بخش 24

حرف ( ه ) هاجر هاشم هجرت هروله همسران پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) حرف ( ی ) یلملم یوم الترویه پنجاه اصطلاح در مورد حج


576


پدر و فرزندي و رفت و آمد با هاجر ، ساره را حساس نمود ودلش را شكست و خداوند نخواست دل او را بشكند ، خداوند هم عنايت فرمود و به ساره اسحاق را عنايت كرد . ( 1 )

صبر و متانت هاجر درامتحانات بزرگ الهي از جمله درشرائطي كه ابراهيم به امر خدا ، تصميم به ذبح اسماعيل گرفت وصف ناشدني است . قبر اسماعيل و هاجر در حجراسماعيل ( 2 ) ، زير ناودان طلا قراردارد . ( 3 )

2

هاشم

« هاشم » ( 4 ) كه نامش « عمرو » بود ، يكي از اجداد پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) است . در مكه به دنيا آمد و به سبب بلندي مرتبه و مقامي كه داشت ، وي را عمرو العلي مي خواندند . هاشم لقب او است ، و اين لقب بدان جهت به وي داده شده كه در قحط سالي در مكه خوان ضيافت گسترده اي داشت . ( « هشَم » به معناي شكستن وخردكردن نان در كاسه جهت تريد است ) . عبد مناف ، « پدر هاشم » چهار پسر داشت :

1 ـ هاشم پدر عبدالمطلب ،

2 ـ عبدشمس ، جدّ بني اميه ،

3 ـ نوفل جد جبيربن مطعم ،

4 ـ مطلب ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معارف و معاريف دائرة المعارف جامع اسلامي ، ج 10 ، ص 434 .

2 . شفاء الغرام باخبار البلد الحرام ، ج 2 ، ص 27 .

3 . در مورد مدفن هاجر و اسماعيل به عنوان « حجر اسماعيل » مراجعه گردد . ضمناً اين بحث در غالب كتب مربوط به تاريخ مكه و مدينه آمده است .

4 . هاشم بن مناف بن قصي بن كلاب بن مرّه ، جدّ سلسله بني هاشم و از اجداد پيغمبر اسلام و يكي از بزرگان معارف رؤساي قريش در عصر خويش بوده است .

5 . فروغ ابديت ، ج 1 ، ص 114 به نقل از تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 13


577


ميان اهل تاريخ معروف است كه هاشم با عبد شمس توأم بوده و هنگام تولد ، انگشت هاشم به پيشاني برادرش عبد شمس چسبيده بود ، موقع جدا كردن ، خون زيادي جاري شد و اين پيش آمد سبب شد كه مردم آن را به فال بد بگيرند . حلبي در سيره خود مي نويسد كه اين فال بد ، اثر خود را بخشيد ، زيرا جنگ و خونريزي پس از اسلام ميان بني عباس از فرزندان هاشم و بني اميه كه از صلب عبد شمس بودند حكم فرما بود . ( 1 )

گويند : نخستين كسي كه سفر تجارت قريش ، سفر تابستاني و زمستاني ، ( رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَالصَّيْفِ ) ( 2 ) را معمول كرد ، هاشم بود .

سفر تابستاني كاروان تجارت به غزه ( فلسطين ) و بلاد شام و گاهي به آنكارا ، و مسافرت زمستاني به يمن و حبشه بود . وي با دولت روم و با امراي غساني شام قراردادهايي جهت تامين و تسهيل عبور كاروان هاي تجارتي قريش بسته بود . برادران وي ، « عبدالشمس » و « نوفل » و « مطلب » نيز به ترتيب قراردادهايي با پادشاه حبشه ، پادشاه ايران و پادشاه يمن مبني بر تأمين كاروان هاي قريش بسته بودند ، و بدين ترتيب تجارت قريش به دست پسران عبدمناف اداره مي شد .

هاشم يكي از بخشندگان معروف در دوره عرب جاهلي بود كه جود و سخايش ضرب المثل بوده است ، وي در نيكرويي و حسن و جمال ، بي مانند بوده است . در يكي از سفر هايش در شهر يثرب ( مدينه ) با زني به نام « سلمي » ، كه از اشراف قبيله بني نجار بود ، ازدواج كرد ( 500 ميلادي ) واز اين ازدواج پسري به دنياآمد كه او را « شيبه » ناميدند و بعدها به عبدالمطلب مشهور گشت ، اين كودك نزد مادر در مدينه بود . هاشم سه پسر ديگر نيز داشت كه اسد ، پدر فاطمه ، مادر اميرالمومنين ( عليه السلام ) و نفيله وابوصيفي نام داشتند ، هاشم در راه مسافرت به فلسطين بيمار شد ، و چون به غزه رسيد درگذشت در حالي كه هنوز جوان بود و در همان شهر به خاك سپرده شد . ( 510 ميلادي ) و بدين مناسبت شهر غزه به « غزه هاشم » معروف گشت . ( 3 ) نوه هاشم ( عبدالله ) هم به همين سرنوشت دچار شد و در سفر تجارتي شام بيمار شد و هنگام بازگشت از سفر تجارتي شام درگذشت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروغ ابديت ، ج 1 ، ص 146 .

2 . سوره قريش ، آيه 2 .

3 . معارف و معاريف دائرة المعارف جامع اسلامي ، ج دهم ، ص 444 .


578


3

هجرت

هجرت در لغت به معناي كوچ كردن و از محلي به محل ديگر رفتن است .

و در اصطلاح قرآن و دين مبين اسلام ، به معناي كوچ كردن از دارالكفر و رفتن به سرزميني كه دينداري در آن ميسر باشد . ( قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلي رَبِّي سَيَهْدِينِ ) ( 1 ) : حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) گفت : من به سوي خداي خويش هجرت مي كنم ، كه او مرا به راه صحيح هدايت كند و اين سخن ابراهيم ( عليه السلام ) موقعي بود كه به اتفاق خانواده اش به شام مي رفت . هجرت در دين اسلام و نيز در تاريخ آن ، جايگاه ويژه و منزلتي عظيم دارد . مسلمانان صدر اسلام چه آوارگي هايي كه در راه حفظ دين خود نكشيدند . و چه سختيهايي كه تحمل ننمودند . قران كريم آن دسته از كساني را كه به منظور حفظ دين خود از خانه و كاشانه شان آواره گشته اند ، مكرر مورد ستايش قرار داده و آنان را مسلمانان راستين و داراي مقام ارجمند و منزلت والا شمرده و در آياتي ، مسلمانان را به اين امر تشويق نموده است .

هجرت به حبشه

عده اي براي رهايي از شر آزار « قريش » و به منظور تحصيل يك محيط آرام براي بپا داشتن شعائر ديني و پرستش خداي يگانه تصميم گرفتند خاك مكه را ترك گويند و دست از كار و تجارت ، فرزند و خويشان بردارند ، ولي متحير بودند چه كنند و كجا بروند . زيرا مي ديدند سرتاسر شبه جزيره را بت پرستي فرا گرفته است و در هيچ نقطه اي نمي توان نداي توحيد را بلند نمود ، و دستورات آيين يكتاپرستي را برپا داشت . با خود فكر كردند كه بهتر است اين مطلب را با خود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در ميان بگذارند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه آيين او بر اساس ( إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيّايَ فَاعْبُدُونِ ) ( 2 ) است . يعني : سرزمين خدا پهناور است ، نقطه اي را براي زندگي بگزيند كه در آن جا توفيق پرستش خدا را داشته باشد .

خود او گرچه از حمايت بني هاشم برخوردار بود و جوانان بني هاشم حضرتش را از هرگونه آسيب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره صافات ، آيه 99 .

2 . سوره عنكبوت ، آيه 56 .


