بخش 20

وصف پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) آنچه درباره خضاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )


533


وصف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

965 ـ عثمان بن عمر براي ما نقل كرد و گفت : مسعودي ، از عثمان بن هرمز ، از نافع بن


534


جبير حديث كرد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نه بلند قامت بودند و نه كوتاه قد ، سر و ريشي بزرگ و كف پا ودستاني درشت داشت ، رنگ پوستش سرخ وسفيد بود ، رشته مويي از سينه مبارك تا ناف كشيده شده بود ، مفصل هايي درشت و محكم داشت ، به گاه راه رفتن به جلو خم مي شد ، گويا كه از سراشيبي پايين مي آيد . هيچ پيش از او و پس از او همانندش نديده ام . ( 1 )

966 ـ ابونعيم براي ما نقل كرد و گفت : معسر ، از عثمان بن سلمة بن هرمز ، از نافع بن جبير حديث كرد كه گفته است . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سرخ و سفيد بود ، رشته مويي دراز از سينه مبارك تا ناف كشيده شده بود ، سر و ريشي بزرگ ، مفصل هايي درشت و محكم و دستان و پاهايي درشت داشت ، نه چندان بلند و نه چندان كوتاه بود و چون راه مي رفت به جلو خم مي شد ، گويا كه از سراشيبي پايين مي آيد . پيش از او و پس از او برايش همانند نديده ايم . ( 2 )

967 ـ موسي بن اسماعيل براي ما نقل كرد و گفت : نوح بن قيس ، از جابر بن خالد ، از يوسف بن مازن نقل كرد كه مردي از علي [ ( عليه السلام ) ] خواست اوصاف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را بازگويد . وي گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را برايمان وصف كن . فرمود : چندان بلند نبود ، اما از ميان قامتان بلندتر بود ، آن سان كه چون در كنار مردمان مي ايستاد به قامت بر آنان برتري مي نمود . سپيد رخ بود ، سري بزرگ ، صورتي پر فروغ ، ابرواني از هم گسسته و كف پا و كف دستي درشت داشت و چون راه مي رفت محكم گام برمي داشت ، گويا كه از سراشيبي پايين مي آيد . دانه هاي عرق بر چهره او مروايد را مي مانست . پيش از او و پس از او همانندش نديده ام . ( 3 )

968 ـ قعنبي و حكم بن موسي براي ما نقل كردند و گفتند : عيسي بن يونس ، از عمر ابن عبدالله وابسته غفره نقل كرد و گفت : ابراهيم بن محمد كه از فرزندان علي است براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حديث مرسل است . ترمذي در سنن ( 3637 ) آن را به صورت موصول نقل كرده و در شمائل ( ش 5 ) از طريق عثمان بن مسلم بن هرمز ، از نافع بن جبير بن مطعم ، از علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) مسنداً نقل شده است . ترمذي درباره حديث گفته : حسن و صحيح است .

2 . حديث مرسل و تكرار حديث پيشين است .

3 . حديث موقوف و ضعيف است ؛ مشتمل است بر راويي كه نامش ذكر نشده است .


535


من نقل كرد و گفت : علي [ ( عليه السلام ) ] چون رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را وصف مي كرد فرمود : نه چندان بلند قامت و كشيده قد بود و نه چندان كوتاه قد ، قامتي ميانه داشت . نه مويش كاملا موجدار بود و نه كاملا صاف ، موهايي نيمه مجعّد داشت . نه صورتش لاغر و استخواني بود و نه بسيار پر گوشت ، صورتي گرد ، سفيد گون و روشن داشت . چشمانش درشت ، مژگانش بلند ، مفصل هايش درشت ، بدنش كم مو ، و داراي رشته مويي از سينه تا ناف و دستان و پاهايي بزرگ بود . چون راه مي رفت گام هاي خود را محكم بر زمين مي نهاد ، گويا كه در سرازيري روان است . به گاه روي كردن با همه بدن روي مي كرد و به گاه پشت كردن نيز با همه بدن پشت مي كرد ، ميان شانه هايش مهر نبوت قرار داشت و او خود خاتم پيامبران بود ، گشاده دست ترين ، بردبارترين ، دليرترين ، راست ترين و راستگوترين ، وفادارترين ، نرم خوي ترين و والا تبارترين مردم بود . هر كس او را براي نخستين بار مي ديد هيبتي از وي به دلش مي افتاد و چون كسي با او آشنا مي شد و با او درمي آميخت محبتش را به دل مي گرفت . هر كه او را مي ستود مي گفت : پيش از او و پس از او همانندش نديده ام . ( 1 )

969 ـ وضاح بن يحيي نهشلي براي ما نقل كرد و گفت : سلام بن مسكين ، از اشعث ابن ابي شعثاء حديث كرد كه گفته است : از يكي از پيران بين كنانه شنيدم كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در بازار ذي المجاز ديده بودم .

راوي گويد : گفتيم : او را برايمان وصف كن . گفت : او را ديدم كه دو برد سرخ رنگ ، تن پوشِ وي بود ، مويش موجدار و قامتش ميانه ، رنگ صورتش سفيد و موي سر و ريشش كاملا سفيد بود ، به سان خوش سيماترين مردمان .

970 ـ حِبّان بن بشر براي ما نقل كرد و گفت : جرير ، از ابوحباب ، از زيد ، از پدرش حديث كرد كه گفته است : در حالي كه علي [ ( عليه السلام ) ] در مسجد كوفه شمشير بر ميان بسته بود مردي نزد او آمد و گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را برايم چنان وصف كن كه گويا هم اكنون او را مي نگرم . فرمود : « سفيد چهره سرخ فام ، داراي چشماني درشت ، موهايي صاف و رشته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ترمذي در سنن ( 3638 ) و در شمائل ( ش 6 ) ، احمد ( ج1 ، صص 96 ، 116 ، 127 و 134 ) ، حاكم ( ج2 ، ص606 ) و ابن سعد ( ج1 ، ص410 ) اين حديث را نقل كرده اند . شرح مفردات حديث را در سنن ترمذي بنگريد .


536


مويي باريك از سينه تا ناف ، گونه اي هموار ، ريشي پر ، موهايي تا بناگوش رسيده و گلويي به سان جامي سيمين داشت . از روي سينه اش تا ناف رشته اي مو روييده بود و بر روي سينه و شكمش مويي جز آن وجود نداشت . كف پاها و كف دستانش پهن بود ، به گاه گام نهادن چونان بود كه گويا از سراشيبي فرود مي آيد و به گاه گام برداشتن چونان كه گويا از صخره به پايين روان است . چون روي مي كرد با همه بدن روي مي كرد و چون پشت مي كرد نيز با همه بدن پشت مي كرد . نه چندان كوتاه قد و نه چندان بلند قامت بود ، دانه هاي عرق بر چهره او دانه هاي مرواريد را مي مانست و بوي عرق او از مشك ختن نيز خوشبوي تر بود . پيش و پس از او برايش همانندي نديده ام . ( 1 )

971 ـ عثمان بن عمر براي ما نقل كرد و گفت : ابن ابي ذئب ، از ابوصالح وابسته توامه حديث كرد كه گفته است : ابوهريره براي ما رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را چنين وصف مي كرد : دستاني بلند ، شانه هايي پهن و مژگاني بلند داشت . با همه بدن روي مي كرد و با همه بدن روي برمي تافت . پدر و مادرم به فداي او ، كه نه بد كردار بود و نه بد گفتار و نه به جار و جنجال در بازار مي پرداخت . ( 2 )

