بخش 15
آمادگی برای انقلاب در مکه نخستین تیر در مکه شریف جدید افسران عرب حمله به شمال حجاز حمله به سوریه تسلیم شدن مدینه دولت جدید هاشمی در حجاز حسین و خلافت مسائل عمومی در دوران حسین دوران حسین در مکه مسائل علمی روزنامه نگاری اصلاحات اصلاحات در مسجد الحرام شریف حسین و نجد سقوط طائف کنارگیری شریف حسین و بیعت با شریف علی دوران ملک علی حزب ملی حجاز و مبانی آن اعلامیه ای خطاب به جهان اسلام نامه به ابن سعود حسین حجاز را ترک می کند عدم درخواست کمک از انگلیسی ها خروج ملک علی از مکه اخوانی ها در مکه فریاد استغاثه حزب ملی بیانیه ابن سعود نامه حزب ملی به سپاه سعودی جواب خالد بن لؤی پاسخ حزب سفر نمایندگان جدّه به مکه ملک علی دست به دفاع می زند بازگشت بی نتیجه هیئت نامه ملک علی به امیر خالد نامه ملک علی به سلطان عبدالعزیز پاسخ سلطان نامه سلطان عبدالعزیز به اهالی جده وساطت برای جلوگیری از جنگ سلطان
|
701 |
|
آمادگي براي انقلاب در مكه
زماني كه حسين از گفتگوهاي خود با طرف بريتانيايي در جمادي الثاني سال
1334 / مارس 1916 به صورتي كه گذشت ، فارغ شد ، فعاليت او در مكه مضاعف شد .
مجالس او پر از بزرگان از اهالي حجاز و شيوخ محلات و رجال مبارز قبايل بود و او
خطاب به ايشان مي گفت : « فرزندان من ! ما هيچ چيزي جز مراقبت از دين و قوميت خود
نداريم . ما آخرين كساني خواهيم بود كه با امر خليفه مخالفت مي كنيم ، مشروط بر
آن كه اتحادي ها به دين ما آسيب نزنند . »
حسين در شرح كارهاي اتحادي ها نسبت به بدعت هايي كه در
اسلام پديد آورده اند ، چندان سخن مي گفت و ماجرا را به دقت تصوير
مي كرد كه حسّ نقد آنان را بر مي انگيخت . او با زرنگي تمام توانست آن
هاله نوري را كه از جبين خليفه مي درخشيد ، از اذهان مردم بزدايد . اين قبيل
مجالس از چشم غالب ، والي ترك مكه ، پنهان نبود ، اما وي كه شاهد خواري واليان پيشين
بود ، ضعيف تر آن بود كه بتواند اقدام قاطعي به عمل آورد .
در همين اثنا بود كه اتحادي ها به حسين دستور دادند تا سپاهي را
از حجاز آماده كرده براي حمله به كانال سوئز در اختيار آنان بگذارد . او از اين
دستور براي رهايي پسرش فيصل كه در دستان جمال پاشاي سفاح در دمشق اسير بود استفاده
كرد . درواقع اين اسارت محترمانه ، به هدف جلوگيري از آشوب هايي بود كه
شايعه اش در اطراف حسين در مكه جريان داشت .
حسين به خوبي از اين وضعيت استفاده كرد . او برخي از مبارزان قبايل
عربي را بر آن داشت تا نزد جمال رفته اعلام كنند كه آماده شركت در جنگ هستند و
علاقه دارند تا فرماندهي آنان در اختيار فيصل باشد . اين حيله كارگر افتاد و فيصل
اجازه يافت تا به عجله عازم سفر حجاز شود و مبارزان و جنگجويان را براي حضور در جنگ
آماده كند .
فيصل در رجب سال 1334 به مدينه رسيده به برادرش علي پيوست . در اين وقت ، فرمانده
سپاه تركي ، فخري پاشا بود كه همان شك و ترديد جمال پاشا را در باره اين دو نفر
داشت . اما او نيز همان فريبي را خورد كه جمال در دمشق خورد . دو برادر از وي اجازه
خواستند تا به سرعت همراه نيروهاي داوطلب جنگ در كانال سوئز و فلسطين عازم
|
702 |
|
شوند ، آنان افزودند كه اتحادي ها پدرش را براي ارسال اين سپاه تهديد
كرده اند و پدر هم به آنان دستور داده است تا اوامر شاهانه را اطاعت كنند .
بدين ترتيب اين دو در اوائل شعبان سال 1334 در رأس يك نيروي داوطلب
بزرگ براي رفتن به سمت كانال سوئز مدينه را ترك كردند . اين بعد از آني بود كه مبالغ
هنگفتي پول از فخري پاشا گرفتند . علاوه بر آن آذوقه و توشه زيادي هم برداشتند ( 1 ) و در مسير شرق حركت كرده ، اندكي رفتند واز آنجا راه را
به سمت آبار علي كج كرده ، در آنجا لشكرگاه برپا كردند تا فرمان انقلاب از مكه
برسد .
نخستين تير در مكه
حسين اولين تير را از قصر خود در صبحگاهان روز نهم شعبان سال 1334
شليك كرد و بدين ترتيب اعلان انقلاب كرد . به دنبال آن درگيري هاي فيصل و علي
هم در اطراف مدينه با نيروهاي عثماني آغاز شد . به فرزند ديگرش عبدالله هم هشدار
داده شد تا همراه قبايل طرفدار خود طائف را ترك كند و سپس از بيرون به محاصره آن
بپردازد . اين اعلان ، همچنين از نيروهاي جنگي داوطلب مكه و محلات و قبايل آن
مي خواست تا هجوم خود را به مراكز متفرقه ترك ها آغاز كنند . از نيروهاي
موجود در دشت هاي جده هم خواسته شد تا به ساخلوي ترك ها يورش برند .
