بخش 7
حرف ( ج ) جابر بنِ عبداللّه اَنصاری جَبَلُ الرَّحمَه جُحفَه جدال در حج جِعرانَه جعفر بن محمد علیهماالسلام جغرافیای عربستان جغرافیای مدینه جَمَرات جنگهای پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) جنگ اُحد
|
151 |
|
«جبل الرحمه» در شمال شرقي عرفات، قرار دارد. اين كوه مستقل از كوههايي است كه منطقه را در حصار خود گرفتهاند.(1)
جبلالرحمه در نزد مردم به «جبل عرفات» معروف است. اين كوه نسبت به كوههاي پيرامون خود كوچكتر است.مرآة الحرمين مينويسد: بلندي اين كوه 30 متر و طول آن حدود 300 متر ميباشد كه با پلههاي نامنظم و بزرگ به بالاي آن ميتوان رسيد. در نيمههاي پلهها و در سمت راست كسي كه به سمت بالا در حركت ميباشد، فضاي همواري به طول 15 متر و عرض 10 متر قرار دارد كه بدان «مسجد ابراهيم» ميگويند.(2)
روايت شده است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خطبه حجةالوداع را بر فراز اين كوه ايراد كرد.احكام جبل الرحمه
در فقه شيعه، در زمان وقوف كه در روز نهم ذيحجه از ظهر شرعي تا مغرب شرعي است، صعود به كوه عرفه «كراهت» دارد.
امام خميني قدسسره در پاسخ به اين سئوال كه: «كراهت صعود به جبل الرحمه آيا قبل از نيت وقوف به عرفات است يا بعد از آن» ميفرمايد:
«در وقت وقوف؛ كراهت دارد كه از جبل بالا رود»(3)
اسحاق بن عمّار از امام كاظم ( عليه السلام ) سئوال ميكند: وقوف بر جبل الرحمه در نظر شما محبوبتر است يا سرزمينهاي پايين كوه؟ فرمودند: وقوف در دامنه كوه.(4)1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 121.
2 . مرآت الحرمين، رفعت پاشا، ص 353 و نيز ص 88 ـ 87.
3 . مناسك محشي، مسأله 2 ـ 971، ص 388.
4 . وسائل الشيعه، ج 1، ص 11، حديث 5.
|
152 |
|
امام صادق ( عليه السلام ) در روايت ديگر فرمود: همه سرزمين عرفات، محل وقوف است لكن بهترين مكان براي وقوف، پايين كوه است. «عَرَفَاتٌ كُلُّهَا مَوْقِفٌ وَ أَفْضَلُ الْمَوْقِفِ سَفْحُ الْجَبَلِ» همچنين در حديث ديگري فرمود: هر چه به جبل الرحمه نزديكتر باشد بهتر است. «عَرَفَاتٌ كُلُّهَا مَوْقِفٌ وَ ما قرب مِنْ الْجَبَلِ فَهُوَ اَفْضَل»(2)
صعود عرفاني
شايسته است در روز عرفه، حج گزار، دعايي را كه سالار شهيدان حسين بن علي ( عليه السلام ) در جانب چپ اين كوه، رو به كعبه ايستاد و خواند، بخواند.(3)
امام سجاد ( عليه السلام ) فرمود: «راز بالاي كوه رحمت رفتن اين است كه انسان بداند نسبت به هر زن و مرد مسلمان رئوف و مهربان بوده و متولي هر زن و مرد مسلمان است. گرچه خداي سبحان نسبت به همگان ولايت تكويني دارد و او وليّ همه است.(4) هُنالِكَ الْوِلايَة للّهِ الْحَقّ.(5)معناي جُحفه
«جُحفه» در اوائل اسلام محل آبادي بوده كه بعدها در اثر سيل ويران شده و چون محلي را كه سيل ويران كند در زبان عربي «جُحفة»(6) گويند، از اين روي، محلّ مزبور را كه
1 . كافي، ج 4، ص 463.
2 . همان، ص 463
3 . مفاتيح الجنان، اعمال روز عرفه.
4 . صهباي حج، ص 418
5 . سوره كهف، آيه 44
6 . لسان العرب، ج 9، ص 31؛ مصباحالمنير فيومي، 2 ـ 91.
|
153 |
|
در نگاهي ديگر، جُحفه به لحاظ اتساع وادي،(2) به «مَهيَعه» موسوم بوده و «مَهيَع» به معناي راه وسيع است. چنانكه در صلوات مروي از حضرت امام سجاد ( عليه السلام ) كه در همه روزهاي ماه شعبان، هنگام زوال آفتاب و نيز در شب نيمه آن ماه، قرائت ميشود، چنين آمده است. «وَاجْعَلْهُ لي شَفيعاً مُشَفَّعاً وَ طَريقاً اِلَيكَ مَهْيَعاً»(3)
در حديثي كه از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده است از قول پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميفرمايد:«...وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَغْرِبِ الْجُحْفَةَ وَ هِيَ مَهْيَعَة»(4)
پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) براي اهل مغرب، «جحفه» را كه نزد ما به عنوان «مهيعه» ثبت شده است به عنوان ميقات، تعيين كرد.موقعيت ميقات جحفه
جحفه در فاصله 156 كيلومتري مكّه(5) نام محلّي است كه در شمال غربي مكّه و جنوب شرقي غديرخم قرار دارد.(6)
جحفه روستاي بزرگي است كه تپههاي مرتفع و بلندي دارد و در مسير راه مدينه به مكّه واقع شده است. در نزديكي جحفه غدير خم با فاصله سه ميل (5760 متر) واقع شده كه چشمهاي در آن جاري است و به همين جهت درختان زيادي در آنجا وجود دارد.رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در بازگشت از حجةالوداع، در جحفه، علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) را به مقام وصايت خود معرفي كرد و فرمود:
«مَنْ كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَليٌّ مَولاه...»(7)
1 . سرزمين وحي، فهيم كرماني، ص 29.
2 . صهباي حجّ، ص 140.
3 . مفاتيح الجنان، اعمال مشتركه ماه شعبان.
4 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 221.
5 . امروز از راه اتوبان هجرت، حدود 220 كليومتر ميباشد. ميقات، شماره 6، ص 135.
6 . مصباح المنير فيومي، ص 91.
7 . فصلنامه ميقات حج، شماره 6، ص 146.
|
154 |
|
احكام جحفه
«بدان كه محلّ احرام بستن براي عمره تمتع كه آن را ميقات مينامند، مختلف ميشود به اختلاف راههايي كه حجاج از آن راهها به طرف مكّه ميروند، آن پنج محّل است».(1)
«...پنجم جحفه است و آن ميقات كساني است كه از راه شام به مكه ميروند».(2)سئوالي از امام خميني قدسسره شده است، بدين گونه كه:نظر به اين كه مسجد جحفه و مسجد تنعيم اخيراً تخريب و بازسازي شده و وسعت يافته است، آيا حجاج يا معتمرين بايد حتماً در حدود مسجد قبلي، محرم شوند و يا محرم شدن در تمام مسجد فعلي معتبر است؟
امام قدسسره ميفرمايد:
ميقات در جحفه، خصوص مسجد نيست و از هر جاي جحفه ميتوانند محرم شوند... .
