بخش 8
تجدید مقصوره ابراهیم چاه زمزم کندن چاه زمزم به دست جدّ پیامبر سقاخانه عباس چشمه هایی که در عمق زمزم قرار دارد فضیلت آب زمزم و ویژگیهای آن دیگر نامهای چاه زمزم اندازه یک طواف (شوط) پیرامون کعبه اندازه مطاف قدیم و جدید و شکل آنها مناره های مسجدالحرام و تعداد آنها
176 |
ابن سراقه گويد: ميان در (يعني در كعبه) و جايگاه نماز آدم(عليه السلام) ـ كه پس از فراغت از طواف توبه اش از سوي خداوند قبول شد ـ نُه ذراع فاصله داشته است. و مقام ابراهيم در اين مكان قرار داشته است. در همين مكان بود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به هنگام انجام طواف خويش دو ركعت نماز بجاي آورده و آيه }وَ اتَّخِذوا مِن مَقام اِبراهيم مُصلّيً{ بر او نازل گرديد، سپس به وسيله حضرت، به نقطه كنوني، كه در فاصله بيست ذراعي كعبه است، انتقال يافت تا اينكه به وسيله طواف كنندگان، نماز گزاران قطع نگردد. پس از آن، در نتيجه سيلي كه در دوران خلافت عمربن خطاب جاري گرديد، مقام از جاي خود كنده شد و به پايين مكه منتقل گرديد و آنگاه به دستور عمر به جايگاه پيشين خود برگردانده شد و در همان نقطه اي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله)نهاده بود، از نو تثبيت گرديد.(1)
تا اينجا تمامي گفته هاي پيشينيان در مورد جايگاه مقام را، بدون هرگونه دخل و تصرّف و اظهار نظري بازگو كرديم و اكنون سزاوار است كه بهترين گفته را از اين ميان برگزينيم و به شما ارائه دهيم.
در صورتي كه حدود قديم مسجدالحرام را آنچنانكه پيش از اين گذشت، در ذهن خود مجسم كنيد و جايگاه خانه را كه به صورت تپه اي بلند و مرتفع بر روي زميني پوشيده از شن و ريگ بوده است تصور نماييد و اينكه ابراهيم(عليه السلام) كعبه را به وسيله گِل و گچ بنا نكرد بلكه ديوارهاي آن را بصورتي سنگ چين بالا آورد و سقفي بر آن قرار نداد و نيز اگر اين را تصور كنيد كه مردمان دوران جاهليت در سايه كعبه و گِرد آن مي نشستند و مذاكرات عمومي مهم خويش را انجام مي دادند، در حالي كه در آن دوران، مسجدالحرام داراي حصار و ديواري نبود، تا اينكه عمربن خطاب به هنگام توسعه مسجدالحرام ديوار كوتاهي بر آن قرار داد. و اينجاست كه براي شما روشن مي گردد كه از گفته هاي پيشين بهترين آنها و نزديكترين به حقيقت همان روايت بيهقي در سنن خويش مي باشد كه مقام در دوران رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و زمان ابي بكر، متصل به خانه بوده و در اين حال بوده تا اينكه به وسيله عمربن خطاب، مقام از خانه فاصله گرفت. و با گفته ابن حجر عسقلاني در فتح الباري كه مقام در دوران ابراهيم(عليه السلام)در كنارخانه و متصل به آن بوده كه به وسيله عمر به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تاريخ عمارة المسجد الحرام، نوشته حسين عبدالله باسلامه.
177 |
جايگاه كنوني آن تغيير مكان داده و نيز با توجه به گفته ابن كثير در تفسير خويش كه مقام در دوران قديم متصل به ديوار كعبه و در جايگاهي كه هم اكنون در كنار درِ كعبه به سوي حجراسماعيل مشخص مي باشد قرار داشته است. اين نقطه همان محلي است كه خليل(عليه السلام)به هنگام فراغت از بناي خانه، مقام را در كنار ديوار كعبه، در همان نقطه اي كه ساختمان خانه به پايان رسيد، قرار داد و سپس به وسيله عمر بن خطاب جايگاه آن از كنار ديوار كعبه دور گرديد... اين گفته ها، نظريات صحيح و قابل قبولي مي باشند و نيز گفته ابن كثير در تفسير خود به نقل از روايت ابن مردويه كه مقام ابراهيم نخست در داخل كعبه بوده و به وسيله رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در روز فتح مكه از آنجا بيرون آورده شد و در كنار ديوار كعبه قرار گرفت.
تمامي اين گفته هاي چهارگانه اي كه آورديم، در اين مورد صحيح و مورد قبول قرار مي گيرد; زيرا اين گفته معقول به نظر مي رسد كه ابراهيم(عليه السلام) سنگي را كه بر آن به هنگام ساختمان خانه قرار مي گرفته در كنار خانه قرار دهد، نه اينكه آن را دور از خانه قرار دهد و با توجه به اينكه مقام در نظر ابراهيم(عليه السلام)ياقوتي از ياقوتهاي بهشت بوده كه به وسيله آن و بر روي آن، ساختمان كعبه را بنا نهاد و همچنين به نظر مي رسد كه خداوند متعال او را به حفظ آن امر كرده و خبر داده باشد كه در آخر الزمان به خاتم النبيين محمد(صلي الله عليه وآله) امر مي گردد كه او به همراه امّتش در كنار آن رو به سوي خانه معظم، به عنوان قبله نماز گزارند. گفته ما را به وسيله آنچه كه در جلد دوم از تاريخ ازرقي در اين مورد آمده است مورد تأييد قرار مي دهد كه مي گويد: ابراهيم(عليه السلام) بر روي مقام ايستاده و نداي حج را در ميان مردم سرداد پس از فراغت از اين ندا، مأمور گرديد كه مقام را در كنار درِ كعبه قرار داده و به سوي آن و خانه نماز گزارد و پس از او اسماعيل(عليه السلام)نيز به سوي آن در سمت درِ كعبه نماز مي گزارد.
بنابراين با توجه به اين نكته آشكار مي شود كه ابراهيم(عليه السلام) بر روي سنگي كه ايستاد و ساختمان كعبه را بنا نمود، آن را در كنار خانه قرار داد و هرگز از خانه دورش نساخت. سپس در دروان جاهليت، از ترس آنكه مبادا به وسيله سيل جابجا گردد، آن را به درون خانه منتقل كردند تا اينكه به وسيله رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، همانگونه كه پيش از اين گفتيم، از آن
178 |
خارج گشت و مجدداً به ديوار خانه چسبانيده شد. پس به خوبي روشن مي شود كه چه عاملي مي تواند مردمان دوران جاهليت را بر آن دارد كه اين سنگ مورد تعظيم و احترام را از ديوار خانه جدا كرده و آن را در محلي كه هم اكنون واقع است، بنابر روايت سنجاري كه پيش از اين ياد گرديد، قرار دهد. اين حركت مي تواند به معناي بي احترامي و كوچك شمردن اين سنگ به وسيله آنان تلقّي شود، در صورتي كه در اعتقاد آنان همواره احترام و تجليل از اين سنگ مقدس همراه بوده و هميشه از جايگاه اثر قدمهاي ابراهيم خليل(عليه السلام) به عنوان جايگاهي مقدس ياد نموده اند، بطوري كه سروده اي نيز در اين مورد از حضرت ابوطالب در شأن مقام و حجرالأسود در تاريخ ياد گرديده است:
و بالحجر الأسود اذيمسحونه *** اذا اكتنفوه بالضحي والأضحي والأصائل
وموطيء ابراهيم في الصخر رطبة *** علي قدميه حافياً غير ناعل(1)
هنگامي كه اسلام ظهور نمود، بر احترام و تجليل از آن تأكيد كرد و پس از حجرالأسود آن را رمزي براي عبوديت و بندگي الهي قلمداد نمود. با آنكه حجرالأسود حرمتي بيش از مقام داشته و از آن به عنوان پيمان خدا در زمين ياد شده است.
