بخش 2
کشور عربستان سعودی منطقه حجاز شهر مکه و موقعیّت جغرافیایی آن چاه های مکه کوه های مهم مکه 1 ـ مکه و کعبه پیش از اسلام بنای کعبه به دست ابراهیم مکه و کعبه بعد از اسماعیل قریش در مکه ابرهه و مکه بنای کعبه به دست قریش 2 ـ تاریخ مکّه در دوره اسلامی مکه از ظهور اسلام تا هجرت تاریخ مکه پس از اسلام مکه در دوره عباسیان دولت فاطمی و حکومت اشراف در مکه مکه در دوره ممالیک و عثمانی ها سخت گیری بر حجاج ایرانی از سوی دولت عثمانی
30 |
است كه مركز شيعيان عربستان مي باشد. در حاشيه شرقي و جنوب شرقي جزيره، كشورهاي قطر، بحرين و عمان قرار دارند.
5 . يمن ; شامل نواحي جنوبي جزيرة العرب است كه به دو قسمت يمن جنوبي و يمن شمالي تقسيم گرديده و در حال حاضر يك كشور به حساب مي آيند.
بدين ترتيب، جزيرة العرب افزون بر آنكه از لحاظ جغرافيايي به مناطق مختلف تقسيم مي شود، به لحاظ سياسي، مشتمل بر چندين واحد مستقل سياسي است. امروزه گسترده ترين و مهمترين بخش جزيرة العرب را كشور عربستان سعودي تشكيل مي دهد.
كشور عربستان سعودي
بخش بزرگ جزيرة العرب را كشور عربستان سعودي تشكيل مي دهد. طبعا ديگر كشورهاي موجود در شبه جزيره، عبارتند از: يمن، كويت، بحرين، امارات متحده عربي، قطر و عمان.
31 |
كشور سعودي كه در گذشته به نام الجزيرة العربيه مشهور بود، اكنون به نام خاندان آل سعود شهرت يافته است; خانداني كه فعاليت خود را از قرن دوازدهم هجري در نجد آغاز كرد و به تدريج و پس از يك دوره نسبتا طولاني بر اين كشور تسلط يافت. در اين باره در جاي ديگر سخن خواهيم گفت.
زماني كه مَلِك عبدالعزيز بر اين كشور سلطه يافت، نام آن را به المملكة العربية السعوديه تغيير داد. مساحت اين كشور 690/149/2 كيلومتر مربع در آسياي جنوب غربي است. در شمال با اردن و عراق و كويت، در جنوب با يمن و در شرق با امارات، بحرين قطر و عمان و ايران همسايه است. نشان عمومي اين كشور يك نخل در بالا، با دو شمشير در پايين است كه يكديگر را قطع كرده اند. هر دوي اينها به نوعي فرهنگ عربي در كشور عربستان سعودي را نشان مي دهد.
32 |
كشور سعودي، داراي شش منطقه بزرگ است كه عبارتند از:
1 ـ منطقه حجاز، كه مهم ترين شهرهاي آن مكه، مدينه، طائف و جده است.
2 ـ منطقه شمالي، كه شهرهاي مهم آن تبوك، حائل و عرعر است.
3 ـ منطقه ربع الخالي، كه مهم ترين شهرهاي آن عبيله و شواله است.
4 ـ منطقه شرقي، كه مهم ترين شهرهاي آن عبارتند از دمام، ظهران و جبيل.
5 ـ منطقه عسير، كه مهم ترين شهرهاي آن نجران، ابها، خميس و جيزان است.
6 ـ منطقه نجد، كه مهم ترين شهرهاي آن عبارتند از: رياض، الخرج، درعيه، عنيزه و بريده.
منطقه حجاز
كلمه حجاز از حاجز گرفته شده و به معناي مانع است. اين نام بدين دليل است كه رشته كوه سراة كه از شمال تا جنوب در برابر درياي سرخ كشيده شده و طول آن 1760كيلومتراست، دوقسمت راازيكديگرجدا كرده كه در يك سوي آن نجد و در سوي ديگر تهامه قرار گرفته است. بدين ترتيب، اين كوهها مانعي در ميان اين دو ناحيه است و حجاز دقيقاً شامل بخش كوهستاني به سمت غرب; يعني درياي سرخ است. در واقع، بخشي از حاشيه شرقي درياي سرخ را كه مكه و مدينه در آن قرار دارد، حجاز مي نامند.
حجاز چون ديگر نواحيِ جزيرة العرب، بسيار خشك و كم آب است و تنها در برخي از وادي ها، آب هاي فصلي و يا چاه وجود دارد كه از قديم برخي از قبايل عرب را پيرامون خود گرد آورده است. به همين دليل، در قديم و تا چند دهه اخير، يكجا نشيني شهري و روستايي كمتر در حجاز وجود داشته و در زمان ظهور اسلام تنها چند ناحيه به عنوان مراكز شهري شناخته مي شده است: مكه، طائف، يثرب و خيبر.
شهر مكه و موقعيّت جغرافيايي آن
مهمترين شهر و مقدّس ترين نقطه حجاز، بلكه جزيرة العرب، شهرِ مكه است. اين
33 |
شهر در فاصله هشتاد كيلومتري شرق درياي سرخ واقع است. شهر مكه در طول 40 درجه و 9 دقيقه و عرض 31 درجه و 28 دقيقه خط استوا قرار گرفته و 330 متر از سطح دريا بلندي دارد.
فلسفه پيدايش اين شهر كه به نام امّ القري نيز شناخته مي شده، به دو جهت است: نخست مركزيت عبادي و دوم تجاري. اين شهر، در قرآن بكّه هم ناميده شده است.(1)در برخي از روايات، مكّه نام حرم و بكّه نام مكان كعبه دانسته شده است.(2) در برخي نقلها بكه به معناي بكاء و گريه مردم در آن(3) و در بعضي ديگر يَبُكُّ النّاسُ بَعْضُهُم بَعْض به معناي مزاحم شدن برخي بر برخي ديگر و در واقع ازدحام معنا شده است.
درباره نامگذاري آن به مكه ، اقوال مختلفي نقل شده است; از آن جمله گفته اند: مكه در اصل تركيبي از مك و رب بوده. مك به معناي بيت است و مكه يعني بيت الرب يا بيت الله. در نقلي ديگر آمده است: بك به عنوان يك پسوند، به معناي واحه و وادي آمده، مثل بعل بك كه به معناي وادي بعل است. بدين ترتيب، براساس نامي كه بطلميوس براي مكه گفته است (يعني ماكاراب ) بايد اين شهر را به نام وادي رب بشناسيم. برخي هم مكراب را از كلمه عربي مقرب گرفته اند، اصطلاحي كه به احتمال، مربوط به كساني مي باشد كه مدعي نزديكي به خدا، يا خدايان بوده اند. جداي از آنچه گذشت، معاني فراواني براي بكّه و مكّه گفته شده كه بسياري از آنها حدسي است.(4)
در اين نامگذاري ها يكي از عناصر اصلي، رب و خانه رب است. اين مسأله، نشان دهنده شكل گيري اين شهر بر گرد خانه خداوند است كه خود تقدس كهن اين شهر را آشكار مي كند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل عمران : 96
2 . تفسير العياشي، ج 1، ص 187
3 . كافي، ج 4، ص 211
4 . در اين باره نگاه كنيد به فصلنامه ميقات حج ، ش 2، صص 219 ـ 205 در آنجا فهرستي از نامهاي مكه آمده است. مقاله مفصل تر از محمدمهدي فقيهي با عنوان نامهاي مكه در فصلنامه پيشگفته ش 4، صص 151 ـ 132 به چاپ رسيده است.
34 |
نام هاي ديگر مكه البلدالأمين و البلدالحرام است كه به تناسب مركزيت عبادي آن، براي آن بكار رفته و در قرآن بر اين بُعْد شهر تكيه شده است.
