بخش 3

سرآغاز پیدایش زمزم زمزم پدیده#160;ای تاریخ#160;ساز سرگذشت هاجر و اسماعیل خانه و آرامگاه هاجر و اسماعیل نگاهی به سرگذشت اسماعیل ( علیه السلام ) بنیانگذاران امّ#160;القری اشاره رمزگونه به وارثان اسماعیل ثمرات القلوب


49


( 2 )

سرآغاز پيدايش زمزم

هرچند از تواتر روايات كعبه و زمزم ، مي توان به يقين رسيد كه چشمه زمزم از دوران حضرت ابراهيم و اسماعيل ( عليهما السلام ) پديدار گشته و اين مطلب ، صرف نظر از جزئيات آن ، مورد تاييد همه مورّخان و راويان است ، ليكن با اين حال به عنوان يك ديدگاه ، مي توان ازگفتار كساني ياد كرد كه پيشينه زمزم را به عهد آدم رسانده اند و پيدايش آن را با نهاده شدن سنگ نخستين كعبه بهوسيله وي ، همزمان دانسته و در پاره اي اشعار از آن سخن گفته اند .

« خويلد بن اسد بن عبدالعزّي » ( پدر حضرت خديجه ( عليها السلام ) ) خطاب به عبدالمطّلب مي گويد :

اقول و ما قولي عليك بسبّة * * * اليك ابن سلمي أنت حاضر زمزم


50


حفيرة ابراهيم يوم بن هاجر * * * و ركضة جبريل علي عهد آدم ( 1 )

« مي گويم ، و گفته من براي تو ناروا و نابسزا نيست ، درياب سخن مرا اي فرزند سلمي ( عبدالمطّلب ) . تويي حفركننده زمزم .

چاه ابراهيم در روزگار پسر هاجر ، و اثر ضربت جبرئيل در عهد آدم ( عليه السلام ) . »

گفتني است كه به جز شعرخويلد ، روايت يا شعر يا نوشته تاريخي ديگري در اين باره به نظر نرسيد و چنانكه اشاره شد ، بيشتر و بلكه تمام مورّخان و اهل حديث ، پيدايش زمزم را به عهد ابراهيم ( عليه السلام ) مربوط دانسته و اسناد روايي ، در اين خصوص ، وحدتِ نظر دارند ، هرچند در جزئيات آن اختلاف هاي جزئي مشاهده مي شود ؛ مثلاً برخي جوشش آب از زمزم را به سودن پاشنه پاي اسماعيل بر زمين نسبت داده اند و گروهي گفته اند كه ساييدن پاي جبرئيل يا دست و يا شهپر او كه در صورت انساني ظاهر شده است ، باعث بهوجود آمدن آب شده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ياقوت ، معجم البلدان ، ماده « زمزم » ؛ فاكهي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص72


51


نظريه سوّمي نيز هست كه معتقد است اسماعيل آن را با كلنگ حفر كرد ( 1 ) يا ابراهيم آن را حفاري نمود ( 2 ) كه اين دو گفته اخير و مفاد آن ، با سودن پاي اسماعيل يا جبرائيل و جوشيدن آب زمزم منافاتي ندارد . چه ، طبيعي است كه اگر بخواهند چشمه اي را به صورت چاه درآورند بايد آن را حفر كنند تا به سرچشمه اصلي برسند و آب بيشتري فراهم آيد و ماندگار شود . بنابراين ، جاي ترديدي نيست كه سرآغاز پيدايش چشمه يك اتفاق غيرعادي و تحت امر الهي بوده و به صورت چاه درآمدنش به دست بشر و با حفاري او انجام شده است .

زمزم پديده اي تاريخ ساز

پيش از پرداختن به جزئيات مورد اختلاف ، شايسته و سزاست ماجرايي را كه به پديدار شدن زمزم انجاميد و قلّه باشكوهي است در تأسيس كعبه و حج و تاريخ مكه و حرم و نكات زيبايي را دربر دارد ، به استناد روايات و تاريخ از نظر بگذرانيم و سپس به تحليل جزئيات آن بپردازيم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ياقوت ، معجم البلدان ، ماده « زمزم » .

