بخش 14
امارت علی بن عبدالله بازگشت مشروطه به استانبول حامیان مشروطه در مکه شورش قبوری عبدالله بن محمد بن عون امارت حسین بن علی مسائل عمومی دوره دوم عثمانی مسائل سیاسی روزنامه نگاری آبادی و عمران در مکه خاندان های قدیمی در مکه آل شیبی آل نائب الحرم راه حجاج محمل ها خط آهن حجاز مُطوّفی مسائل علمی مدرسه رشیدیه مدرسه صولتیه مدرسه فخریه مدارس فلاح خاندان های بزرگ علمی مکه وظیفه افتاء قضات اصلاحات در مسجد الحرام اصلاحات عمومی انقلاب بزرگ عربی یا نهضت شریف حسین بن علی باز شدن فضای فکری تشکل ها و سازمان های عربی نمایندگان تشکل های عربی نزد شریف حسین گفتگوها با بریتانیا
امارت علي بن عبدالله
شريف عون در جُمادي الاُولاي سال 1323 در طائف درگذشت . وقتي خبر آن به
راتب پاشا رسيد ، وي به قاضي طائف و بزرگان آنجا نوشت كه شريف علي بن عبدالله بن
عبدالمعين بن عون ، وكيل خواهد بود تا اوامر جديد از آستانه برسد .
زماني كه علي پاشا به سِمت والي مكه نصب شد ، دستور داد تا خزناويه را
دستگير كنند و اموال و دارايي هايشان را مصادره كرد و اين كار به خاطر آن بود
كه اينان ، اموال مردم را غصب كرده بودند .
با رسيدن خبر به آستانه ، در شعبان آن سال ، اقدام علي پاشا تأييد شد و
تنها در اوائل سال 1326 بود كه فرمان ويژه به مكه رسيد . ( 3 )
در سال 1325 سلطان عثماني دستور داد تا گروهي از علماي مسجد الحرام
براي نصيحت امام يمن كه شورش هاي وي قرار و آرام نداشت فرستاده شده ، او را از
مخالفت با دولت برحذر دارند . براي اين كار گروهي اعزام شدند كه از آن جمله ، عبارت
بودند از : محمد سعيد بابصيل مفتي شافعي ، عبدالله بن عباس بن جعفر مفتي حنفي كه اين
فرد در صنعا درگذشت و به جاي او عبدالرحمن سراج در صبح عيد فطر همان سال ، به عنوان
مفتي تعيين شد . ( 4 )
3 . إفادة
الأنام ، خطي .
4 . همان .
|
652 |
|
بازگشت مشروطه به استانبول
سياست سختگيرانه عبدالحميد ، نتوانست مدافعان مشروطه اي را كه او
منحل كرده بود ، سست كند ، چنان كه بيداري جاسوسان وي و روش هاي هولناك وي مانع
از ادامه اقدامات انقلابي آنان نشد . آنان پس از كشته شدن مدحت پاشا در سال 1291
فعاليت خود را از سر گرفتند و در رأس آنان نيازي و انور ، به تشكيل جمعيت هاي
مخفي در سلانيك و پس از آن در رسنه و مناستير مشغول شدند . آنان نيز به نوبه خود
مراقب كارهاي عبدالحميد و در پي فرصتي براي انقلاب بر ضد وي بودند . در نهايت ،
كارهاي آنان پس از سي سال نتيجه داد ، به طوري كه در سلانيك اعلان وجود كردند و
بسياري از افسران سلطان عبدالحميد نيز به آنان پيوستند . زماني كه عبدالحميد سپاهي
را براي تنبيه آنان فرستاد ، بسياي از فرماندهان اين سپاه هم به آنان پيوسته ، در
صفوف آنان به جنگ پرداختند .
در اين وقت ، شخصيت هاي مدافع مشروطه ، سلطان عبدالحميد را در قصرش
در آستانه ، محاصره كرده و او را مجبور به پذيرش مشروطه با بودنش در مقام سلطنت
كردند . او نيز با خواسته آنان موافقت كرد و در 27 جمادي الثاني سال 1326 در عثماني
اعلان مشروطه كرد .
بدين ترتيب بار ديگر مشروطه خواهان به قدرت رسيده ، به تنبيه سلطنت طلبان مشغول
شدند و آنان را از مراكز قدرت دور كرده ، سرنوشت كشور را در دست گرفتند . مجلس
نمايندگان كه از بلاد مختلف عثماني بودند ، تشكيل شد . چيزي نگذشت كه حزب اتحاد ، با
يكديگر به مخالفت برخاستند ، زيرا برخي از نژادها مانند عرب و ارمني و غيره به دنبال
استقلال از تركها بودند ؛ همچنان كه متدينين نيز به دليل تسامح رهبران مشروطه نسبت
به امور ديني و مخالفت برخي از قوانين آنان با اسلام ، شروع به انتقاد از ايشان
كردند . بحران بالا گرفت و احزاب مختلفي كه برخي مدافع دين و برخي مدافع
قوم گرايي بودند ، پديد آمدند و به تدريج سخن از سقوط حزب اتحاد به ميان آمد .
فتنه
در آستانه پديد آمد و به مجلس نمايندگان حمله شد . در اين وقت برخي از اعضاي
آن
|
653 |
|
گريخته و برخي كشته شدند . خبر به سلانيك مقرّ اصلي اتحادي ها رسيد . آنان در
ارسال نيرو با فرماندهي محمود شوكت براي خواباندن فتنه در آستانه ، تأمل نكردند و
محمود پاشا توانست بر اوضاع مسلط شود .
هنگامي كه اتحادي ها دريافتند سلطان عبدالحميد دوم ، در برآمدن اين فتنه نقش
داشته است ، تصميم به بركناري او گرفتند . از اين رو ، همزمان باتشكيل مجلس نمايندگان
در سال 1326 آنان از شيخ الاسلام در باره حكم شخصي كه با شريعت به مخالفت پرداخته ،
قسم خود را نقض كرده و بحران در مملكت پديد آورده است ، استفتا كردند . شيخ الاسلام
هم فتواي به خلع سلطان داد و اين حكم اجرا شد .
پس از آن ، سلطان را به همراه خانواده اش با عده اي اندك از خدمه ،
راهي
سلانيك كردند . مدتي در آنجا بود تا آن كه مصلحت را در بازگرداندن وي ديده ،
او
را به آستانه آوردند . وي در دست اتحادي ها اسير بود تا آن كه در سال
1335 درگذشت . با خلع وي در سال 1326 برادر وي سلطان محمد پنجم مشهور به محمد
رشاد
به سلطنت رسيد .
حاميان مشروطه در مكه
زماني كه اتحادي ها به قدرت رسيدند و دستورات جديدي مثل امر
سلطاني براي والي ترك در جده كه احمد پاشا بود در باره اعلان مشروطه رسيد ، احمد
پاشا در اعلام آن اعلان با كندي اقدام كرد . وي به افسران برجسته گفت : براي پرهيز از
فتنه بايد آرام آرام حركت كنيم . اما حاميان مشروطه از ميان افسران و سپاهيان و برخي
از اهالي سخن او را نپذيرفته ، بر سرعت اعلام آن اصرار كردند . در اين وقت والي ،
مسأله را با امير علي بن عبدالله مطرح كرد كه در اقامت تابستاني اش در طائف
بود . وي از او خواست به جدّه بيايد و او را در فرونشاندن شورش كمك كند . وي نيز به
او نوشت كه با تأخير در اعلان مشروطه موافق است ، اما با آمدن به جده براي خواباندن
فتنه موافق نيست .
حاميان مشروطه در جده ، توانستند راتب پاشا را دستگير كرده ، او را به
صورت اسير به قلعه مكه بفرستند . سپس مشروطه را اعلام كرده و در خيابان هاي مكه
و طائف و جده
|
654 |
|
آن را اعلان كردند .
خبر اين تحولات به اتحادي ها رسيد و آنان نيز تأمل والي ترك را
در ابلاغ مشروطه نپسنديدند . به همين جهت ، دستور عزل احمد پاشا و نصب كاظم پاشا صادر
شد . والي جديد در رمضان همان سال 1326 وارد مكه شد . سپس دستور حزب اتحاد را در
برگزاري انتخابات ، در انتخاب يك نماينده براي هر پنجاه هزار نفر اعلام كرد . در مكه
شيخ عبدالله سراج كه نمايندگي او بيشتر تعييني بود تا انتخابي ، برگزيده شد . وي به
سوئز رفت و چيزي نگذشت كه استعفا داد . بدين ترتيب مجلس نمايندگان در آن سال بدون
حضور نماينده مكه برگزار شد . ( 1 )
شورش قبوري
در اين سال ، شماري از اهالي مكه شورش كردند . داستان از اين قرار بود
كه عثماني هاي مشروطه خواه ـ چنان كه برخي از پيران براي من نقل كردند ـ
ماليات خاصي براي دفن اموات معين كردند كه مبلغ آن پنج ريال بود . هدف آنها بهبود
اوضاع قبرستان بود . براي اين جهت شيخ القبوريين را دعوت كردند تا اين مطلب را به وي
ابلاغ كنند تا او پول را از صاحبان ميت بگيرد . شيخ حاضر به پذيرفتن آن نشد و در
حالي كه فرياد مي كشيد از دار الاماره خارج شد . مردم نيز در اطراف وي
اجتماع كردند و داستان را به گونه اي گفت كه حسّ مخالفت آنان را برانگيخت . در
اين وقت ، مشروطه ميان مردم جايي نداشت و آنان شورش بر خليفه را هم
نمي پذيرفتند و فرياد جهاد در راه خدا سر دادند . شماري از جوانان محلات نيز
دعوت آنان را اجابت كرده ، با سلاح هاي خويش بر ضد ترك ها سر به شورش
برداشتند . به دنبال آن ، در چند جاي بازار درگيري هايي رخ داد و عده زيادي از
دو طرف كشته و مجروح شدند . پس از ساعت ها ، ترك ها توانستند با كمك شماري
از اشراف ، فتنه را آرام كنند . در اين ميان ، امير مكه علي بن عبدالله متهم شد كه
مردم را به شورش فرا خوانده و به آنان كمك كرده است .
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
|
655 |
|
عبدالله بن محمد بن عون
اتحادي هاي آستانه كه از يك طرف خبر سستي امير علي را در اعلان
مشروطه شنيده بودند و از طرف ديگر ، از كمك وي در شورش مخالفان خبر به دست آوردند ،
در 28 رمضان سال 1326 فرمان عزل وي را صادر و عبدالله بن محمد بن عبدالمعين بن عون
را كه در آستانه بود ، به سمت امير مكه تعيين كردند . وي آماده سفر به مكه بود كه پيش
از آن ، در سوم شعبان همان سال درگذشت . ( 1 ) برخي
گفته اند كه فرتوت بود و بيماري ، او را از پاي درآورد ، برخي هم بر اين باورند
كه مسموم شد .
امارت حسين بن علي
با درگذشت عبدالله ، اتحادي ها امارت مكه را به حسين بن علي
سپردند . محمد پنجم ، سلطان عثماني هم با اين امر موافقت كرد و حسين از آستانه به سمت
مكه حركت كرد و در ذي قعده سال 1326 وارد مكه شد .
حسين يك محافظه كار به تمام معنا و فردي پايبند به سنن موروثي
بود . به همين سبب اعتقادي به مشروطه نداشت ؛ چنان كه مباني مشروطه را به اين معنا
كه چيزي از حكومت به مردم واگذار شود ، باور نداشت . به علاوه ، معتقد بود كه اين
نظام ، با ميراث سياسي گذشته او در لزوم فاصله ميان حاكم و محكوم ، سازگاري
ندارد .
از آنجايي كه وي در آستانه زندگي كرده بود ، به بسياري از مسائل پنهاني
حزب اتحاد آشنايي داشت . با بسياري از جوانان آنان درآميخته و شاهد سستي آنان در
مسائل ديني بود . اين مسأله هم تأثير زيادي در عقيده منفي او نسبت به مباني مشروطه
برجاي گذاشته بود .
امير حسين ، همچنين از بحراني كه در پي پيروزي مشروطه خواهان در آستانه
پديد آمده بود ، آگاهي داشت و از شماري از آشوب هاي عناصر غير ترك با خبر بود .
وي با كساني كه تمايل به قوم گرايي عربي داشتند ، در آميخت و با عرب هايي
كه به دنبال
1 . تذييل شفاء
الغرام ، ( بدون شماره صفحه ) .
|
656 |
|
استقلال از ترك ها بودند ، مخلوط شد و داد و ستد فكري داشت . اين
مسأله در فكر او تأثير گذاشت و او را براي كاري آماده كرد كه بعدها آن را انجام
داد . گفته شده است كه وي در پايتخت تركها ، شخصيت درخشاني داشت و حلقه اي از
افراد برجسته در اطرافش بودند . ( 1 )
به نظر من اتحادي ها بدون آن كه به مصلحت خود بينديشند ، او را به
امارت مكه برگزيدند ، چرا كه در آن صورت ، حسين آخرين فردي بود كه در چنان شرايطي
مي توانست از طرف آنان به عنوان امير مكه انتخاب شود . البته دليل اين
بي مبالاتي يكي هم آن بود كه حكومت تازه آنان ، هنوز متمركز نشده بود . از سوي
ديگر ، حسين بن علي هم از رجال اشراف مقيم آستانه بود كه نمي شد در باره وي
تغافل كرد و بي توجه به وي به سراغ شخص ديگري رفت .
گفته شده است كه عبدالحميد با امارت وي موافق نبود ، به علاوه ،
چهره هاي بسيار ديگري هم از رجال حزب اتحاد با او موافق بودند ، اما
اتحادي هايي كه وي را انتخاب كردند ، صرفاً براي مخالفت با سلطان دست به اين
اقدام زدند . ( 2 ) تا زماني هم كه وي به عنوان امير عازم
مكه شد ، چيزي در مخالفت با مشروطه از وي ديده نشده بود . به علاوه ، پس از رسيدن به
مكه هم ، اين كه آشكارا به مخالفت با آنان برخيزد يا كاري كند كه آنان بدشان بيايد ،
انجام نداد ، بلكه مرتب دعا مي كرد كه بحمدالله خداوند اتحاد مسلمانان را زير
پرچم عثماني ها حفظ كرده ، مانع از غلطيدن آنان در ورطه خطا شده ، و توفيق را
نصيب آنان كرده است .
در سال 1327 امير حسين دستور داد تا دو نفر از مكه براي مجلس
نمايندگان ( پارلمان ) انتخاب شوند ، اين خواسته حزب اتحاد بود . به همين هدف ، يكي
فرزند او عبدالله و ديگري شيخ حسن عبدالقادر شيبي براي اين كار برگزيده شدند .
كاظم پاشا والي ترك احساس كرد كه مجالس حسين بن علي ، بسيار مجالس
زنده اي
1 . الملوك
الهاشميون ، جيمس موريس ، منشورات المكتب العالمي للتأليف
و الترجمه ، ص21 .
2 . الملوك
الهاشميون ، ص23 .
|
657 |
|
بوده و وي دائماً با توده مردم و اهالي حجاز در ارتباط است ؛ چنان كه
در ايام حج ، از نمايندگان بلاد عربي كه مي آيند به طور گسترده و در سطحي بالا
استقبال مي كند و با آنان گفتگوهاي طولاني دارد ، به گونه اي كه گويي از
رجال حزب اتحاد هراس دارد . از نظر والي ترك اشكال ديگر حسين آن بود كه دست به هر
كاري براي اصلاح امور عامه مردم حجاز زده و جز دايره اي بسيار محدود ، جايي
براي والي ترك كه به وظايفش عمل كند ، باقي نمي گذارد . وي از آن بابت كه
مي خواست مصالح دولت عثماني را درك كند ، و سياست حزب اتحاد را به اجرا درآورد ،
شروع به اقداماتي كرد ، كارهايي كه او را گرفتار مشكلاتي كرد كه كارش را به آستانه
كشاند . اتحادي ها هم چاره اي جز عزل والي و نصب ديگري نديدند .
