بخش 8

جنگ بدر جنگ خندق ، #171; احزاب #187; جنگ خیبر جنگ طائف حرف ( ح ) حَجّ حج ائمه اطهار علیهم‏السلام


176


شرق، كوه «رمات» بود. تنها دشواري، فاصله ميان«رمات» و«احد» بود كه مي‏بايست به طريقي، مراقبت مي‏شد.اين كاري بود كه با استقرار تيراندازان بر روي رمات جبران شد.در اين وقت دشمن هم در جنوب، و جنوب غربي آنها در وادي مستقر بود. اين وادي، ادامه وادي خارج شده از شعب احد بود.

درگيري در همين ناحيه ميان آن‏ها رخ داد، جايي كه منطقه باز و وسيع و گسترده‏اي بود و ميداني براي تاخت و تاز(1).

برخي از نويسندگان معاصر، اين نظر معروف و شايع را كه محل عبور سپاه خالد را از پشت سر و از شعب موجود در ميانه احد يعني وادي بيرون آمده از دل كوه احد در برابر مقبره شهدا مي‏دانند، رد نموده و مي‏گويند: با توجه به آن‏چه در منابع تاريخي آمده، بدون ترديد، اين نظريه خطا و اشتباه است.

محلي كه مسلمانان، انتخاب كرده بودند از پشت سر به دليل كوه احد، امنيت داشت. تنها سمت چپ آن‏ها حد فاصل كوه«رمات» و احد مشكل داشت.

تيراندازان يا نيروهاي مستقر در كوه رمات:

بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت، نيروهاي اسلام در برابر نيروهاي متجاوز قريش صف‏آرايي كردند. ارتش توحيد نقطه‏اي را اردوگاه قرار داد كه پشت سر به مانع و حافظ طبيعي، يعني كوه احد محدود مي‏گشت، ولي در وسط كوه احد شكاف و بريدگي خاصي قرار داشت كه احتمال مي‏رفت دشمن كوه احد را دور بزند و از وسط آن شكاف در پشت اردوگاه ظاهر گردد و از عقب، جبهه مسلمانان را مورد حمله قرار دهد.(2) پيامبر براي دفع اين خطر، دو دسته تيرانداز را روي تپه مستقر ساخت و به فرمانده آنها«عبداللّه‏ بن جبير»چنين فرمود: شما با پرتاب كردن تير دشمن را برانيد و نگذاريد از پشت سر وارد جبهه گردند و ما را غافلگير سازند ما در نبرد، خواه غالب باشيم يا مغلوب شما اين نقطه را خالي نگذاريد. آينده جنگ احد به خوبي نشان داد اين دهليز فوق‏العاده حساس بوده است و شكست بعدي مسلمانان پس از پيروزي از اين جهت بود كه تيراندازان بي‏انضباطي به خرج دادند و اين سنگر حساس را خالي گذاشتند و دشمن شكست خورده و فراري با يك حمله دوراني سريع همراه با غافلگيري، دهانه دهليز را از پشت سر مورد حمله قرار داد.


كيفيت و چگونگي نبرد احد (شكست پس از پيروزي)

جنگ به وسيله «ابوعامر» كه از فراريان مدينه و از قبيله اوس بود آغاز گرديد. او فكر مي‏كرد مردم مدينه كه او را ببينند دست از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بر مي‏دارند، از اين رو پيشقدم شد كه با طعن و بدگويي ايشان مواجه شد و پس از جنگ مختصري از جبهه دوري گزيد. ابتدا سربازان اسلام به دليل اينكه تا آخرين


1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 2 ـ 361.

2 . فروغ ابديت، ج 2، ص 42.


177


لحظه پيروزي انگيزه‏اي جز جهاد در راه خدا و نشر آيين توحيد و رفع هرگونه مانعي كه در سر راه آن بود نداشتند، غالب شدند و پس از آن به دليل اين كه هدف و نيت بيشتر مسلمانان دگرگون گرديد و توجه به غنايمي كه مشركين قريش از خود به جاي گذاشته و پا به فرار گذاشته بودند، اخلاص گروه زيادي را آلوده ساخت و فرمان پيامبر را فراموش كردند. نگهبانان با خود گفتند: توقف ما در اينجا بي‏فايده است، ما نيز بايد در گردآوري غنايم شركت كنيم و فرمانده آنها گفت: رسول خدا دستور داده است كه ما از اينجا حركت نكنيم، خواه ارتش اسلام فاتح باشد، خواه مغلوب، بيشتر نگهبانان تيرانداز در برابر دستور فرمانده مقاومت كردند و گفتند ماندن ما در اينجا بي‏ثمر است و نظر پيامبر اين بوده كه ما هنگام جنگ در اين دره نگهباني نماييم، به هر روي چهل نفر از نگهبانان فرود آمدند و ده نفر باقي ماندند. «خالد بن وليد»كه قهرماني شجاع بود و از آغاز نبرد مي‏دانست كه دهانه دهليز كليد پيروزي است از كمي افراد نگهبان استفاده كرده و سربازان خود را به پشت نيروهاي اسلام رهبري نمود و با يك حمله چرخشي توانست با غافلگيري در پشت سر مسلمانان ظاهر گردد و مقاومت كمي كه افراد روي تپه داشتند سودي نبخشيد. تمام آن ده نفر پس از جانبازي زياد به وسيله سربازان«خالد بن وليد» و«عكرمة بن ابي جهل» كشته شدند. چيزي نگذشت كه مسلمانان غير مسلح غفلت‏زده از پشت سر مورد حمله سخت دشمن قرار گرفتند. خالد پس از آنكه نقطه حساس را تصرف كرد، ارتش شكست خورده قريش را كه در حال فرار بودند، براي همكاري دعوت نمود و با فريادهاي زياد روح مقاومت قريش را تقويت كرد. چيزي نگذشت كه بر اثر از هم پاشيدگي صفوف مسلمانان ارتش قريش به سوي ميدان بازگشتند و از پيش‏رو و پشت سر سربازان اسلام را احاطه كرده و مجدداً نبرد ميان آنان آغاز شد، حمله «خالد» با «عكرمه» تقويت شد. در اين هنگام هرج و مرج بي‏سابقه و شگفت‏آوري در ارتش اسلام به وجود آمد. مسلمانان چاره‏اي نديدند، جز اينكه به صورت دسته‏هاي پراكنده دفاع نمايند، اما چون رشته فرماندهي از هم گسسته بود، سربازان اسلام نتوانستند در اين دفاع موفقيتي به دست آورند، بلكه تلفات سنگيني بر آنها وارد شد. آتش جنگ خاموش شد و طرفين از يكديگر فاصله گرفتند. مسلمانان بيش از سه برابر قريش كشته داده بودند و مي‏بايست هر چه زودتر كشته‏هاي خود را به خاك بسپارند . زنان قريش براي گرفتن انتقام بيشتر، اعضاي گوش و بيني مسلماناني را كه روي خاك افتاده بودند بريده و لكه ننگ بيشتري بر دامن خود نشاندند. همسر ابوسفيان از اعضاي بدن مسلمانان گردن‏بند و گوشواره ترتيب داد و شكم افسر فداكار اسلام حمزه را پاره كرد.(1)

1 . فروغ ابديت، ج2، ص 48 و 70.


178



67


جنگ بدر

اهميت و آثار جنگ بدر

از نبردهاي بزرگ و نمايان اسلام، «جنگ بدر» است. كساني كه در اين جبهه شركت كرده بودند، بعدها امتياز مخصوصي در ميان مسلمانان پيدا كردند. در هر واقعه‏اي كه يك نفر يا چند نفر از مجاهدان بدر شركت مي‏نمودند و يا به مطلبي گواهي مي‏دادند، مي‏گفتند: چند نفر از بدري‏ها با ما موافق هستند.

در شرح زندگاني اصحاب پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده است: كساني را كه در واقعه بدر شركت نموده‏اند «بدري» مي‏نامند.(1) داستان اين نبرد، در سوره«انفال» آمده(2) و خداوند اين پيروزي را به عنوان يك پيروزي مهم كه آن را براي سپاه اسلام، مقرر كرده بود، تا ريشه ظلم و ظالم قطع شود، وصف كرده است.(3)


منطقه بدر

منطقه بدر در 150 كيلومتري مدينه منوره مي‏باشد و در حال حاضر شهري آباد است. تا پيش از آن‏كه بزرگراه «هجرت» ساخته شود، راه عبور مكّه به مدينه و بالعكس از «بدر» مي‏گذشت. امّا در حال حاضر، مسافران از آن‏جا عبور نمي‏كنند. قبرستان شهداي بدر در اين منطقه وجود دارد و از سوي علاقمندان زيارت مي‏شود.(4) در كنار قبور شهداي بدر يك قبرستان عمومي نيز وجود دارد. اين دهستان يا شهرك كه در منطقه بدر است، به نام «رابغ» معروف است. اين شهرك صحنه جنگ «بدر» به شمار مي‏رود.(5)


1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 487.

