بخش 10

حَجَرُالأسوَد حُجره طاهره حَجَة الاسلام حج و عبرت‏های آن حُجُون حدود حرم #171; مرز حرم #187; حُدیبیه حَرّه حسن بن علی علیهماالسلام ( امام حسن مجتبی ( علیه السلام )


226


«عقبة بن بشير» از امام باقر ( عليه السلام ) روايت مي‏كند: خداوند ابراهيم را فرمان داد كه كعبه را بسازد، و پايه‏هايش را بالا آورد و مناسك مردم را به آنان نشان دهد.

حضرت ابراهيم با اسماعيل هر روز يك رديف مي‏ساختند، تا به جايگاه حجرالأسود رسيدند. امام باقر ( عليه السلام ) فرمود: پس كوه ابوقبيس ابراهيم را ندا داد(1) كه تو سپرده‏اي داري، آن‏گاه حجرالأسود را به او داد و وي در جايش نهاد.(2)

«عبداللّه‏ بن عمرو عاص» روايت كرده است كه جبرئيل حجر را از بهشت فرود آورد و در همين جا (كه هست) نصب كرد، مادامي كه حجر در ميان شما باشد خير و نيكي همواره با شماست.(3)به دليل اين‏كه روايات متنوع است، لذا به برخي از آن‏ها از باب نمونه اشاره مي‏شود، چنان‏كه از «ابن عباس» هم نقل شده است كه حجر و مقام، همراه حضرت آدم، فرود آمده‏اند.(4)تاريخچه تحولات در نصب حجرالأسود

حجر الأسود تاكنون چندين بار از جاي خود كنده شده، و مجدداً در جاي خود نصب شده است، چنان‏كه نخستين بار حضرت آدم آن را نصب كرد و بار دوّم به دست حضرت ابراهيم در جاي خود نصب شد، و نوبت سوّم كه در ايام جاهليت قريش كعبه را مي‏ساختند، پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آن را در محل مخصوص نصب فرمودند. مرتبه چهارم توسط امام سجاد ( عليه السلام ) استوار گرديد و آخرين بار به دست مبارك حضرت ولي عصر ( عَجَّل‏ اللّه‏ تعالي فرجَه الشري ف ) نصب شده است كه حكايت«ابن قولويه» (م 367) و نامه نوشتنش به امام زمان و تشرف ابن هشام به محضر مبارك آن حضرت، هنگام نصب حجرالأسود در كتب حديث و سيره آمده است.(5)

قطع نظر از ديدگاه اسلامي كه نصب حجرالأسود بايد به دست معصوم انجام گيرد، ملاحظات تاريخي نيز گواه اين حقيقت است.

1 ـ قبل از اسلام در دوران«جرهمي‏ها»، (اياد، عمالقه و خزاعه) چندين بار اين سنگ كنده


1 . كافي، ج4، ص 205، وسائل الشيعه، ج9، ص 327 ـ 328 .

2 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص 143.

3 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 46.

4 . همان، قال عبداللّه‏ بن عمرو: ان جبرئيل ( عليه السلام ) نزل الحجر من الجنة و انه وضعه حيث رايتم، انكم لم تزالوا بخير مادام بين ظهرانيكم فتمسكوا به ما استطعتم فانه يوشك ان يجئ فيرجع به من حيث جاء به. ممكن است جبرئيل اين را به همان جا برد كه آورده است. تاريخ مكه، ازرقي، ج 1، ص 339. عن ابن عباس قال: انزل الركن و المقام مع آدم ( عليه السلام ) ليله نزل بين الركن و المقام فلما اصبح راي الركن و المقام عرفها فضمهما اليه و انس بهما، «هنگام صبح آن دو را شناخت و با آن دو انس گرفت.» همان، ص 340.

5 . دائرة المعارف تشيع، ج 6، ص 101.


227


شده و مجدداً بر جاي خود نصب شده است.

2 ـ به هنگام تجديد بناي كعبه از سوي قريش، در دوران جواني رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بر سر نصب حجرالأسود، مشاجرات جدّي ميان قبايل قريش پديد آمد و هر كدام در تلاش بودند تا اين افتخار را نصيب خود كنند.

يكي از بزرگان قبايل پيشنهاد كرد حكميت اين مسأله را به نخستين كسي كه وارد مسجدالحرام شود بسپاريم و همگي پذيرفتند، در اين حال پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه سي و پنج سال بيش‏تر نداشت وارد مسجدالحرام شدند. همه از اين كه محمد امين حاكم آن‏ها شده، راضي بودند.(1)

آن حضرت با تدبيري، سنگ را در جامه اي قرار داد تا هر كدام از قبايل گوشه‏اي از آن را بگيرند، آنگاه خود حجرالأسود را نصب فرمودند.(2) در اين رابطه از حضرت نقل شده است كه فرمود:

«انا وضعت الركن بيدي يوم اختلف قريش في وضعه.»(3)


3 ـ در خرايح آمده كه در جنگ حجاج و ابن زبير كعبه منهدم گشت و سپس آن را بازسازي نمودند و چون خواستند حجرالأسود را نصب كنند هر يك از علما يا قضات يا زهاد آن عصر كه مي‏خواست آن را به جاي خود نهد كعبه به لرزه مي‏آمد و سنگ مستقر نمي‏گشت. ناگهان امام سجاد ( عليه السلام ) وارد شد و سنگ را از دست آن‏ها گرفت و نام خداي را ببرد و آن را در جاي خويش نصب كرد، بي آن‏كه بلرزد يا اضطرابي رخ دهد. در اين هنگام صداي مردم به تكبير بلند شد.


احكام حجر الأسود

چيزهايي كه داخل در حقيقت طواف است هفت چيز است: اوّل آن‏كه طواف رااز حجرالأسود آغاز نمايد. در ابتدا كردن به حجرالأسود لازم نيست كه تمام اجزاء بدن طواف كننده به تمام اجزاء حجرالأسود عبور كند، بلكه واجب است كه انسان از حجرالأسود و هر جاي آن باشد شروع و به همان‏جا ختم كند.(4)



1 . تاريخ آثار اسلامي مكه مكرمه، ص 47.

2 . سيره ابن هشام، ج2-1، ص197.

3 . تاريخ القويم، ج دوم، ص 33.

4 . مناسك محشي، مسأله 575، ص 241.


228


دوّم؛ ختم نمودن هر دوري است به حجرالأسود و اين حاصل مي‏شود به اين‏كه بدون توقف، هفت دور را ختم كند و در دور هفتم به همان جاكه شروع كرده، ختم شود.(1)براي طواف كننده مستحب است در هر شوط، ركن يماني و حجرالأسود را استلام نمايد و در وقت استلام حجر بگويد: «أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ» و چون ميان ركن يماني و حجرالأسود برسد بگويد: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً وَ فِي‏الآخِرَةِ حِسِنِةً وَ قِنا عَذابَ النّار».(2)پس از شوط هفتم به نزد حجرالأسود آمده، و طواف خود را تمام نموده و بگويد: اللَّهُمَّ قَنِّعْنِي بِمَا رَزَقْتَنِي وَ بَارِكْ لِي فِيمَا آتَيْتَنِي.(3)

حجرالأسود در روايات

1 ـ امام صادق ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) يَسْتَلِمُ الْحَجَرَ فِي كُلِّ طَوَاف فَرِيضَة وَ نَافِلَة»(4)؛ پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در هر طواف واجب و مستحبي حجر را استلام مي‏نمودند.

2 ـ امام صادق ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: «إِذَا دَنَوْتَ مِنَ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ فَارْفَعْ يَدَيْكَ وَ احْمَدِ اللَّهَ إِلَي أَنْ قَالَ ثُمَّ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ وَ قَبِّلْهُ فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ أَنْ تُقَبِّلَهُ فَاسْتَلِمْهُ بِيَدِك فَأَشِرْ إِلَيْهِ(5)؛ در شرايطي كه به حجرالأسود نزديك مي‏شويد، دست‏هاي خود را بلند كنيد و خدا را حمد گفته و حجر را استلام نموده و ببوسيد و در صورت عدم امكان با دست به آن اشاره كنيد.

3 ـ امام صادق ( عليه السلام ) در پاسخ به سوالي در مورد علت استلام حجر فرمودند «لِأَنَّ مَوَاثِيقَ الْخَلَائِقِ فِيهِ»(6)؛ در پيمان ميثاق و بيعت خلايق نهفته است.

و در حديث ديگري است كه آن حضرت فرمود: «أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَخَذَ مَوَاثِيقَ الْعِبَادِ أَمَرَ الْحَجَرَ فَالْتَقَمَهَا فَهُوَ يَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ بِالْمُوَافَاةِ»؛ خداوند چنان‏كه پيمان بندگان را گرفته است به حجر امر فرمود كه آن را حفظ و نگهداري كن، لذا حجر در قيامت گواهي مي‏دهد.

