بخش 2

مـکـه سرگذشت حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) سرگذشت ذبح اسماعیل ( علیه السلام ) دین در جزیرة العرب اجداد پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) پدر و مادر پیامبر ماجرای اصحاب فیل نامگذاری کعبه تأسیس کعبه و تجدید بنای آن فضیلت نظر به کعبه دستور برپایی مراسم حج


29


مكّـه


31


سرگذشت حضرت ابراهيم ( عليه السلام )

آنگاه كه نمروديان براي مراسم عيد به بيرون شهر رفته بودند ، حضرت ابراهيم وارد بت خانه شد و بت ها را شكست . نمروديان آن حضرت را محاكمه كرده ، در آتش انداختند . آتش به امر خداوند بر ابراهيم سرد شد . پس از آن بود كه تصميم گرفتند به شام و بيت المقدس تبعيدش كنند .

يكي از ايمان آورندگان به حضرت ابراهيم ساره بود كه پس از آن به همسري ابراهيم درآمد .

ابراهيم همراه همسرش ساره راهي بيت المقدس شدند . در ميان راه ، كنيزي به نام هاجر از سوي فرمانروايان آن سامان به ساره اهدا شد . چون ابراهيم تا صد و بيست سالگي از ساره صاحب فرزند نشد ، ساره هاجر را به آن حضرت بخشيد و ابراهيم وي را به همسري برگزيد .

پس از چندي از هاجر صاحب پسري شد و او را « اسماعيل » نام نهاد . از آن پس ساره بسيار غمگين شد و


32


پيوسته موجبات ناراحتي ابراهيم را فراهم مي آورد . ابراهيم
به درگاه خدا شكوه كرد .

از جانب خدا به او وحي شد : اسماعيل و مادرش را از شامات بيرون ببر ، عرض كرد : به كجا ؟

خطاب شد : به « حرم امن » .

جبرئيل فرود آمد و اسماعيل و هاجر را به مكه هدايت كرد . وقتي اسماعيل و هاجر كنار درختي پياده شدند ، هاجر عباي خود را به عنوان سايه بان روي درخت انداخت و در سايه آن آرميدند .

هنگامي كه ابراهيم خواست برگردد ، هاجر خطاب به وي گفت : ما را در جايي تنها مي گذاري كه نه مونسي هست نه آب و نه سبزه و گياه ؟ ! ابراهيم گفت : خداوند مشكل شما را حل مي كند .

سپس صورت خود را به جانب آسمان كرد وگفت :  رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ . ( 1 ) آنگاه به جانب شام برگشت . ( ادامه سرگذشت را درمعرفي چاه زمزم بخوانيد . )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابراهيم : 37


33


سرگذشت ذبح اسماعيل ( عليه السلام )

اسماعيل سيزده ساله بود كه پدرش به ديدنش آمد ، وقتي نگاه پدر به نوجوانش افتاد ، قلب او از محبت فرزندش لبريز شد .

در اين هنگام خداوند اراده آزمايش اين پدر و فرزند را كرد ، لذا چون شب هشتم ذي حجه فرا رسيد ، ابراهيم در خواب ديد كه فرزند دلبندش را سر مي برد !

همان خواب در شب نهم و دهم نيز تكرار شد و ابراهيم يقين كرد كه از جانب خداوند مأموريت دارد فرزندش اسماعيل را در راه او قرباني كند .

چون صبح روز عيد قربان شد ، به هاجر گفت : برخيز و لباس بر تن اسماعيل كن تا برويم ! وقتي هاجر اسماعيل را آماده كرد ، ابراهيم فرمود : ريسمان و كارد تيز هم بياور . اين سخن تعجب هاجر را برانگيخت و پريشان خاطرش ساخت .