نيروي نظامي تركها در جده به سرعت تسليم شد ، علت آن هم اين بود كه سه
ناو جنگي بريتانيايي ، به شورشيان براي حمله به سنگرهاي تركها كمك كردند و آنان را
پس از سه روز وادار به تسليم نمودند .
اما در مكه شورشيان به پادگان تركها در جرول حمله كردند . همين طور
قلعه اجياد و دو مركز موجود در حميديه و صفا را هم محاصره كردند كه اين دو مركز بعد
از درگيري هاي مختصر ، تسليم شدند . اما پادگان چنان شد كه نيروهايي كه در حياط
آنجا
1 . نسيب بك بكري مي گويد : تعداد هيجده
هزار تفنگ و بيست هزار ليره طلاي عثماني . بنگريد : الثورة العربية الكبري ، ج 1 ، ص
18 .
|
703 |
|
مشغول تمرين نظامي بودند ، از همان صبح صداي تيراندازي هايي را كه
در اطرافشان بود
حس كردند . در اين وقت ، به سرعت به داخل سنگرها رفتند و فرمانده
آنان از شريف حسين به صورت تلفني پرسيد كه چه خبر است ؟ پاسخ آمد : عرب
نمي خواهد شما حاكم بر آنان باشيد . فرمانده گفت : ما آماده تسليم هستيم ، در
صورتي كه كسي را براي گفتگو بفرستيد . حسين يكي از اشراف را به نام شريف عبدالمحسن
بركاتي ( 1 ) نزدش فرستاد . فرمانده از او خواست تا داخل
پادگان بيايد تا كارهاي تسليم انجام شود . وي نزديك بود داخل شود كه يكي از افسران
عرب به او هشدار داد و او توانست خود را نجات دهد . پس از آن درگيري براي چند روز
ادامه داشت تا آنان تسليم شدند .
يك هفته بعد ، و زماني كه تركها نهايت تلاش خود را براي حفظ آن كردند ،
مكه تسليم شد . طي اين مدت تركها تلاش كردند تا شماري از خانه هاي مكه را آتش
بزنند و نزديك بود آتش به محله اجياد در پشت بيمارستان جديد برسد . يك بار هم آتش
پرتاب شده توسط آنان به سنگي در كعبه برخورد كرد و آن سنگ افتاد و پرده آتش گرفت .
اما شورشي ها به سرعت به فرونشاندن آن اقدام كردند و تركها هم به آنان كمك
نمودند و تنها پس از فرونشاندن آتش بود كه باز اقداماتشان را از سر گرفتند . مسلَّم
است كه آنان قصد زدن كعبه را نداشتند و خطايي در انداختن صورت گرفته بود .
هنوز پانزده روز نگذشته بود كه انقلاب در مكه و جده پيروز و اين دو
شهر از دست تركها آزاد شد . اما نيروهاي موجود در طائف بيش از سه ماه مقاومت كردند و
سپس در 23 ذي قعده 1334 تسليم عبدالله ـ پادشاه بعدي اردن ـ شدند .
مدينه هم براي مدتي طولاني در محاصره قدرتمندانه نيروهاي شورشي بود كه
به آن خواهيم پرداخت .
هنوز شعبان سال 1334 به پايان نرسيده بود كه نيروي كمكي انگليس به جده
رسيد كه عبارت بود از يك آتشباري ميدان يك آتشباري مكسيم ، سه هزار تفنگ و يك دسته
نظامي 330 نفره به همراه 240 چهارپا . ( 2 )
1 . نويسنده كتاب الرحلة اليمانيه كه از نزديكان ملك حسين
بود .
2 . الثورة
العربية الكبري ، ج 1 ، ص 148 .
|
704 |
|
در اين وقت صداي انقلاب عربي در عالم منتشر شد و انقلابي مكه يعني
شريف حسين مطالبي را در توجيه شورش خود منتشر كرد حاكي از آن كه اتحادي ها
كساني هستند كه به خليفه مسلمين اهانت كرده ، بدون نظر او حكومت را در اختيار گرفته
و با احكام شرع بازي كرده اند . اين اخبار به گوش اتحادي ها در تركيه و
شام رسيد و آنان هم به تهديد و هشدار پرداختند . همان وقت يكي از فرماندهان نظامي
آلمان با اظهار ناراحتي از آنچه پيش آمده بود گفت : ما از آن روي به استمالت تركان
پرداختيم كه آنان را نزد مسلمانان محترم مي پنداشتيم ، اما آنان مهم ترين
ويژگي خود را از دست دادند ، چرا كه بزرگ ترين رهبر كه از نسل مهم ترين
خاندان اسلامي بود ، از دايره آنان خارج گشت . بنابر اين بايد در اين باره تجديد نظر
كنيم . ( 1 )
در آن سوي ، جمال پاشاي سفّاح به شدّت خشمگين بود ، چرا كه دريافت فريب
خورده و فيصل بن حسين از دست او گريخته است . فرمانده ترك مدينه هم از اين كه فريب
خورده و بخش مهمي از پول و ذخيره را در اختيار سپاهي قرار داده كه قرار بوده به
حمايت از عثماني برود ، عصباني بود .
شريف جديد
در اين وقت ، از آستانه به سرعت فرمان تازه اي در لزوم منكوب كردن
عرب با عرب ، براي فرونشاندن انقلاب مكه صادر شده ، شريف جديدي از آل زيد به نام علي
حيدر براي امارت مكه تعيين گرديد . علي حيدر مقيم آستانه بود و پيوندي با
اتحادي ها داشت و وكيل مجلس شيوخ عثماني بود . وي با قطاري ويژه عازم شام شد تا
در آنجا جمال پاشا وي را براي رفتن به حجاز تجهيز كند . وي در ذي قعده سال 1334 /
سپتامبر 1916 وارد مدينه شد .