4 ـ امام صادق ( عليه السلام ) فرمود: «وَ الْمِيثَاقُ هُوَ فِي هَذَا الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّ لَهُ لَعَيْنَيْنِ وَ أُذُنَيْنِ وَ فَماً وَ لِسَاناً ذَلْقاً(7)...(8)؛ ميثاق و پيمان در اين حجرالأسود است؛ به خدا سوگند، او را دو چشم و دو گوش و دهان و زباني گوياست.


1 . مناسك محشي، مسأله 579، ص 242.

2 . سوره بقره، ايه 201.

3 . مناسك محشي، ص 318.

4 . وسائل الشيعه، ج 13، ص 316.

5 . همان، ص 319.

6 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 404.

7 . ذلق اللسان، به معناي زبان گوياوتوانا.

8 . وسايل الشيعه، ج 13، ص 320. شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 321.


229


اِستِلامِ حَجَر

«استلام حجر» يك اصطلاح فقهي(1) درباره يكي ازمراسم حج است، بدين صورت كه هرگاه مسلماني وارد مسجد الحرام درمكه شده وقصد طواف خانه خدا (كعبه) را دارد، لازم است طواف خود را ازمقابل حجرالأسود(2) شروع كرده و بدانجا ختم كند، از اين رو مستحب است كه طواف كننده هنگام آغاز طواف خانه خدا، نزديك حجرالأسود رفته و به پيروي ازسنت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) درحالي كه دست خود را به دعا بلند كرده، با ستايش و سپاسگزاري از پروردگار و درود بر پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، حجرالأسود را در صورت امكان استلام و آن را ببوسد و الا با دست خود بدان اشاره نموده و اين دعا را بخواند:


«اللَّهُمَّ أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ اللَّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتَابِكَ وَ عَلَي سُنَّةِ نَبِيِّكَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ كَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ بِاللَّاتِ وَ الْعُزَّي وَ عِبَادَةِ الشَّيْطَانِ وَ عِبَادَةِ كُلِّ نِدٍّ يُدْعَي مِنْ دُونِ اللَّه»(3)


حضرت امام صادق ( عليه السلام ) در پاسخ به اين سؤال كه چرا مردم از اركان كعبه تنها حجرالأسود و ركن يماني را استلام مي‏كنند، فرمود:


«زيرا اين دو به منزله سمت راست عرش است وخداي سبحان امرفرموده به استلام آنچه از سمت راست عرش اوست. آن گاه در جواب اين سؤال كه چرا ابراهيم در سمت چپ واقع شده فرمودند: زيرا درقيامت براي هريك از حضرت ابراهيم و رسول اكرم ( عليهماالسلام ) مقامي ويژه است و مقام حضرت محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در سمت راست عرش و مقام حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) درسمت چپ عرش پروردگار واقع شده است.»(4)


امام صادق ( عليه السلام ) در روايت ديگري فرمودند:


«...وَ إِلَي ذَلِكَ الْمَقَامِ يُسْنِدُ الْقَائِمُ ظَهْرَهُ وَ هُوَ الْحُجَّةُ وَ الدَّلِيلُ عَلَي الْقَائِمِ وَ هُوَ الشَّاهِدُ لِمَنْ وَافَاهُ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ وَ الشَّاهِدُ عَلَي مَنْ أَدَّي إِلَيْهِ الْمِيثَاقَ وَ الْعَهْدَ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَي الْعِبَاد»(5)



1 . از مراجعه به آراي فقهاي پيشين، اين مطلب روشن مي‏گردد كه اصل استحباب استلام حجر از مسلّمات است و آنچه مورد بحث و گفتگو است، كيفيت استلام است. فصلنامه ميقات حج، شماره 12، ص47ـ46.

2 . دائرة المعارف تشيع، ج2، ص 120.

3 . كافي، ج4، ص403، مناسك محشي، ص225.

4 . صهباي حج، ص266.

5 . كافي، ج 4، ص 184؛ علل الشرايع، ص492


230


حجرالأسود تكيه‏گاه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به هنگام بيعت مردم با ايشان و آغاز قيام جهاني وعدالت گستر آن حضرت است.

چگونگي استلام

يعقوب بن شعيب مي‏گويد درمورد كيفيت استلام از امام صادق ( عليه السلام ) سؤال كردم، حضرت فرمودند:

«اسْتِلَامِ الرُّكْنِ قَالَ اسْتِلَامُهُ أَنْ تُلْصِقَ بَطْنَكَ بِهِ وَ الْمَسْحُ أَنْ تَمْسَحَهُ بِيَدِكَ»

استلام اين است كه شكم خود را برآن بچسباني و مسح، آن است كه دست برآن بكشي.(1)

در روايت است كه پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) سوار شتر «عضباء» به طواف مي‏پرداخت و حجرالأسود را با عصاي خويش استلام مي‏كرد و سپس عصاي خود را مي‏بوسيد.(2)
84


حُجره طاهره

مورخان نوشته‏اند كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در همان حجره‏اي كه وفات يافتند، مدفون گرديدند و چون پيامبر اسلام در خانه مسكوني خود، دفن شدند، لذا آن محل مقدس را «حجره طاهره»(3) ناميده‏اند.

اين حجره كه قبلاً در كنار مسجد و خارج از مسجد بوده است، در حال حاضر در زاويه جنوب شرقي مسجد قرار دارد. محدوده حجره طاهره كه مرقد منسوب به فاطمه زهرا عليهاالسلام است و خانه ايشان در داخل آن قرار دارد، جمعاً 240 متر است (يعني 16 متر طول و 15 متر عرض مي‏باشد) كه ضريحي مطلّا در اطراف آن كشيده شده است.(4)

1 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص 292، وسائل الشيعه، ج سيزدهم، ص 325.

2 . فرهنگ اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي، صفحه 38.

3 . نام‏هاي حجره طاهره، عبارت‏اند از: «الحجرة الطاهره» و «الحجرة الشريفه» و يا «المقصورة الشريفه». راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 73.

4 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 219 ـ 218.


231


كيفيت و چگونگي حجره طاهره

حجره شريفه كه در بردارنده مرقد پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است، داراي حصار مشبّكي به شكل ضريح، از مس و فولاد است كه مينا كاري شده، و مكلل به طلا است، مگر طرف جنوبي آن كه برنجي مي‏باشد. اين حجره، بنايي پنج ضلعي است. ضريح شريف، در طول حجره است، چهار غرفه مربوط به قسمتي است كه مرقد حضرت رسول ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در آن قرار دارد و دو غرفه ديگر مربوط به قسمتي است كه منسوب به حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام است. اين ضريح، مشتمل بر چهار پايه است كه هر پايه دو متر و نيم عرض دارد، و سقف گنبد، بر روي اين پايه‏ها است.

در گوشه‏هاي حجره طاهره، ستون‏هايي از سنگ مرمر، به رنگ‏هاي بسيار جالب بالا رفته، كه گنبد سبز، كاشي‏كاري شده (قُبةُ الخضراء) بر آن ستون‏ها استوار است. اين ستون‏ها با سبك خاصي، باريك و عمودي تراش داده شده، كه با ستون‏هاي مسجد فرق دارد. و در واقع تمايز بين ستون‏هاي حجره طاهره و مسجدالنبي، سبك تراش و حكاكي آنها است.

بر روي ستون‏هاي حجره و شبكه‏هاي ضريح كه از فولاد و مس و برنج، زر اندود مي‏باشد، صنايع ظريف به حدّي زيبا و خوب، تزيين يافته كه در دنيا نظير ندارد. در اطراف و كتيبه‏هاي آن آيات قرآن مجيد و اشعار بسياري به عربي نوشته شده است. قبة الخضرا كه با كاشي سبز، پوشش يافته، از مس و به رنگ ميناي بسيار جالب با نقوش و خطوط مختلف طرح‏ريزي گشته است.(1)


ابواب حجره طاهره

براي ضريح مطهر، چهار درب ساخته شده است؛ يكي در سمت جنوب، يعني قبله كه نامش «باب التوبه» بوده است و ديگري در سمت غرب آن كه «باب الوفود» بوده و نزديك «استوانة السرير» قرار دارد.

ديگري «باب فاطمه» در ديواره شرقي حجره است و درنهايت باب چهارم، «باب التهجد» است كه در سمت شمال حجره قرار دارد.(2)

افزون بر آن در بخش شمالي مرقد مطهر پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) محلّي به عنوان قبر فاطمه زهرا عليهاالسلام وجود دارد. اين محل مطابق نقل، جايي است كه معتقدند حضرت در خانه خودش مدفون است، نه در بقيع.

تاريخ درب جنوبي مربوط به سال 1026 هجري است. البته درب غربي هم مشهور به باب النبي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است.


1 . راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 74 ـ 73.

