بخش 14

سِقایَة الحاج سَقیفه بنی‏ساعده سلمان سوغات و هدیه حج سُمیَه حرف ( ش ) شاذِروان شرافت کعبه بر بیت المقدس شِعبِ اَبی طالب شَقُّ القَمَر شُهدای فَخّ حرف ( ص ) صروره صفا و مروه


326



129


سِقايَة الحاج

قبل از اسلام منصب «سقاية الحاج»(1) در رديف منصب كليدداري خانه خدا بود و از مهم‏ترين مناصب محسوب مي‏شد. ضرورت و نياز شديد حجّاج در ايام حج به آب، آن هم در آن سرزمين خشك و سوزان و كم آب كه غالب ايام سال هوا گرم است به اين موضوع (سقايت حاج) اهميت خاصي مي‏داد و كسي كه سرپرست اين مقام بود، از موقعيت ويژه‏اي برخوردار مي‏شد، چرا كه خدمت او به حجاج يك خدمت حياتي به شمار مي‏رفت.(2)


جايگاه سقاية الحاج در كتاب و سنّت

خداوند در قرآن مجيد مي‏فرمايد:


«أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّه‏ِ وَ الْيَوْمِ الاْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّه‏ِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللّه‏ِ...»(3)؛ آيا آب دادن حاجيان و آبادي مسجدالحرام را قرار داديد مانند آن كس كه به خدا و روز آخر ايمان آورده است و در راه خدا جهاد كرده است، نزد خدا يكسان نيستند.


جمع زيادي از مفسرين از جمله حاكم «ابوالقاسم حسكاني» از محدثين اهل سنت شأن نزول اين آيه را درباره علي بن ابي‏طالب ( عليه السلام ) دانسته است. حاكم حسكاني از «بريده» نقل مي‏كند كه روزي «شيبة بن ابي طلحة» و «عباس بن عبدالمطلب» پس از اينكه ايمان آورده بودند بر يكديگر مباهات مي‏نمودند. عباس مي‏گفت: من امتيازي دارم كه هيچ كس آن را ندارد، من مسئول سقايت و آب دادن


1 . سقايه مصدر است، هم به معناي آب دادن و هم به معناي وسيله و پيمانه‏اي است كه با آن آب مي‏دهند، چنان‏كه در آيه 70 سوره يوسف آمده است «فَلَمّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ...» و هم به معناي ظرف بزرگ يا حوضي است كه آب در آن مي‏ريزند.

2 . تفسير نمونه، ج هفتم، ص 323.

3 . سوره توبه، آيه 19.


327


حاجيان بودم(1). شيبه مي‏گفت: مقام من والاتر است كه عمارت و تعمير مسجدالحرام به عهده من بود، علي ( عليه السلام ) كه از كنار آنها مي‏گذشت سخنان آن دو را شنيد، به آنها گفت: من، حيا مي‏كنم و شرمم مي‏آيد كه شما با اين سن و سال به چه چيزهايي افتخار مي‏كنيد! من با اين سن و سالي كه دارم واجد امتيازي مي‏باشم كه هيچيك از شما آن را نداريد. گفتند: آن چيست؟ علي ( عليه السلام ) گفت: آنقدر به بيني شما زدم (جهاد كردم) تا مسلمان شديد. عباس خشمگين برخاست و دامن كشان به نزد پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رفت و از علي ( عليه السلام ) شكايت نمود. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) علي ( عليه السلام ) را بخواند و فرمود: چرا به عمويت چنين گفتي؟ عرض كرد: من سيلي حقي به وي زدم، خواه او را خوش آيد يا برنجد. در اين حال جبرئيل نازل شد و گفت: خداوند سلامت مي‏رساند و مي‏فرمايد: اين آيه را براي آنها بخوان:

«أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ...»

آيا آب دادن به حاجيان و تعمير مسجدالحرام را با ايمان به خدا و روز جزا و جهاد در راه خدا برابر مي‏دانيد؟ هرگز اينها نزد خداوند يكسان نباشد.(2)


اين روايت از احاديث معروف و مشهور است كه حتي افراد متعصّب به آن اعتراف كرده‏اند، ضمناً در كتاب‏هاي فراواني از اهل سنت با تفاوت مختصري(3) آمده است. توضيح بيشتر و مفصّل اين حديث در كتاب «احقاق الحقّ» جلد سوم صفحه 122 تا 172 موجود است. شايسته است كه عزيزان و طالبان حقيقت، مراجعه فرمايند.

در حديث رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده است كه فرمود:


«كُلُّ مَأْثِرَةٍ مِنْ مَآثِرِ الْجاهِلِيَّةِ تَحْتَ قَدَمي اِلاّ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ سِدانَةَ الْبَيْتِ».(4)

تمام نشانه هاي جاهليت را زير پا گذاشته‏ام، جز منصب سقايت و سدانت، يعني پرده داري خانه.

خلاصه منصب سقايت كه پيامبر هم آن را حفظ كرده است، يعني آب دادن حاجيان و زائران كعبه، در دست عباس عموي پيامبر از بني‏هاشم بود. در هنگام ظهور اسلام مناصب بسياري در ارتباط با برگزاري مراسم حج و پذيرايي زائران وجود داشت كه از مهم‏ترين آن‏ها مي‏توان به مناصب سقايت (آب دادن حاجيان)، رفادت (ميهمانداري) و حجابت (درباني، كليدداري) و سِدانت (پرده‏داري) قيادت


1 . در مسجدالحرام، در ميان چشمه زمزم و خانه كعبه، محلّي وجود دارد كه به نام «سقاية‏العباس» معروف است، گويا در? آن‏جا ظرف بزرگي مي‏گذاردند و حاجيان از آن‏جا آب برمي‏داشتند. تفسير نمونه، ج 7، ص 323.

2 . معارف و معاريف، دائرة المعارف جامع اسلامي، ج 6، ص 276.

3 . مانند تفسير طبري، ثعلبي، تفسير بغدادي، جامع الاحوال ابن اثير، تفسير فخر رازي و....

4 . نهاية ابن اثير، ج 2، ص 380.


328


(سرداري و سرپرستي كاروان‏هاي بازرگاني) اشاره كرد.(1)
130


سَقيفه بني‏ساعده

«سقيفه»(2) به بناي مسقفي گفته مي‏شود كه ايوان هم دارد. به نظر مي‏رسد كه برخي از طوايف، سقيفه‏اي داشته‏اند كه براي كارهاي عمومي و جلسات از آن استفاده مي‏كرده‏اند. اين مي‏تواند شبيه دارالندوه‏اي باشد كه «قصي‏بن كلاب» براي قريش در مكه درست كرد. اما سقيفه بني‏ساعده متعلق به طايفه «بنوساعده بن كعب بن خزرج» بود، و در نزديكي مسجدالنبي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قرار داشت(3) و از شهرت تاريخي برخوردار بود. ولي شهرت اصلي‏اش به دليل وقوع رخداد تاريخي بيعت با ابوبكر در آن است.(4)

واقعه سقيفه يكي از مهم‏ترين و دوران سازترين و پردامنه ترين رويدادهاي تاريخ اسلام و مذهب تشيع است. اين واقعه سرمنشاء شقاق كبيري در تاريخ اسلام قرار گرفته و اين دين الهي و خاتم اديان آسماني را، به دو فرقه بزرگ سني و شيعي تقسيم كرده است.(5)

سابقه و پيشينه سقيفه

سقيفه بني‏ساعده متعلق به قبيله بني‏ساعده بود، كه سعد بن عباده رئيس آن طائفه براي مشورت در امور مهم قبيله خود با بزرگان در اين مكان حضور مي‏يافته است. در سال يازدهم هجري، بعد از رحلت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ـ به اتفاق آراء و اقوال روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجرت رحلت حضرت رسول


1 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 30 و 31.

2 . كلمه سقيفه از سقف گرفته شده، يعني مكان سقف‏دار يا داراي سقف و سايبان، «ياقوت حَمَوي» در «معجم البلدان» كلمه سقيفه را اين‏گونه توضيح داده است: «... واقع در مدينه، و آن سايباني است كه در زير آن مي‏نشستند و در آن‏جا بود كه با ابوبكر بيعت شد. سقيفه به معناي كپر، آلونك شاميانه‏اي نيز آمده است.