عثماني ها در مدينه با فرماندهي فخري پاشا توانسته بودند
شكست هايي را به نيروهاي انقلابي كه مدينه را در محاصره داشتند ، وارد كنند .
آنان با حمله به سپاه فيصل
1 . الثورة
العربية الكبري ، ج 1 ، ص 148 .
|
705 |
|
آن را به عقب رانده ، يكبار تا ينبع دور كردند . همين طور به سپاه علي
بن الحسين يورش برده ، آن را تا رابغ به عقب راندند .
شريف حيدر موفق شد با برخي از قبايل ارتباط برقرار كرده و آنان را به
سمت عثماني ها جذب كند . همچنان كه موفق شد تا حسين بن مبيرك امير رابغ را جذب
كرده ، او را به مقابله با انقلابيون وادارد . ابن مبيريك در اين باره تلاش زيادي كرد
و توانست امدادهايي را كه انگليسي ها براي انقلابيون مي فرستادند ( 1 ) به مقدار زيادي به تأخير انداخته و براي تركها فرصت آن
را پديد آورد تا از شام درخواست نيرو و تجهيزات كنند . چيزي نمانده بود كه علي حيدر
بتواند در حمله به مكه پيروز شده و حج سال 34 را با محمل عثماني انجام دهد و كار
انقلابيون مكه را يكسره كند ، اما تركها نتوانستند كمك هاي لازمي را كه او
نيازمندش بود ، به وي برسانند . بنابراين آنچه را هم داشت از دست داد و زمان گذشت و
در فكر رفتن به دمشق افتاد تا خودش فكري بكند كه كاري از پيش نبرد . به همين جهت همه
چيز را كنار گذاشته به لبنان رفت و تا پايان جنگ بدون آن كه در كاري دخالت كند ،
همانجا ماند .
افسران عرب
در اين سوي ، حسين به شدت مشغول كار بود و با داد و فرياد از متفقين
مي خواست تا به وعده هايشان عمل كنند . آنان نيز قدري مماطله كرده و اندكي
بعد ، شماري از افسران عرب را كه در برخي از جنگ هايشان با سپاه عثماني اسير
كرده بودند ، نزد وي فرستادند كه در رأس آنان عزيز المصري ، نوري سعيد ، جميل المدفعي ،
جعفر العسكري ، علي جودة الايوبي ، و مولود مخلص بودند .
در اواخر سال 34 سرهنگ لورنس كه در اداره اطلاعات انگليسي ها
خدمت مي كرد به اين نواحي آمد تا گزارش هايي را از ميدان هاي نبرد
در اطراف مدينه و تعيين نيازمندي هاي آنان براي دولت انگليس ارسال كند . وي با
فيصل و علي تماس گرفته ، در
1 . الثورة
العربية الكبري ( از كلنل لورنس ) ، ص5 .
|
706 |
|
ارتباط با كارهاي سپاه قرار گرفت و گزارش هاي فوري خود را ارسال
كرد ( 1 ) و از آن طرف
هم كمك هاي دولت انگليس
پشت سر هم مي رسيد .
در اين وقت كه طائف سقوط كرده بود ، به عبدالله بن حسين دستور داده شد
تا نيروهاي خود را براي كمك به دو برادرش فيصل و علي به سوي مدينه اعزام كند . او
نيز به سوي مدينه حركت كرده ، در شرق آن قرارگاه زد در حالي كه برادرانش علي و زيد
در قرارگاهي در رابغ و فيصل بن درويش در بير درويش در غرب مدينه بودند . ( 2 )
سال 1335 فرا رسيد و درگيري هاي شديدي در اطراف مدينه و برخي از
نقاط شمالي آن جريان داشت . در اين درگيري ها چهار هواپيماي انگليسي هم به سپاه
عرب كمك مي رساند .
حمله به شمال حجاز
فيصل در ربيع الاول سال 1335 گروهي از سپاه خود را به سوي شهر الوجه
فرستاد كه در آنجا به تركها يورش برده ، آنان با كمك برخي از ناوهاي متفقين توانستند
آنجا را به تسليم وادار كنند . اين سپاه به سمت شمال الوجه حركت كرده ، با فرماندهي
شماري از اشراف كه افسراني از عرب هم آن را حمايت مي كردند و نيز جمعي از
داوطلبان مكي و شماري از قبايل به فرماندهي امير زيد و شريف ناصر به شمال حجاز حركت
كردند . اين سپاه توانست بسياري از قريه ها و مواضع را در اختيار گرفته ، عقبه
را در 19 رمضان سال 1335 فتح كند .
حمله به سوريه
در عقبه ، افراد زيادي از قبايل و اسيران عرب از عراقي و سوري و حتي
مصري به اين سپاه پيوستند . بخشي از سپاه با نيروهاي ترك در وادي موسي درگير شدند ؛
در حالي
1 . الثورة
العربية الكبري ، ( لورنس ) ، ص34 .
2 . الثورة
العربية الكبري ( امين سعيد ) ، ج 1 ، ص 220 . همان فَريش در
فاصله 48 كيلومتري مدينه در مسير مكه . اما علي و زيد آن وقت در مضيق الصفراء
بودند .
|
707 |
|
كه فرماندهي تركها را جمال پاشا بر عهده داشت . ( 1 ) در اين يورش ، عرب ها موفق به
تصرّف وادي موسي
شدند .
حملات در ماه هاي باقي مانده سال 35 و چند ماه از سال 36 ادامه
يافت . ( 2 ) فيصل احساس كرد كه سپاه او اين توانايي را
دارد كه ميدان نبرد را از عقبه به سمت حوران و جبل دروز منتقل كند . در اين باره به
گفتگو با برخي از امراي سپاه پرداخت و در نهايت به اين نتيجه رسيدند كه جبل به طور
اساسي مستقل باشد . هنوز سال 36 به پايان نرسيده بود كه سپاه عرب به پشت
دروازه هاي شام رسيد .
