بخش 11

حَطیم حَلق وَتقصیر حلیمه سعدیه حمزه سیدالشهداء حنظله غسیل الملائکه حرف ( خ ) خدیجه حرف ( د ) دارالندوه دَحوالاَرض


251


حجرالاسود نيز در اين محدوده قرائت مي‏شود. لكن با توجه به وجود ازدحام جمعيت در اين مكان، مي‏طلبد كه ذكر مختصري خوانده شود و امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است: در طواف، هرگاه به در كعبه رسيدي بر پيامبر و آل او درود فرست و در چنان مكاني، اگر كسي را هيچ ذكري ياد نيامد جز صلوات بر پيامبر و آل او، كفايت مي‏كند. البته در بهترين جا و مكان روي زمين، بايد بهترين ذكر هستي گفته شود و چه ذكري بهتر از صلوات بر پيامبر و اهل بيتش؛ ذكري كه گوينده و ذاكرش هماهنگ و همنوا با خدا و فرشتگان زمين و آسمان خواهد بود، مگر نه اين ا ست كه اين معنا فرمان حق است كه فرمود:

«إِنَّ اللّه‏َ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيما»(1)

خداوند و فرشتگان بر پيامبر صلوات مي‏فرستند، اي كساني كه ايمان آورده‏ايد بر او صلوات فرستيد و سلام كنيد، سلامي نيكو.

در حديث مأثور است، رواي مي‏گويد: به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم كه وارد طواف شدم، هيچ ذكر و دعايي جز صلوات بر محمد و آل او نگفتم و در سعي نيز چنين بود، فرمود: به هيچ كسي از آنان كه در طواف دعا كرده‏اند، چيزي داده نشد برتر از آنچه به تو داده شده است.(2)


93


حَلق وَ تقصير

سر تراشيدن (حلق) و كوتاه كردن مقداري از موي سر و يا گرفتن ناخن (تقصير) در حج تمتع و عمره، از عباداتي است كه مظهر و نشانه خضوع و خشوع بنده در برابر خالق توانا و متعال است. خداوند سبحان، بندگان خويش را به ميهماني خود فرا خوانده و آنها نيز در جرگه اطاعت او قدم نهاده‏اند و از بندگي غيرش (بت‏ها، قدرت‏ها، هوا و هوس‏ها) گريخته‏اند و در بند اسارت عشق به اللّه‏ به حالت احرام درآمده‏اند و به اعمالي چون طواف، سعي بين صفا و مروه، وقوف در عرفات، رمي


1 . احزاب: 56

2 . وسائل الشيعه، ج 9، باب 21، ح 1، به نقل از فصلنامه ميقات حج، شماره 54، ص 48


252


جمرات و قرباني پرداخته‏اند. در اين هنگام، خداوند از آنان مي‏خواهد علامت بندگي و خشوع و تسليم كامل، يعني «حلق» و «تقصير» در حج تمتع و عمره تمتع و مفرده را با شيوه ا ي خاص به همراه قصد قربت او، برخود ظاهر سازند و با اين فريضه الهي از احرام خارج گردند. جدّ بزرگ ما آدم ( عليه السلام ) از انجام اين فريضه در حج خود كوتاهي نكرد، بلكه همان‏طور كه امام باقر ( عليه السلام ) فرمود: خداي سبحان جبرئيل را به همراه(1) ياقوتي از بهشت فرستاد، آنگاه سر آدم ( عليه السلام ) توسط خود او و يا جبرئيل تراشيده شد. «حلق» (سر تراشيدن)، اين سنت الهي در دوران جاهليت هم بجا آورده مي‏شد. معتمرين هرگاه عمره خود را به جاي مي‏آوردند، سرشان را نيز مي‏تراشيدند. قرآن مجيد سر تراشي در حج را در رؤياي صادق رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مطرح مي‏فرمايد:

«لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللّه‏ُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُوءُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ»(2)

به طور قطع همه شما به اراده و مشيت خداوند و در نهايت آرامش و امنيت به مسجدالحرام داخل مي‏شويد، در حالي كه سرهاي خود را تراشيده و ناخن و موهاي خود را كوتاه نموده و از هيچ كس ترس و وحشت نداريد.

مرحوم صاحب جواهر رحمه‏الله در موضوع وجوب سر تراشيدن در منا براي كسي كه اولين بار موفق به انجام حج مي‏شود (كه اصطلاحاً به او صروره مي‏گويند)، به روايت «سليمان بن مهران» استشهاد مي‏كند و مي‏گويد: سليمان از امام صادق ( عليه السلام ) سؤال كرد: چرا حلق و سر تراشيدن بر «صروره» واجب است نه بر ديگران؟

حضرت در جواب فرمود: زيرا با عمل سر تراشيدن علامت ايمان را در خود ظاهر نموده (و سپس فرمود) آيا نشنيده‏ايد قول خداوند عزوجل را«لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ...» كه در سوره فتح آمده است.


فضيلت حلق بر تقصير

اگرچه غير صروره ملزم به حلق و تراشيدن سر نيست و مخير است ميان كوتاه كردن مو و ناخن و تراشيدن سر امّا حلق و تراشيدن سر فضيلت و ثواب بيشتري دارد. امام صادق ( عليه السلام ) فرمود:


«الْحَلْقُ أَفْضَلُ مِنَ التَّقْصِيرِ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حَلَقَ رَأْسَهُ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ فِي عُمْرَةِ الْحُدَيْبِيَةِ».(3)



1 . فصلنامه ميقات حج، ج 9، ص 27 و 28، كافي، ج 4، ص 195.

2 . سوره فتح، آيه 27.

3 . بحار الانوار، ج 96، ص 301.


253


انجام حلق در مقايسه با كوتاه كردن مو و ناخن فضيلت بيش‏تري دارد، چراكه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجة‏الوداع و عمره حديبيه حلق انجام دادند.

در هر صورت، مطابق نظر مراجع عظام، هر مرد حاجي غير صروره مختار است كه بعد از ذبح كردن، يا سر بتراشد و يا از ناخن يا موي خود قدري بچيند، مگر چند طائفه(1) كه در كتب مناسك حج آمده است.


94


حليمه سعديه

شهرت و اعتبار «حليمه سعديه(2)» به اعتبار اين است كه مادر رضاعي پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است. ابن شهر آشوب روايت كرده است كه اوّل مرتبه «ثويبه»، آزاد كرده ابولهب، آن حضرت را شير داد و بعد از او به مدت پنج سال حليمه سعديه مسئوليت حضانت و سرپرستي او را به عهده گرفت.(3)

ابوطالب، حليمه سعديه را براي شيردادن پيامبر مناسب ديد و عبدالمطلب حضرت را به او تسليم كرد.(4) وقتي حليمه سعديه(5) به حضور عبدالمطلب مشرف شد، عبدالمطلب رو به حليمه كرد و پرسيد: از كدام قبيله‏اي؟ گفت: «بني سعد»، پرسيد: اسمت چيست؟ جواب داد: حليمه، عبدالمطلب از اسم و نام قبيله او بسيار مسرور شد و فرمود:

«بَخٍّ بَخٍّ سَعدٌ وَ حِلمٌ، خِصلَتان فيهما خَيرُالدَّهرِ وَ عِزُّالاَبدِ يا حَليم».


1 . مناسك محشي، مسأله 1120، ص 444.

2 . حليمه دختر ابي ذويب و از قبيله سعد بن بكر بن هوازن است. او سه فرزند داشت به نام‏هاي عبداللّه‏، زينب و شيما. آخرين فرزندش يعني شيما از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پرستاري نموده است. فروغ ابديت، ج 1، ص 159. حليمه سعديه از قبيله بني سعد بن بكر و دختر ابو ذويب، عبداللّه‏ بن حارث است. وي مدتي دايه و مادر رضاعي پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بوده است. او نيز در بقيع مدفون و قبرش معروف است. موءلف كتاب «وصف المدينة المنورة» مي‏نويسد: قبر او در جهت شمال قبر عثمان قرار دارد و در سال 1303 هجري داراي گنبد و بارگاه بوده است. فصلنامه ميقات حج، ج 1، ص 144.

3 . منتهي الآمال، ج 1، ص 47، انتشارات هجرت.

4 . همان.

5 . سيره حلبي، ج 1، ص 101، فروغ ابديت، ج 1، ص 16.


