بخش 7
مسجد ابوذر غفاری مسجد فَضیخ مسجد رَدّ الشمس مَشرَبه اُمّ ابراهیم جنگ اُحُد مسجد ذو قبلتین مساجد سبعه و جنگ خندق یا احزاب مسجد شجره بــدر خیبر فـدک رَبَـذه غدیر خم فتح مکه حج پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )
مسجد ابوذر غفاري
اين مسجد در انتهاي خيابان ابوذر است . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
در اين مكان وضو گرفتند و پس از نماز سجده هاي
151 |
طولاني داشتند . براي يادبود اين مسجد را ، در آن مكان
ساختند .
بعضي نقل كرده اند كه مكان مسجد ، منزل ابوذر غفاري بوده است .
مسجد فَضيخ
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) همراه با سپاه اسلام ، براي غزوه بني نضير از مدينه خارج شدند و حدود شش شبانه روز آن قبيله را محاصره كردند . لشكر اسلام در اين مكان توقف كردند . برخي از افراد به علت حرام نبودن شراب مشغول ميگساري شدند . فرشته وحي آيات حرمت شراب را بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل كرد و در اين مكان خبر تحريم شراب توسط ابو ايّوب انصاري به سپاه اسلام رسيد و آنان از اين كار دست كشيدند .
پس از آن ، در اين مكان مسجدي ساختند و نام آن را « مسجد فضيخ » گذاشتند .
« فضيخ » هم به معناي خرما و هم به معناي شراب خرما است . اين مسجد در انتهاي باب العوالي مقابل مستشفي الزهراء قرار دارد .
152 |
مسجد رَدّ الشمس
روزي حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) سرش را بر زانوي اميرمؤمنان نهاد و به خواب رفت . زماني بيدار شد كه خورشيد در حال غروب كردن بود . در آن هنگام از علي ( عليه السلام ) پرسيد : آيا نماز عصر خوانده اي ؟ علي ( عليه السلام ) پاسخ داد : خير . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دعا كرد و خورشيد به جاي خود برگشت و علي ( عليه السلام ) نماز عصر را در وقت خود به جاي آورد . برخي گفته اند اين رخداد در جنگ خيبر بوده است .
اين مسجد كه اكنون خراب شده ، در شرق مسجد قبا بوده و برخي آن را با مسجد فضيخ يكي مي دانند .
مَشرَبه اُمّ ابراهيم
اين مكان پيشتر باغي بوده كه خانه ماريه قبطيه همسر پيامبر و مادر ابراهيم فرزند رسول خدا در آنجا بوده است .
بنابر نقلي ، ابراهيم در اينجا به دنيا آمد ، و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مدتي در اين مكان اقامت داشته و در آنجا نماز گزارده اند .
پس از آن ، در مكان آن مسجدي ساختند كه در حال
153 |
حاضر تخريب شده و به صورت چهار ديواري است در كنار قبرستاني متروك .
بعضي بر اين باورند كه قبر نجمه خاتون مادر امام رضا ( عليه السلام ) در اين قبرستان است . اين مكان در اواخر باب العوالي مقابل مستشفي الزهرا قرار دارد .
جنگ اُحُد
جنگ بدر در سال دوم هجري رخ داد و نتيجه آن به شكست مشركان قريش انجاميد . از اين رو ، مشركان در سال سوم هجري ( وهفتم شوال ) به سركردگي ابوسفيان براي جبران شكست خود با سپاهي بالغ بر سه هزار تن و بنابر نقلي حدود پنج هزار تن به مدينه حملهور شدند . وجود موانع طبيعي ؛ مانند سنگلاخ ها و استحكامات ديگر ، سبب شد كه دشمن مدينه را دور بزند و از شمال مدينه ؛ يعني منطقه اُحد به مدينه حمله كند .
سپاه اسلام كه تعداد آنان حدود هفتصد نفر بود ، به اين نتيجه رسيدند كه در دامنه كوه احد مستقر شده و كوه را چون دژ محكمي پشت سر خود قرار دهند و با دشمن به مقابله برخيزند .
