بخش 7

حرف ( ج ) جابر بنِ عبداللّه‏ اَنصاری جَبَلُ الرَّحمَه جُحفَه جدال در حج جِعرانَه جعفر بن محمد علیهماالسلام جغرافیای عربستان جغرافیای مدینه جَمَرات جنگ‏های پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) جنگ اُحد


151



57


جَبَلُ الرَّحمَه

«جبل الرحمه» در شمال شرقي عرفات، قرار دارد. اين كوه مستقل از كوه‏هايي است كه منطقه را در حصار خود گرفته‏اند.(1)

جبل‏الرحمه در نزد مردم به «جبل عرفات» معروف است. اين كوه نسبت به كوه‏هاي پيرامون خود كوچكتر است.

مرآة الحرمين مي‏نويسد: بلندي اين كوه 30 متر و طول آن حدود 300 متر مي‏باشد كه با پله‏هاي نامنظم و بزرگ به بالاي آن مي‏توان رسيد. در نيمه‏هاي پله‏ها و در سمت راست كسي كه به سمت بالا در حركت مي‏باشد، فضاي همواري به طول 15 متر و عرض 10 متر قرار دارد كه بدان «مسجد ابراهيم» مي‏گويند.(2)

روايت شده است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خطبه حجة‏الوداع را بر فراز اين كوه ايراد كرد.

احكام جبل الرحمه

در فقه شيعه، در زمان وقوف كه در روز نهم ذي‏حجه از ظهر شرعي تا مغرب شرعي است، صعود به كوه عرفه «كراهت» دارد.

امام خميني قدس‏سره در پاسخ به اين سئوال كه: «كراهت صعود به جبل الرحمه آيا قبل از نيت وقوف به عرفات است يا بعد از آن» مي‏فرمايد:

«در وقت وقوف؛ كراهت دارد كه از جبل بالا رود»(3)

اسحاق بن عمّار از امام كاظم ( عليه السلام ) سئوال مي‏كند: وقوف بر جبل الرحمه در نظر شما محبوب‏تر است يا سرزمين‏هاي پايين كوه؟ فرمودند: وقوف در دامنه كوه.(4)

1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 121.

2 . مرآت الحرمين، رفعت پاشا، ص 353 و نيز ص 88 ـ 87.

3 . مناسك محشي، مسأله 2 ـ 971، ص 388.

4 . وسائل الشيعه، ج 1، ص 11، حديث 5.


152


از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده است كه تمام سرزمين محل وقوف است. لكن بهترين مكان براي وقوف، پايين كوه مي‏باشد.(1)در هر صورت بنا بر مشهور بين فقها، بعد از ظهر روز عرفه بالا رفتن از اين كوه، مكروه است.

امام صادق ( عليه السلام ) در روايت ديگر فرمود: همه سرزمين عرفات، محل وقوف است لكن بهترين مكان براي وقوف، پايين كوه است. «عَرَفَاتٌ كُلُّهَا مَوْقِفٌ وَ أَفْضَلُ الْمَوْقِفِ سَفْحُ الْجَبَلِ» هم‏چنين در حديث ديگري فرمود: هر چه به جبل الرحمه نزديك‏تر باشد بهتر است. «عَرَفَاتٌ كُلُّهَا مَوْقِفٌ وَ ما قرب مِنْ الْجَبَلِ فَهُوَ اَفْضَل»(2)


صعود عرفاني

شايسته است در روز عرفه، حج گزار، دعايي را كه سالار شهيدان حسين بن علي ( عليه السلام ) در جانب چپ اين كوه، رو به كعبه ايستاد و خواند، بخواند.(3)

امام سجاد ( عليه السلام ) فرمود: «راز بالاي كوه رحمت رفتن اين است كه انسان بداند نسبت به هر زن و مرد مسلمان رئوف و مهربان بوده و متولي هر زن و مرد مسلمان است. گرچه خداي سبحان نسبت به همگان ولايت تكويني دارد و او وليّ همه است.(4) هُنالِكَ الْوِلايَة للّه‏ِ الْحَقّ.(5)
58


جُحفَه

معناي جُحفه

«جُحفه» در اوائل اسلام محل آبادي بوده كه بعدها در اثر سيل ويران شده و چون محلي را كه سيل ويران كند در زبان عربي «جُحفة»(6) گويند، از اين روي، محلّ مزبور را كه


1 . كافي، ج 4، ص 463.

2 . همان، ص 463

3 . مفاتيح الجنان، اعمال روز عرفه.

4 . صهباي حج، ص 418

5 . سوره كهف، آيه 44

6 . لسان العرب، ج 9، ص 31؛ مصباح‏المنير فيومي، 2 ـ 91.


153


مورد اجحاف سيل قرار گرفته است «جحفه» ناميدند،(1) زيرا به ساكنان خود اجحاف نموده است.

در نگاهي ديگر، جُحفه به لحاظ اتساع وادي،(2) به «مَهيَعه» موسوم بوده و «مَهيَع» به معناي راه وسيع است. چنان‏كه در صلوات مروي از حضرت امام سجاد ( عليه السلام ) كه در همه روزهاي ماه شعبان، هنگام زوال آفتاب و نيز در شب نيمه آن ماه، قرائت مي‏شود، چنين آمده است. «وَاجْعَلْهُ لي شَفيعاً مُشَفَّعاً وَ طَريقاً اِلَيكَ مَهْيَعاً»(3)

در حديثي كه از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده است از قول پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مي‏فرمايد:

«...وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَغْرِبِ الْجُحْفَةَ وَ هِيَ مَهْيَعَة»(4)

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) براي اهل مغرب، «جحفه» را كه نزد ما به عنوان «مهيعه» ثبت شده است به عنوان ميقات، تعيين كرد.

موقعيت ميقات جحفه

جحفه در فاصله 156 كيلومتري مكّه(5) نام محلّي است كه در شمال غربي مكّه و جنوب شرقي غديرخم قرار دارد.(6)

جحفه روستاي بزرگي است كه تپه‏هاي مرتفع و بلندي دارد و در مسير راه مدينه به مكّه واقع شده است. در نزديكي جحفه غدير خم با فاصله سه ميل (5760 متر) واقع شده كه چشمه‏اي در آن جاري است و به همين جهت درختان زيادي در آن‏جا وجود دارد.

رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در بازگشت از حجة‏الوداع، در جحفه، علي بن ابي‏طالب ( عليه السلام ) را به مقام وصايت خود معرفي كرد و فرمود:


«مَنْ كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَليٌّ مَولاه...»(7)



1 . سرزمين وحي، فهيم كرماني، ص 29.

2 . صهباي حجّ، ص 140.

3 . مفاتيح الجنان، اعمال مشتركه ماه شعبان.

4 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 221.

5 . امروز از راه اتوبان هجرت، حدود 220 كليومتر مي‏باشد. ميقات، شماره 6، ص 135.

6 . مصباح المنير فيومي، ص 91.

7 . فصلنامه ميقات حج، شماره 6، ص 146.


154


احكام جحفه

«بدان كه محلّ احرام بستن براي عمره تمتع كه آن را ميقات مي‏نامند، مختلف مي‏شود به اختلاف راه‏هايي كه حجاج از آن راه‏ها به طرف مكّه مي‏روند، آن پنج محّل است».(1)

«...پنجم جحفه است و آن ميقات كساني است كه از راه شام به مكه مي‏روند».(2)سئوالي از امام خميني قدس‏سره شده است، بدين گونه كه:

نظر به اين كه مسجد جحفه و مسجد تنعيم اخيراً تخريب و بازسازي شده و وسعت يافته است، آيا حجاج يا معتمرين بايد حتماً در حدود مسجد قبلي، محرم شوند و يا محرم شدن در تمام مسجد فعلي معتبر است؟


امام قدس‏سره مي‏فرمايد:


ميقات در جحفه، خصوص مسجد نيست و از هر جاي جحفه مي‏توانند محرم شوند... .


