بخش 14
بقعه ابراهیم قبّه بنات الرسول همسران رسول خدا فاطمه بنت اسد عباس بن عبدالمطّلب عقیل بن ابی طالب عبدالله بن جعفر بقعه اسماعیل بن جعفرالصادق مرقد عاتکه و صفیّه مسجد فاطمه مسجد اُبَیّ بن کعب در بقیع قبر عثمان خانه امام سجاد و امام صادق دار النابغه موقعیت غزوه اُحد و آثار تاریخی آن چگونگی مواضع مسلمانان و مشرکان در جنگ احد کوه رمات یا جبل عینین چرا مشرکان از شمال وارد مدینه شدند؟ مسیر رسول خدا محل استقرار سپاه اسلام و سپاه قریش چرا رسول خدا شواهد تاریخی دور زدن کوه رمات توسط خالد مسیر رسول خدا
340 |
را توسعه دادند، محل دفن در مسجد قرار گرفت.
وجود همين روايات سبب شد تا علماي برجسته شيعه نظير شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، ابن طاووس و علامه مجلسي مدفن حضرت را خانه خودش بدانند; جايي كه اكنون در مسجد يا در حاشيه مسجد قرار گرفته است.(1)
شيخ صدوق مي نويسد: روايات در باره مدفن فاطمه زهرا(عليها السلام) مختلف است. برخي از آنها مدفن را بقيع و برخي ديگر بين قبر و منبر مي دانند. برخي هم مدفن را خانه آن حضرت مي دانند كه وقتي امويان مسجد را بزرگ كردند، قبر آن حضرت، داخل مسجد شد. اين قول نزد من صحيح است.(2)
محلي كه به عنوان قبر آن حضرت در بقيع مشخص شده، پايين تر از قبور ائمه چهارگانه، در قسمت راست (شمال غرب) آنها قرار گرفته است و احتمال دارد كه اينجا محل قبر فاطمه بنت اسد باشد.
حضرت فاطمه(عليها السلام) يكي از زنان برگزيده عالم و مورد علاقه شديد رسول خدا(صلي الله عليه وآله)بود. درباره آن گرامي، فرزندان و شويش امام علي(عليه السلام)، فضايل بي شماري از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نقل شده است. يكي از آنها همان روايت مشهور است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) او را پاره تن خود خواند و آزار به او را آزار خود شمرد. حضرت فاطمه(عليها السلام) وصيت كرد تا دور از چشم ديگران و شب هنگام دفن شود.
بقعه ابراهيم
تنها فرزندي كه در مدينه نصيب رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شد، ابراهيم بود كه از مادري با نام ماريه قبطيه به دنيا آمد. اين زن توسط حاكم مصر به رسم هديه براي رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرستاده شد. ابراهيم در ذيحجه سال هشتم هجرت چشم به دنيا گشود و با تولّد او موجي از شادي و سرور مدينه را فراگرفت. محل تولّد وي، مكاني بود با نام مشربه ام ابراهيم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فصلنامه ميقات حج ، ش 7، صص 96 و 97 ; و ش 26، ص 104
2 . من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 572
342 |
كه جاي آن هنوز در مدينه مشخص است و تا اين اواخر، بنايي نيز در آنجا وجود داشت.
ابراهيم پس از آن كه شانزده يا هيجده ماه از عمرش گذشت، از دنيا رفت و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را در غم فقدان خود سخت اندوهگين كرد. ابراهيم به توصيه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در كنار عثمان بن مظعون، كه ياري فداكار و مورد علاقه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود، دفن شد.
قبر ابراهيم به دليل محل زيارتي بودن آن، مورد توجه اصحاب و تابعين بود و بعدها كه براي برخي از قبور، بقعه ساخته شد، براي ابراهيم نيز بقعه اي بنا گرديد.
سيد جعفر مدني (م 1317) نوشته است كه قبر سه خواهر وي، زينب، رقيه و ام كلثوم نيز در كنار او داخل يك بقعه بوده است.(1) اين در حالي است كه اكنون، محل ديگري به عنوان مقبره بنات النبي(صلي الله عليه وآله) مشخص شده است.(2) البته مؤلف ياد شده، خود نيز در باره آن سخنش اظهار ترديد كرده و اشاره دارد كه در زمان او قبه بنات النبي جدا از قبّه ابراهيم است. همو افزوده است كه قبر عثمان بن مظعون نيز بايد در همانجا; يعني كنار قبر ابراهيم زيارت شود. همچنين گفته شده كه قبر عبدالله بن مسعود، خنيس بن حذافه و اسعدبن زراره نيز در همان حوالي است.(3)
قبّه بنات الرسول
از جمله دفن شدگان در بقيع، سه دختر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هستند كه پيش از اين، قبّه اي بر بالاي قبورشان بود و به قبّه بنات الرسول شهرت داشت. اين سه خواهر عبارتند از:
رقيه; كه همسر عثمان بن عفان بود و با او در مدينه زندگي مي كرد. وقتي جنگ بدر رخ داد، او به سختي مريض شد و تا قبل از رسيدن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به مدينه، درگذشت. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) او را در بقيع دفن كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نزهة الناظرين، ص 277
2 ـ بنگريد به نقشه بقيع.
3 . نكـ : ترغيب اهل المودة و الوفاء، ص 95
343 |
امّ كلثوم; كه پس از رقيه، او نيز به همسري عثمان بن عفان درآمد. و در سال نهم هجرت درگذشت و در بقيع دفن شد.
زينب; پيش از بعثت، همسر ابوالعاص بن ربيع بود. پس از هجرت رسول خدا(صلي الله عليه وآله)به مدينه، او در مكه نزد همسرش نگه داشته شد. ابوالعاص در جنگ بدر در كنار مشركان شركت كرد و اسير شد. همسرش زينب گلوبند خود را به عنوان فديه وي فرستاد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود تا گلوبند را پس فرستادند و ابوالعاص را نيز به شرطي آزاد كرد كه همسرش را طلاق دهد و راهي مدينه كند و بدين ترتيب زينب به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) ملحق شد. چند سال بعد، ابوالعاص ايمان آورد و به مدينه آمد و مجدداً با زينب ازدواج كرد. زينب در سال هشتم هجرت درگذشت.
اين سه خواهر در كنار يكديگر دفن شده اند و همان گونه كه گذشت، بر روي قبور آنان قبّه اي وجود داشته و به عنوان يكي از زيارتگاه هاي مدينه در بقيع بوده
است.
همسران رسول خدا(صلي الله عليه وآله)
بيشتر همسران آن حضرت، در بقيع و در كنار يكديگر دفن شده اند. همسران آن حضرت عبارتند از: زينب فرزند خزيمه (متوفاي سال 4 هجري قمري)، ريحانه فرزند زبير (متوفاي سال 8)، ماريه قبطيه (متوفاي سال 16)، زينب بنت جحش (متوفاي سال 20)، امّ حبيبه دختر ابوسفيان (متوفاي سال 42 يا 44)، حفصه دختر عمر (متوفاي سال 45)، سوده (متوفاي سال 50 يا 54)، صفيّه دختر حُيَيّ بن اخطب يهودي (متوفاي سال 50)، جويريه فرزند حارث (متوفاي سال 50 يا 56)، عايشه دختر ابوبكر (متوفاي سال 57 يا 58).
عايشه علاقه مند بود تا در كنار قبر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) دفن شود، اما خودش گفت، به خاطر آنچه پس از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) انجام داده، از دفن شدن پيش آن حضرت شرم دارد ! و لذا در بقيع دفن شد.