بنابراين در صورت توسعه مسجد، با صدق جحفه اشكال ندارد...(3)
جحفه دومين ميقات است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) براي اهل مصر و شامات و كساني كه از آن مسير به سوي مكه ميآيند، تعيين فرموده است.(4)در علّت نامگذاري جحفه گفتهاند: در جاهليت «عبيد بن عوص بن آدم بن سام بن نوح ( عليه السلام ) » با فرزندان خويش در اين نقطه سكونت داشتهاند، ولكن سيلي آنها را هلاك نمود، پس از آن آنجا را جحفه ناميدند، زيرا به ساكنان خود اجحاف نمود.ميقات جُحفه در زمان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مورد عنايت صحابه بوده، همانگونه كه در سال ششم هجرت درجريان غزوه حديبيه، عدهاي از ياران آن حضرت در «ذوالحليفه» احرام خود را به تأخير انداختند و در جحفه محرم شدند.(5)
در گذشته جُحفه فاقد هرگونه امكانات اعم از سرويسهاي بهداشتي و... بوده و صرفاً يك چهار ديواري كوچك، بدون سقف و چند حلقه چاه، براي استفاده زائران وجود داشت، لكن در دو دهه اخير تحولات رفاهي چشمگيري را در آن محل شاهد هستيم.1 . مناسك محشي، مسأله 200، ص 113.
2 . همان، ص 115.
3 . مناسك محشي، مسأله 236، ص 131.
4 . امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد: «...فانّ رسول اللّه ( عليه السلام ) وقّت لاهل المدينة ذا الحليفة، و لاهل المغرب، الجحفة...» وسائل الشيعه، ج8، ص 229.
5 . المغازي، واقدي، ج 2، ص 574
|
155 |
|
از جمله محرمات احرام كه فقهاي عالي مقام به استناد آيات و روايات آن را از محرمات احرام بر شمردهاند، جدال است. در آيه شريفه قرآن آمده است: «فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ»(1) كساني كه (با بستن احرام و شروع مناسك حج)، حج را برخود واجب كردهاند، بايد بدانند كه در اثناي حج، آميزش جنسي با زنان و فسوق و جدال روا و جايز نيست.
معناي جدال
جدال، به معناي گفتگويي توأم با نزاع و به عبارتي پيكار لفظي همراه با لجاجت و خصومت است. صاحب مجمع البحرين ميگويد: «جدال عبارت است از مقابله دليل با دليل كه گاهي با لجاجت و خصومت همراه ميشود.»(2)
در لسان العرب آمده است: «جدال به معناي زيادهروي در خصومت به كار ميرود.(3) صاحب كتاب مفردات مينويسد: «جدال و گفتگو بر سبيل منازعه و برتريجويي بر يكديگر است.»مرحوم علامه طباطبايي ميفرمايد: «وَالجِدالُ: اَلْمِراءُ فِي الْكَلامِ»، جدال به معناي ستيزگي كردن و لجبازي در گفتار و بحث است.(4)
بر اساس اين تعاريف جدال همراه با بحث و گفت و گو براي اثبات يا نفي مطلبي است كه هر طرف براي اثبات حرف خود و يا ابطال نظر طرف مقابل دليل اقامه ميكند، اما از روال طبيعي بحث و گفت و گو خارج ميشود و به لجاجت و خصومت ميانجامد.در روايات ويژگي ديگري نيز براي جدال آمده است و آن اين است كه از نام خداوند در اين خصومت، به عنوان وسيله و ابزار بهره گرفته شود.
1 . سوره بقره، آيه 197.
2 . مجمع البحرين، ج 5، ص 336
3 . لسان العرب، ج11، ص103
4 . الميزان، ج 2، ص 79.
|
156 |
|
امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد:
«وَالجدَالُ هُوَ قَولُ الرَّجُلِ لا وَ اللّهِ وَ بَلي وَ اللّهِ وَ سِبابُ الَّرجل اَلرَّجُلَ»(1) جدال آن است كه بگويد «لا واللّه» و «بلي واللّه» و يا سبّ ديگري را بگويد. از قيد «سباب» جدل همراه با خصومت فهميده ميشود و مراد از «لا و اللّه» و «بلي و اللّه» يعني اصرار بر اثبات حرف خود و ابطال حرف مقابل با استفاده از لفظ جلاله «اللّه»، البته جدال به شيوه نيكو مورد تأييد است.(2)
انواع جدالجدال بر دو گونه است؛ جدال به حق و جدال باطل، كه اولي ممدوح و دومي مذموم است. قرآن مجيد در يكجا ميفرمايد: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»(3)؛ به آنها به طريقي كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن.
در اينجا پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مأمور به جدال به حق شده و آن را در كنار حكمت و موعظه حسنه قرار داده است، و جدال باطل همان است كه در آيات ديگر قرآن آمده(4) و افراد لجوج و متعصب گرفتار آن ميشوند و روشنترين دلايل حق را با ستيزهجويي انكار ميكنند.(5)
در كتاب شريف كافي روايتي در ارتباط با معناي آيه «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ» از امام صادق ( عليه السلام ) نقل ميكند:«...وَالجدَالُ قَولُ الرَّجُلِ «لا وَ اللّهِ وَ بَلي وَ اللّهِ»(6)؛ جدال آن است كه بگويد «لا واللّه، بلي واللّه»
امام ( عليه السلام ) در پاسخ شخصي كه در ارتباط با شرائط صحت احرام پرسيد، فرمود: آنگاه كه محرم گشتي بر تو باد به تقواي الهي و ياد خداوند و سخن اندك، مگر در مسير خير و نيكويي، زيرا كمال حج و عمره آن است كه انسان زبان خود را مگر در كلام خير محفوظ و نگه دارد. خداوند ميفرمايد: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ»(7).
حالت احرام، يك حالت فوقالعاده معنوي و روحاني است كه انسان را به سوي قرب خدا ميبرد، به همين دليل بسياري از كارهاي مباح در احرام ممنوع است، و يكي از كارهاي حرام، كه به هنگام1 . وسايل الشيعه، ج9، ص108
2 . پيش درآمدي بر فرهنگ نامه اسرار و معاريف حج، ص 138
3 . سوره نحل، آيه 125.
4 . يكي از آن آيات آيه سوّم سوره حج «وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ»، آيه ديگر، سوره حج آيه 8 ميفرمايد: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُديً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ».
5 . اخلاق در قرآن، آيتاللّه مكارم شيرازي، ج 3، ص 278.
6 . كافي، ج چهارم، ص 337.