بنابراين در صورت توسعه مسجد، با صدق جحفه اشكال ندارد...(3)

جحفه دومين ميقات است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) براي اهل مصر و شامات و كساني كه از آن مسير به سوي مكه مي‏آيند، تعيين فرموده است.(4)در علّت نامگذاري جحفه گفته‏اند: در جاهليت «عبيد بن عوص بن آدم بن سام بن نوح ( عليه السلام ) » با فرزندان خويش در اين نقطه سكونت داشته‏اند، ولكن سيلي آنها را هلاك نمود، پس از آن آنجا را جحفه ناميدند، زيرا به ساكنان خود اجحاف نمود.

ميقات جُحفه در زمان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مورد عنايت صحابه بوده، همان‏گونه كه در سال ششم هجرت درجريان غزوه حديبيه، عده‏اي از ياران آن حضرت در «ذوالحليفه» احرام خود را به تأخير انداختند و در جحفه محرم شدند.(5)

در گذشته جُحفه فاقد هرگونه امكانات اعم از سرويس‏هاي بهداشتي و... بوده و صرفاً يك چهار ديواري كوچك، بدون سقف و چند حلقه چاه، براي استفاده زائران وجود داشت، لكن در دو دهه اخير تحولات رفاهي چشمگيري را در آن محل شاهد هستيم.

1 . مناسك محشي، مسأله 200، ص 113.

2 . همان، ص 115.

3 . مناسك محشي، مسأله 236، ص 131.

4 . امام صادق ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: «...فانّ رسول اللّه‏ ( عليه السلام ) وقّت لاهل المدينة ذا الحليفة، و لاهل المغرب، الجحفة...» وسائل الشيعه، ج8، ص 229.

5 . المغازي، واقدي، ج 2، ص 574


155



59


جدال در حج

از جمله محرمات احرام كه فقهاي عالي مقام به استناد آيات و روايات آن را از محرمات احرام بر شمرده‏اند، جدال است. در آيه شريفه قرآن آمده است: «فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ»(1) كساني كه (با بستن احرام و شروع مناسك حج)، حج را برخود واجب كرده‏اند، بايد بدانند كه در اثناي حج، آميزش جنسي با زنان و فسوق و جدال روا و جايز نيست.


معناي جدال

جدال، به معناي گفتگويي توأم با نزاع و به عبارتي پيكار لفظي همراه با لجاجت و خصومت است. صاحب مجمع البحرين مي‏گويد: «جدال عبارت است از مقابله دليل با دليل كه گاهي با لجاجت و خصومت همراه مي‏شود.»(2)

در لسان العرب آمده است: «جدال به معناي زياده‏روي در خصومت به كار مي‏رود.(3) صاحب كتاب مفردات مي‏نويسد: «جدال و گفتگو بر سبيل منازعه و برتري‏جويي بر يكديگر است.»

مرحوم علامه طباطبايي مي‏فرمايد: «وَالجِدالُ: اَلْمِراءُ فِي الْكَلامِ»، جدال به معناي ستيزگي كردن و لجبازي در گفتار و بحث است.(4)

بر اساس اين تعاريف جدال همراه با بحث و گفت و گو براي اثبات يا نفي مطلبي است كه هر طرف براي اثبات حرف خود و يا ابطال نظر طرف مقابل دليل اقامه مي‏كند، اما از روال طبيعي بحث و گفت و گو خارج مي‏شود و به لجاجت و خصومت مي‏انجامد.

در روايات ويژگي ديگري نيز براي جدال آمده است و آن اين است كه از نام خداوند در اين خصومت، به عنوان وسيله و ابزار بهره گرفته شود.


1 . سوره بقره، آيه 197.

2 . مجمع البحرين، ج 5، ص 336

3 . لسان العرب، ج11، ص103

4 . الميزان، ج 2، ص 79.


156


امام صادق ( عليه السلام ) مي‏فرمايد:


«وَالجدَالُ هُوَ قَولُ الرَّجُلِ لا وَ اللّه‏ِ وَ بَلي وَ اللّه‏ِ وَ سِبابُ الَّرجل اَلرَّجُلَ»(1) جدال آن است كه بگويد «لا واللّه‏» و «بلي واللّه‏» و يا سبّ ديگري را بگويد. از قيد «سباب» جدل همراه با خصومت فهميده مي‏شود و مراد از «لا و اللّه‏» و «بلي و اللّه‏» يعني اصرار بر اثبات حرف خود و ابطال حرف مقابل با استفاده از لفظ جلاله «اللّه‏»، البته جدال به شيوه نيكو مورد تأييد است.(2)

انواع جدال

جدال بر دو گونه است؛ جدال به حق و جدال باطل، كه اولي ممدوح و دومي مذموم است. قرآن مجيد در يك‏جا مي‏فرمايد: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»(3)؛ به آن‏ها به طريقي كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن.

در اين‏جا پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مأمور به جدال به حق شده و آن را در كنار حكمت و موعظه حسنه قرار داده است، و جدال باطل همان است كه در آيات ديگر قرآن آمده(4) و افراد لجوج و متعصب گرفتار آن مي‏شوند و روشن‏ترين دلايل حق را با ستيزه‏جويي انكار مي‏كنند.(5)

در كتاب شريف كافي روايتي در ارتباط با معناي آيه «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ» از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي‏كند:

«...وَالجدَالُ قَولُ الرَّجُلِ «لا وَ اللّه‏ِ وَ بَلي وَ اللّه‏ِ»(6)؛ جدال آن است كه بگويد «لا واللّه‏، بلي واللّه‏»


امام ( عليه السلام ) در پاسخ شخصي كه در ارتباط با شرائط صحت احرام پرسيد، فرمود: آن‏گاه كه محرم گشتي بر تو باد به تقواي الهي و ياد خداوند و سخن اندك، مگر در مسير خير و نيكويي، زيرا كمال حج و عمره آن است كه انسان زبان خود را مگر در كلام خير محفوظ و نگه دارد. خداوند مي‏فرمايد: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ»(7).

حالت احرام، يك حالت فوق‏العاده معنوي و روحاني است كه انسان را به سوي قرب خدا مي‏برد، به همين دليل بسياري از كارهاي مباح در احرام ممنوع است، و يكي از كارهاي حرام، كه به هنگام

1 . وسايل الشيعه، ج9، ص108

2 . پيش درآمدي بر فرهنگ نامه اسرار و معاريف حج، ص 138

3 . سوره نحل، آيه 125.

4 . يكي از آن آيات آيه سوّم سوره حج «وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ»، آيه ديگر، سوره حج آيه 8 مي‏فرمايد: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللّه‏ِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُديً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ».

5 . اخلاق در قرآن، آيت‏اللّه‏ مكارم شيرازي، ج 3، ص 278.

6 . كافي، ج چهارم، ص 337.

7 . بقره، آيه 197.


157


احرام حرمت مضاعفي دارد «جدال» است، گرچه معروف در ميان فقها اين است كه منظور از جدال گفتن «بلي واللّه‏» يا گفتن «لاواللّه‏» است (اولي را براي اثبات مطلبي و دوّمي را براي نفي مطلبي مي‏گويند).... ولي بعيد نيست كه واژه جدال هر نوع مجادله و ستيزه‏جويي را در برگيرد و به هر حال منع از جدال در حال احرام نشان مي‏دهد كه اين كار با اين عبادت بسيار مهم روحاني سازگار نيست و انسان را شديداً از خدا دور مي‏كند.

به كاربردن جمله خبريه در آيه بالا كه مي‏گويد: جدال در حج وجود ندارد، بيانگر تأكيد بيشتري در اين موضوع است، گويي مي‏فرمايد: اين عمل با روح حج ابداً سازگار نيست.(1)

مرحوم شيخ طوسي در اين زمينه مي‏فرمايد:

«وَ يَحْرُمُ اَيضَاً عَليهِ الفِسقُ، وَ هُوَ الكِذْبُ، وَالجِدالُ، وَ هُوَ قَولُ الرَّجلِ: لا وَاللّه‏ وَ بَلي وَاللّه‏ِ».(2)

مرحوم شيخ مفيد در كتاب خود ضمن برشمردن برخي از محرمات احرام مي‏نويسد: و محرم بايد از جدال بپرهيزد، كه عبارت است از قول شخص كه سوگند ياد مي‏كند «واللّه‏ ما كان كذا» (به خدا سوگند چنين چيزي نبود و يا آن كار انجام نگرفت) و «واللّه‏ ليكونن كذا» (سوگند به خدا آن واقعه انجام پذيرفت و يا آن چيز قطعاً وجود داشت).

