بخش 12
دختران پیامبر : #171; زینب ، رقیه و امکلثوم #187; درهایی که به مسجدالنبی ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) بسته شد دستورالعمل جامع امام صادق ( علیه السلام ) دعا دعای پیشوایان برای زیارت خانه خدا دعای عرفه دعاهای حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) دعاهای طواف دعای مشعرالحرام حرف ( ذ ) ذبحِ عظیم ذبیح اللّه حرف ( ر ) راز توجه به کعبه در نماز رفث رُکن یمانی حرف ( ز ) زمزم
|
276 |
|
رقيّه
دومين دختر پيامبر «رقيه» است. رقيه در مكه با يكي از فرزندان ابولهب بنام «عتبه» ازدواج كرده بود، همانگونه كه خواهرش ام كلثوم به همسري فرزند ديگر ابولهب به نام عتيبه در آمده بود، چون سوره مباركه «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ» در نكوهش ابولهب نازل گرديد او فرزندان خويش را مجبور كرد تا با دختران پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) متاركه كنند و به خيال خود در مقابل نكوهش قرآن كه از وي به عمل آورده است، با اين عمل خويش رسول خدا را در فشار روحي قرار دهد.(1) پس از متاركه ميان دختران رسول خدا و پسران ابولهب، رقيه به همسري عثمان درآمد و چون عدهاي از مسلمانان در اثر فشار مشركان مكه، مجبور شدند به حبشه هجرت كنند، رقيه هم به همراه عثمان به حبشه هجرت نمود و پس از مراجعت به مكه راهي مدينه شد و جزء مهاجرين اين شهر گرديد.(2)
ام كلثوم
سومين دختر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ام كلثوم است. او با همين كنيه معروف شده و هيچ يك از مورخان نام او را ذكر نكردهاند.(3)
قتاده ميگويد: همانگونه كه امكلثوم از عثمان داراي فرزند نشد، رقيّه هم از وي فرزندي به دنيا نياورده است.(4)ام كلثوم در سال نهم هجرت در مدينه بدرود حيات گفت و رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در تشييع جنازه دخترش شركت كرد و بر پيكر او نماز خواند.(5)توضيح: در مورد اين كه چگونه دو خواهر ـ رقيه، ام كلثوم ـ، با عثمان ازدواج كردند، اين است كه پس از فوت رقيه، ام كلثوم با عثمان ازدواج كرد.1 . همان، به نقل از اسدالغابة، ج 5، ص 467.
2 . همان، ص 235.
3 . تاريخ حرم ائمه بقيع، محمّد صادق نجمي، ص 235 ـ 236.
4 . همان، ص 236؛ اسدالغابه، ج 5، ص 456 و ج 4، ص 300.
5 . همان، ص 237، البدايه و النهايه، ج 5، ص 307.
|
277 |
|
«سمهودي»(1) مينويسد: خانههاي اصحاب كه اطراف مسجد ساخته شده بود، براي هركدام دري بود (به سوي مسجد)، كه براي نماز وارد ميشدند و پس از اداي فريضه، به منازل خويش باز ميگشتند، تا آن كه امر الهي نازل شد كه بايد درها مسدود گردد مگر خانه علي ( عليه السلام ) كه از اين فرمان مستثني است. راوي ميگويد: ما در مسجد نشسته بوديم ناگهان گويندهاي از طرف پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ندا داد: «أَيُّهَاالنّاسُ! سُدُّوُا اَبوابكُم»؛ اي مردمان! درهاي خانههاتان را ببنديد. از اين ندا هيجاني عجيب در مردم پيدا شد و به يكديگر نگاه ميكردند و در حيرت بودند، ولي كسي برنخاست. دوباره منادي اعلان داد و كسي برنخاست، سوّمين بار فرياد زد: درهاي خانههاي خود را از طرف مسجد ببنديد، قبل از آن كه عذاب بر شما نازل گردد. مردم از مسجد بيرون رفتند، حمزة بن عبدالمطلب(2) از مسجد خارج شد، در حالي كه ردايش به زمين كشيده ميشد، ابوبكر و عمر و عثمان و ساير صحابه، دهشت زده به نظر ميرسيدند. علي ( عليه السلام ) خدمت پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رسيد تا استفسار كند، پيغمبر فرمود: يا علي! تو به خانه برگرد و راجع به انسداد خانه او چيزي نفرمود، همهمهاي ميان اصحاب راه افتاد، يكي ميگفت: علي از همه ما كوچكتر است، ولي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در خانه او را نبست، ديگري ميگفت: اين امتياز به خاطر دخترش فاطمه است. ديگري ميگفت: اگر به منظور صله رحم باشد، عمويش عباس از همه مقدمتر است. هر كس سخني ميگفت. اين حرفها به گوش پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رسيد، وي با چهره برافروخته بيرون آمد، بعد از حمد و ثناي پروردگار فرمود: اي مردم! خداوند به من وحي فرستاد تا مسجدي براي خود اتّخاذ كنم و جز خودم در آن ساكن نشود، مگر پسر عمّم علي و فرزندان او، و من كاري نميكنم مگر آنچه خدا امر نمايد. قسم به خدا ! من درها را نبستم و علي را سكني ندادم، مگر به امر خدا. شما ديديد كه در هنگام
1 . وفاءالوفاء، جاول، ص 474 و 475.
2 . حمزه در سال سوم هجرت به شهادت رسيد و سدّ ابواب مسجد بنا به نقل اكثر مورخين در سال هفتم هجرت بوده است. شايد حمزه اشتباهاً به جاي «عباس» ضبط شده ياشد.
|
278 |
|
«عبداللّه بن عمر» گويد: خداوند سه فضيلت به علي ( عليه السلام ) داده كه هر يك از آنها نزد من بهتر است از قطارهاي شتري كه در راه خدا بيرون روند:
1 ـ ازدواج با فاطمه عليهاالسلام
2 ـ باز گذاشتن در خانه او به سوي مسجد با اين كه درهاي خانههاي ديگران به سوي مسجد مسدود شد.
3- دادن پرچم به دست او در جنگ خيبر، بعد از آنكه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود كه فردا پرچم را به دست كسي ميدهم كه خدا و رسول را دوست بدارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند(1).
نظر «عبداللّه عمر» اين است كه با اين فضايل، بديهي است كه علي ( عليه السلام ) افضل همه صحابه است.(2)در ارتباط با تشرف به حج و آمادگيهاي قبلي از لسان ائمه معصومين توصيهها و سفارشهايي به زائران حرمين شريفين شده است، از آن جمله، توصيههاي ارزشمند امام صادق ( عليه السلام ) است كه آن حضرت فرمودهاند: وقتي اراده حج نمودي، قبلاً خانه دل را از هر شاغل و حاجبي كه تو را از خدا غافل كند، و مشغول به خود گرداند، فارغ ساز.