و اينكه در روز قيامت به هنگام روز مَحشر، خداوند حجرالأسود را در حالي كه داراي دو چشم بينا و زباني گويا است، مبعوث مي كند. و به وسيله آن دستهايي كه به حق بر آن كشيده شده، شهادت مي دهد. ليكن معتقديم حجرالأسود و مقام هر دو ياقوتي ازبهشت مي باشندكه به گفته ازرقي از مجاهد در روز قيامت، ركن ومقام هر كدام مانندكوه ابوقبيس برمؤمنان وصالحان شهادت مي دهند. بنابراين دردنباله سخن براي روشن شدن كامل مطلب، مكان مقام در سه حالت قرار داشته است:
حالت اول: مقام دردوران حضرت ابراهيم(عليه السلام) دركدامين نقطه قرارداشته است؟
به نظر مي رسد ابراهيم(عليه السلام) پس ازفراغت از ساختمان بيت، سنگ مقام را يا درون كعبه، درحفره اي قراردادكه درگوشه سمت راست وارد شونده به كعبه حفرشده بود و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سوگند به حجرالأسودي كه بدو تبرك جسته *** و هنگام سحر وبامداد وشب اورا درآغوش دارند
و سوگند به قدمگاه با طراوت ابراهيم در سنگ *** كه با دو پاي برهنه خود بر آن ايستاده است
179 |
سه ذراع عمق داشت كه از آن به عنوان خزانه و محل قرار دادن هداياي كعبه استفاده مي گرديد. و يا آنكه آن را متصل به ديواركعبه، در كنار درِ آن نهاد.
پس به نظر نمي رسد كه آن را در محل كنوني قرار دهد، كه در نزديكي چاه زمزم و به فاصله چند ذراعي از كعبه است; زيرا اين كار نمي تواند هيچگونه علت و سببي داشته باشد و با توجه به آنكه در آن زمان نيز همچون امت محمدي، فرماني براي توجه بدان در حين نماز نيز نازل نشده بود.
در صورتي كه بدانيم و براين باور برسيم كه سنگ مقام همانند حجرالأسود ياقوتي از ياقوتهاي بهشت بوده و خليل الله، ابراهيم(عليه السلام) به هنگام ساختمان كعبه بر روي آن قرار مي گرفت و نيز ابراهيم(عليه السلام) به فرمان خداوند بر روي آن ايستاده و نداي حج را به عالميان رسانيده است و به فرمان الهي، جاي پاي حضرت بر روي آن نقش بسته است و آيه اي از آيات الهي با نص صريح آيه، در روي زمين قرار گرفته است و... تمامي اين معلومات كه مورد نظر و قبول حضرت ابراهيم بوده است، موجب آن مي گردد كه نامبرده اين مقام مكرّم را از كعبه به سمت زمزم دور نگردانيده باشد بلكه پس از پايان كار خويش، بايد آن را در حفره اي كه در درون كعبه به وجود آورده بود، قرار داده باشد تا بتواند دورانهاي مختلفي را پشت سر گذاشته و به دوران پيامبر آخرالزمان حضرت ختمي مرتبت محمد(صلي الله عليه وآله) برسد كه در اين هنگام فرمان نماز در كنار آن از سوي پروردگار نازل گردد. اين چنين خداوند، خليل خود ابراهيم(عليه السلام) را پس از پايان ساختمان كعبه، از شأن و مقام اين سنگ با خبر ساخت و ابراهيم(عليه السلام)اينگونه مقام كريم و مقدس را كه به فرمان الهي داراي اثري جاوداني از او گرديده بود، براي ما محفوظ نگاه داشت; زيرا پيامبران هركاري را كه انجام مي دهند درنتيجه وحي و الهامي است كه از سوي پروردگار قادر متعال بر آنان نازل مي گردد.
پس از آن، اسماعيل(عليه السلام) نيز جايگاه مقام را تغيير نداد و آن را از درون كعبه خارج نساخت; چرا كه او نيز بدان معرفت داشت و از سوي ديگر، به دنبال آن، فرماني براي نماز از سوي پروردگار بر او نازل نگرديده بود. پس همانگونه كه قرار داشت از آن محافظت كرد و فرزندان او نيز پس از او در نگهداري و محافظت از آن كوشا بودند.
180 |
حالت دوم: مقام در دوران جاهليت در كدام نقطه ومحل بوده است؟
هنگامي كه حدود هزار سال از ساختمان كعبه به وسيله حضرت ابراهيم(عليه السلام)گذشت، كم كم مقام ابراهيم(عليه السلام) و وجود اثر دوپاي او در ميان مردم شهرت يافت و در اين حال برتعداد ساكنان مكه و اطراف آن افزوده مي گشت. مردم جاهليت، شوق فراواني براي ديدن اين مقام مقدّس نشان مي دادند; همانند مسلمانان كنوني كه براي ديدن آن از هيچ عاملي فروگذار نيستند. بدين مناسبت، گاه آن را از درون كعبه بيرون آورده، در كنار ديوار كعبه در نزديكي درِ آن; يعني در حفره اي كه در سمت راست درِ كعبه وجود داشت، قرار مي دادند. در اين حال همگي آن را مشاهده كرده و احترام زيادي بدان مي گذاشتند وگاه بنابر مقتضيات زمان و نيز ترس از سيل، مجدداً آن را به درون كعبه منتقل مي نمودند.
بنابراين، بعيد به نظر مي آيد كه در دوران جاهليت، هنگامي كه مقام را از كعبه خارج مي كردند، آن را در جايگاه كنوني آن در نزديكي چاه زمزم; يعني در آخر حدود مسجدالحرام در آن دوران پيش از اسلام، قرار دهند; زيرا علّتي براي دور كردن آن از كعبه وجود نداشت وبا توجه به اينكه نماز وكيفيت آن را نمي شناخته اند، علاوه بر آنكه بت هارا كه در اطراف كعبه به تعداد زيادي قرار داشت همواره مي پرستيدند، بنابر اين دليلي براي دور كردن آن از كعبه وجود نداشت.
در اينجا لازم به يادآوري است كه يكي از معجزات آشكار، اين است كه مردمان دوره جاهلي كه همواره بت هاي مختلفي را مورد پرستش قرار مي دادند، هيچگاه شنيده نشده است كه گروهي مقام يا حجرالأسود يا كعبه را مورد پرستش خويش قرار داده باشند، كه اين مطلب خود يكي از اسرار دقيق وقابل توجّهي است كه همواره مورد نظر علماو بزرگان بوده است.
حالت سوّم: مقام در عصر رسول خدا در چه جايگاهي بوده است؟
گفته شده كه مقام در آغاز دوران رسول خدا(صلي الله عليه وآله) يعني قبل از وجوب نمازهاي پنجگانه، در كنار خانه، در نزديكي درِ آن، در محل حفره قرار داشته است. و نيز گفته اند كه مقام در درون كعبه بوده وهنگامي كه در روز فتح مكه، پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)بدان تشرّف يافت، مقام را از درون كعبه خارج ساخت و در محل حفره ياد شده در كنار در كعبه و ديوار آن
181 |
قرار داد وسپس هنگامي كه خداوند اين سوره را بر آن حضرت نازل كرد; } وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبراهِيم مُصَلّيً {پيامبر، مقام را به جايگاه كنوني آن، در نزديكي چاه زمزم انتقال داد تا اينكه طواف مسلمانان با نمازگزاران در پشت مقام قطع نشده و فضايي كافي براي طواف كنندگان و نمازگزاران به وجود آورند.
بنابراين، مقام در جايگاه كنوني آن، از دوران رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و در زمان ابوبكر و عمر به همين صورت باقي بود تا اينكه در دوران خلافت عمربن خطاب، سيل معروف به امّ نهشل به مسجد سرازير گرديد و مقام را با خود به پايين مكه برد. در اين حال مردم، مقام را مجدّداً به مسجدالحرام آوردند و به پرده كعبه در كنار حفره يادشده بستند سپس خبر جابجا شدن مقام را به عمربن خطاب در مدينه رسانيدند. به محض رسيدن خبر، عمر از مدينه به سوي مكه حركت كرد و در مقابل ديدگان صحابه و مردم مكه، مجدداً آن را در جايگاه اوّليه خود قرار داد. از آن پس هيچ كس عمل عمر را مورد اعتراض قرار نداد و در نتيجه اين كار عمر در ميان مسلمانان به صورت اجماع در آمد و مورد قبول همگان قرار گرفت.
اگر گفته شود كه پس از اسلام گاهي محل مقام تغيير كرده و گاه آن را در درون كعبه قرار مي داده اند، مي گوييم، آري اين چنين است. اين كار دو بار صورت پذيرفت.