972 ـ فليح بن محمد يماني براي ما نقل كرد و گفت : حاتم بن اسماعيل بن محمدبن عجلان ، از سعيد مقبري ، از ابوهريره نقل كرد كه گفته است : رسول خدا گونه اي سفيد ، چشماني درشت و پاهايي بزرگ داشت ، با همه بدن روي مي كرد و با همه بدن روي برمي تافت . چشم من مانند او نديده است . ( 3 )

973 ـ محمد بن حاتم براي ما نقل كرد و گفت : قاسم بن مالك براي ما نقل كرد و گفت : عبدالله بن سعيد بن ابي سعيد ، از جدش ، از ابوهريره حديث كرد كه گفته است : چشمانم در هيچ طايفه اي جواني چون او ـ يعني رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ـ نديده است : پيشانيي وسيع ، گونه هايي صاف ، چشماني درشت ، ابرواني نزديك به هم ، سينه اي پهن ، كف دستاني درشت ، شانه هايي بزرگ ، پهلوهايي موزون و كف پاهايي پهن داشت . از روي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن عساكر اين حديث را در تاريخ دمشق آورده است . بنگريد به : تهذيب التاريخ ، ج1 ، ص361 .

2 . ابن سعد در طبقات ( ج1 ، ص123 ) اين حديث را آورده است .

3 . سند اين حديث حسن است .


537


سينه اش تا ناف رشته اي موي روييده بود . به همه بدن پشت مي كرد و به همه بدن نيز روي مي كرد . ( 1 )

974 ـ عمرو بن مرزوق براي ما نقل كرد و گفت : شعبه ، از قتاده ، از كسي كه از ابوهريره شنيده بود حديث كرد كه مي گفته است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) داراي دستاني درشت پاهايي درشت و پهن بود . ( 2 )

975 ـ قعنبي براي ما نقل كرد و گفت : سليمان بن بلال ، از ربيعة بن ابي عبدالرحمان حديث كرد كه از انس بن مالك شنيده است كه مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از مردان ميان قامت بود ؛ نه چندان كوتاه و نه چندان بلند و انگشت نما . زيباروي بود و نه گندمگون و نه سفيد سرد و زشت . موهايي صاف داشت و نه چندان بي حالت و نه چندان موجدار و در هم رفته . ( 3 )

976 ـ خلف بن وليد براي ما نقل كرد و گفت : خالد ، از حميد ، از انس حديث كرد كه گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گندمگون بود و هيچ عطر و مشكي خوشبوي تر از او نبوييده ام . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سند اين حديث حسن است .

2 . سند حديث ضعيف است ؛ مشتمل بر راويي است كه از او نام برده نشده است .

3 . بخاري ( 3547 ، 3548 ، 5900 ) ، مسلم ( 2347 ) ، مالك در موطأ ( ج2 ، ص919 ) و ترمذي در سنن ( 3627 ) اين حديث را نقل كرده اند . درباره شرح مفردات متن حديث بنگريد به : جامع الاُصول ابن اثير ، ج11 ، ص 229 .

4 . سند اين حديث صحيح است . احمد ( ج3 ، صص 258 و 259 ) ، ابويعلي ( 3741 ) ، بزار ( 2388 ) ، بيهقي در دلائل ( ج1 ، ص203 ) و ابن حبان ( 6286 ) اين حديث را نقل كرده اند . هيثمي نيز در مجمع ( ج8 ، 272 ) اين حديث را آورده و گفته است : احمد ، ابويعلي و بزار اين حديث را نقل كرده اند و رجال سند بزار رجال صحيح هستند . ابن حجر در فتح الباري ( ج6 ، ص569 ) اين حديث را صحيح دانسته و نقل آن را به ابن منده نيز نسبت داده است . خطابي در غريب الحديث ( ج1 ، ص214 ) اين حديث را از ابن اعرابي به سند زير نقل كرده است . محمد بن عيسي حربي برايمان نقل كرد : محمد بن خالد بن عبدالله طحان ، از پدرش برايمان به همين سند حديث كرد . . . .

خطابي پس از نقل حديث در توضيح آن گويد : در حديث علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بدين وصف شده كه سفيدي سرخ فام بود . در خبري ديگر است كه رنگي روشن داشت . اما در اين حديث اخير است كه گندمگون بود . اين احاديث را مي توان چنين با هم سازگاري داد كه قسمت هايي از بدن آن حضرت كه در معرض آفتاب قرار مي گرفته گندمگون بوده و قسمت هايي پوشيده بدن سفيد بوده است . حديث ابن ابي هاله در وصف آن حضرت كه گويد « انّه كان انور المتجرّد » گواه اين برداشت و تفسير است . اين كه در حديثي ديگر او را « ازهر » خوانده از روشني و درخشندگي رنگ او خبر مي دهد و از ديگر سوي سرخ رنگي آميخته به سفيدي او هنگامي كه قدري سيرتر شود به گندمگون شباهت مي رساند . گواه اين سازگاري ميان اين دو وصف نيز توصيف ديگري از آن حضرت است كه « سفيد سرد نبود » .

ناگفته نماند انس در منابع حديث پيشين نقل شده است و منابع حديث علي ( عليه السلام ) نيز در ذيل شماره 967 گذشت .


538


977 ـ غندر براي ما نقل كرد و گفت : عوف ، از يزيد فارسي ـ او از كاتبان مصحف بود ـ برايمان حديث كرد كه گفته است : در دوران ابن عباس رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در حالتي كه خفته بود ديدم . يزيد گويد : به ابن عباس گفتم : من رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در خواب ديدم . ابن عباس گفت : مي داني كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمود : « شيطان نمي تواند خود را با من همانند كند و به شكل من درآيد ؛ پس هر كه مرا خفته بيند واقعاً خودم را ديده است » . آيا مي تواني برايم همان مرد را كه ديدي وصف كني ؟ گفتم : آري . مردي ديدم كه اندامش ميانه بود ، رنگش گندمگون بود و به سفيدي تمايل داشت . خنده اي زيبا داشت ، چشمانش درشت و صورتش زيبا بود و ريشش از اينجا تا اينجا ـ عوف مي گويد : نمي دانم راوي در نقل اين قسمت چه اشاره اي نيز كرده است ـ را پر مي كرد ، چونان كه تقريباً به گودي زير گلويش نيز مي رسيد .

ابن عباس گفت : اگر او را در بيداري نيز ديده بودي نمي توانستي بهتر از اين وصف كني . ( 1 )

978 ـ محمد بن يحيي براي ما نقل كرد و گفت : عبدالعزيز بن عمران ، از اسماعيل بن ابراهيم بن عقبه ، از پدرش ، از كريب ، از ابن عباس حديث كرد كه گفته است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سند اين حديث ضعيف است ؛ يزيد فارسي در شمارِ مجهولان است .

اين حديث را احمد ( ج1 ، ص361 ) ، ترمذي در شمائل ( 392 ) ، ابن ابي شيبه ( ج11 ، ص56 ) و ابن سعد ( ج1 ، ص417 ) نقل كرده اند . اين بخش از حديث را كه مي گويد : « شيطان . . . » صحيح دانسته اند . برخي از طرق اين حديث نيز در صحيحين آمده است . منابع اين حديث را در صحيح ابن حبان ( ش 6051 ، 6052 و 6053 ) بنگريد .