كارها و تمام شئون زندگيت را به خدا واگذار و در جميع حركات و سكنات، توكل بر او نموده، و تسليم قضا و تقدير الهي باش، از دنيا و آسايش دنيا و مردم، منقطع شو.
حقوقي را كه از ديگران به ذمهداري، ادا كن. متكي بر توشه و مركب و ياران راه و قوّت بدني و
1 . بحار الانوار، ج 39، ص 31، وفاء الوفاء؛ ج 1، ص 475 اين روايت را با مختصر تغيير در عبارت آورده است.
2 . راهنماي حرمين شريفين، ج 4 و 5، ص 55 ـ 56.
|
279 |
|
پس مهيا و آماده رفتن شو، مانند كسي كه اميد به بازگشت مجدد، به خانه و اهل و عيال خود ندارد.
با همسفران، نيكو رفتار و خوش سفر باش. اوقات نماز را رعايت نما، سنن و دستورات رسول مكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را به كار بند و آنچه را وظيفه است از آداب و رسوم و صبر و تحمل و شكر و مهرباني و بخشش و ترجيح ديگران برخود، در همه جا و در همه وقت انجام ده.
سپس با آب توبه خالص، خود را از گناه شستشو داده و جامه صدق و صفا و افتادگي و خشوع، در برنما و از هر چه كه تو را از ياد خدا باز ميدارد و از طاعت او منصرف ميسازد، محرم شو و لبيك بگو..... و همچنانكه با بدنت در ميان انبوه مسلمانان، طواف كرده، و گرد بيت خدا ميچرخي، با قلبت در ميان فرشتگان، طواف انجام داده و گرد عرش خدا گردش كن. هروله كن، اما هرولهاي كه در معني، گريختن از هواي نفس باشد. با بيرون رفتنت از مكه به منا، از غفلت و لغزشهاي خود، بيرون آي و هرگز آرزوي آنچه را كه بر تو حلال نميباشد و يا شايستگي آن را نداري منما.
در عرفات، اعتراف به خطيئات و گناهان نموده و تجديد عهد عبوديت و اقرار به وحدانيت حضرت حق كن و خود را به مقام قرب خدا برسان.
در «مزدلفه»، تقواي خدا در دل بگير و با صعود به كوه مشعر، روح خود را به سوي عالم بالا حركت ده. با ذبح قرباني، حنجر هوا و هوس را بريده و رگهاي طمع را قطع كن.
هنگام رمي و سنگانداختن بر جمرات، افعال زشت و اخلاق ناپسند و دنائت و پستي و شهوتپرستيها را از خود دوركن.
با تراشيدن سر، عيبهاي ظاهر و باطن خود را بتراش و با دخول به حرم خود را از شر متابعت هواي نفس و خواهش دل، رهانيده و در حفظ و امان خدا، داخل ساز.
بيت را با توجه به عظمت و جلالت رب البيت و آشنايي باسطوت سلطان او زيارت كن. استلام حجر بنما، در حالتي كه رضا به قسمت او داده و خاضع در برابر عظمتش گشتهاي.
طواف وداع را كه حاكي از وداع ماسوي اللّه قرار داده، با هر چه كه غير خداست، وداع بنما.
با وقوف در كوه صفا در تصفيه روح و تهذيب نفس خود بكوش و سعي كن خود را براي لقاي خدا در روز لقا آماده گرداني. به مروه كه رسيدي، مروت نموده و اوصاف خود را در جنب اراده حق، فانيساز و به عهدي كه با خدا بستهاي و حج خود را مشروط به آن، به جا آوردهاي تا روز قيامت، وفادار بمان.
|
280 |
|
و بدان سرّ اينكه خداوند حج را واجب نموده و آن را در ميان طاعات، به خودش نسبت داده و فرموده است: «وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً»(1)، و هم نبياكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ترتيب مناسك را به اين صورت كه هست، تنظيم كرده است، آن است كه اشارهاي به مرگ و قبر و بعث و قيامت باشد و صاحبدلان و خردمندان از مشاهده اين مناسك، از اول تا به آخر، متذكر عوالم بعد از مرگ، از بهشت و جهنم بشوند و آمادگي براي ارتحال به آن عالم را به دست آورند.(2)
«دعا» در لغت(3) به معناي خواندن است، چه اين خواندن منضم با خواستن باشد و چه به صورت نيايش يا به تعبير برخي سرود و ستايش. در قرآن و روايات هر جا لفظ دعا به صورت مصدر يا ماضي و مضارع و ساير مشتقات آن استعمال شده، به معناي خواندن آمده است، مانند اين آيه: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ»(4) و خود را به شكيبايي وادار كن با كساني كه پروردگار خود را در بامداد و شامگاه ميخوانند و رضاي او را ميجويند و يا آيه «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ»(5) كيست آنكه درمانده را ـ وقتي بخواندش ـ اجابت كند و گرفتاري وي را برطرف سازد.
دعا در روايات نيز به همين معناست و آنچه امروزه از لفظ دعا به ذهن ما متبادر ميشود، كه خواستن باشد معناي طلب است نه دعا و شايد اصل تشريع دعا هم در شرع مقدس اسلام به همين منظور بوده كه مردم در هر جايي كه هستند، خدا را بخوانند و در كارها هميشه از وي استمداد كنند و رابطه خود را با او قطع نكنند و خدا را از ياد نبرند كه اين خود نوعي عبادت است.(6)
1 . سوره آل عمران، آيه 97 .
2 . حج برنامه تكامل، سيد محمد ضياء آبادي، دارالكتب الاسلاميه، به نقل از مصباح الشريعة، باب 21.
3 . «دعا» در لغت سوال كردن، ناميدن كسي، رغبت به چيزي و خواستن از كسي. قاموس المحيط، ماده دعا.
4 . سوره كهف، آيه 28.
5 . سوره نمل، آيه 62.
6 . چهل حديث، سيد هاشم رسولي محلاتي، ج دوّم، ص 94، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377.
|
281 |
|
دعا در قرآن
در آيهاي از آيات قرآن مجيد خداوند ميفرمايد:
«ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ»(1)
مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم، همانا كساني كه از عبادت من (كه منظور همان دعا است) كبر ورزند به خواري به دوزخ در افتند.در آيهاي ديگر ميفرمايد:
«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُوءْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»(2).
و چون بندگان من از دوري و نزديكي من از تو بپرسند، بدانند كه من به آنها نزديك خواهم بود، هر كه مرا بخواند، دعايش را اجابت ميكنم.آثار و فوايد دعا در روايات
پيامبر گرامي اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميفرمايد: «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ(3)؛ دعا مغز عبادت است.»
