بخش 9
حضور امام عصر ( عَجَّل اللّه تعالی فرجَه الشری ف ) در مراسم حج حج در اشعار مرحوم الهی قمشهای حج و طواف جاهلی حج و ولایت حَجِّ اَکبَر حج پرچم اسلام حج پیامبران علیهمالسلام حجاز ( عربستان ) حجة الوداع حجر اسماعیل
|
201 |
|
شعراي بسياري در زمينه حج از زواياي مختلف، اشعار بديعي سرودهاند كه از بين اين همه اشعار، به سرودهاي از مرحوم الهي قمشهاي بسنده ميشود. مرحوم الهي قمشهاي در اين اشعار توصيه كرده است، اول كاري كه حاجي بايد انجام دهد اين است كه جز به خدا، به چيز ديگري نينديشد، احرام ببندد كه به معناي حرام كردن هر چيز است بر خود:
اي دل اگر عزم ديار يار داري | قصد حجاز و كعبه ديدار داري |
شوق شهود حضرت دلدار داري | اول زدل نقش سوي اللّه پاك گردان |
چون سوي صحراي حجاز عشق رفتي | اول به ميقات وفا لبيك گفتي |
چون بلبل افغان كردي و چون گل شكفتي | از شوق روي گلرخي در طرف بستان |
بايد نخست از جامه عصيان برآيي | با جامه طاعت به كوي دلبرآيي |
بشكست اگر پايت در اين ره با سرآيي | تا گام بتواني زدن در كوي جانان |
احرام بستي در رهش از جان گذشتي؟ | وز دنيي دون در ره ايمان گذشتي؟ |
از هرچه جز ياد رخ جانان گذشتي | كانجا شوي در باغ حسن دوستمهمان؟ |
لبيك گويان آمدي در كوي ياري؟ | كردي در آن درگاه عزّت آه و زاري؟ |
گشتي ز اشك شوق چون ابر بهاري؟ | تا خارزار دل شود باغ و گلستان... |
احرام چون بستي به كوي عشق ايزد | لبيك گفتي دعوت آن يار سرمد |
گشتي چو محو جلوه آن حُسن بي حد | ديدي درون كعبه دل نور سبحان؟ |
اي حاجيان رفتيد چون در كوي دلبر | دلبر پسندد قلب پاك و ديده تر |
ياد آوريد از عهد وصل روز محشر | هنگام پاداش و جزاي عدل و احسان |
1 . صهباي حج، ص 4 - 483.
|
202 |
|
چون در حريم قدس عزّت پا نهادي | كردي هم از روي لقاي دوست يادي |
دل زين سفر از مهر خوبان يافت زادي | تاايزدت منزل دهد در بزم خاصان |
محرم چو گشتي در حريم قدس داور | رفتي در آن درگاه عزّت زار و مضطر |
شد دامنت گلگون ز اشك ديده تر | مقبول آن درگه شدي ز انعام سلطان |
چون غسل كردي تن به آب توبه شستي | با عاشقان در كوي يار احرام بستي |
هر عهد بستي غير عهد حق شكستي | تا در صف پاكان شوي زين عهدو پيمان |
شستي تن از زمزم، دل از آب محبت | در بزم مشتاقان زدي ناب محبّت |
از روزن دل تافت مهتاب محبت | روشن روان گشتي به نور عشق و ايمان |
در كعبه بشكستي بت نفس و هوا را | بگزيدي از جان طاعت و عشق خدا را |
بگرفتي آنجا عزّ تسليم و رضا را | تا يار بنوازد تو را در باغ رضوان |
آنجا ز غير حق دل و جان پاك كردي | درد تو را كرد آن طبيب عشق درمان |
از كعبه تن ره به كوي دل گرفتي | در عرش رحمن از صفا منزل گرفتي |
ننگ گناه از اين دل غافل گرفتي | در گلشن رضوان شدي زين تيره زندان |
از كعبه جسم آمدي در كعبه دل | چون عاشقان كردي بهكويدوستمنزل |
آيينه دل گشت با رويش مقابل | تا سازدت حسن ازل چون ماه كنعان |
رمي جمر كردي، زدي بر ديو دون سنگ | هم بر سر نفس شرير پر فسون سنگ |
انداختي بر فرق دنياي زبون سنگ | تا جانت ايمن گردد از آفات دوران |
ابليس را راندي بدان سنگ رياضت | كردي به راه دوست آهنگ رياضت |
دادي زمام نفس در چنگ رياضت | كز نفس اهريمن رهي با لطف يزدان |
گِرد حرم كردي طواف عاشقانه | چون قدسيان بر عرش سلطان يگانه |
با ياد حق كردي به فردوس آشيانه | بوسيدي آن سنگ نشان كوي جانان |
غسلي به آب زمزم اخلاص كردي | ذكر و نمازي در مقام خاص كردي |
|
203 |
|
روشن دل از توحيد خاص الخاص كردي | همچون خليلاللّه عشق پاك ايمان |
گفتار كوته، حج مشتاقان همين است | آداب و حكم كعبه جانان همين است |
سجاد و صادق را حديث اي جان همين است | عشق اين مناسك گفت و شرع عرشبنيان |
اسرار حج عاشقان نظم الهي است | سرّ ازل، وحي ابد بر وي گواهي است |
صيت شرف زين خانه از مه تا به ماهي است | بگرفته آدم تا به خاتم عشق پيمان(1) |
مشركان نيز در دوران جاهليت برگرد كعبه طواف ميكردند، امّا عبادت آنها سوت و كف زدن بود. قرآن مجيد ميفرمايد: «ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً»(2)
از آنجا كه زمزمه شرك آلود، بيان انساني نيست، قرآن سخن آنان كه كعبه را با اذكار شرك آلود طواف ميكردند، صفير و سوت ميداند، نه بيان.(3)در طي تاريخ، بارها كعبه و مناسك حج توسط انبياي عظام از لوث شرك و بتپرستي تطهير و اين پايگاه توحيد از حيطه قدرت و سود جوييها و سلطهگريهاي طاغوت واستكبار خارج گرديده و به شكل و محتواي توحيدي بازگردانده شده، ولي در دوران فترت حضرت عيسي و رسالت جهاني پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه مردم شبه جزيره عرب با شرك و بتپرستي خو گرفته بودند، كعبه و حج دچار انحرافيترين بدعتها و زيانبارترين عادتهاي شركآلود گرديد ه بود، و اين پايگاه رهايي بخش و خلوص و توحيد به مركز وابستگيهاي استكباري و بتپرستي تبديل شده و عبادت مردم در پاكترين مركز عبادت به صورت صفير و سوت كشيدن و كف زدن درآمده بود.1 . كليّات ديوان حكيم الهي قمشهاي.
2 . سوره انفال، آيه 35.
3 . صهباي حج، ص 389.
|
204 |
|
هر گروهي كه براي زيارت كعبه و انجام حج به مكه روي ميآوردند، به بتي تعلق داشتند و سر به آستان آن ميساييدند و قريش، كه پاسداري از اين بتها را بر عهده داشتند، منافع خود را در همين وابستگيها و توهمات و جهالتها ميديدند و سخت در حمايت آن ميكوشيدند.
