بخش 6
بیتُ اللّه الحَرام بَیتُ المَعمُور بیتوته حرف ( پ ) پرده کعبه پیمان عَقَبِه ( عقبه اولی ) پیمان عَقَبِه دوّم حرف ( ت ) ترک حج تشرف به محضر امام عصر ( عَجَّل اللّه تعالی فرجَه الشری ف ) در ایام حج تلاوت قرآن تَلبیه
|
126 |
|
حَرام(1) يعني بازداشته، و در اين مورد؛ واژههاي حرام و محرّم ناظر به حرمت و احترام خانه كعبه و بازداشتن مشركين از دخول در آن است.
پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در وجه تسميه آن ميفرمايد:
«وَ يُسَمّي بَيتُ اللّهِ الحَرامِ لانَّهُ حُرِّمَ عَلَي المشركينَ اَنْ يَدْخُلُوه».
كعبه را بيتاللّه الحرام ميگويند، براي آنكه ورود مشركين به داخل كعبه حرام شده است.
همينطور «البيت» با الف و لام به طور مطلق، به معناي «كعبه» است كه در آياتي از آيات قرآن مجيد ذكر شده است.(2)
«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ»(3)
مراد از «البيت» در آيه شريفه، بيت اللّه الحرام است. افزون بر آن در برخي از آيات واژه «بيت» با الف و لام و پسوند آمده است، كه به برخي از آنها اشاره ميشود.(4) شايان ذكر است كه در بخشي از آيات واژه بيت بهگونه ديگري آمده است(5) كه منظور خانه كعبه است و اين حقيقت از سياق آيات فهميده ميشود.
1 . به معناي كسي را از چيزي بازداشتن است.
2 . آيات: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً»، سوره بقره، آيه 125.
«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ»، همان، آيه 127.
«وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً»، سوره آل عمران، آيه 97.
«وَ إِذْ بَوَّأْنا لاِءِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ»،حج، آيه 26
«ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً»، سوره انفال، آيه 35.
«فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ»، سوره قريش، آيه 3.
«فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» ، سوره بقره، آيه 158 .
3 . سوره بقره، آيه 127.
4 . مانند آيات زير:
«وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً»، سوره مائده، آيه 2.
«جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ» سوره مائده، آيه 97.
«وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ» سوره حج، آيه 29.
«ثُمَّ مَحِلُّها إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ» سوره حج، آيه 33.
«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ» سوره ابراهيم، آيه 37.
5 . «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً» سوره آل عمران، آيه 96.
«وَ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» سوره بقره، آيه 125.
«بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ»، سوره ابراهيم، آيه 27. سوره حج، آيه 26.
|
127 |
|
بيت المعمور به معناي خانه آباد است. اين تركيب در قرآن مجيد فقط يك بار در سوره «طور» آمده است.(1) خداوند به بيتالمعمور سوگند ياد كرده است. بيت المعمور جايگاهي است در آسمان كه احترام آن همچون احترام كعبه در زمين است.(2)
در آسمان دنيا، دقيقاً مقابل كعبه، خانهاي وجود دارد كه نام آن «ضُراح» است، برابري آن با كعبه به گونهاي است كه اگر پايين بيايد روي كعبه خواهد آمد.«ابن كوّاء» از حضرت علي ( عليه السلام ) پرسيد: بيت المعمور چيست ؟ حضرت فرمود: بيت المعمور همان ضُراح است كه برفراز آسمانهاي هفت گانه و زير عرش قرار دارد. هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن ميشوند و تا روز قيامت باز نميگردند.(3)
«قتاده» از رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل كرده كه فرمود: بيتالمعمور مسجدي است در آسمان كه زير آن كعبه قرار گرفته است. بيت المعمور را به آن جهت اين نام نهادند كه همه روزه هفتاد هزار فرشته در آن نماز ميگزارند.(4) و شبانگاه فرود آمده، گرد كعبه طواف ميكنند و آنگاه بر پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) درود ميفرستند و پس از آن باز ميگردند و تا روز قيامت ديگر نوبت به آنها نخواهد رسيد.در روايات، كعبه را تنزل عرش و محاذي بيت معمور و عرش خدا و طواف اطراف كعبه را، همانند طواف فرشتگان در اطراف عرش اله ميدانند، كه عرش به صورت بيت معمور تنزل كرده و بيت معمور هم به صورت كعبه در عالم طبيعت جلوه كرده است. اين كه در روايات آمده است كعبه محاذي بيت معمور است و بيت معمور محاذي عرش، يعني اگر كسي
1 . «وَ الطُّورِ وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ» «سوره طور، آيه 4».
2 . دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 558.
3 . فصلنامه ميقات حج، شماره 6، ص 73.
4 . امام صادق ( عليه السلام ) در پاسخ شخصي كه از علّت و منشأ تشريع طواف سؤال نموده، پاسخ پدر بزرگوارش امام باقر ( عليه السلام ) را نقل ميكند كه فرمود: همانگونه كه خداوند با طواف برگرد (بيت المعمور) توبه فرشتگان را پذيرفت، توبه زائرين خانه خدا را نيز با طواف بر گرد خانه خواهد پذيرفت. صهباي حج، صحفه 239، كافي، ج 4، ص 8 ـ 187.
|
128 |
|
زائران خانه خدا پس از وقوف در موقفين يعني عرفات و مشعر و ورود به سرزمين منا، مكلفند در شبهاي يازدهم، دوازدهم (و براي برخي سيزدهم) در سرزمين منا بمانند. در اصطلاح، ماندن در آن منطقه را در شبهاي مذكور «بيتوته» ميگويند. بيتوته در شبهاي مذكور از جمله واجبات حج است كه بايد با نيت و به قصد قربت انجام شود.
بيتوته به منا: همان گونه كه اشاره شد بر حجاج واجب است كه شب يازدهم ذيحجه و شب دوازدهم را در منا «بيتوته» كنند. يعني از غروب آفتاب تا نصف شب در آنجا بمانند.(3) ضمناً چند طايفه بايد در شب سيزدهم تا نصف شب بمانند كه تفصيل آن در مناسك محشي آمده است.
بيتوته در منا از عبادات است و بايد (زائر) با «نيت خالص» آن را براي اطاعت خداوند بجا آورد.(4)
كسي كه بيتوته در منا را در شبي كه واجب است بماند ـ به هر دليلي ـ ترك كند، براي هر شب يك گوسفند بايد قرباني كند.(5)1 . عرفان حج، آيتاللّه جوادي آملي، ص 10.
2 . كتاب العين، ج 8، ص 138.
3 . مناسك محشي، ص 478.
4 . همان، ص 481، مسأله 1227.
5 . همان، ص 2 ـ 481، مسأله 1230 ـ 1229.
|
129 |
|
درباره پوشش كعبه، از آغاز پيدايش تاكنون در روايات و تاريخ، داستانهاي جالب و شنيدني بسياري وجود دارد.(1)
نخستين پوشش
در روايات آمده است:
اوّل كسي كه خانه را جامه نمود، آدم ( عليه السلام ) بود كه آن را با پيراهن مويين پوشانيد و بعد ابراهيم و اسماعيل با ليف خرما، و بافتههاي همسر اسماعيل و قبيله او، و سپس تبّع با پيراهن پوستي، و پس از آن جانشين او، ابوبكر اسعد، رويّه او را پيروي كرد و با پارچههايي كه با سيمهاي نقره بافته ميشد، ميپوشانيد، و بعد سليمان با پارچه قبطي و از آن پس تاكنون، رجال وقت، در هر زمان به گرانبهاترين جامه، اين خانه را پوشاندهاند.