2 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 219 و 220 .


232



85


حَجَة الاسلام

حجة الاسلام اوّلين حجي است كه بر هر مسلمان واجب مي‏شود، به بياني ديگر، حجة الاسلام حجي است كه بيش از يك مرتبه در تمام عمر، بر مستطيع واجب نيست.(1) و شرايط وجوب «حجة الاسلام» بطور مفصّل در مناسك حج(2) آمده است.

در مقابل اين حجّ، حجي است كه وجوب آن به خاطر نذر مي‏باشد و يا حج‏هايي كه مكررا به صورت استحبابي انجام مي‏شود.

يكي از حج‏هايي كه پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) انجام داده است، معروف به «حجة الوداع» است كه گاه آن را «حجة الاسلام» و گاه «حجة البلاغ» نيز ناميده‏اند.

بنابراين حجة الوداع، همان حجة الاسلام است، چنان‏كه ابن عباس آن را حجة‏الاسلام ناميده است.

«ابن سعد» در«طبقات» مي‏گويد:«ابن عباس» كراهت داشت نام«حجة الوداع» را بر حج رسول خدا بنهد و خود آن را حجة‏الاسلام مي‏ناميد. شايد اصرار وي از آن جهت بود كه بزرگترين شاخص حج پيامبر آن بود كه در طي مناسك حج، اسلام با تمام محتوايش به نمايش گذارده شد، و در برابر حج شرك‏آلود جاهلي، حج صحيح ارائه گرديد .

خصوصيات چشمگير «حجة‏الوداع»، نشانگر اين حقيقت است كه پيامبر در قالب مناسك حج و در طي اين جريان باشكوه، تمامي قدرت اسلام و عظمت مسلمانان و نقش رهبري را به نمايش گذاشتند و تجلّي روح توحيد را در ايجاد همبستگي باشكوه و استحكام و استواري و يك سو و يك جهت نمودن هدف‏ها و خلوص و پاكي نيت‏ها و خدايي شدن همه حركت‏ها و تلاش‏ها ارائه دادند. و دشمنان را در برابر اين همه عظمت و قدرت و معنويت به خضوع و احساس عجز واداشتند(3).



1 . مناسك محشي، مسأله 1، ص 16.

2 . همان صفحه 19

3 . ره توشه حج، ج 1، ص 59.


233



86


حج و عبرت‏هاي آن

غزالي فصل هفتم كتاب كيمياي سعادت را به موضوع حج اختصاص داده است.

در اين بخش به موضوعاتي چون شرايط، اركان، واجبات، محظورات و كيفيت حج و در پايان عبرت‏هاي حج پرداخته است. با توجه به اهميت مباحث مزبور كه روح آن همسويي مسائل حج با مسائل مربوط به قيامت است عيناً از متن اصلي كتاب بهره گرفته و آن را ذكر مي‏نماييم.

اما عبرت‏هاي حج آن است كه اين سفر بر وجهي بر مثال سفر آخرت نهاده‏اند؛ كه در اين سفر مقصد خانه است و در آن سفر خداوند خانه. پس، از مقدمات و احوال اين سفر بايد كه احوال آن سفر ياد مي‏گيرد.(1)


زمان وداع با دوستان

چون اهل و دوستان را وداع كُند بداند كه اين بدان وداع ماند كه در سكرات مرگ خواهد بود و چنان بايد كه پيشين(2)، دل از همه علايق فارغ كند، پس بيرون شود، چنان‏كه اندر آخر عمر دل از همه دنيا فارغ كند و گرنه سفر وي منغّص بُوَد.


هنگام فراهم نمودن توشه سفر

و چون زادِ راه از همه نوع‏ها ساخته كند و همه احتياطي كه به جاي آورد نبايد(3) كه در باديه بي‏برگ ماند. بايد كه بداند باديه قيامت درازتر و هولناك‏تر است و آن‏جا به زاد حاجت بيش‏تر است.


هنگام سوار شدن به مركب

و چون بر جمّازه(4) بنشيند، بايد از جنازه ياد آرد، كه به يقين داند كه مركب وي اندر آن سفر آن


1 . ياد مي‏گيرد: ياد بگيرد.

2 . پيشين: نخست.

3 . نبايد: مبادا.

4 . جمّازه به معناي شتر تيز رو، لغت نامه دهخدا.


234


خواهد بود؛ و باشد كه پيش از آن كه از جمازه فرود آيد، وقتِ جنازه درآيد، بايد كه اين سفر وي چنان بُوَ د كه زادِ آن سفر را بشايد.

وقت پوشيدن لباس احرام

چون جامه احرام راست كند، تا چون نزديك رسد جامه عادت(1) بيرون كند و اين دو پوشد و اين دو ازار سپيد بُوَد بايد از كفن ياد كند، كه جامه آن سفر نيز مخالف عادت اين جهان خواهد بود.


در مسير سفر

و چون عقبات و خطرهاي باديه ببيند، بايد كه ازمُنكر و نكير و عقارِب(2) و حيّات(3) گور ياد آرد كه از لحد تا به حشر باديه‏اي عظيم خواهد بود. با عقبه‏هاي بسيار...


در زمان لبيك گفتن

چون لبيك زدن گيرد، بداند كه اين جواب نداي حق است و روز قيامت هم‏چنين ندا به وي خواهد رسيد، از آن هول باز انديشد، و بايد كه به خطر اين ندا مستغرق باشد. و علي بن الحسين ( عليه السلام ) در وقت احرام زرد روي شد و لرزه بر وي افتاد و لبيك نتوانست زد، گفتند: چرا لبيك نگويي؟ گفت: ترسم كه اگر بگويم، گويد: لالبيك و لاسعديك، چون اين بگفت، از اُشتر بيفتاد و بي‏هوش شد.


در زمان طواف و سعي

اما طواف و سعي بدان ماند كه بيچارگان به درگاه ملوك شوند، و گرد كوشك(4) مَلِك همي گردند تا فرصت يابند كه حاجت خويش را عرضه كنند و در ميان سراي همي شوند و همي آيند و كسي را مي‏جويند كه ايشان را شفاعت كند و اميد مي‏دارند كه مگر ناگاه چشم مَلِك برايشان افتد و به ايشان نظري كند و ميان صفا و مروه برمثالِ آن ميدان است.


در وقوف به عرفات

اما وقوف به عرفه و اجتماع اصناف خلق از اطراف عالم، و دعا كردن ايشان به زبان‏هاي مختلف، به عرصات قيامت ماند، كه همه خلايق جمع شده باشند و هر كسي به خويشتن مشغول و متحير، ميان رد و قبول.


در رمي جمرات

اما انداختن سنگ، مقصود اظهار بندگي است بر سبيل تعبد محض و نيز تشبه به ابراهيم


1 . جامه عادت: جامه معمول و همه روزه.

2 . عقارب: جمع عقرب، كژدم‏ها.

3 . حيّات: جمع حيّة، مارها.

4 . كوشك: بناي بلند و به عربي قصر.


235


خليل ( عليه السلام ) كه آن جايگاه ابليس پيش وي آمده است تا وي را در شُبهتي افكند، سنگ دروي انداخته است، پس اگر در خاطر تو آيد كه شيطان وي را پيدا آمد و مرا نيامد، بيهوده سنگ چرا اندازم؟ بدان، كه اين خاطر تو را از شيطان پيدا آمده است، سنگ بينداز تا پشت وي را بشكني كه پشت وي بدان شكسته شود، كه تو بنده‏اي فرمانبردار باشي و هر چه تو را گويند چنان كني و تصرف خويش در باقي كني و به حقيقت بدان كه بدين انداختن سنگ، شيطان را مقهور كني(1).

87


حُجُون

«حجون» با ضم حاء و جيم كه امروزه آن را حجول با تبديل نون به لام، كه هر دو قريب المخرج هستند تلفظ مي‏كنند.(2)

حجون نام كوهي است كنار مكه و قبرستان مكه در آنجا است. از حضرت رسول ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) روايت شده كه فرمود: عده‏اي (آن چنان در مخالفت با من اصرار مي‏ورزند كه) اگر به آنها بگويم به حجون نرويد، به آنجا خواهند رفت، گرچه كاري در آنجا نداشته باشند.

از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه چون ابوطالب وفات كرد، جبرئيل بر پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نازل شد و به وي گفت: از مكه بيرون رو كه ديگر در اينجا يار و مدد كاري نداري و جمعيت قريش به قتل تو هماهنگ شده‏اند، پس حضرت از مكه خارج شد و به كوه حجون در حوالي مكه پناه برد.(3)

جغرافي‏دانان پيشين احتمالاً به سبب دوري از مكه در تعيين محدوده حجون تعمق نكرده‏اند، و هر يك از آنان كه حجون را ديده، چون زائري بيگانه به آن نگريسته است.

