بخش 9

طنین صدای اذان بلال (در روز فتح مکه) بر بام کعبه مؤذنان پیامبر نماز پیامبر در مسجدالحرام به سوی بیت المقدس مؤذنان مسجدالحرام ستون ها، گنبدها و ایوانهای مسجدالحرام دارالندوه (مجلس بزرگان قریش) مرمت کنندگان مسجدالحرام فاصله میان مسجدالحرام و نشانه های حرم حرم مکه و نشانه ها تجدید بنای نشانه های حرم در طول تاریخ


201


6ـ مناره باب الزيادة ، كه آن را معتضد عباسي ساخت. وي به هنگام توسعه مسجدالحرام و اضافه نمودن دارالنَدْوه بدان، دستور داد ستونها و طاقها و شبستانهايي به همراه سقف، در آن ساخته شود كه اين سقف ها به وسيله چوب ساجِ زينت شده، بنا گرديد. معتضد سپس دستور داد در اين قسمتِ توسعه داده شده، مناره اي ساخته شود. اين ساختمان حدود سال 284 هجري انجام گرفت. اين مناره پس از دوراني سقوط نمود و مجدداً در سال 838 هجري از سوي ملك الاشرف برسباي پادشاه مصر ساخته شد. تاريخ اين بنا، بر روي سنگ نبشته اي در كنار مناره ياد شده حك گرديده، كه در اين لوح، نام امير سودون محمدي به عنوان نماينده پادشاه ياد شده آمده است. پس از گذشت سالها، بعضي از قسمتهاي اطراف مناره فرو ريخت و مجدداً در سال 1113 هجري از نو تجديد و مرمّت گرديد كه اين مرمت سوّمين بناي آن به شمار مي آيد و تا كنون نيز پابرجا باقي مانده است. هم اكنون اين مناره به مناره باب سويقه معروف است.

7ـ مناره سلطان سليمان بن سليم خان ، و آن به وسيله سلطان ياد شده بنا شد و به همين مناسبت بدو منسوب گرديد. اين مناره در بين مدارس چهارگانه او قرار گرفته كه از جانب شمال، در مقابل ورودي درِ محكمة الكبري است كه به مسجد راه مي يابد و در نزديكي باب الزياده قرار گرفته است.

ساختمان مناره ياد شده به وسيله قاسم، پيشكار و امين ساختمانهاي سلطاني، در سال 973 هجري بنا گرديد.

در بعضي از تواريخ آمده است كه در مسجدالحرام، بر خلاف آنچه كه پيشتر ذكر كرديم، مناره هاي ديگري نيز وجود داشته است. از آن جمله:

1ـ (به گفته فاسي در تاريخ خود:) مناره اي بر باب ابراهيم بود كه آن همانند صومعه اي خودنمايي مي كرد. و آن به دست بعضي از امراي مكّه منهدم گرديد.

2ـ مناره اي بر بالاي باب صفا قرار داشته كه كوچكترين از مناره ها به شمار مي آمده است. اين مناره به عنوان عَلَم و راهنمايي بر باب صفا بود كه به علّت باريك بودنش كسي بر بالاي آن نمي رفت. اين مطلب بر اساس گفته ابن جبير است.

3ـ (همچنين فاسي گفته است:) مناره اي بر ميل، بين صفا و مروه، در مسعي، در



202


نقطه اي كه آغاز حركت نيمه دويدن (= هَرْوَله) مي باشد قرار داشت.

اين سه مناره، كه اطلاعي از سازنده آن نداريم، نيز منهدم گرديد. از شخص يا اشخاص منهدم كننده آن نيز در تاريخ يادي به ميان نيامده است.

از مطالبي كه آورديم چنين نتيجه گيري مي شود كه اين سه مناره، حالت مأذنه نداشته و كسي بر بالاي آن جهت نداي اذان نمي رفته است، بلكه علائمي بوده كه آن نقاط به وسيله اين سه علامت مشخص مي شده اند. به همين دليل در تاريخ سخني از سازنده و منهدم كنندگان آنها به ميان نيامده است. پس اين گفته كه مناره هاي ديگري نيز در اطراف مسجدالحرام قرار داشته، درست نيست بلكه آنها علامت هايي به صورت مناره هاي كوچك بوده و نشان دهنده مكانهاي خاصي در مسجدالحرام به شمار مي آمدند.

اينك جا دارد به مناره هايي كه در خارج از مسجدالحرام و در مكّه مشرفه در دورانهاي دور بوده، بپردازيم:

فاسي به نقل از فاكهي مي نويسد: در مكه مكرمه و خارج از مسجدالحرام، مناره هايي در درّه ها و شِعب ها و قلّه هاي كوههاي اطراف مكه قرار داشته كه تعداد آنها به حدود پنجاه مي رسيده است.

به هنگام فرا رسيدن وقت اذان مؤذناني بر بالاي آن مناره ها رفته و اذان مي گفتند. و هر يك از مؤذنان همانند ديگر مؤذنان مسجدالحرام و كارمندان آن، داراي حقوق و مزايا بوده و حقوقشان از مصر ارسال مي شد. فاسي به نقل از فاكهي همچنين نقل مي كند كه: در دورانهاي قديم به هنگام نماز، نداي اذان فقط در مسجدالحرام از بالاي مناره ها بلند مي شد و هيچگاه مؤذني از بالاي قلّه هاي كوههاي اطراف، اذان نمي گفت: بدين سبب مردمي كه خارج از مسجدالحرام و در درّه هاي آن قرار داشتند، به علت نشنيدن صداي اذان از فضيلت نماز اوّل وقت محروم مي ماندند. تا آنجا كه در دوران هارون الرشيد فرزند محمد المهدي، عبدالله بن مالك و ديگراني نظير او، به هنگام ورودشان به مكه، به علّت نشنيدن صداي اذان، از فضيلت آن محروم مي شدند، از اين رو، در آن هنگام دستور داده شد كه بر بالاي بلنديهاي اطراف مكه، مناره هايي ساخته شود. تا آن مناره ها بر درّه ها و شِعب هاي مكه مسلّط باشد و به هنگام نماز بر بالاي آن اذان گفته شود. همچنين براي



203


مؤذنان آن مناره ها حقوقي نيز قرار داده شد. عبدالله بن مالك خزاعي داراي مناره هايي بود، از آن جمله چهار مناره بر بالاي كوه ابو قبيس داشت. در مقابل آن، بر بالاي كوه رأس الأحمر نيز مناره اي ساخت و مناره اي نيز بر كوهي كه مشرف بر شعب عامر بود، و نيز مناره اي مسلط بر مَجْزَره بنا كرد و مناره هايي بر كوه تُفّاحه و كوه خليفة ابن عمر البكري و كوه كُدَي ، كه بر درّه مكه مسلط بود، ساخت. تمامي مناره هاي ياد شده به عبدالله بن مالك خزاعي از پيشكاران هارون الرشيد منسوب است.

مناره هاي ساخته شده به وسيله بَغَ ، كه كنيه ابو موسي نيز داشت و غلام هارون الرشيد بود عبارتند از: مناره هايي بر بالاي رأس فَلَق و بالاي كوه احمر و كوه خليفه در كنار مناره عبدالله خزاعي و دو مناره بر كوه هاي مقبره و خزوره و دو مناره بر كوه عمربن خطاب كه معروف به نوبي بود. و مناره اي بر كوه أنصاب كه در امتداد كوه اجياد بود و نيز مناره اي بر بلندي ام حارث كه مشرف بر حصحاص بوده و همچنين مناره اي بر كوهي كه مسلّط بر خَرْمانيه بوده و مناره اي كه مسلط بر خضير يا بئر ميمون بوده و مناره اي در منا در كنار مسجدالكبش .

