بخش 10
[ سرای زبیر ] سرای عَبْد بن قُصَیّ سراهای بنی زهره سرای بنی تَیْم سرای بنی مخزوم سراهای بنی عدی بن کعب سراهای بنی جمح سراهای بنی سهم سراهای بنی عامر بن لؤی سراهای بنی محارب بن فهر سراهای هم پیمانان قریش خانه های مشرف بن مسجد النبی
226 |
[ سراي ( 1 ) زبير ]
زبير واگذاري بقيع را از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خواست و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن را به او اقطاع كرد و از همين روي اين بقيع « بقيع زبير » نام گرفت . ( 2 ) در اينجا سراي هايي چند از آنِ زبير است . سراي عروة بن زبير ، و اين همان است كه مجزره در آن واقع است . سپس در پشت اين سرا در سمت شرق سراي منذر بن زبير است كه تا كوچه عروه ادامه دارد و بني محمدبن فليح بن منذر در آن سكونت دارند . سراي مُصْعب بن زبير در همين جاست ، و آن همان سرايي است كه چون به سوي بني مازن مي رويد در سمت چپ شما و در كنار سراي حجاره قرار مي گيرد . اين سرا امروز در دست بني مُصْعب است . سراي آل عكاشة بن مصعب بن زبير نيز در همين جاست . اين سرا در مدخل كوچه اي است كه مكتب خانه اي كه از مجاورت آن به سمت ـ خانه هاي نفيس بن محمد [ يعني وابسته بني معلي در بني زريق و در محله هاي انصار ] ( 3 ) مي رويد در آن واقع شده است . سراي آل عبدالله بن زبير هم در اينجاست ، و صديق بن موسي زبيري در همين سرا بود و ديرهاي اين سرا نيز از آن بني منذر است و خانه ابوعود زبيري و فرزندش هم در اين سراي است . سپس به سراي عبدالله برمي خوريم كه تا سراي اسماء دختر ابوبكر ادامه دارد . خانه نافع بن ثابت بن عبدالله بن زبير كه در بالاي آن يك دوراهي قرار دارد ، در همين سراي است . همه اينها وقف زبير بن عوام بر فرزندان خويش است .
زبير همچنين سراي عروه و سراي عمرو را ساخت و اين دو را كه در « خوخة القوارير » با هم مجاور مي شود ، جدا جدا بر عروه و عمرو و فرزندانشان وقف كرد و اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سراي برابرنهاده واژه « دار » است كه مجموعه اي مركّب از چند خانه را در برمي گيرد و معمولا به يك خانواده كلان تعلق دارد ـ م .
2 . بقيع در اصل لغت به معناي جايي است كه در آن درختاني از گونه هاي مختلف وجود دارد . بنگريد به : مراصد الإطلاع ، ج1 ، ص213 . بقيع زبير جايي است در مجاورت منازل بني غنم و در شرق منازل بني زريق . بنگريد به : وفاء الوفا ، ج2 ، ص264 .
3 . محققان متن عربي اين افزوده را به نقل از از وفاء الوفا ( ج2 ، ص265 ) آورده اند .
227 |
سراها به همين ترتيب امروزه در دست اين دو طايفه است .
ابوغسان گويد : از يكي شنيدم كه مي گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اين دو سراي را ـ كه به گفته راوي يكي بود ـ به صفيّه دختر عبدالمطّلب اقطاع كرده بود .
591 ـ ابوغسان گفت : ابن وهب ، از معبد بن عبدالرحمان ، از هشام بن عروة بن زبير نقل كرد كه زبير بن عوام ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خانه هايش را بر فرزندان خود او صدقه كرد كه نه فروخته شود و نه ارث برده شود ، و [ در اين وقف ] دختران هر كس در سراي او سكونت گزيند ، نه زيان رساند و نه زيان بيند و چنانچه به واسطه همسر كردن بي نياز شد ، در اين ملك حقي نداشته باشد .
ذؤيب بن حبيب بن تويت بن اسد بن عبدالعزّي ـ كه پس از فتح در شمار صحابه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آمده بود ـ در مصلّي ، در طرف بازار و ميان سراي عبدالملك بن مروان و كوچه اي كه آن را « زقاق القفاصين » گويند سرايي ساخت و اكنون اين سراي در دست خاندان اوست .
حكيم بن حزام سراي خود را مشرف بر بلاط و در كنار سراي مطيع بن اَسود ساخت . ميان اين دو سراي و سراي معاوية بن ابي سفيان راه عمومي قرار مي گرفت كه آنها را از هم جدا مي كرد . حكيم اين سراي را وقف كرد و اكنون در دست فرزندان اوست .
592 ـ ابوغسان گفت : واقدي ، از عيسي بن محمد وابسته فاطمه بنت عبيد ، درباره حكيم بن حزام نقل كرد كه سراي خويش را تحبيس كرد تا نه فروخته شود ، نه هبه شود و نه ارث برده شود .
هبّار بن اَسود اَسدي ميان تحجير بني نصر و بني زريق سرايي ساخت كه مدتي در دست فرزندانش بود تا اين كه آن را به عبدالله بن زياد بن سمعان فروختند و امروزه نيز در دست فرزندان عبدالله است .
نوفل بن عدي بن اَبي حُبَيس دو سرا ساخت ؛ يكي در بلاط در جوار رباع ، ميان سراي آل منكدر تيمي و سراي ابوجهم عدوي كه امروزه در دست آل نوفل بن عدي است ؛ و سراي ديگر در زريق ، در مقابل مكتب خانه اي كه « كتّاب ابي ذبان » ناميده مي شود . ميان منزل ابوبكر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام كه بعدها به بني عباد بن عبدالله بن
228 |
زبير رسيده است ، و بر كنار كوچه اي كه از محله خمّارين مي گذرد و سراي هاني كه امروزه در دست آل جبير است پشت آن قرار مي گيرد .
عبدالرحمان بن عوام سرايي ساخت كه بعدها به « دار الريان » معروف شد . اين سرا سه در داشت : دري به سوي سراي مطّلب بن عبدالله مخزومي گشوده مي شد ، دري ديگر به سمت سنگچين شده بزرگي كه به سوي بقيع زبير كشيده شده است و دري ديگر هم به سمت سراي آل سراقه عدوي و سراي ايّوب بن سلمه مخزومي . امروزه اين سراي در دست فرزندان عبدالرحمان است .
سراي عَبْد بن قُصَيّ
طليب بن كثير بن عبد بن قُصَي در كوچه صفارين سرايي ساخت ، ابوكثير بن زيد بن كثير بن عبد بن قُصَيّ آن را به ارث برد و بعدها از دست اين خاندان خارج شد .
سراهاي بني زهره
عبدالرحمان بن عوف چند سرا ساخت . سه غرفه از سراي او كه « قرائن » ناميده مي شد جزو مسجد نبوي قرار گرفت . شنيدم كسي مي گفت : « قرائن » سه گنبد خانه ، از آن عبدالرحمان بن عوف بوده است . ابوقطيفه ( 1 ) در شعري از قرائن چنين ياد مي كند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نام كامل ابوقطيفه عمرو بن وليد بن عقبة بن ابي محيط و نام كامل ابومحيط نيز ابان بن ابي عمرو بن اميّة بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصي بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لؤي است . ابوقطيفه و كسانش از طايفه عنابس از بني اميه بود . ابن زبير او را به همراه ديگر امويان كه از مدينه راند ، به شام تبعيد كرد و چون زمان درازي در شام ماند اين بيت و چند بيت بعدي را سرود :
و هل أدور حول البلاط عوامر * * * من الحي أم هل بالمدينه ساكن
اذا برقت نحو الحجاز سحابة * * * دعا الشوق مني برقها المتيامن
فلم اتركنها رغبة عَن بلادها * * * ولكنه ما قدر الله كائن
بنگريد به : اَغاني ، چاپ بولاق ، ج1 ، ص16 .
229 |
اَلا لَيْتَ شِعْري هَلْ تَغَيَّرَ بَعْدَنا * * * جَبُوبُ المصَلّي أَمْ كَعَهْدِي الْقَرائِنُ ( 1 )
سراي عبدالرحمان بن عوف نيز جزو مسجد شد . اين سرا « دار مُلَيْكَه » ناميده مي شد و عمرو مصعب مي گفتند : فرزندان عبدالرحمان آن را به عبدالله بن جعفر فروختند ، عبدالله آن را به معاويه فروخت و بدين سان جزو صوافي شد و بعدها مهدي عباسي آن را جزو مسجد كرد . اين سراي از آن روي دار مُلَيْكَه ناميده مي شد كه عبدالرحمان بن عوف ، مُلَيْكَه دختر سنان بن ابي حارث مري را كه در روزگار ابوبكر به مدينه آمد ، در آن منزل داد . مُلَيْكَه همسر زبان بن منظور بود و پس از درگذشت زبان فرزندش منظور بن زبان جانشين پدر شد و مي خواست بر مُلَيْكَه دست يابد اما ابوبكر او را به مدينه آورد و از منظور جدا كرد و آنگاه گفت : چه كسي اين زن را منزل مي دهد ؟ در پاسخ ، عبدالرحمان او را در سراي خود منزل داد .