فيصل در 24 ذي حجه سال 36 / 2 اكتبر 1918 در رأس يك سپاه عربي وارد
شام شد و مورد استقبال قبايل شامي و حجازي و داوطلبانِ مكي و تعدادي از سپاهيان عرب
كه در رأس آنان افسران و فرماندهان عرب بودند ، قرار گرفت . ادوات نظامي اينان از
سپاه متفقين بود . نيروهاي متفقين در جايي بيرون دمشق قرارگاه زدند ، اما در ورود به
دمشق ، آنان را همراهي نكردند .
فيصل با ورود به دمشق ، دست به تشكيل دولت جديدي زد و در 29 ذي حجه سال
36 فرماني رسمي در اين باره صادر كرد كه در آن آمده بود : در سوريه ، حكومت مشروطه
مستقلي كه استقلال مطلق دارد ، به نام امير المؤمنين شريف حسين بن علي تشكيل شده
است .
در ششم جمادي الثاني سال 1338/ 7 مارس 1920 كنفرانس سوري در دمشق ،
استقلال سوريه را با مرزهاي طبيعي آن و از آن جمله فلسطين اعلام كرده ، فيصل را به
عنوان پادشاه مشروطه آن انتخاب نمود و پرچم دولت هاشمي حجاز را در حالي كه يك ستاره
به آن افزوده شده بود ، برافراشت . ( 3 )
1 . الثورة
العربية الكبري ، امين سعيد ، ج 1 ، ص 165 .
2 . تفصيل اين مباحث در كتاب مذكّرات امير زيد و المراسلات التاريخيه آمده است . « ج » .
3 . حكومت جديد در سوريه بيش از يك سال و ده
ماه به طول نينجاميد و دولت فرانسه بر اساس معاهده سايكس ـ بيكو كه بعدها اختلافاتي
هم بر سر آن ميان فرانسه و انگليس پديد آمد ، ادعاي قيموميت بر سوريه كرده به دمشق
حمله كرد . اين حمله در سال 1920 صورت گرفت و به دنبال آن فيصل از سوريه خارج شد . در
اين باره بايد به تواريخ مفصل سوريه مراجعه كرد . ما تنها قصد داشتيم به شرف ( يا
بي شرفي ) متفقين در اينجا اشاره كرده باشيم .
|
708 |
|
تسليم شدن مدينه
زماني كه سپاه شمال با فرماندهي فيصل عازم فتح شام بود و شرحش گذشت ،
سپاه شرق با فرماندهي عبدالله ـ پادشاه بعدي اردن ـ و سپاه جنوب به فرماندهي علي ـ
پادشاه بعدي حجاز ـ همچنان مدينه را در محاصره خود داشتند .
در اين وقت ، جنگ سختي ميان آنان و فرماندهي ترك ها در مدينه كه
كمك زيادي پيش از آن از سوي تركها براي وي فرستاده شده بود ، در جريان بود . اين
كمك ها به حدي بود كه شمار سپاهيان ترك در مدينه با تمام تجهيزات به 15 هزار
نفر بالغ شد ؛ چيزي كه به فرمانده آنان فخري پاشا اين امكان را مي داد تا دفاع
از شهر را محكم كرده و در مقابل محاصره كنندگان بايستد . وي با نيرويي عظيم به
آنان يورش برد به حدي كه ده ها كيلومتر آنان را از مدينه دور مي كرد .
در زمان محاصره ، مردم مدينه سختي هاي فراوان و غير
قابل تحمّل كشيدند و فخري پاشا مجبور شد آنان را وادار به كوچ اجباري به شام
كند . مردم مكه و ديگر شهرهاي حجاز هم سختي فراواني را به خاطر گراني و كمبود ارزاق
در طول جنگ تحمل كردند .
سال 1337 فرا رسيد و مدينه همچنان در محاصره بود . در محرم سال 37 بود
كه جنگ جهاني آرام گرفت و از جمله شروط اين جنگ آن بود كه تركها از تمامي بلاد عربي
خارج شوند . براي اجراي اين فرمان ، وزير جنگ تركيه ، تلگرافي به فخري پاشا براي تسليم
زد كه او حاضر به قبول آن نشد . گفته شده است كه وي تصور كرد يك خدعه جنگي است . او
در دفاع از شهر ايستادگي كرد . در اين وقت ، يك افسر ترك به نمايندگي به مدينه رفت تا
او را وادار به تسليم كند ، اما وي رد كرد . چيزي نگذشت كه احساس كرد شماري از افسران
و سربازان وي تمايل به تسليم شدن دارند و او هم تسليم شد . در پنجم ربيع الثاني سال
1337 قراردادي در اين باره منعقد شد و تسليم به طور نهايي صورت گرفت .
|
709 |
|
دولت جديد هاشمي در حجاز
شريف حسين براي تشكيل دولت هاشمي در انتظار تسليم شدن مدينه نماند ،
بلكه محاصره آن را به فرزندانش علي و عبدالله واگذاشت و مقدمات تشكيل
دولت هاشمي را فراهم ساخت . وي پرچمي چهار رنگ انتخاب كرد : سفيد ، سياه ، قرمز و سبز .
او اين رنگ ها را نشانه اي از دولت نبوي ، اموي و عباسي و خلافت آل عثمان
عنوان كرد .
در روز ششم محرم سال 1335 در پايتخت او در مكه ، با وي به عنوان نه
تنها پادشاه حجاز بلكه پادشاه ممالك عربي ، بر اساس شروطي كه در بيعت با خلفا بود
بيعت شد . اين صرف نظر از وجود دشواري هاي مربوط به حكومت هايي بود كه در
بخش هايي از جزيرة العرب وجود داشت ، يا اصل مسأله رهبري در ديگر ملت هاي
عرب كه آراء خاص خود را در تفسير اين شمول داشتند .
