بخش 12
مَطوّفی ها وضعیت علمی مکه در این دوره عمامه در مکه وظیفه فتوا اصلاحات عمومی اصلاحات در مسجد تجدید بنای مسجد سلطان مراد و کعبه پرده کعبه مکه در روزگار سعودی اول درگذشت محمد بن عبدالوهاب ترس از فرانسوی ها صلح میان غالب و سعودی ها مکاتبه ناپلئون بناپارت با غالب روابط میان نجد و غالب ترور عبدالعزیز قحطی و گرسنگی هجوم مصری ها مکه در دوران محمدعلی پاشا مقدمه
مَطوّفي ها
اشاره كرديم كه اين رسم از زمان چراكسه آغاز شد و به تدريج در اوائل
دوره عثماني بر دايره آن افزوده گشت ، زيرا امراي ترك و رؤساي آنان ناچار بودند
كساني را براي طواف دادن خود به استخدام درآورند .
نخستين مطوّفي كه از دوره چراكسه مي شناسيم قاضي مكه است ؛
بنابراين به نظر مي رسد كه شغل مطوفي در دوران عثماني به تدريج از دايره قضات
خارج شده و به برخي از شخصيت هاي مكه رسيده باشد . در حوادث سال 1039 داستان
محمد المياس را
|
552 |
|
اشاره كرديم كه امير ترك را طواف مي داد و توانست فرصت را براي
وي جهت دستگيري امير مكه فراهم سازد و اين بعد از آن بود كه وي توانست امير مكه را
به خانه خود كه خارج از شهر مكه بود بكشاند و در آنجا او را دستگير كند .
از محمد المياس در ميان قضات مكه يا عالمان اين شهر نامي برده نشده
است ، اما با توجه به اعتماد امير ترك بر وي در جهت فريب امير مكه ، قاعدتاً بايد از
شخصيت هاي شهر باشد . بدين ترتيب مي توانيم حدس بزنيم كه كار مطوّفي از
قضات به شخصيت هاي مكه رسيده و طبعاً آنان مي بايست از افراد آشناي با
فقه باشند .
وضعيت علمي مكه در اين دوره
دانش و آموزش همچنان در اختيار خاندان هايي بود كه در اين مسأله
سابقه و تخصّص داشتند . در شرح دوره مماليك گذشت كه آل ظهيره و آل نويري تا اواخر
قرن نهم خاندان هاي شاخص علمي مكه بودند . در قرن دهم و با گسترش فتوحات
عثماني ها و شمول نفوذشان در حرمين ، بار ديگر باب هجرت به مكه باز شد و راه
رسيدن به مكه از نقاط مختلف جهان اسلام در مقايسه با دوره قبل بيشتر فراهم گشت . در
اين وقت ، مجاوران زيادتر شدند و دسته هاي مختلفي از آنان به مكه آمدند . برخي
براي عبادت و زهدورزي و برخي براي خزيدن در تكايا براي مفت خواري و برخي هم براي
كسب و كار در شهري كه تصوّر مي شد به روي آنان گشوده است ، به اين شهر آمدند .
عالماني هم بودند كه در پي كسب لذت مجاورت بيت الله الحرام بوده و علاقه مند
بودند تا دانش خويش را در آنجا بگسترند . اين دسته بودند كه كار تعليم را در اين شهر
در اوائل دوره عثماني رونق بخشيدند و توانستند در مشاركت با علمايي كه از اهالي مكه
بودند ، نام خاندان هاي تازه اي را به خاندان هاي اهل علم پيشين
بيفزايند . از جمله خاندان هايي كه در اين دوره شهرت يافتند ، آل طبري بودند كه
مشايخي چند از ميان آنان شهرت يافتند از جمله : ابو الخير محمد ابي السعادات ،
ابراهيم بن ابي اليمن ، محمد بن ابي اليمن ، احمد ابن عبدالله بن يحيي ، رضي بن يحيي ،
محمد بن يحيي ، عبدالقادر بن محمد ، عبدالرحمن ابن محمد ، زين العابدين بن عبدالقادر ،
علي بن عبدالقادر ، عبدالله بن محمد ، فضل الله بن
|
553 |
|
عبدالله ، محمد بن عبدالله ، علي بن فضل ، محمد بن علي ، حسن بن علي ، و
عبدالوهاب بن علي .
همچنان كه يك زن با نام مباركه دختر عبدالقادر طبري از اين خاندان شهرت
يافت . ( 1 )
از آل ظهيره هم مشايخي در اين دوره شهرت يافتند كه از آن
جمله اند : ابوالفتح و جارالله و يحيي و ابو بكر بن احمد . از آل قطبي هم در اين
دوره كساني چون شيخ قطب الدين صاحب تاريخ ] الإعلام [ شهرت
يافت . نيز مشايخي چون محب الدين برادر قطب الدين و فرزندش علاءالدين و عبدالكريم و
پسر او اكمل ، و نواده او اسعد و عبدالكريم كه برخي آثاري در تاريخ هم دارند . اين
خاندان در نزديك دري از مسجد كه به باب القطبي شهرت داشت ، سكونت داشتند ، بابي كه
پيش از آنان به باب الفهود شهرت داشت . اين خاندان بعدها منقرض شد و تنها زني با نام
سعاده از آنان باقي ماند كه همسر مردي بود كه به او عبداللطيف فاغيه گفته
مي شد و فرزندي براي او به دنيا آورد كه اوقافشان به ارث به وي رسيد . ( 2 )
به جز اين دو خاندان ، از جمله خاندان هاي علمي كه شهرت يافت يكي آل فاكهي
بود كه مشايخي از آنان برخاست كه از آن جمله اند : عبدالقادر ، عبد الله بن
احمد ، ابو السعادات محمد بن احمد . نيز آل سقاف كه برخي از مشايخ آنان
عبارتند از :
ابو بكر بن محمد ، احمد الهادي ، علي بن محمدعلي ، عمر بن
عقيل ، محمد بن ابي بكر ،
1 . شيخ غازي در إفادة الأنام گويد : سعاده ، برادري داشت
كه رنگ پوستش سياه بود و مادرش زنگي بود و او را عبدالكريم قطبي مي ناميدند .
او يك عامي فقير بود كه معمولا به قهوه خانه ها پناه مي برد و حوالي
سال 1270 بدون فرزند درگذشت .
در جاي ديگر هم اشاره كرديم كه كتابي با نام
الاُسرة الطبرية المكية از
دكتر عائض الردادي ( رياض ، 1995 ) در شرح حال چهره هاي اين خاندان منتشر شده
است . درباره زندگي خانم مباركه طبريه ( 1005 ـ 1075 ) بنگريد : تاريخ مكة المكرمة ، شريف مسعود ، صص 233
ـ 234 . « ج »
2 . نشر
النور ، خطي . استاد عامودي و احمد علي آن را تصحيح
كرده اند و نادي الطائف الادبي در رجب سال 1398 ق آن را چاپ كرده
است .
|
554 |
|
محمد بن عمر ، عبدالله بن علي . نيز آل العيدروس كه برخي از مشايخ آنان
عبارتند از :
علوي بن حسين ، محمد بن علي . و آل ابن حجر كه از آن
جمله اند : رضي الدين و احمد . و نيز آل عطاس كه از آن جمله اند :
عبدالملك ، احمد ، حسين و عبدالملك بن حسين . و آل شيخان كه از آن جمله اند :
ابو بكر و احمد سالم فرزندان شيخان ، احمد بن ابي بكر و محمد بن عمر بن
شيخان . ( 1 )
آل مرشدي هم شهرتي يافتند كه مشهورترين آنان در قرن نهم عبارت
بودند از شيخ عيسي كه اصلشان از شيراز بود و به داشتن خط زيبا معروف بودند . وي
تمامي خطوط نوشته شده در مسجد را كه مربوط به زمان اوست ، نوشت . پس از وي فرزندش
عبدالرحمن مرشدي شهرت يافت . نام وي را در حوادث سال 1037 داريم . خانه اين عبدالرحمن
مرشدي سمت راست كسي بود كه در حركت به سوي مسجد ، از سويقه به باب الزياده
مي رفت و زير آن يك چاه بود . به نام همين آل مرشدي ، قريه اي هم در
وادي فاطمه در نزديك شُمَيسي شهرت يافت . از ديگر افراد مشهور اين خاندان احمد بن
عيسي ، اسماعيل و محمد بن امام الدين بودند . ( 2 )
از آل منوفي هم بايد ياد كرد كه جدّ آنان منوفي در اوائل قرن
يازدهم به مكه آمد و به تدريس شهرت يافت و وارثان علمي او از فرزندانش مشايخي بودند
چون : عبدالجواد و محمد و برخي از نوادگانش از مشايخ از قبيل ابراهيم و حسن و زين
العابدين فرزندان سعيد بن محمد منوفي . اينان مدرسه خاصي داشتند و شماري هم ناظر بر
رباط عباس ميان صفا و مروه بودند و بعدها منقرض گشتند . دو زن از آنان زنده بود كه
همچنان متولّي نظارت بر رباط ياد شده تا قرن چهاردهم بودند و سجلاّت وقفيات سلطاني
آنجا در اختيارشان بود . ( 3 )
آل سنجار هم از خاندان هاي علمي مكه بود . نخستين كسي كه از
آنان مي شناسيم
1 . شرح حال اين جماعت را در كتاب المختصر من كتاب نشر النور ملاحظه
فرماييد .
2 . إفادة
الأنام ، خطي .
3 . همان .
|
555 |
|
تقي الدين سنجاري است كه ابن معصوم در سلافة العصر از او ياد كرده مي گويد : او از
افاضل علما بود و از خاندان او شماري عالم
برخاستند كه مشهورترين آنان علي بن تاجبود . اينان وقفي در ابتداي محله مسفله سمت
راست كسي كه براي رفتن به آنجا از سوق الصغير مي گذشت داشتند و اين تا به
امروز در مقابل الحوش العمري باقي مانده است و خانه هاي آنان تا اول هجله
امتداد داشت . شيخ عبدالله غازي به نقل از شيخ جعفر لبنيگويد : اين خانه ها ، در
زمان وي به نسلي از بطون ايشان رسيد كه به آنان بيت خوقير گفته مي شد .
آل زرعه از ديگر خاندان هاي علمي مكه بود كه برخي مشايخ
آنان عبارت بودند از : شيخ محمد بن احمد الزرعه كه در قرن يازدهم مي زيست و از
علماي بنام عصر خويش بود . وارث علمي او فرزندانش از آل زرعه بودند . جدّ آنان
از هندي هاي فتّن ( 1 ) بود و خانواده شان ، در
علم و ثروت ، يك خاندان كهن به شمار مي رفت . شماري از آنان هم در طائف تجارت
مي كردند و زمين داشتند . اينان با استفاده از اموال خود اسراي زيادي را كه
مربوط به وقعة الطائف در سال 1217 بودند ، آزاد كردند .
شاعر مشهور ابو بكر زرعه ، از جمله چهره هاي مشهور اين
خاندان از قرن سيزدهم است . شماري از ائمه حنفي مكه هم از اين خاندان بودند كه از آن
جمله مي توان به شيخ تقي الدين زرعه اشاره كرد . وي از ائمه جماعت مسجد الحرام
بود ، كارش مطوّفي بود و در قشاشيه سكونت داشت و پس از مرگ ، خاندانش به بيت تقي شهرت
يافت و تا به امروز معروف هستند . ( 2 )
از ديگر خاندان هاي علمي مكه آل مفتي از قرن يازدهم بودند .
بارزترين آنان شيخ ابو بكر بن عبدالقادر بن صديق از هندي هاي فتّن
است . ( 3 ) از اين خاندان ، عالمان فراواني برخاستند كه
برخي از آنان منصب افتاء بر اساس مذهب حنفي را در مكه در طول قرن
1 . يكي از شهرهاي هند .
2 . نشر النور ،
3 . همان .
|
556 |
|
دوازدهم عهده دار بودند . از مشهورترين آنان مي توان عبدالقادر و نواده
او عمر را ياد
كرد . آل مفتي كساني را مي گويند كه از نسل ابو بكر
هستند . يكي از آنان مرا بر نسب خاندانشان آگاه ساخت كه در ميان آنان شيخ عبدالقادر
بن صديق فتني بود . بدين ترتيب بعيد نيست كه آنان از خاندان ابوبكر بوده ، زماني به
فتن رفته و بعدها به مكه بازگشتند و البته شخص نسبت به آنچه در خاندانش
مي گذرد ، امين است .
از آل علان هم جماعتي به عنوان عالم شهرت يافتند كه از آن
جمله اند : شيخ احمد شهاب كه از ائمه صوفيه بود . نيز شيخ محمد بن علان صديقي كه
از نوادر روزگارش بود و كار تدريس صحيح بخاري را در
داخل كعبه در زمان عمارت آن در سال 1040 عهده دار شد . ( 1 ) صاحب النشر النور
مي گويد : از آنان تنها مردي باقي مانده است كه هفتاد ساله است و به خاندان
وشقلي كه دايي هاي آنان هستند ، بستگي دارد . ( 2 )
از خاندان بادشاه هم كساني شهرت يافتند . جدّشان صادق بادشاه صاحب
حاشيه بر تفسير بيضاوي از بزرگان اهل تحقيق است . مردم
كلمه بادشاه را تحريف كرده و با تعبير باطشاه از اين خاندان ياد مي كنند . شيخ
غازي مي گويد : آخرين مرد اين خاندان نامش عبدالله باطشه بود كه در محله شاميه
زندگي مي كرد و او از پهلوان هاي ميادين جار و جنجال بود . بايد بگويم كه
تا به امروز كساني از اولاد باطشه در اجياد زندگي مي كنند كه بسا از همان
خاندان هستند . ( 3 )
آل عتاقي هم شهرتي داشتند . اولين عالمي كه از آنان
مي شناسيم محدّث معروف عبدالله عتاقي زاده است كه در نيمه قرن يازدهم از
تركستان آمد . او در مكه به دنبال تحصيل علم رفت و بدان شهرت يافت . سپس مقام افتاء
يافت و پس از وي ذرّيه او به بزرگي و ثروت شهرت يافتند و در مكه و طائف
زمين ها و خانه ها و باغاتي داشتند . اينان در قاعة الشفا هم زمين داشتند .
غازي مي گويد : ( 4 ) در زمان ما ، آن زمين در اختيار
مردي از
1 . منائح
الكرم ، ج 4 ، ص 122 .
2 . اين كتاب با عنوان المختصر من كتاب نشرالنور و
الزهر في تراجم افاضل مكه
چاپ شده است .
3 . إفادة
الأنام ، خطي .
4 . إفادة
الأنام ، خطي .
|
557 |
|
آن خاندان است كه نامش زيني عيد است . مادري هم از آنان در خاندان مخلص
هستند
كه به او عتاقيه گفته مي شود . مي افزايم كه ميراث برجاي مانده
آن خاندان در اختيار فرزندان زيني عيد و نوادگان او تا زمان ماست كه منسوب به آل
كتبي هستند . املاك آنان و نيز قاعة الشفا در جريان توسعه خيابان ها از بين
رفت .
آل بصري هم شهرتي داشتند . نخستين عالمي كه از اين خاندان مي شناسيم
محدّث معروف عبدالله بصري از شخصيت هاي مكه در قرن دوازدهم است . ديگر از
عالمان زبده اين خاندان امام محدّث جليل شيخ سالم از مدرّسان بزرگ مسجد الحرام است .
او مرجع قابل اعتمادي در علم حديث بود . عبدالله بن سالم و يحيي بن حمد از نوادگان
او بودند كه هر دو از مدرّسان و بزرگان بودند ، چنان كه از جمله افرادي كه از ذرّيه
او بودند ، يكي هم صدقه بصري بود كه شيخ الحمارين بود .