2 . سوره انفال، آيات 14 ـ 5 به تفسير نمونه ج هفتم ص 109 مراجعه شود.

3 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 393

4 . همان، ص 393.


179


تاريخچه جنگ بدر

در نيمه جمادي الاولي سال دوم هجرت، گزارشي به مدينه رسيد كه كاروان قريش به سرپرستي ابوسفيان از مكه به شام مي‏رود، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) براي تعقيب كاروان تا«ذات العشيره» رفتند و تا اوايل ماه ديگر در آن منطقه توقف كردند و به كاروان دست نيافتند و زمان بازگشت كاروان تقريباًمعين بود. از آنجا كه ثروت مسلمانان مهاجر مقيم مدينه از طرف قريش مصادره شده بود، بسيار به موقع بود كه كالاي تجاري آنان را ضبط كنند و اگر قريش بر عناد و لجاجت خود در مصادره اموال مسلمانان مهاجر استقامت ورزند، مسلمانان متقابلاً كالاهاي تجاري را ميان خود به عنوان غنيمت جنگي تصرف و تقسيم كنند. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رو به اصحاب خود كرده و فرمودند: اين كاروان قريش است، مي‏توانيد براي تصرف اموال قريش از مدينه خارج شويد، شايد گشايشي در كار شما رخ دهد.

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در هشتم ماه رمضان سال دوم هجرت به 313 نفر (82 مهاجر، 170 خزرجي و 61 اوسي) براي مصادره اموال قريش مأموريت دادند كه از مدينه به قصد «ذَفران» بيرون روند. ابوسفيان موقع رفتن به شام متوجه شد كه پيامبر در تعقيب كاروان اوست از اين نظر در مراجعت احتياط را از دست نداد و از كاروان‏ها سراغ مي‏گرفت كه آيا محمّد خطوط تجاري را اشغال كرده است ياخير؟ خبر به ابوسفيان رسيد كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با اصحاب خود از مدينه خارج شده و در تعقيب كاروان قريش مي‏باشد و در سرزمين «ذفران» كه در دو منزلي بدر است موضع گرفته است، ابوسفيان ضمن خودداري از پيش‏روي چاره‏اي جز اين نديد كه قريش را از سرنوشت كاروان آگاه نمود ه و صاحبان كالا را مطلع نمايدكه براي نجات كاروان تلاش نمايند.

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه براي مقابله با كاروان بازرگاني قريش، از مدينه حركت كرده بودند در منزلي به نام ذفران فرود آمدند و در انتظار عبور كاروان ماندند.

بامداد روز هفدهم رمضان سال دوم هجرت، قريش از پشت تپه ريگ به دشت بدر سرازير شدند. هنگامي كه چشم پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به قريش افتاد، رو به آسمان كرد و گفت: خدايا! قريش با كبر و اعجاب به جنگ و تكذيب رسول تو برخاسته، پروردگارا! كمكي را كه به من وعده داده‏اي محقق نما و آنان را امروز هلاك ساز.(1)



1 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 153.

2 . فروغ ابديت، ج 1، ص 487ـ491.


180


با يك حادثه، جنگ قطعي شد

«اسود مخزومي» كه مردي تندخو بود چشمش به حوضي افتاد كه مسلمانان ساخته بودند، با خود پيمان بست كه يكي از اين سه كار را انجام دهد 1- از آب حوض بنوشد. 2- آن را ويران كند. 3- كشته شود.

وي از صفوف مشركان بيرون آمد و نزديك حوض با افسر رشيد اسلام، حمزه روبه‏رو گرديد، نبرد ميان آن دو آغاز شد، حمزه با يك ضربت شمشير پاي او را از ساق جدا كرد، اوبراي اين كه به پيمان خود عمل كند خود را كنار حوض كشانيد تا از آب حوض بنوشد، حمزه با زدن ضربت اورادرميان آب كشت. اين اقدام بهانه‏اي براي آغاز جنگ شد، ابتدا جنگ تن به تن با حضور «عتبه»و برادرش«شيبه» و فرزند عتبه «وليد» آغاز شد كه غرش كنان، در وسط ميدان مبارز طلبيدند. در پاسخ آن‏ها، سه جوان رشيد از جوانان انصار به نام‏هاي«عوف»، «معوذ» و «عبداللّه‏ بن رواحه» از اردوگاه مسلمانان به سوي ميدان آمدند، وقتي «عتبه» متوجه شد آنان از جوانان مدينه هستند، گفت: با شما كاري نداريم، يك نفر داد زد: محمد! كساني كه هم شأن ما هستند، به سوي ما بفرست. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ؛ حمزه، علي ( عليه السلام ) و عبيده را دستور داد برخيزند. آنان صورت خود را پوشانيدند و خود را معرفي كردند. برخي گفته‏اند هر كدام به سمت هم‏سالان خود رفتند. علي ( عليه السلام ) و حمزه طرف خود را به قتل رسانده، به كمك عبيده شتافتند و طرف نبرد او را نيز كشتند. كشته شدن دلاوران قريش سبب شد كه حمله عمومي آغاز گردد، حمله‏هاي دسته جمعي آغاز شد و پيامبر از همان مقر فرماندهي دستور داد كه از حمله كردن خودداري و با تيراندازي از پيشروي دشمن جلوگيري نمايند.

پيامبر از برج فرماندهي پايين آمدند و سربازان خود را منظم كرده و چنين دعا كردند: خدايا اگر اين گروه امروز هلاك شوند ديگر كسي در روي زمين تو را پرستش نخواهد كرد.

سپس مشتي از خاك را برداشتند به سمت قريش ريخته و فرمودند: روهاي شما دگرگون باد! سپس فرمان حمله عمومي دادند. چيزي نگذشت كه آثار پيروزي در ناحيه مسلمانان نمايان گرديد و دشمن كاملاً مرعوب شده و پا به فرار گذاشت.

در اين نبرد 14 نفر از مسلمانان شهيد و 70 نفر از قريش كشته و 70 نفر نيز اسير گرديدند و شهداي بدر در گوشه رزمگاه به خاك سپرده شدند.(1)



1 . فروغ ابديت، استاد جعفر سبحاني، ج 1، ص 506.


181



68


جنگ خندق، «احزاب»

وجه تسميه خندق

در ماه شوّال سال پنجم هجري، غزوه «خندق» پيش آمد كه آن را غزوه «احزاب»(1) نيز گويند. زيرا قريش از همه اعراب، استمداد نموده و از هر قبيله حزبي فراهم كرده بودند.(2)

ولي مسأله اصلي مربوط به اين جنگ، «خندق» است. گزارش به پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رسيد كه اتحاديه نظامي نيرومندي بر ضد اسلام تشكيل شده و افراد اين اتحاديه در روز معيني حركت و مدينه را محاصره مي‏نمايند. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فوراً شوراي دفاعي تشكيل داد، گروهي قلعه‏داري و نگهباني از برج ها و نقاط مرتفع را به بيرون رفتن ترجيح دادند، ولي اين نقشه در برابر سيل خروشان سپاه عرب، هرگز كافي نبود، بايد كاري كرد كه آنان نتوانند نزديك مدينه بيايند.

سلمان فارسي كه با فنون رزمي ايران آشنايي داشت، گفت: در سرزمين فارس، هر موقع با هجوم گسترده دشمن روبرو مي‏شوند در اطراف شهر «خندق» مي‏كنند و از اين طريق از پيشرفت دشمن جلوگيري به عمل مي‏آورند، لذا بايد نقاط آسيب‏پذير مدينه را كه عبور و مرور وسايل نقلي و جنگي به آساني صورت مي‏گيرد، به وسيله خندق در حصار انداخت و دشمن را از پيشروي در اين قسمت متوقف ساخت و با ساختن سنگر در اطراف خندق، به دفاع پرداخت و با پرتاب كردن تير وسنگ از برج‏ها و سنگرهاي اطراف از عبور از خندق جلوگيري نمود.

پيشنهاد سلمان به اتفاق آراء تصويب گرديد و اين طرح دفاعي، نقش موءثري در صيانت و حفاظت اسلام و مسلمانان داشت.(3)



1 . احزاب جمع حزب است ومراد از آن در قرآن كريم گروه مشركان يا هم دستان آنها، مخصوصاً كفار مكه است، كه در اين جنگ با يهوديان مدينه هم دست شدند وآهنگ پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ومسلمانان كردند. فرهنگ نامه موضوعي قرآن كريم، ج دوم ، ص 2390.

2 . منتهي‏الآمال، ج اول، ص 139، انتشارات هجرت.

3 . فروغ ابديت، ج2، ص 125.


182


سبب و انگيزه اصلي جنگ

مرحوم شيخ عباس قمي، به تبع سيره نويسان مي‏گويد: انگيزه اصلي اين جنگ، از آن جهت بود كه عداوت يهوديان «بني‏نضير» با پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شدت گرفت (چون پيامبر در جنگ با بني‏نضير، آنها را از مدينه بيرون كرد).