154 |
در كنار دو سپاه كوه كوچك يا تپه اي وجود داشت كه اينك بر اثر مرور زمان و فرسايش ، ارتفاع آن بسيار كم شده است و آن به « جَبَل عَينَين » يا « جَبَل الرُّماة » معروف است .
دو جبهه در مقابل يكديگر صف آرايي كردند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پنجاه تيرانداز را به فرماندهي عبدالله بن جُبَير بر اين تپه گماشت تا از پشت تنگه حفاطت كنند و تأكيد كرد كه : در حال پيروزي و شكست ، محل مأموريت را رها نكنند .
در مراحل حساس جنگ ، كه سپاه دشمن با شكست حتمي مواجه شده بود ، چهل تن از اين افراد به طمع جمع آوري غنايم ـ علي رغم مخالفت فرمانده خود ـ محل مأموريت را رها كردند .
سواران دشمن به فرماندهي خالد بن وليد از اين فرصت استفاده كرده ، از پشت تنگه وارد شد و پس از به شهادت رساندن ده نفر باقي مانده در محل ، به سپاه اسلام حمله كردند و بدين سان سپاه اسلام شكست تلخي را متحمل شد .
در اين جنگ ضايعات فراواني به اسلاميان وارد شد . پرچمدار سپاه اسلام مَصعَب بن عُمَير و عبدالله بن جَحش و فرمانده تيراندازان عبدالله بن جُبَير و حدود هفتاد تن از بهترين ياران پيامبر به شهادت رسيدند .
هند همسر ابوسفيان كه در جنگ بدر پدر و برادر و
155 |
فرزندش به دست حضرت علي و حمزه كشته شده بودند ، در اين جنگ به قصد انتقامجويي به وحشي بن حَرب كه يك غلام حبشي بود وعده آزادي در قبال كشتن حضرت علي و حمزه را داده بود . لذا وحشي كه در پرتاب نيزه مهارت داشت ، نيزه خود را به زهر كشنده آغشته كرد و در كمين حمزه نشست و غافلگيرانه حضرت حمزه را با پرتاب نيزه مسموم خود به شهادت رساند .
پس از شهادت ياران با وفاي پيامبر و فرار بيشتر سپاهيان اسلام كه مدعيان خلافت نيز جزو آنان بودند ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در ميان انبوه دشمن تنها ماند و جز اميرمؤمنان و تعدادي معدود ـ حتي كمتر از انگشتان دست ـ كسي پيرامون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماند . يكي از اين چند نفر بانويي است به نام « نسيبه » و فرزندش كه تا آخرين لحظه از آن حضرت دفاع كردند .
در اين جنگ زخم هاي فراواني بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد شد ، پيشاني و دندان آن حضرت شكست . و حدود نود زخم بر علي ( عليه السلام ) وارد شد .
علي ( عليه السلام ) به ناچار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به غاري در دامنه كوه احد رساند و در آنجا به استراحت و مداواي زخم ها پرداختند . دشمن نيز به خيال اين كه پيامبر جزو كشته ها است به
156 |
مكه برگشت .
در اين جنگ بدن شهداي اسلام به دست مشركان مُثله شد . به دستور هند شكم حمزه سيد الشهدا را دريدند و هند جگر حمزه را به دندان گرفت ولي به امر خداوند جگر زير دندان هند چون سنگ شد .
وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حمزه را در آن حال ديد ، گريه شديدي كرد و قسم ياد كرد كه اگر به قريش مسلّط شوم هفتاد نفر را به عوض حمزه مُثله خواهم كرد .
جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد : وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ ( 1 ) . پس حضرت فرمود : صبر خواهم كرد .
آنگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ردايي بر روي جنازه حمزه اندخت و چون قامت حمزه بلند بود پاهايش را با علف و گياه پوشانيد كه خواهر حمزه بدن برهنه برادر را با آن وضع نبيند .
پس از پايان جنگ ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داد بدن تمام شهدا را در همان محل دفن كنند .