سپس فاكهي مي گويد: در دورانهاي گذشته بر بالاي هر يك از مناره هاي ياد شده افرادي بودند كه نداي اذان را سر داده و ماهيانه حقوق دريافت مي كردند. ليكن با گذشت زمان و تغيير اوضاع، كم كم اين افراد به علت نرسيدن حقوق، كار خود را رها نمودند. اما هم اكنون در بعضي از مناره هاي ياد شده اذان گفته مي شود كه حقوق آن را عبد العزيز بن عبدالله سهمي مي پردازد.

فاسي در دنباله سخن خود مي گويد: در دوران ما، اذان گفتن بر بالاي مناره هاي ياد شده، ترك شده و فقط در ماههاي رمضان به علت آنكه بعضي از مردمان مكه، بالاي كوه هاي اطراف آن زندگي كرده و سحر خود را مي گذرانند شخصي در سحر نداي اذان را بر افراد بالاي آن كوه سر مي دهد. اين كوهها عبارتند از: كوه قبيس و كوهي برقراره ، معروف به بَلَعْلَع و كوه احمر كه بدان كوه حارث نيز گفته مي شود. اين نسبت منسوب به مؤذني بوده كه بر بالاي آن سحري خورده و اذان نيز مي گفته است. تمامي اين مؤذنان همانند مؤذنان مسجدالحرام داراي مقررّي هستند كه از مصر برايشان ارسال مي گردد.



204


گفتني است كه هيچ يك از مناره هاي ياد شده، هم اكنون وجود نداشته و اثري از آنها باقي نمانده است.

طنين صداي اذان بلال (در روز فتح مكه) بر بام كعبه

ازرقي در كتاب تاريخي خود، اخبار مكه نقل مي كند: ابوالوليد روايت كرده است كه پدر بزرگم از قول عبدالجباربن وردمكي و او از ابن ابي مليكه چنين نقل مي كند:

در روز فتح مكه، بلال بر بام كعبه رفت و نداي اذان سر داد. يكي از اهالي مكه اعتراض كرد كه: اي بندگان خدا، آيا در شأن اين برده سياه است كه بر بالاي بام كعبه اذان بگويد؟! ديگري گفت: اگر خداوند بر او خشم گيرد، آن را دگرگون خواهد ساخت.

و خداوند عزّ و جلّ اين آيه را نازل فرمود:

} يا أَيّها النّاس إنّا خَلَقناكُم مِنْ ذَكَر وَ أُنْثي...{(1)

اي مردم، ما شما را نر و ماده آفريديم...

پدر بزرگم از محمد بن ادريس شافعي، از واقدي، از مشايخ او نقل مي كند كه مي گفته اند: چون هنگام نماز ظهر (روز فتح مكه) فرا رسيد، پيامبر(صلي الله عليه وآله) به بلال دستور دادند كه بر بام كعبه رفته، اذان بگويد.

قريش در اين هنگام، بر بالاي قله هاي كوههاي اطراف متواري شدند. بزرگان آنان گريخته و از بيم كشته شدن پنهان شدند و برخي از آنان نيز امان خواستند.

همين كه صداي پرصلابت اذان توسط بلال طنين انداز شد و آنگاه كه به أشهد أنَّ محمداً رسول الله رسيد، جويريه (دختر ابو جهل) گفت: به جان خودم سوگند كه نام تو بلند آوازه شد، به هر حال نماز مي گزاريم، ولي به خدا سوگند هرگز كسي را كه عزيزان ما را كشته است، دوست نمي داريم و همانا نبوّتي كه به محمد(صلي الله عليه وآله)عرضه گرديد، به پدرم نيز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجرات : 14



205


عرضه شده بود! ليكن او نخواست با قوم خويش ستيز نمايد. همچنين خالدبن اسيد گفت: سپاس خداوندي را كه پدرم را گرامي داشت و صداي اذان امروز را نشنيد (گفتني است كه اسيد روز قبل از فتح مكه مرده بود).

حارث بن هشام نيز گفت: واي بر من، اي كاش! پيش از آن كه بلال بر بام كعبه اذان بگويد و همچون ...! مرده بودم.

همچنين حكم بن ابي العاص گفت: به خدا سوگند اين حادثه بسيار بزرگي است كه برده اي از خاندان جُمح، بر فراز ساختمان ابي طلحه اذان بگويد.

سهيل بن عمر اظهار داشت كه: اگر اين كار موجب خشم خداوند باشد، به زودي آن را تغيير خواهد داد.

ابوسفيان گفت: ولي من هيچ سخني نمي گويم; زيرا اگر چيزي بگويم اين سنگ ريزه ها به او خبر مي دهند!

جبرئيل بر رسول خدا نازل گرديد و سخنان آنان را به اطلاع آن حضرت رسانيد. پيامبر(صلي الله عليه وآله)در مقابل آنان ايستاد و فرمود: اما تو اي فلان، اين چنين گفتي و اما تو اي فلان، اين گونه گفتي!

ابو سفيان گفت: اما اي رسول خدا، من چيزي نگفتم. پيامبر(صلي الله عليه وآله) تبسمي كرد!

ابوالوليد مي گويد: بلال، از زمره بردگاني بود كه به كودكان يتيم خاندان سباق ابن عبدالدار تعلق داشت و پدرش به امية بن خلف جُمَحي سفارش كرده بود و اميه همان شخصي است كه بلال را شكنجه مي داد. نام برادر بلال كحيل بن رباح بود.

مؤذنان پيامبر(صلي الله عليه وآله)

در جلد دوم تاريخ الخميس درباره تعداد مؤذنان پيامبر(صلي الله عليه وآله)مطالبي نوشته كه در اينجا متن آن را مي آوريم:

اما مؤذنان حضرت عليه الصلاة و السلام چهار نفر بوده اند. دو نفر در مدينه:

1ـ بلال بن رباح كه نام مادرش حمامه بود. وي برده ابي بكر و نخستين شخصي بود كه براي رسول الله(صلي الله عليه وآله) اذان گفت. بلال پس از درگذشت رسول خدا، براي



206


هيچ يك از خلفا اذان نگفت. گفته مي شود هنگامي كه عمر پس از فتح شام به مدينه بازگشت، بلال اذان گفت. مردم دوباره به ياد دوران رسول خدا(صلي الله عليه وآله)افتادند. اسلم ، برده عمر مي گويد: هيچگاه مردم را مانند آن روز گريان نديدم!

بلال در سال هفدهم يا هيجدهم هجري و به گفته اي در سال بيست هجري در داريا، در باب كيسان، در حالي كه شصت و اندي سال داشت، درگذشت و بنا بر گفته اي در حلب و به نقلي ديگر در دمشق مدفون گرديد.

2ـ عمرو بن امّ مكتوم قرشي اعمي كه در معالم التنزيل نام او عبدالله بن شريح بن مالك بن ربيعه فهري، از خاندان عامر بن لؤي، بوده است. اين شخص پيش از مهاجرت رسول خدا(صلي الله عليه وآله)به مدينه هجرت كرده بود. و جزو مؤذنان پيامبر(صلي الله عليه وآله) در مدينه به شمار مي آمد.

3ـ سعد بن عائذ يا ابن عبدالرحمان معروف به سعد القرظي، برده عمار در قبا بود. او نيز براي رسول خدا(صلي الله عليه وآله)اذان گفته است. اين شخص تا دوران ولايت حجاج يعني تا سال هفتاد و چهار هجري مي زيسته است.

4ـ از مؤذنان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مكه، مي توان ابو مخدوره را نام برد. اسم او اوس جمحي مكي بوده كه نام پدرش مِعْيَر (به كسر ميم و سكون عين و فتح ياء) مي باشد. اين شخص در سال پنجاه و نه هجري در مكه درگذشت و نيز گفته شده كه بيش از اين عمر كرده است.

همچنين در تاريخ الخميس آمده: در الصفوه از قاسم بن عبدالرحمان روايت شده است:

نخستين شخصي كه اذان گفت بلال بن رباح ، برده ابوبكر بودكه نام مادرش را حمامه خوانده اند. بلال از پيشينيان در اسلام بوده و در نتيجه، شكنجه و آزار فراواني از سوي قومش بر او وارد گرديد. شكنجه گران به هنگام شكنجه اش، به وي مي گفتند: خداي تو لات و عُزّي است و او همواره مي گفت: اَحَدٌ، اَحَدٌ. تا اينكه ابوبكر او را به هفت اواق(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اواق جمع وقيه معادل دوازده درهم بوده است، مترجم .