2 . فاكهي ، به نقل تاريخ عمارة مسجدالحرام ، ص17


52


درخصوص هجرت ابراهيم از شام به حجاز و آوردن همسر و فرزندش ( هاجر و اسماعيل ) ، روايات فريقين تقريباً همسان است و همه بيانگر يك حادثه مهم تاريخي مي باشد ؛ رويدادي كه سرآغاز تحوّلي بزرگ در تاريخ بشر و رسالت هاي الهي و بناي كعبه و شهر مكه و تشريع حج و استمرار آن تا قيام قيامت گرديد و آن واقعيت تاريخي همچنان در مناسك و شعائر حج منظور گشت تا جاودانه شود و از خاطره ها محو نگردد و به عنوان فصلي درخشان از تاريخ موحّدان بيادگار بماند و درس آموز انسان ها باشد . يكي از اين شعائر زمزم است كه آب و آباداني را به سرزمين مكه و ديار پيامبران آورد . چه ، حيات هرچيز به آب است ؛ { وَ جَعَلْنا مِنَ الماء كُلّ شَيء حَيّ } آن هم نه يك آب معمولي ، بل چشمه اي كه به امر الهي و مباشرت جبرئيل جوشيد و با دست اندركاري ابراهيم و اسماعيل و پاسداري هاجر استمرار يافت تا سرچشمه بقاي كعبه و حج و رويش نسل مبارك و شكوفايي شجره پاك نبوت در امّ القراي توحيد باشد و با جاري بودنش در عصرها و براي نسل ها ، آن چشمه آب حيات معنوي را تفسير كند و آن اعجاز بزرگ را گواه صدق گردد .

باري ، ماجراي آن هجرتِ تاريخي و تنهايي آن مادر و


53


كودك در آن سرزمين سوزان و خاموش و در ميان كوه هاي سياه و سوخته را ، روايات اسلامي به تصوير كشيده است :

محدّث گرانقدر ، علي بن ابراهيم ، از پدرش ابراهيم بن هاشم و او از نضر بن سويد و او از هاشم بن سالم از امام صادق ( عليه السلام ) آورده است :

« ابراهيم در باديه شام سكونت داشت همين كه هاجر اسماعيل را متولد ساخت ، ساره سخت اندوهگين شد و چون فرزندي نداشت به خاطر حضورِ هاجر ، ابراهيم را مي آزرد ، ابراهيم از اين ماجرا به پروردگار بزرگ شكايت كرد ، خداوند به او وحي كرد كه داستانِ زن به دنده كج ماند كه اگر او را به حال خود واگذاري از آن بهره بري و اگر بخواهي آن را راست كني خواهد شكست . ( و بدين ترتيب وي را به سازگاري با ساره توصيه فرمود ) . آنگاه ابراهيم را مأمور ساخت كه اسماعيل و مادرش را از آن سرزمين خارج سازد .

ابراهيم گفت : پروردگارا ! آنها را به كجا برم ؟ فرمود : به حرم من ، مركز امن من و نخستين مكاني كه از زمين آفريدم ؛ يعني مكه .

آنگاه خداوند جبرئيل را فرمان داد كه « بُراق » را فرود


54


آورد تا هاجر و اسماعيل و ابراهيم ( عليهم السلام ) را حمل كند . و ابراهيم هرگاه از منطقه اي سرسبز كه درخت و نخلستان و زراعتي داشت ، مي گذشت ، مي گفت : جبرئيل ! آيا اينجاست آن مكان امن ؟ و جبرئيل پاسخ مي داد : نه ، و راه را ادامه دادند تا به مكه رسيدند و در محل خانه كعبه فرود آمدند .

ابراهيم با ساره عهد كرده بود كه از مركب پياده نشود و هرچه زودتر نزد او برگردد . همين كه فرود آمدند ، در آنجا درختي بود كه هاجر چادر خود را بر آن درخت افكند و با كودك خويش در سايه آن قرار گرفتند . ( 1 ) ابراهيم چون آنان را نهاد و خواست برگردد هاجر گفت : ابراهيم ! ما را در جايي كه انيس و مونسي وجود ندارد و از آب و علف اثري نيست مي گذاري و مي روي ؟ ! و ابراهيم پاسخ داد : خدايي كه مرا فرمان داده شما را در اين مكان بگذارم ، همو شما را كفايت است . اين بگفت و راهي شد و چون به محلي به نام « كداء » ـ كوهي در ذي طوي ـ رسيد روي به سوي آنان كرد و گفت :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . برخي بر اين باورند كه اسماعيل در اين ايام دوساله بود و برخي كمتر از آن گفته اند .


55


{ رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ } . ( 1 )

« بارخدايا ! من از ذريه خود كساني را در وادي بي آب و علف اسكان دادم تا نماز را بپا دارند ، پس دلهايي را از مردم به سوي آنان متمايل گردان و از ميوه ها روزي ده ، باشد كه سپاسگزاري كنند . »

اين بگفت و رفت و هاجر بماند با كودك شيرخوار و آن سرزمين سوزان ! و بنا به برخي روايات ، ابراهيم در ميان اشك و آه منطقه را ترك گفت . ( 2 )