والي جديد هم شاهد همان فعاليت ها از سوي حسين بود و كار او هم
به عزل كشيده شد و عزل والي بعد و باز هم عزل والي بعد كه مسلسلوار ادامه يافت .
هنوز شش سال از امارت حسين در مكه نگذشته بود كه شش والي عوض شد : كاظم ، حازم ، فؤاد ،
احمد ، نديم ، وهيب ، و غالب با همان القاب .
حسين هم به فعاليت خود بر ضد مشروطه ادامه داد تا آن كه در سال 1334
اعلان انقلاب كرد و در صفوف انگليسي ها به هدف استقلال بلاد عربي جنگيد كه شرح
آن در فصلي كه اختصاص به انقلاب عربي دارد ، خواهد آمد .
|
658 |
|
مسائل عمومي دوره دوم
عثماني
مسائل سياسي
در پي رفتن سپاهيان مصري ، يكبار ديگر ، اين شهر به تابعيت عثماني درآمد
و اين در پي قرارداد تازه اي بود كه ميان محمدعلي پاشا و عثماني ها بسته
شد و ما در فصل خاصي كه به بحث از محمدعلي پاشا اختصاص داديم ، شرحش را آورديم .
در اين دوره ، اَشراف ، امارت شهر را در حالي بر عهده داشتند كه در كنار
آنان فرمانده سپاه ترك حضور داشت ، كسي كه در دوران گذشته ، از او با نام صنجق جده و
شيخ الحرم ياد مي شد و اكنون با اندك تغييري در القاب او را والي جده ناميدند .
اندكي بعد مقرّ او را از جده به مكه منتقل كرده ، از او به اسم والي كه به معناي
والي بر كل حجاز بود ، ياد مي كردند .
در اين دوره ، بر قدرت او افزوده شده ، بر مسائل مالي و نيز امور جندرمه
( ژاندارمري ) كه نيروي اختصاصي براي تأمين امنيت شهر و لشكر بود ، نظارت داشت . اين
نيرو در قالب دسته هاي نظامي كه از ترك ها در ميان جده و طائف و مكه
بودند ، نمود مي يافت .
همان طور كه اشاره كرديم ، در اوائل دوره اول عثماني ، اميران مكه ، از
واردات شهرهاي خود بهره مند مي شدند ؛ اين منهاي عطايايي بود كه از سوي
خلفا به آنان بخشيده مي شد . چيزي نگذشت كه تركها آنان را از اين درآمد محروم
كرده ، تنها قسمت محدودي از آن را به ايشان مي دادند . اما در اين دوره ، تمامي
درآمد واردات مكه ، به
|
659 |
|
خزانه عمومي در دولت عثماني مي ريخت ؛ سپس براي امراي بلاد حقوقي
معين شد كه بر اساس يك طرح عمومي در دولت بود ، جز آن كه برخي از اميران مصادر خاصي
ايجاد كرده ، از آن طريق درآمدي براي خود كسب مي كردند كه نمونه آن مثلاً
استفاده از شتران و ماليات هاي ديگري بود كه از برخي از رؤساي طوايف فعّال در
امر طواف و حجاج و يا انحصارات خريد و فروش توليدات كشاورزي به دست مي آوردند .
در اين موارد ، تركها متعرض آنان نمي شدند ، مگر آن كه احساس مي كردند
اشراف حاكماني ضعيف هستند . به همين قياس بايد توجه داشت كه نفوذ تركها بستگي به
قوّت و ضعف اشراف داشت و طبعاً به همان مقياس ، كم و زياد مي شد .
وقتي بحث از واردات حجاز مي كنيم و مي گوييم كه همه آن
اموالي كه به دست مي آمد ، تحويل خزانه عثماني مي شد ، نمي خواهيم
مدعي آن شويم كه آن درآمد ، تمامي مخارج شهر را تأمين مي كرد يا سود زيادي بود
كه به جيب دولت مي رفت ، بلكه درست به عكس بود ، چرا كه دولت در تعيين حقوق امرا
و ديگران از قبيل اشراف و رؤساي قبايل و علماي بزرگ و بزرگان شهر و ديگر كارمندان ،
چند برابر آن درآمد را مي پرداخت . ( 1 ) در عوض
عثماني ها به دليل سروري و تسلّطي كه از اين طريق بر حجاز داشتند و افتخار
خدمت در حرمين شريفين را براي خود نگاه مي داشتند و تمامي حاكميت را به خود
اختصاص داده بودند ، سود زيادي مي بردند .
چنين مي نمايد كه آنان به دشواري مطيع كردن حجاز در قياس با
مناطق ديگر آگاه بودند ، چرا كه فاصله زيادي با استانبول داشت ، و عامل ديگر اعتماد
به نفسي بود كه اَشراف به خود داشتند و روي عصبيّت خود تكيه مي كردند . دشواري
ديگر وجود قبايلي بود كه در وادي هاي دوردست و كوه هاي سر به فلك كشيده و
بازارهاي تنگي كه سپاه عثماني توانايي ورود به آنها را نداشت ، مستقر بودند . بدين
سبب ، به همين مقدار اطاعت قانع بودند و آن را با اموالي كه مي پرداختند تقويت
مي كردند و كاري كه با پول مي كردند ،
1 . مقرري عثماني براي اجاره هر شتري كه به
مدينه سفر مي كرد ، يك مجيدي بود ، براي جده هم ربع مجيدي كه به آن كوشان
مي گفتند ؛ اشراف هم كوشاني داشتند كه كمتر از اين بود .
|
660 |
|
بيش از آني بود كه با نيروي سلاح انجام مي دادند . از جمله
پرداختي هاي آنان ، گندم بود كه به هر خانه اي در حرمين مي دادند ؛
چنان كه ديگر چيزهايي كه مي دادند به بسياري از طبقات مردم مي رسيد .
چهره ها و اشراف هم مناصب عالي در بلاد عثماني به دست مي آوردند ، چيزي كه
ديگران كمتر از آن بهره مي بردند . اين مطلب تأثير خاص خود را به مرور زمان بر
سرنوشت اين بلاد داشت و مردم در مي يافتند كه در كنف آل عثماني مي زيند و
از بخشش ها و عطاياي آنان در زندگي چندان بهره مند مي شوند كه نيازي
به كار جدي در دنيايشان ندارند . آنان در سايه اين بخشش ها ، وابسته شده ، در
وجودشان احساسي شكل مي گرفت كه آنان را با آل عثمان مربوط مي كرد و حس
اطاعت را در آنان نسبت به عثماني بر مي انگيخت ، به طوري كه در بيشتر مناطق ،
يكسره به فرزندان خود ، دوستي سلاطين آل عثمان را القا كرده ، براي عزّت و قدرت
آنان ، دعا مي كردند . رجال باديه هم جز در انديشه گرفتن حقوق خويش از عوايد
مقرّره توسط دولت نبودند . اما زماني كه اين رواتب قطع يا كم مي شد ، هيچ تأملي
در شورش بر آنان و راهزني به خود راه نمي دادند .
عثماني ها هم به بركت پول هايشان به رغم غرولند برخي از
قبايل كه در وقت نياز به پول ابراز مي كردند ، توانستند نفوذ خود را در حجاز ،
به مراتب به بيش از آنچه در
دوره اوّل عثماني بود ، برسانند ؛ چرا كه در اين دوره ،
شاهديم كه شورش اشراف در مقايسه با دوران اجدادشان كمتر شده است . كما اين كه آنان
را در اين دوره ، نسبت
به اوامر دولت مطيع تر ديده و شاهديم كه از خشم دولت
عثماني در قياس با دوران گذشته ، بيشتر نگرانند . در دوران گذشته ، شاهد بوديم كه
اشراف ، اميري بعد از امير
ديگر نصب مي كردند و تنها از دولت
مي خواستند تا او را تأييد كند ؛ و كمتر اتفاق
مي افتاد كه صنجق ترك
جده بتواند روي حرف آنان حرف بزند ، اما در اين دوره آن وضعيت دگرگون شده و صنجق جده
كه اكنون به نام والي ترك به مكه منتقل شده است مي تواند سرنوشت امارت را در
اختيار گرفته ، اميري را بعد از امير ديگر نصب كند و سپس رأي خود را به دولت
عثماني بنويسد تا رأي آنان و دستورات آنان را در اين باره بگيرد .
|
661 |
|
در دوره اول عثماني ، سيستم اداري شهر در اختيار اشراف بود ، اما در
اين
دوره ، وضعيت عثماني اقتضاي آن را داشت تا در هر شهري از شهرهاي حجاز ، مجلس
خاصي را براي حلّ و فصل امور تشكيل دهد . اين مجلس از شماري از حجازي ها
و
تركها بود . كما اين كه در سال 1286 مجلس ديگري براي تمييز درست شد . از اين
طريق ،
از قدرت اشراف در اداره منطقه كاسته شد و عثماني ها توانستند بر نفوذ
خود
بيفزايند .
شرفاي حاكم بر مكه ، در دوره اول عثماني ، تنبيهشان براي دشمنان خود ،
زندان ، تبعيد يا كشتن بود ، بدون آن كه در اين باره از سلطان عثماني اجازه بگيرند ،
اما در اين دوره ، دايره نفوذ آنان در حجاز در محدوده خواست عثماني ها بود و
دستشان از انجام عقوبت شديد بدون اجازه سلطان عثماني يا قرار و حكم ديوان عالي
قضايي كه خليفه هم آن را بپذيرد ، بسته بود .
با اعلان مشروطه ، تغييري در رابطه ميان مكه و استانبول پديد نيامد ،
بلكه اين منطقه همچنان تحت سيطره دولت جديد و مشروطه عثماني بود . امارت مكه بسان
گذشته تابع دولت عثماني بود و در وضعيت آن تغييري داده نشد ، مگر آنچه كه مربوط به
قانون اساسي جديد عثماني در ارتباط با ارسال نمايندگاني از مناطق تابع عثماني براي
مجلس نمايندگان مي شد ، مجلسي كه كار آن اداره ولايات بود . مشروطه خواهان
عثماني چنين تصويب كردند كه لازم است كسي از حجاز براي حضور در مجلس نمايندگان
انتخاب شود .
زماني كه دستور انتخابات در سال 1326 به مكه رسيد ، انتخابات مطابق
آنچه مشروطه خواهان مي خواستند ، اجرا نشد ، زيرا اشرافيت همچنان بر ذهنيت
حاكميّتِ مكه غلبه داشت ، به همين جهت ، شريف علي بن محمد ، شيخ عبدالله سراج مفتي را
كه پيش از رسيدن به استانبول استعفا داد ، براي اين كار انتخاب كرد .
در سال 1327 شريف حسين انتخاب تازه اي كرده ، فرزندش عبدالله ـ
پادشاه بعدي اردن ـ و حسن بن عبدالقادر شيبي را برگزيد . اين دو نفر به آستانه رفتند
و در جلسه سوم مجلس نمايندگان شركت كردند .
|
662 |
|
روزنامه نگاري
مشروطه خواهان مكه براي خود روزنامه اي تأسيس كردند تا بتوانند
عقايد خود را تبيين كنند . اين روزنامه در چاپخانه دولتي كه در باره آن در فصل
اصلاحات سخن خواهيم گفت ، به چاپ مي رسيد .
نام اين روزنامه ، الحجاز بود كه به دو
زبان عربي و تركي نوشته مي شد و نخستين روزنامه اي است كه در مكه منتشر
شده است . بعد از آن ، يكي از كارمندان ترك ، نشريه ديگري در همان چاپخانه با نام
شمس الحقيقه به چاپ رساند كه آن هم به دو زبان تركي و
عربي بود و به نقد برخي از مسؤولان مكه مي پرداخت . اين نشريه همچنان تا زمان
امارت حسين بن علي ادامه داشت تا آن كه وي از روش آن به خشم آمد و صاحب آن را تهديد
به قتل كرد و او هم از آن منطقه گريخت .
اما انتشار الحجاز كه رسمي بود ادامه يافت
تا آن كه حسين بر عثماني ها شوريد
و مكه تسليم شد . زان پس به مدينه انتقال
يافت و در تمام دوران محاصره
منتشر مي شد و نويسنده آن سيد حمزه الغوث سفير
فعلي ـ زمان تأليف اين كتاب ـ حكومت سعودي در ايران بود . ( 1 ) پس از آن با خروج عثماني ها از مدينه ، انتشار
آن
متوقف شد .
آبادي و عمران در مكه
در اين دوره مكه رو به آبادي و عمران گذاشت و نخستين مجلس بلديه در
سال 1326 تأسيس شد تا جاي منصب مُحْتسبي را كه وظيفه نظارت بر عمران و آبادي شهر را
بر عهده داشت ، بگيرد . شمار ساكنان مكه نيز به خاطر آمدن كارمندان ترك با خانواده
هايشان و نيز آمدن كارمندان مصري كه پس از رفتن سپاه مصري همچنان در مكه مانده
1 . مرحوم حاج سراج انصاري مصاحبه اي با
وي براي نشريه مسلمين
انجام داده و در آن به چاپ رسانده است . متن آن را بنگريد در كتاب : حاج مهدي سراج
انصاري ستاره اي درخشان در عرصه مطبوعات اسلامي ، رسول جعفريان ، قم ، 1382 .
« ج »
|
663 |
|
بودند ، رو به فزوني گذاشت . تصوّر مي كنم كه طمع اروپايي ها
كه اساس آن بر تضعيف دولت عثماني بود ، در اين دوره ، تأثير خاصي بر افزايش ساكنان
اين شهر گذاشت . چنان كه توسعه طلبي روسيه در بخش هاي آسيايي و همين طور
انگليس و فرانسه بر مناطق تحت سلطه استعماري شان ، فشار را بر بسياري از مناطق
اسلامي افزايش داد و فتنه و جنگ را در آن مناطق فزوني بخشيد . به همين دليل ، بسياري
از مسلمانان براي حفظ دين و برخي براي دنيا ، به مكه و مدينه و جدّه آمدند ، چرا كه
اين مناطق ، دور از دسترس دولت هاي استعماري اروپا بود و امكان نگهداري دين در
آنها وجود داشت . تأثير اين مسأله را روي بسياري از خانواده هايي كه در حال
حاضر در حجاز زندگي مي كنند ، مشاهده مي كنيم . بسياري از چهره هاي
مبرّز اين شهر ، اصل آنان مصري ، تركي ، مغربي ، شامي يا چيني است . زماني كه در هند و
افغانستان و جاوه ـ اندونزي ـ هم اوضاع زندگي سخت شد ، مسلمانان در اطراف بلاد
پراكنده شدند و جمع زيادي به مكه و مدينه و جده آمدند و جاهايي به اسامي خاص آنان
ناميده شد . براي نمونه ، در مكه امروز جبل ترك يا جبل هندي يا حارّه سليمانيه ( 1 ) داريم . همچنين محله مغاربه ، يا محله بخاريه در مكه هست .
در مدينه و جده از اين قبيل اسامي فراوان است . در مكه اين دوره شاهد تقسيماتي هستيم
كه متعلق به نژادهايي از بخش هاي مختلف مناطق تحت سلطه استعمار آن دوره هستند .
بخشي ويژه برخي از خانواده هااست ؛ بخشي به اهالي بنگال و هند ، و بخشي به اهالي
غرب افريقا ( تكارنه ) و مناطقي كه جاوه اي ها ، اهالي بخارا ، و سند و شام و
يمن و حضرموت ساكن هستند .
اين خانواده ها ، به همراه خود ، آداب و رسوم و اخلاقيات و نيز
بسياري از مشاغل خود را به مكه منتقل كردند . مكه از يك طرف از اين واردات سود برد و
از سوي ديگر نه . چرا كه به همان اندازه كه از فعاليت اين خانواده ها استفاده
كرد ، به خاطر اخلاقيات و زبان و آداب و رسوم آنان ضرر ديد .