539


رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، ميان دندان هاي پيشينش فاصله بود و چون مي خنديد دهان مباركش از ميان دو دندان ثنايا ديده مي شد ، چونان كه برقي در ميانه آسمان ديده شود . ( 1 )

979 ـ ابوداوود براي ما نقل كرد و گفت : شعبه ، از سماك بن حرب براي ما نقل كرد كه گفته است : از جابر بن سمره شنيدم كه مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چشماني كشيده و دهاني بزرگ داشت و سرينش برآمده نبود . ( 2 )

980 ـ ابن ابي شيبه براي ما نقل كرد و گفت : عباد بن عوام ، از [ عباد بن ] ( 3 ) حجاج ، از سماك بن حرب ، از جابر بن سمره نقل كرد كه گفته است : ساق پاهاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قدري نازك تر بود . جز به تبسم نمي خنديد و چون در او مي نگريستم مي گفتم سرمه كشيده است ، در حالي كه سرمه نكشيده بود . ( 4 )

981 ـ غندر براي ما نقل كرد و گفت : شعبه ما را حديث كرد و گفت : از ابواسحاق شنيدم كه مي گويد : از براء شنيدم كه مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مردي ميان قامت بود ، شانه هاي پهن داشت ، موي سرش تا بنا گوش مي رسيد ، تن پوش سرخ بر تن داشت و هيچ كس و هيچ چيز را زيباتر از او نديدم . ( 5 )

982 ـ عبدالله بن رجاء براي ما نقل كرد و گفت : اسرائيل ، از ابواسحاق ، از براء نقل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ترمذي در شمائل ( ش 51 ) ، دارمي ( ش 59 ) و طبراني در معجم الكبير ( 11/81/12 ) و در معجم الاوسط ( 324 ) نقل كرده و هيثمي پس از آن كه نقل اين حديث را تنها به معجم الأوسط طبراني نسبت داده ، گفته است . سند اين حديث مشتمل بر عبدالعزيز بن ابي ثابت است و او راويي است ضعيف .

2 . مسلم ( 2339 ) ، ترمذي در سنن ( 3646 و 3647 ) و در شمائل ( ش 8 ) ، احمد ( ج5 ، صص 86 ، 88 و 103 ) ، بيهقي در دلائل ( ج1 ، ص211 ) ، ابن حبان ( 6288 ) ، بغوي ( 3634 ) و طبراني در معجم الكبير ( 1903 و 1904 ) اين حديث را نقل كرده اند و در يكي از روايت هاي احمد معاني واژه هاي حديث را شعبه از سماك پرسيده و از او پاسخ شنيده است .

3 . افزوده ، مستند به ديگر منابعي است كه اين حديث را نقل كرده اند .

4 . ترمذي ( 3725 ) اين حديث را نقل كرده و درباره اش گفته : حسن ، صحيح و غريب است . طبراني نيز در معجم الكبير ( ج2 ، ص2024 ) اين حديث را آورده است .

5 . بخاري ( 3551 و 5848 ) ، مسلم ( 2337 ) ، ابوداوود ( 4072 و 4184 ) ، ترمذي در شمائل ( ش 3 ) ، نسائي ( ج8 ، صص 183 و 203 ) ، طيالسي ( 721 ) ، ابويعلي ( 1714 ) ، ابن حبان ( 6284 ) ، بيهقي در دلائل ( ج1 ، صص 222 و 240 ) ، ابن سعد در طبقات ( ج1 ، صص 427 و 428 ) و ابن عساكر در تاريخ دمشق در بخش سيره نبوي ص243 از طرقي چند اين حديث را به همين مضمون نقل كرده اند .


540


كرده است كه گفت : در ميان بندگان خدا كسي زيباتر از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نديدم كه تن پوشي سرخ بر تن داشت . موهاي سر او تا نزديك شانه هايش مي رسيد .

راوي گويد : اين حديث را بارها از او [ = براء ] شنيدم ، هرگاه او اين حديث را نقل مي كرد مي خنديد . ( 1 )

983 ـ حكم بن موسي براي ما نقل كرد و گفت : معقل بن زياد ، از اوزاعي ، از حسان ابن عطيه ، از مردي از اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرد كه گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سري بزرگ ، نيم گيسواني زيبا ( 2 ) ، چشماني درشت و مژگاني بلند داشت ، سفيد روي و درخشنده سيما بود و به سرخي مي زد . رشته مويي كه ميان سينه تا نافش بر روييده باريك بود ، كف دستاني درشت داشت ، سينه اش به اندازه برآمده بود ، چون راه مي رفت گام هاي خود محكم بر زمين مي نهاد گويا كه از ارتفاع بالا مي رود ، عرقش به دانه هاي مرواريد مي مانست و پيش از او و پس از او همانندش نديده ام . ( 3 )

984 ـ اسحاق بن ادريس براي ما نقل كرد و گفت : عبدالأعلي بن عبدالأعلي براي ما حديث كرد و گفت : سعيد جريري ، از ابوطفيل برايمان نقل كرد كه گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم و هيچ كس در روي زمين نيست كه چون من او را ديده باشد .

راوي گويد : پرسيدم : او را چگونه ديدي ؟ گفت : مردي بود سفيده چهره ، نمكين ، ميان قامت و ميانه پيكر ، كه به گاه راه رفتن چونان مي رفت كه گويي در سراشيبي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بخاري ( 5901 ) ، مسلم ( 2337 ) ، ترمذي در سنن ( 3635 ) و در شمائل ( ش 4 ) ، ابوداوود ( 4183 ) ، نسائي ( ج8 ، ص183 ) ، ابن ماجه ( 3599 ) ، احمد ( ج4 ، صص 290 ، 295 ، 300 و 303 ) ، ابن ابي شيبه ( ج8 ، 365 و 450 ) ، ابويعلي ( 1700 و 1705 ) ، بيهقي ( ج1 ، صص 222 و 223 ) ، ابن سعد ( ج1 ، صص 427 و 428 ) ، ابوشيخ در اخلاق النبي ( ص 112 ) ، ابن عساكر در تاريخ دمشق ( بخش سيره نبوي ، ص243 ، 244 ، 245 و 246 ) از طرقي چند اين حديث را به همين مضمون از ابواسحاق نقل كرده اند .

2 . در احاديث از تعبيرهاي « لمه » و « جمه » ياده شده است . مويي كه به روي شانه ها برسد جمه است . اگر كمتر از آن باشد و تا نزديك شانه ها برسد لمه است و اگر هم تا بناگوش برسد آن را وفره گويند . بنگريد به : نهايه ، ج4 ، ص273 .

3 . سند حديث ضعيف است ؛ مشتمل است بر عطيه عوفي كه ابن حجردر تقريب درباره اش گويد : راست گوست ، اما فراوان خطا مي كرده و شيعه اي تدليس كننده بوده است .