3 . سقيفه در سمت غرب مسجد نبوي در كنار «چاه بضاعه» بود. سعدبن عباده كه كانديداي انصار براي خلافت بود در نزديكي آن زندگي مي‏كرد، اين محل در يك مثلثي ميان «شارع سلطانه»، شارع مناخه و شارع السحيمي قرار داشته است. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 320.

4 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 319.

5 . البته تعداد فرقه‏ها و مذاهب اسلامي در طول تاريخ اسلام، چه فرقه‏هاي منقرض شده، چه باقي و برقرار بيش از يكصد مكتب است.


329


پيش آمد، در حالي كه حضرت علي ( عليه السلام ) و عباس و فرزندان و ياران آن‏ها، پيكر پاك رسول خدا را براي تغسيل و تكفين آماده مي‏كردند، سعد بن عباده به اتفاق انصار در اين مكان به مشورت نشسته تا خلافت و جانشين پيامبر را به گروه خود منتقل سازند، ولي مهاجران و در رأس آن‏ها ابوبكر، عمر و ابوعبيده جراح بدان جا شتافته و سرانجام اين گروه بدون حضور اهل البيت عليهم‏السلام و بني‏هاشم در سقيفه اجتماع كرده و براي انتخاب جانشين حضرت به احتجاج پرداختند و در نتيجه با ابوبكر به عنوان جانشين پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بيعت كردند و نهايتاً با انتخاب ابوبكر به خلافت در اين مكان، سرنوشت جامعه‏اي كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رهبري منصوصي در غدير خم را براي آن مشخص كرده بود، دگرگون شد(1) و روز بعد با حضور ابوبكر در مسجد رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و نشستن وي بر منبر آن حضرت، عده زيادي از مسلمانان مدينه با ابوبكر بيعت كردند، اين پايمال كردن حق علي ( عليه السلام ) هم‏چنان ادامه داشت و آن حضرت را خانه‏نشين كرد، و مظالم آل ابي‏سفيان (امويان) و سپس عباسيان بر اهل البيت عليهم‏السلام از قتل اولاد رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و اسارت آن‏ها و غارت اموالشان صفحات تاريخي اسلام را سياه كرده، كه اين همه را از نتيجه تصميم‏گيري اجتماع سقيفه و ظلم ايجاد شده دانسته‏اند، تا آن‏جايي كه گفته‏اند:

«قتل الحسين ( عليه السلام ) بالسقيفة»؛ امام حسين ( عليه السلام ) در سقيفه كشته شد.(2)


131


سلمان

«سلمان» پيش از آنكه مسلمان شود، نام ديگري داشت.(3) رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نام سلمان بر او نهاد، و با لقب «سلمان الخير» و «سلمان محمّدي»(4) از او ياد مي‏كرد. او وصي عيسي ( عليه السلام ) بود و شايد براي


1 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 310 ـ 311.

2 . دائرة‏المعارف تشيع، ج 8، ص 208.

3 . نامش روزبه‏پور خشنودان يا ماهويه يا بهنودپور بدخشان بوده و مكنّي به ابوعبداللّه‏، ابوالبينات و ابوالمرشد گرديد. سلمان اصلاً اهل شيراز يا رامهرمز يا اهواز يا شوشتر و يا روستاي جي اصفهان (به اختلاف اقوال) بود. اهل بيت عليهم‏السلام در قرآن و حديث، ص769؛ بحار، ج 22، ص 390 و 362.

4 . عن الحسين بن صهيب، عن ابي جعفر ( عليه السلام ) قال: «ذكر عنده سلمان الفارسي، قال: فقال ابو جعفر ( عليه السلام ) : «مه لاتقولوا سلمان الفارسي، ولكن قولوا سلمان المحمدي ذاك رجل منّا اهل البيت». رجال كشي، ص 8، بحارالانوار، ج 22، ص 349 و 385.


330


اينكه اميرالموءمنين ( عليه السلام ) شخصاً او را غسل داده است، همين باشد. چرا كه وصي را كسي جز پيامبر يا وصي پيامبر، حق ندارد غسل دهد.(1) روايت شده كه وي «مجوسي» نبوده، بلكه به ظاهر، اظهار مجوسيت مي‏كرد، اما باطناً به خداي يگانه ايمان داشته و آن را پنهان نگه مي‏داشته است.(2)

منزلت و شخصيت ويژه سلمان

بلندپايگي و جلالت قدر و بزرگواري و والامقامي و دانش فراوان سلمان و پرهيزكاري و پارسايي و خردمندي او پرآوازه‏تر از آن است كه نياز به شرح و توضيح داشته باشد. همه مسلمانان بر بلندپايگي او هم داستان‏اند، روايات فراواني درباره مقام و فضيلت او رسيده است. از جمله اينكه نقل شده است كه در حضور امام باقر ( عليه السلام ) از سلمان فارسي سخن به ميان آمد، حضرت فرموند: «نه، نگوييد سلمان فارسي، بگوييد سلمان محمّدي، او مردي است از ما اهل بيت(3)» همان‏گونه كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قبلاً فرموده است: «سَلْمانُ مَنّا اَهْلَ الْبَيْتِ» و نيز روايت شده است كه آن حضرت فرمود: «سلمان از متوسّمين(4) بوده است.»

از امام صادق ( عليه السلام ) نيز نقل شده است كه فرمود:


«اِنَّ سَلْمانَ عَلِمَ الاِْسمَ الاَْعْظَم(5)؛ سلمان اسم اعظم را مي‏دانست».


در نخستين غزوه‏اي كه شركت كرد، جنگ خندق بود. از آن پس در بقيه غزوات و نيز فتوحات عراق حضور داشت و استانداري مدائن را عهده‏دار شد.

سلمان از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و اميرالموءمنين، علي ( عليه السلام ) روايت كرده و ابووقاص و سليم‏بن قيس هلالي از قول وي روايت كرده‏اند.

سلمان در سال 36 يا 37 هجري از دنيا رفت.(6)



1 . جاء في الأخبار الحسان: «اَن علياً ( عليه السلام ) مضي في ليلة الي المدائن لتغسيل سلمان». صراط المستقيم (مخطوط)، بحار، ج 22، ص 392 و 368.

2 . اكمال الدين، ص 96 تا 99، بحارالانوار، ج 22، ص 359.

3 . پيشنهاد سلمان در جنگ احزاب (معروف به جنگ خندق) كه براي جلوگيري از دشمن خندق بكنند، به اتفاق آراء تصويب گرديد، هنگام تقسيم افراد، (در كندن خندق)، مهاجر و انصار درباره سلمان به تشاجر پرداخته هر كدام مي‏گفتند كه سلمان از ماست و بايد همكار ما باشد، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در اين لحظه با سخن خود نزاع را خاتمه داد و فرمود: «سلمان منا اهل البيت».

4 . بحار، ج 22، ص 349.

5 . همان، ص 346.

6 . اهل بيت در قرآن و حديث، حجة‏الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري، ج 2، ص 870.


331



132


سوغات و هديه حج

همان‏گونه كه در بخش آداب سفر اشاره شد، از آداب و مستحبات سفر، آوردن هديه براي نزديكان است. در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند:


«إِذَا سَافَرَ أَحَدُكُمْ فَقَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ فَلْيَأْتِ أَهْلَهُ بِمَا تَيَسَّرَ وَ لَوْ بِحَجَرٍ»(1).

زماني كه هر يك از شما به سفر رفتيد در هنگام مراجعت براي خانواده خود هديه‏اي همراه داشته باشيد، اگرچه هديه، كم ارزش و در حد يك سنگ باشد.

امام صادق ( عليه السلام ) آن‏گاه داستان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) را نقل كردند كه هرگاه به ديدار اقوامش مي‏رفت و در بازگشت چيزي نداشت به خانه بياورد، براي آرامش روح ساره همسرش مقداري ريگ در خورجين مركبش مي‏ريخت و بدين حال داخل مي‏شد و آن را در كناري مي‏نهاد و به نماز مي‏ايستاد. چون ساره مي‏آمد و خورجين را باز مي‏كرد، مي‏ديد داخل آن پر از آرد است! آن را خمير مي‏كرد و نان مي‏پخت و ابراهيم را صدا مي‏زد كه بيايد و تناول كند. ابراهيم به ساره مي‏گفت: اين نان از كجاست؟ ساره پاسخ مي‏داد. از آن آردي كه در خورجين آورده بودي. آن‏گاه ابراهيم سر به آسمان برداشته و مي‏گفت:


«أَشْهَدُ أَنَّكَ الْخَلِيلُ...»(2)

بار خدايا! گواهي مي‏دهم تويي خليل و دوست بنده خود.

