مرد و پوشيدن صورت براي زن.
در تحريم صيد، حس شكارچيگري را از انسان ميخواهد بگيرد، حس آزار را از انسان ميگيرد، قدرت تحمل اذيّت به انسان ميدهد، مقاومت در برابر ميل جنسي ميدهد، ترك استظلال و ترك نازپروردگي ميدهد.
نكته سوم: درباره لباس است ؛ لباس در قسمت هاي سادگي و بي رنگي و بينشاني، محو رنگ ها و شكل هاي لباس ها، براي يك مدت موقت هم كه شده، همه مردم از درجهدار و غير درجه دار، نشاندار و غير نشان دار، نوپوش و كهنه پوش، همه را در يك لباس جمع كرده. گاهي اتفاق ميافتد كه
1 . حج و عمره در قرآن و حديث، محمدي ري شهري، ص 260.
|
54 |
|
1 ـ ما با گفتن تكبيرةالاحرام در نماز، قدم به آستانه نماز ميگذاريم و به يك معني در آنجا هم محرم ميشويم. در طول نماز كارهايي را بر خود حرام ميكنيم، چيزي نميخوريم، روي از قبله برنميگردانيم، با صداي بلند خنده نميكنيم، حرفي غير از آنچه در نماز ميتوان گفت بر زبان نميآوريم، قسمتهايي از بدن را ميپوشانيم و اين حرمتها را تا پايان نماز حفظ ميكنيم و اين حريم را نميشكنيم، اينجا هم همينطور است، ما با «احرام» حج نيز مانند احرام نماز كارهايي را بر خود حرام ميسازيم، با اين تفاوت كه محدوده زماني نماز چند دقيقه است و محدوده زماني حج چند روز است.
2 ـ در نماز در جايي دور از كعبه و رو به كعبه ايستادهايم و در حج در كنار كعبه و در حال جنب و جوش و حركت و جابجايي و خواب و بيداري هستيم و اين دوّمي به زندگي واقعي و عيني ما نزديكتر است تا اولي ... .
3 ـ ما در اينجا هم مثل نماز كه با نيت و تكبير آغاز و اعلام ميكنيم، نيت ميكنيم و لبيك ميگوييم، و به دعوت خداوند خانه، كه ما را به خانه خويش ميهمان كرده و فراخوانده پاسخ مثبت ميدهيم و مانند كبوترهايي كه با بالهاي خسته، از راه دور به ايوان و بر بام صاحبخانه خود رسيده باشد، زير لب «تلبيه» ميخوانيم و سرود بندگي و دوستي و عشق سر ميدهيم و با كندن جامههاي چركآلود گناه و معصيت و شكستن آينههاي خودبيني، اشك ميريزيم و رو به جانب كعبه، به راه ميافتيم و به هر فراز و نشيبي كه ميرسيم، عاشقانه و عارفانه با آوازي حزين زمزمه ميكنيم، «لبيك، اللهم لبيك، لبيك...»(2).
1 . گزيدهاي از يادداشتهاي شهيد مطهري (ره) در مورد حج، ص88.
2 . حج نماز بزرگ، غلامعلي حداد عادل، انتشارات مشعر، سال 81، ص 32، 33 و 34.
|
55 |
|
لباس احرام
واجبات در وقت احرام سه چيز است 1 ـ نيت 2 ـ پوشيدن لباس احرام 3 ـ تلبيه.(1)
يكي از لوازم و واجبات احرام، پوشيدن دو جامه احرام براي مردان است، كه يكي «لنگ» است كه به كمر ميبندد و ديگري «ردا» كه بايد بر دوش انداخت، البته تأكيد شده است كه قبل از نيت احرام و گفتن لبيك لباس را بپوشد.(2)در پوشيدن جامه احرام احتياط واجب آن است كه نيت كند و قصد اجابت امر الهي و اطاعت او كند. احتياط مستحب آن است كه در كندن جامه دوخته هم نيت و قصد اطاعت كند.(3)احرام از نظر عرفاني
كندن لباس دوخته به هنگام احرام به معناي بيرون آمدن از «جامه گناه است»، چنانكه پوشيدن لباس احرام به معناي پوشيدن «جامه و لباس طاعت» است.
تنها «گناه نكردن» مهم نيست، بلكه مهم اطاعت كردن است، لذا حاجي كه لباس احرام و اطاعت بر تن ميكند، مفاد چنين پوششي سه چيز است:
1 ـ دور كردن لباس گناه از خود.
2 ـ لباس احرام نمودي است از روز مرگ و قيامت كه در آن روز افراد، كفن بر تن ميكنند و اسرار قيامت در مناسك حج متجلي ميشود.
3 ـ با لباس احرام امتيازات ظاهري افراد زايل شده، هر گونه برتريطلبي و فخرفروشي از بين ميرود.(4)
بنابراين هم چنان كه هر يك از اعمال حج داراي اسراري ميباشد، پوشيدن اين دو جامه هم اسراري دارد.آيتاللّه جوادي آملي ميفرمايد:
اين كه لباس دوخته را از تن بيرون ميآوريد، يعني آن لباس گناه و عصيان را كه تا كنون تار و پود آن را بافتيد و دوختيد و در بر كرديد، بيرون آوريد، و گر نه چه فرقي است بين لباس دوخته و نادوخته؟ پس اينها همه سرّ حج است. البته چنين نيست كه عبادت در لباس
1 . مناسك محشي، مسأله 251، ص 138
2 . همان، مسأله 251، ص 138
3 . همان، مسأله 273، ص 146
4 . صهباي حج، آيتاللّه جوادي آملي، ص 349
|
56 |
|
پس از انجام احرام برخي اعمال بر محرم حرام ميشود كه اصطلاحاً اين اعمال را «محرمات احرام» مينامند. «تروك احرام» يا «محرمات احرام» در برابر عنوان «مستحبات احرام» و «مكروهات احرام» قرار دارد. مجموع محرمات احرام با توجه به تقسيم ذيل 24 مورد ميباشد:
محرمات احرام سه قسماند:
الف: محرمات مخصوص آقايان
1 ـ زير سايه رفتن در حال حركت
2 ـ پوشاندن سر
3 ـ پوشيدن لباس دوخته
4 ـ پوشيدن كفش يا چيزي كه تمام روي پا را بپوشاند
ب: محرمات مخصوص بانوان
1 ـ پوشاندن صورت
2 ـ پوشيدن زيور براي زينت
ج: محرمات مشترك بين آقايان و بانوان
1 ـ استفاده از بوي خوش
2 ـ نگاه كردن در آينه
1 . عرفان حج، آيتاللّه جوادي آملي، ص 47 و 48.
