بخش 14
سِقایَة الحاج سَقیفه بنیساعده سلمان سوغات و هدیه حج سُمیَه حرف ( ش ) شاذِروان شرافت کعبه بر بیت المقدس شِعبِ اَبی طالب شَقُّ القَمَر شُهدای فَخّ حرف ( ص ) صروره صفا و مروه
|
326 |
|
قبل از اسلام منصب «سقاية الحاج»(1) در رديف منصب كليدداري خانه خدا بود و از مهمترين مناصب محسوب ميشد. ضرورت و نياز شديد حجّاج در ايام حج به آب، آن هم در آن سرزمين خشك و سوزان و كم آب كه غالب ايام سال هوا گرم است به اين موضوع (سقايت حاج) اهميت خاصي ميداد و كسي كه سرپرست اين مقام بود، از موقعيت ويژهاي برخوردار ميشد، چرا كه خدمت او به حجاج يك خدمت حياتي به شمار ميرفت.(2)
جايگاه سقاية الحاج در كتاب و سنّت
خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد:
«أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللّهِ...»(3)؛ آيا آب دادن حاجيان و آبادي مسجدالحرام را قرار داديد مانند آن كس كه به خدا و روز آخر ايمان آورده است و در راه خدا جهاد كرده است، نزد خدا يكسان نيستند.
جمع زيادي از مفسرين از جمله حاكم «ابوالقاسم حسكاني» از محدثين اهل سنت شأن نزول اين آيه را درباره علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) دانسته است. حاكم حسكاني از «بريده» نقل ميكند كه روزي «شيبة بن ابي طلحة» و «عباس بن عبدالمطلب» پس از اينكه ايمان آورده بودند بر يكديگر مباهات مينمودند. عباس ميگفت: من امتيازي دارم كه هيچ كس آن را ندارد، من مسئول سقايت و آب دادن
1 . سقايه مصدر است، هم به معناي آب دادن و هم به معناي وسيله و پيمانهاي است كه با آن آب ميدهند، چنانكه در آيه 70 سوره يوسف آمده است «فَلَمّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ...» و هم به معناي ظرف بزرگ يا حوضي است كه آب در آن ميريزند.
2 . تفسير نمونه، ج هفتم، ص 323.
3 . سوره توبه، آيه 19.
|
327 |
|
«أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ...»
آيا آب دادن به حاجيان و تعمير مسجدالحرام را با ايمان به خدا و روز جزا و جهاد در راه خدا برابر ميدانيد؟ هرگز اينها نزد خداوند يكسان نباشد.(2)
اين روايت از احاديث معروف و مشهور است كه حتي افراد متعصّب به آن اعتراف كردهاند، ضمناً در كتابهاي فراواني از اهل سنت با تفاوت مختصري(3) آمده است. توضيح بيشتر و مفصّل اين حديث در كتاب «احقاق الحقّ» جلد سوم صفحه 122 تا 172 موجود است. شايسته است كه عزيزان و طالبان حقيقت، مراجعه فرمايند.
در حديث رسول اللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده است كه فرمود:
«كُلُّ مَأْثِرَةٍ مِنْ مَآثِرِ الْجاهِلِيَّةِ تَحْتَ قَدَمي اِلاّ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ سِدانَةَ الْبَيْتِ».(4)
تمام نشانه هاي جاهليت را زير پا گذاشتهام، جز منصب سقايت و سدانت، يعني پرده داري خانه.خلاصه منصب سقايت كه پيامبر هم آن را حفظ كرده است، يعني آب دادن حاجيان و زائران كعبه، در دست عباس عموي پيامبر از بنيهاشم بود. در هنگام ظهور اسلام مناصب بسياري در ارتباط با برگزاري مراسم حج و پذيرايي زائران وجود داشت كه از مهمترين آنها ميتوان به مناصب سقايت (آب دادن حاجيان)، رفادت (ميهمانداري) و حجابت (درباني، كليدداري) و سِدانت (پردهداري) قيادت
1 . در مسجدالحرام، در ميان چشمه زمزم و خانه كعبه، محلّي وجود دارد كه به نام «سقايةالعباس» معروف است، گويا در? آنجا ظرف بزرگي ميگذاردند و حاجيان از آنجا آب برميداشتند. تفسير نمونه، ج 7، ص 323.
2 . معارف و معاريف، دائرة المعارف جامع اسلامي، ج 6، ص 276.
3 . مانند تفسير طبري، ثعلبي، تفسير بغدادي، جامع الاحوال ابن اثير، تفسير فخر رازي و....
4 . نهاية ابن اثير، ج 2، ص 380.
|
328 |
|
«سقيفه»(2) به بناي مسقفي گفته ميشود كه ايوان هم دارد. به نظر ميرسد كه برخي از طوايف، سقيفهاي داشتهاند كه براي كارهاي عمومي و جلسات از آن استفاده ميكردهاند. اين ميتواند شبيه دارالندوهاي باشد كه «قصيبن كلاب» براي قريش در مكه درست كرد. اما سقيفه بنيساعده متعلق به طايفه «بنوساعده بن كعب بن خزرج» بود، و در نزديكي مسجدالنبي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قرار داشت(3) و از شهرت تاريخي برخوردار بود. ولي شهرت اصلياش به دليل وقوع رخداد تاريخي بيعت با ابوبكر در آن است.(4)
واقعه سقيفه يكي از مهمترين و دوران سازترين و پردامنه ترين رويدادهاي تاريخ اسلام و مذهب تشيع است. اين واقعه سرمنشاء شقاق كبيري در تاريخ اسلام قرار گرفته و اين دين الهي و خاتم اديان آسماني را، به دو فرقه بزرگ سني و شيعي تقسيم كرده است.(5)سابقه و پيشينه سقيفه
سقيفه بنيساعده متعلق به قبيله بنيساعده بود، كه سعد بن عباده رئيس آن طائفه براي مشورت در امور مهم قبيله خود با بزرگان در اين مكان حضور مييافته است. در سال يازدهم هجري، بعد از رحلت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ـ به اتفاق آراء و اقوال روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجرت رحلت حضرت رسول
1 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 30 و 31.
2 . كلمه سقيفه از سقف گرفته شده، يعني مكان سقفدار يا داراي سقف و سايبان، «ياقوت حَمَوي» در «معجم البلدان» كلمه سقيفه را اينگونه توضيح داده است: «... واقع در مدينه، و آن سايباني است كه در زير آن مينشستند و در آنجا بود كه با ابوبكر بيعت شد. سقيفه به معناي كپر، آلونك شاميانهاي نيز آمده است.
3 . سقيفه در سمت غرب مسجد نبوي در كنار «چاه بضاعه» بود. سعدبن عباده كه كانديداي انصار براي خلافت بود در نزديكي آن زندگي ميكرد، اين محل در يك مثلثي ميان «شارع سلطانه»، شارع مناخه و شارع السحيمي قرار داشته است. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 320.
4 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 319.
