بخش 9

حضور امام عصر ( عَجَّل‏ اللّه‏ تعالی فرجَه الشری ف ) در مراسم حج حج در اشعار مرحوم الهی قمشه‏ای حج و طواف جاهلی حج و ولایت حَجِّ اَکبَر حج پرچم اسلام حج پیامبران علیهم‏السلام حجاز ( عربستان ) حجة الوداع حجر اسماعیل


201



74


حج در اشعار مرحوم الهي قمشه‏اي

شعراي بسياري در زمينه حج از زواياي مختلف، اشعار بديعي سروده‏اند كه از بين اين همه اشعار، به سروده‏اي از مرحوم الهي قمشه‏اي بسنده مي‏شود. مرحوم الهي قمشه‏اي در اين اشعار توصيه كرده است، اول كاري كه حاجي بايد انجام دهد اين است كه جز به خدا، به چيز ديگري نينديشد، احرام ببندد كه به معناي حرام كردن هر چيز است بر خود:


نيّت خالص

 اي دل اگر عزم ديار يار داري  قصد حجاز و كعبه ديدار داري
 شوق شهود حضرت دلدار داري  اول زدل نقش سوي اللّه‏ پاك گردان
 چون سوي صحراي حجاز عشق رفتي  اول به ميقات وفا لبيك گفتي
 چون بلبل افغان كردي و چون گل شكفتي  از شوق روي گلرخي در طرف بستان
 بايد نخست از جامه عصيان برآيي  با جامه طاعت به كوي دلبرآيي
 بشكست اگر پايت در اين ره با سرآيي  تا گام بتواني زدن در كوي جانان
 احرام بستي در رهش از جان گذشتي؟  وز دنيي دون در ره ايمان گذشتي؟
 از هرچه جز ياد رخ جانان گذشتي  كانجا شوي در باغ حسن دوست‏مهمان؟
 لبيك گويان آمدي در كوي ياري؟  كردي در آن درگاه عزّت آه و زاري؟
 گشتي ز اشك شوق چون ابر بهاري؟  تا خارزار دل شود باغ و گلستان...
 احرام چون بستي به كوي عشق ايزد   لبيك گفتي دعوت آن يار سرمد
 گشتي چو محو جلوه آن حُسن بي حد  ديدي درون كعبه دل نور سبحان؟
 اي حاجيان رفتيد چون در كوي دلبر  دلبر پسندد قلب پاك و ديده تر
 ياد آوريد از عهد وصل روز محشر  هنگام پاداش و جزاي عدل و احسان

1 . صهباي حج، ص 4 - 483.


202


ورود به مسجدالحرام

 چون در حريم قدس عزّت پا نهادي  كردي هم از روي لقاي دوست يادي
 دل زين سفر از مهر خوبان يافت زادي  تاايزدت منزل دهد در بزم خاصان
 محرم چو گشتي در حريم قدس داور  رفتي در آن درگاه عزّت زار و مضطر
 شد دامنت گلگون ز اشك ديده تر  مقبول آن درگه شدي ز انعام سلطان
غسل احرام

 چون غسل كردي تن به آب توبه شستي  با عاشقان در كوي يار احرام بستي
 هر عهد بستي غير عهد حق شكستي  تا در صف پاكان شوي زين عهدو پيمان
 شستي تن از زمزم، دل از آب محبت  در بزم مشتاقان زدي ناب محبّت
 از روزن دل تافت مهتاب محبت  روشن روان گشتي به نور عشق و ايمان
 در كعبه بشكستي بت نفس و هوا را  بگزيدي از جان طاعت و عشق خدا را
 بگرفتي آنجا عزّ تسليم و رضا را  تا يار بنوازد تو را در باغ رضوان
 آنجا ز غير حق دل و جان پاك كردي  درد تو را كرد آن طبيب عشق درمان
 از كعبه تن ره به كوي دل گرفتي  در عرش رحمن از صفا منزل گرفتي
 ننگ گناه از اين دل غافل گرفتي  در گلشن رضوان شدي زين تيره زندان
 از كعبه جسم آمدي در كعبه دل  چون عاشقان كردي به‏كوي‏دوست‏منزل
 آيينه دل گشت با رويش مقابل  تا سازدت حسن ازل چون ماه كنعان
در منا

 رمي جمر كردي، زدي بر ديو دون سنگ  هم بر سر نفس شرير پر فسون سنگ
 انداختي بر فرق دنياي زبون سنگ  تا جانت ايمن گردد از آفات دوران
 ابليس را راندي بدان سنگ رياضت  كردي به راه دوست آهنگ رياضت
 دادي زمام نفس در چنگ رياضت  كز نفس اهريمن رهي با لطف يزدان
طواف كعبه

 گِرد حرم كردي طواف عاشقانه  چون قدسيان بر عرش سلطان يگانه
 با ياد حق كردي به فردوس آشيانه  بوسيدي آن سنگ نشان كوي جانان
 غسلي به آب زمزم اخلاص كردي  ذكر و نمازي در مقام خاص كردي

203


 روشن دل از توحيد خاص الخاص كردي  همچون خليل‏اللّه‏ عشق پاك ايمان
حج مشتاقان

 گفتار كوته، حج مشتاقان همين است  آداب و حكم كعبه جانان همين است
 سجاد و صادق را حديث اي جان همين است  عشق اين مناسك گفت و شرع عرش‏بنيان
 اسرار حج عاشقان نظم الهي است  سرّ ازل، وحي ابد بر وي گواهي است
 صيت شرف زين خانه از مه تا به ماهي است  بگرفته آدم تا به خاتم عشق پيمان(1)

75


حج و طواف جاهلي

مشركان نيز در دوران جاهليت برگرد كعبه طواف مي‏كردند، امّا عبادت آنها سوت و كف زدن بود. قرآن مجيد مي‏فرمايد: «ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً»(2)

از آنجا كه زمزمه شرك آلود، بيان انساني نيست، قرآن سخن آنان كه كعبه را با اذكار شرك آلود طواف مي‏كردند، صفير و سوت مي‏داند، نه بيان.(3)در طي تاريخ، بارها كعبه و مناسك حج توسط انبياي عظام از لوث شرك و بت‏پرستي تطهير و اين پايگاه توحيد از حيطه قدرت و سود جويي‏ها و سلطه‏گري‏هاي طاغوت واستكبار خارج گرديده و به شكل و محتواي توحيدي بازگردانده شده، ولي در دوران فترت حضرت عيسي و رسالت جهاني پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه مردم شبه جزيره عرب با شرك و بت‏پرستي خو گرفته بودند، كعبه و حج دچار انحرافي‏ترين بدعت‏ها و زيانبارترين عادت‏هاي شرك‏آلود گرديد ه بود، و اين پايگاه رهايي بخش و خلوص و توحيد به مركز وابستگي‏هاي استكباري و بت‏پرستي تبديل شده و عبادت مردم در پاك‏ترين مركز عبادت به صورت صفير و سوت كشيدن و كف زدن درآمده بود.

 1 . كليّات ديوان حكيم الهي قمشه‏اي.

2 . سوره انفال، آيه 35.

3 . صهباي حج، ص 389.


204


هر گروهي كه براي زيارت كعبه و انجام حج به مكه روي مي‏آوردند، به بتي تعلق داشتند و سر به آستان آن مي‏ساييدند و قريش، كه پاسداري از اين بت‏ها را بر عهده داشتند، منافع خود را در همين وابستگي‏ها و توهمات و جهالت‏ها مي‏ديدند و سخت در حمايت آن مي‏كوشيدند.


ويژگي‏هاي حج جاهليت(1)

1 ـ احرام، نخستين گام توحيدي در حج ابراهيمي است كه نشانه خلوص و جدا شدن از همه وابستگي‏ها و پيوستن به خداي يگانه است. با احرام، همه اركان حج، رنگ توحيدي مي‏يابد و جهت‏گيري‏ها به سوي خدا و اجتناب از شرك و دشمني با طاغوت و استكبار مي‏گردد. حج جاهلي بنابر ماهيت شرك آلودش، فاقد احرام بوده و ميقاتي نداشته است و آغازش چون فرجام، بي محتوا و فاقد تحرك و سازندگي بوده است.