پيامبر گرامي اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميفرمايد: «الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُوءْمِنِ (4)؛ دعا اسلحه موءمن است. امام علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: «الدُّعَاءُ تُرْسُ الْمُوءْمِن(5)؛ دعا سپر موءمن است.»امام علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: «ادْفعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ(6)؛ امواج بلاها را با دعا برطرف كنيد.»
امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد: «إِنَّ الدُّعَاءَ يَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً(7)؛ دعا قضايي را كه از آسمان نازل شده و به سختي محكم شده برگرداند.
1 . سوره غافر، آيه60 .
2 . سوره بقره، آيه 186.
3 . بحارالانوار، ج 93، ص 300.
4 . همان.
5 . كافي، ج 2، ص 213.
6 . نهجالبلاغه، قصار الحكم، ص 149.
7 . كافي، ج 2، ص 232.
|
282 |
|
نكته آخر: از روايات متعددي استنباط ميشود، زمان و مكان در استجابت دعا تأثير بسزايي دارد، لذا مكه و مدينه از اماكني هستند كه مورد توجه خداوند، پيامبر و ائمه معصومين عليهمالسلام است كه بايد از اين فرصت به نحو شايسته و مطلوب بهرهبرداري شود.
از جمله خواستههاي مهم پيشوايان معصوم ما بويژه در ماه مبارك رمضان درخواست انجام حج و زيارت خانه خدا بوده كه از رهگذر دعا از خود بجاي گذاشتهاند
دعاي شب اول ماه رمضان
اللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمْضانَ الَّذِي أَ نْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ أَنْ تَجْعَلَ فِيما تَقْضِي وَتُقَدِّرُ مِنَ الاْءَمْرِ الْمَحْتُومِ فِي الاْءَمْرِ الْحَكِيمِ مِنَ الْقَضاءِ الَّذِي لاَ يُرَدُّ وَلاَ يُبَدَّلُ أَنْ تَكْتُبَنِي مِنْ حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ ، الْمَشْكُورِ سَعْيُهُمُ ، الْمَغْفُورِ ذُ نُوبُهُمُ ، الْمُكَفَّرِ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ ....(1)
دعاي هر شب ماه رمضان
اللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمْضانَ الَّذِي أَ نْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ وَافْتَرَضْتَ عَلَي عِبادِكَ فِيهِ الصِّيامَ ، صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فِي عامِي هذَا وَفِي كُلِّ عامٍ ، وَاغْفِر لِي تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ ، فَإِنَّهُ لاَ يَغْفِرُها غَيْرُكَ يَا رَحْمنُ يَا عَلاَّمُ.(2)
ابن عمير از يكي از خاندان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل كرده كسي كه اين دعا را شب اول بخواند گناهان چهل سالش آمرزيده ميشود در اين دعا تنها سه در خواست مطرح است:
1 ـ درود بر محمد و آل محمد
2 ـ حج خانه خدا در هر سال
3 ـ بخشش گناهان
دعاي روزانه ماه رمضان
از امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام دعايي نقل شده كه در ماه رمضان در پي هر فريضهاي خوانده
1 . وسائل الشبعه جلد 2، ص 114.
2 . حج و العمرة في الكتاب و السنه، ص 196.
|
283 |
|
اللّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فِي عامِي هذَا وَفِي كُلِّ عامٍ مَا أَبْقَيْتَنِي فِي يُسْرٍ مِنْكَ وَعافِيَةٍ وَسَعَةِ رِزْقٍ ، وَلاَ تُخْلِنِي مِنْ تِلْكَ الْمَواقِفِ الْكَرِيمَةِ ، وَالْمَشاهِدِ الشَّرِيفَةِ ، وَزِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ...(1)
خداوندا امسال و هرسال تا وقتي مرا زنده ميداري حجّ خانه خودت را روزيام كن، آن هم در آساني و تندرستي و وسعت روزي از سوي خودت و جايم را در آن جايگاههاي ارزشمند و حرمهاي شريف خالي مگذار و از زيارت قبر پيامبرت محرومم مكن.دعاي سحرگاهان ماه رمضان
از دعاهاي بسيار مهم و نوراني در ماه مبارك رمضان، دعاي ابوحمزه ثمالي از امام سجاد ( عليه السلام ) است كه در سحرگاهان خوانده ميشود. در اين دعاي شريف سه مرتبه زيارت كعبه از خداوند در خواست شده است... به قسمتي از اين دعا اشاره ميشود.
«... وَارْزُقْنا حَجَّ بَيْتِكَ وَزِيارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ وَرَحْمَتُكَ... وَارْزُقْنِا¨ حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فِي عامِنا هذَا وَفِي كُلِّ عامٍ وَزِيارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ وَالاْءَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ ، وَلا تُخْلِنِي يَا رَبِّ مِنْ تِلْكَ الْمَشاهِدِ الشَّرِيفَةِ وَالْمَواقِفِ الْكَرِيمَةِ ... وَارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فِي عامِنا (عامي) هذَا وَفِي كُلِّ عامٍ ، وَارْزُقْنِي رِزْقاً واسِعاً مِنْ فَضْلِكَ الْواسِعِ .(2)
دعاهاي شب قدر
دعاهاي متعددي در شب قدر وارد شده و در ميان خواستههاي اين شب كه شب تقدير انسانها است، حج خانه خدا برجسته است. در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) در اين باره نقل شده است:
«يُكْتَبُ فِيهَا وَفْدُ مَكَّةَ فَمَنْ كَانَ فِي تِلْكَ السَّنَةِ مَكْتُوباً لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَحْبِسَ وَ إِنْ كَانَ فَقِيراً مَرِيضاً وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهَا مَكْتُوباً لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَحُجَّ وَ إِنْ كَانَ غَنِيّاً صَحِيحاً.»(3)
(مقدرات شب قدر غير قابل تغيير است.) اگر كسي به عنوان زائر بيتاللّه الحرام معين گردد، لاجرم به اين سفر خواهد رفت حتي اگر فقير و بيمار باشد و اگر كسي به عنوان مسافر حج مقدر نشد توان انجام حج را نخواهد داشت حتي اگر تندرست و ثروتمند باشد.1 . فصلنامه ميقات حج شماره 54، ص 35.
2 . معاني الاخبار، ص11.
3 . وسائل الشيعه، ج13، ص 313.
|
284 |
|
«بشر» و«بشير» پسران غالب اسدي روايت كردهاند كه عصر روز عرفه در عرفات در خدمت امام حسين ( عليه السلام ) بوديم كه آن حضرت با گروهي از خاندان و فرزندان و شيعيان خود از خيمه بيرون آمده با كمال تذلل و خشوع به دامنه كوه رحمت روي آوردند، و در سمت چپ كوه ايستادند، به جانب كعبه روي گردانيدند، و دستها را مقابل صورت مبارك برداشتند، همچون مستمندي كه با نهايت مذلّت غذا درخواست كند(1)، اين دعا را خواندند(2)، سپس آن حضرت در سئوال و دعا اهتمام نمودند، در حالي كه اشك از ديدههاي مباركشان جاري بود و اينگونه ادامه دادند:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ ...»(3).
