بخش 16

عبدالمطلب عثمان بن مظعون عرفات عقیل فرزند ابی‏طالب امام علی بن الحسین علیهماالسلام ( زین العابدین ( علیه السلام ) عمار یاسر عمرو بن جُمُوح عُمره عمه‏های پیامبر #171; صفیه و عاتکه #187; حرف ( غ ) غار ثور غار حراء


376


«يا اَبة لاتوصينَّ بمحمد فانّه ابني و ابن اخي(1)؛ پدر جان! محمّد هيچ احتياجي به سفارش ندارد، زيرا او فرزند من است و فرزند برادرم .


در هر صورت مرگ عبدالمطلب، آن‏چنان روح پيامبر را آزرد كه تا كنار قبر او اشك مي‏ريخت و هيچ‏گاه او را فراموش نمي‏كرد.(2)

قبر حضرت عبدالمطلب در قبرستاني كه امروزه به قبرستان ابوطالب معروف است مقابل قبور بني هاشم قرار گرفته و در زيارت آن حضرت مي‏خوانيم: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاء... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ طافَ حَوْلَ الْكَعْبَةِ وَ جَعَلَهُ سَبْعَةَ اَشْواط...(3)؛ ... سلام بر تو اي كسي كه طواف دور خانه كعبه را هفت شوط قرار داد.

مدفن عبدالمطلب

عبدالمطلب يكي از چهره‏هاي بني‏هاشم است كه در حجون دفن شده است. مدفن وي در نزديك قبر ابوطالب و شمال قبر منسوب به «آمنة بنت وهب» است. بر ضريح پدر بزرگ رسول خدا بارگاهي بوده كه در سال 1325 قمري - توسط امير مكه - تعمير گشته است. قبر «عبداللّه‏ بن زبير» نيز در كنار او زير يك گنبد قرار داشته است.(4) اين گنبد به همراه ساير گنبدهاي قبور قبرستان ابوطالب توسط عوامل سعودي تخريب شده است.


150


عثمان بن مظعون

صحابه بزرگوار «عثمان بن مظعون»، كنيه‏اش «ابو سائب» از سابقين در اسلام و چهاردهمين فردي است كه در مكه به نداي توحيد پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) لبيك گفته و اسلام را پذيرفته است و يكي از مسلمانان مجاهد و مبارز و از كساني بوده كه دفاع از حريم اسلام و فداكاري از شخص رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )


1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 360 و 361.

2 . همان، ص 171.

3 . ادعيه و آداب حرمين، ص 420 و 421.

4 . تاريخ و آثار اسلامي، ص 80.


377


را در رأس وظايف و برنامه‏هاي زندگي خويش قرار داده است. بنا به گفته بعضي از مورخان، وي افتخار اخوت وبرادر رضاعي بارسول خدا را هم داشته و او از آن عده از مسلمانان است كه در اثر فشار مشركين مكه، هم در هجرت به حبشه شركت نمود و هم جزء مهاجرين به مدينه بود (هاجرالهجرتين) و طبق گفته بعضي از مورخان سرپرستي مهاجرين حبشه از طرف رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بر وي محول شده بود(1).

منزلت و شخصيت ابن مظعون

ابن مظعون پس از هجرت به مدينه، گذشته از اينكه يكي از ياران عابد و زاهد رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به حساب مي‏آمد يكي از چند نفر صحابه بود كه از ديگر ياران آن حضرت نسبت به احكام آشناتر و از اين لحاظ در ميان سايرين معروف‏تر بودند.

«ابن مظعون» در زهد و تقوي و دوري از لذايذ زندگي، به اينجا رسيد كه تصميم گرفت حتي بعضي از مباحات را نيز ترك كند كه با توصيه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از اين عمل خودداري نمود. ابن مظعون جزء بدريون و از يكصد و سيزده نفر صحابه است كه در جنگ بدر شركت جسته و افتخار از خودگذشتگي را بر افتخارات ديگرش افزوده است. وي الگوي فضيلت و زهد و تقواست و لذا در زيارت ناحيه مقدسه آمده است: «السلام علي عثمان بن اميرالموءمنين سمي عثمان بن مظعون»(2)

عثمان بن مظعون در ذي‏الحجه سال دوم هجرت پس از آن كه در جنگ بدر شركت نمود، بدرود حيات گفت واز مهاجرين، اول كسي است كه در بقيع به خاك سپرده شده است(3). مورخان و شرح نويسان از جمله «ابن عبداللّه‏» (متوفي 463) و «ابن اثير» (متوفاي 630) از ابن عباس نقل نموده‏اند كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به هنگام مرگ عثمان بن مظعون بر بالين وي نشسته بود، صورت به صورت او گذاشت و چون سر برداشت، اشك در ديدگان آن حضرت حلقه زده بود. دومين بار صورت به صورت او گذاشت و چون سر برداشت، اشك و اندوه آن حضرت براي همه حاضرين مشهود بود و سومين بار صداي ناله و شيون آن حضرت بلند گرديد و حاضرين با ديدن اين منظره گريه و شيون سر دادند.(4)در منابع شيعه از امام صادق ( عليه السلام ) و در منابع اهل سنت از عايشه روايت شده است كه:

1 . فصلنامه ميقات حج، شماره 8، ص 129 و 130.

2 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 189.

3 . اولين كسي كه از انصار در بقيع دفن شده است، اسعد بن زراره مي‏باشد. تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 190.

4 . اسدالغابه، ج 3، ص 383، استيعاب، ج 3، ص 87.


378


«فَلَمَّا غُسِلَ وَ كُفِنَ قَبِّلَهُ رَسُولُ اللّه‏ بَينَ عَينَيه»(1).

رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از تغسيل و تكفين عثمان ابن مظعون، در حالي كه اشك مي‏ريخت، بر پيشاني او بوسه زد.

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هنگام دفن او فرمود:


«اَدْفِنُوا عُثمانِ بنِ مَظعُونِ بِالْبَقيعِ يَكُنْ لَنا سَلَفاً، فَنِعْمَ السَّلَف سَلَفُنا عُثمانِ بنِ مَظعوُن»(2).


و به هنگام مرگ فرزند عزيزش ابراهيم فرمود: «اَلْحِقُوهُ بِسَلَفِنَا الصّالِح عُثمانِ بنِ مَظْعُون»(3) به كارگيري و تكرار كلمه سلف صالح به هنگام دفن ابراهيم و پس از گذشت هشت سال از وفات ابن مظعون به عنوان يادگاري از گذشتگان است كه بايد جاويد بماند و خاطره ايشان محو نگردد.(4)

از جمله بقعه‏ها و گنبد و بارگاه‏ها كه در داخل بقيع به وسيله وهابيان منهدم گرديده است، ساختمان بقعه و حرم متعلق به جناب ابراهيم فرزند رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مي‏باشد و از اين جهت كه پيكر ابراهيم در كنار عثمان بن مظعون صحابه جليل القدر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به خاك سپرده شده و هر دو قبر در كنار هم قرار گرفته‏اند، اين بقعه همانگونه كه به بقعه جناب ابراهيم مشهور شده است، گاهي به عثمان بن مظعون هم نسبت داده مي‏شود.(5)پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد اين مرد زاهد و عابد و صالح هنگامي كه جنازه‏اش را از زمين برداشتند، فرمود:

«طُوبَاكَ يَا عُثْمَانُ! لَمْ تَلْبِسْكَ الدُّنْيَا وَ لَمْ تَلْبَسْهَا»

اي پسر مظعون! خوش به حال تو دنيا تو را نپوشاند و فريب او را نخوردي و توهم خود را به دنيا نپوشاندي و خودت را در دام دنيا نيانداختي.


پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) همانند فرزندش ابراهيم درباره فرزند ديگرش رقيه فرمود: «اَلْحَقِي بَسَلَفِنَا الصَّالِحِ عُثْمانَ بْنِ مَظْعُونِ» و هر دو را نزديك عثمان بن مظعون دفن كردند.(6)



1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 190. به نقل ازسنن ابن داود، ج دوّم، ص 179، تاريخ المدينة، ابن شبه، ج 1، ص 100 درمسندحنبل وطبقات گفتار عايشه ر ا چنين نقل نموده است: ان رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قبّل عثمان بن مظعون وهو ميت، قالت فرايت دموع النبي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تسيل علي خد عثمان بن مظعون. مسند احمدبن حنبل، ج6 ، ص 56-55.