گويا بعد از سليمان كه بر كعبه جامه قبطي پوشانيد ديگر كسي مانند قصَّي، جدّ اعلاي پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آن را جامه گرانبها نپوشانده است.(2)
داستان تُبَّع
در تفسير ابوالفتوح، آمده است: اوّل كسي كه كعبه را جامه گرانبها پوشاند، «تُبّع» زمامدار يمن بوده(3) كه به قصد خرابي خانه كعبه آمده بود، و چون مبتلا (به بيماري فلج) گرديد، و به عظمت خانه
1 . كسيت الكعبة في الجاهلية والاسلام انواعاً من الكسي، منها: الخصف، والمعافر والملاء، والوصائل والصعب «الصعب: برود يمانية، والوصائل جميع وصيلة وهي ثوب احمر مخطط يماني والملاء جمع ملاءة و هي ثوب لين رقيق» «والمعافر: اسم بلد سميت به الثياب المعافريه التي تصنع فيه» «والخصف: جمع خصفه وهي ثوب الغليط». شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 229.
2 . راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 2 ـ 151.
3 . شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج1، ص229.
|
130 |
|
اسعد ابوكَرب
در برخي از سفرنامهها آمده است كه:
اولين شخصي كه پوشش بر كعبه نهاد، «اَسعد ابوكَرْب» پادشاه حمير بود كه دو قرن پيش از هجرت، كعبه را نخست با پارچه ضخيمي پوشاند، سپس با پارچهاي به نام «معافر»(4)، و بعد از آن با پارچه لطيف و نرمي كه معروف به «ريطه» است و سپس به وسيله پارچه قرمز راه راه يمني و پس از آن با برد يماني مخصوصي بر كعبه پوشش نهاد.(5)
دانشمند محترم جناب آيتاللّه افتخاري از قول صاحب جامع و مرآت، نقل ميكند كه:«اوّل كسي كه به فكر پوشش كعبه افتاد، پادشاه حمير بود».(6)
سپس ميگويد:
مورخان گفتهاند: اوّل زني كه پرده كعبه را اهدا كرد، «نبيله»(7) مادر عباس بن عبدالمطلب بود، گويا فرزندش گم شده بود، لذا نذر كرد و چون فرزندش پيدا شد به نذر خود وفا كرد.(8)
1 . راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 152.
2 . سرزمين وحي، ص 81.
3 . جامع الاحاديث، ج 10، ص 14 و 72 به نقل از سرزمين وحي، ص 81.
4 . اسم مكاني است كه پارچهاي به همين نام ميبافند.
5 . مرآة الحرمين، ابراهيم رفعت پاشا، ترجمه دكتر هادي انصاري، ص292.
6 . قبل از حج بخوانيد، ص 95.
7 . مجمع البحرين، نثيله (با ثاء مثلثه) و مرآت الحرمين با «باء» موحده و طبقات و ابن سعد در پاورقي با «تاء» ضبط كردهاند.
8 . قبل از حج بخوانيد، ص 111.
|
131 |
|
پوشش كعبه در اسلام
پس از ظهور اسلام و فتح مكّه، نخستين كسي كه كعبه را با قماشي يماني پوشاند پيغمبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بود. علي ( عليه السلام ) نيز در دوران خلافت خود، از عراق هر سال جامهاي براي كعبه ميفرستاد. و در تاريخ آمده است از قديم اين جامه را ايرانيان تقديم ميكردند و اين افتخار ويژه آنان بوده است.(1)
همچنين گفته شده كه براي نخستين بار حضرت اسماعيل پردهاي بر روي كعبه كشيد، بعدها قريش اين سنت را ادامه دادند و پردهداري كعبه براي آنان منصبي ويژه به حساب ميآمد. رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از فتح مكه پرده راعوض كردند. بعد از آن هميشه يكي از كارهاي خلفا و اميران توجه به همين پرده و تعويض سالانه آن بوده است. گفتني است كه پوشاندن پرده بر كعبه از نظر سياسي، بسيار با اهميت و براي بافنده آن مايه افتخار بوده است، بيترديد بايد از لحاظ تخصص در بافندگي، مصر را پيشگام دانست.(2)زمان تعويض و نصب پرده كعبه
پرده كعبه به دليل قرار گرفتن در معرض آفتاب و باران و باد، هر سال نياز به تجديد و تعويض داشت. در برخي از سالها دوبار تعويض ميشد. در آخرين روزهاي پيش از تعويض پرده، به وضوح ميتوان لزوم نصب پرده جديد را دريافت. ازرقي كه از سال 200 تا 244 هجري پردههاي تعويض شده كعبه را شمرده، شمار آنها را 170 جامه دانسته است.
پرده كعبه در قرون اخير به رنگ مشكي بوده كه نوشتههاي آن به صورت طلايي بافته شده اما در برخي موارد از رنگهاي ديگري هم استفاده شده است.
نصب پرده به طور معمول در روز عرفه و يا در عيد قربان صورت ميگرفته است. گفتني است كه كعبه، پردهاي نيز در داخل دارد، كه هر چند سال يك بار تعويض ميشود، دليلش نيز آنست كه اين پرده به دليل اين كه در آفتاب نيست و فرسايش ناشي از دست ماليدن را هم ندارد، به سادگي دچار فرسودگي نميشود.(3)
1 . راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 152.
2 . آثار اسلامي مكه و مدينه، رسول جعفريان، ص 83.
3 . همان، ص 85.
|
132 |
|
ويژگيها و ابعاد پرده كعبه
جامه كعبه از 54 قطعه تركيب يافته است. طول هر قطعه 14 متر و پهناي آن 95 سانتي متر و مساحت كل آن 2650 متر بالغ ميگردد. كمربند پرده از 16 قطعه تركيب يافته و محيط آن 45 متر و پهنايش 95 سانتيمتر است. براي تهيه جامه كعبه 670 كيلوگرم ابريشم سفيد خالص نياز است تا با 720 كيلوگرم مواد رنگآميزي به انجام برسد، اما كمر بند و پرده دروازه كعبه، رشتههاي نقرهاي و طلافام نياز داردكه وزن مجموع آن به 120 كيلوگرم ميرسد.
پرده، داراي دو بخش است؛ يكي پوشش ظاهري كه هميشه رنگ سياه دارد و ديگر پرده داخلي كه رنگ غير سياه دارد.
پرده درِ كعبه كه برقع نام دارد، از پارچه ابريشمي سياه بافته شده و بر روي آن آيات قرآن نقش بسته و با رسمالخط در بالاي آن نوشته شده است: اين پرده در مكه مكرمه بافته شده و به كعبه مشرفه اهدا گرديده است.
هزينه تهيه جامه كعبه مشرفه به بيش از 17 ميليون ريال سعودي ميرسد.(1)
پرده هر ساله روز عيد قربان تعويض ميشود.پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در موسم حج با شش نفر از قبيله «خزرج» ملاقات نمود و براي آنان آياتي چند تلاوت كرد. سخنان رسول گرامي، تأثير عجيبي در آنان نهاد، به گونهاي كه در همان مجلس «ايمان» آوردند.
اين شش نفر فعاليت مستمر و پيگيري براي انتشار اسلام در ميان يثرب آغاز كردند تا آنجا كه خانهاي نبود كه سخني از پيامبر در آن نباشد.(2)
تبليغات پيگير اين شش نفر، اثر خوبي بخشيد و سبب شد كه گروهي به آيين توحيد گرويدند و در1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، رسول جعفريان، ص 89.