579


حفظ مي نمودند ، ولي در ميان ياران او كنيز و غلام ، آزاد بي پناه ، افتاده بي حامي فراوان بود و سران قريش آني از آزار آنها آرام نمي گرفتند . روي اين علل هنگامي كه اصحاب آن حضرت درباره مهاجرت كسب تكليف كردند در پاسخ آنها چنين گفت ( 1 ) : هرگاه به خاك حبشه سفركنيد ، بسيار براي شما سودمند خواهد بود ، زيرا بر اثر وجود يك زمامدار نيرومند دادگر در آنجا به كسي ستم نمي شود و آن جا سرزمين درستي و پاكي است و شماها مي توانيد در آن خاك به سر ببريد تا خدا وحي را براي شما پيش آورد . . . كلام نافذ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، چنان موثر افتاد كه چندي نگذشت كساني كه آمادگي بيشتري داشتند بار سفر بسته ، بدون اين كه بيگانگان ( مشركان ) آگاه شوند شبانه پياده و برخي سواره راه جده را پيش گرفتند . مجموع آن ها در اين نوبت ، ده تا پانزده نفر بودند و در ميان آن ها چهار زن مسلمان نيز ديده مي شد ( 2 ) . مسلمانان از ترس تعقيب قريش آمادگي خود را براي مسافرت با كشتي تجاري كه آماده حركت بود اعلام كردند و با پرداخت نيم دينار با كمال عجله سوار كشتي شدند . وقتي خبر مسافرت عده اي از مسلمانان به گوش سران مكه رسيد فورا گروهي را مأمور كردند كه آن ها را به مكه باز گردانند ، ولي آن ها موقعي رسيدند كه كشتي ، ساحل جدّه را ترك گفته بود . تاريخ مهاجرت اين گروه در ماه رجب سال پنجم بعثت بود .

اين گروه از يك قبيله متشكل نبودند ، بلكه هر يك از اين ده نفر از يك قبيله بودند . به دنبال اين هجرت ، مهاجرت گروه ديگر پيش آمد كه پيشاپيش آن ها جعفر بن ابي طالب بود . هجرت دوم در كمال آزادي صورت گرفت از اين لحاظ عده اي از مسلمانان موفق شدند زنان و فرزندان خود را به همراه بياورند . به طوري كه آمار مسلمانان در خاك حبشه به 83 نفر رسيد . ( 3 ) مسلمانان مهاجر ، حبشه را آن چنان كه پيامبر گرامي توصيف فرموده بود ، يك سرزمين معمور و يك محيط آرام توأم با آزادي يافتند . « ام سلمه » همسر « ابي سلمه » كه بعد ها افتخار همسري پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را داشت ، درباره آزادي در حبشه چنين مي گويد : وقتي در كشور حبشه سكونت گزيديم ، در حمايت بهترين حامي قرار گرفتيم ، آزار از كسي نمي ديديم و سخن بدي از كسي نمي شنيديم .

« ابن اثير » مي نويسد : تاريخ مهاجرت اوّلين گروه مهاجر در ماه رجب سال پنجم بعثت بود و همگي ماه شعبان و رمضان را در حبشه به سر بردند . وقتي به آنان خبر رسيد كه قريش از آزار مسلمانان دست برداشتند ، ماه شوال به مكه بازگشتند ، ولي پس از مراجعت اوضاع را خلاف گزارشي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيره ابن هشام ، ج 1 ـ 2 ، ص 322 ـ 321 .

2 . فروغ ابديت ، ج 1 ، ص 309 و 310 ، تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 70 .

3 . سيره ابن هشام ، ج 1 ـ 2 ، ص 330 .


580


كه داده بودند ، يافته از اين جهت براي بار دوم راه حبشه را پيش گرفتند . ( 1 )

وقتي خبرآزادي و راحتي مسلمانان به گوش سران مكه رسيد ، آتش كينه در دل آن ها افروخته شد و از نفوذ مسلمانان در حبشه متوحش شدند ، زيرا خاك حبشه براي مسلمانان به صورت يك پايگاه محكمي در آمده بود و ترس آن ها از اين بود كه مبادا هواداران اسلام ، نفوذي در دربار نجاشي ( زمامدار حبشه ) پيدا كنند و تمايلات باطني او را به اسلام جلب كنند . سران دارالندوه بار ديگر انجمن كردند و نظر دادند كه نماينده اي به دربار حبشه بفرستند و براي جلب نظر شاه و وزراء هداياي مناسبي ترتيب دهند تا از اين راه بتوانند در دل شاه براي خود جاي باز كنند ، سپس مسلمانان را به بلاهت و ناداني و شريعت سازي متهم سازند . . .

« عمرو عاص » و « عبدالله بن ربيعه » پس از اخذ دستورات رهسپار حبشه شدند . نمايندگان قريش با وزيران حبشه با اهداء هدايا چنين گفتند : گروهي از جوانان تازه به دوران رسيده ما دست از روش نياكان ما برداشته و آييني كه بر خلاف آيين شما است اختراع نموده اند و اكنون در كشور شما به سر مي برند . لذا سران اشراف قريش جداً از شما تقاضا دارند كه آنان را اخراج نماييد . ضمناً حتي خواهش مي كنيم در شرفيابي به حضور سلطان ، هيأت وزيران با ما مساعدت نموده ، از آن جايي كه ما از عيوب و وضع آن ها بهتر آگاهيم ، بسيار مناسب است كه اصلاً در اين باره با آن ها گفتوگو نشود و رئيس مملكت با آن ها رو به رو نشود . در ملاقات با نجاشي همين صحبت ها تكرار شد ولي شاه دانا و دادگر حبشه گفت : من گروهي را كه به خاك كشور پناهنده شده اند ، بدون تحقيق به دست اين دو نفر نمي سپارم ، بايد در مورد اين پناهندگان تحقيق شود . سپس مأمور مخصوص به دنبال مسلمانان مهاجر رفت و بدون كوچك ترين اطلاع قبلي آنان را به دربار احضار نمود . جعفربن ابي طالب به عنوان سخن گوي جمعيت معرفي گرديد . جعفر در پاسخ به نگراني افراد گفت : من آن چه را از دهان پيامبر شنيده ام ، بدون كم و زياد خواهم گفت . در جلسه با زمامدار حبشه ، نجاشي پرسيد : چرا دست از آيين نياكان خود برداشته ايد ؟ جعفر بن ابي طالب پاسخ داد : ما گروهي بوديم نادان و بت پرست ، از مردار اجتناب نمي كرديم ، پيوسته گرد كارهاي زشت بوديم ، همسايه پيش ما احترام نداشت ، ضعيف و افتاده محكوم زورمندان بود ، با خويشان خود به ستيزه و جنگ بر مي خاستيم . تا اين كه يك نفر از ميان ما كه سابقه درخشاني داشت برخاست و به فرمان خدا ما را به توحيد و يكتاپرستي دعوت نمود ، ستايش بتان را نكوهيده شمرد و دستور داد در رد امانت كوشا باشيم و از ناپاكي ها اجتناب كنيم ، به ما دستور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ كامل ابن أثير ، ج 2 ، ص 52 و 53 ، فروغ ابديت ، ج 1 ، ص 312 و 313 .


581


داد نماز بخوانيم و روزه بگيريم ، ماليات ثروت خود را بپردازيم ، پس ما به او ايمان آورديم و به ستايش خداي يگانه نهضت نموديم ، ولي قريش در برابر ما قيام كردند ، و روز و شب ما را شكنجه كردند ، تا ما از آيين خود باز گرديم و بار ديگر ما سنگ ها و گل ها را بپرستيم . ما مدت ها در برابر آن ها مقاومت كرديم تا آن كه تاب و توان ما تمام شد و براي حفظ آيين خود دست از مال و زندگي شسته ، به حبشه پناه آورديم . آواز دادگري زمام دار حبشه بسان آهن ربا ما را به سوي خود كشانيد و اكنون نيز به دادگري او اعتماد داريم . ( 1 ) بيان شيرين جعفربن ابي طالب به اندازه اي مؤثر افتاد كه شاه در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود ، از او خواست تا مقداري از كتاب آسماني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را بخواند . جعفر آياتي از سوره مريم را خواند و نظر اسلام را در مورد پاكدامني و موقعيت عيسي ( عليه السلام ) روشن ساخت . هنوز آيات سوره مريم به آخر نرسيده بود كه گريه شاه و اسقف ها بلند شد و قطرات اشك ، محاسن و كتاب هايي را كه در برابر آن ها باز بود تر نمود . پس از مدتي ، سكوت مجلس را فرا گرفت و زمزمه ها خوابيد ، شاه به سخن درآمد و گفت : « گفتار پيامبر اين ها و آن چه را كه عيسي آورده است از يك منبع نور سرچشمه مي گيرد ، ( 2 ) برويد من هرگز اين ها را به شما تسليم نخواهم كرد . » تلاش نمايندگان قريش براي تشكيل جلسه مجدد و طرح مسايلي ديگر نتيجه اي در برنداشت . نجاشي همه هداياي آنان را جلو آنها ريخت و گفت : خداوند موقع دادن اين قدرت از ما رشوه نگرفته است ، لذا سزاوار نيست شما نيز از اين طريق ارتزاق كنيد . ( 3 )

و بدين وسيله نمايندگان قريش شكست خورده و با دست خالي به مكه برگشتند و مسلمان هاي مهاجر با آرامش خاطر و آزادي كامل به دستورات دين اسلام عمل كرده ، و خداي يكتا را عبادت مي كردند .

