بخش 16
عبدالمطلب عثمان بن مظعون عرفات عقیل فرزند ابیطالب امام علی بن الحسین علیهماالسلام ( زین العابدین ( علیه السلام ) عمار یاسر عمرو بن جُمُوح عُمره عمههای پیامبر #171; صفیه و عاتکه #187; حرف ( غ ) غار ثور غار حراء
|
376 |
|
«يا اَبة لاتوصينَّ بمحمد فانّه ابني و ابن اخي(1)؛ پدر جان! محمّد هيچ احتياجي به سفارش ندارد، زيرا او فرزند من است و فرزند برادرم .
در هر صورت مرگ عبدالمطلب، آنچنان روح پيامبر را آزرد كه تا كنار قبر او اشك ميريخت و هيچگاه او را فراموش نميكرد.(2)
قبر حضرت عبدالمطلب در قبرستاني كه امروزه به قبرستان ابوطالب معروف است مقابل قبور بني هاشم قرار گرفته و در زيارت آن حضرت ميخوانيم: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاء... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ طافَ حَوْلَ الْكَعْبَةِ وَ جَعَلَهُ سَبْعَةَ اَشْواط...(3)؛ ... سلام بر تو اي كسي كه طواف دور خانه كعبه را هفت شوط قرار داد.مدفن عبدالمطلب
عبدالمطلب يكي از چهرههاي بنيهاشم است كه در حجون دفن شده است. مدفن وي در نزديك قبر ابوطالب و شمال قبر منسوب به «آمنة بنت وهب» است. بر ضريح پدر بزرگ رسول خدا بارگاهي بوده كه در سال 1325 قمري - توسط امير مكه - تعمير گشته است. قبر «عبداللّه بن زبير» نيز در كنار او زير يك گنبد قرار داشته است.(4) اين گنبد به همراه ساير گنبدهاي قبور قبرستان ابوطالب توسط عوامل سعودي تخريب شده است.
صحابه بزرگوار «عثمان بن مظعون»، كنيهاش «ابو سائب» از سابقين در اسلام و چهاردهمين فردي است كه در مكه به نداي توحيد پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) لبيك گفته و اسلام را پذيرفته است و يكي از مسلمانان مجاهد و مبارز و از كساني بوده كه دفاع از حريم اسلام و فداكاري از شخص رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )
1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 360 و 361.
2 . همان، ص 171.
3 . ادعيه و آداب حرمين، ص 420 و 421.
4 . تاريخ و آثار اسلامي، ص 80.
|
377 |
|
منزلت و شخصيت ابن مظعون
ابن مظعون پس از هجرت به مدينه، گذشته از اينكه يكي از ياران عابد و زاهد رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به حساب ميآمد يكي از چند نفر صحابه بود كه از ديگر ياران آن حضرت نسبت به احكام آشناتر و از اين لحاظ در ميان سايرين معروفتر بودند.
«ابن مظعون» در زهد و تقوي و دوري از لذايذ زندگي، به اينجا رسيد كه تصميم گرفت حتي بعضي از مباحات را نيز ترك كند كه با توصيه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از اين عمل خودداري نمود. ابن مظعون جزء بدريون و از يكصد و سيزده نفر صحابه است كه در جنگ بدر شركت جسته و افتخار از خودگذشتگي را بر افتخارات ديگرش افزوده است. وي الگوي فضيلت و زهد و تقواست و لذا در زيارت ناحيه مقدسه آمده است: «السلام علي عثمان بن اميرالموءمنين سمي عثمان بن مظعون»(2)
عثمان بن مظعون در ذيالحجه سال دوم هجرت پس از آن كه در جنگ بدر شركت نمود، بدرود حيات گفت واز مهاجرين، اول كسي است كه در بقيع به خاك سپرده شده است(3). مورخان و شرح نويسان از جمله «ابن عبداللّه» (متوفي 463) و «ابن اثير» (متوفاي 630) از ابن عباس نقل نمودهاند كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به هنگام مرگ عثمان بن مظعون بر بالين وي نشسته بود، صورت به صورت او گذاشت و چون سر برداشت، اشك در ديدگان آن حضرت حلقه زده بود. دومين بار صورت به صورت او گذاشت و چون سر برداشت، اشك و اندوه آن حضرت براي همه حاضرين مشهود بود و سومين بار صداي ناله و شيون آن حضرت بلند گرديد و حاضرين با ديدن اين منظره گريه و شيون سر دادند.(4)در منابع شيعه از امام صادق ( عليه السلام ) و در منابع اهل سنت از عايشه روايت شده است كه:1 . فصلنامه ميقات حج، شماره 8، ص 129 و 130.
2 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 189.
3 . اولين كسي كه از انصار در بقيع دفن شده است، اسعد بن زراره ميباشد. تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 190.
4 . اسدالغابه، ج 3، ص 383، استيعاب، ج 3، ص 87.
|
378 |
|
«فَلَمَّا غُسِلَ وَ كُفِنَ قَبِّلَهُ رَسُولُ اللّه بَينَ عَينَيه»(1).
رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از تغسيل و تكفين عثمان ابن مظعون، در حالي كه اشك ميريخت، بر پيشاني او بوسه زد.پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هنگام دفن او فرمود:
«اَدْفِنُوا عُثمانِ بنِ مَظعُونِ بِالْبَقيعِ يَكُنْ لَنا سَلَفاً، فَنِعْمَ السَّلَف سَلَفُنا عُثمانِ بنِ مَظعوُن»(2).
و به هنگام مرگ فرزند عزيزش ابراهيم فرمود: «اَلْحِقُوهُ بِسَلَفِنَا الصّالِح عُثمانِ بنِ مَظْعُون»(3) به كارگيري و تكرار كلمه سلف صالح به هنگام دفن ابراهيم و پس از گذشت هشت سال از وفات ابن مظعون به عنوان يادگاري از گذشتگان است كه بايد جاويد بماند و خاطره ايشان محو نگردد.(4)
از جمله بقعهها و گنبد و بارگاهها كه در داخل بقيع به وسيله وهابيان منهدم گرديده است، ساختمان بقعه و حرم متعلق به جناب ابراهيم فرزند رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميباشد و از اين جهت كه پيكر ابراهيم در كنار عثمان بن مظعون صحابه جليل القدر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به خاك سپرده شده و هر دو قبر در كنار هم قرار گرفتهاند، اين بقعه همانگونه كه به بقعه جناب ابراهيم مشهور شده است، گاهي به عثمان بن مظعون هم نسبت داده ميشود.(5)پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد اين مرد زاهد و عابد و صالح هنگامي كه جنازهاش را از زمين برداشتند، فرمود:«طُوبَاكَ يَا عُثْمَانُ! لَمْ تَلْبِسْكَ الدُّنْيَا وَ لَمْ تَلْبَسْهَا»
اي پسر مظعون! خوش به حال تو دنيا تو را نپوشاند و فريب او را نخوردي و توهم خود را به دنيا نپوشاندي و خودت را در دام دنيا نيانداختي.
پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) همانند فرزندش ابراهيم درباره فرزند ديگرش رقيه فرمود: «اَلْحَقِي بَسَلَفِنَا الصَّالِحِ عُثْمانَ بْنِ مَظْعُونِ» و هر دو را نزديك عثمان بن مظعون دفن كردند.(6)
1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 190. به نقل ازسنن ابن داود، ج دوّم، ص 179، تاريخ المدينة، ابن شبه، ج 1، ص 100 درمسندحنبل وطبقات گفتار عايشه ر ا چنين نقل نموده است: ان رسول اللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قبّل عثمان بن مظعون وهو ميت، قالت فرايت دموع النبي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تسيل علي خد عثمان بن مظعون. مسند احمدبن حنبل، ج6 ، ص 56-55.
2. تاريخ المدينة، ج 1، ص 100، تنقيح المقال، ج 2، ص 249.
3 . فصلنامه ميقات حج، شماره 8، ص 131 و 132.
4 . همان، ص 124.
5 . قبل از حج بخوانيد، ص 215
|
379 |
|
حجاج بيتاللّه الحرام در روز عرفه، نهم ذيحجه، از ظهر تا مغرب شرعي در عرفات، حضور دارند و در اصطلاح فقهي، اين حضور «وقوف» ناميده ميشود. اين حضور به قدري مهم است كه گفتهاند: «اَلْحَجُّ عَرَفة ـ يا اين كه ـ اَلْحَجُّ عَرَفات»(1)، اين وقوف يكي از اركان حج تمتع است ودرصورت عدم تحقق آن، حج محقق نمي شود. عرفات نام منطقه وسيعي است با مساحت حدود 18 كيلومتر مربع در شرق مكه، اندكي متمايل به جنوب، در ميان راه طائف ومكه.(2)
وجه تسميه عرفات
در بيان راز نامگذاري اين سرزمين به عرفات وجوهي گفته شده است:
1 ـ حضرت آدم و حوا عليهماالسلام بعد از هبوط يكديگر را در آن سرزمين شناختند.(3)
2 ـ حضرت آدم و حوا در اين سرزمين به گناهشان اعتراف كردند و نيز جبرئيل ( عليه السلام ) هنگام تعليم مناسك حج به حضرت ابراهيم به او گفت: در اين سرزمين در پيشگاه خداوند به گناهانت اعتراف كن(4). 3 ـ آن گاه كه حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) از خداي سبحان خواست تا مناسك حج را به وي ارائه كرده و بياموزد «رَبَّنا... أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا ...إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ»(5)؛ بار پروردگارا!...1 . سنن ترمذي، ج 5، ص 214. عرفات مفردي است كه شكل جمع دارد. عرفه و عرفات هر دو نام يك مكان هستند و آن مشعر اقصي از مشاعر حج واقع در ميان مكه و طائف در 23 كيلومتري شرق مكه است. عرفات صحراي وسيعي است كه از شرق و جنوب و شمال در احاطه كوه ميباشد. در شرق آن كوه ملحه قرار دارد، در شمال شرقي، كوه سعد و در جنوب، رشته كوه سياه رنگي كه بلندترين آن كوه «ام الرضوم» است از غرب و شمال غربي عرفات وادي «عرنه» ميگذرد كه وقوف در آن جايز نيست. اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي، ص 262.
2 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 132 ـ 129.
3 . بحارالانوار، ج 24، ص 242.
4 . كافي، ج 4، ص 207.
5 . سوره بقره، آيه 128.
|
380 |
|
جبرئيل ( عليه السلام ) كه مأمور تعليم مناسك به ابراهيم خليل ( عليه السلام ) بود به هنگام حضور در سرزمين عرفات به آن حضرت گفت:
«هذه عرفات، فاعرف بها نسكك و اعترف بذنبك»(1)؛ اين عرفات است، پس مناسكت را بشناس و به گناهت اعتراف كن.
4 ـ حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) قبل از روز نهم ذيحجه خواب ديد كه فرزندش را ذبح ميكند وقتي از خواب بيدار شد، به حالت تروي و فكر فرو رفت كه آيا اين رؤيا، الهي و بمنزله دستور آسماني است؟ رؤياي مزبور در شب نهم ذيحجه براي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) تكرار شد، اين رؤيا مغرب روز نهم، در سرزمين عرفات حاصل شد، آن روز را «عرفه» و آن سرزمين را «عرفات» ناميدند.(2)
جايگاه عرفات در روايات
1 - امام صادق ( عليه السلام ) فرمودند: «مَنْ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ إِلَي قَابِلٍ إِلَّا أَنْ يَشْهَدَ عَرَفَةَ»(3).
اگر ماه رمضان بر كسي سپري شد و او آمرزيده نشد، اميد به آمرزش او تا ماه مبارك رمضان آينده نيست مگر آنكه عرفه را با شرايطش ادراك كند.2 ـ پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) سه بار فرمودند: «اَلْحَجُّ عَرَفات، اَلْحَجُّ عَرَفات، اَلْحَجُّ عَرَفات(4)؛ حج، عرفات است، حج، عرفات است، حج، عرفات است.»
گفته شده است اين حديث، جزء هزار حديث مشهور نبوي است.
3 ـ امام سجاد ( عليه السلام ) در روز عرفه به سائلي كه گدايي ميكرد، فرمود: واي بر تو! آيا در چنين روزي دست نياز به سوي غير خدا دراز ميكني، در چنين روزي كه براي كودكان در رحم اميد سعادت ميرود.(5)
4 ـ در روز عرفه روزه گرفتن مستحب است، لكن چنانچه روزه آن روز باعث تضعيف انسان1 . كافي، ج 4، ص 207
2 . همان، ص 66.
3 . همان، ص 66.
4 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص 324، الحج و العمره في الكتاب و السنه، ص 214.
5 . وسائل الشيعه، ج 10 ص 28؛ صهباي حج، ص 415.
|
381 |
|
6 ـ در حجّة الوداع در غروب روز عرفه، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به بلال فرمود: مردم را ساكت كن تا مطلبي بگويم. آنگاه فرمود: خداوند بر شما منت گذاشت و خوبان شما را بخشيد و به احترام آنان بدان شما را عفو كرد، بدانيد همه شما مورد عفو قرار گرفتيد.
7 ـ اهميت عرفه به دعاست و اگر روزه مانع دعا شود روزه گرفتن مكروه است، با آنكه روزه آن روز جبران گناهان 90 ساله است.(2)
8 - خداوند به خاطر اشك زائران در اين سرزمين بر فرشتگان مباهات ميكند.(3)شايان ذكر است كه امام علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عرض شد: كدام گروه از اهل عرفات جرمشان بزرگتر است، حضرت فرمود:«الَّذِي يَنْصَرِفُ مِنْ عَرَفَاتٍ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ(4)؛ كسي كه از عرفات برگردد و گمان برد كه مورد بخشش قرار نگرفته است.»