حال مشاهدات چنين كسي اگر راهنما و بلدي از همان محل با او نباشد چه ارزشي دارد؟ هنگامي كه استاد رشدي مُلحّس به تصحيح انتقادي كتاب اخبار مكه ـ تأليف ازرقي ـ همّت كرد، پنداشت كه دو حجون وجود دارد؛ يكي جاهلي و ديگري متعلق به دوران اسلامي، ليكن اين تصور نادرست است و


1 . كيمياي سعادت، ص 238 ـ 241.

2 . فصلنامه ميقات حج، شماره پانزدهم، ص 102.

3 . معارف و معاريف (دائرة المعارف جامع اسلامي) ج چهارم ص 408.


236


ما نصوصي داريم، «كه نص ازرقي مهم‏ترين آنهاست» دال بر آن كه حجون نام كوهي است كه از ريع الحجون امروزي، از مشرق به شمال كشيده شده و سمت شرقي آن كوه اذاخر است كه به «ثنيه اذاخر» و به خُرمانيه (حائط خرمان) منتهي مي‏شود و از همان ثنيه بود كه پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در روز فتح مكه وارد شهر شد.

بنابراين كوه حجون همان كوهي است كه گورستان قديمي اهالي مكه بر دامنه جنوب غربي آن واقع شده است و آرامگاه حضرت خديجه عليهاالسلام نيز در آن قرار دارد.(1)


88


حدود حرم «مرز حرم»

كعبه را سه دايره در برگرفته است 1 ـ دايره مسجد 2 ـ دايره حرم 3 ـ دايره ميقات‏ها و هر شخصي بخواهد از دايره سوم عبور كند و وارد مكه شود بايد محرم شود.


دايره حرم

همانگونه كه اشاره شد، در اطراف مكّه معظّمه، دائره‏اي كوچك‏تر از دايره ميقات‏ها، ترسيم مي‏شود كه به آن «دايره حرم»(2) گفته مي‏شود. حرم از هر جانب مكّه، عبارت از آن حدّي است كه نمي‏شود بدون «احرام» از آن حدّ(3) تجاوز كرد و خداوند آن حدّ را براي همه موجودات، محلّ امن قرار داده است و لذا براي آن احكام خاصي است.

همان‏طور كه ميقات‏ها از نظر مسافت با يكديگر تفاوت دارند، حدود حرم هم در تمام جهات، يكسان نيست و دور و نزديكي آن حدود متفاوت است.(4)



1 . فصلنامه ميقات حج، شماره پانزدهم، ص 102.

2 . حرم به معناي سرزمين مقدس ومورد احترام است ودرفرهنگ فقه اسلامي به منطقه خاصي، شامل شهر مكه وبخشي از اطراف آن اطلاق مي‏شود. ميزان قداست واحترام اين سرزمين را دراسلام از احكام ويژه اي كه بر آن مقرر شده ونيز خصايصي كه دارا مي‏باشد مي‏توان به دست آورد. در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 180.

3 . البته براي زايرين راه دور، از دائره ميقات‏ها بدون احرام، نمي‏توان گذشت.

4 . قبل از حجّ بخوانيد، آيت اللّه‏ افتخاري، ص 87 ـ 88.


237


علت حرم

درباره علّت حرم ودوري و نزديكي بعض جهات نسبت به بعض ديگر، روايات زيادي از ائمه معصومين عليهم‏السلام وارد شده كه شايسته است حداقل به يك روايت اشاره گردد:

«محمد بن ابي نصر» از حضرت رضا ( عليه السلام ) روايت مي‏كند و مي‏گويد: به آن حضرت عرض كردم: علت حرم بودن اين حدود و دوري و نزديكي بعضي اطراف نسبت به اطراف ديگر چيست؟ فرمود: وقتي آدم ( عليه السلام ) از بهشت خارج گرديد، بر «كوه ابوقبيس» نازل گرديد(1) و چون تنها بود از وحشت و تنهايي شكايت كرد، خداوند متعال دانه ياقوت سرخي براي تسكين و آرامش خاطر و انس او فرستاد. آدم ( عليه السلام ) آن دانه را بر زمين در نقطه اي كه خانه كعبه بنا شده قرار داد، روشنايي آن، آدم را جلب كرد و به دور آن مي‏چرخيد. شعاع نور و روشنايي آن از هر طرف تا حدّي پرتو افكن شد و آن حدّ به عنوان «حرم» معين گرديد.(2)


حدود حرم

درباره حدود حرم ديدگاههاي مختلفي وجود دارد كه فقط به نظر صاحب «مرآت‏الحرمين»، بسنده مي‏شود.

صاحب «مرآت» مي‏گويد: خداوند مي‏فرمايد: «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ»(3). بدان كه كعبه را سه دايره در بر گرفته است: نخست دايره مسجد، دوم دايره حرم، سوّم دايره ميقات‏ها، و هر شخص كه از دايره سوم عبور كند و قصد ورود به مكه را داشته باشد(4) بايد محرم شود. دايره دوّم، دايره حرم است كه از چهار سوي آن ستون‏هايي جهت تعيين موقعيت دقيق آن قرار داده شده است. «فاسي» در كتاب «شفاء الغرام» فاصله ميان نقاط ياد شده تا مسجدالحرام را ذكر نموده كه در اين‏جا آن‏ها را بر حسب متر(5) بيان مي‏كنيم:

حدّ حرم در راه طائف، در مسير عرفات از بطن عرنه 7/2 ـ 37210 ذراع از ذرع دستي است(6). يعني

1 . كافي، ج 4، ص 195.

2 . قبل از حج بخوانيد، ص 89.

3 . سوره عنكبوت، آيه 67.

4 . اين حكم براي كسي است كه پس از انجام عمره و حج، يك ماه فاصله شده باشد.

5 . ذرع آهني برابر با 7/1 ـ 56 سانتي‏متر است، هم‏چنان‏كه در اندازه‏گيري ديوار كعبه بيان شده است. مرآت الحرمين، ص 210.

6 . ذرع دستي تقريباً 49 سانتي‏متر بوده كه آن را در اندازه‏گيري بعضي از مكان‏ها توسط ذراع آهني و دستي به دست آوردم. همان، ص 210.


238


برابر با 18333 متر كه از ديوارهاي «باب بني‏شيبه» تا نشانه‏هاي حدّ حرم (دو علم) در راه عرفات، محاسبه شده است.

حدّ آن به سوي عراق از ديوارهاي باب «بني شيبه» تا نشانه‏هاي حدّ حرم در راه عراق كه در مسير «وادي نخله»قرار گرفته است، 27252 ذراع دستي كه برابر با 5/13353 متر مي‏باشد.

حدّ حرم از سوي تنعيم كه در راه مدينه است چيزي نزديك به 12420 ذراع به ذراع دستي بوده كه معادل 6148 متر است.

اين شمارش از ديوارهاي «باب العمره» تا نشانه‏هاي حرم مي‏باشد كه بر روي زمين (نه نشان‏هاي بر روي كوه) در اين راه قرار دارد.

حدّ حرم از سوي يمن از ديوارهاي «باب ابراهيم» تا نشانه‏هاي حدّ حرم در اين سو 4/7 2450 ذراع به ذراع دستي بوده كه برابر با 75/12009 متر است.

حدّ حرم در سمت جنوب، منطقه‏اي است كه بدان «أضاه» گفته مي‏شود كه در يك مايلي مغرب آن به سمت شمال دهكده حديبيه قرار گرفته است. اين دهكده جايگاهي است كه بيعت رضوان در آن صورت گرفت، و درسمت مشرق در راه طائف، در حدّ حرم منطقه‏اي است كه بدان «جعرانه» گفته مي‏شود. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از فتح مكه در مراجعت از طائف در اين سرزمين محرم شدند.(1)


تاريخچه نصب علائم حرم

اول كسي كه حدود حرم راتعيين كرد ونشانه گذاري نمود، حضرت ابراهيم بود كه به راهنمايي جبرئيل به آن حدود واقف گرديد.(2)

ابن عباس نيز روايت كرده كه حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) نخستين كسي بود كه به راهنمايي جبرئيل، اين علامت را جهت تعظيم و تكريم خانه خدا در مرز حرم، نصب كرد. سپس «قُصي بن كلاب» اين علامت‏ها را تجديد نمود و نيز گويند كه قبل از او حضرت اسماعيل ( عليه السلام ) اين كار را انجام داده است.

هم‏چنين گفته شده كه«عدنان بن اُدّ»، نخستين فردي بود كه حدود حرم را مشخص نمود، آن‏گاه قريشيان مجدداً علامت‏ها را بازسازي كردند، سپس پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از هجرت خود و هم‏چنان در سال فتح مكّه به بازسازي علامت‏ها پرداخت.(3)



1 . مرآت الحرمين، ص 210 ـ 211. در اين مورد نيز مي‏توانيد به كتاب‏هاي «قبل از حج بخوانيد» از آيت‏اللّه‏ افتخاري، ص 89 ـ 90؛ «عرفان حج» از آيت‏اللّه‏ جوادي آملي، ص 49 مراجعه فرماييد.

