بخش 4

مسجدهایی که درباره نماز گزاردن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) آنچه درباره کوه احد آمده است قبرستان بقیع و بنی سلمه ، و دعا در آنجا


87


مسجدهايي كه درباره نماز گزاردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آنها اختلاف روايت است

240 ـ ابوغسان ، از ابن ابي يحيي ، از خالد بن رباح ، از سهل ، از ابن ابي امامه ، از پدرش نقل كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اتاقي كه در سراي سعد بن خَيْثَمَه در قبا بود نماز خواند . ( 1 )

241 ـ از ابن وقيش نقل شده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به خانه سعد بن خَيْثَمْه در قبا رفت و آنجا نشست . ( 2 )

242 ـ ابوغسان از ابن ابي يحيي ، از ابوبكر بن يحيي بن تمر ، از پدرش نقل مي كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نه در مسجدي كه در سراي انصار هست نماز خواند ، نه در مسجد بني زُرَيق و نه در مسجد بني مازن . ( 3 )

243 ـ ابوغسان ، از ابن ابي يحيي ، از سعد بن اسحاق نقل كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مسجد بزرگ بني سالم نماز نخواند . ( 4 )

244 ـ ابن ابي يحيي ، از خالد بن رباح ، از مطلب بن عبدالله نقل كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به درون غاري كه در احد است ، نرفته است . ( 5 )

245 ـ ابن ابي يحيي ، از ربيع بن عبدالرحمان ، از پدرش [ ابوسعيد خدري ] ( 6 ) نقل كرد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سمهودي در وفاء الوفا ( ج2 ، ص73 ) اين روايت را به استناد مطري از ابن زباله و در همين كتاب ( ج3 ، ص 812 ) از ابن شبه نقل كرده است .

2 . سمهودي در وفاء الوفا ( ج3 ، ص812 ) اين حديث را از ابن شبه نقل كرده است .

3 . حديث مرسل و ضعيف است .

4 . حديث مرسل و ضعيف است .

5 . حديث مرسل و ضعيف است ؛ سند آن مشتمل است بر خالد بن رباح هذلي ، و ذهبي در ميزان ( ش 2421 ) درباره اش مي گويد : قَدَري است ، ابن عدي از او نام برده و گفته است : از نظر من ايرادي بر او نيست ، اما ابن حبان گفته : به او استناد نمي شود ، قَدَري است و خطاي فراوان دارد .

6 . نام ابوسعيد خدري را محققان متن عربي به استناد روايت سمهودي در وفاء الوفا ( ج3 ، ص838 ) آورده اند .


88


كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مسجد بني خدره نماز نخواند . ( 1 )

246 ـ ابن ابي يحيي ، از عمرو بن يحيي بن عماره ، از پدرش نقل كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سنگ بناي مسجد مازن را با دستان مبارك خود بر زمين نهاد ، نقشه اين مسجد را ريخت و قبله آن را مشخص فرمود ، اما در آن نماز نخواند . ( 2 )

247 ـ ابن ابي يحيي از حرام بن عثمان نقل كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مسجد بزرگ بني حرام نماز نخواند . ( 3 )

248 ـ ابن ابي يحيي ، از عبدالله بن سنان ، از سهل بن سعد روايت شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در سقيفه قُصْواي بني ساعده نشست . ( 4 )

249 ـ ابن ابي يحيي ، از يحيي بن عبدالله بن رفاعه زرقي ، از معاذ بن رفاعه نقل كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به مسجد بني زريق وارد شد و در آن وضو ساخت ، قبله آن را پسنديد ، ولي در آن نماز نخواند . اين نخستين مسجدي بود كه در آن قرآن خوانده شد . ( 5 )

250 ـ ابوغسان ، از عبدالمنعم بن عباس ، از پدرش ، از جدش نقل كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در سقيفه اي كه در بني ساعده است نشست . در آنجا سهل بن سعد در قدحي به آن حضرت آب داد و باقيمانده آب را بر ايشان ريخت . ( 6 )

251 ـ عبدالأعلي براي ما نقل كرد و گفت : هشام ، از حسن براي ما حديث كرد كه گروهي از انصار به نام بني سلمه نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از دوري خانه هايشان از مسجد گلايه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . چنان كه در وفاء الوفا ( ج3 ، ص870 ) آمده ، ابن زباله و ابن شبه اين حديث را نقل كرده اند .

2 . چنان كه در وفاء الوفا ( ج3 ، ص868 ) آمده ، ابن زباله نيز اين حديث را نقل كرده و عبارت او اين است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقشه مسجد بني مازن را ريخت ولي خود در آن نماز نخواند .

3 . حديث مرسل و ضعيف است ؛ سند مشتمل بر حرام بن عثمان است و او راويي متروك است كه درباره اش اشكال هايي وجود دارد .

4 . حديث ضعيف و سند آن مشتمل بر عبدالله بن سنان زهري كوفي است كه ذهبي در ميزان ( ش 4370 ) درباره اش مي نويسد : عباس از يحيي روايت كرده است : حديث او قابل اعتنا نيست . ابوحاتم نيز گفته : راويي ضعيف است .

5 . حديث مرسل است . در وفاء الوفا ( ج3 ، ص857 ) نيز از ابن شبه نقل شده است .

6 . اين حديث در وفاء الوفا ( ج3 ، ص858 ) از طريق ابن شبه ، از عبدالمنعم بن عباس ، از پدرش ، از جدش نقل شده است .


89


كردند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آنان فرمود : « اي بني سلمه ، آيا گام هايتان را نمي شمريد ؟ در هر قدمي كه برداشته شود يك درجه است » . ( 1 )

252 ـ موسي بن اسماعيل براي ما نقل كرد و گفت : حماد ، از علي بن زيد ، از سعيد بن مسيب و حميد ، از انس نقل كرد كه بني سلمه از دوري خانه هاي خود از مسجد به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شكايت كردند . فرمود : « اي بني سلمه ، آيا گام هايتان را نمي شمريد و بدان افتخار نمي كنيد ؟ گفتند : « چرا ، اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) » ( 2 )

253 ـ ابوداوود براي ما نقل كرد و گفت : طالب بن حبيب برايم حديث كرد و گفت : عبدالرحمان يعني پسر جابر بن عبدالله از پدرش برايم نقل كرد كه بني سلمه گفتند : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، خانه هاي خود را مي فروشيم و به نزديك شما مي آييم ؛ كه ميان ما و شما يك وادي فاصله است . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « در جاي خود بمانيد ، كه ستون هاي آن منطقه هستيد . اما هيچ بنده اي نيست كه قدمي به سوي نماز بردارد مگر آن كه خداوند براي او پاداش بنويسد . » ( 3 )

254 ـ فليح بن محمد تمامي براي ما نقل كرد و گفت : سعيد بن سعيد بن ابي سعيد براي ما حديث كرد و گفت : يحيي بن عبدالله بن ابي قتاده براي ما نقل كرد و گفت : طايفه ما ؛ يعني بني سلمه و بني حرام ـ به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شكايت كردند كه سيل ميان ما و نماز جمعه در مسجد قبلتين و مسجد خَرِبَه مانع مي شود ـ خانه هاي آنان پس از نخلستان ها و مزارعشان بود . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آنان فرمود : « اشكالي ندارد كه به دامنه كوه ـ يعني كوه سَلْع ـ نقل مكان كنيد » . آنان نقل مكان كردند ؛ حرام در شِعْب مسكن گزيد و سواد و عبيد ( 4 ) بر دامنه كوه ساكن شد . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حديث مرسل است و ابن ابي شيبه ( ج2 ، ص112 ) آن را نقل كرده است .