207


و نيز گفته شده است به پنج اواق و به گفته اي با غلام سياهي خريد و آزاد كرد. بلال در بدر و اُحُد حضور داشته و در ساير مشاهد همواره در كنار رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بوده است. او اوّلين شخصي است كه براي رسول خدا(صلي الله عليه وآله)اذان گفت و همواره مؤذن پيامبر(صلي الله عليه وآله) در سفر و حضَر بود. بلال عهده دار بيت المال رسول خدا(صلي الله عليه وآله)نيز بوده است.

كتاب ياد شده آنگاه پس از سطري چنين آورده است:

محمد بن اسحاق گويد: امية بن خلف، بلال را پس از ظهر، هنگامي كه سنگهاي مكه داغ و سوزان مي شد، از خانه خارج مي كرد سپس دستور مي داد سنگ بزرگي را بر روي سينه اش قرار دهند. آنگاه به او مي گفت: اين چنين تا به هنگام مرگ خواهي ماند، مگر آنكه به محمد كافر گردي و لات و عزّي را عبادت كني. بلال در حالي كه در آن وضعيت قرار داشت همواره فرياد بر مي آورد: اَحَدٌ، اَحَدٌ.

همچنين در كتاب التراتيب الاداريه (جلد اوّل صفحه 74) از تعداد مؤذنان رسول خدا(صلي الله عليه وآله)نوشته و اين چنين آورده است:

در صحيح مسلم آمده كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) داراي دو مؤذن بوده است: بلال و ابن امّ مكتوم .

عياض در اين باره گفته است كه اين دو در يك زمان با هم بوده اند; زيرا حضرت غير از آن دو نيز مؤذناني داشته اند; از جمله:

ابو مخدوره در مكه بوده كه حقوقي را نيز بر او قرار داده بودند.

و نيز سعد القرظ بوده كه سه بار در قبا براي حضرت اذان گفته است. ليكن بلال و ابن ام مكتوم همواره در مدينه براي حضرت اذان مي گفته اند.

گفته مي شود هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) رحلت كردند. بلال اذان گفتن خود را ترك نمود و به شام عزيمت كرد و هيچگاه پس از پيامبر(صلي الله عليه وآله) براي كسي اذان نگفت و نيز روايت شده است كه بلال هر سال براي زيارت آرامگاه پيامبر(صلي الله عليه وآله)به مدينه مي آمد. اين پس از آن بوده كه بلال در خواب رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را ديد و حضرت به او فرمود: بلال! بر ما جفا مي كني، چرا به زيارت ما نمي آيي؟! هنگامي كه بلال به شام رفت سعد القرظ كه در قبا اذان مي گفت، به مدينه آمد و پس از آن در مسجد پيامبر نداي اذان سر مي داد.



208


واقدي در خطط المقريزي مي نويسد: بلال پس از گفتن اذان، بر در خانه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)مي آمد و مي گفت: السلام عليك يا رسول الله و گاهي نيز اينگونه مي گفت: السلام عليك بأبي أنت و أمّي، يا رسول الله. حي علي الصلاة، حي علي الصلاة، السلام عليك يا رسول الله.

بلاذري و ديگران نيز در اين مورد گفته اند: بلال اين چنين مي گفت:

السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بر كاته، حَيّ علي الصلاة، حَيّ علي الفلاح، الصلاة يا رسول الله

گفتني است ابو مخدوره پس از جنگ حنين از سوي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) در مكه مأمور به گفتن اذان گرديد. از آن پس تا زماني كه نامبرده در قيد حيات بود، در مكه اذان مي گفت. پس از او اذانِ مكه در نسل ابومخدوره و فرزندانش نسل به نسل و قرن به قرن تا دوران شافعي ادامه يافت.(1)

نماز پيامبر در مسجدالحرام به سوي بيت المقدس

از ابتكارات جالب دولت عثماني اين بود كه در زمان تعمير حجراسماعيل(عليه السلام)در ميانه داخلي ديوار حجر، سنگ مرمري قرار دادند كه بر روي آن گنبد زيباي بيت المقدس رسم شده بود. اين عمل اشاره به آن بود كه بيت المقدس از نظر جغرافيايي در اين جهت از مسجدالحرام و به عبارتي در مقابل ديوار نيمدايره اي حجر اسماعيل قرار گرفته است. و اين كاملاً درست است; زيرا پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) هنگامي كه رو به سوي بيت المقدس مي ايستاد، بين ركن حجرالأسود و ركن يماني قرار مي گرفت و در اين حال كعبه در مقابل آن حضرت و بين بيت المقدس واقع مي شد و بدين سان نماز مي گزارد. بنابراين، صورت شريف پيامبر روبه سوي حجر اسماعيل قرار مي گرفت.

مؤذنان مسجدالحرام

تعداد مؤذنان مسجدالحرام در حال حاضر 25 نفر است و رييس آنان در زمان ما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تهذيب، نوشته نووي و كتاب التراتيب الاداريه .



209


(سال 1397 هـ . ق .) شيخ يعقوب بن يوسف شاكر است كه حدود هفتاد سال سن دارد. اما مسؤوليت اعلام فرا رسيدن زمان اذانهاي پنجگانه در مسجدالحرام كه اين زمان، به وسيله ساعتهاي آفتابي يا ساعت معمول تعيين مي شود به عهده خانواده رييس است. هم اكنون دو نفر از اين خانواده به نامهاي شيخ رضوان بن عبدالسلام رييس و شيخ اسعد بن عبدالسلام رييس ، مسؤوليّت ياد شده را به عهده دارند.

پيشتر هنگامي كه زمان اذان فرا مي رسيد، ابتدا رييس مؤذنان بر بام زمزم، اذان گفتن را آغاز مي كرد و سپس تمامي مؤذنان از ديگر مناره ها، نداي اذان را سر مي دادند. امّا در اين زمان فقط يك نفر مؤذن است كه به وسيله بلندگو، بانگ اذان را به گوش همه شنوندگان در مسجدالحرام و اطراف مي رساند. در صفحه 78، جلد دوّم تاريخ ازرقي آمده است: در زمان فاكهي رييس مؤذنان ابتدا از مناره باب العمره اذان را آغاز مي كرد، آنگاه ديگر مؤذنان در بخشهاي ديگر مسجد، نداي اذان را به گوش مسلمانان در مسجد مي رساندند.

گفتني است كه فاكهي در سال 280 هجري; يعني در اواخر قرن سوم هجري مي زيسته است.(1)

ستون ها، گنبدها و ايوانهاي مسجدالحرام

علاّمه قطب الدين مي نويسد: مسجدالحرام، قبل از انهدام و تجديد آن به صورت كنوني بجز دو قسمت افزوده شده به آن، چهار صد و شصت و نه ستون داشته و تعداد بيست و هفت ستون بر درهاي آن بوده است; بنابر اين چهار طرف مسجد، چهار صد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اكنون ديگر خانواده رييس ، كه اولاد عباس بن عبدالمطلب هستند، در اين سمت هيچگونه وظيفه و مسؤوليتي همانند پيش ندارند و طبق تحقيقي كه در اين باره انجام دادم فعلاً مسجدالحرام داراي سه مؤذن ثابت به نامهاي عبدالله اسعد الرئيس و عبدالعزيز اسعد الرئيس و علي المعلّم است كه در ميان آنان علي المعلّم از لحن و صداي زيباتري برخوردار است.    مترجم .



210


نود و شش ستون داشته و اين تعداد غير از ستونهايي است كه در دو قسمت زيادي (افزوده شده)، بوده است.