كساني هم از آل عجيمي شهرت يافتند و نخستين كسي كه از اين خاندان
مي شناسيم شيخ حسن است كه در سال 1113 در طائف درگذشت و شهرت او در بلاد مختلف
بيش از شهرت او در مكه بود . وي خود در رساله اي با نام اسبال الستر شرح حال خود را نوشته و در آن هفت نفر از اجدادش
را كه همگي مكي هستند نام برده است . اينان شافعي بودند كه حنفي شدند و محل سكونتشان
در شعب علي ( عليه السلام ) بود و اين پيش از آني بود
كه به محله ناشف در شاميه منتقل شوند ، جايي كه نوادگان او پيش از انتقال در آنجا
مي زيستند . از مشهورترين آنها شيخ عبد الحفيظ عجيمي است كه مفتي مكه بود . از
ديگر عالمان اين خاندان ام الحسين است كه ميان فقها معروف است . از ديگر مشايخ آنان
محمد بن حسينو فرزندش ابو الفتح و نيز ابو بكر بن محمد بن علي
هستند . ( 1 )
از آل قلعي هم كساني شهرت يافتند . نخستين كسي كه از اين خاندان
مي شناسيم شيخ تاج الدين قلعي از علماي ممتاز قرن سيزدهم است . اينان از امامان
حنفي و خطيبان آن مذهب بودند . پس از وي شيخ عبدالملك شهرت يافت كه از نوابغ زمانش
بود . و نيز از جمله علماي مشهور آنان قاضي عبدالمحسن قلعي بود . ( 2 )
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
2 . همان .
|
558 |
|
از آل بافضل هم عالماني كه برخي كتاب هاي ارجمندي در فقه شافعي
داشتند ، شهرت يافتند . محله اي هم در شبيكه به نام آنان شهرت يافته كه در جايي
قرار دارد كه شخص از آنجا به سمت جبل هندي بالا مي رود . آخرين كسي كه از
اين خاندان مي شناسيم شيخ صالح بافضل است كه زندگي اش وقف تدريس و افاده
در مسجد الحرام بود . ( 1 )
از آل زمزمي هم كساني شهرت يافتند ، خانداني كه امروزه به نام بيت
الريس ناميده شده و جماعتي از مشايخ آنان شهرت يافتند كه برخي عبارتند از :
عبدالعزيز بن علي ، محمود بن علي ، عبدالعزيز بن محمد ، محمد بن عبدالعزيز ، ابراهيم بن
محمد ، عبداللطيف بن عبدالسلام ، علي بن عبدالسلام . صاحب نشر
النور گويد كه جد اين خاندان ، علي بن محمد بيضاوي است كه در سال 730 از
شيراز آمد و شيخ سالم بن ياقوت مؤذن و خادم چاه زمزم مباشر بود و پس از آن با دختر
او ازدواج كرد و به همين جهت اولاد وي خدمت زمزم را به ارث بردند . ( 2 )
در كتاب نشر الأوس كه خطي است آمده است كه
علي بيضاوي نه از شيراز بلكه از عراق آمد و اين هم در سال 630 بود . پس از آن همان
داستاني كه از نشر النور نقل شده ، در آن جا آمده
است .
اما بايد بگويم كه شيخ اسعد ريس كه از نوادگان آنان در زمان ماست ، سندي را به من
نشان داد كه انتساب آنان را به آل زبير اثبات مي كرد . به نظرم ميان اين مسأله
و آنچه در نشر النور يا نشر
الأوس آمده تعارضي وجود ندارد . يكي از اجداد او از مكه هجرت كرد و چندين نسل
از آنجا دور بودند تا آن كه علي بن محمد به مكه بازگشت . شيخ رشدي
ملحس در
تعليقات خود بر اخبار مكه ازرقي نقل كرده است كه آل
زبير متولي توقيت
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
2 . مؤلف در باره مؤذنان كازروني حرم مكي سخني
نگفته ، در حالي كه طي يك دوره طولاني مؤذنان مسجد الحرام از كازرون بودند . در باره
فهرستي از اسامي ايرانياني كه به نوعي در كارهاي مربوط به مكه دخالت داشته اند
بنگريد به مقاله محمد جواد طبسي با عنوان نقش ايرانيان
در حرمين شريفين ، مجله ميقات حج ، ش 11 .
« ج »
|
559 |
|
نماز در مسجد الحرام بودند . بعدها عباسيان به دليل درگير شدن در كار خلافت ، كار
سقايت زمزم را هم به آنان واگذار كردند .
كساني هم به عنوان عالم از خاندان هاي ديگري شهرت يافتند ، خاندان هايي
چون آل قشيري ، آل باكثير ، آل اماسي ، آل اسفرايني ، آل شمس .
مشايخ ديگري هم به علم شهرت يافتند كه عبارتند از : تاج الدين دهان ، عثمان دهان ،
بدرالدين عادل ، حسين دياربكري ، شهاب الدين قدسي ، عطيه سلمي ، علي بن زمان ، يحيي
مسكي ، ابو الغيث شجري ، ابو فضل عقاد ، ابو الفتح حكمي ، احمد عامودي ،
احمد اسدي ، احمد بسكري ، داود انطاكي حكيم ، ربيع سنباطي جبرتي ، عبدالحي بن عماد ،
عبدالرحمان همداني ، عبدالله فروخ ، علي جمال ، علي بن ابي البقاء ، علي بن سلطان ، علي
بن زياد ، عمر شحري ، عمر عادلي ، عيسي ثعالبي ، محمد الشلي ، محمد شاهد ، محمد بن سهيل ،
محمد عاشور ، محمد عواجي ، محمد سنبل ، ابراهيم خطيب ، احمد القطان ، احمد الرفاعي ، اسلم
الحسيني ، ادريس شماع ، امين ميرغني ، جعفر البيتي ، سالم بن شيخ ، عبدالقادر مفتي ،
عبدالكريم انصاري ، محمد تاج الدين ، محمد الوليدي ، محمد شيخان ، جمال الدين انصاري ،
محمد الحباب ، محمد سعيد سنبل ، محمد الخطاب ، مصطفي فتح الله ، هاشم ازرادي . ( 1 )
من بر اين باور هستم كه نوادگان اينان همچنان در مكه زندگي
مي كنند ، گرچه ممكن است القاب آنان عوض شده يا نام هاي ديگري از متأخران
گرفته باشند . براي نمونه بيت تقي ، به نام يكي از پدرانشان به نام تقي الدين شهرت
يافتند در حالي كه اصل آنان از خاندان زرعه بوده است . ما در ياد از اين افراد ، به
ذكر نام كساني از علما پرداختيم كه از چهره هاي برجسته از ميان عالماني از
اهالي و در مكه متوطّن بودند ؛ اما از ميان مجاوران تنها شمار اندكي به عدد انگشتان
دست ياد كرديم . علاقه مند بوديم تا فهرستي كامل از اسامي عالمان اين دوره را
ارائه كنيم و نام مجاوران را هم با اعتراف به تلاش هاي
1 . شرح احوال اين افراد و ديگر عالمان مكه را
بنگريد در : المختصر من كتاب نشر النور و الزهر في
تراجم أفاضل مكه ، تأليف عبدالله مرداد ابو الخير ،
تحقيق محمد سعيد العامودي ، احمد علي ، دار المعرفه ، 1986 .
|
560 |
|
علمي آنان در اين شهر ياد مي نماييم جز آن كه اين كتاب ، جاي آن
تفصيل نيست . در اين باره شيخ عبدالله ابو الخير در كتابش نشر النور كه همچنان مخطوط باقي مانده ، شرح حال اين عالمان و
ديگران را آورده است ، كساني كه ما از يادشان غفلت كرديم و شمارشان فراوان است . هر
كس به دنبال تفصيل است ، به آن كتاب مراجعه كند . ( 1 )
عمامه در مكه
علاقه مند بوديم تا در باره پوششي كه علماي اين دوره مكه از آن
استفاده مي كردند مطالبي داشته باشيم ؛ اما چيزي در اين باره نيافيتم جز آنچه
را كه شيخ عبدالرحمان جبرتي كه در اواخر اين دوره مي زيسته ، در وصف شيخ
ابو الفيض محمد بن عبدالرزاق المرتضي آورده است . وي ( در مجلد اول ، صفحه 230
كتابش ) مي گويد كه او مانند مكيان عمامه بر سر مي گذاشت ، عمامه اي
بافته شده از پارچه سفيد مصري كه گوشه اي از آن در پشت سر انداخته شده و گرد
آن كمربندمانندي و منگوله اي داشت با طولي نزديك به دو وجب و طرف ديگر آن داخل
عمامه پيچيده شده بود و برخي از گوشه هاي آن هم آشكار بود .
در اين دوره ، عثماني ها تا حدودي به كار تعليم توجه نشان
مي دادند و اين چيزي بود كه با زمانه آنان مناسبت داشت . آنان چهار مدرسه را كه
ميان باب الزياده و باب الدريبه بود تأسيس كردند تا علماي مكه در آنها به تدريس فقه
بپردازند . جاي آن بيمارستاني بود كه زماني مستنصر عباسي آن را تأسيس كرده بود و نيز
اوقافي كه مربوط به پادشاهان چركسي بود ، نيز خانه هايي كه متعلق به امير مكه
شريف حسن بود . اين بيمارستان را كسي كه به نظر باسلامه كسي جز القبان نبود ، به
مدرسه تبديل كرد ؛ چنان كه در عوض خانه هاي وقفي كه گرفتند ، جاهاي ديگري را
دادند . اما خانه هاي امير مكه بدون آن كه چيزي مقابل آن داده شود ، تقديم
شد .
زماني كه شروع به ساختن مدارس كردند ، از قاضي وقت مكه احمد
نشانجي
1 . در اين باره در بحث اصلاحات در دوره عباسي
اول سخن گفتيم .
|
561 |
|
خواستند تا سنگ پايه را بگذارد . بعد از وي عالمان زيادي آمدند و هر كدام
سنگي
گذاشتند . اين رخداد در دوم رجب سال 972 بود . زماني كه بناي اين مدارس تمام
شد ، علمايي براي تدريس در آنها تعيين شده ، مستخدماني براي آن به كار گرفته شد . براي
هر مدرسه ، پنجاه عثماني به صورت روزانه براي پرداخت به اساتيد و كارمندان و طلاب در
نظر گرفته شد . راهي هم از مدارس ياد شده براي رسيدن به مسجد تعبيه شد كه به آن باب
السليمانيه گفته مي شد . همچنين موقوفاتي در شام براي آنها تدارك ديده شد كه
مي بايست غلّه آنها به مكه آورده شده و به ناظر مربوطه در مكه تسليم شود . اين
مبالغ ، سالانه همراه با محمل شامي و براي مدت زماني طولاني به مكه فرستاده
مي شد و بعدها همراه با ديگر موقوفات كه آثار آنها در دنياي اسلام ناپديد شد ،
آنها هم از ميان رفت . اين مدارس تا پيش از توسعه مسجد برقرار بود و در برخي از آنها
محكمه شرعيه و رياست قضات مستقر بود . برخي هم به عنوان مكتبه حرم مكي مورد استفاده
بود . اما مدرسه چهارم توسط احمد پاشا ، خديو مصر ، تصرّف شد و به صورت ملكي
درآمد .
وظيفه فتوا
كار افتاء در مكه با تأييد دولت عثماني در اختيار شماري از
خاندان هاي مكي بود ؛ برخلاف قضا كه در اختيار خود عثماني ها بود تا از
طريق آن بتوانند به طور مستقيم در حكومت شهر مداخله كنند . ( 1 ) با اين حال ، مكي ها ، زماني كه در كار قضا و دستگاه
قاضي با تنگنايي مواجه مي شدند ، به سراغ دايره افتاء مي رفتند . زماني كه
مفتي در تأييد آنان فتوايي مي داد ، همان را برداشته به مجلس قاضي
مي بردند و با استناد به آن درخواست صدور حكم مي كردند . اشراف كه حاكمان
بلاد بودند ، فتوا را از اصحاب فتوا بر ضد دشمنان خود مي گرفتند ، آنگاه آن را
نزد قاضي برده ، از او مي خواستند تا بر اساس آن بر ضد دشمنانشان حكم صادر كند .
هر كدام از مذاهب چهارگانه مفتي اختصاصي داشتند ،
1 . در باره وضعيت قضات در اين دوره ، بايد توجه
داشت كه قضات بيشتر از آل طبري و آل ظهيره بودند و قاضي القضات عمدتاً شافعي بود تا
آن كه در زمان سلطان سليمان ، تصميم بر آن شد تا قاضي القضات حنفي باشد . در اين باره
بنگريد : الأرج المسكي ، صص
188 ـ 190 . « ج »
|
562 |
|
اما رياست آنان با مفتي مذهب حنفي بود .
نخستين كسي كه در دوره عثماني ها منصب فتوا را عهده دار شد ، قطب الدين
حنفيمكي از برجستگان خاندان قطبي و پس از وي عبدالكريم قطبي در سال 992 بود . پس از
وي پسرش اكمل الدين قطبي در سال 1023 و سپس عبدالرحمان مرشدي در سال 1044 ، و سيد
صادق بادشاه و امام الدين احمد مرشدي و سپس شيخ ابراهيم بري در سال 1085 . از جمله
كساني كه بعد از آن عهده دار اين منصب شدند شيخ محمد مكي ملقّب به ابن العظيم
و فرزندش عبدالله محمد مكي بود . صاحب النشر گويد : او در
حالي كه بيست سال داشت ، فتوا مي نوشت . وي بعد از پدرش تا زماني كه زنده بود ،
اين منصب را عهده دار بود . گفته مي شود كه شيخ ابراهيم البيري پس از
عبدالله مكي عهده دار مقام افتاء شد و تا سال 1099 آن را در اختيار داشت .
در آغاز قرن دوازدهم شيخ عبدالله عتاقي وظيفه افتاء را داشت . در سال 1108 شيخ
عبدالقادر بن صديق اين مسؤوليت را بر عهده گرفت و در سال 1118 شيخ تاج الدين قلعي
مفتي مكه شد . بعد از وي ، به مدت دوسال ، بار ديگر بر اساس اوامر سلطاني آن منصب را
به فرد پيشين يعني شيخ عبدالقادر دادند و وي تا سال 1138 كه درگذشت و فرزندش يحيي
عهده دار سمت آن شد ، مفتي بود .
در سال 1141 شيخ عبدالمحسن بن تاج الدين قلعي براي مدت كوتاهي به مقام افتاء
رسيد . بعد از وي شيخ علي مفتي عبدالقادر مفتي بود و دوباره اين مقام به عبدالمحسن
بازگشت و وي تا سال 1187 كه درگذشت ، در اين مقام باقي بود . با درگذشت وي ، شيخ
عبدالقادر يحيي و بعد از وي شيخ عبدالملك بن عبدالمنعم قلعي در سال 1192
عهده دار مقام افتاء بودند . ( 1 )
اصلاحات عمومي
در اين دوره ، عثماني ها كارهاي اصلاحي بسياري انجام دادند كه
مهم ترين آنها در چشمه حنين و نعمان بود . آب چشمه حنين كه به مكه مي آمد ،
متعلق به كار زبيده بود ،
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
|
563 |
|
چنان كه چشمه نعمان نيز كه به عرفات مي رسيد ، همين وضعيت را داشت . اين چشمه
از
پايين كوه كرا نشأت گرفته از آنجا به عرفات و سپس مزدلفه و آنگاه به چاهي
نزديك مكه مي رسيد . در اوائل دوره عثماني ها ، آب اين چشمه ها از مكه
قطع شد و اهالي آب مورد نياز را از چاه هاي نواحي مكه به عرفات
مي رساندند . قطبي مي گويد : تجار به سال 922 در روز عرفات به تجارت آب
مي پرداختند و آن را به گران ترين قيمت مي فروختند . سپس
مي گويد : من در يكي از سال ها همراه پدرم حج انجام مي دادم ، در حالي
كه يك نوجوان بودم . در اين سفر آبي را كه همراه داشتيم ريخت و يك ظرف كوچك آب به
اندازه اي كه يك مرد با انگشت خود حمل مي كرد به يك دينار طلا خريداري
كرديم ! در اين وقت سليمان پاشا دستور اصلاح چشمه حنين را داد تا آن كه آب جاري شده
به مكه رسيد و در مسفله به بركه ماجل داخل شد . همچنين در سال 931 دستور اصلاح چشمه
نعمان را داد و در عرفات باغستاني را پديد آورد كه از همين آب مشروب مي شد ، به
گونه اي آنجا به صورت زميني سرسبز درآمد . ( 1 )
چشمه زبيده بار ديگر خشكيد و سلطان سليمان در سال 970 دستور تنظيف
مجاري و اصلاح آن را صادر كرد و اموال فراواني در اين باره هزينه شد . زماني كه
اينان به چاه زبيده در بيرون مكه رسيدند ، با صخره اي سنگي روبرو و مجبور شدند
تا حفره عميقي در اطراف زمين سنگلاخ حفر كنند تا آب را از اين سمت به آن سوي ببرند .