مطابق بيان امام صادق ( عليه السلام ) در توضيح اين سخن مقصود كسي است كه از رحمت خدا «مأيوس» است.(5)
عنايات خداوند در روز عرفه به زائران امام حسين ( عليه السلام )
در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي يَتَجَلَّي لِزُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ( عليه السلام ) قَبْلَ أَهْلِ عَرَفَاتٍ (فَيَفْعَلُ ذَلِكَ بِهِمْ) وَ يَقْضِي حَوَائِجَهُمْ وَ يَغْفِرُ ذُنُوبَهُمْ وَ يُشَفِّعُهُمْ فِي مَسَائِلِهِمْ ثُمَّ يَثْنِي بِأَهْلِ عَرَفَاتٍ يَفْعَلُ ذَلِكَ بِهِمْ»(6)
خداوند تبارك وتعالي قبل از توجه به زائران خود درروز عرفه به زائران امام حسين ( عليه السلام ) لطف ميكند و حوائج آنها را برميآورد و گناهان آنان را ميآمرزد و در مسايل آنان شفاعت امام حسين ( عليه السلام ) را ميپذيرد، سپس متوجه اهل عرفات ميشود و همين گونه با آنها رفتار ميكند.1 . بحار الانوار، ج 94، ص 123 و 124.
2 . المراقبات، ص 229، كافي، ج 4، ص 258.
3 . كنز العمال، ج پنجم، ص 13.
4 . من لايحضره الفقيه، ج دوّم، ص 211.
5 . الحج و العمرة في الكتاب والسنة، ص 220.
6 . مشاعر حج، عرفات ومشعر ومني، عبدالرحمن انصاري شيرازي ـ مصطفي آخوندي، ص 25، انتشارات زمينه سازان ظهورمهدي ( عَجَّل اللّه تعالي فرجَه الشري ف ) سال1378.
|
382 |
|
عقيل فرزند ابوطالب(1) و مادرش فاطمه بنت اسد ميباشد او عموزاده رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و برادر اميرموءمنان علي ( عليه السلام ) است.
كنيه عقيل «ابو يزيد» است. او و عباس عموي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به اجبار همراه مشركين در جنگ بدر شركت نمودند و هر دو به اسارت مسلمانان در آمدند كه سرانجام با پرداخت فديه و نقدينه آزاد شدند(2).
عقيل قبل از صلح حديبيه به مدينه هجرت نمود. او علاوه بر قرابت و قوم و خويشي با رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و امير موءمنان ( عليه السلام ) جزء اصحاب و ياران آن دو بزرگوار نيز بود.عقيل در سال پنجاه هجري در مدينه از دنيا رفت ودر خانه خود كه در كنار بقيع قرار داشت به خاك سپرده شد.
عقيل در حديث و گفتار رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )
در فضيلت عقيل و محبت رسول خدا نسبت به وي، احاديثي است كه بيشتر از منابع اهل سنت آمده است:
1 ـ «يا اَبا يَزيد! اِنّي اُحِبُّكَ حُبيَّن: حُبّاً لِقِرابَتِكَ مِنيّ، وَ حُبَّاً لِما كُنْتُ اَعْلَمُ مِنْ حُبٍّ عَمّي اَبيطالبٍ اِيّاكَ(3)؛ اي ابا يزيد من از دو جهت تو را دوست دارم؛ يكي به جهت قوم و خويشي كه با من داري و ديگري به جهت علاقه و محبت عمويم ابوطالب نسبت به تو.»
روشن است كه حبّ و علاقه شديد مقام نبوي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نميتواند متأثر از هواي نفساني و يا به انگيزههاي مادي و فاميلي باشد.
1 . ابوطالب چهار پسر به نامهاي: طالب، عقيل، جعفر و علي ( عليه السلام ) داشت كه هر يك از آنان به ترتيب ده سال از هم كوچكتر بودند و لذا علي از عقيل بيست سال و از جعفر ده سال كوچكتر بود.
2 . طبقات ابن سعد، ج 1، ص 29.
3 . همان، ج 4، ص 30.
|
383 |
|
2 ـ شيخ صدوق اين حديث را از ابن عباس چنين نقل نموده كه اميرموءمنان ( عليه السلام ) به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عرضه داشت: «يا رَسُولَ اللّهِ! إِنَّكَ لَتُحِبُّ عَقيلاً؟؛ آيا شما به عقيل علاقهمند هستيد؟ حضرت فرمود:
«إِي وَاللّهِ إِنّي لاَءُحبُّهُ حُبَّيْنِ حُبَّاً لَهُ وَ حُبَّاً لِحُبِّ أَبِيطَالِبٍ لَهُ وَ اِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ في مَحَبَّة وَلَدِكَ».(1)
آري به خدا، من عقيل را به دو جهت دوست دارم؛ يكي به جهت اظهار علاقه ابوطالب به او، ديگر اينكه فرزند او در محبت فرزند تو كشته خواهد شد.3 ـ همينطور امام علي ( عليه السلام ) از رسول خدا نقل نموده است كه پيامبر فرمود:
«اُعطي لِكُلِّ نَبِيٍّ سَبْعَةُ رُفَقاء نُجَباء وَ اُعطيتُ أَنَا اَرْبَعَة عَشَر فَذَكَرَ مِنْهُمْ عَقيلاً(2)؛ به هر پيامبري، هفت رفيق نجيب عطا شده، و به من چهارده نفر عطا شده، يكي از آنان عقيل است.»
در اين زمينه محقق دانشمند «جناب آقاي نجمي» به طور مبسوط در كتاب تاريخ حرم ائمه بقيع، سخن گفتهاند.
عقيل و بيان فضائل امام علي ( عليه السلام )
در سفر عقيل به شام نيز نكات قابل توجهي وجود دارد، آنگونه كه ثقفي در كتاب «الغارات» نقل ميكند:
پس از ورود عقيل به شام؛ معاويه يكصد هزار درهم پول در اختيار وي قرار داد و گفت: «يا ابا يزيد! انا خير لك ام عليّ؟؛ عقيل ! آيا من براي تو بهترم يا برادرت علي ( عليه السلام ) ؟
عقيل در پاسخ گفت:
«وجدت علياً انظر لنفسه منه لي و وجدتك انظر لي منك لنفسك(3)؛ معاويه! علي را چنين يافتم كه دقّت و نظارتش براي نجات خويش، بيش از اين بود كه مرا ملاحظه كند و تو را چنين يافتم كه ملاحظهات نسبت به من، بيش از نجات خويشتن ميباشد.
و مطابق نقل «بلاذري» (گويا در مجلسي ديگر بوده است) عقيل در پاسخ معاويه فرمود:
«انّ اخي آثر دينه علي دنياه و انت آثرتَ دنياك علي دينك فأخي خير لدينه منك علي نفسك و انت خير لي منه(4)؛ برادرم، دينش را بر دنيا مقدم ساخت و تو دنيا را بر دينت، پس
1 . امالي صدوق، ص 27، به نقل از تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 254.
2 . تاريخ اسلام، اثر ذهبي، ص 222.
3 . الغارات، ج دوّم، ص 551.
4 . انساب الاشراف، ج 2، ص 72.
|
384 |
|
عقيل در مدت اقامتش در شام نه تنها از امام علي ( عليه السلام ) دفاع كرد، بلكه از ياران و اصحاب با وفاي علي ( عليه السلام ) هم سخن گفت.
عقيل جايگاه والا و بلندي دارد، به طوري كه بلاذري ميگويد: فرزندان عقيل كه با حسين بن علي ( عليه السلام ) به شهادت رسيدهاند، شش تن بودند و سپس شعري را كه در رثاي آنها سروده شده، شاهد ميآورد(1) و بدين گونه جايگاه عقيل را با احفاد و نوادگان عقيل (يعني فرزندان مسلم بن عقيل) كه در كربلا به شهادت رسيدند، بهتر ميتوانيم درك كنيم.