عبدالعزيز بن مروان ( 2 ) مي گويد : دار القضاء يكي ديگر از سراهاي عبدالرحمان است كه امروزه صحن مياني مسجد النبي را ، كه در سمت غرب آن و پشت سراي مروان واقع است تشكيل مي دهد .
593 ـ ابوغسان گفت : عبدالعزيز ، از راشد بن حفص ، از امّ حكم دختر عبدالله بن ثابت ، از عمه اش سهل ، دختر عاصم نقل خبر كرد كه گفته است : دار القضاء از آن عبدالرحمان بن عوف بود . از آن روي دار القضاء ناميده شده بود كه عبدالرحمان در شب هاي شورا ( 3 ) در اين سرا از مردم كناره گزيد تا آن كه تصميم نهايي درباره خلافت گرفته شد . بعدها فرزندان عبدالرحمان اين سراي را به معاوية بن ابي سفيان فروختند .
عبدالعزيز گفته است : از آن پس اين سرا جزو صوافي شد و ديوان هاي حكومت و بيت المال در آنجا بود . ابوالعباس سفّاح امير مؤمنان ، آن را خراب و صحن مسجد كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كاش مي دانستم كه آيا پس از ما سنگ هاي مصلّي تغيير كرده يا آن كه قرائن همچنان پا برجاست .
2 . عبدالعزيز بن مروان پدر خليفه اموي ، عمر بن عبدالعزيز است . ابن سعد و نسائي او را ثقه دانسته اند و ابن سعد درباره اش گفته : به سال هشتاد و شش در گذشته است . بنگريد به : ميزان الإعتدال ، ج2 ، ص139 .
3 . مقصود شورايي است كه پس از درگذشت عمر بن خطاب براي تعيين خليفه بعد تشكيل شد ـ م .
230 |
امروزه نيز اين صحن به همان شكل باقي مانده است .
594 ـ گفت : از كساني بيش از يك تن شنيدم كه در اين باره ، جز اين مي گفتند . از آن جمله اند محمد بن اسماعيل بن ابي فديك كه از عمويش برايم نقل خبر كرد كه گفته است : رحبة القضاء از آنِ عمر بن خطاب بود . او از فرزندان خود حفصه و عبدالله خواسته بود آن را پس از مرگش براي پرداخت بدهيي كه داشته است بفروشند تا اگر بهايش آن بدهي را بسنده كند كه همان ، و گرنه در اين باره از بني عدي بن كعب درخواست كمك كنند تا آنان اين بدهي را باز پس دهند .
آنان اين صحن را كه دار القضاء نام داشت ، به معاوية بن ابي سفيان فروختند .
ابن ابي فديك گفته است : از عمر شنيدم كه مي گفت : آنجا پيشتر دار القضاء نام داشت .
راوي گويد : معاويه در دوران فرمانروايي اش آن را خريد و همچنان در تملك او بود تا هنگامي كه به سال صد و سي و هشت ، زياد بن عبدالله به مدينه آمد ، آنجا را خراب كرد و صحن مسجد قرار داد ، و دري را كه در كنار دريچه كوچك است گشود . او هزينه تخريب بنا و الحاق آن به مسجد را بر عهده بازاريان قرار داده بود ؛ محمد بن اسماعيل بن ابي فديك مي گويد : براي ويران كردن بنا و الحاق آن ، از من چهار دانق ستاند . ( 1 )
ابن ابي فديك گويد : چنان كه عمويم برايم نقل خبر كرد ، عبيدالله بن عمر بن عبيدالله بن عبدالله بن عمر نيز به من گفت : در اين هنگام به صندوقي كه در خانه اش بود اشاره كرد ـ سندهايي درباره برائت ذمه عمر از آن بدهي است و خداوند خود حقيقت امر را بهتر داند .
يكي ديگر از سراي ها سراي عبدالله بن جعفر بن ابي طالب است كه سهيل بن عبدالرحمان بن عوف آن را به وي فروخته بود . اين همان سراي است كه بعدها از آنِ منيرة وابسته امير مومنان ، سپس از آنِ يحيي بن خالد بن برمك شد و سپس نيز در شمار صافيه ها قرار گرفت .
سراي عبدالله بن مُكَمِّل بن عوف بن عبدالحارث بن زهره از ديگر سراي هاست كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . هر دانق برابر با يك ششم درهم بود . المنجد ، ماده « دنق . » ـ م .
231 |
در غرب دار القضاء بوده است . اين سرا به عبدالرحمان [ بن عوف ] ( 1 ) تعلق داشته و وي آن را به عبدالله بن مكمل هبه كرده بود . ابن مكمل نيز آن را به مهدي فروختند و امروزه ويرانه آن در دست فرزندان اوست .
ابوزيد بن شبه گويد : در اين خانه كه به صورت خرابه اي در جوار مسجد بود مي خوابيدند . اين همان خانه است كه گويند ساكنانش گفتند : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ما در حالي آن را خريديم كه گرد هم بوديم و ثروتي داشتيم اما از هم پراكنديم و تهيدست شديم . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « آن را واگذاريد كه نكوهيده و بديمن است . »
ابوزيد بن شبه گويد : قُثَم ( 2 ) مي خواست آن را بخرد كه تب كرد و بيمار شد .
سراي حُمَيد بن عبدالرحمان بن عوف در حش طلحه يكي از ديگر سراي هاست كه آن را « دار الكبري » مي گفتند . دليل نامگذاري اش به دار الكبري نيز آن بود كه اين نخستين خانه اي بود كه يكي از مهاجران در مدينه مي ساخت . عبدالرحمان ميهمان هاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در اين سرا جا مي داد و از همين روي « دار الضيفان » ناميده مي شد . يكي از ميهمانان در اين سرا دزدي كرد و عبدالرحمان بن عوف در اين باره نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شكايت برد . بنابر آنچه اعرج مدعي شده است رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به دستان خود در اين سرا بنا ساخته بود .
اين سراي امروزه در دست يكي [ از فرزندان ] ( 3 ) عبدالرحمان بن عوف است .
سعد بن ابيوقاص در بلاط دو سراي روبروي هم ساخت كه با يكديگر ده ذراع فاصله داشتند . سرايي كه در هنگام رفتن به مسجد در سمت راست شما قرار مي گيرد بعدها به ابو رافع غلام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد ؛ وي آن را با دو خانه كه در محله بقال داشت مبادله كرده بود . خانه ابو رافع پيشتر ملك سعد بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محققان متن عربي اين افزوده را به استناد وفاء الوفا ( ج2 ، ص724 ) آورده اند .
2 . احتمالاً مقصود قُثَم بن عباس بن عبدالمطّلب بن هاشم برادر عبدالله بن عباس پسر عموي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است . وي از آخرين بر جاي ماندگاني بود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را به ياد داشتند . علي ( عليه السلام ) او را كارگزار خود در مكه كرد ، به روزگار معاويه همراه با سعيد بن عثمان بن عفان روانه سمرقند شد و در آنجا به شهادت رسيد . بنگريد به : اُسْد الغابه ، ج4 ، ص197 ؛ اصابه ج3 ، ص218 ؛ استيعاب ، ج3 ، ص266 .
3 . اين افزوده را محققان متن عربي به اقتضاي سياق آورده اند .
232 |
595 ـ هارون بن معروف براي ما نقل كرد و گفت : عبدالله بن وهب ما را حديث كرد و گفت : ابن جريج ، از ابراهيم بن ميسره نقل كرد كه عمرو بن شريد برايش نقل خبر كرده و گفته است : در كنار سعد بن ابيوقّاص ايستاده بودم كه مسور بن مخرمه آمد و دست خود بر يكي از شانه هاي من گذاشت . سپس ابورافع وابسته رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و گفت : اي سعد ، دو خانه از من بخر و در ازايش اين سراي را به من ده ، سعد گفت : به خداوند سوگند آنها را نمي خرم . مسور گفت : به خداوند سوگند ، آنها را مي خري . سعد گفت : نه به خداوند سوگند بيش از چهار هزار [ درهم ] به صورت نقد و اقساط نمي دهم . ابو رافع گفت : من خود براي خريد آنها پانصد دينار داده ام و اگر نه آن كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيده ام كه فرمود : { المَرْءُ اَحَقُّ بِسَقَبِه } ( 1 ) آن را به چهار هزار نمي دادم ، در حالي كه خود براي آن پانصد دينار پرداخته ام .