در هفتم محرم فرماني صادر شد كه سه فرزندش در آن به اين ترتيب معرفي
شدند :
امير علي ، رئيس الوكلاء ؛
امير فيصل : وكيل داخله ؛
امير عبدالله : وكيل خارجه .
افراد زير هم براي ساير مسؤوليت ها انتخاب شدند :
شيخ عبدالله سراج : نايب رئيس الوكلاء و قاضي القضات .
شيخ عبدالعزيز مصري : رئيس اركان حرب و فرمانده لشكر ؛
شيخ علي مالكي : وكيل معارف ؛
شيخ يوسف القطان : وكيل درآمدهاي عمومي ؛
شيخ محمد امين الكتبي : وكيل اوقاف ؛
شيخ احمد باناجه : وكيل ماليه . ( 1 )
اين ها عناويني بود كه وي به اعتبار آن كه اين جماعت وكلاي او در
كارهاي واگذار شده هستند ، انتخاب شد . شايد هم به اين معنا بود كه اينان وكيل هستند ،
آن هم براي
1 . نشريه القبله .
|
710 |
|
وزرايي كه هنوز تعيين نشده اند . ( 1 )
اين خبر به بريتانيايي ها رسيد . آنان از اطلاق پادشاه عرب بر وي
اظهار شگفتي نكرده و با نماينده وي در مصر تلاش كردند تا قدري تأمل شود ، زيرا
همچنان در بلاد عربي ، حكومت هايي بودند كه مي بايست با آنان تفاهم
مي شد . چنان كه تعبير « عرب » بر مصر و تونس و الجزاير نيز اطلاق مي شد .
حسين ضرورت تفاهم را نپذيرفت و گفت كه مصر و تونس و الجزاير از بلاد عرب نيست .
حسين همچنان به اصرار از آنان مي خواست تا به وعده هاي خود
عمل كرده و استقلال بلاد عربي را از دورترين نقطه در شمال تا حدود عدن در جنوب به
رسميت بشناسند ، اما متفقين همان طور كه گذشت ، اين مناطق را ميان خود تقسيم كرده و
زمينه تسلط يهود را در فلسطين هموار مي كردند .
بدين ترتيب بود كه همه خواب ها آشفته از آب درآمد و آمال و
آرزوها بر باد
رفت و سرنوشت حسين چنان شد كه نفوذ او از دايره حجاز بيرون نرفت .
او در مخالفت ، جز از استدلال و احتجاج بهره اي نداشت و اين زباني بود كه در
ناموس طبيعت ، قرار نيست توپخانه ها و ناوها و هواپيماها در آسمان و آب از آن
دفاع كنند ، چرا كه شاعر گفت :
النواميس قضت * * * ألاّ يعيش الضعفاء
إن من كان ضعيـ * * * ـفا أكلته الأقوياء ( 2 )
قوانين طبيعت چنين حكم مي كند كه ضعيف نتواند زندگي كند .
كسي كه ضعيف است ، طعمه اقويا خواهد شد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در واقع هيچ كاري كه اين افراد مستحقش
بودند به آنان واگذار نشد . فرزندان ملك حسين كارهاي سپاه را انجام مي دادند و
افراد ديگر ، غالباً از اين مناصب ، فقط يك اسم داشتند ، زيرا ملك خود در تمام امور
دولت دخالت كرده ، به گونه اي عمل مي كرد كه هيچ كس بر آن اطلاع
نمي يافت .
2 . از جميل صدقي الزهاوي .
|
711 |
|
حسين و خلافت
شايد حسين كه آمال و آرزوهايش را بر باد رفته ديد ، پس از انقلاب
آتاتورك كه خليفه را از تركيه بيرون كرد و خلافت را ملغي نمود ، تلاش كرد تا با طرح
عنوان خلافت براي خود به جبران ما فات بپردازد . چيزي نگذشت كه تلاش خود را آغاز كرد
و در سال 1342 عازم اردن شد ، جايي كه فرزندش امير عبدالله در آنجا استقرار داشت . در
اين ناحيه بود كه مورد استقبال هيئت هاي نمايندگي قرار گرفت و برخي تمايل خود
را نسبت به انتخاب او به عنوان خليفه اعلام كردند .
در اين مجلس بود كه او به عنوان خليفه انتخاب شد و بدين ترتيب در شرق
اردن با وي به عنوان خليفه بيعت شد . با تمام شدن بيعت و افزوده شدن لقب « امرة
المؤمنين » افزون بر « ملك العرب » ، وي به مكه بازگشت تا تخت خلافت را در آنجا آماده
سازد .
|
712 |
|
مسائل عمومي در دوران
حسين
دوران حسين در مكه
ما مي توانيم دوران حسين را به عنوان برگي بر برگ هاي
دوران هاي كوتاه اما روشن در تاريخ اشراف بيفزاييم ، البته در صورتي كه
دوره اي را كه برخي از بخش هاي آن سياه شده استثنا كنيم . در واقع ،
مي توان نام مصلح را بر او اطلاق كرد ، مشروط بر آن كه در اين كار تندروي
نكنيم .
حسين تمايل به دينداري و احترام به احكام شرعي داشت و بر آن ترغيب و
تحريض مي كرد و بر اجراي آن در حدود شناخته شده اصرار ميورزيد . اما او نيز
مانند كساني كه دولت تأسيس مي كنند و انقلابي هستند ، به محض ترديد ، افراد را
دستگير و با اندك شبهه اي عقوبت مي كرد . وي در باره دشمنانش قساوت
ميورزيد و آنان را در زندان ها و سياهچال هايي مي انداخت كه با روح
تديّن و عدالت خواهي او منافات داشت .