مقدمات هجرت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

سران قريش براي حل مشكلات خود در نقطه اي به نام دارالندوه انجمن مي كردند و در مسائل بغرنج به تبادل افكار و تشريك مساعي مي پرداختند . در سال هاي دوازده و سيزدهم بعثت ، مشركان مكه با خطربزرگي روبرو شدند . پايگاه بزرگي كه مسلمانان در يثرب به وجود آورده و يثربيان حمايت و حفاظت پيامبر را به عهده گرفته بودند ، نشانه بارز اين تهديد بود . در ماه ربيع الاول سال سيزدهم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ كامل ، ج 2 ، ص 54 و 55 ، تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 73 .

2 . انّ هذا و ما جاء به عيسي ليخرج من مشكاة واحد .

3 . فروغ ابديت ، ج 1 ، ص 316 و 317 ، سيره ابن هشام ، ج 1 ، ص 338 ، امتاع الاسماء ، ص 21 .


582


بعثت كه مهاجرت پيامبر در آن ماه اتفاق افتاد ، ( 1 ) در مكه جز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و علي ( عليه السلام ) وابوبكر ، عده معدودي از مسلمانان بازداشت شده ، و يا بيمار و پير ، كس ديگري باقي نمانده بود و مي رفت كه اين عده معدود نيز مكه را به عزم يثرب ترك گويند كه ناگهان قريش ، تصميمي بس قاطع و خطرناك گرفتند ، جلسه سران در دارالندوه منعقد گرديد ، سخنگوي جمعيت در آغاز جلسه سخن از تمركز نيروهاي اسلام در مدينه و پيمان اوسيان و خزرجيان به ميان آورد و افزود :

ما مردم حرم پيش همه قبائل محترم بوديم ، ولي محمد ميان ما سنگ تفرقه افكند . خطربزرگي را براي ما ايجاد نمود اكنون كه جام صبر ما لبريز شده است راه نجات اين است كه يك فرد با شهامت از ميان ما انتخاب شود و به زندگي او پنهاني خاتمه دهد . و اگر بني هاشم به نزاع و كشمكش برخيزند ، ديه وخون بهاي او را بپردازيم ( 2 ) .

درآن جلسه پيشنهادات متعددي ازجمله طرح زنداني كردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، سوارنمودن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) برشتر چموش و سركش و رم دادن شتر و . . . مطرح گرديد .

تا اينكه ناگهان ابوجهل ، و به نقلي پيرمرد ناشناس نجدي پيشنهاد داد كه طريق منحصر و خالي از اشكال اين است كه از تمام قبائل ، افرادي انتخاب شوند وشبانه به طور دسته جمعي به خانه او حمله ببرند ، و او را قطعه قطعه كنند تا خون او در ميان تمام قبائل پخش گردد . بديهي است دراين صورت بني هاشم قدرت نبرد با تمام قبائل را نخواهد داشت . اين فكر به اتفاق آراء تصويب شد و افراد تروريست انتخاب شدند و قرار شد كه چون شب فرا رسد ، آن افراد مأموريت خود را انجام دهند .

علي ( عليه السلام ) در بستر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي خوابد

مفسران مي گويند : فرشته وحي نازل گرديد و پيامبر را از نقشه هاي شوم مشركان آگاه ساخت و او را امر به مهاجرت كرد ( 3 ) .

قرارشد براي كوركردن خط تعقيب ، كسي در رختخواب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بخوابد ، تا مشركان تصور كنند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بيرون نرفته و در درون خانه است و درنتيجه تنها به فكر محاصره خانه باشند و عبور و مرور او را دركوچه ها و اطراف مكه آزاد بگذارند .

حالا بايد ديد چه كسي حاضر مي شود در جايگاه پيامبر بخوابد وجان خود را فداي او نمايد ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيره ابن هشام ، ج 1 ـ 2 ، ص 590 .

2 . فروغ ابديت ، ج 1 ، ص 417 و 418 .

3 . ( وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ ) ، سوره انفال ، آيه 30 .


583


پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رو به علي ( عليه السلام ) كرد و فرمود : امشب در رختخواب من بخواب و آن برد سبز رنگي را كه من هنگام خواب به روي خود مي كشيدم به روي خود بكش ، زيرا از طرف مخالفان ، توطئه اي براي قتل من چيده شده و من بايد به مدينه مهاجرت كنم .

علي ( عليه السلام ) ازآغاز شب در خوابگاه خوابيد ، پاسي ازشب گذشته بود كه به وسيله چهل نفر تروريست ، محاصره اطراف خانه پيامبر آغاز گرديد .

آنان از شكاف در به داخل خانه نگاه مي كردند و وضع خانه را عادي ديده و گمان مي كردند كسي كه درخوابگاه پيامبرخوابيده است خود اوست . دراين هنگام پيامبر تصميم گرفت كه از خانه بيرون برود ، دشمن اطراف خانه را در محاصره داشت و كاملاً مراقب اوضاع بود . ازطرف ديگر اراده خداي قاهر بر اين تعلق گرفته كه رهبر عاليقدر اسلام را از چنگال فرومايگان نجات دهد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سوره « يس » را به خاطر تناسبي كه مفاد آيات آغاز آن سوره با اوضاع وي داشت تا آيه ( فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ ) تلاوت نمود . بلافاصله از درخانه بيرون آمده و به نقطه اي كه بنابود برود حركت كرد .

هجرت پيامبر مكرّم اسلام

قواي كفر اطراف خانه وحي را احاطه كردند و منتظر فرمان بودند كه پيامبر را در خوابگاه خود قطعه قطعه كنند . عده اي اصرار داشتند كه همان اوّل شب نقشه خود را عملي كنند . ابولهب از آن ميان برخاست و گفت : زنان وفرزندان بني هاشم در خانه هستند و ممكن است در اين ميان به آنها آسيبي برسد . پرده تيره شب كنار رفت و صبح صادق سينه افق را شكافت . شور و شوق غريبي در ميان مشركان پديد آمد ، در حالي كه دستها به قبضه شمشير بود با حال خاصي وارد حجره پيامبر شدند ، در اين حال علي ( عليه السلام ) سر از بالش برداشت و برد سبز رنگ را كنار زد و با كمال خونسردي فرمود : چه مي گوييد ؟ گفتند : محمد را مي خواهيم ، او كجاست ؟ فرمود : مگر او را به من سپرده بوديد كه از من تحويل بگيريد ، او اكنون در خانه نيست . چهره مأموران از شدت غضب و خشم برافروخته شد و خشم گلوي آنها را فشرد و از اينكه تا صبحگاهان صبر كرده بودند تقصير را گردن ابولهب مي گذاردند كه او مانع حمله شبانه گرديد .

قريش از اينكه توطئه آنان نقش برآب شده وبا شكست آشكاري روبرو شدند ، سخت عصباني بودند و با خود فكر مي كردند كه با اين مدت كم ، محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) نمي تواند از محيط مكه بيرون رود ، ناچار


584


يا در خود مكه پنهان شده ، يا در راه مدينه است . از اين جهت مقدمات دستگيري او را فراهم آوردند . ( 1 )

پيامبر در غار « ثور »

آنچه مسلم است اين است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نخستين شب هجرت و دو شب پس از آن را با ابوبكر در غار ثور ، كه درجنوب مكه و نقطه مقابل مدينه است ، به سر برده است وچندان روشن نيست كه اين مصاحبت چگونه پديد آمده واين نقطه در تاريخ كاملاً مبهم است . شكست قريش سبب شد كه نقشه را عوض كنند و با بستن راه ها و گماردن مراقبان ، تمام طرق مدينه راببندند و صد شتر جايزه براي پيدا كردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تعيين كردند و بيشتر به سمت شمال مكه ، كه سمت مدينه است مي رفتند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي ابطال نقشه آنها به سمت جنوب مكه رفته و در غار ثور كه نقطه مقابل مدينه است مخفي شده بود . قيافه شناس معروف مكه « ابوكرز » با رد پاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آشنا بود ، روي اين اصل تا نزديكي اين غار آمد و ديد تارهاي غليظي بر دهانه آن تنيده شده وكبوتران وحشي درآنجا تخم گذارده اند . وي بدون اينكه وارد غارگردد ، برگشت و گفت : تارهايي در دهانه غار وجوددارد و حاكي از اين است كه كسي آنجا نيست . اين فعاليت گسترده پس از سه شبانه روز پايان يافت . ( 2 )

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سه شبانه روز را بدون كوچكترين اضطراب و با بهره مندي از عنايات خداوند بزرگ سپري نمود . حضرت علي ( عليه السلام ) به دستور پيامبر سه شتر همراه راهنماي اميني ( 3 ) در شب چهارم به طرف غار فرستاد . نعره شتر باصداي آرام راهنماي آنان به گوش رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد و با همسفر خود از غار پايين آمده و سوار شتر شدند و از طرف پايين مكه عازم يثرب گرديدند . ( 4 )

هجرت مبدأ تاريخ

هر قوم و ملّتي براي خود مبدأ تاريخي دارد ؛ مثلاً مسيحيان مبدأ تاريخ خود را سال ميلاد مسيح قرار داده اند و در اسلام با اينكه حوادث مهم و فراواني مانند ولادت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) ، بعثت او ، فتح مكه و رحلت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده ، ولي هيچ كدام انتخاب نشده و تنها زمان هجرت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به عنوان مبدأ تاريخ انتخاب شده است .