|
57 |
|
3 ـ زدودن مو از بدن
4 ـ كرم زدن و روغن ماليدن
5 ـ سرمه كشيدن به چشم
6 ـ انگشتر به دست كردن براي زينت
7 ـ جدال
8 ـ فسوق
9 ـ بيرون آوردن خون از بدن
10 ـ كشتن حشرات و جانوران ساكن در بدن
11 ـ ناخن گرفتن
12 ـ كندن درخت و گياهان حرم
13 ـ شكار كردن
14 ـ عقد كردن زن
15 ـ لذت جنسي (آميزش)
16 ـ استمناء
17 ـ كشيدن دندان
18 ـ حمل سلاح(1)
با توجه به اهميت و احترام خاصي كه حرم از نقطه نظرهاي مختلف دارد، در فقه داراي احكام ويژهاي است كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
1 ـ اين منطقه به عنوان سرزمين امن معرفي شده است، «أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً»(2) و
1 . مناسك محشي، چاپ 1385، ص 183
2 . سوره قصص، آيه 57
|
58 |
|
«... مَنْ دَخَلَهُ مِنَ الْوَحْشِ وَ الطَّيْرِ كانَ آمِنَاً مِنْ اَنْ يُهاجَ أَوْ يُؤْذي حَتّي يَخرُجَ مِنَ الحَرَم»(1).
2 ـ به دليل منطقه امن بودن حرم «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً»(2)، هر فرد مسلمان تا هنگامي كه در اين منطقه زندگي ميكند، از مصونيت خاصي برخوردار است، «...مَن دَخَلَ الحَرَمَ مُستَجيراً به، كان آمِناً مِن سَخَطِ اللّهِ»(3)
3 ـ در اين منطقه جنگ و خونريزي ممنوع است.4 ـ ورود به حرم بايد با تشريفات خاصي انجام گيرد كه از آن به «احرام» تعبير ميشود و داراي احكام ويژهاي است.
5 ـ افراد غير مسلمان، حق سكونت در منطقه حرم را ندارند و بسياري از فقها ورود غير مسلمان را به اين منطقه، چه به عنوان اقامت، و چه براي عبور ممنوع دانستهاند.(4)
اين حكم شامل سفرا و نمايندگيهاي خارجي و افراد غير مسلماني كه حامل پيام ميباشند و نيز هيأتهايي كه براي عقد قرارداد، قصد ورود به منطقه حرم را دارند نيز ميگردد.از اين رو در چنين مواردي ميتوانند براي انجام مقاصد خود از مسلمانان استفاده نمايند و يا در خارج حرم با پيشواي مسلمانان و نمايندگان رسمي وي ملاقات كنند.(5)
6 ـ كندن درختان، و ريشه ها وشاخه هاي گياهان حرم ممنوع است، اين حكم اختصاص به محرم ندارد و هر كس اين حكم الهي را رعايت نكند، بايد كفاره بدهد.(6)7 ـ تردد مسلحانه در منطقه حرم ممنوع است. «لاتَخْرُجُوا بِالسُّيُوفِ إلَي الْحَرَمِ»(7)8 ـ از سكونت كساني كه عامل فساد و الحاد هستند، در منطقه حرم جلوگيري به عمل آيد و با آنها به خشونت رفتار شود. «مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ»(8) منظور از كساني كه در حرم قصد الحاد و ظلم دارند، آنهايي هستند كه قصد ارتكاب اعمالي چون سرقت،1. وسائل الشيعه، ج 9، ص 176 ـ 202.
2 . سوره عنكبوت، آيه 67
3 . وسائل الشيعه، ج9، ص 176 ـ 202.
4 . و اما الحرم فلا يجوز لهم دخوله مطلقا، مسالك مرحوم شهيد ثاني، ص 184.
5 . المبسوط، ج دوّم، ص 48، به نقل از برپايي حج ابراهيمي.
6 . تحرير الوسيله، ج1، ص429، وسائل الشيعه، ج 9، ص 172.
7 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 202 - 176.
8 . سوره حج، آيه 25.
|
59 |
|
دين به عنوان يك امر آسماني و وحياني، مجموعه قوانين و دستوراتي است كه خداوند متعال براي هدايت و سعادت انسانها توسط پيامبران براي بشر فرستاده است، دين داراي ابعاد مختلف و بخشهاي گوناگوني است كه يكي از بخشهاي مهم و كارآمد آن، بخش اخلاق و آداب ديني است. و در حقيقت دين (به جز باورها و اعتقادات) چيزي جز اخلاق و رفتار نيست.
اخلاق و آداب ديني يكي از اصول حياتي انسانها است، لذا آدميان در تمام شرايط و حالات موظف به رعايت اصول اخلاقي و آداب اسلامي هستند، اخلاق و آداب اسلامي نماد شخصيت و
1 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 34.
2 . همان، ج9، ص 361.
3 . همان، ج 18، ص 346.
4 . در راه برپايي حج ابراهيمي، عميد زنجاني، ص 183
|
60 |
|
زندگي در وطن «حضر» نسبتاً آرام و بي دغدغه و متفاوت از زندگي در سفر است. در سفر، زندگي، توأم با جابجايي، رويارويي با مشكلات، خستگي و بعضاً خروج از حالت طبيعي و اعتدال است و لذا رعايت اصول، آداب و اخلاق در سفر، بسيار موءثر، عميق و كارآمدتر است. چنانكه غالب محققان و پژوهشگران به اين واقعيت توجه نموده و اشارات پر معنا و زيبايي دارند، از آن جمله رهنمودهاي محقق بزرگوار، شهيد مطهري است كه ضمن پرداختن به اين موضوع نكات ارزشمندي را مطرح نموده است:
مسافرت، اخلاق و آداب خاصي را ايجاب ميكند، زيرا وضع جديدي براي انسان به وجود ميآورد و انسان را در شرائط خاصي قرار ميدهد كه با محيط اقامت يعني وطن متفاوت است. در مسافرت انسان با يك عده كه «همسفر» ناميده ميشوند، شب و روز به سر ميبرد. بسياري از پردهها كه تا آن وقت ميان او و هم سفرانش وجود داشت خواه ناخواه برداشته ميشود، خواب و بيداريش با آنهاست، همكاريها و همگاميهايي كه هرگز در وطن پيش نميآيد، لازم ميشود. اينها قهراً وظايف و تكاليف خاصي را به وجود ميآورد و آمادگي روحي و اخلاقي مخصوصي را ايجاب ميكند.
نگاهي به مجموعه روايات اسلامي نكاتي رابه عنوان آداب سفر به ما ميآموزد، كه مهمترين آنها «آيين همراهي و همسفري» است، تأكيد شده است كه پيش از سفر، همسفر مناسبي را پيدا كنيد، چرا كه مسافرت تنهايي مكروه است. آداب ديگر سفر را طبق تعاليم ديني فهرستوار اينگونه مييابيم:
1 ـ خدا حافظي از خانواده و بستگان از سوي مسافر، بدرقه كردن كسي كه به سفر ميرود، از سوي اهل خانه و بستگان.