2 . بخاري ( 655 و 1887 ) ، ابن ماجه ( 784 ) ، احمد ( ج3 ، صص 106 و 182 ) و ابن ابي شيبه ( ج2 ، ص112 ) اين حديث را نقل كرده اند .

3 . مسلم ( ص 664 ، ح 279 و ص665 ، ح 280 و 281 ) ، و ابن ابي شيبه ( ج2 ، ص112 ) اين حديث را نقل كرده اند .

4 . مقصود بني سواد بن غنم بن كعب و بني عبيد بن عدي بن كعب است . بنگريد به : وفاء الوفا ، ج2 ، ص27 .

5 . سند حديث ضعيف است ، اما حديث پيشين آن را گواهي مي كند .


90


255 ـ محمد بن حاتم براي ما نقل كرد و گفت : حزامي برايم حديث كرد و گفت : مَعَن ابن عيسي مرا حديث آورد و گفت : كثير بن عبدالله ، از پدرش ، از جدش برايم نقل كرد كه مزينه و بني كعب نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمدند و از او خواستند اجازه دهد آن گونه كه ديگر قبيله ها مسجدهايي ساخته اند براي خود مسجدي بسازند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « مسجد من مسجد شماست ، شما حاشيه نشينان من هستيد و من براي شما مركز . بر شماست كه چون شما را مي خوانم پاسخم دهيد » . ( 1 )

256 ـ محمد بن زوين براي ما نقل كرد و گفت : عطاف بن خالد ، از كثير بن عبدالله بن عمرو مزني ، از پدرش ، از جدش نقل كرد كه گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) . در مسجدي در وادي روحاء در كنار عِرْق الظُّبْيه ( 2 ) نماز خواند و آنگاه فرمود : « اينجا سرزمين معتدل و واديي از وادي هاي بهشت است » . ( 3 )

257 ـ محمد بن حاتم براي ما نقل كرد و گفت : حزامي براي ما حديث كرد و گفت :

عبدالله بن موسي تيمي ما را حديث آورد و گفت اسامه بن زيد ، از معاذ بن عبدالله [ بن حبيب ] ( 4 ) ، از جابر بن اسامة جهني نقل كرده است كه گفت : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در جمع اصحابش در بازار ديدم . از همراهانش پرسيدم : كجا مي رويد ؟ گفتند : براي طايفه تو نقشه مسجدي مي ريزيم . برگشتم و ديدم خاندانم ايستاده اند . گفتم : شما را چه خبر است ؟ گفتند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي ما نقشه مسجدي ريخته و در قبله آن چوبي به زمين فرو برده و آن را نشانه گذاري كرده است . ( 5 )

آنچه درباره كوه احد آمده است

258 ـ محمد بن يحيي براي ما نقل كرد و گفت : عبدالعزيزبن عمران ، از معاوية بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سند حديث ضعيف است .

2 . درختي همانند گون است كه از سايه آن بهره برند . بنگريد به : وفاء الوفا ، ج4 ، ص1259 .

3 . سند حديث ضعيف است .

4 . در منابعي كه اين حديث را نقل كرده اند اين نام آمده است .

5 . منابع اين حديث در شماره 194 گذشت .


91


عبدالله اَوْدي ، از خالد بن ايوب ، از معاوية بن قره ، از انس بن مالك نقل كرده است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ما را فرمود : چون خداوند بر كوه تجلّي كرد ، كوه در برابر عظمت او شش پاره شد : سه كوه در مدينه واقع شد و سه كوه ديگر در مكه . در مدينه كوه هاي اُحُد ، وَرْقان و رَضْوي واقع گشت و در مكه نيز كوه هاي حِراء ، ثَبِير و ثور . ( 1 )

ابوغسان گويد : احد در مجاورت مدينه و در فاصله سه ميلي در سمت شامي [ شمال غرب ] آن است . وَرْقان در وادي رَوْحاء در فاصله چهار منزل از مدينه است و رَضوي نيز در ينبع و در فاصله اي به اندازه چهار شب . حِراء در مكه در مقابل بئر ميمون ، ثور در سمت پايين مكه و اين همان جايي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در غاري در آن پنهان شد .

259 ـ محمد بن حاتم براي ما نقل كرد و گفت : خزامي براي ما حديث كرد و گفت : معن بن عيسي ما را حديث آورد و گفت : كثير بن عبدالله ، از پدرش ، از جدش نقل كرد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در نخستين غزوه اي كه به سمت ابواء رفت در عِرْق الظُّبْيه ؛ يعني همان مسجدي كه در پايين وادي روحاء قرار دارد فرود آمد و پرسيد : آيا مي دانيد نام اين كوه چيست ؟ گفتند : خدا و رسول او بهتر مي دانند . فرمود : اين « حَمَت » است ، كوهي از كوه هاي بهشت . خداوندا ! آن را مبارك گردان و ساكنانش را نيز بركت ده . پس فرمود : « اين وادي معتدل ، روحاء است ، واديي از وادي هاي بهشت و پيش از من هفتاد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن نماز خواندند » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حديثي جعلي است كه ابن جوزي در موضوعات ( ج1 ، ص120 ) ، خطيب در تاريخ بغداد ( ج10 ، 441 ) و ابونعيم در حليه ( ج6 ، ص314 و 315 ) آن را نقل كرده اند . ذهبي آن را به ترتيب الموضوعات به شماره 16 آورده و عبدالعزيز گفته : اين حديث را واگذاشته اند . همچنين ذهبي در ميزان ( ش 5119 ) در شرح حال عبدالعزيزبن عمران اين حديث را نقل كرده و چنين افزوده است : بخاري گفته : حديث او را نبايد نوشت ، نسائي گفته : متروك است و يحيي گفته : ثقه نيست .

شوكاني نيز در فوائد المجموعه ( ص 455 ) اين حديث را نقل كرده و گفته است : حديث را خطيب به صورت مرفوع از انس نقل كرده است . ابن حِبّان گويد : حديث برساخته است و عبدالعزيز متروك است و احاديثي منكر از راوياني مشهور نقل مي كند .