1 . تعبير « سليمانيه » در مكه به افغاني ها
گفته مي شود ، اما حارة السليمانيه منسوب به يكي از علما به نام شيخ سليمان
مغربي است كه قبرستان سليمانيه را درست كرد و توضيحاتي در متن درباره وي
گذشت .
|
664 |
|
خاندان هاي قديمي در مكه
در اينجا مناسب است بحثي در باره خاندان هاي قديمي مكه داشته
باشيم ، بحثي كه در بخش هاي گذشته و دوره هاي پيشين از آن غفلت كرديم ، به
دليل آن كه منابع لازم كه بتوان بر آنها اعتماد كرد ، در دسترس نبود . اما در اين
دوره امكان آن هست ، چرا كه ما به اين دوره نزديك هستيم و بسياري از اخلاف آنان هنوز
در ميان ما هستند . به علاوه ما در اين بخش بيش از همه به كتاب إفادة الأنام شيخ عبدالله غازي تكيه مي كنيم كه از منابع
مخطوط فراواني بهره برده است كه در حال حاضر بيشتر آنها در دسترس نيست .
آل شيبي
اينها از نسل شيبة بن عثمان بن ابي طلحه حجبي از اولاد عبدالدار
هستند . خاندان اينان در مكه ، خانواده جاوداني است ، چنان كه خدمت آنان در حجابت و
سدانت كعبه جاودانه و مصداق اين كلام رسول خدا ( صلّي الله
عليه وآله ) است كه فرمود : خذوها يا بني عبدالدار خالدة
تالدة إلي يوم القيامة لاينزعها منكم إلا ظالم . با اين كه شماري از آنان به
مناسبت هاي مختلف به نقاط ديگر هجرت كرده اند ، معروف چنان است كه نسل
آنان هيچ گاه در مكه قطع نشده است . ( 1 )
غازي ( 2 ) در اين باره مي نويسد ، جماعتي از
نقاط مختلف به مكه آمده ، مدّعي آن بودند كه به آل شيبه نسب مي بردند ، اما ثابت
نشد ؛ چون دلايل كافي وجود نداشت . شايد هم حاكمان مكه نمي خواستند
توسعه اي در اين كار بدهند تا حجابت و سدانت صرفاً در
همان نسلي از آل شيبه
كه در مكه باليده اند ، باقي بماند . از جمله مطالبي كه وي به آن
1 . ابن حجر گويد : ابوطلحه دو پسر به
نام هاي عثمان و طلحه داشت . عثمان پسري به نام شيبه داشت و طلحه هم فرزندي به
نام عثمان . عثمان در فتح مكه ايمان آورد و نزديك بود كليد از دست او برود ، اگر نبود
كه خداوند دستور داد امانات را به اهلش بسپارند . اين سبب شد تا كليد در اختيار او
بماند تا آن كه بدون فرزند درگذشت و برادرش شيبه كليد را گرفت كه تا امروز به دست
نسل اوست .
2 . إفادة
الأنام ، خطي .
|
665 |
|
اشاره كرده ، مطلبي است كه ملاعلي قاري در شرح خود بر شرح شيخ خود در نزهة الفكر نوشته و خلاصه آن اين است كه يك يمني ادعا كرد كه
از آل شيبه است . دو نفر از مكي ها بر آن شهادت دادند و نزديك بود اثبات شود
اما آن مرد مرد .
آل نائب الحرم
اين خاندان ، يك خاندان قديمي است كه قاري در تاريخ خود از آن ياد كرده
و مي گويد : نيابت آنان در حرم ، نيابت از امير مكه در شؤون حرم و مراقبت از
كاركنان حرم ، مانند خدمه و مؤذنان و ائمه جماعت متعلق به آنان بود . اين شغلي جز
مَشْيخة الحرم بود كه اصل آن متعلق به والي ترك جدّه بوده و كار اِشراف بر اصلاحات
در مسجد بر عهده او بود .
از ديگر خاندان هاي قديمي مكه ، خاندان هايي هستند كه ما در
فصل خاص
مربوط به مسائل علمي ، ضمن شمارش خاندان هاي علمي مكه به آنها اشاره
خواهيم كرد ، اينها همه ، جز خاندان عريق اشراف است كه از زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يكسره در
مكه مي زيستند .
نكته اي كه توجه مورخ را به خود جلب مي كند ، اين است كه
بيشتر خاندان هايي كه در اوائل اين دوره به مكه آمدند و در آنجا سكونت گزيدند ،
از مصري ها ، مغربي ها ، اهالي شام و ترك ها بودند . به نظرم از
مصري ها تعداد كمتري در مكه ساكن شدند ، اما فتوحات محمدعلي پاشا در مكه ، عاملي
بود كه آنان را بر سكونت در مكه تحريك و تشجيع كرد . بعيد نيست كه غالب اين
مصري هاي موجود مكه ، كساني باشند كه با سپاه محمدعلي پاشا ارتباط داشتند و
بعدها در مكه اقامت گزيدند . بنابراين نبايد از اين كه خاندان هاي مصري را در
مكه بيابيم كه جز در موارد نادر ، از يك جد واحد نيستند ، شگفت زده شويم . از
مشهورترين آنان ، خاندان هاي قطان ، زقزوق ، رشيدي ، منصوري و دمنهوري هستند .
مهاجرت مغربي ها و سوري ها و تركها و كردها و سوداني ها در
بسياري از ادوار
|
666 |
|
تاريخ مكه ، قطع نشده است . اما عراقي ها كمترين مهاجر را در مكه
دارند . ( 1 ) همين طور ايراني ها .
از مشهورترين خاندان هاي مغربي بيت حميدان است كه باغي در كنار
بركه ماجل درست كردند .
از مشهورترين خاندان هاي تركي خاندان درابزالي ، قرملي ، كوشك ،
خشيفاتي ، وشكلي و جز آنها هستند .
اما هندي ها و جاوه اي ها ، در دوره اي متأخر به
مكه آمده اند ، به همين دليل در مكه قديم ، كمتر خاندان هندي يا جاوه اي
مي بينيم . اين امر به دليل بُعد مسافت ميان آن بلاد و مكه بوده است ، به خصوص
در دوراني كه هنوز كشتي بخار پديد نيامده بود . اين جماعات ، از زماني كه شروع به
آمدن كردند ، شمارشان بر بسياري از نژادهاي ديگر غلبه كرد . تصوّر من بر اين است كه
انگيزه مهاجرت هندي ها ، فعاليت تجاري آنان بوده است ، به عكس
جاوه اي ها كه بيشتر به دنبال علم به مكه آمدند و بسياري از آنان جزو
علماي برجسته اين شهر شدند .
قديمي ترين خاندان هاي هندي مهاجر به مكه از « فتني ها »
بودند ، مانند خاندان هاي : طيب ، ملائكه ، شمس ، قطب ، جلال ، خوج ، عبدالخالق ، حبيب
و جستنيه . مشهورترين هندي هاي غير فتني ، خاندان خوقير دهلوي ، برقريه ، ميرا و
فدا هستند .
برخي از خاندان هاي مشهور جاوه اي عبارتند از : بتاوي ،
سمباويا ، زيني ، منكابو ، قستي ، فنتيانه ، بوقس ، قلمبان ، قدس ، سمس ، و فطاني .
از جمله اقوامي كه فراوان به مكه مهاجرت كردند ، حضرموتي ها
هستند . شايد انگيزه قديمي هاي آنان كسب علم بوده باشد . بعداً فعاليت تجاري هم
بر آن افزوده شد و به دنبال رزق و روزي ، از بزرگترين تاجران تا خدمه ها ، رو به
فزوني گذاشتند . پس از آن مهاجرت اين جماعت بيشتر شد و به تدريج مهاجران آنان ،
بيشترِ مغازه هاي مكه را در اختيار گرفتند ؛ چنان كه اهالي مكه هم از
بچه هاي آنان به عنوان خدمه در خانه ها استفاده
1 . شايد به خاطر آن باشد كه زمين عراق حاصلخيز
و آبش فراوان و جمعيتش كم است ( عاتق ) .
|
667 |
|
كردند . از مشهورترين خاندان هاي حضرمي ، خاندان باجنيد ، باحارث ، باناجه ،
باناعمه ،
عادة ، باحكيم ، بازرعه ، باعيسي و باعشن هستند . ( 1 )
در اينجا پرسشي كه به ذهن خواننده مي رسد اين است كه : آيا مكه
مي توانست اين همه نژاد و قوم مختلف را در خود هضم كند و همه را در يك كوره
واحد ذوب گرداند ؟
به نظر مي رسد مكه در اين كار چندان ناتوان و ناموفق نبوده است ؛
زيرا شاهديم كه مشهورترين خاندان هاي موجود در حجازِ امروز ، منهاي اشراف و آل
شيبه و برخي ديگر از خاندان هاي عربي ، اصليت آنان هندي ، مصري ، مغربي ( 2 ) يا اقوام ديگر است . با اين حال ، اين خاندان ها اصل
و اساس خود را كنار گذاشته ، شيوه جديدي را در لباس و آداب و زبان فرا
گرفته اند . البته من مدّعي آن نيستم كه اينها رنگ و لعاب قريش را دارند ، اما
به هر حال ، وضعيت جديد برگرفته از فضاي مكه است كه خودش تركيبي از نژادهاي مختلفِ
فراوان بوده است . اگر بخواهيم روشن تر در اين باره اظهار نظر كنيم
مي توانيم بگوييم كه نژادها و اقوام مختلف ، هر كدام به نوعي در تكوين فرهنگ
فعلي مكه مؤثر بوده اند ؛ آنچنان كه با شكل گيري چنين فرهنگي ، تمامي
ساكنان و مجاوران به يك اندازه در آن ادغام شده و آثارشان در بيشتر آداب و عادات و
زبان و روش زندگي موجود در اين شهر ديده مي شود .
اگر در همين مرحله اي كه هست ، مهاجرت قطع شود و ادامه نيابد ،
افراد موجود تا مدتي بعد ، اين را كه ميان آنان هندي و مصري و جاوه اي هست ،
فراموش خواهند كرد ، اما ادامه آن مهاجرت سبب مي شود كه مهاجران قبلي هم اصل و
نسب خود را امتداد دهند و اين به خاطر وارد شدن افراد جديد و رنگ و لعابي است كه از
يك قوم همچنان ادامه مي يابد . همين مطالب را در باره مدينه و جده هم
مي توان گفت .
1 . توجه داريم كه پيشوند « با » در
خاندان هاي مكه ، همه متعلق به حضرموتي هاست .
2 . فراموش نكنيم كه مكه به دليل موقعيت آن در
ميان قبايل حجاز ، كساني از اين قبايل در آنجا ساكن مي شدند و بسا به مرور
نَسَب طايفه اي خود را فراموش كرده به شغل خود منسوب مي شدند و بعدها
تصور مي شد كه اين فرد از بيرون از حجاز آمده است ( عاتق ) .
|
668 |
|
ظواهر زندگي فعلي در مكه ، نشانگر آن است كه در حال حاضر ، و در مقايسه با گذشته ،
وضعيت يكنواخت تري به خصوص در پوشش و عادات بر اين شهر حاكم است ؛ زيرا
براي مثال ، علما وطلاب از جمع اهالي مكه ، در پوشيدن جبّه و عمامه به رغم
اختلاف بسيار اندك ، و در پوشيدن قبا و عمامه همسان با يكديگرند . عمامه آنان مانند
فينه اي است كه روي آن لايه اي پارچه اي كه به رنگ هاي مختلف
بوده و به آن الفيه گويند ، مي بندند . نيز زير جبّه هم پارچه اي
مي پوشند كه به آن شايه گفته مي شود . به علاوه ، با پارچه بسيار نازك ،
كمربندي درست كرده روي قبا مي بندند و از نعلين براي كفش استفاده
مي كنند . طلبه ها معمولا از قبا استفاده كرده و عمامه خود را روي يك
پارچه نازكي كه سرشان را مي پوشاند و به آن كوفيه يا طاغيه گفته مي شود ،
قرار مي دهند . بسياري از رجال شهر و صاحب منصبان هم پوشششان مانند علماست ، در
حالي كه ساير طبقات مردم ، پوشششان شبيه به طلاب است . بدين ترتيب شاهديم كه طبقات
مردم در پوشش به جز اندك تفاوت و در صورتي كه كارگران را منها كنيم ، تقريباً شبيه
به يكديگر هستند .
به طور معمول به طبقه كارگران و كساني مانند آنان از خرده فروش ها و
اهل حرف ، اولادُ الحارّه مي گويند و با اين تعبير آنان را از طبقه علما و طلاب
و شخصيت ها و كارمندان و تجار جدا مي كنند .
اگر قرار باشد هر كدام از اين طبقات را به لحاظ زيّ و پوشش دسته بندي كنيم ، بايد
بگوييم كه اولاد الحارّه در پوشش ، بيشترين شباهت بايكديگر و در عين حال سادگي را
دارند . آنان به يك پيراهن كه مي پوشند و كمربندي كه با آن ، ميان خود را
مي بندند ، بسنده مي كنند تا در وقت كار ، آنچنان كه خود مي گويند ،
راحت تر كار كنند . اين پوشش عمومي است كه طبقه دوم هم نه فقط در مكه كه در
ساير مناطق تابعه هم در آن مشاركت دارند و علاوه بر كمربند ، گه گاه
جليقه اي هم روي همان لباس مي پوشند كه به آن سداري يا سدريه يا ميتان
مي گويند .
بتنوني مي نويسد : ( 1 ) حجازي ها كمربند را
از شامي ها گرفته اند ؛ و چيزي كه من فكر
1 . در كتابش با عنوان الرحلة الحجازيه .
|
669 |
|
مي كنم اين است كه حزام يك پديده شرقي بسيار قديمي است كه در
بيشتر ادوار تاريخ ، همزمان نشانه نيرومندي و زيبايي بوده است و سواران مماليك و پيش
از آنان افسران عباسيان هم از آن استفاده مي كرده اند . در دوره هاي
طلايي اسلام ، شاهد كمربندهايي هستيم كه با سنگ هاي قيمتي زينت مي شده
است . باقي ماندن آن هم به عنوان يك سنّت موروثي ، به خاطر اهميتي است كه حزام در
زيبايي و همين طور نشان دادن ابهت و نيرومندي دارد .
مكه دوره مورد بحث ، استقرار و ثبات بيشتري نسبت به دوران پيش از آن
داشت ؛ چرا كه اشراف كه رقباي يكديگر در قدرت بودند ، برابر تنظيمات جديد عثماني
تسليم شدند . به همين دليل ، اهالي مكه ، از آرامش اجتماعي بيشتري برخوردار شده و
بهره هاي مادي و روحي بيشتري از خيرات عثماني ها و بخشش هاي حجاج
مي بردند ؛ به طوري كه اين زمان به خاطر همين ثبات ، هزاران هزار وارد مكه
مي شدند . ورود زائران به حجاز ، بعد از وارد شدن كشتي هاي بخار به عرصه
مسافرت از سال 1291 ، باز هم بيشتر و بيشتر شد .
اين تحول ، در رشد اقتصادي مكه تأثير گذاشت و مكي ها از زندگي
بهتري برخوردار شدند و بار ديگر به اسراف و تبذيري كه در روزگار اموي گرفتارش
بودند ، روي آوردند . قصرهاي تفريحي در نواحي مختلف مكه ساخته شد كه بيشتر آنها در
وادي فخ نزديك مرقد شهدا بود . آنان براي مناسبت ها و اعياد خود كارهاي بديعي
كرده ، دسته دسته به جِعرانه ، وادي ميمونه ، وادي فاطمه ، و وادي شهدا مي رفتند ،
در حالي كه لباس هاي زيبا و غذاهاي لذيد همراه داشتند . در آن جا جلسات و
حَفْله هاي دوستانه اي با غنا و آوازه خوانان و اصحاب موسيقي به راه
مي انداختند والبته براي زنان سهمي در اين مجالس انس نبود ؛ چرا كه روح
باديه اي كه در زمان امويان براي زنان هم سهمي در اين امور قائل بود ، طي
دوره هاي بعد ، از ميان رفته بود . اين زمان انديشه حجاب ، زنان را كاملا
پرده نشين كرده بود .