نظريه فقهي

حضرت امام مي‏فرمايد: در هر لغت و زبان و صيغه و شكلي كه مرادف «لاواللّه‏» و «بلي واللّه‏» باشد و سوگند دهنده و يا سوگند خورنده در مقام اثبات و يا نفي چيزي باشد، از مصاديق «جدال» شمرده و از محرمات احرام دانسته مي‏شود. بنابراين ساير «اسماء اللّه‏» چون «رحمان»، «رحيم»، «خالق السماوات» را به لفظ جلاله، «واللّه‏» يا «باللّه‏» و يا «تاللّه‏» ملحق نموده(3) و آخر الامر اين چنين فتوا مي‏دهند: سوگند به غير «اللّه‏» از ديگر مقدسات، داخل در مفهوم جدال نيست. بنابراين از تروك و محرمات احرام به شمار نمي‏آيد، و در مسأله 27 باب «تروك الاحرام» به طور صريح فتوي مي‏دهند: در مقام ضرورت و براي اثبات حق، و يا ابطال باطلي، هرگونه سوگند ولو سوگندي كه از مصاديق «جدال» و با لفظ جلاله باشد، جايز است.

بنابراين در حج بايد از گفتگوهاي بي‏نتيجه، و بحث‏ها و كشمكش‏هاي بيهوده پاك باشد، زيرا محيطي است كه روح انسان بايد از آن نيرو بگيرد و يك‏باره از جهان ماده جدا شود و به عالم ماوراي ماده راه يابد.


1 . اخلاق در قرآن، آيت‏اللّه‏ مكارم شيرازي، ج سوّم، ص 276.

2 . النهايه و نكتها، ج 1، ص 476.

3 . يجوز في مقام الضرورة لاثبات حق او ابطال باطل القسم بالجلاله. تحرير الوسيله، ج 1، ص 424


158



60


جِعرانَه

«جعرانه» نام منطقه‏اي در شمال شرقي مكه معظمه، در مسير طائف و در ابتداي درّه «سَرِف» مي‏باشد و فاصله اين منطقه تا مكّه حدود 29 كيلومتر است.(1)

روايت شده است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از بازگشت از جنگ حُنين نزديك به پانزده روز در جعرانه توقف نمودند و غنايم جنگ با «هوازن»را ميان مردم تقسيم كردند.(2)در جعرانه مسجدي وجود دارد كه به «مسجد الرسول» معروف است، اين مسجد در سمت چپ وادي جعرانه، واقع است. مساحت فعلي مسجد 1600 متر مربع است.(3)عمره رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از جعرانه

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از بازگشت از جنگ حنين در سال هشتم هجري در روز 18 ذي‏قعده همين سال، در جعرانه قصد عمره فرمودند و پس از احرام به سوي مكّه رفتند.(4) آن حضرت پس از انجام اعمال «عمره» در اواخر ماه ذي‏قعده يا اوايل ماه ذي‏حجه، وارد مدينه گرديدند.


احكام جعرانه

يكي از ميقات‏هاي عمره مفرده، منطقه جعرانه است، ميقات عمره مفرده «اَدني الحّل» است و


1 . جعرانه و هي موضع قريب من المكة و هي في الحل و ميقات للاحرام و هي به تسكين العين و التخفيف و قد تكسر العين و تشتدّ الراء، لسان العرب، ج چهارم، ص 141. جعرانه به كسر جيم و عين و تشديد راء، اين كلمه با كسر جيم و سكون عين و تخفيف راء نيز آمده است. فرهنگ اعلام جغرافياي تاريخي در حديث و سيره نبوي، ص111.

2 . دائرة المعارف تشيع، ج 5، ص 374.

3 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 7 ـ 146. در نيمه ذي‏القعدة الحرام سال هشتم هجرت، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از تقسيم غنائم حنين در نقطه جعرانه فارغ شد. فروغ ابديت، ج 2، ص 371. در كتاب تاريخ القويم آمده است: الجعرانة موضع الذي احرم منه النبي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) لما رجع من الطائف، بعد فتح مكة، و هو موضع مشهور، علي بريد من مكة، فيما ذكره الفاكهي. تاريخ القويم، ج 3، ص 161.

4 . سيره ابن هشام، ج 4، ص 4 ـ 143، به نقل از فروغ ابديت، ج 2، ص 370.


159


جايز است از يكي از مواقيت پنج گانه نيز محرم شود.(1)صورت عمره مفرده آن است كه خارج شود به «ادني الحلّ» و افضل آن است كه

از «جعرانه» يا «حديبيّه» يا «تنعيم» كه از همه نزديك تر به مكه است محرم شود.(2)


61


جعفر بن محمد ( عليه السلام )

امام جعفر صادق ( عليه السلام )

نام: جعفر ( عليه السلام ) ، كنيه: ابوعبداللّه‏، لقب: صادق

نام پدر: محمد، نام مادر: ام فروه، دختر قاسم بن محمدبن ابي بكر

مكان ولادت: مدينه طيبه، روز ولادت: 17 ربيع الاول سال 83 هجري

نقش انگشتر: اللّه‏ خالق كل شي‏ء

مدت امامت: 34 سال

اولاد: 10 فرزند، سن: 65 سال

محل شهادت: مدينه طيبه، روز شهادت: دوشنبه 25 شوال سال 148 هجري، سبب شهادت: انگور زهرآلودي كه منصور دوانيقي به وي خورانيد

مرقد مطهر: قبرستان بقيع.(3)

«ابن بابويه» و «قطب الدين راوندي» روايت كرده‏اند كه از امام سجاد ( عليه السلام ) پرسيدند كه امام بعد از تو كيست؟

فرمود: محمّد باقر ( عليه السلام ) كه علم را مي‏شكافد، شكافتني.

پرسيدند كه بعد از او كيست؟

فرمود: جعفر كه نام او نزد اهل آسمان‏ها، «صادق» است.


1 . دائرة المعارف تشيع، ج 5، ص 374.

2 . مناسك محشي، ص100، مسأله 175

3 . چهارده معصوم، جواد محدثي، ص 92.


160


گفتند: چرا او را «صادق» مي‏نامند، و حال آن‏كه همه شماها صادق و راستگو هستيد؟

فرمود: خبر داد مرا پدرم از پدرش از رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه آن حضرت فرمود: چون متولد شود فرزند من جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين عليهم‏السلام ، او را صادق ناميد، زيرا كه پنجم از فرزندان او جعفر نام خواهد داشت و به دروغ، دعوي امامت خواهد كرد، در حالي كه او نزد خدا «كذّاب» است، كه بر خدا افترا مي‏بندد.(1)

امام صادق ( عليه السلام ) در سال 114 هجري، رهبري امت اسلامي را به دست گرفت. او در مجموع دوران امامت خود با خلفايي(2) چند از بني‏اميه و بني عباس مانند هشام، وليد، سفاح و منصور دوانيقي معاصر بود.

شخصيت و عظمت علمي، فرهنگي امام صادق ( عليه السلام )

در عظمت علمي و شخصيت فرهنگي امام صادق ( عليه السلام ) همين بس كه او در مدت دوران امامت خود، توانست چهار هزار عالم برجسته و كارآمد تربيت كند كه هر كدام شخصيتي بزرگ و عالمي بي‏نظير بودند.

شخصيت‏هايي را كه آن حضرت تربيت نموده و به جهان تحويل داده، در علوم گوناگون تبحّر داشتند، به گونه‏اي كه هر كدام در عصر خود چراغي فروزان به شمار مي‏رفتند. علما و دانشمندان علم رجال، اسامي شاگردان امام صادق ( عليه السلام ) و صورت تأليفات آنان را در كتاب‏هاي خود آورده‏اند.

تنها شيخ طوسي در رجال خود متجاوز از سه هزار نفر را نام مي‏برد كه در محضر آن حضرت كسب فيض كرده‏اند.

«حسن بن علي وشاء»، كه از استادان حديث مي‏باشد مي‏گويد: من در مسجد كوفه نهصد استاد حديث مشاهده كردم كه هر كدام از جعفربن محمّد حديث نقل مي‏كردند.