254


آفرين، آفرين، دو خوي پسنديده و دو خصلت شايسته، يكي سعادت و خوش بختي و ديگري حلم و بردباري.(1)


در روايتي از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده است كه حضرت فرمود: جبرئيل به من پيغام آورد كه خداي تعالي مي‏فرمايد: حرام كردم آتش را به صلبي كه تو از او فرود شدي كه عبدالمطلب و عبداللّه‏ بوده، و به رحمي كه تو را حمل كرده باشد و به داماني كه تو را كفالت كرده باشد، يعني ابوطالب و پستاني كه تو را شير داده، يعني حليمه سعديه(2).

حليمه بعد از تزويج خديجه عليهاالسلام با رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به مكه آمد و از قحطي شكايت كرد. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وضعيت او را به خديجه توضيح داد، خديجه يك شتر و چهل گوسفند به حليمه داد.(3)«نايب الصدر شيرازي» در سفرنامه‏اش آورده است: در محاذات قبه عثمان، قبه‏اي است كه بر سر درش اين جمله نوشته شده: «هذه قبّة حضرة حليمه السعدية رضي اللّه‏ عنها».(4)ريچارد بورتون از جهانگردان غربي كه در سال 1853ميلادي 1276ه . ق بقيع را ديده است، مي‏گويد: سومين جايي كه مشاهده كرديم بقعه‏اي است كه بر روي قبر حليمه سعديه بنا شده است.(5)

گرامي داشت خاطره مادر رضاعي از سوي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )

در بسياري از تواريخ آمده است كه بعد از جنگ حنين گروه زيادي از طائفه بني سعد و قبيله «حليمه سعديه» به اسارت در آمدند، هنگامي كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شيما را در ميان اسيران ديد، به ياد محبت‏هاي او و مادرش در دوران شيرخوارگي خود افتاد، برخاست و عباي خود را بر زمين گسترانيد و شيما را روي آن نشاند و با مهرباني از او احوال پرسي كرد و فرمود: تو همان هستي كه در روزگار شيرخوارگي به من محبت كردي (مادرت نيز محبت كرد) اين در حالي بود كه شصت سال از آن تاريخ مي‏گذشت، شيما از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تقاضا كرد: اسيران طايفه اش را آزاد سازد. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: من سهم خود را مي‏بخشم، هنگامي كه مسلمانان از ماجرا آگاه شدند، آنها نيز به پيروي از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) سهم خود را بخشيدند و در نتيجه همه اسيران آن طايفه آزاد شدند، به اين ترتيب به خاطر خدمات حليمه سعديه به پيامبر، گروه زيادي آزادي خود را باز يافتند.(6)



1 . مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب منتهي الآمال اين متن را با مقداري تغيير و جابجايي آورده است.

2 . رياحين الشريعه، ذبيح اللّه‏ محلاتي، ج 4، ص 158، منتهي الآمال، ج 2، ص 48.

3 . همان، به نقل از ناسخ التواريخ.

4 . سفرنامه نايب الصدر شيرازي، ص 330، دو بيت به تركي نوشته شده است كه مضمونش نشانگر اين است كه ساختمان اين بقعه متعلق به دوره سلاطين عثماني است. حسام السلطنة در شمارش بقاع موجود در بقيع مي‏گويد: ... نهم: بقعه حليمه سعديه است. سفرنامه حسام السلطنة، ص 152.

5 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 270.

6 . اخلاق در قرآن، آيت‏اللّه‏ مكارم، ج سوّم، ص 95.


255



95


حمزه سيدالشهداء(1)

يكي از شخصيّت‏هاي بزرگ در تاريخ اسلام، كه در راه قرآن و دفاع از اسلام فداكاري و ايثار را به حد اعلي رسانيد و در شرائطي كه توحيد در مقابل شرك و خداپرستي در مقابل بت‏پرستي قرار گرفته بود و پيامبر اسلام به ياران صديق و حاميان مخلص و دلسوز نياز داشت به ياري‏اش شتافت جناب، «حمزة بن عبدالمطلب» بود كه مانند اميرموءمنان علي ( عليه السلام ) در مقابل پرچم شرك، لواي توحيد را برافراشت و تعهد و ايمان خويش را در صحنه‏هاي جنگ متجلّي ساخت واو در سخت‏ترين و خطرناك‏ترين وضعيت جنگ، كه حتي بعضي از ياران نزديك پيامبر معركه را ترك كرده، به قله كوه‏ها و شيار دره‏ها پناه مي‏بردند، دليرانه مقاومت نمود، نه با يك دست كه با دو شمشير و با هر دو دست از رسول خدا دفاع كرد و با سپر قرار دادن وجود خويش، حملات پياپي دشمن را كه متوجه جان آن حضرت بود، در هم شكست و در تاريخ به عنوان يكي از بزرگ‏ترين سرداران و مجاهدي مقاوم از مجاهدان شجاع و با اخلاص و از مدافعان و شهداي نامي اسلام و به صورت عالي‏ترين الگو و سرمشق متجلي گرديد.(2)


شخصيت و منزلت والاي حمزه

حمزه در قرآن و در احاديث و روايات مورد تقدير و تجليل فراوان قرار گرفته و مدال پر افتخار «سيدالشهداء» از سوي رسول خدا نصيب او گرديد و لقب زيباي «اسداللّه‏» و « اسد الرسول» بر او داده


1 . حمزة‏بن عبدالمطلب ملقّب به «سيدالشهداء»، «اسداللّه‏» و «اسدالرسول» است و كنيه او عماره و ابويعلي است. مادرش هاله دختر «وهيب» و دختر عموي «آمنه» بنت وهب، مادر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است.

حضرت حمزه، عموي پيامبر اسلام و برادر رضاعي اوست، زيرا هر دواز پستان مادري به نام ثُوَيبه شير خورده‏اند.

حضرت حمزه بنابر مشهور دو سال از رسول خدا بزرگ‏تر بود، و بنا به گفته مشهور مورخان، او در سال دوّم بعثت، اسلام را پذيرفته است. بنابر نقل ابن اثير و گروهي از مورخان چون حمزه سيدالشهدا، ايمان خويش را اظهار كرد، سردمداران قريش فهميدند كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از اين پس نيرومند شده و اسلام داراي مدافعي قوي گرديده است.

2 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 319.


256


شد. و ائمه هدي عليهم‏السلام به شخصيت و فداكاري او، در مقابل مخالفان مناظره و احتجاج و در ميان پيروانشان مباهات و افتخار نموده‏اند و در اثر ترغيب و تشويق رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بر زيارت قبر حمزه، قبر و حرم آن بزرگوار در طول تاريخ مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و زيارت او را مانند زيارت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) برخود لازم دانستند و در ساختن حرم و گنبد و بارگاه بر روي قبر او، مانند حرم پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و ائمه عليهم‏السلام بر همديگر سبقت مي‏گرفتند و از اين رو قبر آن بزرگوار داراي مجموعه‏اي از حرم و رواق و گنبد و بارگاه بود كه قدمت و پيشينه آن، به قرن‏هاي اوّل اسلام مي‏رسيد، ولي نزديك به يكصد سال قبل، اين حرم شريف مانند ساير بقاع و حرم‏ها در مدينه و مكه به وسيله وهابيان تخريب گرديد.

شجاعت و فداكاري مخلصانه حمزه در مدينه

حضرت حمزه همزمان با هجرت پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به مدينه هجرت نمود و در صف مهاجرين اوّل قرار گرفت، او اولين فرمانده و پرچمدار اسلام است كه از سوي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در رأس گروهي از مسلمانان براي پاسخ‏گويي به حمله مشركان به محلي به نام «سيف‏البحر» اعزام گرديد.

شجاعت حضرت حمزه در جنگ‏ها زبانزد خاص و عام و مورد تاييد دوست و دشمن است، زيرا او در جنگ بدر و احد با هر دو دست و با دو شمشير مي‏جنگيد. حضرت حمزه در سال سوم هجرت در جنگ احد پس از كشتن سي و يك تن از سران دشمن به مقام ارجمند شهادت نايل گرديد.(1)

نگاه قرآن به حضرت حمزمرزش «و رحمت خدا» و روزي شايسته‏اي است.»

ايمان آوردن در وضعيت سخت، ياري كردن و پناه دادن به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مقابل دشمنان ، آنگاه كه همه مشركان و دشمنان بر عليه او بسيج شده بودند؛ از امتيازات حضرت حمزه سيدالشهداء مي‏باشد.


1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 321


257


مثله شدن پيكر حمزه پس از شهادت

اوّلين حادثه پس از شهادت حضرت حمزه، مُثله شدن پيكر آن حضرت به وسيله هند بود. طبري در اين باره مي‏گويد: پس از شهادت حمزة بن عبدالمطلب و خاموش شدن شعله جنگ، هند به همراه ديگر زنان قريش به سوي ميدان جنگ هجوم بردند و به مثله كردن اعضاي ياران پيامبر پرداختند. هند خود را بر پيكر حمزه رسانيد و آن را قطعه قطعه كرد و گوش و بيني و ساير اعضايش را بريد و از آنها براي خود خلخال و گردنبند ساخت و زيور آلات خود را به وحشي «قاتل حمزه» بخشيد و هم‏چنين او سينه حمزه را شكافت و كبدش را درآورد و در دهن گذاشت كه آن را ببلعد ولي نتوانست.