از مكه، در نوشته هاي تاريخي نسبتاً قديمي ياد شده و دليلش آن است كه مسير تجارت از شامات به سمت يمن، از اين ناحيه عبور مي كرده است. افزون بر آن، بايد تاريخ بناي اين شهر را از زمان بناي كعبه و يا دست كم تجديد بناي آن دانست.
مكه در بُعد ديني، داراي فضايل بي شماري است. مهم ترين فضيلت آن، وجود خانه خدا و مسجد الحرام و به تعبير ابراهيم بيتُك المحرّم است. خداوند شهر مكّه را در قرآن، در كنار كوه مقدس طور قرار داده و فرموده است: " وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ *
35 |
وَهَذَا الْبَلَدِ الاَْمِينِ " .(1)
خداوند همچنين دعاي ابراهيم(عليه السلام) را در باره اين شهر اجابت كرد; زماني كه به پروردگار خود عرض كرد: " رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ " (2) وآن را حرم امن خود قرارداد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)به هنگام خروج از حرم مي فرمود:
مَا أَطْيَبَكِ مِنْ بَلَد وَ أَحَبَّكِ إِلَيَّ وَ لَوْ لا أَنَّ قَوْمِي أَخْرَجُونِي مِنْكِ مَا سَكَنْتُ غَيْرَكِ .(3)
چه شهر پاكي هستي تو و چقدر دوست داشتني براي من. اگر نبود كه قوم من، مرا از اين شهر بيرون كردند، جز در تو سكونت نمي كردم. (4)
امام باقر(عليه السلام) در باره اين شهر فرمود: النَّائِمُ بِمَكَّةَ كَالْمُتَهَجِّدِ فِي الْبُلْدَانِ ;(5) خوابيدن در مكّه، مساوي با شب زنده داري در شهرهاي ديگر است. (6)
امام صادق(عليه السلام) نيز فرمود:
أَحَبُّ الاَْرْضِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي مَكَّةُ وَ مَا تُرْبَةٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ تُرْبَتِهَا وَ لا حَجَرٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَجَرِهَا وَ لا شَجَرٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ شَجَرِهَا وَ لا جِبَالٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ جِبَالِهَا وَ لا مَاءٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ مَائِهَ .(7)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . التين : 3 ـ 1
2 . بقره : 126
3 . مستدرك الوسائل، ج9، ص334
4 . سنن ترمذي، ج 5، ص 327، ش 3926
5 . من لايحضره الفقيه، ج2، ص228
6 . مَنْ لايَحْضره الفقيه، ج 2، ص 228
7 . من لايحضره الفقيه، ج2، ص243
36 |
دوست داشتني ترين زمين نزد خداوند، سرزمين مكه است. نزد خدا نه خاكي از خاك آن محبوب تر است، نه سنگي از سنگ آن، نه درختي از درخت آن، نه كوهي از كوههاي آن و نه آبي از آب آن.
چاه هاي مكه
قرآن از زبان حضرت ابراهيم(عليه السلام) مكه را وادي غير ذي زرع ناميده; يعني جايگاه خشكي كه با كم آبي روبرو است و رويش گياهان در آن ناممكن است. در آغاز، چاه زمزم وسيله تأمين آب آنجا بود; اما به مرور چاه هاي ديگري نيز در اطراف آن به وجود آمد. در واقع، حضور شمار فراواني از حجاج در هر سال، در اين شهر مقدس، ايجاب مي كرد تا براي تهيه آب، تلاش بيشتري صورت گيرد. به همين دليل، از پيش از اسلام، يكي از مناصب مهم در مكه، منصب سقايت بوده و خلفا، اميران و حاكمان مكه نيز هميشه در انديشه ايجاد چاه هاي جديد براي تأمين آب آشاميدني، غسل و حمام براي زائران و مردم بوده اند.
معاويه در دوران امارت خود، دستور داد تا چندين چاه جديد براي تهيه آب شهر مكه، ايجاد شود. در پايان دوره اموي، براي نخستين بار استخر آب در عرفات ايجاد شد تا مردم براي استفاده از آن راحت باشند. پس از آن، هارون و سپس مأمون به تعمير چاه هاي موجود و ايجاد چاه هاي جديد پرداختند.
يكي از معروفترين چاه هاي مكه، آبي است كه زُبَيده ـ دختر جعفر فرزند منصور ـ همسر هارون الرشيد براي شهر مكه فراهم كرد و به عين زبيده مشهور است. اين آب به زحمت از لابلاي كوه طاد، كه در خارج حرم است، فراهم گرديد و به حرم انتقال داده شد. همچنين به دستور وي، آب چشمه نعمان به عرفات انتقال يافت كه كار بزرگي بود. در واقع، دو چمشه عين نعمان و عين عرفات را عين زبيده خوانده و متعلق به او مي دانند.
طبيعي است اين چشمه ها كه تعداد آنها، در مكه واطرافش، به بيش ازده مي رسد، هميشه نياز به اصلاح داشته اند و اين در گذر تاريخ همواره انجام مي شده است. در حال
37 |
حاضر نيز عين زبيده همچنان فعال است و اداره اي ويژه براي تعمير و انتقال آب آن وجود دارد.
به هر روي، اهميت آب در اين سرزمين به قدري است كه اسامي بسياري از مناطق، به نام چشمه هاي آن است و هر نقطه و منطقه اي، به طور عادي، با پيشوند عين ، بئر و آبار همراه است.
كوه هاي مهم مكه
مكه در ميان درّه واقع شده و اطراف آن را كوه هايي چند در برگرفته است، به طوري كه تنها چند راه خروجي به سمت يمن، درياي سرخ و شام در آن وجود دارد. مهم ترين كوه هاي مكه عبارتند از:
1 ـ ابوقبيس، با ارتفاع 420 متر كه در شرق مسجد الحرام واقع است. در حال حاضر قصر ملك بر بالاي آن بنا شده و بخشي از آن در فضاي باز جلوي مسعي افتاده و در واقع، بخشي از كوه از جاي برداشته شده است. اين كوه را به دليل همسايگي با كعبه، از كوه هاي مقدس دانسته اند. همچنين گفته اند كه در جريان طوفان نوح، امانت دار حجرالأسود بوده است. كوه صفا كه سرآغاز و مبدأ سعي است، در دامنه اين كوه واقع شده است.
2 ـ قُعَيْقعان يا جبل هندي، با ارتفاع 430 متر در غرب مكه است. فاصله اين دو كوه، حد قديم مكه است. از دوران هاي دور، در اطراف و بر فراز اين كوه، بناهاي مسكوني مي ساخته اند.
3 ـ جبل النور يا حِرا با ارتفاع 634 متر در شمال شرق مكه است و اوّلين آيات قرآني در آنجا بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نازل شد.
4 ـ ثور، با ارتفاع 759 متر در جنوب بر سر پاست; جايي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) به هنگام هجرت در آنجا مخفي شد.
5 ـ خَنْدمه، در پشت كوه ابوقبيس است.
38 |
6 ـ عُمَر، كه در غرب مكه واقع است.
7 ـ ثبير، در شرق مكه است.
وادي ابراهيم در ميان كوه هاي مكه واقع شده و يك وادي نسبتا طولاني است كه مسجد الحرام در ميانه آن قرار گرفته و در واقع، مسير و مَسيلي است كه آب بارانِ قسمت بالاي مكه يا مَعْلاة، از سمت حَجون به پايين را به مَسْفله در اين سوي مسجد الحرام، به سمت اَجْياد منتقل مي كرده است.
مكه قديم، عمدتاً در دو سوي مَعْلاة و مَسْفله بوده و گستره آن در سمت معلاة تنها تا محل مسجد الرايه در انتهاي بازار جودريه و نهايت تا مسجد الجن بوده است.