ابراهيم با فرزندش به سوي منا آمدند . در ميان راه ، جريان را به اسماعيل گفت . اسماعيل بدون دغدغه خاطر پذيرفت و گفت :


34


. . . يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللهُ مِنْ الصَّابِرِينَ . ( 1 )

« اي پدر ، بر هر چه مأموري انجام ده كه ان شاء الله مرا از بندگان با صبر و شكيبا خواهي يافت . »

در ميان راه ، شيطان سه بار برابر ابراهيم و فرزندش ظاهر شد و انحراف و نافرماني آن ها را اراده كرد ، ابراهيم و اسماعيل هر بار هفت سنگ به سوي او پرتاب كردند و او را از خود راندند . و اينك حجاج به تأسي از آن بزرگواران ، محل شيطان را رمي مي كنند .

پدر و پسر به قربانگاه رسيدند ، و ابراهيم آماده اجراي امر خدا شد .

ابراهيم تيغ بر حلق اسماعيل نهاد و هر چه كوشيد ، تيغ حتي ذره اي آسيب به اسماعيل نرساند .

ابراهيم در غضب شد ، ناگاه ندايي از آسمان رسيد و قبولي پدر و فرزند را در آزمايش الهي بشارت داد ،  وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْح عَظِيم . ( 2 ) « و بر او ( گوسفندي فرستاديم و ) ذبح بزرگي فدا ساختيم . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صافات : 102

2 ـ صافات : 107 .


35


دين در جزيرة العرب

پيش از ظهور اسلام ، در هر گوشه اي از اين منطقه ، گونه هايي از پرستش و اعتقاد و دينداري رواج داشت :

1 ـ پرستش ارواح و مظاهر طبيعت ، چون ستاره پرستي و آفتاب پرستي .

2 ـ بت پرستي .

پس از تأسيس كعبه ، مردم قداست و احترام ويژه اي براي كعبه قائل بودند و هرگاه عبورشان به مكه مي افتاد ، قطعه اي از سنگ هاي كعبه يا حرم را به عنوان تبّرك همراه خود مي بردند و آن سنگ ها را حفظ كرده ، گرامي اش مي داشتند . كم كم سنگ ها را تراشيدند و به شكل ها و صورت هاي گونه گون در آوردند . بدين سان بت پرستي در جزيرة العرب رايج شد ؛ به طوري كه هنگام فتح مكه سيصد و شصت بت در داخل كعبه و ده ها بت ميان صفا و مروه نصب بود .

3 ـ يهود ، كه پس از ظهور اسلام متفرق شدند ، كعبه و حرم را محترم مي شمردند .

4 ـ مسيحيت ، معروف ترين آن ها مسيحيان نجران بودند


36


كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آنان را به مباهله فراخواند . روميان مسيحيت را در جزيرة العرب رواج دادند و بيشتر پادشاهان حبشه ؛ از جمله ابرهه مسيحي بودند .

5 ـ زرتشتي گري ( مجوس ) ، كه بيشتر ايرانيان ساكن آن منطقه بودند .

6 ـ دين حنيف .

مجموعه كساني كه پيرو دين حضرت ابراهيم بودند ، همگي يكتا پرست و ضد شرك بودند و از پرستش بت ها بيزاري مي جستند و از عادات بد جاهلي دوري مي كردند و حج را همانند حضرت ابراهيم بجا مي آوردند . پدران و اجداد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) همگي بر اين دين بودند .

اجداد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

* جد پنجم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) « كِلاب » است . همسر كِلاب پس از فوت شوهرش به همسري ربيعه درآمد . فرزند كلاب كه زيد نام داشت ، همراه مادرش به سرزمين ربيعه ( شام ) منتقل شدند . چون زيد از سرزمين پدرانش دور شد ، او را « قُصَيّ » ناميدند .

* بنابراين ، جدّ چهارم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) « قُصَيّ » است . قُصَي


37


وقتي در خانه ربيعه به سن جواني رسيد ، به مكه بازگشت . اوّلين قبيله اي كه بر مكه تسلّط يافت جرهم بود كه پدرانشان از يمن به اين ديار هجرت كرده بودند و حضرت اسماعيل داماد قبيله جرهم بود . پس از آن قبيله خزاعه ، قبيله جرهم را به خاطر بي حرمتي به كعبه و حرم ، از مكه بيرون راندند و بر مكه مسلّط شدند .