[ ابوزيد ] گويد : آن سراي ديگر [ از دو سراي سعد ] مقابل سراي پيشين است و هر دو وقف بر اولاد شده است . ( 2 )
596 ـ واقدي به نقل از بكير بن مسمار ، از عايشه دختر سعد آورده است كه سعد دختران شوهر كرده را از سراي خويش بيرون راند و به شوهر ناكرده ها اجازه داد در آن سكونت گزينند .
597 ـ واقدي ، از محمد بن نجاد بن موسي ـ يا از موسي ـ از عايشه دختر سعد نقل كرده است كه گفت : صدقه پدرم حبس و وقف است ، نه فروخته شود ، نه به كسي هبه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « سقب » در لغت به معناي نزديكي است و مقصود از آن ، چيزي كه در جوار و يا نزديك چيز ديگر است ، گفته مي شود . « سَقَبت الدارُ ، و اسقَبت » يعني خانه نزديك است .
در اين حديث نامي از شفعه نيامده ، اما با اين وجود احتمال دارد مقصود از آن شفعه باشد . احتمال ديگر نيز اين است كه همسايه و نزديك ، به نيكي و همكاري سزاوارتر است . البته از اين دو احتمال ، احتمال نخست قوي تر مي نمايد .
مقصود از روايت اين است كه همسايه و همجوار نسبت به ملك همسايه خود اولويت بيشتري دارد .
2 . بخاري ( 6977 ، 6978 ، 6980 و 6981 ) ، ابوداوود ( 3516 ) ، نسائي ( ج7 ، ص320 ) ، ابن ماجه ( 2498 ) ، احمد ( ج6 ، ص390 ) ، ابن ابي شيبه ( ج7 ، صص 164 و 165 ) ، حُمَيدي ( 552 ) ، شافعي ( ج2 ، ص165 ) ، طحاوي ( ج4 ، ص123 ) ، دار قطني ( ج4 ، صص 222 و 223 ) ، بيهقي ( ج6 ، صص 105 و 106 ) ، عبدالرزاق ( 14382 ) ، ابن حِبّان ( 5180 و 5181 ) و بغوي ( 2172 ) اين روايت را نقل كرده اند .
233 |
شود و نه ارث برده شود . زنان بي شوهر را [ كه از اين خاندانند ] اين حق است كه در اين سراي سكونت گزينند ، نه ضرر رسانند و نه ضرر بينند تا هنگامي كه بي نياز شوند .
پس از چندي برخي از وارثان او درباره اين سراي گفت و گو كردند تا آن را ارث قرار دهند و مالك شوند . آنان نزاع خود نزد مروان بن حكم بردند . مروان فرزندان اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را گرد آورد و وضع اين ملك را بر همان حالتي تثبيت كرد كه سعد در آغاز مقرر داشته بود .
سعد همچنين در سمت غرب بلاط و در قبله سراي ابراهيم بن هشام مخزومي سرايي ديگر ساخت ؛ اين سراي در پشت سراي جُبّي بود و در سراي جُبّي راه عبوري داشت . امروزه اين سرا در دست فرزندان سعد است .
از يكي شنيده ام كه مي گفت : سراي جُبّي پيشتر از آن سعد بود و اين همان سراي است كه گفتيم در قبله سراي ابراهيم بن هشام بوده است . عمر بن خطاب به هنگام برگشت سعد از عراق مال خود را با او قسمت كرده و اين سراي ، قسيمِ سراي جُبّي بود . عمر پس از مقاسمه اين سرا ، آن را به دوازده هزار درهم به عثمان بن عفّان فروخت و پس از مرگ عثمان در اختيار عمرو بن عثمان قرار گرفت .
جُبّي همان زني بود كه در خرد ساليِ عمر ، او را شير داده بود و از همين روي عمر سراي را به او هديه كرد . اين سرا در دست آن زن بود تا آن كه يك روز از سقف اتاقي كه در آن مي نشست صدايي شنيد . از كنيز خود پرسيد : اين چيست ؟ گفت : خانه تسبيح خدا مي گويد ! گفت : هيچ چيز نيست كه تسبيح خدا گويد مگر آن كه سجده كند . نه ، به خداوند سوگند از اين پس در اين خانه نمي نشينم . پس ، از آن خانه بيرون رفت و آشفته خود را در مصلّي پنهان كرد . سپس خانه را به يكي از فرزندان عمر بن خطاب فروخت و اين خانه از آن زمان تا كنون در دست ايشان است .
راوي گويد : از كسي شنيدم كه مي گفت : عثمان خود اين خانه را به جُبّي اقطاع كرده بود ـ و خداوند خود بهتر مي داند . ( 1 )
سعد ، همچنين در مصلي ميان سراي عبدالحُمَيد بن عبيد كناني و كوچه اي كه از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . متن اين خبر را در وفاء الوفا ( ج2 ، ص740 ) ببينيد .
234 |
ميان بني كعب مي گذرد و به محله حمارين مي رسد ، سرايي ديگر ساخت . او از قسمت پايين اين سرا دري ديگر به كوچه گشود ، به گونه اي كه سراي او با آن كه يكي بيش نبود دو سرا به نظر مي رسيد .
امروزه اين سراي يكپارچه در دست فرزندان او و به صورت وقف اولاد است .
598 ـ گفت : عبدالعزيز بن عمران ، از سعيد بن يحيي بن حسن بن عثمان زهري ، از جدش حسن بن عثمان در پايان حديثي كه آن را در صدقات بني زهره نوشته ام ، نقل كرد كه « آن سراي ها به عنوان وقف تثبيت شد . »
اينك نسخه وقف نامه سعد را درباره سراي هايش ، عيناً به همان صورت كه بوده و نوشته شده است ، بدون تغييري در ضبط كلمات از وقف نامه او نقل مي كنم . اين نسخه را هشام بن عبدالله مخزومي به من داده است . او قاضي بود و درباره برخي از مسائل اين وقف اختلاف و نزاع داشته اند و از همين روي به او مراجعه كرده و سند وقف نامه را هم به او عرضه كرده اند و نزد او ثبت شده است .
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
« اين سند نبشته سعد بن ابيوقاص است براي دخترش حفص و دو دختر او . سكونت گاهي كه حفص در آن است و سعد در آن مي زيد ، پايين و بالا ، همه قسمت ها سكني است ، نه فروخته شود ، نه ارث برده شود و نه هبه شود . تنها سراي وقف است . حفص و دخترانش حق دارند در اين سراي سكني گزينند و البته حفص هيچ مردي را در آن سكونت ندهد مگر با اجازه دختران خويش . سكونت گاهي كه اكنون زبراء در آن مي نشيند ، همچنين خانه دُمَيّه ـ اگر كه دُمَيّه بيرون رود يا بميرد ـ و نيز خانه اي كه در جوار آن است ، و سرانجام خانه بير ، همه از آن زبراء است ، بدين معني كه در آن سكونت گزيده شود ، به فروش نرسد ، ارث گذاشته نشود و هبه نشود ؛ وقف است و حجير ، دختر سعد نيز بتواند در خانه اي كه مادرش در آن مي زيد ، سكني گزيند . اين را براي آن زنان و دختراني نوشته ام كه ستم ورزند يا [ خاندان را ] ترك گويند . هيچ كدام از آن چنانچه شوهر كنند در اين سراي حق سكونت ندارند ، مگر بر همان شرط كه نوشته ام .
سكونت گاه مادرِ بجير و مشربه اي كه بالاي اين سكونتگاه است ، بر همان شرط كه
235 |
براي سكناي سرا نوشته ام ، سكناي بجير است . جُثَيْم حق سكونت در بيت الخربه دارد ، برهمان نحو كه براي ديگران نوشته ام . عثمان بن سعد حق سكني در سكونت گاه بقعه دارد ، همان جا كه مسجد ابن ابي قعده در آن است و در بخش پاييني سراي ، از نيمه به بعد ، واقع است ، و اين نيز بر همان شرط كه براي ديگران نوشته ام .
خانه رفع ، خانه خالد ، چشمه و خانه نيروز ، نيمي از همه اينها از آن عمر بن سعد است . بر همان شرط كه براي ديگران نوشته ام .
جهمان حق سكني در همان جايي دارد كه اكنون سكونتگاه او است ، بر همان شرط كه براي ديگران نوشته ام .
عثمان بن حُنَيف ، عبدالرحمان بن عامر ، هشيم ، عبيدالله بن هاشم و مسلم بن ابي عبدالله بر اين سند گواهي كردند » .
مغيرة بن اخنس ثقفي ، هم پيمان بني زهره ، سراي بجير بن وهب جمحي را كه « دار ابن صفوان » ناميده مي شود در مصلّي ساخت .
عمير بن وهب سراي مغيرة بن اخنس را در محله صفارين از آن خود ساخت . [ امروزه ] سراي مغيره در دست فرزندان او و سراي اسيد بن اخنس وقف است . قبر مغيرة بن اخنس كه در روز شورش بر ضد عثمان همراه او كشته شد در همين سراي است . قبر او در خانه مغيرة بن اخنس است و اين خانه همان است كه در گوشه شرقي و يماني سرا واقع مي شود .