در سمت شرقي مسجدالحرام تعداد هشتاد و هشت ستون بوده كه تمامي آنها به وسيله مرمر مخروطي شكل بنا گرديده بود. در اين قسمت فقط يك ستون در رديف مياني، در كنار باب علي قرار داشت كه از سنگ و آهك بنا شده و به وسيله گچ، سفيد گرديده بود.

سمت شمالي مسجد، كه بدان سمت شامي نيز گفته مي شود، يكصد و چهار ستون داشت كه به جز چهارده تاي آن، همه را از مرمر ساخته بودند. چهارده ستون ديگر، كه در انتهاي رديف مياني بين باب العجله تا باب السده بود، همه را از سنگ تراشيده شده بنا كرده بودند.

سمت جنوبي، كه بدان يماني نيز گفته مي شود، يكصد و چهل ستون داشت كه همه آنها بجز بيست و پنج ستون كه در قسمت پاياني اين شبستان در كنار باب امّ هاني بوده از مرمر و بيست و پنج ستون ياد شده از سنگ تراشيده شده، ساخته شده بود.

در سمت غربي مسجدالحرام، هشتاد و هفت ستون بوده كه همگي از سنگ هايي كه كمتر از يك ذراع داشت، به صورت نيمدايره بنا گرديده بود و هر دو قطعه از سنگهاي ياد شده، بر دو قطعه ديگري قرار مي گرفت و به صورت استوانه اي تا بالاي آن چيده مي شد. در ميان اين سنگها، سرب قرار مي دادند و در وسط ستون استوانه اي و به ارتفاع آن، پس از سوراخ كردن سنگها، آهني مي گذاشتند كه كليه زوايا و فواصل آن به وسيله سرب پر شده بود. اين كار، هنگامي كه اين سمت از مسجدالحرام در آخر ماه شوال سال 802 هجري آتش گرفت. مجدداً به وسيله ملك ناصر فرج بن برقوق اين گونه ساخته شد.

بنابر آنچه گفتيم، سيصد و چهل ستون مرمر و يكصد و بيست و نه ستون غير مرمر در مسجدالحرام قرار دارد. اما ستونهايي كه در توسعه محل دارالندوه واقع است به شصت و شش مي رسد كه در چهار طرف آن قرار گرفته است.

اين ستونها از سنگ خام نتراشيده ساخته شده و پوششي از گچ سفيد بر روي آن كشيده اند. بطوري كه هرگاه مقداري از گچ روي آن برداشته شود سنگهاي خام آن پيدا و



211


آشكار مي گردد.

در سمت شرقي اين توسعه دوازده ستون، در سمت شمالي آن بيست ستون، در قسمت غربي يازده ستون و در جانب جنوبي بيست و سه ستون قرار دارد. اما در توسعه اي كه در باب ابراهيم انجام گرفته، در شبستان آن هفده ستون از سنگ تراشيده اند كه دو رديف در شبستان پيشين آن، كه به مسجدالحرام منتهي مي گردد، به نوانخانه رامشت واقع شده قرار دارد. گفتني است دو ستون از آنها در سمت راست شخص وارد شونده و دو ستون ديگر متّصل به نوانخانه خوزي در سمت چپ شخص وارد شونده به آن قرار گرفته است. در سمت شمالي آن، شش ستون و در سمت جنوبي نيز شش ستون است كه يكي از اين ستونها به مناره اي كه در اين توسعه قرار داشته اتصال دارد. در سمت غربي از اين توسعه، ستوني قرار داده نشده است. اما تعداد بالكن ها و مهتابي هاي مسجدالحرام از داخل چهار صد عدد كه هفت عدد آن به صورت نيمه است.

تعداد ايوان هايي كه از خارج بر ديوار مسجد قرار داشته، پنجاه و دو عدد بوده و اين ايوان ها همگي بر روي درهاي مسجدالحرام قرار داشته است.

هم اكنون تعداد ستونهاي مرمرين و ستونهاي زرد شميسي در مسجدالحرام به سيصد و يازده مي رسد. در سمت شرقي مسجدالحرام كه در مقابل درِ خانه كعبه قرار دارد، شصت و دو ستون ساخته شده از مرمر و در سمت شامي كه سمت شمالي نيز خوانده مي شود و در مقابل حِجر شريف قرار دارد، هشتاد و يك ستون مرمرين و در سمت غربي كه در مقابل مستجار است، شصت و چهار ستون استوانه اي قرار دارد كه شش ستون از آنها از سنگ چخماقي و باقي، همگي از مرمر بنا شده است. در سمت جنوبي مسجدالحرام كه مقابل دو ركن حجرالأسود و يماني است، هشتاد و سه ستون استوانه اي بنا شده كه يازده عدد از اين ستونها از سنگ چخماق و ساير ستونها از مرمر ساخته شده است.

در فضاي توسعه يافته دارالندوه، پانزده ستون استوانه اي است كه يكي از آنها از سنگ چخماق مي باشد. و در فضاي توسعه باب ابراهيم شش ستون قرار دارد. اما ستونهاي زرد شميسي، مجموع آنها دويست و چهل و چهار عدد مي باشند، كه اين



212


ستونها به شكل هشت ضلعي و يا شش ضلعي و يا چهار گوش و بسته به مقتضاي محل قرار گرفتن آنها ساخته شده است.

در يك سوم فوقاني اين ستونها، از سنگ چخماق تراشيده شده و دو ثلث ديگر آن از سنگ شميسي تراشيده بنا گرديده است. از اين گونه ستونها در سمت شرقي مسجدالحرام، سي ستون و در سمت شامي چهل و چهار ستون و در سمت غربي آن سي و شش ستون و در سمت جنوبي هفتاد و شش ستون قرار دارد و چهار ستون در اركان مسجد نيز از اين نوع است. و همچنين در محل توسعه دارالندوه سي و شش ستون و در محل توسعه باب ابراهيم هيجده ستون وجود دارد.

گنبدهاي شبستانهاي اطراف مسجدالحرام يكصد و پنجاه و دو عدد است كه تعداد بيست و چهار گنبد از آن، در شرق مسجدالحرام و در سمت شامي سي و شش گنبد و در سمت غربي بيست و چهار گنبد و در سمت جنوبي سي و شش گنبد قرار دارد و گنبدي نيز در گوشه مسجدالحرام از سوي مناره حزوره قرار دارد. در محل توسعه دارالندوه، شانزده گنبد و در محل توسعه باب ابراهيم پانزده گنبد ساخته شده است.

و اما ايوان هاي كنوني مسجدالحرام، هزار و سيصد و هشتاد عدد است، كه در شرق مسجدالحرام يكصد و شصت و دو ايوان وجود دارد و بيست و هفت عدد از آنها از سنگ مرمر است و در وسط آنها ايواني است دراز. يكصد و سي و پنج عدد آن از سنگ شميسي مي باشد.

در سوي شامي، سيصد و چهل و يك ايوان وجود دارد كه هفتاد و هشت عدد از آنها مرمرين و سه عدد به صورت دراز و طويل است. ساير ايوان هاي اين سمت از سنگ شميسي بنا گرديده است.

در جهت غربي مسجدالحرام، دويست و چهار عدد ايوان است كه بيست و دو عدد از آنها از سنگ مي باشد. يك ايوان در ميانه آنها به صورت دراز ساخته شده و ساير ايوان ها از سنگ بنا گرديده است.

در سمت جنوبي، سيصد و سي و پنج عدد ايوان است كه هفتاد ايوان آن از سنگ مرمر بوده و در ميانه آنها ايواني دراز قرار گرفته و باقيمانده آنها، همگي از سنگ شميسي



213


ساخته شده است.

در محل توسعه دارالندوه يكصد و نود و يك ايوان از سنگ شميسي و در محل توسعه باب ابراهم يكصد و چهل و شش عدد ايوان از سنگ شميسي ساخته شده است.