راويان گويند: در پايان دعا و ذكر «يا ربّ يا ربّ» آن حضرت آنچنان حاضران را تحت تأثير قرار داده بود كه از دعا كردن براي خودشان به آمين گفتن به دعاي امام حسين ( عليه السلام ) بسنده كردند، و صداي گريه مردم، صحراي عرفات را پر كرده بود، تا اين كه آفتاب غروب كرد و به سوي مشعرالحرام رفتند.(4)
قهرمان توحيد و نيايش و مبارزه با بت و بتپرستي هفت تقاضا از خداوند مطرح ميكند، كه در هر يك از اين دعاها «كه در قرآن مطرح شده» نكات آموزندهاي وجود دارد:
1 . مفاتيح الجنان.
2 . يعني دعاي معروف عرفه را كه با جمله الحمدللّه الذي ليس لقضائه دافع آغاز ميشود. مفاتيح الجنان.
3 . مفاتيح الجنان.
4 . دائرة المعارف تشيع، ج 7، ص 529.
|
285 |
|
1 ـ دعا براي استقرار امنيت در شهر مكه
به عنوان كانون بزرگ جامعه توحيدي «إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً»(1).
اين آيه نشان ميدهد كه نعمت امنيت، نخستين شرط براي زندگي انسان و سكونت در يك منطقه براي هرگونه عمران و آبادي و پيشرفت و ترقي است.2 ـ دعا براي دور ماندن خود و فرزندان از پرستش بتها
به عنوان اساس و برنامههاي ديني «وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ»(2).
3 ـ دعا براي توجه و تمايل دلها نسبت به فرزندان و پيروان مكتبشبزرگترين سرمايه انسان اجتماع است «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ»(3).
4 ـ دعا براي بهرهمند شدن از انواع ثمرات و نعمتهاي ماديبه عنوان مقدمهاي براي شكرگزاري«وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ».(4)
5 ـ دعا براي توفيق بر پا داشتن نمازبه عنوان بزرگترين پيوند انسان با خدا، نه تنها براي خودش، بلكه براي فرزندانش «رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي»(5).
6 ـ دعا براي پذيرش و استجابت دعاي او« رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ»(6).
7 ـ دعا براي آمرزش خود، فرزندان و موءمنين«رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ»(7).
حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) از خداوند ميخواهد او را مشمول لطف و آمرزش خود قرار دهد و همچنين پدر و مادرش و همه موءمنان را از اين لطف و مرحمت، در روز رستاخيز بهرهمند سازد.به اين ترتيب تقاضاهاي حضرت ابراهيم از امنيت شروع و به آمرزش ختم ميشود. مهم اينكه خواستهها را نه تنها براي خود ميطلبد، بلكه براي ديگران نيز همين تقاضا را دارد.(8)
1. سوره ابراهيم، آيه 35.
2 . همان.
3 . همان، آيه 37.
4 . همان.
5. همان، آيه 40.
6 . سوره ابراهيم، آيه 41.
7 . تفسير نمونه، ج 10، ص 370 و 371.
|
286 |
|
از هنگام انجام غسل و نماز مستحبي قبل از احرام و همچنين پوشيدن لباس احرام، دعاهاي مخصوصي در كتب ادعيه و مناسك حج آمده است. زماني كه زائر در جوار كعبه، برترين و مقدسترين مكان قرار ميگيرد، خود را در جوار رحمت حق احساس ميكند، زيرا در كنار خانه محبوب و معبود، احساس تقرّب و نزديكي را موجب ميگردد. در اين هنگام كه نيازمند است و در قرب بينياز مطلق قرار گرفته، لازم است، آنچه را نداشته و ندارد درخواست كند و از همه نا امنيها، ايمني بخواهد و اموري را كه آرزو دارد درخواست نمايد و اينجاست كه آموزگاران الهي به ما آموختهاند كه چه چيزي نداريم و از چه چيزي ترس داريم و به چه چيزي بايد اميد داشته باشيم و چشم بدوزيم. و وصول به كمبودها و ايمني از ترسها و دستيابي به اميدها و آرزوها جز به رحمت الهي ميسر نخواهد بود. لذا از نكات مهم آموزههاي دين اين است كه، گذشته از آموزش ادب دعا و مناجات، معارف بلند اعتقادي را نيز گوشزد ميكند و نيازهاي واقعي و كمبودهاي درجه اول و اولويتهاي زندگي دنيايي و آخرتي را بيان ميكند. در دعاهاي مربوط به طواف «اعم از دعاي ركن حجرالاسود، دعاي حطيم، دعاي حجر اسماعيل» چندين خواسته را از خداوند مطرح ميكنيم:
الف: سعادت ابدي: «اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِك...» تمام عبادات اسلامي درصدد رساندن انسان به سعادت ابدي است و سعادت بشر رسيدن به قرب حق و بهشت برين است. هر كس به آن راه يافت، به كمال واقعي خود رسيده و لذّت قرب را چشيده است. البته با توجه به موانع و علايقهاي دروني و بيروني، تهيه اسباب رسيدن به چنان قربي، به آساني ميسّر نيست.
ب: ايمني از دوزخ: «وَ اَجِرْني بِرَحْمَتِكَ مِنَ النّار» با توجه به هواهاي نفساني و وسوسههاي شيطاني و جاذبههاي دنيوي و خواستههاي شهواني و تصور و تقصير در عبادات و ارتكاب محرمات، مؤاخذه و مجازات بسيار سختي در پيش رو است و علاوه بر جرايم دنيوي جريمه اخروي نيز قطعي
|
287 |
|
ج: سلامتي تن و روزي حلال: «وَ عاِفني مِنَ السُّقْمِ وَ اَوسِعْ عَلَيَّ مِنَ الِرّزْقِ الْحَلال...» رسيدن به قرب الهي، نيازمند دو وسيله و ابزار مهم است: يكي عبادت و ديگري خدمت به خلق، اين دو نيز ميسّر نگردد جز در سايه صحت بدن و روزي حلال. اگر نماز و روزه و حج و... موجب تقرّباند، در انجام آنها صحت بدن شرط لازم است و اگر اطعام و انفاق به فقير و مستمند و خدمترساني به درماندگان، تقرّب آفرين است، و داشتن مال فراوان شرط تحقق آن است و حاجي براي رسيدن به اين دو، كه توشه راه سلوكاند، از خداوند مدد ميطلبد.