بر خلاف آنچه ميان مورخان مشهور است كه خليفه دوّم به تصويب و اشاره امام علي ( عليه السلام ) ، هجرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروغ ابديت ، ج 1 ، ص 422 و 423 .

2 . طبقات كبري ، ج 1 ، ص 239 ، همان ، ص 424 .

3 . نامش « اُرَيقط » است .

4 . فروغ ابديت ، ج 1 ، ص 433 ، سيره ابن هشام ، ج 1 ، ص 491 ، كامل ، ج 2 ، ص 75 .


585


پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) را سر آغاز تاريخ قرار داد و دستور داد كه نامه ها و دفاتر دولتي با آن تاريخ گذاري گردد ، دقت در نامه هاي پيامبر و ديگر اسناد و مدارك ، به روشني ثابت مي شود كه پيامبر گرامي ، نخستين كسي است كه هجرت خويش را « مبداء تاريخ » شناخت ، و نامه و مكاتبات خود را با آن ، مورخ ساخت . شايان ذكر است كه در كتاب مزبور ، به چند نمونه از نامه هاي تاريخ دار پيامبر ، اشاره شده است ، كه از آن جمله است : « و كتب علي ابن ابي طالب بأمر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) في رجب سنة تسع من الهجرة » ( 1 ) .

در واقع مي بايست چنين هم باشد ( 2 ) ، زيرا هجرت درخشنده ترين برنامه اي بود كه در اسلام پياده شد و سرآغاز فصل نويني از تاريخ اسلام گشت . مسلمانان تا در مكه بودند و دوران آموزش خود را مي ديدند ، در ظاهر هيچ گونه قدرت اجتماعي و سياسي نداشتند ، اما پس از هجرت بلافاصله دولت اسلامي تشكيل شد ، و با سرعت فراواني در همه زمينه ها پيشرفت كرد و اگر مسلمانان به فرمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دست به چنين هجرتي نمي زدند ، نه تنها اسلام از محيط مكه فراتر نمي رفت ، بلكه ممكن بود در همان جا دفن و فراموش شود . ( 3 )

شايسته است كه درباره معنا و مفهوم هجرت نيز تأمل شود و چون اين بحث گستردگي ويژه و والايي دارد و از حوصله اين مختصر ، خارج است ، لذا مناسب است كه عزيزان به ساير منابع و متون مراجعه نمايند . ( 4 )

چرا هجرت مبداء تاريخ گرديد

دين اسلام ، كامل ترين شرايع آسماني است ، شريعت حضرت موسي و حضرت عيسي را به صورت كامل تري كه با تمام شرايط و اوضاع تطبيق كند براي بشر به ارمغان آورده است . با اين كه حضرت مسيح و ميلاد وي در نظر آنان محترم است ولي « ميلاد مسيح » مبداء تاريخ مسلمانان نگرديد ، چون مسلمانان ، خود يك ملّت مستقل هستند و بايد از خود تاريخ مستقل داشته باشند و نبايد در اتخاذ تاريخ ، پيرو ديگران باشند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروغ ابديت ، ج 1 ، ص 438 تا 441 ، اخبار اصفهان ، نگارش ابونعيم ، ج 1 ، ص 52 و 53 .

2 . زيرا سنّت تاريخي ، همواره بر اين بوده است كه مبداء تاريخ را ولادت رهبر يك نهضت يا مذهب مي گرفتند يا پيروزي درخشاني كه بدان نائل آمده اند . اما در اسلام هيچ كدام ، نه ميلاد پيغمبر ، نه فتوحات بزرگ وي و نه حتي بعثت ، بلكه باز هم « هجرت » . محمد خاتم پيامبران ، ص 250 و 251 .

3 . تفسير نمونه ، ج چهارم ، ص 91 .

4 . محمد خاتم پيامبران ، ج 1 ، ص 248 تا 255 .


586


مدت ها بود كه « عام الفيل » نزد عرب ، مبداء تاريخ بود ، ميلاد پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نيز در آن سال واقع شد ، ولي مسلمانان آن را نيز مبدء تاريخ قرار ندادند ، زيرا در آن روز ، اثري از اسلام و ايمان نبود . به همين دليل سال « بعثت » نيز مبدء تاريخ نگرديد ، چون تعداد مسلمانان در آن روزها ، بسيار اندك بود .

ولي در نخستين سال هجرت ، پيروزي بزرگي نصيب اسلام و مسلمانان گرديد و حكومت مستقلي در مدينه پديد آمد و مسلمانان از آوارگي بيرون آمده و در نقطه اي آزادانه ، تمركز يافتند و براي همين پيروزي آن سال را « مبدء تاريخ » خود قرار دادند . ( 1 )

خلاصه در تاريخ ملت اسلام ، شخصيتي بالاتر از شخصيت پيامبر اسلام و حادثه اي تكان دهنده تر و سودمندتر از حادثه « هجرت » نيست ، زيرا با هجرت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) صفحه تاريخ بشريت ورق خورد و پيامبر اسلام و مسلمانان جهان از محيطي پرخفقان ، به محيطي مساعد و آزاد گام نهادند . اگر هجرت رخ نمي داد ، اسلام در همان محيط مكّه ، دفن مي گرديد و جهان بشريت از اين فيض بزرگ محروم مي ماند . ( 2 )

4

هروله

معناي هروله

راه رفتن با شتاب كه بين رفتن و دويدن باشد .

فرهنگ اصطلاحات حج مي نويسد : نوعي قدم برداشتن كوتاه همراه با تكان دادن شانه هاست . ( 3 )

در بين دو علامت كه ميان صفا و مروه است و بين « باب العباس » تا باب « بني هاشم » واقع شده ، هروله مستحب است . حدّ ابتدايي و نهايي هروله با ستون هاي سبز رنگ مخصوص مشخص شده و چراغ هاي سبز رنگ مسافت هروله را نشان مي دهد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروغ ابديت ، ج 1 ، ص 435 .

2 . همان ، ص 437 و 438 .

3 . فرهنگ اصطلاحات حج ، محمد يوسف حريري ، ص 212


587


فلسفه هروله

از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه سعي بين صفا و مروه بدين سبب تشريع گشت كه ابليس در اين مكان بر ابراهيم ( عليه السلام ) ظاهر شد و ابراهيم به وي حمله كرد ، و او گريخت سپس سنّت بر هروله جاري شد . ( 1 )

هاجر در اين جا دوان دوان مي گذشت ، تا آب را و مايه حيات را به دست آورد و سعي كرد تا موفق شد ، پس اي انسان ! تو هم كوشش كن تا محتاج ديگران نشوي . بعضي گفته اند : فلسفه هروله ، زنده نگه داشتن سنت هاجر و اسماعيل است ، ( 2 ) چه آنكه به نقل بعضي از مورخين خاصه و عامه ، هاجر در اينجا به علت گود بودن زمين نسبت به صفا و مروه تندتر حركت مي كرده ، زيرا در اينجا حضرت اسماعيل ، به واسطه گودي زمين ديده نمي شد ، و هاجر براي اين كه زودتر طفلش را ببيند در اين فاصله با شتاب و اضطراب مي دويده است !