هديه حج

علاوه برآن‏چه در باب سوغات ذكر گرديد، در خصوص هديه حج نيز توصيه‏هاي ويژه‏اي است.

«الْهَدِيَّةُ مِنْ نَفَقَةِ الْحَجِّ»(3)، «هَدِيَّةُ الْحَجِّ مِنَ الْحَجِّ»(4).


1 . وسائل الشيعه، ج 11، ص 459

2 . همان.


332


يعني آن چه زائر به عنوان هداياي حج مي‏آورد، جزء هزينه‏هاي حج محسوب مي‏شود، بنابراين پاداش معنوي دارد. مناسب است هداياي حج و زيارت چيزي باشد كه يادآور مناظر و مشاهد متبركه باشد و هنگام عبادت وذكر نيز به كار آيد و خاطره حج و زيارت را تجديد كند. و نيز در هداياي حج، فقرا، يتيمان و مستمندان را نبايد فراموش كرد كه ثواب افزون‏تري خواهد داشت. گفتني است كه حج يك سفر معنوي است و بهترين سوغات اين سفر، طهارت روح، براي خود و دعا و زيارت به نيابت براي مسلمين است. اما پسنديده، بلكه مستحب است كه زائر براي خانواده خود و دوستان نزديك خود هديه بياورد.

بايد گفت كه سوغات سفر آوردن بايد به شيوه معقول و به قدر ممكن باشد و نبايد به شكلي باشد كه زائر از بركات معنوي حج محروم و يا كم بهره شود، و اوقات گران‏بها را به جاي عبادت و زيارت صرف خريد و سوغات نمايد.(1)


133


سُميَه

«سميّه»(2) كنيز بزرگواري بود. وي با ياسر ازدواج كرد و ثمره اين ازدواج فرزندي بود به نام عمار. سميّه و ياسر اول شهيد راه اسلام مي‏باشند. آنها از پيشگامان در اسلام و از كساني هسند كه زماني كه مركز تبليغاتي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خانه «ارقم بن ابي ارقم» بود اسلام آوردند. روزي كه مشركان از ايمان آنها آگاه شدند، در آزار و شكنجه آن‏ها كوتاهي ننمودند.(3) ابوجهل آنان را گرفت و مجبور كرد تا به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) دشنام دهند، اما موفق نشد. ابوجهل زره آهن به آنها پوشانيد و در آفتاب گرم آنها را نگاه داشت و رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را از كنار آنان عبور داد. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به آنها فرمود:


صَبْرَاً يا آلَ ياسِر فَاِنَّ مَوْعِدَكُمُ الْجَنَّة.»(4)


1 . كافي، ج 4، ص 280.

2 . همان.

3 . فصلنامه ميقات حج، شماره 50.

4 . سميه بنت حباط، مادر عمار ياسر، كنيز ابوحذيفه بن المغيرة المخزومي بود كه با ياسر ازدواج كرد و سپس ابو حذيفه او را آزاد نمود.

5 . فروغ ابديت، ج 1، ص 278.


333


سُميّه ناظر شهادت دردناك همسر مظلومش ياسر بود، او مي‏ديد كه ياسر را آن قدر تازيانه زدند تا جان داد ياسر با مقاومت و بردباري از عهده آزمايش بزرگ الهي سر فراز بيرون آمد و عنوان زيباي «اولين شهيد در اسلام» براي او رقم خورد.

مشركين پس از شهادت ياسر، به سراغ سميّه آمدند، آنان نخست سميّه را تهديد كردند كه اگر به اسلام وفادار بماند و بت پرست نشود هر يك از پاهايش را به يك شتر خواهند بست و آن دو شتر را در دو جهت مخالف خواهند راند تا او دو شقّه شود. اما سميّه شجاع تر از آن بود كه با تهديدهاي مشركان مكه هراسي به خود راه دهد.

«سميّه بنت حباط»، مادر عمار، كسي است كه براي جلب رضايت خداوند، شكنجه‏هاي سخت را پذيرفت و اولين شهيد زن در اسلام گرديد و دشمن خدا، ابوجهل ملعون وي را به شهادت رساند.

بنابراين عمار ياسر كه هم شهيد است و هم فرزند شهيد، آن هم نه يك شهيد، كه پدر و مادرش، هر دو زير فجيع ترين و شرم آورترين شكنجه ها، تنها به جرم مسلمان شدن به شهادت رسيدند و بدين گونه او و پدر و مادرش، خانواده نمونه اسلام را تشكيل دادند. پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد عمارياسر چنين پيشگويي فرمودند: «تَقْتُلُكَ اَلْفِئَةُ الْباغِيَةُ؛ گروه سركش و فساد گستر تو را به شهادت مي‏رسانند.» و معاويه در جنگ صفين او را شهيد كرد و همين دليل محكمي شد تا لشكريان علي ( عليه السلام ) حقانيت جبهه خود را باور كنند و اين پيشگويي محقق گرديد.



1 . رياحين الشريعه، ج چهارم، ص 353، كامل، ج 2، ص 45.


334


حرف «ش»


134


شاذِروان

«شاذروان»(1) برآمدگي كوتاهي است كه ديوار كعبه را از بيرون احاطه كرده است و باقيمانده يا نشانه محل ديوار قبلي خانه خداست كه پس از بازسازي كعبه در زمان «حجاج بن يوسف» بيرون از خانه واقع شده و لذا محيط داخلي كعبه را كاهش داده است. ارتفاع شاذروان(2) در سمت شمالي 50 سانتي‏متر، و عرض آن 39 سانتي‏متر، در غرب ارتفاع 28 سانتي‏متر و عرض آن 80 سانتي‏متر در جنوب ارتفاع آن 24 سانتي‏متر و عرض آن 87 سانتي‏متر، در شرق ارتفاع آن 22 و عرض آن 66 سانتي‏متر است.


احكام شاذروان

فقهاء، شاذروان را جزء خانه خدا مي‏دانند كه نبايد هنگام طواف بر روي آن راه رفت، چنانكه در مناسك آمده است.

ششم، (يعني شرط ششم در طواف)، خروج طواف كننده است از خانه و آن‏چه از آن محسوب است، در اطراف ديوار خانه كعبه يك پيش‏آمدگي است كه آن را «شاذروان» گويند، و آن جزء خانه كعبه است و طواف كننده بايد آن را هم داخل «طواف» قرار دهد.(3)

دليل اينكه طواف بر شاذروان صحيح نيست، اين است كه شاذروان جزء خانه كعبه است و خداوند امر كرده به خانه طواف كنيد، نه در خانه «طافَ بِالْبَيْتِ، لا فِي الْبَيْتِ» و از روي شاذروان طواف كردن، مثل اين است كه، «داخل خانه كعبه طواف كرده باشد نه دور آن.(4)

1 . شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 216، تاريخ القويم، ج 2، ص 289. دهخدا شاذروان را معرب شادروان ذكر كرده و معناي آن را پايه و اساس دانسته است. لغت‏نامه دهخدا، ج 8، ص 12318.

2 . در كتاب تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه «شاذُروان» ضبط شده است، ولي در كتب لغت فارسي با ضبط «شاذروان» آمده است، يعني بنياد، اساس، پايه. فرهنگ لغات فارسي، ص 613، غلامرضا انصاف‏پور.

3 . مناسك محشي، مسأله 597، ص 248، ضمناً دو مسأله 598 و 599 و حواشي شماره 5 و 6 نيز قابل ملاحظه است.

4 . تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه و مدينه منوره، اصغر قائدان، ص 49 ـ 50.


335



135


شرافت كعبه بر بيت المقدس

در قرآن كريم از مسجدالحرام و مسجدالاقصي به عنوان مبدأ و منتهاي سير زميني معراج رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ياد شده است.


«سُبْحانَ الَّذِي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَي الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ»(1)؛ پاك و منزه است خداوندي كه بنده‏اش را در يك شب، از مسجد الحرام به مسجدالاقصي ـ كه گرداگردش را پر بركت ساخته‏ايم ـ برد، تا برخي از آيات خود را به او نشان دهيم، چرا كه او شنوا و بيناست.