5 . البته تعداد فرقهها و مذاهب اسلامي در طول تاريخ اسلام، چه فرقههاي منقرض شده، چه باقي و برقرار بيش از يكصد مكتب است.
|
329 |
|
«قتل الحسين ( عليه السلام ) بالسقيفة»؛ امام حسين ( عليه السلام ) در سقيفه كشته شد.(2)
«سلمان» پيش از آنكه مسلمان شود، نام ديگري داشت.(3) رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نام سلمان بر او نهاد، و با لقب «سلمان الخير» و «سلمان محمّدي»(4) از او ياد ميكرد. او وصي عيسي ( عليه السلام ) بود و شايد براي
1 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 310 ـ 311.
2 . دائرةالمعارف تشيع، ج 8، ص 208.
3 . نامش روزبهپور خشنودان يا ماهويه يا بهنودپور بدخشان بوده و مكنّي به ابوعبداللّه، ابوالبينات و ابوالمرشد گرديد. سلمان اصلاً اهل شيراز يا رامهرمز يا اهواز يا شوشتر و يا روستاي جي اصفهان (به اختلاف اقوال) بود. اهل بيت عليهمالسلام در قرآن و حديث، ص769؛ بحار، ج 22، ص 390 و 362.
4 . عن الحسين بن صهيب، عن ابي جعفر ( عليه السلام ) قال: «ذكر عنده سلمان الفارسي، قال: فقال ابو جعفر ( عليه السلام ) : «مه لاتقولوا سلمان الفارسي، ولكن قولوا سلمان المحمدي ذاك رجل منّا اهل البيت». رجال كشي، ص 8، بحارالانوار، ج 22، ص 349 و 385.
|
330 |
|
منزلت و شخصيت ويژه سلمان
بلندپايگي و جلالت قدر و بزرگواري و والامقامي و دانش فراوان سلمان و پرهيزكاري و پارسايي و خردمندي او پرآوازهتر از آن است كه نياز به شرح و توضيح داشته باشد. همه مسلمانان بر بلندپايگي او هم داستاناند، روايات فراواني درباره مقام و فضيلت او رسيده است. از جمله اينكه نقل شده است كه در حضور امام باقر ( عليه السلام ) از سلمان فارسي سخن به ميان آمد، حضرت فرموند: «نه، نگوييد سلمان فارسي، بگوييد سلمان محمّدي، او مردي است از ما اهل بيت(3)» همانگونه كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قبلاً فرموده است: «سَلْمانُ مَنّا اَهْلَ الْبَيْتِ» و نيز روايت شده است كه آن حضرت فرمود: «سلمان از متوسّمين(4) بوده است.»
از امام صادق ( عليه السلام ) نيز نقل شده است كه فرمود:
«اِنَّ سَلْمانَ عَلِمَ الاِْسمَ الاَْعْظَم(5)؛ سلمان اسم اعظم را ميدانست».
در نخستين غزوهاي كه شركت كرد، جنگ خندق بود. از آن پس در بقيه غزوات و نيز فتوحات عراق حضور داشت و استانداري مدائن را عهدهدار شد.
سلمان از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و اميرالموءمنين، علي ( عليه السلام ) روايت كرده و ابووقاص و سليمبن قيس هلالي از قول وي روايت كردهاند.
سلمان در سال 36 يا 37 هجري از دنيا رفت.(6)
1 . جاء في الأخبار الحسان: «اَن علياً ( عليه السلام ) مضي في ليلة الي المدائن لتغسيل سلمان». صراط المستقيم (مخطوط)، بحار، ج 22، ص 392 و 368.
2 . اكمال الدين، ص 96 تا 99، بحارالانوار، ج 22، ص 359.
3 . پيشنهاد سلمان در جنگ احزاب (معروف به جنگ خندق) كه براي جلوگيري از دشمن خندق بكنند، به اتفاق آراء تصويب گرديد، هنگام تقسيم افراد، (در كندن خندق)، مهاجر و انصار درباره سلمان به تشاجر پرداخته هر كدام ميگفتند كه سلمان از ماست و بايد همكار ما باشد، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در اين لحظه با سخن خود نزاع را خاتمه داد و فرمود: «سلمان منا اهل البيت».
4 . بحار، ج 22، ص 349.
5 . همان، ص 346.
6 . اهل بيت در قرآن و حديث، حجةالاسلام و المسلمين محمدي ري شهري، ج 2، ص 870.
|
331 |
|
همانگونه كه در بخش آداب سفر اشاره شد، از آداب و مستحبات سفر، آوردن هديه براي نزديكان است. در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند:
«إِذَا سَافَرَ أَحَدُكُمْ فَقَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ فَلْيَأْتِ أَهْلَهُ بِمَا تَيَسَّرَ وَ لَوْ بِحَجَرٍ»(1).
زماني كه هر يك از شما به سفر رفتيد در هنگام مراجعت براي خانواده خود هديهاي همراه داشته باشيد، اگرچه هديه، كم ارزش و در حد يك سنگ باشد.امام صادق ( عليه السلام ) آنگاه داستان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) را نقل كردند كه هرگاه به ديدار اقوامش ميرفت و در بازگشت چيزي نداشت به خانه بياورد، براي آرامش روح ساره همسرش مقداري ريگ در خورجين مركبش ميريخت و بدين حال داخل ميشد و آن را در كناري مينهاد و به نماز ميايستاد. چون ساره ميآمد و خورجين را باز ميكرد، ميديد داخل آن پر از آرد است! آن را خمير ميكرد و نان ميپخت و ابراهيم را صدا ميزد كه بيايد و تناول كند. ابراهيم به ساره ميگفت: اين نان از كجاست؟ ساره پاسخ ميداد. از آن آردي كه در خورجين آورده بودي. آنگاه ابراهيم سر به آسمان برداشته و ميگفت:
«أَشْهَدُ أَنَّكَ الْخَلِيلُ...»(2)
بار خدايا! گواهي ميدهم تويي خليل و دوست بنده خود.هديه حج
علاوه برآنچه در باب سوغات ذكر گرديد، در خصوص هديه حج نيز توصيههاي ويژهاي است.
«الْهَدِيَّةُ مِنْ نَفَقَةِ الْحَجِّ»(3)، «هَدِيَّةُ الْحَجِّ مِنَ الْحَجِّ»(4).