نخستين بار در دوران قرامطه در سال 317 هجري بوده است. قرامطه در روز هفتم و يا روز دوم ذي الحجه سال 317 هجري به مكه وارد شده و پس از كشتار فراواني كه از مسلمانان و حجاج نمودند، حجرالأسود را به هنگام باز گشت خويش به سوي ديار خود، به همراه بردند. اين گروه در نظر داشتند كه (مقام ابراهيم(عليه السلام)) را نيز با خود ببرند، ليكن پرده داران كعبه و كليدداران آن مقام را در بعضي از دره هاي مكه مخفي نمودند تا اينكه با مراجعت قرامطه به كشورشان و خاموش شدن فتنه يادشده مقام مجدداً به وسيله پرده داران باز گردانده شده و در جايگاه اصلي خود كه در نزد مسلمانان معروف بود، قرار دادند.
دومين بار مقام ابراهيم در قرن ششم هجري در جايگاه اصلي خود يعني در كنار چاه زمزم داراي موقعيت ثابتي نبود بدين سبب گاه به عللي پرده داران كعبه مقام ابراهيم را
182 |
به درون كعبه و در قسمتي از فضاي ورودي پلكان بام كعبه قرار داده و درِ آن را (باب التّوبه) قفل مي نمودند. هنگامي كه مجدداً مقام را از كعبه خارج مي كردند، آن را در جايگاه اوليه و اصلي خود قرار مي دادند. و هرگز جاي آن را تغيير نمي دادند.
در آن دوران، مقام داراي دو گنبد بود، نخست گنبدي از چوب كه در اوقات غير حج آن را بر روي مقام قرار مي دادند، ديگري گنبدي از آهن بود كه به علّت قدرت و استحكام آن اين گنبد را در موسم حج بر روي مقام قرار مي دادند تا بدينوسيله از ازدحامي كه در اطراف مقام بوجود مي آمد از آن محافظت و نگهداري نمايند. اين وضعيت را ابن جبير در سفرنامه خود در ماه رجب سال 579 هجري به هنگام سفر حج خويش در مكه ديده و به قلم آورده است.
تجديد مقصوره ابراهيم(عليه السلام)
در صفحه 131 كتابم مقام ابراهيم(عليه السلام) كه در سال 1368 هجري، در مصر چاپ و منتشر گرديد، پيشنهاد كرده ام كه مقصوره چوبيِ مقام ابراهيم تعويض شود و پوششي شيشه اي، از جنس مقاوم، در اطراف آن قرار گيرد كه ضمن زيباتر شدن مقام، حاجيان بتوانند سنگ مقام را ببينند. اين پيشنهاد در رجب سال 1387 هجري به مرحله عمل در آمد و مقام ابراهيم(عليه السلام) به شكلي كه هم اكنون آن را ملاحظه مي كنيد در آمد. اين پوشش شيشه اي را در فرانسه، در كارخانه مخصوصِ ساخت كريستال، به اندازه هايي به تناسب مقام ساختند و بر روي سنگ مقام قرار دادند. ساخت اين پوشش شيشه اي شش هزار ساعت به طول انجاميد. اينك ويژگي هاي اين پوشش شيشه اي را به آگاهي مي رسانيم:
1ـ شكل آن همانند گنبدي نيمدايره اي است كه در بالاي آن، در وسط، سرپوش زيبايي از كريستال خود نمايي مي كند.
2ـ وزن آن هزار و هفتصد و پنجاه كيلو گرم مي باشد.
3ـ يكصد و سي سانتيمتر ارتفاع دارد.
4ـ ضخامت آن در همه جهات بيست سانتيمتر است.
5ـ قطر داخلي آن در پايين به چهل سانتيمتر مي رسد.
183 |
6ـ قطر خارجي آن در پايين هشتاد سانتيمتر است.
7ـ محيط اين دايره در پايين دو متر و پنجاه و يك سانتيمتر است.
8ـ وزن قاعده زمين كه روي آن پوشش بلورين قرار گرفته ششصد كيلو گرم مي باشد.
9ـ در قاعده اين پوشش، شيشه اي بلورين و بر روي پايه مرمرين سياه مقام، قطعه اي مسين قرار دارد كه درِ ميانه آن فراخ و باز است.
تمامي اين آگاهي ها و اطلاعات را جناب شيخ صالح باخطمه معاون رييس دفتر طرح توسعه مسجدالحرام، در اختيارم گذاشت.
چاه زمزم
ازرقي در تاريخ خود آورده است:
ابو الوليد از پدر بزرگش، او از مسلم بن خالد، او از ابن جُريح، او از كثير بن كثير و او از سعيد بن جبير نقل مي كند كه گفت: عبدالله بن عباس براي ما چنين نقل كرد كه چون ميان مادر اسماعيل فرزند ابراهيم و ساره همسر ابراهيم اختلاف پيش آمد، ابراهيم(عليه السلام)مادر اسماعيل و اسماعيل را، كه كودكي شيرخوار بود، به همراه خود به سوي مكه آورد. همراه مادر اسماعيل مشك آبي بود كه از آن مي نوشيد و فرزند خويش را شير مي داد و هيچگونه توشه اي به همراه نداشت. سعيد بن جبير گفته است كه: ابن عباس نقطه اي را ميان زمزم و صفّه اشاره كرد و گفت: ابراهيم(عليه السلام) آن دو را در كنار درخت كوچكي كه بر روي زمزم و در بالاي مسجد قرار داشت، بر زمين گذاشت و سپس در حالي كه سوار بر مركب خويش بود رو به سوي بيرون مكه نهاد. در اين حال مادر اسماعيل، ابراهيم(عليه السلام) را تا منطقه كَداء دنبال كرد. ابن عباس در ادامه افزود: مادر اسماعيل به ابراهيم گفت: او و پسرش را به عهده چه كسي واگذار مي كند؟ ابراهيم(عليه السلام) گفت: به خداي عزّ و جلّ. مادر اسماعيل گفت: راضي به رضاي خدا هستم. مادر اسماعيل در حالي كه فرزند خويش را به
184 |
آغوش داشت، باز گشت و در زير آن درختچه نشست و فرزند خود را در كنار خويش قرار داد. هاجر مشك آب را به آن درخت آويخت و هرگاه تشنه مي شد مقداري از آن مي آشاميد و كودك خود را شير مي داد تا اينكه آب مشك به پايان رسيد و شير او نيز در پستانش خشكيد. كودك به سختي گرسنه شد، بطوري كه از شدّت گرسنگي به خود مي پيچيد. مادر اسماعيل از ترس مرگ فرزند، اندوهگين شد. با خود گفت: بهتر است از كنار كودك بروم تا شاهد مرگش نباشم. از كوه صفا بالا رفت كه شايد در صحرا كسي را ببيند، سپس كوه مروه را نگريست و گفت ميان اين دو كوه رفت و آمد مي كنم تا طول بكشد و ناظر مرگ فرزندم نباشم.
ابن عباس مي افزايد: مادر اسماعيل سه يا چهار بار ميان آن دو كوه حركت كرد، در حالي كه در ميان درّه فقط شن بود و بس. سپس مادر اسماعيل به سوي فرزندش مراجعت كرد و او را به همان حالي ديد كه ترك كرده بود. غم و اندوهش بيشتر شد، بار ديگر به كوه صفا آمد و وقت گذراني مي كرد تا شايد فرزندش بميرد و او شاهد مرگ فرزندش نباشد. پس مانند اول ميان صفا و مروه به حركت در آمد. تا آنكه هفت بار ميان اين دو كوه را طي كرد...
ابن عباس گويد: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: به همين مناسبت مردم ميان صفا و مروه سعي مي كنند. سپس گفت: مادر اسماعيل بار ديگر به سوي فرزندش مراجعت كرد تا از حال او باخبر شود ليكن اين بار نيز كودك را به همان وضعي ديد كه تركش كرده بود. ناگاه صدايي شنيد ليكن كسي جز خود و فرزندش را نديد، پس گفت: صداي تو را شنيدم اگر خيري نزد تو هست مرا ياري كن. سپس گويد كه: جبرئيل در اين هنگام بر مادر اسماعيل آشكار شد. و او به دنبالش روان گرديد. جبرئيل با پاي خود به محل چاه ـ يعني زمزم ـ كوبيد و از همان نقطه اي كه كوبيد آب بر روي زمين آشكار گرديد.