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وقتي پيكر پاره پاره و مثله شده عمويش را ديد، گريه كرد و فرمود:


«لَن اُصابَ بِمِثلِكَ اَبداً»

براي من مصيبتي بالاتر از مصيبت تو نخواهد بود.


و نيز فرمود:


«وَ اللَّهِ مَا وَقَفْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَغْيَظَ عَلَيَّ مِنْ هَذَا الْمَكَانِ(1)»

به خدا سوگند در هيچ جا خشمگين‏تر از اين مكان نبوده‏ام.

در آن حال بود كه فرمود:


هم اينك جبرئيل نازل شد و اين مژده را به من داد: «اِِنّ حَمزَةَ مَكْتُوبٌ فِي السَّماواتِ السَّبْعِ حَمزَةَ بن عَبدالمُطَّلب اَسَداللّه‏ وَ اَسَد رَسُولِه»(2)؛ در آسمان‏هاي هفتگانه نوشته شده است كه حمزه شير خدا و شير رسول خداست


و در روايت ديگر از جابربن عبداللّه‏ انصاري نقل شده است كه چون رسول خدا جسد عمويش را ديد، گريه كرد و چون ديد او را مثله كرده‏اند، با صداي بلند گريست.


صفيّه و پيكر حضرت حمزه ( عليه السلام )

«صَفيّه» خواهر حمزه خود را به احد رسانيد تا پيكر برادرش را ببيند، چون خبر به رسول خدا رسيد به «زبير» دستور داد «اَلقِها فَارْجِعْها، لاتَري ما بِأخيها» برو مادرت را برگردان تا برادرش را با اين وضع نبيند، زبير به استقبال مادرش شتافت و گفت: مادر! رسول خدا دستور مي‏دهد كه برگردي، صفيّه


1 . تفسير قمي، ج اول، ص 123.

2 . تاريخ ابن كثير، ج 4، ص 40.


258


گفت: چرا برگردم ؟ من شنيده‏ام كه برادرم را مثله كرده‏اند و مي‏خواهم با پيكر مثله شده‏اش ديدار كنم، ولي بدان تحمل اين مصائب در راه خدا سهل است و به هر چه در اين راه پيش آيد راضي‏ام و از خدا پاداش و صبر مي‏خواهم. زبير چون گفتار صفيه را به رسول خدا عرض كرد، حضرت فرمود: خَلِّ سَبيلها؛ پس او را آزاد بگذاريد، چون چشم صفيه به بدن قطعه قطعه شده برادرش افتاد گفت: «اِنّا للّه‏ و اِنااليه راجعون»، آنگاه درباره او دعا و طلب رحمت و مغفرت كرد.

تشكيل مجلس عزا براي حمزه:

ابن هشام نقل مي‏كند كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) «در مدينه» از كنار خانه‏هاي قبيله «بني عبدالاشهل» و «بني‏ظفر» عبور مي‏كرد، صداي بانوان اين دو قبيله را كه بر شهداي خدا مي‏گريستند شنيد، به آن حضرت رقّت دست داد و گريست و اشكش جاري شد و فرمود:


«لكنَّ حَمزَةَ لابَواكِيَ لَه»

ولي حمزه گريه كننده‏اي ندارد.


چون اين سخن پيامبر را براي سعد بن معاذ و أُسَيد بن خُضَير نقل كردند، به بانوان اين دو قبيله دستور دادند لباس عزا به تن كنند و در كنار بيت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بر عموي آن بزرگوار عزاداري نمايند. چون صداي گريه اين بانوان از كنار مسجد و «مجلس عزا» به گوش رسول خدا رسيد از منزل خود حركت كرد و به ميان آنها رفت و چنين فرمود:


«ارْجِعْنَ يَرْحَمُكُنَّ اللَّهُ فَقَدْ وَاسَيْتُنَّ بِأَنْفُسِكُنَّ»(1)

خدا بر شما رحمت كند كه با وجود خويش مرا ياري و مواسات نموديد، به خانه‏هاي خود برگرديد».(2)

فضيلت و ثواب زيارت حضرت حمزه

فخرالمحققين در رساله فخريه نوشته: «مستحب است زيارت حضرت حمزه ( عليه السلام ) و ديگر شهيدان احد در قبرستان احد. پيامبر فرمود: هر كه مرا زيارت كند و عمويم حمزه را زيارت نكند، بر من جفا كرده است.

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به زيارت قبر حمزه امر مي‏فرمود و به زيارت ايشان و شهدا اهتمام داشت. حضرت صديقه كبري، فاطمه زهرا عليهاالسلام پس از رحلت پدر بزرگوارش، بر زيارت قبر عمويش حمزه، مواظبت


1 . طبقات واقدي، ج 2، ص 31.

2 . تاريخ حرم ائمه بقيع، محمّد صادق نجمي، ص 350 و 351.


259


مي‏نمود و گويا آن حضرت، روزهاي دوشنبه و پنج‏شنبه هر هفته به زيارت قبور شهدا تشريف مي‏آورد.(1)محدثان و مورخان نقل كرده‏اند كه «پيامبر خدا هر سال به زيارت قبور شهدا مي‏رفت و خطاب به آنان مي‏گفت:

«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّار»(2)


بر اساس سيره پيامبر و معصومان عليهم‏السلام يكي از اعمال مستحب و بلكه يكي از مستحبات موءكّد براي مسلمانان، زيارت قبر حضرت حمزه و ديگر شهداي احد است. و در اين موضوع فقهاي شيعه و علماي اهل سنت، اتفاق نظر دارند و بهترين روز زيارت آن حضرت را روز دوشنبه و پنج‏شنبه دانسته‏اند.(3)


96


حنظله غسيل الملائكه

«حنظله»(4) از صحابه پيامبر و از نيكان مسلمانان بود. او رادمردي است كه شب نبرد به كابين ازدواج گام نهاد. شب را كنار همسرش ماند و فرداي آن روز با دلي لبريز از عشق به اسلام به آوردگاه


1 . ادعيه و آداب حرمين، ص 251 و 252.

2 . تاريخ مدينه، ج 1، ص 132، ابن شعبه، تاريخ ابن كثير، ج چهارم، ص 45.

3 . همان، ص 354.

4 . حنظله جواني است كه بيست و چند بهار از عمر وي نگذشته است . او به مصداق آيه «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ»؛ «از پدران ناپاك، فرزندان پاك پديد مي‏آورد»، فرزند «ابوعامر» دشمن پيامبر است. پدر او در نبرد احد در ارتش قريش شركت داشت و يكي از عناصر بدخواه اسلام بود كه قريش را براي نبرد با پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تحريك كرده بود، و در راه دشمني با اسلام تا جان در لب داشت، كوتاهي نكرد. وي پايه گذار مسجد «ضرار» است. عواطف فرزندي، حنظله را از شركت در جنگ بر ضد پدر، منصرف نساخت. روزي كه نبرد احد اتفاق افتاد، شب آن روز عروسي حنظله بود. او با دختر «عبداللّه‏ ابّي» سرشناس اوسيان ازدواج كرد و ناچار بود كه مراسم شب زفاف را همان شب انجام دهد. فروغ ابديت، ج2، ص 40.

پدرش عامر زماني كه پيامبر مبعوث به رسالت شد بر آن حضرت حسد برد و ايمان نياورد. لكن فرزندش حنظله از نيكان مسلمانان بود، حنظله از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خواست اجازه دهد تا پدرش را بكشد، ولي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) او را از اين كار بازداشت.


260


نبرد رفت و شهد شهادت نوشيد.(1)«حنظله»، جميله دختر «عبداللّه‏ بن ابي‏سلول» را به عنوان همسر انتخاب كرد و در شبي كه بامداد آن جنگ احد بود مراسم «زفاف» برگزار گرديد.

هنگامي كه نداي جهاد در گوش او طنين انداز شد، متحير گرديد، چاره‏اي نديد جز اينكه از پيشگاه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اجازه بگيرد تا يك شب در مدينه توقف كند و فرداي آن خود را به ميدان جنگ برساند.