ويژگيهاي حج جاهليت(1)
1 ـ احرام، نخستين گام توحيدي در حج ابراهيمي است كه نشانه خلوص و جدا شدن از همه وابستگيها و پيوستن به خداي يگانه است. با احرام، همه اركان حج، رنگ توحيدي مييابد و جهتگيريها به سوي خدا و اجتناب از شرك و دشمني با طاغوت و استكبار ميگردد. حج جاهلي بنابر ماهيت شرك آلودش، فاقد احرام بوده و ميقاتي نداشته است و آغازش چون فرجام، بي محتوا و فاقد تحرك و سازندگي بوده است.2 ـ در دوران جاهليت، جز اندكي، باقي حج گزاران به محرمات ملتزم نبودهاند و در مدت انجام مناسك از فرصت آمادگي كه پيدا ميكردند، سودي نميبردند و در جهت دوري از عادتهاي زشت و آمادهشدن براي زندگي پاك گامي بر نميداشته اند.
3 ـ برهنگي درحال طواف ازعادتهاي زشتي بوده كه به شكل ظاهري حج جاهلي نيز چهره نفرت انگيز ي ميداد.
4 ـ تبعيض و تفاخر به نوبه خود، حج جاهلي را از هر نوع خصيصه عبادي و معنوي تهي ميساخت و اين مراسم پاك را در خدمت اشرافيت و اختلافات نژادي و طبقاتي قرار ميداد.
در حج جاهلي وقوف به عرفات اختصاص به كساني داشت كه از خارج مكه به زيارت كعبه ميآمدند و رفتن از عرفات به مشعرالحرام (افاضه) عملي بود كه آنان ميبايست انجام دهند ولي قريش و طوايف مجاور حرم و وابستگان، خود را از اين عمل معاف ميدانستند و خويش را«اهل اللّه»ميشمردند و اين تبعيض ناروا در اسلام برداشته شد.
5 ـ در جاهليت حجاج نميتوانستند از غذاي خارج حرم بخورند، آنان ميبايست از آنچه كه در
1 . در مورد آيين و طواف جاهليّت به صفحات 329 ـ 337 راهنماي حرمين شريفين ج 1 مراجعه نماييد.
|
205 |
|
6 ـ حجاج ميتوانستند در زير چادرهاي چرمي استراحت كنند و استراحت زير چادرهاي غير چرمي روا نبود.
7 ـ اعمالي مانند سرخ كردن غذا با روغن و ساييدن كشك را، در مدت حج براي خود حرام ميدانستند.
8 ـ به جاي طواف دور كعبه، در صفا و مروه دو بت نصب كرده بودند كه بر آنها طواف و استلام (مسح با دست) ميكردند و قرباني را به پاي اين بتها انجام ميدادند.
9 ـ قبايلي چون قريش در ايام حج، از در خانه وارد نميشدند، آنان از ديوار فرود ميآمدند و اين را براي خود امتياز ميدانستند.
10 ـ بدعت (نسيء)، از سودجويي و خلط مسايل عبادي با منافع تجاري و بازرگاني نشأت ميگرفت، زيرا اختلافي كه ماه هاي قمري و شمسي داشت موجب ميشد كه فصول ماههاي حج تغيير كند و منافع تجاري و بازرگاني قبايل سودجود را به خطر افكند. از اين رو با استفاده از تفاوت ايام سال قمري و شمسي (حدود ده يا يازده روز در سال) مقرر ميداشتند كه هر سال يك بار، ماه صفر را به جاي محرم آغاز سال نو قرار دهند و به اين ترتيب ميتوانستند موسم حج را همه سال در فصل معيني انجام دهند.
11 ـ كفزدن و سوت كشيدن و مراسم عبادي را به مراسم جشن و پايكوبي مبدّل كردن.
مورخان خصوصيات ديگري را نيز در مورد حج دوران جاهليت ذكر كردهاند.
در واقع محور اصلي ويژگيهاي حج جاهلي را ميتوان در سه جهت خلاصه نمود:
«امتياز طلبي و روح تبعيض»، «به خود اختصاص دادن خانه خدا و انحصارطلبي قريش به عنوان واليان حرم»، «وسيله قرار دادن حج براي تأمين منافع و مقاصد گروهي.» چنانكه اين سه نوع ويژگي نيز به نوبه خود مبين يك خصلت است كه مشخصه اصلي حج جاهلي ميباشد و آن بيمحتوا كردن اين مراسم عبادي سياسي و سپس سود بردن از قالب تهي شده آن است.(1)
1 . ره توشه حج، جمعي از نويسندگان، ج 1، ص 61ـ63.
|
206 |
|
محوريت موضوع ولايت درمقايسه با ساير اعمال، موضوعي پذيرفته شده است كه روايات فراواني صريحاً به آن پرداخته است. حج نيز در اسلام از جايگاه بلندي برخورداراست، لكن درمقابل ولايت كه قرار ميگيرد، ولايت از جايگاه برتري برخوردار ميباشد. چرا كه هر يك از اين عبادات اگر در كنار رهبري صحيح قرار نگيرد از آن سوء استفاده ميشود، حتي اگر در كنار قرآن رهبري صحيح نباشد تفسير به رأي شده و از آن استفاده ابزاري ميشود.
زراره از امام محمد باقر روايت ميكند كه فرمود:
بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَي خَمْسَةِ أَشْيَاءَ عَلَي الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ
اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز و زكات و روزه و حج و ولايت.
زراره ميگويد از امام پرسيدم: كداميك از اين اصول پنجگانه مهمتر است؟ امام ( عليه السلام ) فرمود:
الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ.(1)
ولايت از همه مهمتر است چون ولايت كليد رسيدن به آنهاست (و محتواي آن دستورات در ولايت تحقق پيدا ميكند) وامام و والي، راهنماي مردم به سوي اين اعمال است.دو نكته اساسي
نكته اوّل: اين كه اين پنج مسأله بي جهت در كنار يكديگر چيده نشدهاند، بلكه رابطهاي با يكديگر دارند.
الف ـ نماز، رابطه خلق با خالق است، بلكه بهترين زمان براي رابطه خلق و خالق هنگام نماز
1 . كافي، ج2، ص 18 كتاب الايمان و الكفر، باب دعائم الاسلام، حديث 5.
|
207 |
|
ب ـ زكات، رابطه خلق با خلق است. نيازمندان با اجراي قانون زكات، از سوي ثروتمندان، بينياز ميگردند و مشكلات اقتصادي آنان حل ميشود.
ج ـ روزه، رابطه انسان با خويش است، با ايجاد اين رابطه انسان موفق ميشود كه با هواي نفس خويش مبارزه كند، سمبل مبارزه با هواي نفس روزه است.
د ـ حج، رابطه مجموع مسلمين با يكديگر است تا با همفكري و تبادل نظر، مشكلات و گرفتاريهاي جهان اسلام را حل كنند و مرهمي بر زخم هاي مسلمانان بنهند.
ه ـ ولايت، ضامن اجراي صحيح و تبيين كننده احكام اين مسائل ميباشد. بنابراين پنج اصل اساسي فوق تصادفاً در اين حديث در كنار هم جمع نشدهاند.
نكته دوّم: اين كه چرا ولايت از چهار اصل ديگر مهمتر و افضل است.