پس از دفن شهدا ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و يارانش به مدينه بازگشتند . در آن روز كمتر خانه اي در مدينه بود كه صداي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نحل : 126
157 |
ناله و شيون از آن بلند نشود . جز خانه حمزه كه گريه كننده نداشت .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اشك در چشمانش حلقه زد و فرمود : شهداي احد گريه كننده دارند اما كسي بر حمزه گريه نمي كند . برخي از اصحاب اين را شنيدند و به زنان انصار گفتند به خانه فاطمه رفته و بر حمزه گريه كنند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چون صداي گريه آن ها را شنيد در حقّشان دعا كرد .
مدفن حضرت حمزه در اطراف اين محل بوده و چون بر اثر سيل خراب شد ، جنازه اش را به مكان فعلي منتقل كردند و روي آن مسجد ساختند كه داراي گنبد و بارگاه بود و در دوران وهابيان تخريب شد . ديواره كوتاهي كه بر گرد قبور شهدا و حضرت حمزه وجود دارد ، محل سابق مسجد مي باشد .
از پشت پنجره هاي فولادي كه نگاه كنيد ، روبروي
شما صورت دو قبر وجود دارد كه قبر غربي مربوط به
عبدالله بن جحش و مصعب بن عمير است و قبر شرقي مربوط به حضرت حمزه است . و كمي دورتر در شمال شرقي محوطه مدفن ساير شهداي احد است . كه تقريباً هفتاد نفر مي باشند .
يكي از شهداي اين جنگ جوان بيست و چند ساله اي
158 |
است كه شب قبل از جنگ عروسي كرد ، وآن شب را
از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اذن ماندن گرفت و قول داد كه در اولين
فرصت به سپاه اسلام بپيوندد . سحرگاهان قبل از غسل
جنابت ، خود را به جبهه رساند و شربت شهادت نوشيد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « خودم ديدم كه فرشتگان او را غسل مي دادند . »
او « حَنظَله غسيل الملائكه » نام گرفت .
همسر عَمْرو بن جَموح را ديدند كه جنازه شوهر و پدر و برادرش را روي شتري قرار داده و به سوي مدينه مي آورد . شتر به سختي راه مي رفت ، گفتند شايد بار او سنگين است ، گفت : ولي هرگاه روي شتر را به سوي اُحد برمي گردانم خوب راه مي رود . موضوع را از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سؤال كردند . حضرت از آن زن پرسيد : شوهرت هنگام خروج از منزل آيا سفارشي كرد ؟ گفت : بلي ، شوهرم دعا كرد و گفت : خدايا ! شهادت را نصيبم فرما و مرا به خانه بر مگردان . حضرت فرمود : دعاي او مستجاب شده است ، لذا آن ها را كنار ساير شهدا در اُحد دفن كنيد .
نقل است كه قبر هارون برادر حضرت موسي روي كوه احد است . وي در سفري كه عازم حج بوده در اين مكان فوت كرده و همين جا دفن شده است .
159 |
مسجد ذو قبلتين
يهود مسلمانان را سرزنش مي كردند كه چگونه پيامبر آيين مستقلي دارد ، در حالي كه به جانب قبله يهود ( بيت المقدس ) نماز مي خواند ؟ اين موضوع براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نگران كننده بود . نيمه هاي شب سر به جانب آسمان بلند مي كرد و از خدا مي خواست كه مسلمانان را از سرزنش دشمنان نجات دهد .
تا اين كه روز دوشنبه پانزدهم ماه رجب ، سال دوم هجري وقتي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز ظهر را در اين محل مي گزاردند آيات تغيير قبله بر آن حضرت نازل شد :
قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللهُ بِغَافِل عَمَّا يَعْمَلُونَ ( 1 ) .
اين فرمان باعث خشنودي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و مسلمانان شد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 144
160 |
چون اين مسجد داراي دو قبله شد آن را « ذوقبلتين » مي گويند .
مساجد سبعه و جنگ خندق يا احزاب
در سال پنجم هجري مشركان مكه به تحريك يهوديان مدينه نيروهاي خود را بر ضدّ اسلام بسيج كردند تا كار اسلام را يكسره كنند . چون قبايل و احزاب مخالف همگي در اين نبرد بسيج شده بودند ، اين جنگ را « جنگ احزاب » مي نامند . و چون روش دفاع مسلمانان حفر خندق در مقابل دشمن بود ، اين جنگ به « خندق » نيز معروف است .