ابن عباس در ادامه مي گويد: پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمودند: مادر اسماعيل مقداري خاك بر اطراف آن قرار داد تا پيش از آنكه مشك خود را بياورد آب به زمين فرو نرود. حضرت آنگاه فرمودند: اگر مادر اسماعيل آن را رها مي كرد، چشمه رواني از آن جاري مي شد. ابن عباس مي گويد: مادر اسماعيل مشك خود را آورد و آن را از آب پر كرد و از آن آشاميد و
185 |
كودك خود را شير داد.
در اين هنگام كارواني از آنجا عبور كرد كه از قبيله جرهم بود. آن كاروان از شام برگشته و از راه پايين مكه مي گذشت. كاروانيان پرندگاني را ديدند. يكي از آنان گفت در اين دشت هيچگاه آب و ساكني نبوده است.
ابن عباس مي گويد: دو تن از سقاهاي خود را در پي آن فرستادند، آنان وقتي نزد مادر اسماعيل آمدند، با او سخن گفتند و سپس نزد كاروان خويش باز گشتند. و آن جايگاه را بدانان خبر دادند. پس كاروانيان نزد مادر اسماعيل آمده، سلام دادند و او پاسخ داد. آنان پرسيدند: اين آب از آنِ چه كسي است؟ مادر اسماعيل پاسخ داد: از آنِ من است. آنان گفتند اجازه مي دهي كه به همراه تو در كنار اين آب زندگي كنيم؟ گفت: آري.
ابن عباس ادامه مي دهد: پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمودند: پاسخ مثبت به مادر اسماعيل از جانب خداوند القا گرديد و او دوست داشت كه كساني در اطرافش باشند.
پس در آنجا فرود آمدند و سپس كسي فرستادند كه زن و فرزندانشان را هم بياورد. همگي آمدند و در زير همان درخت ساكن شدند و براي خود سايباني ساختند و هاجر به همراه فرزندش اسماعيل با ايشان زندگي كردند.
بعضي از آگاهان گويند: جُرهميان از آب زمزم نوشيدند و ساليان دراز بر اين منوال گذشت و آنان همچنان در آنجا ساكن بودند. آنگاه كه جُرهميان حرمت حرم را نگاه نداشته و خانه را خوار و سبك شمردند و اموالي را كه به كعبه اهدا مي گرديد آشكارا و پنهاني خوردند و به همراه آن گناهان بزرگي را در آن مرتكب گرديدند، آب زمزم كاهش يافت و سپس قطع گرديد. جايگاه چاه با گذشت زمان فرسوده شد و در اثر سيل هاي پي در پي نشان چاه نيز از ميان رفت.
عمر بن حارث بن مضاض بن عمرو جُرهمي قوم خود را پند و اندرز داد كه در منطقه حرم ستم نكنند و بي حرمتي روا ندارند و بدانان گفت: مكه سرزميني است كه ستمگر نمي تواند در آن باقي بماند، پس خدا را پاس داريد پيش از آنكه كساني بيايند و شما را با خواري و كوچكي از آن برانند. در آن صورت است كه آرزو مي كنيد بتوانيد بر كعبه طواف كنيد ليكن ياراي آن را نخواهيد داشت. هنگامي كه مشاهده كرد آنان پند و
186 |
اندرز او را نشنيده مي گيرند و بدان ارجي نمي نهند، به دور از چشم هر بيننده اي، دو غزال زرّيني را كه در كعبه قرار داشت، به همراه شمشيرهايي از قلع كه آنها نيز در درون كعبه بود شبانه در محل چاه زمزم از ترس ديده شدن آن، آنها را پنهان نمود.
آنگاه خداوند خزاعه را بر آنان مسلّط ساخت و جرهميان را از حرم اخراج كرد. در اين حال بزرگي و فرمانروايي كعبه و مكه در دست خزاعه قرار گرفت و اين زماني بود كه محل زمزم پوشيده و ناشناخته باقي مانده بود تا اينكه خداوند محل آن را براي عبد المطلب بن هاشم آشكار گردانيد و اراده خداوند بر آن قرار گرفت كه از ميان قريش او بدين كرامت نائل آيد.
كندن چاه زمزم به دست جد پيامبر(صلي الله عليه وآله)
هنگامي كه جرهميان حرمت كعبه و حرم را پاس نداشتند و در آن طغيان و ظلم و ناروايي بسيار كردند، آب زمزم خشكيد و جايگاه آن محو و نابود گرديد. بطوري كه هيچكس محل آن را نمي شناخت و نيز گفته اند كه جرهميان به هنگام تبعيدشان از مكه، دهانه چاه را بستند و از ديده ها پنهانش ساختند. پس از آن، به وسيله هدايتي كه از سوي خداوند به عبدالمطلب گرديد، جايگاه چاه زمزم بار ديگر آشكار شد.
فاسي در شفاء الغرام و نيز ازرقي از زهري روايت مي كند كه كندن چاه زمزم پس از تولد پيامبر(صلي الله عليه وآله) بوده است; زيرا ازرقي با سند خود از زهري روايت كرده است كه حفر چاه زمزم به وسيله عبد المطلب، پس از عام الفيل بوده است و رسول خدا(صلي الله عليه وآله)در عام الفيل به دنيا آمد.
ازرقي در كتاب تاريخ خود، درباره حفر زمزم مي نويسد: ابوالوليد ، از مهدي بن ابي المهدي ، از عبدالله بن معاذ صنعاني ، از معمر ، از زهري روايت كرده است كه مي گفت: نام عبدالمطلب بن هاشم، جدّ پيامبر(صلي الله عليه وآله)نخستين بار زماني به ميان آمد كه قريش از اصحاب فيل گريختند و عبدالمطلب كه در آن هنگام نوجوان بود، گفت: به خدا سوگند هرگز از حرم خداوند بيرون نمي روم و عزّت و بزرگي را در غير او جستجو نمي كنم. پس او در كنار خانه نشست و قريش از مكه گريختند! عبد المطلب در آن هنگام چنين سرود:
187 |
لا هم ان المرء يمـ *** ـنـع رحله فامنع رحالك
لا يغلبنّ صليبهم *** وضلالهم عدوا محالك
خداوندا! هركسي خانه خود را محافظت مي كند و تو از خانه خويش دفاع كن.
مبادا صليب آنان و گمراهيشان با جنگ بر خانه ات پيروز گردند.
همو گويد: عبدالمطلب همچنان در حرم پايدار باقي ماند تا اينكه خداوند فيل و اصحاب او را به هلاكت رسانيد. پس از آن قريش به مكه مراجعت كردند و صبر و پايداري او و نيز تعظيم وي از حرم، زبانزد همگان شد. تا اينكه فرزند بزرگ او متولّد شد و به سنّ بلوغ رسيد، نام او حارث بن عبدالمطلب بود. در آن ايام بود كه شخصي در خواب به عبدالمطلب گفت: زمزم را، كه اندوخته نهاني شيخ بزرگ است، حفر كن. عبدالمطلب از خواب بيدار شد و گفت: پروردگارا! موضوع را برايم روشن ساز! براي دوّمين بار، در خواب شخصي به او گفت: زمزم را كه ميان چرك و خون است حفر كن; آنجا كه كلاغي در كنار لانه مورچگان، روبروي نشانه هاي سرخ،(1) نوك مي زند.
عبد المطلب از خواب برخاست و به مسجدالحرام رفت و در آنجا نشست تا نشانه هايي را كه در خواب برايش گفته بودند، ببيند. در اين هنگام در حزّوره (2) گلوي ماده گاوي را بريدند كه آن حيوان از چنگ سَلاّخ گريخت و نيمه جان به مسجد آمد و در جايگاه زمزم در حال مرگ افتاد. و گروهي گوشت آن را بريدند و بردند. در آن حال كلاغي بر وري مدفوع آن حيوان آمد و در جستجوي لانه مورچگان، نوك خود را بر زمين مي زد. عبدالمطلب از جا برخاست و حفر آن مكان را آغاز كرد. قريش نزد او آمده، گفتند: اين چه كاري است كه مي كني؟! ما هيچگاه تو را به ناداني متّهم نكرده ايم، چرا مسجدمان را حفر مي كني؟! عبدالمطلب گفت: من اين چاه را حفر مي كنم و با هركسي كه مانع كارم شود ستيز خواهم كرد.