همين كه آفتاب برآمد ، اسماعيل تشنه شد و طلب آب كرد ، هاجر برخاست و رهسپار آن وادي شد كه محل سعي بود ( در ميان صفا و مروه ) و آنجا ايستاد و ندا داد : آيا در اين وادي انيس و مونسي يافت مي شود ؟ ( هل بالوادي من انيس ) . و در حالي كه ديگر اسماعيل را نمي ديد ، بالاي كوه صفا رفت و از آنجا به وادي نگريست و سرابي نظرش را به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابراهيم : 37

2 . تفسير صافي ، ج1 ، ص891


56


خود جلب كرد . پنداشت آب است ، باز به درون وادي شتافت و به سعي پرداخت و چون به مروه رسيد و ديگر اسماعيل را نمي ديد ، بار ديگر سرابي در ناحيه صفا درخشيد . به وادي فرود آمد و در پي آب روان شد ، باز هم اسماعيل از نظرش غايب شد . برگشت تا به صفا رسيد و با نگراني چشم به جانب اسماعيل دوخت و اين حركت را هفت مرتبه تكرار كرد و چون به شوط هفتم رسيد و در حالي كه بر مروه بود ، به اسماعيل نگريست ، در حالي كه آب از زير پايش جوشيده بود ! برگشت و اطراف آن آب را كه جريان داشت با رمل مسدود كرد و از اينرو زمزم ناميده شد . ( 1 )

در اين روايت ، سپس به تحوّل منطقه مكه با پيدايش آب زمزم و مهاجرت قبيله « جُرْهُم » كه يكي از قبائل يمني بودند و در حوالي مكه بسر مي بردند اشاره كرده و مي فرمايد :

« آن روز قبيله جُرْهُمْ در ذي المجاز ( يكي از بازارهاي معروف مكه ) و عرفات فرود آمده بودند ، همين كه آب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در توصيف واژه « زمزم » پيشتر گفتيم كه يكي از معاني آن مسدود كردن آب است با هر وسيله اي كه ممكن باشد .


57


زمزم در مكه پديدار شد و پرندگان و حيوانات وحشي صحرا به آنجا رو آوردند ، جرهم كه حركت وحش و طير را به آن ديار ديدند ، آنها را ره گيري كردند و به آب رسيدند و در آنجا يك زن و يك كودك را ديدند كه در زير درختي منزل گزيده اند و براي آنها چشمه آبي پديدار شده است !

آنها از هاجر پرسيدند : تو كيستي ؟ و با اين كودك در اين جا چه مي كني ؟

هاجر پاسخ داد : من مادر « اسماعيل » فرزند ابراهيم خليل الرحمانم و اين كودك فرزند اوست . خداوند وي را فرمان داد كه ما را در اين جا سكني دهد .

گفتند : آيا اجازه مي دهيد ما در نزديكي شما باشيم ؟

گفت : تا ابراهيم بيايد .

روز سوم فرا رسيد و ابراهيم به ديدار آنها آمد . ( 1 ) هاجر گفت : اي خليل خدا ، در اين جا قومي از جُرْهُم اند ، مي خواهند در نزديكي ما منزل گزينند آيا به آنها اجازه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . با فاصله اي كه ميان شام و حجاز است ، آمدن ابراهيم يا با طيّ الأرض بوده و يا بهوسيله براق ، و در هرحال خرق عادت است كه اين در زندگي پيامبران و اولياءالله بسيار وجود داشته است . نكـ : بحارالانوار ، ج12 ، ص112


58


مي دهي ؟ ابراهيم پاسخ داد : آري . آنگاه هاجر به آنها اجازه فرود آمدن داد . آمدند و خيمه ها سرپا كردند و هاجر و اسماعيل با آنان آشنا شدند و انس گرفتند . بار ديگر كه ابراهيم به ديدنشان آمد ، حضور مردم زيادي را ديد و بسيار خرسند شد .

اسماعيل كم كم بزرگ شد ، جرهميان هركدام يك يا دو گوسفند به اسماعيل هديه كردند و هاجر و اسماعيل زندگي خود را با آنها گذرانيدند .

اسماعيل به حدّ بلوغ و جواني رسيد و خداوند ابراهيم را فرمود كه خانه كعبه رابنا كند . عرضه داشت : خدايا ! در كدامين نقطه ؟ فرمود : همان جا كه قبه اي براي آدم فرود آمد و حرم را روشن ساخت و اين خانه همچنان سرپا بود تا توفان نوح رخ داد و زمين در آب غرق گرديد . خداوند آن قبه را بالا برد و دنيا غرق شد مگر مكه ، از اين رو ، آن را بيت عتيق گفتند ؛ زيرا از غرق شدن در آب رهايي يافته بود . و چون خداوند ابراهيم را مأمور بناي كعبه نمود ، او نمي دانست كجا آن را بنا كند . خداوند جبرئيل را فرستاد تا جاي خانه را با خطي مشخص كند و پايه هاي آن را از بهشت نازل كرد و آن سنگي كه خدا از بهشت فرستاد ( حجرالأسود ) از برف سفيدتر بود و همين كه دست كافران


59


به آن رسيد سياه شد . . . » . ( 1 )

صدوق ( رحمه الله ) در علل الشرايع ، با اسناد خود از معاوية بن عمار و او از قول امام صادق ( عليه السلام ) با عباراتي كوتاه تر آورده است .