لذا بيست نفر از بزرگان ايشان(1) جهت پيمان با صناديد عرب و ابوسفيان وارد مكّه شدند و با پنجاه نفر از آنها پيمان بستند كه تا زنده هستند دست از جنگ برندارند.(2) خلاصه در اين مورد مي‏توان به دو ديدگاه كلّي اشاره كرد.

قريش براي يكسره كردن كار اسلام تلاش جدّي خود را آغاز كرد، افزايش شمار مشركان در احزاب در قياس با احد به بيش از سه برابر، نشان از مديريت آنها در اين جنگ بود، به علاوه اين قريش نبود كه خواستار از بين رفتن اسلام بود، بلكه قبايل ديگري نيز در اين مدت دريافته بودند كه اسلام تهديدي جدّي براي آنان به شمار مي‏آيد، يهوديان هم به دليل رخدادهاي مربوط به «قينقاع» و«بني‏النضير» و نيز كشته شدن برخي از سرانشان همچون«كعب اشرف»، كينه شديدي از اسلام به دل داشتند، بنابراين همه احزاب يكپارچه مصمم شدند تا يك بسيج عمومي عليه مدينه سامان دهند كه تمام جمعيت آن از مرد و زن، كوچك و بزرگ حدود ده هزار نفر بودند، در جنگ‏هاي بين‏القبايلي خودي شاهد بسيج شدن اين تعداد نبوده است. در برابر اين ديدگاه، نظرات ديگري هم وجود دارد. سيره نويسان سبب اصلي جنگ را يهوديان دانسته‏اند. در اصل، پس از واقعه «بني‏النضير» سران آن طايفه كه به خيبر رفته بودند، به سراغ قريش آمده، و از آنان خواستند تا براي به زانو درآوردن رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با يكديگر متحد شوند و به جنگ مدينه بروند. قريش با آن كه در مكه نشسته بود تمايل جدي به اين اتفاق و اتحاد داشت، لذا ابوسفيان در پاسخ به يهوديان گفت: بهترين افراد براي ما كساني هستند كه در دشمني با محمّد ما را ياري كنند. يهوديان به تحريك قريش بسنده نكرده، بلكه قبايلي چون «بني‏سليم» و «غطفان» را كه پيشينه دشمني با اسلام داشتند به همراهي فرا خواندند. يهوديان قول دادند در برابر كمك «غطفان» نصف خرماي خيبر را به آنها بدهند، قريش نيز هم پيمانان خود را به كمك طلبيد كه يك سپاه چهار هزار نفري با سيصد اسب را تشكيل دادند. گفته شده است: جمع سپاه مشركين ده هزار نفر بود كه در قالب سه لشكر به سوي مدينه به راه افتادند.(3)



1 . برخي از آن‏ها عبارت‏اند از «حُيّي بن أخطب و سلاّم بن ابي الحُقيَق، كنانة بن الرّبيع ، هَودة بن قيس و ابوعامر منافق.

2 . منتهي‏الآمال، ج 1، ص 139.

3 . تاريخ سياسي اسلام، ص552- 551 .


183


محلّ و محدوده خندق

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خود، همراه گروهي از صحابه، موارد آسيب‏پذير را بررسي فرموده، و محل حفر خندق را با خط مخصوصي، تعيين كردند.(1) قرار شد از احد تا «راتج»(2) خندقي كنده شود.

واقدي مي‏گويد: پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بهترين ناحيه را پشت سر گذاشتن «كوه سَلع» و كندن خندق «اُطُم(3) بني‏سلمه» در غرب مسجد فتح دانستند.

بنابراين بايد خندق از «مذادا» تا كوه «ذباب»(4) و از آن‏جا تا «راتج» ادامه يابد. سرانجام به دستور پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، خندق حفرگرديد. نظر به اين‏كه زمان، بسيار محدود بود ناچار مي‏بايست كار حفر خندق، هم با «نظم» انجام گيرد و هم با «سرعت» به پيش رود. لذا براي برقراري نظم، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هر چهل ذراع را به 10 نفر واگذار فرمود. پيامبر اولين كلنگ را خود به زمين زد و مشغول كندن زمين شد و علي ( عليه السلام ) خاك‏ها را بيرون مي‏ريخت.

از صورت و پيشاني آن حضرت، عرق مي‏ريخت، در حالي كه اين سرود زيبا را زمزمه مي‏كردند:


 «لا عيشَ الاّ عيشَ الآخِرَةِ  اَللّهُمَّ اغْفِر الاَنصارَ وَ المُهاجَرَة

زندگي واقعي، زندگي اخروي است، پروردگارا! مهاجر و انصار را بيامرز.

تلاش و كوشش پيامبر، شور عجيبي در مسلمانان پديد آورد و همه بدون استثنا شروع به كار كردند.


مشخصات خندق

طول خندق، با توجه به تعداد كارگران به دست مي‏آيد. زيرا شماره مسلمانان در آن روز، بنا به نقل مشهور 000/3 نفر بود و قرار شد كه هر ده نفر متصدي چهل ذراع گردند. در اين صورت طول خندق 12000 ذراع (يعني نزديك به پنج و نيم كيلومتر خواهد بود) و عرض آن به قدري بود كه سواران چابك و ورزيده نمي‏توانستند با اسب از آن عبور كنند. طبعاً بايد ژرفاي آن لااقل پنج متر و پهناي آن نيز پنج متر باشد.(5)


1 . فروغ ابديت، ج اول، ص 126.

2 . راتج در حرّه شرقي قرار داشت كه در شمال غرب آن، احد بود.

3 . أُطم به منطقه‏هاي قلعه مانند گفته مي‏شود

4 . ذباب، كوهي است در ناحيه حره غربي در كنار كوه سلع، اندكي بالاتر از كوه سلع كه رسول خدا بر آن مستقر بود.


184


پيامبر شب و روز در كنار خندق بسر مي‏برد تا كار خندق پايان پذيرد.

تاريخچه جنگ خندق

نظر به اين‏كه مدينه بين دو حرّه شرقي و غربي قرار داشت. اين دو حرّه مدينه را كاملاً در برگرفته و ناحيه جنوب را نيز تقريباً به طور كامل پوشانده بود، گرچه راه‏هاي نفوذ محدودي از آن سوي وجود داشت. در اين ميان تنها ناحيه شمال مدينه زميني مسطّح و زراعي بود و در فاصله نوك حرّه شرقي، سنگلاخ قرار داشت.

اگر قرار بود دشمن به مدينه درآيد تنها راه ورود آن‏ها همين ناحيه شمال بود، زيرا در قسمت‏هاي ديگر، يك سپاه چند هزار نفري نمي‏توانست به آساني از سنگلاخ‏ها عبور كند. چون تنها راه ورود به مدينه همين منطقه شمال مي‏باشد، لذا سپاه عرب پس از اين‏كه مدينه را دور زد، در كنار خندق كه شش روز پيش از ورود آنان حفر شده بود، فرود آمدند.

آنان انتظار داشتند كه در دامنه كوه احد با ارتش اسلام روبرو گردند، اما وقتي به بيابان احد رسيدند، اثري از مسلمانان نديدند، لذا به پيشروي خود ادامه دادند و تا لب خندق رسيدند.

مشاهده خندق در خطوط آسيب‏پذير مدينه، باعث حيرت و تعجب آنان شد، همگي گفتند: اين تاكتيك جنگي مربوط به ايرانيان است نه عرب.(1)

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خيمه اي با چرم روي«كوه سلع» براي خود بنا كرد. از طرفي گزارش‏هايي از شروع اقدامات خرابكارانه «بني‏قريظه» در مدينه در دست بود كه نشان مي‏داد آنان فعاليت خود را آغاز كرده و مترصّد فرصتي بودند تا قريش وارد حوزه مدينه شود و در آن صورت«قريظيان»نيز از درون، كارشان را شروع كنند. تلاش عمده مشركين نيز همين بود كه از خندق عبور كنند. مسلمانان از سراسر خندق مراقبت مي‏كردند و همين امر سبب زمين‏گير شدن چند روز متوالي قريش شد. آنان در انتظار حمله«قريظيان» از داخل به مدينه بودند اما شمار نيروهاي آنان كفاف يك حمله قاطع را نمي‏داد. در يكي از روزها، سپاه عظيمي به همراه روءساي قريش، بني‏اسد، غطفان و ديگر قبايل حمله كردند، پنج نفر از قهرمانان آنها با يافتن راه باريكي توانستند از خندق عبور كنند. «عمرو بن عبدود» از مسلمانان خواست تا كسي به جنگ او برود، او سه بار درخواست خود را مطرح كرد و هر سه بار جز علي ( عليه السلام ) ، كسي براي جنگ با او از جاي برنخاست. رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با دست خود عمامه‏اي بر سر امام نهاده، او را دعا كردند و وي را به سوي عمرو فرستادند. عمرو به امام گفت: چون با پدرش همنشين بوده، نمي‏خواهد با او بجنگد. امّا امام علي ( عليه السلام ) فرمود: راغب به كشتن اوست، امام از او خواست طبق آنچه

1 . فروغ ابديت، ج دوم، ص 128 ـ 126 برخي نوشته‏اند: عمق خندق به اندازه قامت يك انسان و عرض آن به طور متوسط چهار متر، شمار مسلمانان 3000 نفر و در طي مدت شش روز خندق آماده شد. تاريخ سياسي اسلام .