39 |
مكه و كعبه پيش از اسلام
بناي كعبه به دست ابراهيم(عليه السلام)
دسته اي از روايات بر اين نكته تأكيد دارند كه بناي كعبه به دست حضرت آدم(عليه السلام)بوده است. به گفته اين روايات، آغاز مراسم حج نيز به زمان حضرت آدم باز مي گردد. همچنان كه نامگذاري برخي از نواحي اطراف مكه و نيز مشاعر، در ارتباط با اخباري است كه مربوط به حضرت آدم و همسرش حوّا است. اگر اين روايات را بپذيريم، بايد بگوييم كه مدت زماني پس از آدم، خانه كعبه چندان محل توجه نبوده تا آن كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) بار ديگر آن را تجديد بنا كرد. در اين صورت، در نگاهِ تاريخيِ قرآن، تاريخ مكه و كعبه با تاريخ قدمت انسان بر كره خاكي برابري مي كند. آنچه قرآن مجيد بدان تصريح كرده، آن است كه كعبه به دست ابراهيم(عليه السلام) بازسازي شد. در عين حال، قرآن اين ديدگاه را نفي نمي كند كه زماني دراز پيش از آن، اين خانه وجود داشته و سپس تخريب شده است.
" وَإِذْ بَوَّأْنَا لإِِ بْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ " .
40 |
و آنگاه كه براي ابراهيم جاي خانه ]كعبه[ را تهيه ديديم كه چيزي را با من شريك مساز و خانه مرا براي طواف كنندگان و به نماز ايستادگان و ركوع كنندگان سجده گر پاكيزه كن. (1)
" وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَ عَلَي كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق "
و در ميان آدميان بانگ حج در ده تا پياده و بر هر شتر لاغري كه از هر راه دوري آمده باشد، سوي تو آيند. (2)
" وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ "
و آن هنگام كه ابراهيم پايه هاي آن خانه ]كعبه[ را با اسماعيل بالا مي برد، گفتند: پروردگار ما! از ما بپذير، زيرا شنواي دانا تويي. (3)
در آيه 28 سوره حج و آيات 35 تا 37 سوره ابراهيم نيز از پيوند كعبه با ابراهيم(عليه السلام)سخن به ميان آمده است. ابراهيم(عليه السلام) پس از بناي كعبه از خداوند خواست تا اين مكان را حرم امن خود قرار دهد. خداوند هم دعاي وي را اجابت فرمود. همين امنيت و حرمت بود كه طي قرن ها، مكه را از تجاوز قبايل بدوي حفظ كرد و آن را شهري امن و به تعبير قرآن البلد الامين و البلد الحرام قرار داد.
نام خانه خدا در قرآن هفده مرتبه آمده است: دو بار با عنوان كعبه ، هفت بار با عنوان البيت ، يك بار بيت ، دو بار البيت الحرام ، دو بار البيت العتيق ، يك بار بيتك المحرم ، و دو بار بيتي . و مسجد الحرام نيز پانزده مورد آمده است.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حج: 26
2 . حج : 27
3 . بقره : 127
4 . الحج و العمرة في الكتاب و السنه، ص 75
41 |
در روايتي اطلاق نام كعبه بر بيت الله، به دليل مربّع بودن آن دانسته شده و آمده است: اين خانه، در برابر بيت المعمور قرار دارد كه آن نيز مربع است. بيت المعمور نيز موازي عرش خداست كه عرش بر پايه چهار ركن قرار داده شده كه عبارت است از: سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلاّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ (1)
كعبه را بيت العتيق نيز ناميده اند. در روايتي، عتيق به معناي حر و آزاد آمده است; يعني برخلاف خانه هاي ديگر كه متعلق به اشخاص است، اين خانه از هر نوع تملكي آزاد است.(2)
چرا ابراهيم به مكه آمد؟ ابراهيم(عليه السلام) به دنبال مشكلي كه با همسرش ساره بر سر ازدواج با هاجر و تولد اسماعيل پيدا كرد، همراه هاجر و فرزندش، به مكه آمد و آن مادر و فرزند را در اين سرزمين تنها گذاشت و بازگشت. پس از آنكه با لطف خداوند چاه زمزم پديد آمد و اسماعيل(عليه السلام) و مادر وي هاجر اميد زندگي يافتند، همانجا، در كنار ساكناني كه در اطراف بودند و با پديد آمدن آب به اين سوي آمدند، به زندگي خود ادامه دادند. در واقع، همه ماجرا، تقديري خاص بود كه مي بايست به احياي دين ابراهيمي در اين سرزمين بينجامد. وقتي اسماعيل(عليه السلام) سي ساله شد، ابراهيم(عليه السلام) بار ديگر به مكه آمد. در اين زمان، آنها با كمك يكديگر خانه كعبه را تجديد بنا كردند.
به دنبال ساخته شدن خانه خدا، عرب هاي قبيله جُرْهُم كه در آن نواحي زندگي مي كردند و اسماعيل از ميان آنان همسري اختيار كرده بود، به توحيد و خدا پرستي گرويدند و پس از آن، مراسم حج هر ساله برگزار مي شد. به مرور اين فرهنگ ميان ساير اعراب جزيرة العرب نيز گسترش يافت.
با نگاهي به داستان آمدن هاجر و اسماعيل(عليه السلام) بدين ديار و آنچه كه درباره ابراهيم(عليه السلام) و پسرش و مسأله قرباني كردن او بيان شد و نيز مطالبي كه درباره پيمودن مسير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي، ج2، ص80
2 . كافي، ج 4، ص 189
42 |
ميان صفا و مروه توسط هاجر براي جستجوي آب نقل كرده اند، درمي يابيم كه بيشتر سنّت هاي مربوط به حج، برگرفته از همين وقايع است; يعني وقايع زندگي انسان هاي پاك و موحّد، ـ كه يادگار دينِ حنيف بودند ـ سرمشقي براي ديگر انسان هاي موحّد شده و به عنوان شعائر خداوند باقي مانده است.
حج، احياي شعائر الهي و پاسداري از دين توحيدي است.
حج صورت مناسكي و نمادين يك خاندان برجسته موحّد است كه پدر اين خانواده ابراهيم است; شخصي كه پدر اديان توحيدي در دوره شناخته شده تاريخ است. دو فرزند وي اسماعيل و اسحاق، سر منشأ اقوام موحّد در شاخه بني اسرائيلي آن، شامل دين يهودي و مسيحي و شاخه عربي آن، شامل امّت اسلامي مي باشند. از اين روست كه خداوند، دين اسلام را دين حنيف ناميد و نام مسلمان را براي مسلمانان، از زبان حضرت ابراهيم(عليه السلام) برگزيد و خانه كعبه را نيز كعبه ، البيت الحرام ، البيت العتيق نام نهاد. برخي، بيت المعمور را نيز نام ديگري براي كعبه دانسته اند.
ساختمان كعبه كه به دست ابراهيم(عليه السلام) بنا شد، بر اساس برخي نقل ها، حدود 32/4 متر ارتفاع داشته و ديوار شرقي آن 24 متر، ديوار غربي 10/23 متر، ديوار شمالي 5/16 متر و ديوار جنوبي 15 متر بوده است. در آن زمان خانه كعبه سقفي نداشت و ديوارهاي آن از سنگ بنا شده بود.
مكه و كعبه بعد از اسماعيل(عليه السلام)
گذشت كه اسماعيل(عليه السلام) در ميان عرب هاي نواحي مكه رشد يافت و از ميان آنان همسري برگزيد. نسلي كه از وي پديد آمد، به عرب هاي عدناني نامور است. اين عدنان در نسب نامه قريش، نياي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) معرفي شده و عربهاي عدناني، به اين اعتبار كه از نسل اسماعيل اند، در واقع عرب نيستند; چرا كه اسماعيل(عليه السلام) نه عرب، بلكه از نژاد مردمان بين النهرين بود. از اين روست كه به آنها مستعربه به معناي عرب شده مي گويند. در برابر عدناني ها، قحطاني ها يا عرب هاي جنوبي هستند كه به عرب اصيل يا
43 |
عرب عاربه معروفند.