7 . بقره، آيه 197.
|
157 |
|
به كاربردن جمله خبريه در آيه بالا كه ميگويد: جدال در حج وجود ندارد، بيانگر تأكيد بيشتري در اين موضوع است، گويي ميفرمايد: اين عمل با روح حج ابداً سازگار نيست.(1)
مرحوم شيخ طوسي در اين زمينه ميفرمايد:«وَ يَحْرُمُ اَيضَاً عَليهِ الفِسقُ، وَ هُوَ الكِذْبُ، وَالجِدالُ، وَ هُوَ قَولُ الرَّجلِ: لا وَاللّه وَ بَلي وَاللّهِ».(2)
مرحوم شيخ مفيد در كتاب خود ضمن برشمردن برخي از محرمات احرام مينويسد: و محرم بايد از جدال بپرهيزد، كه عبارت است از قول شخص كه سوگند ياد ميكند «واللّه ما كان كذا» (به خدا سوگند چنين چيزي نبود و يا آن كار انجام نگرفت) و «واللّه ليكونن كذا» (سوگند به خدا آن واقعه انجام پذيرفت و يا آن چيز قطعاً وجود داشت).نظريه فقهي
حضرت امام ميفرمايد: در هر لغت و زبان و صيغه و شكلي كه مرادف «لاواللّه» و «بلي واللّه» باشد و سوگند دهنده و يا سوگند خورنده در مقام اثبات و يا نفي چيزي باشد، از مصاديق «جدال» شمرده و از محرمات احرام دانسته ميشود. بنابراين ساير «اسماء اللّه» چون «رحمان»، «رحيم»، «خالق السماوات» را به لفظ جلاله، «واللّه» يا «باللّه» و يا «تاللّه» ملحق نموده(3) و آخر الامر اين چنين فتوا ميدهند: سوگند به غير «اللّه» از ديگر مقدسات، داخل در مفهوم جدال نيست. بنابراين از تروك و محرمات احرام به شمار نميآيد، و در مسأله 27 باب «تروك الاحرام» به طور صريح فتوي ميدهند: در مقام ضرورت و براي اثبات حق، و يا ابطال باطلي، هرگونه سوگند ولو سوگندي كه از مصاديق «جدال» و با لفظ جلاله باشد، جايز است.
بنابراين در حج بايد از گفتگوهاي بينتيجه، و بحثها و كشمكشهاي بيهوده پاك باشد، زيرا محيطي است كه روح انسان بايد از آن نيرو بگيرد و يكباره از جهان ماده جدا شود و به عالم ماوراي ماده راه يابد.
1 . اخلاق در قرآن، آيتاللّه مكارم شيرازي، ج سوّم، ص 276.
2 . النهايه و نكتها، ج 1، ص 476.
3 . يجوز في مقام الضرورة لاثبات حق او ابطال باطل القسم بالجلاله. تحرير الوسيله، ج 1، ص 424
|
158 |
|
«جعرانه» نام منطقهاي در شمال شرقي مكه معظمه، در مسير طائف و در ابتداي درّه «سَرِف» ميباشد و فاصله اين منطقه تا مكّه حدود 29 كيلومتر است.(1)
روايت شده است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از بازگشت از جنگ حُنين نزديك به پانزده روز در جعرانه توقف نمودند و غنايم جنگ با «هوازن»را ميان مردم تقسيم كردند.(2)در جعرانه مسجدي وجود دارد كه به «مسجد الرسول» معروف است، اين مسجد در سمت چپ وادي جعرانه، واقع است. مساحت فعلي مسجد 1600 متر مربع است.(3)عمره رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از جعرانهپيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از بازگشت از جنگ حنين در سال هشتم هجري در روز 18 ذيقعده همين سال، در جعرانه قصد عمره فرمودند و پس از احرام به سوي مكّه رفتند.(4) آن حضرت پس از انجام اعمال «عمره» در اواخر ماه ذيقعده يا اوايل ماه ذيحجه، وارد مدينه گرديدند.
احكام جعرانه
يكي از ميقاتهاي عمره مفرده، منطقه جعرانه است، ميقات عمره مفرده «اَدني الحّل» است و
1 . جعرانه و هي موضع قريب من المكة و هي في الحل و ميقات للاحرام و هي به تسكين العين و التخفيف و قد تكسر العين و تشتدّ الراء، لسان العرب، ج چهارم، ص 141. جعرانه به كسر جيم و عين و تشديد راء، اين كلمه با كسر جيم و سكون عين و تخفيف راء نيز آمده است. فرهنگ اعلام جغرافياي تاريخي در حديث و سيره نبوي، ص111.
2 . دائرة المعارف تشيع، ج 5، ص 374.
3 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 7 ـ 146. در نيمه ذيالقعدة الحرام سال هشتم هجرت، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از تقسيم غنائم حنين در نقطه جعرانه فارغ شد. فروغ ابديت، ج 2، ص 371. در كتاب تاريخ القويم آمده است: الجعرانة موضع الذي احرم منه النبي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) لما رجع من الطائف، بعد فتح مكة، و هو موضع مشهور، علي بريد من مكة، فيما ذكره الفاكهي. تاريخ القويم، ج 3، ص 161.
4 . سيره ابن هشام، ج 4، ص 4 ـ 143، به نقل از فروغ ابديت، ج 2، ص 370.
|
159 |
|
از «جعرانه» يا «حديبيّه» يا «تنعيم» كه از همه نزديك تر به مكه است محرم شود.(2)
نام: جعفر ( عليه السلام ) ، كنيه: ابوعبداللّه، لقب: صادق
نام پدر: محمد، نام مادر: ام فروه، دختر قاسم بن محمدبن ابي بكر
مكان ولادت: مدينه طيبه، روز ولادت: 17 ربيع الاول سال 83 هجري
نقش انگشتر: اللّه خالق كل شيء
مدت امامت: 34 سال
اولاد: 10 فرزند، سن: 65 سال
محل شهادت: مدينه طيبه، روز شهادت: دوشنبه 25 شوال سال 148 هجري، سبب شهادت: انگور زهرآلودي كه منصور دوانيقي به وي خورانيد
مرقد مطهر: قبرستان بقيع.(3)
«ابن بابويه» و «قطب الدين راوندي» روايت كردهاند كه از امام سجاد ( عليه السلام ) پرسيدند كه امام بعد از تو كيست؟فرمود: محمّد باقر ( عليه السلام ) كه علم را ميشكافد، شكافتني.
پرسيدند كه بعد از او كيست؟
فرمود: جعفر كه نام او نزد اهل آسمانها، «صادق» است.
1 . دائرة المعارف تشيع، ج 5، ص 374.
2 . مناسك محشي، ص100، مسأله 175
3 . چهارده معصوم، جواد محدثي، ص 92.
|
160 |
|
گفتند: چرا او را «صادق» مينامند، و حال آنكه همه شماها صادق و راستگو هستيد؟
فرمود: خبر داد مرا پدرم از پدرش از رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه آن حضرت فرمود: چون متولد شود فرزند من جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين عليهمالسلام ، او را صادق ناميد، زيرا كه پنجم از فرزندان او جعفر نام خواهد داشت و به دروغ، دعوي امامت خواهد كرد، در حالي كه او نزد خدا «كذّاب» است، كه بر خدا افترا ميبندد.(1)
امام صادق ( عليه السلام ) در سال 114 هجري، رهبري امت اسلامي را به دست گرفت. او در مجموع دوران امامت خود با خلفايي(2) چند از بنياميه و بني عباس مانند هشام، وليد، سفاح و منصور دوانيقي معاصر بود.شخصيت و عظمت علمي، فرهنگي امام صادق ( عليه السلام )
در عظمت علمي و شخصيت فرهنگي امام صادق ( عليه السلام ) همين بس كه او در مدت دوران امامت خود، توانست چهار هزار عالم برجسته و كارآمد تربيت كند كه هر كدام شخصيتي بزرگ و عالمي بينظير بودند.
شخصيتهايي را كه آن حضرت تربيت نموده و به جهان تحويل داده، در علوم گوناگون تبحّر داشتند، به گونهاي كه هر كدام در عصر خود چراغي فروزان به شمار ميرفتند. علما و دانشمندان علم رجال، اسامي شاگردان امام صادق ( عليه السلام ) و صورت تأليفات آنان را در كتابهاي خود آوردهاند.
تنها شيخ طوسي در رجال خود متجاوز از سه هزار نفر را نام ميبرد كه در محضر آن حضرت كسب فيض كردهاند.