و نيز عياشي در تفسير خود ( 2 ) از قول امام كاظم ( عليه السلام ) داستان را به صورت خلاصه تر نقل كرده اما كلماتي نيز آورده كه در روايات پيشين نبود ، در هرحال محتوا يكي است .

در منابع اهل سنت نيز داستان هجرت ابراهيم و خاندانش با همين مضمون و در برخي موارد اندك تفاوت درج افتاده است .

تاريخ نگار معروف قديميِ مكه ، ازرقي ، در كتاب خود « اخبار مكه » از قول ابن عباس ، چنين مي نويسد :

هنگامي كه ميان مادر اسماعيل و ساره ، همسران ابراهيم ، كدورت پيش آمد ، ابراهيم ( عليه السلام ) ، مادر اسماعيل را با فرزندش كه كودكي شيرخوار بود به مكه آورد . هاجر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان ، ج1 ، ص266 و 267 ذيل آيه 128 سوره بقره . بحارالانوار ، ج12 ، ص97 به بعد ، از تفسير قمي . و نيز تفسير برهان ، ج1 ، ص330 و 331 و علل الشرايع ، ص432 با اندك اختلاف در عبارات .

2 . به نقل مرحوم فيض در تفسير صافي ، ج1 ، ص892


60


مشك كوچكي با مقداري آب همراه داشت كه از آن مي نوشيدند و بر بدن اسماعيل مي پاشيد و توشه ديگري نداشت .

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده كه گفت : آنها را در كنار درختي كه روي زمزم و قسمت بالاي مسجد قرار داشت آورد و در آنجا منزل داد و بر مركب سوار شد كه آنان را ترك گويد . مادر اسماعيل به دنبال ابراهيم دويد و گفت : ما را به كه مي سپاري ؟ ابراهيم گفت : به خداي بزرگ . هاجر گفت : به رضاي خدا تن مي دهم . اين بگفت و برگشت و كودك را در آغوش گرفت و زير آن درخت آمد و نشست و اسماعيل را در كنار خود نهاد و آن مشك را به درخت آويخت و از آن مي نوشيد و بر بدن كودك مي پاشيد تا آب مشك تمام شد . كودك تشنه و گرسنه و بي تاب گشت و به خود مي پيچيد و مادر نظاره مي كرد و راه چاره نداشت . پنداشت در حال جان دادن است . با خود گفت : از بچه دور شوم تا شاهد جان دادن او نباشم ! به صفا رفت و در نقطه اي ايستاد كه كودك را زيرنظر داشته باشد و جستجو كند كه آيا در آن وادي كسي را مي بيند . به مروه نگريست و گفت : ميان اين دوكوه رفت و آمد كنم تا كودك جان به جان آفرين تسليم كند و من حالت او را نبينم .


61


ابن عباس گويد : سه يا چهار مرتبه اين مسافت را پيمود و در دل آن وادي جز رمل نبود آنگاه نزد كودك آمد و او را در تب و تاب ديد . با اندوه فراوان به صفا برگشت و همچنان مسافت ميان صفا و مروه را تا هفت مرتبه پيمود . ابن عباس از قول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده كه به همين خاطر مردم ميان صفا و مروه طواف مي كنند .

بالاخره هاجر نزد اسماعيل آمد و ديد همچنان بي قرار است . در اين حال صدايي شنيد اما كسي را نمي ديد . هاجر گفت : صدايت را شنيدم ، اگر مي تواني به فرياد من برس . در اين هنگام جبرئيل ظاهر شد و هاجر همراه او حركت كرد تا اين كه پاي خود را به محل چاه كوبيد و به دنبال آن آب زمزم بيرون زد .

ابن عباس از قول رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آورده است كه مادر اسماعيل اطراف آن آب را با خاك به صورت حوضچه اي درآورد تا آب تمام نشود و مشك را آورد و پر از آب كرد و نوشيد و به كودك نوشانيد و بر بدن او پاشيد » . ( 1 )

مورخ معروف فاكهي نيز از سعيد بن جبير ، از ابن عباس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكه و ماجاء فيها من الآثار ، ج2 ، ص55 ـ 56 ؛ صحيح بخاري ، ج4 ، ص116 و 117 ؛ البداية و النهايه ، ج1 ، ص154 و نيز فاكهي با تفصيل كمتر از قول علي ( عليه السلام ) ، اخبار مكه ، ج2 ، ص7


62


در ادامه حديث پيشين ، از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اضافه نموده است كه آن فرشته به هاجر گفت :

« لا تَخافِي عَلي أَهْلِ هذا الْوادِي ظَمَأٌ فَانَّها عَيْنٌ يَشْرَبُ بِها ضِيفانُ اللهِ » . ( 1 )

« بر ساكنان اين وادي ، از تشنگي بيمناك نباش ، چه اين چشمه اي است كه ميهمانان خدا از آن خواهند نوشيد . »

داستان اين هجرت تاريخ ساز ، افزون بر منابع متعدد اسلامي ، در كتب پيشين نيز آمده است .

