بخش 11
حَطیم حَلق وَتقصیر حلیمه سعدیه حمزه سیدالشهداء حنظله غسیل الملائکه حرف ( خ ) خدیجه حرف ( د ) دارالندوه دَحوالاَرض
|
251 |
|
«إِنَّ اللّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيما»(1)
خداوند و فرشتگان بر پيامبر صلوات ميفرستند، اي كساني كه ايمان آوردهايد بر او صلوات فرستيد و سلام كنيد، سلامي نيكو.در حديث مأثور است، رواي ميگويد: به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم كه وارد طواف شدم، هيچ ذكر و دعايي جز صلوات بر محمد و آل او نگفتم و در سعي نيز چنين بود، فرمود: به هيچ كسي از آنان كه در طواف دعا كردهاند، چيزي داده نشد برتر از آنچه به تو داده شده است.(2)
سر تراشيدن (حلق) و كوتاه كردن مقداري از موي سر و يا گرفتن ناخن (تقصير) در حج تمتع و عمره، از عباداتي است كه مظهر و نشانه خضوع و خشوع بنده در برابر خالق توانا و متعال است. خداوند سبحان، بندگان خويش را به ميهماني خود فرا خوانده و آنها نيز در جرگه اطاعت او قدم نهادهاند و از بندگي غيرش (بتها، قدرتها، هوا و هوسها) گريختهاند و در بند اسارت عشق به اللّه به حالت احرام درآمدهاند و به اعمالي چون طواف، سعي بين صفا و مروه، وقوف در عرفات، رمي
1 . احزاب: 56
2 . وسائل الشيعه، ج 9، باب 21، ح 1، به نقل از فصلنامه ميقات حج، شماره 54، ص 48
|
252 |
|
«لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُوءُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ»(2)
به طور قطع همه شما به اراده و مشيت خداوند و در نهايت آرامش و امنيت به مسجدالحرام داخل ميشويد، در حالي كه سرهاي خود را تراشيده و ناخن و موهاي خود را كوتاه نموده و از هيچ كس ترس و وحشت نداريد.مرحوم صاحب جواهر رحمهالله در موضوع وجوب سر تراشيدن در منا براي كسي كه اولين بار موفق به انجام حج ميشود (كه اصطلاحاً به او صروره ميگويند)، به روايت «سليمان بن مهران» استشهاد ميكند و ميگويد: سليمان از امام صادق ( عليه السلام ) سؤال كرد: چرا حلق و سر تراشيدن بر «صروره» واجب است نه بر ديگران؟
حضرت در جواب فرمود: زيرا با عمل سر تراشيدن علامت ايمان را در خود ظاهر نموده (و سپس فرمود) آيا نشنيدهايد قول خداوند عزوجل را«لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ...» كه در سوره فتح آمده است.
فضيلت حلق بر تقصير
اگرچه غير صروره ملزم به حلق و تراشيدن سر نيست و مخير است ميان كوتاه كردن مو و ناخن و تراشيدن سر امّا حلق و تراشيدن سر فضيلت و ثواب بيشتري دارد. امام صادق ( عليه السلام ) فرمود:
«الْحَلْقُ أَفْضَلُ مِنَ التَّقْصِيرِ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حَلَقَ رَأْسَهُ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ فِي عُمْرَةِ الْحُدَيْبِيَةِ».(3)
1 . فصلنامه ميقات حج، ج 9، ص 27 و 28، كافي، ج 4، ص 195.
2 . سوره فتح، آيه 27.
3 . بحار الانوار، ج 96، ص 301.
|
253 |
|
در هر صورت، مطابق نظر مراجع عظام، هر مرد حاجي غير صروره مختار است كه بعد از ذبح كردن، يا سر بتراشد و يا از ناخن يا موي خود قدري بچيند، مگر چند طائفه(1) كه در كتب مناسك حج آمده است.
شهرت و اعتبار «حليمه سعديه(2)» به اعتبار اين است كه مادر رضاعي پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است. ابن شهر آشوب روايت كرده است كه اوّل مرتبه «ثويبه»، آزاد كرده ابولهب، آن حضرت را شير داد و بعد از او به مدت پنج سال حليمه سعديه مسئوليت حضانت و سرپرستي او را به عهده گرفت.(3)
ابوطالب، حليمه سعديه را براي شيردادن پيامبر مناسب ديد و عبدالمطلب حضرت را به او تسليم كرد.(4) وقتي حليمه سعديه(5) به حضور عبدالمطلب مشرف شد، عبدالمطلب رو به حليمه كرد و پرسيد: از كدام قبيلهاي؟ گفت: «بني سعد»، پرسيد: اسمت چيست؟ جواب داد: حليمه، عبدالمطلب از اسم و نام قبيله او بسيار مسرور شد و فرمود:«بَخٍّ بَخٍّ سَعدٌ وَ حِلمٌ، خِصلَتان فيهما خَيرُالدَّهرِ وَ عِزُّالاَبدِ يا حَليم».
1 . مناسك محشي، مسأله 1120، ص 444.
2 . حليمه دختر ابي ذويب و از قبيله سعد بن بكر بن هوازن است. او سه فرزند داشت به نامهاي عبداللّه، زينب و شيما. آخرين فرزندش يعني شيما از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پرستاري نموده است. فروغ ابديت، ج 1، ص 159. حليمه سعديه از قبيله بني سعد بن بكر و دختر ابو ذويب، عبداللّه بن حارث است. وي مدتي دايه و مادر رضاعي پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بوده است. او نيز در بقيع مدفون و قبرش معروف است. موءلف كتاب «وصف المدينة المنورة» مينويسد: قبر او در جهت شمال قبر عثمان قرار دارد و در سال 1303 هجري داراي گنبد و بارگاه بوده است. فصلنامه ميقات حج، ج 1، ص 144.
3 . منتهي الآمال، ج 1، ص 47، انتشارات هجرت.
4 . همان.
5 . سيره حلبي، ج 1، ص 101، فروغ ابديت، ج 1، ص 16.
|
254 |
|
آفرين، آفرين، دو خوي پسنديده و دو خصلت شايسته، يكي سعادت و خوش بختي و ديگري حلم و بردباري.(1)
در روايتي از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده است كه حضرت فرمود: جبرئيل به من پيغام آورد كه خداي تعالي ميفرمايد: حرام كردم آتش را به صلبي كه تو از او فرود شدي كه عبدالمطلب و عبداللّه بوده، و به رحمي كه تو را حمل كرده باشد و به داماني كه تو را كفالت كرده باشد، يعني ابوطالب و پستاني كه تو را شير داده، يعني حليمه سعديه(2).