2 . قبل از حج بخوانيد، صفحه 90.

3 . مرآت الحرمين، ص 212.


239


و به ترتيب، ديگران طي زمان‏هاي مختلف، حدود آن را ترميم كردند. در هر صورت، حدود حرم در حال حاضر، همان نقطه‏هايي است كه علاوه بر علامت و نشانه، مورد قبول و پذيرش علماي بزرگوار اسلام است. اميد است خداوند به همه توفيق زيارت خانه اش را نصيب فرمايد.

89


حُديبيه

يكي از اماكن متبركه اطراف مكّه مكرمه كه به عنوان «حدود حرم» به شمار مي‏آيد حدّ حديبيّه است كه از جانب غرب، اندكي به جانب شمال، قريه اي است به نام حديبيّه شميسي كه در كنار راه سابق جدّه، در فاصله 48 كيلومتري واقع شده است و پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حدود 20 روز در اين منطقه بوده‏اند.(1)

سال ششم هجرت، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در روءياي شيريني ديدند كه مسلمانان در مسجدالحرام مشغول انجام مراسم خانه خدا هستند. خواب خود را براي ياران خويش نقل نمودند، و اين را به فال نيك گرفتند كه مسلمانان به همين زودي‏ها به آرزوي ديرينه خود خواهند رسيد.(2) چيزي نگذشت كه براي مسلمانان دستور آمد كه آماده عمره شوند و از قبايل مجاور كه هنوز به حال شرك باقي بودند دعوت كرد كه با مسلمانان هم سفر شوند. از اين رو اين خبر در همه نقاط عربستان انتشار يافت كه مسلمانان در ماه «ذي القعده» به سوي مكه حركت مي‏كنند و مراسم عمره را انجام مي‏دهند.(3)

ابعاد معنوي و اجتماعي اين سفر عمره

اين سفر مزاياي زيادي داشت كه به برخي از آنها اشاره مي‏شود:

1 ـ قبايل مشرك عرب تصور مي‏كردند كه پيامبر با تمام عقايد و مراسم ملّي و مذهبي آنان حتي فريضه حج و عمره كه يادگار نياكان آنان بوده، مخالف است.

2 ـ اگر مسلمانان در اين راه با موفقيت روبرو شوند و فرايض عمره را آزادانه در مسجدالحرام


1 . قبل از حج بخوانيد، ص 77، ادعيه و آداب حرمين شريفين، ص 429.

2 . فروغ ابديت، ج3، ص183

3 . مجمع البيان، ج9، ص 126.


240


در برابر ديده هزاران عرب مشرك انجام دهند، اين عمل تبليغ بزرگي براي آيين اسلام خواهد بود.

3 ـ پيامبر، احترام ماه هاي حرام را در مدينه يادآور شدند و فرمودند ما براي زيارت خانه خدا مي‏رويم و به مسلمانان دستور دادند از حمل هر نوع اسلحه غير از شمشيري كه مسافر در حال سفر همراه خود حمل مي‏كند، خودداري كنند. همگي مشاهده كردند كه پيامبر گرامي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) همانند ديگران جنگ را در اين ماه‏ها حرام دانسته و خود طرفدار بقاي اين سنت ديرينه است.

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از بررسي جوانب امر دستور حركت دادند و با هزار و چهار صد يا هزار و ششصد يا هزار و هشتصد نفر در نقطه‏اي به نام ذوالحليفه احرام بسته و هفتاد شتر براي قرباني تعيين نموده، آنها را نشانه‏گذاري كردند و با اين كار هدف خود را از اين سفر آشكار ساختند(1).

گزارشگران پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) جلوتر از او به راه افتادند تا اگر در نيمه راه به دشمن برخورد نمودند، فوراً پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را مطلع سازند.

در نزديكي «عسفان» يك مرد خزاعي كه عضو دستگاه اطلاعات پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بود، حضور پيامبر رسيد و چنين گزارش داد:

قريش از حركت شما آگاه شده‏اند و نيروهاي خود را گردآورده و به لات و عزي سوگند ياد كرده كه از ورود شما به حرم جلوگيري نمايند.

سران و شخصيت‏هاي موءثر قريش در ذي طوي (نقطه‏اي است در نزديكي مكه) اجتماع كرده‏اند و براي جلوگيري از پيشروي مسلمانان، سردار شجاع خود «خالدبن وليد» را با 200 سواره نظام تا كراع الغميم(2) فرستاده‏اند و در آنجا موضع گرفته‏اند، برنامه آنها اين است كه يا از ورود مسلمانان جلوگيري كنند و يا در اين راه كشته شوند.(3)


قصه حديبيه

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از شنيدن گزارش، چنين فرمودند: واي بر قريش! جنگ آنها را نابود ساخت. اي كاش كار مرا به ساير قبايل بت‏پرست واگذار مي‏كردند كه اگر بر من پيروز مي‏شدند به هدف خود مي‏رسيدند و اگر من بر آنها پيروز مي‏شدم در اين صورت يا اسلام مي‏آوردند و يا با قدرت‏هاي محفوظ خود با من نبرد مي‏كردند. سپس راهنمايي خواست تا او را از طريقي عبور دهد، كه با خالد روبرو نشود.


1 . فروغ ابديت، ج 2، ص 184 و 185.

2 . بياباني است در هشت ميلي عسفان.

3 . تاريخ طبري، ج 2، ص270 و 272.


241


مردي از قبيله «اسلم» راهنمايي كاروان را بر عهده گرفت و آنها را از دره‏هاي صعب‏العبور گذراند و در نقطه‏اي به نام حديبيه فرود آورد. ناقه پيامبر در اين نقطه زانو زد، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند: اين حيوان به فرمان خداوند در اين نقطه خوابيد تا تكليف ما روشن شود، سپس دستور دادند همگي از مركب‏ها فرود آيند و خيمه‏ها را برپا كنند.

سواران قريش از مسير پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آگاه شده، خود را به نزديكي مسلمانان رساندند، اگر پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مي‏خواست به مسير خود ادامه دهد ناچار بود صفوف سواران قريش را بشكافد و خون آنها را بريزد و از روي كشته آنها بگذرد، در صورتي كه همه مي‏دانستند پيامبر، هدفي جز زيارت و انجام مراسم عمره ندارد. علاوه بر اين مسلمانان جز سلاح مسافر، چيزي با خود نداشتند. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از فرود آمدن رو به ياران خود كرده، و چنين فرمودند: اگر قريش امروز از من چيزي بخواهد كه باعث تحكيم روابط خويشاوندي شود آن را خواهم داد و راه مسالمت پيش خواهم گرفت.(1) سخن پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به گوش مردم رسيد و طبعاً دشمن نيز از آن آگاه شد. لذا قريش تصميم گرفت از هدف نهايي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با خبر شود.


نمايندگان قريش

قريش نمايندگان خود را درچهار نوبت حضور پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرستاد تا هدف او را از اين مسافرت به دست آورند. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در پاسخ به نمايندگان قريش فرمودند: من براي جنگ نيامده‏ام، آمده‏ام خانه خدا را زيارت كنم، حتي در برخورد با يكي از نمايندگان فرمود: اين مرد از قبيله پاك و خداشناسي است، شتران قرباني را جلو او رها كنيد تا بداند كه ما براي جنگ نيامده‏ايم و نظري جز زيارت خانه خدا نداريم. اما تماس‏هايي كه نمايندگان قريش با رهبر عاليقدر اسلام داشتند به نتيجه نرسيد. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تصميم گرفت شخصاً نماينده‏اي به سوي سران شرك بفرستد تا هدف پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را از اين مسافرت تشريح نمايد.

مرد زبردستي از قبيله خزاعه بنام «خراش بن اميه» انتخاب گرديد، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شتري در اختيار او قرار داد و او خود را به دسته‏هاي قريش رسانيد و مأموريت خويش را انجام داد، ولي برخلاف انتظار و بر خلاف رسوم ملل جهان كه سفير از هر نظر مصونيت دارد، شتر وي را پي كرده و نزديك بود او را بكشند. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، «عثمان بن عفان» را در مرحله بعد به عنوان نماينده خود اعزام كرد. قريش در پاسخ اعلام كردند كه ما سوگند ياد كرده‏ايم كه نگذاريم محمّد با زور وارد مكه شود و با اين سوگند ديگر راه براي مذاكره به منظور ورود مسلمانان به مكه بسته است. سپس به عثمان اجازه دادند كه


1 . لاتدعوني قريش اليوم الي خطّه يسألوني فيها صلة الرحم الاّ اعطيتم ايّاها.