گويا عقيل در مدت زمان كوتاهي اسير دنيا و زيستن در كنار معاويه گرديد، ولي بلافاصله پشيمان شد و عملاً گذشته خويش را جبران كرد. يكي از مدفونين قبرستان بقيع، جناب عقيل است كه در كنارش عبداللّه (برادر ديگرش)، مدفون است.
نام: علي، كنيه: ابومحمد، لقب: سجّاد و زين العابدين
نام پدر: حسين ( عليه السلام ) ، نام مادر: شاه زنان يا شهربانو و يا جهانشاه، دختر يزدگرد
مكان ولادت: مدينه، روز ولادت: يكشنبه پنجم شعبان سال 38 هجري
نقش انگشتر: العزة للّه
مدت امامت: 34 سال
اولاد: 15 فرزند
سن: 57 سال
محل شهادت: مدينه، روز شهادت: 12 و يا 25 محرم سال 95 هجري، سبب شهادت: زهري كه
1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 263 و 264.
|
385 |
|
حضرت سجاد ( عليه السلام ) به صورتي معجزه آسا در كربلا سالم ماند و لطف الهي او را از گزند دشمن حفظ كرد و او به صورت يك اسير امامت خود را آغاز كرد و همراه ديگر اسراء به كوفه و آنگاه به شام منتقل شد، و در اين مسير در اجتماعات خاصي با ايراد خطبهها، پاسدار انقلاب خونين كربلا بود. در مجلس «عبيداللّه بن زياد» پس از گفتگويي كه غضب و خشم شديد «عبيداللّه» را موجب شد، به قتل تهديد گرديد، امام در پاسخ فرمود: آيا مرا با كشتن ميترساني و نمي داني كه كشته شدن براي ما امري عادي و شهادت براي ما كرامت و فضيلت است.(2)
خطبه امام سجاد ( عليه السلام ) در مسجد اموي در شام
امام سجاد ( عليه السلام ) در مجمعي عمومي ماهيت كثيف حزب اموي را آشكار ساخت، آنگاه كه او بر فراز منبر مسجد سخنراني مُهيجي نمود و انقلاب عظيمي در مردم شام پديد آورد و اين موقعي بود كه يك گوينده درباري و خود فروخته، قبل از خطبه هاي نماز جمعه از يزيد و يزيديان ستايش كرد و به خاندان علوي ناسزا گفت، در اين موقع امام سجاد ( عليه السلام ) از پايين منبر فرياد زد: واي برتو اي خطيب خود فروخته!، رضاي مخلوق را بر خشم آفريدگار مبادله كردي و جايگاه تو آتش است. آنگاه از يزيد درخواست كرد كه بر فراز منبر (به تعبير خود امام، بالاي اين چوبها) قرار گيرد و سخناني بگويد كه خدا را خرسند سازد و مردم را به ثوابي برساند، ولي يزيد با درخواست او موافقت نكرد. وي در مقابل ميهماناني كه اصرار كردند امام به منبر برود، چنين گفت: آنان علم را از كودكي با شير مكيدهاند، و اگر منبر برود از منبر پايين نميآيد تا اينكه من و خاندان ابوسفيان را رسوا سازد، ولي يزيد سرانجام در برابر فشار حضار مجبور شد كه موافقت كند. در اين موقع امام بر فراز منبر قرار گرفت و خدا را با
1 . چهارده معصوم، جواد محدثي، ص68.
2 . زندگي پيشوايان اسلامي، آيتاللّه سبحاني، ص53، به نقل از مقتل خوارزمي، ج2، ص43.
|
386 |
|
امام به احترام اذان، سخنان خود را قطع كرد، وقتي مؤذن به شهادت دوم رسيد و به رسالت حضرت محمد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) گواهي داد، او آخرين ضربه را به نظام حزب اموي كوبيد و از فراز منبر رو به موءذن كرد و فرمود: سكوت كن. آنگاه رو به يزيد كرد و فرمود: اي يزيد! آيا اين پيامبر كه به نام «محمد» است، جد توست يا جد من است؟ اگر بگويي جد تواست دروغ گفتهاي و اگر جد من است چرا فرزندان او را كشتي و دختران او را اسير كردي؟چرا و چرا؟
يزيد از كلمات امام و وضع مسجد فوق العاده بيمناك شد و مسجد را ترك كرد. امام پس از مراجعت از شام به مدينه در محدوديت كامل به سر ميبرد، از اين جهت در را به روي بيگانه بست و مشغول عبادت و نيايش شد و جز با ياران مطمئن خود با كسي تماس نمي گرفت، ولي در عين محدوديت توانست صد و هفتاد شاگرد برجسته كه هر كدام چراغي فروزان در جامعه اسلامي بودند تربيت كند كه اسامي آنان در كتاب رجال آمده است.
اعمال زشت و پليد حزب اموي نسبت به خاندان پيامبر و علي ( عليه السلام ) به آنان عظمت و عزت بخشيده و بر دشمنان آنان نفرت و انزجار نثار كرده بود.
داستان رويارويي آن حضرت با هشام در كنار كعبه
در يكي از مراسم حج كه هشام فرزند عبدالملك حضور داشت و طواف خانه با ازدحام عجيبي روبرو بود. هشام چندين بار خواست حجر الاسود را استلام كند، اما موج جمعيت به او مجال نداد. هشام به ناچار گوشه اي نشست و به تماشا پرداخت. ناگهان چشمش به مردي لاغر اندام، خوش سيما و نوراني افتاد، كه آهسته آهسته به سوي «حجرالاسود» گام برميدارد و همه مردم به او احترام ميگذارند و بي اختيار عقب ميروند كه او حجر را استلام كند. مردم شام كه دور فرزند «عبدالملك» بودند از او پرسيدند: اين مرد كيست؟ هشام در حاليكه او را به خوبي ميشناخت، از معرفي امام خودداري كرد و به دروغ گفت: نميشناسم. در اين موقع شاعري به نام «فرزدق» كه از حريّت و آزادي
|
387 |
|
دعا و نيايش امام سجاد ( عليه السلام )
صحيفه سجاديه مجموعه دعاهايي است كه از امام چهارم به يادگار مانده و داراي پنجاه و چهار دعا است. اين كتاب به ظاهر دعا يك دوره جهان بيني، خداشناسي و انسان شناسي عميق ميباشد.
در زماني كه امام آزادي بيان نداشت، از طريق دعا و مناجات، دستورالعمل هاي كامل اخلاقي و برنامه زندگي اجتماعي را بيان كرد و در ميان مسلمانان منتشر نمود.
مفسر معروف مصري «طنطاوي» ميگويد: صحيفه سجاديه كتابي است كه در آن علوم و معارف و حكمتهايي وجود دارد كه در غير آن يافت نميشود و اين بدبختي مردم مصر است كه تاكنون از اين اثر گرانبها و جاويد نبوي آگاه نبودهاند، من هر چه در آن مينگرم آن را بالاتر از كلام مخلوق و پايين تر از كلام خالق ميبينم. آنگاه وعده ميدهد كه تفسيري گسترده بر اين كتاب بنويسد.(2)
پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد امام سجاد ( عليه السلام ) فرمودند:إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي وَلَدِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَخْطِرُ بَيْنَ الصُّفُوفِ(3)؛ روز قيامت آواز دهندهاي صدا ميزند: كجاست زينالعابدين (زيور عابدان)؟ و من فرزندم علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب را ميبينم كه صف ها را ميشكافد و پيش ميرود.