2. تاريخ المدينة، ج 1، ص 100، تنقيح المقال، ج 2، ص 249.

3 . فصلنامه ميقات حج، شماره 8، ص 131 و 132.

4 . همان، ص 124.

5 . قبل از حج بخوانيد، ص 215


379



151


عرفات

حجاج بيت‏اللّه‏ الحرام در روز عرفه، نهم ذي‏حجه، از ظهر تا مغرب شرعي در عرفات، حضور دارند و در اصطلاح فقهي، اين حضور «وقوف» ناميده مي‏شود. اين حضور به قدري مهم است كه گفته‏اند: «اَلْحَجُّ عَرَفة ـ يا اين كه ـ اَلْحَجُّ عَرَفات»(1)، اين وقوف يكي از اركان حج تمتع است ودرصورت عدم تحقق آن، حج محقق نمي شود. عرفات نام منطقه وسيعي است با مساحت حدود 18 كيلومتر مربع در شرق مكه، اندكي متمايل به جنوب، در ميان راه طائف ومكه.(2)


وجه تسميه عرفات

در بيان راز نامگذاري اين سرزمين به عرفات وجوهي گفته شده است:

1 ـ حضرت آدم و حوا عليهماالسلام بعد از هبوط يكديگر را در آن سرزمين شناختند.(3)

2 ـ حضرت آدم و حوا در اين سرزمين به گناهشان اعتراف كردند و نيز جبرئيل ( عليه السلام ) هنگام تعليم مناسك حج به حضرت ابراهيم به او گفت: در اين سرزمين در پيشگاه خداوند به گناهانت اعتراف كن(4). 3 ـ آن گاه كه حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) از خداي سبحان خواست تا مناسك حج را به وي ارائه كرده و بياموزد «رَبَّنا... أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا ...إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ»(5)؛ بار پروردگارا!...

1 . سنن ترمذي، ج 5، ص 214. عرفات مفردي است كه شكل جمع دارد. عرفه و عرفات هر دو نام يك مكان هستند و آن مشعر اقصي از مشاعر حج واقع در ميان مكه و طائف در 23 كيلومتري شرق مكه است. عرفات صحراي وسيعي است كه از شرق و جنوب و شمال در احاطه كوه مي‏باشد. در شرق آن كوه ملحه قرار دارد، در شمال شرقي، كوه سعد و در جنوب، رشته كوه سياه رنگي كه بلندترين آن كوه «ام الرضوم» است از غرب و شمال غربي عرفات وادي «عرنه» مي‏گذرد كه وقوف در آن جايز نيست. اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي، ص 262.

2 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 132 ـ 129.

3 . بحارالانوار، ج 24، ص 242.

4 . كافي، ج 4، ص 207.

5 . سوره بقره، آيه 128.


380


مناسك ما را به ما بنمايان و بر ما ببخش... همانا تو بس توبه‏پذير و مهرباني.

جبرئيل ( عليه السلام ) كه مأمور تعليم مناسك به ابراهيم خليل ( عليه السلام ) بود به هنگام حضور در سرزمين عرفات به آن حضرت گفت:

«هذه عرفات، فاعرف بها نسكك و اعترف بذنبك»(1)؛ اين عرفات است، پس مناسكت را بشناس و به گناهت اعتراف كن.

4 ـ حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) قبل از روز نهم ذيحجه خواب ديد كه فرزندش را ذبح مي‏كند وقتي از خواب بيدار شد، به حالت تروي و فكر فرو رفت كه آيا اين رؤيا، الهي و بمنزله دستور آسماني است؟ رؤياي مزبور در شب نهم ذيحجه براي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) تكرار شد، اين رؤيا مغرب روز نهم، در سرزمين عرفات حاصل شد، آن روز را «عرفه» و آن سرزمين را «عرفات» ناميدند.(2)


جايگاه عرفات در روايات

1 - امام صادق ( عليه السلام ) فرمودند: «مَنْ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ إِلَي قَابِلٍ إِلَّا أَنْ يَشْهَدَ عَرَفَةَ»(3).

اگر ماه رمضان بر كسي سپري شد و او آمرزيده نشد، اميد به آمرزش او تا ماه مبارك رمضان آينده نيست مگر آنكه عرفه را با شرايطش ادراك كند.

2 ـ پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) سه بار فرمودند: «اَلْحَجُّ عَرَفات، اَلْحَجُّ عَرَفات، اَلْحَجُّ عَرَفات(4)؛ حج، عرفات است، حج، عرفات است، حج، عرفات است.»

گفته شده است اين حديث، جزء هزار حديث مشهور نبوي است.

3 ـ امام سجاد ( عليه السلام ) در روز عرفه به سائلي كه گدايي مي‏كرد، فرمود: واي بر تو! آيا در چنين روزي دست نياز به سوي غير خدا دراز مي‏كني، در چنين روزي كه براي كودكان در رحم اميد سعادت مي‏رود.(5)

4 ـ در روز عرفه روزه گرفتن مستحب است، لكن چنانچه روزه آن روز باعث تضعيف انسان

1 . كافي، ج 4، ص 207

2 . همان، ص 66.

3 . همان، ص 66.

4 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص 324، الحج و العمره في الكتاب و السنه، ص 214.

5 . وسائل الشيعه، ج 10 ص 28؛ صهباي حج، ص 415.


381


شود كه موفق به خواندن دعاهاي آن روز نشود، خواندن دعا بر گرفتن روزه تقدم دارد.(1)5 ـ روايت شده است برخي از گناهان جز در عرفات و مشعرالحرام بخشيده نخواهد شد.

6 ـ در حجّة الوداع در غروب روز عرفه، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به بلال فرمود: مردم را ساكت كن تا مطلبي بگويم. آنگاه فرمود: خداوند بر شما منت گذاشت و خوبان شما را بخشيد و به احترام آنان بدان شما را عفو كرد، بدانيد همه شما مورد عفو قرار گرفتيد.

7 ـ اهميت عرفه به دعاست و اگر روزه مانع دعا شود روزه گرفتن مكروه است، با آنكه روزه آن روز جبران گناهان 90 ساله است.(2)

8 - خداوند به خاطر اشك زائران در اين سرزمين بر فرشتگان مباهات مي‏كند.(3)شايان ذكر است كه امام علي ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عرض شد: كدام گروه از اهل عرفات جرم‏شان بزرگ‏تر است، حضرت فرمود:

«الَّذِي يَنْصَرِفُ مِنْ عَرَفَاتٍ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ(4)؛ كسي كه از عرفات برگردد و گمان برد كه مورد بخشش قرار نگرفته است.»

مطابق بيان امام صادق ( عليه السلام ) در توضيح اين سخن مقصود كسي است كه از رحمت خدا «مأيوس» است.(5)


عنايات خداوند در روز عرفه به زائران امام حسين ( عليه السلام )

در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود:


«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي يَتَجَلَّي لِزُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ( عليه السلام ) قَبْلَ أَهْلِ عَرَفَاتٍ (فَيَفْعَلُ ذَلِكَ بِهِمْ) وَ يَقْضِي حَوَائِجَهُمْ وَ يَغْفِرُ ذُنُوبَهُمْ وَ يُشَفِّعُهُمْ فِي مَسَائِلِهِمْ ثُمَّ يَثْنِي بِأَهْلِ عَرَفَاتٍ يَفْعَلُ ذَلِكَ بِهِمْ»(6)

خداوند تبارك وتعالي قبل از توجه به زائران خود درروز عرفه به زائران امام حسين ( عليه السلام ) لطف مي‏كند و حوائج آن‏ها را برمي‏آورد و گناهان آنان را مي‏آمرزد و در مسايل آنان شفاعت امام حسين ( عليه السلام ) را مي‏پذيرد، سپس متوجه اهل عرفات مي‏شود و همين گونه با آنها رفتار مي‏كند.

1 . بحار الانوار، ج 94، ص 123 و 124.

2 . المراقبات، ص 229، كافي، ج 4، ص 258.

3 . كنز العمال، ج پنجم، ص 13.

4 . من لايحضره الفقيه، ج دوّم، ص 211.