پس از اين كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از توطئه دشمن آگاه شد ، در يك مشاوره نظامي پيشنهاد سلمان فارسي مبني بر حفر خندق در اطراف مدينه و مناطق قابل نفوذ دشمن مورد تأييد حضرت قرار گرفت . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داد اين منطقه را كه از احد تا نزديكي مسجد قبلتين بود خندق حفر كنند .
كوه سَلع كه نقطه مرتفعي است و بر خندق مسلط است اردوگاه سپاه اسلام شد . فرماندهان نيز در چند نقطه اين اردوگاه براي خود سنگرهايي آماده كردند و در آنجا به عبادت مشغول بودند . محل اين سنگرها بعدها مسجد شد و
161 |
آنها عبارتند از :
1 ـ مسجد فتح . محل استقرار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) .
چون خبر فتح و پيروزي اسلام در اين محل اعلام شد ، آن را « مسجد فتح » ناميده اند .
برخي مي گويند سوره فتح در اين مكان بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شده است .
2 ـ مسجد علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) .
3 ـ مسجد حضرت فاطمه ( عليها السلام ) كه اخيراً درِ آن مسدود شده است .
4 ـ مسجد سلمان فارسي .
5 ـ مسجد عمر بن خطاب .
6 ـ مسجد ابوبكر ، كه اخيراً تخريب شد .
اين شش مسجد با مسجد قبلتين مساجد سبعه را تشكيل مي دهند .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مأموراني بر خندق گمارد تا از عبور دشمن از روي آن جلوگيري كنند .
دشمن كه تعدادشان ده هزار نفر بود ، وقتي خود را پشت خندق يافت ، زمين گير شد و به مدت يك ماه مدينه را به محاصره گرفت . تا اين كه پنج قهرمان نامي عرب كه يكي از آنها عمرو بن عَبْد وَدّ بود توانستند از خندق عبور كنند .
162 |
عَمْرو بن عَبد وَدّ نعره مي زد و مبارز مي طلبيد ، به طوري كه لرزه بر اندام شنوندگان انداخته بود . سكوت مسلمانان او را بيشتر جري مي كرد و مي گفت : مدعيان بهشت كجايند ؟ ! مگر شما نمي گوييد اگر كشته شويم به بهشت مي رويم ؟ ! آيا كسي حاضر نيست كه مرا به دوزخ بفرستد يا من او را به بهشت روانه كنم ؟ !
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه ديد جز علي ( عليه السلام ) كسي آماده مبارزه نيست ، و ناگزير بايد اين مشكل به دست او حل شود ، شمشير خود را به علي ( عليه السلام ) داد و عمامه خود را بر سر آن حضرت بست و در حق وي دعا كرد و او را به ميدان فرستاد . وقتي علي به سوي عمرو مي رفت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « بَرَزَ الإيمان كُلُّهُ إلي الشِّرْكِ كُلِّهِ » .
عَمْرو كه علي را از زير نقاب نمي شناخت پرسيد : تو كيستي ؟ حضرت خود را معرفي كرد . عَمْرو گفت : من تو را نمي كشم ، چون پدرت از دوستان من بود . پيامبر به چه اطمينان تو را به جنگ من فرستاد ؟ من مي توانم تو را با نوك نيزه ام بردارم و ميان زمين و آسمان نگهدارم در حالي كه نه مرده باشي و نه زنده !
حضرت فرمود : تو غصه مرا مخور ، چه كشته شوم چه بكشم سعادتمندم .
163 |
آنگاه حضرت او را به ياد تعهد و پيماني كه در كنار كعبه با خود بسته بود انداخت ، پيمان عمرو اين بود كه در ميدان جنگ ، دشمنِ او اگر سه پيشنهاد كند ؛ يكي از آنها را بپذيرد . لذا حضرت فرمود :
اولاً : اسلام بياور . عَمْرو اين پيشنهاد را نپذيرفت .