در مورد شرافت كعبه بر بيت‏المقدس توجه به چهار نكته ضروري است:

نكته اوّل: گرچه همان گونه كه در اين آيه شريفه آمده، اطراف مسجدالاقصي پر بركت است، لكن بر اثر دعاي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) كه عرض كرد «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ»(2)؛ و از ميوه‏ها روزي‏شان ده. هم‏اكنون مكّه، كه خود فاقد شرائط و زمينه‏هاي حاصلخيزي است، سرشار از نعمت‏هاي الهي است «يُجْبي إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ»(3)؛ ميوه‏هاي همه چيز به سويش آورده شود. و اين از آيات آشكار الهي است. «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ»(4).

نكته دوّم: اين است كه گفته شده: «در شَرف كعبه همين بس كه امر كننده به ساختن آن ذات اقدس جليل، مهندس آن جبرئيل، معمارش خليل و دستيارش اسماعيل ( عليه السلام ) است(5) و چنين شرافتي در مورد بيت المقدس ثابت نشده است.

نكته سوّم: گذشته از آنكه كعبه به دست ابراهيم خليل ( عليه السلام ) كه از انبياء اولواالعزم است بنا نهاده شده


1 . اسراء، آيه 1 .

2 . ابراهيم، آيه 37.

3 . قصص، آيه 57.

4 . آل عمران، آيه 97.

5 . تفسير كبير، ج 7 ـ 8، ص 159.


336


و بيت‏المقدس را سليمان ( عليه السلام ) ـ كه از حافظان شريعت انبياي اولواالعزم بوده نه جزو آنان ـ ساخته است.

نكته چهارم: درباره بيت‏المقدس وعده الهي بر حفظ آن از تهديد دشمنان ثابت نيست، در حالي كه درباره كعبه، هم اين وعده داده شده: «وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ»(1)؛ و خداوند متعال در جريان اصحاب فيل به وعده خود جامه عمل پوشاند.

«أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ...»(2)

اما «بخت النصر» بي آنكه با تحديد يا تهديدي مواجه شود بيت المقدس را ويران ساخت.(3)
136


شعب اَبي طالب

منطقه كوهستاني پيرامون مكه، سبب به وجود آمدن شعب‏هاي(4) بسياري در مكه و اطراف آن شده است.

وجود شعب‏هاي زياد در مكه، سبب پيدايش اين ضرب‏المثل شده است كه «اهل مكة اعلم بشعابها(5)؛ مردم مكه شعب‏هاي خود را بهتر از ديگران مي‏شناسند.» زماني كه «قُصي بن كلاب» بر مكه حاكم شد، هر خانداني از قريش رادر جايي از مكه سكونت داد. او وجه كعبه را كه شامل شعب ابي‏طالب(6) به سمت «معلاة» مكه بود، براي خاندان خود و فرزندانش «عبد مناف» و «عبدالدار» برگزيد. اين شعب، به لحاظ نزديكي به كعبه، بهترين نقطه مكه بود و در اصل حد فاصل كوه «ابوقبيس» و كوه «خندمه» است.


1 . حج، آيه 25

2 . فيل، آيه 1 ـ 5.

3 . صهباي حج، آيت اللّه‏ جوادي آملي، ص 258.

4 . شعب به محدوده قرارگرفتن دو كوه، نزديك به هم گويند و ممكن است وسعت آن به اندازه‏هاي مختلف باشد. ضمناً فاصله دو كوه، كه مرز خروجي شهر است «ثنيّة» ناميده مي‏شود.

5 . تاريخ القويم، ج 1، ص 508.

6 . اين شعب، در دوره‏هاي مختلف به نام‏هاي متفاوتي هم‏چون شعب بني‏هاشم، شعب ابي‏طالب، شعب علي بن ابي‏طالب و شعب ابي‏يوسف ناميده شده است. گرچه بعضي از معاصرين در اين مورد نظر ديگري دارند و به سه شعب مستقل اشاره دارند كه همه نزديك مسجدالحرام هستند به نام شعب ابي‏طالب، شعب بني هاشم و شعب بني عامر، لهذا بعضا با يكديگر اشتباه مي‏كنند. تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، صفحه 123.


337


شعب مزبور در اختيار خاندان بني‏هاشم بوده و در دوره‏هاي مختلف به نام‏هاي متفاوتي چون «شعب بني‏هاشم»، «شعب ابي‏طالب» و «شعب علي بن ابي طالب» ناميده مي‏شده است. چهره‏هاي برجسته اين خاندان در اين شعب به دنيا آمده و در آنجا زندگي كرده‏اند.


محّل و جايگاه شعب

محل شعب شامل فضاي وسيعي است كه اكنون سنگ‏فرش شده و محل خواندن نماز و استراحت حجاج در ايام حج است. زماني كه زائر از مسجدالحرام خارج مي‏شود و از «باب العباس»، «باب علي» يا «باب السلام» بيرون مي‏آيد، به فضاي بازي مي‏رسد كه در پايين كوه ابوقبيس سنگ‏فرش شده است، ادامه اين مسير تا محل وضوخانه‏ها در دست چپ و بعد از اندكي به سمت خيابان، بخش مهمي از شعب ابي‏طالب است.


حوادث و رويدادهاي شعب ابي‏طالب

شعب ابي‏طالب، يادآور حادثه عظيمي در تاريخ اسلام است، در اين مكان پيامبر، بني‏هاشم و بني‏عبدالمطلب مورد محاصره اقتصادي كفار قرار گرفتند. بنا به گفته ابن‏سعد، اين واقعه در محرّم سال هفتم بعثت اتفاق افتاد.(1)

اين شعب محل سكونت بني‏هاشم بود. همان محلي است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) همراه خاندان خود به مدت سه سال در محاصره خاندان قريش قرار گرفت و با مشقت و رنج، آن دوران را سپري كرد. ابوطالب به عنوان بزرگ بني‏هاشم، همراه فرزندش جعفر و علي ( عليه السلام ) مهم‏ترين نقش را در دفاع از رسول خدا برعهده داشت. شعب ياد شده محل تولد رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بوده و خانه خديجه كه محل زندگي حضرت با وي بوده و فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز در آن متولد شده، همين جا بوده است.(2)در حال حاضر، تنها بخشي از محله شعب ابي‏طالب باقي مانده كه نام آن «سوق الليل» است و برفراز كوه قرار دارد. محل سوق الليل شامل خانه‏هايي است كه در روي كوه، مقابل مسعي ساخته‏اند. خانه‏ها و اماكن تاريخي موجود در شعب در اين سوي مسعي، يعني در فاصله مسجد تا مسعي بود كه اكنون جزو مسجد شده است طبعاً خانه «ام هاني»، دختر ابوطالب كه در توسعه مسجد در زمان مهدي عباسي داخل مسجد شد، در محدوده شعب قرار داشته است. در اين صورت بايد شعب ابي‏طالب را محله‏اي بزرگ تصور كرد كه اطراف آن را به طور عمده كوه خندمه، كوه ابوقبيس و مسجدالحرام در

1 . طبقات ابن سعد، ج 1، ص 209.

2 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص122.


338


محاصره داشته است. در كنار شعب ابي‏طالب، شعب عامر بوده كه هنوز نيز به همين نام از آن ياد مي‏شود و در حال حاضر شعب ابي‏طالب به نام شعب علي ( عليه السلام ) شهرت دارد.(1)

محاصره اقتصادي

سران قريش، از نفوذ و پيشرفت حيرت‏انگيز آيين «يكتاپرستي»، سخت ناراحت بودند و در فكر چاره و راه‏حلي بودند. اسلام آوردن امثال «حمزه» و تمايل جوانان روشن‏دل «قريش» و آزادي عملي كه در كشور «حبشه» نصيب مسلمان شده بود، بر حيرت و سرگرداني قريش افزوده بود، و از اين كه از نقشه‏هاي خود بهره‏اي نمي‏بردند، سخت متأثر بودند، از اين جهت به فكر نقشه ديگري افتاده و خواستند به وسيله «محاصره اقتصادي» كه نتيجه آن بريدن رگهاي حياتي مسلمانان بود، از نفوذ و نشر اسلام بكاهند و پايه‏گذار و هواداران آيين خداپرستي را در ميان اين حصار خفه سازند.

بنابراين، عهدنامه‏اي را به خط «منصور بن عكرمه» و امضاي هيئت عالي قريش، تنظيم نموده كه تا دم مرگ طبق موارد زير رفتار كنند:

    1 ـ همه‏گونه خريد و فروش با هواداران «محمّد» تحريم مي‏شود.