2 . فروغ ابديت، ج1، ص 128.


185


در جاهليت مرسوم بوده كه اگر كسي در لحظه نبرد سه چيز از او بخواهد بايد يكي را بپذيرد:

    1 ـ اسلام بياورد،

    2 ـ جبهه جنگ را ترك كند،

    3 ـ از اسب خود پياده شود.

عمرو درخواست اوّل و دوم را نپذيرفت و سومي يعني پياده شدن از اسب و جنگيدن به صورت پياده را پذيرفت. ميان آن دو نبرد آغاز شد، آنچنان گرد و غبار صحنه را گرفت كه در گرد و غبار، كسي آنان را نمي‏ديد، تا آنكه صداي تكبير برخاست، اين علامت آن بود كه عمرو كشته شده است. بقيه افراد با ديدن اين صحنه به شدت ترسيده وچاره اي جزگريختن نيافتند.(1)


عوامل پيروزي اسلام و شكست سپاه كفر در خندق

سپاه عرب از ده هزار نفر تجاوز مي‏كرد،(2) در حالي كه عده مسلمانان از 3000 نفر بيشتر نبود و دامنه «كوه سلع» كه نقطه مرتفعي است، اردوگاه آنان بود.

سپاه دشمن نزديك به يك ماه در پشت خندق، توقف كرد و جز عده معدودي نتوانستند از خندق عبور كنند.(3)

در هر صورت بزرگ‏ترين حادثه‏اي كه موجب ترديد مشركين در مورد ماندن يارفتن گشت، حادثه پيروزي علي‏بن‏ابي‏طالب بر«عمرو»، و شكست تأثيرگذار عمرو بر مشركين بود.

امور ديگري كه بر ترديد احزاب در ماندن يا رفتن افزود، تأمين 10 هزار نفر با هزاران شتر كه روزانه نياز به حجم زيادي علوفه داشتند در اطراف خندق كار بسيار دشواري بود.

به طوري كه پس از چند روز شتران مشرف به مرگ شدند، علاوه بر آن، يك شب، طوفان، آتش غذاي مشركان را خاموش كرد و اثاثيه آنان را از هم پاشيد.

ابوسفيان به دلايل مختلف تصميم به بازگشت گرفت و به سپاه قريش گفت كه ببينيد مراتع خشك شده و چهارپايان رو به نابودي‏اند، يهوديان نيز خيانت كرده‏اند و جاي درنگ نيست. همان لحظه سپاه شرك را حركت داد و به سمت مكه به راه افتاد. صبح آن روز احدي از دشمنان در منطقه


1 . تاريخ سياسي اسلام، ص 558 ـ 559.

2 . فروغ ابديت، ج2، ص 129 به نقل از مقريزي در «الأمتاع» مي‏گويد: تنها قريش با 4 هزار سرباز و 300 رأس اسب و 1500 شتر در لب خندق اردو زد و به ترتيب تيره‏هاي ديگر نيرو داشتند.

3 . فروغ ابديت، ج 2، ص 129.


186


نماند، پيامبر نيز به مسلمانان اجازه بازگشت داد. مورخين محاصره مدينه را 15 تا 20 روز دانسته‏اند.

گفته‏اند ابوسفيان در شرف رفتن، نامه‏اي تهديدآميز به پيامبر اكرم به اين مضمون نوشت:

به لات و عزي سوگند كه من با جمع خويش براي درمانده كردن تو به سويت آمدم، اما ديدم كه از برخورد با ما كراهت داري و خندق‏ها و تنگناهايي برپا كردي، نمي‏دانم چه كسي اين را به شما تعليم داده؟ اگر از اينجا برگرديم، در آينده روزي چونان احد خواهيم داشت.(1)


69


جنگ خيبر

خيبر كجاست؟

خيبر جلگه وسيع حاصل‏خيزي است كه در شمال مدينه به فاصله سي و دو فرسنگي آن قرار دارد. ملّت يهود براي سكونت و حفاظت خود در آن نقطه دژهاي هفت‏گانه و مستحكمي ساخته بودند. ساكنان آن‏جا در امر زراعت و جمع ثروت و تهيه سلاح و طرز دفاع مهارت كاملي پيدا كرده بودند. جمعيت آنان بالغ بر بيست هزار نفر بود. در ميان آنان، جنگاوران و دليران فراواني به چشم مي‏خورد.


سبب و انگيزه اصلي جنگ خيبر

روزي كه اسلام در سرزمين «مدينه» درخشيد، ملّت يهود بيش از قريش، عداوت پيامبر و مسلمانان را به دل گرفت و با تمام توان و قوت براي كوبيدن اسلام، كمربسته و آماده شد.

جرم بزرگي كه يهوديان خيبر داشتند، اين بود كه تمام قبايل عرب را براي كوبيدن اسلام تشويق كردند و سپاه شرك با كمك مالي يهوديان خيبر، در يك روز از نقاط مختلف عربستان حركت كرده، خود را پشت مدينه رسانيدند. در نتيجه جنگ احزاب به وقوع پيوست.

ناجوانمردي يهود خيبر، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را بر آن داشت كه اين كانون خطر را بر چيند و همه آن‏ها را خلع سلاح نمايد. عامل ديگري كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را مصمم ساخت، تا قدرت خيبريان را درهم شكند و


1 . تاريخ سياسي اسلام، ج 1، ص 563 ـ 564.


187


آن‏ها را خلع سلاح كند؛ اين بود كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به سراسر جهان مكاتبه نموده و همه آن‏ها را با لحن قاطع به اسلام دعوت كرده بود.

در اين صورت هيچ بعيد نبود كه ملّت يهود آلت دست كسري و قيصر شوند و با كمك قدرت‏هاي خارجي، اسلام را در معرض خطر قرار دهند و يا قدرت‏ها را عليه اسلام بشورانند. چنان‏كه مشركان را بر ضد اسلام شورانيدند. از اين رو پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) لازم ديدند هر چه زودتر آتش خطر را براي هميشه خاموش كند.(1)

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) دستور دادند مسلمانان براي تسخير آخرين مراكز يهودي و سرزمين عربستان آماده شوند و فرمودند: فقط كساني مي‏توانند افتخار شركت در اين نبرد را به دست آورند كه در صلح حديبيه حضور داشته‏اند. پيامبر پرچم سفيدي به دست علي ( عليه السلام ) داد و فرمان حركت صادر كرد. پيامبر با 1600 سرباز و 200 سواره نظام به سوي خيبر پيشروي كرد. دژهاي هفتگانه خيبر هر كدام نام مخصوصي داشت، براي حفاظت و كنترل اخبار خارج دژ، در كنار هر دژي برج مراقبت ساخته شده بود تا نگهبانان برج‏ها، جريان خارج قلعه را به داخل گزارش دهند. اين دژها به اندازه‏اي محكم بود كه امكان سوراخ كردن آنها وجود نداشت. مسلمانان كه در برابر چنين دشمن مجهز و نيرومند قرار گرفته بودند، بايد در تسخير اين دژها از هنرنمايي نظامي و تاكتيك‏هاي جنگي حداكثر استفاده را مي‏بردند.

اقدامات انجام شده

شبانه تمام نقاط حساس و راه‏ها به وسيله سربازان اسلام اشغال گرديد، به قدري اين اقدام سريع انجام شد كه نگهبانان از اين كار آگاهي نيافتند. صبح گاهان كه كشاورزان خيبر با لوازم كشاورزي از قلعه‏ها بيرون آمدند، چشم آنها به سربازان دلير و مجاهدان اسلام افتاد و ديدند كه تمام راه‏ها بسته شده و اگر قدمي فراتر بگذارند فوراً دستگير خواهند شد. اين منظره آن چنان آن ها را مرعوب ساخت كه بي‏اختيار پا به فرار گذاشتند و درهاي دژها را بسته و در داخل، شوراي جنگي تشكيل دادند. نتيجه شورا اين بود كه زنان و كودكان را در يكي از دژها، و ذخاير را در دژ ديگر جاي دهند، و دليران و جنگاوران هر قلعه با سنگ و تير از بالا دفاع كنند و قهرمانان هر دژ بيرون آيند و در بيرون دژ با دليران اسلام بجنگند. دلاوران يهود با اين نقشه يك ماه در برابر ارتش اسلام مقاومت كردند، به طوري‏كه براي تسخير هر دژ ده روز تلاش انجام مي‏شد، و نتيجه‏اي به دست نمي‏آمد.(2)



1 . فروغ ابديت، ج2، ص 240.