قصي زير سلطه آنان نرفت و پس از جنگ و درگيري و داوري برخي از افراد ، قبيله خود ( قريش ) را بر مكه به قدرت رساند و بسياري از مناصب كعبه را به دست گرفت ؛ بدين جهت او را « مُجَمَّع » ناميدند .

او داراي فرزنداني شد به نام هاي : عبدمناف . عبدالدار . عبدالعزّي . عبدقصيّ . و قصي نخستين كسي است كه قريش را به عزّت و شرف رسانيد .

* جدّ سوم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) « عبد مناف » است . او پس از فوت پدرش ، سروري قريش را به دست گرفت .

عبد مناف داراي فرزنداني شد به نام هاي : مطّلب ، هاشم و عبد شمس ( جدّ بني اميه ) كه دوتاي آخري باهم دوقلو بودند .

* جدّ دوم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) « هاشم » است . پس از فوت عبدمناف ميان فرزندان وي ( هاشم ، مطّلب و عبدشمس ) از


38


يك سو و پسر عموهايش ؛ يعني فرزندان عبدالدار از سوي ديگر اختلاف درگرفت و اين مقدمه نزاع هاي خونين ميان قبايل قريش گرديد ، كه پس ازداوريِ داوران ، سقايت حاج به هاشم سپرده شد .

اُمَيّه فرزند عبد شمس به عموي خود هاشم حسد ورزيد و با او مخالفت كرد . لذا از عموي خود خواست پيش كاهن بروند و هر يك مورد تأييد قرار گرفتند زمام امور را به دست گيرند و شرط كردند كه هر كدام محكوم شد اولاً : صد شتر در روزهاي حج قرباني كند و ثانياً : فرد محكوم ده سال از مكه بيرون رود .

از قضا هاشم مورد تأييد كاهن قرار گرفت و اُمَيّه مجبور شد از مكه بيرون رود . لذا به شام رفت . آثار حسادت او در فرزندانش نيز ظاهر شد و بر همين اساس بني اميه در شام نفوذ داشتند .

هاشم با زني از قبيله خزرج در يثرب ازدواج كرد ؛ يكي از شرايط ازدواج اين بود كه هنگام وضع حمل بايد در ميان خويشان خود باشد . لذا هنگام زايمان هاشم او را به يثرب آورد و پسري از او به دنيا آمد كه نامش را « شيبة الحمد » نهادند .

چون هاشم از دنيا رفت برادرش مطّلب سرپرستي


39


برادرزاده اش را برعهده گرفت و او را از يثرب همراه خود به مكه آورد . مردم مكه خيال مي كردند او غلام مطلب است . لذا او را « عبدالمطلب » ناميدند .

* جدّ اول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) « عبدالمطّلب » است . وي پس از فوت پدرش به سروري قريش رسيد . عبدالمطلب در قريش از شوكت و عظمت ويژه اي برخوردار بود ؛ به طوري كه تا آن زمان كسي به پايه او نرسيده بود .

بيشتر سنت هاي نيكوي او به تأييد اسلام رسيد . مثل : وفاي به نذر ، پرداخت خمس ، قطع دست دزد ، حرمت ازدواج با محارم ، نهي از زنده به گور كردن دختران و . . .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « خداوند عبدالمطلب را روز قيامت در سيماي پيامبران و هيبت پادشاهان محشور مي كند . »

عبدالمطلب داراي فرزنداني شد كه معروف ترين آن ها عبارتند از : عبدالله ، ابوطالب ، عباس ، حمزه ، ابولهب ، حارث .

پدر و مادر پيامبر

عبدالله در بيست و چهار سالگي با آمنه بنت وهب ازدواج كرد . آمنه به نور پاك پيامبر حامله شد . در دوران حاملگيِ وي ، عبدالله در يك سفر تجارتي كه به شام رفته


40


بود ، به هنگام برگشت ، ميان راه بيمار شد و در مدينه در گذشت .

و در جنوب غربي مسجدالنبي و شرق مسجد علي بن ابي طالب به خاك سپرده شد .