پس خود و فرزندش حارث، كه در آن زمان غير از او فرزندي نداشت، كندن زمين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سنگهايي كه اعراب پيش از اسلام، پيرامون كعبه نصب كرده بودند و در پاي آنها ذبح و قربان مي كردند. مترجم
2 ـ يكي از محله هاي اطراف حرم به شمار مي آمده است. مترجم
188 |
را پي گرفتند. گروهي از مردم قريش در آن روزگار آنها را به ناداني متّهم كردند و آنان را از ادامه كار باز مي داشتند و حتّي با آنان از در جنگ در آمدند. گروهي ديگر از قريش، كه از نسب والا و صدق و راستي و اجتهاد او در دين و آيين آن روز آگاه بودند، از او دفاع كردند و مردم را از آزار نسبت به وي باز داشتند. او همچنان با آزار فراواني كه به او و فرزندش مي رسيد، چاه را حفر مي كرد.
در همان هنگام بود نذر كرد در صورتي كه داراي ده فرزند ذكور شود، يكي از آنان را قرباني كند. او چاه را همچنان حفر كرد تا به شمشيرهايي كه در زمزم پنهان گرديده بود دست يافت. هنگامي كه قريش ديدند او به شمشيرها دسترسي پيدا كرده است، گفتند: اي عبدالمطلب، قسمت ما را از آنها بده. عبدالمطلب گفت: اين شمشيرها از آنِ خانه خداست.
او به كندن چاه ادامه داد تا به آب رسيد، آنگاه اطراف چاه را بگونه اي قرار داد كه فرو نريزد سپس در كنار چاه حوضي ساخت و به همراه فرزندش لخت به داخل چاه رفتند و آن حوض را از آب پر كردند و حاجيان از آن مي آشاميدند. حسودان قريش ديواره چاه را در شب مي شكستند و عبدالمطلب در صبح آن را اصلاح مي كرد.
هنگامي كه آنان مكرر حوض را خراب كردند، عبدالمطلب از خداي خويش ياري طلبيد، پس در خواب ديد كه به او مي گويند:
بگو خدايا! من اين آب را براي شست و شو روا نمي دارم بلكه اين آب فقط براي آشاميدن رواست و از شرّ آنان آسوده خواهي شد. عبدالمطلب از خواب برخاست و ـ هنگامي كه قريش در ميان مسجد بودند ـ آنچه را كه در خواب ديده بود ندا داد و برگشت. پس از آن هركس از قريش كه به حوض او دست مي زد دچار بيماري اي در بدن مي گرديد. ناچار دست از حوض او برداشتند و بر سقايتش ممانعتي ايجاد نكردند.
سقاخانه عباس
در كتاب مرآة الحرمين ابراهيم رفعت پاشا آمده است: سقا خانه عباس، حجره بزرگي است در سمت شرقيِ كعبه و جنوب زمزم كه اين حجره داراي منافذي در چهار
189 |
طرف است. سقف آن از شيرواني است كه از ديوارهاي حجره ياد شده جلوتر آمده و مردم به عنوان سايباني از آن استفاده مي كنند. در آن زمان مردم اين مكان را اينگونه توصيف كرده اند:
خانه اي است مربع كه در بالاي آن، گنبد بزرگي قرار دارد و در جهات چهارگانه آن، بجز سمت جنوبي، پنجره هايي آهني است. و در سمت شمالي آن از برون دو حوض قرار دارد كه در ميان اين دو حوض دري نصب گرديده است. در ميانه اين خانه، تالابي بزرگ قرار دارد كه به وسيله آب زمزم پر مي شود. اين آب ابتدا به وسيله قناتي هوايي از زمزم به سوي ديوارهاي خانه مي آمد ليكن اينك به قناتي زميني تبديل شده و از آن به تالاب ياد شده جاري مي شود. اين آب به صورت فواره از ميان اين آبگير خارج مي شود. رفعت پاشا گفته است: اين خانه در سال 807 هجري تعمير گرديده است و عباس بن عبدالمطلب در اين جايگاه حاجيان را سيراب مي كرد.
مردم گفته اند: فاصله ميان اين سقاخانه تا حجرالأسود هشتاد ذراع آهني(1) بوده است.
در تاريخ الغازي آمده است: به گفته ابن فهد: سقاخانه عباس در فاصله ميان ركن (حجر الأسود) و زمزم، در نزديكي جايگاه نشستن عبدالله بن عباس در مسجدالحرام بوده است. سپس از سوي عبد الله بن زبير به جايگاه كنوني آن تغيير مكان يافت. گنبد آن ابتدا از چوب بوده، سپس در دوران خلافت معتمد احمدبن متوكّل عباسي در سال 259 هجري گنبدي از سنگ بر آن قرار داده شد.
پس از آن، در دورانهاي مختلف از سوي خلفا و بزرگان، تغييرات و تعميراتي در آن صورت گرفت.
شيخ عبدالرؤف منادي گفته است: سقاخانه عباسي در آغاز به صورت حوض هايي در مسجدالحرام بود، ليكن هم اكنون به صورت آبگيرهايي در آمده است.
اين حوض ها ابتدا در دست قصي ، سپس به فرزندش عبد مناف پس از آن به فرزندش هاشم سپس به فرزندش عبد المطلب ، بعد از آن به فرزندش عباس و بعد
1 ـ ذراع آهني، معادل 7156 سانتيمتر است.
190 |
به فرزندش عبدالله بن عباس و آنگاه به فرزندش علي رسيد و اين چنين بود تا به ديگران رسيد.
جلال سيوطي در رساله اش، درباره مناقب بني عباس آورده است: سقّا خانه پس از علي بن عبدالله بن عباس به فرزندش محمد سپس به فرزندش عبدالإله سپس به فرزندش منصور ابي جعفر سپس به فرزندش مهدي فرزند عبدالله محمد سپس به فرزندش ابي جعفر هارون الرشيد تا اينكه مي گويد به فرزندش الموفق علي تا اينكه به يعقوب المقتدر بامرلله سپس به فرزندش عزالدين مستنجد بامرالله رسيد.
اين افراد هريك داراي نوّابي بوده اند تا اينكه سقايت در خاندان فرزندان شيخ علي بن محمد بن داود بيضاوي كه هم اكنون معروف به بيت الريس يا خانواده رييس مي باشند، قرار گرفت. گفتني است كه هم اكنون سقاخانه عباس از ميان برچيده شده و مردم و حاجيان، آب زمزم را به وسيله ظرفهاي سفالي و ديگر ظرفهايي از چاه كشيده و مي آشامند كه از سوي مردم نيكوكار در مسجد قرار داده مي شود. (1)
در سالنامه حجازيه آمده است: در سال 1259 هجري از سوي خليفه سلطان عبدالمجيد عثماني فرماني صادر شد كه در آن دستور داده شده بود كتابخانه اي را در مسجدالحرام براي استفاده علما و پژوهندگان علوم ديني قرار دهند كه بدينوسيله افراد ياد شده، بتوانند از آن استفاده نمايند.
بدين منظور كتابهاي فراواني را از دار السلطنه فرستادند و آنها را در زير گنبدي، كه در مسجدالحرام بود و بدان سقاخانه عباسي گفته مي شد، قرار دادند. سپس بر اين كتابخانه ناظري گماردند كه اين شخص به وسيله دستياراني، به كارهاي آن رسيدگي مي كرد. و نيز براي هر يك از آنان حقوق كافي و اجاره مسكن نيز تعيين گرديد. قرآنها و كتابهاي موقوفه در دوران شيخ تابت بن اسماعيل زمزمي در زير گنبد سقاخانه به سال 887 هجري قرار داشته است. حضراوي در تاج تواريخ البشر اين عبارت را آورده است: ابو الفتح احمد بن ابي الفتح زمزمي در ابتداي ديوان خود اين عبارت را نقل كرده است كه:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اين وضع تا سال 1332 هجري همچنان بوده است.
191 |
به هنگام جاري شدن سيل بزرگي كه به مسجدالحرام وارد شده بود عمويش شيخ تابت زمزمي همچون سنّت پيشينيان در سقاخانه عباسي مشغول به خدمت بود. نامبرده در اين هنگام كوشيد تا قرآنها و كتابهاي وقف شده در آن را خارج نمايد، ليكن سيل از در و پنجره هاي سقاخانه وارد شد و كليه كتابها و اشياي موجود در آن را از ميان برد. در اين هنگام سيل وارد چاه زمزم گرديد، به طوري كه آب از آن طغيان كرد. اين سيل در روز پنجشنبه و شب جمعه پانزدهم ذي القعده سال 887 هجري واقع شد.