حليمه بعد از تزويج خديجه عليهاالسلام با رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به مكه آمد و از قحطي شكايت كرد. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وضعيت او را به خديجه توضيح داد، خديجه يك شتر و چهل گوسفند به حليمه داد.(3)«نايب الصدر شيرازي» در سفرنامهاش آورده است: در محاذات قبه عثمان، قبهاي است كه بر سر درش اين جمله نوشته شده: «هذه قبّة حضرة حليمه السعدية رضي اللّه عنها».(4)ريچارد بورتون از جهانگردان غربي كه در سال 1853ميلادي 1276ه . ق بقيع را ديده است، ميگويد: سومين جايي كه مشاهده كرديم بقعهاي است كه بر روي قبر حليمه سعديه بنا شده است.(5)گرامي داشت خاطره مادر رضاعي از سوي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )
در بسياري از تواريخ آمده است كه بعد از جنگ حنين گروه زيادي از طائفه بني سعد و قبيله «حليمه سعديه» به اسارت در آمدند، هنگامي كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شيما را در ميان اسيران ديد، به ياد محبتهاي او و مادرش در دوران شيرخوارگي خود افتاد، برخاست و عباي خود را بر زمين گسترانيد و شيما را روي آن نشاند و با مهرباني از او احوال پرسي كرد و فرمود: تو همان هستي كه در روزگار شيرخوارگي به من محبت كردي (مادرت نيز محبت كرد) اين در حالي بود كه شصت سال از آن تاريخ ميگذشت، شيما از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تقاضا كرد: اسيران طايفه اش را آزاد سازد. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: من سهم خود را ميبخشم، هنگامي كه مسلمانان از ماجرا آگاه شدند، آنها نيز به پيروي از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) سهم خود را بخشيدند و در نتيجه همه اسيران آن طايفه آزاد شدند، به اين ترتيب به خاطر خدمات حليمه سعديه به پيامبر، گروه زيادي آزادي خود را باز يافتند.(6)
1 . مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب منتهي الآمال اين متن را با مقداري تغيير و جابجايي آورده است.
2 . رياحين الشريعه، ذبيح اللّه محلاتي، ج 4، ص 158، منتهي الآمال، ج 2، ص 48.
3 . همان، به نقل از ناسخ التواريخ.
4 . سفرنامه نايب الصدر شيرازي، ص 330، دو بيت به تركي نوشته شده است كه مضمونش نشانگر اين است كه ساختمان اين بقعه متعلق به دوره سلاطين عثماني است. حسام السلطنة در شمارش بقاع موجود در بقيع ميگويد: ... نهم: بقعه حليمه سعديه است. سفرنامه حسام السلطنة، ص 152.
5 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 270.
6 . اخلاق در قرآن، آيتاللّه مكارم، ج سوّم، ص 95.
|
255 |
|
يكي از شخصيّتهاي بزرگ در تاريخ اسلام، كه در راه قرآن و دفاع از اسلام فداكاري و ايثار را به حد اعلي رسانيد و در شرائطي كه توحيد در مقابل شرك و خداپرستي در مقابل بتپرستي قرار گرفته بود و پيامبر اسلام به ياران صديق و حاميان مخلص و دلسوز نياز داشت به يارياش شتافت جناب، «حمزة بن عبدالمطلب» بود كه مانند اميرموءمنان علي ( عليه السلام ) در مقابل پرچم شرك، لواي توحيد را برافراشت و تعهد و ايمان خويش را در صحنههاي جنگ متجلّي ساخت واو در سختترين و خطرناكترين وضعيت جنگ، كه حتي بعضي از ياران نزديك پيامبر معركه را ترك كرده، به قله كوهها و شيار درهها پناه ميبردند، دليرانه مقاومت نمود، نه با يك دست كه با دو شمشير و با هر دو دست از رسول خدا دفاع كرد و با سپر قرار دادن وجود خويش، حملات پياپي دشمن را كه متوجه جان آن حضرت بود، در هم شكست و در تاريخ به عنوان يكي از بزرگترين سرداران و مجاهدي مقاوم از مجاهدان شجاع و با اخلاص و از مدافعان و شهداي نامي اسلام و به صورت عاليترين الگو و سرمشق متجلي گرديد.(2)
شخصيت و منزلت والاي حمزه
حمزه در قرآن و در احاديث و روايات مورد تقدير و تجليل فراوان قرار گرفته و مدال پر افتخار «سيدالشهداء» از سوي رسول خدا نصيب او گرديد و لقب زيباي «اسداللّه» و « اسد الرسول» بر او داده
1 . حمزةبن عبدالمطلب ملقّب به «سيدالشهداء»، «اسداللّه» و «اسدالرسول» است و كنيه او عماره و ابويعلي است. مادرش هاله دختر «وهيب» و دختر عموي «آمنه» بنت وهب، مادر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است.
حضرت حمزه، عموي پيامبر اسلام و برادر رضاعي اوست، زيرا هر دواز پستان مادري به نام ثُوَيبه شير خوردهاند.
حضرت حمزه بنابر مشهور دو سال از رسول خدا بزرگتر بود، و بنا به گفته مشهور مورخان، او در سال دوّم بعثت، اسلام را پذيرفته است. بنابر نقل ابن اثير و گروهي از مورخان چون حمزه سيدالشهدا، ايمان خويش را اظهار كرد، سردمداران قريش فهميدند كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از اين پس نيرومند شده و اسلام داراي مدافعي قوي گرديده است.
2 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 319.
|
256 |
|
شجاعت و فداكاري مخلصانه حمزه در مدينه
حضرت حمزه همزمان با هجرت پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به مدينه هجرت نمود و در صف مهاجرين اوّل قرار گرفت، او اولين فرمانده و پرچمدار اسلام است كه از سوي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در رأس گروهي از مسلمانان براي پاسخگويي به حمله مشركان به محلي به نام «سيفالبحر» اعزام گرديد.
شجاعت حضرت حمزه در جنگها زبانزد خاص و عام و مورد تاييد دوست و دشمن است، زيرا او در جنگ بدر و احد با هر دو دست و با دو شمشير ميجنگيد. حضرت حمزه در سال سوم هجرت در جنگ احد پس از كشتن سي و يك تن از سران دشمن به مقام ارجمند شهادت نايل گرديد.(1)
نگاه قرآن به حضرت حمزمرزش «و رحمت خدا» و روزي شايستهاي است.»ايمان آوردن در وضعيت سخت، ياري كردن و پناه دادن به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مقابل دشمنان ، آنگاه كه همه مشركان و دشمنان بر عليه او بسيج شده بودند؛ از امتيازات حضرت حمزه سيدالشهداء ميباشد.
1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 321
|
257 |
|
مثله شدن پيكر حمزه پس از شهادت
اوّلين حادثه پس از شهادت حضرت حمزه، مُثله شدن پيكر آن حضرت به وسيله هند بود. طبري در اين باره ميگويد: پس از شهادت حمزة بن عبدالمطلب و خاموش شدن شعله جنگ، هند به همراه ديگر زنان قريش به سوي ميدان جنگ هجوم بردند و به مثله كردن اعضاي ياران پيامبر پرداختند. هند خود را بر پيكر حمزه رسانيد و آن را قطعه قطعه كرد و گوش و بيني و ساير اعضايش را بريد و از آنها براي خود خلخال و گردنبند ساخت و زيور آلات خود را به وحشي «قاتل حمزه» بخشيد و همچنين او سينه حمزه را شكافت و كبدش را درآورد و در دهن گذاشت كه آن را ببلعد ولي نتوانست.
پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وقتي پيكر پاره پاره و مثله شده عمويش را ديد، گريه كرد و فرمود:
«لَن اُصابَ بِمِثلِكَ اَبداً»
براي من مصيبتي بالاتر از مصيبت تو نخواهد بود.