شمار طلاب و علمايي كه از اين عيش و رفاه بهره مي بردند ، اندك
نبود ، حتي برخي از آنان از محافل طرب هم پرهيز نداشته ، به آنچه در آن مي گذشت
مأنوس بودند و البته
|
670 |
|
بيشترآنهانزيهوپاك بود . بساآنان خودنسبت به برخي
ازاين اعياد تشويق وتشجيع مي كردند و رفتن به وادي فخ و ميمونه و امثال
آن را به عنوان زيارت قبور خوب جلوه مي دادند . آن وقت خود نيز بهره مند
شده ، از مجموعه آنچه در آنجا براي استراحت و انبساط بود ، استفاده مي كردند و
بدين ترتيب ، هم ديدار يار بود و هم زيارت شاه عبدالعظيم .
توده مردم ، فراوان به اين قبيل مناسبت ها اهميت مي دادند ،
چون از طريق آنها مي توانستند سروصدا و شادي و بازي را تجربه كنند . ابتداي سال
هجري ، آخرين چهارشنبه صفر ، مولد پيامبر و علي در ربيع الاول ، ورود در رجب و خروج از
شعبان و تمامي شب هاي رمضان و خصوصاً دهه آخر آن ، با عيد شوال ، بر طبل ها
نواخته مي شد و صداي سرود خواني از هر كوي و برزن بالا مي رفت و بسياري
از اوقات صميميت و شادماني چندان در آنان تأثير مي گذاشت كه در اطراف
طبل ها شروع به رقص مي كردند و با عصاهاي خود در اطرافِ آتش هايي كه
برپا مي كردند مي گشتند . وقتي به اوج شادماني مي رسيدند گاه عصاها
با يكديگر برخورد كرده و سرها مي شكست و استخوان ها خرد مي شد . اين
وضعيت بيشتر ميان طبقات كارگر و خرده فروش ، يعني همان اولاد حارّه بود كه گاه با
بالا گرفتن روحيه حماسي ، طبقات ديگر هم با آنان شريك مي شدند . اين وضعيت ادامه
يافت تا آن كه در دوره دوم سعودي ، علما به مخالفت با آن برخاستند و حكومت آنان را
منع كرد كه شرحش خواهد آمد .
اولاد حارّه يا بچه هاي محلات ، هر كدام براي منطقه خود حدودي را
با همسايگان معين كرده بودند و در مناسبت هايي كه پيش مي آمد ، اجازه ورود
به حريم خود را نمي دادند . اين مسأله به خصوص در باره جشن هاي عروسي
رعايت مي شد ؛ زيرا در اين مواقع ، همسايگان جز با اجازه صاحبان اين حارّه و
محله ، اجازه ورود به حريم آنان را نمي يافتند . زماني هم كه اجازه
مي يافتند ، نمي توانستند از حدود خود بگذرند و همانجا با عود و بخور از
آنان استقبال مي شد . زماني هم كه اجازه نمي دادند ، عصاهاي كلفت آنان
مسؤوليت منع عبور قافله عروسي را بر عهده داشت و جمعيتي را كه در اطراف آن گرد آمده
بود ، متفرق مي كرد . در برخورد با موكب امرا هم همين طور برخورد مي شد .
ساكنان هر منطقه ، در همان محدوده خود مي ايستادند و پس از عبور امير ، به آرامي
در
|
671 |
|
پشت سر موكب او به راه مي افتادند تا به حد محله بعدي برسند . در
آنجا افراد آن محله به استقبال مي آمدند و افراد محله قبلي اجازه
نمي يافتند كه از منطقه خود تجاوز كنند ؛ چرا كه در آن صورت ، با عصاهاي كلفتي
روبرو مي شدند كه بر سر و صورت آنان فرود آمده ، آنان را مجروح مي كرد و
سر و دست آنان را مي شكست .
به طور معمول ، اولاد الحارّه ، منازعات فراواني حتي در غير از
مناسبت ها ، با يكديگر داشتند ، چرا كه افراد يك محله در هر منطقه ، گهگاه با
افرادي كه در محله ديگر بودند ، درگير مي شدند كه معمولا به اين قبيل
درگيري ها ، هوشات ( هوسه ) گفته مي شد . به نظرم اين ، پديده اي است كه
در اين دوره ، در بيشتر بلاد خاورميانه شايع بوده و اين هم محصول تسامح دولت عثماني
در مواجه با آنان بوده است .
در اين دوره ، تمايل مردم مكه براي پوشيدن لباس هاي رنگي آن هم به
رنگ هاي زرد و آبي و قرمز زياد شد و به تميزي و صافي آن كه پيش از آمدن اتو با
مهره هاي لطيفي از صدف اين كار انجام مي شد ، اهميت زيادي داده
مي شد . همچنين در خانه هايشان هم به زينت وسائل منزل و ترتيب و تنظيم
آنها به شكل مناسب اهميت مي دادند ، همين طور به خوراك و تنوّع آن ها كه
انواع آن را از نژادهاي مختلف مهاجر به مكه اقتباس كرده بودند .
چنين مي نمايد كه زندگي آنان در اين دوره ، مصروف همين امور بود و
چندان نزاع سياسي نيرومندي ميانشان نبود كه طمع آنان را در زندگي از آن دست بيشتر
كند ، يا جست و خيزهاي ديگر كه افكار و انديشه هاي آنان را به سمت نوعي غرولند
و اعتراض و انتقاد بكشاند ، ميانشان وجود نداشت . براي زندگي آنان ، همين
بخشش هاي عثماني و صدقات حجاج كفايت مي كرد ، آنان هم در ناز و نعمت و
شادي و رفاه ( با همان منازعات محلي ) بودند و بعد هم به رختخواب پناه مي بردند
و براي آل عثمان و تأييد و نصرت آنان دعا مي كردند ، و شاكر خداوند بودند كه دل
حجاج را در هر موسم به اين سوي متمايل ساخته و شرايطي براي آنان در بلاد مسلمان و
كافر فراهم ساخته است تا هرآنچه را كه اينان به آن نياز دارند و در عيش خود
محتاج آنند ، برايشان فراهم مي آيد .
غازي در باره اين دوره مي نويسد : يكي از صنعتكاران اين دوره كه
به او ابو بكر ملا
|
672 |
|
مي گفتند ، نقره را از دل كوهي در جعرانه استخراج كرده ، سنگها را
به خانه مي آورد و روي آنها كار مي كرد و سپس نقره شان را
مي فروخت . بعد از مدتي معلوم شد كه اين كار كفاف زندگي او را نمي دهد و
به همين جهت آن را كنار گذاشت . ( 1 )
راه حجاج
در اين دوره ، مسيري كه حجاج براي آمدن به حج طي مي كردند ، از
طريق عقبه يا قصير ، با استفاده از كشتي هاي بادي بود كه به تدريج جاي آنها را
كشتي هاي بخار گرفت . اين جايگزيني كه از سال 1301 به راه افتاد ، ( 2 ) در بندر سوئز آغاز شد . بعد از آن همچنان اندكي از
كشتي هاي بادي كه از بندرهاي ديگر مي آمد ، فعّال بود و مانند
كشتي هاي بخار مردم را از شرق دور و ميانه و برخي از بلاد اروپا به حج
مي آورد .
محمل ها
در دوره اوّل حكومت سعودي ها ، از آمدن محمل ها ممانعت به
عمل آمد ، اما با بازگشت عثماني ها ، بار ديگر محمل شامي و مصري به سمت مكه به
راه افتاد ، اما از آمدن محمل رومي آگاهي ندارم . گويا تركها به همان محمل شامي كه
صرّه وصدقات آنان را به مكه مي آورد ، بسنده مي كردند .
اين دو محمل ، در جدّه و مكه مورد استقبال رسمي قرار مي گرفت .
زماني كه يكي از اين محمل ها به مكه مي رسيد ، شتري كه محمل را حمل
مي كرد ، در كنار باب النبي ( صلّي الله عليه
وآله ) مي ايستاد و موسيقي خاص مكي نواخته مي شد . سپس اين محمل ، روي
دوش مردان از باب النبي ( صلّي الله عليه وآله ) به داخل
مسجد برده شده و هر محملي در محل ويژه خود ميان باب النبي ( صلّي الله عليه وآله ) و باب قايتباي قرار داده مي شد .
اين محمل ها همانجا مي ماند تا زمان بازگشت از سفر فرا مي رسيد . روز
موعودِ هر كدام ، آنها از جاي برداشته شده براي توديع
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
2 . مؤلف پيش از اين سال 1291 را در اين باره
يادآور شد . « ج »
|
673 |
|
با آنان مراسمي برگزار مي شد . اين بعد از آن بود كه شتري كه محمل
بار آن بود چند بار در خيابان مقابل باب علي ، رفت و برگشت داشت .
خط آهن حجاز
زماني كه سلطان عبدالحميد دريافت كه مي بايست سرزمين هاي
عثماني را با خط آهن به يكديگر متصل كند ، بحث كشيدن خط آهن از دمشق به مدينه كه
مي بايست بعدها به مكه و جدّه هم متصل شده ، شام را به سواحل حجاز وصل
مي كرد ، مطرح شد .
زماني كه اين طرح ميان مسلمانان مطرح و نقش آن در راحتي حجاج و از
ميان بردن مشقت هايي كه در راه ها وجود داشت ، طرح شد ، تمامي
سرزمين هاي اسلامي ، اعم از آن كه تابع عثماني باشند يا نه ، براي كمك اظهار
رغبت و تمايل كردند . براي اين كار ، مؤسسات فراواني تأسيس شد ، به طوري كه گفته شده
است كه مسلمانان هند بيش از 166 مؤسسه براي اين كار درست كردند . همين طور افراد
خيّر در تمام مناطق كمك هاي خود را سرازير كردند ، به طوري كه گفته شده است كه
مبلغ كمكي كه از شهر لكهنو رسيد در حدود 33 هزار ليره عثماني بود . كمتر
نقطه اي بود كه در اين باره از خود همّتي نشان ندهد . مردم مصر ، شام ، عراق ،
چين ، و ساكنان اروپاي شرقي و همين طور بيشتر كشورهاي افريقايي در اين باره كمك
كردند كه رقم آن پيش از شروع به كار ، حدود 750 هزار ليره عثماني بود .
كار آغاز گرديد ، پل ها ساخته و خطوط كشيده شد . اين كار براي هشت
سال ادامه يافت تا آن كه در سال 1326 خط آهن به مدينه رسيد . ( 1 ) اين زماني بود كه طول آن به 1320 كيلومتر رسيده بود و
اين به جز فاصله اي بود كه ميان درعا و حيفا بود . در اين باره جشني در مدينه
برپا شد كه نمايندگان كشورهاي مختلف ، خبرنگاران ، و بسياري از شخصيت هاي
كشورهاي اسلامي حضور داشتند .
از اين زمان به بعد ، مسافران با واگن هاي قطار از دمشق به مدينه
مي آمدند ، و به اين
1 . نخستين قطار در روز سوم شعبان سال 1326 مطابق 28 اگوست 1908 به مدينه رسيد ( عاتق ) .
|
674 |
|
ترتيب سختي هاي سفر برداشته شد . اين وضعيت براي چند سال ادامه داشت تا آن
كه
سلطان عبدالحميد خلع شد و فعاليت تا همين جا متوقف گرديد . بعد از آن حزب
اتحاد و ترقّي تلاش كرد كار را ادامه دهد كه توفيقي نيافت . چرا كه سيل تبرّعات ، در
گيرودار بحران هاي سياسي كه آن زمان جهان را فرا گرفت ، متوقف شد . بعد از آن
جنگ آغاز شد و شريف حسين احساس كرد كه نيروهاي عثماني مي توانند از اين خط آهن
استفاده كرده ، تهديدي براي حجاز باشند . به همين دليل به نيروهاي خود كه به شمال
حمله كردند ، دستور داد تا اين خط را از بين ببرند تا نيروهاي كمكي عثماني نتوانند
از آنجا نيرو به حجاز منتقل كنند .
با پايان يافتن جنگ جهاني ، بسياري از بخش هاي اين خط از ميان رفته بود و به
رغم آن كه مسلمانان توانايي بازسازي آن را داشتند ، اما وضعيت به گونه اي بود
كه هر منطقه از مناطقي كه خط از آنها عبور مي كرد ، تحت سيطره قدرتي بود . بخشي
در اختيار فرانسوي ها ، بخشي دست انگليسي ها و بخشي هم تحت اختيار شريف
حسين . به همين دليل اتفاق نظري براي بازسازي آن پديد نيامد ، و دولت هاي خارجي
هم در اين باره كه يك خط وقفي اسلامي از اراضي تحت تابعيت آنان عبور كند ، موافقت
نكردند ؛ چنان كه توجه داشتند كه تجمع مسلمانان در اطراف يك خط آهن در بخش بزرگي از
بلاد عربي ، به صرفه و مصلحت آنان نيست . به همين دليل ، تمامي تلاش ها براي
بازسازي مجدد خط آهن بر باد هوا رفت .
بخشي از اين خط كه در منطقه حجاز ، از پس از عين باقي مانده بود ، توسط شريف حسين
اصلاح شد و نخستين قطار در سال 1919 به مدينه رسيد . اما استفاده مجدد از آن
امكان پذير نشد ، چرا كه بازسازي هاي فني انجام شده كافي نبود . شريف حسين
هم پول كافي براي بازسازي و هزينه هاي آن نداشت . به همين جهت ، بخش حجازي آن هم
بار ديگر تخريب شد . دولت هاي فلسطين ، سوريه و اردن ، بخش هايي را كه در
بلادشان بود ، در اختيار گرفتند . ( 1 )
1 . بعد از تلاش هاي نيم قرنه ،
دولت هاي عربي درباره اصلاح آن توافق كردند و طرح اصلاح آن را در سال 1383 به
يك شركت واگذار نمودند .
|
675 |
|
مُطوّفي
در اين دوره ، دايره كار مطوّفي توسعه يافت و شمار مطوفان تا حدودي
زيادتر شد . امراي مكه ، دايره مطوفي را در هر بخش ، اختصاص به منطقه خاصي از بلاد
اسلامي دادند . اين امر بر اساس فرماني بود كه امير مكه آن را تصويب
مي كرد .
كهن ترين تصويب نامه اي كه من از آگاه شدم ، تصويب
نامه اي است كه براي آل جاد الله با توقيع شريف غالب در سال 1205 نوشته شد .
شايد برخي از خاندان هاي مطوّف ، تصويب نامه هاي كهن تر از اين
هم در اختيار داشته باشند .
شريف عون الرفيق دايره اختصاص دادن بلاد مختلف به مطوّفي هاي
متفاوت را توسعه داد . هر مطوّف ، مسؤول ديار خاصي بود كه به آن اختصاص داشت . وي سپس
مبلغ قابل پرداخت توسط حجاج را به مطوّفي معين مي كرد .
در سال 1326 مجلس اداره ، تعرفه مطوّفي را تصويب كرد كه توسط نشريه الحجاز به چاپ رسيد . اين تعرفه به اين شرح بود :
يك جنيه عثماني براي سكونت حجاج جاوه اي در مكه
يك جنيه عثماني ، اكراميه مطوّف و مخارج عرفات و منا . كسي كه پيش از
وقوف بميرد ، نصف اين مبلغ را بايد بپردازد .
ده روپيه هندي اكراميه مطوّفي براي حجاج هندي .
دو جنيه عثماني براي حجاج داغستاني براي مطوّف و اجرت خيمه عرفات و
مني و خانه در مكه .
پنج ريال مجيدي براي حجاج مصر و شام و مغرب براي مطوّف
دو ريال مجيدي براي حجاج صعيد و غزه و عراق و اولاد علي و اكراد .
ساير حجاج ، افرادي كه پولدار هستند يك جنيه و كساني كه متوسط الحال
هستند نيم جنيه براي مطوّفي بپردازند .
|
676 |
|
مسائل علمي
تعليم و تربيت در مكه اين دوره ، بر پايه همان ميراث قرون گذشته بود كه
در قالب دانش اندوزي در حلقه هاي درسيِ ايجاد شده توسط علما در مسجد الحرام يا
در مدارسي بود كه افراد نيكوكار براي اسكان طلاب يا تدريس و نيز در برخي از
خانه هاي علما كه درس هاي خاصي به طلابشان مي دادند ، تشكيل
مي شد .