بنا به نقل مرحوم مجلسي قدس‏سره (2) آيه ذيل درباره وي نازل گرديد:


«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّه‏ِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّه‏ِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ اللّه‏َ إِنَّ اللّه‏َ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(3)

مؤمنين واقعي كساني هستند كه ايمان به خدا و رسولش آورده‏اند و هنگامي كه در كار مهمي كه حضور جمعيت را ايجاب مي‏كند با او باشند بدون اجازه به جايي نمي‏روند. در اين صورت هرگاه از تو براي بعضي از كارهاي مهم خود اجازه بخواهند، به هر كس از آنها مي‏خواهي (و صلاح مي‏بيني) اجازه ده.

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) يك شب براي انجام مراسم عروسي به او اجازه داد، بامدادان حنظله به سوي ميدان شتافت. وقتي خواست از در منزل بيرون آيد، اشك در ديدگان نو عروس، حلقه زد. وي از شوهرش درخواست نمود كه چند دقيقه صبر كند، سپس پيغام داد چهار تن از آشنايان او بيايند و آنان را به گواهي گرفت كه مراسم «زفاف» برگزار شده است. در مورد علت اين اقدام از او سؤال كردند، گفت: در خواب ديدم آسمان شكافته شد، حنظله به درون آن رفت، آن گاه به هم آمد، گفتم: اين خواب نشانه شهادت اوست. جميله به عبداللّه‏ بن حنظله حامله شد، حنظله سلاح گرفت، هنگامي كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) صف‏ها را مي‏آراست، خود را به وي رسانيد و آماده نبرد با دشمنان گرديد.


حنظله و ابوسفيان

حنظله وارد ميدان نبرد گرديد، ديدگان وي به ابوسفيان افتاد كه ميان دو سپاه مشغول جولان بود. او با يك حمله جوانمردانه شمشيري به سمت او متوجه ساخت، ولي شمشير بر پشت اسب وي، فرود


1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 385

2 . بحارالانوار، ج 20، ص 57

3 . نور، 62


261


آمد و ابوسفيان نقش زمين گرديد.

داد و فرياد ابوسفيان موجب اجتماع گروهي از سربازان قريش گرديد، «شدّاد ليثي» بر حنظله، حمله نمود و بر اثر آن ابوسفيان از چنگال حنظله رهايي يافت.

در ميان سربازان قريش نيزه‏داري به حنظله حمله نمود و نيزه خود را در بدن او فرو برد. حنظله با همان زخم، نيزه‏دار را تعقيب كرد و او را با شمشير از پاي درآورد و خود نيز بر اثر زخم، نقش بر زمين شد.(1)


وجه تسميه حنظله به غسيل الملائكه

پيامبر گرامي اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: من مشاهده كردم كه فرشتگان، حنظله را غسل مي‏دادند و از اين نظر او را «غسيل الملائكه» مي‏گفتند.

هنگامي كه قبيله اوسي، مفاخر خود را مي‏شمردند، چنين مي‏گفتند: «مِنّا حَنْظَلَة غَسيلُ الْمَلائِكَة»؛ از ما است حنظله‏اي كه فرشتگان او را غسل مي‏دادند.(2)

در روايتي آمده است، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند: ملائكه را ديدم كه حنظله را ميان آسمان و زمين به آب (مزن) در ظرف‏هاي نقره غسل مي‏دهند. ابوسعيد ساعي مي‏گويد: رفتم و حنظله را ديدم كه از سرش آب مي‏چكد، آن‏گاه برگشتم و پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را آگاه ساختم، وي نزد جميله فرستاد، او چگونگي آن را از وي پرسيد، زن پاسخ داد: او با جنابت به رزمگاه رفت، پس فرزندانِ او را «بنو غسيل الملائكه» مي‏گفتند. وضع اين شوهر و عروس (حنظله و جميله) شگفت‏آور است. زيرا آنان ايثارگر در راه حق بودند، ولي پدران عروس و داماد از دشمنان سرسخت اسلام به شمار مي‏رفتند.(3)ابوسفيان درباره حنظله مي‏گفت:

«اگرچه آنان در جنگ بدر، پسرم حنظله را كشتند، من نيز در جنگ احد، حنظله مسلمانان را كشتم.(4)



1 . فروغ ابديت، ج 2، ص 41 و 42

2 . همان، ص 42

3 . پدر عروس، عبداللّه‏ بن ابي‏سلول رئيس منافقان مدينه بود، و حنظله فرزند ابي عامر راهب در دوران جاهليت بود كه پس از اسلام به مشركان مكّه پيوست و هرقل را براي كوبيدن حكومت اسلام دعوت نمود. اسدالغابه، ج2، ص59؛ بحارالانوار، ج3، ص57

4 . فروغ ابديت، ج 2، ص 42


262


حرف «خ»


97


خديجه

«خديجه» عليهاالسلام ، دختر«خويلد»(1) در يكي از خانواده‏هاي اصيل و شريف قريش به دنيا آمد و تربيت يافت. افراد خانواده‏اش(2) همه دانشمند، فداكار، روحاني و حمايت كننده از خانه كعبه بودند(3). پيامبر مكرم اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) درباره حضرت خديجه عليهاالسلام فرمود:


1 . حضرت خديجه عليهاالسلام بنت خويلد بن اسد عبدالعزي مادرش فاطمه دختر زائدة بن الاصم است. «شوهر اول او» عتيق بن عائذ مخزومي و شوهر دوم او ابي هاله بن‏المنذرالاسدي بوده است... حضرت خديجه عليهاالسلام آنچه را از مال خويش و ميراث شوهران بود، ثروتي عظيم فراهم آورد، آن را سرمايه نمود، مال او زياد مي‏شد و نام او بلند مي‏گشت و بر بام خانه او قبه‏اي از حرير سبز با طناب هاي ابريشم درست كرده بودند.ابوجهل و ابوسفيان كه در شمار صناديد قريش بودند و ديگر بزرگان از هر جانب خواستار او شدند كه با او ازدواج كنند، تا آنكه سر انجام با پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ازدواج كرد. رياحين الشريعه، ج سوم، ص 222.

2 . هنگامي كه«تبّع»پادشاه يمن، تصميم گرفت حجرالاسود را از مسجدالحرام به يمن منتقل كند، «خويلد» پدر حضرت خديجه در مقام دفاع بر خاست و سرانجام تبعّ از تصميم خود، منصرف شد. «اسدبن عبدالعزيز»، جدّ حضرت خديجه يكي از اعضاي برجسته پيمان «حلف الفضول» است. كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) درباره آن پيمان فرمود: «من در خانه «عبداللّه‏ بن جدعان» حاضر بودم كه پيمان بسته شد و اگر مرا دعوت كنند با كمال ميل، شركت مي‏كنم.«ورقة بن نوفل» پسر عموي حضرت خديجه عليهاالسلام يكي از افرادي بود كه پرستش بت‏ها را نمي‏پسنديد. فاطمه زهرا بانوي نمونه اسلام، ص 18، سيره ابن هشام، ج 1، ص 141 و 237.

3 . تاريخ القويم، ج 1، ص152.


263


«وَ أَيْنَ مِثْلُ خَدِيجَةَ صَدَّقَتْنِي حِينَ كَذَّبَنِي النَّاسُ»(1)؛ كجا مثل خديجه عليهاالسلام يافت مي‏شود، روزي كه همه مردم مرا دروغگو خواندند، او مرا راستگو خواند(2).


از زندگاني حضرت خديجه عليهاالسلام پيش از آن‏كه به ازدواج پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) درآيد، جز اشارت‏هايي كوتاه چيزي در دست نداريم. حضرت خديجه عليهاالسلام پيش از ظهور اسلام از زنان برجسته قريش به شمار مي‏رفته است، تا آن‏جا كه او را طاهره و سيده زنان قريش مي‏خواندند. پيش از آن‏كه به عقد رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در آيد، دو مورد ازدواج دارد كه پس از آن، با آن‏كه خواهان زيادي داشت، ديگر ازدواج نكرد تا اين‏كه سرانجام پس از سفر تجارتي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در كاروان حضرت خديجه،(3) وي تمايل به زناشويي با پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پيدا كرد.