و نيز فرمود:
«وَ اللَّهِ مَا وَقَفْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَغْيَظَ عَلَيَّ مِنْ هَذَا الْمَكَانِ(1)»
به خدا سوگند در هيچ جا خشمگينتر از اين مكان نبودهام.در آن حال بود كه فرمود:
هم اينك جبرئيل نازل شد و اين مژده را به من داد: «اِِنّ حَمزَةَ مَكْتُوبٌ فِي السَّماواتِ السَّبْعِ حَمزَةَ بن عَبدالمُطَّلب اَسَداللّه وَ اَسَد رَسُولِه»(2)؛ در آسمانهاي هفتگانه نوشته شده است كه حمزه شير خدا و شير رسول خداست
و در روايت ديگر از جابربن عبداللّه انصاري نقل شده است كه چون رسول خدا جسد عمويش را ديد، گريه كرد و چون ديد او را مثله كردهاند، با صداي بلند گريست.
صفيّه و پيكر حضرت حمزه ( عليه السلام )
«صَفيّه» خواهر حمزه خود را به احد رسانيد تا پيكر برادرش را ببيند، چون خبر به رسول خدا رسيد به «زبير» دستور داد «اَلقِها فَارْجِعْها، لاتَري ما بِأخيها» برو مادرت را برگردان تا برادرش را با اين وضع نبيند، زبير به استقبال مادرش شتافت و گفت: مادر! رسول خدا دستور ميدهد كه برگردي، صفيّه
1 . تفسير قمي، ج اول، ص 123.
2 . تاريخ ابن كثير، ج 4، ص 40.
|
258 |
|
تشكيل مجلس عزا براي حمزه:
ابن هشام نقل ميكند كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) «در مدينه» از كنار خانههاي قبيله «بني عبدالاشهل» و «بنيظفر» عبور ميكرد، صداي بانوان اين دو قبيله را كه بر شهداي خدا ميگريستند شنيد، به آن حضرت رقّت دست داد و گريست و اشكش جاري شد و فرمود:
«لكنَّ حَمزَةَ لابَواكِيَ لَه»
ولي حمزه گريه كنندهاي ندارد.
چون اين سخن پيامبر را براي سعد بن معاذ و أُسَيد بن خُضَير نقل كردند، به بانوان اين دو قبيله دستور دادند لباس عزا به تن كنند و در كنار بيت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بر عموي آن بزرگوار عزاداري نمايند. چون صداي گريه اين بانوان از كنار مسجد و «مجلس عزا» به گوش رسول خدا رسيد از منزل خود حركت كرد و به ميان آنها رفت و چنين فرمود:
«ارْجِعْنَ يَرْحَمُكُنَّ اللَّهُ فَقَدْ وَاسَيْتُنَّ بِأَنْفُسِكُنَّ»(1)
خدا بر شما رحمت كند كه با وجود خويش مرا ياري و مواسات نموديد، به خانههاي خود برگرديد».(2)فضيلت و ثواب زيارت حضرت حمزه
فخرالمحققين در رساله فخريه نوشته: «مستحب است زيارت حضرت حمزه ( عليه السلام ) و ديگر شهيدان احد در قبرستان احد. پيامبر فرمود: هر كه مرا زيارت كند و عمويم حمزه را زيارت نكند، بر من جفا كرده است.
پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به زيارت قبر حمزه امر ميفرمود و به زيارت ايشان و شهدا اهتمام داشت. حضرت صديقه كبري، فاطمه زهرا عليهاالسلام پس از رحلت پدر بزرگوارش، بر زيارت قبر عمويش حمزه، مواظبت
1 . طبقات واقدي، ج 2، ص 31.
2 . تاريخ حرم ائمه بقيع، محمّد صادق نجمي، ص 350 و 351.
|
259 |
|
«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّار»(2)
بر اساس سيره پيامبر و معصومان عليهمالسلام يكي از اعمال مستحب و بلكه يكي از مستحبات موءكّد براي مسلمانان، زيارت قبر حضرت حمزه و ديگر شهداي احد است. و در اين موضوع فقهاي شيعه و علماي اهل سنت، اتفاق نظر دارند و بهترين روز زيارت آن حضرت را روز دوشنبه و پنجشنبه دانستهاند.(3)
«حنظله»(4) از صحابه پيامبر و از نيكان مسلمانان بود. او رادمردي است كه شب نبرد به كابين ازدواج گام نهاد. شب را كنار همسرش ماند و فرداي آن روز با دلي لبريز از عشق به اسلام به آوردگاه
1 . ادعيه و آداب حرمين، ص 251 و 252.
2 . تاريخ مدينه، ج 1، ص 132، ابن شعبه، تاريخ ابن كثير، ج چهارم، ص 45.
3 . همان، ص 354.
4 . حنظله جواني است كه بيست و چند بهار از عمر وي نگذشته است . او به مصداق آيه «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ»؛ «از پدران ناپاك، فرزندان پاك پديد ميآورد»، فرزند «ابوعامر» دشمن پيامبر است. پدر او در نبرد احد در ارتش قريش شركت داشت و يكي از عناصر بدخواه اسلام بود كه قريش را براي نبرد با پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تحريك كرده بود، و در راه دشمني با اسلام تا جان در لب داشت، كوتاهي نكرد. وي پايه گذار مسجد «ضرار» است. عواطف فرزندي، حنظله را از شركت در جنگ بر ضد پدر، منصرف نساخت. روزي كه نبرد احد اتفاق افتاد، شب آن روز عروسي حنظله بود. او با دختر «عبداللّه ابّي» سرشناس اوسيان ازدواج كرد و ناچار بود كه مراسم شب زفاف را همان شب انجام دهد. فروغ ابديت، ج2، ص 40.
پدرش عامر زماني كه پيامبر مبعوث به رسالت شد بر آن حضرت حسد برد و ايمان نياورد. لكن فرزندش حنظله از نيكان مسلمانان بود، حنظله از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خواست اجازه دهد تا پدرش را بكشد، ولي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) او را از اين كار بازداشت.
|
260 |
|
هنگامي كه نداي جهاد در گوش او طنين انداز شد، متحير گرديد، چارهاي نديد جز اينكه از پيشگاه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اجازه بگيرد تا يك شب در مدينه توقف كند و فرداي آن خود را به ميدان جنگ برساند.
بنا به نقل مرحوم مجلسي قدسسره (2) آيه ذيل درباره وي نازل گرديد:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(3)
مؤمنين واقعي كساني هستند كه ايمان به خدا و رسولش آوردهاند و هنگامي كه در كار مهمي كه حضور جمعيت را ايجاب ميكند با او باشند بدون اجازه به جايي نميروند. در اين صورت هرگاه از تو براي بعضي از كارهاي مهم خود اجازه بخواهند، به هر كس از آنها ميخواهي (و صلاح ميبيني) اجازه ده.پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) يك شب براي انجام مراسم عروسي به او اجازه داد، بامدادان حنظله به سوي ميدان شتافت. وقتي خواست از در منزل بيرون آيد، اشك در ديدگان نو عروس، حلقه زد. وي از شوهرش درخواست نمود كه چند دقيقه صبر كند، سپس پيغام داد چهار تن از آشنايان او بيايند و آنان را به گواهي گرفت كه مراسم «زفاف» برگزار شده است. در مورد علت اين اقدام از او سؤال كردند، گفت: در خواب ديدم آسمان شكافته شد، حنظله به درون آن رفت، آن گاه به هم آمد، گفتم: اين خواب نشانه شهادت اوست. جميله به عبداللّه بن حنظله حامله شد، حنظله سلاح گرفت، هنگامي كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) صفها را ميآراست، خود را به وي رسانيد و آماده نبرد با دشمنان گرديد.