قبيله اي كه اسماعيل(عليه السلام) در ميان آنان بود، جُرْهم نام داشت كه بعدها از ميان رفت و نشان آن در تاريخ گم شد. در دوره تسلّط جُرهم بر مكه بود كه مردم موحّد و خداپرست اين ناحيه، پس از سال ها كه عقايد توحيدي داشتند، بت پرست شدند. آنان به پيروي يكي از بزرگان خود با نام عمرو بن لُحَيّ، بتي را كه وي از شام به مكه آورد و نامش هُبَل بود، پرستيدند. آنها در عين حال، به كعبه و خداي كعبه (ربّ البيت) نيز معتقد بودند. به مرور، بر تعداد بت ها افزوده شد تا آنجا كه در زمان ظهور اسلام، بنا به اظهار برخي از منابع، نزديك به 360 بت در اطراف و درون كعبه قرار داشت. اين افزون بر بت هايي بود كه مردم در خانه هاي خود نگه مي داشتند.
بعد از جرهم، قبيله خُزاعه بر مكه تسلّط يافت. پس از آن، به تدريج قريش توانست مكه را از دست آنها خارج سازد و خود بر آن مسلط شود. تاريخ احتمالي تسلط قريش بر مكه حدود دو قرن پيش از هجرت بوده است.
قريش در مكه
قُصَيّ بن كلاب، دامادِ رييس قبيله خُزاعه بود. او توانست پس از مرگ پدرِ همسرش، با استفاده از خاندان هاي متفرق قريش و با كمك آنها، كه در اطراف مكه زندگي مي كردند، بر مكه تسلط يابد. قُصَي در آبادي مكه كوشيد و دارالندوه را براي مشاوره رؤسا و برجستگان و چهل ساله هاي قريشي پديد آورد و سروساماني به مكه داد. وي اداره امور مكه را به عنوان هاي: پرچمداري، پرده داري كعبه، سقايت حجاج، سفارت و ... تقسيم كرد و هر قسمت را به يكي از خانواده هاي قريش سپرد. نوشته اند كه او در بازسازي كعبه نيز تلاش هايي داشته است. در روزگار پيش از قصي، اطراف كعبه تا فاصله زيادي از سكنه خالي بود; اما قصي آنها را در نزديكي كعبه آورد و تنها به اندازه طواف، محدوده اي را باقي گذاشت.
پس از قصي، فرزندان وي عبدمناف و عبدالدار و بعد از آن نيز هاشم فرزند
44 |
عبدمناف و عبد المطّلب فرزند هاشم در مكه نفوذ فراواني داشتند. در زمان هاشم بود كه
مكه به مركز تجاري مهم تبديل شد و قريش به كار تجارت در بلاد دوردست پرداخت. خداوند در سوره قريش به اين مسأله اشاره كرده، مي فرمايد: " لاِِيلاَفِ قُرَيْش * إِيلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ * فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ * الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوع وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْف " .(1)
زماني كه قُصَيّ بن كلاب قريش را در مكه گرد آورد، هر طايفه اي از قريش را در بخشي از مكه سكونت داد. او قسمت وجه كعبه يعني مَعلاة يا بالاي مكه را، كه شامل شعب ابي طالب به سمت بالا است، به خود و فرزندانش اختصاص داد. به همين دليل همه فرزندان وي در اين بخش سكونت داشتند. او بخش اجياد (شامل اجياد كبير و صغير در پشت كوه ابوقبيس) را به بني مخزوم داد و منطقه مَسْفله مكه را در اختيار بني جُمح گذاشت. و بني سهم در ثنيّه سُفلي، كه امروزه به نام شُبَيْكه شناخته مي شود، سكونت گزيدند. بني عدي (كه عمر از آن تيره است) در پايين ثنيه مزبور، جايي كه امروزه به جبل عمر معروف است، اسكان يافتند.(2)
ابرهه و مكه
قبايل عرب طي قرنها با فرهنگ توحيدي ابراهيمي خو كرده و از گوشه و كنار جزيرة العرب براي زيارت كعبه به اين شهر مي آمدند و در ضمن در آنجا به تجارت نيز مي پرداختند. برخي از اعراب، به دلايلي كه چندان مشخص نيست، به تدريج كعبه هايي در ديار خود ساختند و رنج آمدن به كعبه را از خود برداشتند. شمار اين كعبه ها را بالغ بر ده دانسته اند كه البته چندان مورد توجه نبوده است.
زماني كه ابرهه حَبَشي از آن سوي درياي سرخ به اين سوي آمد و بر يمن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . قريش: 4 ـ 1
2 . فاكهي، اخبار مكه، ج 3، ص 260
45 |
تسلط يافت، تصميم گرفت آيين مسيح را بر اين مناطق مسلّط سازد. از اين رو كليسايي بنا كرد و مصمم شد تا مردم عرب را از زيارت كعبه باز دارد و وادار كند تا
به كليساي او بروند.
شايد بتوان گفت كه اودر پي توسعه مسيحيت بوده و وقتي با مقاومت عربها روبرو شده، تصميم گرفته است تا به مكه حمله كند و كعبه را ويران سازد. اين واقعه در سال تولد رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، كه به عام الفيل شهرت يافته، رخ داده است.
ابرهه در زمان تسلط معنوي عبدالمطلب بر مكه، به اين شهر حمله كرد، اما به قدرت الهي، گرفتار عذاب شد و خود و سپاهيانش كشته شدند. پس از اين ماجرا، كعبه و قريش اعتبار بيشتري يافتند و عرب ها احترام بيشتري به خانه خدا و ساكنان مكه مي گذاشتند.
در برخي نقلها محل انهدام سپاه ابرهه، همين مكاني است كه امروزه وادي محسّر ; جاي حسرت اصحاب فيل ناميده شده(1) و وادي كم عرضي است كه ميان سرزمين مشعر و منا قرار دارد; همان جايي كه حجاج بايد صبحگاه روز دهم ذي حجه، يعني عيد قربان، پس از طلوع آفتاب، به سرعت آن وادي را طي كنند و وارد منا شوند; چرا كه توصيه شده است كه بايد از سرزمين هاي عذاب ديده، به سرعت گذشت.
بناي كعبه به دست قريش
كعبه همواره مقدس بود و اعراب بر گرد آن طواف مي كردند و به پرستش بت هاي خود مي پرداختند. زماني كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) سي و پنج سال داشت، سيل از معلاةِ مكّه به سمت مسجد الحرام جاري شد و كعبه را ويران كرد، در پي آن، قريش تصميم به بازسازي كعبه گرفتند. آنان شرط كردند كه در بازسازيِ كعبه جز از مال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نكـ : زاد المعاد، (ابن جوزي) ج 1، ص 274، ج 3، ص 17
46 |
حلال، بهره نگيرند; و چون مال حلالي كه به دست مي آمد، براي اين كار كافي نبود! هر طايفه اي از قريش، ساختن گوشه اي از آن را بر عهده گرفت و بدين سان ساختمان كعبه سامان يافت.
پس از آن كه ساختمان كعبه پايان يافت، نوبت نصب حجرالاسود رسيد و آن سنگ مقدسي بود كه پيشينه اش به قدمت خود كعبه مي رسيد و نصب آن امتياز خاصي را مي طلبيد. بنا به نقل هاي تاريخي، قريش در نصب آن با يكديگر به جدال برخاستند، تا
آنجا كه نزديك بود كار به مقاتله و كشتار بينجامد. در نهايت حكميّت شخصي را كه همان لحظه وارد مسجد الحرام شود، پذيرفتند. آن شخص، كسي جز محمد امين نبود. محمد پيشنهاد كرد تا سنگ را در پارچه اي قرار دهند كه دادند; پس از آن، از هر طايفه،
كسي گوشه اي از آن را گرفت و جمعاً سنگ را تا محل نصب آن بالا آوردند. آنگاه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آن را برداشت و در جايگاه خود قرار داد.