5 . الحج و العمرة في الكتاب والسنة، ص 220.

6 . مشاعر حج، عرفات ومشعر ومني، عبدالرحمن انصاري شيرازي ـ مصطفي آخوندي، ص 25، انتشارات زمينه سازان ظهورمهدي ( عَجَّل‏ اللّه‏ تعالي فرجَه الشري ف ) سال1378.


382



152


عقيل فرزند ابي‏طالب

عقيل فرزند ابوطالب(1) و مادرش فاطمه بنت اسد مي‏باشد او عموزاده رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و برادر اميرموءمنان علي ( عليه السلام ) است.

كنيه عقيل «ابو يزيد» است. او و عباس عموي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به اجبار همراه مشركين در جنگ بدر شركت نمودند و هر دو به اسارت مسلمانان در آمدند كه سرانجام با پرداخت فديه و نقدينه آزاد شدند(2).

عقيل قبل از صلح حديبيه به مدينه هجرت نمود. او علاوه بر قرابت و قوم و خويشي با رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و امير موءمنان ( عليه السلام ) جزء اصحاب و ياران آن دو بزرگوار نيز بود.

عقيل در سال پنجاه هجري در مدينه از دنيا رفت ودر خانه خود كه در كنار بقيع قرار داشت به خاك سپرده شد.


عقيل در حديث و گفتار رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )

در فضيلت عقيل و محبت رسول خدا نسبت به وي، احاديثي است كه بيشتر از منابع اهل سنت آمده است:

1 ـ «يا اَبا يَزيد! اِنّي اُحِبُّكَ حُبيَّن: حُبّاً لِقِرابَتِكَ مِنيّ، وَ حُبَّاً لِما كُنْتُ اَعْلَمُ مِنْ حُبٍّ عَمّي اَبي‏طالبٍ اِيّاكَ(3)؛ اي ابا يزيد من از دو جهت تو را دوست دارم؛ يكي به جهت قوم و خويشي كه با من داري و ديگري به جهت علاقه و محبت عمويم ابوطالب نسبت به تو.»

روشن است كه حبّ و علاقه شديد مقام نبوي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نمي‏تواند متأثر از هواي نفساني و يا به انگيزه‏هاي مادي و فاميلي باشد.


1 . ابوطالب چهار پسر به نام‏هاي: طالب، عقيل، جعفر و علي ( عليه السلام ) داشت كه هر يك از آنان به ترتيب ده سال از هم كوچك‏تر بودند و لذا علي از عقيل بيست سال و از جعفر ده سال كوچك‏تر بود.

2 . طبقات ابن سعد، ج 1، ص 29.

3 . همان، ج 4، ص 30.


383


2 ـ شيخ صدوق اين حديث را از ابن عباس چنين نقل نموده كه اميرموءمنان ( عليه السلام ) به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عرضه داشت: «يا رَسُولَ اللّه‏ِ! إِنَّكَ لَتُحِبُّ عَقيلاً؟؛ آيا شما به عقيل علاقه‏مند هستيد؟ حضرت فرمود:

«إِي وَاللّه‏ِ إِنّي لاَءُحبُّهُ حُبَّيْنِ حُبَّاً لَهُ وَ حُبَّاً لِحُبِّ أَبِيطَالِبٍ لَهُ وَ اِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ في مَحَبَّة وَلَدِكَ».(1)

آري به خدا، من عقيل را به دو جهت دوست دارم؛ يكي به جهت اظهار علاقه ابوطالب به او، ديگر اينكه فرزند او در محبت فرزند تو كشته خواهد شد.

3 ـ همين‏طور امام علي ( عليه السلام ) از رسول خدا نقل نموده است كه پيامبر فرمود:

«اُعطي لِكُلِّ نَبِيٍّ سَبْعَةُ رُفَقاء نُجَباء وَ اُعطيتُ أَنَا اَرْبَعَة عَشَر فَذَكَرَ مِنْهُمْ عَقيلاً(2)؛ به هر پيامبري، هفت رفيق نجيب عطا شده، و به من چهارده نفر عطا شده، يكي از آنان عقيل است.»

در اين زمينه محقق دانشمند «جناب آقاي نجمي» به طور مبسوط در كتاب تاريخ حرم ائمه بقيع، سخن گفته‏اند.


عقيل و بيان فضائل امام علي ( عليه السلام )

در سفر عقيل به شام نيز نكات قابل توجهي وجود دارد، آن‏گونه كه ثقفي در كتاب «الغارات» نقل مي‏كند:

پس از ورود عقيل به شام؛ معاويه يك‏صد هزار درهم پول در اختيار وي قرار داد و گفت: «يا ابا يزيد! انا خير لك ام عليّ؟؛ عقيل ! آيا من براي تو بهترم يا برادرت علي ( عليه السلام ) ؟

عقيل در پاسخ گفت:


«وجدت علياً انظر لنفسه منه لي و وجدتك انظر لي منك لنفسك(3)؛ معاويه! علي را چنين يافتم كه دقّت و نظارتش براي نجات خويش، بيش از اين بود كه مرا ملاحظه كند و تو را چنين يافتم كه ملاحظه‏ات نسبت به من، بيش از نجات خويشتن مي‏باشد.


و مطابق نقل «بلاذري» (گويا در مجلسي ديگر بوده است) عقيل در پاسخ معاويه فرمود:


«انّ اخي آثر دينه علي دنياه و انت آثرتَ دنياك علي دينك فأخي خير لدينه منك علي نفسك و انت خير لي منه(4)؛ برادرم، دينش را بر دنيا مقدم ساخت و تو دنيا را بر دينت، پس


1 . امالي صدوق، ص 27، به نقل از تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 254.

2 . تاريخ اسلام، اثر ذهبي، ص 222.

3 . الغارات، ج دوّم، ص 551.

4 . انساب الاشراف، ج 2، ص 72.


384


برادرم براي دين خود بهتر است از تو نسبت به دينت و لذا براي دنياي من، تو بهتر هستي.

عقيل در مدت اقامتش در شام نه تنها از امام علي ( عليه السلام ) دفاع كرد، بلكه از ياران و اصحاب با وفاي علي ( عليه السلام ) هم سخن گفت.

عقيل جايگاه والا و بلندي دارد، به طوري كه بلاذري مي‏گويد: فرزندان عقيل كه با حسين بن علي ( عليه السلام ) به شهادت رسيده‏اند، شش تن بودند و سپس شعري را كه در رثاي آن‏ها سروده شده، شاهد مي‏آورد(1) و بدين گونه جايگاه عقيل را با احفاد و نوادگان عقيل (يعني فرزندان مسلم بن عقيل) كه در كربلا به شهادت رسيدند، بهتر مي‏توانيم درك كنيم.

گويا عقيل در مدت زمان كوتاهي اسير دنيا و زيستن در كنار معاويه گرديد، ولي بلافاصله پشيمان شد و عملاً گذشته خويش را جبران كرد. يكي از مدفونين قبرستان بقيع، جناب عقيل است كه در كنارش عبداللّه‏ (برادر ديگرش)، مدفون است.


153


امام علي بن الحسين عليهماالسلام

زين‏العابدين ( عليه السلام )

نام: علي، كنيه: ابومحمد، لقب: سجّاد و زين العابدين

نام پدر: حسين ( عليه السلام ) ، نام مادر: شاه زنان يا شهربانو و يا جهانشاه، دختر يزدگرد

مكان ولادت: مدينه، روز ولادت: يكشنبه پنجم شعبان سال 38 هجري

نقش انگشتر: العزة للّه‏

مدت امامت: 34 سال

اولاد: 15 فرزند

سن: 57 سال

محل شهادت: مدينه، روز شهادت: 12 و يا 25 محرم سال 95 هجري، سبب شهادت: زهري كه


1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 263 و 264.