حسين ، در باره سنن موروثي ، يك محافظه كار بود ، اما در اين باره
افراط مي كرد و به رغم آن كه سال هاي طولاني با رجال دولت تركيه رفت و
آمد داشت و زندگي متمدن را مي شناخت ، اما دشمني زيادي با تجدّد داشت . از ماشين
متنفّر بود و با استفاده از آن مبارزه مي كرد ، و همچنان روي استفاده از شتر و
قاطر و الاغ اصرار ميورزيد ، زيرا آنها توليد داخلي بود كه فوايد آن به جيب اجنبي و
خارجي نمي رفت . وي از افرادي هم كه پوشش غير عربي داشتند ، شديداً به خشم
مي آمد .
وي يك ناسيوناليست بود كه خير بلادش را مي خواست و اهالي آن را
براي گرفتن
|
713 |
|
مناصب آماده مي كرد و بر آن بود تا نيازي به افراد غير بومي
نباشد ، اما در اين باره هم به افراط مي گراييد ، به حدي كه بسياري از عناصر
كارآمد براي نهضت عربي از وي رويگردان شدند و او از عطف توجه بسياري از همسايگانش
محروم ماند .
حسين آگاهي هاي سياسي خوبي داشت و چنان و چندان اعتمادي بر خودش
داشت كه گويي كسي به پاي او نمي رسد . به همين جهت تنها به خود اعتماد
مي كرد و تمامي مسؤوليت ها را روي دوش خود مي گذاشت و به رجال دولت
خود جز در چهارچوب ارشادات خود اجازه عمل نمي داد . اين امر زحمتي را متوجه او
كرده بود كه برايش قابل تحمّل نبود ، و در واقع او را درگير تمام امور جزئي بلاد
كرده بود . وي خود در كار نگهباني و نظافت مسجد و رؤساي بلديه و نويسندگان جرايد
مشاركت داشت و با آنان ارتباط مستقيم برقرار مي كرد . حسين از اين كه فرزندانش
يا افراد مرتبط با ديوانش ـ از ميان كساني كه داراي تحصيلات عالي بودند ـ از دانش و
عقل خود در كار استفاده كنند ، رويگردان بود . وي خود را بهتر از همه و كارشناس درجه
يك مي دانست و درست از نگاه وي ، همان چيزي بود كه خودش آن را درست مي ديد
و مي دانست .
حسين ، فردي بيدار و در حفظ سلامت دولت ، حريص بود ، اما در اين بيداري
تندروي مي كرد و كارش را با استخدام جاسوسان و منع از اجتماعات دنبال
مي كرد و در اين باره پي گير بود . وي گاه در شبگردي ها ، با
مراقبان و محافظان همراهي كرده ، شخصاً براي تجسّس به محلات و خانه ها
مي رفت و مردم از اين بابت گرفتار زحمت مي شدند . برخي از جاسوسان با
استفاده از اين شرايط ، از ديگران بدگويي مي كردند و در يك دوره كوتاه ،
زندان هاي وي مملو از افراد بي گناه و شهروندان بود . وي به آزادي عقيده
احترام نمي گذاشت و با خواندن روزنامه از هر نوع مخالف بود ، چه رسد به آن كه
اجازه انتشار آنها را بدهد .
وي توجه خاصي به فقرا داشت و از ضعيفان حمايت مي كرد و درِ
خانه اش به روي شكايت كنندگان و پناه جويان باز بود ، با اين حال ، در
بيشتر اوقات ، نسبت به مردم سختگيري داشت و نسبت به تجار ، واردكنندگان ، صراف ها
و افرادي كه با قيمت ها بازي مي كردند ، برخورد سختي داشت و آنان را عقوبت
كرده ، يا اموالشان را مصادره مي كرد .
|
714 |
|
يكبار هم آنان را مجبور كرد تا آشكارا به تنظيف خيابان بپردازند . وي
مراقب خانه هاي
تجار بود و اگر متوجه مي شد كه ثروت زيادي
اندوخته اند ، ماليات هاي ويژه از آنان مي گرفت و هيچ تخفيف و گذشت و
تأخيري قائل نمي شد . در اين باره ، مخصوصاً اگر اين ثروت از غير مكه بود ،
ماليات را بيشتر مي كرد .
وي در اموال دولت ، صرفه جويي مي كرد و نهايتِ اقتصاد و اعتدال را
داشت . سربازانش لباس عادي بر تن مي كردند كه از پنبه ارزان رنگ شده
وصله دار بود . در مقابل ، به كساني كه از مناطق مختلف در ارتباط با انقلاب عربي
مي آمدند ، يا شعرا و نويسندگاني كه مي آمدند ، به قدري كم كمك مي كرد
كه حتي نياز معمولي شان را هم برآورده نمي كرد ، صرف نظر از آن كه آنان را
تحت تأثير قرار داده ، فريب دهد .
حق آن است كه صرفه جويي وي شامل زندگي خصوصي و مخارج ويژه او
مي شد . ريحاني مي گويد كه در قصر جده ، فرش هاي بسيار ساده اي
بود ، فرش هاي عادي و صندلي هاي خيزران و دفاتر اداري كه جلدي از پارچه
پنبه اي داشت و ديوارهايي كه از هر نوشته اي حتي آيات خالي بود . ( 1 ) حسين در حفظ مظاهر استقلال حجاز بسيار سختگير بود . به
همين جهت ، تأسيس شركت هاي خارجي را در حجاز ممنوع كرد ، حتي اعطاي امتياز كشف
نفت و ديگر معادن را به برخي از سوري ها نداد . همين طور امتياز تأسيس خط آهن
ميان جده ومكه و خط ديگري ميان ينبع و عُلا حتي مشروط بر آن كه اين دو خط مِلك
حكومت باشد را هم نداد . وي در توجيه رد اين درخواست گفت كه برخي از ادوات و وسايل
شركت هاي نعماني خارجي است . ( 2 ) وي در حفظ
استقلال حجاز چندان پيش رفت كه مانع تأسيس
بعثه طبي و پزشكي در مكه توسط حكومت
مصر شد كه قرار بود همراه حجاج مصري از كشتي پياده شده تا جدّه بيايند . استدلال وي
آن بود كه اين گروه پزشكي پيش از تَرك
1 . ملوك
العرب ، الريحاني ، ج 1 ، ص 26 .