ارتفاع كعبه در اين بنا تا 64/8 متر رسيد. سقفي نيز براي آن قرار داده شد كه آب آن به وسيله ناوداني به حِجر اسماعيل مي ريخت. داخل كعبه بارنگ آميزي و تصاويري از ابراهيم و مريم مقدس در حالي كه عيسي(عليه السلام) را در بغل داشت! تزيين شده بود.
حدود چهار يا پنج سال پيش از بازسازي كعبه، امير مؤمنان(عليه السلام) در كعبه متولد شد. در اين باره نقل هاي تاريخي
47 |
و شواهد ادبي و شعري فراواني وجود دارد كه جاي ترديد براي محققان باقي نمي گذارد.(1)اين شرافتي بود براي امام علي(عليه السلام) و مادرش فاطمه بنت اسد كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) او را چونان مادرش دوست مي داشت; چرا كه به هر روي، رسول خدا(صلي الله عليه وآله)بخشي از دوران طفوليتش را در خانه ابوطالب سپري كرد. مشهور است محلي كه ديوار كعبه شكافته شد و فاطمه بنت اسد از آنجا به درون كعبه رفت، در سمت ركن يماني قرار دارد. از آنجايي كه چندين بار پس از آن كعبه بازسازي شده، طبعا نمي توان اثر و نشاني از چنان شكافي به دست آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در اين باره، به كتاب مولود كعبه اثر علاّمه اردوبادي، ترجمه عيسي اهري (قم، نشر رسالت، 1379 مراجعه فرماييد.
48 |
تاريخ مكّه در دوره اسلامي
مكه از ظهور اسلام تا هجرت
محمد، رسول الله(صلي الله عليه وآله) در عام الفيل از مادر زاده شد و با تولد او، نور خداوندي بر كره خاكي تابيدن گرفت. طاق كسري فرو ريخت، درياچه ساوه خشكيد و آتش آتشكده فارس به خاموشي گراييد. او پدر بزرگوارش را نديد و مادرش در ششمين سال تولد فرزندش، زندگي را بدرود گفت. پس از آن، تا دو سال جدّش عبدالمطّلب، شخصيت برجسته مكه، سرپرستي او را بر عهده داشت و آنگاه كه او در گذشت، ابوطالب، عموي بزرگوارش، سرپرستي اش را پذيرفت. در بيست و پنج سالگي با خديجه ازدواج كرد. و پس از گذشت پانزده سال از اين پيوند، در چهل سالگي به پيامبري برانگيخته شد.
او فردي مورد اعتماد، امين و صادق بود كه هر سال، يك ماه را به عبادت در غار حِر مي پرداخت و هرگز كسي از وي خاطره اي بد در ذهن نداشت و از او دروغي نشنيده بود.
تا سه سال، دعوتِ آشكار و رسمي نداشت، به همين دليل توانست جمعي از مردمان پاك فطرت را به دين مبين اسلام در آورد. نخستين مسلمان، علي(عليه السلام) و دومين آن حضرت خديجه كبري(عليها السلام) بود.
با آشكار شدن و رسميت يافتن دعوت، دشمني قريش نيز با اسلام و مسلمانان
49 |
آغاز شد. و كساني مانند ابوجهل، عتبة بن ربيعه و ابوسفيان و حتي عمويش ابولهب، بدترين آزارها را به وي و پيروانش رساندند; اما آنان سرسختانه مقاومت كردند.
در سال پنجم بعثت، گروهي از مسلمانان به رهبري جعفر فرزند ابوطالب، مخفيانه از مكه هجرت كردند و با عبور از درياي سرخ، به حبشه رفتند تا از فشار مشركان در امان باشند. سال هاي پس از آن، پيامبر(صلي الله عليه وآله) با حمايت ابوطالب و ديگر افراد بني هاشم (جز ابولهب) در مكه زندگي مي كرد. حمايت ابوطالب نقش بسيار مهمي در محافظت از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) داشت. زماني كه قريش نتوانستند ابوطالب را به ترك حمايت از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) وادار كنند، پيمان اتحادي را بر ضدّ بني هاشم امضا كردند. اين پيمان كه در سال هفتم بعثت امضا شد، بني هاشم را محصور در شِعْب ابي طالب; يعني محله بني هاشم در مكه كرد و قريش از داشتن روابط اقتصادي و خانوادگي با آنان سرباز زد.
شكستن اين پيمان از ديد قريش، تنها زماني ممكن بود كه بني هاشم دست از حمايت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بردارند و او را به قريش تحويل دهند. پس از سه سال سختي و مرارت، قريش با سرافكندگي، پيمان خود را لغو كرد و بني هاشم با سرافرازي زندگي جديد خود را آغاز كردند.
ديري نپاييد كه دو يار ديرين رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، ابو طالب و خديجه، يكي پس از ديگري دنيا را وداع گفتند. سال دهم بعثت، به مناسبت درگذشت اين دو يار، عام الحزن ; يعني سال اندوه نامگذاري شد.
در سال يازدهم بعثت، بارقه اميدي از سوي يثرب درخشيد و تني چند از مردم آن سرزمين با اسلام آشنا شده، به آن گرويدند. سپس در سال هاي دوازدهم و سيزدهم بر شمار آنان افزوده شد. بدين ترتيب، اسلام كه در مكه و در كنار خانه خدا، در حصار مشركان بدطينت زنداني بود، در بيرون مكه و در شهر يثرب، خود را آزاد يافت.
مكه خاطره سيزده سالِ نخستِ بعثت را به همراه دارد كه در يك سو دشمنان مشرك رسول خدا(صلي الله عليه وآله) قرار داشتند و در سوي ديگر، آن حضرت با ياراني انگشت شمار اما مقاوم كه در زير شكنجه هاي سهمگين مشركان فرياد اَحَدٌ، اَحَد آنان فضاي شهر
50 |
مكه را پر كرده بود، حيات اسلام را در بستر تاريخ تداوم مي بخشيد. آن زمان قبله مسلمانان بيت المقدس بود، اما مسجدالحرام و كعبه مقامي بس والا و ارجمند داشت.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در سال سيزدهم بعثت، به دعوت مردم يثرب به آن شهر رفت و مكه را براي مدتي كوتاه در اختيار مشركان قرار داد. هفت سال بعد توانست براي مدت سه روز به قصد انجام عمره به مكه آيد و سرانجام، در سال هشتم هجرت، اين شهر را كه مركز توحيد ابراهيمي بود از لوث وجود مشركان نجس و بتها پاك سازد.
در سال دوم هجرت، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سوي كعبه تغيير كرد و اين نشان داد كه مكه و كعبه پايگاه اصلي اسلام بوده و خواهد بود. اين اقدام، علاوه بر پيروزي فرهنگي بر يهود، پيروزي بر قريش نيز بود كه كعبه را در انحصار خود و عقايد شرك آلودشان قرار داده بودند. در واقع با اين حركت، دين ابراهيم كه اساس آيين هاي توحيدي بود، به معناي واقعي احيا گرديد.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با پيروزي بر قريش، مكه را با همه عظمتي كه داشت، مركز دولت خويش قرار نداد. دليلش آن بود كه به انصار، اين ياران ديرين خود، قول داده بود تا در كنار آنها بماند و ماند.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در خانه اش در كنار مسجد النبي(صلي الله عليه وآله) رحلت كرد و در همان نقطه كه درگذشت، مدفون شد; جايي كه قلب بيش از يك ميليارد مسلمان براي زيارت آن مي تپد.