344 |
امّ سلمه (م 61) از بهترين همسران رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پس از خديجه بود و در سال هاي بحران، از حاميان ولايت امير مؤمنان(عليه السلام) بوده است.(1)
فاطمه بنت اسد
اين مادر، از زنان بسيار محبوب نزد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود. وي آن اندازه عظمت داشت كه بنابر نقل هاي تاريخي، به اندرون خانه كعبه رفت و امير مؤمنان(عليه السلام) را به دنيا آورد. فاطمه بنت اسد به عنوان همسر ابوطالب در سرپرستي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شريك بود و پيامبر فاطمه بنت اسد را چون مادر خويش مي دانست. وي از نخستين زنان مسلمان در مكه بود و پس از هجرت، همراه فرزندش علي(عليه السلام) در مدينه زندگي مي كرد. به نقل از ابن سعد، رسول خدا از او ديدار مي كرد و در خانه اش مي ماند.(2)
زماني كه فاطمه بنت اسد در سال سوم هجري رحلت كرد، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به شدت متأثر و ناراحت شد. به نقل از منابع، آن حضرت فاطمه بنت اسد را در پيراهني از خود كفن كرد، پيش از دفن، خود در قبر او داخل شد. وقتي از حضرت پرسيدند كه شما اين كار را با هيچكس نكرديد، فرمود: اِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ بَعْدَ أَبِي طالِب أَبَرّ بي مِنْها، اِنَّما أَلْبَسْتُها قَمِيصي لِتُكْتَسي مِن حُلَلِ الْجَنَّة وَ اضْطجعت مَعَها لِيُهَوّن عَلَيها ضغطة القبر .(3)سپس آن حضرت بر وي نماز گزارد و در حالي كه مي گريست، او را در قبر نهاد. آن حضرت خطاب به فاطمه بنت اسد مي فرمود: رَحِمَك اللّه يا اُمّي بعد امّي .(4)
محتمل است قبري كه در نزديكي قبور ائمه(عليهم السلام) قرار دارد، از آنِ فاطمه بنت اَسَد باشد. در روايت هاي ديگر، محل دفن وي در نزديكي قبر سعد بن معاذ و ابوسعيد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در باره قبه و حرم همسران و دختران رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نكـ : به مقاله آقاي محمدصادق نجمي در فصلنامه ميقات حج ، ش 11، صص 177 ـ 164
2 . الاصابه، ج 8، ص 60
3 . التبرك، (علي الأحمدي) ص 194 به نقل از: الاصابه، ج 8، ص 60 ; الاستيعاب، ج 4، ص 382 ; كنزالعمال، ج 6، ص 228، ش 4049 ; وفاء الوفا، ج 3، صص 897 و 898
4 . ترغيب اهل المودة والوفاء، ص 94
345 |
خُدْري دانسته شده است. در قرن هفتم، زماني كه ابن النجار (م 643) كتاب خويش را نگاشت، مردم قبر فاطمه بنت اسد را در نزديكي قبر سعد بن معاذ زيارت مي كردند، اما سمهودي در وفاءالوفا(1) آن سخن را نادرست دانسته و قبر وي را در نزديكي بقعه ابراهيم فرزند رسول خدا(صلي الله عليه وآله) دانسته است.(2) مَطَري (م741) نيز قبر او را در شمال قبر عثمان، يعني كنار سعد بن معاذ دانسته و گفته است كه قُبّه اي روي آن وجود دارد.(3)
عباس بن عبدالمطّلب
عباس عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله) بوده و در حوادثي كه در مكه بر آن حضرت گذشت، در جمع بني هاشم، از مدافعان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به شمار مي رفت. وي از اشراف مكه تلقّي مي شد و روحيه اشرافي نيز داشت. در عين حال، پس از آنكه اسلام آورد و به دليل كمكي كه در جمع بني هاشم به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) كرده بود و نيز به عنوان عموي آن حضرت، سخت مورد علاقه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود. وي بعد از رحلت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به امير مؤمنان(عليه السلام) وفادار بود و در رجب سال 32 هجري در روزگار عثمان بدرود حيات گفت.
زماني كه عباسيان به قدرت رسيدند، عنايت خاصي به مقبره جدشان در بقيع داشتند و همچنان كه گذشت، زمان ناصر عباسي (575 ـ 622) كه گرايش زيادي به مذهب تشيع داشت، بقعه اي روي مقبره عباس و چهار امام ساختند.
عقيل بن ابي طالب
وي فرزند ابوطالب و بيست سال بزرگتر از امير مؤمنان(عليه السلام) بود و از نسب شناسان معروف زمان خويش شمرده مي شد. وي خانه اي در نزديكي بقيع داشت كه در همان خانه مدفون شد و حتي بر اساس نقل مورّخان، نام شمار ديگري نيز به عنوان كساني كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . خلاصة وفاء الوفا، ص 420
2 . نزهة الناظرين، ص 280; ترغيب اهل المودة والوفاء، ص 94
3 . التعريف، ص 43
346 |
در دار عقيل دفن شده اند، آمده است; از جمله آنان، ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب بود كه در سال 20 هجري پس از بازگشت از سفر حج در مدينه درگذشت و در دارعقيل مدفون شد. برخي هم اساساً در اين كه عقيل در مدينه درگذشته باشد، اظهار ترديد كرده و نوشته اند كه او در شام درگذشته است.(1)
نيز گفته شده كه قبر كساني چون عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابيوقاص هم در نزديكي محلي است كه گفته مي شود عقيل و عبدالله بن جعفر در آنجا مدفون هستند. گذشت كه ابن عوف در نزديكي قبر عثمان بن مظعون و در واقع، در نزديكي جايي كه در حال حاضر قبر ابراهيم فرزند رسول خدا(صلي الله عليه وآله) است، مدفون مي باشد.
عبدالله بن جعفر
جعفربن ابي طالب يكي از نخستين مسلمانان در شهر مكه بود كه در جريان هجرتِ مسلمانان به حبشه، از طرف پيامبر(صلي الله عليه وآله) به سرپرستي مهاجران برگزيده شد. وي در سال هفتم هجرت به مدينه بازگشت و در غزوه مؤته به عنوان فرمانده اول مسلمانان شركت كرد و در همان جنگ به شهادت رسيد. در اين وقت بود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرزند او عبدالله را در آغوش گرفت و در باره جعفر فرمود: خداوند عوض دستان او ـ كه قطع شد ـ دو بال به وي خواهد داد كه در بهشت همراه فرشتگان پرواز كند. به همين دليل آن حضرت را جعفر طيّار ناميدند.
در حال حاضر، قبر وي، از مزارهاي مهم در مؤته ـ واقع در كشور اردن ـ به شمار مي آيد كه در سال هاي اخير بازسازي شده و ضريح تازه اي بر مزار وي نصب گرديده است. فرزند وي عبدالله آن زمان كودكي خردسال بود كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در حق وي بسيار محبّت كرد. پس از پيامبر(صلي الله عليه وآله) عبدالله همچنان شخص محترمي بود و همسر زينب، دختر علي بن ابي طالب و نور ديده فاطمه زهرا(عليها السلام) شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نزهة الناظرين، ص 278
347 |
عبدالله پس از كربلا، به عنوان يكي از شخصيت هاي برجسته مطرح بود و به دليل بخشش هاي فراوانش به صفت جواد شهرت يافت. زماني كه وي درگذشت، او را در كنار عمويش عقيل دفن كردند. خانه عقيل كه خود نيز در آن دفن شده بود، به تدريج جزو بقيع شد و اكنون قبر اين دو بزرگوار كنار يكديگر، مشخص است.
بقعه اسماعيل بن جعفرالصادق(عليه السلام)
اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق(عليه السلام) بود كه ده سال پيش از پدر درگذشت. قبل از درگذشت وي، تصور عمومي شيعيان آن بود كه وي جانشين امام صادق(عليه السلام) خواهد بود و حتي پس از مرگش برخي از شيعيان به رغم تأكيد امام صادق(عليه السلام) بر رحلت فرزندش، مرگ وي را باور نكردند و امامت را در ميان فرزندان او دانستند ! اين فرقه بعدها به فرقه اسماعيليه شهرت يافتند كه در مصر دولت فاطمي را تأسيس كردند.