2 ـ در دوران جاهليت، جز اندكي، باقي حج گزاران به محرمات ملتزم نبوده‏اند و در مدت انجام مناسك از فرصت آمادگي كه پيدا مي‏كردند، سودي نمي‏بردند و در جهت دوري از عادت‏هاي زشت و آماده‏شدن براي زندگي پاك گامي بر نمي‏داشته اند.

3 ـ برهنگي درحال طواف ازعادت‏هاي زشتي بوده كه به شكل ظاهري حج جاهلي نيز چهره نفرت انگيز ي مي‏داد.

4 ـ تبعيض و تفاخر به نوبه خود، حج جاهلي را از هر نوع خصيصه عبادي و معنوي تهي مي‏ساخت و اين مراسم پاك را در خدمت اشرافيت و اختلافات نژادي و طبقاتي قرار مي‏داد.

در حج جاهلي وقوف به عرفات اختصاص به كساني داشت كه از خارج مكه به زيارت كعبه مي‏آمدند و رفتن از عرفات به مشعرالحرام (افاضه) عملي بود كه آنان مي‏بايست انجام دهند ولي قريش و طوايف مجاور حرم و وابستگان، خود را از اين عمل معاف مي‏دانستند و خويش را«اهل اللّه‏»مي‏شمردند و اين تبعيض ناروا در اسلام برداشته شد.

5 ـ در جاهليت حجاج نمي‏توانستند از غذاي خارج حرم بخورند، آنان مي‏بايست از آنچه كه در


1 . در مورد آيين و طواف جاهليّت به صفحات 329 ـ 337 راهنماي حرمين شريفين ج 1 مراجعه نماييد.


205


اختيار داشتند استفاده كنند و اين امتياز در عين اين كه يك بدعت بود، سود سرشاري را براي قريش كه خود را متوليان حرم مي‏دانستند در برداشت.

6 ـ حجاج مي‏توانستند در زير چادرهاي چرمي استراحت كنند و استراحت زير چادرهاي غير چرمي روا نبود.

7 ـ اعمالي مانند سرخ كردن غذا با روغن و ساييدن كشك را، در مدت حج براي خود حرام مي‏دانستند.

8 ـ به جاي طواف دور كعبه، در صفا و مروه دو بت نصب كرده بودند كه بر آنها طواف و استلام (مسح با دست) مي‏كردند و قرباني را به پاي اين بت‏ها انجام مي‏دادند.

9 ـ قبايلي چون قريش در ايام حج، از در خانه وارد نمي‏شدند، آنان از ديوار فرود مي‏آمدند و اين را براي خود امتياز مي‏دانستند.

10 ـ بدعت (نسي‏ء)، از سودجويي و خلط مسايل عبادي با منافع تجاري و بازرگاني نشأت مي‏گرفت، زيرا اختلافي كه ماه هاي قمري و شمسي داشت موجب مي‏شد كه فصول ماه‏هاي حج تغيير كند و منافع تجاري و بازرگاني قبايل سودجود را به خطر افكند. از اين رو با استفاده از تفاوت ايام سال قمري و شمسي (حدود ده يا يازده روز در سال) مقرر مي‏داشتند كه هر سال يك بار، ماه صفر را به جاي محرم آغاز سال نو قرار دهند و به اين ترتيب مي‏توانستند موسم حج را همه سال در فصل معيني انجام دهند.

11 ـ كف‏زدن و سوت كشيدن و مراسم عبادي را به مراسم جشن و پايكوبي مبدّل كردن.

مورخان خصوصيات ديگري را نيز در مورد حج دوران جاهليت ذكر كرده‏اند.

در واقع محور اصلي ويژگي‏هاي حج جاهلي را مي‏توان در سه جهت خلاصه نمود:

«امتياز طلبي و روح تبعيض»، «به خود اختصاص دادن خانه خدا و انحصارطلبي قريش به عنوان واليان حرم»، «وسيله قرار دادن حج براي تأمين منافع و مقاصد گروهي.» چنان‏كه اين سه نوع ويژگي نيز به نوبه خود مبين يك خصلت است كه مشخصه اصلي حج جاهلي مي‏باشد و آن بي‏محتوا كردن اين مراسم عبادي سياسي و سپس سود بردن از قالب تهي شده آن است.(1)



1 . ره توشه حج، جمعي از نويسندگان، ج 1، ص 61ـ63.


206



76


حج و ولايت

محوريت موضوع ولايت درمقايسه با ساير اعمال، موضوعي پذيرفته شده است كه روايات فراواني صريحاً به آن پرداخته است. حج نيز در اسلام از جايگاه بلندي برخورداراست، لكن درمقابل ولايت كه قرار مي‏گيرد، ولايت از جايگاه برتري برخوردار مي‏باشد. چرا كه هر يك از اين عبادات اگر در كنار رهبري صحيح قرار نگيرد از آن سوء استفاده مي‏شود، حتي اگر در كنار قرآن رهبري صحيح نباشد تفسير به رأي شده و از آن استفاده ابزاري مي‏شود.

زراره از امام محمد باقر روايت مي‏كند كه فرمود:


بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَي خَمْسَةِ أَشْيَاءَ عَلَي الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ

اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز و زكات و روزه و حج و ولايت.


زراره مي‏گويد از امام پرسيدم: كداميك از اين اصول پنجگانه مهم‏تر است؟ امام ( عليه السلام ) فرمود:


الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ.(1)

ولايت از همه مهم‏تر است چون ولايت كليد رسيدن به آنهاست (و محتواي آن دستورات در ولايت تحقق پيدا مي‏كند) وامام و والي، راهنماي مردم به سوي اين اعمال است.

دو نكته اساسي

نكته اوّل: اين كه اين پنج مسأله بي جهت در كنار يكديگر چيده نشده‏اند، بلكه رابطه‏اي با يكديگر دارند.

الف ـ نماز، رابطه خلق با خالق است، بلكه بهترين زمان براي رابطه خلق و خالق هنگام نماز


1 . كافي، ج2، ص 18 كتاب الايمان و الكفر، باب دعائم الاسلام، حديث 5.


207


است.

ب ـ زكات، رابطه خلق با خلق است. نيازمندان با اجراي قانون زكات، از سوي ثروتمندان، بي‏نياز مي‏گردند و مشكلات اقتصادي آنان حل مي‏شود.

ج ـ روزه، رابطه انسان با خويش است، با ايجاد اين رابطه انسان موفق مي‏شود كه با هواي نفس خويش مبارزه كند، سمبل مبارزه با هواي نفس روزه است.

د ـ حج، رابطه مجموع مسلمين با يكديگر است تا با همفكري و تبادل نظر، مشكلات و گرفتاري‏هاي جهان اسلام را حل كنند و مرهمي بر زخم هاي مسلمانان بنهند.

ه ـ ولايت، ضامن اجراي صحيح و تبيين كننده احكام اين مسائل مي‏باشد. بنابراين پنج اصل اساسي فوق تصادفاً در اين حديث در كنار هم جمع نشده‏اند.

نكته دوّم: اين كه چرا ولايت از چهار اصل ديگر مهم‏تر و افضل است.

همان‏گونه كه در خود روايت نيز آمده است؛ ولايت تحقق بخش نماز و روزه و حج و زكات است و محتواي اين عبادات و ساير عبادت‏ها در سايه ولايت عملي مي‏شود، يعني بدون ولايت و حاكميت اسلام، اين دستورات نقشي است بر كاغذ و همانند نسخه طبيب است كه بدون عمل به آن شفاي دردها حاصل نخواهد شد. ولايت به معناي اجراي قانون اسلام توسط ائمه معصومين عليهم‏السلام و جانشينان آنان مي‏باشد. بنابراين ولايتي از نماز و روزه و حج و زكات بالاتر است كه نتيجه‏اش حكومت اسلامي باشد، ولايتي كه از ولايت حضرت علي ( عليه السلام ) در غدير خم نشأت گرفته باشد.(1)


ولايت، روح حج

حج بدون «ولايت» و آهنگ كعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات بدون «معرفت امام» و قرباني در منا بدون «فداكاري در راه امامت» و رمي جمره بدون «طرد شيطان و استكبار دروني و بيروني» و سعي صفا و مروه «بدون كوشش در شناخت و اطاعت امام» بي‏حاصل بوده، و سودي نخواهد داشت، زيرا گرچه يكي از مباني اسلام حج است: «بُنِيَ الاِسلام عَلي خَمس»، لكن هيچ يك از نماز و روزه و زكات و حج همانند ولايت، ركن استوار اسلام نيست. از اين رو در ادامه روايت مزبور آمده است، هيچ دعوتي از طرف خداوند به اندازه دعوت به ولايت و امامت نيست: «ولم يناد بشي‏ء كما نودي بالولاية»(2). زيرا كه انسان كامل كه خود اسلام ممثل است مي‏تواند به همه ابعاد اسلامي آشنا باشد و آشنايي دهد و مردم را به روح توحيد كه همان فرياد و قيام عليه طاغوت است جهت بخشد.(3)



1 . آيات ولايت در قرآن، آيت اللّه‏ مكارم شيرازي، ص 70.