خدمات علمي امام صادق ( عليه السلام ) در تفسير و حديث و فقه خلاصه نمي شود، بلكه او توانست شخصيت هاي بزرگي را در كلام و فلسفه و علم و مناظره پرورش دهد كه نمونه بارز آن «هشام بن حكم» است كه از او بيست و پنج كتاب به جاي مانده است.


1 . منتهي الآمال، ج دوّم، ص 4 ـ 233، انتشارات هجرت.

2 . از خلفاي بني اميه، افرادي مانند «هشام بن عبدالملك بن مروان»، «وليد بن يزيد بن عبدالملك»، «يزيد بن وليد بن عبدالملك»، «ابراهيم بن وليد بن عبدالملك»، مروان معروف به مروان حمار و از خلفاي بني‏عباس «عبداللّه‏ بن فهد» معروف به سفاح و ابوجعفر، معروف به منصوردوانيقي، هم عصر آن حضرت بودند.


161


امام صادق ( عليه السلام ) در علوم طبيعي بحث‏هايي نمود و رازهاي نهفته اي را بازكرد كه براي دانشمندان امروز مايه اعجاب است و گواه روشن آن «توحيد مفضل» است كه امام آن را در چهارده روز املا كرد و «مفضل بن عمر كوفي» نوشت. در اين كتاب امام از رهگذر بيان قوانين طبيعي حاكم بر جهان، منطق خداپرستان را ثابت مي‏كند.(1)

درباره عظمت و شخصيت امام صادق ( عليه السلام ) كافي است بدانيم كه دشمن او، «منصور دوانيقي» وقتي از شهادتش آگاه شد، بي اختيار براي او گريه كرد و اشك ريخت.

«مالك بن انس» كه يكي از ائمه مذاهب چهارگانه اهل تسنن است، مي‏گويد: من كراراً به حضور امام صادق ( عليه السلام ) مي‏رسيدم، او را پيوسته در يكي از سه حال مي‏ديدم يا نماز مي‏گزارد يا روزه‏دار بود يا قرآن مي‏خواند و هرگز چشمي مانند او را نديده و گوشي نظير آن را نشنيده و هرگز بر قلب انساني برتر از جعفربن محمد از نظر دانش و عبادت و پرهيزكاري خطور نكرده است.

امام صادق ( عليه السلام ) حدود 50 سال از زندگي خود را در عهد امويان گذراند و مورد ستم آنها بود، همان‏ها بودند كه «زيدبن علي‏بن الحسين»(2) عموي آن حضرت را در كوفه به سال 122 هجري برهنه و وارونه به دار آويختند.

امام حدود 50 سال با بني‏اميه به سر برد، باقيمانده عمر خود را با فرزندان عباس سپري نمود و اگر در مقطع نخست شاهد ستم‏ها و محدوديت‏ها بود، مقطع ديگر نيز دست كم از اولي نداشت، بلكه ستم در بخش دوّم افزايش يافت.

شرايط سياسي و اجتماعي در اين فترت كه طرفداران اموي با گروه مخالف در زد و خورد بودند، به امام اجازه داد كه وظيفه خود را از طريق نشر علوم و آثار اسلامي و تربيت شاگردان، تجسم بخشد و دانشگاه بزرگي را كه پدر گرامي او پي‏ريزي كرده بود شكل دهد.

از اين كه در اين مدت سي و چهار سال، هفت خليفه اموي و عباسي زمام امور را به دست گرفتند، پژوهشگران خارجي آن را حاكي از تسلط يك نوع تشنج و اضطراب بر جامعه اسلامي مي‏دانند، تشنجي كه موجب شد حكومت اموي، در سال 132 هجري منقرض شود و زمام امور به دست فرزندان عباسي بيفتد كه آنان نيز در ظلم و ستم كم‏تر از فرزندان بني‏اميه نبودند و در مواردي شديدتر و بدتر از آنان عمل مي‏كردند.(3)



1 . زندگاني پيشوايان اسلام، آيت اللّه‏ جعفر سبحاني، ص 70.

2 . «زيد بن علي بن الحسين» بعد از حضرت امام باقر ( عليه السلام ) از ديگر برادران خود بهتر و از همگي «افضل» بود.

3 . زندگي پيشوايان، آيت‏الله جعفر سبحاني، ص71.


162



62


جغرافياي عربستان

كشور عربستان سعودي يكي از كشورهاي قاره آسيا در منطقه استراتژيك خاورميانه با مشخصات ذيل است(1):

1 ـ مساحت 690/240/2 كيلومتر و به عنوان بزرگ‏ترين كشور شبه جزيره عرب(2) شناخته شده است.

2 ـ پايتخت: رياض، پايتخت اقتصادي: جدّه.

3 ـ مهم‏ترين شهرها: مكه معظمه، مدينه منوّره، طائف، دمام، ينبع، جبيل.

4 ـ خط الرأس جغرافيايي بين خط 16 الي 32 درجه در شمال خط استوا واقع است.

5 ـ ارتفاع از سطح دريا: 750 الي 1500 متر مي‏باشد.

6 ـ آب و هوا: آب و هواي اين كشور در تابستان بسيار گرم و در زمستان معتدل است، بارندگي مقدار كم صورت مي‏گيرد، بجز در مناطق شرقي كه ميزان بارندگي به 400 ميلي‏متر در سال مي‏رسد.

7 ـ جمعيت: 000/800/20 نفر) طبق سرشماري اداره آمار وزارت برنامه‏ريزي، سال 1421ه .ق.

8 ـ نژاد: سامي، زبان رسمي: عربي، زبان دوّم انگليسي.

9 ـ دين رسمي: اسلام (مذهب حنبلي) «وهابي» و وجود اقليت شيعه در مناطق شرقي كشور.

عربستان سعودي از شمال با عراق، اردن و از شرق با كويت، خليج فارس، امارات، قطر، عمان، بحرين و از جنوب با يمن، و از غرب با درياي سرخ هم‏مرز مي‏باشد.

طول مرزهاي عربستان 4532 كيلومتر مي‏باشد. (با عراق 808 كيلومتر، با اردن 742 كيلومتر، با كويت 222، با عمان 676، با قطر 40 با امارات 586، با يمن 458/1 كيلومتر مرز مشترك دارد.) اين


1 . شناخت عربستان ص 17.

2 . اين شبه جزيره از هفت كشور عربستان سعودي، جمهوري يمن، عمان، امارات متحده عربي، قطر، بحرين و كويت تشكيل شده است. همان، ص 18


163


كشور بين خط العرض جغرافيايي ْ16 الي ْ32 درجه شمال خط استوا واقع شده است. و از سطح دريا 750 تا 1500 متر ارتفاع دارد.

عربستان در شمار خشك‏ترين و گرم‏ترين مناطق دنياست و با آن كه از پنج سو به دريا محدود مي‏شود (به ترتيب از شرق: خليج فارس، درياي عمان، درياي عرب، درياي سرخ و درياي متوسط) اما از آب، اين موهبت الهي كه مايه حيات هر جانداري است، جز در ناحيه جنوبي بهره چنداني ندارد. در عربستان حتي يك رودخانه وجود ندارد كه پيوسته به دريا بريزد. به جاي آن وادي‏هايي وجود دارد كه سيلاب‏ها در آن جمع مي‏شوند و كاروان‏هاي تجارت و حج، مسير خود را به وسيله آنها تشخيص مي‏داده‏اند.(1) عربستان از نظر جغرافيايي به سه ناحيه تقسيم شده است:

1 ـ تهامه: اين سرزمين در سواحل درياي سرخ قرار دارد و تا سرزمين نجران امتداد يافته است. در اين منطقه شدت گرما و آفتاب سوزان، زندگي را مشكل كرده و علت نام‏گذاري تهامه نيز به اين دليل است.

2 ـ نجد: اين سرزمين قسمت اعظم شبه جزيره عربستان را فرا گرفته است. از جنوب به «ربع‏الخالي»، از غرب به حجاز، از مشرق به سرزمين احساء و از شمال به عراق و اردن محدود است. اين سرزمين داراي ارتفاعي بين 750 تا 1500 متر از سطح دريا است و به همين جهت آن را نجد مي‏گويند، چون نجد در لغت به معناي سرزمين مرتفع است.