مقبره اسماعيل تا چند ده سال پيش، يكي از مقابر معروف بقيع بود كه از جمع ديگر قبور فاصله داشت و به همين دليل، خارج از بقيع قرار گرفته بود. اين قبر، بر اساس نوشته مطري (م 741) در قرن هشتم مشهد كبير ; يعني مزار بزرگ بود كه در غربِ قبه عباس و چهار امام قرار داشت. قبر اسماعيل از سوي محبّان اهل بيت از شيعيان، به ويژه اسماعيليه زيارت مي شد و بر اساس گزارش عياشي در قرن يازدهم هجري، بسيار پر رونق بود.(1) همان گونه كه مطري يادآور شده، بقعه اسماعيل در زمان فاطميان مصر بنا گرديده است.(2) در قرن دوازدهم كه اطراف بخش اصلي شهر مدينه حصار بوده، مقبره اسماعيل داخل اين حصار و در واقع خارج از بقيع بوده، و محل آن برابر مقبره عباس و ائمه بقيع قرار داشته است.(3)
در توسعه جديد، اين مقبره از ميان رفته، و بنا به اظهار برخي از ناظران، محل قبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المدينة المنوره في رحلة العياشي، أمحزون، ص 175
2 . التعريف، صص 43 و 44
3 . ترغيب اهل المودة و الوفاء، ص 96
348 |
و آنچه در آن بوده به داخل بقيع انتقال داده شده است. حجت الاسلام و المسلمين آقاي محمد حسين اشعري به بنده فرمودند كه دو ـ سه سال پيش از انقلاب من مدينه مشرف بودم و ساختمان ما مشرف به بقيع بود. يك مرتبه در نيمه شب ديدم سروصدا بلند شد. ازپنجره بيرون را نگريستم، ديدم اطراف بقعه اسماعيل شلوغ است. پايين آمده، و پرسيدم چه خبر است؟ گفتند: بزرگان اسماعيليه را دعوت كرده اند تا در حضور آنها قبر را به داخل بقيع منتقل كنند. پس از آن، آن را برداشته و در حوالي جايي كه قبر ام البنين است، دفن كردند.
تا چند سال پيش صورت قبري در كنار قبور شهداي حره وجود داشت كه آن را قبر اسماعيل مي دانستند. در حال حاضر محل آن از ميان رفته اما برخي از زائران هنوز در همانجا قبر اسماعيل را زيارت مي كنند.
مرقد عاتكه و صفيّه
عاتكه دختر عبدالمطّلب و عمه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود. وي همان كسي است كه در مكه و پيش از جنگ بدر خوابي به اين مضمون ديد كه قريش جگر گوشه هايش را از دست مي دهد . وقتي خبر اين خواب در آستانه رفتن سپاه قريش به بدر مطرح شد، ابوجهل آن را مورد تمسخر قرار داد. از قضا در نبرد بدر، قريش سروران خود و از جمله همين ابوجهل را از دست داد.
صفيّه دختر ديگر عبدالمطّلب و عمّه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود. وي از زنان با شهامت صدر اسلام بود و در جريان جنگ احزاب، در داخل شهر، يك يهودي را كه براي يهوديان بني قريظه جاسوسي مي كرد، به قتل رساند.
اين دو خواهر در كنار يكديگر دفن شده اند و در گذشته بقعه اي داشته اند كه به نام بقيع العمّات شناخته مي شد و اكنون اثري از آن بر جاي نمانده است. اكنون قبرهاي اين دو زن در كنار ديوار غربي بقيع قرار گرفته است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ برخي از محققان در اين كه عاتكه در اينجا دفن شده باشد، اظهار ترديد كرده اند.
349 |
مَطَري (م 741) با وصف قبر صفيه ـ بدون اشاره به اين كه عاتكه نيز در آنجا مدفون است ـ مي نويسد: روي قبر با چيدن سنگهايي در اطراف آن مشخص شده، اما چون نزديك ديوار شهر مدينه و در خروجي بقيع بوده، توافقي براي ساختن قبه بر آن نشده است.(1) به نظر مي رسد كه در قرون بعد، براي صفيه نيز بقعه اي ساخته شده است. به هر روي، نقل مطري نشان مي دهد كه ديوار بقيع در سمت قبر صفيه، درست در جايي بوده كه اكنون قرار دارد و قبرستان بقيع اين سوتر نبوده است.
در كنار آن صورت قبر سوّمي وجود دارد كه به عنوان قبر حضرت امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل العباس(عليه السلام) شناخته و زيارت مي شود.
مسجد فاطمه(عليها السلام) يا بيت الأحزان
پيش از اين در داخل بقيع و در نزديكي قبور چهار امام(عليهم السلام) مسجد كوچكي بوده كه به بيت الاحزان شهرت داشته و در متون تاريخي قرون آغازين اسلامي تا اين اواخر، از آن ياد شده است. براساس آنچه در برخي از منابع آمده، اينجا محلّ گريه حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) در سوگ پدرش بوده است. اين مكان در آغاز، خانه محقّري متعلق به حضرت بوده كه پس از آن به بيت الأحزان يا قبّة الحزن شهرت يافته و در زمان هاي متأخر به عنوان مسجد فاطمه(عليها السلام) از آن ياد شده است. اين محل در شمال قبر عباس بن عبدالمطّلب و قبور چهار امام(عليهم السلام) قرار داشته و بعدها ضميمه بقيع شده است. در مدينه جاي ديگري به عنوان بيت الأحزان مطرح نبوده است.(2)
مسجد اُبَيّ بن كعب در بقيع
بنا به نوشته مورّخان، در نزديكي مزار عقيل و بقعه همسران پيامبر(صلي الله عليه وآله)، مسجدي با نام مسجد اُبيّ بن كعب بوده است. بنا به نوشته مورّخان، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در اين مسجد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . التعريف، ص 43
2 . آگاهي هاي تفصيلي در باره اين مكان، نكـ : مقاله بيت الأحزان از محمد صادق نجمي، فصلنامه ميقات حج ، ش 2، صص 130 ـ 121
350 |
نماز گزارده و حتي در نقلي آمده است كه حضرت فرمود: لَو لا يَمِيلُ النّاسُ اِلَيهِ لاََكْثَرْتُ الصَّلاةَ فِيهِ .(1) اگر مردم در آمدن به آنجا متمايل نمي شدند، فراوان در آن نماز مي خواندم . محل اين مسجد مي تواند برابر قبر عقيل و قبر همسران پيامبر(صلي الله عليه وآله)، در اين سوي مسير سنگفرش شده باشد.
قبر عثمان
عثمان بن عفّان، در ذي حجّه سال 35 هجري، در شورشي كه در مدينه بر ضدّ وي برپا شد و شمار زيادي از مسلمانان بصره، عراق و مصر نيز به عنوان اعتراض به آنجا آمده بودند، كشته شد. سپس او را در بيشه اي كه معروف به حَشِّ كوكب بود و در خارج از بقيع يا به عبارتي پشت بقيع قرار داشت، دفن كردند. پس از روي كار آمدن معاويه، به دستور او، اين بيشه را ضميمه بقيع كردند(2) و به احتمال زياد، قبر عثمان را به صورتي مشخص نگهداشتند. بعدها كه به مرور براي قبور مشهور در بقيع بقعه ساخته شد، براي عثمان نيز بقعه اي ساختند كه در عهد وهّابيان تخريب شد.
سيد جعفر مدني در قرن سيزدهم نوشته است: قبر بانيِ بقعه عثمان نيز در داخل مقبره او مشخص است.(3) در زمان مطري (741) هنوز بخشي از بقيع، كه قبر عثمان در آن بود، به نام حشّ كوكب شهرت داشت.(4) وي مي افزايد: قبّه بزرگي از طرف يكي از امراي ايوبي در سال 601 بر آن ساخته شد.