ثمره ازدواج حضرت خديجه عليهاالسلام با پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) :

حضرت خديجه، پسر عموي خويش، «ورقه» را واسطه قرار داد تا وسيله ازدواج او با حضرت محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را فراهم سازد. هنگامي كه ورقه به حضرت خديجه عليهاالسلام بشارت داد كه حضرت محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و خويشانش را به ازدواج با وي راضي كردم، حضرت خديجه به پاس اين خدمت بزرگ، خلعتي به وي عطا كرد كه 500 اشرفي ارزش داشت.(4)

وقتي حضرت محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خواست از خانه خارج شود، حضرت خديجه عليهاالسلام عرض كرد: «خانه من خانه تو و من كنيز تو هستم، هر وقت خواستي به سراي خويش درآي».(5)اين ازدواج(6) براي پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خيلي ارزش داشت، و در نتيجه يك كانون با صفا و گرم خانوادگي تأسيس گرديد كه ثمره زيادي داشت؛ از آن جمله، فرزنداني است كه نصيب آن حضرت شده است. از حضرت خديجه عليهاالسلام ، قاسم، عبداللّه‏ (كه آنان را طيب و طاهر نيز مي‏ناميدند)، امّ كلثوم، زينب، رقيه و فاطمه زهرا عليهاالسلام متولد شدند. حضرت خديجه عليهاالسلام تمام اموال خود را به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) واگذار كرد. او بيست و چهار سال و يك ماه با آن حضرت زندگاني كرد و چون از دنيا رفت 65 سال عمر داشت و تا او زنده بود پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) زني را انتخاب نكرد و به دست خود او را در قبرستان «حجون» مكه (قبرستان ابوطالب) به خاك سپرد. وفات حضرت خديجه عليهاالسلام به روايت يعقوبي سه سال قبل از هجرت، در ماه رمضان اتفاق افتاد.(7)

نخستن كانون اسلامي

نخستين خانواده اسلامي كه در اسلام تأسيس شد، خانه حضرت محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و خديجه عليهاالسلام بود. تعداد نفرات آن بيش از سه تن نبود. آن خانه، كانون انقلاب اسلامي و جهاني بود و وظايف بسيار


1 . سفينة البحار. ج 1، صفحه 1/3، فاطمه زهرا، دكتر شهيدي، ص 21.

2 . سيره ابن هشام، ج 1-2 ص 241 و 245، تاريخ القويم، ج 1، ص 151.

3 . سيره ابن هشام، ج1-2، ص 187.

4 . تذكرة الخواص، ص 302؛ بحارالانوار، ج 16، ص 14؛ فاطمه زهرا عليهاالسلام بانوي نمونه اسلام، آيت‏اللّه‏ اميني، ص 23.

5 . سفينة البحار، ج 1، ص 379، همان، ص 23.

6 . سيره ابن هشام، ج 1 ـ2، ص 187.

7 . رياحين الشريعه، ج 2، ص 202.


264


سنگيني برعهده داشت. «ابن اثير» مي‏نويسد: تاجري به نام«عفيف» وارد مسجدالحرام شد و از اجتماع و عبادت يك جمعيت سه نفري كاملاً در شگفت ماند. ديد پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با خديجه عليهاالسلام مشغول پرستش خدايند، خدايي كه مردم آن منطقه، پرستش او را فراموش كرده‏اند و به پرستش «خدايان» پيوسته‏اند. وي براي تحقيق با عموي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) «عباس» ملاقات كرد و آنچه را ديده بود به وي گفت و از حقيقت امر پرسيد، وي گفت: نفر نخست مدعي نبوت و پيامبري و آن زن، همسر وي خديجه و نفر سوم، علي فرزند برادرم ابوطالب، است. سپس افزود:

ما عَلِمْتُ عَلي ظَهرِالاَرْضِ كُلِّها عَلي هذَا الدّين غَيْرَ هؤُلاءِ الثَّلاثَةِ(1)

در روي زمين كسي را سراغ ندارم كه پيرو اين آيين باشد، جز اين سه نفر.

علي ( عليه السلام ) در خطبه‏اي كه به غربت اسلام در آغاز بعثت اشاره مي‏نمايد، مي‏فرمايد: «خانواده مسلماني در اسلام نبود، جز خانواده اي كه از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و خديجه عليهاالسلام تشكيل يافته بود و من سومين نفر آنها بودم.


«لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الاْءِسْلامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا(2)»

برخي از فضايل حضرت خديجه عليهاالسلام

1 ـ «احمدبن محمدبن حنبل شيباني»، در مسند و طبراني و غير ايشان به اسانيد خود از انس بن مالك، از رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) روايت كرده اند، كه فرمود:


«خَيْرُ نِساءِ الْعالَمينَ أَرْبَعٌ مَرْيَمُ بِنْت عِمْرانَ وَ آسِيَةُ بِنْت مُزاحِم وَ خدَيجَةُ بِنْت خُوَيْلِد وَ فاطِمَةُ بِنْت مُحَمَّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )(3)

بهترين زنان در عالم چهار زن هستند: مريم، آسيه، خديجه و حضرت زهرا عليهاالسلام .

بديهي است كه حضرت خديجه عليهاالسلام از جهات عديده اي بر مريم و آسيه فضيلت دارد.

2 - در حديثي از رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بر حضرت خديجه عليهاالسلام وارد شد، در حالي كه در سكرات موت بود و فرمود: اي خديجه! ضراء خود را در بهشت از طرف من سلام برسان. عرض كرد: ضراء من چه كساني باشند؟ فرمود: زنان بهشتي، آسيه، مريم بنت


1 . فروغ ابديت، ج 1، ص195؛ به نقل از اسدالغابه، ماده «عفيف».

2 . نهج البلاغه فيض‏الاسلام، خطبه قاصعه، 234، ص 811 و 812

3 . رياحين الشريعه، ج2، ص203.


265


عمران و كلثوم خواهر موسي بن عمران و «خديجه بنت خويلد».(1)3 - در حديث آمده است چون حضرت خديجه عليهاالسلام به رحمت حق پيوست، حضرت فاطمه عليهاالسلام گريه كرد، گفت مادر من كجاست؟ جبرئيل عرض كرد: يا رسول‏اللّه‏! فاطمه را بگو خداوند متعال براي مادرت قصري بنا كرده، از لوءلوء ميان تهي، كه در آن قصر تعب و رنجي نيست.(2)4 ـ در «بخاري» و «مسلم» از «ابوهريره» روايت شده كه جبرئيل ( عليه السلام ) خدمت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمد، عرض كرد: خديجه مي‏آيد در حالي كه با او ظرفي است از طعام، سلام خداوندرا به او برسان و او را بشارت بده به خانه‏اي در بهشت كه در آن تعب و رنجي نيست.(3)5 - از «حذيفه» يماني نقل است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: «خديجة سابقة نساء العالمين الي الايمان باللّه‏ و بمحمد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )(4)؛ خديجه عليهاالسلام در ايمان به خدا و محمد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، از جلوترين زنان جهان مي‏باشد.

6 - «بخاري» در صحيح خود از عايشه نقل مي‏كند: خواهر خديجه اذن خواست بر حضرت رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وارد شود، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) چون نام خديجه عليهاالسلام را بشنيد خرسند شد. من گفتم: چقدر او را ياد مي‏كني و حال آنكه پيرزني از زن هاي حمراءالصديقين بوده كه هلاك شد، خداوند بهتر از خديجه به تو داده، پس آن بزرگوار برآشفت و فرمود: واللّه‏! بهتر از خديجه روزي من نشده است، ايمان آورد به من آن وقتي كه مردم مرا تكذيب مي كردند و مالش را انفاق كرد، وقتي مردم امساك كردند.(5)

صاحب كتاب رياحين الشريعه در ادامه اين حديث از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد حضرت خديجه عليهاالسلام نقل كرده است:

«وَ كانَتْ مِنْ اَحْسَنِ الِّنساء جَمالاً وَ اَكْمَلهُنَّ عَقْلاً وَ اَتَمَّهُنَّ رَأْيَاً وَ اَكْثَرُهُنَّ عِفَّةً وَ ديناً وَ حَياءً وَ مُروَّةً وَ مالاً»(6)

حضرت خديجه عليهاالسلام از زيباترين زنان از جهت جمال و كامل‏ترين آنها از نظر عقل و تمام‏ترين آنان از نظر رأي و بيشترين ايشان از نظر عفت و دين و حيا و مروّت و مال به شمار مي‏آمد.

7 ـ در «خصائص فاطميه» از كتاب «نزهة المجالس» نقل شده كه جبرئيل به حضرت رسول


1 . رياحين الشريعه، ج2، ص203.

2. همان.

3 . همان.

4 . همان، ص 204

5 . سفينة البحار، ج1، ص 96.

6 . رياحين الشريعه، ج 2، ص 204.