385


عبدالملك به او خورانيد، مرقد مطهر: قبرستان بقيع.(1)امام زين العابدين ( عليه السلام ) زماني ديده به جهان گشود كه زمام امور در دست جدّ بزرگوارش امام علي بن ابي‏طالب ( عليه السلام ) بود. وي سه سال خلافت امام علي ( عليه السلام ) را درك كرد و پس از شهادت او امام حسن شش ماه خلافت اسلامي را اداره كرد، آنگاه حكومت به دست معاويه افتاد. پس از شهادت امام حسين ( عليه السلام ) در سال شصت و يك هجري مسؤوليت امامت شيعيان برعهده او گذارده شد. دوران امامتش هم‏زمان بود با خلافت زمامداراني چون «يزيدبن معاويه»، «عبداللّه‏ بن زبير»، «معاوية بن يزيد»، «مروان بن حكم»، «عبدالملك بن مروان بن حكم» و «وليد بن عبدالملك».

حضرت سجاد ( عليه السلام ) به صورتي معجزه آسا در كربلا سالم ماند و لطف الهي او را از گزند دشمن حفظ كرد و او به صورت يك اسير امامت خود را آغاز كرد و همراه ديگر اسراء به كوفه و آنگاه به شام منتقل شد، و در اين مسير در اجتماعات خاصي با ايراد خطبه‏ها، پاسدار انقلاب خونين كربلا بود. در مجلس «عبيداللّه‏ بن زياد» پس از گفتگويي كه غضب و خشم شديد «عبيداللّه‏» را موجب شد، به قتل تهديد گرديد، امام در پاسخ فرمود: آيا مرا با كشتن مي‏ترساني و نمي داني كه كشته شدن براي ما امري عادي و شهادت براي ما كرامت و فضيلت است.(2)


خطبه امام سجاد ( عليه السلام ) در مسجد اموي در شام

امام سجاد ( عليه السلام ) در مجمعي عمومي ماهيت كثيف حزب اموي را آشكار ساخت، آنگاه كه او بر فراز منبر مسجد سخنراني مُهيجي نمود و انقلاب عظيمي در مردم شام پديد آورد و اين موقعي بود كه يك گوينده درباري و خود فروخته، قبل از خطبه هاي نماز جمعه از يزيد و يزيديان ستايش كرد و به خاندان علوي ناسزا گفت، در اين موقع امام سجاد ( عليه السلام ) از پايين منبر فرياد زد: واي برتو اي خطيب خود فروخته!، رضاي مخلوق را بر خشم آفريدگار مبادله كردي و جايگاه تو آتش است. آنگاه از يزيد درخواست كرد كه بر فراز منبر (به تعبير خود امام، بالاي اين چوبها) قرار گيرد و سخناني بگويد كه خدا را خرسند سازد و مردم را به ثوابي برساند، ولي يزيد با درخواست او موافقت نكرد. وي در مقابل ميهماناني كه اصرار كردند امام به منبر برود، چنين گفت: آنان علم را از كودكي با شير مكيده‏اند، و اگر منبر برود از منبر پايين نمي‏آيد تا اينكه من و خاندان ابوسفيان را رسوا سازد، ولي يزيد سرانجام در برابر فشار حضار مجبور شد كه موافقت كند. در اين موقع امام بر فراز منبر قرار گرفت و خدا را با


1 . چهارده معصوم، جواد محدثي، ص68.

2 . زندگي پيشوايان اسلامي، آيت‏اللّه‏ سبحاني، ص53، به نقل از مقتل خوارزمي، ج2، ص43.


386


شيواترين و رساترين بيان سپاس و ستايش كرد و به پيامبر گرامي درود فرستاد، آنگاه به معرفي خود و خانواده خود پرداخت و آنان را آنچنان معرفي كرد كه تبليغات ضدّ علوي بيست و پنج ساله را تا حدي خنثي نمود. وقتي سخنان امام به اينجا رسيد: «انا ابن الحسين القتيل بكربلا... انا ابن المرمل بالدماء؛ من فرزند كسي هستم كه در خون خويش غوطه ور شد و با لب تشنه كشته گرديد. آنچنان صداي ناله و گريه از مسجد برخاست، كه يزيد وحشت زده، به مأمور خود دستور داد كه با گفتن اذان سخنان امام را قطع كند.

امام به احترام اذان، سخنان خود را قطع كرد، وقتي مؤذن به شهادت دوم رسيد و به رسالت حضرت محمد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) گواهي داد، او آخرين ضربه را به نظام حزب اموي كوبيد و از فراز منبر رو به موءذن كرد و فرمود: سكوت كن. آنگاه رو به يزيد كرد و فرمود: اي يزيد! آيا اين پيامبر كه به نام «محمد» است، جد توست يا جد من است؟ اگر بگويي جد تواست دروغ گفته‏اي و اگر جد من است چرا فرزندان او را كشتي و دختران او را اسير كردي؟چرا و چرا؟

يزيد از كلمات امام و وضع مسجد فوق العاده بيمناك شد و مسجد را ترك كرد. امام پس از مراجعت از شام به مدينه در محدوديت كامل به سر مي‏برد، از اين جهت در را به روي بيگانه بست و مشغول عبادت و نيايش شد و جز با ياران مطمئن خود با كسي تماس نمي گرفت، ولي در عين محدوديت توانست صد و هفتاد شاگرد برجسته كه هر كدام چراغي فروزان در جامعه اسلامي بودند تربيت كند كه اسامي آنان در كتاب رجال آمده است.

اعمال زشت و پليد حزب اموي نسبت به خاندان پيامبر و علي ( عليه السلام ) به آنان عظمت و عزت بخشيده و بر دشمنان آنان نفرت و انزجار نثار كرده بود.


داستان رويارويي آن حضرت با هشام در كنار كعبه

در يكي از مراسم حج كه هشام فرزند عبدالملك حضور داشت و طواف خانه با ازدحام عجيبي روبرو بود. هشام چندين بار خواست حجر الاسود را استلام كند، اما موج جمعيت به او مجال نداد. هشام به ناچار گوشه اي نشست و به تماشا پرداخت. ناگهان چشمش به مردي لاغر اندام، خوش سيما و نوراني افتاد، كه آهسته آهسته به سوي «حجرالاسود» گام برمي‏دارد و همه مردم به او احترام مي‏گذارند و بي اختيار عقب مي‏روند كه او حجر را استلام كند. مردم شام كه دور فرزند «عبدالملك» بودند از او پرسيدند: اين مرد كيست؟ هشام در حالي‏كه او را به خوبي مي‏شناخت، از معرفي امام خودداري كرد و به دروغ گفت: نمي‏شناسم. در اين موقع شاعري به نام «فرزدق» كه از حريّت و آزادي


387


خاصي برخوردار بود بي درنگ اشعاري سرود(1) و امام سجاد ( عليه السلام ) را به خوبي معرفي كرد:اين كسي است كه خاك بطحا جاي پاي او را مي‏شناسد و كعبه و حرم و خارج آن، به خوبي با او آشنا هستند، او فردي پرهيزكار و پاكيزه و سرشناس است و اگر حجرالاسود مي‏دانست چه كسي مي‏خواهد او را استلام كند، براي پاي بوسي او به زمين مي‏افتاد. هشام! اينكه مي‏گويي من او را نمي‏شناسم، ضرري بر او نمي زند، عرب و عجم او را به خوبي مي‏شناسند. اشعار فرزدق آنچنان موءثر واقع شد و هشام را خشمگين كرد كه فوراً دستور توقيف او را صادر كرد و امام پس از آگاهي از دستگيري او، از وي دلجويي كرد و كمك مالي برايش فرستاد.

دعا و نيايش امام سجاد ( عليه السلام )

صحيفه سجاديه مجموعه دعاهايي است كه از امام چهارم به يادگار مانده و داراي پنجاه و چهار دعا است. اين كتاب به ظاهر دعا يك دوره جهان بيني، خداشناسي و انسان شناسي عميق مي‏باشد.

در زماني كه امام آزادي بيان نداشت، از طريق دعا و مناجات، دستورالعمل هاي كامل اخلاقي و برنامه زندگي اجتماعي را بيان كرد و در ميان مسلمانان منتشر نمود.