مغيرة بن اخنس ، همچنين سرايي در بطحان ساخت ، بر تپه اي كه در غرب وادي است . در سمت يماني اين سراي « دار وليد سمان » و در سمت شامي آن سراي وليدبن عقبه است كه آن را « مريد البقر » گويند . اين سرا امروز به عنوان وقف اولاد در دست برخي از فرزندان مغيره است .
مقداد بن عمرو بن ثعلبه بهرائي ( 1 ) ، هم پيمان بني زهره دو سراي ساخت يكي در بني جديله ، كه آن را « دار المقداد » مي گفتند و امروزه در دست نوادگان دختري او ؛ يعني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مقداد بن اسود صحابي ، معروف است كه به روزگار خلافت عثمان در مدينه درگذشت . بنگريد به : اسد الغابه ، ج4 ، ص409 ؛ اصابه ، ج3 ، ص433 .
236 |
فرزندان وهب بن عبدالله بن زمعه اسدي است ؛ و سرايي ديگر ميان خانه رباح غلام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و كوچه عاصم بن عمر بن خطاب قرار دارد . سراي يزيد بن عبدالملك كه در بلاط است در همين كوچه واقع مي شود و بعدها كه نوادگان دختري مقداد سراي او را به يزيد فروختند اين سراي جزوي از سراي يزيد شد .
عامر بن اَبيوقاص ( 1 ) سراي خود را كه در كوچه حُلْوَه ، ميان سراي حُوَيْطب بن عبدالعُزّي و سنگ چين كوچه اي است كه به سراي آمنه دختر سعد بن ابي سرح مي رسد ، ساخت . امروزه بخشي از اين سرا در دست فرزندان او است و بخشي نيز از دست آنان بيرون رفته است .
نافع بن عُتْبة بن ابيوقاص سراي خود را در بلاط ساخت . بعدها ربيع ، وابسته امير مومنان آن را از فرزندان نافع خريد . اين سراي همان است كه امروزه دار الربيع خوانده مي شود و در بلاط رو به روي سراي مُساحق بن عمرو عامري كه به « دار خراش » ( 2 ) معروف است ، قرار دارد .
مَخْرَمَة بن نَوْفَل بن اُهَيْب بن عبدمناف بن زهره در گوشه مسجد در جوار مناره جنوب شرقي آن ، خانه اي ساخت . بعدها مهدي [ عباسي ] بخشي از آن را خريد و جزو صحن پايين مسجد كرد . باقيمانده اين سرا نيز بعدها به فروش رفت و در اختيار مردي از آل مطرق قرار گرفت ، سپس به يكي از خاندان برمك رسيد و امروزه نيز صافيه است .
عبدالرحمان بن ازهر بن عبد عوف نيز سرايي دربازار ساخت و آن را بر بني ازهر بن عبدعوف وقف كرد و شهاب بن عبدالله بن حارث بن زهره را ، وصيّ اين وقف قرار داد .
عبدالله بن عوف بن عبد عوف در بلاط ، ميان كوچه سراي عبدالرحمان بن حارث ابن هشام و كوچه سراي ابواميّة بن مغيره سرايي ساخت در اين سراي به سنگفرش گشوده مي شد . امروزه اين سرا « دار طلحة بن عبدالله بن عوف » ناميده مي شود و به عنوان وقف در دست فرزندان اوست ، مگر بخشي كوچك كه از آن جدا شده است . اين بخش از آنِ ابوعبيده و عبدالله بن عوف بود كه بعدها به يكي از وابستگان اين خاندان يعني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عامر بن ابيوقاص برادر سعد بن ابيوقاص است . شرح حال او را در اُسْد الغابه ( ج3 ، ص97 ) بنگريد .
2 . بنگريد به : وفاء الوفا ، به تحقيق محيي الدين عبدالحميد ، ج 2 ، ص 741 .
237 |
طلحة بن سعيد رسيد و از آن پس در اختيار بكار بن عبدالله بن مصعب زبيري قرار گرفت .
599 ـ ابومطرف بن ابي وزير براي ما نقل كرد و گفت : سفيان بن عُيَيْنه ، از عَمْرو بن دينار ، از يحيي بن جعده حديث كرد كه گفته است : پس از آن كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه آمد سراي ها را به مردم اقطاع كرد . در اين هنگام طايفه اي از بني زهره به نام بنو عبدزهرة ـ و البته اين نام براي ما ناشناخته مانده است ـ بن اُمّ عبد به اعتراض آمدند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در پاسخ فرمود : « پس براي چه خداوند مرا برانگيخته است ؟ خداوند امتي را كه در ميان آنان حق ضعيف به وي داده نمي شود ، مقدس ندارد » . ( 1 )
سراي بني تَيْم
ابوبكر سرايي در كوچه بقيع در مقابل سراي كوچك عثمان اختيار كرد . او سرايي ديگر هم در مسجد برگزيد ، و اين همان منزل است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره اش فرمود : « همه اين درها را كه به مسجد گشوده مي شود ببنديد مگر درِ سراي ابوبكر را » . ( 2 )
600 ـ ابوغسان گفت : محمد بن اسماعيل بن ابي فديك برايم نقل كرد كه عمويش برايش نقل كرده است كه دريچه اي كه در سمت غرب مسجد به دار القضا گشوده مي شود دريچه ابوبكر است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره آن فرمود : « همه اين درها را كه بر مسجد من گشوده مي شود ببنديد مگر آن دريچه كه از آن ابوبكر صديق است . » ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . خبر مرسل و حسن است .
2 . منابع اين حديث همان منابع پسين است . البته بر آگاهان به حديث و تاريخ پوشيده نيست كه چگونه اين حديث و حديث پسين در برابر احاديثي قرار داده شده است كه به سندهاي صحيح در منابع شيعه و سنّي آمده و از اين خبر مي دهد كه پيامبر همه درهايي را كه به مسجد گشوده مي شد بجز دري كه به خانه عليّ ( عليه السلام ) بود نبست ـ م .
3 . بخاري ( 467 ) ، نسائي در فضائل الصحابه ( 1 ) ، احمد در مسند ( ج1 ، ص270 ) ، همو در فضائل الصحابه ( 67 ) ، طبراني ( 11938 ) ، ابن حبان ( 6860 ) ، ابن سعد ( ج2 ، صص 227 و 228 ) ، ابوبكر قطيعي در زيادتي كه بر فضائل الصحابه دارد ( 134 ) و ابويعلي ( 2584 ) ، همه از طريق ابن عباس اين روايت را نقل كرده اند . بنابراين روايت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در روزهاي آخرين بيماري ، در حالي كه دستمالي بر سر بسته بود به مسجد آمد و بر منبر نشست . خداي را سپاس و ستايش گفت و سپس فرمود : هيچ كس در ميان مردم نيست كه او را بيش از ابن ابي قحافه بر من منت جان و مال باشد . اگر من در ميان مردم خليلي مي گرفتم ، ابوبكر خليل من بود . اما من چنين خليلي نگرفته ام و برادري و دوستي به آيين اسلام برقرار است . هر دريچه اي را كه به مسجد گشوده مي شود ببنديد ، مگر دريچه ابوبكر را . اين متن ابن حِبّان است .
238 |
ابوبكر همچنين سرايي در سُنْح ؛ يعني منطقه اي كه خانه هاي بني حارث بن خزرج در آن است داشت . سراي او در ميان خانه هاي بني حارث بود و اين همان سرايي است كه به هنگام درگذشت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ابوبكر در آن به سر مي برد .
طلحة بن عبيدالله سراي خود را ميان سراي عبدالله بن جعفر كه بعدها به منيره رسيد ، و سراي عمرو بن زبير بن عوام ساخت . پس از او فرزندانش آن را سه قسمت كردند : سراي شرقي كه در جوار سراي منيره واقع است به يحيي بن طلحه رسيد ، سراي مجاور آن به عيسي بن طلحه رسيد و سراي ديگر نيز از آن ابراهيم بن محمد بن طلحه شد . امروزه اين هر سه سراي در دست اين خاندان است .
اسماء دختر ابوبكر در كنار سراي عايشه ، سراي خود را اختيار كرد . اين سرا در مقابل گوشه سراي عبدالله بن ابي ربيعه بود و آن را به فرزندان خود از زبير بن عوام وقف كرد و امروزه نيز در دست ايشان است .
صُهَيْب بن سنان ، هم پيمان بني تيم ، سرايي اختيار كرد كه امروزه ميان سراي عيسي ابن موسي بن محمد بن علي و سراي كُرز بن حبيب ، وابسته حكم بن عاص ، واقع است . اين سرا پيشتر ، از آن امّ سلمه دختر ابواميه بود و آن را به وي هبه كرد .