«حسن بن علي وشاء»، كه از استادان حديث ميباشد ميگويد: من در مسجد كوفه نهصد استاد حديث مشاهده كردم كه هر كدام از جعفربن محمّد حديث نقل ميكردند.
خدمات علمي امام صادق ( عليه السلام ) در تفسير و حديث و فقه خلاصه نمي شود، بلكه او توانست شخصيت هاي بزرگي را در كلام و فلسفه و علم و مناظره پرورش دهد كه نمونه بارز آن «هشام بن حكم» است كه از او بيست و پنج كتاب به جاي مانده است.
1 . منتهي الآمال، ج دوّم، ص 4 ـ 233، انتشارات هجرت.
2 . از خلفاي بني اميه، افرادي مانند «هشام بن عبدالملك بن مروان»، «وليد بن يزيد بن عبدالملك»، «يزيد بن وليد بن عبدالملك»، «ابراهيم بن وليد بن عبدالملك»، مروان معروف به مروان حمار و از خلفاي بنيعباس «عبداللّه بن فهد» معروف به سفاح و ابوجعفر، معروف به منصوردوانيقي، هم عصر آن حضرت بودند.
|
161 |
|
امام صادق ( عليه السلام ) در علوم طبيعي بحثهايي نمود و رازهاي نهفته اي را بازكرد كه براي دانشمندان امروز مايه اعجاب است و گواه روشن آن «توحيد مفضل» است كه امام آن را در چهارده روز املا كرد و «مفضل بن عمر كوفي» نوشت. در اين كتاب امام از رهگذر بيان قوانين طبيعي حاكم بر جهان، منطق خداپرستان را ثابت ميكند.(1)
درباره عظمت و شخصيت امام صادق ( عليه السلام ) كافي است بدانيم كه دشمن او، «منصور دوانيقي» وقتي از شهادتش آگاه شد، بي اختيار براي او گريه كرد و اشك ريخت.«مالك بن انس» كه يكي از ائمه مذاهب چهارگانه اهل تسنن است، ميگويد: من كراراً به حضور امام صادق ( عليه السلام ) ميرسيدم، او را پيوسته در يكي از سه حال ميديدم يا نماز ميگزارد يا روزهدار بود يا قرآن ميخواند و هرگز چشمي مانند او را نديده و گوشي نظير آن را نشنيده و هرگز بر قلب انساني برتر از جعفربن محمد از نظر دانش و عبادت و پرهيزكاري خطور نكرده است.
امام صادق ( عليه السلام ) حدود 50 سال از زندگي خود را در عهد امويان گذراند و مورد ستم آنها بود، همانها بودند كه «زيدبن عليبن الحسين»(2) عموي آن حضرت را در كوفه به سال 122 هجري برهنه و وارونه به دار آويختند.
امام حدود 50 سال با بنياميه به سر برد، باقيمانده عمر خود را با فرزندان عباس سپري نمود و اگر در مقطع نخست شاهد ستمها و محدوديتها بود، مقطع ديگر نيز دست كم از اولي نداشت، بلكه ستم در بخش دوّم افزايش يافت.
شرايط سياسي و اجتماعي در اين فترت كه طرفداران اموي با گروه مخالف در زد و خورد بودند، به امام اجازه داد كه وظيفه خود را از طريق نشر علوم و آثار اسلامي و تربيت شاگردان، تجسم بخشد و دانشگاه بزرگي را كه پدر گرامي او پيريزي كرده بود شكل دهد.
از اين كه در اين مدت سي و چهار سال، هفت خليفه اموي و عباسي زمام امور را به دست گرفتند، پژوهشگران خارجي آن را حاكي از تسلط يك نوع تشنج و اضطراب بر جامعه اسلامي ميدانند، تشنجي كه موجب شد حكومت اموي، در سال 132 هجري منقرض شود و زمام امور به دست فرزندان عباسي بيفتد كه آنان نيز در ظلم و ستم كمتر از فرزندان بنياميه نبودند و در مواردي شديدتر و بدتر از آنان عمل ميكردند.(3)
1 . زندگاني پيشوايان اسلام، آيت اللّه جعفر سبحاني، ص 70.
2 . «زيد بن علي بن الحسين» بعد از حضرت امام باقر ( عليه السلام ) از ديگر برادران خود بهتر و از همگي «افضل» بود.
3 . زندگي پيشوايان، آيتالله جعفر سبحاني، ص71.
|
162 |
|
كشور عربستان سعودي يكي از كشورهاي قاره آسيا در منطقه استراتژيك خاورميانه با مشخصات ذيل است(1):
1 ـ مساحت 690/240/2 كيلومتر و به عنوان بزرگترين كشور شبه جزيره عرب(2) شناخته شده است.2 ـ پايتخت: رياض، پايتخت اقتصادي: جدّه.
3 ـ مهمترين شهرها: مكه معظمه، مدينه منوّره، طائف، دمام، ينبع، جبيل.
4 ـ خط الرأس جغرافيايي بين خط 16 الي 32 درجه در شمال خط استوا واقع است.
5 ـ ارتفاع از سطح دريا: 750 الي 1500 متر ميباشد.
6 ـ آب و هوا: آب و هواي اين كشور در تابستان بسيار گرم و در زمستان معتدل است، بارندگي مقدار كم صورت ميگيرد، بجز در مناطق شرقي كه ميزان بارندگي به 400 ميليمتر در سال ميرسد.
7 ـ جمعيت: 000/800/20 نفر) طبق سرشماري اداره آمار وزارت برنامهريزي، سال 1421ه .ق.
8 ـ نژاد: سامي، زبان رسمي: عربي، زبان دوّم انگليسي.
9 ـ دين رسمي: اسلام (مذهب حنبلي) «وهابي» و وجود اقليت شيعه در مناطق شرقي كشور.
عربستان سعودي از شمال با عراق، اردن و از شرق با كويت، خليج فارس، امارات، قطر، عمان، بحرين و از جنوب با يمن، و از غرب با درياي سرخ هممرز ميباشد.
طول مرزهاي عربستان 4532 كيلومتر ميباشد. (با عراق 808 كيلومتر، با اردن 742 كيلومتر، با كويت 222، با عمان 676، با قطر 40 با امارات 586، با يمن 458/1 كيلومتر مرز مشترك دارد.) اين
1 . شناخت عربستان ص 17.
2 . اين شبه جزيره از هفت كشور عربستان سعودي، جمهوري يمن، عمان، امارات متحده عربي، قطر، بحرين و كويت تشكيل شده است. همان، ص 18
|
163 |
|
عربستان در شمار خشكترين و گرمترين مناطق دنياست و با آن كه از پنج سو به دريا محدود ميشود (به ترتيب از شرق: خليج فارس، درياي عمان، درياي عرب، درياي سرخ و درياي متوسط) اما از آب، اين موهبت الهي كه مايه حيات هر جانداري است، جز در ناحيه جنوبي بهره چنداني ندارد. در عربستان حتي يك رودخانه وجود ندارد كه پيوسته به دريا بريزد. به جاي آن واديهايي وجود دارد كه سيلابها در آن جمع ميشوند و كاروانهاي تجارت و حج، مسير خود را به وسيله آنها تشخيص ميدادهاند.(1) عربستان از نظر جغرافيايي به سه ناحيه تقسيم شده است:
1 ـ تهامه: اين سرزمين در سواحل درياي سرخ قرار دارد و تا سرزمين نجران امتداد يافته است. در اين منطقه شدت گرما و آفتاب سوزان، زندگي را مشكل كرده و علت نامگذاري تهامه نيز به اين دليل است.2 ـ نجد: اين سرزمين قسمت اعظم شبه جزيره عربستان را فرا گرفته است. از جنوب به «ربعالخالي»، از غرب به حجاز، از مشرق به سرزمين احساء و از شمال به عراق و اردن محدود است. اين سرزمين داراي ارتفاعي بين 750 تا 1500 متر از سطح دريا است و به همين جهت آن را نجد ميگويند، چون نجد در لغت به معناي سرزمين مرتفع است.