مفسر معروف مصري «طنطاوي» مي‏گويد: صحيفه سجاديه كتابي است كه در آن علوم و معارف و حكمت‏هايي وجود دارد كه در غير آن يافت نمي‏شود و اين بدبختي مردم مصر است كه تاكنون از اين اثر گرانبها و جاويد نبوي آگاه نبوده‏اند، من هر چه در آن مي‏نگرم آن را بالاتر از كلام مخلوق و پايين تر از كلام خالق مي‏بينم. آنگاه وعده مي‏دهد كه تفسيري گسترده بر اين كتاب بنويسد.(2)

پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد امام سجاد ( عليه السلام ) فرمودند:

إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي وَلَدِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَخْطِرُ بَيْنَ الصُّفُوفِ(3)؛ روز قيامت آواز دهنده‏اي صدا مي‏زند: كجاست زين‏العابدين (زيور عابدان)؟ و من فرزندم علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب را مي‏بينم كه صف ها را مي‏شكافد و پيش مي‏رود.


 1: هَذَا الَّذِي تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ  وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ
 هَذَا ابْنُ خَيْرِ عِبَادِ اللَّهِ كُلِّهِمْ  هَذَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ الطَّاهِرُ الْعَلَم...

منتهي الآمال، انتشارات هجرت، ج دوّم، ص 80

2 . دورنمايي از زندگاني پيشوايان، آيت‏اللّه‏ جعفر سبحاني، ص 58

3 . بحار الانوار، ج 46، ص 2


388



154


عمار ياسر

عمار و پدر و مادرش از پيشگامان در اسلام بودند، آنان روزي كه مركز تبليغاتي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خانه «ارقم بن ابي ارقم» بود؛ اسلام آوردند. روزي كه مشركان از ايمان آنها آگاه شدند، در آزار و شكنجه آنها كوتاهي ننمودند. ابن اثير مي‏نويسد: مشركان اين سه نفر را در گرم‏ترين مواقع مجبور مي‏كردند كه خانه خود را ترك كنند و در زير آفتاب گرم و باد سوزان به سر ببرند، اين شكنجه آن قدر تكرار شد كه يا سر در آن ميان جان سپرد، روزي همسر او «سميه» در اين خصوص به ابوجهل پرخاش نمود و آن مرد سنگدل و بي‏رحم نيزه خود را در قلب او فرو برد و او را نيز به شهادت رساند. وضع رقت بار اين زن و مرد، پيامبر گرامي را منقلب نمود. روزي پيامبر اين منظره را ديد با چشم‏هايي اشكبار، رو به آنها كرد و فرمود: اي خاندان ياسر! شكيبايي را پيشه سازيد كه جايگاه شما بهشت است. پس از شهادت ياسر و همسرش، مشركان درباره عمار شدت عمل به خرج داده، او را نيز مانند بلال شكنجه دادند، وي براي حفظ جان خود ناگزير شد كه در ظاهر، از اسلام خود باز گردد، ولي فوراً پشيمان شد و با ديدگان اشك بار به محضر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شتافت در حالي كه سخت ناراحت بود، جريان را شرح داد، پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند: آيا تزلزلي در ايمان باطني تو رخ داده است؟ عرض كرد: قلبم لبريز از ايمان است، فرمود: كوچك‏ترين ترس به خود راه مده و براي رهايي از شر آنان ايمان خدا را مستور بدار. اين آيه در مورد ايمان عمار نازل شد: «إِلاّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِيمانِ»(1) آن كس كه مورد اكراه قرار گيرد ولي قلب او از ايمان سرشار است.

معروف است كه ابوجهل تصميم گرفت خاندان ياسر را، كه از بي‏پناه‏ترين افراد بودند شكنجه كند، از اين رو دستور داد كه آتش و تازيانه آماده نمايند، آنگاه ياسر و سميه و عمار را كشان كشان به آنجا بردند و با نيش خنجر و آتش برافروخته و نواختن تازيانه آنها را زجر دادند. اين حادثه آنقدر تكرار شد


1 . سوره نحل، آيه 106.


389


كه سميه و ياسر (بدون اين‏كه تا دم مرگ از تعريف و درود بر پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) باز بمانند) زير شكنجه جان دادند.

جوانان «قريش» كه شاهد اين صحنه فجيع و رقت‏انگيز بودند؛ با تمام وحدت منافعي كه در كوبيدن اسلام داشتند، عمار را با تن مجروح و خسته از زير شكنجه ابوجهل نجات دادند، تا بتواند جسد پدر و مادر خود را به خاك بسپارد.(1)


چگونگي شهادت عمار ياسر

در شرائطي كه عده زيادي از دوستان حضرت علي ( عليه السلام ) ، آن حضرت را ترك گفتند و به معاويه پيوستند، عمار ياسر چون كوهي استوار به جاي ماند و همه آن مراتب علاقمندي و ثبات خود را نسبت به مقام شامخ علي ( عليه السلام ) ابراز نمود، موقعي كه پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حيات داشت، فرموده بود:


«تَقْتُلُكَ فِئَةٌ باغِيَةٌ»؛ گروه ستمكار، عمار را مي‏كشند.


اين مطلب در كتب عامه و خاصه آمده است.

چون روز صفين فرا رسيد(2)، عمار حضور علي ( عليه السلام ) شرفياب شد و عرض كرد: اي برادر رسول خدا! آيا به من اجازه قتال مي‏دهيد؟ فرمود: خدايت رحمت كند، مهلتي بده. بعد از ساعتي دوباره آمد و استجازه نمود، امام همانند بار اوّل پاسخ داد. دفعه سوّم آمد، در اين موقع علي ( عليه السلام ) گريست. عمار نظري به حضرت افكند و عرض كرد: اي اميرالموءمنين! امروز آن روزي است كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) براي من توصيف فرمود، علي ( عليه السلام ) از مركب خود پياده شد، عمار را در آغوش گرفت و با او وداع نمود و فرمود: خداوند از طرف خود و از طرف پيامبر به تو جزاي خير بدهد، تو براي من برادر و مصاحب خوبي بودي. سپس علي ( عليه السلام ) و عمار گريستند، عمار گفت: اي اميرالموءمنين! قسم به خدا من از تو پيروي ننمودم مگر با آگاهي و بصيرت، زيرا من از رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در روز حنين شنيدم كه فرمود: اي عمار! به زودي بعد از من فتنه‏اي واقع مي‏شود، وقتي چنين شد تو از علي و حزب او تبعيت نما، كه او با حق است و حق با اوست.(3)



1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 278.

2 . بحار الانوار، ج 8، ص 525.

3 . شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق، مرحوم محمّد تقي فلسفي، ج 2، ص 279 ـ 280.


390



155


عمرو بن جُمُوح

يكي از شهداي جنگ احد، كه به نيكي لياقت و قابليت احراز مقام والاي شهادت را به خود اختصاص داد، «عمرو بن جموح»(1) است. او چهار فرزند خود را روانه جهاد در راه خدا كرد. امّا خودش چون از ناحيه چشم مشكل داشت، خانواده‏اش گفتند: بايد در خانه بماني، زيرا معذوري و نمي‏تواني در جنگ شركت كني، حضور پسرانت براي تو كافي است.

عمرو بن جموح(2) گفت:

عجب آنان به بهشت بروند و من اين جا بنشينم؟! هرگز! همسر او كه هند نام داشت و دختر «عمرو بن حزام» بود، مي‏گويد: هنگامي كه همسرم عمرو از خانه خارج مي‏شد، تا خود را به صحنه نبرد برساند، متوجه شدم چيزي زير لب زمزمه مي‏كند. گويا چنين مي‏گويد:

1 . تاريخ المدينه، ج 128، وفاء الوفاء، ج 2، ص 115،

مرحوم شيخ عباس قمي مي‏گويد: و بعضي گفته‏اند كه پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: جسد حمزه را با خواهرزاده‏اش عبداللّه‏ بن جحش در يك قبر نهادند، و عبداللّه‏ بن عمرو بن حزام پدر جابر را با عمروبن جموح در يك قبر نهادند...

روايت شده كه قبر عبداللّه‏ و عمرو، چون در مسيل قرار داشت، وقتي سيلاب آمده قبر آن‏ها را برده، عبداللّه‏ را ديدند كه دست بر جراحت خويش دارد، چون دست او را باز داشتند، خون از جاي جراحت، سرازير شد، ناچار دست او را بر جاي خود گذاشتند. جابر مي‏گويد: بعد از 46 سال پدرم را در قبر بدون تغيير جسد يافتم، گويا در خواب بود و علف حَرمَل يعني اسپند كه بر روي ساقهايش ريخته بودند، تازه بود. منتهي الآمال، چاپ قديم، ج 1، ص 63 ـ 62.