احداث خيابان زيرگذر در آن محدوده باعث شد تا محلّ قبر به كنار مسجدالنبي منتقل شود كه در طرح توسعه و بازسازي مسجدالنبي و اطراف آن هم اكنون محلّ قبر در مدخل درِ شماره 5 مسجد النبي به نام « باب قبا » قرار دارد .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تحت سرپرستي جدش عبدالمطلب و مادرش آمنه بود . در شش سالگيِ پيامبر ، آمنه از عبدالمطلب اجازه خواست كه همراه فرزندش محمد و امّ ايمن به ديدار اقوامش به مدينه رود .

آمنه پس از يك ماه اقامت در مدينه ، به مكه بازگشت . او در ميان راه بيمار شد و در « اَبواء » ، كه محلي است در چهل و پنج كيلومتري « جُحفه » ، درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد .

پس از دفن آمنه ، امّ ايمن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به مكه برگرداند .

از آن پس ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دو سال تحت سرپرستي جدش عبدالمطّلب زندگي كرد كه عبدالمطلب نيز در سن صد و بيست سالگي ، زماني كه حضرت محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) هشت سال


41


داشت ، وفات يافت . از آن پس ابوطالب پدر اميرمؤمنان ، علي ( عليه السلام ) سرپرستي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به عهده گرفت .

ماجراي اصحاب فيل

 أَلَمْ تَرَي كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ . . . . ( 1 )

ابرهه از سوي نجاشي پادشاه حبشه فرمانرواي يمن گرديد . وي به خاطر جلب توجه نجاشي كليساي با شكوهي در پايتخت يمن ( صنعا ) ساخت تا ضمن خود شيريني ، توجّه اعراب را از كعبه به آن منحرف كند و اين مطلب را در نامه اي به نجاشي ياد آور شد .

يكي از اعراب از متن نامه آگاهي يافت و به كليسا رفت و به آنجا بي احترامي كرد . خبر اين رخداد به ابرهه رسيد . و او وقتي دانست كه وي اهل مكه است ، سوگند ياد كرد كه به مكه رود و خانه خدا را ويران سازد ، لذا لشكري آماده كرد و با فيل ها روانه مكه شد . برخي از قبايل اعراب با او همراه شدند و برخي ديگر به مقابله برخاستند و شكست خوردند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فيل : 5 ـ 1


42


وقتي ابرهه به چند كيلومتري مكه رسيد ، تعدادي از لشكريان را براي غارت به اطراف مكه فرستاد و آنان مقداري از اموال و احشام مكيان ؛ از جمله يكصد شتر از عبدالمطلب به غارت بردند .

ابرهه قاصدي به مكه فرستاد تا اعلام كند كه ما با شما جنگ نداريم مگراين كه در برابر ما مقاومت كنيد .

بزرگ مكه ؛ يعني عبدالمطلب نيز در پاسخ گفت : ما نيز با شما به مقابله بر نمي خيزيم .

در ديداري كه عبدالمطلب با ابرهه داشت وقار و شوكت عبدالمطلب ابرهه را تحت تأثير قرار داد و ابرهه وي را احترام كرد و پرسيد خواسته ات چيست ؟ عبدالمطلب گفت : شترانم را پس بده . اين تقاضا ابرهه را به تعجب واداشت و خطاب به عبدالمطلب گفت : پايگاه دين را رها كرده ، به فكر شترانت هستي ؟ عبدالمطلب گفت : « أَنَا رَبُّ الإِبِلِ وَإنَّ لِلْبَيتِ رَبّاً سَيَمْنَعُهُ » .

عبدالمطلب شتران را بازگرفت و به مكه آمد و از مردم خواست همگي به اتفاق حيوانات خود ، شهر را ترك كنند و در دامنه كوه ها به پناهگاه بروند . پس از اين كه مردم از شهر خارج شدند ، خود نزد كعبه آمد و حلقه در كعبه را گرفت و رو به آسمان كرد و از خداوند سبحان خواست كه خودش


43


ابرهه و سپاه او را دفع كند . آنگاه خود نيز در دامنه كوه پناه گرفت و منتظر ماند .