ثانياً : دست از نبرد بردار و پيامبر را به حال خود بگذار و از معركه بيرون رو ، عَمْرو گفت : اين باعث سرافكندگي من است و مردم خيال مي كنند من از ترس چنين كردم . لذا اين پيشنهاد را نيز نپذيرفت .
ثالثاً : حريف تو پياده است ، تو نيز پياده شو تا با هم نبرد كنيم . عَمْرو اين پيشنهاد را پذيرفت و از اسب به زير آمد .
نبرد دو قهرمان آغاز شد ، گرد و غبار اطراف آنها را گرفت و جز صداي ضربات شمشير چيزي معلوم نبود . در اين ميان حضرت از فرصتي استفاده كرد و پاي عمرو را با شمشير قطع كرد و عَمْرو نقش بر زمين شد . صداي تكبير حضرت از ميان گرد و غبار كه نشانه پيروزي بود ، به گوش رسيد . سپس هوا صاف شد و همگان ديدند كه حضرت روي سينه عَمْرو نشسته است . پس بلند شد و اندكي قدم زد و دوباره برگشت و سر عَمْرو را از بدن جدا كرد .
منظره كشته شدن عَمْرو چنان رعب و وحشتي در دل
164 |
ساير قهرمانان سپاه كفر افكند كه همگي پا به فرار گذاشتند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « ضَرْبَةُ عَليٍّ يَوْمَ الخَنْدَق أفْضَل مِنْ عِبادَةِ الثّقَلَيْن » .
از اميرمؤمنان پرسيدند : چرا در صحنه نبرد از روي سينه عَمْرو بلند شدي و پس از مقداري قدم زدن ، سر از بدنش جدا كردي ؟ فرمود : چون در آن حال كه بر سينه اش نشسته بودم آب دهان به صورتم انداخت ، ترسيدم اگر در آن حال سر از بدنش جدا كنم اخلاص كامل در عملم نباشد و غضب بر من مسلط شده باشد . لذا بلند شدم و مقداري قدم زدم ، آنگاه صد در صد با قصد قربت سر از بدنش جدا كردم .
با اين كه زره عَمْرو زره گرانقيمتي بود اما حضرت از روي جوانمردي دست به زره وي نزد .
مسجد شجره
اين مسجد كه يكي از زيباترين مساجد مدينه است بر سر راه مكه و در منطقه ذوالحُلَيفه قرار دارد كه در حال حاضر به شهر مدينه متصل است .
در اين مكان درختي بود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اصحاب هنگام رفتن به مكه كنار آن درخت محرم شدند . پس از آن بود كه
165 |
در اين مكان مسجدي ساختند و بدين مناسبت آن را « مسجد شجره » ناميدند .
مسجد شجره محل احرام و ميقات كساني است كه از مدينه عازم حج يا عمره هستند .
بــدر
« بدر » نام منطقه اي است در صد و پنجاه كيلومتري مدينه . اين مكان شاهد اولين نبرد ميان مسلمانان و مشركان بوده است . در ماه رمضان سال دوم هجري كاروان تجاري قريش به سركردگي ابوسفيان و ابوجهل از مكه عازم شام بود كه در اين مكان توسط سپاه اسلام محاصره شد .
ابتدا سه تن از سران قريش به نام هاي شَيبه و عُتبه و وليد كه به ترتيب عمو و پدر و برادر هند همسر ابوسفيان مي باشند به ميدان آمدند و مبارز طلبيدند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز حمزه و عُبَيده و اميرمؤمنان را به مقابله با آنها فرستاد . حضرت علي با وليد ( دايي معاويه ) روبرو شد و در مدت كمي دلاوران اسلام آنها را به خاك افكندند .
سپس جنگ آغاز شد و دشمن كه بيش از هزار نفر بود و صدها سواره داشت ، توسط سپاه اسلام كه تعدادشان سيصد
166 |
و سيزده نفر بود شكست خورد .
در اين جنگ بيش از هفتاد تن از قريش كشته شدند و هفتاد نفر نيز به اسارت نيروهاي اسلام درآمدند ، و چهارده نفر از مسلمانان نيز شهيد شدند كه در همان مكان دفن گرديدند .