242


كعبه را طواف كند ولي او به پاس احترام پيامبر از طواف خانه خدا امتناع ورزيد. كاري كه قريش كرد، اين بود كه، از بازگشت عثمان جلوگيري نمودند و شايد نظرشان اين بود كه، در اين مدت راه حلي پيدا كنند.(1)

بيعت رضوان

بر اثر تأخير نماينده پيامبراسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، اضطراب و هيجان عجيبي در ميان مسلمانان پديد آمد، وقتي خبر قتل عثمان انتشار يافت، اين بار مسلمانان به جوش و خروش افتاده، آماده انتقام شدند. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نيز براي تحكيم اراده و تحريك احساسات پاك آنها، رو به مسلمانان كرده و چنين گفتند: تا كار را يكسره نكنم، از اينجا نمي روم، در اين لحظه كه خطر نزديك بود و مسلمانان با ساز و برگ جنگي بيرون آمده بودند، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تصميم گرفت پيمان خود را با مسلمانان تجديد كند. از اين رو، براي تجديد پيمان زير سايه درختي نشسته و تمام ياران او دست وي را به عنوان بيعت و پيمان وفاداري فشردند و سوگند ياد كردند كه تا آخرين نفس از حريم آيين پاك اسلام دفاع كنند. اين رويداد، همان بيعت رضوان است. با مراجعت «عثمان بن عفان» براي بار پنجم «سهيل بن عمرو» با دستورات مخصوصي از جانب قريش مأمور شد كه غائله را تحت يك قرارداد خاصي خاتمه دهد.

«سهيل بن عمرو» با بيان مقدمه‏اي گفت: نظر سران قريش اين است كه شما امسال از اين نقطه به مدينه بازگرديد و انجام مراسم عمره را به سال آينده موكول كنيد. مسلمانان مي‏توانند سال آينده مانند تمام طوائف عرب در مراسم شركت كنند، مشروط بر اينكه بيش از سه روز در مكه نمانند و سلاحي جز سلاح مسافر همراه نداشته باشند، براساس مذاكرات مقرر گرديد قرار داد كلي و وسيعي ميان مسلمانان و قريش بسته شود.


آغاز پيمان صلح

پيامبر به علي ( عليه السلام ) فرمود: بنويس بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. سهيل گفت: من با اين جمله آشنايي ندارم، «رحمن» و «رحيم» را نمي‏شناسم، بنويس: بسمك اللهم، يعني به نام تو اي خداوند.

پيامبر موافقت كرد به ترتيبي كه سهيل مي‏گويد، نوشته شود و علي نيز آن را نوشت، سپس پيامبر به علي دستور داد بنويسد. هذا ما صالح عليه محمّد رسول اللّه‏ (يعني اين پيماني است كه محمّد پيامبر خدا با سهيل نماينده قريش بست)، سهيل گفت: ما رسالت و نبوت تو را به رسميت نمي‏شناسيم، اگر معترف به رسالت و نبوت تو بوديم هرگز با تو از در جنگ وارد نمي‏شديم. بايد نام


1 . تاريخ طبري، ج 2، ص 278 و 279؛ فروغ ابديت ج 2، ص 190-191


243


پدرت را بنويسي و اين لقب را از متن پيمان برداري. در اين رابطه، برخي از مسلمانان راضي نبودند كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تا اين حد تسليم خواسته سهيل شود، ولي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با در نظر گرفتن يك رشته مصالح عاليه، خواسته سهيل را پذيرفت و به علي ( عليه السلام ) دستور داد كه لفظ رسول اللّه‏ را پاك كند. علي ( عليه السلام ) در اين لحظه با كمال ادب عرض كرد: مرا ياراي چنين جسارتي نيست كه رسالت و نبوت تو را از كنار نام مباركت محو كنم. پيامبر از علي خواست كه انگشت پيامبر را روي آن لفظ گذارد و پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) لفظ «رسول اللّه‏» را پاك نمودند(1).

متن پيمان حديبيه

موارد اين پيمان به ترتيب عبارت است از:

1 ـ قريش و مسلمانان متعهد مي‏شوند كه مدت ده سال جنگ و تجاوز را عليه يكديگر ترك كنند تا امنيت اجتماعي و صلح عمومي در نقاط عربستان مستقر گردد.

2 ـ اگر يكي از افراد قريش بدون اذن بزرگتر خود از مكه فرار كند و اسلام آورد و به مسلمانان بپيوندد، بايد او را به سوي قريش بازگرداند ولي اگر فردي از مسلمانان به سوي قريش بگريزد، قريش موظف نيست آن را به مسلمانان تحويل دهد.

3 ـ مسلمانان و قريش مي‏توانند با هر قبيله‏اي كه خواستند پيمان برقرار كنند.

4 ـ محمد و ياران او امسال از همين نقطه به مدينه باز مي‏گردند، ولي در سال‏هاي آينده مي‏توانند آزادانه آهنگ مكه نموده و خانه خدا را زيارت كنند، مشروط به اينكه سه روز بيشتر در مكه توقف نكنند و سلاحي جز سلاح مسافر كه همان شمشير است همراه نداشته باشند.

5 ـ مسلمانان مقيم مكه، به موجب اين پيمان مي‏توانند آزادانه شعائر مذهبي خود را انجام


1 . ارشاد مفيد، ص 60، اعلام الوري، ص 106، تاريخ تكرار مي‏شود. در لحظاتي كه علي ( عليه السلام ) از پاك كردن لفظ رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) امتناع فرمودند پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رو به علي ( عليه السلام ) كردند ـ از آينده پسر عم خود كه كاملا با وضع پيامبر مشابه بود چنين گزارش دادند ـ و فرمودند: علي! فرزندان اين گروه تو را به چنين امري دعوت مي‏نمايند و تو با كمال مظلوميت به چنين كاري تن مي‏دهي. اين مطلب در خاطره علي ( عليه السلام ) باقي بود تا اينكه جريان جنگ صفين پيش آمد، به فرماندهي معاويه و عمر و عاص با علي جنگ كردند و علي ( عليه السلام ) را وادار كردند كه تن به صلح بدهد، براي نوشتن صلح و قرار داد انجمني ترتيب داده شد. «عبيداللّه‏ بن ابي رافع» از طرف امير مؤمنان مأموريت يافت صلح نامه را چنين بنويسد: هذا ما تقاضي عليه اميرالمومنين علي، در اين لحظه «عمرو عاص» نماينده رسمي معاويه و سربازان شام رو به دبير و كاتب علي ( عليه السلام ) كرد و گفت: نام علي و نام پدر او را بنويس، زيرااگر ما او را رسماً اميرالمؤمنين مي‏دانستيم هرگز با او از در نبرد وارد نمي‏شديم. در اين‏باره سخن به طول انجاميد، تا اينكه به اصرار يكي از افسران خود، اجازه داد لفظ اميرالمومنين را پاك كند، سپس فرمود: اللّه‏ اكبر سنه بِسُنه، اين روش مطابق روش پيامبر است و داستان و يادآوري پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را براي مردم بازگو كرد.


244


دهند و قريش حق ندارد آنها را آزار دهد و يا مجبور كند كه از آيين خود برگردند و يا آيين آنها را مسخره نمايند.

6 ـ امضا كنندگان متعهد مي‏شوند كه اموال يكديگر را محترم بشمارند و حيله و خدعه را ترك كرده و قلوب آنها نسبت به يكديگر خالي از هرگونه كينه باشد.

7 - مال وجان مسلمانان كه از مدينه وارد مكه مي‏شوند محترم است، يك نسخه از اين قرارداد به سهيل داده شد و نسخه ديگر به پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تقديم گرديد.


90


حَرّه

واقعه «حرّه»، قيام مردم مدينه بر ضدّ حكومت يزيد بود، پس از شهادت امام حسين بن علي ( عليه السلام ) ظلم و فسق يزيد، فراگيرتر و آشكارتر شد و مردم، فساد دستگاه حاكم و ظلم عمال او را ديدند و در مدينه آگاهان از اوضاع، مردم را به زشت كاري‏هاي حكّام آگاه ساختند. والي مدينه در آن زمان عثمان بن محمدبن ابي سفيان بود. اهل مدينه عليه او شوريدند و او و مروان و ديگر امويان را از مدينه بيرون كردند و با «عبداللّه‏ بن حنظله» بيعت كردند. خبر قيام مردم مدينه با گزارش مروان به گوش يزيد رسيد. وي سپاهي انبوه را تحت فرمان مسلم بن عقبه به مدينه گسيل داشت. مهاجمان در منطقه «حرّه واقم» فرود آمده، به مدينه تاختند و سه روز به كشتار و غارت پرداخته و به نواميس مسلمانان تجاوز كردند. مردم به حرم پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پناه بردند. لشكريان يزيد، حرمت حرم را نگه نداشتند و با اسب‏ها به داخل حرم آمدند و مردم را قتل عام كردند. كشتگان اين واقعه، هزاران نفر بودند، از جمله «عبداللّه‏ بن جعفر» نيز در اين حادثه شهيد شد.