دستور حمله از سوي ابرهه صادر شد . فيل ابرهه و ديگر فيل ها از حركت به سوي كعبه خودداري كردند و به هر سمتي به جز كعبه حركت مي كردند ، ناگهان آسمان تيره و تار شد ؛ زيرا پرستوهاي فراواني كه هر يك دو ريگ به چنگال ويك ريگ به منقار داشتند ، بر فراز لشكر ابرهه ظاهر شدند و با آن ريگ ها به لشكر حمله بردند .

در اين حمله تمام لشكر و فراريان آنها ، كه ابرهه نيز جزوشان بود ، هدف قرارگرفتندوبه هلاكت رسيدند و اجساد آنان مانند نشخوار حيوانات له گرديد و درهم كوبيده شد .

اصحاب فيل در منطقه اي بنام « وادي مُحَسِّر » به هلاكت رسيدند . گويند چون سپاه ابرهه به سبب اين شكست حسرت خوردند ، اين وادي به محسِّر مشهور گشت .

شكست ابرهه و آن اعجاز ، قريش را به تكبّر و غرور واداشت و آنها خيال مي كردند كه اين شكست به خاطر بزرگي و مقام و منزلت قريش است .

لذا قريش از آن پس خود را طبقه ممتاز عرب مي دانستند و از اين خود خواهي به بي بند و باري رو آوردند . اين بي بند و باري و فساد و تبعيض ، مكه را غرق در


44


آلودگي و تباهي ساخت .

در اين وضع اسف بار ، مصلحي بايد كه كار را پايان دهد و آن وجود با بركت پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) است ، كه در همان سال به دنيا آمد .

چون اين واقعه در آن زمان كم نظير بود و براي قريش افتخاري بزرگ به شمار مي رفت ، لذا تاريخ هايي كه در آن سرزمين رايج بود متروك گرديد و عام الفيل مبدأ تاريخ حجاز شد .

نامگذاري كعبه

از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيدند : چرا كعبه را « كعبه » ناميدند ؟

فرمود : « براي اين كه چهار گوش و مربع است ، و كعبه چهارگوش است چون محاذي بيت المعمور است و بيت المعمور چهارگوش است ، چون محاذي عرش است ، و عرش چهارگوش است چون كلماتي كه دين اسلام بر آن استوار است چهار است :

1 ـ سبحان الله 2 ـ الحمد لله 3 ـ لا إله إلاّ الله 4 ـ الله اكبر » . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « إنّما سُمّيت كعبة لأنها مربّعة ، وصارت مربّعة لأنّها بحذاء البيت المعمور و هو مربّع ، وصار البيت المعمور مربعاً لأنه بحذاء العرش و هو مربّع ، وصار العرش مربّعاً لأن الكلمات التي بني عليها الإسلام أربع ، و هي : سبحان الله ، والحمدلله ، ولا إله إلاّ الله ، والله أكبر » ( من لا يحضره الفقيه ، ج2 ، ص124 ) .


45


تأسيس كعبه و تجديد بناي آن

 وَإِذْ بَوَّأْنَا لاِِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ . . . . ( 1 )

وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ  . . . . ( 2 )

گرچه از آيات قرآن چنين برمي آيد كه خداوندمكان كعبه رابه ابراهيم نشان داد وابراهيم بافرزندش اسماعيل ديوارهاي كعبه را بالا بردند . ليكن بر اساس برخي نقل هاي روايي و تاريخي ، اولين نفر حضرت آدم بود كه كعبه را بنا نهاد .

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « جايگاه كعبه قطعه سفيدي از زمين بود كه مانند خورشيد و ماه مي درخشيد ، تا اين كه يكي از پسران آدم برادرش را كشت و [ به جهت فسق و فجور ] آن قطعه تيره و تار شد » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجّ : 26

2 ـ بقره : 127

3 ـ « كان موضع الكعبة ربوة من الأرض بيضاء تضيئ كضوء الشمس والقمر ، حتي قتل ابنا آدم أحدهما صاحبه فاسودّت » ( كافي 4 : 189 ) .