حنظله و ابوسفيان
حنظله وارد ميدان نبرد گرديد، ديدگان وي به ابوسفيان افتاد كه ميان دو سپاه مشغول جولان بود. او با يك حمله جوانمردانه شمشيري به سمت او متوجه ساخت، ولي شمشير بر پشت اسب وي، فرود
1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 385
2 . بحارالانوار، ج 20، ص 57
3 . نور، 62
|
261 |
|
داد و فرياد ابوسفيان موجب اجتماع گروهي از سربازان قريش گرديد، «شدّاد ليثي» بر حنظله، حمله نمود و بر اثر آن ابوسفيان از چنگال حنظله رهايي يافت.
در ميان سربازان قريش نيزهداري به حنظله حمله نمود و نيزه خود را در بدن او فرو برد. حنظله با همان زخم، نيزهدار را تعقيب كرد و او را با شمشير از پاي درآورد و خود نيز بر اثر زخم، نقش بر زمين شد.(1)
وجه تسميه حنظله به غسيل الملائكه
پيامبر گرامي اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: من مشاهده كردم كه فرشتگان، حنظله را غسل ميدادند و از اين نظر او را «غسيل الملائكه» ميگفتند.
هنگامي كه قبيله اوسي، مفاخر خود را ميشمردند، چنين ميگفتند: «مِنّا حَنْظَلَة غَسيلُ الْمَلائِكَة»؛ از ما است حنظلهاي كه فرشتگان او را غسل ميدادند.(2)
در روايتي آمده است، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند: ملائكه را ديدم كه حنظله را ميان آسمان و زمين به آب (مزن) در ظرفهاي نقره غسل ميدهند. ابوسعيد ساعي ميگويد: رفتم و حنظله را ديدم كه از سرش آب ميچكد، آنگاه برگشتم و پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را آگاه ساختم، وي نزد جميله فرستاد، او چگونگي آن را از وي پرسيد، زن پاسخ داد: او با جنابت به رزمگاه رفت، پس فرزندانِ او را «بنو غسيل الملائكه» ميگفتند. وضع اين شوهر و عروس (حنظله و جميله) شگفتآور است. زيرا آنان ايثارگر در راه حق بودند، ولي پدران عروس و داماد از دشمنان سرسخت اسلام به شمار ميرفتند.(3)ابوسفيان درباره حنظله ميگفت:«اگرچه آنان در جنگ بدر، پسرم حنظله را كشتند، من نيز در جنگ احد، حنظله مسلمانان را كشتم.(4)
1 . فروغ ابديت، ج 2، ص 41 و 42
2 . همان، ص 42
3 . پدر عروس، عبداللّه بن ابيسلول رئيس منافقان مدينه بود، و حنظله فرزند ابي عامر راهب در دوران جاهليت بود كه پس از اسلام به مشركان مكّه پيوست و هرقل را براي كوبيدن حكومت اسلام دعوت نمود. اسدالغابه، ج2، ص59؛ بحارالانوار، ج3، ص57
4 . فروغ ابديت، ج 2، ص 42
|
262 |
|
«خديجه» عليهاالسلام ، دختر«خويلد»(1) در يكي از خانوادههاي اصيل و شريف قريش به دنيا آمد و تربيت يافت. افراد خانوادهاش(2) همه دانشمند، فداكار، روحاني و حمايت كننده از خانه كعبه بودند(3). پيامبر مكرم اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) درباره حضرت خديجه عليهاالسلام فرمود:
1 . حضرت خديجه عليهاالسلام بنت خويلد بن اسد عبدالعزي مادرش فاطمه دختر زائدة بن الاصم است. «شوهر اول او» عتيق بن عائذ مخزومي و شوهر دوم او ابي هاله بنالمنذرالاسدي بوده است... حضرت خديجه عليهاالسلام آنچه را از مال خويش و ميراث شوهران بود، ثروتي عظيم فراهم آورد، آن را سرمايه نمود، مال او زياد ميشد و نام او بلند ميگشت و بر بام خانه او قبهاي از حرير سبز با طناب هاي ابريشم درست كرده بودند.ابوجهل و ابوسفيان كه در شمار صناديد قريش بودند و ديگر بزرگان از هر جانب خواستار او شدند كه با او ازدواج كنند، تا آنكه سر انجام با پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ازدواج كرد. رياحين الشريعه، ج سوم، ص 222.
2 . هنگامي كه«تبّع»پادشاه يمن، تصميم گرفت حجرالاسود را از مسجدالحرام به يمن منتقل كند، «خويلد» پدر حضرت خديجه در مقام دفاع بر خاست و سرانجام تبعّ از تصميم خود، منصرف شد. «اسدبن عبدالعزيز»، جدّ حضرت خديجه يكي از اعضاي برجسته پيمان «حلف الفضول» است. كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) درباره آن پيمان فرمود: «من در خانه «عبداللّه بن جدعان» حاضر بودم كه پيمان بسته شد و اگر مرا دعوت كنند با كمال ميل، شركت ميكنم.«ورقة بن نوفل» پسر عموي حضرت خديجه عليهاالسلام يكي از افرادي بود كه پرستش بتها را نميپسنديد. فاطمه زهرا بانوي نمونه اسلام، ص 18، سيره ابن هشام، ج 1، ص 141 و 237.
3 . تاريخ القويم، ج 1، ص152.
|
263 |
|
«وَ أَيْنَ مِثْلُ خَدِيجَةَ صَدَّقَتْنِي حِينَ كَذَّبَنِي النَّاسُ»(1)؛ كجا مثل خديجه عليهاالسلام يافت ميشود، روزي كه همه مردم مرا دروغگو خواندند، او مرا راستگو خواند(2).
از زندگاني حضرت خديجه عليهاالسلام پيش از آنكه به ازدواج پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) درآيد، جز اشارتهايي كوتاه چيزي در دست نداريم. حضرت خديجه عليهاالسلام پيش از ظهور اسلام از زنان برجسته قريش به شمار ميرفته است، تا آنجا كه او را طاهره و سيده زنان قريش ميخواندند. پيش از آنكه به عقد رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در آيد، دو مورد ازدواج دارد كه پس از آن، با آنكه خواهان زيادي داشت، ديگر ازدواج نكرد تا اينكه سرانجام پس از سفر تجارتي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در كاروان حضرت خديجه،(3) وي تمايل به زناشويي با پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پيدا كرد.