1: هَذَا الَّذِي تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ | وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ |
هَذَا ابْنُ خَيْرِ عِبَادِ اللَّهِ كُلِّهِمْ | هَذَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ الطَّاهِرُ الْعَلَم... |
منتهي الآمال، انتشارات هجرت، ج دوّم، ص 80
2 . دورنمايي از زندگاني پيشوايان، آيتاللّه جعفر سبحاني، ص 58
3 . بحار الانوار، ج 46، ص 2
|
388 |
|
عمار و پدر و مادرش از پيشگامان در اسلام بودند، آنان روزي كه مركز تبليغاتي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خانه «ارقم بن ابي ارقم» بود؛ اسلام آوردند. روزي كه مشركان از ايمان آنها آگاه شدند، در آزار و شكنجه آنها كوتاهي ننمودند. ابن اثير مينويسد: مشركان اين سه نفر را در گرمترين مواقع مجبور ميكردند كه خانه خود را ترك كنند و در زير آفتاب گرم و باد سوزان به سر ببرند، اين شكنجه آن قدر تكرار شد كه يا سر در آن ميان جان سپرد، روزي همسر او «سميه» در اين خصوص به ابوجهل پرخاش نمود و آن مرد سنگدل و بيرحم نيزه خود را در قلب او فرو برد و او را نيز به شهادت رساند. وضع رقت بار اين زن و مرد، پيامبر گرامي را منقلب نمود. روزي پيامبر اين منظره را ديد با چشمهايي اشكبار، رو به آنها كرد و فرمود: اي خاندان ياسر! شكيبايي را پيشه سازيد كه جايگاه شما بهشت است. پس از شهادت ياسر و همسرش، مشركان درباره عمار شدت عمل به خرج داده، او را نيز مانند بلال شكنجه دادند، وي براي حفظ جان خود ناگزير شد كه در ظاهر، از اسلام خود باز گردد، ولي فوراً پشيمان شد و با ديدگان اشك بار به محضر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شتافت در حالي كه سخت ناراحت بود، جريان را شرح داد، پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند: آيا تزلزلي در ايمان باطني تو رخ داده است؟ عرض كرد: قلبم لبريز از ايمان است، فرمود: كوچكترين ترس به خود راه مده و براي رهايي از شر آنان ايمان خدا را مستور بدار. اين آيه در مورد ايمان عمار نازل شد: «إِلاّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِيمانِ»(1) آن كس كه مورد اكراه قرار گيرد ولي قلب او از ايمان سرشار است.
معروف است كه ابوجهل تصميم گرفت خاندان ياسر را، كه از بيپناهترين افراد بودند شكنجه كند، از اين رو دستور داد كه آتش و تازيانه آماده نمايند، آنگاه ياسر و سميه و عمار را كشان كشان به آنجا بردند و با نيش خنجر و آتش برافروخته و نواختن تازيانه آنها را زجر دادند. اين حادثه آنقدر تكرار شد
1 . سوره نحل، آيه 106.
|
389 |
|
جوانان «قريش» كه شاهد اين صحنه فجيع و رقتانگيز بودند؛ با تمام وحدت منافعي كه در كوبيدن اسلام داشتند، عمار را با تن مجروح و خسته از زير شكنجه ابوجهل نجات دادند، تا بتواند جسد پدر و مادر خود را به خاك بسپارد.(1)
چگونگي شهادت عمار ياسر
در شرائطي كه عده زيادي از دوستان حضرت علي ( عليه السلام ) ، آن حضرت را ترك گفتند و به معاويه پيوستند، عمار ياسر چون كوهي استوار به جاي ماند و همه آن مراتب علاقمندي و ثبات خود را نسبت به مقام شامخ علي ( عليه السلام ) ابراز نمود، موقعي كه پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حيات داشت، فرموده بود:
«تَقْتُلُكَ فِئَةٌ باغِيَةٌ»؛ گروه ستمكار، عمار را ميكشند.
اين مطلب در كتب عامه و خاصه آمده است.
چون روز صفين فرا رسيد(2)، عمار حضور علي ( عليه السلام ) شرفياب شد و عرض كرد: اي برادر رسول خدا! آيا به من اجازه قتال ميدهيد؟ فرمود: خدايت رحمت كند، مهلتي بده. بعد از ساعتي دوباره آمد و استجازه نمود، امام همانند بار اوّل پاسخ داد. دفعه سوّم آمد، در اين موقع علي ( عليه السلام ) گريست. عمار نظري به حضرت افكند و عرض كرد: اي اميرالموءمنين! امروز آن روزي است كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) براي من توصيف فرمود، علي ( عليه السلام ) از مركب خود پياده شد، عمار را در آغوش گرفت و با او وداع نمود و فرمود: خداوند از طرف خود و از طرف پيامبر به تو جزاي خير بدهد، تو براي من برادر و مصاحب خوبي بودي. سپس علي ( عليه السلام ) و عمار گريستند، عمار گفت: اي اميرالموءمنين! قسم به خدا من از تو پيروي ننمودم مگر با آگاهي و بصيرت، زيرا من از رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در روز حنين شنيدم كه فرمود: اي عمار! به زودي بعد از من فتنهاي واقع ميشود، وقتي چنين شد تو از علي و حزب او تبعيت نما، كه او با حق است و حق با اوست.(3)
1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 278.
2 . بحار الانوار، ج 8، ص 525.
3 . شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق، مرحوم محمّد تقي فلسفي، ج 2، ص 279 ـ 280.
|
390 |
|
يكي از شهداي جنگ احد، كه به نيكي لياقت و قابليت احراز مقام والاي شهادت را به خود اختصاص داد، «عمرو بن جموح»(1) است. او چهار فرزند خود را روانه جهاد در راه خدا كرد. امّا خودش چون از ناحيه چشم مشكل داشت، خانوادهاش گفتند: بايد در خانه بماني، زيرا معذوري و نميتواني در جنگ شركت كني، حضور پسرانت براي تو كافي است.
عمرو بن جموح(2) گفت:
عجب آنان به بهشت بروند و من اين جا بنشينم؟! هرگز! همسر او كه هند نام داشت و دختر «عمرو بن حزام» بود، ميگويد: هنگامي كه همسرم عمرو از خانه خارج ميشد، تا خود را به صحنه نبرد برساند، متوجه شدم چيزي زير لب زمزمه ميكند. گويا چنين ميگويد:1 . تاريخ المدينه، ج 128، وفاء الوفاء، ج 2، ص 115،
مرحوم شيخ عباس قمي ميگويد: و بعضي گفتهاند كه پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: جسد حمزه را با خواهرزادهاش عبداللّه بن جحش در يك قبر نهادند، و عبداللّه بن عمرو بن حزام پدر جابر را با عمروبن جموح در يك قبر نهادند...