مرحوم آية الله « ميرزا خليل كمره اي » در رابطه با فلسفه هروله چنين مي گويد :

ديده مي شود كه شخصي مردد ، قدمي را به جلوتر و قدمي به عقب تر گذاشته ، صورت حيرت خود را به بدن نشان مي دهد و چون جزر و مد ، كمتر از جزر و مد دريا نيست ، لذا جزر و مد در اعصاب ، اضطرابي در اعضاء پديد مي آيد ، همين طور است حال كسي كه مي خواهد قدم به طرف دربار شخصيتي بزرگ بردارد و نمي داند كه آيا از عهده وظايف بر مي آيد يا نه ؟ ! در سعي صفا و مروه گويا نمايشي از شك و ترديد ، يا از خوف و رجا است كه بدن بايد با آرامش باشد ، و چون به آن قطعه معيّن مي رسد مضطرب ، و هفت مرتبه اين عمل ما بين مبدا و منتهي تكرار مي شود .

ابوبصير از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه حضرت فرمود :

« ما مِنْ بُقَعة اَحَبُّ اِلَي الله مِنَ الْمَسْعي لأَنَّهُ يُذِلُّ فيهِ كُلّ جَبّار » ؛ نزد خدا محبوب تر از سعي نيست ، زيرا در آنجا هر جباري ذليل مي شود و با حالت انكسار سعي مي نمايد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، ج 12 ، ص 107 و 108 ، علل الشرايع ، ج2 ، ص 432 ، الحج و العمره ، ص 205 .

2 . گرچه در اصل اين تردد ، هاجر ( عليه السلام ) براي رسيدن به آب هفت بار از كوه صفا به مروه و از مروه به صفا آمد و ذكر « هل بالبوادي من انيس » بر لب داشت . شايد آبي براي نوزادش بيابد ، تا آن كه بر اثر دعاي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) هنگام اسكان و ترك همسر و فرزندش در اين سرزمين : ( ربنا اني اسكنت من ذريتي . . . ) ، سوره ابراهيم ، آيه 37 و نيز سوز و نيايش مادرانه هاجر ، از زير پاي مبارك حضرت اسماعيل چشمه زمزم جوشيد . كافي ، ج 4 ، ص 202 . آيت الله جوادي مي نويسد : سّر اين كار اين است كه انسان هم به صفا برسد و هم به مروت و مردانگي بار يابد . انسان جوانمرد ، ديگر دست به سوي كار ذليلانه دراز نمي كند . صهباي حج ، ص 402 .


588


آري در حال سعي به ويژه در حال هروله انسان ناگزير است راه رفتن متكبرانه را ترك نمايد . ( 1 )

هروله در طواف

امام باقر ( عليه السلام ) فرمود :

« لَمّا دَخَلَ رَسُولُ اللهِ الْمَسْجِدَ الْحَرامِ ، بَدَئَهُ بِالرُّكْنِ الاَْسْوَدِ ( 2 ) ثَلاثَة اَشْواط وَمَشي اَرْبَعَاً » ( 3 ) ؛ هنگامي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مسجدالحرام وارد شدند هفت شوط طواف كردند ، سه شوط را با هروله و تند رفتن ، چهار شوط را به حالت راه رفتن . ( 4 )

حكم هروله

مستحب است پياده سعي نمايد و از صفا تا به مناره ميانه ، راه رود و از آن جا تا جايي كه با علامت مشخص شده ، ( 5 ) كمي تند رود . ( هروله كند ) و اگر سوار باشد از حد هروله في الجمله تند نمايد ، و از آنجا تا به مروه نيز ميانه رود و در وقت برگشتن نيز به همان ترتيب ، مراجعت نمايد . ( 6 ) و از براي زنها هروله نيست ( 7 ) و مستحب است هنگامي كه به مناره ميانه مي رسد ، اين دعا را بخواند : « بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَالله اَكْبَر . . . تا يا مَنْ يقبل عَمَل المُتَّقين » ( 8 ) و همين كه از محل علامتگذاري شده گذشت ، بگويد :

« يَا ذَا الْمَنِّ وَالْفَضْلِ وَالْكَرَمِ وَالنَّعْماءِ وَالْجُودِ اغْفِرْ لي ذُنُوبي ، إِنَّهُ لايَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ » ( 9 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كافي ، ج 4 ، ص 434

2 . پاورقي دعائم الاسلام ، ج 1 ، ص 312 .

3 . دعائم الاسلام ، ج 1 ، ص 312 .

4 . ره توشه حج ، ص 177 .

5 . خياباني كه ميان صفا و مروه است ، همان مسعي مي باشد كه طول آن 405 متر مي باشد . اين راه به سه قسمت تقسيم شده است ، در قسمت مياني آن حاجيان ، هروله مي كنند ( آرام مي دوند ) قسمت اول از كوه صفا تا جايگاه قرار گرفتن دو ميله سبز ، عبارتند از : دو پايه سبز رنگ كه يكي در ديوار مقابل مسجد و ديگري به موازات آن در كنار درب مسجدالحرام معروف به « باب البغله » قرار گرفته است . طول اين مسير از صفا تا اين دو ميله ، هفتاد و پنج متر مي باشد . قسمت مياني ( كه با چراغ سبز مشخص شده است ) از اين دو ميله ، آغاز شده و به دو ميله بعدي پايان مي يابد ، يكي از دو ميله پسين در كنار درب مسجد ، معروف به « باب علي » و ديگري در ديوارهاي سمت مقابل ديوارهاي مسجدالحرام در قسمت ديگر مسعي قرار گرفته است . طول اين قسمت ( بين دوميله ) مسعي هفتاد متر است ، بخش سوم از اين دو ميله مياني تا مروه مي باشد كه طول آن 260 متر است . مرآت الحرمين ، ص 333 .

6 . مناسك محشي ، مسأله 887 ، ص 314 و 315 ، ادعيه و آداب حرمين ، ص 319 .

7 . كافي ، ج 4 ، ص 233 ، خصال ، ج 2 ، ص 287 .

8 . مناسك محشي ، ص 352 .

9 . همان .


589


5

همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

زينب بنت جحش

او و برادرش « عبدالله جحش » از نخستين مسلمانان هستند . وي به اصرار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به عقد « زيد بن حارثه » پسر خوانده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه از بزرگان آزاد شده بود در آمد و شايد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي خواست با اين كار رسم جاهلي را كه اشراف با بردگان آزاد شده ازدواج نمي كردند ، بشكند .

اين ازدواج تا سال پنجم هجري ادامه داشت ، وليكن زندگي آنان بي اندازه سرد و بي فروغ بود و سرانجام منجر به طلاق گرديد و از سوي ديگر طبق سنت غلط جاهلي ، ازدواج مرد با همسر پسر خوانده خود ممنوع بود ، ولي قرآن اين سنت را نَسخ كرد ، زيرا پسر خوانده ، پسر واقعي انسان نيست و آثار حقوقي فرزند انسان را ندارد ، ولي شكستن اين سنت كار آساني نبود ، از اين رو به دستور وحي اين سنت شكني به عهده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نهاده شد و حضرت پس از طلاق گرفتن زينب ، به امر خدا با او ازدواج كرد . قرآن در سوره احزاب به اين موضوع تصريح كرده است .

( فَلَمّا قَضي زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها ) ( 1 )

هنگامي كه زيد او را طلاق داد ، ما او را به همسري تو در آورديم .

زينب در سال 20 هجري در 50 سالگي از دنيا رفت ، در مراسم تشييع جنازه او ، رجال صحابه حاضر بودند و در بقيع به خاك سپرده شد .

عايشه بنت ابي بكر

عايشه دختر « ابوبكر » ، در سال چهارم بعثت متولد شد ، مادرش « اُمِّ رومان » دختر « عامر » بود كه در سال دوّم هجرت و پس از گذشت پنج سال از وفات حضرت خديجه ( عليها السلام ) با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ازدواج كرد .

وي با آنكه طبق شواهد مسلم تاريخي مردم را به قتل عثمان تحريك مي كرد ، ولي پس از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره احزاب ، آيه 37 .


590


خلافت علي ( عليه السلام ) و بيعت مردم با آن حضرت ، به تحريك بعضي از افراد به عنوان خونخواهي عثمان ، جنگ جمل را با همكاري « طلحه » و « زبير » رهبري كرد و از سپاه علي ( عليه السلام ) شكست خورد .