دارالندوه (مجلس بزرگان قريش)

حدود دو قرن پيش از اسلام، قبايل جاهلي، همواره در دامنه ها و شعب هاي مكه و اطراف آن زندگي مي كردند و به عنوان احترام و بزرگ داشت كعبه، هيچ گاه خانه هاي خود را در اطراف آن بنا نمي كردند. هنگامي كه رياست و امارت مكه به قصيّ بن كلاب ، جد چهارم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رسيد، به قوم خود دستور داد تا براي محافظت خود، خانه هاي خويش را در اطراف كعبه بنا كنند. بنابراين اطراف كعبه را بين قبائل قريش تقسيم كرده و هريك در قسمت هاي تعيين شده، خانه هاي خود را برپا كردند. نخستين ساختماني كه در كنار كعبه توسط قصيّ ساخته شد، دارالندوه يا مركز مشورتي قريش بود.

قصي اين ساختمان را براي مشورت در كليه امور قبايل قريش بنا كرد كه به مثابه دارالشوري بوده و همواره سران قبائل قريش در آنجا گرد هم مي آمدند و درباره مسائل مهم خود تبادل نظر مي كردند.

چون بزرگان و اعيان قوم در آن مركز گرد هم مي آمدند، به همين مناسبت، بدان دارالندوه ; يعني جمع نظرها و رأي ه گفته شده است.

كسي از افراد قريش ـ كه زير چهل سال سن بود ـ حق ورود به اين خانه را نداشت، ليكن فرزندان قصيّ به علت آن كه ملك آنان بوده و نيز رياست مكه در دست آنان بود، از اين قاعده مستثني بوده و همگي بدان وارد مي شدند. در تاريخ خميس آمده است كه مصعب بن عبدالله گفت: هنگام ظهور اسلام دارالندوه در دست حكيم بن حزام بود. پس از آن نامبرده اين خانه را به مبلغ يكصد هزار درهم به معاويه پسر ابو سفيان فروخت، در اين حال عبدالله بن زبير به او گفت: جايگاه شرف قريش را واگذار نمودي!



214


حكيم گفت: مكارم و بزرگي رفت و تقوا مانده است. اي برادرزاده، من با آن، خانه اي در بهشت براي خود خريدم و تو را شاهد مي گيرم كه من آن را در راه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ قرار دادم.

اما ازرقي گفته است كه معاويه، دارالندوه را از ابن رهين عبدري ـ كه يكي از فرزندان عامر بن هاشم بن عبد مناف ابن عبدالدّار بود ـ خريد و آن را تعمير و مرمّت كرد و هر زماني كه به حج مشرف مي گرديد، در آن خانه وارد مي شد. ازرقي همچنين در تاريخ خود آورده: عبدالدار (فرزند قصيّ) دارالندوه را در اختيار فرزندش عبدمناف (پسر عبدالدار) قرار داد و هرگاه قريش قصد آن را داشت ـ كه در مسأله اي مشورت نمايد ـ دارالندوه توسط عامر بن هاشم بن عبد مناف بن عبدالدار يا بعضي از فرزندان او و يا فرزندان برادرش باز مي گرديد.

در باره مكان دارالندوه ميان تاريخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. ليكن بحمدالله موفق شديم موقيعت اصلي آن را در مسجدالحرام تعيين نماييم.

اين خانه، همواره ساختمان معروف و معموري بوده است و پس از آن نيز اين خانه ويژه سكونت خلفا ـ هنگامي كه براي اداي فريضه حج به مكه مي آمدند ـ گرديد.

به مرور زمان اين ساختمان رو به فرسايش گذاشت به طوري كه مدتي مركز جمع آوري زباله هاي مسجدالحرام گرديد. معتضد بالله عباسي، اين وضع را مناسب با شرافت و كرامت مسجدالحرام ندانست و از طرفي به علت ازدياد تعداد مسلمانان ـ مسجد نيز براي نمازگزاران كوچك مي نمود ـ به دستور او دارالندوه تخريب و براي نماز و عبادت مسلمانان به مسجدالحرام افزوده شد. گفتني است كه اين عمليات در سال 281 هجري صورت گرفت. درباره محل استقرار دارالندوه اختلاف نظر بين صاحبنظران وجود دارد و از آن ميان سه گفته وجود دارد:

1ـ دارالندوه در مكان مقام حنفي در مسجدالحرام بوده است.

2ـ عده اي بر اين اعتقادند كه مكان واقعي آن، معلوم نبوده است ليكن گفته اند احتمالاً در بين مقام حنفي و شبستان باب الزّياده قرار داشته است.

3ـ محل دارالندوه در فضاي باب الزياده است و شامل رواق آن و قسمتي است كه



215


به وسيله ريگ پوشيده شده. طبق تحقيقي كه در اين مورد به عمل آوردم، مسلم شد كه نظر گروه اخير در مورد جايگاه دارالندوه صحيح است. شاهد سخن ما در اين مورد، عبارتند از:

1ـ عمر بن خطاب و عثمان بن عفان و عبدالله بن زبير، هر يك به هنگام خلافتشان، خانه هاي مجاور و متصل به مسجدالحرام را خريداري كردند و پس از انهدام آنها، فضاي به وجود آمده را براي توسعه مسجد، به مسجدالحرام افزودند.

اگر دارالندوه در محل مقام حنفي قرار داشت، آن را نيز خراب كرده و در زمان عمر يا عثمان به فضاي مسجد مي افزودند و اين به علت نزديكي مقام حنفي به كعبه
بوده  است.

پس نقل اينكه معتضد بالله، دارالندوه را به محل مسجدالحرام افزوده است، سخني است نادرست.

2ـ محمد المهدي عباسي، در سال 164 هجري قسمتهاي زيادي را به وسعت مسجدالحرام افزود و دستور داد مسجدالحرام به شكل مربع در آيد و كعبه در وسط آن قرار گيرد ـ همانطور كه اكنون چنين است. ـ و اگر دارالندوه، در داخل فضاي مربع قرار داشت، تاريخ نگاران، به طور قطع در كتابهايشان از آن ياد مي كردند.

3ـ كسي كه دارالندوه را به مسجدالحرام افزوده، معتضد بالله عباسي در سال 281 هجري بوده و عمارت معروف آن، همان فضاي باب الزياده است كه باب القطبي نيز جزو آن مي باشد و فضاي موجود كنوني همان دارالندوه بوده است.

معتضد در داخل مسجدالحرام ـ در فضاي مربع شكل آن، كه از ساخته هاي المهدي بوده، ـ تغييري نداده است، پس چگونه گفته مي شود محل دارالندوه همان موضع مقام حنفي است كه اين مقام در داخل مسجد و در كنار دايره مطاف قرار دارد؟

4ـ بديهي است دارالندوه ـ كه بزرگان قريش براي مشورت در امور مختلف خود در آن مكان جمع مي شدند ـ كم كم و به مرور زمان، به محل جمع آوري زباله ها تبديل شد. بنابراين بعيد به نظر مي رسد اين مكان ـ كه مبدل به محل زباله ها گرديده ـ در كنار كعبه و در محل مقام حنفي و در كنار كعبه مشرفه بوده باشد.



216


 

مرمت كنندگان مسجدالحرام

 

در جدول زير، نام خلفا، سلاطين، پادشاهان و بزرگاني را كه در طول تاريخ; يعني از ظهور اسلام تا كنون مسجدالحرام را تعمير و مرمّت كرده اند، بطور فشرده آورده ايم:

   رديف   نام   فشرده اي ازاصلاحات آنان درمسجدالحرامسال هـ .ق .

