بخش 5
اُمِّ هانی امیر الحاج انذار خویشان اهل بیت پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) ایام تَشریق ایام معلومات و ایام معدودات حرف ( ب ) بَرائت از مشرکین بَطحاء : ( ابطح ) بقیع بَکَّه بلال حبشی بلدالأمین بَنی هاشم بیت الأحزان
|
101 |
|
برخي از معاصران نوشتهاند: پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در روز فتح مكه وارد منزلش گشته، غسل فرمودند، سپس هشت ركعت نماز خواندند.(1)
ام هاني، چهار فرزند داشت كه خود به نام يكي از آنها كنيه يافت.(2)امارت حج از منصبهايي است كه ارتباط مستقيم با حكومت اسلامي دارد و از اينرو نصب اميرالحاج از شؤون حكومت و از اختيارات و وظائف حاكم اسلامي است و كسي نميتواند بدون اذن حاكم، اين منصب ديني و اجتماعي را برعهده بگيرد.
در سال دهم هجري پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خود عازم سفر حج شد و طبعا خود، اميرالحاج بود و پس از وي حاكمان جامعه؛ اعم از عادل و فاسق، با تأسي به سيره پيامبر يا خود در موسم حج عازم زيارت بيت اللّه الحرام شده و امارت حج را برعهده داشتهاند يا فردي را به عنوان اميرالحاج منصوب ميكردند؛ زيرا عزيمت حجاج به حج براي عبادتي كه داراي جنبههاي مختلف فردي، اجتماعي، معنوي، سياسي، اقتصادي و اخلاقي است، بدون امير و سرپرست به سامان نميرسد.
اگر حج تنها عبادتي فردي بود و هركسي وظيفه داشت براي انجام اعمال و مناسك مخصوص به خانه خدا اعزام شود، ممكن نبود كسي گمان كند عزيمت افراد متعدد در يك زمان براي انجام عبادتي كه فردي است، نياز به امير و سرپرست دارد، ولي با توجه به ابعاد متنوع حج، به ويژه بعد اجتماعي و سياسي آن، كه قرائن و شواهد غير قابل ترديد و فراواني دارد، وجود شخصي به عنوان «اميرالحاج» را از شؤون و وظايف حكومت دانسته و بدان مبادرت ورزيدند.
1 . دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 512.
2 . همسر وي هبيرة بن عمرو مخزومي بود و از او چهار فرزند به نامهاي يوسف و جعده و هاني و عمرو داشت، كه به اسم فرزندش هاني شهرت يافت. ام هاني حدود 48 حديث از رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل نموده است.
|
102 |
|
علما و دانشمندان اهل سنت كه حكومتهاي مختلف را در ميان مسلمين مشروع ميدانستند، به اين مطلب تصريح كرده و به بيان احكام مربوط به اين منصب پرداختهاند.(1)
علامه محمّد تقي مجلسي مينويسد:«هميشه حضرت سيد المرسلين و حضرت امير المؤمنين ـ صلوات اللّه عليهما ـ اميرحاج از جهت رفع ظلم و ستم مقرر ميفرمودند، اگر خود نميفرمودند از جهت موانع بوده است.»
اوّلين امير الحاج در اسلام
نخستين كسي كه به عنوان اميرالحاج در سال نهم هجري از سوي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عازم سفر حج شد و نيز ابلاغ برائت از مشركان را بر عهده گرفت، علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) بود و در زمان خلافت امير مؤمنان ( عليه السلام ) ، ابن عباس، از سوي آن حضرت امارت حج را بر عهده داشت.(2)
مفسران در تفسير آيه شريفه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اْلأَقْرَبِينَ»(3) و نيز مورخان شيعه و سني مينويسند: خداوند پيامبر را مأمور نمود تا خويشاوندانش را به آيين خود بخواند. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از بررسي جوانب امر، به علي ( عليه السلام ) كه سن او در آن روز از 13 تا 15 سال تجاوز نميكرد دستور داد كه غذايي آماده كند و همراه آن شيري نيز تهيه كند و سپس 45 نفر از بنيهاشم را دعوت نمود.(4)
1 . يكي از فقهاي اهل سنت در بحث وقوف به عرفه و لزوم برگزاري نماز جماعت و ايراد خطابه توسط اميرالحاج ميگويد: لا خلاف بينهم ان اقامة الحجّ هي لسلطان الاعظم او لمن يقيمه السلطان الاعظم او لك و انه يصلي ورائه براً كان السلطان او فاجراً او مبتدعاً.«ابن رشد، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ج1، ص424.»
2 . فصلنامه مقيات حج، شماره 30، ص75.
3 . سوره شعرا، آيه 214.
4 . فروغ ابديت، ج1، ص257.
|
103 |
|
رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه سخن او را شنيد، چيزي نگفت و روز ديگر به علي ( عليه السلام ) دستور داد به همان گونه ميهماني ديگري را ترتيب دهد و خويشان را به صرف غذا در خانه آن حضرت دعوت نمايد و چون علي دستور او را اجرا كرد و غذا صرف شد، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شروع به سخن كرده، چنين فرمود:
اي فرزندان عبدالمطلب! من در ميان عرب كسي را سراغ ندارم كه براي قوم خود بهتر از آنچه را كه من براي شما آوردهام آورده باشد و آن چيزي است كه خداي عزوجل مرا به ابلاغ و دعوت شما به آن مأمور فرموده است و مرا به رسالت آن مبعوث داشته و بدانيد كه هر يك از شما ابتداءً به من ايمان آورده و در كارم مرا ياري كند(1) و كمك دهد او برادر و وصي و وزير و جانشين من پس از من در ميان ديگران خواهد بود.
در حديثي است كه به دنبال اين سخنان يا پيش از آن جمله ديگري را نيز توصيه فرمود: نشانه صدق گفتار (و معجزه) من نيز همين ماجرايي است كه مشاهده كرديد، كه چگونه با غذايي اندك همه شما سير شديد، اكنون كه اين آيت و معجزه را مشاهده كرديد دعوتم را بپذيريد و سخنم را بشنويد كه اگر فرمانبردار شويد، رستگار و سعادتمند خواهيد شد. سخنان پيامبر به پايان رسيد، ولي هيچ كدام از آنها جز علي ( عليه السلام ) دعوت آن حضرت را اجابت نكرد و براي بيعت با او از جاي برنخاست. تنها علي ( عليه السلام ) همان تربيت شده دامان آن حضرت بود كه از جاي برخاست و آمادگي خود را براي ايمان به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و ياري آن حضرت اطلاع داد. علي ( عليه السلام ) در آن روز در سنين نوجواني بود، ولي همچون مرداني نيرومند، با شهامت خاصي از جا برخاست و با گامهاي محكمي كه برداشت پيش آمده عرض كرد:
اي رسول خدا! من به تو ايمان آوردهام و آماده ياري تو در انجام اين مأموريتي كه بدان مبعوث گشتهاي ميباشم. در بسياري روايات آمده كه اين جريان سه بار تكرار شد، يعني پيامبر بزرگوار اسلام سه بار سخنان خود را تكرار كرد و آنها را به ايمان آوردن به خدا و دين اسلام و ياري خود دعوت كرد و هيچيك از آنها جز علي ( عليه السلام ) دعوت او را نپذيرفت. و تنها علي ( عليه السلام ) بود كه در هر سه بار برميخاست و نزديك ميآمد و ايمان خود را اظهار ميداشت، ولي هر بار رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به وي فرمود: بنشين، تا
1 . سيره حلبي، ج1، ص321، فروغ ابديت، ج1، ص258.
|
104 |
|
«اِنَّ هذا أَخي وَ وَصيّي وَ خَليفَتي عَلَيْكُمْ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَطيعُوهُ»؛ همانا اين برادر و وصي و جانشين من است، سخنش را بشنويد و از او فرمان بريد.