در تاريخ ازرقي، پس از آنكه چگونگي سقاخانه عباس را شرح داده، مي نويسد: تاريخ نگاران نوشته اند:
هنگامي كه عبد المطلب بن هاشم از دنيا رفت، سقايت در دست فرزندش ابو طالب قرار گرفت. وي مبلغ ده هزار درهم از برادرش عباس قرض گرفت كه در موسم حج براي حاجيان خرج كند.
هنگامي كه موسم فرا رسيد، پولي براي ابوطالب باقي نمانده بود. پس چهار هزار درهم ديگر از عباس قرض گرفت و تعهّد كرد كه اگر تا رسيدن موسم آينده، دين خود راادا نكند سقايت را به او واگذار نمايد. موسم بعدي رسيد و ابو طالب نتوانست به پيمان و عهد خود عمل كند، در نتيجه سقايت در دست عباس بن عبدالمطلب قرار گرفت و پس از او، در ميان فرزندانش دست به دست گشته است.
ايّوب صبري مي نويسد: هنگامي كه بني عباس به خلافت رسيدند، تمامي كارهاي مملكتي، بجز سقايت، را در دست خويش گرفتند و امر سقايت را به خاندان زبير ، به نيابت از خويش واگذار كردند.
خاندان زبير از خلفاي عباسي در خواست نمودند كه سقايت را به آنان واگذار كنند و عباسيان نيز طبق منشوري، چنين كردند، ليكن با توجه به ازدياد حاجيان، زبيري ها، اشخاصي را كه معروف به زمزمي ه يا زمازمه بودند، در كار سقايـت با خود شريك كردند. پس از آن، در دوران زمامداري و خلافت تركان عثماني بر حرمين شريفين، سقايت را همچون پيش، در خاندان زبير باقي گذاشتند بطوري كـه تا كنـون رياست آن در دسـت اين خاندان بـوده و هم اكنون در مكه اين خانواده معروف به بيت الريس يا
192 |
خانواده رييس مي باشند.(1)
چشمه هايي كه در عمق زمزم قرار دارد
ازرقي در كتاب تاريخ خود، به هنگام بيان عمق چاه زمزم، مي گويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ لازم به گفتن است، همانطور كه در متن ترجمه آمد، سقاخانه عباس در طول تاريخ، به وسيله خلفا و پادشاهان و امرا مرمّت و تعمير گرديده است. بطوري كه تا سال 1332 هجري، ساختمان مربعي بر دهانه چاه زمزم پا برجا و استوار بود كه ابعاد اين ساختمان چهارگوش از داخل يازده ذراع دستي بود و ديواره فوقاني چاه به وسيله سنگ و آهك پوشيده شده بود. دَرِ گنبد زمزم در سمت شرقي اين اتاق قرار داشت كه در كنار آن از بيرون، پنجره اي به همراه طاقي بوده و اين نقطه سقاخانه بوده است و حاجيان از آب زمزم استفاده مي كرده اند.
همچنين در سمت جنوبي آن طاقي بود به همراه پنجره اي كه باز در اين نقطه سقاخانه اي قرار داشت و مردم از آن استفاده مي كردند.
در قسمت جنوبي خانه زمزم، حجره ديگري ساخته شده بود كه اين حجره ويژه خواجه هاي حرم (= اغوات) بوده و در آن، وسايل شست و شوي مسجد و شمع هاي شمعدانهاي سه گانه اي كه بر روي ديوار حجر اسماعيل قرار دارد، به همراه لوازم و وسائل ديگري قرار داده مي شد.
مجدداً در سال 1346 هجري به دستور عبدالعزيز بن عبدالرحمن آل سعود ، دو سقاخانه ديگر در ضلع شمالي و جنوبي خانه زمزم ساخته شد كه از ساختمانهاي پيشين زيباتر بود و آذين بندي زيبايي را داشت. دو سقاخانه ياد شده; به وسيله شيرهاي آب، مجهّز گرديده بود. ليكن در آغاز توسعه مسجدالحرام، در سال 1382 هجري، تمامي ساختمانهاي ياد شده مربوط به چاه زمزم از ميان برداشته شد و هم اكنون در محل چاه زمزم كه در امتداد ركن حجرالأسود مي باشد، تنها سنگي دايره اي به قطر دو متر و نيم، بر روي دهانه چاه و در كف مسجدالحرام قرار داده شده است. و دسترسي به آب زمزم، تنها از راه پلكان زير زميني ميسّر است كه در نقطه شمال مسجدالحرام و در كنار سَعي (بين صفا و مروه) تعبيه شده است. و به وسيله آن، كه حدود سي پله دارد، زائران به پايين مي روند و به فضاي بزرگ و مجهز و سرپوشيده اي وارد مي شوند كه در اين فضا، شيرهاي آب فراواني در پاشوره هاي سنگي زيبايي تعبيه شده و حاجيان مي توانند از آب زمزم بياشامند و وضو بسازند.
در گوشه سمت چپ فضاي ياد شده، مانعي شيشه اي قطوري قرار داده شده كه در پشت آن اتاق پمپاژ آب چاه زمزم و قسمتي از ديواره چاه و لوله هاي مكنده اي كه به درون چاه فرستاده شده، ديده مي شود.
در ماه شعبان سال 1417 هجري به هنگام تشرف خود به اين ديار، جهت انجام عمره، موفق شدم به اين اتاقك ويژه وارد شوم در آن هنگام تعدادي كارگر اندونزيايي و مالزيايي در آن مشغول به كار بودند و مهندسي مصري نظارت بر موتور خانه و دستگاهها را به عهده داشت. اين افراد در هر چهار ساعت با افراد ديگر جابجا مي شدند. بنا بر گفته مهندس مصري، اين چاه حدود سي متر عمق دارد و گاهي به علّت كمبود آب چاه زمزم از چاههاي ديگري كه براي اين كار تعبيه گرديده، به وسيله لوله هايي كه از جنس استيل است، آب به داخل چاه سرازير مي گردد. مترجم
193 |
در عمق اين چاه سه چشمه وجود دارد; چشمه اي در سوي حجر الأسود ، چشمه اي در جانب كوه ابو قبيس و صفا و سوّمين آن، در جانب مروه است.
در تاريخ الغازي نيز به نقل از تحصيل المرام آمده است: اما آب آن از سه چشمه مي جوشد.
قرشي از دار قطني روايت كرده است: هنگامي كه براي خارج كردن غلامي حبشي، كه به چاه زمزم افتاده بود، به داخل آن رفتند، ديدند كه آب آن از سه چشمه مي جوشد و قويترين و بيشترين آن، چشمه اي بود كه از سوي حجرالأسود مي جوشيد.
فاسي در شفاء الغرام آورده است: عباس بن عبدالمطلب از كعب الأحبار پرسيد: آب كدام چشمه فراوان تر است؟ گفت: چشمه اي كه از سوي حجر الأسود جاري است. گفت: راست گفتي.
قرشي و حلبي نيز آورده اند: چشمه هايي كه در عمق چاه زمزم قرار دارد، سه عدد مي باشند: چشمه اي در امتداد حجر الأسود ، چشمه اي ديگر در امتداد صف و ابو قبيس و چشمه سوّم در امتداد مروه است.
همچنين در تاريخ الغازي از نزهة الفكر به نقل از قرطبي (در تفسيرش) آورده است كه: در زمزم، چشمه اي است از بهشت كه از سوي حجر الأسود بدان جريان مي يابد. و در مناسك ابن امير الحاج به روايت از ابن شعبان آمده است: چشمه اي كه از سوي ركن به زمزم جاري است، از چشمه هاي بهشت است.
فضيلت آب زمزم و ويژگيهاي آن
بنا به گفته ابراهيم رفعت پاشا نويسنده كتاب مرآة الحرمين ، چاه زمزم در كنار مقام ابراهيم، روبروي كعبه مكرمه در امتداد حجرالأسود و در فاصله هجده متري آن قرار دارد.
اين چاه در صدر اسلام و پيش از توسعه نخستينِ مسجدالحرام، از سمت شرق، مرز پاياني مسجدالحرام به شمار مي آمده است.