541


روان است . ( 1 )

985 ـ ابواحمد براي ما نقل كرد و گفت : مسعر براي ما حديث كرد و گفت : از عون ـ يعني ابن عبدالله ـ شنيدم كه مي گويد : خنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جز تبسم نبود و جز با تمام بدن روي نمي كرد . مسعر پرسيد : در نماز ؟ گفت : نه ، در غير نماز . ( 2 )

986 ـ محمد بن حاتم براي ما نقل كرد و گفت : حزامي برايمان حديث كرد و گفت : عبدالله بن وهب برايمان از اسامة بن زيد ، از ابوعبيدة بن محمد بن عمار بن ياسر حديث كرد كه گفته است : به رُبَيْع دختر معوذ بن عفراء گفتم : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را برايم وصف كن ، گفت : فرزندم ! اگر او را مي ديدي ، گويا كه خورشيد را ديده اي كه از افق برآمده است . ( 3 )

987 ـ خلف بن وليد براي ما نقل كرد و گفت : اسرائيل ، از سماك برايمان حديث كرد كه گفته است : از جابر بن سَمُره شنيدم كه چون از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سخن به ميان آمد و مردي به او گفت : صورتش به سان شمشير بود ، گفت : خير ، بلكه صورتش خورشيد و ماه را مي مانست و بمانند آنها گرد بود . مهر نبوّتِ او را بر سرِ شانه اش ديدم ، همانند تخم كبوتر و همرنگ بدنش بود ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسلم ( 2340 / ح 89 و 99 ) ، ابوداوود ( 4864 ) ، احمد ( ج5 ، ص454 ) ، ترمذي در شمائل ( ش 13 ) اين حديث را نقل كرده اند .

2 . سند حديث حسن است ؛ ابن ابي حاتم در جرح و التعديل ( ج6 ، ص384 ) درباره عون بن عبدالله گويد : از ابوهريره و ابن عمر حديث شنيده است و مسعر ، مسعودي و شيباني از او حديث شنيده اند . ابن معين گفته : عون بن عبدالله بن عتبه ثقه است .

3 . طبراني در معجم الكبير ( ج24 ، ص496 ) و معجم الأوسط ( 324 ) اين حديث را نقل كرده و هيثمي در مجمع ( ج8 ، ص280 ) درباره آن گفته : طبراني در معجم الكبير و الأوسط آن را نقل كرده و رجال او توثيق شده اند .

گفتني است : حديث در دلائل بيهقي ( ج1 ، ص200 ) نيز نقل شده است .

4 . مسلم ( 2344 ) ، احمد ( ج5 ، صص 102 و 107 ) ، ابن حبان ( 6297 ) ، ابن سعد ( ج1 ، صص 425 و 433 ) ، طبراني در معجم الكبير ( 1918 ) ، بيهقي در دلائل ( ج1 ، صص 235 و 262 ) اين حديث را نقل كرده اند . بخاري ( 3552 ) ، ترمذي در شمائل ( 10 ) و سنن ( 3666 ) ، طيالسي ( 727 ) ، احمد ( ج4 ، ص281 ) ، دارمي ( ج1 ، ص32 ) ، بيهقي در دلائل ( ج1 ، ص195 ) ، ابن حبان در صحيح ( 6287 ) و ابن عساكر در تاريخ دمشق ( بخش سيره نبوي ، ص249 ) همين حديث را به روايت براء بن عازب نقل كرده اند . ابن حجر در شرح حديث گفته : گويا مقصود آن مرد كه صورت رسول خدا را به شمشير تشبيه كرده ، كشيده بودن صورت بوده و براء به او پاسخ داده است كه نه ، صورت او به سان ماه گرد بود . اين احتمال هم وجود دارد كه مقصود وي تشبيه صورت به شمشير از نظر درخشش و فروغ بوده و براء به او گفته است : تشبيهي از اين فراتر و بهتر بايست . آنگاه خود صورت آن حضرت را به ماه تشبيه كرده است تا گرد بودن فروغ و درخشندگي ، هر دو را برساند .


542


988 ـ حبان بن هلال براي ما نقل كرد و گفت : صدقه رماني ، از ثابت ، از انس بن مالك برايمان حديث كرد كه گفته است : هيچ جامه خز و بهتر از خزي لمس نكردم كه از كف دستان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نرم تر باشد و هيچ عطر و مشك و عنبري نبوييدم كه از بوي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خوش تر باشد . برترين مردم ، دليرترين مردم و گشاده دست ترين مردم بود ، كف پاهايش صاف نبود و گيسواني كوتاه داشت كه تا بناگوش و يا بالاتر از آن مي رسيد . ( 1 )

989 ـ اسحاق بن ادريس براي ما نقل كرد و گفت : مروان بن معاويه ما را حديث كرد و گفت : صالح بن مسعود براي ما حديث آورد و گفت : ابوجحيفه براي ما نقل كرد و گفت : به حضور رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رفتيم و او برايمان دوازده شتر نوشت . ما در كار ستاندن اين شتران بوديم كه درگذشت آن حضرت فرا رسيد . اين شتران را به ما ندادند و بر اين ندادن همرأي شدند .

صالح گويد : به ابوجحيفه گفتم : درباره رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) برايم بگو . گفت : مردي بود سفيد چهره با گونه هاي پر . ( 2 )

990 ـ شيبان بن فروح براي ما نقل كرد و گفت : جرير ، از قتاده برايمان حديث كرد كه گفته است : به انس بن مالك گفتم : موي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چگونه بود ؟ گفت : مويي بود نرم ، نه چندان موجدار و نه چندان صاف بي حالت ؛ تا ميان گوش و گردن مباركش مي رسيد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بخاري ( 3561 ) ، مسلم ( 2330 ) ، ترمذي ( 2015 ) ، احمد ( ج3 ، صص 222 ، 227 ، 265 و 267 ) ، دارمي ( ج1 ، ص31 ) ، ابن حبان ( 6303 ) ، بيهقي در دلائل ( ج1 ، صص 254 و 255 ) ، ابن سعد در طبقات ( ج1 ، 413 ) و ابن عساكر در تاريخ دمشق ( بخش سيره نبوي ، ص240 و 241 ) اين حديث را نقل كرده اند .

2 . بخاري ( 3543 و 3544 ) ، مسلم ( 2343 ) و ترمذي ( 3779 ) اين حديث را نقل كرده اند .

3 . بخاري ( 5905 و 5906 ) ، مسلم ( 2338 / ح 94 ) ، ترمذي در شمائل ( ش 26 ) ، ابن ماجه ( 3634 ) ، احمد ( ج3 ، صص 135 و 203 ) ، ابن حبان ( 6291 ) ، بيهقي در دلائل ( ج1 ، ص220 ) و ابن سعد در طبقات ( ج1 ، ص 428 ) اين حديث را نقل كرده اند .

همچنين ، بخاري ( 5903 و 5904 ) ، مسلم ( 2338 / ح 95 ) ، نسائي ( ج8 ، ص184 ) ، احمد ( ج3 ، ص118 ) ، بيهقي در دلائل ( ج1 ، صص 220 و 221 ) و ابن سعد در طبقات ( ج1 ، ص428 ) از طرقي چند از همام ، از قتاده ، از انس بن مالك نقل كرده اند كه گفت : موهاي رسول خدا به شانه هاي آن حضرت مي رسيد .

افزون بر اين ، عبدالرزاق ( 20519 ) ، مسلم ( 2338 / ح 96 ) ، ابوداوود ( 4186 ) ، نسائي ( ج8 ، ص183 ) و ابن سعد ( ج1 ، ص428 ) از دو طريق از انس نقل كرده اند كه گفت : موي رسول خدا تا نيمه گوشش بود . احمد ( ج3 ، ص135 ) و ابن سعد ( ج1 ، صص 428 و 429 ) همچنين از دو طريق از انس نقل كرده اند كه گفت : موي رسول خدا از گوش هايش تجاوز نمي كرد .