3 ـ حجاز: اين سرزمين در شمال غربي عربستان سعودي واقع شده وبيش‏ترين قسمت آن را مناطق كوهستاني تشكيل مي‏دهد. از شمال به «خليج عقبه» و از غرب به درياي سرخ و از مشرق به نجد و از جنوب به عسير محدود مي‏شود.

حجاز از نظر تاريخ اسلام مهم‏ترين بخش عربستان و مشتمل بر دو ناحيه به كلي متمايز است. چون لفظ حجاز به معناي حاجز و مانع است.

يكي از اراضي پست ساحلي تهامه و ديگري كرانه كوهستاني تهامه، شامل شهرها و بنادر معروفي چون مكه، جدّه و ينبع است.

در قسمت كوهستاني، نواحي نسبتاً حاصل‏خيزي مانند مدينه و طائف وجود دارد.

از مواضع معروف ديگر حجاز؛ خيبر، بدر و حُجر را مي‏توان نام برد. قبايل قديم عرب از قبيل ثمود، اوس، خزرج و قريش به اين ناحيه وابستگي دارند.(2)



1 . آشنايي با حرمين شريفين، محمد نقدي، مؤسسه انتشارات هجرت، 1383

2 . شناخت عربستان، ص 21


164



63


جغرافياي مدينه

مدينه منوّره(1) در اقليم حجاز واقع شده است كه در منطقه غربي عربستان سعودي امروزي، تقريباً در 150 كيلومتري درياي سرخ و در ارتقاع 600 متر از سطح دريا قرار گرفته و از مكه مكرمه 420 كيلومتر فاصله دارد و از رياض، پايتخت عربستان، 990 كيلومتر و از «ينبع» در ساحل دريا 240 كيلومتر. از حيث مكان، مدينه واحه‏اي است پر نعمت و آبادان. كوه‏هاي بزرگ و كوچك، گاه در سلسله‏هاي همانند و پيوسته و گاه جدا از يكديگر آن را در ميان گرفته‏اند. كسي كه به مدينه مي‏آيد، از مسافت 150 كيلومتري از همه راه‏هاي برّي آن را از راه دور مي‏تواند ببيند و به سبب مساعد بودن خاك و وجود آب، مزارعي در اطراف آن گسترده است. مدينه، ميان دو لايه زمين سنگلاخ آتش فشاني از دوجانب شرق و غرب محصوراست. اين دو، حدود حرم مدينه اند، از مشرق و مغرب آن،


1 . مدينه منوره در شمال شرقي جدّه و شمال مكّه واقع و در عرض 5/23 از خط استوا و طول 70 درجه از جزاير خالدات، و 720 متر از سطح دريا ارتفاع دارد. شهر مدينه در ميان يك جلگه كوهستاني است، امتداد آن جلگه از شمال به جنوب تقريباً «30» و وسعت آن حدود «20 كيلومتر» مي‏باشد. مدينه در قسمت شمال اين جلگه واقع، و بندر آن «ينبوع» است. اين جلگه كه شهر مدينه را در ميان گرفته، از سه جهت (شمال، شرق و جنوب) به دشت‏هاي لم‏يزرع و كوه‏هاي سياه متصل است، و از طرف مغرب به دريا محدود مي‏باشد و سه دشت، از مواد آتشفشاني در شرق و غرب و جنوب مدينه را فراگرفته كه در گذشته از نظر اياب و ذهاب به وسيله شتر بسيار مشكل بوده است.

كوه‏هاي اطراف مدينه، از نظر بزرگي و كوچكي مختلف‏اند و با هم اتصال نداشته و كاملاً از يكديگر منقطع است. كوه‏هاي بزرگ و معروف مدينه: در سمت جنوب غربي كوه «عائر عيراخ‏ل» است، كه سرخ رنگ و تيره، و ممتد است و آن را «جماءُ الكبري» نيز مي‏نامند. و ديگر كوه احد است كه در جهت شمال شرقي شهر قرار دارد. در سمت مغرب و شمال غربي، يك رشته كوه به نام، «سلع» است، كه يك گوشه‏اش به شهر اتصال دارد و راه شام، ما بين كوه سلع و اُحد مي‏باشد. در طرف جنوب يك رشته كوه كوتاهتري است. كه «جماءُ الصغري» ناميده مي‏شود و به مسجد شجره اتصال دارد. قبرستان «شهداء حرّه» نزديك به همين كوه، يعني در جهت جنوب غربي شهر واقع و در دامن «جماءُ الصغري» است.

باغات و نخلستان‏هاي مدينه، در طرف جنوب آن واقع است و بيش از «10 كيلومتر» امتداد دارد. در ميان اين باغات چند كوه كوچك، سرخ رنگ (كلّه‏قندي) واقع شده كه به آنها «جماء» گويند و منظره لطيفي به وجود آورده‏اند. راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 29 و 30.


165


همان گونه كه رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حدود آن را معين كرده است.

يكي ديگر از ويژگي‏هاي مدينه اين است كه ميان دو كوه، از شمال و جنوب محصور است، حد شمالي و جنوبي اين دو كوه، حد شمالي و جنوبي مدينه‏اند، از شمال كوه ثَور است و در جنوب كوه «عَير»، اين حدي است كه رسول خدا معين كرده است. كوه ثور همانند گاوي است خفته، در شمال احد و كوه «عير» در نزديكي «ذوالحليفه» است. هواي مدينه منوره در تابستان گرم و خشك و در زمستان سرد است. از ديگر خصوصيات مدينه حاصل خيز بودن زمين و فراواني آب و اشتهار وسيع آن در امر كشاورزي است.(1)


64


جَمَرات

سنگ باران نمادين شيطان «رمي جمرات» در سرزمين منا، يكي از اعمال واجب به شمار مي‏رود. اين عمل در روز دهم ذي الحجه (عيد قربان) در مورد جمره عقبه، «محل سنگ باران سوم» با هفت سنگ انجام مي‏شود و در روز يازدهم و دوازدهم ذي الحجه «در مورد جمره اولي و وسطي و عقبه» و براي هر كدام هفت سنگ انجام مي‏شود.


معناي جمره

«جمره»(2) در لغت ب معناي آتش برافروخته و گداخته و هم‏چنين به معناي ريگ مي‏باشد و جمع آن «جمار» است. عرب سنگريزه‏ها را «جمار» مي‏نامد و محل جمع شدن ريگ‏ها در منا را «جمرات»(3) مي‏گويند و به هر پشته‏اي از ريگ نيز «جمره» مي‏گويند و از اين جهت محل سنگريزه‏ها


1 . مسجد شريف نبوي، ناجي محمد حسن عبدالقادر الانصاري، ترجمه عبدالحميد آيتي، نشر مشعر، ص 17، سال 81.

2 . فصلنامه ميقات حج، شماره نهم، ص 22. به نقل از مجمع البحرين لغت جمره.

3 . از مصباح المنير فيومي نيز بر مي‏آيد كه نام «جمره» از نظر لغوي به اين مناسبت است كه محل اصابت سنگريزه‏هاست، «كل شي‏ء جمعته فقد جمرته و منه «الجمره» و هي مجتمع الحصي بمني فكل كومة من الحصي جمره و الجمع جمرات». فصلنامه ميقات حج، شماره 9، ص 22


166


را در «منا» جمره گفته‏اند كه با ريگ‏ها زده مي‏شود و يا از اين جهت كه محل جمع شدن ريگ‏هايي است كه به آن زده مي‏شود.