مدرسه رشيديه
در اين دوره ، عثماني ها پيش از ماجراي مشروطه ، در اواخر قرن
سيزدهم ، مدرسه اي به هدف تعليم لغت تركي و رياضيات و تاريخ درست كرده و شماري
از مدرّسان ترك را به آنجا فرستادند . پس از آن شماري از مدرّسان مكّي را هم به آن
ضميمه كردند و درس ها را به زبان تركي تدريس مي نمودند و در اين ميان ،
حتي قواعد عربي را هم به زبان تركي تشريح مي كردند . در آن زمان ، گفته
مي شد كه هدف ترك ها ، تركي كردن عرب و عربي بود ؛ به همين دليل ، جز
فرزندان ترك ها يا اطفال بزرگان كه ارتباط با عثماني ها داشتند ، كسي از
آن برنامه استقبال نكرد ؛ اما طلاب از فرزندان علما و مردم و مجاوران جز تعداد اندك ،
كسي اقبالي به آن برنامه نشان نداد .
اين مدرسه در باب الدريبه و نامش مدرسه رشيديه بود .
پس از آن به محلي كه بعدها چاپخانه حرم شد ، منتقل گرديد . سپس به القبّان در
« مدعاة » و بعد از آن به سوق مَعْلات در بناي مدرسه السعوديه كه در جريان توسعه
خيابان ها اخيرا خراب شده ، منتقل شد .
مدرسه صولتيه ( 1 )
در اين وقت ، يكي از چهره هاي برجسته هند كه از مجاهداني بود كه
بر ضد استعمار
1 . اصل اين نام مربوط به زني با نام « صولت
النساء » است كه در سال 1290 براي فريضه حج به مكه آمد و زميني را در حارة الباب
خريداري كرد . اين امر در زمان امارت شريف عبدالمطلب بود . در همين مدرسه بود كه شيخ
محمد عثماني ( متولد كيرانه در نزديكي دهلي در سال 1233 ) آن مدرسه را در زمين ياد
شده تأسيس كرد و به عنوان مدير آن تعيين شد . بنگريد : تاريخ مكة المكرمة ، صص 262 ـ 263 .
« ج »
|
677 |
|
انگليس مبارزه كرده بود ، يعني شيخ محمد رحمة الله هندي عثماني
صاحب كتاب اظهار الحق به مكه آمد . وي در باره تأسيس يك
مدرسه براي تعليم دين و زبان عربي و قرآن اقدام كرد و يكي از زنان ثروتمند هندي هم
به نام صولت النساء كمك مالي داد و بناي اين مدرسه به نام صولتيه آغاز شد . محل آن
امروز در حارّة الباب در خندريسه است . اين اقدام مربوط به سال 1290 است .
طلاب چنان بر اين مدرسه روي آوردند كه گويي تشنگان به چشمه آب برسند .
شماري هم به دروس خود رحمت الله كه در مسجد ارائه مي كرد آمدند . تلاش هاي
وي در حلقه علمي اش در مسجد مفيد افتاد ، چنان كه در حلقه علمي كه در
خانه اش بود . وي خدمت شايسته اي به لحاظ علمي به مكه كرد كه آثار آن تا
به امروز روي افراد زيادي از علماي برجسته و صاحب منصبان ديني و قضايي برجاي مانده
است . از مشهورترين كساني كه او تربيت كرد علمايي از خاندان هاي مرداد ، مفتي ،
عجيمي ، غمري ، طيب ، دهان ، دهلوي ، دحلان ، بابصيل ، زواوي ، كتبي ، كمال ، و قاري بود .
شيوخ برجسته متأثر از وي هم اينان هستند : حسن مشاط ، عيسي رواص ، يحيي امان و
عده اي ديگر از علماي مكه ، و اين مدرسه همچنان باقي است .
مدرسه فخريه شيخ عبدالحق قاري ، يكي از استادان مدرسه صولتيه به تقليد
از استادش ، در سال 1296 مدرسه فخريه را درست كرد . اين مدرسه در نزديكي باب ابراهيم
بود . وي از ثروتمندان هند درخواست كمك كرد كه آنان به دعوت وي پاسخ مثبت دادند ، پس
مدرسه را شروع كرد كه آن هم تأثير قابل توجهي در مكه داشت .
بعد از آن شيخ عبدالكريم طرابلسي مدرسه اي در قاعة الشفاء ايجاد
كرد . اين نخستين مدرسه عربي بود كه تدريس روي صندلي و با استفاده از تخته سياه بود .
شماري از استادان سوري هم وي را كمك مي كردند .
زماني كه مشروطه خواهان در انقلاب دومشان در سال 1327 پيروز شدند ،
شروع به تأسيس مدارسي در حجاز كردند . از آن جمله در مكه ، مدرسه اي برابر باب
الصفا ايجاد
|
678 |
|
كرده آن را برهان الاتحاد ناميدند . پس از آن ساختمان جديدي براي آن در اجياد
برابر
قصر ماليه ساختند و مدرسه را به آنجا منتقل كردند .
در اين دوره مكتب هايي ( 1 ) براي
خواندن و هِجّي كردن پديد آمد كه از آن جمله مي توان به مكتب شيخ محمد خياط ،
شيخ محمد عناني ، سيد عبدالله مجاهد ، شيخ عبدالله حمدوه سناري و شيخ احمد سوركتي
اشاره كرد . كتاب هايي هم از نوع ديگر نوشته شد كه هدف آنها تعليم خط و حساب
بود . مشهورترين آنها عبارت بود از مكتب شيخ فرج غزاوي و شاگردش شيخ محمود زهدي ، و
پسرش شيخ تاج غزاوي و شيخ سليمان غزاوي .
شيخ فرج به جز تخصصي كه در فنون خط داشت ، در علم لغت و ادب عربي هم يد
طولايي داشت و در اين زمينه شهرت زيادي ميان علماي مسجد الحرام بدست آورد .
براي زنان هم مكتب هاي خاصي در برخي از محلات مكه بود كه
مشهورترين آنها مكتب آشيه در مروه بود .
اين مكتب ها اعياد ويژه اي داشتند . زماني كه بچه اي يك
جزء قرآن يا بيشتر را حفظ مي كرد ، خانواده اش جشني بر پا مي كردند
كه در آن بچه هاي آن مدرسه سرودخوانان خيابان هاي مكه را طي
مي كردند . آن بچه ، در حالي كه لباس حرير و زري دوزي پوشيده بود ، پيشاپيش
آن جماعت حركت مي كرد . زماني كه اين مسير طي مي شد ، بچه ها به
1 . عنوان « مكتب » همان طور كه در نظام آموزش
سنتي ايران هم معمول بود ، به نوعي مدرسه گفته مي شد كه بچه ها براي آموزش
الفبا و نوشتن و خواندن و حساب به آن ها مراجعه مي كردند . بسا مركز آن در
يك خانه يا حتي در گوشه اي از مسجد بود . در مكه ، به قياس ديگر نقاط ،
ده ها مكتب در طول دوره عثماني وجود داشت كه بسياري از آنها كمك
هزينه هايي از اوقاف داشتند . براي فهرستي از اين مكتب ها و موقوفات آنها
بنگريد : مخصصات الحرمين الشريفين في مصر ابان العصر
العثماني ، صص 351 ـ 356 . شريف مسعود هم در كتاب
تاريخ مكة المكرمه ، شرحي
از اين كتاتيب كه به قول وي مفرد آن كُتّاب است داده و مي گويد كه اين مراكز
از مهم ترين مراكز آموزشي در جامعه اسلامي بوده است . وظيفه اصلي اينها ، آموزش
قرآن و حفظ و قرائت آن بر اساس قراءت حفص و ابن كثير و ديگر قراءات بوده است . به
تدريج آموزش فقه و حساب هم در برنامه هاي اين كتاتيب افزوده شد . غالب اين
مكتب ها براي اطفال پسر بود اما مكتب هايي هم براي دختران وجود داشت . اين
نويسنده شرح مفصلي از نحوه تعليم و تربيت اين كتاتيب در كتابش ارائه كرده است .
بنگريد : تاريخ مكة المكرمة ، صص 247 ـ 251 . « ج »
|
679 |
|
خانه هايشان مي رفتند . اين مراسم را اصرافه
مي ناميدند . مدل ديگر آن را اقلابه مي گفتند كه براي انتقال از يك مرحله
به مرحله ديگر بود . ( 1 )
مدارس فلاح
يك نيكوكار بزرگ به نام حاج محمدعلي زينل توجه خاصي به مسائل تعليم و
تربيت كرده در شهر مكه و جده مدرسه اي از دارايي خود ايجاد كرد . بعد از آن ،
مانند آن مدرسه را در بمبئي هند هم ايجاد كرد . اساس اين مدرسه از مكتب شيخ عبدالله
حمدوه سناري آغاز شد كه وي به همراه طلابش به اين مدرسه آمد و عضو فعال آن شد . اين
مدرسه در باب الحارّه ساخته شد و بعد از آن و پيش از توسعه مسجد ، به قشاشيه در
برابر باب علي منتقل گرديد . اين مدرسه برپا بود تا ساختمان تازه اي براي آن در
شبيكه ساخته شد كه تا به امروز باقي است . مديريت اين مدرسه از زمان تأسيس آن در سال
1340 ( 2 ) در اختيار سيد محمد حامد قرار گرفت . بعد از
وي در اختيار سيد طاهر دباغ مدير معارف بود . بعد از او شيخ عبدالله حمدوه سناري
مديرش بود كه تا زمان آمدن دولت دوم سعودي يكسره مديريت آن را داشت . با درگذشت وي ،
مديريت مدرسه به شيخ طيب مراكشي و سپس به سيد حبشي و بعد به شيخ اسحاق عزوز واگذار
شد كه تا به امروز مدير آن است . مدرسه فلاح ، سهم مهمي در خدمت به علم داشت و
شاگردان فراواني را تربيت كرد كه بسياري از آنان به مناصب حكومتي رسيدند . چنان كه
علمايي را تربيت كرد كه در حلقه هاي تدريس در مسجد الحرام سهم قابل توجهي
داشتند .
نكته مهم در باره اين مدرسه آن كه مؤسس آن ، با تمام وجود خود را وقف
مدرسه كرده ، به آن توجه داشت و بهترين مدرّسانِ وقت را براي مدرسه آورد ؛ چنان كه از
جيب شخصي خود هزينه هاي آن را مي پرداخت و اين به رغم آن بود كه
كساني حاضر بودند اموالي در اختيار او بگذارند . وضعيت به همين ترتيب براي ربع قرن
طي شد تا
1 . براي توضيحات بيشتر در باره اين
جشن ها بنگريد : تاريخ مكة المكرمة ، صص 248 ـ 249 . « ج »
2 . در اصل ، سال 1240 آمده كه مي بايد
اشتباه باشد . « ج »
|
680 |
|
آن كه تجارت وي كساد شد و از آن زمان اين مدارس شروع به گرفتن
مساعده از ديگران كردند . ( 1 )
خاندان هاي بزرگ علمي مكه
خاندان هاي علمي مشهور مكه همچنان در اين دوره سرپا بودند و دانش
خود را در حلقه هاي ديني در مسجد يا خانه هايشان ، در كنار مدارس ، منتشر
مي كردند . فرزندان و شاگردان آنان همين روش را از آنان به ارث بردند ، به طوري
كه در يك زمان ، تعداد حلقات درسي مسجد الحرام را شمارش كردند كه 120 حلقه تدرس بود
كه از صبح تا شب و حتي در حوالي شب و ميانه روز با نشاط و شلوغ برپا بود .
از جمله مشهورترين خاندان هاي علمي اين دوره ، آل ريس بود . از
چهره هاي شناخته شده آنان مي توان به اين افراد اشاره كرد : درويش بن
سليمان ، صالح بن ابراهيم ، عبدالرحمن بن محمد ، عبدالله و محمد پسران عبدالرحمان .
برخي از آنان به تقوا و پاكي شهرت داشتند .
آل عبدالشكور نيز مشهور بودند . جد آنان عبدالشكور از هند آمد . از جمله
مشايخ آنان ، اين جماعتند : زين العابدين بن علي ، عبدالله بن عبدالشكور ، عبدالملك بن
عبدالشكور ، علي بن عبدالله ، محمد بن عبدالله بن محمد كه از علماي مكه و شعراي آن
بود . ( 2 )
از خاندان فقيه اينان شهرت دارند : عبدالله بن جعفر ، احمد بن عبدالله ،
سليمان بن احمد . چنان كه از خاندان زرعه هم شيخ تاج الدين و شيخ تقي الدين
مشهورند .
از خاندان سقاف اينان شناخته شده اند : سيد علوي بن احمد ، سيد عمر
بن عبدالله ، محمد باعلوي . از خاندان عجيمي هم اينان مشهورند : شيخ درويش ، شيخ
عبدالله بن عثمان . از خاندان بابصيل و بيت باجنيد هم شماري شهرت دارند .
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
2 . نشر
النور ، خطي .
|
681 |
|
از بيت سنبل هم عالمان چندي مشهورند : شيخ طاهر سنبل ( م 1218 ) كه محقق زمان خود
بود و نسخه صحيح بخاري او نسخه اي قابل اعتماد در
نوع خود بود ، چنان كه خود وي هم در آن زمان مرجع مهمي براي فتوا به شمار
مي رفت . همچنين شيخ عبدالغني سنبل ، شيخ محمد عباس سنبل . برخي از فرزندان شيخ
طاهر سنبل به مدينه مهاجرت كردند و تاكنون در آنجا هستند . ( 1 )
خاندان مرداد هم خاندان بزرگي است . شيخ غازي از شيخ جعفر لبني نقل
كرده است كه بيشتر آنان امام جماعت مقام حنفي و خطيبان مسجد بودند . مشهورترين
چهره هاي آنان عبارتند از : شيخ عبدالله بن صالح مرداد ، فرزندش شيخ احمد
ابو الخير مرداد كه از شخصيت هاي برجسته عصرش بود . همين طور شيخ محمدعلي
مرداد ( م1293 ) . جد اعلاي آنان از مهاجران افغان بود كه به اميرداد شهرت داشت . اين
خاندان به دو قسمت تقسيم شدند كه يك بخش ابو الخير منسوب به يكي از اجدادشان
هستند كه از آنان شيخ عبدالله ابو الخير مؤلف كتاب نشر
النور و الزهر را مي شناسيم . اين كتاب حاوي شرح حال مفصّل مشهورترين
علماي مكه است كه ما در بخش هايي از اين كتاب كه مسائل علمي هر دوره را بيان
كرديم ، از آن فراوان بهره برديم . در آنجا آمده است كه از جمله چهره هاي شناخته
شده اين خاندان عبارتند از : عبدالرحمان بن صالح ، عبدالعزيز بن صالح ، عبدالله بن
عبدالرحمان ، احمد بن عبدالله ابوالخير و امين محمد .
از خاندان عبدالرسول اينان مشهورند : شيخ عمر بن عبدالكريم بن عبد
الرسول عطّار ( م 1248 ) كه شهرت زيادي به فقه داشت و در فتوا محل اعتماد بود .
نوادگان وي تا به امروز هستند و به آنان خاندان شيخ گفته مي شود . ( 2 )
از خاندان سني هم كساني امام جماعت مقام حنفي بودند . برخي هم صرفاً به
كار تدريس در مسجد الحرام مشغول بودند . اينان به سبب جدّشان عبدالله سني كه در
اواخر قرن سيزدهم نايب جده بود ، شهرت دارند . ( 3 )
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
2 . نشر
النور ، خطي .
3 . إفادة
الأنام ، خطي .
|
682 |
|
از خاندان كمال عده اي به شهرت رسيدند : شيخ صديق بن عبدالرحمان ،
شيخ صالح بن صديق ، علي بن صديق كمال . اينان به جز بيت كمال هستند كه در طائف و از
برجستگان آن شهرند و علمايي از آنان در آن شهر برخاسته است . ( 1 )
همان طور كه در جايي گفتيم كه بيت دهان نيز از خاندان هاي قديمي
مكه است . جد اعلاي آنان از هند آمد و به فروش روغن مشغول شد و به همان شهرت يافت .