266


عرض كرد كه هر وقت من از «سدرة المنتهي» به زمين مي‏آيم، حق تعالي مي‏فرمايد: سلام مرا به خديجه برسان.خديجه گفت: اللّه‏ السلام و منه السلام و اليه يعودالسلام و علي جبرييل السلام.(1)8 - «خصائص فاطميه» از محمدبن اسحاق نقل كرده است كه او روايت مي‏كند: حضرت رسول ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هر وقت از تكذيب قريش و اذيت هاي ايشان محزون و آزرده مي‏شد هيچ چيز آن حضرت را مسرور نمي كرد مگر ذكر خديجه عليهاالسلام و هرگاه خديجه را مي‏ديد مسرور مي‏شد و مبتهج مي‏گرديد.(2)حضرت خديجه عليهاالسلام ، يار و مدافع هميشگي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، زماني كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مأمور به دعوت گرديد، بالاي كوه صفا آمد و پيام خود را از جانب پروردگار متعال به مردم ابلاغ كرد، در اين هنگام «ابوجهل» سنگي به پيشاني آن حضرت زد، پيشاني مبارك شكست و ساير مشركين نيز آن وجود نازنين را با سنگ مي‏زدند، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به جانب كوه روانه شد، اين خبر ناگوار و دلخراش به گوش اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) و خديجه كبري عليهاالسلام رسيد، هر دو به جستجو پرداختند در حالي كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تشنه و گرسنه بود. حضرت خديجه عليهاالسلام در دامنه كوه مي‏گشت و از سوز دل او را صدا مي‏زد و مي‏گريست و ناله مي‏كرد، در اين حال جبرئيل به سوي او نگريست و عرض كرد: يا رسول‏اللّه‏! آيا ملائكه آسمان را نمي بيني كه از گريه خديجه به گريه درآمده اند، او را نزد خود بخوان، از جانب من به او سلام برسان و بگو خداوند متعال به او سلام مي‏رساند و او را بشارت مي‏دهد كه براي او خانه اي از مرواريد در بهشت است كه هيچ رنج و گرفتاري در آنجا بر او نيست. در اين هنگام رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) او را صدا زد، در حالي كه خون بر صورت نازنينش جاري بود و پيوسته خون ها را پاك‏كرد و نمي گذاشت به زمين بريزد، زيرا ممكن بود عذاب نازل شود. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، علي ( عليه السلام ) و خديجه كبري همان جا ماندند. وقتي شب فرارسيد همگي به خانه خديجه بازگشتند. خديجه عليهاالسلام پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را در جايي نشاند كه از سنگ باران قريش مصون باشد و خود مقابل روي او ايستاد به طوري كه اگر سنگي از طرف مقابل مي‏آمد، حضرت خديجه مانع آن بود، در حالي كه فرياد مي‏زد: آيا به خانه زني آزاد سنگ مي‏پرانيد؟ در اين حال مشركين بازگشتند و فردا صبح پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به اتفاق علي ( عليه السلام ) و خديجه عليهاالسلام براي اداي فريضه صبح به مسجد الحرام رفتند.(3)حضرت خديجه عليهاالسلام ، دهم ماه مبارك رمضان سال دهم بعثت، ديده از جهان فرو بست. در آن سال

1 . سيره ابن هشام، ج 2، ص 241.

2 . رياحين الشريعة، ج 2، ص 204.

3 . مشعل هدايت، ج 3، ص 36.


267


كه غير از حضرت خديجه كبري عليهاالسلام ، حضرت ابوطالب ( عليه السلام ) عم گرامي پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از دنيا رفته بود، پيامبر آن سال را «عام الحزن» (سال غم و اندوه) ناميدند.

در سال دهم بعثت، نخست، بزرگ خاندان عبدالمطلب و يگانه مدافع از حريم رسالت، ابوطالب، چشم از جهان فرو بست. هنوز آثار اين مصيبت در خاطر پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بود كه مرگ همسر عزيز او «خديجه عليهاالسلام » اين داغ را تشديد نمود.(1)

«ابن سعد» در «طبقات(2)» مي‏نويسد كه مرگ خديجه عليهاالسلام يك ماه و پنج روز پس از فوت ابوطالب رُخ داده است.

گروهي مانند «ابن اثير» در كتاب كامل(3) معتقدند كه مرگ حضرت خديجه عليهاالسلام ، قبل از مرگ ابوطالب اتفاق افتاده است.(4)


خانه حضرت خديجه عليهاالسلام

گرچه در مورد شخصيت ارزشمند اين بانوي بزرگوار در يك بخش مستقل مطالبي مطرح گرديد، لكن لازم است به محل زندگي او كه در واقع خود يك تاريخ است و در مجاورت خانه خدا قرار دارد، در اين بخش پرداخته شود.

فداكاري و ايمان خديجه در تاريخ و سرنوشت اسلام نقش موءثر، آموزنده و جاودانه‏اي دارد. خانه اين بانوي بزرگ اسلام نخستين بارقه‏هاي وحي را به خود ديده و اقامتگاه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در دشوارترين وضعيت زندگيش در آغاز وحي بوده است. خانه‏اي كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از تحمل سنگيني وحي در كوه حرا و شنيدن نداي «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» به آن پناه برده و در آغوش اين خانه عشق و ايمان، آسايش يافت. خانه با صفايي كه پيامبر و خديجه از پنجره كوچك آن با يك چشم دنياي بزرگ اسلام فراگير را و با چشم ديگر سعادت آخرت جاودانه را مي‏ديدند.

خانه‏اي كه پس از انجام مراسم عقد ازدواج پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و خديجه با تعبير شيوا و وصف‏ناپذير خديجه كه گفت: «الي بيتك يا محمّد» آرامش بخش پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شد.

خانه‏اي كه سه فرزند پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در آن تولد يافت. آري خانه‏اي كه فاطمه در آن چشم به جهان گشود و جهاني را با وجود خود آراسته ساخت. اين خانه همان جايگاه ملكوتي رفيعي است كه «ليلة المبيت» اميرالموءمنين علي ( عليه السلام ) در آن به وقوع پيوست و از همين خانه هجرت آغاز گرديد.


1 . تاريخ القويم، ج 1، ص 152.

2 . طبقات، ج 1، ص 106.

3 . كامل في التاريخ، ج 2، ص63.

4 . فروغ ابديت، ج 2، ص395.


268


چه خانه با فضيلتي با چه خاطره‏ها و حوادث تاريخ‏سازي كه قرن‏ها مورد احترام مسلمانان بود(1) و امرا و سلاطين مسلمان هر كدام با خدمتي كه به اين جايگاه مقدس مي‏كردند قدمي در احياء خاطره‏هاي فراموش نشدني برمي‏داشتند. لكن خزان اين خانه با تمامي شكوه و عظمتش با سلطه وهابيان شروع شد و ابتدا تخريب و سپس روي اين كاشانه ملكوتي مدرسه اطفال بنا كردند و امروز آن همه شكوه و عظمت به فراموشي سپرده شده است.(2)



1 . در نقشه‏اي كه از اين خانه وجود دارد، مصلاي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و مولد فاطمه عليهاالسلام در آن مشخص گرديده است. بر اساس نقل‏هاي تاريخي، محل تولد حضرت زهرا عليهاالسلام در خانه مادرش خديجه عليهاالسلام بوده كه خانه ياد شده نيز در شعب ابي‏طالب قرار داشته است. پس از هجرت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عقيل اين خانه را تصرف كرد، گويا نزديك‏تر از او به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كسي نبود تا در آن حيص و بيص فشار قريش، خانه را تصرف كند. بعدها معاويه خانه ياد شده را از عقيل خريد و آن را تبديل به مسجد كرد. به نوشته محمد طاهر كردي، روي اين محل در گذر تاريخ بناهاي فراواني ساخته شده، بنايي با عنوان محل ولادت حضرت زهرا عليهاالسلام و محلّي براي حفظ و قرائت قرآن و در نهايت در بازسازي‏هاي اخير، محل خانه حضرت خديجه عليهاالسلام و مدرسه ياد شده از ميان رفته است. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 155

2 . در راه حج ابراهيمي، عبدالعلي عميد زنجاني، ص 214


269


حرف «د»


98


دارالندوه

تاريخچه دارالندوه


دارالنّدوه(1) يا انجمن مشورت و اجتماع يكي از مكان هايي است كه سابقه طولاني در تاريخ مكه دارد و مي‏توان گفت قديمي ترين بنايي بوده كه در اين شهر ساخته شده و از دوران جاهليت تا هجرت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اهميت فراواني داشته است. اين مكان به دست قُصي بن كلاب جَدّ اعلاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بنيان نهاده شد، تا مهمترين امور سياسي، نظامي، اقتصادي در اين محل مورد شور و بحث واقع گردد.(2) ازرقي مي‏گويد: اين جا محل سكونت قُصي بن كلاب نيز بوده است(3). سران و ريش سفيدان و بزرگان قبايل و به ويژه قريش، در اين مكان هر از چندگاهي اجتماعي داشته و به حل و فصل امور مي‏پرداختند. سرپرستي دارالندوه پس از «قصي بن كلاب» به «عبد مناف» و سپس به هاشم رسيد. به هنگام ظهور اسلام، «حكيم بن حزام بن خويلد» برادرزاده حضرت خديجه عليهاالسلام اين خانه را به 1000 درهم خريد.(4)

دارالندوه در دوران 13سال بعثت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و قبل از فتح مكه همچنان از اهميت خاصي برخوردار بود. در اين مكان تصميمات شومي عليه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و بني هاشم گرفته شد، كه نخستين آنها توطئه محاصره اقتصادي ـ اجتماعي قريش و مشركين عليه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و بني‏هاشم بود كه در شعب ابي طالب انجام گرديد. دومين حادثه نيز، توطئه قتل پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بود.