همانگونه كه در خود روايت نيز آمده است؛ ولايت تحقق بخش نماز و روزه و حج و زكات است و محتواي اين عبادات و ساير عبادتها در سايه ولايت عملي ميشود، يعني بدون ولايت و حاكميت اسلام، اين دستورات نقشي است بر كاغذ و همانند نسخه طبيب است كه بدون عمل به آن شفاي دردها حاصل نخواهد شد. ولايت به معناي اجراي قانون اسلام توسط ائمه معصومين عليهمالسلام و جانشينان آنان ميباشد. بنابراين ولايتي از نماز و روزه و حج و زكات بالاتر است كه نتيجهاش حكومت اسلامي باشد، ولايتي كه از ولايت حضرت علي ( عليه السلام ) در غدير خم نشأت گرفته باشد.(1)
ولايت، روح حج
حج بدون «ولايت» و آهنگ كعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات بدون «معرفت امام» و قرباني در منا بدون «فداكاري در راه امامت» و رمي جمره بدون «طرد شيطان و استكبار دروني و بيروني» و سعي صفا و مروه «بدون كوشش در شناخت و اطاعت امام» بيحاصل بوده، و سودي نخواهد داشت، زيرا گرچه يكي از مباني اسلام حج است: «بُنِيَ الاِسلام عَلي خَمس»، لكن هيچ يك از نماز و روزه و زكات و حج همانند ولايت، ركن استوار اسلام نيست. از اين رو در ادامه روايت مزبور آمده است، هيچ دعوتي از طرف خداوند به اندازه دعوت به ولايت و امامت نيست: «ولم يناد بشيء كما نودي بالولاية»(2). زيرا كه انسان كامل كه خود اسلام ممثل است ميتواند به همه ابعاد اسلامي آشنا باشد و آشنايي دهد و مردم را به روح توحيد كه همان فرياد و قيام عليه طاغوت است جهت بخشد.(3)
1 . آيات ولايت در قرآن، آيت اللّه مكارم شيرازي، ص 70.
2 . كافي، ج 2، ص 18.
3 . صهباي حج، آيت اللّه جوادي آملي، ص 93.
|
208 |
|
«اَللّهُمَّ... وَ ارْزُقْني حَجَّ بَيِتكَالْحَرام في عامي هذاوَ في كُلّ عام... وَ زيارة قَبرِ نَبيّك وَ الاْئِمَّةِ وَ لاتُخْلِني يا رَبِّ مِنْ تِلْكَ المَشاهِدِ الشَّريفَةِ» در ميهمانيهاي عادي اين چنين نيست كه ميزبان، چيزي را به ميهمان پيشنهاد كند، ولي در اينجا صاحبخانه به ميهمان ميگويد: از من زيارت خانهام و تشرف به حرم رسول و حضور در مشاهد مشرفه را درخواست كن. اين ضيافت ويژه در ماه رمضان، زمينه ضيافت حج را فراهم ميكند.(1)
متمّم حجّ
امام باقر ( عليه السلام ) فرمود: حضور در پيشگاه امام معصوم ( عليه السلام ) و عرضه ولايت و اعلام وفاداري و فداكاري، متمم حج است. «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ»(2)، پس حجي كه رهبري الهي در آن حضور و ظهور نداشته باشد ناقص است. البته اين اختصاص به حج ندارد و از باب تمثيل است نه تعيين، يعني نه تنها «تَمامُ الْحَجِّ لِقاءُ الاِْمامِ» بلكه «تَمامُ الصَّلاةِ وَ الصّيامِ وَ الزَّكاةِ لِقاءُ الاِْمام».
زيرا در حديث «بُنَي الاِْسلامُ عَلي خَمَسْةَ اَشْياء... .» ضمن تأكيد بر ولايت به نقش برتر والي تصريح شده است «وَالوالي هُوَ الدَّليلُ عَلَيهنَّ».
نكته مذكور، كه در كلام نوراني امام باقر ( عليه السلام ) آمده، مستفاد از آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً»(3) است.
خداوند، اسلام همراه ولايت و رهبري الهي را براي ما پسنديده است. التزام عملي و علمي به ولايت اولياي راستين حق، تمام نعمت الهي و كمال دين است و تنها چنين ديني خداپسند خواهد بود. پس نه تنها «تَمامُ الْحَجِّ لَقاءُ الاِْمامِ» بلكه «تَمامُ الاِْسْلامِ لِقاءُ الاِْمامِ».(4)1 . صهباي حج، ص 72.
2 . وسائل الشيعه، ج 14، صفحه 324ـ325.
3 . سوره مائده، آيه 3.
4 . صهباي حج، آيت اللّه جوادي آملي، ص 109 و 110.
|
209 |
|
اتمام حج و عمره با زيارت
درباره اتمام حج و عمره كه در آيه شريفه «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ»(1) بدان اشاره شده است،(2) در برخي روايات، مصداق ديگري براي اتمام حج، ذكر شده است و آن اين است كه حجگزار پس از انجام مناسك به «زيارت امام ( عليه السلام ) » مشرف شود. نه فقط زيارت قبور (كه آن نيز از حقوق ولايت است، زيرا زندگي و مرگ معصوم يكسان است) بلكه زيارت امام ( عليه السلام ) نوعي تجديد عهد با امام است كه حجگزاران ولايتشان را به امام اعلام كرده و ياري خود را بر آنان عرضه كرده، آمادگي خود را براي حمايت از آنان اظهار كنند.
دو روايت
امام باقر ( عليه السلام ) فرمود:
«إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَيَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُخْبِرُونَا بِوَلَايَتِهِمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نَصْرَهُمْ»(3)
مردمان فرمان يافتند كه نزد اين سنگها آيند و آنها را طواف كنند، آنگاه نزد ما آيند و ولايت و حمايت خويش را بر ما عرضه دارند.به همين دليل در برخي از روايات از فضيلت تشرف به مدينه پس از حج، سخن به ميان آمده است كه: «ابْدَءُوا بِمَكَّةَ وَ اخْتِمُوا بِنَا»(4)؛ با مكه آغاز كنيد و با ما به پايان بريد. لذا شايسته است كه حاجيان پس از زيارت خانه خدا، آنچه راكه دريافت نمودهاند بر پيامبر و امامان معصوم و صاحبان ولايت عرضه كنند.
حضرت علي ( عليه السلام ) نيز در بياني فرمودند:
«أَتِمُّوا بِرَسُولِ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حَجَّكُمْ إِذَا خَرَجْتُمْ إِلَي بَيْتِ اللَّه»(5)؛ أَتِمُّوا بِرَسُولِ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حَجَّكُمْ إِذَا خَرَجْتُمْ إِلَي بَيْتِ اللَّه، هرگاه حج شما تمام شدبه زيارت رسول خدا برويد كه در حقيقت
1 . سوره بقره، آيه 196.
2 . مصاديقي براي «اتمام» بيان شده است.
3 . كافي، ج 4، ص 549.
4 . همان، ص 550؛ صهباي حج، ص 486.
5 . بحار الانوار، ج 100، ص 139.
|
210 |
|
اين عنوان، مستند به آيه شريفه اي است كه در آن از «حج اكبر» سخن به ميان آمده است. مفسران درباره مراد از «روز حج اكبر» و آيه شريفه ذيل، نظرات متفاوتي دارند:
«وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ»(1).