2 . تاريخ طبري، ج 2، ص 86، به نقل فروغ ابديت، ج 1، ص 406 و 405.
|
133 |
|
به خدا شرك نورزند، دزدي و زنا نكنند. فرزندان خود را نكشند. به يكديگر تهمت نزنند و كار زشت انجام ندهند و در كارهاي نيك، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رانافرماني نكنند.(2)
رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: اگر بر طبق پيمان عمل كنند جايگاه آنها «بهشت» است و اگر نافرماني كنند كار دست خداست، يا ميبخشد يا عذاب ميكند. اين پيمان را مورخين «بيعة النساء» ناميدهاند. زيرا پيامبر در فتح مكّه از زنان نيز به اين ترتيب بيعت گرفت.(3)خلاصه اين دوازده تن در محل «مسجد البيعه» در حضور عباس بن عبدالمطلب با پيغمبر بيعت كردند. آن را پيمان «عقبه اولي» ناميدند.جزئيات محتواي بيعت عقبه اولي، همان مطالبي است(4) كه در سوره ممتحنه آيه 12 آمده است. اين پيمان را عقبه اولي يا «بيعت صغري» مينامند.(5)
كساني كه در عقبه اوّل با پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بيعت كردند با دلي لبريز از ايمان به سوي مدينه برگشتند و به فعاليت پرداختند و سرانجام نامهاي به پيامبر نوشتند كه براي آنان، مبلّغي بفرستند تا به آنان قرآن تعليم دهد. پيامبر «مصعب بن عمير» را براي تعليم و تربيت آنان فرستاد. با تبليغات مصعب، مردم مدينه مسلمان شده و نماز جماعت برپا كردند.(6)
آنان، دقيقه شماري ميكردند كه بار ديگر موسم «حج» فرا رسد، و ضمن برگزاري مراسم حج،1 . معروف ترين اين 12 تن، اسعدبن زراره و عبادة بن صامت بودند.
2 . فروغ ابديت، ج 1، ص 406.
3 . همان، ج 1، ص 7 ـ 406.
4 . سرزمين وحي، ص 203.
5 . سيره رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، رسول جعفريان، ص 377.
6 . سيره ابن هشام، ج 1، ص 131، به نقل از فروغ ابديت، ج 1، ص 407.
|
134 |
|
بدين ترتيب در موسم حج سال بعد بر آن شدند تا همراه كاروان حج به مكه درآيند و با رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بيعت كنند. يكي از انگيزههاي آنان، آن بود تا رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را از سختيهايي كه در مكه گرفتار آن است رهايي دهند، اين كاروان شامل جمعيت پانصد نفري بود، كه تعداد هفتاد نفر آنان مسلمان بودهاند. بلاذري رقم بيعتكنندگان عقبه را هفتاد مرد و دو زن ياد كرده، اما در روايت ابن اسحاق از 73 مرد و دو زن ياد شده است. هشام كلبي علّت اختلاف را اين دانسته كه كساني از آنان زماني رسيدند كه بيعت تمام شده بود، اما اهل آنان بعدها مدعي شدند كه اينان از اهل عقبه بودهاند. به هر روي برخي از آنان در مكه با رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ديدار كردند، قرار شد در ايامي كه حجاج در مناهستند در عقبه با وي ملاقات و ديدار كنند و شب موعود، مسلمانان يثرب كه در آغاز در كنار ديگر حجاج يثربي بودند پس از گذشت پاسي از شب و در حالي كه خود را كاملاً از ديد همشهريهاي خود پنهان ميكردند، تك تك به سوي عقبه در شعبي كه در آن ناحيه قرار داشت حركت كردند. واقدي آورده است كه آنها وعده كردند تا دومين روز ايام تشريق شب هنگام در مني، در حالي كه ثلث اول شب سپري شده، در شعب دست راست كسي كه از مني به سوي پايين عقبه در حركت است، اجتماع كنند. واقدي ميافزايد: همانجا كه اكنون مسجد (البيعه) است، رسول خدا به آنها گفت: نبايد كسي را بيدار كنند و يا منتظر فرد غايبي بمانند پس از آن بود كه انصار تك تك و دو به دو به سوي خيمههاي خود حركت كردند. دليل انتخاب چنين شبي در ايام مني اين بوده است كه آنان روز بعد ميتوانستند مكه را به سوي يثرب ترك كنند.
در روايت كعب بن مالك آمده است كه پس از سخنان عباس (عموي پيامبر كه همراه آن حضرت بوده است) رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) برخاسته، آياتي را تلاوت كرد و مردم را به سوي خدا خواند و آنان را به پذيرش اسلام ترغيب نمود، آنگاه حضرت درباره بيعت فرمودند: بر اين امر بر شما بيعت ميكنم كه: همانگونه كه از فرزندانتان حفاظت و دفاع ميكنيد، از من نيز دفاع كنيد(1)، براء بن معرور گفت: ما فرزند جنگ و سلاح هستيم و همانگونه كه از فرزندان خود دفاع ميكنيم، از شما دفاع خواهيم كرد. ابن تيهان نكته ديگري را پيش از بيعت مطرح كرد. او گفت: ما در يثرب پيوندهايي با «يهوديان» داريم كه از اين پس بايد قطع كنيم، اگر ما چنين كرديم آيا شما بعد از پيروزي، نزد قوم خود آمده و ما را رها
1 . «اُبايعكم علي ان تمنعوني مما تمنعون منه نسائكم و ابناءكم» در اينجا پيمان دفاع بستند، نه جهاد و جنگ در راه خدا، لذا پيامبر در جنگ بدر تا رضايت انصار را جلب نكرد، فرمان پيشروي به سوي دشمن را نداد. فروغ ابديت، ج 1، ص 408.
|
135 |
|
رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به خاطر عمل كردن به اين عهد، پس از فتح مكه در مكه نماندند و به مدينه بازگشتند.
نويسنده محترم كتاب سرزمين وحي از قول ازرقي آورده است كه جابربن عبداللّه انصاري روايت كرده است كه پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ده سال در مكه ماند و مردم را به اسلام دعوت ميكرد تا اينكه مجموعاً به هفتاد نفر مرد مسلمان رسيديم. روزي به خود انديشيديم، تا كي به خود اجازه دهيم، پيغمبر، يكه و تنها و خائف و ترسان در كوه هاي مكه بگردد و كسي او را ياري ننمايد از اين رو هنگام حج نزد او آمديم و جريان را به عرض رسانديم، حضرت وعده داد در شعب عقبه (در جاي مسجد البيعة) گرد هم آييم، پس از آنكه همه جمع شدند، گفتيم اي رسول خدا براساس چه مسائلي باتو بيعت كنيم؟ حضرت فرمود بايد براساس مسائل زير با من بيعت نماييد:
1 ـ «تُبايِعوني عَلي السَّمعِ وَالطّاعَةِ فِي النَّشاطِ وَ الْكَسَلِ»
بايد همواره در شادي و غير شادي از من اطاعت نماييد.
2 ـ «وَ عَليَ التَفَقُّدِ في العُسرِ و اليُسرِ»
پيوسته در فراخ دستي و تنگدستي از ديگران تفقد و دلجويي كنيد.
3- «وَ عَلَي الأَمْرِ بِالْمَعروفِ وَ النَّهْيِ عَنِ المُنكَرِ»
هميشه ديگران را به كارهاي شايسته واداريد و از كارهاي ناشايست منع نماييد.
4 ـ «وَعَلي اَنْ تَقُوموا فِي اللّه لا تَأْخُذُكُم فِي اللّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ»
در اين راه كه راه خداست هرگز نبايد از نكوهش گران نگران شويد.