د: ايمني در دنيا: «وَ ادْرَأْعَنّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ»، دستيابي به آباداني دنيوي و كسب امور اخروي در سايه امنيت ميسور ميگردد و آسايش در امنيت است و در ناامني همه چيز آشفته ميشود، لذا در جامعه شرخيز و آشفته، نه حفظ ايمان ممكن است و نه به كمال معنوي رسيدن ميسور ميگردد. از اين روست كه حاجي براي ايجاد محيط مناسب به دفع شرّ فاسقان، از جنّ و انس و عرب و عجم، دعا ميكند.(1)
اَللّهُمَّ اِنّي اَسَئلُكَ بِحَقّ الْمَشْعَرالْحَرام ...
و نيز ميگويد: اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلَال الطَّيِبّ...(2)
خلاصه در اين موقف بايد حجاج، شب عيد قربان را بيتوته نمايند و از اذان صبح تا طلوع آفتاب «وقوف» نمايند و اين وقوف ركن است و مستحب است كه سنگ ريزههاي جمره را (حدود هفتاد سنگ) از اين موقف جمعآوري نموده، تمام شب را با ذكر و دعا و استغفار به سر آورند.1 . فصلنامه ميقات حج، شماره 54.
2 . مناسك حج، مرحوم آيتاللّه العظمي گلپايگاني، ص 172، نسخه عربي.
|
288 |
|
امام باقر ( عليه السلام ) فرموده است:
«إِنَّ الْمُزْدَلِفَةَ أَكْثَرُ بِلَادِ اللَّهِ هَوَامّاً فَإِذَا كَانَتْ لَيْلَةُ التَّرْوِيَةِ نَادَي مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يَا مَعْشَرَ الْهَوَامِّ ارْحَلْنَ عَنْ وَفْدِ اللَّهِ قَالَ فَتَخْرُجُ فِي الْجِبَالِ فَتَسَعُهَا حَيْثُ لَا تُرَي فَإِذَا انْصَرَفَ الْحَاجُّ عَادَتْ»(1)
حشرات و جانوران مزدلفه از همه بيابانها و بلاد بيشتر است، لكن چون شب ترويه فرا ميرسد منادي الهي فرياد ميزند: اي گروه حشرات و جانوران! از ميهمانان و زائران خانه خدا دور شويد. آنها پنهان ميشوند، وقتي كه حجاج برگردند آنها هم به جاي خود برميگردند.(2)1 . كافي، ج4، ص 224.
2 . قبل از حج بخوانيد، ص 131.
|
289 |
|
حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) در خواب ديد بايد فرزندش اسماعيل(2) را قرباني نمايد، خداوند متعال در قرآن مجيددر سوره صافات فرموده است، «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»(3) به راستي اين همان آزمايش آشكار بود. لذا موضوع را با اسماعيل در ميان گذاشت و فرمود: اي پسركم من در خواب ديدم كه تو را ذبح ميكنم، بنگر رأي تو چيست؟ گفت: پدر! آنچه را فرمانت دادهاند عمل كن كه اگر خدا خواهد مرا از صابرين خواهي يافت، و چون تسليم شدند و او را به پيشاني در انداخت، وي را ندا داديم كه «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّوءْيا إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»(4)، اي ابراهيم! رؤياي خويش را حقيقت بخشيدي و ما نيكوكاران را چنين پاداش دهيم، كه اين امتحاني آشكار بود و او را در ازاي ذبيحه اي بزرگ باز رهانيديم.
«ذبح عظيم» از منظر مفسرين
مفسران شيعه و اهل سنت در اينجا گفتهاند: مراد از ذبح عظيم «قوچ» است و به گفته مرحوم علامه طباطبايي چون اين ذبح به امر الهي است و به خداوند نسبت داده مي شود، لذا عظيم ناميده شده و گرنه خود ذبح في نفسه عظيم نبوده است.
بعضي از مفسران شيعه از جمله ملا محسن فيض كاشاني در تفسير صافي، سيدهاشم بحراني در تفسير برهان، حويزي در تفسير نورالثقلين و مرحوم مجلسي در بحارالانوار(5)، طبق حديثي كه در عيون اخبار الرضا از امام رضا ( عليه السلام ) روايت شده است، نقل كردهاند كه در اينجا مراد از «ذبح عظيم»
1 . «ذبح عظيم» لغتاً يعني ذبيح يا مذبوح بزرگ و بزرگوار. اين تركيب وصفي يك بار در قرآن مجيد به كار رفته است: «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»، به عوض او ذبح عظيمي را پذيرفتيم.
2 . به قول مفسران اهل سنت «اسحاق» را قرباني كند.
3 . سوره صافات، آيه 107.
4 . همان، آيه 105.
5 . بحار، ج 44، ص 225 و 226.
|
290 |
|
خداوند عزوجل به او وحي كرد كه اي ابراهيم! محبوبترين خلق من نزد تو كيست ؟ گفت: يا رب! هيچ آفريدهاي از آفريدگانت براي من محبوبتر از حبيبت محمد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نيست. خداوند وحي كرد: يا ابراهيم! آيا او عزيزتر است يا خودت؟ پاسخ داد: او عزيزتر است. خداوند پرسيد: فرزند او براي تو عزيز است يا فرزند خودت؟ پاسخ داد: فرزند او. فرمود: قرباني شدن فرزند او به ظلم و ناحق به دست دشمنانش بيشتر دل تو را به درد ميآورد، يا كشته شدن فرزندت به دست خودت در راه طاعت من؟ پاسخ داد: قرباني شدن او به دست دشمنانش برايم دل آزارتر است. خداوند فرمود: اي ابراهيم گروهي كه گمان ميكنند از امت محمد هستند، فرزندش حسين را، بعد از او از سر ظلم و عدوان ميكشند همچنان كه گوسفندي را بكشند، و با اين كار مستوجب غضب من ميشوند. ابراهيم از اين سخن بي تاب شد و دلش به درد آمد و اشك بر ديدگان آورد. خداوند بار ديگر به اووحي كرد كه اي ابراهيم! جزع تو را بر فرزندت اگر او را كشته بودي با جزعت بر حسين و قتل او فديه و معاوضه ميكنم و براي تو رفيع ترين درجاتي كه ثواب صبر بر مصائب است قرار ميدهم.(2) و اين همان است كه فرمود: «وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»(3).
شايان ذكر است كه در پانوشت نسخه جديد كتاب عيون اخبار الرضا ( عليه السلام ) آمده است:«وَرَدَ فِي الْحَديثِ اَنَّ الذّبحَ العَظيمَ الَّذي جُعِلَ فِداءً لاِسماعيل هُوَ الْحُسَيْنُ ( عليه السلام ) فَاعتَرَفُواِ باَنَّ
1 . عيون اخبار الرضا، ج1، ص 209 و 210.