اين اعلامي است از طرف خدا و پيامبرش به عموم مردم در روز حج اكبر كه خداوند و فرستاده او از مشركان بيزارند.مرحوم علامه طباطبايي «قدس سره» ميفرمايد:
«مراد از آن روز، عيد قربان (دهم ذيحجه) از سال نهم هجري ميباشد، زيرا مسلمانان و مشركين، همگان در آن سال در مراسم حج حضور يافتند و از اين سال به بعد، ديگر هيچ مشركي در مراسم حج شركت نكرد. اين نظر از سه جهت مورد تأييد است:
1 ـ روايات اهل بيت عليهمالسلام بر همين مضمون دلالت دارد.
2 ـ اين معنا با اعلام عمومي، بيزاري خدا و رسول او (از مشركان) مناسبتر است .
3 ـ برداشت عرفي موءيد نكته دوّم است، زيرا روز مزبور بزرگترين اجتماع مشترك مسلمانان و مشركان بود كه در آن سال، در صحراي «منا» تحقق يافت.
ساير نظرات و اقوالي كه در اين رابطه آمده است از جهت يا جهاتي مورد اشكال است.»(2)
در تأييد نظر مرحوم علامه طباطبايي، روايتي از اميرموءمنان علي ( عليه السلام ) نقل شده است كه فرمودند:
«اِنَّما سُمِّيَ الاَْكبَر لاَنَّها كانَتْ سَنة حَجَّ فيهَا المُسْلِمونَ وَ المُشْرِكُون وَ لَمْ يَحِجّ المُشرِكونَ بَعدَ تِلكَ السَنة.»(3)
حج اكبر گفته شده است، به خاطر آن كه در آن سال همه گروهها اعم از مسلمان و بتپرست (طبق سنتي كه از قديم داشتند) در مراسم حج شركت كرده بودند، ولي اين كار در سالهاي بعد به كلي متوقف شد.1 . سوره توبه، آيه 3.
2 . فرهنگنامه حج و عمره و اماكن مربوطه، صدر طباطبايي، ص 47.
3 . تفسير نورالثقلين، ج دوم، ص 184.
|
211 |
|
برخي از مفسرين معتقدند كه منظور از حج اكبر، مراسم حج است و در مقابل آن، مراسم حج اصغر «عمره مفرده» است. از امام صادق ( عليه السلام ) در مورد «يومُ الحَجُّ الاَكبر» سوال شده، فرمودند:
«هُوَ يَوْمُ النَّحْرِ وَ الْحَجُّ الْأَصْغَرُ الْعُمْرَةُ(1)».
حج اكبر، عيد قربان [و حج تمتع] است و حج اصغر، عمره است.چنانكه برخي آن را «روز عرفه» دانستهاند.(2) حجةالاسلام والمسلمين آقاي ريشهري در كتاب «حج و عمره در قرآن و روايات» ميفرمايند: «شايع است هرگاه روز عرفه با جمعه مصادف شود، حج آن سال، حج اكبر ناميده ميشود، ولي در روايات اسلامي مستندي براي اين توهم نيافتيم، حج اكبر درلسان احاديث مشتمل بر وقوفين و مناسك مني است، در مقابل حج اصغر است كه به عمره مفرده اطلاق ميشود.
«يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ» كه در آيه سوم سوره برائت آمده است، در بسياري از روايات تطبيق به «يوم النحر» شده و در برخي «يوم عرفه» ذكر شده است.(3)
بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه حج اكبر به حجي گفته ميشود كه وقوفين (وقوف عرفه و مشعر) و همچنين«نحر» (قرباني) و اعمال مني را داشته باشد و حج اصغر به عمره مفرده گفته ميشود.از سخنان حضرت علي ( عليه السلام ) است كه فرمودهاند: «جَعله سُبحانه و تعالي للاسلام عَلَما»(4). خداوند، كعبه را پرچم اسلام قرار داده است.
از زمان گذشته معمول بوده است كه گروههايي كه با يكديگر به جنگ ميپرداختهاند هر كدام پرچم مخصوص به خود داشتهاند و در زير آن گرد ميآمدهاند. پرچم، رمز بقاء استقلال و مقاومت آنان
1 . كافي، ج 4، ص 290 و نيز آن حضرت فرمودند: الحج الاكبر يوم النحر.
2 . در اين زمينه از امام صادق ( عليه السلام ) در مورد حج اكبر سوال شده، فرمودهاند: الحج الاكبر؛ الوقوف بعرفه و رمي الجمار و الحج الاصغر العمرة. كافي، ج 4، ص 264.
3 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص 459.
4 . نهجالبلاغه فيضالاسلام، خطبه اول، ج 1، ص 40.
|
212 |
|
اميرالمومنين ( عليه السلام ) ميفرمايد: «كعبه پرچم اسلام است» يعني همانطور كه پرچمها رمز اتحاد و يگانگي جمعيتها و نشانه همبستگي آنهاست و بر پا بودن آن علامت حيات آن هاست، كعبه براي اسلام اينچنين است.
در بياني ديگر حضرت امام صادق ( عليه السلام ) درمورد اجتماع عظيم حج فرمودهاند: فَجَعَلَ فِيهِ الِاجْتِمَاعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعَارَفُوا(1)يعني خداوند مقرر كرد از شرق و غرب عالم در آنجا جمع شوند براي اين كه يكديگر را بشناسند.
حضرت علي ( عليه السلام ) در كلمات ديگر خود ضمن بيان فلسفه پارهاي از مقررات اسلامي درباره حج ميفرمايد: «الْحَجَّ تَقْوِيَةً لِلدِّينِ»(2) يعني حج تقويت دين است (يا فلسفه حج نزديك كردن پيروان دين به يكديگر است. اگر مفهوم كلام حضرت اين باشد كه فلسفه حج تقويت دين است منظور اين است كه با اجتماع حج روابط مسلمانان محكمتر و ايمان آنها بيشتر و قويتر ميگردد. اگر مفهوم كلام اين باشد كه فلسفه حج نزديك كردن دين است باز واضح است كه منظور نزديك شدن دلهاي مسلمانان است و نتيجه آن تقويت و نيرومندي اسلام است.
در حديث ديگري وارد شده است «لايَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَت الكَعْبَةُ.»(3)
يعني مادام كه كعبه به پاست اسلام بپاست، مادام كه حج زنده و باقي است، اسلام زنده و باقي است كعبه پرچم مقدس اسلام است و رمز وحدت و استقلال مسلمين. از اينجا ميفهميم كه منظور اسلام اين نبوده كه مردم ندانسته و نفهميده به مكه بروند و فقط يك سلسله مناسك كه براي خود آنان نامفهوم است بجا آورند. منظور اين است كه تحت لواي كعبه يعني همان خانهاي كه اولين بار بشر براي پرستش خداي يگانه بنا كرد، به صورت يك قوم واحد و ملت واحد و هم عزم و هم رزم گرد هم آيند. شعار اصلي اسلام «توحيد» است و كعبه خانه توحيد است.(4)1 . وسايل الشيعه،ج8، ص9.
2 . نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1197، حكمت 244.
3 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 14.