1   عمربن خطاب   مسجدالحرام را توسعه داد و اضافاتي بر آن افزود17

2   عثمان بن عفان   مسجدالحرام را توسعه داد و اضافاتي بر آن افزود26

3   عبدالله بن زبير   مسجدالحرام را توسعه داد و اضافاتي بر آن افزود65

4   عبدالملك بن مروان   مسجدالحرام را تعمير كرد و به آن چيزي نيفزود75

5   وليد بن عبدالملك   مسجدالحرام را توسعه داد و بخشهايي را بر آن افزود91

6   ابو جعفر منصور   مسجدالحرام را توسعه داد و بخشهايي را بر آن افزود137

7   محمد المهدي   مسجدالحرام را توسعه داد و بخشهايي را بر آن افزود164

8   معتضد عباسي   با افزودن دارالندوه به آن، مسجدالحرام را توسعه داد271

9   مقتدربالله عباسي   باب ابراهيم را به مسجدالحرام افزود306

10   اميرفارس الدين   ستونهاي اطراف مطاف را تجديد كرد749

11   ملك اشرف شعبان   پادشاه مصر بوده و مناره باب الوداع پس از تخريب771 و سقوط آن، به وسيله وي ساخته شد

12   امير بيسق ظاهري   مسجدالحرام را پس از آتش سوزي كه در آن804 اتفاق افتاد، به صورتي محكم و استوار بنا نمود.

13   ملك ناصر   پادشاه مصر بوده كه مناره باب السلام را پس816 فرج بن برقوق   از تخريب از نو بنا نمود.

14   امير مقبل قديدي   بعضي از قسمتهاي مسجدالحرام را مرمّت كرد.825

15   شاهين عثماني   تمامي مسجدالحرام را به وسيله گاو شخم زد و سپس830 به وسيله شن، سطح آن را پوشانيد همچنين بعضياز قسمتهاي مسجدالحرام را مرمّت نمود.



217


   رديف   نام   فشرده اي ازاصلاحات آنان درمسجدالحرامسال هـ .ق .

16   ملك اشرف برسباي   پادشاه مصر بوده و مناره باب الزياده 838 را پس از سقوط بنا نمود.

17   ملك ظاهر چقمق    به وسيله امير سودون قسمتهايي از مسجدالحرام843 و نيز كعبه را مرمت و اصلاح كرد.

18   امير قثم   سقف برخي از قسمتهاي مسجدالحرام را846 به همراه بعضي از مكانهاي آن را تعمير كرد.

19   بيرم خواجه   بعضي از بخشهاي مسجدالحرام را مرمّت كرد.852

20   امير بردبك   برخي از سقفهاي مسجدالحرام را مرمّت نمود.854

21   سلطان قايتباي   مدرسه و مناره مشهور خود را بين باب السلام884 و باب النبي بنا كرد.

22   امير سنقر جمالي    بعضي از سقفها و قسمتهاي مسجدالحرام را مرمّت كرد.885

23   ابو سعودبن ظهيره   اطراف مطاف را پس از حفر تعمير كرد و نيز894 بعضي قسمتهاي مسجدالحرام را مرمّت نمود.

24   محمدبن عبادالله   برخي اصلاحاتوساختمانهاي مسجدالحرام915و920 را انجام داد و در فاصله سنگهاي مطاف سرب قرارداد.

25   ملك قانصوه غوري   برخي از قسمتهاي مسجدالحرام را تعمير كرد.917

26   احمد چلبي   زمين بام كعبه را تجديدكرد و كف مطاف را اصلاح نمود،961 سپس تماميِ زمين مسجد را با گچ پوشانيد.

27   سلطان سليمان خان   نخستين كس از خلفاي عثماني است كه مسجدالحرام972 را تعمير كرد.

28   سلطان سليم   تمامي مسجدالحرام را به وسيله گنبدهايي بنا كرد.980 فرزندسليمان

29   سنان پاشا   زمين مطاف را كه از گچ بود، به وسيله سنگِ سختِ983 تراشيده شده، پوشانيد.

30   سلطان مراد   ساختمان مسجدالحرام را پس از مرگ پدرش ادامه داد984 فرزندسليم    و به پايان رسانيد.

31   سلطان محمد خان   شاذروان كعبه را تجديد كرد و زمين مطاف را1010از مرمر پوشانيد.



218


   رديف   نام   فشرده اي ازاصلاحات آنان درمسجدالحرامسال هـ .ق .

32   سلطان احمد   به دستور وي، مقام هاي چهارگانه ترميم گرديد. 1015     فرزندمحمد

33   سلطان مرادچهارم   كعبه را بنا كرد و برخي از قسمتهاي مسجدالحرام1039 را نيز مرمّت نمود.

34   سلطان محمد خان   مقام حنفي را با سنگ چخماق و سنگ زرد بناكرد.1072 35   ابراهيم بك   اطراف مسجدالحرام و راهروهاي آن را تعمير نمود.1112

36   محمد افندي معمار   مسجدالحرام را مرمّت كرد و بعضي1134 قسمتهاي باب السلام را سنگ فرش نمود.

37   سلطان   بعضي از قسمتهاي مسجدالحرام را تعمير كرد1257 عبدالمجيدخان    و نيم طاق هاي آن را با نقش و نگار آذين نمود.

38   شريف عبدالله بن   بعضي از شبستانهاي مسجدالحرام را تعميركرد و آنها1279 محمد بن عون    را پس از خرابي به وسيله سيل، تغيير داد.

39   سلطان عبدالعزيزخان   مقام حنفي را به وسيله سنگ مرمر تجديد كرد.1282

40   سلطان   مقام حنبلي را از جايگاهش در كنار زمزم به محل1301 عبدالحميدخان   ديگري جابجا نمود.

41   سلطان محمد   به فرمان او تمامي مسجدالحرام را آغاز به تعمير نمودند1334 رشادخان    ليكن باشروع جنگ جهاني اين كار ناتمام ماند.

42   شريف حسين   پس از آنكه به عنوان پادشاه حجاز مستقل گرديد،1338 بن علي   دستور دادساختمان مسجدالحرام را به پايان رساندند.

43   ملك عبدالعزيز   اصلاحات و تعميرات زيادي را در مسجد الحرام در   از سال     آل سعود   سالهاي مختلف انجام داد.   1344تا  پيش از  درگذشتن  

44   ملك سعود بن   نامبرده در مسجد الحرام اصلاحاتي كرد و آن را توسعه  از ابتداي  عبدالعزيز(1)    داد. همچنانكه مكّه و خيابانهاي آن را به سبك زيبايي سال1375تغيير داد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نويسنده كتاب، اين جدول را تا تاريخ 1397 هجري تنظيم كرده است. گفتني است كه توسعه ديگري در دوران ملك فهد بن عبدالعزيز پادشاه عربستان آغاز گرديد كه همچنان ادامه دارد و مي توان آن را عظيم ترين و زيباترين طرح توسعه در طول تاريخ به شمار آورد، مترجم .



219


 

فاصله ميان مسجدالحرام و نشانه هاي حرم

 

علما و دانشمندان، فاصله ميان مكه و نشانه هاي حرم را از جهات مختلف آن، به وسيله ميل و ذرع و متر بررسي كرده و نوشته اند. اينك اين سه اندازه را از سه منبع مي آوريم:

* تاريخ مكه، نوشته ازرقي (متوفّاي اوايل نيمه قرن سوم هجري)

** مرآة الحرمين نوشته ابراهيم رفعت پاش كه نويسنده آن در دوران ما، در مصر وفات نمود.

*** تاريخ عمارة المسجد الحرام نوشته شيخ حسين باسلامه (كه نويسنده آن نيز در دوران ما درگذشت)

1ـ ازرقي در باره حدود حرم مي نويسد:

ابو الوليد گويد: حدّ حرم، در راه مدينه، نرسيده به تنعيم و در كنار خانه هاي غفار بوده كه فاصله آن تا مكه سه مايل مي باشد.

در راه يمن، كنار اضاءة لبن ، در ثنيه لبن واقع شده و فاصله آن هفت مايل است.

در سوي جده، در منطقه اعشاش و در ده مايلي مكه است.

در راه طائف، از راه عرفات، در بطن نَمِره ، در يازده مايلي قرار گرفته است

از جانب عراق، در ثنية خَلْ و كنار كوه مقطع در هفت مايلي قرار دارد.

و در راه جعرانه، در شعب خاندان عبدالله بن خالد بن اُسيد و نه مايلي مكه قرار گرفته است.