«جمرات» نام سه محل در منا است كه اگر از سمت مكّه، رو به منا حركت كنيم از دامنه كوهي كه حد فاصل ميان مكه و منا است شروع مي‏شود و به طرف عمق منا پيش مي‏رود. تا قبل از حج سال 1383 هر يك از جمرات به صورت ستون چهارگوش كه از سنگ‏هاي بر روي هم چيده شده با ملاطي از سيمان ساخته شده و چهار طرفش باز بود، جز جمره عقبه كه در گذشته فقط يك طرف آن باز و آزاد بوده، زيرا به كوه متصل مي‏شد و در سال‏هاي اخير كه كوه برداشته شده است، در جانب كوه، ديواري سيماني، آن سمت را پوشانيده است، ولي در موسم حج 1372 ه . ش مشاهده شد كه ديوار آن را برداشته‏اند و آن نيز شكلي چون دو ستون ديگر پيدا كرده است.درحج سال 1383 تغييرات اساسي درجمرات ايجاد شد، وطول هريك از جمرات به ميزان قابل توجهي افزايش ووسعت پيدا كرد، به گونه اي كه امكان حضور هم زمان تعداد زيادي از حجاج در رمي جمرات فراهم گرديده، و خطرات ناشي از حضور انبوه زائران را در اين مكان كاهش داده است، ضمن آنكه دولت سعودي تصميم دارد طبقات جمرات را به پنج طبقه افزايش دهد.

هر يك از جمرات نامي دارد: به ترتيب از سمت منا رو به مكه، به اولي «جمره اولي»، و به دوّمي «جمره وسطي» و به آخري، «جمره عقبه» مي‏گويند. شايد علّت اين نام‏ها اين باشد كه چون حاجي از مشعر به طرف منا حركت مي‏كند و از دل منا به جانب جمرات روي مي‏آورد در نخستين جمره‏اي كه به آن مي‏رسد «جمره اولي» است و سپس جمره وسطي و جمره عقبه.

معناي رمي

رمي به معناي انداختن چيزي و پرتاب كردن سنگ و انداختن تير آمده است.(1)


حكمت رمي جمرات

از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده است:


«اِنَّ عِلَّةَ رَميِ الجَمَراتِ اَنَّ ابراهيمَ ( عليه السلام ) تَراءي لَه ابليسُ عندَها فَاَمرَهُ جِبرئيل بِرَميِهِ بِسَبعِ حَصَيات وَ اَن يُكَبِّرَ مَعَ كُلِّ حصاةٍ فَفَعَلَ وَ جَرَت بِذلك السُنَّه.»(2)



1 . فرهنگ نامه اسرار و معارف حج، ص 217

2 . الحج و العمرة في الكتاب و السنه، ص 230، كنز الفوائد، ص224.


167


علت رمي جمرات آن است كه نزديك آن محل، شيطان بر حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) نمايان شد، جبرئيل به آن حضرت دستور داد كه با آن هفت سنگريزه شيطان را بزند و با هر سنگ تكبير بگويد، او هم‏چنان كرد وسنت بر اين جاري شد.(1)شايان ذكر است كه دو روايت ديگر به همين گونه نقل شده است، يكي از امام علي ( عليه السلام ) درباره حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) كه آن حضرت در سه مرحله شيطان را تحت تعقيب قرار داد و ديگري از «ابن عباس» در مورد پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) . در هر صورت حكمت رمي، چيزي جز ادامه راه پيامبران توحيد نيست.(2)

احكام جمرات

واجبات منا كه در روز عيد قربان انجام مي‏گيرد سه چيز است:

1 ـ رمي جمره عقبه 2 ـ ذبح 3 ـ حلق .

رمي جمرات كه مهم‏ترين آن رمي جمره عقبه است، يعني ريگ انداختن به جمره‏اي كه نام محلي است در منا.(3)


احكام رمي جمره:

    الف ـ وقت انداختن ريگ از طلوع آفتاب روز عيد است تا غروب آن.(4)

    ب ـ با قصد خالص، بدون ريا و نمايش دادن عمل به غير باشد.

    ج ـ تعداد ريگ‏ها هفت عدد باشد

    د ـ ريگ‏ها از محدوده حرم باشد

    ه ـ ريگ‏ها را يكي پس از ديگري پرتاب كند


1 . مطالبي كه در مورد سابقه تاريخي رمي جمرات گزارش شده است، متفاوت است: در برخي روايات، سابقه اين عمل تا زمان حضرت آدم كشانده شده و برخي ديگر سابقه تاريخي آن را تا ابراهيم ( عليه السلام ) مي‏رسانند. در مورد حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) نيز سخن به اختلاف است، پاره‏اي روايات آن را از تعاليم جبرئيل به ابراهيم هنگام آموزش مناسك حج مي‏داند و پاره‏اي ديگر ظهور شيطان به ابراهيم و سنگ انداختن ابراهيم به او را آغاز پيدايش اين عمل معرفي مي‏كنند و دسته ديگر آن را يادآور سنگ‏هايي مي‏دانند كه ابراهيم ( عليه السلام ) به قوچ قرباني زد. فصلنامه ميقات حج، شماره 9، ص 17

2 . همان، ص 230 و 231.

3 . مناسك محشي، مسأله 996، ص 409.

4 . همان، مسأله 1000، ص410


168


مستحبّات رمي(1)

هنگامي كه ريگ‏ها را در دست گرفته و آماده رمي است اين دعا را بخواند. «اَللّهُمَّ هذِهِ حَصَياتِي فَاحْصِهنَّ لي وَ ارفَعهُنَّ في عَمَلي»(2) و نيز هر سنگي كه مي‏اندازد «تكبير» بگويد. هم‏چنين هر سنگي را كه مي‏اندازد اين دعا را بخواند:

«اَللّه‏ُ اَكبرُ، اَللّهُمَّ أدْحَر عَنّي الشَّيطانَ، اَللّهُمَّ تَصديقاً بِكِتابِكَ وَ عَلي سُنَّةِ نَبِيِّكَ، اَللّهُمَّ اجْعَلهُ لي، حَجّاً مَبروراً و عَمَلاً مَقبولاً وَ سَعياً مَشكوراً وَ ذَنباً مَغفوراً»(3)


پس از برگشتن به جاي خود در منا، اين دعا را بخواند:


«اَللّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ وَ عَلَيكَ تَوَكَّلْتُ فَنِعْمَ الرَّبُّ وَ نِعْمَ المَولي وَ نِعمَ النَّصيرُ»


خلاصه: پس از آنكه حاجي تمام اعمال روز عيد قربان را انجام داد دو وظيفه مهم ديگر دارد:

1 ـ بيتوته در منا

2 ـ رمي جمرات سه‏گانه كه روز يازدهم و دوازدهم به ترتيب بايد جمرات سه‏گانه را رمي كند.


65


جنگ‏هاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )

شهر مدينه پس از هجرت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و روي آوردن مردم به اسلام تبديل به پايگاهي مهم براي مسلمانان گرديد و روز به روز به جمعيت آنان افزوده مي‏شد. سران كفر كه تحمل چنين شرايطي را نداشتند و اين وضعيت براي آنان دشوار بود، با خشم و عصبانيت جنگ‏هاي متعددي را عليه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) طراحي نمودند، تا آنجا كه گفته‏اند: به طور متوسط طي ده سالي كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مدينه ساكن بودند، هر دو ماه يك اعزام نظامي صورت گرفته است.


1 . مناسك محشي، مسأله 1019، ص 415.

2 . همان.

3 . همان، مسأله 1019، ص 415، الحج و العمرة في الكتاب و السنه، ص 232 و 233.


169


تعداد غزوات و سريه‏هاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )

مسعودي مي‏نويسد: غزوه‏هايي كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شخصاً همراه سپاه اسلام حضور داشت، 26 غزوه است و برخي آن را 27 غزوه نوشته‏اند. جهت اختلاف آن ا ست كه دسته اوّل بازگشت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را از «خيبر» به «وادي القري» با غزوه «خيبر» يكي دانسته‏اند.

اما دسته دوم، غزوه «خيبر» و غزوه «وادي‏القري» را دو غزوه شمرده‏اند. لكن ابن اسحاق كه نامي از «وادي القري» بعد از «خيبر» نمي‏برد، نيز غزوه‏هاي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را 27 غزوه مي‏گويد و «عمرة القضا» را از غزوات مي‏شمارد.»(1)

ابن اسحاق مي‏گويد: سريه‏هاي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) سي و هشت سريه بوده است. مسعودي از قول عده‏اي سي و پنج و طبري چهل و هشت سريه و بعضي شصت و شش سريه نقل كرده‏اند. طبرسي در اعلام الوري سي و شش سريه مي‏نويسد.(2)

تبليغ و ارشاد قبل از جنگ

مهم‏ترين نكته‏اي كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين كه، اصيل‏ترين شيوه و روش پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در دعوت از مردم به اسلام از طريق استدلال و تقويت روح تفكر و تعمق در مردم بود. اين شيوه در تمام دوران مكه با قوت دنبال شد و تا آخر نيزادامه داشت. دعوت مكرر قرآن به تأمل و تدبّر و نيز توصيه به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) براي «دعوت به حكمت و موعظه» و «مجادله به احسن» نشان آن بود كه اين راه ادامه دارد. رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با همين شيوه توانست عده زيادي را به اسلام فراخواند. مردم مدينه از طريق آشنايي با همين دعوت و صرفاً با نشر آيات قرآن، اسلام را پذيرفتند آن گونه كه شهرت يافت «فتحت المدينة بالقرآن(3)»؛ مدينه با قرآن گشوده شد.