بر اين سخن، كه گفته اند ممكن است اين محل قبر عثمان بن مظعون باشد، شاهدي وجود ندارد. به نوشته مَطَري، ابراهيم در كنار قبر عثمان بن مظعون دفن شده است.(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نزهة الناظرين، صص 280 و 281
2 . اخبار مدينة الرسول، ص 156
3 . نزهة الناظرين، ص 274
4 . و قبر عثمان شرقي البقيع في موضع يعرف بحش كوكب ، التعريف، ص 43
5 . التعريف، ص 43
351 |
همچنين به نوشته برزنجي، براي زيارت عثمان بن مظعون، بايد محل مقبره ابراهيم پسر پيامبر(صلي الله عليه وآله) را زيارت كرد.(1)
خانه امام سجاد و امام صادق(عليهما السلام)
در محله بني هاشم كه طي سال 1363 به بعد تخريب شد، دو منزل وجود داشت كه به دار علي بن الحسين و دار جعفربن محمد (عليهم السلام) مشهور بود. اين مكان كه اكنون تخريب شده، در همان فضايي قرار داشت كه اكنون سنگفرش شده و ميان درِ اصلي بقيع تا حرم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) است. در منابع شيعه توصيه به خواندن نماز در اين دو خانه شده است.(2) اين نشانگر قدمت اين دو خانه مي باشد. سمهودي در كتابش از خانه ابوايوب انصاري و خانه امام جعفر صادق(عليه السلام) در اين محوطه ياد كرده است.(3)
مطري (741) در قرن هشتم، پس از شرحي در باره مزار اسماعيل فرزند امام صادق(عليه السلام) ـ كه در حال حاضر قبرش را به داخل بقيع انتقال داده اند ـ مي نويسد:
گفته مي شود زميني كه اسماعيل در آن دفن شده و نيز اطراف آن در سمت شمال، در اصل خانه اي متعلق به زين العابدين علي بن الحسين ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ بوده و نيز در همانجا به نام زين العابدين وجود داشته است. همچنين از مسجد كوچكي به نام مسجد زين العابدين خبر داده اند.(4)
اين شرح مربوط به عرصه اي است كه در حال حاضر سنگفرش شده است. و ديواري سنگي كه روي آن نرده هاي آهني گذاشته اند، آن را به عنوان بخش حاشيه اي مسجد، در ميان بقيع و مسجد النبي(صلي الله عليه وآله) درآورده است.
خانه امام جعفر صادق(عليه السلام) نيز كه تا اين اواخر بر سرِپا بود، يكي از آثار متبرك اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نزهة الناظرين، ص 277
2 . بحار الأنوار، ج 97، ص 225
3 . وفاء الوفاء، ج 1، ص 732 ـ 733
4 . التعريف، ص 44
352 |
قسمت شمرده مي شد. بر اساس نوشته مطري، خانه عثمان در مقابل باب جبرئيل بوده كه روزگاري هم به نام باب عثمان شهرت داشته است. خانه ابوايّوب انصاري كه پيامبر(صلي الله عليه وآله)مدت هفت ماه نخست هجرت را در آن زندگي مي كرد، در سمت قبله آن بوده است. خانه امام جعفر صادق(عليه السلام) نيز در همين سمت بوده كه به نوشته مطري (م 741) تا زمان وي، آثار محراب آن مشخّص بوده است.(1)
دار النابغه
شماري قبر; از جمله قبر عبدالله، پدر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در محل دارالنابغه بود كه اكنون در توسعه غربيِ مسجد، داخل مسجد شده است. از نظر تاريخي، بدون ترديد، عبدالله پدر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در مدينه درگذشت و آنگونه كه شهرت يافته، قبر آن بزرگوار در محلّي كه بعدها به دارالنابغه شهرت يافته، قرار داشته است. از اين محل، عكس هايي برجاي مانده و در حال حاضر، محل ياد شده در مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله) قرار دارد. نايب الصدر شيرازي در سال 1305 از اين محل ديدن كرده و اشعار تركي كه در آنجا نوشته شده بوده، در كتابش آورده است. بر اساس اين اشعار،(2) اين بقعه در سال 1245 هجري روي قبر پدر پيامبر(صلي الله عليه وآله)ساخته شده است.
قبرِ پاكِ والدِ شاه رُسُلدُر بو مقام *** فضلِ حق، سلطان محمودك بو خير برتري
وصف اعمارنده پرتو جوهري تاريخدُر *** قبر پاكيزه مقام والد پيغمبري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نكـ : بهجة النفوس و الأسرار، ج 1، ص 174
2 . سفرنامه نايب الصدر، ص 232
353 |
موقعيت غزوه اُحد و آثار تاريخي آن
چگونگي مواضع مسلمانان و مشركان در جنگ احد
غزوه احد يكي از غزوات مهم صدر اسلام است كه در سال سوّم از هجرت رخ داد. اهميت اين جنگ در روند نزاع هاي متقابل ميان مسلمانان و مشركان، براي همه مسلمانان در گذر تاريخ شناخته شده است. خداوند در سوره آل عمران، آياتي را بدان اختصاص داده و اين ماجرا از چند زوايه و بيشتر به دليل شكست مسلمانان آن را مورد بررسي قرار داده است.
اين غزوه از چند ناحيه بايد مورد بررسي قرار گيرد:
1 ـ مقدمات درگيري.
2 ـ اصل درگيري.
3 ـ آثار و تبعات درگيري.
در بخش مقدمات درگيري نيز چند بحث قابل طرح است، از جمله:
1 ـ اقدام مشركان براي تلافي حادثه بدر.
2 ـ آمادگي مسلمانان و مشاوره براي چگونگي جنگ با مشركان.
3 ـ مسير حركت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به سوي احد.
4 ـ محل استقرار مشركان و مسلمانان.
354 |
آنچه به تناسب موضوع كتاب، در صدد بيانش هستيم، تنها ارائه تصويري جغرافيايي از محل استقرار دو سپاه با تكيه بر يادداشتهاي تاريخي و تحقيقات ميداني است. ساير مطالب را عزيزان خواننده بايد در كتاب هاي تاريخي و سيره جستجو كنند.
نكته قابل يادآوري آن است كه، دو مسأله سبب شده است تا با تفصيل بيشتري در اين باره سخن به ميان آيد:
نخست آن كه: منطقه احد، از مناطقي است كه زائران با عشق خاصي به زيارت آن مي روند و به دليل آن كه در اين منطقه يكي از نبردهاي سرنوشت ساز عصر پيامبر(صلي الله عليه وآله)بوده، توجه ويژه به آن دارند.
دوم آن كه: در برخي از منابع، تصويري به خطا از كيفيت درگيري ارائه شده و لازم است بر اساس آنچه كه در منابع اصيل آمده، بازسازي شود.
كوه و منطقه احد
پيش از ورود در بحث، لازم است اشاره كنيم كه كوه احد كه از شرق به غرب كشيده شده و البته مستقيم نيست، در فاصله پنج و نيم كيلومتري مسجد نبوي واقع است. در شمال اين كوه، جاده اي بزرگ ساخته اند كه به طريق غيرالمسلمين معروف شده و ميان آن جاده و كوه احد، كوهك هاي كوچكي; مانند جبل ثور قرار دارد كه در روايتي از پيامبر(صلي الله عليه وآله)، آنجا حدّ شمالي حرم مدينه معين شده است. در سمت جنوب كوه احد، جاده دور شهر مدينه قرار دارد; به طوري كه ميان اين جاده و كوه، مقبره حمزه، كوه رمات، مسجد سيدالشهدا، چشمه شهدا و وادي قنات و ميداني وسيع است و در حال حاضر، توقف گاه اتومبيل ها و محل دفاع مدني است. در همين محدوده، خانه هاي زيادي نيز ساخته اند.
در جنوب غربي كوه احد، باغ هاي نخل و زمين هاي زراعي فراواني وجود دارد كه در نهايت به وادي عقيق منتهي مي شود.
نام گذاري اين كوه به اُحد ، از آن روست كه منفرد است و به سلسله جبال اطراف
355 |
پيوند ندارد. برخي نيز آن را با يگانگي خداوند قرين دانسته و نامگذاريش را به احد از اين روي توجيه كرده اند. نوشته اند كه در جاهليت نام اين كوه عنقد بوده است.(1)
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) كوه احد را سخت دوست مي داشت ودرباره آن مي فرمود: اُحُد جَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ ; احد كوهي است كه ما را دوست مي دارد و ما هم او را دوست مي داريم.