2 . همان، ص 243ـ244.


188


شكسته شدن نخستين سنگر يهود

به عقيده گروهي از تاريخ‏نويسان نخستين دژي كه از خيبر پس از رنج‏هاي فراوان به دست ارتش اسلام افتاد، دژ«ناعم» بود،(1) به قيمت كشته شدن يكي از سرداران بزرگ اسلام به نام «محمود بن مَسلَمه انصاري» و زخمي شدن پنجاه نفر از سربازان اسلام تمام شد. پس از فتح قلعه‏هاي مزبور سپاهيان اسلام به طرف دژهاي«وطيح» و«سلالم» يورش بردند. ولي مسلمانان با مقاومت سرسختانه يهود در بيرون قلعه روبرو شدند. بيش از ده روز مقاومت جنگاوران يهود مسلمانان هر روز بدون نتيجه به لشكرگاه باز مي‏گشتند. روزي ابوبكر مأمور رفتن گرديد و روز ديگر عمر، ولي موفقيتي به دست نياوردند. پيامبر فرمود:


«لأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلاً يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَي يَدَيْهِ لَيْسَ بِفَرّارِ»(2)

اين پرچم را فردا به كسي مي‏دهم كه خدا و پيامبر را دوست دارد، و خدا و پيامبر نيز او را دوست دارند و خداوند اين دژ را به دست او مي‏گشايد. او مردي است كه هرگز پشت به دشمن نكرده و از صحنه نبرد فرار نمي‏كند.

بنا به نقل «طبرسي» و «حلبي»، حضرت چنين فرمود: كرّار غير فرّار، يعني به دشمن حمله كرده و هرگز فرار نمي‏كند. سكوت پر انتظار مردم با جمله پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه فرمود علي كجاست؟ درهم شكست، و با مقدماتي پيامبر به آن حضرت دستور پيشروي داد.(3)

جهاد آزادي‏بخش

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) يادآور شد كه قبل از جنگ نمايندگاني را به سوي سران دژ اعزام بدارد، و آنها را به آيين اسلام دعوت كند، اگر نپذيرفتند آنها را به وظايف خويش تحت لواي حكومت اسلام آشناسازد، كه بايد خلع سلاح شوند و با پرداخت جزيه در سايه حكومت اسلامي آزادانه زندگي كنند و اگر به هيچ كدام گردن ننهادند، با آنان بجنگند و اين جمله را هم به عنوان آخرين جمله بدرقه راه علي ( عليه السلام ) ساخت:



1 . نام دژهاي هفت‏گانه خيبر، عبارت است از «ناعم، قموص، كيتبه، نسطاه، شق، وطيح و سلالم».

2 . مجمع البيان، ج 9، ص 120.

3 . فروغ ابديت، ج 2، ص 246 ـ 249، به نقل از مجمع البيان.


189


«لَئِنْ يَهدِي اللّه‏ُ بِكَ رَجُلاً واحِدَاً خَيْرٌ مِنْ اَنْ يَكُونَ لَكَ حُمُرُ النَّعَم.»(1)

هرگاه خداوند يك فرد را به وسيله تو هدايت كند بهتر از اين است كه شتران سرخ موي مال تو باشد و آنها را در راه خدا انفاق كني.

حضرت علي ( عليه السلام ) ذوالفقار خود را حمايل نمود و هروله كنان با شهامت خاصي كه شايسته قهرمانان ويژه ميدان‏هاي جنگي است، به سوي دژ حركت كرد و پرچم اسلام را كه به دست او بود در نزديكي خيبر بر زمين زد. در اين لحظه دلاوران خيبر بيرون ريختند. نخست برادر مرحب، به نام «حارث» به دست علي ( عليه السلام ) كشته شد. مرگ برادر، مرحب را سخت غمگين ساخت، او براي گرفتن انتقام برادر در حالي كه غرق سلاح بود، زره يماني بر تن و كلاهي از سنگ مخصوص تراشيده بر سر داشت، جلو آمد و چنين رجز مي‏خواند: در و ديوار گواهي مي‏دهد، كه من مرحبم، قهرماني كار آزموده و مجهز به سلاح جنگي هستم. علي ( عليه السلام ) فرمود:


 اَنَا الَّذي سَمَّتني اُمّي حَيْدَرَة  ضَرغام آجامٍ وَ لَيْثُ قَسْوَرَه.

من همان كسي هستم كه مادرم مرا حيدر (شير) خواند؛ مردي دلاور و شير بيشه‏ها هستم.

صداي ضربات شمشير و نيزه‏هاي دو قهرمان اسلام و يهود وحشت عجيبي در دل ناظران پديد آورد. ناگهان شمشير برنده قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و كلاه‏خود و سر را تا دندان دو نيم ساخت. اين ضربت آنچنان سهمگين بود كه برخي از دلاوران يهود كه پشت سر مرحب ايستاده بودند. پا به فرار گذارده به دژ پناه بردند و عده‏اي كه فرار نكردند با علي تن به تن جنگيدند و كشته شدند. علي ( عليه السلام ) يهوديان فراري را تا در حصار تعقيب نمود. يك نفر از جنگ جويان يهود با شمشير بر سر علي ( عليه السلام ) زد و سپر از دست آن حضرت افتاد و علي ( عليه السلام ) فوراً متوجه در دژ گرديد و آن را از جاي خود كند و تا پايان كارزار به جاي سپر استفاده كرد. در نتيجه قلعه‏اي كه مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند، در مدت كوتاهي گشوده شد.

شيخ مفيد در ارشاد(2) به سند خاصي از علي ( عليه السلام ) ، سرگذشت در خيبر را چنين نقل مي‏كند: من در خيبر را كنده، به جاي سپر به كار بردم، و پس از پايان نبرد آن را مانند پل بر روي خندقي كه يهوديان كنده بودند، قرار دادم، سپس آن را ميان خندق پرتاب كردم. مردي پرسيد: آيا سنگيني آن را احساس نمودي؟ گفتم: به همان اندازه‏اي كه سنگيني سپر خود را احساس مي‏كردم. علي ( عليه السلام ) فرمود:



1 . صحيح مسلم، ج پنجم، ص 19، صحيح بخاري، ج پنجم، ص 22 ـ 23، فروغ ابديت، ج 2، ص 250.

2 . ارشاد، شيخ مفيد، ص 64.


190


«ما قَلَعْتُها بِقُوَّةٍ بَشَرِيَّةٍ وَ لكِن قَلعتُها بِقُوَّةٍ اِلهيَّةٍ وَ نفس بِلقاءِ رَبِّها مُطْمَئِنَّةٌ رَضِيَّةٌ.»(1)

من هرگز آن در را با نيروي بشري از جا نكندم، بلكه در پرتو نيروي خدا داد و با ايماني راسخ به روز واپسين اين كار را انجام دادم.

دژهاي خيبر فتح شد و يهوديان با شرايط خاص در برابر ارتش اسلام سر تسليم فرود آوردند.(2)


70


جنگ طائف

«طائف» يكي از شهرهاي ييلاقي و حاصل خيز حجاز است و در جنوب شرقي مكه با فاصله 12 فرسنگي آن قرار گرفته، به خاطر داشتن هواي لطيف و باغ ها و نخلستان‏هاي فراوان، مركز گروه خوشگذران حجاز بوده و هست. قبيله ثقيف كه يكي از قبايل نيرومند و پرجمعيت عرب به شمار مي‏رفتند، در اين شهر زندگي مي‏كردند. اعراب (ثقيف) از جمله كساني بودند كه در نبرد«حنين» بر ضد اسلام شركت كرده و پس از شكست فاحش كه به شهر خود ـ كه داراي دژ محكم و مرتفعي بود ـ پناهنده شده بودند. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، براي تكميل اين پيروزي دستور دادند فراريان نبرد (حنين) تعقيب شوند. از اين رو به «ابوعامر اشعري» و «ابوموسي اشعري» با گروهي از سربازان اسلام مأموريت دادند كه قسمتي از آنها را كه به «اوطاس» پناهنده شده بودند تعقيب نمايند. فرمانده نخست جان خود را در اين نبرد از دست داد و دومي با پيروزي كامل دشمن را پراكنده ساخت و خود پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نيز با باقي مانده سپاه اسلام رهسپار «طائف» گرديد(3). در مسير خود به طائف، دژ «مالك»، آتش افروز جنگ حنين را با خاك يكسان نمود. ستون‏هاي سپاه اسلام يكي پس از ديگري حركت نمودند و اطراف شهر را اردوگاه خود قرار دادند. دژ طائف بسيار مرتفع بود و ديوار محكمي داشت و برج هاي مراقبت آن، كاملاً بر خارج قلعه مسلط بود. محاصره دژ از طرف ارتش اسلام آغاز گرديد، ولي هنوز حلقه محاصره تكميل نشده بود كه دشمن تيراندازي را شروع نمود، تا از پيشروي سربازان اسلام جلوگيري كرده در نتيجه گروهي را در همان لحظه اوّل از پاي درآوردند. پيامبر گرامي دستور دادند كه سپاه عقب‏نشيني كند و اردوگاه خود را در


1 . بحارالانوار، ج 21، ص 40.