    2 ـ ارتباط و معاشرت با آنان اكيدا ممنوع مي‏گردد.

    3 ـ كسي حق ندارد با مسلمانان ارتباط زناشويي برقرار كند.

    4 ـ در تمام پيش آمدها بايد از مخالفان «محمّد» طرفداري كرد.

متن پيمان با مواد ياد شده به امضاء تمام متنفّذان «قريش» جز «مُطعِم بن عدي» رسيد و با شدت هر چه تمامتر به مورد اجراء گذارده شد.

يگانه حامي پيامبر، «ابوطالب» از عموم خويشاوندان «فرزندان هاشم و مطلب» دعوتي به عمل آورد و ياري پيامبر را بر دوش آنان گذارد. هم‏چنين براي جلوگيري از حمله ناگهاني «قريش» در نقاط مرتفع افرادي را براي ديدباني گماشت تا آنها را از هرگونه پيش آمد، با خبر سازند. اين محاصره سه سال طول كشيد، فشار و سختگيري به حد عجيبي رسيد. ناله جگر خراش فرزندان بني‏هاشم به گوش سنگدلان مكه مي‏رسد، ولي در دل آنها چندان تأثيري نمي‏كرد. جوانان و مردان، با خوردن يك دانه خرما در شبانه روز زندگي مي‏كردند. گاهي يك دانه خرما را دو نيم مي‏كردند. در تمام اين سه سال، فقط در ماه‏هاي حرام (كه امنيت كامل در سرتا سر شبه جزيره حكم فرما بود) بني‏هاشم از شعب بيرون آمده و به داد و ستد مختصري اشتغال مي‏ورزيدند، سپس به داخل درّه رهسپار مي‏شدند.


1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، رسول جعفريان، صفحه 149 ـ 151، فصلنامه ميقات حج، شماره 30، ص140ـ171.


339


پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فقط در همين ماه‏ها توفيق نشر و پخش آيين خود را داشت. ايادي و عمال سران قريش، در همين ماه‏ها وسيله آزار و فشار اقتصادي آنها را به گونه‏اي فراهم مي‏آوردند. زيرا غالباً بر بساط‏ها و فروشگاه‏ها حاضر مي‏شدند و هر موقع مسلمان‏ها مي‏خواستند چيزي را بخرند، فوراً به قيمت گرانتري آن را مي‏خريدند و از اين راه قدرت خريد را از مسلمان‏ها سلب مي‏نمودند.

جاسوسان قريش در تمام راه‏ها مراقب بودند كه مبادا كسي مواد غذايي به «شعب ابي طالب» ببرد ولي با اين كنترل كامل گاه بيگاه «حكيم بن حزام» برادر زاده خديجه و ابوالعاص بن ربيع و هشام بن عمر نيمه‏هاي شب مقداري گندم و خرما بر شتري حمل كرده و تا نزديكي شعب مي‏آوردند و سپس افسار آن را دور گردنش مي‏پيچيدند و رها مي‏كردند.

شدت عمل قريش، در اجراي عهدنامه ذره‏اي از صبر و بردباري مسلمانان نكاست، سرانجام ناله جانگداز فرزندان و كودكان و وضع رقت بار عموم مسلمانان، گروهي را تحت تأثير قرار داد و از امضاي عهدنامه سخت پشيمان شدند و به فكر حل قضيه افتادند.(1)


137


شَقُّ القَمَر

اين معجزه به درخواست جمعي از سران قريش و مشركان مانند «ابوجهل» و «وليدبن مغيره» و «عاص بن وائل» و ديگران انجام شد. بدين ترتيب كه آنها در يكي از شب‏ها كه تمامي ماه در آسمان پيدا بود به نزد رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده و گفتند: اگر در ادعاي خود راستگو و صادق هستي، دستور ده اين ماه دو نيم شود ! رسول خدا به آنها گفت: اگر من اين كار را بكنم ايمان خواهيد آورد؟ گفتند: آري و آن حضرت از خداي خود درخواست اين معجزه را كرد و ناگهان همگي ديدند كه ماه دو نيم شد، به طوري كه كوه حرا را در ميان آن ديدند و سپس ماه به هم آمد و دو نيمه آن به هم چسبيد و همانند اوّل گرديد، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) دو بار فرمود: «اِشْهَدوُا، اِشْهَدوُا؛ گواه باشيد و بنگريد(2)». مشركين كه اين منظره را ديدند به جاي آنكه به آن حضرت ايمان آورند، گفتند: «سَحَرَنا مُحَمَّد(3)؛ محمد ما را جادو كرد.» و يا


1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 352 تا 354.

2 . تفسير الميزان، ج 19، ص 59.

3 . همان .


340


آنكه گفتند: «سَحَرَ الْقَمَر، سَحَرَ الْقَمَر؛ ماه را جادو كرد.»

برخي از آنها گفتند: اگر شما را جادو كرده، مردم شهرهاي ديگر را كه جادو نكرده ! از آنها بپرسيد و چون از مسافران و مردم شهرهاي ديگر پرسيدند، آنها مشاهدات خود را در دو نيم شدن ماه بيان داشتند(1).

مرحوم طبرسي مي‏نويسد:

«اَلْمُسْلِموُنَ اَجْمَعُوا عَلي ذلِكَ فَلا يُعْتَدُّ بِخِلافِ مَنْ خالَفَ فيه؛ مسلمان‏ها بر انجام اين معجزه اجماع دارند و از اين رو به گفتار مخالف اعتنايي نيست.(2)

از علماي اهل تسنن نيز فخر رازي مي‏نويسد:

«اَلْمُفَسِّرُونَ باسرهم عَلي اَنَّ الْقَمَرَ حَصَلَ فيهِ الاِْنْشِقاق(3)؛ مفسرين همگي بر اين عقيده‏اند كه در ماه انشقاق پديد آمد و ماه دو نيم شد.

دكتر سعيد بوطي نويسنده كتاب فقه السيره مي‏نويسد:

«وَ هذا اَمْرٌ مُتَّفِقٌ عَلَيهِ بَينَ الْعُلَماء اَنَّهُ وَقَعَ في زَمانِ النَّبِيّ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وَ اِنَّهُ كانَ اِحْدَي الْمُعْجِزات(4)؛ و اين چيزي است كه در بين علماء مورد اتفاق است كه در زمان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اتفاق افتاده و يكي از معجزات اوست.(5)


زمان و مكان انشقاق قمر

در اين كه اين معجزه در زمان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مكه انجام شده، اختلاف در روايات و گفتار محدثين نيست و مسأله، اجماعي است ولي در مورد تاريخ آن اختلافي در روايات و كتاب‏ها به چشم مي‏خورد.

از مرحوم طبرسي در «اعلام الوري» و «راوندي» در «خرائج» نقل شده كه اين داستان در سال‏هاي اول بعثت اتفاق افتاد، ولي مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان در دو جا ذكر كرده كه اين ماجرا در سال پنجم قبل از هجرت اتفاق افتاد و در يك جاي آن از پاره‏اي نقل كرده كه اين داستان در آغاز شب چهاردهم ذي‏حجه پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاده و مدت آن نيز اندكي بيشتر نبوده.(6)


1 . درس‏هايي از تاريخ تحليلي اسلام (رسولي محلاتي)، ج 3، ص 248.

2 . مجمع البيان، ج نهم، ص 189.

3 . مفاتيح الغيب، فخر رازي، ج 29، ص 28.

4 . بحار، ج 7، ص 352 تا 355، تفسير نمونه، ج 23، ص 18.

5 . فقه السيره، ص 150.


341


دعا در محلّ شق القمر

كوه ابوقبيس در نزديك مسجدالحرام و مسلط به كوه صفا مي‏باشد، و چند تن از پيامبران الهي در آن‏جا مدفونند. معجزه «شق‏القمر» در اين محل، به وقوع پيوست و در اين محل اين دعا خوانده مي‏شود:


«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي نَبِيِّ هَلَّلَ وَ كَبَّرَ وَ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ وَ انْشَقَّ لَهُ الْقَمَرُ وَ بِدينِ اللّه‏ِ اَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ اَللّهُمَّ اِنّي اَودَعْتُ في هذَا الْمَحَلِّ الشَّريفِ مِنْ يَومِنا هذا اِلي يَومِ الْقِيامَةِ خالِصَاً مُخْلِصَاً...