2 . دائرة المعارف تشيع، ج 8، ص 13
3 . سوره صافات، آيه 107، يعني قتل الحسين ( عليه السلام ) والا فالكبش اهون علي اللّه من ان يستعظمه و يصبغه العظيم واللّه اعلم بحقايق الامور. پانوشت عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 209 و 210.
|
291 |
|
ضمناً در پايان حديث آمده است:
«وَلاحَولَ وَلاقُوَّةَ اِلاّبِااللّهِ الْعَلّيِ الْعَظيم».
در اينكه كدام يك از فرزندان ابراهيم (اسماعيل يا اسحاق) به قربانگاه برده شده و لقب «ذبيحاللّه» يافت، در ميان مفسران اختلاف نظر است، گروهي اسحاق را ذبيح ميدانند، و جمعي اسماعيل را، نظر اول را بسياري از مفسران اهل سنت و نظر دوم را مفسران شيعه برگزيدهاند.
آنچه با ظواهر آيات مختلف قرآن هماهنگ است اين است كه ذبيح «اسماعيل» بوده است، زيرا:
اولاً در يك جا ميخوانيم و «بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيّا مِنَ الصّالِحِينَ»(2). ما او را بشارت به اسحاق داديم كه پيامبري بود از صالحان. اين تعبير به خوبي نشان ميدهد كه خداوند بشارت به تولد اسحاق را بعد از اين ماجرا و به خاطر فداكاريهاي ابراهيم به او داد. بنابراين ماجراي ذبح مربوط به او نبود.
بعلاوه هنگامي كه خداوند نبوت كسي را بشارت ميدهد، مفهومش اين است كه زنده ميماند و اين با مسأله ذبح در كودكي سازگار نيست.
ثانياً در سوره هود ميخوانيم «فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ»(3) ما او را به تولد اسحاق بشارت داديم و نيز به تولد يعقوب بعد از اسحاق، اين آيه نشان ميدهد كه ابراهيم مطمئن بود اسحاق ميماند و فرزندي همچون يعقوب از او بوجود ميآيد، بنابراين نوبتي براي ذبح نخواهد ماند، كساني كه ذبيح را اسحاق ميدانند در واقع اين حقيقت را ناديده گرفتهاند.
1 . همان، ج 1، پانوشت ص 210.
2 . سوره صافات، آيه 112.
3 . سوره هود، آيه 71.
|
292 |
|
ثالثا در آيات بسيار و منابع اسلامي بيشماري آمده كه نشان ميدهد ذبيح، اسماعيل بوده است به عنوان نمونه در حديث معتبري از پيامبر گرامي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميخوانيم:
«أَنا بنُ الذَّبيحَين(1)؛ من فرزند دو ذبيحم»
منظور از دو ذبيح يكي پدرش «عبداللّه» است كه عبدالمطلب، جد پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نذر كرده بود او را براي خدا قرباني كند. سپس يكصد شتر به فرمان خدا فداء او قرار داد و داستانش مشهور است و ديگر «اسماعيل» بود، زيرا مسلّم است كه پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از فرزندان اسماعيل است، نه اسحاق.
در دعايي كه علي ( عليه السلام ) از پيامبر گرامي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل كرده ميخوانيم:
«يا مَنْ فَدا اِسماعيلَ مِنَ الذِّبحِ»(2)
اي كسي كه فدايي براي ذبح اسماعيل قرار دادي.به هر حال آنچه براي ما از همه محكمتر است ظواهر آيات قرآن است كه به خوبي نشان ميدهد كه ذبيح، اسماعيل بوده است، گرچه براي ما تفاوتي نميكند كه ذبيح، اسماعيل باشد يا اسحاق، هر دو فرزند ابراهيم و پيامبر بزرگ خدا بودند، هدف روشن شدن اين ماجراي تاريخي است.(3)
1 . عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 210 (متن حديث)
2 . تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 422.
3 . تفسير نمونه، ج 19، ص 119.
|
293 |
|
شايد اين سؤال براي بسياري پيش آمده، كه چرا ما به سوي كعبه نماز ميگزاريم، مگر خداوند مكان خاصي دارد، كه آن مكان كعبه باشد؟ مگر خداوند در قرآن نميفرمايد: «أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»(1) به هر سمتي كه رو كنيد، خدا آنجا هست، پس چرا ما فقط به سمت كعبه نماز ميخوانيم؟
آيتاللّه جعفر سبحاني در پاسخ اين سئوال ميفرمايد:بر خلاف آنچه «ابن ابي العوجاي مادي» هم عصر امام جعفر صادق ( عليه السلام ) ميانديشيد؛ هدف از توجه به كعبه در حال نماز، پرستش كعبه و يا سنگ و گل نيست. همه نمازگزاران خدا را ميپرستند و همگي با وجود توجه به كعبه، به نام خداوند يكتا ميگويند:
«إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ»(2).
علّت اين كه در نماز به كعبه توجه پيدا ميكنيم، اين است كه كعبه خانه توحيد است، به دست پيامبران بزرگ الهي براي اهل توحيد ساخته شده است، هيچ معبدي از نظر سابقه به پاي آن نميرسد، چنانچه قرآن ميفرمايد:
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ»(3).
نخستين خانهاي كه براي مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شده، در سرزمين مكه است كه پربركت و مايه هدايت جهانيان است.آيين مقدس اسلام براي ايجاد وحدت ميان نمازگزاران و هماهنگ ساختن صفوف نيايشگران واجب كرده است كه همگي نماز را به يك زبان بخوانند، و همگي در حالت نماز به قديميترين معبد
1 . سوره بقره، آيه 115.
2 . سوره حمد، آيه 5.
3 . آل عمران، آيه 96.
|
294 |
|
كعبه، محور هدايت جهانيان
قرآن كريم، همانطور كه كعبه را اولين و با سابقهترين خانه عبوديت و پرستش ميداند، آن را براي همه جهانيان، محور بندگي نيز ميشناسد.
بهترين گواه و شاهد بر اين حقيقت آيات 96 آل عمران و 26 و 77 حج و 125 سوره بقره است. افزون بر آن، خداوند كعبه را از حرمت خاصي برخوردار ساخت و عامل قيام همگاني و مردمي قرار داد.(2) «جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ»(3)
خلاصه كعبه محور و حرمت همه انسانها است و لذا كعبه از هر جهت نقش محوري دارد.از جمله اموري كه فقهاي عالي مقام به استناد آيات و روايات آن را ازمحرمات احرام شمردهاند «رفث» است(4). خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد:
«فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ»(5)
كساني كه (با بستن احرام و شروع مناسك) حج را برخود فرض كردهاند، بايد بدانند در حج،1 . فصلنامه ميقات حجّ، شماره 8، ص 33.