ابوداوود ( 4185 ) و به نقل از او بيهقي در دلائل ( ج1 ، ص421 ) از طريق عبدالرزاق ، از معمر ، از ثابت نقل كرده اند كه گفت : موي رسول خدا تا نرمه گوشش بود .


543


991 ـ عفان براي ما نقل كرد و گفت : عبدالواحد بن زياد براي ما حديث كرد و گفت : عاصم بن كليب برايم نقل كرد و گفت : پدرم برايم نقل كرد كه از ابوهريره شنيده است كه مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « هر كس مرا ببيند واقعاً خودم را ديده است ؛ شيطان نمي تواند به سيماي من درآيد » . ( 1 )

پدرم گفت : اين سخن را با ابن عباس در ميان نهادم و گفتم كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ديده ام . گفت : او را ديده اي ؟ گفتم : آري ، به خداوند سوگند او را ديده ام . آنگاه حسن بن علي را ياد كردم و گفتم : من به خداوند سوگند [ با ديدن حسن [ ( عليه السلام ) ] ] رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و آرامش و وقار او در راه رفتن را به ياد آوردم . ابن عباس گفت : آري ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شبيه حسن [ ( عليه السلام ) ] بود .

992 ـ ابوداوود و احمد بن موسي براي ما نقل كردند و گفتند : زهير ، از ابن اسحاق ، از ابوجحيفه حديث كرد كه گفته است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خدا را در زماني كه موي زير لبش سفيد شده بود ديدم . احمد [ بن موسي ] گويد : اين ـ و به موي زير لب پايين خود اشاره كرد ـ سفيد شده بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بخاري ( 6993 ) ، مسلم ( 2266 / ح 11 ) ، ابوداوود ( 5123 ) ، ترمذي در سنن ( 2280 ) و در شمائل ( 389 و 391 ) ، ابن ماجه ( 3901 ) ، احمد ( ج2 ، ص342 ، 410 ، 411 ، 463 ، 469 ، 472 ) ، طيالسي ( 2420 ) ، ابن ابي شيبه ( ج11 ، ص55 ) ، بيهقي در دلائل ( ج7 ، صص 45 و 46 ) ، بغوي ( 3288 ) ، ابن حبان ( 6051 ) ، حاكم ( ج4 ، ص393 ) ، طبراني در معجم الأوسط ( 958 ) اين حديث را از طرقي چند از ابوهريره نقل كرده اند ولي بخش افزوده آن ؛ يعني حديث ابن عباس را نياورده اند .


544


هر دو راوي [ احمد و ابوداوود ] گفتند : از او [ ابوجحيفه ] پرسيده شد : [ در آن روز ] ( 1 ) تو به كه مي مانستي ؟ ـ احمد گفت : از او پرسيدند : آن زمان چند ساله بود ؟ گفت : عمر را از نيمه گذرانده بودم . ( 2 )

آنچه درباره خضاب پيامبر ( ص ) نقل شده است

آنچه درباره خضاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده است

993 ـ بهز بن اسد براي ما نقل كرد و گفت : ابان بن يزيد برايمان حديث كرد و گفت : يحيي بن كثير ، از ابوسلمه ، از محمد بن عبدالله بن زيد ، از پدرش نقل كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در هنگام سر تراشيدن ديده و آن حضرت سر خويش را تراشيده و موها را در پارچه اي ريخته و آن پارچه را به او داده است . [ او گفته : ] اكنون اين پارچه و موها نزد ماست و موها به حنا و نيل خضاب شده است . ( 3 )

994 ـ بهز ، عفان و موسي بن اسماعيل براي ما نقل كردند و گفتند : سلام بن ابي مطيع براي ما حديث كرد و گفت : عثمان بن عبدالله بن موهب قرشي براي ما حديث آورد و گفت : بر امّ سلمه همسر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد شدم . او مويي از موهاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بيرون آورد و به من نماياند كه به حنا و نيل رنگ شده بود . ( 4 )

995 ـ عبدالله بن رجاء براي ما نقل كرد و گفت : اسرائيل ، از عثمان بن عبدالله بن موهب برايمان حديث كرد كه وي بر ام سلمه وارد شده و ام سلمه براي او زنگوله اي را بيرون آورد كه چند تار موي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن بوده است .

عثمان گويد : نگريستم و در آن موها رنگي قرمز ديدم . هرگاه كسي از ما بيمار مي شد نزد ام سلمه مي رفت و ظرفي مي برد او در آن ظرف آبي مي ريخت و آن تار موها را در آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در متن ابن شبّه افتادگي بوده و اين افتادگي به استناد منابعي كه اين حديث را نقل كرده اند از سوي محققان متن عربي ابن شبه جبران شده است .

2 . بخاري ( 3545 ) و مسلم ( 2342 ) اين حديث را نقل كرده اند .

3 . احمد در مسند ( ج3 ، ص42 ) اين حديث را نقل كرده است .

4 . بخاري ( 5897 و 5898 ) اين حديث را آورده است .


545


تكان مي داد و آنگاه بيمار از اين آب مي نوشيد و وضو مي ساخت . ( 1 )

996 ـ عبدالله بن داوود براي ما نقل كرد و گفت : علي بن صالح ، از اياد ، از ابورمثه حديث كرد كه گفته است : همراه با پدرم بودم كه ناگاه مردي را در حِجْر ديد و گفت : اين رسول خداست . به نزد او رفتيم . پدرم سلام كرد . پرسيد : اين كيست ؟ پدرم گفت : سوگند به خداي كعبه ، اين فرزند من است . فرمود : اما تو ، نه بر اين فرزند ستم ميورزي و نه بر تو ستم ورزند .

ابورمثه گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دو تن پوش سبز بر تن داشت و رنگ حنا بر [ موهاي ] او بود . ( 2 )

997 ـ هشام بن عبدالملك براي ما نقل كرد و گفت : عبيدالله بن اِياد بن لقيط براي ما حديث كرد و گفت : اِياد از ابورمثه برايم نقل كرد كه گفته است : همراه پدرم به سوي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رفتيم . چون او را ديدم پدرم پرسيد : مي داني اين كيست ؟ گفتم : نه گفت : رسول خداست . من كه گمان مي كردم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) همانند ديگر مردمان نيست ، چون اين را گفت موي بر تنم راست شد . اما ديدم او يك انسان است ، گيسواني كوتاه دارد ، بر موي او رنگ حناست و دو برد سبز ، تن پوش اوست . پدرم بر او سلام كرد و زماني با همديگر سخن گفتيم . سپس به پدرم گفت : اين فرزند توست ؟ پدرم پاسخ داد : سوگند به خداي كعبه ، آري . فرمود : واقعاً ؟ گفت : خدا را گواه مي گيرم .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از اين كه چه اندازه پدرم با من همانندي دارد و در عين حال درباره انتساب من به او سوگند ياد مي كند لبخند زد و خنديد . آنگاه فرمود : « اين فرزندت نه بر تو ستم مي راند و نه تو بر او ستم مي راني » . سپس افزود : « هيچ كس بار گناه كسي ديگر را بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بخاري ( 5896 ) اين حديث را در كتاب خود آورده است .