2 ـ شروع سفر با صدقه، جهت سلامتي و رفع و دفع بلاها.
3 ـ خواندن دو ركعت نماز، دعا كردن به جان و مال و خانواده خود و به خدا سپردن آنها و بر او توكل كردن.
4 ـ خواندن اين دعا «بِسْمِ اللّهِ، آمنَتُ بِاللّهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَي اللّهِ، ما شاءَ اللّه، لاحَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ».
5 ـ داشتن وسيلهاي براي دفع شر و خطرات احتمالي و حمل ابزار دفاعي.
1 . تحف العقول، ص 47، در روايت ديگري از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده است «افضلكم ايماناً احسنكم اخلاقاً، بحار الانوار، ج 74، ص 156.
|
61 |
|
6 ـ همراه داشتن مسواك، شانه، لباس و ظرف.
7 ـ همراه داشتن مواد غذايي و خوراكيهاي مورد نياز و ره توشه سفر.
8 ـ همراه داشتن داروها و ديگر وسايل مورد نياز.
9 ـ در سفر بار دوش ديگران نبودن و خرج خود را به گردن ديگران نينداختن.
10 ـ مراعات حال همسفر، در صورتي كه خسته يا مريض باشد.
11 ـ همكاري در كارها، برعهده گرفتن كارهاي سنگين در مسافرت.
12 ـ توجه كردن به حرف بزرگترها.
13 ـ مشورت با هم سفران در انجام كارها و تصميمگيريها.
14 ـ مواظبت بر خواندن نماز اول وقت
15 ـ نقل نكردن سختيها و ناملايمات سفر پس از مراجعت.
16 ـ آوردن هديه و سوغات براي اهل خانه در هنگام مراجعت از سفر.
17 ـ شكر كردن و بر نعمت سلامتي حمد كردن در زمان مراجعت از سفر.
براي تكتك آنچه ياد شد، احاديث مكرري در متون ديني آمده است كه مجال طرح آنها نيست.(1)
توصيههايي ديگر به مسافر
1 ـ پيش از هر چيز ردّ مظالم بدهد و قرضهايي كه دارد ادا كند و هزينه كساني را كه واجب النفقه او هستند فراهم كند و اگر امانتي در دست او هست به صاحبانش باز گرداند و جز مال حلال براي سفر بر ندارد و آن قدر خرج سفر بردارد كه به همراهانش كمك كند و بايد در سفر خوش سخن باشد و ديگران را اطعام كند و با آنان با اخلاق نيكو برخورد كند، زيرا مسافرت رازهاي دروني را ظاهر ميسازد. هر كس براي رفاقت در سفر شايسته باشد، براي معاشرت در غير سفر نيز شايسته است. حال آن كه در وطن، كسي شايستگي معاشرت را دارد در صورتي كه شايستگي همسفري را ندارد. از اين رو گفته شده است هرگاه معاشرين كسي در وطن او را تمجيد كردند و هم سفرانش او را ستودند، در شايستگي او نبايد ترديد كرد. مسافرت از عوامل دلتنگي است و هر كه در وقت دلتنگي خوش خلق باشد (واقعاً) خوش اخلاق است.
2 ـ اين كه همراهي براي خود انتخاب كند و به تنهايي بيرون نشود، و بايد همراهش كسي
1 . ماهنامه كوثر، شماره 12.
|
62 |
|
از قول پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده:
شخص مسافر براي خانوادهاش دو ركعت نماز بخواند و به پيشگاه خداوند عرض كند: خداوندا خود و خانواده و مال و اولاد و دنيا و آخرت و پايان كارم را در نزد تو به وديعه ميگذارم.
3 ـ در وقت مسافرت و بيرون آمدن از منزل دعا بخواند:
امام صادق ( عليه السلام ) هرگاه پاي در ركاب مينهاد اين آيه را تلاوت ميكرد: «سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ»، سپس 7 مرتبه سبحان اللّه، 7مرتبه الحمدللّه، 7 مرتبه لااله الااللّه ميگفت.
4 ـ از هر منزلي صبح زود حركت كند.
5 ـ پياده نشود، مگر آنكه روز بالا آمده باشد، زيرا اين سنت است، و همچنين بيشتر حركتش در شب انجام گيرد.
پيامبر فرمود بر شما باد به حركت در شب، زيرا زمين شب هنگام بيش از هنگام روز طي ميشود.
6 ـ آن كه از روي احتياط روز حركت كند و جداي از كاروان، تنها راه نيفتد، زيرا ممكن است غافلگير شود و يا درمانده گردد و شب هنگام موقع خواب مواظب باشد.
7 ـ اگر سواره است با مركبش مدارا كند و بيش از اندازه بر آن بار نكند، زيرا اين عمل نهي شده است.
8 ـ چند چيز را با خود همراه داشته باشد؛ عايشه ميگويد پيامبر وقتي مسافرت ميكرد پنج چيز را همراه خود ميبرد. آيينه، سرمهدان، شانه كوچك براي محاسن، مسواك و شانه سر.
9 ـ از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه هرگاه با گروهي مسافرت كرديد با آنها در كار خود و كارهاي جمعي مشورت كنيد.
10 ـ مسافر چون نزديك وطنش رسيد ورودش را به اطلاع بستگانش برساند، تا ناگهاني بر آنها وارد نشود و چيزي را برخلاف ميلش نبيند و سزاوار نيست كه شبانه بر آنها وارد شود كه از اين كار نهي شده است.
11 ـ شايسته است براي خانواده و بستگانش ارمغان از خوردنيها يا چيز ديگر به قدر امكانش بياورد. زيرا اين سنت است.
|
63 |
|
علماي اسلام نيز اين دستورات اسلامي را در مقدمه حج ذكر كردهاند، زيرا در ميان فرايض اسلامي، اين فريضه است كه مستلزم سفر و خروج از وطن ميباشد.(1)
معنا و مفهوم سه كلمه «اخلاق»، «آداب» و «سفر»
الف ـ اخلاق
«اخلاق» جمع خُلق است. خُلق يعني خوي، ساختمان انسان تا آنجا كه مربوط به بدن است، خَلق (به فتح خاء) گفته ميشود و تا آنجا كه مربوط به روح يعني مربوط به قسمتي از تمايلات روحي است خُلق (به ضم خاء) گفته ميشود به عبارت ديگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصيت. در دعا وارد شده است هنگامي كه در مقابل آيينه ميايستيد و خود را ميبينيد، بگوييد: «اَللّهمَ حَسِّنْ خُلْقي كَما حَسَّنْتَ خَلْقي»(2)؛ خداوندا! اخلاق مرا نيكو گردان، همچنان كه اندام مرا نيكو گردانيدهاي.(3)
ب ـ آداب
«آداب»، جمع ادب است. تشريفاتي كه انسان براي كارهاي خود قرار ميدهد، آداب آن كار ناميده ميشود. مثلاً غذا خوردن يك «عمل طبيعي» است، انسان ميتواند با دست غذا بخورد و يا با قاشق؛ با دست راست غذا بخورد يا با دست چپ؛ هنگام شروع «بسم اللّه» بگويد و در پايان «الحمدللّه» بگويد و يا سكوت كند؛ با تأني غذا بخورد يا سريع و... اينها آداب غذا خوردن ناميده ميشود.