مسجد انشقاق القمر

به يادبود اين حادثه، مسجدي با نام «مسجد انشقاق القمر» بر بالاي «كوه ابوقبيس» مشرف بر مسجدالحرام قرار داشت. اين كوهِ نسبتاً بزرگ، در پشت مسجدالحرام سمت راست كوه صفا قرار داشته و در دوران سعودي قسمت‏هايي از آن صاف و قصر دارالضيافه بر آن ساخته شده است، لذا اين مسجد و چند اثر تاريخي ديگر در اين اقدام تخريب گرديده است.(1)


138


شُهداي فَخّ(2)

يكي از حوادث جانسوز و اسفناك در تاريخ اسلام، واقعه فخّ و كشته شدن بيش از يكصد تن از سادات و نوادگان امام حسن و امام حسين عليهماالسلام است. هنگام خلافت هادي عباسي(3) حسين بن علي


1 . تفسير الميزان، ج 19، ص 62.

2 . تاريخ و آثار اسلامي، ص 105.

3 . فخ وادي‏اي است در مكه كه همان وادي زاهر است واقع در ميان عمرة التنعيم و مسجد الحرام. هم چنين «فخ» نام دومين وادي مهم مكه است كه اكنون هر بخش آن به نامي است (فرهنگ اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي).

4 . خلافت هادي از سال 169 تا 170 است.


342


بن حسن بن علي بن ابي‏طالب ( عليه السلام ) نواده بزرگوار امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) «كه پس از شهادت به شهيد فخّ مشهور است» و چند تن از سادات و نوادگان امام حسن ( عليه السلام ) همراه قريب 4000 تن از سادات و مجاهدين مسلمان كه از حكومت ستم پيشه عباسيان به ستوه آمده بودند، دست به قيام زدند. آنان پس از تصرّف مدينه و تسلط بر اين شهر از آن‏جا كه زمان حج نزديك بود، همراه سيصد تن از شيعيان و نزديكانش به سوي مكّه حركت كرد.

در مدخل ورودي مكّه، (محل كنوني مسجد تنعيم) كه به منطقه فخّ معروف است با سپاه عباسيان مواجه شدند. در اين نبرد كه در سال 169 ه .ق. رخ داد، سپاهيان عباسي به قتل عام پاك‏ترين فرزندان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پرداختند.

مأموران خليفه پس از قتل عام آن‏ها، سرهاي بيش از يك‏صد تن از شهدا را از تن جدا كرده و همراه اسرا نزد خليفه سفاك عباسي فرستادند.(1)

زماني كه سرهاي شهدا را نزد هادي آوردند، موسي‏بن جعفر و شماري از علويان حاضر بودند، حضرت درباره شهيد فخّ فرمود:

«مَضي وَاللّه‏ِ مُسْلِمَا صالِحَا صَوّامَا قَوّامَا آمِرَا بِالْمَعْرُوفِ، ناهِيَا عَنِ الْمُنْكَر»(2)؛ به خدا سوگند، او مسلماني صالح، روزه‏دار و شب زنده دار و امر كننده به معروف و نهي كننده از منكر درگذشت.


بدن‏هاي بي‏سر شهداي فخ پس از سه روز در همان محل مدفون گرديد. مزار اين شهدا به علت عقايد جاهلانه وهابيت همانند ساير قبور و قبرستان‏ها مورد تعرض و بي‏حرمتي قرار گرفته، منهدم و با زمين يكسان گرديد كه قابل تشخيص نيست. اين محل به مسجد شهداي معروف و در كنار جاده اصلي جدّه و در محدوده مسجد تنعيم كه براي عمره در آن محرم مي‏شوند مي‏باشد.

از امام جواد ( عليه السلام ) نقل شده است كه براي ما اهل بيت بعد از كربلا قتل‏گاهي بزرگتر از فخّ ديده نشده است.(3) فخّ يكي از نقاط آغازين ورود به حرم است و از اين مكان كسي بدون احرام حق ورود به مكه را ندارد. امام صادق ( عليه السلام ) قبل از ورود به اين شهر در مكان مذكور غسل فرموده و به ديگران در انجام اين عمل توصيه مي‏كرده‏اند.(4)



1 . تاريخ و آثار مكه و مدينه، ص 84.

2 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 166 به نقل از مقاتل الطالبين، ص 380 و بحارالأنوار، ج48، ص164.

3 . تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرّمه و مدينه منوره، ص 85.

4 . همان، ص 84.


343


جايگاه و منزلت شهيد فخّ

شهيد فخ، در شمار علويان حسني، شهيدي است كه از سوي امامان شيعه، مورد تأييد قرار گرفته است. به علاوه ضمن رواياتي كه نقل شده خبر شهادت او از زبان پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نيز نقل شده است. ابوالفرج اصفهاني روايتي از امام باقر ( عليه السلام ) نقل كرده است كه حضرت فرمود: رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) زماني كه از فخ مي‏گذشت، ايستاد و چند ركعت نماز گزارد بعد از نماز شروع به گريه نمود. اصحاب نيز گريه كردند، وقتي دليلش را پرسيدند حضرت فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه:


«يا مُحَمَّد! اِنَّ رَجُلاً مِنْ وُلْدِكَ يُقْتَلُ في هذَا الْمَكانِ وَ اَجرَ الشَّهيدِ مَعَهُ اَجْرُ الشَّهيدَيْنِ»(1)

اي محمّد! مردي از فرزندان تو در اين‏جا كشته مي‏شود كه اجر شهيد همراه او، اجر دو شهيد است.

و نيز نقل كرده است كه وقتي حضرت به موضع فخ رسيد با اصحابش نماز ميّت خواند و سپس فرمود:


«يُقْتَلُ ها هُنا رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَيْتي في عَصابَةٍ مِنَ الْمُؤْمِنينَ، ينزل لَهُمْ بِأَكْفانِ وَ حُنُوطٍ مِنَ الْجَنَّةِ، تَسبقُ اَرواحُهُم اَجْسادَهُمْ اِلَي الْجَنَّةِ»(2)

در اين‏جا شخصي از اهل بيت من با جمعي از يارانش به شهادت مي‏رسند كه كفن و كافور آنان از بهشت مي‏رسد و ارواحشان زودتر از اجسادشان به سوي بهشت مي‏شتابد.

امام جواد ( عليه السلام ) به يكي از اصحاب فرمودند: وقتي به فخ رسيديم، مرا آگاه گردان. وقتي به آن‏جا رسيدند، حضرت پياده شده، وضو گرفته و نماز خواندند و سپس سوار شدند، آن صحابي، علت اين كار را پرسيد، حضرت روايت پيشين را براي او نقل كرد.(3)


محل شهداي فخّ

در حال حاضر اين مقبره در خيابان شهدا قرار دارد كه تمامي آن منطقه را به نام منطقه شهدا


1 . مقاتل الطالبين، ص 367.

2 . همان، ص 366.

3 . همان.


344


مي‏شناسند و اين نام هم دقيقاً به خاطر شهادت شهيد فخ و يارانش در آن‏جاست.

يك خيابان فرعي از خيابان شهدا به فاصله نزديك از تقاطع شهدا به سمت مقبره مي‏رود. مقبره مزبور در پايين كوهي قرار گرفته كه اكنون يك سمت آن مقبره و سمت ديگر آن، ميدان فوتبال است. اين مقبره به عبارتي در پشت مسجد البوقري واقع است.(1)

خلاصه، فخ يكي از نقاط آغازين حرم است و از اين مكان كسي بدون احرام، حق ورود به مكه را ندارد. از حلبي روايت شده است كه

اَمَرَنا اَبُو عبداللّه‏ ( عليه السلام ) اَنْ نَغْتَسِل مَنْ فَخٍّ قَبْلَ اَنْ نَدْخُلَ مَكَّةَ»

امام صادق ( عليه السلام ) قبل از ورود به اين شهر در مكان مذكور، غسل فرموده و به آن امر مي‏كرده‏اند.(2)


همان گونه كه اشاره شد، حادثه فخ به حدي هولناك بود كه پس از عاشورا، سخت‏ترين و دردناكترين حادثه تاريخي خوانده شده است.



1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 167.

2 . تهذيب شيخ طوسي، ج 5، ص 99، تاريخ و آثار مكه و مدينه، ص 85.