4 . حج، گزيدهاي از يادداشتهاي شهيد مطهري، ص 24.
|
213 |
|
از روايات استفاده ميشودكه از زمان خلقت حضرت آدم خانه خدا مطاف جهانيان بوده است و هيچ پيامبري نيامده، مگر اينكه به زيارت اين خانه مشرف شده است. «حلبي» ميگويد: از امام ششم ( عليه السلام ) سوال شد كه خانه كعبه را قبل از بعثت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هم آيا به عنوان حج، زيارت ميكردهاند ؟ حضرت فرمود: آري گواه بر اين مطلب در قرآن، گفتار شعيب ميباشد، آنگاه كه خواست دختر خود رابه موسي ( عليه السلام ) تزويج نمايد، گفت: مهريه او، اين است كه اجارهدهي نفس خود را، و مزدوري كني مرا (هشت حج)، و نگفت هشت سال:
«قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلي أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ»(1)
آنگاه حضرت، حج چند نفر از انبياء را بيان ميفرمايد: به درستي كه آدم و نوح حج گزاردهاند، و سليمان حج به جا آورده در حالي كه گروهي از آدميان، پريان و پرندگان همراه او بودند. و هرآينه حج بجا آورد موسي ( عليه السلام ) در حالي كه بر شتر سرخي سوار بود و فريادش را به شعار (لبيك، لبيك) بلند ساخته بود. همانا حج اين خانه از اول بود، چنانچه خداي تعالي ميفرمايد: اول خانهاي كه براي مردم در روي زمين بنا شده آن خانهاي است كه در مكه است.(2)امام ششم ( عليه السلام ) ميفرمايد: هفتاد پيغمبر در اثر سختي و گرسنگي در مكه فوت كردند و بين ركن يماني و حجرالاسود دفن شدند.(3)حج حضرت آدم
پس از آنكه حضرت آدم و حوّا، ترك اولي كرده و به زمين هبوط نمودند حضرت آدم در كوه صفا و حوا در مروه، منزل گرفتند... جبرئيل نازل شد و به آدم گفت: خداوند عظيم مرا مأمور ساخته مناسك
1 . سوره قصص، آيه 27.
2 . راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 64.
3 . همان
|
214 |
|
1 . كافي، ج 4، ص 190 ـ 195.
2 . همان
3 . همان، ج 4، ص 212 ـ 213.
4 . همان، ج 4، ص 201 ـ 206.
5 . راهنماي حرمين شريفين، ج1، ص66.
6 . همان، ص67
|
215 |
|
حج خاتم الانبياء
پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قبل از بعثت هر ساله حج انجام ميدادند، ولي نه همچون مردم مكه و بعد از بعثت تاهجرت، چون فرمان حج نرسيده بود، كيفيت حج آن حضرت بيان نشده است. اما بعد از هجرت در سال ششم حضرت با جمعي از مسلمين آهنگ حج نمودند و كفار مكه در حديبيه مانع ورود آنها شده تا سال هفتم هجرت «عمرة القضاء» بجا آوردند، سپس حج آن حضرت با تشكيلاتي خاص در سال دهم هجرت انجام يافت كه آن را «حجةالوداع» ميگويند.(1)
كلمه «حجاز»(2) از «حاجز» گرفته شده و به معناي «مانع» است، اين نام بدين دليل است كه رشته كوه «سراه» كه از شمال تا جنوب، در برابر درياي سرخ كشيده شده و طول آن 1760 كيلومتر است، دو قسمت را از يكديگر جدا كرده كه در يك سوي آن «نجد»(3) و در سوي ديگر«تهامه»(4) قرار گرفته است، بدين ترتيب اين كوهها مانعي در ميان اين دو ناحيه به شمار ميرود و حجاز دقيقاً شامل بخش كوهستاني به سمت غرب، يعني درياي سرخ است. در واقع بخشي از حاشيه شرقي درياي سرخ را كه مكه و مدينه در آن قرار دارد حجاز مينامند. حجاز چون ديگر نواحي جزيرة العرب، بسيار خشك و كم آب است و تنها در برخي از واديها، آب هاي فصلي و يا چاه وجود دارد كه از قديم برخي از قبايل عرب را پيرامون خود گرد آورده است، به همين دليل در قديم و تا چند دهه اخير يكجا نشيني شهري
1 . راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 67.
2 . كشور سعودي، داراي شش منطقه بزرگ است كه يكي از آن ها منطقه حجاز است و مهمترين شهرهاي آن مكه، مدينه، طائف و جده است.
3 . يكي ديگر از منطقههاي كشور سعودي «منطقهي نجد» است كه مهمترين شهرهاي آن عبارتند از: رياض، الخرج، درعيه، غيزه و بريده.
4 . تهامه در جنوب حجاز قرار دارد. برخي گفتهاند: حجاز دو ناحيه شرقي و غربي دارد. ناحيه شرقي آن كه منطقه كوهستاني است «حجاز» ناميده ميشود و قسمت غربي آن، كه دشتي سرازير به سوي درياي سرخ است «تهامه» نام دارد.
|
216 |
|
در تاريخ، اين منطقه بيش از ساير مناطق اسم و رسم دارد، ولي واضح است كه اين شهرت، معلول يك سلسله امور معنوي و ديني است و هماكنون كعبه (خانه خدا) كه قبله ميليونها مسلمان است در اينجا قرار دارد.
نقطهاي كه كعبه در آنجا قرار گرفته است، از ساليان طولاني پيش از اسلام، مورد احترام ملل عرب و غير عرب بوده است لذا جنگ در حدود كعبه را حرام ميدانستهاند، تا آنجا كه اسلام نيز براي آن حدودي قايل شده است.
از شهرهاي مهم حجاز مكه، مدينه و طائف ميباشد و حجاز از سابق داراي دو بندر بوده، يكي «جده» كه اهالي مكه از آن استفاده ميكنند و ديگري «ينبوع» كه اهل مدينه قسمت مهمي از نيازهاي خود را از اين بندر به دست ميآورند. اين دو بندر در كنار درياي احمر واقع شده است.(2)
دايرةالمعارف تشيع آورده است: حجاز ناحيهاي است در جزيرة العرب، كناره درياي سرخ كه مرز معيني ندارد، لكن با توجه به نقشهها و تعريفهاي عرب، واژه حجاز بر كوههاي «سراه» اطلاق ميشود. اين بلنديها، «نجد» را از سواحل گسترده پست «تهامه» جدا ميكند، حجاز با وصفي كه گفته شد نام ناحيهاي از بخشي از ساحل غربي است كه در يمن داخل نميشود يا با دقّت بيشتري ميتوان گفت: سرزميني گسترده در كنار درياي سرخ از «عكره» تا «ليث» و نواحي پيرامون آن است و بدين منطقه بلنديهاي عسير در جنوب و بلاد قديم مدين در شمال وارد نميشود و حجاز به معناي درست آن، همان ناحيه محدود است.حجاز از دو بخش بسيار ناهمگون درست شده است؛ بخش كنارهاي «تهامه» كه دشتهاي بيآب گرم گسترده است و بخش روبروي آن كه كوهستاني است و مقداري از آن در «تهامه» قرار دارد. آباديهاي اين بخش همه در كنار درياست جز مكه كه به علت بودن آب زمزم و مسجدالحرام و خانه خدا در آن جا، آباد گرديده و به صورت شهري بزرگ درآمده است. در ساحل حجاز با بودن تپههاي
1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 32.