افراد، هنگام برخورد با يكديگر، معمولاً آدابي را رعايت ميكنند؛ سلام ميكنند، يا دست تكان ميدهند و يا... سلام ادب ملاقات است. سفر نيز به نوبه خود اخلاق و آدابي دارد، يعني انسان بايد از برخي خصلتهاي روحي بهرهمند باشد. نسبت به ديگران رئوف و مهربان باشد. به چهره آنان لبخند بزند و پارهاي آداب را رعايت كند(4).
1 . حج گزيدهاي از يادداشتها، شهيد مطهري، انتشارات صدرا، ص 30.
2 . همان، صفحه 35 و 36.
3 . شايان ذكر است كه دو تفاوت ميان خلق و خُلق وجود دارد، اولاً اينكه خَلق كه مربوط به بدن است. يك منزل جلوتر يعني در منزل رحم تكوين پيدا ميكند و اما خُلق مربوط به روح است، يك منزل عقبتر، يعني بعد از تولد متكوّن ميشود و ثانياً آن چه مربوط به خلقت بدن است از اختيار انسان بيرون است، انسان خود قادر نيست كه خلقت خود را عوض كند، اما آنچه مربوط به اخلاقيات روحي است در اختيار خود انسان است، هر كسي خودش بايد شخصيت خود را بسازد، معمار و مهندس روح خود باشد، بنا و سازنده اخلاق خود باشد.
4 .همان، ص 37 ـ 38.
|
64 |
|
ج ـ سفر
«سفر» از ماده «سفور» است كه به معناي برداشتن يك چيز است. غزالي ميگويد:
«سفر از آن جهت «سفر» ناميده شده كه پرده از روي اخلاق واقعي انسان برميدارد.»(5)
در مسافرت ميتوان به اخلاق واقعي اشخاص پيبرد، زيرا شناخت درست و كارآمد، در سفر انجام ميگيرد.ميگويند: شخصي ميخواست درباره ديگري، شهادت بدهد، به او گفتند: آيا با او سفر كردهاي؟ گفت: نه، گفتند: پس او را نميشناسي.(6)
به طور كلي هر چيزي كه انسان را در شرايط غير عادي كه آرامش روح را برهم ميزند، قرار دهد، پرده از روي اخلاق واقعي انسان برميدارد.انسان در حال عادي حكم آب راكدي را دارد كه در حوضي جمع شده است و به واسطه ركود، مخلوطهاي آب(7) تهنشين شده و آب، به صورت زلال و شفاف، ديده ميشود(8).
1 . عن ابي الحسن الرضا ( عليه السلام ) اذا خرجت من منزلك في سفر او حضر فقل: بسم اللّه آمنتُ باللّه، توكلت علياللّه، ماشاءاللّه...، من لايحضره الفقيه، ج2، ص273؛ كافي، ج2، ص543
2 . قال ابوالحسن موسي بن جعفر ( عليه السلام ) في وصية رسولاللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) لعلي ( عليه السلام ) : لاتخرج في سفر وحدك فان الشيطان مع الواحد و هو منالاثنين ابعد، همان، ص277.
3 . قال رسول اللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) : من شرف الرجل ان يطيب زاده اذا خرج في سفر، همان، ص281.
4 . قال الصادق ( عليه السلام ) : تصدَّق و اخرج ايّ يوم شئت، مستدرك الوسائل، ج8، ص125؛ كافي، ج4، ص283
5 . احياءُ العلوم، ج دوّم، ص 246.
6 . همان.
7 . همان.
8 . ابوالفتح بستي ميگويد:
لقد هنت من طول المقام من يقم طويلاً | يهن من بعد ما كان مكرماً |
و طول جمام المرء في مستقره | بغيره لوناً و ريحاً و مطعماً |
از بس يك جا ماندم از نظرها افتاده و پست شدم، آري هر كس در يك نقطه بماند عزتش تبديل به خواري ميشود، زياد ماندن مرد در جايگاه خودش، رنگ و بوي و مزه او را ميبرد.
حج گزيدهاي از يادداشتهاي شهيد مطهري، ص 40، به نقل از المحاسن و الأضداد، ص136.
|
65 |
|
فوايد سفر
سفر براي انسان، مفيد و لازم است، زيرا آدمي را پخته و جهان ديده ميكند، همچنين سفر فوايد مادي و معنوي فراواني دارد، لذا در ستايش سفر، گفتهها و سخنان زيادي وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره ميشود.
در ديوان منسوب به اميرالموءمنين ( عليه السلام ) با اين شعر زيبا و پر معنا روبرو ميشويم:
تَعَزَّب عَنِ الاَوطانِ في طَلَبِ العُلي | وَسافرِ فَفِي الاَسفارِ خَمسُ فَوائِد |
تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اكتِسابُ مَعيشَةٍ | و عِلمٍ و آدابٍ و صُحبة ماجِدٍ(1) |
در طلب علّو و بزرگي از وطن خارج شو. زيرا در سفر پنج فايده مشهود است:
1 ـ غصّههاي محلي فراموش ميشود. (روحيه انسان با نشاط ميشود).
2 ـ وسيله كسب معيشت است (سود مادي براي تأمين زندگي در پي دارد).
3 ـ وسيله آموختن علم است (به انسان علم و آگاهي ميبخشد).
4 ـ راه ادب آموزي است. (آداب و سنتهايي را ميآموزد).
5 ـ به وسيله سفر، انسان به مصاحبت بزرگان توفيق مييابد. (با انسانهاي بزرگوار؛ دوست، آشنا و همراه ميگردد).
در سفر، حقايق زيادي براي انسان روشن و آشكار ميشود كه از همه مهمتر، اين است كه سفر ماهيت هر كسي را براي خودش روشن ميكند. اخلاق واقعي هر كسي در سفر، ظاهر ميشود.