2 . كافي، ج 2، ص 18.

3 . صهباي حج، آيت اللّه‏ جوادي آملي، ص 93.


208


از آنجا كه ولايت از اركان اسلام و حج است، در دعاهاي ماه رمضان همراه با طلب حج، درخواست تشرف به اعتاب مقدسه معصومين عليهم‏السلام آمده است، يعني در كنار زيارت «بيت اللّه‏»، زيارت حرم مطهر رسول‏اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و ائمه معصومين عليهم‏السلام نيز مطرح است. چنانكه در دعاي ابوحمزه ثمالي آمده است: خدايا! مبادا جايم در مشاهد مشرفه خالي باشد.

«اَللّهُمَّ... وَ ارْزُقْني حَجَّ بَيِتكَ‏الْحَرام في عامي هذاوَ في كُلّ عام... وَ زيارة قَبرِ نَبيّك وَ الاْئِمَّةِ وَ لاتُخْلِني يا رَبِّ مِنْ تِلْكَ المَشاهِدِ الشَّريفَةِ» در ميهماني‏هاي عادي اين چنين نيست كه ميزبان، چيزي را به ميهمان پيشنهاد كند، ولي در اين‏جا صاحب‏خانه به ميهمان مي‏گويد: از من زيارت خانه‏ام و تشرف به حرم رسول و حضور در مشاهد مشرفه را درخواست كن. اين ضيافت ويژه در ماه رمضان، زمينه ضيافت حج را فراهم مي‏كند.(1)


متمّم حجّ

امام باقر ( عليه السلام ) فرمود: حضور در پيشگاه امام معصوم ( عليه السلام ) و عرضه ولايت و اعلام وفاداري و فداكاري، متمم حج است. «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ»(2)، پس حجي كه رهبري الهي در آن حضور و ظهور نداشته باشد ناقص است. البته اين اختصاص به حج ندارد و از باب تمثيل است نه تعيين، يعني نه تنها «تَمامُ الْحَجِّ لِقاءُ الاِْمامِ» بلكه «تَمامُ الصَّلاةِ وَ الصّيامِ وَ الزَّكاةِ لِقاءُ الاِْمام».

زيرا در حديث «بُنَي الاِْسلامُ عَلي خَمَسْةَ اَشْياء... .» ضمن تأكيد بر ولايت به نقش برتر والي تصريح شده است «وَالوالي هُوَ الدَّليلُ عَلَيهنَّ».

نكته مذكور، كه در كلام نوراني امام باقر ( عليه السلام ) آمده، مستفاد از آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً»(3) است.

خداوند، اسلام همراه ولايت و رهبري الهي را براي ما پسنديده است. التزام عملي و علمي به ولايت اولياي راستين حق، تمام نعمت الهي و كمال دين است و تنها چنين ديني خداپسند خواهد بود. پس نه تنها «تَمامُ الْحَجِّ لَقاءُ الاِْمامِ» بلكه «تَمامُ الاِْسْلامِ لِقاءُ الاِْمامِ».(4)

1 . صهباي حج، ص 72.

2 . وسائل الشيعه، ج 14، صفحه 324ـ325.

3 . سوره مائده، آيه 3.

4 . صهباي حج، آيت اللّه‏ جوادي آملي، ص 109 و 110.


209


اتمام حج و عمره با زيارت

درباره اتمام حج و عمره كه در آيه شريفه «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ»(1) بدان اشاره شده است،(2) در برخي روايات، مصداق ديگري براي اتمام حج، ذكر شده است و آن اين است كه حج‏گزار پس از انجام مناسك به «زيارت امام ( عليه السلام ) » مشرف شود. نه فقط زيارت قبور (كه آن نيز از حقوق ولايت است، زيرا زندگي و مرگ معصوم يكسان است) بلكه زيارت امام ( عليه السلام ) نوعي تجديد عهد با امام است كه حج‏گزاران ولايت‏شان را به امام اعلام كرده و ياري خود را بر آنان عرضه كرده، آمادگي خود را براي حمايت از آنان اظهار كنند.


دو روايت

امام باقر ( عليه السلام ) فرمود:


«إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَيَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُخْبِرُونَا بِوَلَايَتِهِمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نَصْرَهُمْ»(3)

مردمان فرمان يافتند كه نزد اين سنگ‏ها آيند و آنها را طواف كنند، آنگاه نزد ما آيند و ولايت و حمايت خويش را بر ما عرضه دارند.

به همين دليل در برخي از روايات از فضيلت تشرف به مدينه پس از حج، سخن به ميان آمده است كه: «ابْدَءُوا بِمَكَّةَ وَ اخْتِمُوا بِنَا»(4)؛ با مكه آغاز كنيد و با ما به پايان بريد. لذا شايسته است كه حاجيان پس از زيارت خانه خدا، آن‏چه راكه دريافت نموده‏اند بر پيامبر و امامان معصوم و صاحبان ولايت عرضه كنند.

حضرت علي ( عليه السلام ) نيز در بياني فرمودند:


«أَتِمُّوا بِرَسُولِ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حَجَّكُمْ إِذَا خَرَجْتُمْ إِلَي بَيْتِ اللَّه»(5)؛ أَتِمُّوا بِرَسُولِ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حَجَّكُمْ إِذَا خَرَجْتُمْ إِلَي بَيْتِ اللَّه، هرگاه حج شما تمام شدبه زيارت رسول خدا برويد كه در حقيقت


1 . سوره بقره، آيه 196.

2 . مصاديقي براي «اتمام» بيان شده است.

3 . كافي، ج 4، ص 549.

4 . همان، ص 550؛ صهباي حج، ص 486.

5 . بحار الانوار، ج 100، ص 139.


210


تكميل كننده حج شماست.
77


حَجِّ اَكبَر

اين عنوان، مستند به آيه شريفه اي است كه در آن از «حج اكبر» سخن به ميان آمده است. مفسران درباره مراد از «روز حج اكبر» و آيه شريفه ذيل، نظرات متفاوتي دارند:


«وَ أَذانٌ مِنَ اللّه‏ِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ أَنَّ اللّه‏َ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ»(1).

اين اعلامي است از طرف خدا و پيامبرش به عموم مردم در روز حج اكبر كه خداوند و فرستاده او از مشركان بيزارند.

مرحوم علامه طباطبايي «قدس سره» مي‏فرمايد:

«مراد از آن روز، عيد قربان (دهم ذيحجه) از سال نهم هجري مي‏باشد، زيرا مسلمانان و مشركين، همگان در آن سال در مراسم حج حضور يافتند و از اين سال به بعد، ديگر هيچ مشركي در مراسم حج شركت نكرد. اين نظر از سه جهت مورد تأييد است:

    1 ـ روايات اهل بيت عليهم‏السلام بر همين مضمون دلالت دارد.

    2 ـ اين معنا با اعلام عمومي، بيزاري خدا و رسول او (از مشركان) مناسب‏تر است .

    3 ـ برداشت عرفي موءيد نكته دوّم است، زيرا روز مزبور بزرگترين اجتماع مشترك    مسلمانان و مشركان بود كه در آن سال، در صحراي «منا» تحقق يافت.