5 ـ «وَعَلي اَنْ تَنصُرُوني اِذا قَدمتُ عَلَيكم يَثرِبَ»
بايد آنگاه كه در يثرب بر شما وارد ميشوم، مرا ياري كنيد.
6 ـ «فَتَمنَعوني مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ اَنْفُسَكُمْ وَ اَزْواجَكُمْ»
آنچنان كه از خود و فرزندان و همسرانتان حمايت ميكنيد، از من نيز حمايت و پشتيباني كنيد، «وَ لَكُمْ الجَنَّةُ» اجر شما در مقابل اين بيعت بهشت است.(1)
1 . سرزمين وحي، مرتضي فهيم كرماني، ص 203.
|
136 |
|
در لسان روايات براي كساني كه واجد شرايط حج بوده، واز انجام اين عمل عبادي سرپيچي نمايند، تبعات وآثاري رامتذكر شده كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
1- تأكيد بر كافر بودن تارك حج
در روايتي است كه: رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به حضرت علي ( عليه السلام ) فرمودند:
«يا عَليُّ كَفَرَ بِاللّهِ الْعَليِّ العَظيمِ مِنْ هذِهِ الاُمَّةِ عَشَرَةً... وَ مَنْ وَجَدَ سِعَةً فَماتَ وَ لَميَحجّ»
اي علي، از اين امت ده گروه به خداوند كافر شدهاند... (يكي هم) كساني كه توانگرند، وبي آنكه به حج بروند از دنيا ميروند(1).
در بيان ديگر پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به علي ( عليه السلام ) فرمودند:
«يَا عَلِيُّ تَارِكُ الْحَجِّ وَ هُوَ مُسْتَطِيعٌ كَافِرٌ» يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي «وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا...» يَا عَلِيُّ مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّي يَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً.»(2)
يا علي! ترك كننده حج در حال استطاعت كافر است، خداوند ميفرمايد «براي خدا بر مردم است كه آهنگ خانه او كنند؛ آنان كه توانايي رفتن به سوي كعبه را دارند، وهركس كفر ورزد (وحج را ترك كند، به خود زيان رساند) خداوند ا ز همه جهانيان بي نياز است. يا علي! هر كس حج را آن قدر تأخير بيندازد تامرگش فرارسد، خداوند در روز قيامت، او را يهودي يا1 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص 250.
2 . همان.
|
137 |
|
2 ـ تارك حج، ترك كننده دستور اسلام
امام صادق ( عليه السلام ) فرمودند:
«إِذَا قَدَرَ الرَّجُلُ عَلَي مَا يَحُجُّ بِهِ ثُمَّ دَفَعَ ذَلِكَ عَنْهُ وَ لَيْسَ لَهُ شُغُلٌ يَعْذِرُهُ بِهِ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ»(1).
هر كس توان حج رفتن داشته باشد، ولي نرود، بي آنكه كاري داشته باشد، كه عذر به حساب آيد، يقيناً دستوري از دستورات اسلام را ترك كرده است.3 ـ درخواست به زندگي هنگام مرگ
از امام صادق ( عليه السلام ) درباره آيه «لَوْ لا أَخَّرْتَني إلي اَجَلٍ قَريبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصّالِحِينَ»(2) پرسيدند، حضرت فرمود:
«أَصَّدَّقَ مِنَ الصَّدَقَةِ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ أَيْ أَحُجَّ؛ صدقه دهم و «از صالحان باشم»، يعني حج به جا آورم.»(3)
4 ـ نابينا درقيامت برا نگيخته ميشودابوبصير از امام صادق ( عليه السلام ) درباره اين آيه شريفه «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمي فَهُوَ فِي الاْآخِرَةِ أَعْمي وَ أَضَلُّ سَبِيلاً»(4) هر كس در اين دنيا كور باشد، در آخرت هم كوردل و گمراهتر خواهد بود، پرسيدم: حضرت فرمود: «ذَلِكَ الَّذِي يُسَوِّفُ نَفْسَهُ الْحَجَّ يَعْنِي حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّي يَأْتِيَهُ الْمَوْتُ»(5)
مقصود كسي است كه حج واجب خودرا با امروز وفردا كردن به تأخير اندازد تا اينكه مرگش فرارسد.5- ترك حج، سبب نابودي انسانها
پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود:
«إِذَا تَرَكَتْ أُمَّتِي هَذَا الْبَيْتَ أَنْ تَوءُمَّهُ لَمْ تُنَاظَرْ»(6)؛ هر گاه امتم قصد زيارت خانه خدا را ترك كنند، مهلت داده نخواهد شد.
حضرت علي ( عليه السلام ) ميفرمايد:
1 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص 252.
2 . سوره منافقين، آيه10.
3 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص 252.
4 . سوره اسرا، آيه 72.
5 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص253.
6 . فصلنامه ميقات حج، شماره 50، ص 21
|
138 |
|
«اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا»(1)
«خدا را خدا را! درباره خانه خدايتان (خدا را در نظر بگيريد!) تا هستيد آن را خالي نگذاريد اگر زيارت خانه خداترك شود، مهلت داده نخواهيد شد.»امام باقر ( عليه السلام ) ميفرمايد:
«لا تَترُكُوا حَجَّ بَيتِ رَبِّكُمْ فَتَهلُكُوا»(2) «حج خانه خدا را ترك نكنيد كه هلاك خواهيد شد».
كيفر تارك حجخداوند در نود و هشتمين آيه سوره آل عمران افرادي را كه با داشتن استطاعت از انجام حج خودداري نمايند، كافر خوانده است.
«وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»(3)
براي مردم زيارت خانه خدا واجب است در صورتي كه استطاعت داشته و برآن راه پيدا كنند و هر كس با انكار حج كافر شود، به خود ضرر رسانده و خدا از خلق بي نياز است.پيامبر اكرم در تفسير آيه كريمه فوق به اميرالمومنين علي ( عليه السلام ) ميفرمايد:
«يا علي! تَارِكُ الْحَجِّ وَ هُوَ مُسْتَطِيعٌ كَافِرٌ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي «وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»(4)
اي علي! كسي كه حج را ترك كند با اين كه توانايي دارد، كافر محسوب ميشود، زيرا خداوند ميفرمايد: بر مردمي كه استطاعت دارند به سوي خانه خدا بروند لازم است حج بجا آورند و كسي كه كفر بورزد (و آن را ترك كند) به خود زيان رسانيده است، و خداوند از آنان بي نياز است.اي علي! كسي كه حج را به تأخير بيندازد تا اينكه از دنيا برود، خداوند او را در قيامت يهودي يا نصراني محشور ميكند.
خداوند در پايان اين آيه براي تأكيد بر اهميت مسأله حج ميفرمايد: كساني كه كفران كنند و اين دستور الهي را ناديده بگيرند و به مخالفت برخيزند در حقيقت به خود زيان ميرسانند، زيرا خداوند از
1 . نهج البلاغه، نامه 47.
2 . الحج والعمرة في الكتاب والسنه، ص 167.
3 . آل عمران، آيه 98.