در زماني كه غزوات و سرايا اوج داشت، كار دعوت اسلامي همچنان ادامه داشت. خالد بن وليد براي دعوت مردم يمن به آن ناحيه رفت و زماني كه كاري از پيش نبرد، حضرت علي ( عليه السلام ) فرستاده شد،

1 . تاريخ پيامبر اسلام، ابراهيم آيتي، ص 190، به نقل از سيرة‏النبي، ج2، ص223.

2 . همان.

3 . فتوح البلدان، ص7، اشاره به آمدن مصعب بن عمير به مدينه پيش از هجرت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و دعوت مردم به دين اسلام به وسيله قرآن.


170


با دعوت او بود كه شمار فراواني از مردم يمن اسلام آوردند. به گزارش ابن سعد، در جريان فتح مكه، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خالد بن وليد را براي دعوت بني جذيمه به اسلام و به جنگ به آنان (داعياً اِليَ الاسلامِ وَ لَم يَبْعَثْهُ مُقاتِلاً) به سوي آنها فرستاد، اما خالد به جنگ با آنان پرداخت و عده‏اي از اسيران را كشت. رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از اقدام زشت خالد تبري جست و حضرت علي ( عليه السلام ) را فرستاد تا ديه كشته‏ها را بپردازد و آنچه را بني جذيمه از دست داده‏اند، جبران نمايد.(1)مسأله دعوت به اسلام در همان آغاز جنگ به عنوان يك اصل مسلم در فقه «باب جهاد» آمده است. از امام سجاد ( عليه السلام ) درباره كيفيت دعوت به اسلام، پيش از آغاز جنگ سئوال شد، حضرت فرمود: بايد بگويي، به نام خداوند بخشنده مهربان، تو را به خدا و دين خدا دعوت مي‏كنم، تو را به معرفت خداي عزوجل و عمل صالح فرا مي‏خوانم و بدان كه معرفت جز به اعتقاد و يكتايي رأفت و رحمت و عزت و علم و قدرت و برتري خدا بر همه چيز به دست نمي‏آيد.... در اين صورت اگر مشركان دعوت را پذيرفتند از همه حقوق يك مسلمان برخوردار خواهند شد.

بر اين اساس بود كه مسلمانان، جز پس از دعوت به توحيد و نبوت، حق جهاد با مشركان را نداشتند.(2) اين اقدامي بود كه فرماندهان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) جز افراد نادري چون خالد ـ همان گونه كه اشاره شد ـ به آن پايبند بودند.

در نقلي آمده است كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پيش از جنگ با بني قريظه آنان را به پذيرش اسلام دعوت كرد.(3) همين برخورد در غزوه بني مصطلق كه با گروهي از قبيله خزاعه بود پيش آمد.

از بريد اسلمي نقل شده است(4) كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هر كه را بر فرماندهي سريه‏اي مي‏فرستاد، او را به تقواي الهي توصيه مي‏كرد و به رفتار شايسته با مسلمانان فرا مي‏خواند، آنگاه به او مي‏فرمود: به نام خدا و در راه خدا پيكار كن، با كافران به خدا بجنگ، جنگ كن، اما خدعه و نيرنگ نكن، مثله مكن و كودكان را مكش، وقتي با دشمن مشرك برخورد كردي او را به سه چيز دعوت كن هر كدام را پذيرفت، همان را از وي قبول كن. نخست به اسلام، اگر پذيرفت رهايشان كن. اما از ايشان بخواه كه از محل


1 . طبقات الكبري، ج2، ص 147

2 . مستدرك الوسائل، ج11، ص31. «وَ لَا تُقَاتِلُوا الْقَوْمَ حَتَّي تَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِأَنْ تَدْعُوهُمْ إِلَي شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ الْإِقْرَارِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»

3 . المصنف، عبدالرزاق، ج5، ص216.

4 . الانساب الاشراف، ج1، ص341.


171


سكونت خويش به «دارالمهاجرين» بيايند تا از حقوق يك «مهاجر» برخوردار شوند. در غير اين صورت همچون «اعراب از مسلمين» هستند كه احكامي كه خدا بر مؤمنين نازل كرده، بر آنان نيز لازم است. جز آن كه سهمي در غنائم ندارند، مگر آن كه همراه مسلمانان جهاد كنند. اگر از پذيرفتن اسلام سرباز زدند، آنان را به پرداخت جزيه فراخوان و اگر نپذيرفتند با ايشان مقاتله كن.

حتي در اوج سخت‏گيري مسلمانان بر مشركين، پس از اعلام برائت، در سال نهم، دستور صريح قرآن اين بود كه هر گاه يكي از مشركين به تو پناه آورد، پناهش ده تا كلام خدا را بشنود، سپس به مكان امنش برسان، زيرا اينان مردمي نادانند.

به هر روي، اساس دعوت بر پايه هدايت مردم به توحيد بوده و به همين دليل، و پيش از هر چيز هدف رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آشنا ساختن مردم با توحيد و نبوّت بوده است. قريش از شمار كساني بودند كه آن حضرت ساليان متمادي اسلام را بر ايشان عرضه كرده و آيات قرآني را بر آنان تلاوت كرده بود، اكنون اگر شمشير خشم مسلمانان بر سر آنان فرود مي‏آمد، قريب به 13 سال از دعوت فكري و هدايتي گذشته بود با اين حال چون اولاً هدف هدايت آنان بود و ثانياً مشركان عمري را در شرك سپري كرده و طبيعي بود كه تحول، تدريج و صبر را مي‏طلبد. آن حضرت هميشه سعي داشت تا راه‏هاي مسالمت‏آميزي را ـ البته پس از قدري فشار بر مشركان ـ بيابد. اين اصل مدارا و برخورد مسالمت‏جويانه را به همان سرعت مي‏پذيرفت كه جنگ را، بر همين اساس بود كه صلح حديبيه را درست در موقعيت برتري بر مشركان پذيرفت اما عقيده رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بر اساس تكاليف شرعي و بر مبناي واقع بيني بود، آن حضرت در مواقع لزوم، با استحكام به جنگ با دشمن مي‏پرداخت.(1) البته دشمني كه هيچ زمينه‏اي براي هدايت او از طريق فكر و مدارا وجود نداشت، گروهي كه خداوند در ادامه دعوت مؤمنان به جهاد، درباره ايشان فرمود:


«بدترين جانوران نزد خدا اين كران و لالان هستند كه درنمي‏يابند و اگر خيري در آنان مي‏يافت، شنوايشان مي‏ساخت و اگر آنان را شنوا ساخته بود، باز هم برمي‏گشتند و رويگردان مي‏شدند.»(2)



1 . تاريخ سياسي اسلام، ص 447 ـ 451.

2 . سوره انفال، آيه 23.