ساير نظرات و اقوالي كه در اين رابطه آمده است از جهت يا جهاتي مورد اشكال است.»(2)


در تأييد نظر مرحوم علامه طباطبايي، روايتي از اميرموءمنان علي ( عليه السلام ) نقل شده است كه فرمودند:


«اِنَّما سُمِّيَ الاَْكبَر لاَنَّها كانَتْ سَنة حَجَّ فيهَا المُسْلِمونَ وَ المُشْرِكُون وَ لَمْ يَحِجّ المُشرِكونَ بَعدَ تِلكَ السَنة.»(3)

حج اكبر گفته شده است، به خاطر آن كه در آن سال همه گروه‏ها اعم از مسلمان و بت‏پرست (طبق سنتي كه از قديم داشتند) در مراسم حج شركت كرده بودند، ولي اين كار در سال‏هاي بعد به كلي متوقف شد.

1 . سوره توبه، آيه 3.

2 . فرهنگ‏نامه حج و عمره و اماكن مربوطه، صدر طباطبايي، ص 47.

3 . تفسير نورالثقلين، ج دوم، ص 184.


211


برخي از مفسرين معتقدند كه منظور از حج اكبر، مراسم حج است و در مقابل آن، مراسم حج اصغر «عمره مفرده» است. از امام صادق ( عليه السلام ) در مورد «يومُ الحَجُّ الاَكبر» سوال شده، فرمودند:


«هُوَ يَوْمُ النَّحْرِ وَ الْحَجُّ الْأَصْغَرُ الْعُمْرَةُ(1)».

حج اكبر، عيد قربان [و حج تمتع] است و حج اصغر، عمره است.

چنانكه برخي آن را «روز عرفه» دانسته‏اند.(2) حجة‏الاسلام والمسلمين آقاي ري‏شهري در كتاب «حج و عمره در قرآن و روايات» مي‏فرمايند: «شايع است هرگاه روز عرفه با جمعه مصادف شود، حج آن سال، حج اكبر ناميده مي‏شود، ولي در روايات اسلامي مستندي براي اين توهم نيافتيم، حج اكبر درلسان احاديث مشتمل بر وقوفين و مناسك مني است، در مقابل حج اصغر است كه به عمره مفرده اطلاق مي‏شود.

«يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ» كه در آيه سوم سوره برائت آمده است، در بسياري از روايات تطبيق به «يوم النحر» شده و در برخي «يوم عرفه» ذكر شده است.(3)

بنابراين مي‏توان نتيجه گرفت كه حج اكبر به حجي گفته مي‏شود كه وقوفين (وقوف عرفه و مشعر) و هم‏چنين«نحر» (قرباني) و اعمال مني را داشته باشد و حج اصغر به عمره مفرده گفته مي‏شود.

78


حج پرچم اسلام

از سخنان حضرت علي ( عليه السلام ) است كه فرموده‏اند: «جَعله سُبحانه و تعالي للاسلام عَلَما»(4). خداوند، كعبه را پرچم اسلام قرار داده است.

از زمان گذشته معمول بوده است كه گروه‏هايي كه با يكديگر به جنگ مي‏پرداخته‏اند هر كدام پرچم مخصوص به خود داشته‏اند و در زير آن گرد مي‏آمده‏اند. پرچم، رمز بقاء استقلال و مقاومت آنان


1 . كافي، ج 4، ص 290 و نيز آن حضرت فرمودند: الحج الاكبر يوم النحر.

2 . در اين زمينه از امام صادق ( عليه السلام ) در مورد حج اكبر سوال شده، فرموده‏اند: الحج الاكبر؛ الوقوف بعرفه و رمي الجمار و الحج الاصغر العمرة. كافي، ج 4، ص 264.

3 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص 459.

4 . نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام، خطبه اول، ج 1، ص 40.


212


به شمار مي‏آمده است، برافراشته بودن آن دليل حيات جمعي آنان بوده است و افتادن و خوابيدن آن، علامت شكست آنان بوده است. دلاورترين آنان مأمور به دست گرفتن پرچم بوده است، دلاوران دور او را مي‏گرفتند كه برافراشته بماند، برعكس دشمن كوشش مي‏كرد كه پرچم را بخواباند . پرچم، مقدس و محترم بود. امروز نيز پرچم رمز استقلال و وحدت و شخصيت مستقل ملت‏ها و كشورهاست. هر كشوري از خود پرچم و علامتي دارد و آن را مقدس مي‏شمارد و احياناً به آن سوگند مي‏خورد.

اميرالمومنين ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: «كعبه پرچم اسلام است» يعني همان‏طور كه پرچم‏ها رمز اتحاد و يگانگي جمعيت‏ها و نشانه همبستگي آنهاست و بر پا بودن آن علامت حيات آن هاست، كعبه براي اسلام اين‏چنين است.

در بياني ديگر حضرت امام صادق ( عليه السلام ) درمورد اجتماع عظيم حج فرموده‏اند: فَجَعَلَ فِيهِ الِاجْتِمَاعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعَارَفُوا(1)يعني خداوند مقرر كرد از شرق و غرب عالم در آنجا جمع شوند براي اين كه يكديگر را بشناسند.

حضرت علي ( عليه السلام ) در كلمات ديگر خود ضمن بيان فلسفه پاره‏اي از مقررات اسلامي درباره حج مي‏فرمايد: «الْحَجَّ تَقْوِيَةً لِلدِّينِ»(2) يعني حج تقويت دين است (يا فلسفه حج نزديك كردن پيروان دين به يكديگر است. اگر مفهوم كلام حضرت اين باشد كه فلسفه حج تقويت دين است منظور اين است كه با اجتماع حج روابط مسلمانان محكم‏تر و ايمان آنها بيشتر و قوي‏تر مي‏گردد. اگر مفهوم كلام اين باشد كه فلسفه حج نزديك كردن دين است باز واضح است كه منظور نزديك شدن دل‏هاي مسلمانان است و نتيجه آن تقويت و نيرومندي اسلام است.

در حديث ديگري وارد شده است «لايَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَت الكَعْبَةُ.»(3)

يعني مادام كه كعبه به پاست اسلام بپاست، مادام كه حج زنده و باقي است، اسلام زنده و باقي است كعبه پرچم مقدس اسلام است و رمز وحدت و استقلال مسلمين. از اينجا مي‏فهميم كه منظور اسلام اين نبوده كه مردم ندانسته و نفهميده به مكه بروند و فقط يك سلسله مناسك كه براي خود آنان نامفهوم است بجا آورند. منظور اين است كه تحت لواي كعبه يعني همان خانه‏اي كه اولين بار بشر براي پرستش خداي يگانه بنا كرد، به صورت يك قوم واحد و ملت واحد و هم عزم و هم رزم گرد هم آيند. شعار اصلي اسلام «توحيد» است و كعبه خانه توحيد است.(4)

1 . وسايل الشيعه،ج8، ص9.

2 . نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1197، حكمت 244.

3 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 14.

4 . حج، گزيده‏اي از يادداشت‏هاي شهيد مطهري، ص 24.


213



79


حج پيامبران عليهم‏السلام

از روايات استفاده مي‏شودكه از زمان خلقت حضرت آدم خانه خدا مطاف جهانيان بوده است و هيچ پيامبري نيامده، مگر اينكه به زيارت اين خانه مشرف شده است. «حلبي» مي‏گويد: از امام ششم ( عليه السلام ) سوال شد كه خانه كعبه را قبل از بعثت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هم آيا به عنوان حج، زيارت مي‏كرده‏اند ؟ حضرت فرمود: آري گواه بر اين مطلب در قرآن، گفتار شعيب مي‏باشد، آنگاه كه خواست دختر خود رابه موسي ( عليه السلام ) تزويج نمايد، گفت: مهريه او، اين است كه اجاره‏دهي نفس خود را، و مزدوري كني مرا (هشت حج)، و نگفت هشت سال:

«قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلي أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ»(1)

آنگاه حضرت، حج چند نفر از انبياء را بيان مي‏فرمايد: به درستي كه آدم و نوح حج گزارده‏اند، و سليمان حج به جا آورده در حالي كه گروهي از آدميان، پريان و پرندگان همراه او بودند. و هرآينه حج بجا آورد موسي ( عليه السلام ) در حالي كه بر شتر سرخي سوار بود و فريادش را به شعار (لبيك، لبيك) بلند ساخته بود. همانا حج اين خانه از اول بود، چنانچه خداي تعالي مي‏فرمايد: اول خانه‏اي كه براي مردم در روي زمين بنا شده آن خانه‏اي است كه در مكه است.(2)امام ششم ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: هفتاد پيغمبر در اثر سختي و گرسنگي در مكه فوت كردند و بين ركن يماني و حجرالاسود دفن شدند.(3)

حج حضرت آدم

پس از آنكه حضرت آدم و حوّا، ترك اولي كرده و به زمين هبوط نمودند حضرت آدم در كوه صفا و حوا در مروه، منزل گرفتند... جبرئيل نازل شد و به آدم گفت: خداوند عظيم مرا مأمور ساخته مناسك


1 . سوره قصص، آيه 27.