خيبر
يهوديان رانده شده از مدينه و اطراف آن ، در منطقه سر سبز و حاصل خيز « خيبر » در صد و چهل كيلومتري مدينه ساكن شدند و براي حفاظت خويش ، دژهاي هفتگانه محكمي ساختند .
اين گروه توطئه هاي بسياري براي كوبيدن اسلام كردند . لذا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) برآن شد ريشه اين كانون خطر را بر كند .
در سال هفتم هجرت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور حركت سپاه اسلام را كه تعدادشان كمتر از دو هزار نفر بود صادر كرد و پرچم را به دست علي داد .
يهوديان خيبر بيست هزار نفر بودند كه در ميان آنها دو هزار مرد جنگي وجود داشت . آن ها از درون دژها بر سپاه اسلام مسلط بودند ، اما پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و مشاوران نظامي با
167 |
شيوه هاي خاصي دژها را به محاصره خود درآوردند و پس از يك ماه مقاومت تمامي دژها فتح شد .
يكي از دژها كه رييس آن مَرحَب يهودي است مقاومت بسيار كرد . يكي از روزها لشكر اسلام به فرماندهي ابوبكر و روز ديگر به فرماندهي عمر براي فتح آن دژ اقدام كردند ولي كاري از پيش نبردند .
اين وضع پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و سرداران اسلام را سخت نگران كرد . در پي يك مشاوره نظامي حضرت فرمود : « فردا پرچم را به دست مردي خواهم داد كه خدا و پيغمبرش را دوست دارد و خدا و پيامبر نيز او را دوست مي دارند . خداوند فتح و پيروزي را به دست او نصيب ما خواهد كرد و او هرگز در جنگ فرار نمي كند . »
همه منتظر بودند كه پرچم اسلام فردا در دست چه كسي قرار خواهد گرفت ؟
روز بعد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پرچم را به دست علي داد و دستور حمله را صادر كرد . وقتي حضرت پشت خيبر رسيد ، دلاوران خيبر به طرف حضرت و سربازان حمله كردند ، به طوري كه سربازان اسلام بي اختيار عقب رفتند ، ولي حضرت مانند كوه ايستاد و پس از چند لحظه برادر مَرحَب به دست حضرت كشته شد . سپس مَرحَب كه خون
168 |
چشمانش را گرفته بود پيش آمد كه با ضربت علي سرش به دونيم شد و دشمن پابه فرار گذاشت . حضرت در حال نبرد وقتي سپرش به زمين افتاد درِ قلعه را از جاي كند و به جاي سپر به كار گرفت . پس از پايان درگيري در را براي عبور سپاه اسلام روي خندق گذاشت و سپس آن را به درون قلعه پرتاب كرد .
در اين جنگ صفيه دختر « حُيَي بن اَخطَب » به اسارت سپاه اسلام درآمد كه بعداً افتخار همسري پيامبر را يافت .
در جنگ خيبر بيست نفر از مسلمانان شهيد و حدود يكصد تن از يهوديان كشته شدند .
فـدك
« فدك » در صد و سي كيلومتري مدينه است . اين منطقه بخش وسيعي از مزارع خيبر بوده است .
اهالي فدك كه يهودي بودند ، پس از شكست يهوديان خيبر ، صلاح خود در اين ديدند كه با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از راه مسالمت وارد شوند ، لذا با حضرت قرار دادي بستند كه نصف زمين ها و مزارع و باغات فدك متعلق به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) باشد و نصف ديگر متعلق به خودشان .
169 |
فدك درآمد زيادي داشت كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن را ميان بني هاشم و فقرا تقسيم مي كرد ، تا اين كه روزي حضرت فاطمه را طلبيد و فدك را به وي بخشيد .
پس از فوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خليفه اول دستور داد فدك را مصادره كردند !
رَبَـذه
ربذه در پنجاه كيلومتري جنوب النقره در شمال شرقي مدينه واقع شده كه به بركه ابوسليم شهرت دارد . آنجا تبعيدگاه و آرامگاه پاكترين و راستگوترين صحابه پيامبر يعني ابوذر غفاري است .