2 . فروغ ابديت، آيت اللّه‏ جعفر سبحاني، ج 2، ص 252.

3 . بحار الانوار، ج 21، ص 162.


191


نقطه‏اي كه از تيررس دشمن دورتر باشد قرار دهد. سلمان فارسي ـ كه مسلمانان از تدابير نظامي وي در جنگ خندق نتيجه گرفته بودند ـ به پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پيشنهاد كرد كه با نصب منجنيق، دژِ دشمن را سنگ‏باران كنند. منجنيق در آن روز، كار توپخانه را انجام مي‏داد. افسران اسلام با راهنمايي سلمان، منجنيق را نصب كرده و نزديك به 20 روز، برج‏ها و داخل دژ را سنگباران كردند، ولي دشمن در برابر اين عمليات حاد جنگي ساكت ننشسته، به تيراندازي خود ادامه داد و از اين راه، آسيب‏هايي به سپاهيان اسلام رسانيد. براي تسليم شدن دشمن، لازم بود حملات به صورت همه جانبه صورت پذيرد. هم زمان با نصب منجنيق و پرتاب سنگ، قرار شد براي شكافتن ديوار از ارابه‏هاي جنگي استفاده كنند و با شكافْ در ديوار دژ، ورود سپاه اسلام به داخل آن عملي گردد، ولي شكافتن ديوار با مشكل بزرگي روبرو بود، زيرا تير از برج‏ها و ساير نقاط دژ مانند رگبار بر سر واحدهاي سپاه اسلام مي‏ريخت و كسي را ياراي نزديك شدن به ديوار نبود. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در اين نبرد تمام شيوه‏هاي نظامي از مادي و معنوي را به كار برد، ولي تجربه ثابت كرد كه گشودن دژ به فعاليت و صبر و شكيبايي نياز داشت، در صورتي كه شرايط فعلي و امكانات ارتش اسلام اجازه توقف بيش از اندازه در منطقه «طائف» را نمي‏داد، زيرا:

اولاً: در طي مدت محاصره، سيزده نفر از مسلمانان كشته شده بودند، كه هفت نفر از آنان از قريش و چهار نفر از انصار و يك نفر از قبيله ديگر بود.

ثانياً: ماه شوال در حال سپري شدن بود و ماه ذي‏القعده فرا مي‏رسيد، كه جنگ و نبرد در آن ماه از نظر ملت عرب حرام بود.

اسلام هم بعدها اين سنت صالح را تأييد نمود از اين رو براي حفظ اين سنت لازم بود كه هر چه زودتر محاصره برچيده شود.

ثالثاً: مراسم حج نزديك بود و نظارت بر مراسم حج در آن سال بر عهده مسلمانان بود، زيرا پيش از آن، مراسم حج زير نظر مشركان مكه اداره مي‏شد، مضافاً اين كه موسم حج بهترين فصل براي تبليغ اسلام و بيان حقيقت آيين توحيد به شمار مي‏رفت.

با توجه به اين شرايط پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) محاصره طائف را ترك گفت و همراه سپاه خود به جعرانه كه محل حفاظت غنايم جنگي و اسيران بود، حركت كرد.(1)



1 . فروغ ابديت، ج2، صفحه‏هاي 364 ـ 360.


192


حرف «ح»


71


حَجّ

معناي حجّ

«حجّ» در لغت به معناي «قصد» و «آهنگ» است، آهنگ كار و يا جايي نمودن. و به حسب بعضي از كتب لغت، آهنگ كاري مهم نمودن.

راغب اصفهاني مي‏نويسد:

اَصلُ الحَجّ: «اَلقَصدُ لِلزّيارَة...خُصَّ في تَعارُفِ الشَّرع بِقَصدِ بَيتِ‏اللّه‏ تَعالي اِقامَةً لِلنُّسكِ»، اصل حج يعني، قصد زيارت كردن و در شرع نيز منظور قصد زيارت خانه خداست.

اين واژه ده بار در قرآن تكرار شده است.


وجه تسميه حجّ

«حج»، از اركان اسلام است. امام باقر ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: اسلام بر پنج پايه بنا شده است: نماز، روزه، زكات، حج و ولايت(1)، كسي كه عمداً حج نگزارد، ركني از اركان دين الهي خويش را نابود كرده است.(2)

از امام باقر ( عليه السلام ) سئوال شد:

«لِمَ سُمِّيَ الحَجُّ حَجَّاً؟ قال ( عليه السلام ) حَجَّ فُلانٌ اَي اَفْلَحَ فُلانٌ»(3)؛ چرا حج، حج ناميده شده؟ امام ( عليه السلام ) فرمود:

فلان شخص حج انجام داد، يعني رستگارشد. حج به معناي رستگاري است و كسي كه اين اعمال را انجام دهد رستگار گرديده و حج در مورد او استعمال مي‏شود.

در كتاب «معاني الاخبار» آمده است، قال ( عليه السلام ) : الحَجُّ، الفَلاحُ، يقال: حَجَّ فُلانٌ، اي اَفْلَحَ ( عليه السلام ) .(4)

حج، به معناي رستگاري است و كسي كه اين اعمال را انجام دهد، رستگار گرديده، و حج در مورد او

1 . كافي، ج 2، ص 18.

2 . صهباي حج، ص 43.

3 . علل الشرايع، ص 411، بحار، ج 96، ص 2.

4 . معاني الاخبار، ص 170، بحار الانوار، ج 96، ص 2.


193


استعمال مي‏شود.

اقسام حج:

1 - حج قران: اين‏گونه حج بر مسلماني واجب است كه فاصله منزل او تا مسجدالحرام كمتر از 16 فرسخ شرعي ( 88 كيلومتر) بوده باشد. و تفاوتي ميان واجبات و مستحبات اين حج و حج افراد نيست، جز آنكه در حج قران حج‏گزار هنگام احرام بايد قرباني خود را اعم از گاو و گوسفند همراه داشته باشد و مستقيماً از ميقات به سمت عرفات و سپس مشعر و بالاخره به سمت منا آمده و در قربانگاه منا قرباني را به همراه ديگر حاجيان در روز دهم ذي‏الحجه قرباني كند.

2 - حج افراد: اينگونه حج بر مسلماني واجب است كه فاصله منزل او تا مسجد الحرام كمتر از 16 فرسخ شرعي (88 كيلومتر) بوده باشد. وظيفه اينگونه حاجيان انجام دوازده عمل است.

3 ـ حج تمتع: اينگونه حج بر تمام كساني واجب است كه فاصله وطن آنها تا مسجدالحرام بيش از 16 فرسخ شرعي (88 كيلومتر) بوده باشد، از اين رو بيشتر مسلمانان اينگونه حج را به جاي مي‏آورند.(1)

«ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»(2)، بنابراين كساني كه وطن آنان تا مسجدالحرام 88 كيلومتر (16 فرسخ) باشد، حج واجب آنان حج تمتع است. با توجه به مطالب ياد شده پي مي‏بريم كه نوع حجي كه بر بيشتر مسلمانان واجب است، حج تمتع مي‏باشد، و وظيفه ما ايرانيان نيز همين قسم از حج است.

حج در اصطلاح فقها

حجّ، زيارت كعبه با اعمال مخصوص در مكان‏هاي مخصوص است.(3) صاحب «جواهر» مي‏فرمايد: اَلحَجُّ وَ ان كان في اللُّغَةِ هُوَ القَصدُ، فَقَد صارَ في الشَّرعِ: «اِسماً لِمَجموعِ المَناسِكِ المُؤدّاة في المَشاعِرِ المَخصوصَةِ».(4)

حج، به مجموع اعمال و مناسكي كه حجاج در ايام حج انجام مي‏دهند، گفته مي‏شود. معناي ديگر حج:«الحجُّ قصدُ البيتِ للتَّقربِ اِلي اللّه‏ِ تعالي بِاَفعالٍ مَخصوصةٍ في اَماكنٍ مَخصُوصَةٍ»

حج، زيارت كعبه با اعمال مخصو ص در مكان‏هاي مخصوص است. حج، آهنگ مخصوص بيت


1 . دائرة‏المعارف اسلامي، ج 6، ص 68.

2 . سوره بقره، آيه 196.

3 . الحجّ: قصد البيت للتقرب الي اللّه‏ تعالي بافعال مخصوصة في اماكن مخصوصة»، فصلنامه ميقات حج، شماره 26، ص 10.

4 . جواهر الكلام، ج 17، ص 219ـ220.