واقعه حرّه در 28 ذيحجه سال 63 هجري اتفاق افتاد. يزيد دو ماه و نيم پس از اين حادثه مرد.

اين قيام كه به قيام حرّه، حرّه واقم، قيام اهل مدينه و... هم معروف است، از پيامدهاي حادثه عاشورا محسوب مي‏شود و افشاگري هاي اهل بيت و اقامه عزا در مدينه و تبليغات زينب كبري عليهاالسلام در بذر پاشي آن مؤثر بوده است. حَرّه به سرزمين‏هاي سنگلاخ كه پر از سنگ هاي سياه و سوخته باشد


245


گفته مي‏شود. در مناطقي از جمله اطراف مدينه از اين حرّه‏ها وجود داشته و براي هر كدام نام بخصوصي به تناسب كساني كه در آن منطقه مي‏زيستند، انتخاب كرده بودند. هم اكنون در مدينه بزرگ نيز بقاياي اندكي از آن حره‏ها به چشم مي‏خورد.(1)
91


حسن بن علي عليهماالسلام

(امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) )

نام: حسن، كنيه: ابومحمّد، لقب: زكي، مجتبي

نام پدر: علي ( عليه السلام ) ، مادر: فاطمه عليهاالسلام

مكان ولادت: مدينه، روز ولادت: سه‏شنبه 15 رمضان سال سوّم هجري

نقش انگشتر: العزة للّه‏

مدت امامت: 9 سال و 5 روز

اولاد: 15 فرزند، سن: 48 سال

مكان شهادت: مدينه، روز شهادت: پنج‏شنبه 28 صفر، سال 49 هجري، سبب شهادت: زهري كه معاويه توسط همسر او جعده به امام خورانيد

قبر مطهر: قبرستان بقيع.(2)

امام مجتبي ( عليه السلام ) از دوران پر عظمت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بيش از چند سال را درك نكرد. تقريباً هفت ساله بود كه پيامبر بدرود حيات گفت و به فاصله كوتاهي مادر گرامي او حضرت زهرا عليهاالسلام نيز ديده از جهان بربست. يگانه عامل تسلي امام حسن ( عليه السلام ) و برادر وي امام حسين ( عليه السلام ) ، آغوشِ گرم و پر مهر علي ( عليه السلام ) بود. او از دوران جواني از لحاظ علم و دانش، چهره درخشان و ممتازي به شمار مي‏رفت و به مشكلات علمي مردم پاسخ مي‏گفت. «سيوطي» در تاريخ خود مي‏نويسد: حسن بن علي ( عليه السلام ) داراي امتيازات اخلاقي و فضايل انساني فراواني بود، او شخصيتي بزرگوار، با وقار، بردبار، متين، سخي و بخشنده و

1 . فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، ص 461.

2 . چهارده معصوم، جواد محدثي، ص 44.


246


مورد علاقه مردم بود.(1)در سماحت و بخشندگي او همين كافي است كه در طول عمر خود دوبار تمام اموال و دارايي خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار دارايي خود را به دو نيم تقسيم كرد(2)، نيمي از آن را در راه خدا بذل نمود و نيمي را براي خود نگاه داشت.

اخلاق امام حسن مجتبي ( عليه السلام )

امام حسن ( عليه السلام ) از نظر اخلاق و روش و سيادت، شبيه‏ترين مردم به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بود. چنان‏كه جماعتي از «اَنس بن مالك» نقل كرده‏اند كه او گفت:


«لم يكن احدٌ، اشبه برسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) من الحسن بن علي ( عليه السلام ) »(3)

هيچ كس از حسن بن علي، شبيه‏تر به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نبود.

پيامبر در مورد حسنين عليهماالسلام فرمود:


«اَمَّا الحَسَنُ فَاِنَّ لَهُ هَيبتي وَ سؤُدَدي وَ أَمَّا الحُسَينُ فِأِنَّ لَهُ جُودي وَ شُجاعَتي»(4)

براي امام حسن است وقار و شكوه و بزرگواري من و براي حسين است سخاوت و شجاعت من.

امام مجتبي ( عليه السلام ) و جبهه هاي جنگ

امام مجتبي ( عليه السلام ) فرد شجاع و باشهامتي بود و ترس و بيم در وجود او راه نداشت. او در جنگ جمل از طرف اميرموءمنان مامور شد كه به كوفه برود و مردم كوفه را جهت شركت در اين جهاد مقدس دعوت كند.(5) وقتي وارد كوفه شد، استاندار كوفه كه با علي ( عليه السلام ) روابط خوبي نداشت، با امام حسن ( عليه السلام )


1 . زندگاني پيشوايان اسلام، آيت‏اللّه‏ جعفر سبحاني، ص19.

2 . همان.

3 . الخرائج، ج3، ص889، نگاهي به زندگي دوازده امام، علامه حلّي، ترجمه و شرح محمّدي اشتهاردي، چاپ جامعه مدرسين، ص 159، در الخرائج به جاي «فله هيبتي»، «فله جودي» آمده است.

4 . همان، ص160.

5 . مطابق نقل « ابن ابي الحديد» از ابومخنف كه مي‏گويد: چون متن نامه اميرالموءمنين را براي مردم قرائت كردند در اين وقت حسن بن علي براي سخنراني برخاست و او در آن وقت جواني نورس بود، چشم‏هاي مردم به سوي او دوخته شد و همگي درباره او دعا كرده و مي‏گفتند: اللهم سَدِّد منطق ابنِ بنت نبينا، خدايا زبان پسر دختر پيغمبرمان را در گفتار محكم و گويا گردان. زندگاني امام حسن مجتبي، سيدهاشم رسولي محلاتي، ص132.


247


مخالفت كرد، با وجود كارشكني هاي استاندار، امام حسن ( عليه السلام ) توانست نه هزار نفر از مردم كوفه را به ميدان جنگ اعزام كند.

امام حسن ( عليه السلام ) در اين جنگ كنار پدر در خط مقدم جبهه جنگيد، و حتي از ياران دلاور و شجاع علي ( عليه السلام ) سبقت مي‏گرفت(1) و بر قلب سپاه دشمن حملات سختي كرد. او تنها در جنگ جمل در صف مقدم جبهه نبود بلكه در نبرد صفين با سخنان پر شور و مهيّج خود مردم عراق را براي سركوبي سپاه شام دعوت كرد، وقتي بر قلب سپاه دشمن حمله كرد، اميرموءمنان از ياران خود خواست تا او و برادرش حسين بن علي را از ادامه جنگ بازدارند تا نسل پيامبر با كشته شدن اين دو شخصيت قطع نشود.(2)


نظري كوتاه به صلح امام حسن ( عليه السلام )

سؤال مهم درباره امام مجتبي ( عليه السلام ) اين است كه چرا حضرتش راه صلح با دشمن را پيش گرفت در حالي‏كه امام حسين ( عليه السلام ) طريق جنگ و نبرد را برگزيد؟ در جواب بايد گفت: كه امام مجتبي ( عليه السلام ) صلح نكرد، بلكه صلح بر او تحميل شد و اوضاع و شرايط نامساعد، دست به دست هم داد و وضعي به وجود آورد كه صلح به عنوان يك مساله ضروري بر امام تحميل گشت و حضرت جز پذيرفتن صلح چاره‏اي نداشت. زيرا هم سياست خارجي اسلام و هم وضع داخلي عراق و سپاه حضرت، جنگ را ايجاب نمي‏كرد و اگر جنگ مي‏كرد به اسلام و تشيع ضربه بزرگي وارد مي‏آمد.


شهادت امام مجتبي ( عليه السلام )

معاويه، «جُعده» همسر امام مجتبي را كه دختر «اشعث بن قيس» و وابسته به يكي از خانواده‏هاي ضدّ علوي بود، تحريك كرد و صد هزار درهم براي او پول فرستاد و وعده داد كه اگر حسن بن علي ( عليه السلام ) رامسموم سازد او را به همسري فرزند خود، يزيد بر مي‏گزيند، همسر جنايتكار، فريب وعده‏هاي پوچ معاويه را خورد و امام رامسموم كرد و به شهادت رسانيد، معاويه كه گزارش هاي واصله از مدينه را به دقت مي‏خواند وقتي از شهادت امام آگاه شد، فوق العاده خوشحال گشت، زيرا بزرگترين مانع در برابر مقاصد خود را منتفي ديد.(3)



1 . ابن شهرآشوب در كتاب مناقب روايت كرده كه حسن بن علي ( عليه السلام ) در ميدان جنگ جمل پيش رفت و نيزه را از محمد حنفيه گرفت و به سوي شتر عايشه حمله‏ور شد، به گونه‏اي كه محمد حنفيه متأثر شد. حضرت علي ( عليه السلام ) فرمود «لاتأنف فانه ابن النبي و انت ابن علي، ناراحت مشو او فرزند پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است و تو فرزند علي هستي. همان، ص 137.