سراي بني مخزوم
خالد بن وليد بن مغيره سراي خود را در بُطَيْحاء ساخت . امروزه اين سرا همان است كه ميان سراي اسماء دختر حسين و سنگ چيني كه در سراي عمرو بن عاص است واقع شده و در دست فرزندان ايوب بن سلمه از زادگان وليد بن مغيره است .
601 ـ گفت : عبدالعزيز بن عمران ، از يحيي بن مغيرة بن عبدالرحمان ، از پدرش برايم نقل خبر كرد كه گفته است خالد بن وليد از تنگي سراي خود به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شكايت
239 |
كرد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « خانه آخرت را توسعه ده » . ( 1 )
602 ـ گفت : واقدي ، از يحيي بن مغيرة بن عبدالرحمان بن حارث ، از پدرش نقل كرده است كه خالد بن وليد سراي خود را در مدينه تحبيس كرد تا نه فروخته و نه هبه شود .
گفت : هشام بن عاص بن هشام بن مغيره سراي خود را كه ميان سراي عبدالله بن عوف زهري در بلاط ، و سراي عبدالرحمان بن حارث بن هشام است ساخت . امروزه اين سرا به عنوان وقف اولاد در دست فرزندان او است .
عياش بن ابي ربيعة بن مغيره سراي خود را در [ محله ] بني غُنم ميان سراي امّ كلثوم دختر ابوبكر صديق و راهي كه به سمت بقيع زبير مي رود ، اختيار كرد و امروزه اين سراي در دست فرزندان او و وقف بر آنان است .
ارقم بن ابي ارقم بن اسد بن عبدالله بن مخزوم سراي خود را در [ محله بني ] ( 2 ) زريق ساخت ، اين سراي ميان سراي ام كلاب ، كه خود مشرف بر كوچه است ، تا سراي رفاعة ابن رافع انصاري و روبرروي مسجد بني زريق واقع شده و امروزه بخشي از آن در دست فرزندان او است و بخشي ديگر به تني چند انتقال يافته است .
عمار بن ياسر ( رحمه الله ) نيز سراي خود را در بني زريق اختيار كرد ، اين سرا پيشتر از سراهاي ام سلمه همسر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود ، درِ آن رو به روي سراي عبدالرحمان بن حارث بن هشام گشوده مي شد . امّ سلمه آن را به وي داده بود و دريچه اي از آن به مكتبخانه عروه باز مي شد . اين دريچه را عمار خود گشوده بود . امروزه نيمي از اين سرا در دست تني چند از فرزندان او است . نيمي ديگر از آن عثمان بن عمار بود و وي هنگامي كه عطاء بني مخزوم از خانه اش دزديده شد ، اين نيمه را به خالد بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام فروخت ، فرزندان خالد نيز آن نيمه را به عبدالله بن ابي عروه فروختند و بعدها به فضل بن ربيع رسيد . اما نيمه ديگر امروزه در دست فرزندان خالد بن عبدالرحمان است .
عبيدالله بن ابي عُبَيدة بن محمد بن عمار مي گفت : عمر بن خطاب چند روزي عمار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سند اين حديث ضعيف است .
2 . افزوده به نقل از وفاء الوفا ، تحقيق محيي الدين عبدالحميد ، ج2 ، ص742 .
240 |
ابن ياسر ( رحمه الله ) را نديد از همين روي نزد وي كه در سرايش بود رفت و وي را ديد كه در حال ساختن خانه است و گِل و خشت جا به جا مي كند . عمر نيز با دستان خود براي او گل و خشت حمل مي كرد .
603 ـ ابن ابي يحيي مي گفت : عمار براي جهاد روانه شام شد . او در حمص فرود آمد و از آنجا براي عمر بن خطاب نامه نوشت كه آهنگ حج دارد . او همچنين از عمر خواست پيش از بازگشت وي خانه اش را در مدينه برايش بسازد . عمر خود دست به كار ساختن خانه او شد و آن را ساخت . او گاه به دست خود ظرف هاي گل به دست كارگران مي داد . چون عمار برگشت بناي خانه او به پايان رسيده بود . عمار خانه را بزرگ و وسيع يافت و گفت : من تنها سايه باني مي خواستم تا در سايه آن بزيم و در گوشه اي از آن مركب خود را ببندم و سپس به همان پايگاهِ جهاد خويش بازگردم .
ابن ابي يحيي گفت : عمار ( رحمه الله ) در دوران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سرايي ديگر داشت كه جزو مسجد شد . خانه او در جاي ستون چهار گوش يماني غربي بود و سراي ابوسيدة بن ابي رُهم در جوار آن قرار داشت . اما اين هر دو خانه جزو مسجد شدند .
604 ـ ابوبكر بن خلاد براي ما نقل كرد و گفت : عبدالله بن ابي داوود ما را حديث كرد و گفت : فطر بن خليفه ، از پدرش براي ما نقل كرد كه گفته است : از عمرو بن حريث شنيدم كه مي گويد : همراه با پدرم بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد شدم . آن حضرت سرايي در مدينه به من واگذار كرد و سپس فرمود : « بر اين بيفزايم ؟ بيفزايم ؟ » . آنگاه با او بيرون رفتيم و به كودكاني برخورد كرديم كه گرد آمده و چيزي مي فروختند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رو به عبدالله بن جعفر كرد و فرمود : « خداوندا ! معامله او را مبارك گردان ! » ( 1 ) [ اشاره به اين كه او از آنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سند حديث مقبول است ؛ فطر بن خليفه ـ چنان كه حافظ در تقريب مي گويد ـ صدوق و در عين حال متّهم به تشيع است . طبراني در كبير ( ج3 ، ص3136 ) حديثي به همين مضمون از حكيم بن حزام نقل كرده كه گفته است : اموالي از بحرين آورند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عباس را خواست ، مشتي از اموال به او داد و پرسيد : بر اين بيفزايم ؟ گفت : آري . او را مشتي ديگر داد و فرمود : باز هم بيفزايم ؟ گفت : آري . فرمود : براي كسان پس از خود هم چيزي بگذار . سپس مرا خواست و مشتي از آنچه آورده بودند به من داد . گفتم : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، اين مال براي من مايه خير است يا شر ؟ فرمود : شرّ است . من آنچه را داده بود پس دادم و گفتم : سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، پس از رد عطيه تو ديگر از هيچ كس عطايي نمي گيرم . محمد مي گويد : حكيم گفت : من گفتم : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، دعا كن خداوند مرا بركت دهد . فرمود : « خداوندا ! در آنچه به دست او رسد بركت قرار ده » . هيثمي در مجمع ( 3/97 ) گويد : اين سند مشتمل بر اسماعيل بن مسلم است و درباره او سخن فراوان است . برخي نيز گفته اند : او صدوق است .
241 |
چيزي بخرد ] .
خراش بن امية كعبي ، هم پيمان بني مخزوم ، سرايي ميان سراي اسماعيل بن عمرو ابن سعيد بن عاص و كوچه اي كه ميان سراي مغيرة بن اخنس در محله صفارين است اختيار كرد . در اين سراي به سوق الخبازين مقابل ضلع شرقي سراي هند دختر سهيل بن عمرو عامري گشوده مي شود و به عنوان وقف اولاد در دست فرزندان او است .
ابو شريح خزاعي ، هم پيمان بني مخزوم نيز سرايي ساخت كه از سمت غرب به بُطْحان ، از سمت شامي ( شمال ) به كوچه اي كه زقاق بني ليث نام گرفته و از سمت شرق به سراي ساق الفَرْوَيْن ( 1 ) محدود مي شود ، و پس از مرگ شريح از او ارث مانده است .
سراهاي بني عدي بن كعب
عبدالله بن عمر بن خطاب سرايي در بني عمرو بن مَبْذَول اختيار كرد . اين سراي كه به « دار الجَنابَذْ » نامور شد در سمت راست كسي كه به سوي مسجد بني عمرو برود قرار داشت و درش نيز به همين محله گشوده مي شد . چون عبدالله درگذشت اين سرا ارث ماند . بعدها فرزندانش در نگه داشتن آن كوتاهي كردند . برخي سهم خود را نگه داشتند و برخي ديگر فروختند .
نعيم بن جعفر نحام سرايي ساخت كه درش از مقابل گوشه صحن دار القضاء گشوده مي شد و در شرق آن سرايي بود كه از جعفر بن يحيي بن خالد برمكي ستانده شد و پيشتر از آنِ عاتكه دختر يزيد بن معاويه بود . سراي نعيم امروزه به عنوان وقف اولاد در دست فرزندانش قرار دارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ساق الفَرْوَين كه به آن ساق الفرو نيز گفته مي شود ، كه نام كوهي است در سرزمين بني اسد . به شكل شاخ آهو . بنگريد به : مراصد الإطلاع ج2 ، ص683 و تاج العروس ، 3866 .