ثمره ازدواج حضرت خديجه عليهاالسلام با پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) :
حضرت خديجه، پسر عموي خويش، «ورقه» را واسطه قرار داد تا وسيله ازدواج او با حضرت محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را فراهم سازد. هنگامي كه ورقه به حضرت خديجه عليهاالسلام بشارت داد كه حضرت محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و خويشانش را به ازدواج با وي راضي كردم، حضرت خديجه به پاس اين خدمت بزرگ، خلعتي به وي عطا كرد كه 500 اشرفي ارزش داشت.(4)
وقتي حضرت محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خواست از خانه خارج شود، حضرت خديجه عليهاالسلام عرض كرد: «خانه من خانه تو و من كنيز تو هستم، هر وقت خواستي به سراي خويش درآي».(5)اين ازدواج(6) براي پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خيلي ارزش داشت، و در نتيجه يك كانون با صفا و گرم خانوادگي تأسيس گرديد كه ثمره زيادي داشت؛ از آن جمله، فرزنداني است كه نصيب آن حضرت شده است. از حضرت خديجه عليهاالسلام ، قاسم، عبداللّه (كه آنان را طيب و طاهر نيز ميناميدند)، امّ كلثوم، زينب، رقيه و فاطمه زهرا عليهاالسلام متولد شدند. حضرت خديجه عليهاالسلام تمام اموال خود را به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) واگذار كرد. او بيست و چهار سال و يك ماه با آن حضرت زندگاني كرد و چون از دنيا رفت 65 سال عمر داشت و تا او زنده بود پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) زني را انتخاب نكرد و به دست خود او را در قبرستان «حجون» مكه (قبرستان ابوطالب) به خاك سپرد. وفات حضرت خديجه عليهاالسلام به روايت يعقوبي سه سال قبل از هجرت، در ماه رمضان اتفاق افتاد.(7)نخستن كانون اسلامي
نخستين خانواده اسلامي كه در اسلام تأسيس شد، خانه حضرت محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و خديجه عليهاالسلام بود. تعداد نفرات آن بيش از سه تن نبود. آن خانه، كانون انقلاب اسلامي و جهاني بود و وظايف بسيار
1 . سفينة البحار. ج 1، صفحه 1/3، فاطمه زهرا، دكتر شهيدي، ص 21.
2 . سيره ابن هشام، ج 1-2 ص 241 و 245، تاريخ القويم، ج 1، ص 151.
3 . سيره ابن هشام، ج1-2، ص 187.
4 . تذكرة الخواص، ص 302؛ بحارالانوار، ج 16، ص 14؛ فاطمه زهرا عليهاالسلام بانوي نمونه اسلام، آيتاللّه اميني، ص 23.
5 . سفينة البحار، ج 1، ص 379، همان، ص 23.
6 . سيره ابن هشام، ج 1 ـ2، ص 187.
7 . رياحين الشريعه، ج 2، ص 202.
|
264 |
|
ما عَلِمْتُ عَلي ظَهرِالاَرْضِ كُلِّها عَلي هذَا الدّين غَيْرَ هؤُلاءِ الثَّلاثَةِ(1)
در روي زمين كسي را سراغ ندارم كه پيرو اين آيين باشد، جز اين سه نفر.علي ( عليه السلام ) در خطبهاي كه به غربت اسلام در آغاز بعثت اشاره مينمايد، ميفرمايد: «خانواده مسلماني در اسلام نبود، جز خانواده اي كه از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و خديجه عليهاالسلام تشكيل يافته بود و من سومين نفر آنها بودم.
«لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الاْءِسْلامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا(2)»
برخي از فضايل حضرت خديجه عليهاالسلام1 ـ «احمدبن محمدبن حنبل شيباني»، در مسند و طبراني و غير ايشان به اسانيد خود از انس بن مالك، از رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) روايت كرده اند، كه فرمود:
«خَيْرُ نِساءِ الْعالَمينَ أَرْبَعٌ مَرْيَمُ بِنْت عِمْرانَ وَ آسِيَةُ بِنْت مُزاحِم وَ خدَيجَةُ بِنْت خُوَيْلِد وَ فاطِمَةُ بِنْت مُحَمَّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) .»(3)
بهترين زنان در عالم چهار زن هستند: مريم، آسيه، خديجه و حضرت زهرا عليهاالسلام .بديهي است كه حضرت خديجه عليهاالسلام از جهات عديده اي بر مريم و آسيه فضيلت دارد.
2 - در حديثي از رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بر حضرت خديجه عليهاالسلام وارد شد، در حالي كه در سكرات موت بود و فرمود: اي خديجه! ضراء خود را در بهشت از طرف من سلام برسان. عرض كرد: ضراء من چه كساني باشند؟ فرمود: زنان بهشتي، آسيه، مريم بنت
1 . فروغ ابديت، ج 1، ص195؛ به نقل از اسدالغابه، ماده «عفيف».
2 . نهج البلاغه فيضالاسلام، خطبه قاصعه، 234، ص 811 و 812
3 . رياحين الشريعه، ج2، ص203.
|
265 |
|
6 - «بخاري» در صحيح خود از عايشه نقل ميكند: خواهر خديجه اذن خواست بر حضرت رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وارد شود، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) چون نام خديجه عليهاالسلام را بشنيد خرسند شد. من گفتم: چقدر او را ياد ميكني و حال آنكه پيرزني از زن هاي حمراءالصديقين بوده كه هلاك شد، خداوند بهتر از خديجه به تو داده، پس آن بزرگوار برآشفت و فرمود: واللّه! بهتر از خديجه روزي من نشده است، ايمان آورد به من آن وقتي كه مردم مرا تكذيب مي كردند و مالش را انفاق كرد، وقتي مردم امساك كردند.(5)
صاحب كتاب رياحين الشريعه در ادامه اين حديث از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد حضرت خديجه عليهاالسلام نقل كرده است:«وَ كانَتْ مِنْ اَحْسَنِ الِّنساء جَمالاً وَ اَكْمَلهُنَّ عَقْلاً وَ اَتَمَّهُنَّ رَأْيَاً وَ اَكْثَرُهُنَّ عِفَّةً وَ ديناً وَ حَياءً وَ مُروَّةً وَ مالاً»(6)
حضرت خديجه عليهاالسلام از زيباترين زنان از جهت جمال و كاملترين آنها از نظر عقل و تمامترين آنان از نظر رأي و بيشترين ايشان از نظر عفت و دين و حيا و مروّت و مال به شمار ميآمد.7 ـ در «خصائص فاطميه» از كتاب «نزهة المجالس» نقل شده كه جبرئيل به حضرت رسول
1 . رياحين الشريعه، ج2، ص203.
2. همان.
3 . همان.
4 . همان، ص 204
5 . سفينة البحار، ج1، ص 96.
6 . رياحين الشريعه، ج 2، ص 204.
|
266 |
|
1 . سيره ابن هشام، ج 2، ص 241.
2 . رياحين الشريعة، ج 2، ص 204.