345


حرف «ص»


139


صروره

«صروره»(1) به مرد و زني گفته مي‏شود كه حج نگزارده باشند. حرف آخر آن جزء كلمه است و علامت تأنيث نيست.

در روايتي از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده است كه حضرت فرمود:


«لا صَروُرَةَ في الاِْسْلامِ»؛ در اسلام، صروره نيست.


ابن أثير در توضيح اين حديث گفته است:


در زمان جاهليت، هنگامي كه فردي، شخصي را در حرم مكه مي‏كشت و به كعبه پناهنده مي‏شد، كسي متعرض او نمي‏گشت و چنانچه ولي دم او را در حرم مي‏ديد، به او گفته مي‏شود كه او صروره است متعرض او نشويد. اين حديث ناظر بر اين مسأله است كه هركس فردي را در حرم به قتل برساند اگر چنين عذري بياورد كه من صروره‏ام، از او پذيرفته نيست. يعني اين قانون جاهلي جايگاهي در اسلام ندارد و بايد چنين شخصي قصاص شود.(2)



1 . واژه «صرة» از ماده «صر» (بر وزن شر) در اصل به معناي بستن و بهم بستگي است و به فرياد شديد و همچنين جمعيت متراكم نيز گفته مي‏شود، چراكه داراي شدت و بهم پيوستگي است.

به بادهاي شديد و سرد «صرصر» مي‏گويند چراكه انسان‏ها را به هم مي‏پيچد.

«صروره» به زن يا مردي مي‏گويند كه هنوز حج بجا نياورده و يا تصميم بر ازدواج ندارد، چرا كه يك نوع بستگي و امتناع در آنهاست.تفسير نمونه، ج 22، ص 348

2 . فرهنگ اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي، ص 224


346



140


صفا و مروه(1)
سعي بين «صفا(2) و مروه» هم مانند طواف ديدني و حيرت‏انگيز است، طواف به آسيابي دوّار شباهت دارد، سعي به رودخانه اي ابدي شبيه است، كه قرن‏هاست از صفا به مروه و از مروه به صفا جاري است و در آن غلغله، دعاها و ناله‏هاي حاجيان همراه با هروله آنان لحظه‏اي قطع نمي‏شود.(3)صفا و مروه از نشانه‏هاي دين خدا و سعي ميان آن دو، يكي از اركان حج بيت اللّه‏ الحرام است.

«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه‏ِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللّه‏َ شاكِرٌ عَلِيمٌ»(4)

همانا صفا و مروه از شعائر و نشانه‏هاي خداوند است، پس هر كس حج خانه خدا و يا عمره را انجام دهد، گناهي بر او نيست كه بر آن دو طواف كند (و سعي صفا و مروه انجام دهد) و هر كس به ميل خود نيكي كند بداند خداوند (در برابر آن نيكي) سپاسگزاري داناست.

1 . صفا بخش كوچكي از كوه ابو قبيس است كه در جنوب مسجد الحرام قرار گرفته و مروه نيز قسمتي كوچك از «قعيقعان» مي‏باشد كه در شمال شرقي مسجد واقع شده و محل سعي كه به آن مسعي مي‏گويند در فاصله اين دو است كه به دو سير رفت و برگشت تقسيم كرده‏اند. بالاي مسعي طبقه دومي نيز ساخته شده كه حجاج غير شيعه در آنجا به سعي مي‏پردازند ولي از آنجا كه طبقه دوم بين دو كوه واقع نشده از نظر فقهاي شيعه داراي اشكال است. فرهنگ جغرافيايي ـ تاريخي، ص 225.

2 . صفا در لغت به معناي سنگ سخت و صافي است كه با خاك و شن مخلوط نباشد. «مبرد» گفته است: صفا سنگي را گويند كه گل و خاك در آن نباشد و طريحي در «مجمع البحرين» مي‏گويد: صفا اگر مفرد آورده شود به معناي سنگ و اگر به صورت جمع استعمال شود به معناي سنگ نرم است. طريحي درباره مروه نيز گفته است «المرو» سنگ سفيد برق دار را گويند كه با آن آتش روشن مي‏كنند و مفرد آن «مروه» است و بدين سان «مروه» را در مكه مروه مي‏ناميده‏اند. ياقوت حموي، صفا و مروه، فرهنگ نامه موضوعي قرآن كريم، ج دوم، ص 2069 تاريخ القويم مي‏نويسد: و جبل الصفا واقع اسفل جبل ابي قبيس مما بجبل الصفا، تاريخ القويم، ج 3، ص 135.

عبد الحميد بن ابي الديلم از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي‏كند صفا را به اين خاطر صفا خوانده‏اند كه مصطفي و برگزيده آدم بود، كه بر كوه صفا هبوط كرد. لذا از اسم آدم (يعني از كلمه مصطفي) نامي و اسمي براي كوه برگرفته شد و دليل بر آن اين است كه آدم مصطفي است، آيه شريفه «إِنَّ اللّه‏َ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ» مي‏باشد و چون حوا بر كوه مروه فرود آمد. اين كوه را به اين نام خوانده‏اند، چه آن كه مرأه (زن) كه حوا باشد، بر آن نازل گرديد.

3 . حج نماز بزرگ، غلامعلي حداد عادل، ص.

4 . سوره بقره، آيه 158.


347


معاني كلمات سعي، صفا ومروه

سعي به نقل از معجم‏البلدان، يعني شتافتن بين صفا و مروه است.اين حركت از نظر فقهاي شيعه و نيز شافعي، از مناسك واجب حج است، كه براي بزرگداشت خاطره هاجر، همسر ابراهيم ( عليه السلام ) كه سرگشته‏وار، هفت‏بار بين صفا و مروه شتافت تا براي فرزند تشنه‏اش (اسماعيل) چشمه آبي پيدا كند، انجام مي‏شود و حاجيان بايد از فاصله صفا و مروه هفت «شوط» سعي نمايند..

هم‏اكنون صفا و مروه، عَلَم براي دو كوهي است كه در ضلع شرقي مسجدالحرام در محلي به نام مسعي با فاصله‏اي حدود 395 متر رو در روي يكديگر قرار گرفته است.

امام صادق ( عليه السلام ) در رابطه با نام‏گذاري اين دو كوه فرموده‏اند:

صفا را صفا ناميدند، بدان جهت كه آدم برگزيده بر آن فرود آمد، پس براي اين كوه، نامي از اسم آدم را انتخاب كردند. خداوند عزوجل مي‏فرمايد: «اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحَاً...»(1) و حوا بر مروه فرود آمد، مروه را مروه ناميده‏اند، زيرا زن بر آن فرود آمد، پس نامي از«مرأة» براي اين كوه برگزيدند(2).

ليكن شهرت اين دو كوه از زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به بعد است، آنگاه كه آن حضرت همراه هاجر و اسماعيل به مكه آمدند و حضرت آنان را در كنار حجر جاي داد و خود به شام بازگشت.

داستان ساره و هاجر

«عبداللّه‏ بن عباس» نقل كرده است: چون ميان مادر اسماعيل و ساره(3) همسر ديگر ابراهيم ( عليه السلام ) كدورت پيش آمد، ابراهيم ( عليه السلام ) مادر اسماعيل و اسماعيل را كه كودك شيرخواري بود، همراه خود به مكه آورد. هاجر مشك آبي داشت كه از آن مي‏نوشيد و به كودك خود شير مي‏داد و هيچ‏گونه زاد و توشه‏اي همراه او نبود. «سعيد بن جبير» گفته است: «ابن عباس» در حالي كه به نقطه‏اي ميان زمزم و صفا اشاره مي‏كرد، چنين ادامه داد: ابراهيم آن دو را كنار خار بني (درختچه‏اي) كه بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت، نشاند و سپس خود سوار بر مركب خويش شد و به بيرون مكه حركت كرد. مادر اسماعيل از پي او حركت كرد و تا منطقه «كداء» او را دنبال كرد، پس از او پرسيد: او و پسرش را به عهده چه كسي مي‏گذارد؟ ابراهيم فرمود: به خداي عزوجل مي‏سپارم، مادر اسماعيل گفت: راضي و


1 . آل عمران، آيه 33.

2 . بحار الانوار، ج 99، ص 44، فصلنامه ميقات، شماره 9، ص 89 و 90.

3 . فصلنامه ميقات حج، شماره 9، ص 90، اخبار مكه، صفحه 332 و 333.