242 |
كسي به من خبر داد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اين سراي را به اقطاع به او واگذاشته است .
گفته مي شود نعيم در آنجا كه اكنون گنبد سراي مروان است سراي داشت .
نعمان بن عدي بن عبدالله بن اداه سرايي اختيار كرد كه بعدها به ملك محمد بن خالد بن برمك در آمد و وي آن را نوسازي كرد . اين سراي در سوق الخياطين به بلاط مشرف است و خود در جوار بازار ميوه فروشان قرار دارد . نعمان اين خانه را كه به عنوان ارث در دست آل نحام و آل ابي جهم بود از آنان خريد .
گفت : [ احتمالاً ابوزيد بن شبه ] : برخي از نسب شناسان به من گفتند : اين نعمان ، پسر عدي بن فضلة بن عمرو ( 1 ) است .
مطيع بن اسود سراي خود را در بلاط ساخت . اين سراي كه در جوار محله ميوه فروشان است به سراي ابومطيع نامور شد و عباس بن عبدالمطّلب آن را با سراي اويس كه مالكش بود مبادله كرد .
[ ابوزيد ] گفت : فردي مطّلع برايم نقل كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خود اين سراي را به مطيع واگذارد . به ما رسيده است كه عبدالله بن مطيع و حكيم بن حزام اسدي اين سرا را به همراه سرايي كه در پشت آن است ، به صد هزار درهم خريدند و با هم شريك شدند . حكيم در اين شركت با ابن مطيع نساخت و وي همان سراي را كه به سراي مطيع نامور شد به كل اين بها از حكيم خريد و در نتيجه سراي حكيم به عنوان سود براي حكيم باقي ماند . به حكيم گفتند : او تو را فريب داده است ! گفت : سرايي به سرايي و نيز صد هزار دهم .
گفتني است سراي ابومطيع را « عنقاء » نيز مي ناميدند ؛ شاعر گفته است :
« اِلَي الْعَنْقاءِ دار اَبي مطيع » .
شفاء ( 2 ) دختر عبدالله بن عبد شمس بن خلف بن صداد سراي خود را در محله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مقصود نعمان بن عدي بن فضلة بن عمرو است . نسب او در طبقات الكبير ( ج4 ، ص140 ) چنين بيان شده است .
2 . نام كامل او شفاء دختر عبدالله بن عبد شمس بن خلف بن صداد بن عبدالله بن قرظ بن رذاح بن عدي بن كعب بن لؤي قرشي عدوي است . او مادر سليمان بن ابي حثمه است كه از زنان خردمند و فاضل و از نخستين كساني بود كه اسلام آوردند . بيعت كردند و هجرت گزيدند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حضور او از امتنان و سپاس سخن مي گفت . بنگريد به : اسد الغابه ، ج5 ، ص486 .
243 |
حكاكين مشرف بر راه ساخت . بخشي از اين سراي از دست فرزندانش ؛ يعني بني سليمان ابن ابي حثمه عدوي خارج شد و به ملك فضل بن ربيع درآمد ، و بخشي هم در دست اين خاندان ماند .
ابوجهم سراي خود را ميان سراي سعيد بن عاص مشهور به « دار ابن عتبه » و سراي نوفل بن عدي ساخت در اين سرا در مقابل ضلع غربي سراي ام خالد دختر خالد بن سعيد بن عاص ، به بلاط گشوده مي شد . يكي از فرزندان او بخشي از اين سراي را فروخت كه به ملكيت عيسي بن موسي درآمد و بخشي ديگر در دست برخي از فرزندان وي ماند .
سعيد بن زيد بن عمرو بن نُفَيل سراي خود را در ميان سراي حُوَيطب بن عبدالعُزّي و راه خمارين در [ بني ] ( 1 ) زريق كه به سمت سراي ابوعتبه مي رود ساخت . بخشي از اين سراي از دست فرزندانش بيرون رفت و به ملكيت چند تن در آمد . و بخشي نيز در دست آنان ماند .
رُوَيشِد ثقفي ( 2 ) ـ كه به واسطه زن گرفتن از بني عدي در خانه آنان بود ـ سرايي در كتّاب ابن زبان ساخت كه آن را « قمقم » گويند . در شرق اين سراي راهي بود كه آن را از خانه هاي آن مصبح جدا مي كرد ، از سمت غرب به پايين سراي علي بن عبدالله بن ابي فَرْوَه متصل مي شد ، در سمت جنوب ( يماني ) آن سراي اويسيين بود كه منزلگاه خالد بن عبدالله اويسي است ، و سمت شمال ( شامي ) آن قبله خانه هاي آل مصبح بود كه ميان اين سراي و سراي موسي بن عيسي واقع شده است . اين همان سراي رويشد است كه عمر بن خطاب آن را بدان دليل كه در آنجا شراب بود ، آتش زد .
605 ـ گفت : عبدالعزيز بن عمران ، از ابن ابي ذئب ، از صالح بن ابراهيم بن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . افزوده به نقل از وفاء الوفا ( ج1 ، ص534 ) است .
2 . رُوَيْشِد ثقفي داماد بني عدي بن نوفل بن عبدمناف است . ابن حجر مي گويد : عمر بن شبّه در اخبار المدينه از او ياد كرده و ياد آور شده كه وي در جمع كساني از بني عدي كه با آنان در آميخت در مدينه سرايي اختيار كرد . گويد : عمر بن خطاب خانه رُوَيْشد را كه دكاني براي فروش شراب داشت ، چنان آتش زد كه به سان اخگري از آتش يا زغالي سوخته شد . بنگريد به : اصابه ، ج1 ، ص507 .
244 |
عبدالرحمان ، از پدرش نقل كرد كه گفته است : عمر بن خطاب سراي رُوَيشد ثقفي را به علت شراب فروشي آتش زد . در اين سراي ، رويشد دكان شرابي داشت و خود ديدم كه در گوشه هاي آن ، خمره هاي شراب نهاده است و شراب از ديواره ها ترشح مي كند . امروزه اين سراي در تملك شماري چند است . ( 1 )
ابوزيد بن شبه گفت : رُوَيشد شراب فروش بود .
سراهاي بني جمح
عُمَيْر بن وهب سرايي در صفارين اختيار كرد . اين همان سرايي مغيره بن اخنس است . بعدها عمير سراي خود را با سرايي كه مغيره در مصلي داشت و امروزه دار ابن صفوان ناميده مي شود مبادله كرد . امروزه دار ابن صفوان در دست خاندان صفوان بن اميّه ابن خلف است .
محمد بن حاطب سرايي در بني زريق اختيار كرد كه « دار قدامه » ناميده مي شود . دار الأعراب در شرق ، دار الفجير در غرب و سراي سعيد بن عاص كه امروزه ميداني در مدينه است در سمت جنوب آن است و از شمال نيز به راه عمومي محدود مي شود . درِ سرا نيز از همين سمت است .
ابن حاطب سراي خود را بر پسرش ابراهيم بن محمد بن حاطب و فرزندان پس از او وقف كرد ، بي آن كه زنان از آن سهمي داشته باشند ، امروزه اين سرا بر همين شرط در دست پسران او است .
قدامة بن مظعون سرايي را ساخت كه بر دهانه كوچه بني ضَمْرَه است ، مجزره در آن واقع شده ، و پشت سراي آل ابي ذيب ، در سمت راست كسي كه به سوي محله بني ضمره برود قرار دارد . قدامه اين سراي را بر سي تن از وابستگان ( موالي ) خود وقف كرده بود ، اما فرزندانش آن را فروختند و آن وابستگان را با پرداخت بهايش خشنود كردند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اين خبر در اصابه ( ج1 ، ص507 ) آمده است .
245 |
سراهاي بني سهم
عمرو بن عاص سرايي در بلاط ساخت ، ميان سراي خالد بن وليد و مكتب خانه اي كه آن را « كتّاب ابن خصيب » گويند . او سراي خود را بر فرزندانش وقف كرد و امروز بدين عنوان در دست آنان است .
يكي از فرزندان عمرو در آن تعميرهايي كرد ؛ عبدالله بن عبيدالله بن عباس ، از ابن [ ابي ] ( 1 ) فديك نقل كرده است كه سراي عمرو در دست فرزندان او و وقف وي برايشان است به شرط آن كه آن را آباد كنند و در آن خرج كنند .