2 . راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 64.

3 . همان


214


حج را به تو آموزش دهم تا از گناهان پاكيزه گردي. پس دست آدم را گرفت ـ در محل فعلي (بيت اللّه‏) ـ سپس لكه ابري به قدرت پروردگار روي سر او سايه انداخت كه محاذي «بيت المعمور» بود، جبرئيل گفت: اي آدم! هر جا اين ابر سايه انداخته قدم بردار، زيرا كه به اين زودي خانه‏اي «مصفّي» تشكيل خواهد شد، طولي نكشيد خانه كعبه تشكيل يافت و حجرالاسود كه از بهشت نازل شده بود بر آن نصب گرديد.(1)سپس جبرئيل، آدم ( عليه السلام ) را به سوي مشعر برد و از آنجا ريگ برداشته، آنگاه شيطان جلو آمد به آدم گفت: كجا مي‏روي؟ جبرئيل گفت: با او صحبت مكن و هفت ريگ به او بينداز و هر بار بگو اللّه‏ اكبر، سپس به طواف خانه آمد، هفت بار طواف كرد، بعد از آن سعي صفا و مروه نمود، دوباره طواف كعبه انجام داد كه آن را «طواف نساء» گويند، آنگاه جبرئيل گفت: اي آدم! تمام گناهانت آمرزيده شد و همسرت بر تو حلال گرديد(2). حج حضرت نوح: امام چهارم مي‏فرمايد: هنگامي كه نوح سوار كشتي بود، مأموريت به او داده شد كه طواف «كعبه» نمايد. او پس از طواف به منا رفت و دوباره از آنجا به سمت مكه مراجعت كرد و«طواف نساء» را انجام داد.(3)حج ابراهيم و اسماعيل: چون حضرت ابراهيم و اسماعيل از بناءكعبه بياسودند، به تعليم جبرئيل، مانند حضرت آدم، مناسك حج بجا آوردند.(4)حج حضرت موسي و يونس بن متي: از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: موسي ( عليه السلام ) با 70 پيامبر زمان خود به بين‏الحرمين كه مكه و مدينه باشد، عبور نموده در حالي كه پارچه (قطواني) بر تن آنها بود و تلبيه مي‏گفتند: (لبيك، عبدك، ابن عبدك، لبيك يا كريم لبيك).(5)حج حضرت سليمان: «زرارة بن اعين» از امام صادق ( عليه السلام ) وايشان نيز از امام پنجم نقل مي‏فرمايند، كه فرمود: «سليمان بن داود» حج بيت اللّه‏ نمود در حالي كه جن و انس همراه او بودند و از پارچه (قبطي) احرام بسته بود و چون خانه را زيارت كرد آن را با پارچه قبطي پوشانيد و سپس سليمان چند روزي در مكه توقف كرد و روزي پنج هزار شتر و گاو و گوسفند قرباني مي‏كرد و مردم را خبر داد كه پيغمبري از عرب، در اين شهر مبعوث مي‏شود كه خاتم پيامبران باشد.(6)

1 . كافي، ج 4، ص 190 ـ 195.

2 . همان

3 . همان، ج 4، ص 212 ـ 213.

4 . همان، ج 4، ص 201 ـ 206.

5 . راهنماي حرمين شريفين، ج1، ص66.

6 . همان، ص67


215


حج خاتم الانبياء

پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قبل از بعثت هر ساله حج انجام مي‏دادند، ولي نه هم‏چون مردم مكه و بعد از بعثت تاهجرت، چون فرمان حج نرسيده بود، كيفيت حج آن حضرت بيان نشده است. اما بعد از هجرت در سال ششم حضرت با جمعي از مسلمين آهنگ حج نمودند و كفار مكه در حديبيه مانع ورود آنها شده تا سال هفتم هجرت «عمرة القضاء» بجا آوردند، سپس حج آن حضرت با تشكيلاتي خاص در سال دهم هجرت انجام يافت كه آن را «حجة‏الوداع» مي‏گويند.(1)


80


حجاز (عربستان)

كلمه «حجاز»(2) از «حاجز» گرفته شده و به معناي «مانع» است، اين نام بدين دليل است كه رشته كوه «سراه» كه از شمال تا جنوب، در برابر درياي سرخ كشيده شده و طول آن 1760 كيلومتر است، دو قسمت را از يكديگر جدا كرده كه در يك سوي آن «نجد»(3) و در سوي ديگر«تهامه»(4) قرار گرفته است، بدين ترتيب اين كوه‏ها مانعي در ميان اين دو ناحيه به شمار مي‏رود و حجاز دقيقاً شامل بخش كوهستاني به سمت غرب، يعني درياي سرخ است. در واقع بخشي از حاشيه شرقي درياي سرخ را كه مكه و مدينه در آن قرار دارد حجاز مي‏نامند. حجاز چون ديگر نواحي جزيرة العرب، بسيار خشك و كم آب است و تنها در برخي از وادي‏ها، آب هاي فصلي و يا چاه وجود دارد كه از قديم برخي از قبايل عرب را پيرامون خود گرد آورده است، به همين دليل در قديم و تا چند دهه اخير يكجا نشيني شهري


1 . راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 67.

2 . كشور سعودي، داراي شش منطقه بزرگ است كه يكي از آن ها منطقه حجاز است و مهم‏ترين شهرهاي آن مكه، مدينه، طائف و جده است.

3 . يكي ديگر از منطقه‏هاي كشور سعودي «منطقه‏ي نجد» است كه مهمترين شهرهاي آن عبارتند از: رياض، الخرج، درعيه، غيزه و بريده.

4 . تهامه در جنوب حجاز قرار دارد. برخي گفته‏اند: حجاز دو ناحيه شرقي و غربي دارد. ناحيه شرقي آن كه منطقه كوهستاني است «حجاز» ناميده مي‏شود و قسمت غربي آن، كه دشتي سرازير به سوي درياي سرخ است «تهامه» نام دارد.


216


و روستايي كمتر در حجاز وجود داشته و در زمان ظهور اسلام تنها چند ناحيه به عنوان مراكز شهري شناخته مي‏شده است مثل مكّه، طائف، يثرب و خيبر.(1)آيت‏اللّه‏ سبحاني در كتاب «فروغ ابديت» آورده است: حجاز بخش شمالي و غربي عربستان را تشكيل مي‏دهد و تمام سرزمين آن، از فلسطين تا مرز يمن در كنار«بحر احمر» قرار دارد. حجاز سرزميني كوهستاني و داراي بيابان‏هاي لم يزرع و سنگلاخ‏هاي زيادي مي‏باشد.

در تاريخ، اين منطقه بيش از ساير مناطق اسم و رسم دارد، ولي واضح است كه اين شهرت، معلول يك سلسله امور معنوي و ديني است و هم‏اكنون كعبه (خانه خدا) كه قبله ميليون‏ها مسلمان است در اينجا قرار دارد.

نقطه‏اي كه كعبه در آنجا قرار گرفته است، از ساليان طولاني پيش از اسلام، مورد احترام ملل عرب و غير عرب بوده است لذا جنگ در حدود كعبه را حرام مي‏دانسته‏اند، تا آنجا كه اسلام نيز براي آن حدودي قايل شده است.