1 . وسائل الشيعه، ج 11، ص 459
2 . همان.
|
332 |
|
بايد گفت كه سوغات سفر آوردن بايد به شيوه معقول و به قدر ممكن باشد و نبايد به شكلي باشد كه زائر از بركات معنوي حج محروم و يا كم بهره شود، و اوقات گرانبها را به جاي عبادت و زيارت صرف خريد و سوغات نمايد.(1)
«سميّه»(2) كنيز بزرگواري بود. وي با ياسر ازدواج كرد و ثمره اين ازدواج فرزندي بود به نام عمار. سميّه و ياسر اول شهيد راه اسلام ميباشند. آنها از پيشگامان در اسلام و از كساني هسند كه زماني كه مركز تبليغاتي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خانه «ارقم بن ابي ارقم» بود اسلام آوردند. روزي كه مشركان از ايمان آنها آگاه شدند، در آزار و شكنجه آنها كوتاهي ننمودند.(3) ابوجهل آنان را گرفت و مجبور كرد تا به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) دشنام دهند، اما موفق نشد. ابوجهل زره آهن به آنها پوشانيد و در آفتاب گرم آنها را نگاه داشت و رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را از كنار آنان عبور داد. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به آنها فرمود:
صَبْرَاً يا آلَ ياسِر فَاِنَّ مَوْعِدَكُمُ الْجَنَّة.»(4)
1 . كافي، ج 4، ص 280.
2 . همان.
3 . فصلنامه ميقات حج، شماره 50.
4 . سميه بنت حباط، مادر عمار ياسر، كنيز ابوحذيفه بن المغيرة المخزومي بود كه با ياسر ازدواج كرد و سپس ابو حذيفه او را آزاد نمود.
5 . فروغ ابديت، ج 1، ص 278.
|
333 |
|
مشركين پس از شهادت ياسر، به سراغ سميّه آمدند، آنان نخست سميّه را تهديد كردند كه اگر به اسلام وفادار بماند و بت پرست نشود هر يك از پاهايش را به يك شتر خواهند بست و آن دو شتر را در دو جهت مخالف خواهند راند تا او دو شقّه شود. اما سميّه شجاع تر از آن بود كه با تهديدهاي مشركان مكه هراسي به خود راه دهد.
«سميّه بنت حباط»، مادر عمار، كسي است كه براي جلب رضايت خداوند، شكنجههاي سخت را پذيرفت و اولين شهيد زن در اسلام گرديد و دشمن خدا، ابوجهل ملعون وي را به شهادت رساند.
بنابراين عمار ياسر كه هم شهيد است و هم فرزند شهيد، آن هم نه يك شهيد، كه پدر و مادرش، هر دو زير فجيع ترين و شرم آورترين شكنجه ها، تنها به جرم مسلمان شدن به شهادت رسيدند و بدين گونه او و پدر و مادرش، خانواده نمونه اسلام را تشكيل دادند. پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد عمارياسر چنين پيشگويي فرمودند: «تَقْتُلُكَ اَلْفِئَةُ الْباغِيَةُ؛ گروه سركش و فساد گستر تو را به شهادت ميرسانند.» و معاويه در جنگ صفين او را شهيد كرد و همين دليل محكمي شد تا لشكريان علي ( عليه السلام ) حقانيت جبهه خود را باور كنند و اين پيشگويي محقق گرديد.
1 . رياحين الشريعه، ج چهارم، ص 353، كامل، ج 2، ص 45.
|
334 |
|
«شاذروان»(1) برآمدگي كوتاهي است كه ديوار كعبه را از بيرون احاطه كرده است و باقيمانده يا نشانه محل ديوار قبلي خانه خداست كه پس از بازسازي كعبه در زمان «حجاج بن يوسف» بيرون از خانه واقع شده و لذا محيط داخلي كعبه را كاهش داده است. ارتفاع شاذروان(2) در سمت شمالي 50 سانتيمتر، و عرض آن 39 سانتيمتر، در غرب ارتفاع 28 سانتيمتر و عرض آن 80 سانتيمتر در جنوب ارتفاع آن 24 سانتيمتر و عرض آن 87 سانتيمتر، در شرق ارتفاع آن 22 و عرض آن 66 سانتيمتر است.
احكام شاذروان
فقهاء، شاذروان را جزء خانه خدا ميدانند كه نبايد هنگام طواف بر روي آن راه رفت، چنانكه در مناسك آمده است.
ششم، (يعني شرط ششم در طواف)، خروج طواف كننده است از خانه و آنچه از آن محسوب است، در اطراف ديوار خانه كعبه يك پيشآمدگي است كه آن را «شاذروان» گويند، و آن جزء خانه كعبه است و طواف كننده بايد آن را هم داخل «طواف» قرار دهد.(3)
دليل اينكه طواف بر شاذروان صحيح نيست، اين است كه شاذروان جزء خانه كعبه است و خداوند امر كرده به خانه طواف كنيد، نه در خانه «طافَ بِالْبَيْتِ، لا فِي الْبَيْتِ» و از روي شاذروان طواف كردن، مثل اين است كه، «داخل خانه كعبه طواف كرده باشد نه دور آن.(4)1 . شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 216، تاريخ القويم، ج 2، ص 289. دهخدا شاذروان را معرب شادروان ذكر كرده و معناي آن را پايه و اساس دانسته است. لغتنامه دهخدا، ج 8، ص 12318.
2 . در كتاب تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه «شاذُروان» ضبط شده است، ولي در كتب لغت فارسي با ضبط «شاذروان» آمده است، يعني بنياد، اساس، پايه. فرهنگ لغات فارسي، ص 613، غلامرضا انصافپور.
3 . مناسك محشي، مسأله 597، ص 248، ضمناً دو مسأله 598 و 599 و حواشي شماره 5 و 6 نيز قابل ملاحظه است.
4 . تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه و مدينه منوره، اصغر قائدان، ص 49 ـ 50.
|
335 |
|
در قرآن كريم از مسجدالحرام و مسجدالاقصي به عنوان مبدأ و منتهاي سير زميني معراج رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ياد شده است.
«سُبْحانَ الَّذِي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَي الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ»(1)؛ پاك و منزه است خداوندي كه بندهاش را در يك شب، از مسجد الحرام به مسجدالاقصي ـ كه گرداگردش را پر بركت ساختهايم ـ برد، تا برخي از آيات خود را به او نشان دهيم، چرا كه او شنوا و بيناست.
در مورد شرافت كعبه بر بيتالمقدس توجه به چهار نكته ضروري است:
نكته اوّل: گرچه همان گونه كه در اين آيه شريفه آمده، اطراف مسجدالاقصي پر بركت است، لكن بر اثر دعاي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) كه عرض كرد «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ»(2)؛ و از ميوهها روزيشان ده. هماكنون مكّه، كه خود فاقد شرائط و زمينههاي حاصلخيزي است، سرشار از نعمتهاي الهي است «يُجْبي إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ»(3)؛ ميوههاي همه چيز به سويش آورده شود. و اين از آيات آشكار الهي است. «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ»(4).
نكته دوّم: اين است كه گفته شده: «در شَرف كعبه همين بس كه امر كننده به ساختن آن ذات اقدس جليل، مهندس آن جبرئيل، معمارش خليل و دستيارش اسماعيل ( عليه السلام ) است(5) و چنين شرافتي در مورد بيت المقدس ثابت نشده است.نكته سوّم: گذشته از آنكه كعبه به دست ابراهيم خليل ( عليه السلام ) كه از انبياء اولواالعزم است بنا نهاده شده
1 . اسراء، آيه 1 .