يعني در سفر آشكار ميشود كه چه كسي شجاع است و چه كسي ترسو، چه كسي مهربان و با عاطفه، چه كسي عصباني و كم گذشت، چه كسي خدمتگزار است يا حليم و پرحوصله، چه كسي دروغگو، حقهباز و كم ظرفيت و... لذا سفر بستر مناسبي است براي شناخت «خود» و درمان ضعفهاي خود.(2)
1 . مستدرك الوسائل، ج8، ص115. در ادامه اشعار آمده است:
فَإِنْ قِيلَ فِي الْأَسْفَارِ ذُلٌّ وَ مِحْنَةٌ | وَ قَطْعُ الْفَيَافِي وَ ارْتِكَابُ الشَّدَائِدِ |
فَمَوْتُ الْفَتَي خَيْرٌ لَهُ مِنْ مَعَاشِهِ | بِدَارِ هَوَانٍ بَيْنَ وَاشٍ وَ حَاسِد |
2 . احياءالعلوم، ج2، ص246.
|
66 |
|
مسافرت براي سلامتي
پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميفرمايد: «سافِرُوا، تَصِحُّوا»(1)؛ سفر كنيد تا سلامت باشيد.
قرآن كريم نيز به سير در زمين امر ميكند و آن را موجب باز شدن چشم، گوش، تجربه و ازدياد عقل ميداند.«أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها»(2)
آيا در زمين گردش نكردهاند، تا دلهاي متفكر و گوشهاي باز و شنوا، پيدا كنند.غزالي نيز به اين نكته، اشاره دارد:
«وَ اَمّا آياتُ اللّهِ في اَرضِهِ في مُشاهَدَتِها فَوائِدٌ لِلْمُسْتَبصر، فَفيها قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ فيها الجِبالُ وَ البَراري وَ البِحار وَ اَنواعُ الحيوانِ وَ الَّنباتِ ...»(3)
در مشاهده آيات الهي در زمين، فوائدي براي مستبصر است كه از آن جمله است، ديدن شهرها (ديدار و ملاقات با آدميان)، كوهها، بيابانها و درياها و انواع مختلف حيوانات، نباتات و درختان و غيره.فوايد سفر به مكه و مدينه
اضافه بر فوائد مادي و معنوي كه در سفرهاي معمول مترتب ميباشد، سفر به مكه و مدينه، آثار و بركات ويژهاي را نيز براي افراد به همراه دارد.
1 ـ زيارت خانه خدا
2 ـ توفيق انجام اعمال حج و عمره و بهرهمندي از ثوابهاي تعيين شده براي اين اعمال
3 ـ زيارت قبور پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و ائمه معصومين عليهمالسلام و اولياي الهي، هم چنين آشنايي با اماكن متبركه و آثار پيامبران و ائمه اطهار عليهمالسلام
4 ـ آشنايي با اقوام و ملل مختلف
5 ـ آشنايي با فرق و مذاهب مختلف
6 ـ ملاحظه نمايش شكوه و عزّت و عظمت مسلمانان در سايه دستورات اسلام
1 . من لايحضره الفقيه، ج سوّم، ص 265.
2 . حج، آيه 46.
3 . احياء العلوم، ج دوّم، ص 246.
|
67 |
|
7 ـ تقويت اسلام و برگزاري مانور اتحاد اسلامي
8 ـ آمرزش گناهان و پاك شدن از آلودگيها و...
به نظر ميرسد يكي از دغدغه هاي زائران خانه خدا، بويژه كساني كه براي اولين بار توفيق تشرّف پيدا ميكنند، اين است كه در اولين مرحله ورود به اين خانه، چگونه باب سخن و گفت و گو را با خالق هستي بخش باز نمايند، تا رعايت ادب كرده و اسراري را كه تا كنون با كسي در ميان نگذاشته بازگو نمايند و از اين رهگذر دعاهايشان به اجابت مقرون گردد. شنيدهايد كه ميگويند: صاحب دلي با لباس ژنده و چركين به حضور صاحب مقامي باريافت. به او گفتند: با اين لباس به پيشگاه چنان مقامي رفتن، عيب است. گفت: با لباس چركين نزد بزرگي رفتن، عيب نيست، بلكه با همان لباس چركين از حضور وي برگشتن، ننگ است. زيرا اين گونه بازگشت، نشان اين است كه اين صاحب مقام او را لايق ندانست، انعام و هديهاي به او نبخشيد. يعني با گناه به سوي خدا رفتن و دست پر از گناه به درگاه او دراز كردن ننگ نيست، بلكه اگر به خاطر گذشته آلوده و ناشايست، خداي سبحان، وي را نپذيرد و گناهان او را نبخشد، عيب و ننگ است و نيز گفتهاند: عارفي به حضور صاحب منصبي رسيد، از او پرسيدند چه آوردهاي؟ گفت: در مقام حضور، نميپرسند چه آوردهاي، بلكه ميپرسند، چه ميخواهي، زيرا اگر چيزي داشت كه بدين جا نميآمد.(1)
دو نمونه تاريخي ذيل، كوتاه اما پر معنا، بهترين راهنماي زائران خانه خداست:نمونه اول
اصمعي ميگويد: در مكّه بودم، شبي بود مهتابي، به هنگامي كه اطراف خانه خدا طواف ميكردم، صداي زيبا و غم انگيزي گوش مرا نوازش داد، به دنبال صاحب صدا گشته كه چشمم به جوان زيبا و خوش قامتي افتاد، كه آثار نيكي از او نمايان بود، دست در پرده كعبه افكنده و چنين مناجات ميكرد:
«نَامَتِ الْعُيُونُ وَ عَلَتِ النُّجُومُ وَ أَنْتَ الْمَلِكُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ غَلَّقَتِ الْمُلُوكُ أَبْوَابَهَا وَ أَقَامَتْ عَلَيْهَا
1 . صهباي حج، آيتاللّه جوادي آملي، ص 386.
|
68 |
|
هم اكنون من در خانه تو آمده ام، تا به من نظر كني، آمده ام و نظر لطفت را ميطلبم، اي كريم! به رحمتت اي رحيمترين رحمكنندگان.
...اصمعي ميگويد: آن جوان باز هم ادامه داد و اشعار تكان دهنده و بسيار جذاب در همين مضمون بيان كرد و آن قدر خواند و خواند كه بي هوش شد و به روي زمين افتاد. نزديك او رفتم و به صورتش خيره شدم، متوجه شدم او زين العابدين، علي بن الحسين، امام سجاد ( عليه السلام ) است.