2 . حديث كاملا ضعيف است . سمهودي نيز در وفاء الوفا ( ج2 ، صص 167 و 168 ) آن را روايت كرده است .


92


260 ـ ميمون بن اصبغ براي ما نقل كرد و گفت : حكم بن نافع براي ما حديث كرد و گفت : شعيب بن ابي حمزه ما را حديث آورده و گفته است : عُقْبة بن سُوَيد انصاري مرا خبر داد كه از پدرش كه از اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود شنيده است كه گفت : همراه با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از غزوه خيبر باز مي گشتيم . چون كوه احد در معرض ديد او قرار گرفت فرمود : « الله اكبر ، اين كوهي است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم » ( 1 )

261 ـ محمد بن خالد براي ما نقل كرد و گفت : كثير بن عبدالله براي ما حديث كرد و گفت : پدرم از پدرش نقل كرد كه گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « چهار كوه از كوه هاي بهشت است ؛ اُحُد ، كوهي كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم ، كوهي از كوه هاي بهشت است ؛ وَرْقان كوهي از كوه هاي بهشت است ؛ لبنان كوهي از كوه هاي بهشت است و طور كوهي از كوه هاي بهشت است . » ( 2 )

262 ـ عبدالله بن نافع براي ما نقل كرد و گفت : مالك بن انس ، از عمرو وابسته مطَّلب ، از انس بن مالك نقل كرد كه براي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كوه اُحُد پديدار گشت . پس فرمود : « اين كوهي است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم » ( 3 )

263 ـ قَعْنَبِي براي ما نقل كرد و گفت : عبدالعزيز ، عمرو بن ابي عمرو بن ابي عمرو ، از انس بن مالك نقل كرد كه با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از خيبر باز مي گشته و چون كوه احد در ديدرس آنان قرار گرفته پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده است : « اين كوهي است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم » . ( 4 )

264 ـ زهير بن حرب براي ما نقل كرد و گفت : جرير ، از عاصم اَحْول ، از ابوقلابه نقل كرده است كه گفت : هرگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از سفري باز مي گشت ، چون كوه احد در مقابلش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبراني در معجم الكبير ( ج7 ، ش 6469 ) و مسند الشاميين ( 3201 ) اين حديث را نقل كرده است .

2 . طبراني در معجم الكبير ( ج17 ، ص19 ) اين حديث را نقل كرده و هيثمي در مجمع ( ج4 ، ص14 ) درباره اين حديث گفته : سند حديث مشتمل بر كثير بن عبدالله ، و او راويي ضعيف است .

3 . بخاري ( 2889 ، 2893 ، 3367 ، 4084 ، 5425 ، 6363 ، 7333 ، 4083 ) ، مسلم ( 1393 ) ، مالك ( ج2 ، ص889 ) ، احمد ( ج3 ، صص 149 ، 240 ، 242 ، 243 ) ، ترمذي ( 3922 ) ، ابن ماجه ( 3114 ) و ابن حبان ( 3725 ) اين حديث را نقل كرده اند .

4 . منابع حديث پيشين را بنگريد .


93


پديدار مي شد ، مي فرمود : « اين كوهي است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم » . سپس [ مي ] افزود : « به درگاه خدا باز مي گرديم ، توبه مي كنيم ، پروردگار خود را سجده مي گزاريم و او را سپاسي مي گوييم » ( 1 )

265 ـ نصر بن علي براي ما نقل كرده و گفت : پدرم برايم نقل كرد و گفت : قره ، از قتاده حديث كرد كه گفته است : از انس بن مالك شنيدم كه مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « احد كوهي است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم » . ( 2 )

266 ـ هارون بن عمر براي ما نقل كرد و گفت : محمد بن شعيب براي ما حديث كرد و گفت : عبدالرحمان بن سليم ، از يحيي بن عبيد الله نقل كرد كه به وي خبر داده كه از پدرش شنيده است كه مي گويد : چون با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از غزوه خيبر باز مي گشتيم كوه اُحُد بر ما هويدا شد ؛ آن حضرت فرمود : اين كوهي است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم ، اين كوه احد بر دري از درهاي بهشت است » ( 3 )

267 ـ قَعْنبي براي ما نقل كرد و گفت : سليمان بن بلال ، از محمود بن يحيي ، از عباس ابن سهل ساعدي ، از ابوحُمَيد نقل كرده كه گفته است : با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از غزوه تبوك باز مي گشتيم ، چون بر مدينه مشرف شديم ، فرمود : اين طابه ( 4 ) است . اين هم احد است ؛ كوهي كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حديث مرسل است و احاديث پيشگفته ، آن را گواهي مي كند . عبارت اخير « آيبون تائبون » را مسلم ( 1342 ) ، ابوداوود ( 2599 ) ، ترمذي ( 3447 ) ، نسائي در عمل اليوم و الليله ( 548 ) ، بيهقي ( ج5 ، صص 251 و 252 ) ، دارمي ( ج2 ، ص285 ) ، احمد ( ج2 ، صص 144 و 150 ) و عبدالرزاق ( 9232 ) نقل كرده و ابن خُزَيمه ( 2542 ) ، ابن حبان ( 2695 و 2696 ) و حاكم ( ج2 ، ص254 ) آن را صحيح دانسته اند و ذهبي نيز اين حديث را به روايت ابن عمر صحيح شمرده است .

2 . منابع حديث همان منابع حديث 262 است .

3 . اين حديث را احمد ( ج2 ، صص 337 و 387 ) نقل كرده ، حديثي صحيح است و احاديث پيشين آن را گواهي مي كند .

4 . طابه يا طيبه از نام هاي مدينه است . بنگريد به وفاء الوفا ، ج1 ، ص16 . م .

5 . بخاري ( 1481 ، 3161 ، 1872 ، 4422 ) ، مسلم ( ج4 ، ص1785 ح 11 و ص1786 ، ح 12 ) ، ابوداوود ( 3079 ) ، احمد ( ج5 ، ص424 ) ، ابن ابي شيبه ( ج14 ، صص 539 و 540 ) ، بيهقي ( ج4 ، ص122 ) و ابن حبان ( 4503 ) اين حديث را نقل كرده اند .