روايت شده كه قبر عبداللّه و عمرو، چون در مسيل قرار داشت، وقتي سيلاب آمده قبر آنها را برده، عبداللّه را ديدند كه دست بر جراحت خويش دارد، چون دست او را باز داشتند، خون از جاي جراحت، سرازير شد، ناچار دست او را بر جاي خود گذاشتند. جابر ميگويد: بعد از 46 سال پدرم را در قبر بدون تغيير جسد يافتم، گويا در خواب بود و علف حَرمَل يعني اسپند كه بر روي ساقهايش ريخته بودند، تازه بود. منتهي الآمال، چاپ قديم، ج 1، ص 63 ـ 62.
2 . وي چهار پسر داشت، به پيامبر عرض كرد: نظر شما در مورد حضور من در احد چيست؟ پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند: شما معذور هستيد، يكي از پسران وي نيز پشت سر پدر حركت ميكرد. آنقدر اين دو نفر نبرد كردند تا به شهادت رسيدند.
برادر ديگر او نيز به نام عبداللّه شهيد شد. فروغ ابديت، سيره ابنهاشم، ج2، ص9.
عمرو بن جموح با اصرار از پيامبر اجازه گرفت و در صف مقدم قرار گرفت. فرزندش «خلاد» و برادر همسرش عبداللّه بن عمرو نيز در اين جهاد شركت داشتند و هر سه جام شهادت نوشيدند.
همسر وي «هند» دختر «عمروبن حزام» عمّه جابربن عبداللّه انصاري به احد آمد و شهيدان خود را بر روي شتري انداخت و رهسپار مدينه گرديد. فروغ ابديت، ج 1، ص 75.
|
391 |
|
«اَللَّهُمَّ لا تَرُدَّني اِلي اَهْلي»؛ بارالها! مرا به خانوادهام بازمگردان.
او از خانه بيرون رفت، ولي باز هم تعدادي از نزديكانش او را از شركت در جهاد منع كردند، لكن او گوش نداد تا به خدمت رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رسيد و عرض كرد:
«اي پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ! قوم من تصميم دارند مرا از جنگ در كنار تو منع كنند، من اميد و درخواست آن را دارم تا با همين چشم ناقص وارد بهشت شوم.»
پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در جواب او فرمودند:
«اي عمرو! خدا تو را از شركت در جهاد معذور كرده است، جهاد بر تو واجب نيست.»
عمرو به قدري اصرار ورزيد تا پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به خويشان و فرزندانش فرمودند: او را از شركت در جهاد منع نكنيد، شايد خداي تعالي شهادت را نصيب او كند. از اين پس كسي مانع كار او نشد تا سرانجام در جنگ احد به شهادت رسيد.
پس از شهادت عمرو، همسرش پيكر او و يكي از فرزندانش و نيز پيكر «عبداللّه بن حزام»(1)، برادرش را روي شتري قرار داد تا به سوي مدينه حمل كند، هنگام خروج از منطقه احد به سوي مدينه، شتر از حركت باز ايستاد، ولي وقتي شتر را به سوي احد برگرداند، شتر به سرعت به طرف احد حركت كرد.
هند از اين واقعه متعجب و شگفت زده شد! ناگزير به طرف احد به محضر رسول اللّه ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمد و آن حضرت را در جريان اين رويداد عجيب قرار داد.
حضرت فرمود: شتر مأمور است و پرسيد: آيا عمرو بن جموح هنگام آمدن به احد چيزي گفت؟
همسر عمرو بن جموح پاسخ داد: آري، هنگام خروج از خانه رو به قبله ايستاد و گفت:
«اَللَّهُمَّ لا تَرُدَّني اِلي اَهْلي وَ ارْزُقْني الشَّهادَة»؛ خداوندا! مرا به سوي خانوادهام باز مگردان و شهادت را نصيبم فرما.
1 . عبداللّه بن عمر بن حزام (مطابق نقل ابن شبه) و طبق نقل برخي عبداللّه بن عمرو بن حِزام نخستين شهيد احد كه پيامبر به فرزندش جابر فرمود: بر او گريه نكن، ملائكه همچنان او را زير بال خود داشتند تا به آسمانش بردند. بهجة النفوس والاسرار، ج 1، ص 144، به نقل از آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 385.
|
392 |
|
معناي لغوي و اصطلاحي عمره: «عمره» در لغت به معناي زيارت است،(1) و از عمارت و آباد كردن گرفته شده است. چون زائر با زيارت خود مكان زيارت را آباد ميكند و در اصطلاح عمره اسم است براي اعمال مخصوصي كه در مكه معظمه انجام ميشود.(2)
اقسام عمره
1 - عمره تمتع: كه بايد پيش از حج تمتع انجام گيرد و زمان برگزاري آن از اول شوال تا نهم ذيحجه است، ـ يعني در طي دو ماه شوال، ذيقعده و چند روز از ذيحجه ـ، بنابراين نميتوان عمره تمتع را در ماههاي ديگر از سال انجام داد.
عمره تمتع در سال بيش از يك بار جايز نيست. نكته ديگر آنكه عمره تمتع و حج تمتع بايددر يك سال انجام گيرد، يعني شخص در همان سال كه عمره تمتع را به جا ميآورد، بايد حج تمتع را هم انجام دهد و حق ندارد حج آن را به سال بعد موكول نمايد.
عمره تمتع انجام آن براي كساني است كه استطاعت حج تمتع پيدا ميكنند و به دليل اين كه قبل از اعمال حج تمتع انجام ميشود، عمره تمتع ميگويند.
2 - عمره مفرده: وجه تسميه آن به «مفرده» به جهت جدا بودن و استقلال آن از حج است. اين عمره، شرايط و قيود و محدوديت موجود در عمره تمتع را (كه ذكر شد) ندارد، چون عمره مفرده داراي عنواني خاص است، از اين رو شخص ميتواند فقط به منظور برگزاري عمره مفرده به زيارت خانه خدا برود، در حالي كه اگر كسي به منظور عمره تمتع به مكه سفر كند، بايد در زمان خاص آن كه از اوّل
1 . واعتَمرَ يعني زار، مجمع البحرين، ج 2، ص 1270. و چون زيارات باعث آباداني زيارتگاه است لذا از زيارت بيتاللّه الحرام به عنوان «عمره» و اعتمار ياد شده است. حج و عمره اعمالي تعبدي است نه توصلي؛ اين نكته از كلمه «للّه» در آيه شريفه «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ» سوره بقره، آيه 196 استفاده ميشود. صهباي حج، ص 400.
2 . جواهر الكلام، ج 20 ص 441كتاب العمره. سرزمين وحي، ص 25، به نقل از فصل الخطاب، ص 378.
|
393 |
|
اعمال مشترك عمره تمتع و مفرده
1 - احرام در يكي از ميقاتهاي پنجگانه
2 - طواف خانه خدا
3 - خواندن دو ركعت نماز طواف نزد مقام ابراهيم ( عليه السلام )
4 - سعي بين صفا و مروه
5 - تقصير (گرفتن مقداري از ناخن يا چيدن مقداري از موي سر و صورت)
در «عمره مفرده» علاوه بر پنج عمل مذكور، دو عمل ديگر نيز انجام ميشود:
1 ـ طواف نساء
2 ـ نماز طواف نساء كه از جهت كيفيت عمل، مانند طواف اوّل و نماز آن ميباشد.