2 . ابراهيم، آيه 37.
3 . قصص، آيه 57.
4 . آل عمران، آيه 97.
5 . تفسير كبير، ج 7 ـ 8، ص 159.
|
336 |
|
نكته چهارم: درباره بيتالمقدس وعده الهي بر حفظ آن از تهديد دشمنان ثابت نيست، در حالي كه درباره كعبه، هم اين وعده داده شده: «وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ»(1)؛ و خداوند متعال در جريان اصحاب فيل به وعده خود جامه عمل پوشاند.
«أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ...»(2)
اما «بخت النصر» بي آنكه با تحديد يا تهديدي مواجه شود بيت المقدس را ويران ساخت.(3)منطقه كوهستاني پيرامون مكه، سبب به وجود آمدن شعبهاي(4) بسياري در مكه و اطراف آن شده است.
وجود شعبهاي زياد در مكه، سبب پيدايش اين ضربالمثل شده است كه «اهل مكة اعلم بشعابها(5)؛ مردم مكه شعبهاي خود را بهتر از ديگران ميشناسند.» زماني كه «قُصي بن كلاب» بر مكه حاكم شد، هر خانداني از قريش رادر جايي از مكه سكونت داد. او وجه كعبه را كه شامل شعب ابيطالب(6) به سمت «معلاة» مكه بود، براي خاندان خود و فرزندانش «عبد مناف» و «عبدالدار» برگزيد. اين شعب، به لحاظ نزديكي به كعبه، بهترين نقطه مكه بود و در اصل حد فاصل كوه «ابوقبيس» و كوه «خندمه» است.
1 . حج، آيه 25
2 . فيل، آيه 1 ـ 5.
3 . صهباي حج، آيت اللّه جوادي آملي، ص 258.
4 . شعب به محدوده قرارگرفتن دو كوه، نزديك به هم گويند و ممكن است وسعت آن به اندازههاي مختلف باشد. ضمناً فاصله دو كوه، كه مرز خروجي شهر است «ثنيّة» ناميده ميشود.
5 . تاريخ القويم، ج 1، ص 508.
6 . اين شعب، در دورههاي مختلف به نامهاي متفاوتي همچون شعب بنيهاشم، شعب ابيطالب، شعب علي بن ابيطالب و شعب ابييوسف ناميده شده است. گرچه بعضي از معاصرين در اين مورد نظر ديگري دارند و به سه شعب مستقل اشاره دارند كه همه نزديك مسجدالحرام هستند به نام شعب ابيطالب، شعب بني هاشم و شعب بني عامر، لهذا بعضا با يكديگر اشتباه ميكنند. تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، صفحه 123.
|
337 |
|
شعب مزبور در اختيار خاندان بنيهاشم بوده و در دورههاي مختلف به نامهاي متفاوتي چون «شعب بنيهاشم»، «شعب ابيطالب» و «شعب علي بن ابي طالب» ناميده ميشده است. چهرههاي برجسته اين خاندان در اين شعب به دنيا آمده و در آنجا زندگي كردهاند.
محّل و جايگاه شعب
محل شعب شامل فضاي وسيعي است كه اكنون سنگفرش شده و محل خواندن نماز و استراحت حجاج در ايام حج است. زماني كه زائر از مسجدالحرام خارج ميشود و از «باب العباس»، «باب علي» يا «باب السلام» بيرون ميآيد، به فضاي بازي ميرسد كه در پايين كوه ابوقبيس سنگفرش شده است، ادامه اين مسير تا محل وضوخانهها در دست چپ و بعد از اندكي به سمت خيابان، بخش مهمي از شعب ابيطالب است.
حوادث و رويدادهاي شعب ابيطالب
شعب ابيطالب، يادآور حادثه عظيمي در تاريخ اسلام است، در اين مكان پيامبر، بنيهاشم و بنيعبدالمطلب مورد محاصره اقتصادي كفار قرار گرفتند. بنا به گفته ابنسعد، اين واقعه در محرّم سال هفتم بعثت اتفاق افتاد.(1)
اين شعب محل سكونت بنيهاشم بود. همان محلي است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) همراه خاندان خود به مدت سه سال در محاصره خاندان قريش قرار گرفت و با مشقت و رنج، آن دوران را سپري كرد. ابوطالب به عنوان بزرگ بنيهاشم، همراه فرزندش جعفر و علي ( عليه السلام ) مهمترين نقش را در دفاع از رسول خدا برعهده داشت. شعب ياد شده محل تولد رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بوده و خانه خديجه كه محل زندگي حضرت با وي بوده و فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز در آن متولد شده، همين جا بوده است.(2)در حال حاضر، تنها بخشي از محله شعب ابيطالب باقي مانده كه نام آن «سوق الليل» است و برفراز كوه قرار دارد. محل سوق الليل شامل خانههايي است كه در روي كوه، مقابل مسعي ساختهاند. خانهها و اماكن تاريخي موجود در شعب در اين سوي مسعي، يعني در فاصله مسجد تا مسعي بود كه اكنون جزو مسجد شده است طبعاً خانه «ام هاني»، دختر ابوطالب كه در توسعه مسجد در زمان مهدي عباسي داخل مسجد شد، در محدوده شعب قرار داشته است. در اين صورت بايد شعب ابيطالب را محلهاي بزرگ تصور كرد كه اطراف آن را به طور عمده كوه خندمه، كوه ابوقبيس و مسجدالحرام در1 . طبقات ابن سعد، ج 1، ص 209.
2 . تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص122.
|
338 |
|
محاصره اقتصادي
سران قريش، از نفوذ و پيشرفت حيرتانگيز آيين «يكتاپرستي»، سخت ناراحت بودند و در فكر چاره و راهحلي بودند. اسلام آوردن امثال «حمزه» و تمايل جوانان روشندل «قريش» و آزادي عملي كه در كشور «حبشه» نصيب مسلمان شده بود، بر حيرت و سرگرداني قريش افزوده بود، و از اين كه از نقشههاي خود بهرهاي نميبردند، سخت متأثر بودند، از اين جهت به فكر نقشه ديگري افتاده و خواستند به وسيله «محاصره اقتصادي» كه نتيجه آن بريدن رگهاي حياتي مسلمانان بود، از نفوذ و نشر اسلام بكاهند و پايهگذار و هواداران آيين خداپرستي را در ميان اين حصار خفه سازند.
بنابراين، عهدنامهاي را به خط «منصور بن عكرمه» و امضاي هيئت عالي قريش، تنظيم نموده كه تا دم مرگ طبق موارد زير رفتار كنند:
1 ـ همهگونه خريد و فروش با هواداران «محمّد» تحريم ميشود.
2 ـ ارتباط و معاشرت با آنان اكيدا ممنوع ميگردد.
3 ـ كسي حق ندارد با مسلمانان ارتباط زناشويي برقرار كند.
4 ـ در تمام پيش آمدها بايد از مخالفان «محمّد» طرفداري كرد.