براي اين كار چندان آتش روشن كردند كه هرچه هيزم در اطراف حجاز بود تمام شد تا اين
كه بالاخره اين صخره شكافته شد و آنان توانستند مجراي آب را در آن ايجاد كرده آب را
به مكه برسانند . اين كار 9 سال به طول انجاميد . ( 2 )
اصلاحات در مسجد
عثماني ها بلافاصله پس از تسلّط و نفوذشان در مكه ، به كار مسجد و
اصلاحات آن توجه كردند . امير محمل رومي كه همراه با محمل در سال 923 به مكه آمد ،
دريافت كه
1 . الإعلام
بأعلام بيت الله الحرام ، ص 338 .
2 . إفادة
الأنام ، خطي .
|
564 |
|
مي بايد مقام حنفي را نسبت به ساير مقامات و بيش از آنچه در زمان
مماليك آن را ممتاز كرده بودند ، برجسته سازد . بنابراين عثماني ها ، در سال 924
آن مقام را منهدم كردند و در آنجا قبّه با عظمتي ساختند كه روي چهار ستون كه روي يك
سنگ معروف به فاحوط بود و از حديبيه ، منطقه شُميسي آوردند ، بنا كردند . در اين بنا
به عرض و طول آن هم افزوده شد و خواستند تا آن را به محدوده مطاف هم برسانند كه
ديگران مخالفت كردند . اين كار به قطع صف اول افرادي كه پشت سر امام شافعي نماز
مي خواندند ، منجر مي شد . بنابراين تا سكوي لب مرز مطاف پيش آمدند . به نظر
مي رسد كه شماري از علماي مكه از اين كه اين قبّه بخشي از مساحت مسجد را گرفته
است ، ناراحت بودند ؛ به همين دليل تلاش مي كردند آن را منهدم كنند . اين مخالفت
ادامه يافت تا آن كه فرمان سلطاني در سال 949 داير بر انهدام اين قبّه صادر گرديد .
خشفلدي نايب جده و مباشر سلطان در امور عمراني ، اين فرمان را اجرا كرد و دوباره آن
قبّه را روي چهار ستون لطيف و قاعدتاً در محدوده اي كوچك تر بنا كرد . اين
قبّه شش ستون داشت كه از سنگ خارا بود كه بالاي آنها با كمربندهاي لطيفي به يكديگر
پيوند خورده بود . ( 1 ) سپس بالاي آن ، غرفه اي براي
كساني كه صدا را برسانند ، ساختند . اين يك غرفه زيبايي بود كه با سرب پوشيده شده
بود . در كف آن هم سوراخي را درست كردند كه فرد مبلغ ، از آن جا مُشْرف بر امام
بود . اين قبّه همان صورت پيشين را داشت تا آن كه اخيراً منهدم گشت . البته بايد به
اصلاحاتي كه طي مدّت زماني طولاني گه گاه ودر زمان هاي مختلف
درآن صورت مي گرفت ، توجه داشت . ( 2 )
در سال 972 فرمان سلطاني در باره اصلاحات جدّي در مسجد صادر شد . بر
اين اساس سطح كعبه تجديد شده ، مطاف فرش گرديد و برخي از درهاي مسجد تعمير شد . درِ
كعبه روكش داده شد ، ناودان هم تعمير شد و صفحه اي از نقره روي آن كشيده شد . بر
اساس اين فرمان ، مدارس چهارگانه ميان باب الزياده و باب الدريبه براي تدرس ساخته
شد . ما از اين مدارس در بخش مربوط به مسائل علمي مكه سخن گفتيم . بالاي اين
1 . در باره تعميراتي كه در قبه مقام حنفي در
سال 1072 صورت گرفته است ، بنگريد : منائح
الكرم ، ج 4 ، ص 225 .
2 . عمارة المسجد ، باسلامه ، ص 78 .
|
565 |
|
مدارس مناره اي ساخته شد كه با مناره هاي مسجد ، شمار آنها
به هفت رسيد ، در حالي كه پيش از آن شش مناره بود . به نظر مي رسد كه مناره باب
الكعبه به مرور خراب شد كه آن را تجديد كردند . بناي آن به همان شكل مصري آن بود ،
يعني بالاي آن قبّه اي بود كه سه چوب روي آن نصب شده به آنها قنديل آويزان
مي كردند . اين بار با معماري تركي ساخته شد كه تا به امروز باقي مانده
است .
در سال 970 مناره باب علي تجديد شد ، چنان كه مناره باب السلام را هم
در سال 983 منهدم كرده و از نو بنا كردند . ( 1 ) اين
مناره ها همه منهدم شده ، جاي آنها مناره هايي كه امروزه هست ساخته
شد .
تجديد بناي مسجد
در سال 979 معلوم شد كه ديوار مدرسه قايتباي و برخي از مدراس ديگر ،
اندكي به سمت امام مايل شده است . اين مسأله در ساختمان رواق هم خود را نشان داد به
طوري كه كج شدن آن به سمت مسجد هم ظاهر شد . در ين وقت امير مكه دستور داد تا
چوب هاي كلفت و زمختي براي حفظ ديوار نصب شد . پس از آن خبرش را به دربار
عثماني فرستادند . سلطان سليم دوم فرمان داد تا مسجد به صورت استواري ساخته شود و
سقف ها را به جاي آن كه از چوب درست كنند ، به صورت قبّه بسازند . اداره اين كار
بر عهده احمد كتخدا و يك مهندس معمار به نام محمد جاوريش ديوان اعلي گذاشته شد .
تخريب را در نيمه ربيع اوّل سال 980 از باب السلام آغاز كرده و تا باب علي ادامه
دادند . پس از آن با استفاده از استوانه هايي از سنگ كه مهدي عباسي
پايه هاي آن را نهاده بود ، ديوار را ساختند و البته استوانه هاي ديگري هم
كه از سنگ شمسي زرد رنگ بود بر آن افزودند ، سنگ هايي كه از حديبيه در نزديكي
مكه گرفته ، به مكه آوردند . سپس به سراغ ضلع ديگر از سمت باب الدريبه تا باب العمره
رفتند .
در ميانه اين اوضاع ، سليم درگذشت و سلطان بعدي كه مراد بود ، دستور
استمرار
1 . عمارة المسجد ، باسلامه ، ص 82 .
|
566 |
|
كار را داد . كار به همين ترتيب ادامه يافت تا سال 989 كه به اتمام رسيد . ( 1 )
در اين زمان ، مسير وادي ابراهيم پس از گذشت سالها بالا آمده بود و
معمولا پس از گذشت هر ده سال ، آنجا را آماده مي كردند . به همين جهت ، سلطان
مراد دستور داد تا خاك هاي متراكم در آنجا را جمع آوري كنند تا به سطح
اصلي خود برسد . قطبي مي گويد كه مسؤول نظارت بر اين كار به وي گفته است :
هزينه اي كه در اين بازسازي هزينه مسجد و اصلاح راه هاي اطراف آن شد ،
حدود يك صد هزار جنيه جديد ( جنيه عثماني ) بود . اين به جز ارزش ابزار و وسائلي بود
كه از چوب و آهن و غيره از مصر به مكه انتقال يافت .
سمت جنوبي مسجد ( در اطراف باب ابراهيم ) پر از خانه ها و مدارسي
بود كه در جهت مسير سيل مشكل درست مي كرد . سلطان مراد دستور انهدام آنها را
داد و جايي را براي خوابيدن فقرا در آنجا درست كرد تا در مسجد نخوابند . به علاوه ،
دستور داد تا وضوخانه هاي متعددي در سمت چپ مسير به سمت صفا و يكي هم نزديك
مدرسه قايتباي ساخته شود . اين وضوخانه ها در سال 1315 منهدم شد ، چرا كه فضولات
آب هاي آن مسجد را آلوده مي كرد . ( 2 )
در سال 1003 دستور كندن سنگ هاي مطاف كه از سنگ خارا بود ، داده شد .
سنگ هاي ياد شده را در حاشيه مطاف فرش كردند و خود مطاف را از مرمر فرش
نمودند . در سال 1110 شاذروان را كه به كعبه چسبيده بود ، از مرمر درست كردند . در سال
1120 براي چاه زمزم شبكه اي از فلز در داخل چاه و بالاي سطح آب درست كردند تا
مانع از آن شود تا برخي از مجذوبان خود را به داخل چاه بيندازند . در سال 1172
قبّه
روي زمزم را منهدم كرده و آن را بار ديگر روي ايواني كه تاكنون موجود است ،
استوار كردند . در سال 1112 بناي مقام ابراهيم برداشته و بازسازي شد و سنگي كه اثر
پا روي آن بود با نقره و سرب قالب گيري شد . در سال 1113 مناره الزياده را
منهدم كردند و از نو
1 . اين همان بنايي است كه تا زمان ما باقي
مانده است . طبعا اضافاتي كه طي سالها در اطراف مسجد و ملحق به مسجد صورت گرفته ،
ربطي به اين بنا كه در اين دوره صورت گرفته و تاكنون برجاي مانده ندارد . در اين
باره بنگريد : منائح الكرم ،
ج 3 ، ص 461 . در ص 471 سال خاتمه بناي مسجد 984 آمده است . « ج »
2 . همان ؛ الإعلام
بأعلام بيت الله الحرام ، ص 388 .
|
567 |
|
ساختند . در 15 ذي قعده 1133 باز مقام بناي ابراهيم را خراب كرده
و از نو تجديد كردند . در روزگار سلطان عبدالعزيز ، سقف مصلاي آن را بالا بردند تا سر
نمازگزاران بلند قد به قنديل ها برخورد نكند . ( 1 )
در سال 1140 از تمامي بخش هاي مسجد ، هر كجاي مسجد كه آجري بود ، آجرها برداشته
شده و سنگ هاي تراشيده را به صورتي استوار و محكم به جاي آنها نصب كردند كه
تاكنون باقي مانده است . شريف سرور هم مناره باب العمره را در سال 1201 تعمير كرد كه
روي كتيبه آن قيد شده است . همين طور سلطان عبدالمجيد ، طبقه پايين جايگاه زمزم را در
همان سال تجديد كرد . ( 2 )
سلطان مراد و كعبه
ديوار شامي كعبه بر اثر باران هايي كه در سال 1019 آمد ترك
برداشت . زماني
كه خبر اين واقعه به دربار عثماني رسيد ، انديشه تخريب كعبه و
بازسازي اساسي آن طرح شد ، اما علماي ترك اين عقيده را نپذيرفتند و به اين طرح بسنده
كردند كه كمربندي از مس ، آنچنان نيرومند كه بتواند ديوارها را نگاه دارد ، در اطراف
آن كشيده شود . اين فكر مقبول افتاد . روكش آن را هم از طلا قرار داده و چيزي حدود
هشتاد هزار دينار براي آن هزينه كردند . ( 3 ) شيخ احمد
دحلان گويد : سلطان عثماني بناي آن داشت تا كعبه را از سنگ هايي با روكش طلا و
نقره بسازد و شيخ الاسلام او را از اين كار باز داشت .
در 19 شعبان سال 1039 باران هاي سيل آسا آمد كه در تمام آن روز و حتي
قسمتي از شب هم ادامه يافت . همراه آن هوا هم به شدّت سرد شد و سيل عظيمي در
وادي ابراهيم به راه افتاد ، به طوري كه كعبه هم پر از آب شد و آب تا درِ كعبه بالا
آمد و بعدهم به داخل كعبه رفته آنجا هم پر از آب شده تا نيمه هاي ديوار بالا
رفت . اين امر سبب شد تا ديوار شمالي و شرقي و يك سوم ديوار غربي خراب شود و
پله هاي داخل هم از بين برود . در آن واقعه ، شمار كساني كه از بين رفتند ، به يك
هزار نفر رسيد و ناله و فغان مردم بالا
1 . عمارة المسجد ، ص 160 .
2 . إفادة
الأنام ، خطي .
3 . إفادة
الأنام ، خطي .
|
568 |
|
گرفت . ( 1 ) در اين وقت شريف مسعود امير
مكه با عده اي از چهره هاي برجسته مكه به مسجد آمد . وي دستور داد تا
هداياي كعبه را به خانه آل شيبي منتقل كنند . سپس از مردم خواست تا مسجد را نظيف
كرده و خاكهاي جمع شده در آنجا را گردآوري كنند . اين جماعت خودشان هم با مردم
فعاليت مي كردند . در اين اثناء سنگ هايي را هم كه از ديوار كعبه پايين
افتاده بود به كناره مطاف منتقل كردند . ( 2 )
در روز شنبه 22 همان ماه ، امير جلسه اي با حضور علماي مكه در
مسجد تشكيل داده در باره آنچه بايد كرد ، از آنان فتوا خواست . همه آنان در اين كه
بايد كعبه را از اموال متعلق به كعبه بازسازي كنند ، اتفاق نظر داشتند ، بدين صورت كه
ديوارهاي كعبه را به مقدار لازم برداشته و از نو بسازند . آنان درخواست كردند تا
داستان اين واقعه براي سلطان عثماني نوشته شده ، از او درخواست مساعدت بشود . همچنان
كه در اين عقيده متفق شدند كه مي بايد اطراف كعبه را با تيرهاي چوبي كه حرير
روي آنها را بگيرد بپوشانند تا كار بازسازي آن دور از چشم مردم تمام شود .
در 25 رمضان چوب هاي مخصوص براي پوشاندن كعبه از ديد مردم از جده
رسيد و شمس الدين كه مهندسي در مكه بود ، كار نصب آنها را آغاز كرده و سپس با پرده
سبز روي آنها را پوشاند .
در اين هنگام بود كه خبر اين واقعه ميان مسلمانان منتشر شد و هيجان
شديدي پديد آمد . امير مكه هم نماينده اي به مصر فرستاد تا والي را در جريان
امور قرار دهد تا او خبر را به دربار عثماني برساند .
1 . در اشعاري كه به اين مناسبت سروده شده و
شماري از آنها را سنجاري آورده است ، عامل اين سيل بنيان كن كه منجر به انهدام
بيت الله شد ، شيوع گناه و عصيان دانسته شده است . برخي هم اين نظر را قبول نكرده
گفته اند كه اگر بنا بود به خاطر عصيان و گناه بيت الله منهدم شود ،
مي بايد در دوران هاي پيش منهدم مي شد . برخي هم نظير همان شعري كه
در باره آتش سوزي مدينه گفتند و آن را به خاطر ملامسه دست روافض دانستند در اينجا
هم ، همان مطلب را تكرار كردند : لم ينهدم بيت الإله لحادث / يخشي عليه و ما به من
داء / لكنما أيدي الروافض لامست / تلك الرسوم فطهرت بالماء . بنگريد : منائح الكرم ، ج 4 ، ص 79 . « ج »
2 . تاريخ الكعبه ، ص 93 .
|
569 |
|
در 16 ربيع الثاني سال 1040 نماينده سلطان مراد به مكه رسيد . چهار روز
بعد هم كشتي ارسالي با وسايل لازم براي بازسازي در بندر جدّه توقف كرد .
در 22 ربيع الثاني ، نجارها شروع به نصب يك چهارچوب چوبي بزرگ تر
از آنچه قبل از آن براي كعبه درست شده بود كردند تا در پشت آن بناها به كار تعمير و
بازسازي كعبه بپردازند .