2 . شافعي ( ج2 ، ص98 ) ، حُمَيدي ( 866 ) ، احمد ( ج2 ، صص 226 ، 227 و 228 و ج4 ، ص163 ) ، ابوداوود ( 4407 و 4408 ) ، ترمذي در شمائل ( 42 و 44 ) ، نسائي ( ج8 ، ص53 ) ، دارمي ( ج2 ، صص 198 و 199 ) ، ابن جارود ( 770 ) ، طبراني در معجم الكبير ( ج22 ، صص 713 ، 714 ، 715 ، 716 ، 717 ، 718 ، 719 ، 721 ، 722 ، 723 ، 724 ، 726 ) ، حاكم ( ج2 ، ص607 ) ، بيهقي در سنن ( ج8 ، ص27 ) و بغوي ( 2534 ) اين حديث را از طرقي چند به صورت مفصل و بريده شده ، از اياد بن لقيط به همين مضمون نقل كرده اند ، و سند آن نيز صحيح است .


546


دوش نمي كشد » .

پدرم پس از آن به خال مانندي كه ميان شانه هاي حضرت وجود داشت نگريست و گفت : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، من شايد چيره ترين طبيب باشم ؛ آن را برايت معالجه نكنم ؟ فرمود : « نه ، طبيب آن همان خدايي است كه آن را آفريده است » . ( 1 )

998 ـ هارون بن معروف براي ما نقل كرد و گفت : مروان بن معاويه براي ما حديث كرد و گفت : عبدالملك بن ابجر و اِياد بن لقيط بكري از ابورمثه حديث كردند كه گفته است : پدرم به سوي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) روانه شد و من نيز با او روانه شدم . مردي را ديدم كه نشسته است ، گيسواني كوتاه دارد و بر آنها رنگ حناست . پدرم به او گفت : من طبيبم . فرمود : « طبيب فقط خداوند است ، تو رفيقي » ( 2 )

999 ـ ابواحمد براي ما نقل كرد و گفت : موسي بن محمد انصاري ، از يزيد بن ابي زياد برايمان حديث كرد كه گفته است : از ابوجعفر پرسيدم : آيا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) موهاي خود را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احمد ( ج2 ، صص 226 ، 227 و 228 ) ، ابوداوود ( 4206 و 4495 ) ، ترمذي ( ج2 ، ص28 ) ، نسائي ( ج3 ، ص 185 ) ، ابن حبان ( 5995 ) ، بيهقي ( ج8 ، ص27 ) ، دولابي در كني ( ج1 ، ص29 ) اين حديث را از طرقي چند از عبيدالله بن اياد به همين مضمون نقل كرده اند . ترمذي گفته : اين حديث حسن و غريب است . ما جز روايت عبيدالله آن را با روايتي ديگر نمي دانيم .

همچنين طبراني در معجم الكبير ( ج22 ، ص720 ) اين حديث را از ابوخليفه به همين سند نقل كرده است . همين حديث را ، دارمي ( ج2 ، ص199 ) ، طبراني ( ج22 ، ص270 ) ، حاكم ( ج2 ، ص425 ) و به نقل از او بيهقي ( ج8 ، ص345 ) از طريق ابووليد طيالسي نقل كرده ، حاكم و ذهبي هم آن را صحيح دانسته اند و حق نيز همين است .

2 . تكرار حديث 995 و پس از آن است . احمد ( ج4 ، صص 344 و 345 و ج5 ، ص81 ) ، ابن سعد ( ج7 ، ص47 ) ، ابن ماجه ( 2671 ) و طبراني در معجم الكبير ( 4177 ) اين حديث را از طريق هشيم و به روايت خشخاش عنبري آورده اند . بنابراين منابع هشيم گويد : يونس ، از حصين بن ابي حر نقل كرده كه خشخاش عنبري گفته است : در حالي كه فرزندم همراهم بود نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رفتم . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « بر او ستم نميورزي و بر تو ستم نورزند » . اما نزد احمد ( ج5 ، ص81 ) سند حديث چنين است كه هشيم براي ما نقل كرد : يونس بن عبيد برايم نقل خبر كرد : كسي به نقل از حصين به من خبر رساند . . . . و متن همان حديث . بوصيري در مصباح الزجاجه ( ورقه ج2 ، ص170 ) گويد : اين سند صحيح است و رجال آن ثقه اند . . . و ابن حبان آن را به روايت ابورمثه نقل كرده است . ابن حجر در اصابه ( ج1 ، ص427 ) گويد : اين حديث را احمد و ابن ماجه با سندي كه در آن اشكالي نيست روايت كرده اند .


547


شانه مي كرد ؟ گفت : آري . هم بر آنها قدري حنا مي بست . ( 1 )

1000 ـ محمد بن حاتم براي ما نقل كرد و گفت : سعدة بن يسع ، از جعفر بن محمد ، از پدرش نقل كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگامي كه جان سپرد در اين جا سرش ـ يعني وسط سر ـ رنگ حنا بود . ( 2 )

1001 ـ فضل بن عبدالوهاب براي ما نقل كرد و گفت : شريك ، از سدير [ بن حكيم ] ( 3 ) صيرفي حديث كرد كه گفته است : از عمر بن علي پرسيدم : آيا علي خضاب نمي كرد ؟ گفت : آن كه از علي بهتر بود نيز خضاب كرد ؛ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خضاب كرد . ( 4 )

1002 ـ هارون بن معروف براي ما نقل كرد و گفت : عبدالله بن وهب براي ما حديث كرد و گفت : حَيْوَه گفته است : ابوعقيل برايم نقل خبر كرد كه خود موهاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ديده كه به حنا رنگ شده است . حَيْوَه گويد : او اين موها را به درون ظرف آبي مي برد و آنگاه اين آب را مي نوشيد . ( 5 )

1003 ـ احمد بن عيسي براي ما نقل كرد و گفت : رشدين بن سعد مهري ، از ابوعقيل زهرة بن معبد حديثي درست همانند آنچه گذشت نقل كرده است . ( 6 )

1004 ـ عبدالواحد بن غياث براي ما نقل كرد و گفت : ابوعوانه ، از ابوسعيد شامي برايمان حديث كرد كه گفته است : همراه با . . . ( 7 ) بر يكي از همسران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حديث مقطوع و حسن است و احاديث پيشين آن را گواهي مي كند .

2 . حديث مقطوع و حسن است و احاديث پيشين آن را گواهي مي كند .

3 . افزوده ، مستند است به : ميزان الإعتدال ، ج2 ، ص116 .

4 . سند حديث ضعيف است ؛ مشتمل است بر سُدَير صَيْرَفي كه ذهبي در ميزان ( ج2 ، ص116 ) درباره اش مي نويسد : ابن عُيَيْنه گفته است : دروغ مي گفت ، نسائي گفته : ثقه نيست و دار قطني گفته : متروك است .

5 . سند حديث حسن است .

6 . سند حديث ضعيف است ؛ مشتمل است بر رشدين بن سعد مهري كه ذهبي در ميزان ( ج2 ، ص49 ) درباره اش مي نويسد : از زهرة بن معبد و يونس بن يزيد نقل روايت كرده است . . . احمد گفته : برايش مهم نيست كه از چه كسي روايت مي كند . . . ابن معين گفته : قابل اهتمام نيست ؛ ابوزرعه گفته : ضعيف است ؛ و جوزجاني گفته : احاديث منكر فراوان دارد .

7 . در متن اصلي به اندازه سه كلمه جاي خالي وجود داشته است .