2 . شماري از متخصصان كه پس از نهضت ملك حسين
از سوريا به حجاز آمدند تا به قسطنطين يني كمك كنند ، توانستند در منطقه الوجه در
ينبع ، سمت ساحل ، از وجود نفت آگاه شوند . همچنان كه در منطقه سراة ، از وجود آهن و مس
و در اطراف مكه از معدن الماس خبردار شدند . بنگريد : ملوك العرب ريحاني ، ج 1 ، ص
50 .
|
715 |
|
مصر ، اجازه ورود را از حاكم حجاز نگرفته اند و بنابراين حق ماندن
در مكه را ندارند ، مگر آن كه همراه حجاج بيايند و با همان ها باز گردند .
مصر از اين اقدام بسيار ناراحت شد و دستور داد مسؤولان بعثه با كشتي و
همه چيزهايي كه در آن بود ، و از جمله پرده كعبه و پول هاي صدقه به مصر باز
گردد . اين امر هيچ سبب نگراني و پشيماني حسين نشد و او اجازه داد تا كشتي با تمام
آنچه درآن بود و از جمله محمل مصري به مصر باز گردد .
حسين ، در مبارزه با بيسوادي جديت داشت و پس از گرفتن امارت مكه ، شروع
به تأسيس برخي از مدارس ابتدايي كرد . پس از آن مدارسي براي كشاورزي و جنگ ايجاد
كرد . همچنين مدارس مشابهي در برخي از شهرهاي ديگر درست كرد . مردم به كسب دانش روي
آوردند و از نهضت حسين در اين باره ، تقدير و استقبال كردند ؛ اما زماني كه كساني
خواستند از دانش هاي بيروني هم استفاده كنند ، حسين مخالفت كرد و گفت كه دانش
ما براي ما كافي است . زماني كه مستر كراين ، ثروتمند امريكايي تعهد كرد كه شماري از
جوانان را با حساب شخصي خود براي تحصيل به امريكا بفرستد ، حسين اين پيشنهاد را رد
كرد ؛ چرا كه از اجانب بدش مي آمد و در اين باره مبالغه كرده ، حتي دانش آنان را
هم رد مي كرد . حسين فردي شجاع و در ثبات قدم ممتاز بود ، زماني كه توپخانه تركها
در جريان انقلاب ، روي قصر وي آتش مي ريخت ، ذرّه اي از اعتقادش كم نشده ،
از غرفه اي به غرفه ديگر مي رفت تا از دسترس آنان دور باشد . با اين همه
ثبات قدم بود كه توانست استقلال حجاز را بر پايه اي بنا كند كه فراموش ناشدني
است .
وي در كنار ثبات عقيده ، فرد لجوجي بود كه برابر واقعيت تسليم
نمي شد و باور افراد را سياسي كه مبناءً مسالمت جو و صلح خواه بودند ،
باور نداشت و اين از آن روي بود كه مبادا جنگ را يكباره ببازد . ديديم كه چه تعصبي
در باره پيمان خود با انگليسي ها داشت ؛ در حالي كه بريتانيايي ها قومي
بودند كه روزگار آنان را ساخته بود و به آنان نشان داده بود كه در وقت طوفان ، سر
خود را پايين بگيرند تا طوفان رد شود و دوباره قامت خويش را راست كنند و بدون
ملاحظه ، به دنبال تحقق اهدافشان باشند .
|
716 |
|
حسين به فاصله ميان نيرومندي آنان و ضعف خود آگاه بود ، اما تند و تيزي
وي سبب
مي شد كه به رغم مماطله و سستي آنان ، همچنان روي عقيده خود پاي
بفشرد . زماني
كه پس از صلح و تسليم عثماني ها ، كنفرانس صلح برگزار شد ، وي فرزندش فيصل را به
نمايندگي از سوي خود فرستاد و او را ملزم كرد تا صلح را نپذيرد .
وقتي در كنفرانس در اثبات حق خود شكست خورد ، همان طور كه پيش از آن هم شكست
خورده بود ، به خاطر همان روحيه تند و تيزش ، يكسره فحش نثار آنان مي كرد كه
تأثيري جز ايجاد فاصله بيشتر و شكاف جدي تر نداشت .
استعمار انگليس مصلحت را در جدا كردن عقبه از حجاز مي ديد و اين مسأله را
با اين بهانه كه آن را به حكومت پسرش در شرق اردن ضميمه مي كند ، طرح كرد . او
نتوانست آن را بپذيرد و شروع به طرح استدلال ها و احتجاجات سخت در قالب الفاظ
تند كرد . اما بايد توجه داشت ، اگر شدت استدلال و تندي الفاظ ، همزمان
توپخانه اي و ناو جنگي مي داشت كه از آن حمايت كند ، او مي توانست به
حقوق حقه اش دست يابد ، اما چنين نبود . كينه توزي او در دشمني ، هيچ
نتيجه اي جز پيچيده تر شدن امور و افزايش شكاف در بر نداشت .