خلاصه كلام اين كه مجلس پايان يافت و حضار با حالت خنده و تبسم رو به ابوطالب نمودند و گفتند:
«محمّد دستور داد كه از پسرت پيروي كني و از او فرمان ببري و او را بزرگ تو قرار داد.»
همه مورخان، «جز ابن تيميه» اين جريان و اين حديث را از مسلمات تاريخ دانستهاند.(2)
به نظر مكتب اهل بيت عليهمالسلام ، خاندان رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه بايستي بر آنها صلوات فرستاده شود، عبارتند از: افراد معصوم آن خاندان؛ و صلوات بر افراد ديگري غير از آنها واجب نيست.(3)
دهها حديث از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در منابع روايي اهل سنت بر اين مدّعا دلالت ميكنند، مانند روايتي كه احمد بن حنبل در مسند خود آورده است؛ رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عباي يمني خود را بر روي فاطمه و علي و حسن و حسين عليهمالسلام انداخت. سپس رو به آسمان كرد و فرمود: «پروردگارا ! اينها خاندان محمّد هستند؛ پس صلوات و بركات خود را بر محمّد و آل محمّد فرو فرست، به درستي كه تو بزرگوار و1 . زندگاني حضرت محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، رسولي محلاتي، صفحه 139.
2 . فروغ ابديت، ج1، ص259.
3 . آزمودهها، ج4، ص61، به نقل از تذكرة الفقهاء، ج 3، ص 234.
|
105 |
|
با وجود اين همه اخبار و احاديث اين مسأله بينياز از بحث و بررسي است؛ اما با اين حال عدهاي ميگويند: خاندان و اهل بيت رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عبارتند از: پيروان او، امت او، پيروان و افرادخاص او بين 3 تا 7 نفر و حداكثر 10 نفر، يا خاندان او شامل عشيره و فاميل ميشوند، و نيز برخي گفتهاند: مقصود قوم او هستند و بعضي ديگر معتقدند: مراد از اهل بيت، افرادي از خويشان حضرت هستند كه صدقه بر آنها حرام شده، و عدهاي ديگر آنها را به بنيهاشم تفسير كردهاند(1).
بنا بر مذهب حسن منظور از آل محمّد، شخص محمد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است و اين بعيدترين و عجيبترين رأي است!بهتر است اين بحث را با سخن فخر رازي در تفسير كبير به پايان برسانيم كه مينويسد: «من معتقدم كه آل محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كساني هستند كه ولايت امور مردم به عهده آنهاست. بنابراين هر كس كه پيوندش با پيامبر بيشتر و كاملتر است جزو خاندان حضرت است. و شكي نيست كه پيوند و ارتباط حضرت فاطمه، علي، حسن و حسين عليهمالسلام با رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بيشتر و شديدتر بود و اين امري متواتر است. پس لازم است آنان را آل محمّد بدانيم، اگر خاندان پيامبر را امت وي بدانيم، آيا شامل افراد ديگر نيز ميشود؟ در اين مورد تفسيرهاي متفاوتي ارائه شده است.
صاحب «تفسير كشاف» ميگويد: وقتي آيه صلوات بر حضرت نازل شد، عرض كردند: بر چه كساني از نزديكان شما واجب است مهر و مودت بورزيم؟ فرمود: «بر علي و فاطمه و دو فرزندشان».
پس اين چهار تن از نزديكان پيامبر هستند و اگر اين را ثابت نماييم، بايد نام آنها را با عظمت خاص ياد كنيم.
فخر رازي در ادامه ميگويد: ثنا و دعا بر آل محمّد، بيانگر مقام والاي آنهاست؛ به همين جهت اين فرمايش حضرت رسول ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) «اللهم صلّ علي محمّد و آل محمّد و ارحم محمّداً و آل محمّد» پايانبخش تشهد قرار گرفته و اين گونه تعظيمي در حق افراد ديگر نيامده است(2).
فخر رازي در تفسير خود اصرار ميورزد كه نحوه صلوات بر پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عبارت است از «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمِّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ...»(3)1 . همان به نقل از الصواعق المحرقه، ص 255.
2 . آزمودهها، واحد آموزش بعثه مقام معظم رهبري، ص 62، به نقل از تفسير كبير، ج 27، ص 166.
3 . همان، ج 25، ص 277.
|
106 |
|
«تشريق»، نام سه روز آخر مناسك حج، يعني روزهاي يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذيالحجه است، كه در اين سه روز حاجيان پس از انجام قرباني در روز دهم (عيد قربان)، در صحراي منا اقامت نموده و روز يازدهم و دوازددهم (و براي بعضيها روز سيزدهم) به سنگسار نمودن شيطان در جمرات ثلاثه مشغول ميشوند. اين ايّام در شرع مقدّس اسلام از قداست خاصي برخوردار است، تا آنجا كه در قرآن مجيددر دو آيه از آن ياد شده است.
«وَ اذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيّامٍ مَعْدُوداتٍ»(2)، «وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ فِي أَيّامٍ مَعْلُوماتٍ»(3).
كه در بعضي از روايات آمده است كه «ايام معلومات» اشاره به اين روزها ميباشد.1 - در كتب ادعيه فضايل بسياري براي عبادت در اين روزها ذكر شده است. هم چنين روايت شده كه مستحب است در اين روزها پس از هر نمازي اين دعا (تكبير) گفته شود:
«اَللّهُ اَكبَر، اَللّهُ اَكبَر، لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكبَر، اَللّه اَكبر و للّهِ الحَمدُ اللّهُ اكبرُ عَلي ما هَدانا اللّهُ اَكبرُ عَلي ما رَزَقَنا مِن بَهيمَةِ الأَنعامِ».(4)
گفته شده است، تشريق همچنان كه از نامش پيداست، ايامي است روشنيبخش كه روح و جان انسان در پرتو آن مراسم عالي مذهبي نوراني ميگردد. برخي ديگر علت تسميه اين
1 . لسان العرب، ج دهم، ص176. تَشريق يعني به طرف شرق رفتن، «ايام التشريق» يعني سه روز پس از عيد قربان، التشريق ايضا به معناي نماز عيد. ترجمه منجدالطلاب ماده شرق.
2 . سوره بقره، آيه 203.
3 . سوره حج، آيه 28.
4 . دائرة المعارف تشيع، ج 4، ص 265.
|
107 |
|
منظور از «ايام معلومات» و «ايام معدودات»چيست؟ آيا مراد از هر دو مورد يكي است، يا متفاوت ميباشد؟ چنانچه در آيه شريفه آمده است «وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ فِي أَيّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ اْلأَنْعامِ»(1) خداوند را در ايام معلومات ياد كنيد و نيز در سوره بقره آمده است «وَ اذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيّامٍ مَعْدُوداتٍ»(2). ميان مفسران در اين زمينه گفتگوست و روايات اسلامي در اين زمينه متفاوت است.