در اثناي نصبِ اين چهارچوب ، شريف مسعود درگذشت و شريف عبدالله بن حسن
بن ابي نمي ، امير مكه و ناظر و مُشْرف بر كار انهدام و بازسازي شد . از سوي
ديگر سنگ تراشان مشغول آماده كردن سنگ ها از كوه معروف به جبل كعبه در
شبيكه شدند . اين سنگ ها براي آماده شدن كامل جهت نصب ، به مسجد منتقل
مي شد . در اين وقت گروهي به معارضه برخاستند . به آنان گفته شد كه براي بازسازي
درست آن ، به ناچار مي بايست ديواري كه بخشي از آن تخريب شده را خراب كرده و از
نو بنا كنند . آنان با
اين درخواست مخالفت كرده و خواستار آن بودند تا مهندسان
صرفاً به ترميم ديواري
كه كاملا تخريب نشده بپردازند . در اين باره برخي از مشايخ
به جد ايستادگي كردند . از آن جمله شيخ محمدعلي بن علان صديقي رساله اي با اين
عنوان نوشت : إيضاح تلخيص بديع المعاني في بيان منع هدم جدار
الكعبة اليماني . وي نسخه هايي از آن را هم ميان كساني كه مسؤوليت اجراي
طرح را عهده دار بودند توزيع كرد . با اين حال ، بر خلاف تصور برخي از
مشايخ و آنچه شماري از مورخان بدان باور دارند ، ( 1 )
چاره اي جز انهدام كامل اين ديوارها و بناي آنها از پايه وجود نداشت . ( 2 ) بدين ترتيب بايد
1 . ابن بشر در عنوان المجد ( ج 1 ، ص 46 ) مي نويسد :
محمد افندي از علماي حاضر در باره نصب يك پوشش در اطراف بيت به طوري كه كارگران از
ديد طواف كنندگان مخفي باشند ، استفتا كرد . آراء آنان در تأييد يا عدم لزوم آن مختلف
بود . از جمله كساني كه آن را نيك مي شمرد ، علي بن عبدالقادر طبري بود كه
رساله اي هم در اين باره تأليف كرد به نام « سيف
الامارة علي مانع الستاره » .
2 . نكته اي كه مطرح شد آن بود كه در
جريان تعمير كعبه ، پرده اي به دور آن كشيده شده و كار تعمير دور از چشمان
مردمان انجام شود . دراين باره رساله اي توسط
علي بن عبدالقادرطبري باعنوان شن العارة علي
مانعي نصب الستارة نوشته شد . نام اين كتاب در
الأرج المسكي خود طبري
سيف الامارة علي مانع نصب الستارةو در جاي ديگر شن الغاره علي مانع نصب الستارةاست . بنگريد : منائح
الكرم ، ج 4 ، صص 92 ـ 93 و پاورقي همانجا .
« ج »
|
570 |
|
گفت كه بناي فعلي كعبه ، كاري است كه زمان عثماني ها صورت گرفت . مؤيد
اين مطلب ، قصيده اي است كه احمد دحلان در اين باره از رئيس معارضان
يعني
همين شيخ محمدعلي بن علان صديقي نقل كرده كه در آنجا از كعبه ياد كرده و
گفته است :
و من بعد ذا قد بني البيت كله * * * مراد بن عثمان فشيّد رونقه ( 1 )
اما كساني از مهندسان مكي كه مسؤوليت اين كار را داشتند عبارت بودند از : معلم
علي بن شمس الدين ، معلم محمد زين الدين و برادرش عبدالرحمان . پيش از شروع كار ،
قاضي مكه در اين باره سندي تنظيم كرده ، كار را به آنان واگذار كرد . بعد از آن چهار
مهندس ديگر هم از مهندسان مصري به آنان پيوستند و بدين ترتيب كار را در پايان
جُمادي الاُولاي سال 1040 با انهدام ديوار غربي و يماني آغاز كردند . سپس سنگ ركن
يماني را مانند سنگ هاي ديگر اركان به جز حجر الاسود به جاي ديگري منتقل
كردند . در 23 جمادي الثاني جشن نهادن سنگ نخست ديوار شامي را برگزار كردند و شريف
عبدالله خودش آن را سر جايش نهاد . سپس علما و شخصيت هاي ديگر و از جمله
نمايندگان دولت عثماني و مصري از وي پيروي كردند . همان وقت خلعت ها و هدايا
داده شد و نزديك باب السلام و باب الصفا و باب الزياده و باب ابراهيم ، ذبايحي
قرباني شد و گوشت آن ميان فقرا تقسيم گرديد .
كار بازسازي ، يكسره تا شعبان سال 1040 ادامه يافت و در اول رمضان ، پرده
كعبه
بر آن آويخته شد . در اين وقت ، جشني برگزار شد و هدايا و خلعت ها
توزيع
گرديد . كارهاي تكميلي از قبيل گچ كاري ، سنگ كاري ، روغن كاري
و
1 . اين بيت را در خلاصة الكلام كه اساساً از اين بازسازي
گزارش كوتاهي داده و تفصيل را به كتب تواريخ ارجاع داده نيافتيم . اما اين بيت با
ابيات ديگر را بنگريد در : حاشيه اعانة
الطالبين ، السيد البكري الدمياطي ، ج 2 ، ص 312
« ج » .
|
571 |
|
اصلاحات ديگر ادامه يافت تا آن كه در دوم ذي حجه همان سال ، همه اينها به
پايان رسيد . ( 1 )
در اثناي كار در نصب حجر الاسود ، حجر به چهار قسمت تقسيم شد . اين كار
به شدت همه را نگران و ناراحت كرد تا آن كه چهار بخش را با مُركّبي كه آن را با
عنبر و
1 . تاريخ الكعبه ، ص 107 .
بسياري از منابع شرحي مفصل از تجديد بناي كعبه
در سال هاي 1040 تا 1042 به دست داده اند ، از جمله : منائح الكرم ، ج 4 ، صص 90 ـ 110 .
مبناي وي رساله الاقوال المعلمة في وقوع الكعبة
المعظمة از علي بن عبدالقادر طبري بوده است . علي بن
عبدالقادر طبري هم در كتاب الأرج المسكي ، صص 143 ـ 148 شرحي از اين بازسازي را آورده است . باسلامه در منبعي
كه مورد استفاده مؤلف بوده ، خاتمه آن را ذي حجه سال 1040 نوشته است ، اما در منابع
ديگر ، سال 1042 آمده كه بايد اشاره به ادامه كارهاي ترميمي پس از ايام حج سال 1040
و حتي 1041 باشد .
مرحوم ميرزا زين العابدين كاشاني كه اين زمان
از علماي مقيم مكه بود و در سال بعد يعني سال 1041 در مكه به شهادت رسيد ، در كار
بازسازي كعبه نقش داشت . وي در اين باره رساله اي با نام مفرحة الأنام في تأسيس بيت الله الحرام
نگاشت كه ما متن آن را در ميراث اسلامي
ايران دفتر نخست ، چاپ كرديم . وي در جايي از آن گويد : و
حكايت اساس شريف چنان است كه روز سه شنبه سيوم جمادي الثاني سنه 1040 شروع در
فرود آوردن بقيّه خانه مبارك شد . اين ضعيف با فَعَله ، به كار كردن مشغول شد -
والله يعلم المفسد من المصلح ـ و جميع فَعَله به امر الهي با آن دو شخصي كه از جانب سلطان روم ،
يكي را وكيل و يكي مباشر كرده ، فرستاده بودند ، مريد و معتقَد فقير شدند ؛
چنان كه هر چه مي گفت در باب خانه مبارك مي شنيدند تا آنكه چهار طرف
خانه را فرود آوردند الاّ ركن شريف حجر ؛ چنانچه يك سنگ بالاي حَجَر شريف و يك سنگ
زيرين آن را گذاشتند كه تا وقتي بنّا به آنجا برسد حجر مبارك را بردارد و فقير به
مباشر گفت كه « ركن شريف حجر را حفظ بايد كرد تا فَعَله پاي برو ننهند » ؛ قبول كرد و
الواح خشب طلبيد ؛ به امر الهي به پنج لوح به عدد آل عبا ـ صلوات الله عليهم ـ ركن
شريف محفوظ شد . و اين ضعيف به يكي از مؤمنان گفت كه گويا حضرات آل عبا ، منع بر
داشتن حجر مبارك خواهند كرد . آخر چنان شد ؛ چرا كه وقتي كه فقير بتوفيق الله تعالي و
امداد معصومين ـ صلوات الله عليهم ـ اساس بيت الله الحرام را گذاشت ، بسيار بر
مخالفين گران آمد ؛ به جهت آنكه در وقت اساس گذاشتن به امر الهي ، كسي از ايشان حاضر
نشد ؛ گويا كه حق تعالي ايشان را ( في سلسلة ذرعها سبعون ذراعا ) قيد كرده بود الاّ مباشر و چند كس
از بنّايين ؛ چنان كه شيخ الحرم در خفيه ، اشاره به آن جماعت كرده بوده كه اساس كعبه
را فقيه رافضيان گذاشت و به گوش اين ضعيف رسيد و روزي كه بنّا به ركن حجرالاسود
رسيد و خواستند حجر شريف را از جاي خود بردارند اين فقير تقيّه كرده حاضر نشد و
اكتفا به اساس گذاشتن و سه ذراع از ارتفاع تمام عرض كه ناودان رحمت در اوست كرده
بود . « ج »
|
572 |
|
لادن مخلوط كردند ، به هم چسباندند كه براي مدت طولاني بود و دوباره از هم پاشيد .
اين بار با مركبي از چسب كاج و سفيداب و صمغ و مسك آنها را به هم چسباندند كه
باز
براي مدت طولاني به هم چسبيده بود تا آن كه از هم جدا گرديد . در اين
وقت آن را نزد استاد محمود دهان آوردند و او با مركّبي خاص آن قطعات را به طول كامل
به هم متصل كرد . ( 1 )
سلطان مراد دستور داد تا درِ جديدي براي كعبه درست كند و درِ قديم را
نزد وي بفرستد .
در سال 1073 چوبي از سقف كعبه شكست و همين امر سبب شد تا سقف را تعمير
كردند . ( 2 ) در سال 1100 سكويي براي لبه كعبه از روي
سقف درست كردند و بعدها بار ديگر در سال 1109 سقف را تعمير كردند . در سال 1138 نيز
بار ديگر كعبه را تعمير كرده و اصلاحات ديگري در آن صورت دادند . ( 3 )
1 . تاريخ الكعبه ، ص 109 .
2 . در اين سال سيلي عظيم در مكه آمد كه سبب
خرابي هايي در مسجد شد و آب تا قنديل ها رسيد . فرداي آن روز شريف مكه و
ساير مردم به تميز كردن كعبه و مسجد مشغول شدند . در اين باره سروده هايي هم در
دست است كه تاريخ واقعه را بيان كرده است . بنگريد : منائح الكرم ، ج 4 ، صص 227 - 228 . خبر
خرابي در سقف كعبه را هم كه مؤلف آورده است بنگريد همانجا ، ص230 . « ج »
3 . تاريخ الكعبه ، ص 239 .
مؤلف به طور معمول تنها از اصلاحات مسجد و
گه گاه از برخي از مدارس و رباط ها ياد مي كند ، اما رسم ندارد
اصلاحات مربوط به ساير مساجد متبركه را كه معمولا منابع تاريخ مكه به آنها هم
پرداخته اند ، بيان كند . در حالي كه اين موارد هم جزو تاريخ مكه است . براي
نمونه تجديد بناي مولد النبي ( صلّي الله عليه
وآله ) توسط سلطان سليمان عثماني در سال 935 كه در
منائح الكرم ، ( ج 3 ، ص 264 )
آمده است . در همان منبع ، ( ص 506 ) از تجديد بناي مولد النبي در زمان سلطان محمد بن
مراد سخن رفته است . در سال 1009 روي مولد النبي ( صلي
الله عليه وآله ) مناره اي هم ساخته شده است
( الأرج المسكي ، ص
180 ) نظاير اين موارد در همين كتاب و مآخذ ديگر فراوان است . قبه روي قبر حضرت
خديجه ( عليها السلام ) هم
در سال 950 توسط امير محمد بن سليمان چركسي صورت گرفت . تا پيش از آن تنها يك صندوق
چوبين روي قبر بود . ( همان ، ج 3 ، صص 307 ـ 308 ) . اين قبه بعدها در سال 1218 در دوره
اول حكومت سعودي ها در مكه تخريب شد . با رفتن آنان بار ديگر آن را ساختند ، اما
پس از تسلط مجدد وهابيان به طور كلي ويران شد . « ج »
|
573 |
|
پرده كعبه
ارسال پرده براي داخل كعبه ( 1 ) و نيز
حجره شريفه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) خاص دولت
عثماني بود ، اما پرده بيروني كعبه از مصر و از درآمد موقوفاتي بود كه در مصر قرار
داشت . زماني كه سلطان سليمان عثماني دريافت كه موقوفاتي كه صالح اسماعيل از سلاطين
چركس براي تهيه پرده معين كرده است كفايت مخارج آن را نمي كند ، دستور داد تا
ده قريه ديگر هم براي اين كار خريداري و براي تأمين مخارج و هزينه هاي پرده
وقف شود . ( 2 ) در تمام دوره اول عثماني اين درآمد صرف
همين كار مي شد تا آن كه محمدعلي پاشا آن اوقاف را تعطيل كرده ، مقرر شد تا
درآمد آنها به خزانه حكومتي واريز شده ، هزينه پرده كعبه هم از خزانه حكومت پرداخت
شود . در اين باره توضيحاتي خواهد آمد .
استاد يوسف احمد ، مفتش آثار عربي ، در كتاب المحمل
و الحج اسامي روستاهايي را كه سلطان سليم وقف كرده است نام برده و سپس
مي نويسد : ( 3 ) اميدوارم دوستم ، مورّخِ محقق محمود
رمزي بيك ، مفتّش سابق ماليه ، درباره اسامي ده روستاي وقف شده تحقيق كند . ( 4 ) و اين كه آيا آنها يا برخي از آنها موجود است يا نه ؟ و
نيز اين كه اسامي آنها تغيير كرده است يا نه ؟ و حاصل كار خود را در اختيار من
بگذارد كه در آن صورت من و همه مسلمانان از او سپاس گزار و دعاگو خواهيم بود .
اما اسامي اين روستاها :
1 . بيسوس : قريه اي كه نام فعلي آن
باسوس در مركز قليوب و شهر قليوبيه است .
2 . ابو الغيب : به نام ابو الغيظ
در همان شهر معروف است .
3 . حوض بقمص : نام فعلي آن حوض بقيس در اراضي ناحيه
مرصفا در مركز بنها و
1 . آخرين پرده داخلي كه عثماني ها
فرستادند پرده اي بود كه سلطان عبدالعزيز بن سلطان محمود عثماني در سال 1227
فرستاد .
2 . الإعلام
بأعلام البيت الحرام ، ص 234 . در آنجا قطبي شرحي از قول
مصطفي چلبي زاده بن مسيح زاده از كاتبان ديوان مصر كه به مكه آمده بوده ، در باره
اين روستاها نقل كرده است . « ج »
3 . كتاب المحمل و
الحج ، ج 1 ، ص 257 ؛ وي اين كتاب را پس از اداي حج در سال
1355 نوشت .
4 . اينها وقف سلطان سليمان است كه وي نص آن
وقفنامه را با تاريخ 947 در كتابش آورده است .
|
574 |
|
از توابع قليوبيه است .
4 . سلكه : در حال حاضر يكي از قراي مركز المنصوره تحت
اداره دقهليه است .
5 . سرو بجنجه : درست آن سربججه نام
قريه اي است كه در حال حاضر سرو ناميده شده و در مركز فارسكور تحت اداره
دقهليه است .
6 . قريش الحجر : قريه اي است كه اكنون به
نام اويش الحجر در مركز منصوره و تحت اداره دقهليه است .
7 . منايل و كرم رحان : در حال حاضر به اسم منايل در
مركز شبين القناصر و تحت اداره قليوبيه است .
8 . بجام : در حال حاضر يكي از قراي مأموريه در
اطراف مصر ( قاهره ) است .
9 . منية النصاري : قريه اي است كه در حال حاضر
به اسم منية النصر در مركز دكرنس تحت اداره دقهليه است .
10 . بطاليا : تحقيق در باره اين نام ، در اسامي قديم و
جديد روستاها ، نتيجه اي نداد . تنها نام نزديك به آن روستاي طماليا ، يكي از
روستاهاي مركز اشمون با مديريت منوفيه است . چنان كه يك نام قديمي از روستايي به نام
تالي در ولايت غربيه است كه موقعيت آن را نيافتم . به هر روي اين دو قريه ، ربطي به
قريه بطاليا كه مربوط به حج بوده است ندارد ، زيرا آن روستا در ولايت شرقيه بوده
است .
|
575 |
|
مكه در روزگار سعودي
اول
بحث ما با شريف غالب كه در پايان دوره اول عثماني در مكه امارت را به
دست آورد ، تمام شد . گذشت كه او اجازه حج به اهالي نجد نداد و با آنان وارد جنگ
شد . در اينجا به بيان فعاليت محمد بن عبدالوهاب خواهيم پرداخت كه دعوتش سراسر منطقه
نجد را فرا گرفت و در شهر دِرعيّه ، بهترين حمايت را به دست آورد .