اين روايت در مصادر حديثيِ مهم آمده و ترديدي در آن نيست.
كوه رمات يا جبل عينين
بي شك كوه رمات همين كوه كوچكي است كه در جنوب احد واقع شده و قبر حضرت حمزه و ديگر شهداي احد، ميان آن و كوه احد فاصله انداخته است. طول كوه ياد شده، از شرق به غرب، حدود يك صد و پنجاه متر و عرض آن چهل متر مي باشد. عبور قنات از سمت شرقيِ آن، به آن بخش آسيب رسانده است; به طوري كه آثار آن قابل مشاهده است. اين كوه، در دوره عثماني، به عنوان محلي براي نگاهباني و ديده باني مورد استفاده بوده و پس از آن نيز، خانه هاي زيادي روي آن ساخته شده كه تا اين اواخر وجود داشته است. در سال هاي اخير، همه آن بناها تخريب شد تا كوه شكل طبيعيِ خود را حفظ كند.(2)
نامگذاري اين كوه به عَيْنَين ; دو چشمه ، از آن روست كه در كنار آن، وادي قنات و عين الشهد قرار داشته است.(3)
چرا مشركان از شمال وارد مدينه شدند؟
مي دانيم كه مدينه در شمال مكه واقع است و طبيعي است اگر مسافري بخواهد از شهر مكه به مدينه بيايد، مي بايست از جنوب شهر مدينه وارد شود. نقطه جنوبي مدينه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 85
2 . معالم المدينة المنوره، مجلد1، ج 1، ص 195
3 . آثار المدينة المنوره، عبدالقدوس الأنصاري، ص 201
356 |
منطقه قبا است; جايي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در جريان هجرت از مكه به مدينه، ابتدا به آن ناحيه وارد شد. بنابراين، جاي اين پرسش هست كه چرا مشركان مكه، در جريان جنگ احد، از شمال وارد اين شهر شدند نه از جنوب; يعني قبا؟
اين نكته را هم بايد يادآوري كرد كه در كنار كوه سَلْع ، دو تپه يا كوهك بوده كه آن را ثنيّة الوداع مي ناميدند. اين محل، براي بدرقه و وداع مسافراني بود كه به شام عزيمت مي كردند يا از آنجا باز مي گشتند. روشن است كه تبوك و در امتداد آن شام، در شمال مدينه قرار دارد، پس طبيعي است كه اين مسير، محل ورود و خروج مسافران شاميِ مدينه باشد. اكنون پرسش اين است كه چرا سپاهيان مشرك كه در جنگ احد و احزاب از مكه به مدينه مي آمدند، به جاي اينكه از قبا وارد شوند، اين شهر را دور مي زدند و از شمال به محدوده مدينه نفوذ مي كردند؟
پاسخ اين پرسش اين است كه شهر مدينه در حصاري نعل گونه يا به شكل ûUقرار داشت و كوه و سنگلاخ ـ منطقه حَرّه اي ـ و خانه بود. تنها يك راه نفوذ، آنهم در قسمت شمالي شهر; يعني قسمت بالاي نعل وجود داشت و حدّ فاصل ميان احد و سلع بود. و بايد گفت كه در اين بخش، هيچ گونه مانع طبيعي موجود نبود.
استثناها و به عبارت ديگر، راههاي نفوذ جزئيِ ديگري هم در بخش هاي جنوبي ـ جنوب شرقي ـ مدينه بود و مهم ترين آن، ناحيه اي بود كه بني قريظه سكونت داشتند. البته در ناحيه ديگرِ جنوب نيز، با وجود حرّه قبا كه اشاره به همان مناطق سنگلاخي است، راه سخت ديگري نيز براي عبور و مرور انفرادي مسافران يافت مي شد و آن همان راهي است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و مهاجران مكه، در جريان هجرت، به تدريج از آنجا به شهر مدينه وارد شدند و ابتدا به محله قبا آمدند.
نكته مهم آن است كه مدخل ورودي شهر در ناحيه قبا، توان عبور دادن يك لشكر مجهّز سه هزار نفري مشركان را نداشت. به همين دليل، آنان بايد از راهي مي آمدند كه چنين منطقه سنگلاخي در برابر آنان نباشد. به علاوه، آنان نياز به يك منطقه باز براي جنگ با مسلمانان را داشتند كه تنها در شمال مدينه يافت مي شد. از اين رو، بايد شهر را
357 |
از جنوب به سمت شمال دور مي زدند و از آنجا وارد مي شدند. در سمت بني قريظه، يعني جنوب شرقي نيز امكان ورود نبود; زيرا در آن ناحيه، بني قريظه سكونت داشتند و آنان به دليل قرارداد و پيماني كه با مسلمانان بسته بودند، اجازه عبور دادن سپاه مشركان به مدينه را نداشتند.
بنابراين، راه نفوذ سپاهيان مشرك به مدينه، منحصر به قسمت شرقي كوه احد بود كه آغازِ يك منطقه باز و زراعي بود. درست به همين دليل است كه در جنگ خندق نيز مشركان مكه، نه از جنوب، بلكه از همين قسمت هاي شمالي يا به عبارتي، شرق كوه احد وارد مكه شدند. آنان وقتي به دليل وجود خندق، راه نفوذشان بسته شد، در انديشه راه نفوذ از منازل بني قريظه افتادند.
مسير رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از مدينه تا اُحُد
مسيري كه اكنون به نام طريق سيدالشهد شهرت دارد، به طور تقريبي، همان مسيري است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و يارانش براي نبرد با دشمنان مشرك، از مدينه تا احد طي كردند. فاصله دقيق ميان مسجد نبوي با كوه، حدود پنج كيلومتر و نيم است. در اين مسير، در سمت راستِ لشكرِ اسلام; يعني شرق مدينه، حرّه شرقي قرار داشت و در سمت غرب، كوه سلع. پس از كوه سلع تا كوه احد، زمين نخلستاني و زراعي بود كه تا دامنه احد، در شمال، امتداد داشت.
دو طايفه مهم در بخشي از مسير مدينه تا احد زندگي مي كردند. نخست طايفه بني عبد اشهل كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) توقفي در محله آنان داشتند. مسجد اين طايفه همان مسجدي است كه به نام مسجد البُحير يا مسجد الأسواف يا مسجدالسجده شهرت داشته و اكنون به نام مسجد ابوذر معروف است.(1)
پس از آن، يك بناي كوچك معروف به شيخين، متعلق به يك پيرزن و پيرمردي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . درباره اين مسجد نكـ : المدينة بين الماضي و الحاضر، صص 329 ـ 326 ; التحفة اللطيفه، ج1، ص 67
358 |
بود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آنجا هم توقف كوتاهي داشت و مسجد الدرع كه اكنون موجود است، يادگار رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آن اقامت كوتاه است. گفته اند كه حضرت نماز مغرب و عشا را در آنجا گزاردند و تا صبح روز بعد همانجا ماندند. اين مسجد بعدها به نام هايي چون مسجد الدرع ، مسجدالبدائع و مسجد الشيخين خوانده مي شد.(1) عنوان درع بدان دليل است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آنجا درع و زره پوشيد. هر چند اين مسأله در كتاب هاي تاريخي نقل شده(2) اما برخي آن را نپذيرفته و گفته اند كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مدينه زره پوشيد.(3) در نقل هاي تاريخ آمده است كه زمان حضور رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در شيخين، مشركان از دور، سپاه اسلام را مي ديدند و هر دو سپاه نيروهايي را جهت حفاظت از خود آماده كردند. بنابراين، شيخين در نزديكي احد، با فاصله تقريبي يك و نيم كيلومتر بود و مشركان در شمال كوه سلع و غربِ كوه احد، در همان دشت زراعي كه بخشي از آن جُرف ناميده مي شد، مستقر بودند.