سراهاي بني عامر بن لؤي
عبدالله بن مَخْرَمَه ( 2 ) سراي خود را در بلاط ساخت . در اين سرا از مقابل سراي عبدالله بن عوف گشوده مي شود و بني نوفل بن مُساحق بن عبدالله بن مَخْرَمَه در آن به سر مي برند . بخشي از اين سرا در دست برخي از فرزندان وي مانده و بخشي ديگر از دستشان بيرون رفته و به تملك وارثان عمر بن بُزَيْغ ، وابسته امير مؤمنان درآمده است . ( 3 )
عبدالله بن ابي سرح سراي اُوَيْس را كه در بلاط است و درش مشرف بر سراي يزيد بن عبدالملك گشوده مي شود ، اختيار كرد . عبدالله بن ابي سرح آن را به سي هزار درهم از عباس بن عبدالمطلب خريد . بخشي از اين سراي امروزه در دست آل اويس ، برادرزادگان عبدالله بن ابي سرح است و بخشي هم از دست آنان خارج شده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . افزوده به اقتضاي سياق ، و كار محققان متن عربي است .
2 . نام كامل او عبدالله بن مَخْرَمَة بن عبدالعُزّي بن ابي قيس بن عبدِوَدّ بن نصر بن مالك بن حسل بن عامر بن لؤي قرشي عامري است . ابن اسحاق گويد : در دومين هجرت به حبشه حضور داشت و همراه جعفربن ابي طالب بود . سپس به مدينه هجرت كرد و در حادثه يمامه در حالي كه سي سال داشت به شهادت رسيد . بنگريد به : اصابه ، ج2 ، ص358 .
3 . بنگريد به : اصابه ، ج2 ، ص358 .
246 |
عبدالله بن ابي سرح ، همچنين سرايي ديگر در سمت بُطْحان العرف اختيار كرد . اين سراي كه بدان « دار مبيض » گفته مي شود ، در مقابل سراي وليد سمان بوده و امروزه بخشي از آن در دست فرزندان اويس است و بخشي هم از دست آنان خارج شده است .
حُوَيْطِب بن عبدالعُزّي سراي خود را ميان سراي عامر بن ابيوقاص و عتبة بن ابيوقّاص در بلاط ـ كه يكي از اتاق هاي آن مجاور حدّ پاياني بلاط بود ـ و نيز كوچه اي كه در سراي آمنه دختر سعد است ، و سرانجام سراي ربيع وابسته امير مؤمنان اختيار كرد . اين سرا وقف اولاد شد و امروزه در دست فرزندان وي است .
حُوَيطب همچنين سرايي ديگر ميان سراي عبدالله بن ابي امية بن مغيره ، كه از آنِ امّ سلمه بود و سراي سعيد بن زيد بن مرو بن نفيل ساخت . در اين سرا رو به روي سراي محرز وابسته حكم بن ابي العاص گشوده مي شد و وقف بر اولاد شده و امروزه در دست فرزندان حُوَيطب است .
حويطب افزون بر اين ، سرايي ديگر اختيار كرد كه آن را « دار صبح » گويند . حدّ اين سراي از سمت قبله رحبة الحكم ، از سمت شمال كوچه اي كه به سمت سراي مطلب مي رود ، از سمت شرق سراي مطلب و از سمت غرب كه در نيز از اين قسمت گشوده مي شود ، راهي است كه به سمت مجلس قضاوت مي رود . اين سراي وقف اولاد بوده و امروزه در دست فرزندان حويطب است .
گفت : ابن ابي يحيي گفت : ابن سبرة بن ابي رُهَم سرايي در جاي فعليِ استوانه چهار گوش داشت كه در سمت جنوب غربي مسجد واقع بود و خود مرز سراي عمار نيز محسوب مي شد . اين هر دو سراي بعدها جزو مسجد شده است .
گفت : عبد بن زَمْعه سراي خود را در « كتّاب عروه » اختيار كرد ـ و عروه مردي از يمن بود كه تعليم مي داد . حد شمالي اين سراي ، سراي حفصه و حدّ جنوبي آن سراي ابن مشنو بود ، درش چسبيده به « كتّاب عُرْوه » بود و امروزه به عنوان وقف در دست فرزندان وي است .
عبدالرحمان بن مشنو سرايي در « كتّاب عروه » اختيار كرد . اين سرا از سمت قبله به پشت سراي عمار بن ياسر ، از سمت شمال به سراي عبد بن زمعه و از شرق به « كتّاب
247 |
اسحاق اعرج » محدود مي شد و درش چسبيده به « كتّاب عروه » بود . اين سرا به عنوان وقف در دست بني عمرو بن سهل است و خاندان عبد بن زمعه در اين باره با آنان نزاع دارند .
ابن امّ مكتوم ، عمرو يا عبدالله ، كه فردي از بني عدي بن معيص است سرايي اختيار كرد و امروزه اين سرا همان خانه هايي است كه ميان سراي آل زمعة بن اسود و شرق « دار القمقم » واقع است .
سراهاي بني محارب بن فهر
فاطمه دختر قيس بن وهب بن خالد بن وائلة بن ثعلبة بن سفيان بن محارب بن فهر ، خواهر ضحاك بن قيس ، سرايي ميان سراي انس بن مالك و كوچه جمل اختيار كرد . وارثانش اين سرا را فروختند و امروزه به عنوان ملك خريداري شده ، در دست ابراهيم بن محمد بن عبدالله بن محمد بن علي بن عبدالله بن جعفر است .
معمر بن عبدالله بن عامر بنِ اياس بن امية بن حرب بن حارث بن فهر سرايي در بني زريق ساخت كه آن را « دار الكتبه » گويند . اين سراي ميان سراي مدرا قيس طبيب و سراي امّ حسان بود و بعدها به معمر بن عبد العزيز بن عبدالله بن عبدالله عمري رسيد و امروزه به عنوان وقف در دست فرزندان و نوادگان معمر است . ( 1 )
سراهاي هم پيمانان قريش
ابوهريره دَوْسيّ صحابي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در بلاط ميان كوچه اي كه سراي عبدالرحمان بن حارث بن هشام در آن است و راه اصليي كه به بلاط مي رسد ، سرايي اختيار كرد . فرزندان وي آن را به عمر بن بزيع فروختند و در نتيجه چند تن از وابستگان و غلامان ابوهريره كه در آن مي زيستند ناچار به ترك آن شدند و ابن بزيع آنان را راضي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بنگريد به : وفاء الوفا ، ج1 ، ص550 .
248 |
كرد . اين بنا امروزه به دست ابن بزيع باز سازي شده است .
606 ـ واقدي ، از يعقوب بن محمد انصاري ، از مَعْمَر بن محمد انصاري ، از نعيم بن عبدالله نقل كرده كه گفته است : خود گواه ابوهريره شدم كه سراي خويش را تحبيس كرد .
607 ـ ابوغسان گفت : كسي برايم نقل كرد و گفت : سرايي كه در بلاط در مقابل سراي ربيع بود و « دار حفصه » نام داشت از واگذاري هاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به عثمان بن ابي العاص ثقفي بود و معاوية بن ابي سفيان آن را از فرزندان وي خريد . عثمان همچنين مالك سراي آل خراش ، طايفه اي از بني عامر بن لؤي بود كه در جوار سراي پيشگفته قرار داشت . گفته مي شود اين سرا در پشت سراي سعد بن ابيوقاص بود كه آل مسمار ، وابستگان سعد در آن سكونت داشتند . همچنين گفته مي شود : سراي آل خراش همان است كه عثمان بن ابي العاص در زميني كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به وي واگذارده بود بنا كرد . ابن خراش در روزگار كارگزاري هشام بن اسماعيل بن هشام مخزومي در مدينه به نيابت از حكومت عبدالملك بن مروان ، رييس پاسبانان بود و هشام بن اسماعيل آن سراي را خريده و به هنگام گماشتن ابن خراش بر پاسبانان ، وي را در آن سكونت داده بود .
ابوغسان گفت : عبدالعزيز گفت : اما درست آن است كه خراش خود اين سراي را از خاندان عثمان بن ابن العاص خريده بود .
اما آل حفصه كه سرا به نام او نسبت داده شده ، از وابستگان و كنيزان معاوية بن ابي سفيان بود كه در اين سراي سكونت داشت و به همين دليل سراي به نام او ، « دار حفصه » ناميده شد .
سراي مسمار [ كه در اين خبر از آن ياد شده ] امروزه جزو صوافي است .
خانه هاي مشرف بن مسجد النبي ( ص )
خانه هاي مشرف بن مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله )
از آن جمله است سراي عبدالله بن مُكَمِّل كه به رحبة القضاء مشرف است و به واسطه آنچه از ساختنش رخ داده است آن را شوم دانند .
سراي عبدالله بن عمر نيز در سمت قبله ، از اين سراي هاست كه در شمار سراي هاي
249 |
بني عدي از آن سخن گفتيم .
سراي مروان [ بن حكم ] ( 1 ) كه كارگزاران مدينه در آن مي نشستند و سراي يزيد بن عبدالملك در جوار آن قرار گرفته از اين جمله است . امروزه اين سراي جزو صوافي است و سرايي از ابوسفيان كه بلندايش سر بر آسمان مي ساييده ، جزو اين سرا شده است .