2 . حياة الامام الحسن، ج1، ص497. زندگاني امام حسن، رسولي محلاتي، ص146.

3 . دور نمايي از زندگاني پيشوايان اسلام، ص 19.


248


سخنان زيباي آن حضرت هنگام پرواز به ملكوت اعلي

«ابو نعيم» و «ابن جوزي» از دانشمندان اهل سنت روايت كرده‏اند كه چون هنگام احتضار براي امام حسن ( عليه السلام ) فرار رسيد به اطرافيان خود فرمود:


«اُخرُجُوني اِلي صَحنِ الدّار اَنظُرَ في مَلَكوتِ السَّماءِ.»

مرا به صحن خانه ببريد، تا در ملكوت آسمان نظر بيفكنم.


و چون آن حضرت را به صحن خانه آوردند سر را به سوي آسمان بلند كرده گفت:


«اَلّلهُمَّ اِنّي اَحتَسِبُ عِندَكَ فَاِنَّها اَعَزُّ الاَنْفُسُ عَلَيَّ لَمْ اُصَب بِمِثْلِها...»(1)

خدايا من جانِ خود را به حساب تو مي‏دهم كه آن عزيزترين جان‏ها نزد من است و من مانند آن را نيافتم...

در هنگام رحلت امام حسن ( عليه السلام ) ، برادرش امام حسين ( عليه السلام ) به آن حضرت گفت:

برادر جان دوست دارم حال تو را اكنون بدانم.

فرمود: از رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شنيدم كه مي‏فرمود: تا وقتي كه روح در بدن ما خاندان هست، عقل از ما مفارقت نخواهد كرد، اكنون دست خود را در دست من بگذار. حضرت امام حسين ( عليه السلام ) دست در دست آن حضرت گذاشت، پس از لحظاتي فشار خفيفي به دست حسين داد و فرمود:


«قالَ لي مَلَكُ الموتِ: اَبشِر فِأِنَّ اللّه‏َ عَنكَ راضٍ...(2)

فرشته مرگ به من گفت: مژده! كه خدا از تو راضي است.

دردناك‏تر از همه مصيبت‏ها، تيرباران كردن جنازه امام حسن ( عليه السلام ) است. «ابن شهر آشوب» روايت كرده است كه:



1 . بحارالانوار، ج 44، ص138، تاريخ ابن عساكر، ج4، ص224، زندگاني امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) ، سيد هاشم رسولي محلاتي، ص450.

2 . مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص44، زندگاني امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) ، ص451.


249


«و رَمَوا بالنَّبالِ جَنازَتَه حَتّي سَلَّ مِنها سَبعونَ نَبلاً»(1)

جنازه آن حضرت را تيرباران كردند تا جايي كه هفتاد چوبه تير بر تابوت آويخته شد.

92


حَطيم

يكي از مكان‏هاي محترم در مسجدالحرام، در كنار كعبه، حطيم(2) است. درباره راز نامگذاري اين مكان به «حطيم»، امام صادق ( عليه السلام ) فرموده‏اند: «لِأَنَّ النَّاسَ يَحْطِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضا(3)؛ زيرا بر اثر ازدحام يكديگر را فشار مي‏دهند»، در اين قسمت است كه مردم براي دعا جمع مي‏شوند و به يكديگر فشار مي‏آورند.


حطيم كجاست

در اين كه آيا حطيم تنها همان محدوده كنار حجرالأسود و باب كعبه را شامل مي‏شود يا وسعت بيشتري دارد، اختلاف است. از امام صادق ( عليه السلام ) سؤال شد حطيم كدام نقطه است فرمودند بين درب كعبه و حجرالاسود. سائل سؤال كرد چرا اين محل را حطيم مي‏گويند فرمود: «لِأَنَّ النَّاسَ يَحْطِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضا» چون در اينجا مردم تلاش مي‏كنند كه خود را به حجرالاسود برسانند قهراً يكديگر را فشار مي‏دهند و اگر ممكن بشود سزاوار است هر نماز واجب و مستحب را در آنجا بخوانيد زيرا اين نقطه افضل بقاع روي زمين است.(4)

به تعريف ديگر، حطيم قسمتي از سطح مسجدالحرام است كه از حجرالاسود آغاز مي‏شود و به سمت زمزم و از آنجا تا مقام ابراهيم و پس از آن تا حجر اسماعيل ادامه مي‏يابد. اين محدوده را تا ديوار كعبه «حطيم» مي‏نامند. در تعريف ديگر، حطيم محدوده داخلي حِجر اسماعيل است. برخي محدوده حطيم را از ركن حجرالاسود و در كعبه تا مقام ابراهيم دانسته‏اند چون محل ازدحام جمعيت است.

حطيم از آغاز مورد توجه مسلمانان بوده و مردم براي استغاثه و دعا در آنجا جمع مي‏شوند. خواندن نماز دراين قسمت فضيلت بسيار دارد و مورد سفارش قرار گرفته است(5).



1 . همان، ج4، ص44.

2 . تاريخ القويم، ج 2، ص 15.

3 . وسايل الشيعه، ج3، ص539.

4 . قبل از حج بخوانيد، آيت‏اللّه‏ افتخاري، ص108

5 . آثار اسلامي مكه و مدينه، رسول جعفريان، ص 97.


250


در برخي از روايات درباره چگونگي ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) و فراخوان مردم به ياري آن حضرت نقل شده «حطيم» جايگاه نزول و حضور جبرئيل ( عليه السلام ) در پيشگاه حضرت مهدي( عَجَّل‏ اللّه‏ تعالي فرجَه الشري ف ) معرفي شده است. چنانچه امام صادق ( عليه السلام ) فرمود: آنگاه كه خداي سبحان به حضرت قائم سلام اللّه‏ عليه اجازه قيام دهد... جبرئيل ( عليه السلام ) را نزد وي مي‏فرستد، جبرئيل بر حطيم فرود مي‏آيد و مي‏گويد: من اولين بيعت كننده با شما هستم...:

إِذَا أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْقَائِمِ فِي الْخُرُوجِ صَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ دَعَا النَّاسَ إِلَي نَفْسِهِ وَ نَاشَدَهُمْ بِاللَّهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَي حَقِّهِ وَ أَنْ يَسِيرَ فِيهِمْ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وَ يَعْمَلَ فِيهِمْ بِعَمَلِهِ فَيَبْعَثُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ جَبْرَئِيلَ ( عليه السلام ) حَتَّي يَأْتِيَهُ فَيَنْزِلُ عَلَي الْحَطِيمِ ثُمَّ يَقُولُ لَهُ إِلَي أَيِّ شَيْءٍ تَدْعُو فَيُخْبِرُهُ الْقَائِمُ ( عليه السلام ) فَيَقُولُ جَبْرَئِيلُ أَنَا أَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُكَ ابْسُطْ يَدَكَ فَيَمْسَحُ عَلَي يَدِهِ...(1)»

از فضائلي كه براي حطيم ذكر كرده‏اند. اين است كه قبر 99 پيامبر در اين قسمت قرار دارد.(2)

برترين نقطه روي زمين

ابوعبيده مي‏گويد: به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم، آيا نماز در همه جاي حرم يكسان است؟ فرمود: ابوعبيده نماز در همه جاي مسجدالحرام يكسان نيست، چگونه در همه جاي حرم يكسان باشد؟ پرسيدم: پس كدام بقعه برتر است؟ فرمود: ميان در كعبه و حجرالاسود (حطيم).

آن حضرت فرمود: اگر برايت فراهم شد كه همه نمازهاي واجب و غير واجب را در حطيم بخواني، بخوان چراكه برترين نقطه روي زمين است.(3)

در حديث آمده اگر پارسايي هزار سال بين ركن و مقام خداي را عبادت نمايد، ولي با دشمني خاندان نبوت از دنيا برود، او را به دوزخ افكنند.(4)

بهترين ذكر در حطيم

اكنون لازم است بدانيم در مكاني با اين اهميت چه دعا و ذكري بايد كرد؟ چون آغاز طواف از ركن حجرالاسود است كه فاصله‏اي بيش از يك متر با در كعبه ندارد، قهراً همان دعاي طولاني ركن


1 . صهباي حج، آيت اللّه‏ جوادي آملي، ص 271 و 272، بحار، ج 52، ص 337 و 338.

2 . شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج اول، ص 375.

3 . فصلنامه ميقات حج، شماره 50 به نقل از؛ كافي، ج4، ص525

4 . معارف و معاريف، دائرة المعارف جامع اسلامي، ج 3، ص 348


| شناسه مطلب: 77012