برخي از مشهورترين افراد اين خاندان عبارتند از : شيخ احمد بن سعيد ( م1293 ) فرزندش
اسعددهان قاضي مكه ، شيخ عبدالرحمان كه مدرّس مدرسه صولتيه بود و اوّلي به سال 1321
و دومي به سال 1337 درگذشت . نوادگان اين خاندان كه همچنان در مكه به بيت الدهان
شهره اند ، در شعب عام و النقا و اجياد زندگي مي كنند . ( 2 )
از خاندان جَستنيه هم شيخ عبدالرحمن بن ابي بكر جستنيه متوفاي اوائل
قرن سيزدهم شهرت دارد كه از شهر فتّن بود . وي به علم و دانش شهرت داشت و تأليفاتي
دارد كه از آن جمله تاريخ حوادث مكه است كه هيچ
نسخه اي از آن نيافتيم . شهرت او جستنيه به فتح جيم است كه مردم آن را به دال
تبديل كرده اند .
نخستين كسي كه از خاندان كتبي شناخته شده ، سيد محمد حسين كتبي است كه
به عنوان مجاور در سال 1255 به مكه آمد و حلقه درس او در مسجد الحرام بسيار بزرگ
بود . وي به كار افتاء پرداخت . فرزندش سيد محمد هم از مدرّسان مسجد الحرام و از ائمه
جماعت آن و از مقرّبان امير مكه شريف عبدالله بن محمد بن عبدالمعين بن عون بود . وي
در رجب سال 1295 درگذشت . از ديگر چهره هاي اين خاندان يكي سيد محمد مرزوقي
ابو حسين و ديگري سيد محمد امين كتبي است .
خاندان مالكي هم خاندان علم و فضيلت هستند . از اين خاندان اينان
مشهورند : شيخ حسين بن ابراهيم مالكي مغربي الاصل از قبيله اي كه به آنان عصور
گفته شده و از توابع طرابلس غرب هستند . وي از علماي فاضل مكه ، مدرّس ، مؤلف و از
ائمه جماعت
1 . نشر
النور ، خطي .
2 . همان .
|
683 |
|
بود . ابوالفيض عبدالستار بكري گفته است كه وي به سال 1293 درگذشت و فرزنداني
از
وي برجاي ماند كه مشهورترين آنان در علم ، شيخ عابد مفتي مالكي ها ، شيخ
محمد امير مفتي مالكي ها ، و شيخ علي مالكي است كه به علم و فضيلت و تأليف شهرت
داشت . وي مديريت معارف را در دوران شريف حسين عهده دار بود . از جمله فرزندان
محمد ، امير شيخ جمال مالكي از بزرگان از علما و مدرسان مسجد الحرام و متوفاي سال
1359 است . فرزندان وي تاكنون در مناصب حكومتي هستند . ( 1 )
جدّ خاندان شطا ، سيد محمد شطا زين الدين بن محمود بن علي شافعي از شهر
دمياط در اواخر قرن دوازدهم به مكه آمده به كار تدريس در مسجد الحرام پرداخت .
فرزندان وي عمر ، عثمان و بكري بودند كه فرد اخير برجسته ترين آنان به لحاظ
علمي و صاحب تأليفات چندي است . غازي از شيخ عبدالحميد قدس نقل مي كند كه سيد
محمد نسب به امام حسين ( عليه السلام ) مي برد و
اين مطلب در دفتر اشراف در دمياط ، ثبت و ضبط است . وي ادامه مي دهد كه اين شطا
به سبب ملازمت با يكي از صالحان در دمياط كه نامش شيخ شطا بود ، و در خارج از مرز
دمياط مدفون است ، لقب شطا را به ارث برد .
از پسرش سيد بكري ، سه پسر برآمدند كه يكي سيد احمد ، ديگري سيد حسين و
سومي سيد صالح بودند . از سيد عثمان نيز فرزندانش سعيد و محمد و علي عالم بودند .
از خاندان مشاط ، شيخ عبدالقادر مشّاط شهرت دارد كه از علماي بزرگ مكه
و يكي از ائمه آن بود . وي در مسجد تدريس مي كرد و در مكه به او لقب شيخ التجار
مي دادند كه مربوط به شغل پدرش يعني تجارت بود . وي عضو ديوان حكومت بود و در
ابتداي قرن چهاردهم درگذشت . از وي فرزندي به نام علي برجاي ماند . ( 2 )
از خاندان لبني ، شيخ جعفر لبني شهرت دارد كه از علماي مكه و از مؤلفان
اين شهر بود . وي در شاميه سكونت داشت ، چنان كه عموزادگانش در باب السلام بودند . وي
بر حسب نقل غازي ، ( 3 ) در برخي از تأليفاتش نوشته است
كه خود نمي داند چرا خاندانشان به
1 . نشر
النور ، خطي .
2 . إفادة
الأنام ، خطي .
3 . إفادة
الأنام ، خطي .
|
684 |
|
لبني شهرت دارند و مي افزايد : جدّش ابو بكر بن جمال در قرن
دوازدهم به كار مطوّفي مشغول بود . پس از آن مي نويسد : ابوبكر دو فرزند داشت :
يكي محمد جمعه كه از نسل او خانداني در شاميه هست . ديگري عبدالله كه خانداني در باب
السلام از او برجاي مانده است .
اما از خاندان عرب ، شيخ حسن بن ابراهيم عرب سندي الاصل شهرت دارد كه
از ائمه جماعت مقام حنفي و يكي از مدرّسان معروف مسجد بود كه به فعاليت و فضل شهرت
داشتند . شيخ حسن عرب و شيخ جميل عرب هم از اين خاندان شهرت داشتند . ( 1 )
از خاندان السيد كوچك هم علامه سيد عبدالله بخاري شهرت داشت كه در
اواخر قرن سيزدهم در مكه مجاور شده ، به تدريس مشغول گشت . وي در سال 1297 درگذشت و
نسلي از خود برجاي گذاشت كه سيد حسن كوچك از ائمه جماعت مقام حنفي شناخته شده
است . ( 2 )
خاندان جان منتسب به شيخ محمد جان نقشبندي افغاني است كه از نسل محمد
بن حنفيه هستند . وي در نيمه نخست قرن سيزدهم هجري به مكه آمد و در آنجا مجاور شد .
از نسل وي شيخ محمدسعيد جان وشيخ صديق وفرزند او شيخ عمرجان شناخته
شده اند . ( 3 )
از خاندان دحلان هم كساني شهرت دارند ، از آن جمله است : سيد احمد زيني
دحلان كه از علماي مكه در قرن سيزدهم بود و تأليفاتي داشت كه مهم ترين آنها
همين كتاب خلاصة الكلام است كه در باره امراي مكه نوشته
است . از اين خاندان ، سيد حسن بن صدقه دحلان و عبدالله بن صدقه دحلان نيز شهرت
دارند . ( 4 )
بيت « فتّه » ( 5 ) خاندان ديگري در مكه است
كه يكي از علماي مشهور آن شيخ ابراهيم محمد سعيد الفته است . اينان منسوب به
عشيره اي هستند كه اصل آن در طائف سكونت
1 . نشر
النور ، خطي .
2 . همان .
3 . إفادة
الأنام ، خطي .
4 . نشر
النور ، خطي .
5 . در باره آن بنگريد به معجم معالم الحجاز ، مدخل مربوطه ( عاتق ) .
|
685 |
|
داشت . اين ابراهيم فرزندي به نام محمد سعيد داشت و او هم فرزندي به
نام محمد . فرد اخير به جاوه رفت و در سال 1343 در آنجا يك نشريه اسلامي كه حاوي
اخبار دنياي اسلام به طور عموم و اخبار حجاز به طور خاص بود منتشر كرد . ( 1 )
فهرستي از علماي ديگر خاندان هاي موجود در مكه چنين است :
عبدالله سراج ( بدون تشديد راء ) ، عبدالله بن علي بن حميد عيدروس بار ،
احمد بن ابي بكر علوي ، احمد رمضان مرزوقي ، احمد بن علي قدس ، احمد صباحي ، اسعد
حباب ، اسحاق دهلوي ، جعفر مير غني ، محمد مير غني جعفري ، خليل طيبه ، محمد
خياط ، سليمان عتيبي ، صالح حريري ، عبدالرحمان جمال كبير ، عبدالرحمان جمال صغير ،
عبدالرحمان مسكي ، عبدالله بن عبدالرحمان سرّاج ، عبدالله بن فهد ، عبدالله سجيني ،
عبدالمنعم قاضي ، علي الرهبيني ، محمد الرهبيني ، علي سرور ، علي خطيب ، علي قدس ، علي
بيتي ، عيسي خراز ، علي خراز ، محمد بن عبدالله بن محمد ، محمدعلي سنوسي ، محمد فاسي ،
احمد سباعي ( جد مؤلف اين كتاب ) ، محمد تبّاني عربي ، محمد عبدالباقي ، محمد بن يحيي
ظهيره ( شايد آخرين فرد شناخته شده از آل ظهيره ) ، محمد سعيد بشاره ، يحيي مؤذن ، يحيي
مقرئ ، يوسف نبلاوي ، يوسف بطاح إهدل ، ابو بكر بن حجي ، احمد بن امين بيت المال ،
احمد بن نصر ، احمد مكي بن جمال ، احمد قنق ، احمد حضراوي ، بكر صباغ ، حسين حبشي ، حسين
جمل الليل ، حسن طيب ، حسن سحره ، سالم عطاس ، سلمان زهدي ، سلطان بن هاشم ، عباس مالكي ،
عبدالله زواوي ، سعيد يماني ، عثمان راضي ، عمر باجنيد ، عبدالله باروم ، عبدالله غمري ،
عبدالقادر صابر ، عبدالقادر شمس ، علي ابو الخيور ، مصطفي عفيفي ، محمود شكري ،
محمد منشاوي ، محمد صباغ مؤرخ ، محمد فردوس ، محمد منصوري ، محمد ابو المحاسن ،
محمد حسب الله ، محمد باز ، محمد بسيوني ، نور خالدي ، محمد سعيد بابصيل ، محمد سعيد
حضراوي ، احمد ناظرين ، عيسي رواس ، محمدعلي سراج ، عبدالرحمان خوقير ، عبدالحميد
قدس .
در اين دوره ، زني از علماي برجسته از خاندان طبري شهرت يافت كه نامش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . إفادة
الأنام ، خطي .
|
686 |
|
خديجه طبريه بود . وي سومين زن مشهور از آل طبري است . نكته قابل ملاحظه
آن كه اين سه زن ، در سه دوره متوالي شهرت يافتند . يكي در دوران مماليك چركس ، دوم در
دوره اول عثماني كه شرح حالش گذشت ، و سومي در اين دوره . چيزي نگذشت كه خاندان طبري
منقرض شد و تنها زني از اين خاندان ماند كه يك نفر از آل دحلان وي را به زني گرفت و
سيد احمد زيني دحلان ( مؤلف خلاصة الكلام ) از وي به دنيا
آمد .
به جز اينان ، علماي ديگري هم از كساني كه اصل آن ها مصري و مغربي
و تكروني و هندي و سندي بود و در مكه مجاور شده بودند ، شهرت يافتند . برخي از اينان ،
در مكه دانش اندوزي كرده بودند و پس از آن ، در آنجا مسجد و خانه را براي تربيت
شاگردان آماده كردند . برخي از مشايخ مشهور از اين دست عبارتند از : احمد خطيب سنبس ،
اسماعيل منكابو ، احمد جاوي ، مرزوقي جاوي ، محمد ازهر ، عبدالله بن محمد ازهري ، محمد
شاذلي ، نواوي خالدي ، نور الفطاني ، محمد سمباوا .
وظيفه افتاء
در اين دوره ، به مانند دوره نخست عثماني ، خاندان هايي در مكه كار
افتاء را بر عهده داشتند . شيخ عمر بن عبدالكريم بن عبدالرسول در سال 1228 مفتي شد .
پس از وي شيخ عبدالحفيظ عجيمي ، بعد از او شيخ عبدالله ميرغني در سال 1247 ، و سپس
سيد محمد كتبي مفتي شدند .
در زمان امارت شريف عبدالمطلب در سال 1267 بار ديگر مير غني مقام
افتاء را به دست آورد ، چرا كه ميرغني ها ، در دستگاه آل زيد مقرّب بودند . با
عزل عبدالمطلب و امارت محمد بن عون در سال 1272 ميرغني همچنان مفتي مكه باقي ماند
تا درگذشت . پس از وي باز افتاء در اختيار سيد كتبي قرار گرفت كه تا زمان درگذشت او
به سال 1280 در اختيارش ماند .
با درگذشت سيد كتبي ، شيخ جمال عمر مفتي شد . پس از وي در سال 1284 شيخ
عبدالرحمان بن عبدالله سراج ( بدون تشديد راء ) آن را در اختيار گرفت كه توسط شريف
عبدالمطلب كه به سال 1297 دوباره امير شد ، عزل گرديد و سيد احمد بن عبدالله
ميرغني
|
687 |
|
مفتي شد . چيزي نگذشت كه شيخ عبدالرحمان سراج به منصب افتاء بازگشت تا
آن كه شريف عون الرفيق از دست وي خشمگين شده او را عزل و شيخ صالح بن صديق كمال را
منصوب كرد . با عزل وي عبدالله بن شيخ عباس بن جعفر بن صديق و پس از او شيخ
عبدالرحمان سراج براي بار سوم به اين منصب دست يافتند . با عزل او باز شيخ عبدالله
به مقام افتاء منصوب شد و تا زمان مرگش در دوران شريف علي پاشا كه در جريان سفرش به
يمن در سال 1325 درگذشت ، ( 1 ) در اين مقام باقي بود . با
درگذشت وي ، شيخ عبدالله بن عبدالرحمان سراج مفتي شد . بنا به قولي شريف علي پاشا او
را كه در آستانه و در قصر شريف حسين بود ، به مكه خواست و زماني كه آمد ، او را به
مقام افتاء گماشت . ( 2 ) با امارت شريف حسين ، او نيز وي
را بر اين منصب باقي گذاشت ، چرا كه از پيش ، روابط آنان استوار بود . زماني كه شريف
حسين ، پادشاه حجاز شد ، او را رئيس قضات و عضو مجلس وكلا كرد . ( 3 ) وي همچنان در منصب خويش بود تا حسين از مكه بيرون رفت و
او هم وي را همراهي كرد . سپس در شرق اردن مستقر شد و در آنجا منصب رياست وزرائي را
داشت تا چند سال بعد كه درگذشت . در اين وقت ، فرزندش حسين سراج جاي وي را گرفت و
سفير حكومت اردن در مصر بود . روشن است كه افراد نامبرده كه از آنان به عنوان مفتي
ياد كرديم ، صاحب منصبان اصلي در امر فتوا بودند و بر اساس مذهب رسمي دولت عثماني ،
مذهب حنفي داشتند . اما ساير مذاهب هم مفتي هاي خاص خود را در مكه داشتند كه از
خاندان هاي علمي اين شهر بودند . طبعاً مشاغل آنان در درجه دوم و پس از افتاء
مركزي بود كه اختصاص به مفتيان پيش گفته داشت .
1 . وي در رأس هيئتي از علما و اعيان كه عبارت
بودند از شيخ محمد سعيد بابصيل ، شيخ صالح كمال ، شيخ محمد خياط ، شيخ عبدالله مفتي ،
يك ياز تجار مكه و شيخ عبدالقادر قطب براي يك كار سياسي كه نصيحت امام يمن به جهت
خروج او بر دولت عثماني بود ، به يمن رفتند . در اين باره در جاي ديگري سخن گفتيم .
( در متن كتاب سال 1225 آمده كه اشتباه است « ج » ) .
2 . إفادة
الأنام ، خطي .