متن پيمان با مواد ياد شده به امضاء تمام متنفّذان «قريش» جز «مُطعِم بن عدي» رسيد و با شدت هر چه تمامتر به مورد اجراء گذارده شد.
يگانه حامي پيامبر، «ابوطالب» از عموم خويشاوندان «فرزندان هاشم و مطلب» دعوتي به عمل آورد و ياري پيامبر را بر دوش آنان گذارد. همچنين براي جلوگيري از حمله ناگهاني «قريش» در نقاط مرتفع افرادي را براي ديدباني گماشت تا آنها را از هرگونه پيش آمد، با خبر سازند. اين محاصره سه سال طول كشيد، فشار و سختگيري به حد عجيبي رسيد. ناله جگر خراش فرزندان بنيهاشم به گوش سنگدلان مكه ميرسد، ولي در دل آنها چندان تأثيري نميكرد. جوانان و مردان، با خوردن يك دانه خرما در شبانه روز زندگي ميكردند. گاهي يك دانه خرما را دو نيم ميكردند. در تمام اين سه سال، فقط در ماههاي حرام (كه امنيت كامل در سرتا سر شبه جزيره حكم فرما بود) بنيهاشم از شعب بيرون آمده و به داد و ستد مختصري اشتغال ميورزيدند، سپس به داخل درّه رهسپار ميشدند.
1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، رسول جعفريان، صفحه 149 ـ 151، فصلنامه ميقات حج، شماره 30، ص140ـ171.
|
339 |
|
جاسوسان قريش در تمام راهها مراقب بودند كه مبادا كسي مواد غذايي به «شعب ابي طالب» ببرد ولي با اين كنترل كامل گاه بيگاه «حكيم بن حزام» برادر زاده خديجه و ابوالعاص بن ربيع و هشام بن عمر نيمههاي شب مقداري گندم و خرما بر شتري حمل كرده و تا نزديكي شعب ميآوردند و سپس افسار آن را دور گردنش ميپيچيدند و رها ميكردند.
شدت عمل قريش، در اجراي عهدنامه ذرهاي از صبر و بردباري مسلمانان نكاست، سرانجام ناله جانگداز فرزندان و كودكان و وضع رقت بار عموم مسلمانان، گروهي را تحت تأثير قرار داد و از امضاي عهدنامه سخت پشيمان شدند و به فكر حل قضيه افتادند.(1)
اين معجزه به درخواست جمعي از سران قريش و مشركان مانند «ابوجهل» و «وليدبن مغيره» و «عاص بن وائل» و ديگران انجام شد. بدين ترتيب كه آنها در يكي از شبها كه تمامي ماه در آسمان پيدا بود به نزد رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده و گفتند: اگر در ادعاي خود راستگو و صادق هستي، دستور ده اين ماه دو نيم شود ! رسول خدا به آنها گفت: اگر من اين كار را بكنم ايمان خواهيد آورد؟ گفتند: آري و آن حضرت از خداي خود درخواست اين معجزه را كرد و ناگهان همگي ديدند كه ماه دو نيم شد، به طوري كه كوه حرا را در ميان آن ديدند و سپس ماه به هم آمد و دو نيمه آن به هم چسبيد و همانند اوّل گرديد، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) دو بار فرمود: «اِشْهَدوُا، اِشْهَدوُا؛ گواه باشيد و بنگريد(2)». مشركين كه اين منظره را ديدند به جاي آنكه به آن حضرت ايمان آورند، گفتند: «سَحَرَنا مُحَمَّد(3)؛ محمد ما را جادو كرد.» و يا
1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 352 تا 354.
2 . تفسير الميزان، ج 19، ص 59.
3 . همان .
|
340 |
|
برخي از آنها گفتند: اگر شما را جادو كرده، مردم شهرهاي ديگر را كه جادو نكرده ! از آنها بپرسيد و چون از مسافران و مردم شهرهاي ديگر پرسيدند، آنها مشاهدات خود را در دو نيم شدن ماه بيان داشتند(1).
مرحوم طبرسي مينويسد:«اَلْمُسْلِموُنَ اَجْمَعُوا عَلي ذلِكَ فَلا يُعْتَدُّ بِخِلافِ مَنْ خالَفَ فيه؛ مسلمانها بر انجام اين معجزه اجماع دارند و از اين رو به گفتار مخالف اعتنايي نيست.(2)
از علماي اهل تسنن نيز فخر رازي مينويسد:«اَلْمُفَسِّرُونَ باسرهم عَلي اَنَّ الْقَمَرَ حَصَلَ فيهِ الاِْنْشِقاق(3)؛ مفسرين همگي بر اين عقيدهاند كه در ماه انشقاق پديد آمد و ماه دو نيم شد.
دكتر سعيد بوطي نويسنده كتاب فقه السيره مينويسد:
«وَ هذا اَمْرٌ مُتَّفِقٌ عَلَيهِ بَينَ الْعُلَماء اَنَّهُ وَقَعَ في زَمانِ النَّبِيّ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وَ اِنَّهُ كانَ اِحْدَي الْمُعْجِزات(4)؛ و اين چيزي است كه در بين علماء مورد اتفاق است كه در زمان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اتفاق افتاده و يكي از معجزات اوست.(5)
زمان و مكان انشقاق قمر
در اين كه اين معجزه در زمان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مكه انجام شده، اختلاف در روايات و گفتار محدثين نيست و مسأله، اجماعي است ولي در مورد تاريخ آن اختلافي در روايات و كتابها به چشم ميخورد.
از مرحوم طبرسي در «اعلام الوري» و «راوندي» در «خرائج» نقل شده كه اين داستان در سالهاي اول بعثت اتفاق افتاد، ولي مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان در دو جا ذكر كرده كه اين ماجرا در سال پنجم قبل از هجرت اتفاق افتاد و در يك جاي آن از پارهاي نقل كرده كه اين داستان در آغاز شب چهاردهم ذيحجه پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاده و مدت آن نيز اندكي بيشتر نبوده.(6)
1 . درسهايي از تاريخ تحليلي اسلام (رسولي محلاتي)، ج 3، ص 248.
2 . مجمع البيان، ج نهم، ص 189.
3 . مفاتيح الغيب، فخر رازي، ج 29، ص 28.
4 . بحار، ج 7، ص 352 تا 355، تفسير نمونه، ج 23، ص 18.
5 . فقه السيره، ص 150.
|
341 |
|
دعا در محلّ شق القمر
كوه ابوقبيس در نزديك مسجدالحرام و مسلط به كوه صفا ميباشد، و چند تن از پيامبران الهي در آنجا مدفونند. معجزه «شقالقمر» در اين محل، به وقوع پيوست و در اين محل اين دعا خوانده ميشود:
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي نَبِيِّ هَلَّلَ وَ كَبَّرَ وَ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ وَ انْشَقَّ لَهُ الْقَمَرُ وَ بِدينِ اللّهِ اَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ اَللّهُمَّ اِنّي اَودَعْتُ في هذَا الْمَحَلِّ الشَّريفِ مِنْ يَومِنا هذا اِلي يَومِ الْقِيامَةِ خالِصَاً مُخْلِصَاً...