زمزم در دوران آدم و نوح(عليهما السلام) وجود نداشت و در دوران ابراهيم خليل(عليه السلام)هنگامي كه به همراه فرزندش اسماعيل و مادرش هاجر به مكه آمد و آنان را در
194 |
منطقه اي كنار خانه كعبه رها ساخت و آب داخل مشك آنان تهي گرديد و تشنگي بر مادر
و فرزند مستولي گشت، به ويژه اين تشنگي بيشتر متوجه اسماعيل(عليه السلام) بود، بطوري كه از شدّت نزديك به هلاك گرديد، در اين هنگام جبرئيل نازل گرديد و با دوبال خود ضربه اي بر زمين زد و آب از اين نقطه جوشيد كه تاكنون نيز اين چاه برقرار مي باشد. پس آن دو از آب آن نوشيدند و از آن پس ديگر آب زمزم براي آنان قطع نگرديد. علّت نامگذاري اين چاه به زمزم چنين است:
هنگامي كه آب از زمين جوشيد هاجر دور آن را با خاك و شن پوشانيد و به آن مي گفت: زمي، زمي ; يعني بمان ، بمان . و در حديث است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمودند:
خداوند مادر اسماعيل را رحمت كند اگر زمزم را رها كرده بود، چشمه اي جوشان ازآن به وجود مي آمد.
فضيلت آب زمزم بر ديگر آبها، به ويژگيهاي خاص آن است:
1ـ علت به وجود آمدن وجوشيدن آن، حضرت اسماعيل(عليه السلام)و مادرش هاجر بوده است.
2ـ جوشيدن آن به وسيله جبرئيل(عليه السلام) بوده است.
3ـ جايگاهش در مقدس ترين نقطه روي زمين; يعني روبروي كعبه مكرمه در مسجدالحرام است.
4ـ سرچشمه اين آب در زير زمين، از سه جهتي است كه با فضل ترين و بهترين نقاط روي زمين هستند; يعني ركن حجرالأسود ، صف و مروه . و چشمه اي كه از سوي حجرالأسود سرازير است مقدس ترين آنها به شمار مي آيد.
5ـ پيامبران و صالحان و پرهيزگاران و نيكان از آب زمزم نوشيده اند.
6ـ قلب مبارك پيامبر(صلي الله عليه وآله) به وسيله اين آب شست و شو داده شد.
7ـ طبق رواياتي كه از طبراني و ديگران وارد شده، هنگامي كه براي پيامبر(صلي الله عليه وآله)ظرف آبي از چاه بالا كشيدند، حضرت پس از نوشيدن آب، مقداري از آب دهان مبارك خويش را در آن دلو ريخته و سپس آب را به داخل چاه فرستادند.
195 |
ديگر نامهاي چاه زمزم
براي چاه مسجدالحرام كه زمزم نام دارد، نامهاي ديگري نيز وجود دارد. از آن جهت كه جبرئيل(عليه السلام) آن را معرفي كرد، آن را هزمه جبرئيل نيز مي گويند.(1) زمزم چاهي است كه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ اسماعيل را با آن سيراب كرد. آب اين چاه نه كم مي شود و نه متعفن. و اين بر كتي است.
اسامي ديگر زمزم عبارتند از: سيده، نافعه، مضنونه، عونه، بشري، صافيه، بره، عصمت، سالمه، ميمونه، مباركه، كافيه، مغذيه، طاهره، حرميه، مرويه و مؤنسه.
آب اين چاه شفاي بيماريهاست(2) و به فرموده رسول خدا(صلي الله عليه وآله) طعام طعم و شفاءٌ سقم است. يعني غذاي لذيذ و شفاي درده به شمار مي آيد.
اندازه يك طواف (شوط) پيرامون كعبه
علامه حسين بن محمد ديار بكري كردي در كتاب خود تاريخ الخميس في احوال أنفس نفيس در صفحه 121 از جلد اول آن مي نويسد: در يك طواف كه پيرامون كعبه انجام دادم، طول و اندازه آن را حساب كردم، يكصد و هفتاد و چهار ذراع و سه انگشت بود. طبق شمارشي كه ديار بكري كرده، اندازه هفت دور طواف آن، هزار و بيست و نه ذراع و بيست و يك انگشت مي شود.
اين شمارش در سال 931 هجري صورت گرفته است.
در اينجا مي گوييم: قبل از توسعه اخير سعودي در مسجدالحرام، از مهندس مصري كه عهده دار سنگفرش نمودن كف مسجدالحرام به وسيله مرمر بود، از مقدار و اندازه يك طواف به دور كعبه، بر حسب متر پرسيدم، در پاسخ گفت: از چهار سمت ديوار كعبه مشرفه، در خارج از حجراسماعيل، اندازه گيري كرده كه مقدار آن شصت و شش متر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري، جزء چهارم، چاپ دارالعامره.
2 ـ ابن رسته، اعلاق النفيسه، ص44
196 |
مي باشد. بنابر اين، مقدار هفت دور طواف 462 متر مي گردد.
و من خود در روز پنجم شوال سال 1376 هجري مطاف را اندازه گرفتم; با توجه به اينكه هرچه به كعبه نزديكتر باشيم، طول اين اندازه گيري كمتر مي شود و هر گاه دورتر از آن را اندازه گيري كنيم مسافت بيشتر مي گردد، اندازه گيري كه كردم تقريباً هفتاد متر بود و هر شخص به هنگام طواف اگر معتدل و عادي حركت كند، هفت دورش، در حدود بيست دقيقه به پايان مي رسد.
اندازه مطاف قديم و جديد و شكل آنها
مطاف قديم شكلي بيضوي داشته و اين حالت به علت وجود حجر اسماعيل(عليه السلام)در يك سمت كعبه مكرمه; يعني در سوي شمالي آن بوده است. بنابراين طواف كننده در چنين وضعي، در سه سمت ديگر كعبه در كنار كعبه طواف مي كند و هنگامي كه به سمت شمالي آن مي رسد مجبور است از پشت ديوار حجر اسماعيل; عبور كند; يعني حدود ده متر در اين سمت از كعبه دور گردد; زيرا يكي از شرايط طواف آن است كه از پشت ديوار حجر انجام گيرد. بنابراين طبعاً مطاف قديم به شكل بيضي بوده است، همچنانكه آن را در شكل ملاحظه مي كنيد.
اينك طول مطاف قديم را از جهات چهارگانه به صورت دقيق و حساب شده بر حسب متر مي آوريم:
سانتيمتر مترطول مطاف قديم از جهات چهارگانه
50 11 طول مطاف قديم از ديوار كعبه (ديواري كه درِ كعبه در آن است از سمت شرق تا ابتداي مقام ابراهيم(عليه السلام).)
65 16 طول مطاف قديم از ديوار پشت كعبه; يعني از سمت غربي آن.
3 22 طول مطاف قديم از ديوار كعبه از زير ناودان آن; يعني از
سمت شمالي به همراه حجر اسماعيل و ضخامت ديوار آن.
20 15 طول مطاف قديم از ديوار كعبه كه در آن دو ركن قرار دارد; يعني از سمت جنوبي آن.
197 |
اين اندازه گيري بسيار دقيق و قابل اعتماد است; زيرا به وسيله مهندسان مصري كه در طرح توسعه مطاف در دوران ما; يعني در سال 1377 هجري شركت داشته اند انجام گرفته و خود آن را از ايشان به دست آوردم.
و اما مطاف جديد و كنوني به شكل دايره كامل است و آن از ساخته هاي مهندسين مصري است كه در طرح توسعه مطاف نظارت داشته اند. همچنانكه در شكلِ رسم شده، ملاحظه مي كنيد.
اينك طول مطاف جديد را از جهات چهارگانه به صورت دقيق، بر حسب متر مي آوريم:
سانتيمتر مترطول مطاف جديد از جهات چهارگانه
30 15 طول مطاف جديد از سمت شرقي كعبه يعني از مقام ابراهيم(عليه السلام).
75 10 طول مطاف جديد از سمت غربي; يعني از سمت پشت كعبه.
65 4 طول مطاف جديد از سمت شمالي; يعني از سمت حجر اسماعيل(عليه السلام).
50 11 طول مطاف جديد از سمت جنوبي; يعني از سمت دو ركن اسود و يماني.