پيش از آن كه در باره مسجد الحرام و تاريخچه آن سخن بگوييم، روا است شرحي كوتاه از تاريخ شهر مكه در دوره اسلامي بيان كنيم:
تاريخ مكه پس از اسلام
پس از استقرار دولت اسلامي در مدينة النبي، مكه از جهت ديني، موقعيت ممتازي يافت و آن اين بود كه به سال دوم هجرت، كعبه قبله مسلمانان شد و هر مسلماني مكلّف بود در هر نقطه اي از جهان كه زندگي مي كند، براي نماز به سوي مسجد الحرام
51 |
بايستد. خداوند در قرآن فرمود:
" قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ... " (1)
ما به هر سو گردانيدن رويت در آسمان را نيك مي بينيم. پس تو را به قبله اي كه بدان خشنود شوي برگردانيم; پس روي خود را به سوي مسجد الحرام كن; و هر جا بوديد، روي خود را به سوي آن برگردانيد.
اما از نظر سياسي، به دليل مركزيت مدينه، شهر مكه در درجه دوم از اهميت قرار گرفت. اين زمان، شخصيت هاي برجسته شهر مكه به مدينه رفتند تا در دولت جديد بهره و نصيبي داشته باشند. بسياري از اين افراد، كساني بودند كه در سال هشتم هجرت، به زور مسلمان شده بودند. براي نمونه، از آن پس، طايفه بني اميه در مدينه ديده شدند نه در مكه.
در دوره پيامبر(صلي الله عليه وآله) مدتي مُعاذ بن جَبَل و زماني هم حارث بن نَوْفَل بن حارث بن عبدالمطّلب و زماني عَتّاب بن اُسيد بر مكه حكومت كردند. در زمان خلفا، برخي از مهم ترين واليان مكه عبارت بودند از: نافع بن عبدالحارث، عبدالله بن ابزي، خالد بن عاص مخزومي و عبدالله بن خالد بن أسيد اموي. و در زمان امام علي(عليه السلام) ، نخستين حاكم مكه، ابوقتاده انصاري و دومين آنها قُثَم بن عباس و سپس معبد بن عباس بود. آخرين حاكم اين شهر از سوي امام علي و امام حسن(عليهما السلام)، جارية بن قدامه بود.
با رفتن امام علي(عليه السلام) از حجاز به عراق، در سال 36 هجري، مركز خلافت از مدينه به عراق انتقال يافت و مدينه و مكه، در عين حفظ اهميت ديني خود، به عنوان حرمَين ، از نظر سياسي موقعيت چنداني نداشتند; گرچه چهره هاي شاخص ديني و سياسي از صحابه و فرزندان آنان، هنوز در اين دو شهر فراوان بودند.
امام حسن(عليه السلام) بعد از صلح با معاويه به مدينه بازگشت. برادرش امام حسين(عليه السلام) نيز در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 144
52 |
اين شهر زندگي مي كرد. به علاوه، شمار زيادي از فرزندان صحابه مانند عبدالله بن زبير، عبدالله بن عمر در اين شهر مي زيستند.
با استقرار حكومت معاويه در دمشق، نظارت بر مدينه بيشتر شد و برخي از مهم ترين چهره هاي اموي، حكومت مدينه را به عهده گرفتند. عُتْبة بن ابي سفيان، عنبسة ابن ابي سفيان، مروان بن حَكَم، سعيد بن عاص اموي و فرزندش عمرو، از جمله حاكمان شهرهاي مدينه و مكه در روزگار معاويه بودند. در دوران معاويه، مدينه چندان اطاعت از امويان نداشتند و مخالفان فراواني از فرزندان صحابه در مدينه زندگي مي كردند.
زماني كه يزيد سركار آمد، در اوّلين قدم كوشيد تا مخالفان خود در ميان فرزندان صحابه را از ميان بردارد. امام حسين(عليه السلام) از مدينه به مكه رفت و پس از آن مكه را به قصد عراق ترك كرد و در محرّم سال 61، در كربلا به شهادت رسيد. عبدالله بن زبير نيز همزمان با امام حسين(عليه السلام) از مدينه به مكه آمد، اما در همين شهر ماند. آن زمان حاكم مكه، وليد بن عتبة بن ابي سفيان بود.
پس از سركوبي نهضت امام حسين(عليه السلام) در محرم سال 61، مردم مدينه از نسل فرزندان صحابه در سال 62 شورش كردند. عامل پشت پرده اين شورش، عبدالله بن زبير بود كه در مكه به سر مي برد و آن شهر را در تصرف خود گرفت. سپاه اعزامي شام ابتدا عازم مدينه شد و ضمن قتل عام مردم شهر در واقعه حرّه، به مكه حمله كرد. طي اين حمله ناموفق، مسجد الحرام و كعبه آسيب فراوان ديد.
با رسيدن خبر مرگ يزيد، سپاه شام برگشت و عبدالله بن زبير بر حجاز و سپس عراق تسلط يافت. وي تا سال 73 هجري در اين شهر حكومت كرد. در اين سال، حَجّاج به فرمان عبدالملك بن مروان به مكه حمله كرد و ضمن آتش زدن كعبه و دار زدن عبدالله بن زبير، بار ديگر حجاز و جزيرة العرب را به زير سلطه امويان درآورد. در دولت زبيري نيز، بني هاشم تحت فشار خاندان زبيري قرار داشتند. اين خاندان، نماينده جناح مياني قريش در برابر دو خط علوي و اموي بود. ابن زبير طي حكومت خود بر مكه، كعبه را مجدداً از پايه بنا كرد و بخشي از حجر اسماعيل را داخل كعبه كرد; به علاوه، درِ ديگري
53 |
هم روبروي در فعلي، در كنار ركن يماني باز كرد. با آمدن حَجّاج، بار ديگر كعبه تخريب و به مانند همان كه پيش از زمان ابن زبير بود ساخته شد.
دولت اموي، اميراني از خاندان خود و يا چهره هاي كاملا وابسته را به حكومت شهرهاي مهم مي گمارد. خالد بن عبدالله قسري، عبدالله بن سفيان مخزومي و يحيي بن حكم بن ابي العاص، از جمله واليان امويان در مكه بودند. مدتي هم عمر بن عبدالعزيز و مَسْلمة بن عبدالملك در اين شهر حكومت كردند. يكي از كثيف ترين حكام اموي در مكه، يوسف بن عمر ثقفي پسر برادر حجاج بود كه جنايات فراواني را در اين شهر مرتكب گرديد. مكه در سال 129 و 130 هجري به دست خوارج افتاد و پس از آن باز امويان بر آن مسلط شدند; گرچه اين بار، عُمْر دولتشان به پايان رسيده و در سال 132 هجري براي هميشه در شرق اسلامي سقوط كردند.
مكه در دوره عباسيان
پس از سقوط امويان، بني هاشم كه طي مدت نود سال زير فشار آنان بودند و تنها جانشين قابل قبول امويان ميان مردم تلقي مي شدند، به قدرت رسيدند. بني عباس به نام اهل بيت قدرت را به دست گرفتند. ابتدا اظهار تشيع كردند; اما اندكي بعد، به دليل مقابله با علويان، و كسب وجهه ميان سنيان، مذهب تسنن را پذيرفته، آن را رسميت بخشيدند. مهم ترين رقيب آنان، علويان بودند كه لحظه اي از قيام و شورش بر ضد عباسيان نمي ايستادند. شمار بسياري از علويان، در دو شهر مكه و مدينه زندگي مي كردند و به رغم آوارگي و هجرت گروهي از آنان به اقصا نقاط دنياي اسلام، هيچ گاه اين دو شهر از حضور آنان خالي نگرديد.
نخستين واليِ عباسي مكه، داود بن علي بن عبدالله بن عباس بود. پس از عزل وي، سفاح دايي اش زياد بن عبدالله حارثي را به امارت مكه نصب كرد. پس از آن منصور نيز مكه را در اختيار برخي از امراي عباسي; از جمله سري بن عبدالله بن حارث قرار داد.