دارالندوه در دوره بعثت

در سال‏هاي دوازده و سيزده بعثت، مردم مكّه با خطر بزرگي روبرو شدند. پايگاه بزرگي كه


1 . تاريخ القويم، ج1، ص66، «نَدوه» مأخوذ از «ندي» است و ندي و نادي و منتدي به معناي انجمن و باشگاه مي‏باشد. فرهنگ اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي، ص 160.

2 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 85.

3 . اخبار مكه، ج دوم، ص 384.

4 . روض الانف، ص 55، تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 85.


270


مسلمانان در يثرب به وجود آورده بودند نشانه بارز اين تهديد بود.

در ماه ربيع‏الاول سال سيزده بعثت كه مهاجرت پيامبر در آن ماه اتفاق افتاد، ناگهان قريش، تصميمي بس قاطع و خطرناك گرفتند.

جلسه مشورتي سران در «دارالندوه» منعقد گرديد. سخنگوي جمعيت در آغاز جلسه سخن از تمركز نيروهاي اسلام در مدينه، و پيمان اوسيان و خزرجيان به ميان آورد و سپس افزود: ما مردم «حرم» پيش همه قبايل محترم بوديم، ولي محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميان ما تفرقه افكنده است و اكنون راه نجات اين است كه يك فرد با شهامت، انتخاب شود و به زندگي او در پنهان خاتمه دهد و اگر بني‏هاشم به نزاع و كشمكش برخيزند، ديه و خون‏بهاي او را بپردازيم.

مرد ناشناسي در آن جلسه كه خود را «نجدي» معرفي مي‏كرد، گفت: اين نقشه عملي نيست، زيرا بني‏هاشم قاتل محمّد را زنده نمي‏گذارند.

«ابوالبختري» گفت: صلاح اين است كه پيامبر را زنداني كنيم و ديگران نيز هر يك نظر خود را ابراز نمودند، امّا پيرمرد نجدي، همه را تخطئه مي‏كرد. سرانجام ابوجهل يا همان پيرمرد نجدي اظهار داشت كه طريق منحصر و خالي از اشكال اين است كه از تمام قبائل، افرادي انتخاب شوند و شايد به طور دستجمعي به خانه او حمله ببرند و او را قطعه قطعه كنند تا خونش در ميان قبائل لوث گردد. اين توطئه به اتفاق آراء تصويب گرديد.(1)


دارالندوه در دوره اسلام

اين خانه در دوران پس از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از اعتبار چنداني برخوردار نبود، معاويه آن را در دوران حكومت خويش خريد و هر گاه به حج مي‏آمد در آنجا مسكن مي‏گزيد. بخشي از دارالندوه در توسعه عبدالملك و فرزندش ضميمه مسجدالحرام شد و باقيمانده آن نيز در توسعه منصور عباسي به آن پيوست. اين مكان در دوره عباسي نيز محل اقامت خلفا و حاكمان مكه گرديد و فاكهي از مالكيت الموفق عباسي خبر مي‏دهد كه وي آن را به حارث بن عيسي داده بود. بعدها دارالندوه را از اساس تخريب كردند و سپس به جاي آن مسجدي ساختند كه دوازده در از آن به مسجدالحرام باز مي‏شد و مسقف بود و سرانجام نيز ضميمه مسجدالحرام گرديد.(2)



1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 417 تا 419، تاريخ القويم، ج 1، ص 388.

2 . تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرّمه و مدينه منوّره، اصغر قائدان، ص 86.


271



99


دَحوالاَرض

مهم‏ترين حادثه‏اي كه در بيست و پنجم ذيقعده (از ماه‏هاي حجّ) رخ داده، «دحوالارض» يعني گسترده شدن زمين است(1)، روزي كه رحمت خدا در آن منتشر شده است. اين روز يكي از روزهاي بسيار شريف است و عبادت در آن اجر و ثواب بسياري دارد و در تمام سال يكي از چهار روزي است كه روزه آن ممتاز و معادل روزه هفتاد سال است.

امام باقر ( عليه السلام ) فرمود: آنگاه كه خداوند اراده كرد زمين را خلق كند، باد را دستور داد تا بر آب وزيد و موجي ايجاد شد. موج ها كف كردند و كف ها در محل كعبه چون كوه جمع شدند، سپس زمين را از زير آن گسترانيد.(2)


دحوالارض در روايات

دحوالارض آن‏گونه كه در برخي روايات آمده است، بدين معناست كه زمين كعبه و حرم خدا در اين روز، از زير آب ظاهر شده و گسترش يافته است.(3)

1 ـ امام صادق ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ دَحَا الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِ الْكَعْبَة ...(4)؛ همانا خداي عز و جل زمين را از كعبه گسترد.

2 ـ امام باقر ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: «...إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهُ قَبْلَ الْأَرْضِ ثُمَّ خَلَقَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِ فَدَحَاهَا مِنْ تَحْتِهِ(5)؛ خداوند «بيت» را قبل از زمين آورده است و پس از آن زمين را خلق نموده است كه زمين را از ناحيه بيت، گسترش داده و پهن نموده است.


1 . صهباي حج، صفحه 74. دحا، يدحو و يدحي، دحوا، دحي اللّه‏ الارض، خداوند زمين را پهن كرد. ترجمه منجد الطلاب، ص 152.

2 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 189 و لوامع صاحبقراني، ج 7، ص 214

3 . صهباي حج، ص 75.

4 . كافي، ج 4، ص 189.

5 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 347.


272


3 ـ امام باقر ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: «...ثُمَّ دَحَا الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ(1) وَ هُوَ قَولُ اللّه‏ عَزَّ وَ جَلَّ«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً»(2)؛ اوّل خانه‏اي كه براي مردم قرار داده شده است، خانه‏اي است كه در بكه است و مبارك است.


اعمال روز دحوالارض

شب بيست و پنجم ماه ذي‏قعده، شب دحوالارض است، يعني شب پهن شدن زمين از زير خانه كعبه بر روي آب. اين شب از ليالي شريفه است كه رحمت خدا در آن نازل مي‏شود و قيام به عبادت خدا در آن اجر زيادي دارد.

از «حسن بن وشا» روايت است كه گفت: من كودك بودم كه با پدرم در خدمت امام رضا ( عليه السلام ) در اين شب شام خورديم، سپس فرمود:


«...لَيْلَةَ خَمْسٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فَقَالَ لَهُ لَيْلَةُ خَمْسٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ وُلِدَ فِيهَا إِبْرَاهِيمَ ( عليه السلام ) وَ وُلِدَ فِيهَا عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ وَ فِيهَا دُحِيَتِ الْأَرْضُ مِنْ تَحْتِ الْكَعْبَةِ فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ كَانَ كَمَنْ صَامَ سِتِّينَ شَهْراً»(3).

در چنين شبي حضرت ابراهيم و حضرت عيسي متولد شده‏اند و زمين از زير كعبه پهن شده است، پس هر كه روزش را روزه بدارد، گويا شصت ماه روزه داشته است.(4)

روز دحوالارض يكي از چهار روزي است كه در تمام سال به فضيلت روزه ممتاز است. در روايتي، روزه‏اش مثل روزه هفتاد سال و در روايت ديگر كفاره هفتاد سال است.(5)

امام موسي بن جعفر ( عليه السلام ) فرمود:

«فِي خَمْسٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ أَنْزَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ كَانَ كَفَّارَةَ سَبْعِينَ سَنَةً وَ هُوَ أَوَّلُ يَوْمٍ أُنْزِلَ فِيهِ الرَّحْمَةُ مِنَ السَّمَاءِ عَلَي آدَمَ ( عليه السلام ) .(6)»

خداوند كعبه، بيت الحرام را در بيست و پنجم ذي القعده فرو فرستاد، پس هر كس اين روز را روزه بگيرد، كفاره هفتاد سال خواهد بود و اين اولين روزي است كه رحمت از آسمان بر آدم نازل گرديد.