گروهي از مفسران، به استناد برخي از روايات اسلامي، معتقدند كه منظور از ايام معلومات ده روز آغاز ذيحجه است و ايام معدودات «ايام التشريق» يعني روزهاي يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذيحجه ميباشد، روزهايي كه نوراني و روشني بخش همه دلهاست.در حالي كه گروهي ديگر، طبق بعضي ديگر از روايات، گفته اند: هر دو اشاره به ايام تشريق است و ايام تشريق را گاهي همان سه روز گرفتهاند و گاهي روز دهم، يعني عيد قربان را نيز بر آن افزودهاند.
جمله «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ»(3) (كسي كه در دو روز مراسم، ذكر خدا را بجا آورد گناهي بر او نيست) كه در سوره بقره آمده، نشان ميدهد كه ايام تشريق بيش از سه روز نيست، زيرا تعجيل در آن، سبب ميشود كه يك روز از آن كاسته و تبديل به دو روز گردد.
ولي با توجه به اينكه در آيات سوره حج بعد از ذكر «ايام معلومات» مسأله قرباني آمده و ميدانيم قرباني در روز دهم انجام ميگيرد. اين موضوع تأييد ميشود كه ايام معلومات ده روز آغاز ذيالحجه است كه به روز دهم، روز قرباني ختم ميگردد. و به اين ترتيب تفسير اول كه دوگانگي مفهوم ايام معلومات با ايام معدودات باشد تقويت ميگردد. اما با توجه به وحدت تعبيرهايي كه در هر دو آيه وارد شده بيشتر اين مسأله به ذهن ميرسدكه هر دو اشاره به يك مطلب است، هدف در هر دو توجه به ياد خدا در ايام معيني است، كه از دهم ذيالحجه شروع ميشود و به سيزدهم آن ماه پايان مييابد.البته يكي از موارد ذكر نام خدا، ذكر نام او به هنگام قرباني است.(4)
1 . سوره حج، آيه 28.
2 . سوره بقره، آيه 203.
3 . همان.
4 . تفسير نمونه، ج14، ص73.
|
108 |
|
برائت در لغت:
واژه «برء» و «براء» به معناي كنارهگيري و بيزاري از هر چيزي است كه مجاورت با آن مورد كراهت باشد، لذا گفته ميشود: بَرِئتُ مِنَ المَرض، از بيماري بهبودي يافتم و «بَرِئتُ من فلان» از دست فلاني نجات يافتم. خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد:
«أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ»(1)
برائت از مشركين تعبيري است قرآني به مفهوم بيزاري و اجتناب از مشركين و دشمنان اسلام و قطع پيوند با آنها. اين تعريف به فعاليتهايي كه در بعد سياسي حج به صورت اجتماعي انجام ميگيرد نيز اطلاق ميشود.
برائت در اصطلاح:
برائت به اين معنا، با معني لغوي آن بيتناسب نيست و در واقع مفهوم برائت، از بيزاري كه يك امر قلبي و عاطفي باشد فراتر رفته و شامل كنارهگيري، منزوي ساختن و طرد عمل مشركان و توطئهگران نيز شده است و همانگونه كه مفسران گفتهاند:
به معناي رفع امان و سلب مصونيت و عدم تعهد در برابر مشركان و حتي جنگ با آنان ميباشد، چه آنان آغازگر توطئه بوده و نقض عهد كرده و مهلت و مدت پيمانشان به پايان رسيده است.
گرچه اعلام برائت از مشركان در امتهاي پيشين بوده است ولي با ظهور اسلام و بعثت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اين امر در دين اسلام به اوج خود رسيد(2)، به طوري كه اعلام عمومي «برائت از مشركين» و احكام
1 . سوره توبه، آيه 3
2 . در اواخر سال نهم هجرت، پيك وحي، آياتي چند از «توبه» (برائت) را آورد و پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را مأمور نمود كه شخصي را روانه مكّه كند كه در موسم حجّ، آيات ياد شده را همراه با قطعنامه چهار مادهاي بخواند.
در اين آيات، امان از مشركان برداشته شده و به سران شرك و پيروان آنها، ابلاغ گرديده، كه در ظرف چهار ماه، تكليف خود را با حكومت اسلامي روشن سازند. فروغ ابديت، ج2، ص 417.
|
109 |
|
لازم است به اين پرسش پاسخ داده شود كه چرا برائت در زمان حج مورد تأكيد بوده و هست ؟ به نقل از نويسنده كتاب «در راه برپايي حج ابراهيمي»، اولاً مناسبترين موقعيت از نظر وضعيت زماني و مكاني براي رسيدن به اهداف و نتائج پربار اعلام برائت، سرزمين مقدس حرم و ايام نوراني حج است و اولويت سرزمين حرم بدان جهت است كه نخستين اعلام برائت توسط پيامبر نسبت به مشركان به منظور پاكسازي حرم شريف از لوث مشركان، در حرم انجام گرفت و مراسم برائت در ايام
1 . مواد قطعنامه عبارت بود از:
الف: بتپرستان، حق ندارند وارد خانه خدا شوند.
ب: طواف با بدن برهنه ممنوع است.
ج: بعد از اين هيچ بتپرستي در مراسم حج شركت نخواهد كرد.
د: كساني كه با پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پيمان عدم تعرض بستهاند، و در طول مدت به پيمان خود وفادار بودهاند، پيمان آنان محترم است و تا انقضاي وقت پيمان، جان و مالشان محترم ميباشد، ولي به مشركاني كه با مسلمانان، پيماني ندارند و يا عملاً پيمانشكني كردهاند از اين تاريخ (دهم ذيحجه) چهار ماه مهلت داده ميشود كه تكليف خود را با حكومت اسلامي روشن سازند. فروغ ابديت: ج2، ص 420.
2 . حضرت علي ( عليه السلام ) مأموريت داشت كه آيات الهي و قطعنامه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را در روز منا بر عموم قرائت كند. امير مؤمنان، وارد مكّه شد. سپس در روز دهم ذيحجه بالاي جمره عقبه قرار گرفت و 13 آيه، از آغاز سوره برائت را قرائت نمود. وي قطعنامه پيامبر را با دلي لبريز از شجاعت و قدرت، با صداي بلند خواند، و به تمام مشركاني كه پيماني با مسلمانان نداشتند، رسانيد كه فقط چهار ماه مهلت دارند و بايد هر چه سريعتر محيط خويش را پاكسازي و در غير اين صورت، از آنان سلب مصونيت ميشود.
اثر اين آيات و قطعنامه، اين شد كه هنوز چهار ماه سپري نشده بود، مشركان دسته دسته رو به يگانهپرستي آوردند و در اواسط سال دهم هجرت، بتپرستي در شبهجزيره ريشهكن گرديد. فروغ ابديت، ج2، ص 422 - 421
|
110 |
|
1 . نكته قابل توجه، ملاحظه انگيزههاي صدور اين قطعنامه است كه به طور خلاصه عبارت است از:
الف: در دوران جاهليت، رسم عرب بر اين بود كه زائر خانه خدا با هر لباس كه خانه را طواف ميكرد آن را به فقير ميبخشيد. و اگر بيش از يك لباس نداشت، عاريه مينمود والاّ برهنه طواف ميكرد!
ب: به هنگام نزول سوره توبه بيش از 20 سال از بعثت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميگذشت و در اين مدت منطق نيرومند اسلام درباره جلوگيري از بتپرستي، به گوش مشركان رسيده بود و اصرار آنها هيچ علتي جز تعصّب و لجاجت نداشت، و لذا جريان برائت در راستاي اصل اجتماع انجام گرفت.