وي كه از ياران با وفاي پيامبر بود ، پس از آن حضرت هيچگاه دست از حمايت اميرمؤمنان ( عليه السلام ) بر نداشت .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره او فرمود : « آسمان به كسي راستگوتر از ابوذر سايه نيفكند . اي ابوذر تو اهل بهشتي و به خاطر دوستي اهل بيت من تنها خواهي مرد . »
ابتدا عثمان وي را به شام تبعيد كرد ، ولي معاويه در شام برخود ترسيد و از عثمان خواست او را از شام برگرداند . لذا او را بر شتري بدون جهاز سوار كرد و سارباني بد اخلاق
170 |
وي را به مدينه بازگرداند در حالي كه گوشت هاي ران پايش مي ريخت . آنگاه عثمان بلافاصله او را به ربذه تبعيد كرد و گفت : كسي حق همراهي وي را ندارد . همسر و دختر و پسرش همراه وي بودند . علي رغم اعلام عثمان ، اميرمؤمنان با حسن و حسين و عمار وي را تا بيرون مدينه بدرقه نموده و در حق وي دعا كردند .
در اين سرزمين خشك و سوزان ابتدا همسر و پسر ابوذر از دنيا رفتند و سپس ابوذر وفات يافت . دختر وي بر جنازه پدر مي گريست تا اين كه كارواني كه در آن مالك اشتر و عبدالله بن مسعود بود سر رسيد و جنازه ابوذر را در همان محل به خاك سپردند .
رحلت ابوذر در سال سي و يك ، يا سي و دو هجرت بوده است .
غدير خم
« غدير خم » منطقه اي نزديك جُحفه و در حدود صد و پنجاه كيلومتري مكه است . و محلي است كه حجاج شام و عراق و يمن در اين نقطه از يكديگر جدا شده و هر يك به مسير خاص خود مي رفتند .
171 |
در سال دهم هجري پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) همراه يكصد هزار نفر از مسلمانان از سفر حج برمي گشتند ، وقتي به اين محل رسيدند فرشته وحي بر آن حضرت نازل شد و فرمود :
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ( 1 ) .
لحن آيه حاكي از اين است كه امر مهمي بر زمين مانده كه بايد توسط پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) انجام شود .
دستور توقف از سوي حضرت صادر شد . آنان كه از پيش رفتند برگشتند . افرادي كه از دنبال مي آمدند رسيدند . صد هزار نفر پيرامون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جمع شدند . حضرت نماز ظهر را به جماعت خواندند و سپس بر فراز جهاز شتران رفت و فرمود :
« نزديك است من از ميان شما بروم . من درباره شما مسؤولم ، درباره من چه فكر مي كنيد ؟ »
همه او را تصديق كردند و گفتند : ما گواهي مي دهيم رسالتت را خوب انجام دادي ، سپس فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مائده : 67
172 |
« إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي أهل بيتي و أنّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحَوْض » .
آنگاه دست علي را گرفت و آنقدر بلند كرد كه زير بغل هر دو نمايان شد و او را به همه معرفي كرد و فرمود : « من كنت مولاه فهذا علي مولاه ، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه . . . » سپس صداي تكبير پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بلند شد .
فرشته وحي بر آن حضرت نازل شد و فرمود :
. . . الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً . . . ( 1 ) .
پس از آن ، گروه گروه به حضور اميرمؤمنان رسيدند
و به وي تبريك گفتند . عمر و ابوبكر جزو اولين افرادي
بودند كه به حضور حضرت رسيده و به وي تبريك گفتند .
هفتاد روز از واقعه غدير نگذشته بود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رحلت كرد . هنوز بدن مباركش توسط حضرت علي ( عليه السلام ) در حال غسل و كفن بود ، كه موضوع خلافت در سقيفه به رأي گيري گذاشته شد .
1 ـ مائده : 3
173 |
فتح مكه
در سال ششم هجرت قراردادي ميان سران قريش و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بسته شد كه مسلمانان و قريش مي توانند با هر قبيله اي پيمان ببندند . بر همين اساس قبيله خُزاعه با مسلمانان هم پيمان شدند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دفاع از آب و خاك و جان و مال آنان را بر عهده گرفت و قبيله بني كَنانه كه از دشمنان ديرينه خُزاعه بودند با قريش هم پيمان شدند .