از شهرهاي مهم حجاز مكه، مدينه و طائف مي‏باشد و حجاز از سابق داراي دو بندر بوده، يكي «جده» كه اهالي مكه از آن استفاده مي‏كنند و ديگري «ينبوع» كه اهل مدينه قسمت مهمي از نيازهاي خود را از اين بندر به دست مي‏آورند. اين دو بندر در كنار درياي احمر واقع شده است.(2)

دايرة‏المعارف تشيع آورده است: حجاز ناحيه‏اي است در جزيرة العرب، كناره درياي سرخ كه مرز معيني ندارد، لكن با توجه به نقشه‏ها و تعريف‏هاي عرب، واژه حجاز بر كوه‏هاي «سراه» اطلاق مي‏شود. اين بلندي‏ها، «نجد» را از سواحل گسترده پست «تهامه» جدا مي‏كند، حجاز با وصفي كه گفته شد نام ناحيه‏اي از بخشي از ساحل غربي است كه در يمن داخل نمي‏شود يا با دقّت بيشتري مي‏توان گفت: سرزميني گسترده در كنار درياي سرخ از «عكره» تا «ليث» و نواحي پيرامون آن است و بدين منطقه بلندي‏هاي عسير در جنوب و بلاد قديم مدين در شمال وارد نمي‏شود و حجاز به معناي درست آن، همان ناحيه محدود است.

حجاز از دو بخش بسيار ناهمگون درست شده است؛ بخش كناره‏اي «تهامه» كه دشت‏هاي بي‏آب گرم گسترده است و بخش روبروي آن كه كوهستاني است و مقداري از آن در «تهامه» قرار دارد. آبادي‏هاي اين بخش همه در كنار درياست جز مكه كه به علت بودن آب زمزم و مسجدالحرام و خانه خدا در آن جا، آباد گرديده و به صورت شهري بزرگ درآمده است. در ساحل حجاز با بودن تپه‏هاي


1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 32.

2 . فروغ ابديت، ج 1، ص 27 ـ 28.


217


مرجاني آن، بندر مهمي درست نشده، تنها لنگرگاه‏هاي امني، در جاهاي گوناگون آن هست كه كشتي‏هاي كوچكي در آن‏جا لنگر مي‏اندازند و روزگار پيشين بيشتر از امروز آمد و رفت داشته‏اند و برخي از آنها مانند شهرهاي باارزش و مهم حجاز كه در تاريخ بدان اهميت داده شده، مكه و مدينه است كه جايگاه والايي ميان مسلمانان دارد.

جغرافي‏دانان عرب، شهرها و آبادي‏هاي ديگري هم جزو شهرهاي ساحلي و طائف براي حجاز آورده‏اند كه عبارتند از: قرح، خيبر، مروه، حوراء، سقيا، عونيد، جحفه و عشيره.(1)


81


حجة الوداع

رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در طول عمر شريف خود 21 بار حج گزارد، كه تنها يكي از آن‏ها پس از هجرت به مدينه بود.

اگر چه آن حضرت در ذي‏قعده سال‏هاي ششم و هفتم و هشتم بعد از هجرت، عمره به جا آورد كه اولي به «عمره حديبيّه» و دوّمي به «عمرة القضاء» معروف است، لكن پس از هجرت تنها در سال دهم امكان و فرصت يافت تا حج به جا آورد.

اين حج كه به «حجة‏الوداع» معروف است، گاه «حَجّة‏الاسلام» و «حَجّة‏البلاغ» نيز ناميده مي‏شود.در متون روايي اين حج به طور كامل گزارش شده و مبناي عمل مسلمانان در مراسم حج، قرار گرفته است.(2)

شايسته است دراين بخش به برخي از روايات اشاره شود:

1 ـ امام صادق ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: «لَمْ يَحُجَّ النَّبِيُّ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بَعْدَ قُدُومِهِ الْمَدِينَةَ إِلَّا وَاحِدَةً وَ قَدْ حَجَّ بِمَكَّةَ مَعَ قَوْمِهِ حِجَّاتٍ»(3)؛ پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بعد از هجرت به مدينه تنها يك حج انجام و در مكه حج‏هاي زيادي انجام داده است.


1 . دائرة المعارف تشيع، ج 6، ص 87.

2 . صهباي حج، ص 473.

3 . فروع كافي، ج‏چهارم، ص 244.


218


2 ـ امام صادق ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: «حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عِشْرِينَ حَجَّةً»(1)؛ پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بيست حج انجام داده‏اند.

3 ـ راوي مي‏گويد: به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم: آيا پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) غير از حجة‏الوداع ، حج ديگري هم انجام داده‏اند؟ فرمود: «نَعَمْ عِشْرِينَ حَجَّةً»(2)؛ آري، بيست حج.

4 ـ امام صادق ( عليه السلام ) فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حِينَ حَجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ خَرَجَ فِي أَرْبَعٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ حَتَّي أَتَي الشَّجَرَةَ فَصَلَّي بِهَا ثُمَّ قَادَ رَاحِلَتَهُ»(3)؛ در حجة‏الاسلام، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، چهار روز مانده از ذي‏قعده به شجره (مسجد شجره) آمد و در آنجا نماز خواند و آنگاه مركبش را به راه انداخت.

رهنمودهاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجة‏الوداع

يكي از خطابه‏هاي رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجة‏الوداع، در سرزمين منا و در مسجد خيف ايراد شده است، آن حضرت در آغاز اين خطبه در تشويق حاضران براي اين‏كه گفتارش را به ياد بسپارند، فرمودند:

خدا ياري كند بنده‏اي را كه سخنم را شنيد و به ياد سپرد و به كسي كه نشنيده، برساند. چه بسا حامل فقهي كه خود فقيه نباشد و چه بسا حامل فقهي كه آن را به سوي كسي مي‏برد كه از او فقيه‏تر است.(4)

آن‏گاه فرمودند:

«ثَلاثٌ لايُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»(5)؛ سه چيز است كه دل‏هاي مسلمانان بدان‏ها خيانت روا نمي‏دارد:

    1 ـ اخلاص در عمل

    2 ـ سخن ناصحانه در برابر حاكمان

    3 ـ اتحاد همه جانبه موءمنان


رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خطبه‏اي ديگري در مراسم حجة‏الوداع ايراد كردند و در بخشي از آن فرمودند:


1 . المناقب، ج 1، ص 176.

2 . همان، ص 251.

3 . همان، ص 248.

4 . صهباي حج، ص 474.

5 . كافي، ج 1، ص 4 ـ 403.


219


«فَاَنَّ اللّه‏َ حَرَّمَ عَلَيْكُمْ دِمائكُم وَ اَمْوالكُم... ، وَاتَّقُوا اللّه‏َ وَ لاتَبْخَسُوا الّناسَ اَشْيائَهُم وَلاتَعْثَوا فِي الاَْرضِ مُفْسِدينَ فَمَن كانَتْ عِنَدهُ اَمانَةً فَلْيؤَدّهِا(1)؛ خداوند خون‏ها و اموالتان را بر شما حرام فرمود... و در زمين، به تبهكاري مكوشيد، پس هر كسي امانتي نزد اوست، آن را ادا كند(2)...»


82


حجر اسماعيل

حجر اسماعيل فضايي است در شمال كعبه كه ديواري كوتاه و نيم دايره‏اي به ارتفاع 30/1 متر و به پهناي نيم متر، در فاصله ركن شامي، عراقي، اطراف آن كشيده شده است و عرض آن از ديوار كعبه 6 متر و 80 سانتي متر است. منابع تاريخي و روايي نشانگر آن است كه بناي حجر به زمان بناي بازسازي كعبه توسط حضرت ابراهيم و اسماعيل بر مي‏گردد و در آنجا اسماعيل ( عليه السلام ) مادر خويش هاجر را به خاك سپرد و اطراف آن را سنگ چين كرد تا قبر او زير گام هاي زائران كعبه واقع نشود و اسماعيل خود و دخترانش نيز در آن جا به خاك سپرده شده‏اند.(3)

حجر در لغت

براي واژه حجر(4) معاني مختلفي ذكر شده است از جمله آن ها منع و بازداشتن، فراگيري، عقل، دامن، پناه و حمايت، حطيم، اسب مؤنث و حرام مي‏باشد. در «مقاييس اللغه» آمده است، حجر بازداشتن و فراگيري چيزي را گويند، همچنين به عقل حجر مي‏گويند، چون انسان را از انجام كارهاي ناشايست باز مي‏دارد و به «حطيم» مكه نيز حجر مي‏گويند و آن عبارت از مكاني گرد (قوسي شكل) در نزد كعبه است.