« حفصه » دختر عمربن خطاب

وي هيجده سال پيش از هجرت ( پنج سال قبل از بعثت ) از مادرش « زينب بنت مظعون » متولد شد . او با « خنيس بن حذاقه » ازدواج كرد و پس از مرگ وي در سال دوّم يا سوّم هجرت به عقد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درآمد . به نقل « واقدي » او در سال 45 هجري در مدينه از دنيا رفت و مروان بر جنازه اش نماز خواند و در بقيع در كنار مقبره همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دفن شد .

ام سلمه

نام او « هند » دخترِ « ابي امية بن مغيره » و مادرش « عاتكه بنت عمر كنانيه » بود . او كه از مسلمانان اوليّه بود ، با « ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد » كه وي نيز تازه به اسلام گرايش پيدا كرده بود ، ازدواج كرد و هر دو جزء نخستين گروه مهاجران به حبشه بودند . ابوسلمه در جنگ بدر و سپس احد شركت كرد ، لكن در اثر جراحات وارده به شهادت رسيد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از شهادت ابوسلمه با ام سلمه ازدواج كرد .

اُم سلمه تا پس از شهادت امام حسين ( عليه السلام ) زنده بود ، و اوّلين كسي بود كه با گريه اش بر امام حسين ( عليه السلام ) مدينه را در عزا و ماتم فرو برد . وي در سال 61 هجري وفات كرد .

ماريه قبطيه

« مقوقس » پادشاه مصر در پاسخ به نامه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نامه اي را در سال ششم هجري ، همراه با هدايايي به مدينه ارسال داشت . كه از جمله هدايا ، كنيز جواني به نام ماريه قبطيه ، دختر شمعون قبطي مصري بود . « ماريه » در بين راه توسط نامه رسان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) « حاطب بن ابي بُلتعه » مسلمان شد ، پس از مسلمان شدن ، پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) او را به همسري خود انتخاب كرد . وي فرزندي به نام ابراهيم به دنيا آورد ، به همين جهت نيز مورد حسادت برخي از همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) واقع شد ، زيرا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تنها داراي سه فرزند ذكور شد ، دو فرزند پسر از خديجه كه قاسم و عبدالله بودند و ديگري از ماريه قبطيه كه ابراهيم را به دنيا آورد .

« ماريه قبطيه » در سال 16 هجري ـ در عصر خلافت عمربن الخطاب ـ در مدينه از دنيا رفت و در بقيع دفن گرديد .


591


رملة بن ابي سفيان ( ام حبيبه )

او مسلمان پاك و با اخلاصي بود كه با همسرش « عبيدالله بن جحش » در يك حركت قهرآميز به حبشه مهاجرت نمودند . همسرش در آنجا به دين نصاري گرايش يافت و در همانجا از دنيا رفت ، ولي رمله به اسلام پاي بند ماند . به هر حال او كه زني مؤمن و از خاندان اموي بود در حالي كه از وطن رانده و در غربت مانده بود ، در شرايط بسيار سختي قرار داشت ، پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) از راه تفقد و دلجويي از وي خواستگاري كرد و سرانجام با اعلان رضايت به عقد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درآمد . اين ازدواج از لحاظ عاطفي و سياسي مصلحتي ، اهميت فراوان داشت . ام حبيبه در حبشه بود تا آنكه در سال 7 هجري همراه با آخرين گروه مهاجران به مدينه بازگشت .

ام حبيبه در سال 44 يا 64 هجري در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد .

زينب بنت خزيمه

او دختر « خزيمه بنت حارث » است ، وي زني مهربان و رئوف بود كه به او « ام المساكين » ( مادر مسكينان ) لقب داده بودند . او نخست همسر « عبدالله بن جحش » بود كه پس از شهادتش در جنگ احد به همسري پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درآمد . وي در حالي كه بيش از سي سال نداشت ، در حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و در ماه « ربيع الآخر » سال چهارم هجري درگذشت . برخي نوشته اند كه زينب بيشتر از دو تا سه ماه با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) زندگي نكرد و پس از فوت در بقيع به خاك سپرده شد .

صَفيّه

او دختر « حي بن اخطب » يهودي بود كه نخست با « ابوعبيد سلام مُشكم » ، ازدواج كرد و سپس از او جدا شد و همسر « كنانة بن ابي الحقيق » شد ، وي پس از شكست خيبر به دست مسلمين اسير شد و سپس به همسري پيامبر درآمد . « ابن اسحاق » و ديگران گفته اند : او پيش از شكست خيبر در رؤيا ديده بود كه به همسري پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درآمده است و در اين انتظار بود تا آنكه به عقد پيامبر درآمد .

سوده بنت زمعه

پدرش « زمعه بن قيس بن عبد شمس » و نام مادرش « شموس بنت قيس بن زيد » بود . وي نخست با « سكران بن عمرو » ازدواج كرد و با همسرش به حبشه مهاجرت نمود ، پس از فوت


592


همسرش ، پيامبر او را به همسري خود برگزيد . او دوّمين همسر پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) و اولين زني است كه آن حضرت پس از فوت خديجه ( عليها السلام ) با او ازدواج كرده است . وي در سال 50 يا 54 هجري در مدينه وفات نمود و در قبرستان بقيع دفن شد .

ريحانه بنت زيد

وي از قبيله « بني نضير » بود و با مردي از « بني قريظه » به نام « حكم » ازدواج كرده بود ، ولي پس از قتل عام يهوديان بني قريظه مسلمان شد و در سال ششم هجري به عقد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درآمد .

طبق نقل مورّخان وي در حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درگذشت . وليكن به نقل « ابن سعد » در « طبقات » ، پس از مراجعت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از حجة الوداع از دنيا رفت و حضرت او را در بقيع دفن كرد .

جويره دختر حارث

وي از « بني مصطلق » بود . و در جنگ مُرَيسع ( يا جنگ بني مصطلق ) همراه پدرش اسير شد و به درخواست « ثابت بن قيس بن شماس » رئيس طائفه بني مصطلق به ازدواج پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درآمد و از بركت اين ازدواج ، اسيران مصطلق كه يكصد خانوار بودند آزاد شدند . او بيست ساله بود كه در سال 5 يا 6 هجرت به ازدواج پيامبر درآمد و در سال 50 يا 56 هجرت در ايام خلافت مروان بن حكم در مدينه فوت كرد و در بقيع مجاور قبر ديگر همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دفن شد . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فصلنامه ميقات حج ، شماره 1 ، ص 148 .


593


حرف ( ي )

1

يلملم

يلملم آخرين ميقاتي است كه در روايات از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ، براي احرام اهل يمن و كساني كه از آن طريق عبور مي كنند تعيين شده است . « يلملم » را « الملم » ، « يرمرم » و « ململم » نيز گفته اند ( 1 ) .

موقعيت جغرافيايي يلملم

اين ميقات درجنوب شهر مكه ( 2 ) واقع شده كه در آن سرزمين مسجد معاذ بن جبل نيز قرار دارد . « مرزوقي » مي گويد « يلملم » ، اسم كوهي است ( 3 ) در ناحيه طائف ، كه دو تا سه شب مسافت بين آن تا مكه مكرمه است . از طرفي اين ميقات در جنوب جدّه واقع شده و زماني كه باران مي بارد ، سيل جاري مي شود . ضمن اينكه رودهاي زيادي به اين وادي سرازيراست ، و از اين جهت اين سرزمين قابليت كشت وزرع بسياري دارد . ( 4 )

ابن منظور در « لسان العرب » ، « يلملم » را در لغت « يلم » و « يرمرم » را در لغت « رمم » و « الملم » را در لغت « لمم » آورده است . و اين نشان مي دهد كه ماده اصلي اين كلمات از نظر او سه حرفي ( ثلاثي ) است . يعني يرمرم در اصل رمم ، يلملم بدون تبديل ياء به الف ، در اصل يلم و با تبديل ياء به همزه در اصل لمم بوده است . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محقق ثاني درباره يلملم نقل كرده است كه آن را « مَلَمْلَم » و « يَرَمرَم » نيز مي گويند . جامع المقاصد ، ج 3 ، ص 159 ، صهباي حج ، ص 142 . ضمناً لغت نامه ها ، يلملم رابه صورت هاي مختلف ضبط كرده اند .

2 . اين ميقات در جنوب شرقي مكه در فاصله 84 كيلومتري واقع و اين ميقات اهل يمن و كساني است كه از آن طريق ، عبور مي كنند . قبل از حج بخوانيد ، ص 86 .

معجم الحجاز ، ج 10 ، ص293 ـ 28 .