نمونه دوم
محمد پسر ابوحمزه ثمالي نقل ميكند كه شبي امام زين العابدين ( عليه السلام ) را در آستانه كعبه مشاهده كردم در حالي كه مشغول نماز بود، آن قدر قيام را طول داد كه گاهي سنگيني بدن را بر روي پاي راست و گاهي بر روي پاي چپ قرار ميداد و ميشنيدم كه با صوتي حزين و جانكاه ميگفت:
«يَا سَيِّدِي تُعَذِّبُنِي وَ حُبُّكَ فِي قَلْبِي أَمَا وَ عِزَّتِكَ لَئِنْ فَعَلْتَ لَتَجْمَعَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ قَوْمٍ طَالَ مَا عَادَيْتُهُمْ فِيك»(2)
آقاي من! آيا مرا عذاب ميكني در حالي كه محبت تو را در دل دارم، قسم به عزّتت! اگر چنين كني مرا با كساني قرار دادهاي كه دشمني طولاني با تو دارند.طاووس يماني نيز ميگويد: وارد محيط مسجدالحرام شدم، ديدم شخصي در كنار بيت مشغول دعا و اشك و آه است، همين كه از عبادت فارغ شد، مشاهده كردم آن شخص علي بن الحسين عليهماالسلام است، عرض كردم: اي پسر رسول خدا! من شما را در حالتي ديدم كه زياد سوز و گداز داشتيد و حال آن كه سرمايه اميدواري براي شما هست و شما را ايمن از خوف و نگراني مينمايد.(3)
اول: آن كه پسر رسول خدا هستي،دوم: مشمول شفاعت جدت خواهي شد،
1 . سيره عملي اهل بيت عليهمالسلام ، سيد كاظم ارفع، ص 369، به نقل از بحارالانوار ج46، ص80.
2 . كافي، ج3، ص325.
3 . «...إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ». اعراف، آيه 56.
|
69 |
|
سوم: رحمت پروردگار شامل حالت خواهد شد.
امام ( عليه السلام ) فرمود: اولاً پسر رسول خدا بودن مرا ايمني نمي دهد، زيرا كه خداوند ميفرمايد: «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ»(1) (روز قيامت نسبت و فاميلي مطرح نيست).
ثانياً در مورد شفاعت جدّم همان گونه است كه خداوند ميفرمايد:«لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي»(2) (شفاعت نمي كنند مگر كساني را كه خداوند رضايت دهد)
ثالثاً در مورد رحمت پروردگار، «اءِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»(3). رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.«استطاعت» به معناي مستطيع بودن، تمكن داشتن، قدرت داشتن و قادر بودن است.(4)
صاحب كتاب «معارف ومعاريف» مينويسد:استطاعت، قدرت، قوت، وسع و طاقت، در لغت قريب المعني ميباشد. در اصطلاح فقها، به نوشته صاحب «حدائق الناضرة»(5) فقهاي اماميه استطاعت را به زاد و توشه و راحله (مركب و وسيله سفر) تفسير نمودهاند. استطاعت يكي از شرايط وجوب حج است، چنانچه خداوند متعال فرمود: «وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً»(6) طبق نوشته مرحوم نراقي صاحب «مستند الشيعه» و سيد يزدي موءلف «عروة الوثقي» استطاعت مشتمل بر اقسام ذيل است:
الف: استطاعت ماليه، يعني داشتن زاد وراحله (توشه سفر، ومركب مناسب حال، وبالاخره مخارج رفت وبرگشت)
1 . موءمنون، آيه 101.
2 . انبياء، 28. سيره عملي اهل البيت، سيد كاظم ارفع، ص 369. كشف الغمة، ج دوّم، ص 305.
3 . سوره اعراف، آيه 56
4 . لغتنامه دهخدا، كلمه استطاعت.
5 . حدائق الناضرة، ج 14، ص 80.
6 . سوره آل عمران، آيه 97.
|
70 |
|
ب: استطاعت طريقي (سربيه)، «تخلية السرب» يا امنيت راه، بدين معني كه دررفتن وبرگشتن وبدون تكلف در مكه، خطري برمال وجان وناموسش نباشد.
ج: استطاعت بدنيه، يا صحت وسلامت بدن، بدين معني كه از رفتن به حج، مشقت شديد لازم نيايد.
د: استطاعت زمانيه، يا وسعت وقت، بدين معني كه وقت كافي براي رفتن به مكه معظمه و بجاي آوردن اعمال واجب در آنجا باشد. پس اگر وقت تنگ باشد حج در آن سال ساقط است.
به عقيده مشهور بين متقدمين «رجوع به كفايت، نيز ازشرائط حج است، يعني مكلف بايد درآمدي داشته باشد كه پس ازبرگشتن از حج بتواند خود و عائله خود را اداره كند و دچار فقر و سؤال نشود.»(1)
شرايط وجوب حجةالاسلام
حضرت امام خميني «قدس سره» و ساير مراجع عظام نيز چنانكه در «مناسك محشي» آمده است، فرمودهاند: با چند شرط حج واجب ميشود:
1 و 2 ـ بلوغ و عقل 3 ـ حرّيت(2) 4 ـ استطاعت از جهت مال و صحت بدن و توانايي، باز بودن راه و آزادي آن و وسعت وقت و كفايت آن.
استطاعت از جهت مال يعني داشتن زاد و راحله، كه توشه راه و مركب سواري است. و چنانچه عين آنها را ندارد، كافي است چيزي مثل پول يا متاع ديگر داشته باشد كه ممكن است آن را صرف در تهيه آنها نمايد و شرط است كه مخارج برگشتن را نيز داشته باشد.(3)
يك نكته اخلاقي از استاد شهيد مطهري
استاد شهيد مطهري در كتاب «حج» كه حاوي يادداشتهاي آن بزرگوار است، مينويسد: گاهي بعضي افراد ميپرسند، چطور است كه از نظر اسلام استطاعت مالي و استطاعت بدني و استطاعت طريقي شرط است، اما استطاعت روحي و اخلاقي شرط نيست؟ يعني چطور است كه حاجي بايد از لحاظ مالي آن قدر ثروت داشته باشد كه به راحتي به مكه برود و برگردد و ضربهاي به كار و كسب و وضع خانوادهاش وارد نشود، و از لحاظ بدني بايد سالم باشد، مريض نباشد، از لحاظ راه بايد امنيت
1 . دائرة المعارف تشيّع، ج2، ص118.
2 . مناسك محشي، ص 23.
3 . همان، ص 24 ـ 23 در مناسك محشي مباحث استطاعت به طور مفصل بيان شده است و نيز مسائل متفرقه استطاعت و استفتائات استطاعت، لذا شايسته است در صورت لزوم به مناسك محشّي مراجعه شود.
|
71 |
|
توضيح اينكه شرط وجوب يعني شرطي كه تا پيدا نشود تكليفي در كار نيست، مثلاً رسيدن مال به حد نصاب شرط وجوب زكات است، تا مال به حد نصاب نرسد تكليفي نيست. اما شرط وجود يعني شرطي كه تا آن شرط محقق نشود، عمل انسان صحيح يا قبول نيست. مثلاً پاكي لباس و بدن شرط نماز است، اما شرط وجود است، يعني بدن و لباس بايد پاك باشد تا نماز درست باشد. همچنين حضور قلب شرط نماز است، يعني بايد حضور قلب باشد تا نماز مقبول واقع شود و انسان را بالا ببرد و آثار خود را ببخشد. فرق اين دو نوع شرط اين است كه انسان مكلف نيست شرط وجوب را ايجاد كند، بلكه هر وقت موجود شد آن وقت انسان تكليف پيدا ميكند. مثلاً انسان مكلف نيست كه حتماً مال خود را به حد نصاب برساند كه زكات بدهد، ولي اگر به حد نصاب رسيد، زكات واجب ميشود، اما شرط وجود شرطي است كه الزاماً بايد آن را ايجاد كرد، مثلاً الزاماً بايد حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعي خود را ببخشد.