3 . مجلس وكلا در دوره حسين ، به مثابه هيئت
وزرا بود . شايد به اين معنا كه آنان وكيل او بودند يا وكيل وزرايي كه هنوز معين
نشده بودند .
|
688 |
|
قضات
قاضياني كه در مكه بودند ، عالماني ترك بودند كه عثماني ها آنان
را به مكه مي فرستادند و احكام آنان از طرف شيخ الاسلام تركيه صادر
مي شد . بنابراين ، قاضي ، نماينده سلطه ديني ترك در مكه بود و رياست مراسمي را
بر عهده داشت كه ضمن آن اميران مكه به امارت رسيده و براي اين كار مجلس و مراسم
خاصي را برپا مي كردند . كار آنان تقديم خلعت هاي سلطاني به امير بود .
در اينجا ما در صدد بيان اسامي آنان نيستيم ، چرا كه هدف ما بيان اسامي
عالماني است كه از خاندان هاي علمي مكه هستند . ( 1 )
اصلاحات در مسجد الحرام
در اين دوره ، دولت عثماني توجه خاصي به مسائل عمومي مسجد داشت . مادر
سلطان عبدالحميد در سال هزار و دويست و پنجاه و اندي ، شش ستون به مسجد اهدا كرد كه
روي هر كدام آنان شش شاخه از برنج بود كه به آنها قنديل هايي آويزان بود و در
گوشه هاي مسجد نصب شده بود . همچنين عثماني ها ميان ستون هاي جلوي
رواق ها ، ميله هاي آهني درست كرده و قنديل هايي به آنان آويخته
بودند . شيخ حسين باسلامه در كتاب عمارة المسجد اين
قناديل را در داخل رواق ها و صحن و كنار درها شمارش كرده و گويد كه عدد آنها
1422 قنديل منهاي قنديل هايي بود كه در مناره ها قرار داشت . مقصود از
قنديل ، يك چراغ شيشه اي مشبك در سه سمت و به صورت منظم است . در داخل آنها ظرفي
است كه در آن روغن و آب ريخته شده و فتيله اي در وسط آنهاست كه مسؤول روشنايي ،
آنها را با مشعل هايي كه روشنايي آنها را به فتيله مي رساند ، روشن
مي كند .
1 . مردم مكه روزگاري خود منصب قضا را داشتند و
اوضاع به همين منوال بود تا آن كه تركها كه خود را قدرت حاكم ديدند ، مصمم شدند تا
از خود قاضياني بگمارند و اين از سال 943 بود و ادامه داشت تا زماني كه ملك حسين
دولت حجاز را مستقل كرد .
|
689 |
|
چهار مقام موجود در مسجد ، با شمع كه آن را در شمعدان قرار مي دادند ، روشن
مي شد . اين شمعدان ها از برنج بود . به علاوه ، از سقف آنها نيز قنديل
آويزان بود . كنار باب كعبه هم شمعدان هايي از سنگ معدني سفيد بود كه با آنها
روشنايي آن بخش تأمين مي شد .
در سال 1266 عثماني ها دستور دادند تا اصلاحات عمومي در مسجد انجام شود ؛
چنان كه تالار داخلي باب السلام را با سنگ مرمر فرش كردند .
در سال 1276 سلطان عثماني ناودان جديدي كه ساخته قسطنطنيه بود و روي آن پنجاه
رطل طلا كشيده شده بود ، براي كعبه فرستاد . اين همان ناوداني است كه تا به امروز
باقي مانده است . ميزاب قبلي را به قسطنطنيه بردند .
زماني كه به سال 1278 سيل عظيمي به مسجد آمد و آب تا قفل در كعبه رسيد و آسيب
فراوان به مسجد وارد شد و عده زيادي از مردم داخل و خارج مسجد غرق شدند ،
عثماني ها دست به كار اصلاح خرابي ها شده ، اين كار را با اِشراف امير
مكه ، عبدالله بن محمد بن عبدالمعين بن عون و شيخ الحرم احمد عزّت به انجام رساندند .
اين اصلاحات ، شش ماه به درازا كشيد .
در سال 1301 بار ديگر اصلاح برخي از خرابي هاي مسجد آغاز شد و
بناي سقاية العباس و نيز خانه اي كه امانات را در آن حفظ مي كردند و
هر دو در كنار زمزم بود تخريب گرديد . به دنبال تخريب آنجا ، كتاب هاي امانتي ،
به جايي كه امروز در باب سليمانيه قرار دارد ، منتقل شد . ( 1 ) پس از آن حائلي را كه زنان در وقت نماز در مسجد در درون
آن قرار گرفته و به آن قفص مي گفتند ، برداشتند .
در سال 1327 سيلي عظيم در مكه آمد كه آن را سيل خديوي ناميدند . در اين سيل نيز
خرابي هاي فراوان به بار آمد كه از آن ميان تنها 22 ستون از بين رفت . اين
منهاي خرابي هاي ديگر بود . در اين وقت سلطان محمد رشاد به سال 1334 دستور
عمارت
1 . اين كتابخانه در دوران سعودي ، و در جريان
توسعه مسجد از آنجا منتقل شد و عجالتاً در صدد ساختن بنايي تازه براي آن در محل
قبان در نزديكي مدعي هستند . اخيراً براي كتابخانه ، ساختمان بزرگ و محكمي در كنار
مسجد الحرام در غرب باب ملك عبدالعزيز ساخته اند .
|
690 |
|
عمومي در مسجد را داد كه شامل بسياري از بخش هاي مسجد مي شد . اين زمان
قصد آن داشتند تا استوانه ها را عوض كنند ، اما با آغاز جنگ و قطع راه ها
اين كار متوقف شد . به همين دليل تنها يك استوانه را عوض كردند ؛ سپس به سراغ ده
استوانه ديگر رفتند كه نهضت عربي شريف حسين آغاز شد و كار متوقف گرديد . خواهيم ديد
كه بعدها اين كار را از سر گرفتند .
رشاد در سال 1331 دستور داد كه طوقه نقره اي را كه حجر الاسود در آن بود با
يك طوقه جديدي عوض كردند كه تا امروز باقي مانده است .
اصلاحات عمومي
عثماني ها در اين دوره ، اصلاحات عمومي چندي نيز در شهر انجام
دادند . از آن جمله عثمان نوري ، والي تركي در آغاز قرن چهاردهم ،
دار الحكومه اي جديد و مركز پليس در برابر مسجد در اجياد به نام الحميديه
ساخت . محل ديگري هم براي پليس در برابر صفا ساخت . اينها باقي بودند تا آن كه در سال
1370 در توسعه خيابان منهدم شدند . وي بيمارستاني هم در اجياد كه پيش از آن يك محل
نظامي براي توپخانه بود درست كرد كه امروزه بيمارستان عمومي است . همچنين چاپخانه
حكومتي درست كرد كه تا به امروز باقي مانده و البته به داخل اجياد در نزديك اداره
ماليه منتقل شده است . ( 1 ) شريف حسين ، خانه اي در
نزديكي باب الوداع در اختيار عثمان پاشا گذاشت تا اداره پست در آنجا مستقر شود . اين
ساختمان تا مدت ها پس از تشكيل دولت دوم سعودي باقي بود . پس از آن پست از آنجا
منتقل شد و جايش اورژانس ساخته شد و بعدها در مسجد افتاد .
عثمان نوري ، دار الضيافه اي هم در جرول ساخت . سپس به ساخلوي
نظامي تبديل شد كه همچنان باقي است . ساخلوي ديگري هم درست كرد كه امروزه مركزي براي
ادارات رسمي است .
عثماني ها بسياري از مجاري عين زبيده را تجديد كرده ،
منبع ها و جوي هاي زيادي
1 . بعدها ساختمان خاصي براي آن در تنعيم ، در شمال مسجد عمره ساختند .
|
691 |
|
در اطراف مكه براي آن درست كردند . نيز برخي از وضوخانه هاي قديمي
را كه در نزديك مسجد بود تعمير كردند و خدمه اي براي آنها قرار دادند .
در اين دوره ، شيخ علي شحومي كه از مجاوران برجسته بود ، ديوار مقبره
شبيكه را تعمير كرد و در كنار آن غسالخانه و رباطي درست كرد كه تا به امروز به رباط
شحومي شناخته مي شود . اما چيزي نگذشت كه مقبره شبيكه تعطيل شد و دليلش هم آن
بود كه در سال هاي وبا پر از مرده شد و بوي آن در هوا منتشر مي شد . به
همين جهت ، عون الرفيق در سال 1310 دستور داد مرده در آنجا دفن نكنند كه تا به امروز
چنين است . ( 1 )
به هر روي ، اصلاحاتي كه در دوره نخست عثماني صرفاً رنگ ديني داشت ، در
اين دوره عوض شد و به جنبه هاي ديگر زندگي هم بسط يافت . بارزترين اين
فعاليت ها ، آنهايي بود كه در دوران والي گري عثمان نوري در زمان امارت
شريف عون انجام شد .
1 . إفادة
الأنام ، خطي .
|
692 |
|
انقلاب بزرگ عربي يا نهضت شريف
حسين بن علي
افراد آگاه مي دانند كه آنچه ترك و عرب را با يكديگر متصل
مي كرد ، اسلام بود . زماني پيش از آمدن ترك هاي عثماني ، شماري از تركها به
خلفاي مسلمين در قصرها و پادگان ها خدمت مي كردند . اينان توانستند اعتماد
آنان را در بسياري از ادوار تاريخي در به دست گرفتن فرماندهي و رياست در بسياري از
مراكز و ادارات اسلامي جلب كنند .
در اوائل بخش دوم اين كتاب ، ضمن بحث از روزگار ترك هاي عثماني
اشاره كرديم كه آنان يكسره در پي تأسيس و گسترش دولت خود بودند تا آن كه رو به سوي
شرق آوردند و بسياري از پايتخت هاي عربي را گشودند . در اين سوي ، مسلمانان از
جنگ هاي آنان در راه اسلام استقبال كرده ، با سلطان آنان به عنوان خليفه مسلمين
بيعت كردند . ( 1 )
در آن بحث اشاره كرديم كه شريف وقت مكه در هنگام فتح اين بلاد توسط
عثماني ، شريف بركات بود كه فرزندش ابونمي را براي تبريك نزد سلطان سليم كه فرماندهي
اين سپاه فاتح را در مصر بر عهده داشت ، فرستاد . اين زماني بود كه كار سلطان سليم در
سال 923 در مصر استقرار يافته بود و كليدهاي حرمين در اختيارش قرار داشت .
روشن است كه ارتباط ميان امراي مكه و عثماني در طول چهار قرن ، گرفتار
جزر و
1 . به بخش مربوط به دوران اول عثماني در همين
كتاب مراجعه فرماييد .
|
693 |
|
مدهاي فراوان گشت كه در فصول چهارگانه گذشته به آن پرداختيم . از
مهم ترين ويژگي هاي آن اين است كه عثماني ها ، چنان كه در بلاد ديگر
سلطنت عثماني مستقيم دخالت و حكومت مي كردند ، هيچ گاه به صورت مستقيم در مكه
حكومت نكردند . البته مي بايست موارد كوتاهي را كه معلول شرايط خاص بود ، مستثنا
كرد . اين وضعيت تا زماني كه تركها بر ضد خليفه قيام كرده و مشروطه را به سال 1329
محقق كردند ، ادامه داشت .
باز شدن فضاي فكري
عرب ها در نخستين رابطه شان با سلاطين عثماني ، در مراكز
مختلف خود ، به اطاعت از سلطان بسان خليفه اي كه از اساس اسلام حمايت
مي كند ، باور داشتند ، اما در اين دوره ذهنيت آنان ، به دليل تأثيري كه از اقوام
انقلابي در عالم پذيرفتند ، در هم ريخت و باورشان چنان شد كه اين دولت كه تنها به
حفظ اساس خود مي انديشد و در پي حاكميت خويش است و تسلط مطلق خليفه خود را
مي خواهد ، در واقع حقوق آنان را ضايع مي كند .
زماني كه مشروطه خواهان ترك سر به شورش و انقلاب بر ضد خليفه
برداشتند ، شماري از آزاديخواهان عرب براي مشاركت در پيروزي مشروطه وارد ميدان
مبارزه شدند تا پس از پيروزي در نظام جديد ، عرب ها موقعيت بهتري داشته باشند .
اما چيزي نگذشت كه مشروطه خواهان همان فكر توراني خويش را حاكم كرده ، برتري خود را
بر ديگر اقوام حفظ كردند ، همان چيزي كه اجدادشان آن را باور داشتند . نگاه آنان به
مناطق عربي ، بسان نگاه به يك مستعمره بود . برخي پا را از اين هم فراتر گذاشته به
تركي كردن اين مناطق فكر مي كردند تا همه را تحت يك شعار تركي متحد كنند .
تشكل ها و سازمان هاي عربي
اين تحولات سبب سرخوردگي عرب ها شد و عرب هاي آزاديخواه كه
در آستانه بودند دست به تشكيل تشكّل هايي زدند . شماري از ترك هاي مخالف
با نظام جديد هم
|
694 |
|
به آنان كمك كردند . جمعيت اخاء عربي يكي از آنها بود كه در نظام جديد دعوت
به
برادري مي كرد ، اما توفيقي به دست نياورد . بر ويرانه هاي آن ،
جمعيت هاي ديگري در تركيه و برخي از بلاد عربي ايجاد شد كه شايد مهم ترين
آنها حزبي بود كه شماري از آزاديخواهان سوريه اي در قاهره ايجاد كردند . از
جمله اهداف آنان اين بود كه هر منطقه عربي ، خود اصلاحات منطقه خود را بدون ارجاع به
مركز عثماني در اختيار بگيرد . ( 1 )
شماري از آزاديخواهان عرب در پاريس ، كنفرانسي تشكيل داده در آن از
حقوق عرب ها در سرزمين هاي عثماني سخن گفتند . آنان با حزب غير متمركز
قاهره ارتباط برقرار كرده ، شماري از آنان در كنفرانس شركت كردند . مصوّبات اين
كنفرانس عثماني ها را خشمگين كرد ، اما آنان سرگرم درگيري هاي في مابين
خود و مشكلاتي بودند كه در بالكان در حال رخ دادن بود . ( 2 )
چيزي نگذشت كه شماري از افراد عاقل حزب اتحاد ، نكته را دريافته در پي
جذب و جلب عرب ها برآمدند . آنان يكي از رجال خود را به پاريس فرستادند تا در
كنفرانس شركت كرده با آنان گفتگو كند . چنين مي نمود كه بار ديگر اتحادي برقرار
شود ، به ويژه كه حزب اتحاد بيانيه اي صادر كرده ، وعده تحقق مطالبات عرب را
داد ، اما احساس عرب ها آن بود كه زمان مي گذرد و چيزي نصيب آنان
نمي شود و در واقع ، وقت كشي مي شود . ( 3 )
نمايندگان تشكل هاي عربي نزد شريف حسين
در اين وقت ، به سال 1332/ 1914 آتش جنگ جهاني بالا گرفت و رجال حزب
اتحاد به آلمان پيوستند . انديشه آنان اين بود كه زمان ، زمان كنار آمدن با
تشكل هاي عربي يا تحقق مطالبات آنان نيست . به همين جهت ، دستور الغاي آن
تشكل ها را در بلاد
1 . الثورة
العربية الكبري ، امين سعيد ، ج 1 ، ص 14 .
2 . همان ، ص 13 .
3 . جزيرة العرب
في قرن العشرين ، حافظ وهبه ، ص151 .
|
695 |
|
عربي داده ، به جاي آنها شعبه جمعيت اتحاد و ترقي تركيه را در مراكز و شهرهاي
عربي
ايجاد كردند تا براي آنان فعاليت كند . روزنامه هاي تركي هم شروع به
تبليغات ضد عربي كرده ، در اين باره تندروي كردند . يكي از مشايخ آنان در كتابي با
نام قوم جديد نوشت : اين ناداني چيست ؟ اين چه غفلتي است
كه بر شما مستولي شده است ؟ نام خلفاي عرب را در مساجد خود آويخته ايد ، اما از
اسامي خلفاي ترك كه در احاديث نبوي فراوان تقديس شده اند ، با احترام ياد
نمي كنيد ؟ ! ( 1 )
در اين وقت ، در مكه و شهرهاي ديگر ، شعبه حزب اتحاد و ترقي ايجاد شد و
رهبران ترك براي ترك كردن عرب ها شروع به تدريس علوم عربي به زبان تركي
كردند .