ج: حج بزرگترين شعائر ديني است و تا روز نزول سوره برائت، چالشها و كشمكشها اجازه نداده بود كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اعمال و مراسم حج را به طور صحيح به مسلمانان تعليم دهد. لذا لازم بود كه پيامبر شخصاً در اين كنگره عظيم اسلامي شركت كند و آنرا آموزش عملي دهد.
د: مبارزه پيامبر ارتباطي به «آزادي عقيده» نداشت، زيرا عقيده چيزي نيست كه بتوان آن را ايجاد يا نفي كرد، چون عقيده مربوط به روح و روان است. مبارزه پيامبر در ارتباط با مظاهر عقيده بود. يعني پرستش بتها. فروغ ابديت، ج2، ص 419 ـ 418.
طبيعي است كه نفي مظاهر شرك در فرآيند دعوت به توحيد و يكتا پرستي ضروري است. زيرا عقيده از امور تكويني است كه دخل و تصرف در آن ممكن نيست و لذا پيامبر به آنها فرمود: «لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِين» ولي مظاهر شرك و بتپرستي با جريان توحيد و جامعه توحيدي سازگار نيست و منطق عقلاني تا حكومت و سياست، و نيز سياست حكومت اسلامي نفي آن را ايجاب ميكند. زيرا بزرگترين آفت توحيد و يكتا پرستي آميختگي آن به شرك و مظاهر شرك است، به خاطر اين كه آدميان بيشتر وابسته به محسوساتاند، تا معنويات و مجردات، و به همين دليل برخي بتها را نيز نماد عيني باور ها و اعتقادات بشري تلقي ميكنند. در هر صورت خدا محوري با شرك محوري سازگار نيست، و جمع بين اين دو ممكن نميباشد.
|
111 |
|
از آن پس تا سال 1370 از سفر حجاج ايراني ممانعت به عمل آمد.
آري ! اگرچه مشركان حجاز منقرض شدهاند و بتهايشان هم شكسته شده، ولي با تأسف هواداران مشكرين وجود دارند.
«بَطحاء» به فتح باء و سكون طاء، به سرزميني اطلاق ميشود كه در مسير سيل قرار دارد(1).
«حذافه عدوي» در مدح بنيهاشم سروده است:هُم مَلاؤوا البَطحاءَ مَجدا وسُوءَدداً | وَهُم تَركوُا رَأي السَفاهة و الهجر |
آنان بطحا را سرشار از مجد و بزرگي كردند و آراء نابخردانه و ناراستيها را وانهادند.
امروزه بطحا به خياباني هموار با پيادهرو بدل شده است. مكيان ميان قسمت پايين «ريع الحجون» و مسجد الحرام را بطحاء ميدانستند، از ريع الحجون به سوي مشرق، ابطح قرار دارد(2)، كه تا «منحني» نزد «بئر الشيبي» ادامه دارد و به آن معلاة گفته ميشود.(3)
1 . لسان العرب، ج سوم، صحفحه 413، كتاب العين، ج سوم، ص 174.
2 . پس از اين كه شخص احرام بسته (البته منظور احرام حج است) و از مكّه بيرون آمد، همين كه بر «ابطح» مشرف شد به آواز بلند تلبيه بگويد، و چون متوجه «منا» شود بگويد: «اللهم اياك ارجو و اياك ادعو فبلغني اَملي واصلح لي عملي»، مناسك محشي، ص 382.
3 . فصلنامه ميقات حج، ج سيزدهم، ص 156.
|
112 |
|
ابطح
«ابطح» به معناي هر سيلگاهي است كه در آن شن و سنگريزه باشد. ابطح به مكه و منا، هر دو نسبت داده ميشود، زيرا فاصله ابطح با اين دو، يكي است و شايد به منا نزديكتر باشد. گفته شده است، ابطح همان مُحَصَّب يا ضيف بنيكنانه است در حال حاضر ابطح جزو مكه است.(1)
اين مبارك بقعه را حاجت به نور ماه نيست | در دل هر ذرّه خورشيدي نهان دارد بقيع |
بقيع نام مشهورترين و قديميترين قبرستان اسلامي از زمان حضرت رسول ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تا عصر حاضر، واقع در جنوب شرقي مدينه به فاصله كمي از مسجدالنبي و بقعه مطهر حضرت پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، در خارج از ديوار قديمي مدينه است كه امروزه در وسط شهر قرار دارد . لفظ بقيع به معناي زمين وسيعي است كه داراي انواع درختان باشد، لذا آن را «جنةالبقيع» (باغستان بقيع) نيز مينامند.
رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از ساختن مسجدالنبي اين مكان را به دفن اموات اختصاص داد و نخستين صحابي رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از انصار در بقيع غرقد(3) به خاك سپرده شد، «اَسعَد بنِ زُرارَه انصاري خزرجي قديم الاسلام» بود، وي نخستين شخصي بود كه شب عقبه با رسول اللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بيعت نمود و به مدينه بازگشت و در سال اول هجرت درگذشت و حضرت رسول اكرم او را در بقيع به خاك سپرد. پيغمبر اكرم دستور داد آنجا را از بوته خار زدودند و به مسلمانان ساكن مدينه اختصاص داده شد . نخستين
1 . فرهنگ اعلام جغرافيايي، تاريخي در حديث و سيره نبوي، ص 21.
2 . «بقيع»، مكاني است كه آن را پيش از آمدن پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) «بقيع الغرقد» ميناميدند. غرقد، نوعي درخت است كه در گذشته، داخل اين قبرستان و يا در كنار آن وجود داشته و به تدريج با گسترش قبرستان، آن درختها از ميان رفته است. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 323، مجمع البحرين، ج 4، ص 301.
3 . بقيع غرقد ناميدن آن به اين سبب بود كه غرقد نوعي خاربُن است كه پس از خرابي آن در اين مكان روئيده و فراوان بوده است. بايد در نظر داشت، چند بقيع در مدينه وجود داشت مانند بقيع زبير، بقيع خيل، بقيع خنجه، كه هر يك نام محلهاي بوده است.
|
113 |
|
تا آنجا كه در «مِرآت الحَرمين» و «آثار المدينة المنورة» ياد شده، تعداد اصحاب رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه در بقيع مدفون هستند، به ده هزار صحابي بالغ گرديده است. بقيع در عصر پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و حتي عهد خلفاي راشدين چندان وسعتي نداشت و قبر حليمه سعديه، دايه رسولاللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و قبر «عثمان بن عفان» خليفه سوم نيز خارج از بقيع قرار داشت. (چون مورخين سنّي و شيعي ياد كردهاند كه قاتلان عثمان اجازه ندادند كه جنازه عثمان در بقيع دفن گردد، ناچار او را شبانه در باغي كه نزديك به بقيع داشت به نام «حَشِ كوكب» به خاك سپردند.)
مرحوم سپهر در «ناسخ التواريخ» از طريق منابع شيعه آورده است: هنگامي كه معاويه به قدرت رسيد حكم كرد تا بقيع را توسعه دهند و در فاصله بين قبر عثمان و بقيع آنقدر مرده دفن كنند، تا اينكه قبر عثمان جزء بقيع گردد كه اين قسمت الحاقي بقيع را بني اميه نام دادند.
پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) علاوه بر اينكه براي تشييع و نماز ميّت جنازه نزديكان و صحابه به بقيع ميرفتند، اوقاتي هم براي زيارت اهل قبور و طلب مغفرت براي ياران و مسلمانان به آنجا ميرفتند.
چنانچه در متون كتب حديث و اخبار فريقين نمايان است، بقيع در عصر رسول اللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و در عهد ائمه معصومين مورد توجه خاص بوده و همين امر باعث گرديده بود كه حاكمان هر عصر توجه خاص به بقيع داشته باشند و محققين اتفاق دارند كه بقيع تا قبل از حمله دوم وهابيه به مدينه منوره آباد بود و شكوه و عظمت خاصي داشت و آستانه و گنبد مجلّلي كه بر روي قبور ائمه و صحابه بر پا بوده و گنبدهاي مرقد مطهر امام حسن و امام سجاد و حضرت باقر و حضرت صادق عليهمالسلام كه در يك مكان مدفون هستند از تمام گنبدها مرتفع تر بوده و اين شكوه و عظمت را مورخين قرن به قرن ياد كردهاند.
«ابن جبير» (م 614 ق) در سفر نامه خويش چنين ياد كرده است:
«بقيع الغرقد» واقع در شرق مدينه است و هنگام خروج از دروازه شهر كه به نام باب البقيع شهرت دارد در مقابل قرار دارد. اولين بقعه در سمت چپ هنگام خروج از دروازه مدينه بقعه صفيّه، عمّه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و مادر «زبيربن العوام» است و در مقابل آن بقعه «مالك بن انس» واقع است كه برفراز آن
|
114 |
|
فضيلت بقيع
در فضيلت بقيع احاديث زيادي از پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده است كه به يكي از آنها اشاره ميشود.
«يُحْشَرُ مِنَ الْبَقيعِ سَبْعُونَ اَلْفَاً عَلي صُوَرةِ الْقَمَرِ لَيْلَة الْبَدْرِ.»(2)
پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: سرزمين بقيع نخستين مكاني است كه روز قيامت شكافته ميشود و مدفونين آن سر از خاك بيرون ميآورند و پس از آن زمين مكه و در روز قيامت هفتاد هزار نفر از بقيع در صحراي محشر حاضر ميگردند كه صورتشان مانند ماه شب چهارده ميدرخشد و بدون حساب داخل بهشت ميشوند.
به گواهي تاريخ، پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بارها و حتي در نيمههاي شب به زيارت بقيع ميرفت و براي خفتگان در آن، طلب مغفرت ميكرد و ميفرمود: خدايا! اهل بقيع را بيامرز، و نيز ميفرمود: مأموريت دارم تا بر اهل بقيع درود بفرستم.
«اِنّي بُعِثْتُ اِلي اَهْلِ الْبَقيعِ لاُِصَلّي عَلَيْهِمْ»(3)
1 . دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 283.
2 . تاريخ المدينه، ج 1، ص 96.
3 . فصلنامه ميقات حج، شماره يك، ص 138.
|
115 |
|
مكه داراي اسامي فراواني است كه چهارده نام آن در قرآن ذكر شده و حدود پنجاه و شش اسم ديگر هم در روايات آمده است كه جمعاً حدود هفتاد اسم ميشود.(1)
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ»(2)
نخستين خانهاي كه براي مردم نباشد، همان است كه در مكه است و مايه بركت و هدايت جهانيان است.چرا مكه را بكّه ناميدهاند؟
عدهاي بكَّه را همان مكه دانستهاند كه «ميم» آن تبديل به «باء» شده(3) و از لحاظ مفهوم نيز هر دو يكي هستند. لكن عدهاي مسجدالحرام يا كعبه را «بكّه» و تمامي شهر را مكه دانستهاند.(4)
معاني ديگر بكّه: براي بكّه معاني مختلفي بيان شده است:1 ـ بكه از «بكّ» مشتق شده، يعني غرور گردنكشان و متكبّران را در هم ميكوبد، يا گردن آنان را ميشكند.(5)
2 ـ بكّه در جايي نيز به معناي ازدحام آمده است.(6)بَكّه به معناي ازدحام و اجتماع آمده است ميگويند.(7)با استفاده از برخي روايات و برخي اقوال ميتوان براي بكّه چند معني ذيل را نيز ذكر كرد:1 . سرزمين وحي، ص 61.
2 . سوره آل عمران، آيه 96.
3 . شفاءُ الغرام باخبار البلد الحرام، ج1، ص 95.
4 . تاج العروس زبيدي، ج هفتم، ص 111.
5 . شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج1، ص 96.
6 . همان.
7 . لسان العرب، ج دهم، ص 402.
|
116 |
|
1 ـ «سعيد بن جبير» ميگويد: مَكه را بَكّه ميگويند از آن رو كه در آنجا براي طواف ازدحام ميكنند.
امام باقر ( عليه السلام ) اين معنا را تأييد فرمودهاند.(1) راوي ميگويد: امام باقر ( عليه السلام ) را در نماز ديدم، زني از مقابل او گذشت، من رفتم او را برانم، حضرت فرمود:
«او را به حال خود بگذار، چرا كه اينجا را بكّه ميگويند. از آن جهت كه بعضي با بعض ديگر ازدحام ميكنند. زن از مقابل مرد ميگذرد، در حالي كه مرد در حال نماز است، يا مرد از مقابل زن ميگذرد در حالي كه زن نماز گزارد، در اين مكان اين امر را اشكالي نيست».(2)
در روايتي آمده است: «اِنَّما سُمِّيَتْ بَكَّة لاَِنّها تَبُكُّ فيها الرِّجالُ وَ النِّساء؛ مكه را بَكه گفتهاند، زيرا كه در آنجا زنان و مردان به هم ميخورند.»
2 ـ در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه مكه نام مجموع شهر است و بكّه نام محلي است كه خانه كعبه در آنجا بنا شده است. «بَكَّةُ مَوْضِعُ الْبَيْتِ وَ مَكَّةُ سائِرُ الْبِلادِ»(3).
3 ـ آن ديار را از آن رو بكّه خواندند كه گردن جباران و طاغوتيان را در هم ميشكند و هيچ جبار و ستمگري، قصد سويي نسبت به آن نميكند، مگر اينكه خوار و زبون خواهد شد. «اِنَّما سُمِّيَتْ بَكّة لاَنَّها تَبُكُّ اَعناقَ الجَبابِرَةِ، اي تَدُقُّها»(4). «قطرب» ميگويد: وقتي عرب ميگويد «بَكَكْتَ عُنُقِهِ» منظور اين است كه او را خوار و زبون كردم، و نخوت و غرور او را در هم شكستم.و از آنجا كه گردن جباراني كه در مكه ظلم و ستم روا دارند درهم شكسته ميشود و هرگز بي كيفر نميماند، آن را بكّه نامند.(5)
4 - صاحب «مجمع البحرين»(6) ميگويد: گفتهاند كه نامگذاري به بكّه از آن جهت است كه مردم در درون و پيرامون آن به بكاء و گريه ميپردازند.(7)امام صادق ( عليه السلام ) فرمودند: مكه را بكّه ميگويند: «لِبُكاءِ النّاسَ حَولَها وَ فيها»(8)5 ـ برخي از مفسرين نيز احتمال دادهاند كه بكّه همان مكه بوده باشد كه «م» در آن تبديل به «ب» شده است، نظير لازم و «لازب» كه هر دو در لغت عرب به يك معني است.1 . بحار الانوار، ج 80، ص 334.