4 . الحج و العمرة في الكتاب والسنة، ص 168 ـ 169، من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 266.
|
139 |
|
واژه كُفر در اصل به معني پوشانيدن است و از نظر اصطلاح ديني معني وسيعي دارد و هرگونه مخالفتي را با حق چه در مرحله اصولي، و چه در مرحله دستورات فرعي باشد، شامل ميشود و اگر مشاهده ميكنيم كه كفر، غالباً در مخالفت با اصول مطرح ميشود دليل بر اين نيست كه منحصر به همان معني بوده باشد. به همين دليل در آيه بالا در مورد «ترك حج» به كار رفته است، و لذا در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه كفر را در آيه به معني ترك حج تفسير فرموده است.(1)
ابابصير از امام صادق ( عليه السلام ) نقل ميكند كه فرمود:«مَنْ مَاتَ وَ هُوَ صَحِيحٌ مُوسِرٌ لَمْ يَحُجَّ فَهُوَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ«وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي»
چنانچه كسي با داشتن شرائط به حج نرود تا بميرد از جمله كساني است كه خداوند در مورد آنان فرموده است كه كور وارد محشر خواهند شد.
ابابصير ميگويد: پرسيدم پناه بر خدا، نابينا (وارد محشر ميشود)؟ فرمود:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْمَاهُ عَنْ طَرِيقِ الْحَقِّ(2)
بله، خداوند او را از طريق حق، منحرف نموده است (به وسيله كارهاي خودش).همچنين در وصاياي حضرت علي ( عليه السلام ) آمده است:
«...وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا»(3)
شما را به خدا، شما را به خدا! در مورد زيارت خانه پروردگارتان، مبادا از آن غفلت نموده، و رهايش سازيد كه خداوند قهار در اين صورت مهلت نداده و شما را به بلاي خود گرفتار ميسازد.و در جاي ديگر ميفرمايد:
«لَا تَتْرُكُوا حَجَّ بَيْتِ رَبِّكُمْ فَتَهْلِكُوا...»(4)
هرگز از حج خانه خدا غفلت نكنيد كه به سزاي آن گرفتار آمده و هلاك ميگرديد.1 . تفسير نمونه، ج 3، ص 18.
2 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 18، كافي، ج 4، ص 269، بحارالأنوار، ج 99، ص 6.
3 . همان.
4 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 15، بحار ج 99، ص 19.
|
140 |
|
امام صادق ( عليه السلام ) هم در روايتي ميفرمايد:
«أَمَا إِنَّ النَّاسَ لَوْ تَرَكُوا حَجَّ هَذَا الْبَيْتِ لَنَزَلَ بِهِمُ الْعَذَابُ وَ مَا نُوظِرُوا.(1)
آگاه باشيد! هرگاه مردم زيارت خانه خدا را فراموش كنند، عذاب الهي به آنان فرا ميرسد و در اين زمينه به آنان مهلتي داده نمي شود.در اين قسمت به چند نمونه از انسانهاي پاك و منزهي كه توفيق و لياقت ديدار امام زمان ( عَجَّل اللّه تعالي فرجَه الشري ف ) را در مراسم با شكوه حج داشتهاند اشاره ميگردد، به اميد آن كه ما را نيز لايق اين ديدار نمايد.
تشرف در طواف
عدهاي از شاگردان حضرت آيتاللّه اراكي «ره» از معظمله خواستند مطالبي را درباره داستان تشرف دخترشان به محضر امام عصر اروحنا فداه بيان كنند. ايشان فرمودند:
دخترم به احكام شرعي و دستورات ديني كاملاً آشنا و نسبت به اعمال شرعي پايبندند. من از دوران كودكي او تاكنون مواظب حالش بودم، تا اين كه چندي پيش ميخواست عازم مكه شود، ولي شوهرش نميتوانست همراه او برود، و پسرش هم راضي نشد همراهياش كند. سرانجام بر اين شد كه در معيت آيتاللّه آقاي حاج آقا موسي زنجاني و خانواده ايشان مشرف شود. موقع خداحافظي، از تنهايي اظهار نگراني ميكرد و ميگفت: با اين وضع چگونه اعمال حج را به جا آورم؟ به او گفتم كه ذكر «يا حفيظُ يا عليم» را زياد بگويد. ايشان خداحافظي كرد و به حج رفت.
روزي كه از سفر حج بازگشت، خاطرهاي براي من نقل كرد و گفت: هنگام طواف خانه خدا معطل ماندم، ديدم با ازدحام جمعيت نميتوانم طواف كنم، لذا در كناري به انتظار ايستادم، ناگهان صدايي شنيدم كه ميگفت: ايشان امام زمان است، متصل به امام زمان شده، پشت سر او طواف كن!
1 . بحارالانوار، ج 99، ص 19، حديث 69، وسائل الشيعه، ج 8، ص 14.
|
141 |
|
ديدم آقايي در ميان جمعيت و پيشاپيش آنان در حركت است و مردمي دور او حلقه زدهاند، به طوري كه هيچ كس نميتوانست وارد آن حلقه شود، من وارد شدم و دستم را به عبايش گرفتم و مكرر ميگفتم: قربان شما بروم و هفت بار دور خانه طواف كردم. آيتاللّه اراكي رحمهالله در پايان فرمودند: من به صدق و راستي اين دختر قطع و يقين دارم و او اين داستان را براي كسي حتي آقاي حاج آقا موسي زنجاني هم نگفته بود.(1)
تشرف در عرفات
حجةالاسلام والمسلمين آقاي انصاريان نقل كردهاند:
فردي بود به نام «محمد علي اربابي تهراني» كه با آقاي «شيخ رجبعلي خياط» بسيار نزديك بود، درباره سفرش به مكه ميگفت: شب نهم به عرفات رسيدم، در آن زمان عرفات بسيار تاريك بود و از چراغ دستي استفاده ميشد. ساعت 10 شب بود كه پيوسته متذكر حضرت امام عصر «عج» بودم، البته نه براي زيارتشان؛ چرا كه خود را لايق زيارت ايشان نميدانستم. بيرون چادر متذكر بودم در حالي كه هيچ كس حضور نداشت، ولي صدايي به زبان فارسي شنيدم كه گفت: آقاي حاج محمد علي! برگشتم با يك چهره نوراني، روحاني و آسماني مواجه شدم، گفت: بيا كنار دست من. گفتم: چَشم و در حقيقت به سوي ايشان كشيده شدم، كنارش نشستم. فرمود: امشب شب عرفه است، زيارت حضرت سيدالشهداء وارد است، دلت ميخواهد من يك زيارت بخوانم؟ حاج محمّد علي گفت: من از كودكي زيارتهاي معروف را شنيده بودم و با آنها آشنايي داشتم و مضامين و كلمات آنها را ميدانستم، به ايشان گفتم كه خيلي دوست دارم. حدود يك ساعت زيارتي را خواند كه تا آن زمان نشنيده بودم. كلمه به كلمه كه ميخواند، من حفظ ميكردم و تا آخر به حافظهام سپرده شد. گريه كردن آن شخص هم غير قابل توصيف بود. پس از زيارت خداحافظي كرد و رفت. هر قدر از من دور ميشد، زيارت هم از خاطرم ميرفت تا اينكه به كلي آن را فراموش كردم. از مكه به كاظمين رفتم و كنار راه آهن ايستاده بودم، ناگاه همان شخص را ديدم. نزديك آمد، سلام كرد و گفت: به تهران كه رفتي، سلام مرا تنها به آقا شيخ محمد حسن طالقاني برسان(2).
1 . بركات سرزمين وحي، ص 89 به نقل از شرح احوال آيتاللّه اراكي، نوشته رضا استادي، ص 598 ـ 599.