3 . در مناسك حج آمده است : يلملم اسم كوهي است و آن ميقات كساني است كه از راه يمن به حج مي روند . مناسك محشي ، ص 115 .

4 . فصلنامه ميقات حج ، شماره 6 ، ص 150

5 . لسان العرب .


594


« بلادي » گفته است : يلملم دره اي بزرگ ، از درّه هاي حجاز در تهامه است ، كه بلندترين سرچشمه آب هايش ، از كنار دره ابي سفيان ، ازحدود30 كيلومتري جنوب غربي طائف شروع مي شود وسپس باشيب تند و عميق درميان قطعه سنگ هاي بزرگ كوه ها به سمت غرب سرازير مي گردد وسپس با عبور از سعديه ، « ميقات اهل يمن » درراه تهامه كه درصد كيلومتري مكه است قرار داده ، دردومنزلي جنوب جدّه به دريا مي ريزد . رودخانه هاي متعددي به اين وادي منتهي مي شود ، مانند حشن ، وديان ، تصيل ، نمار ، شكيل و امثال اين ها كه باعث مي شود سيل اين وادي پر آب وخطرناك گردد . دراين منطقه زمين هاي قابل كشاورزي وجود دارد ، اما تاكنون مورد استفاده قرارنگرفته است . ( 1 )

2

يوم الترويه

معناي ترويه

مرحوم « محقق طريحي » در كتاب « مجمع البحرين » مي گويد : يوم الترويه را براي اين « يوم الترويه » گفته اند كه مشتق از روايت است ، چه آنكه امام معصوم مناسك و احكام حج را در اين روز روايت مي فرموده است . سپس مي گويد و نيز گفته شده است : ترويه مشتق از « ارتواء » ؛ ( يعني آب برداشتن ) مي باشد . ( 2 ) زيرا مردم در اين روز كه عازم منا مي شده اند ، با خود آب برمي داشتند . در « علل الشرايع » از حلبي روايت كرده كه مي گويد : از امام ششم ( عليه السلام ) پرسيدم ، چرا اين روز را « يوم الترويه » مي گويند ؟ فرمود : چون در عرفات آبي نبوده است و مردم در روز هشتم كه عازم منا و عرفات مي شدند به يكديگر مي گفتند : « تَرويتُم ، تَرويتُم » ؛ ( آب برداريد ، آب برداريد ) . لذا اين روز ناميده شده به « يوم الترويه » ( 3 ) . در روايت ديگر آن حضرت مي فرمايد : روز هشتم ذيحجه براي اين ترويه ناميده شده كه جبرئيل در آن روز نزد ابراهيم ( عليه السلام ) آمد و گفت : « تَرَوَّ مِنَ الماءِ » ؛ اي ابراهيم براي خود و خانواده ات آب بردار ، و براي عرفات آماده شو . . . . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يلملم ، مهدي پيشوايي وهادي الفضلي به نقل ازمعجم المعالم الحجاز ، ج10 ص 29-28 .

2 . مجمع البحرين ، كلمه ترويه .

3 . علل الشرايع ، ص435 .

4 . راهنماي حرمين شريفين ، ج 5 ـ 4 ، ص 9 .


595


اهميت روز ترويه

احرام بستن در روز « ترويه » مستحب است ، بلكه احوط است . ( 1 )

افضل اوقات احرام بستن براي حجّ ، « روز ترويه » بعد از نماز ظهراست و اگرظهر انجام نشد ، عصر والاّ نماز واجب ديگر ، هر چند قضا باشد و اگر هيچ يك از اين زمينه ها فراهم نبود بعد از نماز احرام « كه اقل آن دو ركعت است » . مستحب است در مسجدالحرام ، احرام ببندد . ( 2 )

مرحوم شيخ عباس قمي در مورد فاجعه تاريخي روز ترويه مي گويد : « چون روز ترويه يعني هشتم ذي الحجه شد ، امام حسين ( عليه السلام ) متوجه عراق گرديد . ( 3 )

ضمناً خروج حضرت مسلم نيز در روز سه شنبه هشتم ماه ذي الحجه و شهادت او روز چهارشنبه نهم كه روز عرفه باشد واقع شده است . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مناسك محشي ، ص 337 ، مسأله 946 .

2 . راهنماي حرمين شريفين ، ج 5 ـ 4 ، صفحه 17 .

3 . منتهي الآمال ( چاپ اسلامي قديم ) ، ص 321 .

4 . همان ، ص 317 .


596


پنجاه اصطلاح در مورد حج

اذاخر : موضعي است نزديك مكه و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در عام الفتح از اذاخر داخل شد و به اعلي مكه فرود آمد و در آنجا قبه خويش را بر پا كرد .

ارض الهجره : يكي از نام هاي مدينه است به معناي زميني كه هجرت در آن تحقق پيدا كرد .

اركان حج : اعمالي است كه تركش « عمدي يا سهوي » موجب بطلان حج است كه عبارتند از :

احرام ، وقف در عرفات ، وقوف در مشعر ، طواف زيارت و سعي .

اركان عمره : اعمالي است كه تركش موجب بطلان عمره است كه عبارتند از احرام ، طواف و سعي .

اركان كعبه : چهار ركن ( چهار زاويه ، چهار گوشه ) خانه خدا را مي گويند و هر يك از اين اركان به نامي مشهور است .

استنابه : در حج ، يعني نيابت به ديگري دادن كه از جانب او حج كند .

استووا : امام جماعت اهل سنت ، قبل از تكبير الاحرام با برگشت به سوي صفوف جماعت با صداي بلند با گفتن « استووا » يا « استقيموا » يا « اِعتدلوا » فرمان منظم ساختن صف نماز را مي دهند .

اطراست : حرف رمزي است در اشاره به اعمال عمره تمتع كه توسط شيخ بهايي وضع شد .

ا= احرام ، ط=طواف ، ر=ركعتين ( دو ركعت نماز طواف ) ، س=سعي ، ت= تقصير .

اعتمار : عمره به جاي آوردن .

افاضه از عرفات : كوچ كردن از عرفات و رفتن به مشعرالحرام ، پس از غروب روز نهم ذي حجه .

آو وارنحط رس طرمر : رمز حج تمتع است . حروف رمز در اشاره به اعمال حج كه شيخ بهايي ترتيب داده است .

ا= احرام بستن و= وقوف عرفات و= وقوف مشعر الحرام ا=افاضه ( كوچ از مشعر به مني ) ر= رمي ( جمره عقبه ) ، ن= نحر ( شتر يا ذبح گاو يا گوسفند يابز ) ، ح= حلق ( تراشيدن موي سر ) ، ط= طواف ( زيارت خانه خدا ) ، ر= ركعتين ( دو ركعت نماز طواف ) ، س= سعي ( بين صفا و مروه ) ، م=


597


مبيت ( بيتوته در مني ) ، ر= رمي جمرات ثلاث ايام نحر= روزهاي دهم ، يازدهم و دوازدهم ذي حجه .

بعثه :

1ـ مكاني را گويند كه سرپرست حجاج و ديگر مسئولين در مكه و مدينه در آنجا باشند .

2ـ افرادي را گويند كه در رابطه با امور حج از طرف رهبري و مراجع تقليد به عربستان روانه شده و داراي مسئوليتي هستند .

بيت اسماعيل : منظور حجر است ، در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه فرموده اند : الحجر بيت اسماعيل .

بيت العروس : كنايه از مكه معظمه است .

بين الاحرامين : فاصله بين دو احرام حج ( يعني احرام عمره تمتع و احرام حج تمتع ) را گويند كه طي آن اعمال مثل سر تراشيدن ، عمره مفرده ، بيرون رفتن از مكه ، صيد در حرم ( هميشه ) كندن درخت و گياه حرم ( هميشه ) جايز نيست .

بيدا : تلي است در يك ميلي مسجد شجره . مرداني كه محرم هستند هنگام عبور از اين محل مستحب است صدا را به تلبيه ( لبيك ) بلند كنند و از امام صادق ( عليه السلام ) روايت است كه اگر سواره هستي ، از بيداء آواز تلبيه را بلند كن .

ثنيه الوداع : مكاني در مدينه كه مسافران مدينه از آن حد ، به سوي مكه و به سوي شام توديع و بدرقه مي شده اند و چون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن جايگاه حضور مكرر داشتند ، ثنيه الوداع در تاريخ مدينه موقعيت خاصي پيدا كرد .