بنابه نقل علامه مجلسي ( رحمه الله ) ، مرحوم سيد ابن طاووس از علماي بزرگ اماميه در كتاب « سعدالسعود » خود داستان هجرت خاندان ابراهيم ( هاجر و اسماعيل ) را از ترجمه تورات ، سفر نهم و دهم نقل كرده كه البته در محتوا با منابع اسلامي تفاوت هايي دارد . ( 2 ) و نيز « مطهر بن طاهر مقدسي » از علماي عامه نيز در كتاب « البدأ و التاريخ » خلاصه داستان را از تورات آورده است . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكه ، ج2 ، ص6

2 . بحارالانوار ، ج12 ، ص120 ـ 118

3 . البدء و التاريخ ، ج3 ، ص61


63


سرگذشت هاجر و اسماعيل

چنانكه در روايات پيشين ملاحظه كرديم هاجر و اسماعيل براي هميشه در حرم امن خدا و جوار بيت عتيق و چشمه زمزم منزل گرفتند و قبيله جُرهُم به آنها پيوستند و هاجر و اسماعيل از تنهايي رهايي يافتند و هسته اوليه جامعه مكه بدينگونه تشكيل شد . اسماعيل گوسفندداري مي كرد و تيراندازي را در ميان قبيله جُرهُم آموخت . او به زبان عربي ، كه زبان جرهميان بود ، سخن مي گفت . جرهم تعدادي گوسفند براي او آوردند و اين سرمايه اوليه وي شد . ( 1 )

مورخان گويند : پس از آنكه هاجر و كودكش در جوار كعبه و زمزم اسكان داده شدند ، ابراهيم با علاقه شديدي كه نسبت به آنها داشت و به خصوص تنها فرزندش اسماعيل ، همه روزه به ديدار آنها مي آمد و به قولي هر هفته يك بار و بنا به قول ديگر هرماه يكبار . و پيمودن مسافت شام تا مكه بهوسيله براق بود كه خداوند در اختيار ابراهيم مي نهاد . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : بحارالانوار ، ج12 ، ص112 و 113

2 . نكـ : يحيي حمزه كوشك ، « زَمْزَمَ طَعَامُ طُعْم وَشِفَاءُ سُقْم » ، ص15


64


خانه و آرامگاه هاجر و اسماعيل

پس از چندي و پيش از آنكه اسماعيل ازدواج كند ، هاجر آن بانوي صالح و صابر وفات يافت . اسماعيل مادر گرامي اش را در خانه خود ، ( 1 ) در محلي در جوار كعبه كه بعداً به « حجر اسماعيل » نامور شد ، به خاك سپرد .

در روايتي از قول امام صادق ( عليه السلام ) آمده است :

« إِنَّ إِسْمَاعِيلَ دَفَنَ أُمَّهُ فِي الْحِجْرِ وَجَعَلَهُ عليا لِئَلاَّ يُوطَأَ قَبْرُها » . ( 2 )

« اسماعيل مادرش را در حِجْر به خاك سپرد و روي قبر مادرش را بالا آورد و در اطراف آن ديواري بنا كرد تا قبرش پايمال نشود . »

ازرقي نيز در اخبار مكه از ابن جريح نقل كرده : پيش از آنكه ابراهيم و اسماعيل خانه كعبه را سرپا كنند ، هاجر درگذشت و در حجر به خاك سپرده شد ؛ ( فماتت اُمّ اسماعيل قبل أن يرفعه ابراهيم و اسماعيل و دفنت في

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كافي ، ج4 ، ص210 ـ عَن الصادق ( عليهم السلام ) : « الحجر بيت اسماعيل و فيه قبر هاجر و قبر اسماعيل » .

2 . بحارالانوار ، ج12 ، ص104 ، از كافي و علل الشرايع .


65


موضع الحِجْر ) . ( 1 )

واز اينجا استفاده مي شود كه راه رفتن روي قبور كه در فقه ماكراهت دارد ، آن روزنيزناپسندبوده كه اين نشانه احترام به صاحب قبر است و شايد با همين فلسفه و حكمت هاي ديگري است كه هم اكنون طواف نيز بايد از پشت ديوار حجر اسماعيل باشد و از داخل آن صحيح نيست .