194


اللّه‏ الحرام و عرفه در وقت مخصوص (شوال، ذيقعده، ذي‏الحجه) به منظور اعمال مخصوص است.(1) نتيجه اين‏كه در فقه اسلامي، حج به مجموعه‏اي از اعمال كه در مكه و اطراف آن به جا مي‏آورند مي‏گويند كه در صورت وجود استطاعت مالي و صحت مزاج و امنيت، بر هر شخص بالغ و عاقل و مكلف، در تمام عمر يك مرتبه واجب مي‏گردد.

فوري بودن حج

وجوب حج فوري است، به اجماع فرقه «اماميه» و مذهب «ابوحنيفه» و «ابو يوسف» و «مالك» و «احمد حنبل» از عامه. «شافعي» گفته است: اگر عزم انجام حج در سال بعد داشته باشد، تأخير گناه نيست.

به هر حال از نظر شيعه، وجوب آن فوري و تأخير آن گناه كبيره است.(2)


تركيب حج تمتع از سيزده جزء

1 - احرام (به قصد و نيت حج تمتع) در خود مكه معظمه(3) (نه در ميقات)

2 - وقوف «در عرفات»

3 - وقوف «در مشعرالحرام»

4 - انداختن سنگ‏ريزه به «جمره عقبه» در منا

5 - قرباني در منا

6 - تراشيدن موي سر يا تقصير كردن و براي زن به جاي حلق و تراشيدن موي سر، تقصير واجب است و مردان در غير حج اول، بين تراشيدن سر و تقصير مخيرند.

7 - طواف زيارت دور كعبه

8 - دو ركعت نماز طواف

9 - سعي بين صفا و مروه


1 . معارف و معاريف دائرة المعارف جامع اسلامي، ج 4، ص 362.

2 . همان، ج 4، ص 362.

3 . لازم به ذكر است كه برخي از فقهاء محل احرام را مكه قديم مي‏دانند، ولي حضرت امام خميني قدس‏سره تمام شهر مكه «قديم و جديد» را جايز مي‏داند، گرچه افضل اين است كه در حجر اسماعيل يا پشت مقام ابراهيم ( عليه السلام ) براي حج تمتع محرم شود.


195


10 - طواف نسا

11 - دو ركعت نماز طواف نسا

12 - ماندن در منا در شب يازدهم و دوازدهم ذيحجه براي همه و شب سيزدهم براي بعضي از افراد.(1)

13 ـ رمي جمره اولي و وسطي و عقبه در روزهاي يازدهم و دوازدهم

حق حج

در رساله حضرت امام سجاد ( عليه السلام ) به نام «رساله حقوق»، به صورت مبسوط به مسأله حقوق پرداخته شده است، از جمله حقوقي را كه آن حضرت مطرح نموده‏اند، حق حجّ است.

در متن رساله حقوق امام سجاد ( عليه السلام ) در مورد حق حج چنين آمده است:


«وَ حَقُّ الْحَجِّ اَنْ تَعْلَمَ اَنَّهُ وَفادَة اِلي رَبِّكَ، وَ فَرارٌ اِلَيهِ مِنْ ذُنُوبِكَ وَ فيهِ قَبُولُ تَوبَتِكَ وَ قَضاءُ الْفَرْضِ الَّذي اَوْجَبَهُ اللّه‏ُ تَعالي عَلَيْكَ»(2).

حق حج بر تو اين است كه بداني، آن سيري است به سوي پروردگارت، و فرار تو از گناهانت به جانب اوست، و قبول توبه تو و اداي واجبي است كه خداي متعال آن را بر تو فرض كرده است.

امام چهارم ( عليه السلام ) در اين مورد، هيچ اشاره‏اي به جنبه‏هاي سياسي و ابعاد مختلف حج، نفرموده‏اند و دليل آن روشن است. زيرا شرايط دشوار اجتماعي آن زمان و حاكميّت دودمان جنايت كار بني‏اميه، اجازه نمي‏داد تا مسلمين از اين اجتماع بزرگ بهره‏گرفته و به سوي عدالت و فضيلت، هدايت شوند.(3)

لذا امام سجاد بيشتر به جهات معنوي و عرفاني حج، اشاره فرموده‏اند چنان‏كه بسياري از حقوق، در همين راستا مورد توجه قرار گرفته است.

1 . براي كسب اطلاعات بيشتر به «مناسك محشي» مراجعه شود.

2 . من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 620 شايان ذكر است كه متن رسالة الحقوق نيز در كتاب تحف العقول چاپ اسلاميه ص 260 ـ 278 موجود است، ولي در آن ذكري از «حق حجّ» به ميان نيامده است.

3 . ترجمه و شرح رسالة الحقوق، امام سجاد ( عليه السلام ) ، محمّد سپهري، انتشارات دارالعلم، ص 94ـ95


196


نيابت در حج

انجام حج مانند ساير عبادات بر افراد مستطيع واجب است، به اين معني كه اين عمل با مباشرت مكلّف پذيرفته خواهد شد لكن در برخي از شرايط، گرفتن نايب براي اين عمل عبادي امري لازم به شمار آمده است.


معناي نيابت در حج

نيابت در حج آن ا ست كه فردي، به جاي فرد ديگري حج بجا آورد كه چند صورت دارد:

    1 ـ به نيابت از كسي كه واجب الحج است و نمي‏تواند حج واجب خود را بجا آورد.     2 ـ به نيابت از كسي كه حج مستحبي بجا آورد.

    3 ـ هر يك از دو فرض فوق از دو حال خارج نيست يا تبرّعي بجا مي‏آورد، يا در مقابل عمل     خود اجرت دريافت مي‏كند.


اجر و پاداش نايب

از روايات استفاده مي‏شود كه خداوند ضمن در نظر گرفتن اجر و ثواب براي نيابت دهنده، براي نايب نيز بهره قابل توجهي قرار داده است.

امام صادق ( عليه السلام ) در رابطه با مردي كه از سوي ديگري حج به جاي مي‏آورد فرمودند:


«لَهُ أَجْرُ وَ ثَوَابُ عَشْرِ حِجَجٍ وَ يُغْفَرُ لَهُ وَ لأَبِيهِ وَ لأُمِّهِ وَ لابْنِهِ وَ لابْنَتِهِ وَ لأَخِيهِ وَ لأُخْتِهِ وَ لِعَمِّهِ وَ لِعَمَّتِهِ وَ لِخَالِهِ وَ لِخَالَتِهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ»(1)؛ براي او اجر الهي و ثواب ده حج است و خداوند پدر و پسر و دختر و برادر و عمه و خاله و دايي او را مورد مغفرت قرار مي‏دهد، به حق كه خداوند داراي رحمت واسعه و كرم بي‏نهايت است.


عبداللّه‏ بن سنان مي‏گويد: نزد امام صادق ( عليه السلام ) بودم مردي بر آن حضرت وارد شد، حضرت سي دينار به او داد، تا از جانب اسماعيل «فرزند امام صادق ( عليه السلام ) كه قبلاً از دنيا رفته» يك حج به جا آورد. امام ( عليه السلام ) در پايان فرمود: تا زماني كه اين اعمال را بجا آوردي، براي اسماعيل يك حج خواهد بود، به


1 . بحارالانوار، ج99، ص 117.


197


جهت مالي كه در اين راه داده است و براي تو نه حج خواهد بود كه بدن خود را به زحمت انداخته‏اي.(1)

احكام و آثار نيابت در حج

احكام نيابت: در نايب، اموري شرط است: 1 ـ بلوغ بنا بر احتياط واجب 2 ـ عقل 3 ـ ايمان 4 ـ وثوق و اطمينان به انجام دادن او... 5 ـ معرفت نايب به افعال و احكام حج 6 ـ ذمّه نايب، در آن سال مشغول به حج واجبي نباشد 7 ـ معذور در ترك بعضي افعال حج نباشد.(2)

در منوب عنه هم اموري شرط است: 1 ـ اسلام 2 ـ در حج واجب، شرط است كه منوب عنه فوت شده باشد، يا اگر زنده است حج بر او مستقر شده(3) و خودش از جهت مرضي كه اميد خوب شدن آن نيست، يا از جهت پيري نتواند به حج برود.(4)

آثار نيابت

براي انجام نيابت آثار و حكمت‏هايي وجود دارد كه به چند مورد اشاره مي‏شود:

1 ـ جبران عمل باقي مانده ديگران؛ اگر كسي به هر دليل نتوانست حج واجب خود را انجام دهد، نبايد راه را بسته بداند و اميدي به خير نداشته باشد. نايب گرفتن در حج مي‏تواند تا حدي فضيلت و عمل از دست رفته را جبران كند.

2 ـ نيابت در حج زمينه را براي بسياري از افراد ـ كه خود از نظر مالي قادر به حج نيستند ـ فراهم مي‏آورد تا آنان نيز از اين خير بي‏نصيب نمانند و به نيابت از ديگران به حج مشرف شوند.