348


خشنود هستم و در حالي كه كودك در آغوش او بود، برگشته و زير آن خار بن نشست و كودكش را در كنار خويش نهاد و مشك خود را آويخت و از آن آشاميد و كودك را شير مي‏داد تا آنكه آب مشك تمام شد و شير پستان هم تمام شد. كودك به شدت گرسنه شد و به خود مي‏پيچيد. ابن عباس مي‏گويد: مادر اسماعيل بالاي كوه صفا رفت كه به اطراف مشرف بود به اين اميد كه شايد در صحرا كسي را ببيند و سپس به كوه مروه نگريست و گفت: خوب است ميان اين دو كوه آمد و شد كنم تا اگر كودك بميرد شاهد مرگ او نباشم، سه يا چهار بار ميان آن دو كوه آمد و شد كرد. در دره ميان صفا و مروه چيزي جز ريگ و شن نبود، سپس كنار فرزند آمده او را بر همان حال ديد، بيشتر اندوهگين شد و كنار كوه صفا بازگشت. باز همچنان ميان كوه صفا و مروه آمد و شد كرد، تا آنكه هفت بار اين فاصله را پيمود.

ابن عباس گفت: پيامبر فرمودند به همين جهت سعي ميان صفا و مروه معمول شد و مردم ميان آن سعي مي‏كنند. مادر بازگشت و كودك خود را به همان حال ديد كه بر خود مي‏پيچد، ناگاه صدايي شنيد، نگريست و كسي را نديد. گفت: صداي تو را شنيدم اگر چيزي در پيش تو هست مرا ياري كن و به فريادم رس. در اين هنگام جبرئيل ( عليه السلام ) بر او آشكار شد. مادر اسماعيل از پي او به راه افتاد و جبرئيل با پاي خود به محل چاه زمزم كوفت و از همانجا آب بر روي زمين آشكار شد. ابن عباس افزوده است كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند: مادر اسماعيل مقداري خاك و شن بر گرد آن ريخت كه مبادا پيش از آنكه مشك را بياورد و از آب پركند آب به زمين فرو شود و نيز فرمودند: اگر مادر اسماعيل چنان نمي‏كرد چشمه رواني مي‏شد.

ابن عباس در دنباله گفتار خود چنين گفته كه مادر اسماعيل مشك خود را آورد و آب برداشت و آشاميد و پستانش پر شير شد و پسرش را شير داد.(1)


اهميت سعي صفا و مروه

سعي ركني از اركان حج است، اگر حاجيان عمداً آن را ترك كنند حج آنان باطل مي‏شود. «ابن حمزه» مي‏نويسد:


«مَنْ تَرَك السَّعي مُتَعَمِّدَاً بَطَلَ حجُّهُ...؛ آن كس كه سعي را عمداً انجام ندهد، حج وي باطل است و اگر سهواً آن را ترك كند در صورتي كه در مكه به ياد آورد، بايد سعي كند و اگر پس از


1 . فصلنامه ميقات حج، شماره9، ص 89 ـ 90.


349


خروج از مكه متوجه شود در صورتي كه مي‏تواند برگردد، بايد مراجعت نموده و اگر توان بازگشت ندارد به ديگري نيابت بدهد، تا از طرف او سعي را انجام دهد.(1)

فاصله صفا تا مروه هفتصد و شصت و شش و نيم ذراع است كه مساحت هفت‏بار آمد و شد ميان آن دو، پنج هزار و سيصد و شصت و پنج و نيم ذراع است.(2)


سعي صفا و مروه از در نگاه جلال آل احمد

سعي، آموزشگاهي است كه هر كس به فراخور استعداد و آگاهي و اعتقاد خويش، درس‏هايي از آن آموخته و تأثيراتي مي‏پذيرد و بهره مي‏گيرد. آن كس كه عميق‏تر بينديشد و با چشم بصيرت صحنه جنب و جوش ساعيان را بنگرد به ظرايف و نكات بيش‏تر پي‏مي‏برد و متوجه مي‏شود كه هدف از سعي تنها وظيفه فردي نيست و صرفاً تقويت رابطه فرد با خدا مورد نظر قرار ندارد، بلكه از جمع كردن سيل عظيم انسان‏ها در بين اين دو كوه انتظارات بيش‏تري مورد نظر است. در اين جا بي‏مناسبت نيست كه براي نمونه قسمتي از برداشت‏هاي جلال آل احمد را پيرامون سعي بياوريم:


«اين سعي ميان صفا و مروه عجب كلافه مي‏كند آدم را، يك سر برت مي‏گرداند به هزار و چهارصد سال پيش، به ده هزار سال پيش، با هروله‏اش، يا زير دست و پا رفتن‏هايش، و بي‏خودي مردم... و با اين گم شدن عظيم فرد در جمع، يعني آخرين هدف اين اجتماع، اين سفر... شايد ده هزار نفر، شايد بيست هزار نفر در يك آن، يك عمل را مي‏كردند و مگر مي‏توان ميان چنين بي‏خودي عظمايي به فكر خودت باشي و فُرادا عمل كني؟ فشار جمع مي‏راندت، شده است كه در ميان جماعتي وحشت‏زده و در گريز از يك چيزي، گير كرده باشي؟ به جاي وحشت، بيخودي را بگذار و به جاي گريز «سرگردان» را پناه جستن را... نهايت اين بي‏خودي را در دو انتهاي سعي مي‏بينيم، كه اندكي سربالاست و بايد دور بزني و برگردي، گريه‏ام گرفت و گريختم و ديدم چرا اشتباه كرده است آن زنديق ميهنه‏اي يا بسطامي كه نيامده است تا خود را زير پاي چنين جماعتي بيفكند، يا دست كم خودخواهي خود را... حتي طواف چنين حالي را بر نمي‏انگيزد... در سعي مي‏روي و برمي‏گردي و به همان سرگرداني كه هاجر داشت، هدفي در كار نيست، و در اين رفتن و آمدن، آنچه به راستي


1 . فصلنامه ميقات حج، شماره 9، ص 94، الوسيله، سلسلة الينابيع الفقهية، ج 8، ص 437.

2 . اخبار مكه، ص 292.


350


مي‏آزاردت مقابله مداوم، با چشم‏هاست... و مگر مي‏توان بيش از يك لحظه به اين چشم ها بنگري؟ تا امروز گمان مي‏كردم فقط در چشم خورشيد است كه نمي‏توان نگريست، اما امروز ديدم كه به اين درياي چشم‏ها هم نمي‏توان... كه نگريستم. فقط پس از دو بار رفتن و آمدن. به راحتي مي‏بيني كه از چه صفري چه بي‏نهايتي را در آن جمع‏مي‏سازي و اين وقت است كه خوش‏بيني و تازه شروع كرده‏اي وگرنه مي‏بيني كه در مقابل چنان بي‏نهايتي چه از صفر هم كمتري. عيناً خسي بر دريايي، نه در دريايي از آدم. بل‏كه ذره‏اي خاشاكي و در هوا، به صراحت بگويم، ديدم دارم ديوانه مي‏شوم. چنان هوسي كرده بودم كه سرم را به اولين ستون سيماني بزنم و بتركانم... مگر كورباشي و سعي نكني.»(1)
141


صلوات بر محمّد و آل محمّد

از جمله مسائل مورد اتفاق مسلمانان، مسأله صلوات بر پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است؛ امّا در چگونگي آن اختلاف است.

شالوده و اساس اين مسأله در قرآن است. خداوند متعال مي‏فرمايد:


«إِنَّ اللّه‏َ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً»(2)؛ خداوند و فرشتگان بر پيامبر صلوات مي‏فرستند. اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، بر اوصلوات بفرستيد و سلام كنيد؛ سلامي نيكو(3).


فقهاي مذهب اهل بيت عليهم‏السلام اجماع دارند كه جايز نيست در نماز به صلوات بر پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اكتفا شود؛ بلكه واجب است خاندانش هم به دنبال آن ذكر شوند.


1 . نگرش اجتماعي بر كعبه و حج ، به نقل از خسي در ميقات، ص 87 ـ 91.

2 . سوره احزاب، آيه 56.

3 . «صلوات اللّه‏ رحمة من اللّه‏، وصلوات الملائكة تزكية منهم له، وصلوات المؤمنين دعاء منهم له». الميزان، ج 16، ص 365؛ همان، 166، نور الثقلين، ج 4، ص 302.


| شناسه مطلب: 77016