94


268 ـ محمد بن يحيي براي ما نقل كرد و گفت : مالك و سفيان از هشام بن عروه ، از پدرش نقل كردند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « براستي احد كوهي است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم » . ( 1 )

269 ـ گفت : عبدالعزيز بن عمران ، از هشام بن سعد ، از ابوحازم ، از سهل بن سعد ، از ابوحُمَيِد ساعدي خبر داد كه گفته است : با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از منزلگاهي باز مي گشتيم . چون به غَرابات رسيديم به كوه احد نگريست ، تكبير گفت و سپس فرمود : كوهي است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم ، كوهي است مشهور كه از كوه هاي اين زمين نيست . » ( 2 )

270 ـ گفت : عبدالعزيز ، از ابراهيم بن اسماعيل بن ابي حبيبه ، از عبدالرحمان اَسْلمي نقل كرد كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « اُحُد بر دري از درهاي بهشت است و عَيْر بر دري از درهاي دوزخ » . ( 3 )

271 ـ گفت ، عبدالعزيز ، از ابن ابي حبيبه ، از داوود بن حُصَين نقل كرد كه گفته است : رسول خدا فرمود : احد بر ركني از ركن هاي بهشت است و عير بر ركني از ركن هاي دوزخ » ( 4 )

272 ـ گفت : محمد بن طلحه تيمي ، از اسحاق بن يحيي بن طلحه برايم نقل كرد كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حديث مرسل و صحيح است . مالك در موطّأ ( ج2 ، ص293 ) و عبدالرزاق ( 17169 ) اين حديث را نقل كرده اند . شيخ عبدالقادر ارنؤوط در جامع الاُصول ( ج9 ، ص238 ) مي گويد : نزد همه راويان مالك اين حديث مرسل است .

به رغم اين سخن ياد آور مي شود ، اين حديث چنان كه در حديث پيشين ؛ يعني حديث انس گذشت نزد ديگران حديثي موصول و صحيح است .

2 . منابع اين حديث همان است كه در شماره 267 گذشت .

3 . حديث بكلي سست است ؛ سند آن مشتمل بر عبدالعزيزبن عمران است و او ، چنان كه گذشت ، جعل حديث مي كرد .

4 . حديث مرسل و سند آن ضعيف است . با مضمون اين حديث از سهل بن سعد نيز رسيده است كه گفت :

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « احد ركني از اركان بهشت است » . چنان كه در مجمع ( ج4 ، ص13 ) آمده ، اين حديث اخير را ابويعلي و نيز طبراني در معجم الكبير نقل كرده است . هيثمي درباره اين حديث گويد : سند آن مشتمل بر عبدالله بن جعفر پدر علي بن مديني است و او راويي است ضعيف .


95


پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده است : « اُحُد و وَرِقان ( 1 ) ، قُدس و رَضْوي از كوه هاي بهشت هستند . » ( 2 )

273 ـ گفت : عبدالعزيز ، از ابن سمعان ، از عبدالله بن محمد بن عبيد ، از زينب دختر نبيط ، از اَنَس بن مالك نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « احد بر دري از درهاي بهشت است ؛ چون بر آن گذر مي كنيد ، از درختان و بوته هاي آن بخوريد ، هر چند بوته اي خار باشد » ( 3 )

274 ـ محمد بن حاتم براي ما نقل كرد و گفت : حزامي ما را حديث كرد و گفت : سفيان بن حمزه ، از كثير بن زيد ، از عبدالله بن تمام وابسته ام حبيبه همسر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، از زينب دختر نبيط كه در خانه انس بن مالك بود نقل كرده است كه وي دختران خود را [ به كوه احد ] مي فرستاد و به آنان مي گفت : به احد برويد و از گياه آن ، برايم بياوريد و اگر هيچ چيز جز خار نيابيد ، همان را بياوريد ؛ چه ، انس بن مالك گفت : از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه مي فرمود : « اين كوهي است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم » . زينب گفت : از گياه و درخت احد بخوريد هرچند از خاري كه آنجا روييده باشد . گفت : او خرده خرده از گياهان احد به ما مي داد و ما آن را مي جويديم . ( 4 )

275 ـ ابوغسان گفت : عبدالعزيز از عبدالله بن عبدالرحمان بن هرمز ، از جدش ، از پدرش رافع بن خديج نقل كرده است كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تنها اجازه فرمود ؛ روز در ميان ، علفِ اُحُد را بچينند . ( 5 )

276 ـ گفت : عبدالعزيز ، از ابن سمعان ، از ابوحَرْمَلَه مرا خبر داد و گفت :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وَرِقان كوهي است سياه رنگ ميان عرج و رويته ، بر دست راست كسي كه از مدينه راهي مكه باشد . بنگريد به : نهاية في غريب الحديث ، ج5 ، ص176 .

2 . حديث مرسل و ضعيف است . سمهودي در وفاء الوفا ( ج2 ، ص108 ) آن را نقل كرده است . قدس از كوه هاي تهامه است كه آن را جبل عرج هم گفته اند . بنگريد به : معجم ما استعجم ، ص738 .

3 . اين حديث در صحيح بخاري به اختصار آمده و پيشتر منابع آن گذشت . چنان كه در مجمع الزوائد ( ج4 ، صص 13 و 14 ) آمده ، طبراني در معجم الأوسط اين حديث را نقل كرده است . هيثمي گويد : سند مشتمل بر كثير بن زيد است كه احمد و ديگران او را ثقه دانسته اند ، اما درباره اش اشكال هايي است .

4 . همان حديث پيشين است . منابع آن در شماره 263 معرفي شده است .

5 . سند حديث ضعيف است .


96


رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « حكايت كوه احد بر روي زمين ، حكايت شتري خوش اندام است كه آن را كوهان نباشد . » ( 1 )

277 ـ گفت : عبدالعزيز ، از ابومعشر ، از سعيد بن ابي سعيد ، از پدرش ، از ابوهريره نقل كرده است كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : در بهشت چهار نهر ، چهار كوه و چهار حماسه است : اما چهار نهر عبارتند از سَيْحان ، جَيْحان ، نِيل و فُرات ؛ چهار كوه نيز عبارتند از طُور ، لبنان ، اُحُد و وَرِقان . اما پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره آن چهار حماسه سخني نفرمود . ( 2 )

278 ـ گفت : عبدالعزيز و محمد بن اسماعيل بن ابي فديك مرا خبر دادند كه پيوسته مي شنيدند كه مردم در دوران جاهليت احد را « عنقد » مي ناميدند .

279 ـ گفت : عبدالعزيز دراوردي ، از مردي از انصار ، از عبدالملك بن جابر بن عتيك ، از جابر بن عبدالله ، از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده است كه فرمود : موسي و هارون به آهنگ حج يا عمره روانه شدند . چون به مدينه رسيدند از يهود ترسيدند . پس در احد فرود آمدند . هارون بيمار بود . موسي برايش در احد قبري كند و فرمود : اي برادر ، وارد شو كه هم اكنون مي ميري . او نيز وارد آن شد و چون بدان درآمد خدا جانش ستاند . پس موسي بر رويش خاك ريخت . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سند حديث به كلي سست است ؛ مشتمل است بر عبدالعزيز بن عمران و او چنان كه گذشت جاعل حديث است .