نياز به توضيح نيست كه كار محمد بن عبدالوهاب در نيمه قرن دوازدهم
هجري آشكار شد و چندي نگذشت كه دعوت وي شهرت يافت و جدّ خاندان سعودي در درعيه به
حمايت از وي برخاست . مدتي بعد اقبال به سوي او گسترده شد و پيروانش از ميان اعراب
فراوان گشت و بر قدرت او و اصحابش از آل سعود افزوده شد . ( 1 ) اخبار اين دعوت ، در روزگار شريف مسعود بن سعيد بن زيد
به مكه رسيد و از آنجا خبر آن به نقاط مختلف جهان اسلام انتقال يافت . شماري از علما
به مبارزه با آن برخاستند ، ( 2 ) چرا كه
1 . محمد بن عبدالوهاب در شهر العينيه در شمال
غربي رياض در سال 1115 به دنيا آمد . دروس اوليه را در شهر خود خواهند و سپس در پي
دانش فقه و حديث و لغت سفر كرد . سپس به نجد بازگشت و شروع به مبارزه با آنچه آنها
را بدعت و خرافه مي خواند ، شد . هموطنان او بر وي شوريده و او را در سال 1157
اخراج كردند . وي به درعيه پايگاه آل سعود آمد و آنان به حمايت از وي
پرداختند .
2 . كهن ترين نقدي كه بر انديشه هاي
محمد بن عبدالوهاب نوشته شده است ، الصواعق
الالهيه از برادر اوست . به جز آن ، زماني پس از درگذشت
محمد بن عبدالوهاب در سال 1206 ، امير نجد ، سعود بن عبدالعزيز كه ميان سال هاي
1218 ـ 1219 ق امارت كرد ، نامه دعوت به مناطق مختلف و از جمله عراق و به آيت الله
شيخ جعفر كاشف الغطاءفرستاد و اصول و مباني وهابيت را براي وي نوشت . كاشف الغطاء هم
رساله اي با عنوان منهج الرشاد در پاسخ آن نوشت كه پس از رديه برادر محمد بن عبدالوهاب ،
كهن ترين نقد بر انديشه هاي وهابي است . « ج »
|
576 |
|
آن را افكار جديدي بر خلاف افكار گذشته كه با آنها آشنا بودند ،
مي ديدند . افكار محمد بن عبدالوهاب ، با بسياري از آداب و عادات پيشين كه رنگ و
لعاب ديني داشت ، ناسازگار بود ، افكاري كه مشايخ ، نسلي پس از نسل آنها را تأييد كرده
و بسان بدعت هاي خوب آنها را پذيرفته بودند . كساني هم از روي سادگي و صفا آنها
را از جمله اعمال صالح مي دانستند ، اما محمد بن عبدالوهاب ، آن را اعمال نادرست
مي شمرد و بر اين باور بود كه هرچه را كه سلف نپذيرفته اند ، نادرست است .
مخالفت علما با اين افكار بر اين پايه بود كه هر بدعتي نپذيرفتني نيست ، بلكه بدعت
اگر حسنه باشد ، مي توان آن را قبول كرد . ( 1 ) بدين
ترتيب اختلاف بالا گرفت . رجال سياسي هوادار سياست عثماني از مخالفانِ محمد بن
عبدالوهاب حمايت مي كردند تا با گروه علما همراهي كرده باشند و طبعاً از حمايت
علما و ميليون ها مسلمان پيرو آنان ، در صفوف خويش بهره مند باشند ،
مسلماناني كه اين آداب و عادات را از گذشتگان به ارث برده بودند . طبعاً تلاش رجال
سياسي هم اين بود تا از اتحاد قبايل عرب و اجتماع آنان در اطراف دعوت محمد بن
عبدالوهاب جلوگيري كنند .
بدين ترتيب دشمني ميان دو گروه به مرحله حادي رسيد . پيروان روش علما
بر اين باور بودند كه محمد بن عبدالوهاب در انكار آنچه كه مألوف و مقبول و
مجاز نزد مشايخ بوده و به سبب باورهايشان ، آنان را به شرك متهم مي كند ، بر
خطاست . در اين سوي محمد بن عبدالوهاب هم از اين كه آشكارا آنان را رد كند ، و با
تمام آنچه از انواع كارهايي كه با آن خو گرفته اند از در مخالفت درآيد ، خوددار
نبود . او هر نوع فكري را كه سلف به آن باور نداشتند رد مي كرد و به رد انواع و
اقسام شرك ] بر اساس تعريف خودش
1 . اين باور خليفه دوم بود كه در باره نماز
تراويح گفت : نعمت البدعة . بنگريد : شرح سنن
النسائي ، از جلال الدين سيوطي ، ج 3 ، ص
189 .
|
577 |
|
از آن [ كه ميان مسلمانان رواج
داشت ، آشكارا مي پرداخت . بنابراين شگفت نبود كه اين دعوت ، فرياد و اعتراض و
سروصداي همه را به آسمان برد .
پيروان شيخ بر آن بودند تا گروهي از آنان براي حج به مكه بيايند . اين
افراد به
سراغ شريف مسعود رفتند ، اما او اجازه ورود ايشان را به مكه نداد . باز
آنان شماري از علماي خود را به مكه فرستادند تا با علماي مكه مناظره كنند ، اما اين
هم به
جايي نرسيد .
بعد از شريف مسعود ، كساني را نزد شريف مساعد فرستادند كه او نيز با
آمدنشان به حج موافقت نكرد . ( 1 ) باز به سراغ احمد بن
سعيد فرستادند ، او هم نپذيرفت . ابن بشر در كتاب عنوان المجد في
تاريخ نجد مي نويسد : ( 2 ) احمد بن سعيد با
سعودي هاي نجد به مكاتبه پرداخت . شيخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1185 به وي
نامه نوشت و هدايايي فرستاد . احمد بن سعيد از او خواست يكي از علماي خود را براي
مناظره به مكه بفرستد ؛ او هم عبدالعزيز بن عبدالله بن حصين را فرستاد . هدف از اين
كار مناظره بود ، اما ابن بشر اشاره اي به اين مناظره و اين كه چه نتايجي
داشته ، نكرده است . بسا به نتيجه اي روشن نرسيده باشد . بعد از آن به سراغ شريف
سرور فرستاده ، اجازه حج خواستند . او شرط كرد كه از آنها ماليات بگيرد ، اما آنان
نپذيرفتند . سپس شريف غالب به امارت رسيد كه باز نزد او آمدند و وي به تهديد آنان
پرداخت و پس از آن سپاهي را در سال 1205 به سوي آنان روانه كرد .
عثمان بن بشر مي نويسد : فرماندهي اين سپاه با برادر شريف ،
عبدالعزيز بن مساعد بود كه شماري از اشراف و گروهي فراوان از اعراب همراه وي بودند ،
چنان كه بيست توپ به همراه داشتند . غيبت اين سپاه ، طولاني شد و غالب تلاش كرد تا
سپاه ديگري را در حمايت از آن اعزام كند . به همين جهت گروهي از اعراب قبايل را
فراهم آورد و خودش در 23 شعبان 1205 روانه شد . در راه به برادرش پيوست و پس از آن
كه به برخي
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
2 . عنوان المجد ، ج 1 ، ص 58 .
|
578 |
|
عمليات نظامي دست زدند ، آماده بازگشت به مكه شدند ، چرا كه موسم حج
نزديك بود . اين سپاه در اواخر ذي قعده همان سال به مكه بازگشت . ( 1 )
در اين وقت اخباري به غالب مي رسيد كه برخي از قبايل در مناطق
تربه ، رنيه و بيشه به وهابي ها پيوسته اند . ( 2 ) وي باز سپاهي را به فرماندهي برادرش عبدالعزيز
براي نبرد با آنان روانه كرد . اين سپاه در ربيع الثاني 1206 از مكه خارج
شد وبه مناطق نامبرده رسيد . در آنجا قبايل را به اطاعت درآورد و عبدالعزيز مدت
زماني در بيشه ماند و سپس به مكه بازگشت . ( 3 )
درگذشت محمد بن عبدالوهاب
در سال 1206 محمد بن عبدالوهاب در نجد مرد و اين پس از آن بود كه صدها
هزار نفر در مناطق مختلف ، به وهابيت پيوسته بودند . ( 4 )
ابن بشر در سال 1208 مي نويسد : حاكم شقرا با اهل وشم به حجاز آمد و در برخي از
بلاد عتيبه اقامت كرده ، شمار زيادي از شتران آنان را به غنيمت گرفت . ( 5 ) در همان سال ، سعود با سپاه فراواني به حجاز آمد و يك
بار ديگر هم بر عتيبه و مطير هجوم برده ، غنايم فراوان گرفت . در همان سال ، شريف غالب
سپاهياني را فرستاد كه دو طرف در نَجدَين ، بر سر آبي به نام جمانيه در منطقه نجد
بالا با يكديگر درگير شدند . ميان آنان نبرد سنگيني روي داد ، به طوري كه عده زيادي
از دو طرف كشته شدند . ( 6 )
1 . عنوان
المجد ، ج 1 ، ص 86 .
2 . اينها سه وادي هستند كه از سراة ميان طائف
و ابها سرچشمه گرفته و در جايي به نام القرشه در نزديكي عرق سبيع ( رمل بني عبدالله )
به هم مي رسند و مجموعاً الواديان ناميده مي شوند . تمامي ساكنان آن از
بيع و بقوم و شهران هستند ( عاتق ) .
3 . تحصيل
المرام ، شيخ محمد الصباغ ، خطي .
4 . عنوان
المجد ، ج 1 ، ص 89 .
5 . همان .
6 . تحصيل
المرام ، خطي .
|
579 |
|
ترس از فرانسوي ها
در سال 1213 خبر رسيد كه سپاه فرانسوي ها به مصر يورش برده و
آنجا را به اشغال خود درآورده است . در اين وقت ، فرماني از دربار عثماني رسيد كه
همگي بايد براي مبارزه با فرانسويان آماده شوند ، چرا كه تصور مي شد آنان قصد
حمله به حرمين را دارند . شريف غالب نيز به اهالي مكه و مجاوران دستور داد تا به
آموزش اسلحه بپردازند و براي اين كار ميداني را در جرول درست كرد كه گروه عظيمي
براي آموزش سلاح به آنجا مي رفتند . وي همچنين دستور داد تا ديوار شهر جدّه را
استوار و تقويت كنند تا بتواند برابر حمله احتمالي مقاومت كند . اما فرانسوي ها
در انديشه حمله به حرمين نبودند . ( 1 )
صلح ميان غالب و سعودي ها
به نظر مي رسد كه شريف غالب پس از ماجراي نبردي كه در نجد پيش
آمد ، در فكر مصالحه با همسايگانش افتاده ، خواست تا حدود مرزي ميان خود و آنان را
تعيين نمايد . اين كار نياز به اتفاق نامه هايي داشت كه ضمن آن حدود هر
قبيله معلوم گردد و فاصله ميان آنان روشن شود . به همين جهت ، كسي را نزد عبدالعزيز
بن سعود فرستاد و او هم موافقت خود را اعلام كرد .
اين مكاتبات ادامه يافت و نمايندگان دو طرف جمع شده حدود مرزي ميان دو
دولت را معين كردند و از هر دو طرف ، نمايندگاني در دِرعيه ( 2 ) و مكه اقامت كردند . در اين مصالحه گفته شده بود كه
نمي بايست از حج گزاري نجدي ها ممانعت به عمل آيد و بايد با آنان
رفتار مناسبي صورت گيرد . بدين ترتيب حجاج نجدي در سال 1213 به حج آمدند ، در حالي كه
رهبري آنها را شماري از علماي بزرگ از خاندان آل شيخ بر عهده داشتند .
1 . خلاصة
الكلام ، ص263 .
2 . مركز آل سعود در حال حاضر 11 كيلومتري شمال
غرب رياض است و اما اكنون رياض چندان توسعه يافته كه نزديك است به آن وصل شود ؛ با
اين حال ، درعيه همچنان يك شهر مستقل است . ( عاتق ) .
|
580 |
|
مكاتبه ناپلئون بناپارت با غالب
با استقرار فرانسوي ها در مصر ، ناپلئون نامه اي به شريف
غالب در باره برقراري روابط نوشت و او را در صورت قطع آنها ، تهديد كرد . شريف غالب
در پاسخ وي پس از بيان مقدمات و احترامات كه با عبارات عربيِ ادبي بيان شده ، ( 1 ) با اشاره به رسيدن نامه او و محتواي آن و مطالبي كه او
در باره تجارت با مصر و قواعد آن نوشته اشاره بدان كرد كه شما سه نامه براي ما
فرستاده ايد كه به سه نفر بدهيم يكي براي پسر حيدر تيپو سلطان ، ديگري براي
امام مسقط و سومي براي وكيل آنان در مخا . ( 2 ) اين
نامه ها به دست ما رسيده و به آنان مي رسانيم و به زودي جواب آن براي شما
خواهد آمد . شريف تأكيد كرد كه تجار ما در بنادر مختلف ، به خاطر شنيدن شايعات
فراوان ، نسبت به اموال خود سخت مضطرب هستند ، اما اكنون كه نامه اعتمادآميز شما
رسيد ، ما همه تجار را مطمئن كرده و بر اساس آنچه گفته ايد آنان را نسبت به
اموالشان تضمين مي دهيم . وي سپس از ارسال پنج كشتي از اموال تجار به وي خبر
داده ، افزود : خواسته ما آن است كه وقت رسيدن آنها به سوئز شما سپاهي را براي محافظت
از آنان بفرستيد تا همراه آنان باشند تا آنان اجناس خويش را به فروش برسانند . همين
طور از آنان مراقبت كنند تا آنان پولي را كه به دست مي آوردند همراه به خود به
كشتي ها بياورند ، چرا كه در راه خطر وجود دارد . اصرار ما به خاطر شايعاتي است
كه در اين باره وجود دارد و سبب هراس تجار شده است . در ميان ما و شما اعراب هستند و
اگر تجار ببينند كه اموال و جان آنان مصون از خطرات است بعد از اين مرتب به مصر رفت
و آمد خواهند كرد . شريف آرزو كرد كه به همت ما راه هاي تجارت مفتوح بماند و در
امنيت كامل باشد . در آن صورت ، واردات از حجاز به مصر ، به خصوص پس از ثابت شدن صداقت
شما بيشتر خواهد شد . در حال حاضر ، خواسته ما اين است تا مراقب كشتي هاي ما كه
نام ما روي آنها نوشته شده باشيد و به كارمندان ما توجه داشته باشيد .
1 . متن نامه در متن عربي كتاب آمده
است .
2 . بندري در جنوب الحديده . در حال حاضر بعد از
صنعاء ، عدن و الحديده ، چهارمين شهر بزرگ يمن است .
|
581 |
|
شريف افزود : شما مي دانيد كه ما درآمدها و حقوق موظفي در مصر به صورت پول
نقد داريم . فهرست آن ها بر اساس آنچه در ديوان عالي مصر بوده و همراه با
كاروان حج و كاتب صرّه براي ما ارسال مي شده است ، اينهاست : ( واحد پول
قرش ) :
از صرّه رومي : 540000
قيمت سرس و شطرات : 170917
وظيفه بني حسين و بني تراب : 48717
براي اشراف بني تراب در دفتر متقاعد : 19512
از وقف دشيشه كبري : 125325
از وقف محمديه ، ثلث در دفتر متقاعد : 83333
حواله كاتب حرم مكه از اربطه : 175811
صرّه شريف مكه ، انعام دولت عليه : 1000000
از آن براي دواوين : 2163679
از وقف جامكيه كه امين الحاج دواوين مي دهد : 508500
از آنها ريال فرانسه : 5650
تاريخ اين نامه 18 ذي قعده سال 1213 است .