2 . وي چهار پسر داشت، به پيامبر عرض كرد: نظر شما در مورد حضور من در احد چيست؟ پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند: شما معذور هستيد، يكي از پسران وي نيز پشت سر پدر حركت مي‏كرد. آن‏قدر اين دو نفر نبرد كردند تا به شهادت رسيدند.

برادر ديگر او نيز به نام عبداللّه‏ شهيد شد. فروغ ابديت، سيره ابن‏هاشم، ج2، ص9.

عمرو بن جموح با اصرار از پيامبر اجازه گرفت و در صف مقدم قرار گرفت. فرزندش «خلاد» و برادر همسرش عبداللّه‏ بن عمرو نيز در اين جهاد شركت داشتند و هر سه جام شهادت نوشيدند.

همسر وي «هند» دختر «عمروبن حزام» عمّه جابربن عبداللّه‏ انصاري به احد آمد و شهيدان خود را بر روي شتري انداخت و رهسپار مدينه گرديد. فروغ ابديت، ج 1، ص 75.


391


«اَللَّهُمَّ لا تَرُدَّني اِلي اَهْلي»؛ بارالها! مرا به خانواده‏ام بازمگردان.


او از خانه بيرون رفت، ولي باز هم تعدادي از نزديكانش او را از شركت در جهاد منع كردند، لكن او گوش نداد تا به خدمت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رسيد و عرض كرد:


«اي پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ! قوم من تصميم دارند مرا از جنگ در كنار تو منع كنند، من اميد و درخواست آن را دارم تا با همين چشم ناقص وارد بهشت شوم.»


پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در جواب او فرمودند:


«اي عمرو! خدا تو را از شركت در جهاد معذور كرده است، جهاد بر تو واجب نيست.»


عمرو به قدري اصرار ورزيد تا پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به خويشان و فرزندانش فرمودند: او را از شركت در جهاد منع نكنيد، شايد خداي تعالي شهادت را نصيب او كند. از اين پس كسي مانع كار او نشد تا سرانجام در جنگ احد به شهادت رسيد.

پس از شهادت عمرو، همسرش پيكر او و يكي از فرزندانش و نيز پيكر «عبداللّه‏ بن حزام»(1)، برادرش را روي شتري قرار داد تا به سوي مدينه حمل كند، هنگام خروج از منطقه احد به سوي مدينه، شتر از حركت باز ايستاد، ولي وقتي شتر را به سوي احد برگرداند، شتر به سرعت به طرف احد حركت كرد.

هند از اين واقعه متعجب و شگفت زده شد! ناگزير به طرف احد به محضر رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمد و آن حضرت را در جريان اين رويداد عجيب قرار داد.

حضرت فرمود: شتر مأمور است و پرسيد: آيا عمرو بن جموح هنگام آمدن به احد چيزي گفت؟

همسر عمرو بن جموح پاسخ داد: آري، هنگام خروج از خانه رو به قبله ايستاد و گفت:


«اَللَّهُمَّ لا تَرُدَّني اِلي اَهْلي وَ ارْزُقْني الشَّهادَة»؛ خداوندا! مرا به سوي خانواده‏ام باز مگردان و شهادت را نصيبم فرما.


1 . عبداللّه‏ بن عمر بن حزام (مطابق نقل ابن شبه) و طبق نقل برخي عبداللّه‏ بن عمرو بن حِزام نخستين شهيد احد كه پيامبر به فرزندش جابر فرمود: بر او گريه نكن، ملائكه هم‏چنان او را زير بال خود داشتند تا به آسمانش بردند. بهجة النفوس والاسرار، ج 1، ص 144، به نقل از آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 385.


392



156


عُمره

معناي لغوي و اصطلاحي عمره: «عمره» در لغت به معناي زيارت است،(1) و از عمارت و آباد كردن گرفته شده است. چون زائر با زيارت خود مكان زيارت را آباد مي‏كند و در اصطلاح عمره اسم است براي اعمال مخصوصي كه در مكه معظمه انجام مي‏شود.(2)


اقسام عمره

1 - عمره تمتع: كه بايد پيش از حج تمتع انجام گيرد و زمان برگزاري آن از اول شوال تا نهم ذيحجه است، ـ يعني در طي دو ماه شوال، ذيقعده و چند روز از ذيحجه ـ، بنابراين نمي‏توان عمره تمتع را در ماه‏هاي ديگر از سال انجام داد.

عمره تمتع در سال بيش از يك بار جايز نيست. نكته ديگر آنكه عمره تمتع و حج تمتع بايددر يك سال انجام گيرد، يعني شخص در همان سال كه عمره تمتع را به جا مي‏آورد، بايد حج تمتع را هم انجام دهد و حق ندارد حج آن را به سال بعد موكول نمايد.

عمره تمتع انجام آن براي كساني است كه استطاعت حج تمتع پيدا مي‏كنند و به دليل اين كه قبل از اعمال حج تمتع انجام مي‏شود، عمره تمتع مي‏گويند.

2 - عمره مفرده: وجه تسميه آن به «مفرده» به جهت جدا بودن و استقلال آن از حج است. اين عمره، شرايط و قيود و محدوديت موجود در عمره تمتع را (كه ذكر شد) ندارد، چون عمره مفرده داراي عنواني خاص است، از اين رو شخص مي‏تواند فقط به منظور برگزاري عمره مفرده به زيارت خانه خدا برود، در حالي كه اگر كسي به منظور عمره تمتع به مكه سفر كند، بايد در زمان خاص آن كه از اوّل


1 . واعتَمرَ يعني زار، مجمع البحرين، ج 2، ص 1270. و چون زيارات باعث آباداني زيارتگاه است لذا از زيارت بيت‏اللّه‏ الحرام به عنوان «عمره» و اعتمار ياد شده است. حج و عمره اعمالي تعبدي است نه توصلي؛ اين نكته از كلمه «للّه‏» در آيه شريفه «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ» سوره بقره، آيه 196 استفاده مي‏شود. صهباي حج، ص 400.

2 . جواهر الكلام، ج 20 ص 441كتاب العمره. سرزمين وحي، ص 25، به نقل از فصل الخطاب، ص 378.


393


شوال تا نهم ذيحجه است آن را به جا آورد و نيز در همان سال حج آن را هم انجام دهد.(1)

اعمال مشترك عمره تمتع و مفرده

    1 - احرام در يكي از ميقات‏هاي پنج‏گانه

    2 - طواف خانه خدا

    3 - خواندن دو ركعت نماز طواف نزد مقام ابراهيم ( عليه السلام )

    4 - سعي بين صفا و مروه

    5 - تقصير (گرفتن مقداري از ناخن يا چيدن مقداري از موي سر و صورت)

در «عمره مفرده» علاوه بر پنج عمل مذكور، دو عمل ديگر نيز انجام مي‏شود:

    1 ـ طواف نساء

    2 ـ نماز طواف نساء كه از جهت كيفيت عمل، مانند طواف اوّل و نماز آن مي‏باشد.


ثواب عمره

پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در نامه‏اي به «عمرو بن حزم»، در شرايطي كه او را به امارت نجران برگزيد فرمود: «عمره، حج اصغر است(2)

نيز پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در روايتي مي‏فرمايد:

«اِعلم ان العمرة هي الحجُ الاَصغر و انّ عمرة خير من الدنيا و ما فيها و حجّة خير من عمرة»(3).

بدان كه عمره همان حجّ اصغر است و يك عمره بهتر است از دنيا و آنچه در آن مي‏باشد و يك حج بهتر از عمره است.

پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند: «الحَجّة ثَوابُها الجَّنة وَ العمرة كفّارة لكلّ ذنب(4)؛ پاداش حج بهشت است و عمره كفاره هر گناهي است.

رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: «اَلْعُمْرَةُ اِلَي الْعُمْرَةِ كَفّارةٌ لِما بَينَهُما(5)؛ عمره تا عمره، كفاره بين آن دو است.



1 . فرهنگ‏نامه حج و عمره و اماكن مربوطه، صدر طباطبايي، انتشارات در راه حق، ص15

2 . الحج و العمرة في الكتاب و السنة، ص 291، كافي، ج 4، ص 290.