2 . صهباي حج، ص 44 ـ 48.
3 . مائده، 97.
4 . الرفث: «الجماع، رفث اليها و ترفث، و هذه كناية و فلان يرفث، اي يقول: الفحش». كتاب العين، ج 8، ص 220.
الرفث: الجماع و غيره مما يكون بين الرجل و اسرته... و اصله قول الفحش. لسان العرب، ج 2، ص 153.
5 . سوره بقره، آيه 197.
|
295 |
|
معناي لغوي رفث
«رفث» كه در كتاب «شفاء الغرام» آمده است:
«الرَّفثُ الِجماعُ وَ قيلَ اسمٌ لِكُلّ لَهِوِ وَ غناوَ زُورٍ وَ فُجُورٍ بِغَيرِ حَقٍّ؛ معناي رفث، جماع است و گفته شده؛ نام هر سرگرمي و غنا و دروغ و گناه است.»
روايتي را مرحوم كليني از امام صادق ( عليه السلام ) نقل ميكند كه «وَالرَّفثُ الِجماع(1)» و معناي رفث، جماع است.
مرحوم علامه طباطبايي در معناي رفث ميفرمايد:
«مُطلَقُ التَّصريحِ بِما يُكَنّي عَنُه(2)؛ هر عملي كه در عرف تصريح به آن نميكنند، بلكه هر وقت بخواهند نام آن را ببرند، به كنايه ميبرند، «مانند عمل زناشويي»(3).
1 . تفسير الميزان، ج دوّم، ص 79.
2 . همان.
3 . استاد علي حجتي كرماني در ارتباط با معناي رفث آوردهاند:
«لارفث» مطلق رفث، نفي جنس، هرگونه تماس جنسي، حتي مقدماتش بر محرم حرام است. در آيه مربوط به شبهاي ماه رمضان تعبير «الرفث الي النساء» را به كار ميبرد، شهوت به سوي زنان اما در اينجا قيدي ندارد، نه «الي النساء»، «به سوي زنان» و نه «مع النساء»، «با زنان» و نه «بالنساء»، «به وسيله زنان» كه در اين جا تنها «لارفث» آمده، شكل مطلق، تمام عيار و شامل؛ يعني كليه بهرهبرداريهاي جنسي و تمامي برخوردهاي شهواني؛ از مجامعت گرفته تا نگاه شهوت آلود و شركت در مجلس عقد و... نفي تنها يك نوع معين كه منحصر به مجامعت باشد نيست، بلكه نفي جنس است؛ شهوتراني. شهوتانگيزي، لذت بردن، لذت دادن، همه و همه در حال احرام، حرام است، حتي مقدمات، موءخرات و لوازم و... و گويا «ترك شهوت جنسي» نخستين گام «محرم» در سير الي اللّه است، بدين بيان كه محرم منهاي شهوت مساويست با «حرم» سرادقات الهي! اگر ميخواهي تو را به عنوان يك محرم «در خانه خدا و مردم» بپذيرند، اوّلين قدم غلبه بر «غريزه جنسي» است و اين گام تنها كافي نيست. چرا كه شهوت، منحصر به شهوت جنسي نيست!
بنابراين جهت «تشرف حضور» بايد آماده گام دوّم و سوّم شد و لافسوق و لاجدال. مقاله جدال در حج، حجةالاسلام كرماني، ضمناً در اين زمينه به عناوين فسوق و جدال در اين كتاب مراجعه شود.
بنابراين كساني كه به واسطه احرام و اشتغال به اعمال حج، حج را برخويش واجب نمودهاند، بايد از تمتعات جنسي و گناه بركنار بوده، و گفتگوهاي بيفايده و جر و بحث و كشمكشهاي بيارزش را كنار گذارند، زيرا محيط، محيط عبادت، خلوص و ترك لذتهاي مادي است، محيطي است كه روح بايد از آن نيرو بگيرد، و يكباره از جهان ماده جدا شود و به جهان ماوراء ماده راه يابد. تفسير نمونه، ج2، ص29.
|
296 |
|
تفسير آيه
مفسرين غالباً در زمينه آيه شريفه معتقدند... «فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ» اين سه در بردارنده جميع محرمات احرام است.
فخر رازي در توضيح اين سخن ميگويد: حكمت اينكه خداوند اين الفاظ سه گانه را بدون كم و زياد ذكر كرده، اين است كه در علوم عقلي ثابت شده كه در انسان قواي چهارگانه وجود دارد:
1 ـ قوه شهوانيه بهيميه
2 ـ قوه غضبيه سبعيه
3 ـ قوه وهميه شيطانيه
4 ـ قوه عقليه ملكيه
و غرض از همه عبارات غلبه بر سه قوه نخست است، پس قول خداوند (فلا رفث) اشاره بر غلبه بر قوه شهوانيه است (ولا فسوق) اشاره بر غلبه بر قوه غضبيه كه موجب تمرد و خشم ميشود (ولاجدال) اشاره به قوه وهميه است كه انسان را وادار به جدال در ذات خداوند، صفات، افعال، احكام و اسماء او ميكند و اين قوه محرك انسان براي درگيري و مخاصمه با مردم در هر چيزي است، حال كه منشأ آن در اين سه امر محصور گرديد، لذا فرمود: «لا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ»، يعني هر كس معرفت و محبت خدا را دارد بايد كه اين امور در او نباشد و مقصد نهايي اين آيات اسرار گرانبهايي است كه عاقل نبايد از آنها غافل باشد.(1)
اين ركن، در زاويه جنوبي خانه كعبه و قبل از ركن حجرالاسود ميباشد. از اين جهت به آن يماني ميگويند كه به سمت يمن است.(2) روايات در فضيلت و شرافت اين ركن بسيار است، در روايات زيادي
1 . نگرشي اجتماعي به كعبه از ديدگاه قرآن، سيد محمد حسيني كشكوئيه، به نقل از التفسير الكبير، ج5، ص 182 ـ 183.
2 . و ذكر السهيلي شيئا من سبب تسمية الركن اليماني، لانه قال: واما الركن اليماني فسمي باليماني فيما ذكر القتبي: لان رجلاً? من اليمن بناه اسمه اُبَيّ بن سالم وانشد:
لنا الركن اليماني من البيت الحرام | و راثه بقيه ما ابقي اُبي بن سالم |
شفاء الغرام، ج 1، ص 329.
|
297 |
|
«اَللَّهُمَّ تُب عَلَيَّ حَتّي أَتُوبَ وَ اَعْصِمَني حَتّي لا أَعُود»
در روايت ديگر فرمود: آن در براي شيعه آل محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) باز است، و بر غير شيعه بسته خواهد بود، هيچ موءمني نزد ركن يماني دعا نميكند، مگر اينكه دعاي او بالا ميرود و ميان او و خدا حائلي نباشد(6). در روايت است كه خداوند متعال را نزد ركن يماني فرشتهاي است كه كار او آمين گفتن به دعاي موءمنين است، پس بايد متوجه باشيد كه در آنجا چه دعايي مينماييد.(7)
1 . راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 199.