46


پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) : « خداوند جبرئيل را به سوي آدم و حوّا فرستاد و به آنها فرمود : براي من بنايي بسازيد ، جبرئيل مكان آن را تعيين كرد و حضرت آدم و حوا كعبه را ساختند . سپس خداوند به حضرت آدم خطاب كرد : بر گِرد آن طواف كند . . . پس از قرن ها كعبه از بين رفت تا اين كه حضرت نوح آن را طواف كرد . باز بر اثر گذشت زمان ، كعبه از بين رفت تا اين كه حضرت ابراهيم پايه هاي آن را بالا برد . » ( 1 )

پس از اين كه حضرت آدم بناي كعبه را نهاد ، حضرت ابراهيم با فرزندش اسماعيل آن را تجديد بنا كرد . عمر بناي حضرت ابراهيم حدود چهار هزار سال است .

كعبه در طول تاريخ با حوادث طبيعي و غير طبيعي بسياري روبرو بوده و بارها تعمير و تجديد بنا شده است .

يكي از حوادث طبيعي ، خراب شدن كعبه به وسيله سيل است كه در دوران جواني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به وقوع پيوست و كعبه ويران شد . پس از تجديد بناي آن ، حجرالأسود به دست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « بعث الله جبرئيل إلي آدم و حوّاء فقال لهما : ابنيا لي بناءاً ، فخط لهما جبرئيل ، فجعل آدم يحفر و حوّا تنقل ، فلما بنياه أوحي الله تعالي إليه أن يطوف به ، وقيل له : أنت أول الناس و هذا أول بيت ، ثم تناسخت القرون حتي حجّه نوح ، ثم تناسخت القرون حتي رفع إبراهيم القواعد منه » ( كنز العمال ، ج12 ، ص213 ) .


47


مبارك پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، كه در آن زمان سي و پنج سال از عمر شريفشان مي گذشت ، در محل خود نصب شد .

و يكي از حوادث غير طبيعي حمله اي بود كه لشكر
يزيد براي سركوب كردن عبدالله بن زبير ترتيب داد . وي پس از شورش بر عليه يزيد به كعبه پناهنده شده بود . در
اين حمله كعبه را به آتش كشيدند و آن را تخريب
كردند . عبدالله بن زُبَير پس از تسلّط بر مكه آن را تجديد بنا كرد .

طولي نكشيد كه حَجّاج بن يوسف ثقفي براي سركوبي او به مكه حمله كرد و اين بار نيز كعبه ويران شد و عبدالله بن زُبَير به دست حَجّاج كشته شد . سپس كعبه به وسيله عبدالملك مروان بازسازي و تعمير شد و حجرالأسود به دست مبارك امام سجاد ( عليه السلام ) در جاي خود نصب گرديد .

سپس در قرن چهارم هجري ، پس از يورش ملاحده و قرامطه ، توسط سلاطين روم تجديد بنا شد .

آخرين تجديد بنا توسط سلطان عثماني بود و آن پس از سيل عظيمي بود كه در قرن يازدهم هجري كعبه را ويران ساخت .

ارتفاع ديوار كعبه در دوران حضرت ابراهيم نُه ذراع بود و كعبه سقف نداشت . در بازسازي دوران جواني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )


48


نه ذراع ديگر بر ارتفاع آن افزوده شد و آن را مسقّف كردند و شش ستون براي نگهداري سقف داخل آن نصب كردند كه در بازسازي بعدي توسط عبدالله بن زبير تعداد سه ستون داخل كعبه نصب شده است و در زمان عبدالملك مروان نُه ذراع ديگر بر ارتفاع آن افزوده شد .

ارتفاع ديوار كعبه در حال حاضر بيست و هفت ذراع ؛ يعني حدود 5/13 متر است .