3 . الحج و العمرة في الكتاب و السنّة، ص 292، سنن دار قطني، ج 2، ص 284.

4 . همان، ص 296، كافي، ج 4، ص 253.

5 . الحج و العمرة في الكتاب والسنة، ص 292، صحيح بخاري، ج 2، ص 629.


394


رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: «العمرة من الحج بمنزلة الرأس من الجسد و بمنزلة الزكاة من الصيام»(1)؛ عمره نسبت به حج مثل سر نسبت به بدن است، و مثل زكات نسبت به روزه است.

«زراره» مي‏گويد: از امام باقر ( عليه السلام ) پرسيدم: چه چيزي از نظر فضيلت، پس از حج قرار دارد؟ فرمود:

«اَلْعُمْرَةُ الْمُفْرَدَةُ، ثُمَّ يَذْهَبُ حَيْثُ شاءَ»(2)؛ عمره مفرده، آنگاه هر جا مي‏خواهد مي‏رود.


تفاوت عمره تمتّع با عمره مفرده

عمره مفرده با عمره تمتّع در ظاهر فرق ندارد مگر در سه چيز(3)؛ يعني تقصير، طواف نساء و ميقات(4)، اين مقدار، براي تفكيك دو عمره كافي است، ولي در صورت دقّت و تأمّل، مي‏توان تفاوت‏هاي بيشتري را ذكر نمود.

عمره مفرده با عمره تمتع از جهاتي با يكديگر تفاوت دارند.

1 ـ عمره تمتّع «طواف نساء» و نماز طواف نساء ندارد، ولي عمره مفرده دارد.

2 ـ در عمره تمتع وظيفه فرد «تقصير» كردن مي‏باشد و نمي‏توان «حلق» نمود، در حالي كه در عمره مفرده، حلق و يا تقصير، هر دو اختياري است.

3 ـ ميقات عمره تمتع از «مواقيت پنج گانه» است، ولي ميقات عمره مفرده «اَدني الحِل» است.

4 ـ عمره تمتع فقط در ماه‏هاي حج صحيح است، ولي عمره مفرده در تمام ايام سال بلا مانع است.

5 ـ هر يك از عمره مفرده وحج اِفراد را مي‏توان در يك سال جداگانه انجام داد، ولي عمره تمتع با حج تمتع بايد در يك سال انجام شود.

6 - عمره تمتّع در هر سال فقط يك بار جايز است، ولي عمره مفرده به طور مكرر و حداقل هر ماه يك بار مستحب است.

7 - بعد از عمره تمتّع و قبل از حج در شرايط عادي نمي توان از مكه خارج شد، در حالي كه بعد از عمره مفرده و قبل از حج اِفراد مانعي ندارد.

8 ـ عمره تمتّع بايد قبل از حج تمتع انجام گيرد، ولي عمره مفرده را مي‏توان قبل از حج افراد و


1 . الحج و العمرة في الكتاب والسنة، ص 292، ص 292.

2 . همان، ص 293، تهذيب، ج 5، ص 433.

3 . حضرات آيات عظام، تفاوت‏هاي بيش‏تري را متذكر شده‏اند كه شايسته است به مناسك آنان مراجعه شود.

4 . مناسك محشي، مسأله 176، ص 100.


395


يا بعد از آن به عمل آورد.

9 ـ عمره مفرده بنا بر فتواي بعضي از مراجع به تنهايي در صورت وجود شرايط استطاعت، واجب است. ولي عمره تمتع به تنهايي واجب نيست.(1)


فضيلت عمره رجبيه از عمره ماه رمضان

معاوية بن عمار نقل مي‏كند: از امام صادق ( عليه السلام ) سؤال شد: كدام عمره برتر است؟ عمره رجب يا عمره رمضان؟ فرمودند:


«لا بَلْ عُمْرَةٌ فِي شَهْرِ رَجَبٍ أَفْضَل(2)؛ نه، بلكه عمره در ماه رجب با فضيلت‏تر است.


157


عمه‏هاي پيامبر «صفيه و عاتكه»

دو تن از عمه‏هاي پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به نام‏هاي «صفيّه و عاتكه» در بقيع دفن شده‏اند و برخي معتقدند سه تن از عمه‏هاي آن حضرت در آنجا مدفونند:

صفيه دختر عبدالمطلب

او با حمزه سيدالشهداء از جهت پدر و مادر يكي بودند، وي همسر عوام بن خويلد برادر حضرت خديجه و مادر زبير بن عوام است. صفيّه در نبرد احد حضور داشت و آنگاه كه در كنار جسد مثله شده برادرش قرار گرفت، سخناني سوزناك و پر معني ايراد كرد.

در جنگ خندق همراه حسان بن ثابت و ديگران، در كوشك فارع به حراست شهر و نگهباني از خانه‏اي كه زنان و كودكان به دستور پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در آن جمع بودند، پرداخت. مورّخان مي‏نويسند: او يك يهودي مهاجم را نيز با شمشير از پاي درآورد و بدين خاطر ، مورد تفقد پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قرار گرفت.

صفيّه در سال 20 هجرت در مدينه از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد.


1 . تحليلي بر مناسك حج، ص 96.

2 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص 262


396


عاتكه دختر عبدالمطلب

عاتكه و دو خواهرش اميمه و بره از مادر ديگري به نام فاطمه بنت عمرو بن عايد بن عمران بودند. همسر عاتكه، امية بن مغيرة بن عبداللّه‏ بود. وي از او دو پسر داشت به نام‏هاي زهير و عبداللّه‏. ظاهراً زهير اسلام نياورد و ليكن عبداللّه‏ با ابوسفيان بن حارث و عباس مسلمان شد و به حضور پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رسيد.

به هر حال عاتكه پيش از وقوع جنگ بدر، شكست قريش را در رؤيا ديده بود و سرانجام به مدينه هجرت كرد و در آنجا از دنيا رفت و در كنار خواهرش صفيه به خاك سپرده شد.(1)

براي اين دو خواهر بقعه‏اي بنا شد به نام «بقعة العمات» كه در حال حاضر اثري از آن وجود ندارد.

1 . فصلنامه ميقات حج، شماره يك، ص 145.


397


حرف «غ»


158


غار ثور

در سه كيلومتري جنوب شرقي مسجدالحرام كوه نسبتاً بلندي (با ارتفاع 759 متر)(1) قرار دارد كه به آن كوه ثور مي‏گويند. در بالاي آن، دو دهانه غار وجود دارد كه بر روي هر دو، غار ثور نوشته‏اند، ولي بر حسب ظاهر آنچه گفته شده، غار دوّمي غار ثور است، نه غار اولي.

در سبب نام‏گذاري اين غار گفته‏اند كه اين كوه منسوب به «ثوربن عبد مناف» بوده(2)، از اين رو غار را هم كه در روي آن قرار دارد به همان نام معرفي كرده‏اند.(3) زماني كه مشركان مكه به قصد كشتن رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بسيج شدند، آن حضرت از خانه خود خارج شد(4) و همراه ابوبكر به سمت جنوب مكه به راه افتاد در حالي كه بايد به سمت شمال، (يعني يثرب) مي‏رفت، اما براي مخفي نگه داشتن مسير و گمراه كردن مشركان كه در جستجوي وي بودند چنين كرد. رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به همراه ابوبكر كه بنا به روايتي از طبري، در نيمه راه و بدون برنامه قبلي به آن حضرت ملحق شده بود، وارد غار ثور شدند و مدت سه روز در آن مخفي بودند.

مشركان تا نزديكي غار ثور آمدند، اما به اعجاز الهي، عنكبوتان تارهايي را بر در غار تنيدند تا مشركان را از رفتن به درون آن منصرف كنند چرا كه آنان با ديدن تارهاي عنكبوت تصور كردند كسي وارد غار نشده است !خداوند در قرآن از اين غار ياد كرده است:


«إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّه‏ُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّه‏َ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللّه‏ُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها»(5)



1 . تاريخ القويم، جلد اول، صفحه‏ي 384.

2 . كوه ثور، كوهي است بزرگ‏تر از كوه حرا كه در راه طائف قرار دارد؛ مي‏گويند: اين كوه به نام «ثور بن عبد مناف» خوانده شده است؛ سه كوه متصل به يكديگر را به نام كوه ثور مي‏شناسند و غار ثور در سومين آنها قرار دارد. آثار اسلامي مكه و مدينه، صفحه‏ي 159.