مسجد انشقاق القمر
به يادبود اين حادثه، مسجدي با نام «مسجد انشقاق القمر» بر بالاي «كوه ابوقبيس» مشرف بر مسجدالحرام قرار داشت. اين كوهِ نسبتاً بزرگ، در پشت مسجدالحرام سمت راست كوه صفا قرار داشته و در دوران سعودي قسمتهايي از آن صاف و قصر دارالضيافه بر آن ساخته شده است، لذا اين مسجد و چند اثر تاريخي ديگر در اين اقدام تخريب گرديده است.(1)
يكي از حوادث جانسوز و اسفناك در تاريخ اسلام، واقعه فخّ و كشته شدن بيش از يكصد تن از سادات و نوادگان امام حسن و امام حسين عليهماالسلام است. هنگام خلافت هادي عباسي(3) حسين بن علي
1 . تفسير الميزان، ج 19، ص 62.
2 . تاريخ و آثار اسلامي، ص 105.
3 . فخ وادياي است در مكه كه همان وادي زاهر است واقع در ميان عمرة التنعيم و مسجد الحرام. هم چنين «فخ» نام دومين وادي مهم مكه است كه اكنون هر بخش آن به نامي است (فرهنگ اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي).
4 . خلافت هادي از سال 169 تا 170 است.
|
342 |
|
در مدخل ورودي مكّه، (محل كنوني مسجد تنعيم) كه به منطقه فخّ معروف است با سپاه عباسيان مواجه شدند. در اين نبرد كه در سال 169 ه .ق. رخ داد، سپاهيان عباسي به قتل عام پاكترين فرزندان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پرداختند.
مأموران خليفه پس از قتل عام آنها، سرهاي بيش از يكصد تن از شهدا را از تن جدا كرده و همراه اسرا نزد خليفه سفاك عباسي فرستادند.(1)
زماني كه سرهاي شهدا را نزد هادي آوردند، موسيبن جعفر و شماري از علويان حاضر بودند، حضرت درباره شهيد فخّ فرمود:«مَضي وَاللّهِ مُسْلِمَا صالِحَا صَوّامَا قَوّامَا آمِرَا بِالْمَعْرُوفِ، ناهِيَا عَنِ الْمُنْكَر»(2)؛ به خدا سوگند، او مسلماني صالح، روزهدار و شب زنده دار و امر كننده به معروف و نهي كننده از منكر درگذشت.
بدنهاي بيسر شهداي فخ پس از سه روز در همان محل مدفون گرديد. مزار اين شهدا به علت عقايد جاهلانه وهابيت همانند ساير قبور و قبرستانها مورد تعرض و بيحرمتي قرار گرفته، منهدم و با زمين يكسان گرديد كه قابل تشخيص نيست. اين محل به مسجد شهداي معروف و در كنار جاده اصلي جدّه و در محدوده مسجد تنعيم كه براي عمره در آن محرم ميشوند ميباشد.
از امام جواد ( عليه السلام ) نقل شده است كه براي ما اهل بيت بعد از كربلا قتلگاهي بزرگتر از فخّ ديده نشده است.(3) فخّ يكي از نقاط آغازين ورود به حرم است و از اين مكان كسي بدون احرام حق ورود به مكه را ندارد. امام صادق ( عليه السلام ) قبل از ورود به اين شهر در مكان مذكور غسل فرموده و به ديگران در انجام اين عمل توصيه ميكردهاند.(4)
1 . تاريخ و آثار مكه و مدينه، ص 84.
2 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 166 به نقل از مقاتل الطالبين، ص 380 و بحارالأنوار، ج48، ص164.
3 . تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرّمه و مدينه منوره، ص 85.
4 . همان، ص 84.
|
343 |
|
جايگاه و منزلت شهيد فخّ
شهيد فخ، در شمار علويان حسني، شهيدي است كه از سوي امامان شيعه، مورد تأييد قرار گرفته است. به علاوه ضمن رواياتي كه نقل شده خبر شهادت او از زبان پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نيز نقل شده است. ابوالفرج اصفهاني روايتي از امام باقر ( عليه السلام ) نقل كرده است كه حضرت فرمود: رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) زماني كه از فخ ميگذشت، ايستاد و چند ركعت نماز گزارد بعد از نماز شروع به گريه نمود. اصحاب نيز گريه كردند، وقتي دليلش را پرسيدند حضرت فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه:
«يا مُحَمَّد! اِنَّ رَجُلاً مِنْ وُلْدِكَ يُقْتَلُ في هذَا الْمَكانِ وَ اَجرَ الشَّهيدِ مَعَهُ اَجْرُ الشَّهيدَيْنِ»(1)
اي محمّد! مردي از فرزندان تو در اينجا كشته ميشود كه اجر شهيد همراه او، اجر دو شهيد است.و نيز نقل كرده است كه وقتي حضرت به موضع فخ رسيد با اصحابش نماز ميّت خواند و سپس فرمود:
«يُقْتَلُ ها هُنا رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَيْتي في عَصابَةٍ مِنَ الْمُؤْمِنينَ، ينزل لَهُمْ بِأَكْفانِ وَ حُنُوطٍ مِنَ الْجَنَّةِ، تَسبقُ اَرواحُهُم اَجْسادَهُمْ اِلَي الْجَنَّةِ»(2)
در اينجا شخصي از اهل بيت من با جمعي از يارانش به شهادت ميرسند كه كفن و كافور آنان از بهشت ميرسد و ارواحشان زودتر از اجسادشان به سوي بهشت ميشتابد.امام جواد ( عليه السلام ) به يكي از اصحاب فرمودند: وقتي به فخ رسيديم، مرا آگاه گردان. وقتي به آنجا رسيدند، حضرت پياده شده، وضو گرفته و نماز خواندند و سپس سوار شدند، آن صحابي، علت اين كار را پرسيد، حضرت روايت پيشين را براي او نقل كرد.(3)
محل شهداي فخّ
در حال حاضر اين مقبره در خيابان شهدا قرار دارد كه تمامي آن منطقه را به نام منطقه شهدا
1 . مقاتل الطالبين، ص 367.
2 . همان، ص 366.
3 . همان.
|
344 |
|
يك خيابان فرعي از خيابان شهدا به فاصله نزديك از تقاطع شهدا به سمت مقبره ميرود. مقبره مزبور در پايين كوهي قرار گرفته كه اكنون يك سمت آن مقبره و سمت ديگر آن، ميدان فوتبال است. اين مقبره به عبارتي در پشت مسجد البوقري واقع است.(1)
خلاصه، فخ يكي از نقاط آغازين حرم است و از اين مكان كسي بدون احرام، حق ورود به مكه را ندارد. از حلبي روايت شده است كهاَمَرَنا اَبُو عبداللّه ( عليه السلام ) اَنْ نَغْتَسِل مَنْ فَخٍّ قَبْلَ اَنْ نَدْخُلَ مَكَّةَ»
امام صادق ( عليه السلام ) قبل از ورود به اين شهر در مكان مذكور، غسل فرموده و به آن امر ميكردهاند.(2)
همان گونه كه اشاره شد، حادثه فخ به حدي هولناك بود كه پس از عاشورا، سختترين و دردناكترين حادثه تاريخي خوانده شده است.