«جوهري» مي‏گويد: حجر عبارت از ديواري است كه به واسطه آن محدوده جا و مكاني را


1 . كافي، ج 1، ص 475.

2 . صهباي حج، ص 475، برخي محل ايراد خطبه را كنار چاه زمزم دانسته‏اند. ضمناً در عرفات و منا چنين متني نيز آمده است.

3 . فرهنگ اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي، صفحه 126.

4 . تاريخ القويم، ج 1، ص 569.


220


مشخص سازند.

مرحوم «طريحي» مي‏نويسد: اسماعيل فرزند ابراهيم پيامبر عليهماالسلام مادر خود را در حجر دفن نمود و اطراف آن را سنگ چين كرد، تا قبر مادر زير پاي مردم واقع نگردد.

نتيجه، آنكه در واقع اسماعيل با اين كار خود ايجاد مانع نمود و اين همان معناي غالب كلمه حجر است و اگر معاني ديگر آن نيز مورد نظر باشد، باز قابل تطبيق است.(1)

فضيلت نماز در حجر اسماعيل

نماز در مسجدالحرام از فضيلت بسيار والايي برخوردار است، تا آن‏جا كه بر طبق بعضي از روايات دو ركعت نماز در آن با صد هزار ركعت نماز در جاي ديگر برابري مي‏كند.

«صامت» از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده است:


«الصَّلَاةُ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلَاةٍ»(2)

نماز در مسجدالحرام با صد هزار نماز در مكان‏هاي ديگر برابر است.

«ابوعبيده» مي‏گويد(3): به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم آيا نماز در تمامي حرم يكسان است؟ حضرت فرمود: اي ابوعبيده! نماز در تمامي نقاط مسجدالحرام يكسان نيست، چگونه در حرم يكسان باشد؟

در رابطه با موقعيّت حجر اسماعيل از برخي روايات استفاده مي‏گردد كه فضيلت نماز در آن در مقايسه با نقاط ديگر مسجدالحرام در رتبه سوّم قرار دارد. «حسن بن جهم» مي‏گويد: از حضرت رضا ( عليه السلام ) پرسيدم: بهترين جاي مسجدالحرام كه نماز در آن فضيلت دارد كجاست؟ فرمود: «حطيم»، كه در حد فاصل ميان حجر و در كعبه واقع شده است. پرسيدم پس از آن كجاست؟ فرمود: در نزد مقام ابراهيم، عرض كردم، پس از آن را بيان كنيد، فرمود در حجر، سپس سؤال كردم پس از آن كجا؟ فرمود هر كجا به كعبه نزديك‏تر باشد. در برخي روايات ديگر اين فضيلت را در رتبه دوّم قرار داده است، مانند روايتي كه مرحوم شيخ صدوق رحمه‏الله از حضرت امام صادق ( عليه السلام ) چنين نقل كرده است، كه اگر بتواني كه همه نمازهاي واجب و غير واجب را در«حطيم» بجاي آوري چنان كن كه آن‏جا بهترين مكان روي زمين است و در بين در كعبه و حجرالاسود واقع شده است و اين‏جا مكاني است كه خداوند توبه را پذيرفت «وَ بَعْدَهُ الصَّلَاةُ فِي الْحِجْرِ أَفْضَلُ»(4) بعد از آن نماز در حجر با فضيلت‏تر است و پس از


1 . فصلنامه ميقات حج، شماره 8، ص 102.

2 . جامع الاحاديث الشيعه، ج 4، ص 504، ميقات حج، شماره 8، ص 107، وسائل الشيعه، ج 5، ص 272.

3 . وسائل الشيعه، ج 4، ص 525.

4 . بحارالأنوار، ج96، ص230.


221


آن، در حد فاصل ميان ركن عراقي و در كعبه كه جايگاه اوّل مقام بوده است.

و بعد از آن در پشت مقام ابراهيم و جايگاه فعلي آن و سرانجام هرچه به كعبه نزديك تر باشي افضل است.(1)

بنابراين نماز در حجر اسماعيل مطابق برخي از روايات در رتبه دوّم و برخي ديگر از روايات در رتبه سوّم قرار دارد.

دعا در حجر اسماعيل

مسجدالحرام از بهترين جاها براي دعا و راز و نياز و تضرع به درگاه ربوبي است. «كاهلي» از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده است:


«أَكْثِرُوا مِنَ الصَّلَاةِ وَ الدُّعَاءِ فِي هَذَا الْمَسْجِد»(2)

نماز و دعا را زياد در اين مسجد (مسجدالحرام) بجاي آوريد.

حجر اسماعيل از جاهاي برگزيده مسجد جهت دعا و انابه است. و شاهد بر آن علاوه بر روايات، سيره عملي معصومين عليهم‏السلام مي‏باشد. در فقه رضوي آمده است:


«وَ ادْعُ عِنْدَهُ كَثِيراً»(3) در نزد آن (حجر اسماعيل) بسيار دعا كن.

دفن شدگان در حجر اسماعيل

1 - عده‏اي از پيامبران عليهم‏السلام

اين مكان مَضجع عده ا ي از حاملان وحي و پيامبران الهي است و تقدير چنان بوده كه اين بيت حجر گردد و با در آغوش كشيدن كالبد تني چند از رادمردان متصل به رشته وحي، از نو منشاء نور و هدايت شود. در آخر روايتي كه شيخ كليني از امام صادق ( عليه السلام ) درباره حجر اسماعيل نقل كرده، چنين آورده است:


«فِيهِ قُبُورُ الْأَنْبِيَاءِ»(4)؛ در ميان آن قبور پيامبران است.


1 . فصلنامه ميقات حج، شماره هشتم، ص 108 ـ 107.

2 . جامع احاديث الشيعه، ج 4، ص 506.

3 . الفقه المنسوب للامام الرضا ( عليه السلام ) ، ص 222.


222


2 - مادر اسماعيل

اسماعيل مادر زجر ديده خود را در بيت خود دفن كرد و به خاطر شدت علاقه اي كه به او داشت، قبر مادر را به گونه اي ساخت كه زير پاي مردم واقع نگردد.

شيخ صدوق عليه الرحمه به اسنادش از«ابوبكر حضرمي» از امام صادق نقل كرده است:


«ِانَّ اِسْماعيلَ دَفَنَ اُمَّهُ فِي الْحِجْرِ عالياً وَ جَعَلَ عَلَيها حائِطاً لِئَلاً يوُطَأ قَبرُها(1)»

اسماعيل ( عليه السلام ) مادر خود را در حجر دفن كرد و آن را بالا آورد و بردور آن ديوار قرار داد تا زير پاي قرار نگيرد.

برحسب نقل ابن سعد، اسماعيل به هنگام مرگ مادر جواني 20 ساله بود و مادرش در سن 90 سالگي وفات يافت.(2)

3 - اسماعيل

مشيت الهي بر اين قرار گرفت كه سرانجام مضجع اسماعيل در كنار بيت خدا قرار گيرد و خانه او مدفن وي گردد و در جوار مادر رنج كشيده اش بيارامد.

«شيخ كليني» (ره) به سندش از «مفضل بن عمر» از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده است:


«الْحِجْرُ بَيْتُ إِسْمَاعِيلَ وَ فِيهِ قَبْرُ هَاجَرَ وَ قَبْرُ إِسْمَاعِيلَ»(3)

حجر خانه اسماعيل است و در آن قبر هاجر و قبر اسماعيل قرار دارد.

صاحب «وسائل» به نقل از «علل الشرايع» از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده است:


«َ وَ تُوُفِّيَ إِسْمَاعِيلُ بَعْدَهُ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِينَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ فَدُفِنَ فِي الْحِجْرِ مَعَ أُمِّهِ »(4)

اسماعيل بعد از او (ابراهيم) در سن يكصدوسي سالگي وفات يافت و در جوار مادرش در حجر دفن شد.

4 - دختران اسماعيل

تني چند از دختران اسماعيل از جمله كساني هستند كه در حجر اسماعيل به خاك سپرده شده‏اند.

شيخ كليني از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده:


«دُفِنَ فِي الْحِجْرِ مِمَّا يَلِي الرُّكْنَ الثَّالِثَ عَذَارَي بَنَاتِ إِسْمَاعِيل»(5)؛ در حجر نزديك ركن سوم غربي، تني چند از دختران اسماعيل دفن شده اند.