عنوان اين نامه اين عبارت است : عين أعيانه وعمدة أخدانه
بونابارته أمير الجمهور الفرنساوي بمصر القاهرة حالا
امضاء چنين است : عبده غالب بن مساعد سنة 1213
در بالاي نامه آمده : إسنادي إلي الله .
در پايين آن آمده : اعتمادي علي الله .
در يك طرف آن آمده : مرادي رضا الله .
در طرف ديگر آمده : اعتقادي في الله .
متن كامل نامه در كتاب إفادة الأنام شيخ عبدالله
غازي آمده است .
|
582 |
|
روابط ميان نجد و غالب
سعودي ها در سال 1214 و 1215 با جمعيت زيادي به حج آمدند ، در
حالي كه رياست آنان با سعود بن عبدالعزيز بود . سعود براي شريف غالب هدايايي مانند
اسب و شتر مي داد چنان كه شريف هم ، هدايايي به او مي داد . سعود تا پيش از
وقوف ، به مكه وارد نشد و با سپاهش در عرفه فرود آمد . ( 1 )
در روزهاي مني به سال 1215 نزديك بود برخوردهايي ميان پيروان غالب و
برخي از سعودي ها پيش آيد ، جز آن كه شريف غالب ، پيش از آن كه كار بالا بگيرد ،
مانع از آن شد ؛ چنان كه برخي از مشايخ سعودي هم در اين باره كمك كردند .
غالب همه احتياطات لازم را انجام داد و در بالاي كوه هايي كه در
ورودي مكه بود ، برج هايي بنا كرد ، در حالي كه در تمام ورودي ها ،
قلعه هايي مملو از پيروانش از قبايل ايجاد كرده بود . ( 2 )
كار صلح ميان آنان براي مدت زمان طولاني دوام نياورد ، چرا كه وهابيت
توانست در ميان برخي از قبايل جنوب حجاز نفوذ كند و عده اي قبايل حجاز را كه
در رأس آنها شيخ محايل سعدي بن شار و شيخ بارق احمد بن زاهر بود به خود جذب نمايد .
شريف غالب از اين بابت خشمگين شد و وزيرش در قنفذه را مأمور كرد تا بر سر آنان يورش
برد . در اين حمله ، با فرماندهي وزير قنفذه ، قبايل شكست خورده و عده زيادي كشته
شدند . ( 3 )
1 . خلاصة
الكلام ، ج 2 ، ص 266 . بايد اشاره كنيم كه خلاصة الكلام دو چاپ دارد . يكي مستقل و
ديگري در حاشيه كتاب الفتوحات الإسلاميه بنده مؤلف . در اين چاپ از نسخه چاپي مستقل آن استفاده كردم ، اما در
مرور دوباره نسخه مستقل را نيافتم و به اجبار در اين مورد به نسخه اي كه در
حاشيه الفتوحات الاسلاميه
است ارجاع دادم . هر كجا از اين نسخه استفاده كرده ام ، اشاره مي كنم :
حاشيه الفتوحات الإسلاميه .
2 . همان .
3 . دولت سعودي نجد در اين مقطع تاريخي ، به جز
مسائلي كه با مكه داشت ، توانسته بود بسياري از نقاط جزيرة العرب را تحت سيطره خود
در آورد و به جنوب عراق هم تجاوز كند . در شمار اين حملات ، حملات و شبيخون هايي
بود كه وهابيان به نجف و كربلا داشتند و چندين بار اين دو شهر را مورد حمله قرار
دادند . در اوائل محرم سال 1216 به كربلا نفوذ كرده و بيش از پنج هزار نفر از زائران
و اهالي كربلا را كشتند كه در اسناد زيادي از عثماني و شيعي و قاجاري به آن تصريح
شده است . آنان به نجف حملات بيشتري داشتند كه به دليل استحكام برج و باروي نجف ،
كمتر موفق به تصرّف آن شدند . در تمام اين مدت ، مردم و علما ، گاه براي ماه ها
به نگهباني از برج و باروي شهر مشغول بودند . شرحي از اين وقايع و منابع آن را
بنگريد در : روابط ايران با حكومت مستقل
نجد ، حسين مدرسي طباطبايي ، مجله بررسي هاي تاريخي ، سال يازدهم ،
شماره 4 ، صص 105 ـ 109 . « ج »
|
583 |
|
اندكي بعد دريافت كه آنان دوباره به وهابيت روي آورده اند ؛ از
اين رو جنگ با
آنان را در سال 1218 از سر گرفت . بعد از آنان ، غالب با قبايل
ديگري از بني كنانه و ديگران از اهالي حلي در جنوب حجاز در رمضان همان سال جنگيد .
وي توانست به كمك سپاه خود ، گوسفندان و گاوان و اموال آنان را تصرّف كند . حتي برخي
از فرزندان آنان را اسير كرده ، در مكه به عنوان برده فروختند ، ( 1 ) چرا كه معتقد بودند كه آنان از دين خارج
شده اند .
شورش قبايل جنوب و جنوب شرقي مكه بر ضد غالب ادامه يافت و در اين طرف ،
غالب هم سپاهياني را براي سركوب آنان مي فرستاد ، به طوري كه موارد نبرد به سي
مورد رسيد . ( 2 )
شريف غالب ، همسايه خود سعود بن عبدالعزيز را در اين باره متهم
مي كرد . سعود در سال 1217 نامه اي به شريف نوشت و گفت كه اين
شورش ها ارتباطي با او ندارد ، اما غالب قانع نشد و بدين ترتيب دوباره دشمني
ميان آنان بالا گرفت تا به جنگ رسيد . ( 3 )
به دنبال اين اختلاف ، دو طرف در جايي به نام عبيلاء ، ( 4 ) محلي ميان طائف و تربه ، پيش از رمضان سال 1217 به جنگ
با يكديگر پرداختند . نجدي ها ابتدا عقب نشيني كردند اما دوباره بازگشتند و
پيروز شدند .
فرماندهي نجدي ها در اختيار وزير شريف غالب و داماد او عثمان المضائفي بود
كه
1 . خلاصة
الكلام ( در حاشيه الفتوحات ) ، ج 2 ، ص 258 .
2 . همان ، ج 2 ، ص 269 .
3 . همان ، ج 2 ، ص 271 .
4 . قريه اي متعلق به قبيله عدوان از قراي
تابعه طائف .
|
584 |
|
به دنبال اختلافي كه با شريف پيدا كرد به سعودي ها پيوست و مدتي بعد هم
فرماندهي سپاه آنان را در العبيلاء بر عهده گرفت . ( 1 )
احمد زيني دحلان مي نويسد كه عثمان مضائفي از سوي شريف غالب نزد
سعود رفت تا نامه هاي وي را درباره علت نقض صلح به او برساند . زماني كه عثمان
برابر سعود قرار گرفت ، از وي اظهار اطاعت كرد و پذيرفت مكه را براي او فتح كند .
سعود او را به حكومت طائف گماشت و دست او را باز گذاشت . زماني كه او خواست همراه
جماعت خود به مكه باز گردد ، در قريه عبيلاء به تنهايي جدا شد و هدفش مبارزه با غالب
بود . وي از ميان قبايل مجاور براي اين مبارزه به گردآوري نيرو پرداخت . ( 2 ) در رمضان ، عثمان مضائفي را به سوي پادگان نظامي طائف
فرستاد در حالي كه عبدالمعين برادر شريف غالب بر آنجا حكومت داشت . عبدالمعين كه خطر
را درك كرد ، از برخي از قبايل استمداد كرد تا برابر هجوم وهابي ها بايستد .
در اين وقت ، غالب در مكه دست به فعاليت زده ، شروع به گردآوري نيرو
براي حمايت از برادرش در طائف كرد . اين دو با سپاه خود عازم عبيلاء شده ، به محاصره
عثمان مضائفي با سپاه نجدي اش كه در جايي متحصن شده بودند ، پرداخت . سپاه مكه ،
با داشتن توپخانه نتوانستند او را به تسليم وادارند . آن دو تا اوّل شوال سال 1217
در آنجا ماندند ، سپس او را رها كرده رفتند . آنان دو بار ديگر بازگشتند ، اما باز هم
نتوانستند كاري از پيش ببرند و در نهايت به طائف مراجعت كردند .
در اين وقت ، سپاه شريف غالب در طائف محصور شده ، بسياري از نيروهاي
قبايل از اطرافش پراكنده شدند و كار او دشوار شد . وي شنيد كه برخي از نجدي ها
به مكه حمله كرده اند . به همين جهت طائف را رها كرده ، به مكه رفت تا سپاهش از
آن شهر دفاع كند . وي پول زيادي ميان اعراب توزيع كرد تا آنان را به دفاع تحريض كند .
مقدار پولي كه به
1 . عنوان
المجد ، ج 1 ، ص 122 .
2 . خلاصة
الكلام ، ص272 . فرزندان مضايفي را در حال حاضر به
« مضايفيه » مي شناسند و شاخه اي از قبيله عدوان در شرق طائفند
( عاتق ) .
|
585 |
|
هر كسي داده مي شد ده مشاخص ( 1 ) بود
كه پس از پرداخت آن به سوي مكه حركت كرد .
خروج وي از طائف ، سبب تضعيف نيرو و قوت معنوي شهر شد و برخي از كساني
كه مراقب ديوارهاي قلعه بودند محل خدمت را ترك كردند . در نتيجه سعودي ها به
ديوار حمله و آن را تخريب كرده و طائف را پس از يك كشتار بي مانند در ذي قعده
سال 1217 اشغال كردند . ( 2 )
ابن بشر در تاريخ خود با عنوان عنوان المجد ( 3 ) گويد : عثمان با سپاهيان همراهش وارد طائف شده ،
آنجا را بدون جنگ فتح كردند . سپس از مردم موجود در بازار و خانه ها حدود دويست
نفر را كشتند و از اموال و اثاث موجود در شهر و نيز سلاح و پارچه و جواهرات و اجناس
با ارزش به مقدار لايُعدّ و لايُحْصي برداشتند . سپس عثمان اداره شهر را در اختيار
گرفت و تمامي نواحي و بوادي تسليم وي شدند . وي خمس غنائم را جمع كرده ، براي
عبدالعزيز فرستاد و او هم عثمان را به حكومت طائف نصب نمود و امير آن شهر و حجاز
كرد . زيني دحلان گويد : كشتار در طائف چندان گسترده بود كه صغير و كبير را در بر
گرفت و جز اندكي ، كسي از آن نجات نيافت . ( 4 )
پس از آن خبر رسيد كه سپاه سعود بن عبدالعزيز به سمت طائف آمده است .
در آنجا ، سپاه عثمان مضائفي هم به او پيوست و همه سپاه تا سه مرحله اي مكه
آمدند و در آنجا در لشكرگاه هاي احداثي خود ماندند تا حجاج مناسك حج خويش را
تمام كنند . ابن بشر گويد : آنان در عقيق در نزديكي ريعان ( 5 ) لشكرگاه زدند . در اين وقت مكه پر از حجاجي بود كه آن
سال فراوان به حج آمده بودند . مردم با ترس مهاجمان در مكه و عرفه شب را به صبح
رساندند ، در حالي كه مهاجمان همچنان در لشكرگاه خود بودند تا حج به پايان رسيد . با
تمام شدن حج ، غالب به امير الحاج شامي و مصري پيشنهاد كرد تا او را در
1 . دينارهاي با نقش و شكل . سكه هاي
منقوش .
2 . خلاصة
الكلام ، ج 2 ، ص 276 ( حاشيه الفتوحات ) .
3 . عنوان
المجد ، ج 1 ، ص 122 .
4 . خلاصة الكلام ، ص 274 .
5 . عنوان
المجد ، ج 1 ، ص 122 ؛ اينجا را عقيق عشيره مي نامند ،
و اين از جمله عقيق هاي فراوان حجاز است .
|
586 |
|
قبال مهاجمان مساعدت كنند ، اما آنان نپذيرفتند و مكه را با سپاه خود
ترك كردند . صنجق جده هم سپاهش را برداشته به جده رفت و غالب در مكه تنها ماند . غالب
دريافت كه طاقت مقاومت ندارد ، به همين جهت عازم جده شده و مكه را در اختيار برادرش
عبدالمعين گذاشته خودش آنجا ترك كرد . ( 1 )
زماني كه عبدالمعين كار مكه را در دست گرفت ، به سعود نامه نوشته ،
اطاعت خود را اعلام كرد ، مشروط بر آن كه او را بر حكومت مكه باقي بگذارد . سپس گروهي
از علماي مكه به نمايندگي از وي براي شفاعت نزد سعود رفتند كه عبارت بودند از : شيخ
محمد طاهر سنبل ، شيخ عبدالحفيظ العجيمي ، سيد محمد بن محسن العطاس ، سيد محمد مير
غني . همه اينها در وادي السيل ( 2 ) ميان طائف و مكه نزد
سعود رفتند . او هم امان نامه اي به آنان سپرده ، با باقي ماندن عبدالمعين بر
مكه موافقت كرد .
متن امان نامه چنين بود :
بسم الله الرحمن الرحيم . از سعود بن عبدالعزيز به تمامي اهل مكه ،
علما ، آغاوات و قاضي سلطان . السلام علي من اتّبع الهدي . ( 3 )
اما بعد : شما جيران الله و ساكن حرم امن او هستيد ، ما شما را به سوي
دين خدا و رسول او دعوت مي كنيم : ( قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَة سَوَاء
بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً
وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا
فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون )
( آل عمران : 64 ) . شما در برابر خدا و امير المسلمين سعود بن عبدالعزيز و اميرتان
عبدالمعين بن مساعد هستيد . فرمان او را بشنويد و اطاعتش كنيد در آنجا خدا را اطاعت
مي كنيد . و السلام . ( 4 )
با رسيدن اين هيئت به مكه در هفتم محرم سال 1217 ، حسين مفتي
مالكي ها روي
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
2 . السيل
الكبير ، شهري در هشتاد كيلومتري مسير مكه به طائف و در
كنار وادي قرن است و به قرن المنازل كه يكي از ميقات هاست ، مشهور است .
( عاتق ) .
3 . به كار بردن تعبير ( والسلام علي من اتبع
الهدي ) شاهدي است بر اين
كه وهابي ها ، ديگران را كافر مي دانستند .
4 . همان .
|
587 |
|
منبر رفت و امان نامه را در حضور مردم خواند . در هشتم محرّم ، امير
سعود در حالي كه مُحْرم بود همراه سپاهش به مكه آمده ، طواف و سعي كرد و سپس به
محصّب رفت تا در آنجا بر سر سفره اي كه در باغ شريف غالب تدارك ديده شده بود ،
بنشيند . ( 1 )
سپس مردم را به يك اجتماع عمومي در مسجد فرا خوانده ، خطابه اي
مفصّل در بيان دعوتش به توحيد ايراد كرد . در يك اجتماع ديگر از آنان خواست تا
قبّه هايي را كه روي مقابري چند ساخته اند تخريب كنند . آنان نيز براي
انهدام آنها حركت كردند . در آن وقت ، عادت بر اين بود كه هر يك از ائمه مذاهب اربعه
نماز جماعت مي گزارد . امير سعود دستور داد اين رسم را تعطيل كرده و جز يك امام
در مسجد اقامه نماز نكند . صبح شافعي ، ظهر مالكي ، و به همين ترتيب در بقيه اوقات ،
ديگران نماز مي خواندند . نماز جمعه را هم مفتي مكه عبدالملك قلعي اقامه
مي كرد . همچنين دستور داد تا كتاب كشف الارتياب
در مسجد الحرام در يك حلقه عمومي كه علما و اهالي در آن حاضر باشند ، تدريس
شود . وي پس از آن كه 24 روز در مكه ماند ، همراه سپاهش به سمت جده رفته ، كنار ديوار
آنجا در رغامه لشكرگاه زد . اين بعد از آن بود كه به اهالي آنجا نامه نوشته و آنان
را به تسليم دعوت كرده بود .