3 ـ حجاز: اين سرزمين در شمال غربي عربستان سعودي واقع شده وبيشترين قسمت آن را مناطق كوهستاني تشكيل ميدهد. از شمال به «خليج عقبه» و از غرب به درياي سرخ و از مشرق به نجد و از جنوب به عسير محدود ميشود.
حجاز از نظر تاريخ اسلام مهمترين بخش عربستان و مشتمل بر دو ناحيه به كلي متمايز است. چون لفظ حجاز به معناي حاجز و مانع است.
يكي از اراضي پست ساحلي تهامه و ديگري كرانه كوهستاني تهامه، شامل شهرها و بنادر معروفي چون مكه، جدّه و ينبع است.
در قسمت كوهستاني، نواحي نسبتاً حاصلخيزي مانند مدينه و طائف وجود دارد.
از مواضع معروف ديگر حجاز؛ خيبر، بدر و حُجر را ميتوان نام برد. قبايل قديم عرب از قبيل ثمود، اوس، خزرج و قريش به اين ناحيه وابستگي دارند.(2)
1 . آشنايي با حرمين شريفين، محمد نقدي، مؤسسه انتشارات هجرت، 1383
2 . شناخت عربستان، ص 21
|
164 |
|
مدينه منوّره(1) در اقليم حجاز واقع شده است كه در منطقه غربي عربستان سعودي امروزي، تقريباً در 150 كيلومتري درياي سرخ و در ارتقاع 600 متر از سطح دريا قرار گرفته و از مكه مكرمه 420 كيلومتر فاصله دارد و از رياض، پايتخت عربستان، 990 كيلومتر و از «ينبع» در ساحل دريا 240 كيلومتر. از حيث مكان، مدينه واحهاي است پر نعمت و آبادان. كوههاي بزرگ و كوچك، گاه در سلسلههاي همانند و پيوسته و گاه جدا از يكديگر آن را در ميان گرفتهاند. كسي كه به مدينه ميآيد، از مسافت 150 كيلومتري از همه راههاي برّي آن را از راه دور ميتواند ببيند و به سبب مساعد بودن خاك و وجود آب، مزارعي در اطراف آن گسترده است. مدينه، ميان دو لايه زمين سنگلاخ آتش فشاني از دوجانب شرق و غرب محصوراست. اين دو، حدود حرم مدينه اند، از مشرق و مغرب آن،
1 . مدينه منوره در شمال شرقي جدّه و شمال مكّه واقع و در عرض 5/23 از خط استوا و طول 70 درجه از جزاير خالدات، و 720 متر از سطح دريا ارتفاع دارد. شهر مدينه در ميان يك جلگه كوهستاني است، امتداد آن جلگه از شمال به جنوب تقريباً «30» و وسعت آن حدود «20 كيلومتر» ميباشد. مدينه در قسمت شمال اين جلگه واقع، و بندر آن «ينبوع» است. اين جلگه كه شهر مدينه را در ميان گرفته، از سه جهت (شمال، شرق و جنوب) به دشتهاي لميزرع و كوههاي سياه متصل است، و از طرف مغرب به دريا محدود ميباشد و سه دشت، از مواد آتشفشاني در شرق و غرب و جنوب مدينه را فراگرفته كه در گذشته از نظر اياب و ذهاب به وسيله شتر بسيار مشكل بوده است.
كوههاي اطراف مدينه، از نظر بزرگي و كوچكي مختلفاند و با هم اتصال نداشته و كاملاً از يكديگر منقطع است. كوههاي بزرگ و معروف مدينه: در سمت جنوب غربي كوه «عائر عيراخل» است، كه سرخ رنگ و تيره، و ممتد است و آن را «جماءُ الكبري» نيز مينامند. و ديگر كوه احد است كه در جهت شمال شرقي شهر قرار دارد. در سمت مغرب و شمال غربي، يك رشته كوه به نام، «سلع» است، كه يك گوشهاش به شهر اتصال دارد و راه شام، ما بين كوه سلع و اُحد ميباشد. در طرف جنوب يك رشته كوه كوتاهتري است. كه «جماءُ الصغري» ناميده ميشود و به مسجد شجره اتصال دارد. قبرستان «شهداء حرّه» نزديك به همين كوه، يعني در جهت جنوب غربي شهر واقع و در دامن «جماءُ الصغري» است.
باغات و نخلستانهاي مدينه، در طرف جنوب آن واقع است و بيش از «10 كيلومتر» امتداد دارد. در ميان اين باغات چند كوه كوچك، سرخ رنگ (كلّهقندي) واقع شده كه به آنها «جماء» گويند و منظره لطيفي به وجود آوردهاند. راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 29 و 30.
|
165 |
|
يكي ديگر از ويژگيهاي مدينه اين است كه ميان دو كوه، از شمال و جنوب محصور است، حد شمالي و جنوبي اين دو كوه، حد شمالي و جنوبي مدينهاند، از شمال كوه ثَور است و در جنوب كوه «عَير»، اين حدي است كه رسول خدا معين كرده است. كوه ثور همانند گاوي است خفته، در شمال احد و كوه «عير» در نزديكي «ذوالحليفه» است. هواي مدينه منوره در تابستان گرم و خشك و در زمستان سرد است. از ديگر خصوصيات مدينه حاصل خيز بودن زمين و فراواني آب و اشتهار وسيع آن در امر كشاورزي است.(1)
سنگ باران نمادين شيطان «رمي جمرات» در سرزمين منا، يكي از اعمال واجب به شمار ميرود. اين عمل در روز دهم ذي الحجه (عيد قربان) در مورد جمره عقبه، «محل سنگ باران سوم» با هفت سنگ انجام ميشود و در روز يازدهم و دوازدهم ذي الحجه «در مورد جمره اولي و وسطي و عقبه» و براي هر كدام هفت سنگ انجام ميشود.
معناي جمره
«جمره»(2) در لغت ب معناي آتش برافروخته و گداخته و همچنين به معناي ريگ ميباشد و جمع آن «جمار» است. عرب سنگريزهها را «جمار» مينامد و محل جمع شدن ريگها در منا را «جمرات»(3) ميگويند و به هر پشتهاي از ريگ نيز «جمره» ميگويند و از اين جهت محل سنگريزهها
1 . مسجد شريف نبوي، ناجي محمد حسن عبدالقادر الانصاري، ترجمه عبدالحميد آيتي، نشر مشعر، ص 17، سال 81.
2 . فصلنامه ميقات حج، شماره نهم، ص 22. به نقل از مجمع البحرين لغت جمره.