2 . آقا شيخ محمّد حسن، پدر آقا شيخ يحيي داماد مرحوم آيتاللّه صدر بود؛ ايشان از علماي بزرگ تهران و در امر به معروف و نهي از منكر فوقالعاده بود.
|
142 |
|
تشرف در راه مسجدالحرام
مرحوم حجةالاسلام والمسلمين آقاي هادي مروي نقل كردند:
«آيتاللّه شيخ راضي نجفي تبريزي» ابوالزوجه شهيد حاج شيخ عباس شيرازي، با شنيدن شهادت ايشان بسيار ناراحت شد و ميگفت: نميتوانم شهادت حاج شيخ عباس شيرازي را باور كنم. خيلي ناآرام بود و گريه ميكرد، زمينهاي فراهم گرديد كه ايشان به حج مشرف شد و پس از بازگشت، داستاني را نقل كرد. گفت: خداوند عنايت كرد و در كارواني كه نزديك حرم مستقر بود، قرار گرفتم (چون پايش ناراحت بود و با عصا راه ميرفت) در ساعات ميان 9 تا 10 كه وقت خلوتي است به مسجدالحرام رفتم، روزهاي هفتم و هشتم ذيحجه بود و همه زائران به مكه آمده بودند و خيابانها شلوغ بود. يك بار كه به طرف حرم ميرفتم، ديدم هيچ كسي در خيابان نيست، ماشين ديده ميشود، ولي كسي در داخل آنها نيست، تعجب كردم كه خيابانهاي شلوغ همه روزه، چرا امروز خلوت است. در همين فكر بودم كه ناگاه ديدم فردي از روبرو ميآيد، نعلين مردانهاي در پا و نقابي بر چهره داشت. به محض اينكه خواستم سئوالي بكنم، مثل كسي كه برق او را گرفته باشد، خشكم زد. در مقابلم ايستاد و هيچ حركتي نتوانستم بكنم. نقاب را تا بالاي ابرو بالا زد، وقتي چشمم به آن صورت زيبا افتاد، مكرر گفتم: ماشاءاللّه، لاحول ولاقوه الا باللّه. اين جمله را چند بار تكرار كردم و مبهوت جمال ايشان شدم. سپس نقاب را انداخت و من دوباره غوغاي جمعيت را ديدم.
در جلسه بعد، يكي از منسوبين از ايشان پرسيد چه درخواستي از خدا كرده بودي كه اين ماجرا برايت رخ داد؟ گفت: وقتي چشمم به كعبه افتاد، بياختيار اين جمله بر زبانم جاري شد كه «اَللَّهُمَ اَرِني الطَّلْعَةَ الرَّشيدَة، وَ الْغُرَّةَ الْحَميدَة...» و آنگاه افزود: خيلي غصه خوردم كه اي كاش غير از «روءيت»، «تكلم» را هم خواسته بودم. چون در مرتبه اوّل كه چشم انسان به كعبه ميافتد، هر آرزويي كه داشته باشد اجابت ميشود.(2)
1 . بركات سرزمين وحي، ص 91.
2 . همان، ص 94.
|
143 |
|
قرآن به عنوان بزرگترين كتاب آسماني از سوي آفريدگار جهان بر كاملترين انسانها در طول تاريخ انسانيت، يعني حضرت محمّد بن عبداللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نازل گرديده، لذا بر همه مسلمانان در همه اعصار لازم است نسبت به فراگيري قرآن اوّلاً و فهم معاني و مفاهيم قرآن ثانياً و مهمتر از همه، عمل به قرآن توجه نمايند. از فضيلتهايي كه هر مسلمان در طول زندگياش ميتواند براي خود كسب و آن را به عنوان ذخيرهاي معنوي حفظ كند و با خود به عالم باقي ببرد، تلاوت و انس با قرآن است. تلاوت و قرائت قرآن گاهي به مناسبت زمان، مانند ماه مبارك رمضان و نيز به مناسبت مكان مانند مكّه مكرمه و مسجدالحرام يا مدينه منوّره و مسجد نبوي، كه مهبط وحي بودهاند، فضيلت بيشتري پيدا ميكند. قرآن يكي از موهبتهاي بزرگ الهي و نعمتهاي ارزشمند خداوند بر مسلمانان است، نگاه به خطوط قرآن هم عبادت محسوب ميشود، قرآن عِدل عترت است، پس نگاه به امام ( عليه السلام ) و قرآن و كعبه همه داراي فضيلت و ثواب است و شايسته است كه زائرين عزيز حرمين شريفين در كسب اين فضيلت سعي بليغ داشته باشند و از اين فيض سرشار الهي محروم نشوند و از اين اقيانوس بيكران معرفت الهي فيض و فضيلت برگيرند.
شرافت دو شهر مكه و مدينه به خاطر وجود نوراني رسول خداست «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ * وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ»(1)، ميفرمايد: اين شهر به خاطر وجود پرفيض و بركت تو چنان عظمتي به خود گرفته، آري ارزش سرزمينها به ارزش انسانهاي مقيم در آن است. در زيارت نامه آن حضرت ميخوانيم «وَ عَظَّمْتَ بِهِ الْبِلاد»(2) خداوند بلاد را به خاطر وجود رسول خدا ( عليه السلام ) تشرف بخشيد.
گاهي فضيلت تلاوت قرآن به خاطر زماني است مانند آن كه امام سجاد ( عليه السلام ) درباره ماه مبارك رمضان ميفرمايد: «وَ وَفِّقْني فيهِ لِقَراءَةِ آياتِكَ»(3) و گاهي به خاطر مكان است كه فرمودند كسي كه در مكه معظمه، از جمعهاي تا جمعه ديگر قرآن را ختم كند گويي تا آخر عمر تلاوت قرآن كرده است.1 . سوره بلد، آيه 1
2 . مفاتيح الجنان.
3 . همان، دعاي روز دوم ماه مبارك رمضان.
|
144 |
|
«اِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي اَيّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحات اَلا فَتَعَرَّضُوا لَها».(1)
در ايام عمر خود، لحظهها و نفخههاي بهشتي و رحماني براي شما رخ ميدهد، مواظب باشيد كه آنها را غنيمت شماريد و از آنها بهرهگيريد.اما نكاتي چند در مورد قرآن:
پيامبر اكرم فرمودند:
«فَضْلُ الْقُرآنِ عَلي سائِرِ الْكَلامِ كَفَضْلِ اللّهِ عَلي خَلْقِهِ»(2)، فضيلت قرآن بر ديگر كلامها مثل فضيلت خدا بر مخلوقات اوست.
تلاوت قرآن: پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند:
«أَنَّ لِتالي آيَةٍ مِنْ كِتابِ اللّهِ خَيْرٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ اِلي تَخُوم الْعَرشِ اِلي تَخُوم السُّفْلي»؛ براي تلاوت كننده آيهاي از قرآن ارزش و ثوابي بهتر از آنچه زير عرش تا زمين است وجود ندارد.
استماع قرآن: امام صادق ( عليه السلام ) فرمودند:
«مَنِ اسْتَمَعَ حَرْفاً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ غَيْرِ قِرَاءَةٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ سَيِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً»(3)؛ كسي كه حرفي از كتاب خدا را بدون قرائت بشنود خداوند براي او يك حسنه نوشته و يك گناه او را محو و يك درجه او را رفيع گرداند.
تعليم قرآن: امام صادق ( عليه السلام ) فرمودند:
«يَنْبَغِي لِلْمُوءْمِنِ أَنْ لَا يَمُوتَ حَتَّي يَتَعَلَّمَ الْقُرْآنَ أَوْ أَنْ يَكُونَ فِي تَعَلُّمِهِ»(4) براي مؤمن شايسته است كه نميرد تا اينكه قرآن را بياموزد يا در حال فراگيري آن باشد.