2 . سند حديث سست است . به مضمون اين حديث حديثي ديگر از عمرو بن عوف رسيده است كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : چهار كوه از كوه هاي بهشت است ، چهار نهر از انهار بهشت است و چهار حماسه نيز از حماسه هاي بهشت است » . پرسيده شد : آن كوه ها كدام است ؟ فرمود : « احد كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم ، كوهي از كوه هاي بهشت است ، طور كوهي از كوه هاي بهشت است ، لبنان كوهي از كوه هاي بهشت است ، نهرهاي چهارگانه ، نيل ، فرات ، سيحان و جيحان هستند ؛ و حماسه ها نيز بدر ، احد ، خندق و حنين است » . اين حديث را طبراني در معجم الكبير ( ج17 ، ح 19 ) نقل كرده و ابن حجر در مجمع گفته است : سند مشتمل بر كثير بن عبدالله ، و او راويي ضعيف است .

يادآور مي شود حديث ابوهريره را سمهودي در وفاء الوفا ( ج2 ، ص108 ) نقل كرده و گفته است : ابن شبه آن را مختصر روايت كرده است .

3 . سند حديث بي اعتبار است ؛ هم مشتمل است بر عبدالعزيز بن عمران كه جاعل حديث است و هم در آن راويي است كه از او نام برده نشده است .


97


قبرستان بقيع و بني سلمه ، و دعا در آنجا

280 ـ محمد بن يحيي براي ما نقل كرد و گفت : عبدالعزيز بن عمران ، از پدرش ، از محمد بن اسحاق ، از عبدالله بن عمر بن علي ، از عبيدالله بن جبير وابسته حكم بن ابي عاص ، از ابن ابي مُوَيْهَبه غلام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرد كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نيمه شبي مرا از خواب بيدار كرد و فرمود : « من فرمان يافته ام كه براي مردگان بقيع آمرزش طلبم : با من همراه شو » . من با او روانه شدم . چون ميان آنان قرار گرفت فرمود : « درود بر شما اي اهل قبور ، بايد وضعي كه در آن هستيد براي شما آسان تر از وضعي باشد كه مردم بدان درآمده اند ؛ فتنه ها به سان پاره هاي شبي تاريك روي كرده و يكي در پي ديگر مي رسد ، يكي بدتر از ديگري است » . سپس مدتي طولاني براي مردگان آمرزش طلبيد . ( 1 )

281 ـ اسماعيل بن ابي طرفه حراني براي ما نقل كرد و گفت : محمد بن سلمه ، از محمد بن اسحاق ، از عبدالله بن عمر بن علي ، از عبيد بن جبير ، وابسته حكم بن ابي عاص ، از عبدالله بن عمرو بن عاص ، از ابومُوَيْهَبه نقل كرد كه گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نيمه شبي مرا بيدار كرد و فرمود : اي ابومُوَيْهَبه ، من فرمان يافته ام كه براي ساكنان اين بقيع آمرزش بطلبم » من با او روانه شدم و چون كنار قبور آنان قرار گرفت فرمود : « سلام بر شما اي اهل قبور ! كاش مي دانستيد خداوند شما را از چه نجات داده است ؛ آنچه شما بدان درآمده ايد بايد آسان تر از آن باشد كه مردم بدان درآمده اند ؛ فتنه ها چون پاره هاي شب ظلماني روي كرده ، يكي در پي ديگري مي رسد و يكي بدتر از ديگري است » . سپس براي آنان آمرزش طلبيد و آنگاه فرمود : « اي ابومويهبه ، كليدهاي همه گنج هاي دنيا و كليد جاودانگي در دنيا به من داده شده و ميان اين و لقاي پروردگار و سپس بهشت مخير داشته شده ام » . گفتم ، پدر و مادرم به فدايت ! كليدهاي گنج هاي دنيا و ماندگاري را بگير و سپس بهشت را . فرمود : « نه ، به خدا سوگند نه ، اي ابومويهبه . من لقاي پروردگار خود و سپس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احمد ( ج2 ، صص 488 ـ 489 ) ، بزار ( 863 ) و طبراني در معجم الكبير ( ج23 ، ص871 ) اين حديث را نقل كرده و هيثمي در مجمع ( ج3 ، ص59 ) گفته است : سند احمد و بزار ، هر دو ضعيف است .


98


بهشت را برگزيده ام . »

آنگاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بازگشت و از همان هنگام بود كه بيماري رحلت او آغاز شد . ( 1 )

282 ـ هارون بن معروف براي ما نقل كرد و گفت : عبدالله بن وهب براي ما حديث كرد و گفت : ابن جريج ، از عبدالله بن كثير بن مطّلب نقل كرد كه از محمد بن قيس شنيده است كه مي گويد : از عايشه شنيدم كه مي گفت : آيا تو را از آنچه ميان من و رسول خداست گذشت نياگاهانم ؟ گفتم : چرا . گفت چون شب نوبت من فرا رسيد رهايي جست . او كفش هاي خود را كنار پاهايش و رداي خويش را نيز در جوار خود گذاشت و كناره اِزار خود بر بستر پهن كرد [ و دراز كشيد ] . سپس ديري نپاييد كه گمان كرد من خفته ام . آهسته آهسته كفش پوشيد . با آهستگي رداي خود برداشت ، سپس به آهستگي در را گشود و آنگاه بيرون رفت و آهسته روانه شد . من رو سري بر سر نهاده و مقنعه پوشيدم و جامه بر ميان بستم و در پي او روانه شدم تا به بقيع رسيد . سه بار دست هاي خود بلند كرد و مدتي طولاني ايستاد . سپس راه خود را به سويي كج كرد و من نيز راه خود را به همان سوي كج كردم ، تندتر رفت و من هم نيز تندتر رفتم ، هَرْوَلَه كرد و من نيز هروله كردم و آهنگ بازگشت كرد و من نيز راه بازگشت در پيش گرفتم . در راه بر او پيشي گرفتم و خود را به خانه رساندم . هنوز دراز نكشيده بودم كه آن حضرت نيز درآمد . پرسيد : عايشه چه خبر است ؟ مي بينم به نفس افتاده اي ؟ گفتم : چيزي نيست . فرمود : يا به من مي گويي و يا خداي لطيف و خبير مرا مي آگاهاند . گفتم : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پدر و مادرم به فدايت . . . و آنگاه ماجرا را برايش باز گفتم . فرمود : پس تو بودي همان سياهيي كه در جلوي خويش ديدم ؟ گفتم : آري . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر سينه ام نواخت ، چونان كه درد آن رااحساس كردم . فرمود : آيا گمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين حديث را احمد ( ج3 ، ص489 ) و طبراني در معجم الكبير ( ج22 ، ص872 ) نقل كرده و هيثمي در مجمع ( ج9 ، ص24 ) درباره آن گفته است : احمد و طبراني اين حديث را با دو سند نقل كرده اند و رجال يكي از اين دو ثقه اند البته با اين تفاوت كه سند احمد از عبيد بن حنين ، از عبدالله بن عمرو بن عاص ، از ابومويهبه ، و سند طبراني از عبيد بن حنين ، از ابومويهبه است .