در امتداد اين مسير; يعني طريق سيد الشهدا، طايفه بنوحارثه زندگي مي كردند. دو طايفه بني عبداشهل و بنوحارثه، زمين هاي حد فاصل دو حرّه و دامنه جنوبي احد را داشتند و كشت مي كردند. مسجد طايفه بنوحارثه را اكنون مسجد المستراح مي نامند و اين از بابت استراحت حضرت در آنجا ـ در سفر جنگي به سمت اُحد يا موضع ديگر ـ دانسته شده است.
واقدي در روايتي، مسير را از مدينه به بدائع، از آنجا به زقاق الحِسْي و پس از آن تا شيخين، تا ابتداي ثنيّه دانسته كه نشان از تفاوت محل بدائع با شيخين است. با اين حال، حتي قبل از قرن دهم، مسجد بدائع با مسجد شيخين يكي دانسته شده است.(4)
عبارت او چنين است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ المعالم المدينة قديماً و حديثاً ، ص 133
2 . المغازي، ج1، ص 219
3 . المدينة بين الماضي و الحاضر، ص 374
4 . عمدة الاخبار في المدينة المختار، ص 204
359 |
...حَتّي سَلَكَ عَلَي الْبَدائِع، ثُمَّ زُقاق الْحِسْي، حَتّي أَتي الشَّيخَين حَتّي انتهي الي رأس الثنيّة(1)... فَباتَ رَسُولُ اللهِ بِالشَّيخَين .(2)
زماني كه نماز مغرب و عشا درمحل مسجد الدرع خوانده شد، مشركين كه ناظر سپاه مسلمانان بودند، تا مرز و كناره حرّه جلو آمدند; وَتَدْنوا طَلائِعَهُم حَتّي تَلْصِيق بِالْحَرَّة فَلا تَصَعَّد فِيها حَتّي تَرْجع خَيْلُهُم وَيهابون موضع الحرّة و محمدبن مسلمة (3)طليعه سپاه آنان تا نزديكي حره آمد اما وارد آنجا نشد; چرا كه از وجود حره و محمد بن مسلمه در آنجا ترس داشتند.
اين حرّه بايد حرّه شرقي باشد; يعني مشركانِ مسلّط بر اين منطقه تا اين سوي مدينه به سمت حرّه شرقي و البته تا ابتداي آن آمدند.
به هر روي، سحرگاه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) برخاست و دستور داد تا راهنمايان، آنها را به محلّي هدايت كنند كه داراي موقعيتي مناسب باشد: ... يُخْرِجَنا عَلَي الْقَومِ عَلي كَثَب (4) كثب به معناي تجمع و قرب آمده است; يعني ما را به نقطه اي ببرند كه در نزديكي به دشمن باشيم. در اين مسير منازل بنو حارثه بوده كه ممكن است در طي مسير در چند نقطه متمركز بوده اند ...فَسَلَكَ بِهِ في بَنُو حارِثَة ثُمَّ أَخَذَ في الأمْوال ; حضرت را از ميان بني حارثه و از باغات آنها عبور دادند.
در اينجا، سپاه اسلام از ميان بستان يكي از طايفه بنو حارثه با نام مربع بن قيظي گذشت. اين شخص منافق بود و اعتراض او منجر به درگيري لفظي ميان بني عبداشهل و بنو حارثه شد. اين طايفه، زمين هايي در اين نواحي داشتند. عبداشهل بيشتر در جنوب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المغازي، ج1، ص 215
2 . المغازي، ج1، ص 216
3 . المغازي، ج1، ص 217
4 . المغازي، ج1، ص 218. عبارت ابن اسحاق از قول رسول خدا(صلي الله عليه وآله) چنين است: مَنْ رَجُل يُخْرِجُ بِنا عَلَي الْقَومِ مِنْ كَثَب; اَي مِنْ قُرْب مِنْ طَرِيق لايَمُرُّ بِنا عَلَيهِمْ . السيرة النبويه، ج3، ص 69 (تصحيح مصطفي السقاء و ...).
360 |
اين منطقه نزديك به مدينه و بنو حارثه در قسمت شمالي تر زندگي مي كردند. وقتي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مسير شمال به سمت احد حركت كرد، دشمن سپاه خود را آماده كرد.(1)
اكنون مي توان گفت كه مسلمانان در شمال شرق و مشركان در شمال غرب، با فاصله نزديكي ـ شايد 500 تا هفتصد متر ـ بوده اند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) راه را به سمت احد ادامه داد و بالاتر رفت. واقدي مي گويد: ... حَتّي اِنْتَهي اِلي اَرْضِ ابْنِ عامِر الْيَوم . از آنجا تا احد رفتند: فَلَمّا انْتَهي رَسُولُ اللهِ اِلي اُحُد ـ اِلي مَوْضِعِ قَنْطَرَةِ الْيَومِ ـ جاءَ وَ قَدْ حانَتْ وَقْتُ الصَّلاة ; سرانجام رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به جايي رسيد كه امروزه پل قرار دارد و زمان نماز فرا رسيده بود. اين نماز، نماز صبح بوده است. قنطره نيز يا روي قناتي بوده كه آب آن از شرق به غرب، در دامنه جنوبيِ كوه احد جاري بوده و يا از شمال به جنوب ـ يعني از درون شعب كوه احد ـ برابر مقبره حمزه، بر وادي بوده است كه اكنون نيز اين دو قنات به هم متصل هستند و روي نقطه اتصال، پلي قرار دارد. شايد در آن زمان، كمي بالاتر از نقطه فعلي، به سمت شرق بوده است.
محل استقرار سپاه اسلام و سپاه قريش
سپاه اسلام، صبح روز شنبه هفتم شوّال سال سوم هجرت، وارد منطقه احد شد. حركت آنان از كنار حرّه شرقي، از جنوب به شمال بوده است. عبارت ابن اسحاق در بيان محل استقرار سپاه اسلام چنين است: وَمَضي رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله) حَتّي نَزَلَ الشِّعْبُ مِنْ اُحُد في عَدْوَة الْوادي اِلَي الْجَبَلِ فَجَعَلَ ظَهْرَهُ وَ عَسْكَرَهُ اِلي أُحُد .(2) رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رفت تا به شعب رسيد ـ دهانه موجود در ابتداي احد، كه تا عمق نزديك به يك كيلومتري ادامه دارد ـ در آنجا، در ابتداي وادي ايستاد و اُحد را پشت سرگذاشت و قرارگاهش را همانجا مستقرّ كرد.
شِعب اُحُد محلّي شناخته شده است كه در حال حاضر، در قسمت غرب كوه احد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المغازي، ج1، ص219
2 . السيرة النبويه، ج3، ص 69
361 |
برابر مقبرة الشهدا و كوه رمات قرار دارد. شعب مزبور تا عمق هفتصد و يا نهصد متريِ
داخل كوه احد ادامه مي يابد و وادي موجود در ميان اين شعب، آب هاي حاصل از باران در درون احد را به بيرون و به سمت فضاي باز جنوب احد; يعني منطقه جُرْف هدايت مي كند. منتهاي آن در درون احد مسدود است.
طبق نقل ابن اسحاق، حضرت قرارگاه را در مدخل اين شعب قرار داده است. اين همان عدوة الوادي است كه در عبارت ابن اسحاق آمده است. طبعاً قرارگاه در مدخل شعب بوده و سپاه قدري جلوتر مستقر شده است، آن گونه كه پشت سپاه اسلام كوه احد بوده وسمت چپ آنها كوه رمات يا عينين. در اين وقت، سپاه مشركين در جنوب كوه احد وغرب كوه رمات و طبعاً با فاصله اي قابل قبول از احد و محل استقرار سپاه اسلام مستقر شده است.
عبارت واقدي درباره محل استقرار سپاه اسلام چنين است: فَجَعَلَ ( رَسُولُ الله) اُحُداً خَلْفَ ظَهْرِهِ وَ اسْتَقْبَلَ الْمَدِينَةَ وَ جَعَلَ عَيْنَين عَنْ يَسارِهِ (1); رسول خدا(صلي الله عليه وآله) احد را پشت سر، مدينه را روبرو و كوه عينين را در چپ خود قرار داد.