2 . شفاء الغرام، ج 1، ص 327، وسائل الشيعة، ج 9، ص 418.
3 . كافي، ج4، صفحه 408، شفاء الغرام، ج اول، صفحه 325ـ 327.
4 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 92.
5 . كافي، ج 4، ص 409.
6 . وسائل الشيعه، ج 9، ص 421.
7 . راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 199.
|
298 |
|
اولين مرتبه هاجر نام زمزم را براي اين آب گذاشت. آنگاه كه حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به فرمان الهي، همسر خود هاجر و تنها كودك نوزادش، اسماعيل شيرخوار را با راهنمايي جبرئيل به وادي خشك وسوزان مكه آورد، محل كعبه به صورت تپهاي كوچك وتلي ازخاك سرخ و مملو از كلوخ بود. وقتي كنار اين تپه رسيدند، ابراهيم از جبرئيل پرسيد: آيا به اينجا مأموريت يافتهايم؟ جبرئيل پاسخ داد: آري. در آن روز ابراهيم غير از مقداري آب وغذا ديگر زاد وتوشهاي همراه نداشت. زن و فرزند دلبند خود را با همان مختصر آب و غذا در آنجا گذاشت. همين كه خواست برگردد اشكهاي هاجر جاري شد، و با ديده گريان گفت: اي ابراهيم! به كجا ميروي و ما را به كه ميسپاري؟ چگونه يك زن بينوا و يك كودك را در بيابان كه حتي آب هم ندارد تنها ميگذاري و ميروي؟ ابراهيم گفت: اين دستور خداست(1)، و تو تنها نيستي، خدا را داري من شما را به خدا ميسپارم كه بهترين يار و ياور شما خواهد بود، اين بگفت و خود نيز با ديدگاني پر از اشك و دعاي خير براي آنان از مكه خارج شد. قرآن از قول حضرت ابراهيم نقل ميكند:
«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ»(2)
پروردگارا! من بعضي از فرزندانم را در سرزمين بي آب و علفي، در كنار خانهاي كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند؛ تو دلهاي گروهي از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزي ده، شايد آنان شكر تو را به جاي آوردند.ديري نگذشت كه آب همراه هاجرتمام شد، شير درپستانش خشكيد. تشنگي و عطش شديدي
1 . الحج و العمرة في الكتاب و السنّة، ص 115 و 116.
2 . سوره ابراهيم، آيه 37.
|
299 |
|
زمزم در روايات
در حديث شريف است وقتي از آب زمزم نوشيديد بگوييد:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً وَ رِزْقاً وَاسِعاً وَ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ سُقْم»(3).
1 ـ امام باقر ( عليه السلام ) ميفرمايد: «كَانَ النَّبِيُّ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) يَسْتَهْدِي مِنْ مَاءِ زَمْزَمَ وَ هُوَ بِالْمَدِينَة(4)؛ پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه در مدينه ساكن بودند، درخواست ميفرمودند كه از آب زمزم براي ايشان، هديه بياورند.»
2 ـ امام علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: «ماء زمزم خير ماء علي وجه الارض(5)؛ آب زمزم، بهترين آب روي زمين است.»
3 ـ پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميفرمايد: «ماء زمزم دواء لما شرب له(6)؛ آب زمزم، شفاي دردها است.»
در حديث شريف است كه امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد:پس از فراغت از طواف و نماز طواف به سوي زمزم آمده و از آن بنوشيد. وقتي از آب زمزم نوشيديد، بگوييد:
«اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً وَ رِزْقاً واسِعاً وَ شِفاءً مِنْ كُلّ داءٍ وَ سُقْمٍ؛ پروردگارا! اين آب را دانشي سودمند و رزق و روزي فراخ و شفاي از هر درد و بيماري برايم قرار ده.
1 . كافي، ج 4، ص 202، بحار، ج 12، ص 106 و ج 99، ص 37، مستدرك ج9، ص 347.
2 . سرزمين وحي، مرتضي فهيم كرماني، ص 133.
3 . وسايل الشيعه، ج 9، ص 351.
4 . تهذيب، ج 5، ص 471، الحج و العمرة، ص 118، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 208، شفاء الغرام، باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 489، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج 1، ص 479.
5 . همان، ص 117، تهذيب، ج 5، ص 471 و الحج و العمرة، ص 118.
6. همان.
|
300 |
|
ديدار، حضور بر تربت شهيد، يا امام و امامزاده، ديدار از حرمهاي مطهر و بقاع متبرّكه، زيارت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و ائمه عليهمالسلام هم در حياتشان ارزشمند و تأثيرگذار است، هم پس از رحلت يا شهادتشان سازنده والهامبخش است و تأكيد زيارت، نسبت به حضرت رسول ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، حضرت زهرا عليهاالسلام ، امامان معصوم، شهداي آل محمّد، علما و صلحاست.
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود:
«مَن زارَنا في مَماتِنا فَكَأَنَّما زارَنا في حَياتِنا»(1)
هر كس ما را پس از مرگمان زيارت كند، گويا در حال حيات، زيارتمان كرده است.زيارت ائمه، نشانه احترام به مقامشان، پيروي از راهشان، تبعيت از مواضعشان، استمرار خطشان، تجديد عهد با امامتشان، وفاداري به ولايتشان و زنده نگاه داشتن نام، ياد و خاطره و فرهنگ و تعاليم آنان است.
حضرت رضا ( عليه السلام ) فرمود:
«اِنَّ لِكُلِّ اِمامٍ عَهداً في عُنُقِ أَوليائِهِ و شيعَتِهِ وَ اِنَّ مِنْ تَمامِ الوَفاء بِالعَهدِ وَ حُسنِ الأداءِ زِيارَةُ قُبورِهم»(2).
براي هر امامي در گردن و بر عهده هوادارن و پيروانش عهد و پيماني است و از جمله نشانههاي وفاي كامل به اين پيمان، زيارت قبور امامان است(3).نقش تربيتي زيارت
اينگونه زيارتها، علاوه بر آنكه براي خود زائر، اثر تربيتي و تزكيه روح دارد و دليل حقشناسي او
1 . وسايل الشيعه، ج 14، ص332.
2 . ترجمه منتخب كامل الزيارات، ص 212 و 213 با تصحيح مرحوم علامه اميني.
3 . فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، ص 202.