3 . از مصباح المنير فيومي نيز بر ميآيد كه نام «جمره» از نظر لغوي به اين مناسبت است كه محل اصابت سنگريزههاست، «كل شيء جمعته فقد جمرته و منه «الجمره» و هي مجتمع الحصي بمني فكل كومة من الحصي جمره و الجمع جمرات». فصلنامه ميقات حج، شماره 9، ص 22
|
166 |
|
«جمرات» نام سه محل در منا است كه اگر از سمت مكّه، رو به منا حركت كنيم از دامنه كوهي كه حد فاصل ميان مكه و منا است شروع ميشود و به طرف عمق منا پيش ميرود. تا قبل از حج سال 1383 هر يك از جمرات به صورت ستون چهارگوش كه از سنگهاي بر روي هم چيده شده با ملاطي از سيمان ساخته شده و چهار طرفش باز بود، جز جمره عقبه كه در گذشته فقط يك طرف آن باز و آزاد بوده، زيرا به كوه متصل ميشد و در سالهاي اخير كه كوه برداشته شده است، در جانب كوه، ديواري سيماني، آن سمت را پوشانيده است، ولي در موسم حج 1372 ه . ش مشاهده شد كه ديوار آن را برداشتهاند و آن نيز شكلي چون دو ستون ديگر پيدا كرده است.درحج سال 1383 تغييرات اساسي درجمرات ايجاد شد، وطول هريك از جمرات به ميزان قابل توجهي افزايش ووسعت پيدا كرد، به گونه اي كه امكان حضور هم زمان تعداد زيادي از حجاج در رمي جمرات فراهم گرديده، و خطرات ناشي از حضور انبوه زائران را در اين مكان كاهش داده است، ضمن آنكه دولت سعودي تصميم دارد طبقات جمرات را به پنج طبقه افزايش دهد.
هر يك از جمرات نامي دارد: به ترتيب از سمت منا رو به مكه، به اولي «جمره اولي»، و به دوّمي «جمره وسطي» و به آخري، «جمره عقبه» ميگويند. شايد علّت اين نامها اين باشد كه چون حاجي از مشعر به طرف منا حركت ميكند و از دل منا به جانب جمرات روي ميآورد در نخستين جمرهاي كه به آن ميرسد «جمره اولي» است و سپس جمره وسطي و جمره عقبه.
معناي رمي
رمي به معناي انداختن چيزي و پرتاب كردن سنگ و انداختن تير آمده است.(1)
حكمت رمي جمرات
از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده است:
«اِنَّ عِلَّةَ رَميِ الجَمَراتِ اَنَّ ابراهيمَ ( عليه السلام ) تَراءي لَه ابليسُ عندَها فَاَمرَهُ جِبرئيل بِرَميِهِ بِسَبعِ حَصَيات وَ اَن يُكَبِّرَ مَعَ كُلِّ حصاةٍ فَفَعَلَ وَ جَرَت بِذلك السُنَّه.»(2)
1 . فرهنگ نامه اسرار و معارف حج، ص 217
2 . الحج و العمرة في الكتاب و السنه، ص 230، كنز الفوائد، ص224.
|
167 |
|
احكام جمرات
واجبات منا كه در روز عيد قربان انجام ميگيرد سه چيز است:
1 ـ رمي جمره عقبه 2 ـ ذبح 3 ـ حلق .
رمي جمرات كه مهمترين آن رمي جمره عقبه است، يعني ريگ انداختن به جمرهاي كه نام محلي است در منا.(3)
احكام رمي جمره:
الف ـ وقت انداختن ريگ از طلوع آفتاب روز عيد است تا غروب آن.(4)
ب ـ با قصد خالص، بدون ريا و نمايش دادن عمل به غير باشد.ج ـ تعداد ريگها هفت عدد باشد
د ـ ريگها از محدوده حرم باشد
ه ـ ريگها را يكي پس از ديگري پرتاب كند
1 . مطالبي كه در مورد سابقه تاريخي رمي جمرات گزارش شده است، متفاوت است: در برخي روايات، سابقه اين عمل تا زمان حضرت آدم كشانده شده و برخي ديگر سابقه تاريخي آن را تا ابراهيم ( عليه السلام ) ميرسانند. در مورد حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) نيز سخن به اختلاف است، پارهاي روايات آن را از تعاليم جبرئيل به ابراهيم هنگام آموزش مناسك حج ميداند و پارهاي ديگر ظهور شيطان به ابراهيم و سنگ انداختن ابراهيم به او را آغاز پيدايش اين عمل معرفي ميكنند و دسته ديگر آن را يادآور سنگهايي ميدانند كه ابراهيم ( عليه السلام ) به قوچ قرباني زد. فصلنامه ميقات حج، شماره 9، ص 17
2 . همان، ص 230 و 231.
3 . مناسك محشي، مسأله 996، ص 409.
4 . همان، مسأله 1000، ص410
|
168 |
|
مستحبّات رمي(1)
هنگامي كه ريگها را در دست گرفته و آماده رمي است اين دعا را بخواند. «اَللّهُمَّ هذِهِ حَصَياتِي فَاحْصِهنَّ لي وَ ارفَعهُنَّ في عَمَلي»(2) و نيز هر سنگي كه مياندازد «تكبير» بگويد. همچنين هر سنگي را كه مياندازد اين دعا را بخواند:«اَللّهُ اَكبرُ، اَللّهُمَّ أدْحَر عَنّي الشَّيطانَ، اَللّهُمَّ تَصديقاً بِكِتابِكَ وَ عَلي سُنَّةِ نَبِيِّكَ، اَللّهُمَّ اجْعَلهُ لي، حَجّاً مَبروراً و عَمَلاً مَقبولاً وَ سَعياً مَشكوراً وَ ذَنباً مَغفوراً»(3)
پس از برگشتن به جاي خود در منا، اين دعا را بخواند:
«اَللّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ وَ عَلَيكَ تَوَكَّلْتُ فَنِعْمَ الرَّبُّ وَ نِعْمَ المَولي وَ نِعمَ النَّصيرُ»
خلاصه: پس از آنكه حاجي تمام اعمال روز عيد قربان را انجام داد دو وظيفه مهم ديگر دارد:
1 ـ بيتوته در منا
2 ـ رمي جمرات سهگانه كه روز يازدهم و دوازدهم به ترتيب بايد جمرات سهگانه را رمي كند.
شهر مدينه پس از هجرت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و روي آوردن مردم به اسلام تبديل به پايگاهي مهم براي مسلمانان گرديد و روز به روز به جمعيت آنان افزوده ميشد. سران كفر كه تحمل چنين شرايطي را نداشتند و اين وضعيت براي آنان دشوار بود، با خشم و عصبانيت جنگهاي متعددي را عليه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) طراحي نمودند، تا آنجا كه گفتهاند: به طور متوسط طي ده سالي كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مدينه ساكن بودند، هر دو ماه يك اعزام نظامي صورت گرفته است.
1 . مناسك محشي، مسأله 1019، ص 415.
2 . همان.
3 . همان، مسأله 1019، ص 415، الحج و العمرة في الكتاب و السنه، ص 232 و 233.
|
169 |
|
تعداد غزوات و سريههاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )
مسعودي مينويسد: غزوههايي كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شخصاً همراه سپاه اسلام حضور داشت، 26 غزوه است و برخي آن را 27 غزوه نوشتهاند. جهت اختلاف آن ا ست كه دسته اوّل بازگشت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را از «خيبر» به «وادي القري» با غزوه «خيبر» يكي دانستهاند.