مدت اعتبار اين قرار داد ده سال بود . دو سال از اين قرار داد گذشت و طرفين در صلح و آرامش بودند . اما پس از آن ، قريش به خيال اين كه مسلمانان ضعيف شده اند ، به قبيله خُزاعه يورش بردند و تعدادي از آنها را كشتند و اموال آنها را به غارت بردند .
اين خبر به گوش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد و دستور داد كه لشكر اسلام راه مكه را پيش گيرد .
ماه رمضان سال هشتم هجري دستور حركت سپاه ده هزار نفري اسلام صادر شد .
اين تعداد با برافروختن آتش ، طوري وانمود كرد كه تعداد سپاه بيش از ده هزار نفر است . لذا رعب و وحشت ،
174 |
دشمن را فراگرفت . ابوسفيان خبر عظمت سپاه اسلام را به مكه برد و سفارش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آنان ابلاغ شد مبني بر اين كه هر كس به كعبه پناه ببرد در امان است . هر كس سلاح بر زمين بگذارد يا به خانه ابوسفيان برود در امان است . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سعي داشت مكه بدون خونريزي تسليم شود و چنين هم شد .
سپاه اسلام بدون درگيري وارد مكه شد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از استراحتي كوتاه در خيمه اي كنار قبرستان ابوطالب به طواف كعبه رفت . مردم با شور و اشتياق ، حضرت را تماشا مي كردند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در نخستين دور طواف با نيزه اي كه در دست داشت چند بت بزرگ را كه بر بالاي در كعبه نصب بود بر زمين افكند و فرمود :
وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً ( 1 ) .
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كليد كعبه را از كليددار گرفت و داخل كعبه شد و بت ها را كه تعدادشان به سيصد و شصت بت مي رسيد از كعبه بيرون ريخت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اسراء : 81
175 |
همگي منتظر انتقام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بودند و برخود مي لرزيدند . اذيت و آزارها و شكنجه هاي قبل از هجرت و توطئه قتل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هيچكدام فراموش نشده بود . حضرت كنار كعبه خطاب به انبوه جمعيت فرمود : « درباره من چه فكر مي كنيد ؟ » همگي گفتند : جز خوبي و نيكي درباره تو چيزي نمي انديشيم .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن ها را مورد عفو عمومي قرار داد و فرمود : « إذهَبُوا فأنْتُم الطُّلَقاء » .
بلال به دستور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر بام كعبه رفت و اذان ( شعار توحيد ) سرداد و حضرت نماز ظهر را به جماعت خواندند .
پس از فتح مكه بتكده هاي مكه و اطراف آن به دستور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) برچيده شد . و آن حضرت در ماه ذي قعده باانجام عمره مفرده ، مكه را به قصد مدينه ترك كرد . و اوّلين حج در حكومت اسلاميِ مكه ، در سال هشتم هجرت برگزار شد .
حج پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ( حجة الوداع )
پس از حكومت اسلامي در مكه ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يك بار حج بجا آوردند كه به « حجة الوداع » معروف است .
در سال دهم هجرت دستور برپايي حج توسط جبرئيل
176 |
بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شد : وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق ( 1 ) . لذا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تصميم گرفت در مراسم حج شركت كند و در عمل مردم را با مناسك صحيح حج آشنا سازد و هر گونه انحرافات را از بين ببرد .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در بيست و ششم ذي قعده سال دهم هجرت در مسجد شجره مُحرم شد و به سوي مكه حركت كرد . امير مؤمنان ( عليه السلام ) كه با سربازان خود در يمن بود از شركت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حج آگاه شد . ايشان نيز با سربازان خود به حج آمدند .
در آن سال رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نماز ظهر و عصر را در عرفات همراه با يكصد هزار تن بجا آوردند و سپس خطبه تاريخي خود را ايراد كردند .
در مراجعت از سفر حج آن سال در منطقه غدير خم ، موضوع جانشيني و خلافت حضرت علي ( عليه السلام ) مطرح شـد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حج : 27