پس شرط وجود از شرط وجوب مهمتر است. استطاعت اخلاقي و روحي شرط وجود است، يعني تنها در صورت آمادگي روحي و اخلاقي است كه انسان از مزاياي بيپايان روحي و اجتماعي بهرهمند ميشود و اگر انسان اين آمادگي را نداشته باشد «محنت باديه خريده به سيم» حالا چه دليلي داريم كه استطاعت روحي، شرط وجود يعني شرط مقبوليت و مفيد بودن حج است؟ براي نمونه يك روايت را ذكر ميكنيم:
شيخ صدوق روايت كرده كه امام باقر ( عليه السلام ) فرمود:
«ما يُعبَأ بِمَن يَوءمَُّ هذَا البَيت اِذا لَم يَكن فيه ثَلاثُ خِصالٍ: حِلمٌ يَملِكُ بِهِ غَضَبَه، خُلقٌ يُخالِقُ به مَن صَحِبه وَ وَرَعٌ يحجُزُه عَن مَعاصِي اللّهِ»
كسي كه به قصد حج به خانه كعبه ميآيد، مورد عنايت واقع نميشود، مگر آن كه در او سه خصلت وجود داشته باشد: داراي نيروي حلم و بردباري باشد كه بتواند جلو خشم خود را ـ كه خواه ناخواه موجبات آن در سفر پيش ميآيد ـ بگيرد، اخلاق مناسبي براي معاشرت با همسفران داشته باشد و پارسايي داشته باشد كه جلوي او را از گناهان بگيرد.(1)
1 . حج، گزيده يادداشتها، شهيد مطهري، ص 31، به نقل از وسائل الشيعه، ج12، ص10.
|
72 |
|
«اسحاق»(1) از انبياء بنياسرائيل، پسر ابراهيم ( عليه السلام ) و «ساره» است. در قرآن 15 بار از وي نام برده شده و چندين بار به او اشاره شده است.
وي در صد سالگيِ ابراهيم ( عليه السلام ) و نودسالگيِ ساره متولد شد و پيش از تولد، خداوند ابراهيم ( عليه السلام ) را به تولد فرزندي كه او را «اسحاق» نام نهاده بود، بشارت داد.
در قرآن كريم به ذبيح بودن اسحاق يا اسماعيل تصريح نشده است، و مفسران و تاريخ نگاران نيز در اين مورد اختلاف نظر دارند، برخي اسحاق و بعضي اسماعيل را ذبيح دانستهاند و هر گروه در اثبات رأي خويش به احاديثي استناد كردهاند.
اسحاق در چهل سالگي با «رفقه» اربكام دختر «ناحور»، كه به روايت تورات برادر ابراهيم بود، ازدواج كرد و از او صاحب دو فرزند همزاد به نامهاي يعقوب و عيسو گرديد.
اسحاق در صد و هشتاد(2) و به گفته مفسران اسلامي در صد و بيست و يا صدو شصت سالگي درگذشت و پيكرش را در «مغارة مكفيله» در كنار قبر ابراهيم ( عليه السلام ) و ساره به خاك سپردند. وي از انبياي مورد احترام يهوديان و مسيحيان و مسلمانان است.(3)
1 . اصل نام او در عبري «يصحاق» فعل مضارع به معناي «ميخندد» است. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج هشتم، ص 224.
2 . عن رسول اللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) : «... عاش اسحاق بن ابراهيم ( عليه السلام ) مائه و ثمانين سنه». بحارالأنوار، ج 12، ص 113.
3 . دائرةالمعارف تشيع، ج دوّم، ص 125 بنابر روايت عهد عتيق خداوند ابراهيم خليل ( عليه السلام ) را در 99 سالگي بشارت رسانيد كه همسرش ساره را بركت داده است و از وي پسري به او خواهد بخشيد، پسري كه او نيز بركت خواهد يافت و امتها از وي به وجود خواهد آمد. ابراهيم ( عليه السلام ) از اين خبر خنديد و با خود انديشيد كه چگونه مردي 100 ساله و زني 90 ساله صاحب فرزندي خواهد شد... در عهد عتيق درباره دوره كودكي اسحاق سخن بس اندك است. تنها اشاره شده كه ابراهيم ( عليه السلام ) او را در سن 8 روزگي به فرمان خدا ختنه كرد و چون رشد نمود، به مناسبت از شير گرفتن او جشني بزرگ بر پا داشت...
با تولد اسحاق ناسازگاري ساره با اسماعيل فرزند مهتر ابراهيم ( عليه السلام ) و مادرش هاجر فزوني يافت، چندانكه ساره ابراهيم را واداشت تا هاجر و فرزندش اسماعيل را از سرزمين كنعان دور سازد.
در سفر پيدايش (باب 22) درباره نوجواني اسحاق به امتحان ذبح فرزند اشاره شده، و چنين آمده است كه ابراهيم ( عليه السلام ) مأمور شد تا يگانه فرزند خود اسحاق را به قربانگاه ببرد، اما از آنجا كه وي توانست ايثار وضعيت خويش را در برابر پروردگار به اثبات برساند، از ادامه كار معاف شد و از جانب خداوند فرمان يافت تا در عوض اسحاق، قوچي را كه در آنجا حاضر شده بود (براي قرباني سوختني) بگذارند. گفتني است كه در منابع اسلامي غالباً اسماعيل به عنوان ذبيح شناخته شده است.
به روايت عهد عتيق اسحاق در 37 سالگي مادر خويش را از دست داد و در 40 سالگي ازدواج كرد. او به توصيه پدر و مساعدت خادم او، همسرش را از بوميان سرزمين ناحور در ارام نهرين از قبيلهاي كه ابراهيم ( عليه السلام ) بدان تعلق داشت برگزيد.
بر پايه اشارات سفر پيدايش، زوجه وي رِفقه دختر بتوئيل، پسرِ برادر ابراهيم ( عليه السلام ) بوده، ثمره اين پيوند پس از 20 سال دو پسر توام بود كه هنگامي كه در بطن ما در خويش پرورش مييافتند، منازع يكديگر بودهاند... بر پايه مطالب سفر پيدايش، اسحاق در اواخر عمر، در حالي كه پير و نابينا شده بود بر آن شد تا يكي از فرزندان را وصي خود سازد و اين جايگاه در نهايت نصيب يعقوب شد و اسحاق پس از وصيت 20 سال ديگر زندگي كرد و سرانجام در 180 سالگي در صبرون درگذشت. دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج هشتم، ص 224 به نقل از روايت عهد عتيق، پيدايش ( 17: 16 ـ 17 )، (18: 1 ـ 2، 20 به بعد) ، (18 ـ 10)، (21: 804).
|
73 |
|
حرم امن الهي و سرزمين حج، خصوصيات و ويژگيهايي دارد كه هيچ نقطهاي از زمين چنين ويژگيهايي ندارد. در اين سرزمين نميتوان بدون احرام از ميقات گذشت و وارد منطقه توحيد و مهبط
1 . مستدرك الوسائل، ج دهم، ص 166.