2 . تاريخ مكه، دكتر محمد هادي اميني، ص 21.
3 . عن ابي عبداللّه قال: موضع البيت ، بكّة والقرية مكّة. علل الشرايع، صفحه 397، لسان العرب، ج دهم، صفحه 403.
4 . مجمع البحرين، ج 5، ص 259.
5 . تاريخ مكه، دكتر محمد هادي اميني، ص 22.
6 . مجمع البحرين، ج پنجم، ص 295.
7 . عن ابي عبداللّه ( عليه السلام ) انما سميت مكه بكه لان الناس يتباكون فيها. عن عبداللّه بن سنان قال سألت اباعبداللّه لم سميت الكعبه بكه؟ فقال لبكاء الناس حولها وفيها. علل الشرايع، ص 397.
8 . بحار الانوار، ج 96، ص 78.
|
117 |
|
پدر و مادر «بلال»(1) از كساني بودند كه از «حبشه» به حالت اسارت وارد جزيرة العرب شده بودند. «بلال» كه بعدها موءذن رسول گرامي اسلام شد، غلام «اُميَّة بن خَلَف» بود. اُميّه از دشمنان سرسخت پيشواي بزرگ مسلمانان بود، وي براي انتقام، غلام تازه مسلمان خود را در ملاء عام شكنجه ميداد و او را در گرمترين روزها با بدن برهنه، روي ريگهاي داغ ميخوابانيد(2) و سنگ بسيار بزرگ و داغي را روي سينه او مينهاد و با جمله زير او را مورد خطاب قرار ميداد: «دست از تو بر نميدارم تا اينكه با اين حال جان سپاري، و يا از اعتقاد به خداي محمّد برگردي و «لات و عزّي» را پرستش كني.
ولي بلال در برابر آن همه شكنجه، گفتار او را با دو كلمه ـ كه روشنگر پايه استقامت او بود ـ پاسخ ميداد و ميگفت: احد، احد. يعني خدا يكي است.
استقامت اين غلام، مورد اعجاب ديگران واقع گشت، حتي «ورقة بن نوفل» بر وضع رقّت بار او گريست و به «اميه» گفت: به خدا هرگاه او را با اين وضع بكشيد من قبر او را زيارتگاه خواهم ساخت.
گاهي اُمَيَّه شدت عمل بيشتري نشان ميداد، طنابي بر گردن بلال ميافكند و به دست بچهها ميداد تا او را در كوچهها بگردانند.
در جنگ بدر نخستين جنگ اسلام، اُمَيَّه با فرزندش اسير شدند، برخي از مسلمانها به كشتن اُمَيَّه رأي نميدادند. ولي بلال گفت: او پيشواي كفر است و بايد كشته شود، و بر اثر اصرار او، پدر و پسر به كيفر اعمال ظالمانه خود رسيدند و هر دو كشته شدند.(3)
بلال پس از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )نكته جالب توجه، آنكه بلال بعد از رحلت رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با اوضاع و احوالي كه پيش آمد از صراط مستقيم منحرف نشد و همچنان در راه حق و صواب استقامت نمود. روايت شده كه بلال ابا كرد از
1 . بلال بن رباح.
2 . سيره ابن هشام، ج 1 و 2، ص318
3 . فروغ ابديت، آيتاللّه جعفر سبحاني، ج 1، ص 277.
|
118 |
|
يكي از نامهاي مكه، «بلدالامين»(2) است كه قرآن در سوره «تين» به آن اشاره دارد:
«وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ * وَ هذَا الْبَلَدِ اْلأَمِينِ ».(3)
در حديثي از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميخوانيم «تين»، مدينه است، و «زيتون»، بيت المقدس و «طور سينين»، كوفه و «هذالبلدالامين»، مكه(4).
مرحوم علامه طباطبايي حديثي را از كتاب «درالمنثور» نقل ميكند كه:1 . سفينة البحار، ج 1، ص 104
2 . واژه امين در اين جا ممكن است «فعيل» به معناي «فاعل» باشد و مفهومش «ذوالامانه» است و يا فعيل به معناي «مفعول» يعني سرزميني كه مردم در آن در امنيتاند. تفسير نمونه، ج 27، ص 141.
3 . سوره تين، آيه 1 تا 3.
4 . تفسير نورالثقلين. ج 5، ص 606، حديث چهارم. درست است كه در آن زمان «كوفه» به صورت يك شهر بزرگ نبود، ولي با توجه به عبور شط فرات از آن سرزمين، مسلماً در آن زمان آباديهاي فراواني در آنجا وجود داشته است. «از تواريخ نيز استفاده ميشود كه قبل از اسلام نيز در آنجا شهري وجود داشته است.» تفسير نمونه، ج 27، به نقل از دائرةالمعارف مصاحب، ج 2، ماده كوفه.
|
119 |
|
«سُئِلَ النبي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عن البلد الامين فقال: مكه»؛ پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد اينكه مراد از بلدالامين چيست؟ فرمودند: منظور مكه است.(1)
علت نامگذاري مكه به بلدالأمين
اين كه چرا به اين سرزمين «بلدالامين» ميگويند، احتمالاتي ذكر شده است:
احتمال اوّل: شهر مكه حرم خداست و هر كس كه در حرم بميرد، خداوند او را در روز قيامت از وحشت و ترس در آن روز، در امان قرار ميدهد. از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده است كه به ابوذر فرمودند:
«مَن ماتَ في حَرَمِ اللّهِ آمَنَهُ اللّهُ مِنَ الفَزَعِ الاَكْبَر وَ اَدخَلَهُ الجَنَّةَ»(2)؛ كسي كه در حرم خدا بميرد، خداوند او را از وحشت بزرگ در امان ميدارد و او را داخل بهشت ميكند
و در روايت ديگري فرموده است:
«مَنْ ماتَ في اَحَدِ (هذين) الحَرَمَين (حَرَم اللّه و حَرَم رسولِه) بَعَثَهُ اللّه تَعالي مِن الآمِنين»(3)
كسي كه در يكي از اين دو حرم خدا و حرم رسول خدا، بميرد، خداوند او را در قيامت جزء كساني كه امنيت دارند برميانگيزد.احتمال دوّم: مكه جزء حرم خداست و هر كس در حرم خدا وارد شود، امنيت دارد و لذا مكه را (البلدالامين) ناميدهاند، قرآن مجيد در اين زمينه ميفرمايد:
«وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنَا»(4)؛ هر كس كه داخل حرم شود امنيت دارد.
به هر روي «هذا البلد الامين» مسلماً اشاره به سرزمين مكه دارد، سرزميني كه حتي در عصر جاهليت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده ميشد، و كسي در آنجا حق تعرض به ديگري را نداشت، حتي مجرمان و قاتلان وقتي به آن سرزمين ميرسيدند در امنيت بودند. اين سرزمين در اسلام اهميت فوقالعادهاي يافته، حتي حيوانات، درختان و پرندگان آن از امنيت برخوردارند تا چه رسد به انسان ها(5).
1 . تفسير الميزان، جبيستم، ص322.
2 . مستدرك الوسائل، ج نهم، ص 363.
3 . من لايحضره الفقيه، ج دوم، ص 168.
4 . سوره آل عمران، آيه 97.