2 . فروغ ابديت، ج 1، ص 27 ـ 28.
|
217 |
|
جغرافيدانان عرب، شهرها و آباديهاي ديگري هم جزو شهرهاي ساحلي و طائف براي حجاز آوردهاند كه عبارتند از: قرح، خيبر، مروه، حوراء، سقيا، عونيد، جحفه و عشيره.(1)
رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در طول عمر شريف خود 21 بار حج گزارد، كه تنها يكي از آنها پس از هجرت به مدينه بود.
اگر چه آن حضرت در ذيقعده سالهاي ششم و هفتم و هشتم بعد از هجرت، عمره به جا آورد كه اولي به «عمره حديبيّه» و دوّمي به «عمرة القضاء» معروف است، لكن پس از هجرت تنها در سال دهم امكان و فرصت يافت تا حج به جا آورد.
اين حج كه به «حجةالوداع» معروف است، گاه «حَجّةالاسلام» و «حَجّةالبلاغ» نيز ناميده ميشود.در متون روايي اين حج به طور كامل گزارش شده و مبناي عمل مسلمانان در مراسم حج، قرار گرفته است.(2)
شايسته است دراين بخش به برخي از روايات اشاره شود:1 ـ امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد: «لَمْ يَحُجَّ النَّبِيُّ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بَعْدَ قُدُومِهِ الْمَدِينَةَ إِلَّا وَاحِدَةً وَ قَدْ حَجَّ بِمَكَّةَ مَعَ قَوْمِهِ حِجَّاتٍ»(3)؛ پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بعد از هجرت به مدينه تنها يك حج انجام و در مكه حجهاي زيادي انجام داده است.
1 . دائرة المعارف تشيع، ج 6، ص 87.
2 . صهباي حج، ص 473.
3 . فروع كافي، جچهارم، ص 244.
|
218 |
|
2 ـ امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد: «حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عِشْرِينَ حَجَّةً»(1)؛ پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بيست حج انجام دادهاند.
3 ـ راوي ميگويد: به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم: آيا پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) غير از حجةالوداع ، حج ديگري هم انجام دادهاند؟ فرمود: «نَعَمْ عِشْرِينَ حَجَّةً»(2)؛ آري، بيست حج.
4 ـ امام صادق ( عليه السلام ) فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حِينَ حَجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ خَرَجَ فِي أَرْبَعٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ حَتَّي أَتَي الشَّجَرَةَ فَصَلَّي بِهَا ثُمَّ قَادَ رَاحِلَتَهُ»(3)؛ در حجةالاسلام، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، چهار روز مانده از ذيقعده به شجره (مسجد شجره) آمد و در آنجا نماز خواند و آنگاه مركبش را به راه انداخت.رهنمودهاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجةالوداع
يكي از خطابههاي رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجةالوداع، در سرزمين منا و در مسجد خيف ايراد شده است، آن حضرت در آغاز اين خطبه در تشويق حاضران براي اينكه گفتارش را به ياد بسپارند، فرمودند:
خدا ياري كند بندهاي را كه سخنم را شنيد و به ياد سپرد و به كسي كه نشنيده، برساند. چه بسا حامل فقهي كه خود فقيه نباشد و چه بسا حامل فقهي كه آن را به سوي كسي ميبرد كه از او فقيهتر است.(4)
آنگاه فرمودند:«ثَلاثٌ لايُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»(5)؛ سه چيز است كه دلهاي مسلمانان بدانها خيانت روا نميدارد:
1 ـ اخلاص در عمل2 ـ سخن ناصحانه در برابر حاكمان
3 ـ اتحاد همه جانبه موءمنان
رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خطبهاي ديگري در مراسم حجةالوداع ايراد كردند و در بخشي از آن فرمودند:
1 . المناقب، ج 1، ص 176.
2 . همان، ص 251.
3 . همان، ص 248.
4 . صهباي حج، ص 474.
5 . كافي، ج 1، ص 4 ـ 403.
|
219 |
|
«فَاَنَّ اللّهَ حَرَّمَ عَلَيْكُمْ دِمائكُم وَ اَمْوالكُم... ، وَاتَّقُوا اللّهَ وَ لاتَبْخَسُوا الّناسَ اَشْيائَهُم وَلاتَعْثَوا فِي الاَْرضِ مُفْسِدينَ فَمَن كانَتْ عِنَدهُ اَمانَةً فَلْيؤَدّهِا(1)؛ خداوند خونها و اموالتان را بر شما حرام فرمود... و در زمين، به تبهكاري مكوشيد، پس هر كسي امانتي نزد اوست، آن را ادا كند(2)...»
حجر اسماعيل فضايي است در شمال كعبه كه ديواري كوتاه و نيم دايرهاي به ارتفاع 30/1 متر و به پهناي نيم متر، در فاصله ركن شامي، عراقي، اطراف آن كشيده شده است و عرض آن از ديوار كعبه 6 متر و 80 سانتي متر است. منابع تاريخي و روايي نشانگر آن است كه بناي حجر به زمان بناي بازسازي كعبه توسط حضرت ابراهيم و اسماعيل بر ميگردد و در آنجا اسماعيل ( عليه السلام ) مادر خويش هاجر را به خاك سپرد و اطراف آن را سنگ چين كرد تا قبر او زير گام هاي زائران كعبه واقع نشود و اسماعيل خود و دخترانش نيز در آن جا به خاك سپرده شدهاند.(3)
حجر در لغتبراي واژه حجر(4) معاني مختلفي ذكر شده است از جمله آن ها منع و بازداشتن، فراگيري، عقل، دامن، پناه و حمايت، حطيم، اسب مؤنث و حرام ميباشد. در «مقاييس اللغه» آمده است، حجر بازداشتن و فراگيري چيزي را گويند، همچنين به عقل حجر ميگويند، چون انسان را از انجام كارهاي ناشايست باز ميدارد و به «حطيم» مكه نيز حجر ميگويند و آن عبارت از مكاني گرد (قوسي شكل) در نزد كعبه است.
«جوهري» ميگويد: حجر عبارت از ديواري است كه به واسطه آن محدوده جا و مكاني را
1 . كافي، ج 1، ص 475.
2 . صهباي حج، ص 475، برخي محل ايراد خطبه را كنار چاه زمزم دانستهاند. ضمناً در عرفات و منا چنين متني نيز آمده است.
3 . فرهنگ اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي، صفحه 126.
4 . تاريخ القويم، ج 1، ص 569.
|
220 |
|
مرحوم «طريحي» مينويسد: اسماعيل فرزند ابراهيم پيامبر عليهماالسلام مادر خود را در حجر دفن نمود و اطراف آن را سنگ چين كرد، تا قبر مادر زير پاي مردم واقع نگردد.
نتيجه، آنكه در واقع اسماعيل با اين كار خود ايجاد مانع نمود و اين همان معناي غالب كلمه حجر است و اگر معاني ديگر آن نيز مورد نظر باشد، باز قابل تطبيق است.(1)
فضيلت نماز در حجر اسماعيلنماز در مسجدالحرام از فضيلت بسيار والايي برخوردار است، تا آنجا كه بر طبق بعضي از روايات دو ركعت نماز در آن با صد هزار ركعت نماز در جاي ديگر برابري ميكند.