غالب در پشت ديوار جدّه تحصن كرده و آماده نبرد بود . ميان آنان
درگيري هايي رخ داد كه قريب يك هفته به طول انجاميد . ابن بشر مي گويد :
سعود دريافت كه جدّه ديواري استوار دارد . به همين جهت آنجا را به سمت بلادش ترك كرد
و اين در حالي بود كه بخشي از سپاهش را در يكي از قصرهاي مكه باقي گذاشت . ( 2 )
وي از برخي از قبايل در منطقه عسير كه ابراز اطاعت مي كردند ،
خواست تا براي فتح جدّه تلاش كند . آنان فرمانده خود عبدالوهاب ابونقطه را نزد
عبدالمعين فرستادند و او به عبدالمعين گفت : براي ما به مقدار پنج ريال آرد ، پنج
ريال روغن و پنج ريال علوفه تهيه كنيد ، زيرا من قصد فتح جده را دارم و مي ترسم
كه حصار طولاني شود . عبدالمعين
1 . خلاصة
الكلام ، ج 2 ، ص 289 ( حاشيه الفتوحات ) .
2 . عنوان
المجد ، ج 1 ، ص 222 .
|
588 |
|
آنچه را كه خواستند به آنان داد ، اما چيزي نگذشت كه آنان بدون آن كه
اقدامي بكنند از پشت ديوارهاي جده بازگشتند . ( 1 )
زماني كه غالب دريافت كه سعود از جده به نجد رفته است ، همراه سپاه خود
خارج شده ، در وادي فاطمه فرود آمد . وي آنجا را به تصرّف درآورد ، سپس به زاهر و از
آنجا به مكه آمد و بدون هر گونه مقاومتي از سوي برادرش ، آنجا را تصرّف كرد . سپس
بخشي از سپاه را براي محاصره قلعه و بخشي را براي محاصره باغش محصّب به آنجا
فرستاد .
اين محاصره 25 روز به طول انجاميد . پس از آن محاصره شوندگان قلعه از
آنجا گريختند . اما باغ شريف غالب ، ديوارهايش توسط توپخانه منهدم و تخريب شد و افراد
موجود در آن همگي تسليم شدند . ( 2 )
پس از آن سپاه غالب به سمت طائف حركت كرده و عثمان مضائفي را كه با
سپاه نجدي اش بود ، به محاصره درآورد . پس از آن حصار را سست كردند كه به دنبال
آن ، عثمان از آنجا به وادي سيل و سپس به الزيمه و بعد به سوي مضيق گريخت . ( 3 )
ترور عبدالعزيز
ابن بشر گويد : در همين اثنا از نجد خبر رسيد كه عبدالعزيز در اواخر
رجب سال 1218 به دست يكي از كردها كشته شده است . اين كرد در لباس درويشي به نجد سفر
كرده بود تا انتقام خون قومش را از آنچه توسط سعود بن عبدالعزيز در جريان حمله به
نواحي عراق به آنان رسيده بود ، بگيرد . وي در دِرعيه چنين وانمود كرده بود كه به
دنبال علم آمده است . او توانست در ميان نماز در مسجد ، نزد عبدالعزيز رفته از ميان
صفوف نمازگزاران بگذرد و شمشيرش را در پشت او فرو كند . مردم هجوم آورده او را
كشتند . سپس عبدالعزيز را به قصرش آوردند كه در آنجا درگذشت .
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
2 . خلاصة
الكلام ، ج 2 ، ص 293 ( حاشيه الفتوحات ) .
3 . همان ، ج 2 ، ص 259 همه اينها ،
قريه هايي واقع در دو نخله هستند .
|
589 |
|
با مرگ عبدالعزيز ، وهابي هاي نجد با فرزندش سعود به عنوان امامِ
درعيه و بلاد تابع آنجا بيعت كردند . ( 1 ) موسم حج سال
1218 فرا رسيد و درگيري ميان دو گروه به شديدترين وجه در شرق مكه و شمال شرقي آن
ادامه داشت . دامنه درگيري به جنوب هم كشيده شد ، زيرا عبدالوهاب ابو نقطه هم
همراه با اعراب هوادارش از عسير به كمك سعودي ها آمده و با سپاه شريف غالب در
چندين واقعه درگير شدند .
با بازگشت اين سپاه به مكه ، به شمارش درگيري ها و نبردهايي كه
ميان دو سپاه روي داده بود پرداختند كه بيش از سي واقعه بود . در برخي از اين وقايع ،
سپاه ترك تابع حجاز هم به او كمك كردند . سپاه نجدي ها گاه چنان جلو
مي آمد كه به عرفات يا وادي فاطمه مي رسيد ، اما دوباره مجبور به عقب
نشيني مي شد و باز مي گشت . ( 2 )
با فرا رسيدن موسم حج سال 1219 شمار حجاجي كه همراه محمل مصري و شامي
آمدند ، بسيار اندك بود . در اين وقت مكه در محاصره كامل قبايلي بود كه به حمايت از
سعودي ها برخاسته بودند . در ميان اين قبايل ، قحطان ، زهران ، غامد ، و بسياري از
قبايل حرب و قريش ( 3 ) و هُذيل و لحيان و جحادله و
بسياري از اعراب نزديك مكه و ديگران حضور داشتند . با اقدام مهاجمان ، آب مكه قطع شد
و هيچ يك از افراد نتوانستند در عرفات وقوف كنند .
بعد از تمام شدن حج ، شريف غالب از امير الحاج شامي درخواست كرد تا با سپاهش به
او كمك كند ، اما او نپذيرفت . شريف خواست ، دست كم شتراني براي انتقال مواد غذايي از
جده به مكه در اختيار او بگذارد كه باز هم نپذيرفت . پيش از آن هم به دربار عثماني
نامه نوشته از او درخواست كمك كرده بود ، اما پاسخي نگرفته بود . اين به
رغم آن
بود كه دربار عثماني هم نظر خوشي نسبت به نجدي هاي وهابي نداشت . اين
1 . عنوان
المجد ، ج 1 ، ص 225 .
2 . إفادة
الأنام ، خطي .
3 . از دير زمان قريش باديه در حدي نبوده است
كه جنگ كند ، مگر آن كه مقصود قريشِ ثقيف باشد . ( عاتق )
|
590 |
|
عدم پاسخ چيز شگفتي نبود ، زيرا خود عثماني ها هم با شورش سپاه انكشاري در
بلگرادو نيز شورش صرب ها در صربستان و نيز اقدامات فرانسوي ها در مصر و
تجاوزات روسيهبه سرزمين هاي مجاور ونيز تلاش هاي انگليس براي انضمام
داردانل به خود و تصرّف ناوگان عثماني روبرو بودند . ( 1 )
قحطي و گرسنگي
با فرا رسيدن موسم حج سال 1220 ، مكه روزهاي سختي را پشت سر
مي گذاشت كه ناشي از محاصره اين شهر توسط قبايل طرفدار سعودي ها از تمامي
جوانب و قطع ورود موارد غذايي بود . به همين جهت گرسنگي و گراني همه جا را فراگرفت و
قيمت يك كيله از گندم و برنج به دو مشاخص ، يك رطل از شكر و گوشت و زيتون به دو
ريال ، يك رطل از قهوه و خرما يك ريال ، يك رطل روغن نيم ريال ، يك كيله كشمش سه ريال ،
يك رطل گوشت بز و شتر نيم ريال رسيد . اندكي بعد در بازار ، ارزاقي نماند و مردم ، نه
با رطل حتي با ظرف هاي كوچك هم چيزي به دست نمي آوردند . در اين وقت آنان
به خوردن تخم خشخاش و تخمه و خون لخته شده پرداختند و در ادامه به خوردن گربه و
پوست و سگ مشغول شدند . ( 2 ) زان پس بود كه شماري از
مردم به سپاه مهاجم پناه بردند و بسياري از اشراف ، اطاعت نجدي ها را پذيرفتند
و بدين ترتيب بر شوكت آنان افزوده شد . ابن بشر در تاريخش ( 3 ) مي نويسد : گرسنگي در اين سال فراگير بود و
قيمت ها در بلاد نجد و يمن بسيار بالا رفت .
در همين سال بود كه امير سعود دستور داد تا قلعه اي در وادي فاطمه ساختند
تا از آنجا به عنوان يك حصن استوار براي سپاهش كه مكه را در محاصره داشتند ، استفاده
كند . فرار مردم از مكه هم رو به تزايد بود ، به طوري كه صف اوّل نماز در مسجد كامل
1 . خلاصة
الكلام ، ج 2 ، ص 306 ( حاشيه الفتوحات ) .
2 . إفادة
الأنام ، خطي .
3 . عنوان
المجد ، ج 1 ، ص 133 .
|
591 |
|
نمي شد . محاصره به همين صورت ادامه يافت . سپس نيروهاي نجدي از چند جهت شروع
به پيشروي كردند تا توانستند وارد حرم شوند و نيروهاي مقدم آنان به نزديكي معابده
رسيدند . شماري از آنان هم به سمت جده رفته ، آنجا را محاصره كردند و نزديك بود تا با
نردبان و طناب به ديوارها بالا بروند كه محافظان مانع شدند . پس لشكرگاهي در نواحي
آن در جايي نزديك به غليل زدند كه چند كيلومتر با جده فاصله داشت .
رمضان فرا رسيد و دشواري و تنگدستي در مكه و تمامي نواحي و محلات آن لاينقطع
ادامه داشت . پس از آن ، موسم حج فرارسيد و حتي يك نفر از نقاط ديگر به مكه نيامد ،
مگر بسيار اندك . در اواخر ذي قعده سال 1220 كساني از اهل صلاح تلاش كردند تا
مصالحه اي ميان طرفين بدهند و غالب هم پذيرفت تا امارتش به عنوان تابع دولت
نجد ادامه يابد . ( 1 )
در 26 ذي قعده نجدي ها ، در حالي كه محْرم بودند وارد مكه شده ،
طواف كردند و سپس به لشكرگاه خود در ابطح بازگشته در آنجا ماندند تا آن كه براي
وقوف به عرفات رفتند . پس از پايان حج باز به لشكرگاه خود باز گشتند و تا 11 محرم
سال 1221 كه به نجد بازگشتند در آنجا بودند . آنان شماري را به عنوان حفاظت از منطقه
در مكه باقي گذاشتند .
در سال 1221 محمل شامي و مصري به حج آمدند . سعودي ها به وجود
محمل ايراد گرفته ، به امراي آنان دستور دادند سال ديگر حق آوردن محمل را
ندارند .
با پايان يافتن اين فتنه ها ، اوضاع آرام شد و قيمت ها به
حالت عادي و وضعيت پيشين برگشت . شريف غالب هم به سر و سامان دادن به امور
مكه و جده و ديگر شهرها متناسب با وضعيت جديد پرداخت . اين بعد از آن بود كه از
كشيدن توتون و تنباكو منع كرد . وي به مردم دستور داد كه نماز جماعت را در مساجد
برگزار كرده ، به گفتن اذان اكتفا كرده از سلام دادن و ترحيم و ذكر گفتن در قبل و
بعدِ اذان خودداري ورزند .
در اواخر صفر سال 1222 هيئتي از درعيه مركب از بيست نفر به رياست شيخ
حمد
1 . خلاصة
الكلام ، ج 2 ، ص 3 ( در حاشيه الفتوحات ) .
|
592 |
|
ابن ناصر بن معمر از علماي بزرگ نجد به حجاز رسيد . در آن وقت شريف غالب
در
جده بود . اين هيئت به جده رفته نامه سعود در باره صلح را به اطلاع وي رساند .
اين هيئت از او خواستند تا مردم را در مسجد عكاش در جده گردآورد . زماني كه بزرگان و
تجار و ديگر اهالي در آنجا اجتماع كردند ، نامه امير سعود در تأمين بلاد و دعوت به
توحيد و انهدام قبّه ها و ديگر امور قرائت شد .
سپس اين هيئت به درعيه بازگشت ، در حالي كه شيخُ الساده محمد بن محسن العطاس
همراه آنان بود و نامه شريف غالب و برخي از اهالي را به آنجا برد . ( 1 )
شريف غالب براي چندين ماه ، جهت سر و سامان دادن به امور در
جده ماند و به اصلاح برخي از ديوارها پرداخته ، برجي در ساحل دريا بنا كرد تا بتواند
بر امور كشتي ها اشراف داشته باشد . سپس به مكه بازگشت و در 27 رجب سال 1221
دستور ساختن قلعه اي را روي كوه هندي دارد ، قلعه اي كه تا اين زمان به
قلعة الهندي شهرت دارد . سپس بناي آن را در دهم رمضان تمام كرد و آن را از مردان و
ذخائر مختلف انباشت . ( 2 ) كوه هندي ، بخشي از كوه
قعيقعان است و در بخش شمالي مكه قرار دارد . ( 3 )
در شوال همان سال ، عبدالله بن سرور از تركيه برگشت و سپس به درعيه
رفته با امير سعود ديدار كرد . همه در انتظار آن بودند تا سعود او را به جاي شريف
غالب به امارت مكه بگمارد ، اما او چنين نكرد . گفته شده است كه او سه سال در نجد
ماند و سپس به مكه بازگشت . غالب اجازه ورود به مكه را به او نداد و وي در
باديه اي در نزديكي طائف اقامت گزيد . در موسم سال 1221 بود كه بر حسب عادت ،
محمل ها به سمت مكه حركت كردند . پيش از آن امير الحاج شامي نامه نوشته ، خبر
آمدن خود و اين را كه در راه است داده بود . سعودي ها به وي پاسخ داده ، آنان را
از ورود به مكه منع كردند و او هم از ميانه راه برگشت . اما محمل مصري بدون خبر به
مكه رسيد و سعودي ها به آن حمله كرده ،
1 . خلاصة
الكلام ، ج 2 ، ص 5 ( در حاشيه الفتوحات ) .
2 . همان ، ص7 .
3 . امروزه وسط مكه است .
|
593 |
|
محمل را آتش زدند .
در همين سال منادي سعودي ها اعلام كرد كه در سال آينده از آمدن حجاجي كه
چانه خود را بتراشند جلوگيري خواهند كرد .
در اين وقت ، بر حسب روال طبيعي ، دو قاضي از سوي دربار عثماني ، براي قضاوت در مكه
و مدينه به حجاز آمدند كه سعودي ها آنان را نپذيرفتند و كار قضاوت مكه را به
شيخ عبدالحفيظ عجيمي و در مدينه به يكي از علماي مدينه واگذار كردند . ( 1 )
حكومت سعودي ها در مكه از آغاز آن تا زمان خروجشان از آن شهر در
اوائل سال 1228 تقريباً هفت سال و دوماه به طول انجاميد و در اين مدت شريف غالب از
سوي آنان بر اين شهر حكومت مي كرد . امام سعود هر ساله در رأس هزاران نفر از
پيروان و نزديكانش از بلاد نجد همراه خانواده هاي خود ، به حج مي آمد .
سپاه او نيز از ساير بلاد تحت سلطه وي از احسا و مسقط و عسير و حجاز و برخي از بلاد
يمن همراه او به مكه مي آمدند و به موكب او مي پيوستند . او گاه در
دار البياضيه شمالي و گاه در جنوب اقامت كرده ( 2 )
مورد استقبال اشراف مكه و بزرگان آنان و در رأس آنان شريف غالب قرار مي گرفت .
او هداياي آنان را دريافت كرده و متقابلا هدايايي به آنان مي داد .
سعود ، كمك هاي خود را هم ميان فقراي حرمين و شخصيت هاي
باديه توزيع كرده ، كعبه را هم هر سال با پرده اي از ابريشم قرمز يا قيلان ( 3 ) مي پوشاند و پرده درِ كعبه را هم با طلا و نقره
تزيين مي كرد . پس از تمام شدن حج ، به نجد باز مي گشت و به سپاه خود دستور
مي داد تا به مناطق خود بروند .
در اين سال ] سال ها [ ، تمامي سرزمين هاي تابع عثماني از آمدن به حج منع
شدند و حج اختصاص به مناطق تحت سلطه سعودي ها در نواحي جزيرة العرب يافت . شمار
1 . خلاصة
الكلام ، ج 2 ، ص8 ( در حاشيه الفتوحات ) .
2 . بياضيه قصري است كه در معابده قرار داد و
باني آن شريف غالب بن مساعد بود كه آن را براي تفريح ساخت ؛ همچنان كه برادرش
دار الجعفريه را در معابده ساخت . تمامي اين آثار منهدم و بناهاي ديگري به جاي
آنها ساخته شده است .