به علاوه همانگونه كه از روايات ديگر استفاده مي شود قبر جناب اسماعيل ( عليه السلام ) وگروهي از پيامبران ديگر در حجر اسماعيل است .

مفضّل از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود :

« الْحِجْرُ بَيْتُ إِسْمَاعِيلَ وَفِيهِ قَبْرُ هَاجَرَ وَقَبْرُ إِسْمَاعِيلَ » ( 2 )

« حجر خانه اسماعيل است و در آن جا قبر هاجر و قبر اسماعيل ( عليه السلام ) قرار دارد . »

معاوية بن عمّار نيز مي گويد از امام صادق پرسيدم : آيا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكه ، ج2 ، ص56

2 . بحار ، ج12 ، ص117 ؛ فروع كافي ، ج4 ، ص210 ، و نيز فاكهي ، ج2 ، ص124 از قبر اسماعيل در حجر نام برده و از قبر شعيب در مسجد الحرام ياد كرده است .


66


حجر جزو خانه كعبه است يا بخشي از كعبه در آن قرار دارد ؟ فرمود : نه ، حتّي به قدر يك سر ناخن ، ولي اسماعيل مادرش را در آن دفن كرد و براي اينكه پايمال نشود آن را با حصاري از سنگ كاري محصور نمود و در آنجا قبور پيامبران است ؛ ( . . . وَلَكِنْ إِسْمَاعِيلُ دَفَنَ أُمَّهُ فِيهِ فَكَرِهَ أَنْ تُوطَأَ فَحَجَّرَ عَلَيْهِ حِجْراً وَفِيهِ قُبُورُ أَنْبِيَاءَ ) . ( 1 )

و نيز در روايت ديگر از امام صادق ( عليه السلام ) آمده است كه : « در حجر دختران اسماعيل مدفونند . » ( 2 ) بدين ترتيب خداوند بانيان كعبه و ساكنان نخستين ديار مكّه و يادگاران زمزم و صفا و مروه را در حرم امن و دامن مهر خويش و همسايگي خانه خود منزل داد و طواف را از پشت حصار حجر ؛ يعني خانه و كاشانه و مأمن آنان مقرّر داشت تا براي هميشه حريم « جار الله » اين پاسداران اوّليه بيت و حرم در پناه كعبه و بيت الله محفوظ بمانند ؛ زيرا حفظ قبور و آثار صالحان و اوليا و انبيا به معناي حفظ فرهنگ و آيين آنهاست و احترام به مسكن و مدفن ايشان ، احترام به مكتبشان است و الگوهاي فضيلت و تقوا نبايد از ميان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كافي ، ج4 ، ص210

2 . همان ، ص119 و نيز فاكهي ، اخبار مكّه ، ج2 ، ص123 و ازرقي ، ج2 ، ص69


67


بروند . چه ، آرامگاهشان نمادي است از بقاي فكر و ايده و آرمان آنها كه در اينجا همان كلمه طيّبه توحيد و اخلاص و ايثار و فداكاري براي خدا و رضا و تسليم در برابر تقدير اوست كه چشمه آب حيات به معناي واقعي همين است و بس ؛ {  فِي بُيُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ } .

نگاهي به سرگذشت اسماعيل ( عليه السلام )

بنا به گفته مورّخان ، تولّد اسماعيل در سال 1910 قبل از ميلاد مسيح و 2572 سال قبل از ميلاد خجسته حضرت محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است . ( 1 ) اسماعيل شير خواره بود و به قول بعضي دو ساله بود كه همراه مادرش هاجر به جوار كعبه آمد ( 2 ) و در آنجا نشو و نما يافت تا اينكه در خدمت پدرش ابراهيم خانه كعبه را بنا كردند و پس از مرگ مادرش بازني به نام « زعله » يا « عماده » ازدواج كرد و پس از مدّتي او را طلاق داد و از او فرزندي نداشت . آنگاه « سيده » دختر « حارث بن مضاض » را به زني گرفت كه از او فرزنداني پيدا كرد و ثمره اين ازدواج دوازده پسر بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مطهّر بن طاهر مقدسي ، كتاب البدء والتاريخ ، ج3 ، ص61

2 . زمزم ، ص15


68


اسماعيل تصدّي امر حرم را به عهده داشت و خداوند او را به پيامبري برگزيد و براي هدايت « عمالقه » و « جرهم » و قبايل يمن مأمور ساخت تا آنان را از پرستش بت ها بر حذر دارد كه گروهي ايمان آوردند و بيشتر آنها كفر ورزيدند . ( 1 )

جناب اسماعيل ( عليه السلام ) به قولي در سنّ يكصد و سي و هفت سالگي و به سخن ديگر يكصد و بيست سالگي بدرود حيات گفت و در حجر اسماعيل مدفون گرديد . ( 2 )