«صامت» از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده است:
«الصَّلَاةُ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلَاةٍ»(2)
نماز در مسجدالحرام با صد هزار نماز در مكانهاي ديگر برابر است.«ابوعبيده» ميگويد(3): به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم آيا نماز در تمامي حرم يكسان است؟ حضرت فرمود: اي ابوعبيده! نماز در تمامي نقاط مسجدالحرام يكسان نيست، چگونه در حرم يكسان باشد؟
در رابطه با موقعيّت حجر اسماعيل از برخي روايات استفاده ميگردد كه فضيلت نماز در آن در مقايسه با نقاط ديگر مسجدالحرام در رتبه سوّم قرار دارد. «حسن بن جهم» ميگويد: از حضرت رضا ( عليه السلام ) پرسيدم: بهترين جاي مسجدالحرام كه نماز در آن فضيلت دارد كجاست؟ فرمود: «حطيم»، كه در حد فاصل ميان حجر و در كعبه واقع شده است. پرسيدم پس از آن كجاست؟ فرمود: در نزد مقام ابراهيم، عرض كردم، پس از آن را بيان كنيد، فرمود در حجر، سپس سؤال كردم پس از آن كجا؟ فرمود هر كجا به كعبه نزديكتر باشد. در برخي روايات ديگر اين فضيلت را در رتبه دوّم قرار داده است، مانند روايتي كه مرحوم شيخ صدوق رحمهالله از حضرت امام صادق ( عليه السلام ) چنين نقل كرده است، كه اگر بتواني كه همه نمازهاي واجب و غير واجب را در«حطيم» بجاي آوري چنان كن كه آنجا بهترين مكان روي زمين است و در بين در كعبه و حجرالاسود واقع شده است و اينجا مكاني است كه خداوند توبه را پذيرفت «وَ بَعْدَهُ الصَّلَاةُ فِي الْحِجْرِ أَفْضَلُ»(4) بعد از آن نماز در حجر با فضيلتتر است و پس از
1 . فصلنامه ميقات حج، شماره 8، ص 102.
2 . جامع الاحاديث الشيعه، ج 4، ص 504، ميقات حج، شماره 8، ص 107، وسائل الشيعه، ج 5، ص 272.
3 . وسائل الشيعه، ج 4، ص 525.
4 . بحارالأنوار، ج96، ص230.
|
221 |
|
و بعد از آن در پشت مقام ابراهيم و جايگاه فعلي آن و سرانجام هرچه به كعبه نزديك تر باشي افضل است.(1)
بنابراين نماز در حجر اسماعيل مطابق برخي از روايات در رتبه دوّم و برخي ديگر از روايات در رتبه سوّم قرار دارد.دعا در حجر اسماعيل
مسجدالحرام از بهترين جاها براي دعا و راز و نياز و تضرع به درگاه ربوبي است. «كاهلي» از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده است:
«أَكْثِرُوا مِنَ الصَّلَاةِ وَ الدُّعَاءِ فِي هَذَا الْمَسْجِد»(2)
نماز و دعا را زياد در اين مسجد (مسجدالحرام) بجاي آوريد.حجر اسماعيل از جاهاي برگزيده مسجد جهت دعا و انابه است. و شاهد بر آن علاوه بر روايات، سيره عملي معصومين عليهمالسلام ميباشد. در فقه رضوي آمده است:
«وَ ادْعُ عِنْدَهُ كَثِيراً»(3) در نزد آن (حجر اسماعيل) بسيار دعا كن.
دفن شدگان در حجر اسماعيل1 - عدهاي از پيامبران عليهمالسلام
اين مكان مَضجع عده ا ي از حاملان وحي و پيامبران الهي است و تقدير چنان بوده كه اين بيت حجر گردد و با در آغوش كشيدن كالبد تني چند از رادمردان متصل به رشته وحي، از نو منشاء نور و هدايت شود. در آخر روايتي كه شيخ كليني از امام صادق ( عليه السلام ) درباره حجر اسماعيل نقل كرده، چنين آورده است:
«فِيهِ قُبُورُ الْأَنْبِيَاءِ»(4)؛ در ميان آن قبور پيامبران است.
1 . فصلنامه ميقات حج، شماره هشتم، ص 108 ـ 107.
2 . جامع احاديث الشيعه، ج 4، ص 506.
3 . الفقه المنسوب للامام الرضا ( عليه السلام ) ، ص 222.
|
222 |
|
2 - مادر اسماعيل
اسماعيل مادر زجر ديده خود را در بيت خود دفن كرد و به خاطر شدت علاقه اي كه به او داشت، قبر مادر را به گونه اي ساخت كه زير پاي مردم واقع نگردد.
شيخ صدوق عليه الرحمه به اسنادش از«ابوبكر حضرمي» از امام صادق نقل كرده است:
«ِانَّ اِسْماعيلَ دَفَنَ اُمَّهُ فِي الْحِجْرِ عالياً وَ جَعَلَ عَلَيها حائِطاً لِئَلاً يوُطَأ قَبرُها(1)»
اسماعيل ( عليه السلام ) مادر خود را در حجر دفن كرد و آن را بالا آورد و بردور آن ديوار قرار داد تا زير پاي قرار نگيرد.برحسب نقل ابن سعد، اسماعيل به هنگام مرگ مادر جواني 20 ساله بود و مادرش در سن 90 سالگي وفات يافت.(2)
3 - اسماعيلمشيت الهي بر اين قرار گرفت كه سرانجام مضجع اسماعيل در كنار بيت خدا قرار گيرد و خانه او مدفن وي گردد و در جوار مادر رنج كشيده اش بيارامد.
«شيخ كليني» (ره) به سندش از «مفضل بن عمر» از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده است:
«الْحِجْرُ بَيْتُ إِسْمَاعِيلَ وَ فِيهِ قَبْرُ هَاجَرَ وَ قَبْرُ إِسْمَاعِيلَ»(3)
حجر خانه اسماعيل است و در آن قبر هاجر و قبر اسماعيل قرار دارد.صاحب «وسائل» به نقل از «علل الشرايع» از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده است:
«َ وَ تُوُفِّيَ إِسْمَاعِيلُ بَعْدَهُ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِينَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ فَدُفِنَ فِي الْحِجْرِ مَعَ أُمِّهِ »(4)
اسماعيل بعد از او (ابراهيم) در سن يكصدوسي سالگي وفات يافت و در جوار مادرش در حجر دفن شد.4 - دختران اسماعيل
تني چند از دختران اسماعيل از جمله كساني هستند كه در حجر اسماعيل به خاك سپرده شدهاند.
شيخ كليني از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده:
«دُفِنَ فِي الْحِجْرِ مِمَّا يَلِي الرُّكْنَ الثَّالِثَ عَذَارَي بَنَاتِ إِسْمَاعِيل»(5)؛ در حجر نزديك ركن سوم غربي، تني چند از دختران اسماعيل دفن شده اند.
1 . بحارالأنوار، ج 12، ص 112.
2 . علل الشرايع، ج اول، ص 37.
3 . طبقات الكبري، ج 1، ص 52 به نقل از ميقات حج، شماره 9، ص 108.
4 . فروع كافي، ج 4، ص 210.
5 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 431.