3 . مشعل هدايت، ج 3، ص 36.
|
267 |
|
در سال دهم بعثت، نخست، بزرگ خاندان عبدالمطلب و يگانه مدافع از حريم رسالت، ابوطالب، چشم از جهان فرو بست. هنوز آثار اين مصيبت در خاطر پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بود كه مرگ همسر عزيز او «خديجه عليهاالسلام » اين داغ را تشديد نمود.(1)
«ابن سعد» در «طبقات(2)» مينويسد كه مرگ خديجه عليهاالسلام يك ماه و پنج روز پس از فوت ابوطالب رُخ داده است.گروهي مانند «ابن اثير» در كتاب كامل(3) معتقدند كه مرگ حضرت خديجه عليهاالسلام ، قبل از مرگ ابوطالب اتفاق افتاده است.(4)
خانه حضرت خديجه عليهاالسلام
گرچه در مورد شخصيت ارزشمند اين بانوي بزرگوار در يك بخش مستقل مطالبي مطرح گرديد، لكن لازم است به محل زندگي او كه در واقع خود يك تاريخ است و در مجاورت خانه خدا قرار دارد، در اين بخش پرداخته شود.
فداكاري و ايمان خديجه در تاريخ و سرنوشت اسلام نقش موءثر، آموزنده و جاودانهاي دارد. خانه اين بانوي بزرگ اسلام نخستين بارقههاي وحي را به خود ديده و اقامتگاه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در دشوارترين وضعيت زندگيش در آغاز وحي بوده است. خانهاي كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از تحمل سنگيني وحي در كوه حرا و شنيدن نداي «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» به آن پناه برده و در آغوش اين خانه عشق و ايمان، آسايش يافت. خانه با صفايي كه پيامبر و خديجه از پنجره كوچك آن با يك چشم دنياي بزرگ اسلام فراگير را و با چشم ديگر سعادت آخرت جاودانه را ميديدند.
خانهاي كه پس از انجام مراسم عقد ازدواج پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و خديجه با تعبير شيوا و وصفناپذير خديجه كه گفت: «الي بيتك يا محمّد» آرامش بخش پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شد.
خانهاي كه سه فرزند پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در آن تولد يافت. آري خانهاي كه فاطمه در آن چشم به جهان گشود و جهاني را با وجود خود آراسته ساخت. اين خانه همان جايگاه ملكوتي رفيعي است كه «ليلة المبيت» اميرالموءمنين علي ( عليه السلام ) در آن به وقوع پيوست و از همين خانه هجرت آغاز گرديد.
1 . تاريخ القويم، ج 1، ص 152.
2 . طبقات، ج 1، ص 106.
3 . كامل في التاريخ، ج 2، ص63.
4 . فروغ ابديت، ج 2، ص395.
|
268 |
|
چه خانه با فضيلتي با چه خاطرهها و حوادث تاريخسازي كه قرنها مورد احترام مسلمانان بود(1) و امرا و سلاطين مسلمان هر كدام با خدمتي كه به اين جايگاه مقدس ميكردند قدمي در احياء خاطرههاي فراموش نشدني برميداشتند. لكن خزان اين خانه با تمامي شكوه و عظمتش با سلطه وهابيان شروع شد و ابتدا تخريب و سپس روي اين كاشانه ملكوتي مدرسه اطفال بنا كردند و امروز آن همه شكوه و عظمت به فراموشي سپرده شده است.(2)
1 . در نقشهاي كه از اين خانه وجود دارد، مصلاي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و مولد فاطمه عليهاالسلام در آن مشخص گرديده است. بر اساس نقلهاي تاريخي، محل تولد حضرت زهرا عليهاالسلام در خانه مادرش خديجه عليهاالسلام بوده كه خانه ياد شده نيز در شعب ابيطالب قرار داشته است. پس از هجرت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عقيل اين خانه را تصرف كرد، گويا نزديكتر از او به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كسي نبود تا در آن حيص و بيص فشار قريش، خانه را تصرف كند. بعدها معاويه خانه ياد شده را از عقيل خريد و آن را تبديل به مسجد كرد. به نوشته محمد طاهر كردي، روي اين محل در گذر تاريخ بناهاي فراواني ساخته شده، بنايي با عنوان محل ولادت حضرت زهرا عليهاالسلام و محلّي براي حفظ و قرائت قرآن و در نهايت در بازسازيهاي اخير، محل خانه حضرت خديجه عليهاالسلام و مدرسه ياد شده از ميان رفته است. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 155
2 . در راه حج ابراهيمي، عبدالعلي عميد زنجاني، ص 214
|
269 |
|
تاريخچه دارالندوه
دارالنّدوه(1) يا انجمن مشورت و اجتماع يكي از مكان هايي است كه سابقه طولاني در تاريخ مكه دارد و ميتوان گفت قديمي ترين بنايي بوده كه در اين شهر ساخته شده و از دوران جاهليت تا هجرت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اهميت فراواني داشته است. اين مكان به دست قُصي بن كلاب جَدّ اعلاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بنيان نهاده شد، تا مهمترين امور سياسي، نظامي، اقتصادي در اين محل مورد شور و بحث واقع گردد.(2) ازرقي ميگويد: اين جا محل سكونت قُصي بن كلاب نيز بوده است(3). سران و ريش سفيدان و بزرگان قبايل و به ويژه قريش، در اين مكان هر از چندگاهي اجتماعي داشته و به حل و فصل امور ميپرداختند. سرپرستي دارالندوه پس از «قصي بن كلاب» به «عبد مناف» و سپس به هاشم رسيد. به هنگام ظهور اسلام، «حكيم بن حزام بن خويلد» برادرزاده حضرت خديجه عليهاالسلام اين خانه را به 1000 درهم خريد.(4)
دارالندوه در دوران 13سال بعثت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و قبل از فتح مكه همچنان از اهميت خاصي برخوردار بود. در اين مكان تصميمات شومي عليه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و بني هاشم گرفته شد، كه نخستين آنها توطئه محاصره اقتصادي ـ اجتماعي قريش و مشركين عليه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و بنيهاشم بود كه در شعب ابي طالب انجام گرديد. دومين حادثه نيز، توطئه قتل پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بود.دارالندوه در دوره بعثت
در سالهاي دوازده و سيزده بعثت، مردم مكّه با خطر بزرگي روبرو شدند. پايگاه بزرگي كه
1 . تاريخ القويم، ج1، ص66، «نَدوه» مأخوذ از «ندي» است و ندي و نادي و منتدي به معناي انجمن و باشگاه ميباشد. فرهنگ اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي، ص 160.
2 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 85.
3 . اخبار مكه، ج دوم، ص 384.
4 . روض الانف، ص 55، تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 85.
|
270 |
|
در ماه ربيعالاول سال سيزده بعثت كه مهاجرت پيامبر در آن ماه اتفاق افتاد، ناگهان قريش، تصميمي بس قاطع و خطرناك گرفتند.
جلسه مشورتي سران در «دارالندوه» منعقد گرديد. سخنگوي جمعيت در آغاز جلسه سخن از تمركز نيروهاي اسلام در مدينه، و پيمان اوسيان و خزرجيان به ميان آورد و سپس افزود: ما مردم «حرم» پيش همه قبايل محترم بوديم، ولي محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميان ما تفرقه افكنده است و اكنون راه نجات اين است كه يك فرد با شهامت، انتخاب شود و به زندگي او در پنهان خاتمه دهد و اگر بنيهاشم به نزاع و كشمكش برخيزند، ديه و خونبهاي او را بپردازيم.
مرد ناشناسي در آن جلسه كه خود را «نجدي» معرفي ميكرد، گفت: اين نقشه عملي نيست، زيرا بنيهاشم قاتل محمّد را زنده نميگذارند.