مسعودي در اخبار الزمان مي نويسد : « اسماعيل دوازده پسر داشت و صد و سي و هفت ساله بود كه چشم از جهان بست و تدبير امر كعبه را به پسرش عدنان وصيّت كرد و عدنان به توليت كعبه و تدبير امور آن پرداخت . « وَأَوصي اِلي ابْنِهِ عَدْنان بِأَمْرِ الْبَيْتِ ، فَدَبَّرَ أَمْرَ الْبَيْتِ » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسعودي ، اخبار الزمان ، ص103 ، عمالقه قومي بودند از فرزندان عمليق بن لاورز بن ارم بن سام ابن نوح كه در آن نواحي به سر مي بردند .

2 . نكـ : بحار الانوار ، ج12 ، ص112 و 113 . ناگفته نماند كه راويان و محدّثان شيعه 120 سالگي را ترجيح داده اند .

3 . اخبار الزمان ، ص104


69


بنيانگذاران امّ القري

هاجر و اسماعيل ، اين مادر و فرزند ، كه در سايه قيموميّت شيخ الانبياء ، حضرت خليل الله ( عليه السلام ) پذيراي آن آزمايش تاريخي شدند و اجرا كننده آن طرح الهي در تأسيس أمّ القراي توحيد و بناي كعبه معظّمه و دعوت حج بودند در كنار خانه كعبه معتكف شدند و مأوي گزيدند تا شاهد حضور ميليون ها انسان موحّد در مطاف عاشقان كوي حق باشند و زائران بيت عتيق همه جا از طواف و كعبه و حجر اسماعيل و زمزم و صفا و مروه تا عرفات و منا ، به ويژه قربانگاه اسماعيل از آنها ياد كنند و خاطره پر رمز و راز آنها را زنده نگهدارند . و شگفت داستاني است حج كه سراسر آن ترسيم ايمان و صبر و جهاد و يادواره ، فداكاري خاندان ابراهيم است ؛ خانداني كه آمدند در سرزمين مكّه بمانند تا خيمه توحيد را سرپا كنند و زمينه ظهور حضرت ختمي مرتبت محمّد بن عبدالله ( صلّي الله عليه وآله ) را فراهم آورند و خاتم الانبياء نيز كه آيينش بر ملّت حنيف ابراهيم بنيان شده ( 1 ) و صورت تكامل يافته آن مي باشد در احياي همان خطوطِ ترسيم شده ، به وسيله ابراهيم خليل ( عليه السلام ) حج را روح و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً . ( انعام : 161 )


70


شكوهي ديگر بخشيد و به دور از آلودگي هاي شرك جاهلي ، قوانين و فقه حج را تعليم داد ، چنانكه حضرتش در حجّة الوداع ، آداب و سنن اين فريضه الهي را در عمل به مردم آموختند و از همين جا مي توان به راز زمزم پي برد كه در ژرفاي اين چاه شگفت انگيز ، چشمه سار ديگري روييده كه زلال خوشگوارش جان ها را طراوت و حيات بخشد و اين چشمه سار ، كوثري است كه هرگز نخشكد و تا قيامت همپاي زمزم جاودانه بماند و قلوب انسان ها را از ثمرات معنوي سيراب كند .

اشاره رمزگونه به وارثان اسماعيل

نويسنده كتاب « تاريخ عمارة مسجد الحرام » سخني را از « سهيلي » آورده كه خالي از لطف و زيبايي نيست و آن جمله اين است :

« قال السهيلي : كانت زمزم سقيا اسماعيل ابن ابراهيم فجرّهاله روح القدس بعقبه وفي ذلك اشارة الي أنّها لعقب اسماعيل ووارثه وهو محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) وأمّته » ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ عمارة مسجد الحرام ، ص171


71


« سهيلي گويد : زمزم آب نوشيدني بود كه روح القدس جبرائيل ، با پاشنه پاي خود براي اسماعيل فرزند ابراهيم جاري ساخت و واژه « بعقبه » مي تواند اشاره به اين نكته باشد كه زمزم براي اعقاب اسماعيل است كه عبارتند از حضرت محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) و امّت او . »

چنانكه خواهيم ديد ، بيشتر روايات فريقين ، اينگونه بيان مي كند كه جبرئيل به صورت انساني در آمد و با پاشنه پاي خود زمين را شكافت و آب زمزم جوشيد و برخي روايات از شيعه و سنّي ، از پاشنه پاي اسماعيل سخن مي گويد ( 1 ) و در هر حال برداشت سهيلي و اشاره رمزگونه اي كه بدان پرداخته ، در هر دو صورت مي تواند صدق كند و خدا داناتر است .