نظريه ديگري كه واقدي نقل كرده، آن است كه: حضرت پايين تر آمد، به طوري كه كوه رمات در پشت سر حضرت قرار گرفت. آنگاه پشت به خورشيد كرد، در حالي كه دشمن در برابر او بود. در اين حال مشركان در دشتِ واقع در جنوب غرب احد موضع گرفته بودند; در حالي كه پشت آنان به مدينه و رويشان به سوي احد بود.
واقدي مي نويسد: وَ أَقْبَلَ الْمُشْرِكُون، فَاسْتَدْبَرُوا الْمَدِينةَ فِي الوادِي وَ اسْتَقْبَلُوا اُحُد (2); مشركان پشت به مدينه، ميان وادي و روبروي اُحد بودند.
بنابراين سپاه اسلام در پشت سر، احد راداشتند كه پناه بسيار مناسبي بود. سمتِ چپ آنان; يعني شرق، كوه رمات بود. تنها دشواري، فاصله ميانِ رمات و احد بود كه مي بايست به طريقي مراقبت مي شد. اين كاري بود كه با استقرار تيراندازان روي رمات، جبران شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المغازي، ج1، ص 220، طبقات الكبري، ج1، ص 39
2 . المغازي، ج1، ص 220
362 |
در اين وقت، دشمن هم در جنوب و جنوب غربي آنها در وادي مستقر بود. اين وادي ادامه واديِ خارج شده از شعب احد بود. درگيري در همين ناحيه ميان آنها رخ داد; جايي كه منطقه اي باز و وسيع و گسترده بود و ميداني براي تاخت و تاز.
چرا رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پنجاه سرباز بر كوه رمات قرار داد؟
يك اشتباه عمومي در ميان شماري از راهنمايان زائران و احياناً برخي از نويسندگان شايع است و آن اين است كه: محلّ عبور سپاه خالد در هجوم غافلگيرانه به مسلمانان را از پشت سر و از شعب موجود در ميانه احد; يعني وادي بيرون آمده از دل كوه احد در برابر مقبرة الشهدا مي دانند. براي نمونه، ميرزا محمد مهندس، در جزوه مختصري كه با عنوان الوجيرة في تعريف المدينه نوشته، پس از اشاره به شعب چنين آورده است:
اين همان درّه اي است كه در روز جنگ اُحُد حضرت رسول الله(صلي الله عليه وآله) به كمان داران سپرد تا آن را محافظت نمايند، ليكن آنها به طمع غنيمت از اين محل رفتند و مخالفان به اين درّه رفته و شكست بر لشكر اسلام وارد كردند. (1)
همين نظريه را مرحوم محمدباقر نجفي در جلد دوم كتاب مدينه شناسي ارائه كرده و نقشه اي نيز بر همان مبنا كشيده است.(2) با توجه به آنچه در منابع تاريخي آمده، بدون ترديد، اين نظريه خطا و اشتباه است.(3)
محلّي كه مسلمانان انتخاب كرده بودند، از قسمت پشت سر (شمال) امنيت داشت و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . به سوي ام القري، ص 319
2 . مدينه شناسي، ج 2، ص 269
3 . اين خطا در كتاب اطلس تاريخ اسلام از صادق آئينهوند نيز وجود دارد، چنان كه در صفحه 41 به شكاف كوه احد براي عبور حمله كنندگان اشاره كرده و در نقشه شماره 6 نيز كه اختصاص به غزوه احد دارد، به همان صورت نشان داده است.
364 |
اين به دليل كوهِ برافراشته احد بود كه منفذي به آن سوي نداشت. تنها سمت چپ آنها (قسمت شرق) حدّ فاصل كوه رمات و احد مشكل داشت. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در اين انديشه بود كه اين ناحيه را نيز امنيت بخشد. اين تأمين دو دليل داشت:
1ـ جلوگيري از حمله دشمن از پشت سر به سپاه اسلام، مسأله اي كه اتفاق افتاد.
2ـ ممانعت دشمن از دستبرد به قرارگاه مسلمانان، كه در مدخل شِعب قرار داشت.
بنابراين، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) تصميم گرفت با مستقر كردن پنجاه نفر تيرانداز بر بالاي رمات، مسلمانان كنترل حدّ فاصل ميان احد و رمات را، كه منتهي به قرارگاه مسلمانان مي شد، در دست بگيرند.
اكنون پرسش اين است كه نيروهاي تيرانداز مستقر در بالاي كوه رمات، بايد كدام منطقه را حفاظت مي كردند و با تيراندازي خود، مانع از نفوذ دشمن از كدام ناحيه مي شدند؟
آنچه منطقي به نظر مي رسد اين است: كسي كه بر روي جبل رمات ايستاده، بايد
365 |
مراقب جنوب به سمت شرق باشد و مانع دور زدن رمات به وسيله دشمن شود. چون سمت شمال به وسيله كوه احد مسدود است و تنها راه نفوذ دشمن، جنوب رمات است كه مي تواند از سمت غرب (محل استقرار سپاه مشركين) به شرق حركت كند و كوه رمات را دور بزند و از شرق به غرب، از حدّ فاصل اُحد و رمات بگذرد و از پشت به قرارگاه و حتي به سپاه مسلمانان حمله كند. (به نقشه بنگريد). در اين صورت قابل تصور نيست كه تيراندازانِ روي جبل رمات، مراقب حمله از ناحيه ديگري باشند.
زماني كه خالد با سپاهش بر سر مسلمانان تاخت، مسلمانان آمادگي دفاع نداشتند. نظمشان در هم ريخته بود; بسياري سلاح را بر زمين گذاشته و به جمع آوري غنيمت مشغول بودند.
با حمله دشمن، آنان سراسيمه بدين سوي و آن سوي گريختند و بر روي هم شمشير كشيدند ! روشن بود كه مسلمانان شكست خورده اند. بسياري به سوي شعب موجود در كوه احد و حتي روي كوه گريختند; برخي نيز به هر سوي كه توانستند فرار
كردند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) همراه چند تن از يارانش، پس از درگيري سختي، خود را به آرامي به
366 |
سمت شِعْب اُحد كشاندند. آنان اندكي به درون شعب رفتند و آنگاه بر بالاي كوه احد (سمت راست شعب) پناه گرفتند و در سايه غاري كوچك نشستند.
هدف ما در اين نوشته، بيان شواهدي است كه ميدان جنگ در سمت غربيِ كوه رمات بوده و پس از آغاز شدن فاجعه، به سمت شعبِ احد كشيده شده است و حضرت با رفتن به داخل شعب و بالا رفتن از كوه، از شرّ مشركان امان يافته است.
شواهد تاريخي دور زدن كوه رمات توسط خالد
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) تيراندازان را به فرماندهي عبدالله بن جُبَير بن نعمان بر جبل رمات گماردند; چرا كه از پشتِ سرِ سپاه اسلام كاملا در هراس بودند. اين هراس جز از راهي كه سر انجام خالد حمله كرد، معنا نداشت. پيامبر(صلي الله عليه وآله) خطاب به تيراندازان فرمود: پشت سر ما را حمايت كنيد، ما ترس آن را داريم كه از آن سوي بر ما حمله كنند. (1)
واقدي مي نويسد: تيراندازان پشت لشكر اسلام را حفاظت مي كردند. آنها با تيراندازيِ خود مشركان را وادار به فرار كردند; وَالرُّماة يَحْمون ظُهُورَهُم يَرشُقُون خَيل الْمُشركِين بالنبل فَتَوَلّي هَوارب ; تيراندازان پشت سپاه اسلام را حمايت كرده تير به سوي اسبان مشركان مي انداختند و آنان را فراري مي دادند. يكي از تيراندازان كه سال ها بعد زنده مانده بود، مي گفت: هر تيري كه در آن روز انداختيم يا به اسبي خورد يا به انساني.(2)
اين دو نقل حكايت از آن دارد كه تيراندازان مسير حمله سپاه خالد را زير ديد داشته اند و چند بار كه خالد همراه عكرمه تلاش كردند از آن مضيق و تنگه; يعني حد
فاصل احد و رمات عبور كنند، با تيراندازي شديد سربازان مستقر در جبل رمات مواجه شدند و با دادن تلفاتي ناگزير بازگشتند. اما درست زماني كه كوه از تيرانداز خالي شد، آنها به راحتي عبور كردند. در اين صورت، منطقه مورد استفاده سپاه خالد در ديد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المغازي، ج1، ص 224
2 . المغازي، ج1، ص 225
367 |
تيررس مسلمانان بود، در حالي كه اگر قرار بود آنها احد را دور بزنند در تيررس سربازان مستقر در رمات قرار نمي گرفتند.