2 . شبلي كيست؟
الف ـ افراد متعددي به «شبلي» ملقب بودهاند كه نزديكترين آنها به عصر ائمه عليهمالسلام ، «ابوبكر، دُلف بن جحد» است، كه تقريباً دو قرن پس از شهادت امام سجاد ( عليه السلام ) به دنيا آمده است. از اين رو هيچ يك از شبليها نميتوانند مستقيماً از امام سجاد ( عليه السلام ) روايت كنند.
ب ـ چون اين حديث به سبك و وزن سخنان مأثور از امامان معصوم نيست، لذا گفته شده كه ممكن است اين روايت، سخنان بعضي از عرفا بوده كه به تدريج به امام سجاد ( عليه السلام ) نسبت داده شده است، لكن اين گونه روايات نه تنها مخالف با ساير روايات نيست، بلكه هماهنگ با ساير معارف اسلامي هم هست. لذا كاستي در سند، مانع استفاده از متن بلند و نوراني آن نيست.
ج ـ ترتيب برخي مناسك در اين روايت برابر ترتيب فقهي نيست. زيرا امام سجاد ( عليه السلام ) در اين حديث، درصدد بيان احكام حج و تكاليف ظاهري حجگزاران نبوده است. صهباي حج، ص 344.
|
74 |
|
گرچه برخي از امور، موقتاً و در حال احرام بر انسان حرام است،(1) ولي برخي از امور مطلقاً حرام است. مطابق بيان امام سجاد ( عليه السلام ) ، در حديث شبلي، حجگزار بايد هنگام احرام بستن قصد كند هر چه را خدا بر وي حرام كرده، او هم بر خود تحريم كند.(2) منظور همه گناهان است، پس احرام در ميقات يعني خدايا من تعهد ميكنم كه همه محرمات را بر خود تحريم كرده، براي هميشه آنها را ترك كنم.(3) نظر به اينكه در موارد متعددي در اين كتاب به حديث معروف «شبلي» اشاره شده لذا در اين بخش متن كامل حديث شبلي نقل ميشود.(4)
بخش اول
«لَما رَجَعَ مَولانا زَيْنُ العابِدينَ ( عليه السلام ) مِن الحَجِّ اسْتَقْبَلَهُ الشِبْليُّ.
فَقالَ ( عليه السلام ) له: حَجَجْتَ يا شِبليُّ؟
قالَ: نَعَمْ يا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ.
فَقال ( عليه السلام ) : اَنَزَلْتَ الميقاتَ وَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ الثِّيابِ وَ اغْتسَلْتَ؟
قالَ: نَعَم.
قالَ ( عليه السلام ) : فَحينَ نَزَلْتَ الميقاتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِيَةِ وَ لَبِسْتَ ثَوْبَ الطاعَة؟»
قالَ: لا
قالَ ( عليه السلام ) : فَحينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ ثِيابِكَ نَوَيْتَ اَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الِّرياء وَ النِّفاقِ وَ الدُّخُولِ في الشُّبَهاتِ؟
قالَ: لا
قالَ ( عليه السلام ) : فَحينَ اغْتَسَلْتَ نَويْتَ اَنَّكَ اغْتَسَلْتَ مِنَ الْخَطايا وَ الذُّنُوبِ؟
قالَ: لا.
قالَ: قالَ فما نَزَلْتَ الميقاتَ وَ لا تَجَرَّدْتَ عَن مَخيطِ الثِّيابِ وَ لا اغْتَسَلْتَ
1 . مانند كندن مو، نگاه كردن به آينه، صيد كردن و عطر زدن و...
2 . قال: «فحين احرمت، نويت انك حرمت علي نفسك كل محرم حرمه اللّه عزوجل».
3 . صهباي حج، ص 4 ـ 343.
4 . اين متن از كتاب شرح النخبه از سيد عبداللّه سبط محدث جزايري نقل شده است، ضمن اينكه اصل متن در كتاب صهباي حج ص 344 ـ 347 نيز آمده است.
|
75 |
|
ترجمه:
هنگامي كه امام سجاد ( عليه السلام ) از سفر حج بازگشت شخصي به نام «شبلي» كه او نيز حج گزارده بود، به استقبال امام شتافت.
امام ( عليه السلام ) از او پرسيد: اي شبلي! آيا حج گزاردي ؟
شبلي گفت: آري فرزند پيامبر !
امام ( عليه السلام ) فرمود: آيا به «ميقات»(1) فرود آمدي و جامههاي دوخته(2) را از تن درآوردي و غسل كردي؟
شبلي گفت: آري.امام ( عليه السلام ) فرمود: آن گاه كه به ميقات فرود آمدي و جامههايت را درآورده، «غسل احرام» كردي و خواستي «لباس احرام» بپوشي آيا چنين نيت كردي كه «لباس گناه» را نيز از خويشتن دورگرداني و «جامه اطاعت خداوند» را در بركني؟
شبلي گفت: نه!
امام ( عليه السلام ) فرمود: آن هنگام كه جامههاي دوخته را از تن بيرون ميآوردي، آيا قصد كردي كه از ريا و نفاق و امور شبههناك نيز به درآيي ؟
شبلي گفت: نه!
امام ( عليه السلام ) فرمود: هنگامي كه آلودگيهاي بدن خويش را با غسل ميزدودي، آيا در اين انديشه بودي كه خويشتن را نيز از رذيلتها و گناهان بشويي ؟
شبلي گفت: نه !
امام ( عليه السلام ) فرمود: پس، نه به ميقات فرود آمدهاي و نه از لباس دوخته جدا شدهاي و نه غسل كردهاي!
بخش دوّم:
«ثُمَّ قالَ ( عليه السلام ) : تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ بِالْحَجِّ؟
قالَ: نَعَم.
قالَ ( عليه السلام ) فَحينَ تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ اَنَّكَ تَنَظَّفْتَ بِنُورِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ للّهِ تَعالي؟
قالَ: لا
قالَ ( عليه السلام ) : فحِينَ اَحْرَمْتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلي نَفْسِكَ كلَّ مُحَرَّمٍ حَرَّمَه اللّهُ عَزَّوَجَلَّ؟
قالَ: لا
1 . مكاني است كه اعمال حج از آنجا آغاز ميگردد.
2 . لباس احرام بايد «نادوخته» (خياطي نشده) باشد.