ثمرات القلوب

در دعاي حضرت خليل الرحمان است كه چون هاجر و اسماعيل ( عليه السلام ) را در آن وادي غربت و خشگ و سوزان نهاد و برگشت ، با خداي خود گفت :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تحقيق بيشتر آن خواهد آمد .


72


{ رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ . . . وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ . . . } . ( 1 )

« بارخدايا ! آنان را از ميوه ها روزي ده . . . »

« عوالي » از امام صادق ( عليه السلام ) آورده است كه فرمود : « هو ثمرات القلوب » آنچه ابراهيم براي آن دعا كرد ، در حقيقت ثمره و ميوه قلب ها بود . ( 2 )

و نيز در تفسير علي بن ابراهيم قمي از امام ششم ( عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود :

« مِنْ ثَمَراتِ الْقُلُوبِ أَي حبّبهم إلي النّاس لينتابوا إليهم و يعودوا إليه . . . » . ( 3 )

« از ميوه دلها ، بدين معنا است كه محبّت آنها را در دل مردم قرار ده تا با آنان رفت و آمد داشته باشند . »

افزون بر اينها ، در بخشي از آيه پيشگفته نيز آمده است :

{ . . . فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ . . . }

« دلهايي را از مردم به سوي آنها متمايل گردان و از ثمرات روزي ده . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابراهيم : 37

2 . به نقل تفسير صافي ، ذيل آيه شريفه .

3 . بحارالأنوار ، ج12 ، ص99 ؛ به نقل تفسير صافي ، ذيل آيه شريفه .


73


از مجموع آنچه در اين آيه و روايات آمده است ، مي توان دريافت كه خواسته اوليه حضرت ابراهيم توجّه دلها و محبّت قلب ها نسبت به خاندان و دودمان خود بود كه اين محبّت از ثمرات ظاهريه ـ كه منافاتي با آن تفسير هم ندارد ـ برتر و بالاتر است .

نكته بسيارزيباي سخن امام صادق ( عليه السلام ) اين است كه محبّت و عشق را ثمره قلوب بر شمرده . چه ، دل به عنوان كانون احساس ، چشمه سارمحبّت است . مگرنه اين است كه حقيقت دين نيز به محبّت تفسير شده و امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : « . . . وَهَلِ الدِّينُ إِلاَّ الْحُبُّ وَالْبُغْضُ » ؛ ( 1 ) « آيا دين چيزي جز حبّ و بغض است ؟ » ، محبّت به آنچه پاكي و حقيقت و در جهت خداوند است و بغض و تنفّر از آنچه در جهت رذيلت و نا پاكي وباطل با همه چهره هاي آن مي باشد . اين محبّت است كه مرزهاي زماني و مكاني را در مي نوردد و فاصله ها را از ميان برمي دارد وديوارهايي را كه نور عالم تاب جهان هستي را تكه تكه كرده و ميان دلها جدايي افكنده فرو مي ريزد و چون ديوار ازميان آنهابرگيري همه يكي مي شوندو جلوه اي از آن احد سرمدي و همه تجلّي نور واحد مي گردند و آن همه تبعيض ها و فاصله ها ، ديوارهايي است كه انسان ها با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك الوسائل ، ج15 ، ص128


74


انگيزه هاي نفساني ساخته و پرداخته و خشونت و عداوت را باعث شده اند . و اينك جرعه نوشان زمزم و سالكان كوي عشق كه همه در فضاي حج بي رنگ و بدون نام و نشان برگرد كعبه توحيد گرد مي آيند از يكسو گرايش قلبي خويش را با خاندان ابراهيم و وارثان او و ختم رسولان و اهل بيت مطهّر او پيوند مي زنند و از زمزم وِلا جام محبّت مي نوشند و از بت هاي صامت و متحرك و شرك خفي و جلي رخ برمي تابند و برائت مي جويند و از سوي دگر با همسفران كوي يار و تلبيه گويان دعوت دوست همدم و همراه مي شوند و قلوب خود را به يكديگر پيوند مي زنند و همه يك ندامي شوند ولبيك گويان بانگ توحيد مي سرايند و به مظاهر شرك و مشركان « لا » مي گويند و اگر حج با چنين ثمره و ميوه قلبي همراه نباشد قالبي مي شود بي روح و شجره اي بي ثمر و در چنين حالتي نوشيدن زمزم نيز نقش حياتي ندارد . بنابراين دلها را با زمزم محبّت بايد بارور ساخت و با زمزمه عشق و ايثار رونق بخشيد تا دوستي و محبّت برويانند و اين همان حج ابراهيمي است كه براي آن در نيايش خود دعا كرده و به سوي آن دعوت نموده است .

باري زمزم نمادجوشش فيض ازلي است در كوير انقطاع و حبّ خدا كه در آبشخور آن نهال دلهاي عاشقان و



| شناسه مطلب: 77038