اما دسته دوم، غزوه «خيبر» و غزوه «واديالقري» را دو غزوه شمردهاند. لكن ابن اسحاق كه نامي از «وادي القري» بعد از «خيبر» نميبرد، نيز غزوههاي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را 27 غزوه ميگويد و «عمرة القضا» را از غزوات ميشمارد.»(1)
ابن اسحاق ميگويد: سريههاي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) سي و هشت سريه بوده است. مسعودي از قول عدهاي سي و پنج و طبري چهل و هشت سريه و بعضي شصت و شش سريه نقل كردهاند. طبرسي در اعلام الوري سي و شش سريه مينويسد.(2)تبليغ و ارشاد قبل از جنگ
مهمترين نكتهاي كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين كه، اصيلترين شيوه و روش پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در دعوت از مردم به اسلام از طريق استدلال و تقويت روح تفكر و تعمق در مردم بود. اين شيوه در تمام دوران مكه با قوت دنبال شد و تا آخر نيزادامه داشت. دعوت مكرر قرآن به تأمل و تدبّر و نيز توصيه به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) براي «دعوت به حكمت و موعظه» و «مجادله به احسن» نشان آن بود كه اين راه ادامه دارد. رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با همين شيوه توانست عده زيادي را به اسلام فراخواند. مردم مدينه از طريق آشنايي با همين دعوت و صرفاً با نشر آيات قرآن، اسلام را پذيرفتند آن گونه كه شهرت يافت «فتحت المدينة بالقرآن(3)»؛ مدينه با قرآن گشوده شد.
در زماني كه غزوات و سرايا اوج داشت، كار دعوت اسلامي همچنان ادامه داشت. خالد بن وليد براي دعوت مردم يمن به آن ناحيه رفت و زماني كه كاري از پيش نبرد، حضرت علي ( عليه السلام ) فرستاده شد،1 . تاريخ پيامبر اسلام، ابراهيم آيتي، ص 190، به نقل از سيرةالنبي، ج2، ص223.
2 . همان.
3 . فتوح البلدان، ص7، اشاره به آمدن مصعب بن عمير به مدينه پيش از هجرت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و دعوت مردم به دين اسلام به وسيله قرآن.
|
170 |
|
بر اين اساس بود كه مسلمانان، جز پس از دعوت به توحيد و نبوت، حق جهاد با مشركان را نداشتند.(2) اين اقدامي بود كه فرماندهان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) جز افراد نادري چون خالد ـ همان گونه كه اشاره شد ـ به آن پايبند بودند.
در نقلي آمده است كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پيش از جنگ با بني قريظه آنان را به پذيرش اسلام دعوت كرد.(3) همين برخورد در غزوه بني مصطلق كه با گروهي از قبيله خزاعه بود پيش آمد.
از بريد اسلمي نقل شده است(4) كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هر كه را بر فرماندهي سريهاي ميفرستاد، او را به تقواي الهي توصيه ميكرد و به رفتار شايسته با مسلمانان فرا ميخواند، آنگاه به او ميفرمود: به نام خدا و در راه خدا پيكار كن، با كافران به خدا بجنگ، جنگ كن، اما خدعه و نيرنگ نكن، مثله مكن و كودكان را مكش، وقتي با دشمن مشرك برخورد كردي او را به سه چيز دعوت كن هر كدام را پذيرفت، همان را از وي قبول كن. نخست به اسلام، اگر پذيرفت رهايشان كن. اما از ايشان بخواه كه از محل
1 . طبقات الكبري، ج2، ص 147
2 . مستدرك الوسائل، ج11، ص31. «وَ لَا تُقَاتِلُوا الْقَوْمَ حَتَّي تَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِأَنْ تَدْعُوهُمْ إِلَي شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ الْإِقْرَارِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»
3 . المصنف، عبدالرزاق، ج5، ص216.
4 . الانساب الاشراف، ج1، ص341.
|
171 |
|
حتي در اوج سختگيري مسلمانان بر مشركين، پس از اعلام برائت، در سال نهم، دستور صريح قرآن اين بود كه هر گاه يكي از مشركين به تو پناه آورد، پناهش ده تا كلام خدا را بشنود، سپس به مكان امنش برسان، زيرا اينان مردمي نادانند.
به هر روي، اساس دعوت بر پايه هدايت مردم به توحيد بوده و به همين دليل، و پيش از هر چيز هدف رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آشنا ساختن مردم با توحيد و نبوّت بوده است. قريش از شمار كساني بودند كه آن حضرت ساليان متمادي اسلام را بر ايشان عرضه كرده و آيات قرآني را بر آنان تلاوت كرده بود، اكنون اگر شمشير خشم مسلمانان بر سر آنان فرود ميآمد، قريب به 13 سال از دعوت فكري و هدايتي گذشته بود با اين حال چون اولاً هدف هدايت آنان بود و ثانياً مشركان عمري را در شرك سپري كرده و طبيعي بود كه تحول، تدريج و صبر را ميطلبد. آن حضرت هميشه سعي داشت تا راههاي مسالمتآميزي را ـ البته پس از قدري فشار بر مشركان ـ بيابد. اين اصل مدارا و برخورد مسالمتجويانه را به همان سرعت ميپذيرفت كه جنگ را، بر همين اساس بود كه صلح حديبيه را درست در موقعيت برتري بر مشركان پذيرفت اما عقيده رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بر اساس تكاليف شرعي و بر مبناي واقع بيني بود، آن حضرت در مواقع لزوم، با استحكام به جنگ با دشمن ميپرداخت.(1) البته دشمني كه هيچ زمينهاي براي هدايت او از طريق فكر و مدارا وجود نداشت، گروهي كه خداوند در ادامه دعوت مؤمنان به جهاد، درباره ايشان فرمود:
«بدترين جانوران نزد خدا اين كران و لالان هستند كه درنمييابند و اگر خيري در آنان مييافت، شنوايشان ميساخت و اگر آنان را شنوا ساخته بود، باز هم برميگشتند و رويگردان ميشدند.»(2)
1 . تاريخ سياسي اسلام، ص 447 ـ 451.
2 . سوره انفال، آيه 23.