3 . معناي « قيلان » را درنيافتم .
|
594 |
|
اندكي از حجاج مغربي هم در برخي از سالها به حج آمدند .
مكان اختصاصي سعود در مسجد الحرام ، قبّه زمزم بود كه در آنجا همراه
موكبي كه در اطرافش بود ، نماز مي خواند . وي در آخرين حج خود در سال 1225 دستور
داد تا قبّه بالاي مقام ابراهيم را بردارند ، به طوري كه امكان ديدن سنگ براي همه
فراهم شد . ( 1 ) ابن بشر مي گويد : ( 2 ) مكه در دوران محاصره آن توسط سعودي ها ، گرسنگي
فراوان كشيد . سپس به تدريج ارزاني بدان بازگشت و هنوز سال 1225 تمام نشده بود كه
ارزاني همه جا را فراگرفت به طوري كه يك اردب گندم به چهار ريال خريد و فروش
مي شد .
در سال 1226 سلطان محمود به والي مصر محمدعلي پاشا دستور داد تا براي
جنگ با سعودي ها آماده شود . اين فرمان مربوط به چهار سال قبل از آن بود ، اما
محمدعلي به خاطر گرفتاري هايي كه در مصر داشت ، نتوانسته بود آن را اجرا
كند . ( 3 )
هجوم مصري ها
در سال 1225 سپاه مصر كه مركّب از لشكري با شمار فراواني نيرو و
امكانات بود ، توسط محمدعلي پاشا و با فرماندهي پسرش ابن طوسون به سوي حجاز آمد . اين
سپاه در رمضان با كشتي هاي نظامي در بندر ينبع پياده شدند . بخشي از آنان
نيروهاي ترك و شماري هم مصري و شامي و برخي هم مغربي بودند . آنان بعد از مقاومت
اندكي كه صورت گرفت ، ينبع را به اشغال خود درآورده و سپس به سمت وادي صفرا ( 4 ) آمدند . در آنجا سعودي ها به فرماندهي عبدالله بن
سعود در برابرشان ايستادند و نبرد چندين روز به درازا كشيد . عبدالله توانست سپاه
مصري را شكست بدهد . اين سپاه متفرق شد و ابن طوسون به نزديك ترين ساحل
مصري كه قصير بود گريخت و در آنجا در انتظار
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
2 . عنوان
المجد ، ج 1 ، ص 149 .
3 . خلاصة
الكلام ، ج 2 ، ص 9 ( حاشيه الفتوحات ) .
4 . وادي الصفراء در راه مدينه و از قريه بدر
معروف است .
|
595 |
|
رسيدن كمك از سوي پدرش ماند تا حمله جديد خود را عليه سعودي ها
آغاز كند . عبدالله بن سعود هم همراه سپاهش به مكه بازگشت . در اين وقت سعود بن
عبدالعزيز براي حج به مكه آمده بود . عبدالله نزد پدر آمد و اشراف مكه و در رأس آنان
شريف غالب به ديدار وي آمدند .
زماني كه سعود حج به جاي آورد ، به درعيه بازگشت . اين پس از آن بود كه
به سپاهش دستور داد تا در حالت آماده باش در وادي فاطمه در 22 كيلومتري مكه مستقر
شوند . ( 1 )
1 . عنوان
المجد ، ج 1 ، ص 157 .
|
596 |
|
مكه در دوران محمدعلي
پاشا
مقدمه
در آغاز لازم است پيش از بحث از ارتباط محمدعلي پاشا با مكه مطالبي در
باره سير تكوين حكومت محمدعلي پاشا در مصر بيان كنيم .
در اين زمينه مي بايست سيري از تحولات از روزگار محمدعلي بيك
كبير « بلوط » تا دوران محمدعلي پاشا جد خاندان خديوي پيشين مصر ، را بيان كنيم .
تاريخ محمدعلي بلوط به شورش وي بر حكومت عثماني باز مي گردد . اين
واقعه در سال 1180 زماني رخ داد كه وي فرمانده سپاه عثماني بود . در حوادث سال 1183
ديديم كه اشراف خاندان آل بركات ، درست زماني كه در مصر پيروز شده بود ، بر ضد
عموزادگان خود از آل زيد ، از او درخواست كمك كردند . چنان كه گذشت وي بخشي از سپاه
خود را با اين هدف در دوره نخست عثماني به مكه فرستاد .
وي تا زمان مرگش به سال 1187 در مصر حكومت كرد . پس از وي فرزندش
ابو الذهب جاي وي را گرفت تا آن كه ميان او و برخي از مخالفانش درگيري آغاز شد
و مصر در بحران فرو رفت و خانه هاي برخي از اروپايي ها غارت شد . در اين
وقت فرانسوي ها آن غارت را بهانه كرده ، حمله سنگيني به مصر كردند . اين تهاجم
پس از درگيري هاي طولاني ميان دو طرف و آن هم به بهانه تأمين امنيت ، منجر به
اشغال مصر در سال 1213 شد . تواريخ مصر شرح اين وقايع را آورده اند و نيازي به
تكرار آن در اينجا نيست .
|
597 |
|
حكومت فرانسوي ها در مصر تا سال 1216 به طول انجاميد . در اين
سال ، پس از آن كه دولت عثماني سپاهي را به مصر اعزام كرد ، فرانسوي ها مجبور به
تخليه آنجا شدند . اين زمان كه مصر بار ديگر تحت سلطه عثماني درآمده بود ، امارت آن
به خسرو پاشا واگذار شد .
حكومت عثماني در مصر چندان دوامي نيافت ، چرا كه آشوب و فتنه ميان سپاه
فاتح و رؤساي آن بر سر رسيدن حقوقِ موظّفي آنان بالا گرفت . اين وضع تا سال 1220
ادامه يافت تا آن كه بحران فراگير شد .
در اين ميان ، محمدعلي پاشا ـ جد خاندان خديوي مصر ـ همراه با بزرگان
سپاه در رتبه فرماندهي يكي از لشكرها بود . زماني كه اوضاع را اين چنين بحراني
ديد ، همراه سپاه خود از البان براي فتح قلعه قاهره حركت كرده در آنجا اقامت كرد و
از همانجا به خاموش كردن فتنه ها پرداخت . ديگر رؤساي سپاه هم دريافتند كه بهتر
است براي نجات كشور از اين آشوب ها در اطراف او گرد آيند . چيزي نگذشت كه وي را
به عنوان والي مصر انتخاب و نام او را در صفر آن سال به عنوان حاكم مصر اعلام
كردند . پس از آن ، واقعه را براي دربار عثماني نوشتند و دولت عثماني هم او را تأييد
كرد .
در اين وقت برخي از مماليك ترك ابراز نارضايتي كرده و شماري از آنان
به سراغ انگليسي ها رفتند تا در باب عالي وساطت كرده ، آنان را به سِمت والي
مصر انتخاب كنند . اين وساطت انجام شد و دولت عثماني ، ناوگان مسلّحي را براي عزل
محمدعلي فرستاد . در اين وقت ، شماري از بزرگان مصر بر ضد اين اقدام شوريدند و با
نوشتن نامه اي به دربار عثماني ، درخواست تأييد محمدعلي را كردند كه در همان
سال 1221 مورد تأييد قرار گرفت .
انگليسي ها كه از عدم پذيرش وساطت خود ناراحت شده بودند ، ناوگان
خود را به سمت اسكندريه فرستاده ، آنجا را اشغال كردند . پس از آن به رشيد آمده ، آنجا
را هم تصرّف كردند و سپس با محمدعلي از در صلح برآمده ، دو باره به سرزمين خود
بازگشتند و محمدعلي همچنان والي مصر ماند .
در اين وقت بود كه محمدعلي به فكر تقويت ارتش خود و بهبود اوضاع بلاد
مصر
|
598 |
|
افتاد . براي رسيدن به اين هدف ، اقدام به تأسيس كارخانه هاي نظامي
و تأسيس مدارس كرده ، به بهبود وضع زراعت و تجارت مشغول شد و مصر را يك گام به سوي
تمدن به پيش برد .
در اين وقت دولت عثماني از محمدعلي پاشا درخواست كرد تا نيرويي براي
حمله به حجاز به هدف بيرون راندن سعودي ها ارسال كند . وي در اين باره ترديد و
تعلّل كرد ، چرا كه در انديشه استوار كردن حكومت خود در مصر بود . پس از آن سپاهي از
ترك ها و مصري ها را آماده كرده ، در سال 1226 با فرماندهي پسرش طوسون به
حجاز فرستاد . همان طور كه گفتيم اين حمله موفقيت آميز نبود و وي در انتظار
رسيدن كمك به قصيربازگشت تا بار ديگر حمله خود را بر ضد سعودي ها آغاز
كند .
پدرش سپاه ديگري براي او تدارك ديده در آخر محرّم سال 1127 به سوي وي
فرستاد . او بار ديگر ينبع را اشغال كرد و آنجا را پايگاه فرماندهي خود قرار داد تا
كمك هاي پدرش به آنجا برسد و خود مشغول بررسي نقشه ها و طرح هاي
هجومي شد .
وي در پنهاني به نامه نگاري با شريف غالب و بزرگان قبيله حرب و رؤساي
قبايل پرداخت تا از حمايت آنان اطمينان يابد . به وي خبر رسيد كه شريف غالب از او
حمايت كرده و او را بر ضد سعودي ها ياري خواهد رساند .
فرماندهي سپاه مصر ، هداياي خود را براي اعراب ينبع و باديه ها
سرازير كرد كه از آن جمله بخشش هاي فراوان به مقدار يك صد هزار ريال فرانسوي
براي رجال قبيله حرب بود تا ميان افراد قبيله توزيع كنند . از آن مقدار ، هيجده هزار
ريال خاص رياست قبيله بود و به علاوه ، پول ماهيانه اي براي وي قرار داد
كه بتواند به هر شكلي كه مي خواهد آن را به مصرف برساند . بدين ترتيب قبايل حرب
آماده حمايت از مصري ها شدند و رجال آنان به پيشواز سپاه مصري آمده ، آنان را
در دوم ذي قعده سال 1227 به مدينه بردند . اين بعد از آن بود كه امير سعودي شهر يعني
علي بن مضيان را دستگير كردند . ( 1 )
در اين هنگام بخشي از سپاه از ينبع به سمت جده حركت كرده ، در اوائل
محرم
1 . خلاصة
الكلام ، ص 295 . ابن مضيان يكي از مشايخ قبيله حرب بود
( عاتق ) .
|
599 |
|
1228 به آنجا رسيد و با كمك دست هاي پنهاني كه مربوط به شريف
غالب بود بر آن مسلّط شد . بدين ترتيب نيروي سعودي از قلعه جده گريخت . به دنبال آن
حملات ادامه يافت ، به طوري كه مهاجمان وارد جده و سپس مكه شدند . اين بعد از آن بود
كه نيروهاي نجدي مستقر در آنجا به جده گريختند و شريف غالب به استقبال از سپاه مصري
آمد . در اين وقت ، عبدالله بن سعود به سمت خرمه در شرق طائف رفته ( 1 ) با سپاهش در آنجا به مراقبت و آمادگي ايستاد و سپاه
مصري را براي حمله به شهرهاي مختلف حجاز رها كرد .
مهاجمان از آنجا به سمت طائف آمده و جنگ با نجدي ها و همراهان
آنان از قبايل مختلف را در وقايع فراواني كه بسيار طولاني است ، آغاز كردند . عثمان
مضائفي در رأس مدافعان طائف و شريف غالب در رأس سپاه حمله كننده بود . در اين وقت
بسياري از قبايل اطراف طائف تا بلاد زهران و غامد ، با دست كشيدن از حمايت
نجدي ها ، به سمت شريف غالب آمدند ، در حالي كه بسياري از قبايل نيز در حمايت از
نجدي ها پايداري كردند .
در اين وقايع بود كه شريف غالب موفق شد تا داماد خود عثمان مضائفي ،
فرمانده سپاه نجدي وهابي را اسير كند . وي او و علي بن مضيان حاكم نجديان بر مدينه
را به عنوان اسير به مصر فرستاد . از آنجا به دربار عثماني فرستاده شده و در آنجا به
قتل رسيدند .
اخبار اين پيروزي ها به مصر رسيد و در آنجا چراغ ها براي
پنج روز به عنوان جشن روشن بود . محمدعلي پاشا نمايندگاني را به دربار عثماني فرستاد
تا سلطان را از اين پيروزي آگاه سازند . اين نمايندگان در مراسمي بسيار با شكوه
وارد آستانه شدند ، در حالي كه كليدهايي را كه نماد مكه و مدينه و طائف بود ، در دست
داشتند .
به دنبال آن محمدعلي پاشا از مصر راهي مكه شد و مورد استقبال شريف
غالب قرار گرفته ، استقبال بسيار بزرگ و با شكوهي از وي عمل آمد . او در
دار الشاميه ، در خانه اي كه به آن بيت باناعمه يا بيت العاده گفته
مي شد ساكن شد . فرزندش ، طوسون هم به خانه اي كه به آن بيت السقاط گفته
مي شد و برابر باب السيد علي نايب الحرم در آن
1 . عنوان
المجد ، ج 1 ، ص 159 .
|
600 |
|
وقت بود ، اقامت گزيد . اين خانه هم در الشاميه در جوار مدرسه العزيزيه
بود . ( 1 )
شريف غالب چنين احساس كرد كه به خاطر همكاري او با سعودي ها ،
مايل به ادامه امارت او نيستند و سپاه مصري كه از وي براي بيرون راندن
سعودي ها كمك گرفتند ، به طور پنهاني در پي دستگيري او است . به همين جهت ،
احتياط كرده ، تلاش نمود تا در مدت اقامت آنان در مكه جايي تحصن كند تا دستگيرش
نكنند ، اما اين اقدامات سودي نبخشيد .
از سوي ديگر محمدعلي هم مي دانست كه گرفتن شريف غالب در حالي كه
او در مكه ميان سپاه و دوستان و هوادارانش قرار دارد ، كار دشواري است . به همين جهت
از مطوّف خود كه شخصي به نام احمد تركي بود ، كمك خواست . قرار بر اين شد تا طوسون به
عنوان اعتراض به پدرش به جده برود تا شريف غالب به عنوان واسطه صلح ميان آنان ، به
فعاليت بپردازد . در آن وقت ، طوسون بپذيرد كه هرچه غالب گفت همان را خواهدپذيرفت و
به خانه اش برود . در اين وقت ، غالب به منزل او خواهد رفت تا وي را نزد پدر
ببرد . زماني كه اين دو نفر در خانه تنها ماندند ، شماري از افسران وارد خانه شده ،
شريف غالب را دستگير كنند .
همين تدبير به كار گرفته شده ، غالب دستگير شد . چيزي نگذشت كه احمد
تركي او را زيارت كرد تا نتيجه را به او بگويد . در اين ملاقات به وي گفت : مشكلي
وجود ندارد مگر آن كه نزد خليفه عثماني رفته و سپس به امارت خويش باز گردد . سپس به
وي پيشنهاد كرد تا متني براي فرزندانش نوشته آنان را نزد خود بخواند تا يكي از آنان
را به امارت انتخاب كند . او نيز فريب خورده ، همين مطلب را به آنان نوشت . هر كدام از
آنان كه به آن خانه مي آمدند ، دستگير مي شدند . بدين ترتيب مصري ها
از فتنه فرزندان وي و شورش دوستان او بر ضد خود در امان ماندند .
بدين ترتيب غالب و فرزندانش به مصر برده شده ، در آنجا مورد استقبال
رسمي قرار گرفتند . سپس آنان را در يكي از قصرها حبس كرده ، محافظاني براي آنان
گماشتند .
1 . خلاصة
الكلام ، ص 296 ( عاتق : ) در زمان ما ، آل غاب ، سكنه
المثنان در طائف هستند .
|
601 |
|
با گذشت چندين ماه ، آنان را به تركيه فرستادند و آنان تا زمان مرگ
غالب در سال 1231 در سلانيك نگاه داري شدند . ( 1 )
1 . خلاصة
الكلام ، ص 298 . اينان شروع به ازدواج با غير اشراف
كرده ، رسم پيشين را در عدم ازدواج با شريف شكستند .