گفتني است : برخلاف اين اظهار هيثمي در سند احمد ، عبيد بن جبير آمده است . حديث احمد را دارمي ( 79 ) ، دولابي در الكني ( 57 و 58 ) و حاكم ( ج3 ، صص 55 و 56 ) نقل كرده اند و حاكم آن را بر شرط و شيوه مسلم صحيح دانسته است .


99


كردي خداوند و پيامبر او بر تو ستمي روا دارند و از تو پنهان كنند ؟ عايشه گفت : هر چه مردم بپوشانند خداوند آن را مي داند . فرمود : آري ، چنين است . سپس فرمود : هنگامي كه تو ديدي جبريل بر من نازل شد ، چون تو جامه فرو نهاده بودي نمي توانست بر من وارد شود . پس مرا بانگ زد و من اين را از تو پنهان داشتم . او را پاسخ گفتم و اين را نيز از تو پنهان داشتم ، و گمان بردم تو خفته اي . از همين روي دوست نداشتم تو را بيدار كنم و ترسيدم بر من بترسي . جبريل مرا فرمود تا به نزد اهل بقيع بروم و براي آنان آمرزش بطلم .

عايشه پرسيد : من [ براي استغفار ] چه بگويم ؟ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : بگو « السلام علي أهل الديار من المؤمنين و المسلمين و يرحم الله المستقدمين منّا و المستأخرين وَاِنّا إن شاءَ الله للاحقون » . ( 1 )

283 ـ قعنبي براي ما نقل كرد و گفت : عبدالعزيز محمد دَراوَردي ، از علقمة بن ابي علقمه ، از مادرش ، از عايشه نقل كرده است كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در حالي كه بر بستر خوابيده بود ، بناگاه برخاست و جامه خود بر تن كرد . من كه بيدار بودم كنيز خود بُرَيْرَه را در پي او فرستادم تا بنگرد كه كجا مي رود . عايشه گفت : او به سمت بقيع رفت ، بقيع الغَرْقَد . در نزديكي بقيع ايستاد و سپس دست خود به آسمان بلند كرد و آنگاه بازگشت . كنيز به نزد من بازگشت و آنچه را گذشته بود به من خبر داد . من در اين باره سكوت گزيدم و چيزي از آن حضرت نپرسيدم تا هنگامي كه صبح شد . چون صبح فرا رسيد از او پرسيدم : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، ديشب كجا رفتي ؟ فرمود : به سوي اهل بقيع برانگيخته شدم تا برايشان دعا كنم . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين حديث را مسلم ( 974 ) ، نسائي ( ج4 ، صص 91 و 93 و 94 ) ، همو در عمل اليوم و الليله ( 1092 ) ، ابن ماجه ( 1546 ) ، احمد ( ج6 ، صص 71 ، 180 ، 111 ، 221 ) ، عبدالرزاق ( 6722 ) ، بيهقي ( ج4 ، ص79 ) ، ابن حبان ( 3172 ) و ابن سني ( 596 ) نقل كرده است .

ترجمه دعا چنين است : « سلام بر مؤمنان و مسلماناني كه در اين خانه هايند . خداوند آناني از ما را كه پيشتر رفته اند وآنان راكه در پي ايشان رفته اندرحمت كناد ! ما به خواست خداوند به شما خواهيم پيوست .

2 . اين حديث را مسلم ( ص 974 ، ح 103 ) ، نسائي ( ج7 ، صص 72 ـ 75 و ج4 ، ص92 ) ، مالك ( ج1 ، 242 ) و عبدالرزاق ( ج2 ، ص67 ) نقل كرده و ابن حبان ( 3748 ) و حاكم ( ج1 ، ص488 ) آن را صحيح دانسته اند ، حاكم گفته : سندش صحيح است ؛ و ذهبي نيز با او همرأي شده است .


100


284 ـ قَعْنَبي براي ما نقل كرد و گفت : عبدالعزيز ، از شريك ، از عطاء بن يسار ، از عايشه نقل كرد كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هر شب كه نوبت عايشه بود در پايان شب روانه بقيع مي شد و آنجا ( خطاب به مردگان ) مي فرمود : سلام بر شما اي خفتگانِ سراي مؤمنان . آنچه وعده داده مي شويد ما و شما را رسيده است و ( ما ) فردايي را مهلت داريم و به خواست خداوند به شما مي پيونديم . خداوندا ! اهل بقيع غرقد را بيامرز . » ( 1 )

285 ـ ابوغسان براي ما نقل كرد و گفت : عبدالعزيز بن عمران ، از عبدالرحمان بن ابي زناد ، از هشام بن عروه ، از پدرش ، از عايشه نقل كرد كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از نزد من بيرون شد و گمان كردم كه نزد يكي ديگر از زنان خود مي رود . از همين روي در پي او رفتم تا آن كه به بقيع غرقد رفت ، آنجا بر مردگان درود فرستاد و بر ايشان دعا كرد و سپس بازگشت . از او پرسيدم : كجا بودي ؟ فرمود : « فرمان يافته ام كه نزد اهل بقيع بروم ، براي آنان دعا كنم و بر آنان درود بفرستم » . ( 2 )

286 ـ عبدالله بن نافع وقعنبي و محمد بن خالد بن عثمه براي ما از مالك بن انس ، از علقمة بن ابي علقمه ، از مادرش ، از عايشه نقل كردند كه گفته است : شبي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) برخاست ، جامه خويش برتن كرد و بيرون رفت . من از كنيزم بُرَيره خواستم تا او را تعقيب كند . كنيز او را تعقيب كرد تا آن كه به بقيع رفت . نزديك بقيع ايستاد ـ ابن نافع و قعنبي افزوده اند : قدري كه خدا خواست ـ و سپس بازگشت .

محمد بن خالد گويد : بريره پيش از آن حضرت بازگشت . اما به روايت قعنبي و ابن نافع ، كنيز بر او پيشي گرفت و مرا ( = عايشه ) خبر داد . من براي آن حضرت هيچ نگفتم تا آن كه صبح شد . چون صبح فرا رسيد آنچه را گذشته بود يادآور شدم . فرمود : من فرمان يافته ام كه نزد اهل بقيع بروم و بر آنان درود بفرستم . ابن نافع و قعنبي در روايت خود آورده اند : « به سوي اهل بقيع برانگيخته شده ام تا بر آنان درود بفرستم » . ( 3 )

287 ـ محمد بن سنان ، از شريك ، از عاصم بن عبيدالله ، از عبدالله بن عامر ، از عايشه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . منابع اين حديث در ذيل شماره 282 گذشت .

2 . سند حديث صحيح است و منابع آن در ذيل شماره 282 گذشت .

3 . سند اين حديث صحيح است . احاديث پيشين را بنگريد .