«ابوالبختري» گفت: صلاح اين است كه پيامبر را زنداني كنيم و ديگران نيز هر يك نظر خود را ابراز نمودند، امّا پيرمرد نجدي، همه را تخطئه ميكرد. سرانجام ابوجهل يا همان پيرمرد نجدي اظهار داشت كه طريق منحصر و خالي از اشكال اين است كه از تمام قبائل، افرادي انتخاب شوند و شايد به طور دستجمعي به خانه او حمله ببرند و او را قطعه قطعه كنند تا خونش در ميان قبائل لوث گردد. اين توطئه به اتفاق آراء تصويب گرديد.(1)
دارالندوه در دوره اسلام
اين خانه در دوران پس از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از اعتبار چنداني برخوردار نبود، معاويه آن را در دوران حكومت خويش خريد و هر گاه به حج ميآمد در آنجا مسكن ميگزيد. بخشي از دارالندوه در توسعه عبدالملك و فرزندش ضميمه مسجدالحرام شد و باقيمانده آن نيز در توسعه منصور عباسي به آن پيوست. اين مكان در دوره عباسي نيز محل اقامت خلفا و حاكمان مكه گرديد و فاكهي از مالكيت الموفق عباسي خبر ميدهد كه وي آن را به حارث بن عيسي داده بود. بعدها دارالندوه را از اساس تخريب كردند و سپس به جاي آن مسجدي ساختند كه دوازده در از آن به مسجدالحرام باز ميشد و مسقف بود و سرانجام نيز ضميمه مسجدالحرام گرديد.(2)
1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 417 تا 419، تاريخ القويم، ج 1، ص 388.
2 . تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرّمه و مدينه منوّره، اصغر قائدان، ص 86.
|
271 |
|
مهمترين حادثهاي كه در بيست و پنجم ذيقعده (از ماههاي حجّ) رخ داده، «دحوالارض» يعني گسترده شدن زمين است(1)، روزي كه رحمت خدا در آن منتشر شده است. اين روز يكي از روزهاي بسيار شريف است و عبادت در آن اجر و ثواب بسياري دارد و در تمام سال يكي از چهار روزي است كه روزه آن ممتاز و معادل روزه هفتاد سال است.
امام باقر ( عليه السلام ) فرمود: آنگاه كه خداوند اراده كرد زمين را خلق كند، باد را دستور داد تا بر آب وزيد و موجي ايجاد شد. موج ها كف كردند و كف ها در محل كعبه چون كوه جمع شدند، سپس زمين را از زير آن گسترانيد.(2)
دحوالارض در روايات
دحوالارض آنگونه كه در برخي روايات آمده است، بدين معناست كه زمين كعبه و حرم خدا در اين روز، از زير آب ظاهر شده و گسترش يافته است.(3)
1 ـ امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ دَحَا الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِ الْكَعْبَة ...(4)؛ همانا خداي عز و جل زمين را از كعبه گسترد.2 ـ امام باقر ( عليه السلام ) ميفرمايد: «...إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهُ قَبْلَ الْأَرْضِ ثُمَّ خَلَقَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِ فَدَحَاهَا مِنْ تَحْتِهِ(5)؛ خداوند «بيت» را قبل از زمين آورده است و پس از آن زمين را خلق نموده است كه زمين را از ناحيه بيت، گسترش داده و پهن نموده است.
1 . صهباي حج، صفحه 74. دحا، يدحو و يدحي، دحوا، دحي اللّه الارض، خداوند زمين را پهن كرد. ترجمه منجد الطلاب، ص 152.
2 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 189 و لوامع صاحبقراني، ج 7، ص 214
3 . صهباي حج، ص 75.
4 . كافي، ج 4، ص 189.
5 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 347.
|
272 |
|
3 ـ امام باقر ( عليه السلام ) ميفرمايد: «...ثُمَّ دَحَا الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ(1) وَ هُوَ قَولُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً»(2)؛ اوّل خانهاي كه براي مردم قرار داده شده است، خانهاي است كه در بكه است و مبارك است.
اعمال روز دحوالارض
شب بيست و پنجم ماه ذيقعده، شب دحوالارض است، يعني شب پهن شدن زمين از زير خانه كعبه بر روي آب. اين شب از ليالي شريفه است كه رحمت خدا در آن نازل ميشود و قيام به عبادت خدا در آن اجر زيادي دارد.
از «حسن بن وشا» روايت است كه گفت: من كودك بودم كه با پدرم در خدمت امام رضا ( عليه السلام ) در اين شب شام خورديم، سپس فرمود:
«...لَيْلَةَ خَمْسٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فَقَالَ لَهُ لَيْلَةُ خَمْسٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ وُلِدَ فِيهَا إِبْرَاهِيمَ ( عليه السلام ) وَ وُلِدَ فِيهَا عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ وَ فِيهَا دُحِيَتِ الْأَرْضُ مِنْ تَحْتِ الْكَعْبَةِ فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ كَانَ كَمَنْ صَامَ سِتِّينَ شَهْراً»(3).
در چنين شبي حضرت ابراهيم و حضرت عيسي متولد شدهاند و زمين از زير كعبه پهن شده است، پس هر كه روزش را روزه بدارد، گويا شصت ماه روزه داشته است.(4)روز دحوالارض يكي از چهار روزي است كه در تمام سال به فضيلت روزه ممتاز است. در روايتي، روزهاش مثل روزه هفتاد سال و در روايت ديگر كفاره هفتاد سال است.(5)
امام موسي بن جعفر ( عليه السلام ) فرمود:«فِي خَمْسٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ أَنْزَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ كَانَ كَفَّارَةَ سَبْعِينَ سَنَةً وَ هُوَ أَوَّلُ يَوْمٍ أُنْزِلَ فِيهِ الرَّحْمَةُ مِنَ السَّمَاءِ عَلَي آدَمَ ( عليه السلام ) .(6)»
خداوند كعبه، بيت الحرام را در بيست و پنجم ذي القعده فرو فرستاد، پس هر كس اين روز را روزه بگيرد، كفاره هفتاد سال خواهد بود و اين اولين روزي است كه رحمت از آسمان بر آدم نازل گرديد.1 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 348.
2 . سوره آل عمران آيه 96.
3 . وسائل الشيعه، ج 10، ص 449؛ بحارالانوار، ج 94، ص 122.
4. مفاتيح الجنان.
5 . همان.
6 . وسائل الشيعه، ج 10، ص 450.
|
273 |
|
عبداللّه بن مسعود ميگويد كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود:
«وَ أَنْزَلَ اللَّهُ الرَّحْمَةَ لِخَمْسِ لَيَالٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ كَانَ كَصَوْمِ سَبْعِينَ سَنَة»(1).