172


مهم‏ترين جنگ‏هاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )


مهم‏ترين جنگهاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مدت ده سال حضور در مدينه منوره عبارتند از:

 رديف  نام جنگ  تاريخ  منطقه
 1  بدر  رمضان دوم هجرت  بدر
 2  بني قينقاع  شوال دوم هجرت  جنوب مدينه
 3  احد  پانزدهم شوال سوم هجرت  دامنه احد
 4  بني نضير  ربيع الاول چهارم هجرت  مدينه
 5  بني مصطلق  شعبان پنجم هجرت  مريع
 6  خندق  شوال پنجم هجرت  شمال مدينه
 7  بني قريضه  ذي قعده پنجم هجرت  جنوب مدينه
 8   حديبيه  ذي قعده ششم هجرت  حديبيه
 9  خيبر  محرم هفتم هجرت  خيبر
 10  موته  هشتم هجرت  موته
 11  فتح مكه  رمضان هشتم هجرت  مكه
 12  حنين  شوال هشتم هجرت  اوطاس (حنين)
 13  طائف  شوال هشتم هجرت  طائف
 14  تبوك  رجب نهم هجرت  تبوك

173



66


جنگ اُحد(1)

قريش بعد از واقعه «بدر» سخت برآشفته بودند و سينه‏هاشان از كينه و كيد مسلمانان پُر بود و پيوسته در انديشه تجهيز نيرو عليه مسلمانان بودند، به طوري كه تا پنج هزار نيرو فراهم آورده و با سه هزار شتر و دويست اسب به قصد جنگ با پيامبر به سوي مدينه رهسپار شدند و جمعي از زنان خود را نيز به همراه آورده تا بر كشتگان خود گريه نموده و دل‏ها را به خروش آورند.(2)

برخي ا ز محققان معاصر نوشته‏اند:

ابوسفيان نمي‏توانست شكست جنگ بدر را به آساني تحمل كند، زيرا ارزش رياست او در ديده مردم مكّه بسيار كاسته شده بود و بازرگانان مكّه، راه رساندن كالاهاي تجارتي به سوريه يا جاهاي ديگر را از دست داده بودند. ابوسفيان ناچار به كوشش برخاست و با تلاش زياد قريش را با هم متحد كرد.(3)

كشته شدن كعب اشرف و مدتي پس از آن«ابو رافع يهودي» و عوامل ديگر موجب روشن شدن شعله نبرد احد گرديد.(4)تشكيل شوراي نظامي

عباس عموي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه يك مسلمان واقعي بود، پيامبر را از نقشه جنگي قريش آگاه ساخت.ارتش قريش به سوي مدينه حركت كرد. پيامبر شب پنج‏شنبه، پنجم ماه شوال سال سوّم هجرت، نمايندگاني را به خارج مدينه گسيل داشت(5) تا او را از اخبار لشكر قريش آگاه سازند. نمايندگان گزارش دادند كه سپاه قريش نزديك مدينه است.


1 . احد به ضم اول و دوم، كوهي است مشهور در شمال مدينه كه جنگ مشهور در محل آن بوقوع پيوست.

2 . منتهي الآمال، ج 1، صفحه 124.

3 . تاريخ تحليلي اسلام، سيد جعفر شهيدي، مركز نشر دانشگاهي، ص 66.

4 . فروغ ابديّت، آيت‏اللّه‏ جعفر سبحاني، ج دوّم، ص 30.

5 . نمايندگان، «اَنس» و «مونس»، فرزندان «فضاله» بودند.


174


عصر پنج‏شنبه، لشكر نيروهاي قريش در دامنه كوه احد مستقر شدند. پيامبر روز جمعه، شورا ي نظامي تشكيل داد و در مورد شكل دفاع از ياران خود، نظرخواهي كرد.(1)

سرانجام شوراي مزبور دو نظريه را پيشنهاد كردند:

نظريه قلعه‏داري، يا نبرد در خارج مدينه (نبرد دفاعي يا تهاجمي):

«عبداللّه‏ بن ابيّ» كه از منافقان مدينه بود نظريه «قلعه‏داري» را پيشنهاد كرد. منظور از قلعه‏داري اين بود كه مسلمانان از مدينه بيرون نروند و از برج‏ها و ساختمان‏ها استفاده كنند. زنان از بالاي بام‏ها و برج‏ها به روي دشمن سنگ بريزند و مردان در كوچه‏ها، تن به تن نبرد كنند.

پيران و سالخوردگان مهاجرين و انصار، اين نظر را تأييد مي‏كردند ولي جوانان، خصوصاً آن‏هايي كه در نبرد بدر، شركت نكرده بودند و فكر نبرد داشتند با اين نظر سخت مخالف بودند، زيرا معتقد بودند كه اين طرز دفاع با عث جرأت دشمن مي‏شود و افتخارات مسلمانان در بدر براي هميشه از بين خواهد رفت.

جناب حمزه و برخي ديگر، از نظريه نبرد در خارج مدينه دفاع كردند و سرانجام پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، نظر «اكثريت» را قاطع دانست و خروج از شهر را بر قلعه‏داري و جنگ تن به تن ترجيح داد.(2)

پيامبر وارد خانه شد و زره پوشيد و شمشير حمايل كرد و سپري بر پشت انداخت و كماني بر شانه آويخت و نيزه به دست گرفت و از خانه بيرون آمد، ديدن اين منظره مسلمانان را سخت تكان داد. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از خواندن نماز جمعه با لشكري بالغ بر 1000 نفر مدينه را به قصد احد ترك كرد.(3)عبداللّه‏ بن ابيّ به عنوان اعتراض با سيصد تن از منافقين و هم‏فكران خود از صف ارتش اسلام جدا شد و گفت:

محمّد از بچه‏ها پيروي كرد و نظر ما را ناديده گرفت، اين آيه در وصف او نازل شد. «وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ...»(4).

با جدا شدن عبداللّه‏ بن ابيّ و پيروان او، از سپاهيان پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، تنها هفت‏صد تن بدون اسب و شتر باقي ماندند.(5)

1 . فروغ ابديت، ج 2، ص 33.

2 . همان، ج سوم، ص 37 ـ 34.

3 . همان، ج‏دوم، ص 37.

4 . سوره آل عمران، آيه 167.

5 . تاريخ تحليلي اسلام، سيد جعفر شهيدي، سازمان سمت، ص 7 ـ 66.


175


محل استقرار دو سپاه

سپاه اسلام، صبح روز شنبه، هفتم شوال سال سوم هجرت، وارد منطقه احد شد. حركت آنان از كنار حرّه شرقي، از جنوب به شمال بوده است.

«ابن اسحاق» مي‏گويد: رسول خدا رفت تا به شعب رسيد.(1) در آن‏جا در ابتداي وادي ايستاد و احد را پشت سر گذاشت و قرارگاهش را همان‏جا مستقر كرد.(2) طبق اين نقل قرارگاه در مدخل شعب بوده است.

اين همان «عدوة الوادي» است كه درعبارت ابن اسحاق آمده است، طبعاً قرارگاه درمدخل شعب بوده و سپاه قدري جلوتر مستقر شده است، آن‏گونه كه پشت سپاه اسلام، كوه احد بود و سمت چپ آن‏ها كوه «رمات» يا «عينين»، در اين وقت سپاه مشركين هم در جنوب كوه احد و غرب كوه «رمات» (با فاصله اي قابل قبول) از احد ومحل استقرار سپاه اسلام مستقر شدند.(3)

ولي «واقدي» مي‏گويد: رسول خدا احد را پشت سر، مدينه را روبرو و كوه «عينين» را در چپ قرار داد.(4)نظريه ديگري كه واقدي نقل كرده، آن است كه حضرت پايين‏تر آمدند، به طوري كه كوه رمات در پشت سر حضرت قرار گرفت، آن‏گاه پشت به خورشيد كرد، در حالي كه دشمن در برابر او بود. در اين حال، مشركان در دشت واقع در جنوب غرب احد موضع گرفته بودند، در حالي كه پشت آنان به مدينه و روي‏شان به سوي احد بود.

«واقدي» مي‏نويسد:


«واقبل المشركون، فاستدبروا المدينة في الوادي و استقبلوا احداً»(5)

«مشركان پشت به مدينه ميان وادي و روبروي احد بودند».

بنابراين سپاه اسلام در پشت سر، احد را داشتند كه پناه بسيار مناسبي بود، سمت چپ آنان يعني


1 . دهانه موجود در ابتداي احد، كه تا عمق نزديك به يك كيلومتر ادامه دارد.

2 . سيره نبويه، ج3، ص 369، به نقل آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 360.

3 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 361 ـ 360.

4 . مغازي، ج 1، ص 220، به نقل آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 361. مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب منتهي‏الآمال، ج1، ص 124، همين نظر را انتخاب كرده است.

5 . المغازي، ج1، ص 220.


| شناسه مطلب: 77009