101


نقل كرده است كه گفت : شبانگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بيرون رفت و من در پي او روانه شدم به بقيع ـ يا گفت به گورستان ـ رفت و فرمود : « سلام بر شما خفتگان سراي مؤمنان ، ما به شما خواهيم پيوست . شما پيشقراولان ماييد . خداوندا ! ما را از پاداشي كه به آنان داده اي محروم مدار و پس از آنان ما را به فتنه گرفتار مساز » . سپس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روي خود برگرداند و مرا ديد . ( 1 )

288 ـ موسي بن اسماعيل براي ما نقل كرد و گفت : ابوعاصم سعد براي ما حديث كرد و گفت : نافع وابسته حمنة دختر شجاع ، مرا حديث آورد و گفت : ام قيس دختر محصن برايم نقل كرد : كاش مي ديدي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در يكي از كوچه هاي مدينه ، جايي كه همه مردم هستند ، مرا با خود مي برد تا به بقيع رسيديم . آنجا فرمود : « اي مادر قيس ، از اين قبرها هفتاد هزار تن برانگيخته مي شوند و بي حساب به بهشت مي روند ؛ گويا كه چهره هايشان ماه شب چارده است » . راوي گويد : پس مردي برخاست و پرسيد : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، حتي من ؟ فرمود : و تو . آنگاه يكي ديگر برخاست و گفت : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، و من ؟ فرمود : عُكّاشه بر تو پيشي گرفته است .

سعد مي گويد از آن زن ( = ام قيس ) پرسيدم چرا به آن ديگري هم نگفت ( تو هم به بهشت روي ؟ ) گفت : گمان مي كنم او منافق بود . ( 2 )

289 ـ حسن بن عثمان براي ما نقل كرد و گفت : ابوعاصم سعد بن زيد وابسته سليمان ابن علي برايمان حديث كرد و گفت : نافع ـ البته مقصود نافع وابسته ابن عمر نيست ـ حديثي همانند اين برايم نقل كرد ، با اين تفاوت كه عبارت اخير ـ يعني از آن زن پرسيدم . . . در اين روايت نيامده است . ( 3 )

290 ـ فليح بن محمد يماني براي ما نقل كرد و گفت : محمد بن سعيد مقبري براي ما حديث كرد و گفت : برادرم ، از جدش نقل كرده است كه كعب الأحبار گفت : در تورات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سند اين حديث صحيح است . احاديث پيشين را بنگريد .

2 . طبراني اين حديث را در معجم الكبير ( ج25 ، ح 445 ) نقل كرده و هيثمي در مجمع ( ج4 ، ص13 ) گفته است : سند حديث مشتمل بر راويي است كه او را نمي شناسم .

3 . تكرار حديث پيشين است .


102


چنين مي يابيم كه در سمت غربي مدينه و بر كنار گذر سيل ، قبرستاني است كه از آن هفتاد هزار برانگيخته شوند كه هيچ حسابي بر آنان نيست .

ابوسعيد مقبري به فرزند خود سعيد گفت : اگر من مردم ، مرا در مقبره بني سلمه كه درباره اش از كعب شنيده ام به خاك بسپار . ( 1 )

291 ـ ابوغسان براي ما نقل كرد و گفت : عبدالعزيز بن عمران ، از عبدالعزيز بن مبشر ، از مقبري ، از پدرش از ابوهريره نقل كرد كه گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : در سمت غرب مدينه گورستاني است كه سيل از سمت چپ آن مي گذرد . از اين گورستان فلان تعداد برانگيخته شوند كه هيچ حسابي بر آنان نباشد .

ابن مبشر مي گويد : من آن عدد را به خاطر ندارم .

292 ـ عبدالعزيز برايم از حماد بن ابي حُميد ، از ابن منكدر نقل كرد كه گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : از بقيع هفتاد هزار تن به صورت ماه شب چهارده برانگيخته شوند . آنان كساني هستند كه نه خشم مي كردند و نه فال بد مي زدند و بر پروردگارشان توكل مي كردند ( 2 )

راوي گفت : پدرم به مامي گفت كه مُصْعب بن زبير درحالي كه ابن رأس الجالوت با او بود ، از راه بقيع به مدينه وارد شد . مصعب كه پشت سر او بود شنيد هنگامي كه وي گورستان را ديد مي گويد : اين همان است . مصعب از او مي پرسد : چه مي گويي ؟ مي گويد : نشانه اين گورستان را در تورات مي يابيم ؛ گورستان ميان دو دشت كه نخل ها آن را در ميان گرفته و نامش « كفته » است . خداوند از اين گورستان هفتاد هزار تن به صورت ماه برمي انگيزاند . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در وفاء الوفا ( ج2 ، ص81 ) به صورت مرسل از مطّلب بن حنطب نقل شده است كه گفت : از گورستان مدينه ـ يعني بقيع ـ هفتاد هزار تن برانگيخته شوند كه بر آنان حسابي نيست و نور سيمايشان خيمه هاي يمن را روشن مي كند .

2 . حديث مرسل و ضعيف است . همچنين سند مشتمل بر عبدالعزيز بن عمران است و او چنان كه گذشت جاعل حديث است .

3 . بنگريد به : عمدة الاخبار ، ص126 ؛ وفاء الوفا ج2 ، ص81 ؛ كفته بر وزن لخته يكي از نام هاي بقيع است و بدان باز مي گردد كه گورستان مردگان را حفظ مي كند . از همين روي از ريشه « ك ف ت » اين نام گرفته شده ؛ چرا كه بازداشتن ، منع كردن و حفظ كردن است . بنگريد به : معجم البلدان ، ذيل همين ماده ؛ مراصد الاطلاع ، ج3 ، ص1169 .


103


293 ـ ابوغسان ، از راوي ثقه ، از ابن ابي دُرّه سُلمي ، از عقبة بن عبدالرحمان بن جابربن عبدالله و از ابن ابي عتيق و ديگر راويان بني حرام ، از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه فرموده است : گورستاني است غربي و ميان دو سيلگاه . نور آن در روز قيامت از آسمان تا زمين مي درخشد . ( 1 )

294 ـ عبدالعزيز ، از ابومروان بن ابي جبر ، از عادل بن علي ، از ابورافع وابسته رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرد كه ( رسول خدا ) ( 2 ) به بقيع آمد و آنجا ايستاد ، دعا كرد و آمرزش طلبيد . ( 3 )

هودة بن خليفه براي ما نقل كرد و گفت : عوف ، از حسن حديث كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كنار قبور مردگان بقيع ايستاد و فرمود : « درود بر شما اي مؤمنان و مسلمانان ساكن قبرها ، كاش مي دانستيد خداوند شما را از چه چيزهايي كه پس از شما رخ خواهد داد رهايي بخشيده است ! » سپس در اصحاب خود نگريست و فرمود : اينان از شما بهترند . گفتند : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، چه چيز آنان را بر ما برتري مي بخشد ؟ ما اسلام آورده ايم . آن سان كه آنها اسلام آورده اند ، هجرت كرده ايم آن سان كه هجرت كرده اند و انفاق كرده ايم آن سان كه انفاق كرده اند ؛ پس چه چيز آنان را برتري مي دهد ؟ فرمود : اينان رفته اند و از پاداش اخروي خود هيچ ( در اين دنيا ) نخورده اند و من نيز بر ايشان گواهي مي دهم . اما شما پس از اينها پاداش خود را خورديد و نمي دانم پس از من چه خواهيد كرد » . ( 4 )

295 ـ ابوداوود براي ما نقل كرد و گفت : مبارك براي ما حديث كرد و گفت : حسن ما را حديث آورده و گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به بقيع غرقد آمد و ايستاد . پس فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سند اين حديث ضعيف و در بردارنده راويان مجعول است .