1 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 348.

2 . سوره آل عمران آيه 96.

3 . وسائل الشيعه، ج 10، ص 449؛ بحارالانوار، ج 94، ص 122.

4. مفاتيح الجنان.

5 . همان.

6 . وسائل الشيعه، ج 10، ص 450.


273


عبداللّه‏ بن مسعود مي‏گويد كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود:

«وَ أَنْزَلَ اللَّهُ الرَّحْمَةَ لِخَمْسِ لَيَالٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ كَانَ كَصَوْمِ سَبْعِينَ سَنَة»(1).

و خداوند، رحمت را در بيست و پنجم ماه ذي القعده نازل فرمود، پس هر كس اين روز را روزه بگيرد، همچون روزه هفتاد سال است.

همچنين امير مؤمنان ( عليه السلام ) در روايتي مي‏فرمايد:


«أَوَّلُ رَحْمَةٍ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ إِلَي الْأَرْضِ فِي خَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ قَامَ تِلْكَ اللَّيْلَةَ فَلَهُ عِبَادَةُ مِائَةِ سَنَةٍ صَامَ نَهَارَهَا وَ قَامَ لَيْلَهَا»(2)

هر كه اين روز را روزه بدارد و شب آن را به عبادت به سر آورد، از براي او عبادت صد سال نوشته شود و از براي روزه‏دار اين روز هر چه در ميان آسمان و زمين است استغفار كند و اين روزي است كه رحمت خدا در آن منتشر گرديده است.(3)

مرحوم شيخ عباس قمي مي‏گويد:


براي اين روز به غير از روزه و عبادت و ذكر خدا و غسل، دو عمل ديگر وارد است؛ اوّل دو ركعت نماز در وقت چاشت (پيش از ظهر) در هر ركعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره والشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند:«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ...» دوّم خواندن دعايي كه شيخ در مصباح آورده است: «اَللّهُمَّ داحِي الْكَعْبَةَ وَ فالِقِ الْجَنَّةَ...»(4)


مرحوم ميرداماد در رساله اربعة ايام خود درباره اعمال اين روز مي‏گويد:


«زيارت حضرت امام رضا ( عليه السلام ) در اين روز افضل اعمال مستحبه و آكد آداب مسنونه است. و نيز زيارت آن حضرت در روز اوّل رجب، مورد تأكيد است.(5)


مرحوم شيخ عباس قمي مي‏گويد: در روايت ديگر است كه فرمود: در اين روز حضرت قائم ( عليه السلام ) قيام خواهد نمود.(6)



1 . وسائل الشيعه، ج 10، ص 451.

2 . همان

3 . مفاتيح الجنان.

4 . همان.

5 . همان.

6 . همان.


274



100


دختران پيامبر: «زينب، رقيه و ام‏كلثوم»

همه فرزندان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اعم از پسر و دختر به جز جناب ابراهيم، از حضرت خديجه عليهاالسلام متولد شده‏اند و آن حضرت داراي چهار فرزند دختر بوده و نام آنها به ترتيبِ سن، زينب، رقيه، ام‏كلثوم و فاطمه عليهاالسلام مي‏باشند(1).


زينب

اين بانوي بزرگوار، بزرگترين فرزند رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) يا بزرگترين آنها پس از برادرش قاسم مي‏باشد. مورخان ولادت زينب را در سي سالگي پيامبر، و پنج سال پس از ازدواج آن حضرت با خديجه عليهاالسلام دانسته‏اند.

رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) زينب را به همسري «ابوالعاص بن ربيع»(2) درآورد. پس از بعثت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ابوالعاص بر خلاف زينب كه مانند حضرت خديجه به آيين اسلام روي آورد، حاضر به قبول اسلام نگرديد و در شرك خود باقي ماند. ولي با اين حال به همسرش زينب وفادار بود و به پيشنهاد قريش كه او را به جدايي از زينب تشويق مي‏نمودند، توجه ننمود. گرچه اسلام عملاً ميان اين زن و شوهر جدايي انداخته بود، ولي چون رسول خدا در آن شرايط سخت قادر بر اجراي اين حكم نبود، اسلام زينب هم نتوانست موجب جدايي او از ابوالعاص شود(3).

پس از هجرت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به مدينه و با شروع جنگ بدر، ابوالعاص به همراه مشركين مكه در اين جنگ شركت نمود و با گروهي از سپاهيان مكه كه تعداد آنها را 70 نفر نوشته‏اند به اسارت مسلمانان درآمد و به مدينه آورده شدند.

1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 230.

2 . نام ابوالعاص «لقيط» و مادرش «هاله» خواهر حضرت خديجه كبري است. او از معدود تجار و ثروتمندان و افراد مورد اعتماد در ميان مردم مكّه بود. شرح نهج‏البلاغه ابن ابي‏الحديد، ج 14، ص 189.

3 . تاريخ ائمه بقيع، ص 231 و 232.


275


نقش زينب در آزادي ابوالعاص

زينب براي آزادي ابوالعاص به وسيله هيأتي كه جهت گفتگو درباره اسراي جنگي عازم مدينه بود، چند قطعه زيور آلات خدمت رسول خدا فرستاد و از آن حضرت درخواست نمود كه در مقابل آنها، همسر وي آزاد شود. در ميان اين زيور آلات، گردن‏بند يادگاري خديجه نيز به چشم مي‏خورد كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با ديدن آن از خديجه ياد نمود و در حق وي دعا كرد و تأثر و رقّت در چهره آن حضرت مشاهده گرديد. آنگاه با اصحاب خويش مشاوره و به آنان پيشنهاد نمود، اگر صلاح بدانيد همسر دخترم زينب را آزاد كرده و آنچه از مال دنيا به عنوان عوض فرستاده است به او برگردانيد. صحابه پيشنهاد آن حضرت را پذيرفتند و استقبال و اظهار مسرت نمودند و بدين‏گونه ابوالعاص پس از مدتي اسارت از دست مسلمانان آزاد، و به سوي مكه رهسپار شد و گردن بند يادگاري خديجه را به زينب باز پس داد، ولي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به هنگام آزادي ابوالعاص با وي شرط نمود كه از اين پس زينب را در هجرت به مدينه آزاد بگذارد، و او هم بر تعهد خود عمل كرد و با رسيدن به مكه، زينب را به همراهي برادرش «كنانة بن ربيع» راهي مدينه ساخت.

«كنانة بن ربيع» بنا به درخواست برادرش ابوالعاص، زينب را در كجاوه‏اي نشاند و به سوي مدينه حركت نمود. عده‏اي از قريشيان (از جمله هبار بن اسود) كه از اين موضوع مطلع شدند او را تعقيب كرده، در بيرون مكه در محلي بنام «ذي طوي» بدو رسيدند.(1) كنانه با ديدن منظره حمله به كجاوه زينب، آماده تيراندازي و دفاع از وي گرديد و قريشي‏ها به شهر بازگشتند. بدين گونه كنانه زينب را به مكه بازگرداند و پس از مدتي شبانه مجدداً به مدينه حركت كرد و به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ملحق گرديد. (هبار در فتح مكه از ترس جانش فرار نمود و بعدها در مدينه به حضور رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رسيد و شهادتين را بر زبان جاري و اسلام خود را اعلام نمود. رسول خدا فرمود:

ديگر كسي متعرض او نشود). در نهايت پس از گذشت شش سال مفارقت ابوالعاص با زينب؛


1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، محمد صادق نجمي، ص 232. از اولين كساني كه به كجاوه زينب حمله كرد «هبار بن اسود» و «نافع بن عبدالقيس فهري» بود كه هبار با نيزه به كجاوه زينب فشار آورد و او در حالي كه حامله بود، از بالاي شتر به روي تخته سنگي افتاد و در اثر فشار جسمي و رعب وترس كه بر وي وارد گرديد، سقط جنين نمود و به عارضه خونريزي دچار شد، كه تا آخر عمرش ادامه داشت. ابن اسحاق اضافه مي‏كند به خاطر اين جنايت و قساوت قلب «هبار» بود كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به هنگام فتح مكه مسلمانان را در كشتن وي آزاد گذاشت. ابن ابي الحديد مي‏نويسد: از جمله كساني كه در حمله به كجاوه زينب و در جلوگيري از سفر او به مدينه شركت داشت عمرو بن عاص بود و چون خبر اين جنايت به پيامبر رسيد، به شدت متأثر گرديد و بر اين افراد لعن و نفرين نمود.


| شناسه مطلب: 77013