2ـ ابراهيم رفعت پاشاي مصري در مرآة الحرمين در بيان اندازه ها، ابتدا آنها را به ذرع دستي شمارش كرده سپس به متر تبديل نموده است. نامبرده در پاورقي كتاب ياد شده مقدار ذراع آهني را برابر با 7156 سانتيمتر دانسته و ذراع دستي را برابر با 49 سانتيمتر ياد كرده است.

بدان كه كعبه به وسيله سه دايره احاطه شده: الف: دايره مسجدالحرام ب: دايره حرم



220


ج: دايره ميقات ها. هر شخصي كه از دايره سوم عبور كند و قصد مكه نمايد، واجب است محرم شود و تلبيه گويد. اين ميقات ها عبارتند از: ذوالحليفه در ده منزلي مكه، جحفه در سه منزلي، و قبل از آن به كمي رابغ و ذات عرق در دو منزلي. همچنين قرن المنازل، و يلملم و دايره دوم، دايره حرم بوده كه در اطراف چهارگانه آن نشانه هايي قرار داده شده است.

تقي فاسي در شفاءالغرام درباره فاصله ميان نشانه هاي حرم و مسجدالحرام اندازه هايي را ذكر كرده كه در اينجا بر اساس متر براي شما بازگو مي كنيم:

حدّ حرم از سوي طائف، از راه عرفات در بطن عُرَنه 7/372102 ذراع دستي كه معادل 18333 متر است. اين فاصله از ديوارهاي باب بني شيبه تا دو عَلَم در حد حرم از سوي عرفات مي باشد.

حد حرم از سوي عراق، از ديوارهاي باب بني شيبه تا دو عَلَم و نشانه اي كه به عنوان حدّ حرم در راه عراق در جاده وادي نخله قرار گرفته 27252 ذراع دستي كه معادل 5،13353 متر مي باشد.

حد حرم از سوي تنعيم، كه همان راه مدينه است 12420 ذراع دستي، معادل 6148 متر است. اين فاصله از ديوارهاي باب العمره تا علم هاي حرم در اين راه، در كنار كوه مي باشد.

حد حرم از سوي يمن، از ديوارهاي باب ابراهيم تا نشانه هاي حدّ حرم در اين سوي 7/245094 ذراع دستي معادل 75،12009 متر است.

حد حرم از سوي جنوب، مكاني است كه بدان اَضاة گفته مي شود و از غرب كمي متمايل به شمال، دهكده حديبيه بوده كه در اين مكان بيعت رضوان صورت گرفته است.

از شرق در راه طائف، مكاني است كه بدان جعرانه گفته مي شود. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)به هنگام مراجعت از طائف، پس از فتح مكه در اين منطقه محرم شدند.

3ـ اما آنچه كه در كتاب تاريخ عمارة مسجدالحرام نوشته شيخ حسين باسلامه مكي در اين باره آمده، بدين شرح است:



221


تقي فاسي گويد: در فاصله ميان مسجدالحرام و نشانه هاي حرم گفته ها فراوان است، اما حدّ حرم:

از سوي عرفات، ابو الوليد تاجي مالكي آن را هيجده مايل ذكر كرده و ازرقي و فاكهي و ابن خردادبه خراساني در (مسالك و ممالك) يازده ميل دانسته اند. ابن زيد در نوادر نُه ميل و ماوردي و ابواسحاق شيرازي و نووي هفت ميل ذكر نموده اند.

از سوي عراق، در اين بخش چهار قول گفته اند: شش مايل، هفت مايل، هشت مايل و ده مايل.

از سوي جعرانه، اين قسمت داراي دو نظريه است: دوازده مايل و نُه مايل.

از سوي تنعيم ، در اين حد، چهار قول وجود دارد: سه مايل، حدود چهار مايل، چهار مايل و پنج مايل.

از سوي جده ، در آن دو قول است: ده مايل، و حدود هيجده مايل بنابر گفته تاجي.

از سوي يمن ، دو نظريه در اين بخش وجود دارد: هفت مايل و شش مايل.

سپس فاسي فاصله حدود حرم را بر اساس طنابي كه به ذراع دستي اندازه گيري شده اين چنين بيان نموده است:

از ديوارهاي مسجدالحرام در باب بني شيبه; يعني باب السّلام تا دو نشانه حد حرم در عرفات 37210 ذراع دستي است.

از سوي عراق ـ راه عراق ـ از باب بني شيبه تا دو عَلَم حد حرم در جاده وادي نخله 27252 ذراع دستي مي باشد. مراد از وادي نخله اي كه فاسي در اينجا ياد كرده، همان وادي الليمون است كه معروف به المضيق است و در قديم بدان نخلة الشامية مي گفته اند.

فاسي آنگاه گفته است: حدّ حرم از سوي تنعيم، از باب العمره تا علم هاي آن 12520 ذراع دستي و از سوي يمن، از باب ابراهيم تا علم هاي آن 24509 ذراع دستي مي باشد.

سپس نويسنده تاريخ المسجدالحرام اضافه نموده است: اما علّت اختلاف نظر علما و دانشمندان در مقدار فاصله بين حدود حرم و مسجدالحرام نتيجه اين دو



222


مطلب  است:

1ـ برخي از آنان اندازه گيري را از درهاي مسجدالحرام آغاز نموده اند و گروهي ديگر آن را از دروازه هاي مكه; مانند باب الشبيكه يا حارة الباب و يا از باب المعلاة كه در نزديكي حجون قرار دارد، شمارش نموده اند.

2ـ تفاوت آنان در اندازه ميل است، بطوري كه بعضي آن را شش هزار ذراع دستي، بعضي چهار هزار ذراع دستي و گروهي ديگر سه هزار و پانصد ذراع دستي و گروه چهارمي آن را دو هزار ذراع دستي اندازه گيري نموده اند. همچنين ذراع دستي نسبت به اختلاف اجسام، داراي اختلاف بوده و اين اختلاف بين 46 تا 52 سانتيمتر مي باشد. قابل ذكر است كه اندازه مايل، اعتباري بوده و در دوران كنوني، بين مايل صحرايي با مايل دريايي و نيز مايل جغرافيايي تفاوت هايي وجود دارد.

حرم مكه و نشانه ها

ابن ظهيره در كتاب خود جامع اللطيف مي نويسد:

حرم مكه به قسمتي كه در اطراف آن قرار گرفته، اطلاق مي شود و خداوند جهت احترام و بزرگي مكه، حكم آن را همان حكم مكه قرار داد.

ازرقي در تاريخ خود مي نويسد: پدر بزرگم از عبدالرحمان بن حسن بن قاسم از پدرش نقل مي كند كه مي گفت: از يكي از دانشمندان شنيدم كه نقل مي كرد: چون آدم(عليه السلام)بر نفس خويش از شيطان ترسيد و به خداوند سبحان پناه برد، خداوند متعال فرشتگان را فرستاد از هر سو مكه را احاطه كردند و گِرداگرد آن ايستادند. و خداوند متعال از همان نقاطي كه فرشتگان ايستاده بودند، حرم قرار داد.