3 ـ مصالح حج به قدري مهم و متعالي است كه علاوه بر مقدار واجب، شارع بخش مستحبي نيز براي آن منظور كرده است. حج نيابتي نيز همين فلسفه را در خود دارد.

4 ـ حج نيابتي جبران كاستي ايجاد شده به واسطه ترك حج است اگر كسي حج بر او واجب شده و نمي‏تواند انجام بدهد با نيابت آن كاستي‏ها را جبران و مصالح آن را استيفا مي‏كند.(5)



1 . فرهنگنامه اسرار و معارف حج، ص 100

2 . مناسك محشي، مسئله 107، ص 68 ـ 69

3 . در اين مورد به مسئله 32 مناسك محشي / ص 33ـ34 مراجعه شود.

4 . مناسك محشي، مسئله 107، ص 62 ـ 64.

5 . فرهنگ‏نامه اسرار و معارف حج، ص 100


198



72


حج ائمه اطهار عليهم‏السلام

حج امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) : امام حسن ( عليه السلام ) بيست و پنج بار حج خانه خدا را انجام داده است. امام حسين ( عليه السلام ) نيز در اكثر سفرها برادر بزرگوارش را همراهي مي‏كرد و حتي در پياده روي از آن حضرت تبعيت مي‏كرد.

حج امام سجّاد ( عليه السلام ) : در حالات امام زين العابدين ( عليه السلام ) است كه آن حضرت به طور ناشناس وارد كاروان حج مي‏شد تا تواضع خود را از طريق خدمت به زائران خانه خدا عملي سازد !

امام موسي بن جعفر ( عليه السلام ) مكررا اين مسافت را پيموده، با اين كه وسايل رفاهي برايش امكان داشته، مع‏الوصف گاهي همچون جدّش امام چهارم، تواضع مي‏كرده و مانند افراد تهي‏دست رهسپار اين سفر مي‏شده است.

علي بن جعفر الصادق ( عليه السلام ) مي‏گويد: با برادرم امام هفتم ( عليه السلام ) چهار بار به مكه (براي انجام عمره) رفتيم كه با اهل و عيالش پياده راه مي‏رفت، در يك سفر 26 روز و ديگري 25 روز و در سومي 24 روز و در چهارمي 21 روز در راه بوديم.(1)


حج امام موسي كاظم ( عليه السلام )


«شفيق بلخي» مي‏گويد:


«در سال 149 ه ق به حج رفتم. چون به «قادسيه» رسيدم، كارواني با زينت تمام در حركت بود. در ميان اين كاروان، چشمم به جوان خوش‏رو و پشمينه‏پوشي افتاد كه از مردم كناره گرفته بود. با خود گفتم، اين جوان مي‏خواهد سنگيني خود را بر اهل قافله اندازد. نزديكش رفتم كه او را سرزنش كنم. هنوز سخن نگفته بودم، فرمود:


1 . راهنماي حرمين شريفين، ج اول، ص 67 تا 69.


199


يا شفيق، «اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»(1).

اين را گفت و برفت. با خود گفتم اين امر عظيمي بود كه از دل من خبر داد و نام مرا برد.

اين بگذشت تا به منزل «واقصة» رسيدم. آن بزرگوار را ديدم كه نماز مي‏خواند و اعضايش مضطرب بود. گفتم بروم از او حلاليت بطلبم. چون مرا ديد فرمود:

«وَ إِنِّي لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدي»(2)

اين را بگفت و روان شد. من گفتم اين جوان از (ابدال) است كه دوباره از قلب من خبر داده است.

ديگر او را نديدم تا به «زباله» رسيديم. ديدم دلوي دارد و لب چاه ايستاده، مي‏خواهد آب بكشد. ناگاه دلو از دستش در چاه افتاد. ديدم سر بر جانب آسمان نمود و گفت: «اَنتَ ربي اِذا ظَمئت الي الماء، و قوتي اذا اردت طعاما»(3)؛ تويي آب گواراي من هرگاه تشنه شوم، و طعام من هرگاه گرسنه شوم.

پس گفت:

«خدايا، غير از آن دلو نداشتم. ناگهان آب بالا آمد. پس دلو را گرفت و پر از آب نمود، وضو ساخت و نماز خواند و سپس چند سنگ ريزه برداشت و در دلو انداخت و حركت داد و از آب بياشاميد. جلو رفتم و سلام كردم و استدعا نمودم كه از دلو مرا هم بهره‏مند گرداند. به خدا سوگند كه لذيذتر و خوش‏بوتر از آن نچشيده بودم و تا چند روز ميل به طعام و آب نداشتم. ديگر آن بزرگوار را نديدم تا شبي در مسجدالحرام كنار «قبّة السّراب» ديدم كه با خضوع تمام نماز مي‏گزارد و چون صبح طالع گرديد، نماز صبح را بخواند و هفت شوط طواف نموده، از مسجد خارج گرديد.

من كه دل‏باخته او شده بودم، دنبالش رفته، ديدم برخلاف وضعي كه در بين راه داشت، اطرافش غلامان بسياري حضور داشتند و مردم پروانه شمع وجودش بودند. متحير مانده، از جواني پرسيدم: اين آقا كيست؟ گفت: موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين ( عليه السلام ) است.(4)



1 . سوره حجرات، آيه 12.

2 . سوره طه، آيه 84.

3 . در كتاب كشف الغمه ج 3ـ4 آمده است. انت ربّي اذا اظلمت الي الماء و قوتي اذا اردت طعاماً.

4 . راهنماي حرمين شريفين، ابراهيم غفاري. ج 1، ص 63 و 69 و 70؛ كشف الّغمه، ج 3، ص 3 و 4.


200


73


حضور امام عصر ( عَجَّل‏ اللّه‏ تعالي فرجَه الشري ف ) در مراسم حج

وجود مبارك حضرت بقية‏اللّه‏ حجة بن الحسن ( عَجَّل‏ اللّه‏ تعالي فرجَه الشري ف ) هر سال در مراسم حج و به ويژه در عرفات و منا حضور دارد، چنانكه امام صادق ( عليه السلام ) فرمود: «يفقد الناس امامهم ؛ يشهد الموسم فيراهم و لايرونه».(1)

مردمان، امامشان را گم مي‏كنند، امام ( عليه السلام ) در موسم حضور مي‏يابد و آنان را مي‏بيند ولي مردمان او را نمي‏بينند [و نمي‏شناسد].

هم‏چنين نايب خاص امام زمان ( عَجَّل‏ اللّه‏ تعالي فرجَه الشري ف ) «محمدبن عثمان سمري» (رضوان‏اللّه‏ تعالي عليه) مي‏گويد:

«واللّه‏ اِنّ صاحب هذا الاَمر لَيَحضُرُ المَوسِمَ كلُّ سنة يري الناس و يعرفهم و يرونه و لايعرفونه».(2) «به خدا سوگند، حضرت صاحب الامر ( عليه السلام ) همه سال در موسم حج حضور مي‏يابد، مردم را مي‏بيند و مي‏شناسد و مردم هم او را مي‏بينند ولي نمي‏شناسند.»

هم‏چنين بسياري از تربيت يافتگان و شاگردان خاص آن حضرت در ميان حج‏گزاران حضور دارند و به مدد و عنايت خاص حضرتش از ملكوت افراد آگاهي مي‏يابند.

... تشرف مستقيم و بي واسطه به محضر نوراني امام زمان (ارواحنا فداه) لياقت و شايستگي‏هاي ويژه‏اي را مي‏طلبد، لذا از اين رو تنها افراد معدودي توفيق مي‏يابند كه وجود مبارك آن حضرت شخصاً به سراغ آنها بيايد. البته عنايات ايشان شامل اوليا و صالحان و شهيداني كه تربيت كرده است، شده و آنان به دستور آن حضرت مشكلات ديگران را حل مي‏كنند.(3)

«محمّد بن عثمان سمري» مي‏گويد: آخرين بار كه حضرت را ديدم، كنار خانه خدا بود، در حالي كه مي‏گفت: «اللهم اَنجزلي ما وَعَدتَني»؛ خدايا! آنچه را به من وعده داده‏اي، محقق ساز.(4)لذا درباره اتمام حج و عمره كه در آيه شريفه «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ»بدان اشاره شده، گذشته از بحث‏هاي فقهي، در برخي روايات مصداق ديگري براي اتمام حجّ، ذكر شده است يعني تشرف به حضور امام ( عليه السلام ) ، چنان‏كه امام باقر ( عليه السلام ) فرموده است. بنابراين حجي كه در آن لقاي امام ( عليه السلام ) نباشد، ناتمام است.(5)

1 . كافي، ج 1، ص337ـ338.

2 . من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 520.

3 . صهباي حج، آيت اللّه‏ جوادي آملي، ص 433.

4 . بركات سرزمين وحي، ص 80.


| شناسه مطلب: 77010