موضوع قرآن: خداوند در قرآن ميفرمايد:
«ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ»(5)؛ اين كتاب با عظمتي است كه شك در آن راه
1 . بحارالانوار، ج 84، ص 267
2 . همان، ج 92، ص 19
3 . عدة الداعي، احمد بن فهد حلي، ص 270
4 . همان، ص 269
5 . سوره بقره، آيه 2
|
145 |
|
مقدار قرائت قرآن:
خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد:
«فَاقْرَوءُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»(1)؛ به اندازهاي كه براي شما آسان و بيمشقت باشد، قرآن بخوانيد.
چگونگي قرائت قرآن:
خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد:
ـ «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً»(2)؛ قرآن را با تأني و وضوح تلاوت كن.
ـ «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(3)؛ زماني كه قرآن قرائت ميشود گوش فرا دهيد و ساكت باشيد، تا مورد رحمت خداوندي قرار گيريد.آثار قرائت قرآن:
خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد:
«وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»(4)؛ زماني كه آيات خداوند بر آنها تلاوت ميشود، ايمان موءمنين، زياد و بر پروردگارشان توكل ميكنند.
امام صادق ( عليه السلام ) از پدر بزرگوارشان نقل ميكنند كه:
«اغْتَنِمُوا الدُّعَاءَ عِنْدَ خَمْسِ مَوَاطِنَ عِنْدَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ وَ عِنْدَ الْأَذَانِ وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَيْثِ وَ عِنْدَ الْتِقَاءِ الصَّفَّيْنِ لِلشَّهَادَةِ وَ عِنْدَ دَعْوَةِ الْمَظْلُومِ فَإِنَّهُ لَيْسَ لَهُ حِجَابٌ دُونَ الْعَرْشِ».(5)
1 . سوره مزمل، آيه آخر
2 . همان، آيه 4
3 . سوره اعراف، آيه 204
4 . سوره انفال، آيه 2
|
146 |
|
1. در وقت قرائت قرآن.
2. در وقت گفتن اذان.
3. در وقت نزول باران.
4. در وقت برخورد دو لشگر (حق و باطل).
5. در وقت دعاي مظلوم.
«تلبيه»(1) يعني «لبيك گفتن» و بنابر اصح آن است كه هنگام محرم شدن بگويد: «لَبَّيكَ، اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيكَ» و به اين مقدار اگر اكتفا كند، محرم شده و احرامش صحيح است، و احتياط مستحب(2) آن است كه پس از آن كه چهار «لبيك» را گفت، بگويد:
«اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ».(3)
صحيح گفتن «قدر واجب از لبيك» واجب است، همانطور كه صحيح گفتن «تكبيرة الاحرام» در نماز واجب است.(4)
وجه تسميه تلبيه
امام باقر ( عليه السلام ) در پاسخ اين پرسش كه چرا تلبيه را «تلبيه» نام نهادهاند، فرمود: اجابتي بود كه موسي ( عليه السلام ) ، پروردگارش را بدان پاسخ داد.(5)
امام صادق ( عليه السلام ) در پايان پاسخ به پرسشي درباره «اشعار بُدْن»(6) كه در برخي از اقسام حجّ به منزله «تلبيه» است، فرمود: «... فاشعِرها مِنَ الجانِبِ اِلاَيَمنِ مِن سنامِها ثُمَّ قُل: «بِسمِ اللّهِ، اَللّهُمَّ مِنكَ وَ لَكَ،1 . امالي شيخ صدوق، ص 234
2 . به معناي اجابت مكرر و اطاعت مؤكد است، يعني: بله، اي پروردگار من ، آماده به خدمتم، بله اي خالق و رازق من، ايستادهام در حضور، حج برنامه تكامل، سيد محمد ضياءآبادي، ص 196 به نقل از المنجد و ص 100 تلخيص شده كتاب فوق.
3 . به نظر تعدادي از مراجع احتياط واجب است.
4 . و اگر بخواهد احتياط بيش تر بكند، پس از گفتن «تلبيه» جملات ديگري را نيز مستحب است بگويد، كه تفصيل آن در ص 141 مناسك محشي، آمده است.
5 . مناسك محشي (مسأله 260 ـ 259 ) ص 141ـ142
6 . وسايل الشيعه، ج 12، ص 375، علل الشرايع، ص 418.
7 . اشعار، اختصاص به شترهاي قرباني دارد كه سمت راست كوهان شتر را اندكي شكافته و خون آن را بر بدن شتر ميمالند.
|
147 |
|
حكمت تلبيه
تلبيه در حج، طرد كننده هر جاهليتي است كه بوده و هست. و درهم شكننده هر بت جاهلي است كه تراشيده شده و يا هر نشانه شرك آلوده جاهلي كه تراشيده ميشود و خلاصه كوبنده هرگونه باطل قديم و جديد است.
لبيك حج در روزگار جاهليت، نداي شرك و بانگ «وثنيّت» بود. زيرا عمل و رفتار و «تلبيه» آنها، چنانكه امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است، چيزي جز «شرك» نبوده است!.(3)
زيرا مشركان با اين تلبيه، وجود شريك را براي خدا اثبات ميكردند، هر چند كه اين شريك نيز مِلك خود او بود، بر خلاف لبيك در اسلام كه نمودار توحيد است.(4)راز عرفاني تلبيه
احرام و لبيك گفتن به معناي پاسخ دادن به نداي وحي و اجابت دعوت الهي است. لذا حجگزاران راستين، در هنگام تلبيه بر خود ميلرزيدند و ميگفتند: ميترسيم به ما گفته شود: به درستي به نداي حجّ، پاسخ ندادي «لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْكَ»(5)
سرّ تلبيه، زبان به حق و طاعت گشودن و از گفتار باطل ومعصيت رستن است، نه در محدوده زماني حج و عمره بلكه براي هميشه، زيرا زبان، جِرمش اندك ولي جُرمش زياد است.(6)زبان «قليلُ الجِرم و كَثيرُ الجُرم» است، جِرم آن كوچك و جُرمش زياد است، گناهان فراواني به وسيله زبان انجام ميگيرد، از انكار لساني تا مسأله غيبت، تهمت، دروغ، افترا ، مسخره كردن و...1 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 199.
2 . صهباي حجّ، آيتاللّه جوادي آملي، ص 373.
3 . عن ابي عبداللّه ( عليه السلام ) قال: كانت قريش تلطّخ الاصنام التي كانت حول الكعبة بالمسك و العنبر، و كان يَغوث قبال الباب و كان يعوق عن يمين الكعبة، و كان نسر عن يسارها و كانوا اذا دخلوا، خرّوا سجّداً ليغوث و لا ينحنون، ثم يستديرون بحيالهم الي يعوق ثم يستديرون بحيالهم الي نسر ثم يلبون فيقولون: «لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك، الا شريك هولك تملكه و ما ملك»، كافي ج 4، ص 542.
4 . صهباي حج، آيتاللّه جوادي آملي، ص 6 ـ 375.
5 . بحار الانوار، ج 47، ص 16 و ج 64، ص 337.
6 . صهباي حجّ، ص 8 ـ 377.
|
148 |
|
لبيك گفتن در حال احرام نيز به اين معناست كه خدايا! من هر چه كه حق است به آن گويا هستم و از هر چه كه باطل است زبانم را ميبندم، لبيك گفتن تطهير زبان است از هر چه كه معصيت است.