1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 167.
2 . تهذيب شيخ طوسي، ج 5، ص 99، تاريخ و آثار مكه و مدينه، ص 85.
|
345 |
|
«صروره»(1) به مرد و زني گفته ميشود كه حج نگزارده باشند. حرف آخر آن جزء كلمه است و علامت تأنيث نيست.
در روايتي از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمده است كه حضرت فرمود:
«لا صَروُرَةَ في الاِْسْلامِ»؛ در اسلام، صروره نيست.
ابن أثير در توضيح اين حديث گفته است:
در زمان جاهليت، هنگامي كه فردي، شخصي را در حرم مكه ميكشت و به كعبه پناهنده ميشد، كسي متعرض او نميگشت و چنانچه ولي دم او را در حرم ميديد، به او گفته ميشود كه او صروره است متعرض او نشويد. اين حديث ناظر بر اين مسأله است كه هركس فردي را در حرم به قتل برساند اگر چنين عذري بياورد كه من صرورهام، از او پذيرفته نيست. يعني اين قانون جاهلي جايگاهي در اسلام ندارد و بايد چنين شخصي قصاص شود.(2)
1 . واژه «صرة» از ماده «صر» (بر وزن شر) در اصل به معناي بستن و بهم بستگي است و به فرياد شديد و همچنين جمعيت متراكم نيز گفته ميشود، چراكه داراي شدت و بهم پيوستگي است.
به بادهاي شديد و سرد «صرصر» ميگويند چراكه انسانها را به هم ميپيچد.
«صروره» به زن يا مردي ميگويند كه هنوز حج بجا نياورده و يا تصميم بر ازدواج ندارد، چرا كه يك نوع بستگي و امتناع در آنهاست.تفسير نمونه، ج 22، ص 348
2 . فرهنگ اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي، ص 224
|
346 |
|
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ»(4)
همانا صفا و مروه از شعائر و نشانههاي خداوند است، پس هر كس حج خانه خدا و يا عمره را انجام دهد، گناهي بر او نيست كه بر آن دو طواف كند (و سعي صفا و مروه انجام دهد) و هر كس به ميل خود نيكي كند بداند خداوند (در برابر آن نيكي) سپاسگزاري داناست.1 . صفا بخش كوچكي از كوه ابو قبيس است كه در جنوب مسجد الحرام قرار گرفته و مروه نيز قسمتي كوچك از «قعيقعان» ميباشد كه در شمال شرقي مسجد واقع شده و محل سعي كه به آن مسعي ميگويند در فاصله اين دو است كه به دو سير رفت و برگشت تقسيم كردهاند. بالاي مسعي طبقه دومي نيز ساخته شده كه حجاج غير شيعه در آنجا به سعي ميپردازند ولي از آنجا كه طبقه دوم بين دو كوه واقع نشده از نظر فقهاي شيعه داراي اشكال است. فرهنگ جغرافيايي ـ تاريخي، ص 225.
2 . صفا در لغت به معناي سنگ سخت و صافي است كه با خاك و شن مخلوط نباشد. «مبرد» گفته است: صفا سنگي را گويند كه گل و خاك در آن نباشد و طريحي در «مجمع البحرين» ميگويد: صفا اگر مفرد آورده شود به معناي سنگ و اگر به صورت جمع استعمال شود به معناي سنگ نرم است. طريحي درباره مروه نيز گفته است «المرو» سنگ سفيد برق دار را گويند كه با آن آتش روشن ميكنند و مفرد آن «مروه» است و بدين سان «مروه» را در مكه مروه ميناميدهاند. ياقوت حموي، صفا و مروه، فرهنگ نامه موضوعي قرآن كريم، ج دوم، ص 2069 تاريخ القويم مينويسد: و جبل الصفا واقع اسفل جبل ابي قبيس مما بجبل الصفا، تاريخ القويم، ج 3، ص 135.
عبد الحميد بن ابي الديلم از امام صادق ( عليه السلام ) نقل ميكند صفا را به اين خاطر صفا خواندهاند كه مصطفي و برگزيده آدم بود، كه بر كوه صفا هبوط كرد. لذا از اسم آدم (يعني از كلمه مصطفي) نامي و اسمي براي كوه برگرفته شد و دليل بر آن اين است كه آدم مصطفي است، آيه شريفه «إِنَّ اللّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ» ميباشد و چون حوا بر كوه مروه فرود آمد. اين كوه را به اين نام خواندهاند، چه آن كه مرأه (زن) كه حوا باشد، بر آن نازل گرديد.
3 . حج نماز بزرگ، غلامعلي حداد عادل، ص.
4 . سوره بقره، آيه 158.
|
347 |
|
معاني كلمات سعي، صفا ومروه
سعي به نقل از معجمالبلدان، يعني شتافتن بين صفا و مروه است.اين حركت از نظر فقهاي شيعه و نيز شافعي، از مناسك واجب حج است، كه براي بزرگداشت خاطره هاجر، همسر ابراهيم ( عليه السلام ) كه سرگشتهوار، هفتبار بين صفا و مروه شتافت تا براي فرزند تشنهاش (اسماعيل) چشمه آبي پيدا كند، انجام ميشود و حاجيان بايد از فاصله صفا و مروه هفت «شوط» سعي نمايند..
هماكنون صفا و مروه، عَلَم براي دو كوهي است كه در ضلع شرقي مسجدالحرام در محلي به نام مسعي با فاصلهاي حدود 395 متر رو در روي يكديگر قرار گرفته است.
امام صادق ( عليه السلام ) در رابطه با نامگذاري اين دو كوه فرمودهاند:
صفا را صفا ناميدند، بدان جهت كه آدم برگزيده بر آن فرود آمد، پس براي اين كوه، نامي از اسم آدم را انتخاب كردند. خداوند عزوجل ميفرمايد: «اِنَّ اللّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحَاً...»(1) و حوا بر مروه فرود آمد، مروه را مروه ناميدهاند، زيرا زن بر آن فرود آمد، پس نامي از«مرأة» براي اين كوه برگزيدند(2).