نسطاس غلام صفوان بن اميّه، آن لحظه در جمع مشركاني بود كه در احد حاضر شدند، اما به دليل آن كه غلام بود در قرارگاه ماند تا از اموال صفوان بن اميه مراقبت كند. او مي گويد: لشكر ما شكست خورد و سپاه محمد(صلي الله عليه وآله) وارد قرارگاه ما گرديد، من هم به اسارت در آمدم ... درست زماني كه من در بند بودم، نگاهم به كوه (رمات) افتاد. سپاه (قريش) را ديدم كه بدان سوي روي آوردند و داخل در قرارگاه (مسلمانان) شدند، در حالي كه هيچ مانعي سر راهشان نبود; زيرا سنگري كه تيراندازان مراقبش بودند، از بين رفته بود و آنان (يعني تيراندازان مسلمان) براي غارت به سوي ما آمده بودند ... زماني كه لشكر ما بر سر آنان ريخت، بر سر كساني فرود آمد كه با آرامش به غارت مشغول بودند، بنابر اين به راحتي شمشير را در ميان آنان نهاد و كشتار سختي كرد. در اين لحظه، مسلمانان از هر سوي مي گريختند و آنچه از غنايم فراهم آورده بودند، رها مي كردند و از قرارگاه ما بيرون مي رفتند.(1)
اين نقل نشان مي دهد كه نسطاس شاهد همه ماجرا بوده و تيراندازان را ديده است كه به قصد تصاحب غنايم مشركان از كوه رمات پايين آمدند. همچنين سپاهيان مشرك، به رهبري خالد را ديده است كه از كوه رمات ـ كه تيراندازي بر آن نبوده و يا اگر بوده به سرعت از بين رفته بودند ـ گذشتند و بر لشكرگاه مسلمانان فرود آمدند. اين خبر نشانگر آن است كه نسطاس از ميان دشت مقابل احد، سمت شمال و شمال شرق خود را در اطراف رمات و دامنه احد تماشا مي كرده و شاهد همه آنچه در صحنه رخ داده، بوده است. زمان اين تحوّل و دگرگوني در سرنوشت جنگ به قدري كوتاه بوده كه، وقتي مسلمانان مشغول جمع آوري غنايم بودند و هنوز اشيايي در دستشان بوده، يكباره مواجه با هجوم سپاه خالد مي شوند و به سرعت اوضاع تغيير مي يابد. روشن است اين فرض كه سپاه قريش، طول 6 كيلومتري احد را ـ كه رفت و برگشت آن 12 كيلومتر مي شود ـ دور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المغازي، ج1، صص 230 و 231
368 |
زده باشد، نادرست است.
ابو نمر كناني مي گويد: روز احد ما (مشركان) فرار كرديم و اصحاب محمد به غارت قرارگاه و لشكر ما پرداختند. من به حدّي از صحنه دور شدم كه پايم به كوه جماد (در قسمت غربي ميدان جنگ) رسيد. در آن لحظه بود كه لشكر ما بر مسلمانان حمله كرد.(1)
رافع بن خديج مي گويد: وقتي تير اندازان پايين آمدند و شماري اندك باقي ماندند، خالد بن وليد به كوه (رمات) نگاه كرد و ديد كسان اندكي بر آنند. پس به سرعت با لشكر حمله برد و عكرمة بن ابي جهل هم به دنبال او رفت. آنها بر چند تنِ باقي مانده يورش بردند. افراد تيراندازِ باقي مانده تيراندازي كردند تا همه كشته شدند.(2)
اين نقل نيز حكايت از آن دارد كه خالد كوه رمات را مشاهده مي كرده و مراقب بوده تا فرصتي به دست آورد. در لحظه اي كه در حدود چهل نفر از تيراندازان از رمات پايين آمدند، او فرصت را غنيمت شمرد تا حمله كند. همه اين كارها برق آسا انجام شده است.
ابن عباس هم مي گويد: فلمّا أخلّ الرُماة تلك الخلّة الَّتي كانُوا فيها، دخلت الخيل مِن ذلك المَوضِع علي اصحاب النّبي(صلي الله عليه وآله)(3); زماني كه تيراندازان اين فاصله را ترك كردند، اسبان دشمن از اين موضع بر اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله) يورش بردند.
واقدي در خبر ديگر آورده است كه خالد چند بار كوشيد تا از قسمت چپ پيامبر(صلي الله عليه وآله) كه همان سمت جبل رمات بود ـ عبور كند يا از دامنه كوه (احد) حملهور شود; اما تيراندازان مانع او مي شدند. اين كار چند بار تكرار شد; ليكن مسلمانان جلوگيري كردند.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المغازي، ج1، ص 261
2 . المغازي، ج1، ص 232 ; طبقات الكبري، ج1، ص 41
3 . مسند احمد، ج 4، ص 209
4 . المغازي، ج1، ص 229
369 |
اين عبارت به خوبي اشاره دارد كه خالد از قسمت چپ سپاه اسلام قصد حمله داشته است; وَ كُلَّما اَتي خالِد مِن قِبَلِ مَيْسرة النّبيّ(صلي الله عليه وآله) ليَحوز حتّي يَأتِيَ مِن قِبَلِ السَّفح فَيَردّه الرُّمات حَتّي فَعَلوا ذلك مرار ; چندين بار خالد كوشيد از سمت چپ پيامبر عبور كند تا از دامنه كوه، بر مسلمانان بتازد، ليكن تيراندازان مانع شدند.
به گمان قوي، خالد از آغاز جنگ، در جنوب رمات، به فاصله اي قابل توجه در كمين بوده تا به سمت شرق رفته، كوه رمات را دور بزند و از سَفْح جبل; يعني درست از پايين كوه احد، يا به عبارتي دامنه اُحد به مسلمانان حمله كند. به هر روي جاي ترديد نيست كه خالد قصد دور زدن كوه رمات از پايين به بالا را داشته تا در دامنه احد از پشت بر مسلمانان يورش ببرد و چنين كرد.
مسير رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پس از خاتمه جنگ
نتيجه يورش سپاه شرك، تفرقه و پراكندگي و فرار مسلمانان بود. در اين ميان، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از اهداف اصليِ مشركان بود، اما به دليل پوشيده بودنِ صورتِ آن حضرت، كسي ايشان را نشناخت. شماري از مسلمانانِ آگاه; از جمله امام علي(عليه السلام) و ابودجانه در كنار رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بودند و پس از متفرّق كردن سپاهياني كه آنان را در تنگنا قرار داده بودند، همراه آن حضرت به درون شعب آمدند. مشركان سرمست از پيروزي، در آن لحظه به داخل شعب نيامدند و تنها در همان فضاي دشت گونه منطقه جرف به تعقيب مسلمانان فراري، مُثله كردنِ شهدا و احياناً جمع آوري وسايل موجود پرداختند. در اين باره كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) داخل شعب شدند، كمترين ترديدي وجود ندارد.
زماني كه يكي از مشركان با به شهادت رساندن مصعب، گمان كرد پيامبر(صلي الله عليه وآله) را كشته و خبر آن را اعلام كرد، ابو سفيان از خالد در اين باره پرسيد. خالد كه متوجه ورود رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به شعب شده بود، به ابوسفيان گفت: رَأَيتُهُ أَقْبَل في