2 . محققان متن عربي اين كلمه را به اقتضاي سياق در متن گنجانده اند .

3 . سند حديث بي اعتبار است ؛ چه ، مشتمل بر عبدالعزيز بن عمران ، جاعل حديث است .

4 . حديث مرسل و ضعيف است ؛ به احاديث مرسل حسن بصري استناد نمي شود و همه مراسيل او ، چنان كه عالمان حديث و رجال گويند ، ضعيف است .


104


« سلام بر شما اي اهل قبور ـ سه بار ـ كاش مي دانستيد خداوند چگونه شما را از آنچه پس از شما رخ خواهد داد نجات بخشيده است ! » . راوي گويد : سپس برگشت و به ما كه پشت سر ايشان بوديم فرمود : اينان از شما بهترند . گفتيم : اي رسول خدا ، آنان نيز برادران مايند . ايمان آورده ايم چنان كه ايمان آورده اند ، انفاق كرده ايم چنان كه انفاق كرده اند ، جهاد كرده ايم چنان كه جهاد كرده اند . اما آنان را زندگي به پايان آمد . و ما در انتظاريم . فرمود : « اينان رفته اند و هيچ از پاداش خود نخورده اند . اما شما پاداش خود را خورده ايد و من نمي دانم كه پس از من چه خواهيد كرد » . ( 1 )

296 ـ احمد بن عيسي براي ما نقل كرد و گفت : عبدالله بن وهب يعني ؛ ابن محمد از عبدالله بن ابي بكر ، از پدرش نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به بقيع مي رفت و براي مردگان دعا مي كرد . عايشه در اين باره از آن حضرت پرسيد . در پاسخ فرمود : من فرمان يافته ام كه برايشان دعا كنم » . ( 2 )

297 ـ موسي بن اسماعيل براي ما نقل كرد و گفت : عبدالرحمان بن ابي رجال ما را حديث كرد و گفت : عماره بن غزيه ، از عبدالرحمان بن ابي سعيد خدري برايم نقل كرد كه گفته است : پدرم به من گفت : فرزندم ، من پير شده ام و همسالانم رفته اند و براي من هم نزديك شده است . دستم را بگير ( تا با هم به جايي روانه شويم ) . من دست او را گرفتم و با هم به بقيع رفتيم . او را به دورترين نقطه بقيع ، جايي كه قبري نبود بردم . مرا گفت : فرزندم ، چون مُردم در اينجا برايم قبري بكن ، مباد بر من كسي بگريد ، مباد بر قبر من خيمه زني ، مباد آتشي با من همراه سازي ، مباد كس را بيازاري ، مرا از كوچه هاي دور و خلوت به گورستان ببر ، و آهسته و بي صدا برو .

298 ـ فليح بن محمد براي ما نقل كرد و گفت : حاتم بن اسماعيل ما را حديث كرد و گفت : هشام بن عروه ، از پدرش نقل كرد كه گفته است : دوست ندارم در بقيع به خاك سپرده شوم . اگر در جايي ديگر به خاك سپرده شوم برايم دوست داشتني تر است . هر كه در آنجاست بر يكي از اين دو حالت است : يا ستمگر است كه دوست ندارم با او در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين همان حديث پيشين است .

2 . احمد ( ج6 ، ص252 ) اين حديث را نقل كرده است .


105


قبرش باشم و يا درستكار است كه دوست ندارم استخوانهاي او براي من برانگيخته شود .

299 ـ واقدي نقل كرد و گفت : عبدالملك بن محمد ، از عمارة بن غزيه ، از محمدبن عبدالرحمان بن سعد بن زراره نقل كرد كه نخستين مرده انصار در مدينه ابوامامه اسعد بن زراره بود كه در بقيع به خاك سپرده شد ؛ پيش از آن بر مردگان نماز خوانده مي شد .

300 ـ سُوَيد بن شعبه براي ما نقل كرد و گفت : ابن ابي رجال ، از عمارة بن غزيه ، از عبدالرحمان بن ابي سعيد نقل كرد كه گفت : پدرم گفت : فرزندم ! من پير شده ام و همسالانم رفته اند و مرگ به من نزديك شده است . سپس بر من تكيه زد و به بقيع رفت ، جايي از بقيع كه در آن مرده اي به خاك سپرده نمي شد . پس گفت : چون مُردم مرا در اينجا به خاك بسپار و مرا از كوچه اي دور و خلوت به گورستان ببر . نه بر قبر من خيمه برپا كنيد ، نه در پي ام آتشي بفرستيد و نه كسي بر من گريه و شيون كند . جنازه ام را آرام و آهسته ببريد و به سبب من كسي را ميازاريد .

راوي گويد : ( پس از آن كه در گذشت ) مردم از من پرسيدند : جنازه چه هنگام بيرون مي آيد ؟ من به واسطه آنچه او به من گفته بود دوست نداشتم به مردم در اين باره خبر دهم . پس او را در ميانه روز به سمت گورستان بردم و چون به بقيع رسيدم ديدم مالامال از مردم است .

301 ـ محمد بن يحيي براي ما نقل كرد و گفت : عبدالله بن نافع ، از ابوعباده شعيب ، از ابوكعب قرَطي نقل كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « هر كس در اين گورستان ما به خاك سپرده شود براي او شفاعت كنيم ـ يا شهادت دهيم » ( 1 )

302 ـ محمد بن يحيي براي ما نقل كرد و گفت : عبدالعزيز بن محمد ، از ابونَمِر شريك بن عبدالله ، از عطاء بن يسار نقل كرد كه گفته است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به بقيع آمد و ( خطاب به مردگان ) فرمود : « سلام بر شما اي كساني كه مهلت يافته ايد . آنچه به ما و شما وعده داده شده بود فرا رسيد . خداوندا ! اهل بقيع غرقد را بيامرز ! » ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حديث مرسل و ضعيف است .

2 . سند حديث ضعيف است ؛ مشتمل است به شريك بن عبدالله ، و البته او چنان كه ابن حجر در تقريب گفته ، راويي صدوق است .



| شناسه مطلب: 77073