در سال 145 شورش نفس زكيه در مدينه و شورش برادرش ابراهيم در بصره
54 |
سركوب شد و دولت عباسي كه متزلزل شده بود، استقراري مجدد يافت. منصور اين بار عبدالصمد بن عبدالله عموي خود را حاكم مكه كرد. اين شخص كسي است كه سُدَيف ابن ميمون را، كه به نفع علويان شعر مي سرود، در مكه زنده به گور كرد.
حضور اميران عباسي در اين شهر، مي توانست سدّي در برابر قيام هاي علويان باشد. منصور در دوران خلافتش چهار سفر به حج آمد و در سفر پنجم; يعني در سال 158 در مكه مرد و در كنار قبرستان معلاة مدفون شد. امروزه محله كنار قبر او را كه در حاشيه خيابان قرار دارد، جعفريه (احتمالا به نام ابوجعفر منصور) مي نامند.
مكه تا سال 169 كه حسين بن علي شهيد فخ قيام كرد، در اختيار امراي عباسي بود. در اين سال، اين علوي دست به قيام زد و با توجه به محبوبيتي كه داشت و با وجود شهادت سريعش، ضربه سختي بر دولت عباسي وارد كرد. منطقه اي كه وي به شهادت رسيد، تا به امروز منطقة الشهد خوانده مي شود و مقبره اش همچنان باقي است.
ادريس بن عبدالله علوي كه از واقعه فخ گريخت، دولتي علوي در آفريقا تأسيس كرد. و برادرش عبدالله نيز در ديلمستان ايران قيامي ترتيب داد كه خاموش شد.
در سال 199 بار ديگر يكي از علويان با نام حسين بن حسن معروف به افطس، به مكه آمد و تحت رهبري سري بن منصور شيباني كه به نام علويان در عراق قيام كرده بود، مدتي مكه را در اختيار خود داشت. با شكست سري، وي كوشيد تا براي محمد بن جعفر الصادق(عليهما السلام) از مردم مكه بيعت بگيرد. وي كه از پيران علوي اين شهر بود و به ديباج شهرت داشت، كار را به دست فرزندش علي و نيز حسين بن حسن افطس سپرد. مأمون در سال 200 هجري قمري، سپاهي را به مكه فرستاد و ديباج را به تسليم وا داشت. در سال 202 باز علوي ديگري با نام ابراهيم بن موسي الكاظم(عليه السلام) بر مكه غلبه كرد كه توسط عباسيان از مكه بيرون رانده شد.
مأمون كه در ظاهر با علويان اظهار دوستي مي كرد، پس از سركوبي اين حركت ها، در بيشتر دوران حكومتش، شهر مكه را در اختيار برخي از علويان گذاشت. اين برخورد، زمينه را براي تسلط بيشتر علويان بر حجاز فراهم كرد.
55 |
گفتني است كه افزون بر حاكم مكه، از سوي دولت عباسي، شخصي به عنوان
اميرالحاج هر ساله كار اداره حج را عهده دار بود و ممكن بود كه اميريِ حُجّاج به دست خود حاكم مكه سپرده شود; همان طور كه ممكن بود شخص برجسته ديگري از خاندان عباسي يا جز آن، كار اميريِ حاجيان را عهده دار شود.
پس از مأمون، افرادي از خاندان عباسي و نيز برخي از اميران ترك، كه اكنون در دربار عباسي نفوذي نامحدود به دست آورده بودند، به امارت مكه رسيدند. قيام هاي علويان از سال 250 به بعد، سراسر دنياي اسلام را گرفت و از جمله، اسماعيل بن يوسف در سال 251 بر مكه چيره شد، اما سال بعد درگذشت. در سال 301 علوي ديگري براي مدتي شهر مكه را تصرف كرد.
شهر مكه در سال 317 به تصرف قرامطه به رهبري ابوطاهر قرمطي درآمد. اين گروه، فرقه اي از اسماعيليه بودند كه به تدريج كوس استقلال زدند ودر اين سال مكه رااشغال كردند و حجر الأسود را برداشته، به سرزمين خودشان هجْر در سواحل جنوب شرق خليج فارس ـ جايي كه امروز احساء و بحرين است ـ بردند. آنان پس از بيست و دوسال حجر الاسود را به جايش بازگرداندند، بدون آن كه درخواستي از دولت عباسي يا اميران ديگر دنياي اسلام داشته باشند.
از نيمه قرن چهارم به اين سوي، نفوذ علويان در دنياي اسلام بيشتر شد و عباسيان نيز تا اندازه اي با آنان كنار آمدند. براي سالها پدر شريف مرتضي و شريف رضي; يعني ابواحمد موسوي كه نقابت طالبيان را داشت، از طرف حكومت عباسي امير الحاج بود.(1)
دولت فاطمي و حكومت اشراف در مكه
درست در سالي كه فاطميان بر مصر چيره شدند; يعني سال 358، يكي از شرفا و سادات مكه با نام جعفر بن محمد... بن حسن بن حسن بن علي(عليه السلام) مكه را در اختيار خود گرفت. پيش از آن، معزّ فاطمي در كار اصلاح ميان آل جعفر و حَسَنيون در مكه دخالت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احمد السباعي، تاريخ مكه، ص 175
56 |
كرده و آنان را صلح داده بود. اكنون نيز اشراف با دولت فاطمي، پيوند يافته و با قدرت يافتن آنان در مصر، عباسيان و فاطميان بر سر تسلط بر مكه كه مهم ترين حرم دنياي اسلام است، به رقابتي تنگاتنگ مشغول شدند. تسلط بر اين شهر، به نوعي رسميت و مشروعيت خلافتِ صاحبِ تسلط را در اذهان استوار مي كرد.(1) هيچ چيز براي حاكمان علوي مكه، بهتر از استفاده از اين رقابت براي كشاندن اموال و ثروت بيشتر به اين شهر، مفيد و سودمند نبود. با اين حال، طبيعي بود كه اشراف مكه، به لحاظ تشيع فطري، با دولت فاطمي سازش بيشتري داشتند و به نام آنان خطبه مي خواندند. جعفر تا سال 380 بر مكه حكومت كرد و پس از وي فرزندانش عيسي و سپس ابوالفتوح حكومت مكه را در اختيار گرفتند.
درست همان طور كه مدينه در اختيار نوادگان امام حسين(عليه السلام) بود، مكه در اختيار حسني ها در آمد و درگيري ميان اين دو خاندان آغاز و تا مدتها ادامه يافت. خاندان جعفر بن محمد ياد شده، تا سال 453 بر مكه حكومت كردند. اين دولت را، دولت نخست اشراف در مكه معرفي مي كنند. پس از آنها براي دو سال طايفه اشراف سليماني بر مكه حكومت كردند و دوره سوم حكومت اشراف توسط ابوهاشم محمدبن جعفر كه او نيز از سادات حسني بود تأسيس گرديد. وي به نام فاطمي ها خطبه مي خواند و پس از گرفتاري فاطمي ها در مصر و قطع كمك آنان، وي از سال 462 به نام عباسيان خطبه خواند; با اين حال، به دليل تشيع، جمله حَيَّ عَلَي خَيْرِ العَمَل همچنان در اذان مسجدالحرام گفته مي شد. فاطمي ها به رقابت خود ادامه دادند و خطبه خواني به نام عباسي ها و فاطمي ها، مرتب تغيير مي كرد. اين مسأله بسته به آن بود كه كدام يك بتوانند حاكم مكه را با هداياي خود قانع كنند. بي ترديد يكي از آثار نفوذ فاطمي ها در مكه، نفوذ مذهب تشيع در اين شهر بود(2) كه در سه شكل اسماعيلي، زيدي و امامي خود را نشان مي داد. جامع اين سه گرايش، همان شعار حيّ علي خير العمل بود كه هيچ سنّي با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احمد السباعي، تاريخ مكه، ص 194
2 . همان، ص 216
57 |
آن موافق نبوده و برخاستن اين ندا از اذان مسجد الحرام، همه آنان را ناراحت مي كرد.