اين اندازه ها طول مطاف جديد را بر حسب متر، به صورتي دقيق و كامل به ما نشان مي دهد. و همانطور كه پيشتر گفتيم تمامي اين شمارش ها به وسيله مهندسين مصري انجام گرفته كه در طرح توسعه مطاف در سال 1377 هجري شركت داشتند. جمع شمارش مطاف قديم بر مطاف جديد. مقدار كامل دو مطاف را نشان مي دهد.
گفتني است كه طرح توسعه مطاف جديد، از پايان ماه شعبان سال 1377 هجري آغاز گرديد و در اوائل ماه شوال سال ياد شده به پايان رسيد.
198 |
مناره هاي مسجدالحرام و تعداد آنها
در صدر اسلام، ساختمانهاي مساجد و خانه ها به شكل ساده بنا مي شد و مناره اي در آنها وجود نداشت. سقف مسجدها به وسيله چوب يا شاخه درختان نخل پوشيده مي شد. سخنرانان هنگام خطبه بر روي زمين مي ايستادند و در حال ايستاده سخنراني مي كردند و مؤذنان هنگام فرا رسيدن وقت نماز، بر روي بام مساجد يا بر روي درهاي آن مي ايستادند و بانگ اذان را سر مي دادند.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در روز فتح مكه به هنگام ظهر بلال را فرمان داد كه بر بام كعبه رود و در حالي كه سران قريش بر روي بلنديهاي كوههاي اطراف گريخته بودند، اذان بگويد. در آن هنگام مسجدالحرام به وسعتِ مطاف آن بود و ديواري در اطراف نداشت. همچنانكه مناره و منبري برايش نبود.
سرانجام با گذشت زمان و تغيير وضع زندگي مردم، مناره ها و منبرها ساخته شد و همانگونه كه در ساختمان مساجد و خانه ها تغيير به وجود آمد، مناره ها را نيز براي زيبايي و اذان و منبرها را براي سخنراني و خطبه ساختند.
در اين مقوله، ابتدا به مناره هاي اوليه مسجدالحرام كه در دوران ازرقي (1) وجود داشته مي پردازيم و سپس از مناره هاي موجود در دوران ما، قبل از توسعه سعوديها مطالبي مي آوريم:
ازرقي مي نويسد: در مسجدالحرام چهار مناره وجود دارد كه مؤذنان مسجد بر بالاي آن اذان مي گويند. اين مناره ها در چهار گوشه بام مسجد قرار گرفته اند و به وسيله پلكاني از آن بالا مي روند. هر يك از مناره هاي ياد شده داراي دري است كه اين درها به سوي مسجدالحرام باز مي شود. بر بالاي مناره ها، بالكن هايي نيز ساخته اند.
* مناره نخست، در سمت درِ بني سهم قرار دارد و مشرف بر خانه عمرو عاص است. بزرگِ مؤذنان در اين دوران، همواره بر بالاي اين مناره اذان مي گويد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ازرقي در آغاز قرن سوم هجري مي زيسته است.
199 |
* دومين مناره، در سمت اجياد و مشرف بر حزّوره و بازار خياطها است. اذان سحرِ ماه رمضان، در بالاي اين مناره بانگ داده مي شود.
* مناره سوم، بر خانه ابن عباد و خانه سفيانيه در سوق الليل اشراف دارد و به آن مناره مكّي ه نيز مي گويند.
* مناره چهارم، ميان مشرق و شام واقع است. اين مناره بر دار الأماره و بازار كفاشها و محلّه رَدْم مسلّط است كه ابو الحجاج خراساني در اين مناره زندگي كرد و شب و روزش را در آن به عبادت پرداخت و نمازهاي خود را همانجا به جاي مي آورد. وي از جمعه تا جمعه پايين نمي آمد. آنچنان كه گفته اند، مردي نيكوكار بوده است.
اين چهار مناره در دوران ازرقي در مسجدالحرام قرار داشته است و مسجدالحرام در آن هنگام همانند دوران ما (قبل از توسعه سعودي) وسيع بوده است و اين وسعت در نتيجه توسعه اي است كه از سوي خليفه محمد المهدي(1) صورت گرفته بود. اما در عصر ما قبل از توسعه سعوديها، مسجدالحرام داراي هفت مناره است اين مناره ها عبارتند از:
1ـ مناره باب العمره ، كه به وسيله خليفه ابو جعفر منصور ، دومين خليفه از خلفاي بني عباس ساخته شد.
وي به هنگام توسعه اي كه در دو سوي شامي و غربيِ مسجدالحرام، در سال 140 هجري انجام داد، اين مناره را بنا كرد. مناره ياد شده سرانجام در سال 551 هجري سقوط نمود و پس از آن، به وسيله وزير پادشاه موصل محمد الجواد بن علي بن ابي منصور اصفهاني ساخته شد. سالها بدين منوال باقي بود تا اينكه فرسوده شد و در سال 931 هجري سلطان سليمان خان عثماني آن را خراب كرد و مجدداً از نو بنا نهاد. و همچنين در سال 1201 هجري به وسيله شريف سرور تجديد بنا گرديد. همچنانكه اين سال و تاريخ، بر روي درِ ورودي آن نوشته شده است. اين ساختمان چارمين بناي اين مناره بوده و هم اكنون تا دوران ما، پابرجا و استوار باقي مانده است.
2ـ مناره باب السلام ، به وسيله خليفه محمد المهدي بن ابي جعفر منصور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محمد المهدي بن ابي جعفر منصور پدر هارون الرشيد، يكي از خلفاي بني عباس بود كه در سال 160 هجري به حج آمد و در آن زمان دستور داد مسجدالحرام را در منطقه بالاي آن توسعه دهند، مترجم .
200 |
ساخته شد. سپس در دوران ناصر فرج بن برقوق چركسي در سال 816 هجري منهدم گرديده و مجدداً ساخته شد. باز در سال 983 هجري به هنگام خلافت سلطان مراد خان سوم (عثماني) تجديد بنا گرديد. اين ساختمان سومين بناي اين مناره است. و سپس در رجب سال 1375 هجري در دوران كنوني ما به هنگام توسعه مسجدالحرام خراب شده و از نو بنا گرديد.
3ـ مناره باب علي ، اين مناره نيز به وسيله خليفه محمد المهدي ساخته شد. پس از مدّتي، به هنگام خلافت سلطان سليمان خان فرزند سليم خان رو به خرابي نهاد و نامبرده آن را به وسيله سنگهاي زرد شميسي از نو بنا كرد. اين ساختمان در حوالي سال 970 هجري صورت گرفت كه دومين ساختمان اين مناره به شمار مي آيد و تا كنون به صورتي محكم و استوار پابرجا است. مجدداً در رجب سال 1376 هجري به هنگام توسعه مسجدالحرام در دوران ما، تخريب گرديد و از نو بنا نهاده شد.
4ـ مناره باب الوداع ، كه در قديم، اين در; يعني باب الوداع، به باب الحزوره معروف بوده است. مناره ياد شده نيز به وسيله خليفه محمد المهدي ساخته شد، سپس در دوران ملك الاشرف شعبان بن سلطان حسين پادشاه مصر در سال 771 رو به سقوط و انهدام نهاد و خداوند مردم را به هنگام سقوط آن در امان نگاه داشت. پس ملك اشرف شعبان دستور تعمير و مرمّت آن را داد كه اين بنا در آخر سال 771 هجري به پايان رسيد و آن دومين ساختمان مناره ياد شده به شمار مي آيد و تا كنون به سلامت و استوار باقي مانده است.
محمد المهدي فقط همين سه مناره را در مسجدالحرام بنانمود و ظاهراً اين مناره ها در دوّمين ساختمان، كه در سال 167 هجري به پايان رسيد، ساخته شده است. نامبرده در سال 164 هجري به هنگام حج دوم خويش، دستور ساختمان را صادر كرد.
5ـ مناره قايتباي ، اين مناره در بين باب النبي و باب السلام قرار گرفته است. و آن به وسيله ملك الاشرف سلطان قايتباي پادشاه مصر ساخته شد. نامبرده آن را در پشت مدرسه خود در حوالي سال 880 هجري بنا نهاد. و تا دوران ما باقي بود تا اينكه در رجب سال 1375 به هنگام توسعه مسجدالحرام، منهدم گرديد.