و خداوند، رحمت را در بيست و پنجم ماه ذي القعده نازل فرمود، پس هر كس اين روز را روزه بگيرد، همچون روزه هفتاد سال است.همچنين امير مؤمنان ( عليه السلام ) در روايتي ميفرمايد:
«أَوَّلُ رَحْمَةٍ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ إِلَي الْأَرْضِ فِي خَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ قَامَ تِلْكَ اللَّيْلَةَ فَلَهُ عِبَادَةُ مِائَةِ سَنَةٍ صَامَ نَهَارَهَا وَ قَامَ لَيْلَهَا»(2)
هر كه اين روز را روزه بدارد و شب آن را به عبادت به سر آورد، از براي او عبادت صد سال نوشته شود و از براي روزهدار اين روز هر چه در ميان آسمان و زمين است استغفار كند و اين روزي است كه رحمت خدا در آن منتشر گرديده است.(3)مرحوم شيخ عباس قمي ميگويد:
براي اين روز به غير از روزه و عبادت و ذكر خدا و غسل، دو عمل ديگر وارد است؛ اوّل دو ركعت نماز در وقت چاشت (پيش از ظهر) در هر ركعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره والشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند:«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ...» دوّم خواندن دعايي كه شيخ در مصباح آورده است: «اَللّهُمَّ داحِي الْكَعْبَةَ وَ فالِقِ الْجَنَّةَ...»(4)
مرحوم ميرداماد در رساله اربعة ايام خود درباره اعمال اين روز ميگويد:
«زيارت حضرت امام رضا ( عليه السلام ) در اين روز افضل اعمال مستحبه و آكد آداب مسنونه است. و نيز زيارت آن حضرت در روز اوّل رجب، مورد تأكيد است.(5)
مرحوم شيخ عباس قمي ميگويد: در روايت ديگر است كه فرمود: در اين روز حضرت قائم ( عليه السلام ) قيام خواهد نمود.(6)
1 . وسائل الشيعه، ج 10، ص 451.
2 . همان
3 . مفاتيح الجنان.
4 . همان.
5 . همان.
6 . همان.
|
274 |
|
همه فرزندان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اعم از پسر و دختر به جز جناب ابراهيم، از حضرت خديجه عليهاالسلام متولد شدهاند و آن حضرت داراي چهار فرزند دختر بوده و نام آنها به ترتيبِ سن، زينب، رقيه، امكلثوم و فاطمه عليهاالسلام ميباشند(1).
زينب
اين بانوي بزرگوار، بزرگترين فرزند رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) يا بزرگترين آنها پس از برادرش قاسم ميباشد. مورخان ولادت زينب را در سي سالگي پيامبر، و پنج سال پس از ازدواج آن حضرت با خديجه عليهاالسلام دانستهاند.
رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) زينب را به همسري «ابوالعاص بن ربيع»(2) درآورد. پس از بعثت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ابوالعاص بر خلاف زينب كه مانند حضرت خديجه به آيين اسلام روي آورد، حاضر به قبول اسلام نگرديد و در شرك خود باقي ماند. ولي با اين حال به همسرش زينب وفادار بود و به پيشنهاد قريش كه او را به جدايي از زينب تشويق مينمودند، توجه ننمود. گرچه اسلام عملاً ميان اين زن و شوهر جدايي انداخته بود، ولي چون رسول خدا در آن شرايط سخت قادر بر اجراي اين حكم نبود، اسلام زينب هم نتوانست موجب جدايي او از ابوالعاص شود(3).
پس از هجرت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به مدينه و با شروع جنگ بدر، ابوالعاص به همراه مشركين مكه در اين جنگ شركت نمود و با گروهي از سپاهيان مكه كه تعداد آنها را 70 نفر نوشتهاند به اسارت مسلمانان درآمد و به مدينه آورده شدند.1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 230.
2 . نام ابوالعاص «لقيط» و مادرش «هاله» خواهر حضرت خديجه كبري است. او از معدود تجار و ثروتمندان و افراد مورد اعتماد در ميان مردم مكّه بود. شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، ج 14، ص 189.
3 . تاريخ ائمه بقيع، ص 231 و 232.
|
275 |
|
نقش زينب در آزادي ابوالعاص
زينب براي آزادي ابوالعاص به وسيله هيأتي كه جهت گفتگو درباره اسراي جنگي عازم مدينه بود، چند قطعه زيور آلات خدمت رسول خدا فرستاد و از آن حضرت درخواست نمود كه در مقابل آنها، همسر وي آزاد شود. در ميان اين زيور آلات، گردنبند يادگاري خديجه نيز به چشم ميخورد كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با ديدن آن از خديجه ياد نمود و در حق وي دعا كرد و تأثر و رقّت در چهره آن حضرت مشاهده گرديد. آنگاه با اصحاب خويش مشاوره و به آنان پيشنهاد نمود، اگر صلاح بدانيد همسر دخترم زينب را آزاد كرده و آنچه از مال دنيا به عنوان عوض فرستاده است به او برگردانيد. صحابه پيشنهاد آن حضرت را پذيرفتند و استقبال و اظهار مسرت نمودند و بدينگونه ابوالعاص پس از مدتي اسارت از دست مسلمانان آزاد، و به سوي مكه رهسپار شد و گردن بند يادگاري خديجه را به زينب باز پس داد، ولي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به هنگام آزادي ابوالعاص با وي شرط نمود كه از اين پس زينب را در هجرت به مدينه آزاد بگذارد، و او هم بر تعهد خود عمل كرد و با رسيدن به مكه، زينب را به همراهي برادرش «كنانة بن ربيع» راهي مدينه ساخت.
«كنانة بن ربيع» بنا به درخواست برادرش ابوالعاص، زينب را در كجاوهاي نشاند و به سوي مدينه حركت نمود. عدهاي از قريشيان (از جمله هبار بن اسود) كه از اين موضوع مطلع شدند او را تعقيب كرده، در بيرون مكه در محلي بنام «ذي طوي» بدو رسيدند.(1) كنانه با ديدن منظره حمله به كجاوه زينب، آماده تيراندازي و دفاع از وي گرديد و قريشيها به شهر بازگشتند. بدين گونه كنانه زينب را به مكه بازگرداند و پس از مدتي شبانه مجدداً به مدينه حركت كرد و به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ملحق گرديد. (هبار در فتح مكه از ترس جانش فرار نمود و بعدها در مدينه به حضور رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رسيد و شهادتين را بر زبان جاري و اسلام خود را اعلام نمود. رسول خدا فرمود:
ديگر كسي متعرض او نشود). در نهايت پس از گذشت شش سال مفارقت ابوالعاص با زينب؛
1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، محمد صادق نجمي، ص 232. از اولين كساني كه به كجاوه زينب حمله كرد «هبار بن اسود» و «نافع بن عبدالقيس فهري» بود كه هبار با نيزه به كجاوه زينب فشار آورد و او در حالي كه حامله بود، از بالاي شتر به روي تخته سنگي افتاد و در اثر فشار جسمي و رعب وترس كه بر وي وارد گرديد، سقط جنين نمود و به عارضه خونريزي دچار شد، كه تا آخر عمرش ادامه داشت. ابن اسحاق اضافه ميكند به خاطر اين جنايت و قساوت قلب «هبار» بود كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به هنگام فتح مكه مسلمانان را در كشتن وي آزاد گذاشت. ابن ابي الحديد مينويسد: از جمله كساني كه در حمله به كجاوه زينب و در جلوگيري از سفر او به مدينه شركت داشت عمرو بن عاص بود و چون خبر اين جنايت به پيامبر رسيد، به شدت متأثر گرديد و بر اين افراد لعن و نفرين نمود.