ثواب عمره
پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در نامهاي به «عمرو بن حزم»، در شرايطي كه او را به امارت نجران برگزيد فرمود: «عمره، حج اصغر است(2).»
نيز پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در روايتي ميفرمايد:«اِعلم ان العمرة هي الحجُ الاَصغر و انّ عمرة خير من الدنيا و ما فيها و حجّة خير من عمرة»(3).
بدان كه عمره همان حجّ اصغر است و يك عمره بهتر است از دنيا و آنچه در آن ميباشد و يك حج بهتر از عمره است.پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمودند: «الحَجّة ثَوابُها الجَّنة وَ العمرة كفّارة لكلّ ذنب(4)؛ پاداش حج بهشت است و عمره كفاره هر گناهي است.
رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: «اَلْعُمْرَةُ اِلَي الْعُمْرَةِ كَفّارةٌ لِما بَينَهُما(5)؛ عمره تا عمره، كفاره بين آن دو است.
1 . فرهنگنامه حج و عمره و اماكن مربوطه، صدر طباطبايي، انتشارات در راه حق، ص15
2 . الحج و العمرة في الكتاب و السنة، ص 291، كافي، ج 4، ص 290.
3 . الحج و العمرة في الكتاب و السنّة، ص 292، سنن دار قطني، ج 2، ص 284.
4 . همان، ص 296، كافي، ج 4، ص 253.
5 . الحج و العمرة في الكتاب والسنة، ص 292، صحيح بخاري، ج 2، ص 629.
|
394 |
|
«زراره» ميگويد: از امام باقر ( عليه السلام ) پرسيدم: چه چيزي از نظر فضيلت، پس از حج قرار دارد؟ فرمود:
«اَلْعُمْرَةُ الْمُفْرَدَةُ، ثُمَّ يَذْهَبُ حَيْثُ شاءَ»(2)؛ عمره مفرده، آنگاه هر جا ميخواهد ميرود.
تفاوت عمره تمتّع با عمره مفرده
عمره مفرده با عمره تمتّع در ظاهر فرق ندارد مگر در سه چيز(3)؛ يعني تقصير، طواف نساء و ميقات(4)، اين مقدار، براي تفكيك دو عمره كافي است، ولي در صورت دقّت و تأمّل، ميتوان تفاوتهاي بيشتري را ذكر نمود.
عمره مفرده با عمره تمتع از جهاتي با يكديگر تفاوت دارند.
1 ـ عمره تمتّع «طواف نساء» و نماز طواف نساء ندارد، ولي عمره مفرده دارد.
2 ـ در عمره تمتع وظيفه فرد «تقصير» كردن ميباشد و نميتوان «حلق» نمود، در حالي كه در عمره مفرده، حلق و يا تقصير، هر دو اختياري است.
3 ـ ميقات عمره تمتع از «مواقيت پنج گانه» است، ولي ميقات عمره مفرده «اَدني الحِل» است.
4 ـ عمره تمتع فقط در ماههاي حج صحيح است، ولي عمره مفرده در تمام ايام سال بلا مانع است.
5 ـ هر يك از عمره مفرده وحج اِفراد را ميتوان در يك سال جداگانه انجام داد، ولي عمره تمتع با حج تمتع بايد در يك سال انجام شود.
6 - عمره تمتّع در هر سال فقط يك بار جايز است، ولي عمره مفرده به طور مكرر و حداقل هر ماه يك بار مستحب است.
7 - بعد از عمره تمتّع و قبل از حج در شرايط عادي نمي توان از مكه خارج شد، در حالي كه بعد از عمره مفرده و قبل از حج اِفراد مانعي ندارد.
8 ـ عمره تمتّع بايد قبل از حج تمتع انجام گيرد، ولي عمره مفرده را ميتوان قبل از حج افراد و
1 . الحج و العمرة في الكتاب والسنة، ص 292، ص 292.
2 . همان، ص 293، تهذيب، ج 5، ص 433.
3 . حضرات آيات عظام، تفاوتهاي بيشتري را متذكر شدهاند كه شايسته است به مناسك آنان مراجعه شود.
4 . مناسك محشي، مسأله 176، ص 100.
|
395 |
|
9 ـ عمره مفرده بنا بر فتواي بعضي از مراجع به تنهايي در صورت وجود شرايط استطاعت، واجب است. ولي عمره تمتع به تنهايي واجب نيست.(1)
فضيلت عمره رجبيه از عمره ماه رمضان
معاوية بن عمار نقل ميكند: از امام صادق ( عليه السلام ) سؤال شد: كدام عمره برتر است؟ عمره رجب يا عمره رمضان؟ فرمودند:
«لا بَلْ عُمْرَةٌ فِي شَهْرِ رَجَبٍ أَفْضَل(2)؛ نه، بلكه عمره در ماه رجب با فضيلتتر است.
دو تن از عمههاي پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به نامهاي «صفيّه و عاتكه» در بقيع دفن شدهاند و برخي معتقدند سه تن از عمههاي آن حضرت در آنجا مدفونند:
صفيه دختر عبدالمطلب
او با حمزه سيدالشهداء از جهت پدر و مادر يكي بودند، وي همسر عوام بن خويلد برادر حضرت خديجه و مادر زبير بن عوام است. صفيّه در نبرد احد حضور داشت و آنگاه كه در كنار جسد مثله شده برادرش قرار گرفت، سخناني سوزناك و پر معني ايراد كرد.
در جنگ خندق همراه حسان بن ثابت و ديگران، در كوشك فارع به حراست شهر و نگهباني از خانهاي كه زنان و كودكان به دستور پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در آن جمع بودند، پرداخت. مورّخان مينويسند: او يك يهودي مهاجم را نيز با شمشير از پاي درآورد و بدين خاطر ، مورد تفقد پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قرار گرفت.
صفيّه در سال 20 هجرت در مدينه از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد.
1 . تحليلي بر مناسك حج، ص 96.
2 . حج و عمره در قرآن و حديث، ص 262
|
396 |
|
عاتكه دختر عبدالمطلب
عاتكه و دو خواهرش اميمه و بره از مادر ديگري به نام فاطمه بنت عمرو بن عايد بن عمران بودند. همسر عاتكه، امية بن مغيرة بن عبداللّه بود. وي از او دو پسر داشت به نامهاي زهير و عبداللّه. ظاهراً زهير اسلام نياورد و ليكن عبداللّه با ابوسفيان بن حارث و عباس مسلمان شد و به حضور پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) رسيد.
به هر حال عاتكه پيش از وقوع جنگ بدر، شكست قريش را در رؤيا ديده بود و سرانجام به مدينه هجرت كرد و در آنجا از دنيا رفت و در كنار خواهرش صفيه به خاك سپرده شد.(1)
براي اين دو خواهر بقعهاي بنا شد به نام «بقعة العمات» كه در حال حاضر اثري از آن وجود ندارد.1 . فصلنامه ميقات حج، شماره يك، ص 145.
|
397 |
|
در سه كيلومتري جنوب شرقي مسجدالحرام كوه نسبتاً بلندي (با ارتفاع 759 متر)(1) قرار دارد كه به آن كوه ثور ميگويند. در بالاي آن، دو دهانه غار وجود دارد كه بر روي هر دو، غار ثور نوشتهاند، ولي بر حسب ظاهر آنچه گفته شده، غار دوّمي غار ثور است، نه غار اولي.