1 . بحارالأنوار، ج 12، ص 112.

2 . علل الشرايع، ج اول، ص 37.

3 . طبقات الكبري، ج 1، ص 52 به نقل از ميقات حج، شماره 9، ص 108.

4 . فروع كافي، ج 4، ص 210.

5 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 431.

6 . فروع كافي، ج 4، ص 210؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 430؛ فصلنامه ميقات حج، شماره 9، ص 111.


223


احكام حجر اسماعيل

احكام حجر؛ مربوط به مسأله «طواف» است و لذا فقهاي عظام در مناسك فرموده‏اند: واجبات طواف دو قسم است: قسم اول چيزهايي است كه شرط طواف است.(1) قسم دوّم، چيزهايي كه گفته‏اند داخل در حقيقت طواف است، اگرچه بعضي از آن‏ها نيز شرط است اما براي طواف، در عمل فرقي نمي‏كند و آن هفت چيز است... چهارم داخل كردن حِجر اسماعيل است در طواف، و حجر اسماعيل محلي است كه متصل به خانه كعبه است و بايد طواف كننده دور حجر اسماعيل نيز بگردد.

اگر دور حجر اسماعيل نگردد و از داخل آن طواف كند، طوافش باطل است و بايد اعاده كند.(2)

اگر در بعضي از دورها حجر اسماعيل را داخل در دور زدن نكرد، احتياط واجب آن است كه آن دور را از سر بگيرد و اعاده كند طواف را، اگرچه ظاهر آن است كه اعاده طواف لازم نيست. (و اتمام همان قسمت كفايت مي‏كند).

نظر به اين كه فتاوي و نظرات آيات عظام از نظر اعاده كلي طواف يا اعاده همان دور طواف، متفاوت است، شايسته است هر كس فتواي مرجع تقليد خود را از مناسك حج او به دست آورد.

مراجع تقليد همين‏طور در محدوده طواف در محل حجر اسماعيل فرموده‏اند:

در طرف حجر اسماعيل محل طواف محدود مي‏شود «زيرا كه به مقدار حجر از آن كاسته مي‏شود» و چنانكه گفته‏اند تقريباً شش ذراع و نيم براي محل طواف باقي مي‏ماند بايد در طواف از آن جانب بيش‏تر از شش ذراع و نيم دور نشود.(3) در اين مورد نيز فتا وي و نظرات آيات عظام متفاوت است و بعضي از فقها معتقدند كه در طرف حجر، مطاف از ديوار حجر محاسبه مي‏شود.

همين‏طور در استفتائات نماز طواف در مورد كسي كه نماز طواف عمره را در داخل «حجر اسماعيل» به جا آورده و بعد از تقصير متوجه شده، سؤال شده است كه فرموده‏اند: بايد نماز را اعاده كند.(4)



1 . مناسك محشي،228ـ241

2 . همان، مسأله 587، ص 245.

3 . همان، مسأله 595، ص 248.

4 . همان، مسأله 793، ص 325.


224


و در دعاهاي طواف نيز فرموده‏اند: وقتي كه (طواف كننده) به حجر اسماعيل رسيد رو به ناودان كند و سر را بلند كرده و بگويد:

«اَلّلهُمَّ اَدْخِلْنِي الْجَنَّهَ وَ اَجِرْني مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ وَ عاِفني مِنَ السُّقْمِ وَ اَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ الّرِزقِ الْحَلال...»(1)


83


حَجَرُالأسوَد

اهميت حجرالأسود

حجرالأسود(2) يا سنگ سياه، از اجزاي بسيار مقدس مسجدالحرام بوده و در ركن حجرالأسود كعبه، در ارتفاع 5/1 متري قرار گرفته است و قطر آن حدود 30 سانتي‏متر است و گفته شده وزن آن دو كيلوگرم است.قداست و حرمت اين سنگ در نزد مسلمانان ثابت و مسلم است، اگرچه در قرآن به صراحت از آن ياد نشده، اما سنت متواتر قطعي بر شرافت و فضيلت آن، دلالت دارد. اين سنگ مقدس پيش از اسلام و پس از آن همواره مورد اعتنا و توجه كامل بوده است. اين سنگ از يادگارهاي حضرت آدم ( عليه السلام ) مي‏باشد، و به لحاظ همين تقدس رسول خدا آن را نگاه داشته، و ديگر سنگ‏ها را كه به شكل بت ساخته شده بود، به دور ريختند. پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بارها آن را استلام كرده، (به آن دست كشيده) و آن را بوسيده است.(3)


ويژگي‏هاي حجرالأسود

در متون احاديث و كتب سيره و تاريخ، ويژگيهايي براي اين سنگ مقدس ذكر شده كه به برخي از آنان اشاره مي‏شود:

1 ـ اين سنگ از آيات بينات الهي شمرده شده است.


1 . مناسك محشي، ص 317.

2 . تاريخ القويم، ج 2، ص 236.

3 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 93، دائرة‏المعارف تشيع، ج 6، ص 101.


225


در حديثي از امام باقر ( عليه السلام ) آمده: سه سنگ از بهشت فرود آمده است؛ مقام ابراهيم و سنگ بني اسرائيل (كه حضرت موسي ( عليه السلام ) آن را همراه داشت و به اعجاز از آن چشمه‏ها مي‏جوشيد) و حجرالأسود كه خداوند آن را در حالي به ابراهيم سپرد كه از كاغذ سفيدتر بود و از خطاهاي بني‏آدم سياه گرديد. تغيير يافتن حجرالأسود از سفيدي به سياهي در احاديث بسياري آمده(1) و شايد سِرّش اين است كه مجرم هم از رحمت الهي مأيوس نشود و راهي به درگاه خداوند داشته باشد و توجه كند كه دل آدمي نيز چنين است كه ابتداء سفيد و پاك و بي‏آلايش است و بر اثر گناه و معصيت، آلوده و سياه مي‏گردد. در روايتي ازپيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده است:


«أنَّ الرُّكْنَ وَالْمَقامَ ياقُوتَتانِ مِن ياقُوتِ الْجَنَّةِ طَمَسَ اللّه‏ُ تَعالي نُورَهُما وَلَو لَم يَطْمِسْ نُورَهُما لاَءَضاءَتا ما بَيَنْ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ».(2)

همانا ركن و مقام، دو ياقوت بهشتي هستند كه خداي تعالي نور آن دو را كم فروغ ساخته و اگر نورشان كم فروغ نمي‏بود، بين مشرق و مغرب را روشن و تابان مي‏ساختند.

2 ـ گفته مي‏شود از ويژگي‏هاي حجرالأسود آن است كه به آتش گرم نمي‏شود و آتش در آن بي اثر است و در آب فرو نمي‏رود.

3 ـ از نشانه‏هاي قدرت الهي اين است كه علي رغم حوادث و رويدادهاي مختلف، همچون طوفان نوح، دفن حجرالأسود در چاه زمزم، و... از بين نرفته و نابود نشده است.

4 ـ يكي از خواص حجرالأسود اين است كه هر كه آن را استلام كند، محتاج نشود كه دست به سؤال و گدايي دراز نمايد، مگر آنكه از مخالفان باشد و شأن حجرالأسود را نداند.

5 ـ از ويژگي‏هاي ديگر حجرالأسود اين است كه به دست معصوم ( عليه السلام ) نصب مي‏شود و هر كه جز معصوم آن را نصب كند، قرار نمي‏گيرد و ثابت نمي‏ماند.


منشاء و خاستگاه حجرالأسود

حضرت ابراهيم هنگام ساختن كعبه، از كوه«ابوقبيس» ندايي شنيد كه اي ابراهيم! امانتي براي تو نزد من است. ابراهيم رفت و حجرالأسود را گرفته و در جاي خود نصب نمود.(3)



1 . از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده است: نزل الحجر الأسود من الجنه وهو اشد بياضا من اللبن فسوّدته خطايا بني آدم. شفاء الغرام باخبار البلدالحرام، ج1، ص 317.

2 . تاريخ القويم، ج 2، ص 239. شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج1، ص316.

3 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 46.


| شناسه مطلب: 77011