از ديگر سراي ها سراي خاندان ابو اميّة بن مغيره است كه يزيد [ بن عبدالملك ] ( 2 ) آن را خريد و جزو سراي خود كرد . يكي از مردمان مدينه بر يزيد وارد شده و يزيد درباره سراي خود از او پرسيده و او نيز در پاسخ گفته بود : در مدينه براي تو سرايي سراغ ندارم ! اين سخن بر يزيد گران آمد و آن مدني [ كه اين امر را دريافته بود ] به وي گفت : اي امير مؤمنان ، اين [ اشاره به سراي وي ] سرا نيست ، بلكه يك شهر است .
مقابل سراي يزيد ، سراي اُوَيس [ بن سعد بن ] ( 3 ) ابي سرح است و در جوار آن نيز سراي مطيع بن اسود عدوي . ميان سراي مطيع خانه هايي چند از يزيد بن عبدالملك است كه غسالان در آن مي نشينند . گفته مي شود : يزيد خواهان خريد سراي مطيع بود و با بالا بردن قيمت بر اين كار اصرار داشت ، اما آنها از فروش خودداري ورزيدند ؛ يزيد در مقابل ، آن خانه ها را ساخت تا جلوي سراي آن مطيع را ببندد . اين خانه ها كه به همين دليل « ابيات الضِّرار » نام گرفته بعدها به خيزران رسيده است .
در غرب مسجد سراي ابن مكمل است كه در آغاز از آن سخن گفتيم ، و نيز سراي نَحّام عدوي ( 4 ) و آنگاه راه . ميان اين دو نيز شش ذراع فاصله است . سپس در كنار سراي نَحّام سرايي است كه از جعفر بن يحيي بن خالد [ بن برمك ستانده شد ] ( 5 ) و خانه عاتكه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . افزوده را محققان متن عربي به نقل از وفاء الوفا ( ج1 ، ص520 ) آورده اند .
2 . افزوده به نقل از وفاء الوفاء ( ج1 ، ص521 ) آورده شده است .
3 . افزوده به نقل از وفاء الوفا ( ج1 ، ص521 ) است .
4 . نام كامل او نعيم بن عبدالله نَحَّام است . و از آن روي نحَّام لقب گرفت كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « من به بهشت در آمدم و آنجا نحمه اي ( سرفه اي ) از نعيم شنيدم » . در برخي از روايت ها نيز كلمه نحنحه آمده است . نعيم در دوران خلافت عمر در نبرد يرموك ( 15 هـ . ق . ) شهيد شد . بنگريد به : اصابه ، ج3 ، ص538 ؛ اسد الغابه ج5 ، ص32 .
5 . افزوده به نقل از وفاء الوفا ، ج1 ، ص532 .
250 |
دختر يزيد بن معاويه و دژهاي حسان بن ثابت كه فارع ناميده مي شد جزوي از آن گرديد . پس از آن ، در جوار سراي جعفر ، سراي معين وابسته مهدي است كه منزلگاه سكينه دختر [ امام ] حسين بن علي ( عليهما السلام ) بود . سپس در جوار آن راهي است كه به سراي طلحة بن عبيدالله مي رسد ـ عرض اين راه شش ذراع است ـ و آنگاه در جوار اين راه سراي منيره وابسته ام موسي است كه پيشتر از آنِ عبدالله بن جعفر بن ابي طالب بوده است . سپس در جنب آن دريچه اي از سراي آل يحيي بن طلحة بن عبيدالله است كه امروزه نيز بديشان تعلّق دارد . پس از آن حش ( 1 ) طلحه است كه امروزه خرابه و جزو صوافي بر جاي مانده از خاندان برمك است . سپس راهي است به عرض ذراع و آنگاه در كنار راه خانه هايي كه از آن خالصه ، وابسته امير مؤمنان بود و وي آن را به پسران حرملة بن اسود غَزّي ، وابسته امير المؤمنين هارون ، فروخت . اين خانه ها زماني جزو سراي حُباب وابسته عتبة بن غَزَوان بود . در مجاورت اين سراي ، سرايي است از ابوغيث بن مغيرة بن حُمَيد بن عبدالرحمان ابن عوف كه امروزه به عنوان وقف در دست بني غدير است . سپس در جوار اين سرا ، باقيمانده سراي عبدالله بن مسعود است كه در اختيار جعفر بن يحيي بود و به عنوان صافيه از او ستانده شد .
سپس در سمت شرق به سراي موسي بن ابراهيم بن عبدالرحمان بن عبدالله بن ابي ربيعة [ بن مغيره ] ( 2 ) مخزومي بر مي خوريم . اين سراي را او و عبدالله بن حسين بن علي ابن حسين بن علي [ بن ابي طالب ] ( 3 ) با همديگر خريده بودند و قصد تقسيمش داشتند . عبيدالله دريافت كه موسي سود مي خواهد و از همين روي سهم خود را به او واگذاشت و كل اين سرا از آن موسي شد . مسجد نبوي در سمت سراي موسي [ بن ] مغيره است . خازم ، غلام جعفر بن سليمان از قسمتي از همين سرا كه در تملك موسي بن ابراهيم بود به كارهاي مسجد مي پرداخت و موسي به خود نيامده كه ديد اين قسمت جزو مسجد شده است . او براي باز پس ستاندن ، آن كاري نكرد . در جوار اين سراي خانه هاي قُهْطُم است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حش به معناي نخل هايي كوتاه است كه آبياري نمي شود . بنگريد به : وفاء الوفا ، ج1 ، ص518 .
2 . افزوده به نقل از وفاء الوفا ، ج1 ، ص526 .
3 . افزوده به نقل از وفاء الوفا ، ج1 ، ص527 .
251 |
كه ميان سراي موسي و سراي عمروبن عاص قرار دارد . اين خانه ها جزو اوقاف عمرو بوده و امروزه جزو صوافي است . سپس در جوار سراي عمرو ، سراي خالد بن وليد است ، و آنگاه در جوار آن سراي اسماء دختر حسين بن عبدالله [ بن عبيد الله ] ( 1 ) بن عباس [ بن عبدالمطّلب ] . ( 2 ) اين سرا در آغاز از آن جبلة [ بن عمر ساعدي ] بود ، سپس از آنِ سعيد بن خالد بن عمرو بن عاص شد و آنگاه در اختيار اسماء قرار گرفت . در جوار همين سراي ، سراي ربطه دختر ابوالعباس است كه امروزه در دست فرزندانش است . آنگاه راهي عمومي به عرض پنج ذرع است كه تا سراي عثمان بن عفان ادامه دارد . پس از آن ، سراي عثمان بن عفان است و پس از سراي عثمان راهي ديگر [ در سمت قبله به پهناي پنج ذراع ، و آنگاه ] ( 3 ) سراي ابوايوب انصاري كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آغاز هجرت به مدينه در آن منزل كرده بود ، بعدها مغيرة بن عبدالرحمان [ بن حارث بن هشام ] ( 4 ) آن را خريد [ و مخزن آبي را كه از آن در مسجد آب مي دهند در آن جا قرار داد ] ( 5 ) در مجاورت اين سراي ، سراي جعفر بن محمد بن علي [ ( عليه السلام ) ] ( 6 ) است كه پيشتر از آنِ حارثة بن نعمان انصاري بود . در مقابل آن سراي حسن بن زيد بن حسن [ بن علي بن ابي طالب ] ( 7 ) است ، كه پيشتر دژي بود كه حسن آن را خريد و چون ابوعوف نجاري در اين باره با او نزاع كرد ، آن را ويران ساخت و به خانه اي بدل كرد . راهي كه ميان اين سرا و سراي فرج ابو مسلم خُصّي وابسته امير المومنين واقع شده پنج ذراع است . سراي فرج از سراهاي ابراهيم بن هشام بوده كه در قبله محله جنائز قرار داشت و داراي راهي زير زميني بود كه به دار التماثيل ؛ يعني همان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .
2 . همان .
3 . افزوده به نقل از وفاء الوفا ، ج1 ، صص 529 و 530 .
4 . همان .
5 . همان .
6 . [ امام ] جفر صادق ، هاشمي مدني ، پيشوا و يكي از ناموران است . از پدر و از جدّ مادري اش قاسم بن محمد و همچنين از عروه و جماعتي ديگر نقل حديث كرده است . شافعي ، ابن معين و ابوحاتم گفته اند : ثقه است . به سال 148 هـ . ق . درگذشت . بنگريد به : خلاصه خزرجي ، ص63 .
7 . افزوده به نقل از وفاء الوفا ، ج1 ، صص 527 ـ 530 .
252 |
سرايي مي رسيد كه يحيي بن حسين بن زيد بن علي در آن منزل كرده بود .
در جنب اين سراي خانه عامر بن عبدالله بن زبير [ بن عوّام ] قرار داد و پس از آن ديگر بار به سراي عبدالله بن عمر مي رسيم .