3 . سرزمين وحي، مرتضي فهيم كرماني، ص 222.

4 . سوره توبه، آيه 40.

5 . همان.


398


اگر او (پيامبر) را ياري ندهيد (بدانيد كه) خداوند او را هنگامي كه كافران آواره‏اش ساختند، ياري داد. آنگاه كه يكي از آن دو به هنگامي كه در غار بودند به همراهش (ابوبكر) گفت: نگران مباش كه خدا با ماست، آنگاه خداوند آرامش خويش را بر او نازل كرد و به سپاهياني كه نمي‏ديدشان، ياري داد.

اين غار، فقط از يك طرف راه ورود دارد، و كمي پايين‏تر از آن، صخره‏اي از كوه به صورت يك گُنبد بزرگ درآمده است كه به قبّه جبرئيل معروف است، و به اين وسيله غار ثور محلّ اختفاي پيامبر و نقطه آغازين هجرت آن سرور و مبدأ تحوّل تاريخ گشت.(1)

هر چند وهابي‏ها نماز در اين گونه امكنه متبرّكه را جايز نمي‏دانند و بر ديوار غار مزبور نوشته‏اند:

«لاتجوز الصّلاة في غار ثور»، ولي تمام فرقه‏هاي اهل سنّت، نماز در اين جا را جايز و بلكه مستحب مي‏شمارند.(2)

مرحوم شيخ انصاري در مناسك اين دعا را براي كوه ثور نقل كرده كه به قصد رجا و ثواب بخوانند: «اللهم بجاه محمّد و ابنه و صديقه سير امورنا ...»(3)
159


غار حراء

كوه «حراء»(4) به نام «جبل النور»، «جبل القرآن»، «جبل الاسلام» نيز شناخته مي‏شود، اين كوه در 6 كيلومتري شمال شرق مكه واقع شده و دويست متر از سطح دريا ارتفاع دارد.(5) در نقطه شمالي كوه حرا غاري است(6) كه انسان پس از عبور از ميان سنگ‏ها مي‏تواند به آن برسد. قسمتي از داخل غار با


1 . سرزمين وحي، ص 223 و 224.

2 . همان، ص 224، ازرقي در اخبار مكّه، ج 2، ص 198، مواقفي را كه نماز در آنها مستحب است آورده و از آن جمله «غار ثور» را نيز بيان كرده است.

3 . همان، ص 224 و نيز ادعيه آداب الحرمين، ص 441.

4 . تاريخ القويم، ج 1، ص 409.

5 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 158.

6 . حدود پنجاه متر مانده به قلّه كوه، غار حرا قرار دارد كه تنها فضايي به گنجايش نشستن پنج نفر داشته و در جايي از آن تنها يك نفر مي‏تواند بايستد. در همين غار بود كه نخستين بار بر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وحي نازل شد و 5 آيه سوره علق براي حضرت فرود آمد. «اقرء باسم ربك الذي خلق، خلق الانسان من علق اقراء و ربك الاكرم الذي علم بالقلم». آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 159.


399


نور خورشيد روشن مي‏شود و قسمت‏هاي ديگر آن در تاريكي دائمي فرو رفته است، ولي همين غار از آشناي صميمي خود، شاهد حوادثي است كه امروز هم مردم به عشق استماع اين حوادث از زبان حال آن غار، به سوي او مي‏شتابند و باتحمّل رنج‏هاي فراوان خود را به آستانه آن مي‏رسانند كه از آن، سرگذشت وحي و قسمتي از زندگي آن رهبر بزرگ جهان بشريت را استفسار كنند. آن غار نيز با زبان حال خود مي‏گويد: اين نقطه، عبادتگاه «عزيز قريش» است، او شب‏ها و روزها، پيش از آنكه به مقام رسالت برسد و در اينجا به سر مي‏برد. وي، اين نقطه دور از غوغا را به منظور عبادت و پرستش انتخاب كرده بود، تمام ماه رمضان را در اين نقطه مي‏گذراند و در غير اين ماه گاهي به آنجا پناه مي‏برد. حتي همسر عزيز او مي‏دانست كه هر موقع عزيز قريش به خانه نيايد، به طور قطع در كوه «حراء» مشغول عبادت است.(1)پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قبل از بعثت در هر ماه چندين بار در شب و روز، در هر سال، همه ماه رمضان را بر فرازاين كوه عظيم مي‏رفت، آثار عظمت خدا را در آنجا مشاهده مي‏كرد و شب و روز به تفكّر و تأمل و عبادت خدا مي‏پرداخت.(2)امام هادي ( عليه السلام ) فرمود: پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از سفر تجاري به شام، آنچه به دست آورد آن را به تهيدستان داد، هر روز بامداد بر فراز كوه حرا مي‏رفت، در بالاي قله‏هاي آن آثار رحمت خدا و شگفتي‏هاي آفرينش را تماشا مي‏كرد، از تماشاي دريا و صحرا و آسمان‏ها تحت تأثير عظمت خدا قرار گرفته و خدا را آن گونه كه شايسته اوست عبادت مي‏كرد.(3)

نكته ها

1 ـ دهانه اين غار كاملاً به سوي خانه كعبه قرار گرفته است.

2 ـ همان گونه كه اشاره شد ارتفاع اين غار به اندازه قد يك انسان متوسط القامه مي‏باشد.

3 ـ قسمت جلوي غار به خاطر تابش خورشيد و پرتو آن روشن است، امّا قسمت‏هاي ميانه و آخر آن تاريك است.

4 ـ پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قبل از بعثت در چندين نوبت به اين غار رفته و به عبادت مي‏پرداخته است.


1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 218.

2 . سيره چهارده معصوم عليهم‏السلام ، محمد محمدي اشتهاردي، ص 34

3 . همان، به نقل از بحار الانوار، ج17، ص 309.


400


5 ـ در همين غار پيك وحي بر او نازل شد و به او گفت «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ اْلإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ»(1)، بخوان به نام پروردگارت كه همه چيز را آفريد و... و در مراجعت از همين كوه حرا بود كه تمام سنگ‏ها و سنگريزه‏ها به نشانه ادب گفتند: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّه‏!»(2).

6 ـ اين غار محل هبوط جبرئيل امين و محل بعثت پيامبر اسلام حضرت محمد مصطفي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است.

7 ـ اين غار نقطه شروع هدايت بشر و نجات انسان‏ها از گمراهي و ضلالت است.


160


غدير

«غدير خم» منطقه اي نزديك «جُحفه»(3) و در حدود صدو پنجاه كيلومتري مكه است كه حُجاج شام و عراق و يمن در زمان قديم در اين نقطه از يكديگر جدا شده و هر يك از مسير خاص خود مي‏رفتند. در سال دهم هجري، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) همراه يكصد هزار نفر از مسلمانان از سفر حج برمي گشتند، وقتي به اين محل رسيدند فرشته وحي اين آيه را بر آن حضرت نازل كرد:


«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّه‏ُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّه‏َ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»(4)؛ اي پيامبر! آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است كاملاً به مردم برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي. خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه مي‏دارد و خداوند گروه كافران لجوج را هدايت نمي‏كند.


لحن آيه حاكي از اين است كه امر مهمي بر زمين مانده كه بايد توسط پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) انجام شود. دستور توقف از سوي حضرت صادر شد، آنان كه پيش رفتند برگشتند. افرادي كه از دنبال مي‏آمدند، رسيدند.


1 . سوره علق، آيه 1 و 2.

2 . سرزمين وحي، ص 206.

3 . مسجد غدير خم در حدود 5 كيلومتري منطقه جحفه، در محل غدير خم قرار دارد و آن جايي است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) علي بن ابي‏طالب ( عليه السلام ) را در هيجدهم ذي‏حجه سال دهم هجرت، به امامت منصوب كرد، در روايات اهل بيت عليهم‏السلام از اين مسجد ياد شده و نماز خواندن در آن توصيه شده است. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 148، كافي، ج 4، ص 566، مصباح المتهجّد، 709.

4 . سوره مائده، آيه 67.


| شناسه مطلب: 77018