در سبب نامگذاري اين غار گفتهاند كه اين كوه منسوب به «ثوربن عبد مناف» بوده(2)، از اين رو غار را هم كه در روي آن قرار دارد به همان نام معرفي كردهاند.(3) زماني كه مشركان مكه به قصد كشتن رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بسيج شدند، آن حضرت از خانه خود خارج شد(4) و همراه ابوبكر به سمت جنوب مكه به راه افتاد در حالي كه بايد به سمت شمال، (يعني يثرب) ميرفت، اما براي مخفي نگه داشتن مسير و گمراه كردن مشركان كه در جستجوي وي بودند چنين كرد. رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به همراه ابوبكر كه بنا به روايتي از طبري، در نيمه راه و بدون برنامه قبلي به آن حضرت ملحق شده بود، وارد غار ثور شدند و مدت سه روز در آن مخفي بودند.
مشركان تا نزديكي غار ثور آمدند، اما به اعجاز الهي، عنكبوتان تارهايي را بر در غار تنيدند تا مشركان را از رفتن به درون آن منصرف كنند چرا كه آنان با ديدن تارهاي عنكبوت تصور كردند كسي وارد غار نشده است !خداوند در قرآن از اين غار ياد كرده است:
«إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها»(5)
1 . تاريخ القويم، جلد اول، صفحهي 384.
2 . كوه ثور، كوهي است بزرگتر از كوه حرا كه در راه طائف قرار دارد؛ ميگويند: اين كوه به نام «ثور بن عبد مناف» خوانده شده است؛ سه كوه متصل به يكديگر را به نام كوه ثور ميشناسند و غار ثور در سومين آنها قرار دارد. آثار اسلامي مكه و مدينه، صفحهي 159.
3 . سرزمين وحي، مرتضي فهيم كرماني، ص 222.
4 . سوره توبه، آيه 40.
5 . همان.
|
398 |
|
اين غار، فقط از يك طرف راه ورود دارد، و كمي پايينتر از آن، صخرهاي از كوه به صورت يك گُنبد بزرگ درآمده است كه به قبّه جبرئيل معروف است، و به اين وسيله غار ثور محلّ اختفاي پيامبر و نقطه آغازين هجرت آن سرور و مبدأ تحوّل تاريخ گشت.(1)
هر چند وهابيها نماز در اين گونه امكنه متبرّكه را جايز نميدانند و بر ديوار غار مزبور نوشتهاند:«لاتجوز الصّلاة في غار ثور»، ولي تمام فرقههاي اهل سنّت، نماز در اين جا را جايز و بلكه مستحب ميشمارند.(2)
مرحوم شيخ انصاري در مناسك اين دعا را براي كوه ثور نقل كرده كه به قصد رجا و ثواب بخوانند: «اللهم بجاه محمّد و ابنه و صديقه سير امورنا ...»(3)كوه «حراء»(4) به نام «جبل النور»، «جبل القرآن»، «جبل الاسلام» نيز شناخته ميشود، اين كوه در 6 كيلومتري شمال شرق مكه واقع شده و دويست متر از سطح دريا ارتفاع دارد.(5) در نقطه شمالي كوه حرا غاري است(6) كه انسان پس از عبور از ميان سنگها ميتواند به آن برسد. قسمتي از داخل غار با
1 . سرزمين وحي، ص 223 و 224.
2 . همان، ص 224، ازرقي در اخبار مكّه، ج 2، ص 198، مواقفي را كه نماز در آنها مستحب است آورده و از آن جمله «غار ثور» را نيز بيان كرده است.
3 . همان، ص 224 و نيز ادعيه آداب الحرمين، ص 441.
4 . تاريخ القويم، ج 1، ص 409.
5 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 158.
6 . حدود پنجاه متر مانده به قلّه كوه، غار حرا قرار دارد كه تنها فضايي به گنجايش نشستن پنج نفر داشته و در جايي از آن تنها يك نفر ميتواند بايستد. در همين غار بود كه نخستين بار بر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وحي نازل شد و 5 آيه سوره علق براي حضرت فرود آمد. «اقرء باسم ربك الذي خلق، خلق الانسان من علق اقراء و ربك الاكرم الذي علم بالقلم». آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 159.
|
399 |
|
نكته ها
1 ـ دهانه اين غار كاملاً به سوي خانه كعبه قرار گرفته است.
2 ـ همان گونه كه اشاره شد ارتفاع اين غار به اندازه قد يك انسان متوسط القامه ميباشد.
3 ـ قسمت جلوي غار به خاطر تابش خورشيد و پرتو آن روشن است، امّا قسمتهاي ميانه و آخر آن تاريك است.
4 ـ پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) قبل از بعثت در چندين نوبت به اين غار رفته و به عبادت ميپرداخته است.
1 . فروغ ابديت، ج 1، ص 218.
2 . سيره چهارده معصوم عليهمالسلام ، محمد محمدي اشتهاردي، ص 34
3 . همان، به نقل از بحار الانوار، ج17، ص 309.
|
400 |
|
5 ـ در همين غار پيك وحي بر او نازل شد و به او گفت «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ اْلإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ»(1)، بخوان به نام پروردگارت كه همه چيز را آفريد و... و در مراجعت از همين كوه حرا بود كه تمام سنگها و سنگريزهها به نشانه ادب گفتند: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّه!»(2).
6 ـ اين غار محل هبوط جبرئيل امين و محل بعثت پيامبر اسلام حضرت محمد مصطفي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است.7 ـ اين غار نقطه شروع هدايت بشر و نجات انسانها از گمراهي و ضلالت است.
«غدير خم» منطقه اي نزديك «جُحفه»(3) و در حدود صدو پنجاه كيلومتري مكه است كه حُجاج شام و عراق و يمن در زمان قديم در اين نقطه از يكديگر جدا شده و هر يك از مسير خاص خود ميرفتند. در سال دهم هجري، پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) همراه يكصد هزار نفر از مسلمانان از سفر حج برمي گشتند، وقتي به اين محل رسيدند فرشته وحي اين آيه را بر آن حضرت نازل كرد:
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»(4)؛ اي پيامبر! آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است كاملاً به مردم برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام ندادهاي. خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه ميدارد و خداوند گروه كافران لجوج را هدايت نميكند.
لحن آيه حاكي از اين است كه امر مهمي بر زمين مانده كه بايد توسط پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) انجام شود. دستور توقف از سوي حضرت صادر شد، آنان كه پيش رفتند برگشتند. افرادي كه از دنبال ميآمدند، رسيدند.
1 . سوره علق، آيه 1 و 2.
2 . سرزمين وحي، ص 206.
3 . مسجد غدير خم در حدود 5 كيلومتري منطقه جحفه، در محل غدير خم قرار دارد و آن جايي است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) را در هيجدهم ذيحجه سال دهم هجرت، به امامت منصوب كرد، در روايات اهل بيت عليهمالسلام از اين مسجد ياد شده و نماز خواندن در آن توصيه شده است. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 148، كافي، ج 4، ص 566، مصباح المتهجّد، 709.
4 . سوره مائده، آيه 67.