6 . فروع كافي، ج 4، ص 210؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 430؛ فصلنامه ميقات حج، شماره 9، ص 111.
|
223 |
|
احكام حجر اسماعيل
احكام حجر؛ مربوط به مسأله «طواف» است و لذا فقهاي عظام در مناسك فرمودهاند: واجبات طواف دو قسم است: قسم اول چيزهايي است كه شرط طواف است.(1) قسم دوّم، چيزهايي كه گفتهاند داخل در حقيقت طواف است، اگرچه بعضي از آنها نيز شرط است اما براي طواف، در عمل فرقي نميكند و آن هفت چيز است... چهارم داخل كردن حِجر اسماعيل است در طواف، و حجر اسماعيل محلي است كه متصل به خانه كعبه است و بايد طواف كننده دور حجر اسماعيل نيز بگردد.
اگر دور حجر اسماعيل نگردد و از داخل آن طواف كند، طوافش باطل است و بايد اعاده كند.(2)
اگر در بعضي از دورها حجر اسماعيل را داخل در دور زدن نكرد، احتياط واجب آن است كه آن دور را از سر بگيرد و اعاده كند طواف را، اگرچه ظاهر آن است كه اعاده طواف لازم نيست. (و اتمام همان قسمت كفايت ميكند).نظر به اين كه فتاوي و نظرات آيات عظام از نظر اعاده كلي طواف يا اعاده همان دور طواف، متفاوت است، شايسته است هر كس فتواي مرجع تقليد خود را از مناسك حج او به دست آورد.
مراجع تقليد همينطور در محدوده طواف در محل حجر اسماعيل فرمودهاند:
در طرف حجر اسماعيل محل طواف محدود ميشود «زيرا كه به مقدار حجر از آن كاسته ميشود» و چنانكه گفتهاند تقريباً شش ذراع و نيم براي محل طواف باقي ميماند بايد در طواف از آن جانب بيشتر از شش ذراع و نيم دور نشود.(3) در اين مورد نيز فتا وي و نظرات آيات عظام متفاوت است و بعضي از فقها معتقدند كه در طرف حجر، مطاف از ديوار حجر محاسبه ميشود.
همينطور در استفتائات نماز طواف در مورد كسي كه نماز طواف عمره را در داخل «حجر اسماعيل» به جا آورده و بعد از تقصير متوجه شده، سؤال شده است كه فرمودهاند: بايد نماز را اعاده كند.(4)
1 . مناسك محشي،228ـ241
2 . همان، مسأله 587، ص 245.
3 . همان، مسأله 595، ص 248.
4 . همان، مسأله 793، ص 325.
|
224 |
|
«اَلّلهُمَّ اَدْخِلْنِي الْجَنَّهَ وَ اَجِرْني مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ وَ عاِفني مِنَ السُّقْمِ وَ اَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ الّرِزقِ الْحَلال...»(1)
اهميت حجرالأسود
حجرالأسود(2) يا سنگ سياه، از اجزاي بسيار مقدس مسجدالحرام بوده و در ركن حجرالأسود كعبه، در ارتفاع 5/1 متري قرار گرفته است و قطر آن حدود 30 سانتيمتر است و گفته شده وزن آن دو كيلوگرم است.قداست و حرمت اين سنگ در نزد مسلمانان ثابت و مسلم است، اگرچه در قرآن به صراحت از آن ياد نشده، اما سنت متواتر قطعي بر شرافت و فضيلت آن، دلالت دارد. اين سنگ مقدس پيش از اسلام و پس از آن همواره مورد اعتنا و توجه كامل بوده است. اين سنگ از يادگارهاي حضرت آدم ( عليه السلام ) ميباشد، و به لحاظ همين تقدس رسول خدا آن را نگاه داشته، و ديگر سنگها را كه به شكل بت ساخته شده بود، به دور ريختند. پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بارها آن را استلام كرده، (به آن دست كشيده) و آن را بوسيده است.(3)
ويژگيهاي حجرالأسود
در متون احاديث و كتب سيره و تاريخ، ويژگيهايي براي اين سنگ مقدس ذكر شده كه به برخي از آنان اشاره ميشود:
1 ـ اين سنگ از آيات بينات الهي شمرده شده است.
1 . مناسك محشي، ص 317.
2 . تاريخ القويم، ج 2، ص 236.
3 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 93، دائرةالمعارف تشيع، ج 6، ص 101.
|
225 |
|
در حديثي از امام باقر ( عليه السلام ) آمده: سه سنگ از بهشت فرود آمده است؛ مقام ابراهيم و سنگ بني اسرائيل (كه حضرت موسي ( عليه السلام ) آن را همراه داشت و به اعجاز از آن چشمهها ميجوشيد) و حجرالأسود كه خداوند آن را در حالي به ابراهيم سپرد كه از كاغذ سفيدتر بود و از خطاهاي بنيآدم سياه گرديد. تغيير يافتن حجرالأسود از سفيدي به سياهي در احاديث بسياري آمده(1) و شايد سِرّش اين است كه مجرم هم از رحمت الهي مأيوس نشود و راهي به درگاه خداوند داشته باشد و توجه كند كه دل آدمي نيز چنين است كه ابتداء سفيد و پاك و بيآلايش است و بر اثر گناه و معصيت، آلوده و سياه ميگردد. در روايتي ازپيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده است:
«أنَّ الرُّكْنَ وَالْمَقامَ ياقُوتَتانِ مِن ياقُوتِ الْجَنَّةِ طَمَسَ اللّهُ تَعالي نُورَهُما وَلَو لَم يَطْمِسْ نُورَهُما لاَءَضاءَتا ما بَيَنْ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ».(2)
همانا ركن و مقام، دو ياقوت بهشتي هستند كه خداي تعالي نور آن دو را كم فروغ ساخته و اگر نورشان كم فروغ نميبود، بين مشرق و مغرب را روشن و تابان ميساختند.2 ـ گفته ميشود از ويژگيهاي حجرالأسود آن است كه به آتش گرم نميشود و آتش در آن بي اثر است و در آب فرو نميرود.
3 ـ از نشانههاي قدرت الهي اين است كه علي رغم حوادث و رويدادهاي مختلف، همچون طوفان نوح، دفن حجرالأسود در چاه زمزم، و... از بين نرفته و نابود نشده است.
4 ـ يكي از خواص حجرالأسود اين است كه هر كه آن را استلام كند، محتاج نشود كه دست به سؤال و گدايي دراز نمايد، مگر آنكه از مخالفان باشد و شأن حجرالأسود را نداند.
5 ـ از ويژگيهاي ديگر حجرالأسود اين است كه به دست معصوم ( عليه السلام ) نصب ميشود و هر كه جز معصوم آن را نصب كند، قرار نميگيرد و ثابت نميماند.
منشاء و خاستگاه حجرالأسود
حضرت ابراهيم هنگام ساختن كعبه، از كوه«ابوقبيس» ندايي شنيد كه اي ابراهيم! امانتي براي تو نزد من است. ابراهيم رفت و حجرالأسود را گرفته و در جاي خود نصب نمود.(3)
1 . از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده است: نزل الحجر الأسود من الجنه وهو اشد بياضا من اللبن فسوّدته خطايا بني آدم. شفاء الغرام باخبار البلدالحرام، ج1، ص 317.
2 . تاريخ القويم، ج 2، ص 239. شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج1، ص316.
3 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 46.