راز لبيك گفتن اين است كه خدايا از اين لحظه متعهد ميشوم هر چه را كه طاعت تو است بر زبان جاري كنم و از هر چه كه معصيت است زبانم را ببندم. شهادت دروغ، معصيت است، انسان محرم و حج گزار هرگز شهادت دروغ نميدهد، غيبت نميكند، دروغ نميگويد، تهمت نميزند، كسي را با زبان مسخره نميكند و در هنگام داد و ستد خلاف نميگويد، زبان زائر بيت اللّه، زبان طاهر است.(1)
سِرّ لبيك گفتن، زبان به اطاعت گشودن و براي هميشه از معصيت بستن است، آن هم نه تنها در محدوده محور حج و عمره كه براي هميشه.(2)امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد:«اِذا اِكتَسَبَ الرَّجُلُ مالاً مِن غَيرِ حِلَّةٍ ثُمَّ حَجَّ فَلَبّي نودِيَ لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيكَ وَ اِن كانَ مِن حِلّة فَلَبّي نُودي لَبَّيكَ وَ سَعدَيكَ.»(3)
هرگاه كسي مال غير حلال به دست آورد، سپس عازم حج گردد، هنگام لبيك گفتن جواب ميآيد نه «لبيك» و نه «سعديك»، اما اگر با پول حلال به حج برود هنگام تلبيه جواب مثبت ميآيد و ميگويد «لبيك و سعديك».تلبيه باصداي بلند و تكرار آن
روايات متعددي استحباب تلبيه را مورد تأكيد قرارداده است، بنابراين چنانچه زائر خانه خدا كه با حالت معنوي احرام در مسير مكه گام برميدارد، تا آنجا كه ميتواند با گفتن ذكر تلبيه از اجر معنوي مشخص شده بهرهمند گردد.
در «مستدرك» از فقهالرّضا نقل شده است كه امام رضا ( عليه السلام ) فرمود:
«وَ اَكْثِر مِنَ التَّلْبِيَةِ (الي ان قال) رافِعَاً صَوتَكَ وَ قَدْ رُوِيَ عَنْ رَسولِ اللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اِنَّهُ قالَ: اَتاني جَبرَئيلُ فَقالَ مُرْ اَصحابَكَ اَنْ يَرفَعوا اَصواتَهم بِالتَّلبِيَةِ فَاِنَّهُ شِعارُ الحَجِّ»(4)
زياد تلبيه بگو و صدايت را در هنگام تلبيه بلند كن، به تحقيق كه از رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) روايت1 . عرفان حج، آيت اللّه جوادي آملي، ص 48.
2 . همان، ص 49.
3 . كافي، ج 5، ص 124، حديث سوم.
4 . نگرشي اجتماعي به كعبه وحج از ديدگاه قرآن، به نقل از مستدرك الوسايل، ج 2، ص 116.
|
149 |
|
در روايتي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند:
«ما مِنْ مُلَبٍّ اِلاّ لَبّي ما عَن يَمينِهِ وَ شِمالِهِ مِنْ حَجَرٍ وَ شَجَرٍ اَوْ مَدَرٍ حَتّي تَنْقَطِع الاَرضُ مِن ها هُناوَ هاهُنا»(1)
هيچ لبيك گويي، لبيك نمي گويد مگر آن كه تمام چيز هايي كه درسمت راست و چپ او قرار دارند، از سنگ و درخت و كلوخ با او لبيك گويند، تا آن كه زمين را از اين جا و آنجا پشت سر گذارد.يادآوري
بديهي است در صورتي كه بلندي صداي تلبيه مانع حضور قلب ديگران شود، اين اقدام پسنديده نيست، چراكه بعضاً در مسجد شجره ويا جحفه وياساير مواقيت گروههاي مختلف اجتماع كرده و بعضاً مدتهاي طولاني در حالي كه در داخل مسجد در حال حركت هستند به ذكر تلبيه ادامه ميدهند و زائران ديگر از شنيدن تذكرات اخلاقي روحانيون بزرگواربي بهره ميمانند.
زياد تلبيه گفتن
در مورد پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده است:
«انَّ النَّبيَّ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كانَ يُكْثِرُ مِنَ التَّلْبِيَةِ»(2)؛ آن حضرت لبيك را زياد تكرار ميكردند.
البته تكرار تلبيه، بايد با ديدن خانههاي مكه قطع شود، در روايتي امام صادق ( عليه السلام ) فرمودهاند:
«اَلْمُتِمَتِّع اِذا نَظَرَ اِلي بُيُوتِ مَكَّةَ قَطَعَ التَّلْبِيَةَ»(3)؛
آنكه حج تمتع ميگزارد، هرگاه چشمش به خانه هاي مكه ميافتد لبيك گويي را قطع كند.1 . منتخب احاديث عمره، حجةالاسلام والمسلمين قاضي عسكر، ص 34، به نقل از سنن ابن ماجه ج2، ص 975 و 2921.
2 . الدرّ المنثور، ج 1، ص 527
3 . كافي، ج 4، ص 399
|
150 |
|
جابر بن عبداللّه، پانزده سال پيش از هجرت در مدينه به دنيا آمد. از طايفه خزرجيان بود. او و پدرش عبداللّه بن حرام از پيشتازان اسلام بودند، پدرش در جنگ احد به شهادت رسيد. جابر از مسلمانان پيش از هجرت و از اصحاب با فضيلت رسول خدا بود كه در 19 غزوه، از جمله جنگ بدر در ركاب پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حضور داشت، در جنگ صفين نيز در ركاب حضرت علي ( عليه السلام ) جنگيد. اين محدث بزرگ شيعه در اواخر عمر نابينا شده بود و با همان حال، همراه عَطيّه عوفي به زيارت قبر امام حسين ( عليه السلام ) به كربلا آمد، در فرات غسل كرد و خود را معطر ساخت و به طرف قبر سيدالشهداء رفت و بر تربت آن امام شهيد، سخنان سوزناك و شوق انگيزي بر زبان آورد؛ آيا دوست، پاسخ دوستش را نميگويد؟ حبيب لا يجيبُ حَبيبه؟ سپس رو به اطراف قبر كرد و به شهداي ديگر سلام داد.
وي در كوچه هاي مدينه به دنبال امام محمد باقر ( عليه السلام ) ميگشت، وقتي خدمت آن حضرت رسيد، سلام رسول خدا را به او رسانيد، آخرين فرد از حاضران در «پيمان عقبه» بود و تا آن هنگام زنده مانده بود. بدن او را به جرم دوستي اهل بيت، در زمان حجاج داغ نهادند. جابر در سال 78 هجري، در ايام عبدالملك مروان در سن نود و چند سالگي در حالي كه نابينا بود از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد.(2)
1 . جابر بن عبداللّه انصاري سُلمي خزرجي (م 78 يا 79 قمري در سن 94 سالگي) از اصحاب رسول اللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و شيعه اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) بود و از ياران وفادار امام حسين و امام سجاد و حضرت باقر عليهمالسلام بود.
جابر نخستين شخصي است كه از مدينه براي زيارت قبر مطهر سيدالشهداء به كربلا شتافت. در كتب سيره و رجال شيعه در وثاقت و جلالت قدر او، اتفاق نظر است و نيز در كتب عامه به عظمت از او ياد كردهاند.
ابن عساكر در تاريخ دمشق پس از ذكر نسب وي تا خزرج مينويسد: او جوانترين هفتاد نفر از انصار بود كه در عقبه شركت داشت و با رسول اللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بيعت نمود. از 27 غزوهاي كه پيامبر شخصاً شركت كرد، جابر در 16 غزوه آن حضور داشت. دايرةالمعارف تشيع، ج 5، ص 247.
2 . فرهنگ نامه عاشورا، جواد محدثي، ص 127.