5 . تفسير نمونه، ج 27، ص 141.
|
120 |
|
به فرزندان هاشم بن عبدمناف، جدّ اعلاي رسول خدا، بنيهاشم گفته ميشود. به اهلبيت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هم به همين جهت بنيهاشم گفته ميشود. هاشم و اجدادش در ميان عرب مشهور به نجابت و مورد احترام بودند و رسول اللّه از اين دودمان بود.(1)
به لحاظ آن شرافت و نيز به جهت احترام مقام نبوت، ويژگيهاي خاصي درباره اين خاندان لحاظ شده: از جمله اينكه پرداخت زكات به آنها حرام گشته و خمس را به آنها اختصاص داده. از حضرت رسول ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) روايت شده كه فرمود: دشمني با علي ( عليه السلام ) كفر و دشمني با بنيهاشم، نفاق است و نيز از آن حضرت رسيده كه عيادت بنيهاشم واجب و به ديدن آنها رفتن سنت است.(2)از امام باقر ( عليه السلام ) نقل است كه رسول اكرم در مورد بني هاشم احترام خاصي قائل بود، از جمله اينكه هرگاه يكي از آنها ميمرد، حضرت بر جنازهاش نماز ميخواند، آب به قبرش ميپاشيد و دست مبارك بر قبر مينهاد، آنچنان كه اثر دست در گلهاي قبر باقي ميماند، كه چون شخص غريبي از آنجا ميگذشت و قبر را ميديد، ميگفت: كدام يك از خاندان پيامبر مرده است.(3)امام حسين ( عليه السلام ) نيز در يكي از رجزهاي خويش در روز عاشورا، به اين نسب شريف اشاره كرده و به آن افتخار ميكند.«اَنا ابنُ عليِّ الخير، مِن آلِ هاشمِ | كَفاني بِهذا مَفخراً حين اَفخَرُ».(4) |
بني اميه، از آغاز با بنيهاشم مخالفت و دشمني داشتند و اين بغض و عداوت در دوران ائمه نيز ادامه داشت، «حادثه كربلا» اوج عداوت و كينه امويان با بنيهاشم بود. پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود:
1 . فرهنگ عاشورا، ص 79.
2 . قال رسول اللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) : «عيادة بني هاشم فريضة وزيارتهم سنة» بحار الانوار، ج 93، ص 234.
3 . معارف و معاريف دائرة المعارف جامع اسلامي، سيد مصطفي حسيني دشتي، ج3، ص280.
4 . فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، صفحه 79.
|
121 |
|
«بُغْضُ بَني هاشِمِ نِفاقُهُ»(1)؛ دشمني و كينه با دشمن بنيهاشم نشانه نفاق است.
يزيد چون حسين بن علي عليهماالسلام را به شهادت رساند و اهل بيت او را به اسارت گرفت، در مجلس جشن با چوب خيزران بر لبهاي امام حسين ( عليه السلام ) ميزد و اين اشعار را ميخواند.لَعِبَتْ هاشِمُ بِالمُلكِ فَلا | خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْيٌ نَزَلَ |
لَسْت مِنْ خندف اِنْ لَمْ اِنْتَقِمْ | مِنْ بَني اَحْمَد ما كانَ فَعَلَ(2) |
بنيهاشم با ملك و سلطنت بازي كردند، نه خبري آمده و نه وحيي نازل شده است، اگر از فرزندان احمد انتقام نگيرم، از نسل خندف نيستم.(3)
در گذشته، داخل قبرستان بقيع، در نزديكي قبور امامان معصوم عليهمالسلام مسجد كوچكي بوده كه به «بيتالاحزان»(5) شهرت داشته است و در كتب تاريخي قرون آغازين اسلامي، از آن ياد شده است.
براساس آنچه در برخي از منابع آمده، اينجا محل گريه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام در سوگ پدرش و ظلمهايي كه در حق او و همسرش روا داشتند، بوده است.اين مكان در آغاز، خانه محقّري متعلق به آن حضرت بوده كه پس از آن به «بيتالاحزان» يا «قبّة الحزن»(6) شهرت يافته و بعداً به عنوان «مسجد فاطمه عليهاالسلام » از آن ياد شده است. اين محلّ در
1 . بحارالانوار، ج 93، ص 221.
2 . منتهي الآمال، ص 430.3 . فرهنگ عاشورا ، جواد محدثي، ص 79.
4 . بيتالاحزان، خانه غمها، حسب نقل خانهاي بوده كه يعقوب براي خود برگزيد و در آن خانه مينشست و در فراق يوسف ميگريست. معارف و معاريف، ج3، ص 315.
5 . قُبهاي به شكل مربع است در قبله حرم محترم كه «بيت الاحزان» است. سفرنامه ميرزا داوود (وزير وظايف)، به كوشش قاضي عسكر، ص 166.
6 . و نيز گنبد ديگري است به نام «قبة الاحزان» كه گفته ميشود، خانهاي بوده است كه حضرت فاطمه عليهاالسلام دخت گرامي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در آن پس از وفات پدر خود، عزاداري و ناله ميكرده است. مرآت الحرمين، رفعت پاشا، ترجمه دكتر هادي انصاري، ص 478.
|
122 |
|
1 ـ ابن شبّه نميري (173 ـ 262) مينويسد:
شخص موثق و مورد اعتمادي براي من نقل نمود، مسجدي كه در طرف شرقي آن، به جنازه اطفال نماز خوانده ميشود، در اصل خيمهاي بوده براي زن سياهي بنام رقيّه كه به دستور حسن بن علي عليهماالسلام در آنجا مينشست تا از قبر فاطمه عليهاالسلام مراقبت كند. زيرا قبر فاطمه عليهاالسلام را كسي به جز همان زن نميشناخت.(3)
گرچه محتواي اين سخن مطابق ديدگاه ابن شبه درباره مدفن فاطمه عليهاالسلام «متناقض» است، ولي در مجموع مبين «بيتالاحزان» است.2 ـ فتواي امام غزالي بر استحباب خواندن نماز در بيتالاحزان (450 ـ 505):
«وَيُستَحَبُّ اَن يَخرُجَ كُلَّ يَومٍ الَي الْبَقيِع بَعَد السَّلامِ عَلي رَسُولِ اللّهِ... وَيُصَلّي فِي مَسْجِدِ فاطِمَة رَضِيَ اللّهُ عَنها».(4)
3 ـ ابن جبير اندلسي (جهانگرد اسلامي،540 ـ 614) ميگويد:
در كنار قبّه عباسيه، خانهاي قرار گرفته است كه به فاطمه دختر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) منتسب ميباشد.
ميگويند: اين همان خانهاي است كه فاطمه زهرا به آنجا ميآمد و در آنجا اقامت و حزن و اندوه خود را در مرگ پدر بزرگوارش ابراز مينمود.(5)
4 ـ سمهودي ( 844 ـ 911 ) مينويسد:«وَ الْمَشْهُورُ بَيتُ الاَْحْزانِ، اِنَّما هُوَ الْمَوضِعُ المَعْروُفُ بِمَسْجِدِ فاطِمَة في قِبلَةِ مَشْهَدِ الْحَسَنِ وَ الْعَبّاسِ»
1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 349.
2 . براي مطالعه بيشتر به كتاب «تاريخ حرم ائمه بقيع» رجوع شود.
3 . تاريخ المدينة المنوره، ابن شبه، ج 1، ص 106.
4 . احياء علوم الدين، غزالي، ج 1، ص 260.