و نيز گفته است: پدر بزرگم از سعيد بن سالم قداح از عثمان بن ساج از وهب بن منبه نقل مي كند كه مي گفت: گريه و اندوه آدم(عليه السلام) بر مصيبت جدايي از بهشت، بسيار شديد شد بطوري كه فرشتگان از اندوه او، اندوهگين شدند و بر گريه اش گريستند. خداوند براي آرامش آدم(عليه السلام)خيمه اي از خيمه هاي بهشت را فرو فرستاد كه آن را در مكه و در محل كعبه نصب نمود. در آن زمان هنوز كعبه برپا نگرديده بود. اين خيمه خود



223


ياقوتي سرخ از ياقوتهاي بهشت بود و سه قنديل زرين از طلاي خالص بهشت در آن بود كه در آن نوري از نور بهشت پرتو افشاني مي كرد. و حجرالأسود در آن روزگار، ستاره اي از ستارگان آسمان بود. پرتو اين نور تا آخر حرم مي رسيد. و چون آدم ساكن مكه شد، خداوند او و اين خيمه را با فرشتگاني حفاظت مي كرد. فرشتگان همانجا كه نشانه هاي حرم است مي ايستادند و از حرم نگاهباني مي كردند و ساكنان زمين را، كه در آن هنگام از جن و شياطين تشكيل گرديده بودند از نزديك شدن به آن منع مي كردند و براي آنان نظر كردن به چيزي از بهشت جايز نبود; زيرا هركس به چيزي از آن مي نگريست، بهشت بر او واجب مي گرديد. زمين در آن روزگار پاك و منزّه بود و پليدي نداشت و خوني در آن ريخته نشده و گناهي در آن صورت نگرفته بود. خداوند بدين انگيزه، زمين را جايگاه فرشتگان قرار داد و آنان را همچنان كه در آسمان بودند، در زمين به عبادت و تسبيح خود مأمور نمود كه شب و روز عبادت و تسبيح او را گفته و از آن خسته نمي شدند. آن خيمه همچنان پابرجا بود تا هنگامي كه خداوند آدم را به سوي خويش برد و آن خيمه را نيز به جايگاه پيشين برگرداند.

و نيز در تاريخ ازرقي آمده است: ابو الوليد از پدربزرگش از عبدالرحمان بن حسن بن قاسم از پدرش از قول يكي از دانشمندان نقل مي كند كه حضرت ابراهيم(عليه السلام)به فرزندش اسماعيل فرمود: براي من سنگي بياور كه آن را براي مردم نشانه و آيتي سازم. اسماعيل رفت و در حالي برگشت كه چيزي به همراه نداشت. در اين هنگام حجرالأسود را نزد ابراهيم(عليه السلام)يافت. پرسيد: اين را چه كسي براي تو آورد؟ ابراهيم فرمود: آن كسي كه مرا به سنگ تو وامگذاشت. اين سنگ را جبرئيل(عليه السلام) آورد. ابراهيم(عليه السلام)حجرالأسود را در جاي خود نصب كرد، پس حجرالأسود پرتوي از خود به سوي شرق و غرب و چپ و راست تابانيد و خداوند متعال تا آنجا كه پرتو حجرالأسود تابيد، حرم قرار داد. و در ادامه گويد: چون ابراهيم(عليه السلام)عرض كرد: } ربّنا أرِنا مناسكنا{; پروردگارا! مناسك ما را به ما نشان ده جبرئيل نزدش آمد و وي را با خود برد و چگونگي مناسك را نشانش داد و او را بر حدود منطقه حرم نگاه داشت. در اين حال ابراهيم(عليه السلام) سنگ ها را بر روي هم قرار داد و عَلَم هاي حرم را بر پا مي كرد و خاك را بر اين پايه ها مي انباشت و جبرئيل(عليه السلام)او را به محلّ



224


آنها و حدود حرم راهنمايي كرد.

و همچنين گفت: شنيده ام كه گوسفندان اسماعيل فقط در حدود حرم چرا كرده و هيچگاه از منطقه آن بيرون نمي رفتند و از هر طرف كه به كنار حرم مي رسيدند، دوباره به داخل آن باز مي گشتند.

ابو الوليد از قول پدر بزرگ خود، از سعيد بن سالم از ابن جريج نقل مي كرد كه مي گفت: از پدرم شنيدم كه مي گفت: نخستين كسي كه نشانه هاي حرم را نصب كرد ابراهيم(عليه السلام) بود.

ابوالوليد از قول جدّ بزرگ خود، از سعيد بن سالم، از ابن جريج، از عبدالله بن عثمان بن خيثم، از محمد بن اسود نقل مي كند كه مي گفت: ابراهيم(عليه السلام)نخستين كسي است كه نشانه هاي حرم را نصب كرد و جبرئيل(عليه السلام) او را به مواضع نشانه ها راهنمايي مي كرد. ابن جريح مي گويد: از همين شخص براي من نقل كردند كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)روز فتح مكه به تميم بن اسد، پدر بزرگ عبدالرحمان بن عبدالمطلب بن تميم فرمود: آنها رامرمّت نمايد كه او نيز آنچنان نمود.

همچنين ازرقي در اين باره آورده است:

ابوالوليد و محمد بن يحيي، از هشام بن سليمان مخزومي، از عبدالملك بن يحيي بن عباد بن عبدالله بن زبير از موسي بن عقبه نقل مي كند كه مي گفت: قريش نشانه هاي حرم را منهدم كردند. اين موضوع موجب نگراني پيامبر(صلي الله عليه وآله)شد. جبرئيل به حضور حضرت آمده، گفت: اي محمد(صلي الله عليه وآله) اين كار قريش كه نشانه هاي حرم را خراب كردند بر تو گران آمد؟ فرمود: آري.

جبرئيل گفت: به زودي آن را در جاي اوليه خود قرار مي دهند.

گويد از هر يك از قبائل قريش مردي در خواب ديد كه شخصي به او مي گويد: اين حرمي است كه خداوند شما را در پناه آن گرامي داشته و حمايت كرده است، حال نشانه هاي آن را ويران كرديد! بدانيد به زودي اعراب بر شما چيره خواهند شد. هريك از ايشان خواب خود را در مجالس قبيله اي خويش نقل مي كرد. در نتيجه دوباره نشانه ها را در جاي خود نصب كردند. جبرئيل به حضور پيامبر(صلي الله عليه وآله) آمد و گفت: آنها را در جاي خود



225


نصب كردند. پيامبر(صلي الله عليه وآله)پرسيد: آيا درست در جاي خود نصب كردند؟ جبرئيل جواب داد: هيچ يك از آن نشانه ها را نصب نكردند مگر اينكه فرشته اي آن را در جاي خود نصب مي نمود.

ابوالوليد از پدر بزرگش از محمد بن ادريس از محمد بن عمر از ابن ابي سيره از مسعود بن رفاعه نقل مي كند: كه چون عبدالملك بن مروان حج گزارد، كسي را به سوي كهن سال ترين مرد خزاعه و پيرمردترين قريش و بني بكر فرستاد و دستور داد تا حدود و نشانه هاي حرم را مرمّت كنند. اين نشانه ها به وسيله عبدالملك بن مروان تجديد گرديد و نيز در سال 159 هجري به هنگام مراجعت المهدي از حج، دستور داد اين عَلَم ها را تجديد نمايند. همچنين مقتدر بالله عباسي نيز آنها را ترميم و تجديد نمود.

در سال 325 هجري راضي بالله عباسي دو نشانه از سوي تنعيم را تجديد كرد. و نيز در سال 616 هجري به دستور المظفر پادشاه أرْبل دو عَلَم از سوي عرفات تجديد بنا گرديد. سپس ملك مظفر، پادشاه يمن، آنها را در سال 683 هجري تجديد كرد. نشانه هاي حرم بار ديگر از سوي سلطان احمد اوّل، فرزند سلطان محمد عثماني، در سال 1023 هجري تجديد گرديد.

تجديد بناي نشانه هاي حرم در طول تاريخ

انصاب، عَلَم هايي است كه به صورت ستونهاي سنگي با پوششي از گچ سفيد در گِرداگرد حرم مكه ساخته شده است. محل قرار گرفتن اين نشانه ها (= انصاب) بدين شرح است:

1ـ در كنار تنعيم و در نزديكي مسجد آن; در نقطه اي كه حِلّ يا حدّ حرم از آن آغاز مي شود. كه به صورت دو ستون سنگي در دو سمت جاده اصلي قرار گرفته است.

2ـ در عرفات، قبل از مسجد نَمِره; به فاصله كمي به سوي عرفات واقع است.

3ـ قبل از باغ شرايع; در جاده اي كه به سوي طائف و جده منتهي مي شود.

4ـ در ايستگاه بيضاء; در راه يمن

5ـ دو علم نيز در منطقه شميسي ـ كه در قديم به آن حديبيه مي گفتند ـ قرار دارد.


| شناسه مطلب: 77100