فضيلت نظر به كعبه

حضرت علي ( عليه السلام ) فرمايد : « به كعبه زياد بنگريد ؛ زيرا از صد و بيست رحمت خداوند كه در اطراف خانه خدا است ، بيست رحمت براي نگاه كنندگان به كعبه است . » ( 1 )

امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است : « نگاه كردن به كعبه عبادت است . » ( 2 )

همچنين امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « هنگامي كه شخص
به كعبه نظر دوخته است ، همواره براي او حسنه نوشته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « أكثروا النظر إلي بيت الله ، فإنلله مأة وعشرين رحمة عند بيته الحرام . . . و عشرون للناظرين » ( محاسن ، ج1 ، ص144 ) .

2 ـ « النظر إلي الكعبة عبادة . . . » ( كافي ، ج4 ، ص240 ) .


49


مي شود و گناهانش پاك مي گردد تا اين كه چشم از كعبه بردارد . » ( 1 )

دستور برپايي مراسم حج

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « آنگاه كه حضرت ابراهيم و فرزندش مأمور شدند كعبه را بسازند و مأموريت خود را به پايان برند و ساختمان كعبه به پا شد ، ابراهيم نداي حج سر داد ، برخي از مردم ، حتي آن هايي كه در صلب پدرانشان بودند ، دعوت آن حضرت را لبّيك گفتند . پس كسي كه ده بار لبّيك گفته باشد ، ده مرتبه توفيق تشرّف به حج پيدا مي كند و كسي كه پنج بار لبّيك گفته باشد پنج مرتبه به حج مي رود و كسي كه بيشتر لبّيك گفته باشد به همان مقدار به حج مي رود و كسي كه لبّيك نگفته باشد موفق به انجام حج نمي شود . » ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « من نظر إلي الكعبة لم يزل تكتب له حسنة و تمحي عنه سيئة حتي ينصرف بِبَصَرِهِ عنها » ( كافي ، ج4 ، ص240 ) .

2 ـ « لمّا اُمر إبراهيم و إسماعيل ببناء البيت و تمّ بناءه . . . ثمّ نادي هلّم الحج هلّم الحج . . . فلبّي الناس في أصلاب الرجال : لبيّك . . . فمن لبّي عشراً يحجّ عشراً ، ومن لبّي خمساً يحجّ خمساً ، و من لبّي أكثر من ذلك فبعدد ذلك . . . و من لم يلبّ لم يحجّ » ( كافي ، ج4 ، ص206 ) .


50


امام صادق ( عليه السلام ) همچنين فرمود : « آنگاه كه حضرت ابراهيم از ساختن كعبه فارغ شد ، خداوند به او مأموريت داد تا
مردم را به حج فرا بخواند . ابراهيم عرض كرد : صدايم به جهانيان نمي رسد . خداوند فرمود : بخوان ، ندا دادن از تو
و رساندن از من . ابراهيم بر مقام ـ كه در آن زمان در كنار ديوار كعبه بود ـ بالا رفت ، به امر خداوند ارتفاع مقام از كوه ها بلندتر شد و آن حضرت مردم را به حجّ فراخواند ، پس آنان كه در اقصي نقاط عالم حتي در صلب پدران
و شكم مادران بودند دعوت آن حضرت را شنيدند و لبّيك
گفتند . » ( 1 )

اولين گروهي كه دعوت حضرت ابراهيم را اجابت كردند قبيله جرهم از اهالي يمن بودند .

و دستور برپايي حجّ اسلامي در سال دهم هجرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « لمّا فرغ إبراهيم من بناء البيت ، أمره الله أن يؤذّن في الناس بالحجّ ، فقال : ياربّ ما يبلغ صوتي ، فقال الله : أذّن ، عليك الأذان و عليّ البلاغ وارتفع علي المقام ـ و هو يومئذ ملصق بالبيت ـ فارتفع به المقام حتي كان أطول من الجبال ، فنادي . . . أيها الناس كتب عليكم الحجّ إلي البيت العتيق فأجيبوا ربّكم ، فأجابوه من تحت البحور السبع و من بين المشرق و المغرب إلي منقطع التراب من أطراف الأرض كلّها ، و من أصلاب الرجال و من أرحام النساء بالتلبية . . . » ( تفسير قمي ، ج2 ، ص58 ) .


51


توسط فرشته وحي بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شد :

 وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق ( 1 ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حج : 27


| شناسه مطلب: 77106