5 . رحله ابن جبير، چاپ لندن، ص 196.
|
123 |
|
سپس ميگويد:
«وَ اَظُنُّه في مَوضِعِ بَيتِ عَليِ بِن اَبي طالِبِ اَّلذي كانَ اتَّخَذَهِ بالْبَقيعِ وَ فيهِ الْيَوم هَيَّأَه قُبُور»(1)
5 ـ فرهاد ميرزا مينويسد: «...از آنجا به بيت الاحزان رفتم و از آنجا به...».(2)
بيتالاحزان در منابع حديثي و روايي1 ـ خصال شيخ صدوق، ابواب الخمسه
از جمله منابع حديثي كه در آن از انگيزه بوجود آمدن بيتالاحزان سخن به ميان آمده، خصال مرحوم شيخ صدوق (ره) ميباشد. آن محدث بزرگ، روايتي را از امام صادق ( عليه السلام ) نقل ميكند:
«اَلْبَكّائُونُ خَمْسَةٌ: آدَم، يَعقوب، يُوسف وَ فاطِمَة بِنْت محمّد وَ عَليّ بنِ الْحُسَينِ عليهمالسلام ... أَمَّا فَاطِمَةُ فَبَكَتْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حَتَّي تَأَذَّي بِهِ أَهْلُ الْمَدِينَةِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ فَكَانَتْ تَخْرُجُ إِلَي الْمَقَابِرِ»(3)
فاطمه در مصيبت رسولخدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آن قدر گريه نمود كه مردم مدينه از گريه او ناراحت شدند و اظهار نمودند با كثرت گريهات ما را متأذي نمودي و لذا خانه خود را ترك مينمود و به قبرستان ميرفت.
صريحتر و روشنتر از روايت صدوق، گفتار فِضّه (خادمه حضرت زهرا عليهاالسلام ) است كه مرحوم علامه مجلسي ضمن بيان جريان مفصّل شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام از زبان فضه چنين نقل ميكند كه:
«ثُمَّ اِنَّهُ بَني لَها بَيْتَاً فِي الْبَقيعِ نازِحاً عَنِ الْمَدينَة...(4)»
اميرمؤمنان ( عليه السلام ) براي فاطمه، در بقيع و در خارج مدينه، خيمهاي برافراشت كه آن حضرت به همراه حسنين بدانجا ميآمد و پس از گريه طولاني به خانهاش مراجعت مينمود.(5)1 . وفاء الوفاء، ج3، ص 918، اخبار مدينه، ص 292 و 447.
2 . هداية السبيل، ص 141.
3 . خصال شيخ صدوق، ص 273 ـ 272، وسائل الشيعه ج 2، ص 922 كه با حرف واو آمده، يعني و اما فاطمه... در حالي كه در خصال بدون واو آمده.
4 . بحارالانوار، ج 43، ص 177.
5 . «بيت» در لغت به معناي «محل و مسكن» است، خواه به شكل چادر باشد، يا خانهاي از خاك و گِل. اولين بيت و مسكني كه براي فاطمه عليهاالسلام در بَقيع ساخته شده به صورت چادر و خيمه بوده، بعد به صورت خانه و مسجد درآمده است. تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 169. البيت المسكن سواء كان من شعر اومدر (اقرب الموارد).
|
124 |
|
«به عقيده من، اين بيتالاحزان در محل همان بيت و مسكني است كه علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) آن را در بقيع آماده ساخت و اضافه ميكند كه فعلاً در ميان آن، شكل چند قبر وجود دارد.»
فرهاد ميرزا معتمدالسطنه كه در 18 ذيقعده 1292 ه ، به زيارت بقيع نائل گرديده، پس از زيارت حرم ائمه بقيع و نثار فاتحه بر قبور علما كه در كنار اين حرم مطهر واقع بودند، ميگويد از آنجا به بيتالاحزان رفتم و از آنجا به زيارت حليمه سعديه.(1)
از موارد مطرح شده نتيجه ميگيريم:1 ـ بيتالاحزان از دوران حيات حضرت زهرا عليهاالسلام تا سال 1344 ه. ق محلي بوده است مشخص و معين، كه شيعيان با پيروي از روش حسين بن علي عليهماالسلام در طول تاريخ به اين بيت اهميت خاصي قائل بوده و آنجا را همانند ساير مشاهد و حرمها زيارت و در آنجا به نماز و عبادت ميپرداختند و حتي امام غزالي از علماي اهل سنت نيز به نماز خواندن در اين محل تشويق و توصيه نموده است.
2 ـ بيتالاحزان در زمان حسينبن علي ( عليه السلام ) داراي چادر و خيمه بوده و سپس به ساختمان مبدّل گرديده است و هنگام تخريب داراي گنبد بوده است.
3 ـ بيتالاحزان در اصطلاح عامه، گاهي به «مسجد فاطمه» و گاهي با هر دو نام و گاهي نيز به «قبةُ الحزن» ناميده شده... ولي آنچه مسلم است بيت الاحزان هيچگاه به عنوان يك مسجد واقعي شناخته نشده است و وجود چند قبر در داخل آن كه سمهودي اشاره نموده، دليل و موءيد اين معناست.
4 ـ نكته مهم اين كه بنا بر مضمون روايات، بيتالاحزان در داخل بقيع بوده و همه مورخان بدون استثناء بر همين معنا تصريح، و اضافه ميكنند كه در سمت جنوبي و در مجاورت حرم ائمه اهل بيت عليهمالسلام قرار داشته. بنابراين محلي كه در سالهاي اخير در خارج بقيع به نام بيتالاحزان معروف گرديده با واقعيت تطبيق نميكند.(2)
1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، محمدصادق نجمي، ص 167.
2 . به نقل از هداية السبيل، چاپ مطبوعاتي علمي تهران، ص 141.
|
125 |
|
«بيت»(1) به معناي مطلق مسكن و خانه انسان است. اگر بيت با پيشوند «اهل» بيان شود مانند اهلالبيت مراد فرزندان پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و امامان معصوم عليهمالسلام است.(2) اگر با پسوند «اللّه، عتيق، حرام، محرّم» ذكر شود مانند بيتاللّه يا بيت اللّهالحرام و يا بيت عتيق مراد «كعبه»(3) و خانه خدا است.
ملاحظه واژههاي مشابهدرباره «بيتاللّه الحرام» واژههاي ديگري نيز در قرآن آمده است كه اشاره به آنها نيز مناسب است.
الف ـ بيتُ المحرّم:
اين عنوان بر گرفته از سخنان ابراهيم خليل ( عليه السلام ) است كه خداوند حكايت فرموده است:
«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ»(4)
و در آيات 2 و 97 مائده، با عنوان «الْبَيْتَ الْحَرامَ» آمده است.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ»
1 . بَيْت، جايي است كه انسان در آن بيتوته ميكند و به معناي مطلق «مسكن» است، خواه خيمه باشد يا بناي خشت و گل و جمع آن بيوت است و نيز بيت به معناي دو مصرع از يك شعر است كه در اين معنا جمع آن ابيات ميباشد. همينطور بيت به معناي شرف و شريف و تزويج و قصر و عيال و خانواده و قبر و فرش خانه است. بيوتات يعني خاندانهاي اصيل و شريف.
2 . «إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ». سوره احزاب، آيه 33.
3 . ويژگيهاي كعبه را تحت عنوان كعبه ملاحظه خواهيم كرد.
4 . سوره ابراهيم، آيه 37.