548


شدم . او مويي سرخ آورد و گفت : اين موي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است . ( 1 )

1005 ـ عبدالله بن بكر و معاذ بن معاذ براي ما نقل كردند و گفتند : حُمَيد براي ما حديث كرد و گفت : از انس پرسيدند : آيا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خضاب كرده است ؟ گفت : پيري و موي سفيد او را زشت نكرده بود .

عبدالله بن بكر در اين حديث افزوده است : گفتند : اي ابوحمزه ، مگر موي سفيد زشتي است ؟ گفت : همه شما آن را ناخوشايند مي دانيد .

به روايت هر دو راوي ، ابوبكر به حنا و نيل خضاب كرد و عمر هم به حنا خضاب كرد .

معاذ بن معاذ در اين حديث افزوده است : انس گويد : همه موي سفيدي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) داشت به بيست تار مو نمي رسيد ( 2 )

1006 ـ حميد گفت و يحيي بن سعيد برايم نقل كرد و گفت : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تنها هفده تار موي سفيد داشت . ( 3 )

1007 ـ حسين بن ابراهيم براي ما نقل كرد و گفت : محمد بن راشد ، از مكحول از موسي بن انس بن مالك ، از پدرش حديث كرد كه گفته است : موي سفيد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بدان حد نرسيده بود كه نيازمند خضاب كردن شود . اما ابوبكر سر و ريش خود را به حنا و نيل خضاب مي كرد تا موهايش سرخ رنگ شود . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سند حديث ضعيف است ؛ مشتمل است بر عبدالواحد بن غياث ، و او ، چنان كه ابن حجر در تقريب ( ش4247 ) آورده ، صدوق است . همچنين نسب ابوسعيد شامي روشن نيست . داراي صحبتي [ با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ] بوده ، و يكي از مردمان شام است . در اين باره بنگريد به اصابه ، ج4 ، ص89

2 . سند اين حديث صحيح است . ابن ماجه ( 2629 ) اين حديث را از طريق حميد نقل كرده و بوصيري در زوائد ( ج2 ، ص225 ) گفته است : سند اين حديث صحيح است . احمد ( ج3 ، ص254 ) و ابن سعد ( ج1 ، صص 431 و 432 ) نيز اين حديث را از عفان نقل كرده اند . همچنين بيهقي در دلائل و نيز ابن حبان ( 6292 ) اين حديث را از طريق حماد بن سلمه روايت كرده اند . سرانجام ، مسلم ( 2341 / ح 105 ) و ابن سعد ( ج1 ، ص431 ) به دو طريق از انس روايت كرده اند كه چون از او درباره موي سفيد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيدند گفت : خداوند او را به موي سفيد زشت نكرد .

3 . سند اين حديث حسن است و حديث پيشگفته انس آن را گواهي مي كند .

4 . احمد ( ج3 ، صص 198 ، 223 و 262 ) اين حديث را نقل كرده است .


549


1008 ـ هارون بن عمر براي ما نقل كرد و گفت : محمد بن عيسي و وليد بن مسلم ، از اوزاعي ، از ربيعة بن ابي عبدالرحمان حديث كرده اند كه گفت : از انس بن مالك شنيدم كه مي گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در رأس چهل سالگي برانگيخته شد و در رأس شصت سالگي و در حالي كه در سر و ريش او حتي بيست تار [ موي ] ( 1 ) سفيد هم نبود بدرود حيات گفت .

ربيعه گويد : اين نخستين كسي بود كه از او مي شنيدم « بيست تار مو » مي گويد . ( 2 )

1009 ـ يزيد بن هارون و معاذ بن معاذ براي ما نقل كردند و گفتند : حريز بن عثمان برايمان حديث كرد و گفت : به عبدالله بن بسر ـ معاذ افزوده است : كه صحبتي هم داشت ـ گفتم : آيا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پير بود ؟ گفت : تنها در جلوي ريش او چند تار موي سفيد بود . ( 3 )

1010 ـ ابوداوود براي ما نقل كرد و گفت : شعبه ، از سماك بن حرب برايمان نقل خبر كرد و گفت : از جابر بن سمره شنيدم كه چون درباره موي سفيد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از او پرسيده شد گفت : هرگاه سر خويش را روغن مي ماليد پيدا نبود و چون روغن نمي ماليد پيدا بود . ( 4 )

1011 ـ خلف بن وليد براي ما نقل كرد و گفت : اسرائيل ، از سماك بن حرب برايمان حديث كرد كه گفته است : از جابر بن سمره شنيدم كه مي گويد : چند موي سفيد به موهاي جلوي سر و ريش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درآميخته بود . هرگاه روغن مي ماليد و شانه مي كشيد پيدا نبود و هرگاه موهايش آشفته مي شد پيدا بود . سر و ريش او مويي فراوان داشت .

در اين هنگام مردي گفت : صورتش نيز [ مانند شمشير بود ] . جابر گفت : نه ، بلكه صورتش همانند خورشيد و ماه گرد بود ، من مهر پيامبري را بر شانه اش ديده بودم كه به تخم كبوتري مي مانست و با بدنش همانند بود . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . افزوده ، به طبقات ابن سعد مستند است .

2 . ابن سعد ( ج1 ، ص432 ) اين حديث را نقل كرده است .

3 . بخاري در مناقب ( باب صفة النبي ، 3546 ) اين حديث را آورده است .

4 . مسلم ( 2344 / ح 108 ) ، نسائي ( ج8 ، ص150 ) ، ترمذي در شمائل ( 38 ) ، احمد ( ج5 ، ص86 ) ، ابن سعد ( ج1 ، ص433 ) و بيهقي در دلائل ( ج1 ، ص234 ) اين حديث را آورده است .

5 . مسلم ( 2344 / ح 109 ) ، احمد ( ج5 ، صص 90 ، 102 و 107 ) ، ابن حبان ( 6297 ) ، بيهقي در دلائل ( ج1 ، صص 235 و 262 ) ، ترمذي در شمائل ( ش 43 ) ، بغوي ( 3654 ) ، طبراني در معجم الكبير ( 1918 ، 1963 ) ، ابن سعد ( ج1 ، صص 425 و 433 ) و ابن عساكر در تاريخ دمشق ( بخش اول سيره نبوي ، ص252 ) اين حديث را آورده اند .

افزوده هاي ميان دو قلاب مستند به كتبي است كه اين حديث را آورده اند .


550


1012 ـ قعنبي براي ما نقل كرد و گفت : عبدالعزيز بن محمد ، از عمرو بن ابي عمرو ، از قاسم بن محمد حديث كرد كه گفته است : از عايشه شنيدم كه ـ چون در حضورش از مردي نام بردند كه حنا مي كند ـ گفت : اگر او خضاب مي كند ، ابوبكر هم پيش از او خضاب كرده است .

قاسم گويد : مي دانم كه اگر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خضاب كرده بود عايشه نخست از او نام مي برد و خضاب كردن او را مي گفت .

1013 ـ مسلم بن ابراهيم و سميد بن واهب بن سوار بن زهدم براي ما نقل كردند و گفتند : هشام بن ابي عبدالله ، از قتاده برايمان حديث كرد كه گفته است : از سعيد بن مسيب پرسيدم : آيا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خضاب كرد ؟ گفت : او بدان عمر نرسيده بود .