|
172 |
|
مهمترين جنگهاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )
مهمترين جنگهاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مدت ده سال حضور در مدينه منوره عبارتند از:
رديف | نام جنگ | تاريخ | منطقه |
1 | بدر | رمضان دوم هجرت | بدر |
2 | بني قينقاع | شوال دوم هجرت | جنوب مدينه |
3 | احد | پانزدهم شوال سوم هجرت | دامنه احد |
4 | بني نضير | ربيع الاول چهارم هجرت | مدينه |
5 | بني مصطلق | شعبان پنجم هجرت | مريع |
6 | خندق | شوال پنجم هجرت | شمال مدينه |
7 | بني قريضه | ذي قعده پنجم هجرت | جنوب مدينه |
8 | حديبيه | ذي قعده ششم هجرت | حديبيه |
9 | خيبر | محرم هفتم هجرت | خيبر |
10 | موته | هشتم هجرت | موته |
11 | فتح مكه | رمضان هشتم هجرت | مكه |
12 | حنين | شوال هشتم هجرت | اوطاس (حنين) |
13 | طائف | شوال هشتم هجرت | طائف |
14 | تبوك | رجب نهم هجرت | تبوك |
|
173 |
|
قريش بعد از واقعه «بدر» سخت برآشفته بودند و سينههاشان از كينه و كيد مسلمانان پُر بود و پيوسته در انديشه تجهيز نيرو عليه مسلمانان بودند، به طوري كه تا پنج هزار نيرو فراهم آورده و با سه هزار شتر و دويست اسب به قصد جنگ با پيامبر به سوي مدينه رهسپار شدند و جمعي از زنان خود را نيز به همراه آورده تا بر كشتگان خود گريه نموده و دلها را به خروش آورند.(2)
برخي ا ز محققان معاصر نوشتهاند:ابوسفيان نميتوانست شكست جنگ بدر را به آساني تحمل كند، زيرا ارزش رياست او در ديده مردم مكّه بسيار كاسته شده بود و بازرگانان مكّه، راه رساندن كالاهاي تجارتي به سوريه يا جاهاي ديگر را از دست داده بودند. ابوسفيان ناچار به كوشش برخاست و با تلاش زياد قريش را با هم متحد كرد.(3)
كشته شدن كعب اشرف و مدتي پس از آن«ابو رافع يهودي» و عوامل ديگر موجب روشن شدن شعله نبرد احد گرديد.(4)تشكيل شوراي نظاميعباس عموي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه يك مسلمان واقعي بود، پيامبر را از نقشه جنگي قريش آگاه ساخت.ارتش قريش به سوي مدينه حركت كرد. پيامبر شب پنجشنبه، پنجم ماه شوال سال سوّم هجرت، نمايندگاني را به خارج مدينه گسيل داشت(5) تا او را از اخبار لشكر قريش آگاه سازند. نمايندگان گزارش دادند كه سپاه قريش نزديك مدينه است.
1 . احد به ضم اول و دوم، كوهي است مشهور در شمال مدينه كه جنگ مشهور در محل آن بوقوع پيوست.
2 . منتهي الآمال، ج 1، صفحه 124.
3 . تاريخ تحليلي اسلام، سيد جعفر شهيدي، مركز نشر دانشگاهي، ص 66.
4 . فروغ ابديّت، آيتاللّه جعفر سبحاني، ج دوّم، ص 30.
5 . نمايندگان، «اَنس» و «مونس»، فرزندان «فضاله» بودند.
|
174 |
|
عصر پنجشنبه، لشكر نيروهاي قريش در دامنه كوه احد مستقر شدند. پيامبر روز جمعه، شورا ي نظامي تشكيل داد و در مورد شكل دفاع از ياران خود، نظرخواهي كرد.(1)
سرانجام شوراي مزبور دو نظريه را پيشنهاد كردند:نظريه قلعهداري، يا نبرد در خارج مدينه (نبرد دفاعي يا تهاجمي):
«عبداللّه بن ابيّ» كه از منافقان مدينه بود نظريه «قلعهداري» را پيشنهاد كرد. منظور از قلعهداري اين بود كه مسلمانان از مدينه بيرون نروند و از برجها و ساختمانها استفاده كنند. زنان از بالاي بامها و برجها به روي دشمن سنگ بريزند و مردان در كوچهها، تن به تن نبرد كنند.
پيران و سالخوردگان مهاجرين و انصار، اين نظر را تأييد ميكردند ولي جوانان، خصوصاً آنهايي كه در نبرد بدر، شركت نكرده بودند و فكر نبرد داشتند با اين نظر سخت مخالف بودند، زيرا معتقد بودند كه اين طرز دفاع با عث جرأت دشمن ميشود و افتخارات مسلمانان در بدر براي هميشه از بين خواهد رفت.
جناب حمزه و برخي ديگر، از نظريه نبرد در خارج مدينه دفاع كردند و سرانجام پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، نظر «اكثريت» را قاطع دانست و خروج از شهر را بر قلعهداري و جنگ تن به تن ترجيح داد.(2)
پيامبر وارد خانه شد و زره پوشيد و شمشير حمايل كرد و سپري بر پشت انداخت و كماني بر شانه آويخت و نيزه به دست گرفت و از خانه بيرون آمد، ديدن اين منظره مسلمانان را سخت تكان داد. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از خواندن نماز جمعه با لشكري بالغ بر 1000 نفر مدينه را به قصد احد ترك كرد.(3)عبداللّه بن ابيّ به عنوان اعتراض با سيصد تن از منافقين و همفكران خود از صف ارتش اسلام جدا شد و گفت:محمّد از بچهها پيروي كرد و نظر ما را ناديده گرفت، اين آيه در وصف او نازل شد. «وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ...»(4).
با جدا شدن عبداللّه بن ابيّ و پيروان او، از سپاهيان پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، تنها هفتصد تن بدون اسب و شتر باقي ماندند.(5)1 . فروغ ابديت، ج 2، ص 33.
2 . همان، ج سوم، ص 37 ـ 34.
3 . همان، جدوم، ص 37.
4 . سوره آل عمران، آيه 167.
5 . تاريخ تحليلي اسلام، سيد جعفر شهيدي، سازمان سمت، ص 7 ـ 66.
|
175 |
|
محل استقرار دو سپاه
سپاه اسلام، صبح روز شنبه، هفتم شوال سال سوم هجرت، وارد منطقه احد شد. حركت آنان از كنار حرّه شرقي، از جنوب به شمال بوده است.
«ابن اسحاق» ميگويد: رسول خدا رفت تا به شعب رسيد.(1) در آنجا در ابتداي وادي ايستاد و احد را پشت سر گذاشت و قرارگاهش را همانجا مستقر كرد.(2) طبق اين نقل قرارگاه در مدخل شعب بوده است.
اين همان «عدوة الوادي» است كه درعبارت ابن اسحاق آمده است، طبعاً قرارگاه درمدخل شعب بوده و سپاه قدري جلوتر مستقر شده است، آنگونه كه پشت سپاه اسلام، كوه احد بود و سمت چپ آنها كوه «رمات» يا «عينين»، در اين وقت سپاه مشركين هم در جنوب كوه احد و غرب كوه «رمات» (با فاصله اي قابل قبول) از احد ومحل استقرار سپاه اسلام مستقر شدند.(3)
ولي «واقدي» ميگويد: رسول خدا احد را پشت سر، مدينه را روبرو و كوه «عينين» را در چپ قرار داد.(4)نظريه ديگري كه واقدي نقل كرده، آن است كه حضرت پايينتر آمدند، به طوري كه كوه رمات در پشت سر حضرت قرار گرفت، آنگاه پشت به خورشيد كرد، در حالي كه دشمن در برابر او بود. در اين حال، مشركان در دشت واقع در جنوب غرب احد موضع گرفته بودند، در حالي كه پشت آنان به مدينه و رويشان به سوي احد بود.«واقدي» مينويسد:
«واقبل المشركون، فاستدبروا المدينة في الوادي و استقبلوا احداً»(5)
«مشركان پشت به مدينه ميان وادي و روبروي احد بودند».بنابراين سپاه اسلام در پشت سر، احد را داشتند كه پناه بسيار مناسبي بود، سمت چپ آنان يعني
1 . دهانه موجود در ابتداي احد، كه تا عمق نزديك به يك كيلومتر ادامه دارد.
2 . سيره نبويه، ج3، ص 369، به نقل آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 360.
3 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 361 ـ 360.
4 . مغازي، ج 1، ص 220، به نقل آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 361. مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب منتهيالآمال، ج1، ص 124، همين نظر را انتخاب كرده است.
5 . المغازي، ج1، ص 220.