جاسوسان خبر آوردند كه شريف مكه ، ارتباط دوستانه كامل با
اتحادي ها ندارد و حركات او مشكوك مي نمايد و به طور سري با بزرگان حجاز
جلساتي برگزار مي كند كه ترديد برانگيز است . آنان گفتند ، شريف ، نسبت به كارهاي
اداري مربوط به والي ترك در حجاز بي توجهي كرده و شماري از نمايندگان تجمّعات
و هيآت عربي به اسم حج به مكه مي آيند و هدف اصلي آنان شركت در همين جلسات
گفتگو با اوست .
بدين ترتيب اتحادي ها بر آن شدند تا تصميم قاطعي بگيرند . آنان
احمد جمال پاشاوزير نيروي دريايي عثماني را به مكه فرستادند تا امور نظامي آن ناحيه
را در اختيار بگيرد . به وي اختيار لازم داده شد تا در محدوده سوريه و لبنان و قدس و
از آنجا تا حجاز و يمن ، در صورت اقتضاي حال ، اقدام و عمل كند . نيز يك الباني ديگر
را به نام وهيب بيك به مكه فرستادند تا قدرت شريف حسين را محدود كرده ، دخالت او را
در امور اداري محدود سازد و يا در صورت لزوم ، وي را ترور كند . اما حسين ، زمان را از
او گرفت و درخواست بازگرداندن او را از مكه كرد . اين بعد از آن بود كه با شدّت ،
تمامي فرامين اجرايي را كه او مأمور انجامش بود ، رد كرد . چنان كه ديگر فرامين عالي
را داير بر اين كه نظام شريفي از مكه برافتد و مكه هم مانند ساير بلاد به صورت
مستقيم توسط عثماني ها اداره شود ، رد كرد . ( 2 )
1 . الثورة
العربية الكبري ، ج 1 ، ص 59 .
2 . الملوك
الهاشميون ، 26
|
696 |
|
اما جمال پاشا توانست سلطه خود را در سوريه و لبنان استوار كرده ، به
تعقيب آزاديخواهان عرب پردازد و آنان را از بين ببرد . وي دارهاي مجازاتي را در
سوريه و لبنان برپا كرد و دسته دسته از رجال مبارز عرب را به آنها آويخت . ( 1 )
در اين وقت ، شماري از تشكل هاي عربي مخفي سوريه در انديشه ايجاد
ارتباط با حسين افتادند و شماري از آنان به نمايندگي و در قالب حج ، به مكه آمدند تا
از وضعيتي كه عرب ها با آن روبرو بودند ، وي را آگاه سازند و تأكيد كنند كه
ناسيوناليست هاي عرب در سوريه و عراق به دنبال يك انقلاب عربي هستند و در
صورتي كه حسين حاضر باشد ، مي توانند در خدمت او باشند . حسين اطميناني به اين
مطالب نكرد ، اما چيزي نگذشت كه فرزندش فيصل ـ پادشاه بعدي عراق ـ را براي ديدار از
سوريه به آنجا فرستاد . وي در سوريه با جمال پاشا ديدارهاي فراواني داشت و هدف خود
را به نيابت از پدرش ، ايجاد ارتباط دوستانه با او عنوان مي كرد ، و نشان
مي داد كه در پي راه حلي براي كاهش فشار بر آزاديخواهان عرب است ؛ در حالي كه
در باطن با برخي از نمايندگان و سخنگويان جمعيت هاي عربي ملاقات كرده و در
بازگشت به مكه ، موافقت آنان را با پذيرش حسين به عنوان سخنگوي عرب در هر نوع
گفتگويي كه وي با بريتانيا داشته باشد ، براي دستيابي به شروطي كه آنان مطرح كردند ،
اعلام كرد . ( 2 )
چنين مي نمايد كه حسين آخرين تيري را كه مي كوشيد ارتباطش
را با اتحادي ها تعريف كند ، در كمان گذاشت و به آستانه پيغام داد : در صورتي كه
آنان به سوريه نوعي نظام نيمه مستقل اعطا كنند ، حاضر است قبايل عربي را تحت
فرماندهي فرزندانش متحد كرده در خدمت دولت قرار دهد . همزمان بايد متهمان سياسي عفو
شوند ، و امارت مكه هم در اختيار فرزندان وي بماند . پاسخ اين بود : متهماني كه در
سوريه هستند ، بايد عقوبت شوند و حجاز نيز بايد مانند ديگر ممالك زير نظر مستقيم
عثماني ها اداره شود . ( 3 )
1 . و بنگريد : الثورة العربية الكبري ، ج 1 ، صص 60 و 83 .
2 . الملوك
الهاشميون ، 35 ؛ الثورة
العربية الكبري ، ج 1 ، ص 109 .
3 . همان ، ص 110 .
|
697 |
|
گفتگوها با بريتانيا
انگليس از آنچه در اطراف و اكناف امپراتوري عثماني مي گذشت ، غافل
نبود . اين دولت ، بر حسب عادت ديرين خود ، حريصانه وقايع را تعقيب مي كرد . مهم
براي دولت بريتانيا اين بود كه پس از ارتباط آلمان با اتحادي هاي آلمان به جمع
آوري اطلاعات و اخبار محرمانه در منطقه پرداخته از آنها در مقابل پيمان اتحاد ياد
شده استفاده كند ، آن هم درست پيش از آن كه ابرهاي جنگ فراگير شود .
بنابراين چرا نبايست با حسين به معاشقه بپردازد ، و با روش هاي
فريبكارانه به احساسات دروني و خواسته هاي او نزديك شود ، آن هم در حالي كه
مي داند او جاه طلب است ؟ چرا نبايد لرد كتشنر ، معتمد بريتانيا در مصر از
فرصت عبور امير عبدالله بن حسين ـ پادشاه بعدي اردن ـ در يكي از سفرهايش به مصر
براي رفتن به آستانه در سال 1331 استفاده كند ، تا او را بهتر بشناسد و مانند يك
دوست با او مصافحه كند و به اسم دولت بريتانياي كبير در باره حجاج هندي با او به
گفتگو بپردازد ؟
اين ديدار ، دوستانه بود و در پي آن ديدار ديگري شد كه زمينه دوستي
بيشتر را فراهم كرد و به امير جوان فهماند كه دولت بريتانيا تا چه اندازه عطف توجه
به آرزوهاي عرب دارد . من ترديد ندارم كه اين قبيل جلسات گفتگو ، با هر آنچه در آن
گذشته و با حواشي امير جوان در باره آن گفتگوها ، و آرزوهايي كه در اطراف آنها بوده
است ، همگي به صاحب رأي و فكر در مكه يعني شريف حسين منتقل مي شده است تا روي
عواطف او تأثير بگذارد .
اما در اين سوي ، حسين مي دانست كه اين شهر ، شهر خليفه است و
اختلاف او با اتحادي ها در آستانه ، خيانت را براي وي تجويز نمي كند و اين
كه با نامسلمانان مصافحه كند . او مردي بود كه هميشه به داشتن اخلاق
محافظه كارانه مباهات مي كرد .
به علاوه ، اقدامات او چندان مخاطره آميز بود كه دشوار مي شد در صورت
شكست ، راه گريزي در آن يافت . با اين حال ، عواطف وي در هم ريخت و سختگيري
اتحادي ها فضا را براي امير عبدالله فراهم ساخت تا دست به آن اقدام
مخاطره آميز بزند . نمايندگان بريتانيا هم راه را براي تحقق آمال و آرزوهاي
آنان در يك دايره وسيع فراهم
|
698 |
|
مي كردند و هدف انگليس آن بود تا عرصه را براي دشمنانش در برلين و تركيه
تنگ كند .
در اين ميان ، فيصل خبر آورد كه جمعيت هاي سرّي در دمشق ، حسين را به عنوان
نماينده عرب مي شناسند ؛ چنان كه جمعيت هاي عربي سرّي در مصر و اروپا هم
او را تأييد كردند . در همين زمان ، شماري از نمايندگان انگليس نيز شروع به رفت و آمد
به مكه در پوشش حج كردند تا به حسين بفهمانند دولت انگليس براي كمك به اعراب آماده
است تا برابر ترك هاي اتحادي كه رابطه دوستانه ميان عثماني و انگليس را برهم
زده اند ، كاري انجام داده باشد . ( 1 )
در اين وقت ، فرامين دولت عثماني به حسين ، داير بر مسلح كردن قبايل
عربي براي كمك به دولت عثماني رسيد ، او هم در ظاهر موافقت كرد و در همان حال شروط
مورد نظر خود را براي هم پيماني با دولت انگليس به نماينده آن دولت در مصر
نوشت . شروط ياد شده ، حقاً شروط موسّعي بود كه شامل استقلال عرب به معناي امروزي آن
يعني استقلال براي سوريه و اردن و فلسطين و عراق و تمامي بخش هاي جزيرة العرب
مي شد . در اين ميان تنها عدن استثنا شد كه بريتانيا بر آن مسلّط بود . استقلال
مورد نظر او نوعي آزادي تحت سيطره دولت هاشمي بود .
انگليسي ها مي دانستند كه نمي توانند به تمامي مطالبات
حسين پاسخ مثبت بدهند ، چرا كه تعهدات ديگري هم داشتند . آنان در جزيرة العرب با
مناطق و بخش هايي مواجه بودند كه وعده استقلال به آنان داده بودند . به علاوه
با ساير دول متفق از جمله دولت فرانسه در ارتباط بودند و با يكديگر گفتگوهايي در
ارتباط با سوريه ، لبنان و فلسطين داشتند كه پس از پيروزي در جنگ اين مناطق چگونه
ميان آنان تقسيم شود . ( 2 )
1 . بنگريد : الثورة العربية الكبري ، ج 1 ، ص 127 .
2 . اين ها مربوط به گفتگوهاي سادِكس
نماينده بريتانيا و بيكو قنسول فرانسه بود كه در قاهره صورت پذيرفت و در سال 1916
( رجب سال 1334 ) ميان آنان توافقي صورت گرفت . اين چند هفته پس از آن بود كه با
خواسته هاي ملك حسين موافقت كرده بودند . در اين معاهده آنان توافق كرده بودند
كه عراق و سوريه دولت عربي داشته باشد و نظارت براي فرانسه باشد . فرانسه در سوريه و
انگليس در عراق مستشاراني داشته باشند . اما سواحل سوريه از آن فرانسه باشد كه هر
طور مي خواهند اداره كنند و سواحل عراق هم در اختيار بريتانيايي ها باشد
تا به دلخواه آن را اداره كنند . در فلسطين هم يك دولت بين المللي ايجاد شود . آنان
براي اين كار نقشه هايي هم آماده كرده با رنگ قرمز و آبي محدوده هر يك را مشخص
كرده بودند .
|
699 |
|
در همان حال ، وزير خارجه وقت بريتانيا بالفور به يهوديان قول داده بود
تا فلسطين را به عنوان وطن آنان ، در اختيارشان بگذارد . ( 1 )
انگليسي ها اين مطالب را مي دانستند و اينها دلايل آشكار بر
آن بود كه آنان نه تنها در حق حسين خيانت مي كردند ، بلكه نسبت به تمامي آمال و
آرزوهاي عرب خيانت ميورزيدند .
زماني كه شعله هاي جنگ بالا گرفت ، انگليسي ها دريافتند كه
به عنوان يك هم پيمان به حسين نياز دارند . شخصيت روحي او ، سرزمينِ مقدس كه در
اختيارش بود و موقعيت او ميان خاندان هاي عرب به عنوان كمك براي آنان براي
مبارزه با تبليغات عثماني كه مي كوشيد به اسم جهاد مقدس مسلمانان را بر ضد
بريتانيا بسيج كند ، همگي مسائلي بود كه موقعيت شريف حسين را به عنوان يك متحد براي
انگليس ممتاز مي ساخت . ( 2 )
بدين ترتيب چرا انگليس نمي بايست از فرصت استفاده كرده با طفره
رفتن و پوشاندن چهره خيانت خود ، روشي را پيش گيرد كه با انواع و اقسام احتمالات و
مفاهيم قابل توجيه بود ؟ در اين وقت ، حسين هم در موقعيتي نبود كه به او اجازه رد
كامل و قطعي بدهد . او چند بار چهره اش براي عثماني ها آشكار شده بود و به
رغم دشمني و شدّت احتياطش ، گاه مي شد كه احتياط را فراموش مي كرد . بسياري
را عقيده بر آن است كه حسين چندان در اعتماد به انگليسي ها فرو رفته بود كه او
را از احتياط و حزم كافي بازداشت . اما من چنين عقيده اي ندارم ، به نظر من حسين
گرچه در اوائل ارتباطش با انگليسي ها تندروي كرد ، اما چيزي نگذشت كه دريافت
نيازمند آن است كه برخي از
1 . نشريه المقطم وعدة بالفور را در شماره نهم
نوامبر سال 1917 يعني يك سال و اندي بعد از توافق دول اروپايي با ملك حسين چاپ كرد .
در اين وعده آمده بود كه بريتانيا با ايجاد يك كشور يهودي در فلسطين به نظر موافق
نگاه كرده و مساعي خود را در اين راه به كار خواهد برد . بالفور اين زمان وزير خارجه
انگليس بود .
2 . الملوك
الهاشميون ، ص37 .
|
700 |
|
امور را به آينده واگذار كند ؛ چنان كه تمايل او در رسيدن به يك معاهده
او را واداشت تا پيش از آن كه در دام عثماني ها گرفتار شود ، در باره برخي از
كارها با عجله اقدام كند .
بارها انگليسي ها به او نامه نوشتند ، اما او جرأت همراهي نداشت ،
با اين حال وقتي به دقت در باره موقعيت خود انديشيد ، تصميم گرفت نامه اي
بنويسد و مطالبات خود را با تفصيل تمام طرح كند .
اين مكاتبات براي ده ماه كه اولين آنها28رمضان سال1333
و آخرين آنها در جُمادي الاُولاي سال 1334 بود ، ادامه يافت . در آخرين نامه آمده
بود : حكومت پادشاهي بريتانيا با تمامي مطالبات و درخواست هاي شما موافقت
مي كند . ( 1 ) اگر با دقت در كلمات و معاني دقيق يا
شبه دقيق آن نگريسته شود ، بايد تلقي موافقت از آن بشود .
اما روشن است كه به رغم اين مكاتبات ، معاهده و قراردادي ميان آنان
امضا نشد و روش طرف انگليسي در اين نامه ها چنان و چندان پيچيده و مبهم بود كه
به شكل هاي مختلف قابل توجيه بود . بنابراين شگفت نخواهد بود اگر حقوقدانان بر
عدم صلاحيت اين قبيل نوشته ها براي طرح در هر نوع محكمه اي در روي اين
كره خاكي تأكيد كنند . ( 2 )
با اين حال ، اين تلاش ها به دو طرف فرصت داد تا از طريق آنان به
اهدافشان برسند . بريتانيايي ها از اين تلاش ها به عنوان يك وسيله
تبليغاتي صادره از مكه بر ضد تبليغات ترك ها ، آن هم به اسم اسلام و با فريادي
رسا آن گونه كه احساسات عرب هاي هاشمي قريشي از تيره قريش را به لرزه درآورد ،
استفاده كردند .
حسين نيز توانست با استفاده از اين گفتگوها بر ضد تركها كه مراقب
عصيان و شورش وي بودند و از دخالت وي در كارهاي جمال پاشا در سوريه و
پنهانكاري اش در بسياري از تصرفات سياسي اش و كوتاهي در تجهيز سپاهي از
حجاز با بستن برخي از مرزها ناراحت بودند ، سدّي برابر آنان بسازد . به هر روي ، او
برابر عثماني ها كه مي دانست آنان در صداقتش ترديد دارند و در پي بسيج
نيرو براي خلاصي از دست او هستند ، چاره اي جز تعجيل در كارها نداشت .
1 . نص اين توافقات در كتاب الثورة العربية الكبري آمده است . در اين
مورد خاص بنگريد : همان ، ج 1 ، ص142 .
2 . الملوك
الهاشميون ، ص40 .