ليكن شهرت اين دو كوه از زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به بعد است، آنگاه كه آن حضرت همراه هاجر و اسماعيل به مكه آمدند و حضرت آنان را در كنار حجر جاي داد و خود به شام بازگشت.داستان ساره و هاجر
«عبداللّه بن عباس» نقل كرده است: چون ميان مادر اسماعيل و ساره(3) همسر ديگر ابراهيم ( عليه السلام ) كدورت پيش آمد، ابراهيم ( عليه السلام ) مادر اسماعيل و اسماعيل را كه كودك شيرخواري بود، همراه خود به مكه آورد. هاجر مشك آبي داشت كه از آن مينوشيد و به كودك خود شير ميداد و هيچگونه زاد و توشهاي همراه او نبود. «سعيد بن جبير» گفته است: «ابن عباس» در حالي كه به نقطهاي ميان زمزم و صفا اشاره ميكرد، چنين ادامه داد: ابراهيم آن دو را كنار خار بني (درختچهاي) كه بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت، نشاند و سپس خود سوار بر مركب خويش شد و به بيرون مكه حركت كرد. مادر اسماعيل از پي او حركت كرد و تا منطقه «كداء» او را دنبال كرد، پس از او پرسيد: او و پسرش را به عهده چه كسي ميگذارد؟ ابراهيم فرمود: به خداي عزوجل ميسپارم، مادر اسماعيل گفت: راضي و
1 . آل عمران، آيه 33.
2 . بحار الانوار، ج 99، ص 44، فصلنامه ميقات، شماره 9، ص 89 و 90.
3 . فصلنامه ميقات حج، شماره 9، ص 90، اخبار مكه، صفحه 332 و 333.
|
348 |
|
ابن عباس گفت: پيامبر فرمودند به همين جهت سعي ميان صفا و مروه معمول شد و مردم ميان آن سعي ميكنند. مادر بازگشت و كودك خود را به همان حال ديد كه بر خود ميپيچد، ناگاه صدايي شنيد، نگريست و كسي را نديد. گفت: صداي تو را شنيدم اگر چيزي در پيش تو هست مرا ياري كن و به فريادم رس. در اين هنگام جبرئيل ( عليه السلام ) بر او آشكار شد. مادر اسماعيل از پي او به راه افتاد و جبرئيل با پاي خود به محل چاه زمزم كوفت و از همانجا آب بر روي زمين آشكار شد. ابن عباس افزوده است كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند: مادر اسماعيل مقداري خاك و شن بر گرد آن ريخت كه مبادا پيش از آنكه مشك را بياورد و از آب پركند آب به زمين فرو شود و نيز فرمودند: اگر مادر اسماعيل چنان نميكرد چشمه رواني ميشد.
ابن عباس در دنباله گفتار خود چنين گفته كه مادر اسماعيل مشك خود را آورد و آب برداشت و آشاميد و پستانش پر شير شد و پسرش را شير داد.(1)
اهميت سعي صفا و مروه
سعي ركني از اركان حج است، اگر حاجيان عمداً آن را ترك كنند حج آنان باطل ميشود. «ابن حمزه» مينويسد:
«مَنْ تَرَك السَّعي مُتَعَمِّدَاً بَطَلَ حجُّهُ...؛ آن كس كه سعي را عمداً انجام ندهد، حج وي باطل است و اگر سهواً آن را ترك كند در صورتي كه در مكه به ياد آورد، بايد سعي كند و اگر پس از
1 . فصلنامه ميقات حج، شماره9، ص 89 ـ 90.
|
349 |
|
فاصله صفا تا مروه هفتصد و شصت و شش و نيم ذراع است كه مساحت هفتبار آمد و شد ميان آن دو، پنج هزار و سيصد و شصت و پنج و نيم ذراع است.(2)
سعي صفا و مروه از در نگاه جلال آل احمد
سعي، آموزشگاهي است كه هر كس به فراخور استعداد و آگاهي و اعتقاد خويش، درسهايي از آن آموخته و تأثيراتي ميپذيرد و بهره ميگيرد. آن كس كه عميقتر بينديشد و با چشم بصيرت صحنه جنب و جوش ساعيان را بنگرد به ظرايف و نكات بيشتر پيميبرد و متوجه ميشود كه هدف از سعي تنها وظيفه فردي نيست و صرفاً تقويت رابطه فرد با خدا مورد نظر قرار ندارد، بلكه از جمع كردن سيل عظيم انسانها در بين اين دو كوه انتظارات بيشتري مورد نظر است. در اين جا بيمناسبت نيست كه براي نمونه قسمتي از برداشتهاي جلال آل احمد را پيرامون سعي بياوريم:
«اين سعي ميان صفا و مروه عجب كلافه ميكند آدم را، يك سر برت ميگرداند به هزار و چهارصد سال پيش، به ده هزار سال پيش، با هرولهاش، يا زير دست و پا رفتنهايش، و بيخودي مردم... و با اين گم شدن عظيم فرد در جمع، يعني آخرين هدف اين اجتماع، اين سفر... شايد ده هزار نفر، شايد بيست هزار نفر در يك آن، يك عمل را ميكردند و مگر ميتوان ميان چنين بيخودي عظمايي به فكر خودت باشي و فُرادا عمل كني؟ فشار جمع ميراندت، شده است كه در ميان جماعتي وحشتزده و در گريز از يك چيزي، گير كرده باشي؟ به جاي وحشت، بيخودي را بگذار و به جاي گريز «سرگردان» را پناه جستن را... نهايت اين بيخودي را در دو انتهاي سعي ميبينيم، كه اندكي سربالاست و بايد دور بزني و برگردي، گريهام گرفت و گريختم و ديدم چرا اشتباه كرده است آن زنديق ميهنهاي يا بسطامي كه نيامده است تا خود را زير پاي چنين جماعتي بيفكند، يا دست كم خودخواهي خود را... حتي طواف چنين حالي را بر نميانگيزد... در سعي ميروي و برميگردي و به همان سرگرداني كه هاجر داشت، هدفي در كار نيست، و در اين رفتن و آمدن، آنچه به راستي
1 . فصلنامه ميقات حج، شماره 9، ص 94، الوسيله، سلسلة الينابيع الفقهية، ج 8، ص 437.
2 . اخبار مكه، ص 292.
|
350 |
|
از جمله مسائل مورد اتفاق مسلمانان، مسأله صلوات بر پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است؛ امّا در چگونگي آن اختلاف است.
شالوده و اساس اين مسأله در قرآن است. خداوند متعال ميفرمايد:
«إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً»(2)؛ خداوند و فرشتگان بر پيامبر صلوات ميفرستند. اي كساني كه ايمان آوردهايد، بر اوصلوات بفرستيد و سلام كنيد؛ سلامي نيكو(3).
فقهاي مذهب اهل بيت عليهمالسلام اجماع دارند كه جايز نيست در نماز به صلوات بر پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اكتفا شود؛ بلكه واجب است خاندانش هم به دنبال آن ذكر شوند.
1 . نگرش اجتماعي بر كعبه و حج ، به نقل از خسي در ميقات، ص 87 ـ 91.
2 . سوره احزاب، آيه 56.
3 . «صلوات اللّه رحمة من اللّه، وصلوات الملائكة تزكية منهم له، وصلوات المؤمنين دعاء منهم له». الميزان، ج 16، ص 365؛ همان، 166، نور الثقلين، ج 4، ص 302.