امارت مكه سپس به قاسم فرزند محمد بن جعفر و آنگاه به فرزند وي فليته رسيد. پس از درگذشت وي در سال 527 ميان خاندان آنان اختلاف افتاد. با روي كار آمدن دولت زنگي ـ نورالدين زنگي ـ آنان در مكه نفوذ يافتند; اما كار همچنان در اختيار اشراف بود. با روي كار آمدن صلاح الدين ايوبي از سال 569 در مكه به نام وي خطبه خوانده مي شد. آخرين فرد از دولت سوم اشراف كه بر مكه حكومت كرد، داودبن عيسي بود كه تا سال 597 امارت مكه را در اختيار داشت.
دوره چهارم حكومت اشراف توسط شخصي با نام قتادة بن ادريس آغاز گرديد. اين شخص باقدرتي كه به دست آورد، به طور كامل بر مكه تسلط يافت و به گونه اي رفتار كرد كه به رغم دشمني هايش با عباسيان، آنان مجبور به پذيرش وي شدند. در واقع، مكه در وضعيتي بود كه به دليل طمع اميران نواحي مختلف ـ عراق، مصر و يمن ـ در آن، لزوما مي بايست شخصي از همان محيط امارت را در دست داشته باشد. اين شخص، كسي جز از سادات مكه كه اشراف ناميده مي شدند، نبود. به همين دليل، در سخت ترين وضعيت باز هم دولت ايوبي يا عباسي، تن به حكومت يكي از اشراف علوي مي داد.
پس از قتاده فرزندش حسن و سپس راجح به قدرت رسيدند و البته اين دوره; يعني چهار دهه نخست قرن هفتم هجري، دوره آشوب و آشفتگي بود.
مكه در دوره مماليك و عثماني ها
از سال 652 ـ چهار سال پيش از سقوط بغداد ـ يكي از نوادگان قتاده با نام ابونُمي قدرت را در مكه به دست گرفت. با سقوط عباسيان، دولت مماليك(1) در مصر تأسيس شد و بَيْبَرس، حاكم قدرتمند مملوكي در سال 667 به حج آمد و مورد استقبال ابونُمي قرار گرفت. ابونمي پس از پنجاه سال حكومت بر مكه، به سال 701 درگذشت. وي در اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . دولت غلامان ترك كه در اواسط قرن هفتم هجري در مصر و شام پديد آمد و تا سال 922 كه حكومت مملوكي به دست سلطان سليم عثماني بر افتاد، مهم ترين دولت اسلامي به شمار مي آمد.
58 |
مدت، گاه تابع مماليك بود و گاه با دولت آل رسول در يمن، دوستي و رابطه داشت. فرزندان وي تاسال 737 با يكديگر درگير بودند تا آن كه در اين سال رُمَيثه فرزند ابونمي، به استقلال بر مكه حكومت كرد. در اين سال ها، افزون بر مماليك و آل رسول، حكام مغولي ايران; از قبيل اولجايتو معروف به خدابنده و فرزندش ابوسعيد نيز كه به اسلام گرويده بودند، در انديشه نفوذ در مكه بودند.
پس از درگذشت رميثه در سال 747 فرزندان و نوادگان وي تا زمان تسلط عثماني ها، بر اين شهر در سال 923 حكومت كردند. آخرين شريف حاكم بر مكه در زمان سلطان سليم شريف، بركات بود كه از اعقاب ابونمي به شمار مي آمد.
عثماني ها كه در سال 922 و 923 موفق به نابودي كامل دولت مماليك شده بودند، بر حجاز نيز تسلّط يافتند. امّا سران اين دولت نيز به دليل شرايط خاص حجاز، قانع شدند كه مي بايست براي حفظ تسلط خود بر مكه، حاكميت اشراف حسني بر اين شهر را بپذيرند. اكنون به جاي مَحْمل مصري، كه رهبري حُجاج را طي دو ـ سه قرن داشت، محمل رومي اعزامي از طرف سلطان سليم، مهم ترين محمل موجود در ايام حج به شمار مي آمد. اين محمل از شام به سوي حجاز حركت مي كرد.
ابونمي دوم، فرزند بركات پس از درگذشت پدرش در سال 932 به جاي او نشست. وي يكي از قدرتمندترين اشرافي است كه در طول قرن ها بر مكه حكمراني كرد. از مهم ترين اقدامات وي، اعلام بسيج عمومي و جنگ بر ضد قواي استعمارگر پرتغال بود كه به سال 948 به جده حمله كردند. وي تا سال 974 بر مكه حكومت كرد و سپس حكومت را به فرزندش حسن سپرد كه تا سال 1010 كه در نجد درگذشت، بر اين شهر فرمانروايي كرد. پس از وي، فرزندش ابوطالب براي دو سال و سپس فرزند ديگرش ادريس تا سال 1021 حاكم مكه بودند.
همه اين افراد، ناگزير مي بايست از طرف دولت عثماني به رسميت شناخته شوند. پس از ادريس، كساني از اعقاب ابونمي به امارت مكه رسيدند و به تدريج خود به خاندان هاي مختلف تقسيم شدند و ميان عموزادگان درگيري هايي نيز پيش آمد.
59 |
سخت گيري بر حجاج ايراني از سوي دولت عثماني
يكي از دشواري هاي اين دوره، سخت گيري هايي بود كه به تحريك دولت عثماني و برخي عالمان آن ديار، بر ضدّ شيعيان و حُجّاج ايراني و عالمان شيعه مقيم حرمين صورت مي گرفت. از مهم ترينِ اين تحوّلات، دستگيري و شهادت شهيد ثاني در سال 965 هجري بود كه به نوشته برخي مورخان، وي را در مسجد الحرام دستگير كردند
و در استانبول كشتند. در سال 976 نيز معصوم بيك صفوي را كه از اركان دولت
صفوي بود، همراه بسياري از همراهانش در وادي فاطمه، در يك منزليِ مكه كشتند و اين رخداد را به اعراب بدوي نسبت دادند. همچنين در سال 1042 به تمامي حجاج ايراني حاضر در مكه اعلام شد كه سال آينده نه آنان و نه هموطنان ايراني شان،
حق آمدن به حج را ندارند. به نوشته سباعي دليل اين امر در منابع تاريخي روشن نشده است.(1)
در سال 1040 هجري نيز عالمي شيعي با نام ميرزا زين العابدين كاشاني را كه هميشه در مسجد الحرام مشغول عبادت بود، مورد ضرب و شتم قرار دادند وكشتند. چنان كه در سال 1047 حجاج ايراني را از حج منع كرده، به شديدترين صورت آنان را از مكه اخراج كردند و اعلام نمودند كه از سال بعد، اجازه اقامه حج را ندارند.(2) همچنين در سال 1088 به بهانه آن كه شيعيان پرده كعبه را نجس كرده اند، در اين شهر شيعه كشي به راه انداختند و عالمي با نام سيد محمد مؤمن رضوي را در حالي كه در پشت مقام ابراهيم مشغول خواندن قرآن بود، كشتند. همچنين در سال 1101 يا 1105 عالم ديگري با نام شيخ حسين تنكابني را در حالي كه پرده كعبه را گرفته بود، آن قدر كتك زدند كه بيمار شد و در راه مدينه درگذشت و در ربذه كنار قبر ابوذر غفاري مدفون شد.(3) يكي از نويسندگان، محل قبر ابوذر را در يكصد كيلومتري خارج مدينه در مسير رياض در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احمد السباعي، تاريخ مكه، ص371
2 . منائح الكرم، ج 4، صص 182 ـ 181
3 . نكـ : صفويان در عرصه دين، فرهنگ و سياست، ج 2، ص 840