جدّه : شهري است در منطقه حجاز در كنار درياي سرخ و بندر ورودي مكه است . جدّه در غرب مكه ( 70 كيلومتري ) و فاصله آن تا مدينه 425 كيلومتر و با رياض 950 كيلومتر فاصله دارد . جدّه بندرگاه و فرودگاه رسمي زائران مكه است .

جمار : جمع جمره اصطلاحاً سه ستون سنگي واقع در سرزمين منا را گويند كه رمي آنها از واجبات حج است .

حج ابراهيمي : يعني حج واقعي و حقيقي كه خداوند به حضرت ابراهيم تشريع كرد .

حج استيجاري : حجي است كه به خاطر اجير شدن به نايب واجب مي شود .

حج مبرور : حج نيكو وپسنديده است كه در دعابه درگاه خداوند بايد درخواست توفيق آن را داشت . در دعاي بعد از فريضه ماه رمضان مي خوانيم : « ان تكتبني من حجاج بيتك الحرام المبر ورحجهم » ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمودند : « حج مبرور » را از دنيا و مافيها بهتر مي داند و پاداش آن را تنها بهشت ذكر مي فرمايد .


598


حج ميقاتي : حجي كه هزينه سفر فقط ازمحل ميقات تا مكه و بازگشت به ميقات پرداخت مي شود .

حج نذري : حجي كه بر اثر نذر ، بر نذر كننده واجب مي شود .

حزوره : محلي بين مسجد الحرام و مسعي ( در كناره مروه ) كه قرباني ( مستحب عمره ) را آن جا ذبح مي كردند و فعلاً داخل مسجد شده است .

دارالضيافه : قصري است كه آل سعود بر كوه ابوقبيس با تخريب آثار تاريخي آن ساخته است . اين جا مخصوص ميهمانان و سران كشورهاي خارجي است .

رمي : اصطلاحاً پرتاب ( هفت ) سنگريزه به هر يك از « جمرات ثلاث » در منا در مراسم حج را مي گويند .

رياض : شهري در ناحيه نجد در شمال شرقي مكه و مشرق مدينه در فاصله حدود950 كيلومتري جدّه . اين شهر پايتخت كشور عربستان سعودي است .

زائر : مقابل مجاور و مقيم ، كسي كه به زيارت و ديدار مكان مقدسي مي رود .

زمزميين : گروهي كه به سقايت حجاج مي پرداختند . گروه زمزميه كه در نزديكي حرم و سايل كار خود را از قبيل كوزه و مخازني ( كه آب را خنك نگه مي داشت ) به حجاج اجاره مي دادند .

سدانت : از مناصب كعبه و آن كليدداري و پرده داري بيت الله مي باشد و بعد از بناي بيت به دست حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) ، سدانت كعبه با حضرت اسماعيل ( عليه السلام ) و سپس با اولاد آن حضرت بود .

سعودي : شهر ، دودمان حاكم بر عربستان سعودي .

سقايت : آب دادن زائران كعبه « از مناصب كعبه » كه در اختيار عباس بن عبدالمطلب بود . اتاقي در مسجدالحرام در فاصله80 ذراعي حجر الاسود ( در شرق زمزم ) گفته شده ، جايي بوده كه عباس بن عبدالمطلب حاجيان را آب مي داده .

شئون الحاج : اداره اي است در مكه ، جدّه ، عرفات و منا ، براي راهنمايي و رسيدگي به اظهارات حجاج .

عوالي : از محله هاي مدينه است و فعلاً خياباني بدين نام ( باب العوالي ) در سمت قبله بقيع رو به طرف جنوب كشيده شده ( شارع علي بن ابي طالب ) .

فرار الي الله : ترك ما سوي الله و طلب الله است . « حج را گويند » .

قبه جدّه : گنبدي برروي تربت حضرت حوّا در شهر جدّه ، كه مورد زيارت مسلمانان بوده و پس از تسلط آل سعود با خاك يكسان گرديد .


599


كبش فداء : گوسفندي كه حضرت جبرئيل به امر خداوند براي حضرت ابراهيم آورد تا به جاي حضرت اسماعيل ذبح كند .

كوه ثبير : كوهي است به ظاهر مكه مشرف بر مشعر « در نزديكي مني » گويند همان كوهي است كه قوچ يا گوسفندي به جاي حضرت اسمعيل از سوي خداوند فرستاده شد .

كوه سلع : از كوه هاي مدينه است در شمال شهر كه غزوه احزاب ( خندق ) در دامنه آن رخ داد .

كوه حجون : از كوه هاي مكه است در شمال شرقي شهر و بر دامنه جنوب غربي آن قبرستان تاريخي مكه ( معلي ) قرار دارد .

كوه خندمه : از كوه هاي مكه است وشعب ابي طالب در فاصله كوه خندمه و ابوقبيس قرار داشت .

كوه عير : از كوه هاي مدينه است ، كوه سياه رنگ و بسيار مرتفعي است كه در جنوب ( از آبار علي محل ميقات ) كشيده مي شود و از حد و مرزهاي حرم مدينه است . از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده كه كوه عيريكي از درهاي جهنم است .

محرم : كسي كه قصد احرام كرده و لباس احرام پوشيده و بر او اعمالي واجب و اعمالي حرام است .

مشاعر حج : نقاط متبرّك حج ، از قبيل خانه خدا و عرفات و مني ( جمرات و قربانگاه ) مشعرالحرام و صفا و مروه و ميقات و مكه .

ادني الحل : جايي است كه از ديگر مواضع حل به مكه نزديكتر است ( نزديك ترين محلي كه از حرم بيرون مي باشد ) و از آنجا ورود به حرم بدون احرام جايز نيست و ميقات كساني است كه از هيچكدام از ميقات ها و يا محاذي آنها عبور نكرده و تمكين رفتن به يكي از آنها را هم ندارند .

هدي : هدي قرباني مخصوص بيت الله الحرام است .

يثرب : نام مدينه ، قبل از هجرت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آنجا بوده است .

يوم الجمع : روز عرفه است .

يوم النفور : روز كوچ حاجيان از مني و پايان اعمال حج ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . با استفاده از كتاب فرهنگ اصطلاحات ، حج ، محمّد يوسف حريري ، دارالحديث چاپ اوّل 1384 .


600


فهرست منابع و مآخذ

فهرست منابع عربي :

1 . قرآن الكريم

2 . نهج البلاغه ( من كلام اميرالمومنين ( عليه السلام ) ) . ابن الحسن الشريف الرضي محمد بن الحسين بن مومسي الموسوي .

3 . الصحيفة السجاديه . المنسوبة إلي الامام علي بن الحسين ( عليه السلام ) .

4 . احياء العلوم . ابوحامد محمد بن محمد غزالي ، بيروت ، دارالفكر ، چاپ دوّم . 1409 ق .

5 . اخبار مكه . ابوعبدالله محمد بن اسحاق الفاكهي ، تصحيح عبدالمالك بن دهيش ، 1994 .

6 . اسدالغابه في معرفة الصحابه . لابي الحسن عزالدين علي بن ابي الكرم محمد بن عبدالكريم الشيباني ، المعروف بابن الأثير الجزريّ ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، الطبعة الاولي 1415 هـ .

7 . اعلام الوري ، باعلام الهدي . لابي عليّ الفضل بن الحسن الطبرسي ، تحقيق علي اكبر غفاري دارالمعرفه ، بيروت ، الطبعه الاولي ، 1399هـ .

8 . اعيان الشيعه . للسيّد محسن بن عبدالكريم الأمين الحسيني العاملي الشقرائي ، دارالتعارف ، بيروت ، الطبعه الخامسه 1403 هـ .

9 . الاصابه في احوال الصحابه . لأبي الفضل احمد بن علي بن حجرعسقلاني .

10 . البدايه والنهايه في التاريخ . ابوالفداء اسماعيل بن عمر بن كثيرالدمشقي ، مصر مطبعة السعاده 1351ق .

11 . التاريخ القويم لمكه و بيت الله الكريم . محمد طاهر الكردي المكي ، مكتبة النهضة الحديثه ، دارخضر للطباعة و النشر والتوزيع ، بيروت ، لبنان ، الطبعة الاولي1420 هـ .

12 . التهذيب ( تهذيب الأحكام في شرح المقنعه ) . لأبي جعفر محمد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي ، دار التعارف بيروت ، الطبعه الاولي1401 .

13 . الدُر الثَمين في معالم دار الرسول الأمين . لغالي محمد الأمين الشنقيطي ، موسسه علوم القرآن ، بيروت/ طبعة الثانيه/ 1411هـ .


| شناسه مطلب: 77026