1014 ـ سليمان بن احمد براي ما نقل كرد و گفت : وليد بن مسلم ، از سعيد بن شبير ، از قتاده ، از سعيد بن مسيب براي ما حديث كرد كه گفته است : موي سفيد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تا حدي در پيش سر و زير لب آن حضرت پيدا بود .

1015 ـ ابواحمد براي ما نقل كرد و گفت : اسرائيل ، از ابواسحاق ، از عكرمه حديث كرد كه گفته است : ابوبكر گفت : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، بر تو نشانه هاي پيري مي بينم ! فرمود : « هود ، واقعه ، مرسلات ، عم يتسائلون و اذا الشمس كورت مرا پير كرد » . ( 1 )

1016 ـ ابن ابيوزير براي ما نقل كرد و گفت : سفيان ، از عبيدالله بن ابي يزيد حديث كرد كه گفته است : اين موهاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ـ يعني موهاي زير لب ـ سفيد شده بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . چنان كه در مجمع ( ج7 ، ص37 ) آمده ، طبراني در معجم الاوسط و نيز ابويعلي اين حديث را نقل كرده اند .

ثمي گويد : طبراني اين حديث را در معجم الأوسط نقل كرده و رجال او رجال صحيح هستند ، و ابويعلي نيز آن را نقل كرده است ، با اين تفاوت كه عكرمه [ در حالي كه از ابوبكر نقل مي كند ] ابوبكر را درك نكرده است . هيثمي در جايي ديگر از مجمع ( ج7 ، ص118 ) نيز اين حديث را آورده و نقل آن را تنها به طبراني نسبت داده است .


551


1017 ـ عمرو بن مرزوق براي ما نقل كرد و گفت : شعبه ، از خليد بن جعفر ، از ابواياس حديث كرد كه گفته است : از انس بن مالك درباره موي سفيد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسش شد . گفت : خداوند او را به موي سفيد زشت نكرده بود . ( 1 )

1018 ـ شريح بن نعمان و داوود بن عمر براي ما نقل كردند و گفتند : عبدالرحمان بن ابي [ زناد ] ( 2 ) ، از هشام بن عروه ، از پدرش نقل كرد كه گفته است : عايشه به من گفت : موهاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از وفره بلندتر و از جمه كوتاه تر بود . ( 3 )

1019 ـ داوود بن عمرو براي ما نقل كرد و گفت : مسلم بن خالد زنجي ، از ابن ابي نجيح ، از مجاهد ، از ام هاني حديث كرد كه گفته است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حالي كه چهار گيسو داشت به مكه درآمد . ( 4 )

1020 ـ عثمان بن عمر براي ما نقل كرد و گفت : يونس ، از ابن شهاب ، از عبيدالله بن عبدالله ، از ابن عباس حديث كرد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) موهاي خود را مي بافت و مي آويخت ، اما مشركان موهاي سر خود را به اطراف مي پراكندند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آنچه بر او وحيي نازل نشده بود ، دوست داشت با اهل كتاب همساني كند . از همين روي ، موهاي خود را به اطراف پراكند . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسلم ( 2341 / ح 105 ) و ابن سعد ( ج1 ، ص431 ) اين حديث را نقل كرده اند .

2 . در متن تصحيح ناشده ابن شبه اين نام به « زياده » تصحيف شده و محققان متن عربي آن را به استناد كتاب هاي منبع بدين ضبط كه اكنون فرا روي داريد تصحيح كرده اند .

3 . ابوداوود ( 4187 ) و احمد ( ج6 ، ص108 ) اين حديث را نقل كرده اند .

گفتني است : وفره موي سر را گويند كه به نرمه گوش برسد . اما جمه مويي است كه بر روي شانه ها بريزد .

4 . ابوداوود ( 4191 ) ، ترمذي در سنن ( 1781 ) و در شمائل ( ش 27 ) و ابن ماجه ( 3631 ) اين حديث را آورده اند . ترمذي درباره اين حديث گفته : اين حديث حسن و غريب است . محمد گفته : من سراغ ندارم كه مجاهد از ام هاني حديث شنيده باشد .

5 . بخاري ( 3558 ، 3944 و 5917 ) ، مسلم ( 2336 ) ، ابوداوود ( 4188 ) ، ترمذي در شمائل ( ش 39 ) ، نسائي ( ج8 ، ص184 ) ، ابن ماجه ( 3632 ) ، احمد ( ج1 ، ص287 ) ، طحاوي در شرح معاني الآثار ( ج1 ، ص489 ) و در مشكل الآثار ( ج4 ، ص230 ) ، حازمي در اعتبار ( 240 ) ، ابويعلي ( 2477 ) ، ابن ابي شيبه ( ج8 ، ص449 و 450 ) و ابن سعد ( ج1 ، ص429 و 430 ) اين حديث را نقل كرده اند .


552


1021 ـ قعنبي ، از مالك ، از زياد بن سعد برايمان نقل كرده كه از ابن شهاب ، [ از انس ] ( 1 ) شنيده است كه مي گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مدتي موهاي جلو سر را تافت و آويخت . اما پس از چندي آن را به اطراف پراكند . ( 2 )

1022 ـ قعنبي براي ما نقل كرد و گفت : عيسي بن يونس ، از اَحوص بن حكيم ، از راشد ابن سعد [ و از پدرش حكيم بن عمير ] ( 3 ) نقل كرد كه گفته [ اند ] : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) موهاي خود را مي پراكند ، به پراكندن موي و فرق گشودن فرمان مي داد و از زلف هاي سُكيني نهي مي فرمود . ( 4 )

1023 ـ غندر براي ما نقل كرد و گفت : معمر ، از زهري ، از عبيدالله بن عبدالله حديث كرد كه گفته است : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در زماني به مدينه آمد كه اهل كتاب موهاي خود را مي تافتند و مي آويختند و مشركان فرق مي گشودند و موهاي خود را به اطراف مي پراكندند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چون در كاري ترديد داشت ، همان را كه اهل كتاب انجام مي دادند انجام مي داد . او پيشتر موي مي تافت و مي آويخت كار پيشين خود را وانهاد و موهايش را پراكند . پس موي پراكندن و فرق گشودن آخرين شيوه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود . ( 5 )

1024 ـ حبان براي ما نقل كرد و گفت : همام ، از قتاده از انس [ برايمان حديث كرد كه ] ( 6 ) گفته است : موهاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به روي شانه هايش مي رسيد . ( 7 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . افزوده ، مستند به مسند احمد است .

2 . احمد ( ج3 ، ص215 ) اين حديث را آورده و ابن كثير در بداية و النهايه ( ج6 ، ص23 ) در اين باره گفته : تنها احمد است كه اين حديث را نقل كرده است .

3 . افزوده مستند است به طبقات ابن سعد .

4 . ابن سعد در طبقات ( ج1 ، ص430 ) اين حديث را آورده است . سَكَيْنيه ، به اظهار فيروز آبادي در قاموس ( 1087 ) منسوب به سكينه است .

5 . حديث مرسل است . حازمي در اعتبار ( 240 ) آن را از طريق عبدالرزاق ، از معمر ، از زهري ، از عبيدالله بن عبدالله به همين مضمون آورده است .

6 . افزوده مستند است به خلاصه خزرجي ( ص 95 ) و طبقات ابن سعد ، ج 1 ، ص 428 .

7 . ابن سعد در طبقات ( ج1 ، ص428 ) اين حديث را آورده است .



| شناسه مطلب: 77089