اين شكاف بيشتر شد ، آنچنان كه بريتانيايي ها كه هر گاه صدايي
ميان احزاب عربي بر مي خاست ، مراقب او بودند ، به تدريج در انديشه رها نمودن او
بر آمدند و او را با دشمنش ابن سعود تنها گذاشتند تا خودش مشكلاتش را حل و فصل
كند . ( 1 ) به همين دليل بود كه از مقاومت برابر آنان
عاجز ماند و مجبور به ترك حجاز شد . وي حتي بعد از ترك حجاز هم حاضر نشد دست از موضع
هجومي و تند خود بردارد . وي يكسره استدلال هاي خود را با تندي طرح
مي كرد ، سلاحش را با شدت بر مي كشيد ، و ديوان اداري اش را در محل
تبعيدش در قبرس فعال نگاه داشته ، همچنان بيانيه هايي به نام خودش و به اعتبار
خليفه صادر مي كرد و اين در حالي بود كه هيچ تأثيري نداشت .
1 . جزيرة العرب
في القرن العشرين ، حافظ وهبه ، ص195 .
|
717 |
|
مسائل علمي
تعليم و تربيت در مكه اين دوره همان وضعيت دوران دوم عثماني را داشت
كه خاندان هاي علمي به صورت موروثي به علم مي پرداختند و دانش علمي در
حلقه هايي كه در مسجد الحرام برگزار مي شد ، منتقل مي گشت .
بزرگ ترين علماي اين دوره همان علماي دوره دوم عثماني و شماري اندك از فرزندان
و شاگردان برخاسته از مكتب آنان بودند ؛ زيرا دوران حسين نزديك به همان دوره دوم
عثماني است . به علاوه ، دوران حسين كوتاه است .
فعاليت هاي علمي شريف حسين در اين دوره ، همان طور كه اشاره شد ،
قابل توجه بود . وي نخستين مدرسه حكومتِ عربي را تأسيس كرده ، برابر باب السلام
مدرسه اي به نام الخيريه ايجاد كرد و از شيخ محمد خياط خواست تا با شاگردانش
به آنجا منتقل شوند . سپس دو مدرسه ابتدايي يكي در مَعْلات و ديگري در حارّة الباب
درست كرد . سپس مدرسه اي در سطح بالاتر از ابتدايي ، در قلعه قعيقعان هندي به
نام الراقيه ايجاد كرد . مدرسه اي هم در رديف مدارس متوسطه در همان عمارت با
نام العاليه تأسيس كرد . وكالت معارف هم با رياست يكي از علماي مكه ايجاد شد . نخستين
كسي كه وكالت معارف را داشت ، شيخ علي مالكي بود . بعد از وي استاد كامل القصاب از
سوريه به عنوان معاون وي تعيين شد .
همچنين شماري مدرسه ابتدايي در مدينه و جده درست شد ، چنان كه يك مدرسه
جنگ و مدرسه اي براي زراعت هم در مكه بنا گرديد . در اين مدارس ، روح حماسي و
نهضت ، دميده شد و شاگردان آنها در اعياد رسمي و جشن هاي رسمي حاضر شده به
سخنان خطيبان گوش داده ، آنها را نقد مي كردند . اما چيزي نگذشت كه اين روحيه ،
سست شد و بسا دليل آن به نظر خود حسين بر مي گشت . گفته شده است كه نتايج اين
حركت علمي و روحيه حماسي كه در آن دميده شده بود ، به لحاظ نتايجي كه مي توانست
در بر داشته باشد ، وي را به هراس انداخت .
|
718 |
|
روزنامه نگاري
حسين در دوران خود روزنامه قبله را براي
دفاع از حركت خود و تبليغ آن ايجاد كرد . رياست تحريريه را به شيخ محب الدين خطيب
سوري سپرد . سپس شيخ حسين الصبان را به عنوان مدير آن تعيين كرد و شيخ طيب
الساسي را رئيس تحريريه گذاشت و خود بر سياست هاي آن نظارت مي كرد . حتي
گفته شده است كه خودش برخي از مقالات را مي نوشت . وي به شيخ عمر شاكر از سوريه
اجازه داد نشريه اي با نام الفلاح ايجاد كند كه
دقيقاً مانند القبله بود . يك مجله كوچك كشاورزي هم به
راه افتاد .
هر دو روزنامه و نيز اين مجله در چاپخانه اي كه ميراث دولت تركها
بود چاپ مي شد . محل اين چاپخانه پيش از توسعه ، برابر باب الملك بود .
اصلاحات
حسين ، سايباني ميان صفا و مروه درست كرد . همچنين برخي از
خيابان هاي عمومي را بزرگ تر كرد . عقبه حجون را از جاي كند و درب آن را
آماده كرد . وي از اهالي خواست تا شب ها در اين باره كمك كنند . برنامه اي
بود كه هر محله مي بايست به نوبت براي كار مي آمدند كه اين با زدن طبل به
آنان اعلام مي شد . در اين باره از زندانيان هم كمك گرفته مي شد .
محلي هم بر ضرب پول هايي جهت دولت هاشمي ايجاد گشت . در آنجا
دينار هاشمي ، ريال هاشمي و همين طور قرش و مشتقات آن از مس قرمز ضرب مي شد .
جايي هم جهت چاپ تمبرهاي پستي تأسيس شد . چشمه زبيده هم مورد توجه وي قرار گرفت و
اصلاحاتي در آنجا به انجام رسيد . نيز پلكان واقع در كنار عقبه در مني اصلاح شد و
خيابان يوسفي در مكه در كنار خيابانِ فيصليه فعلي ، در اين دوره ايجاد گرديد .
اصلاحات در مسجد الحرام
شماري از ستون هاي مسجد الحرام كه رو به تخريب بود ، تعويض گرديد
و قسمت هايي از زمين مسجد و ديوارهاي آن نيز اصلاح شد . وي در سال 1335 به
مسأله
|
719 |
|
روشنايي در مسجد نيز توجه كرده براي نخستين بار نور سفيد در آنجا روشن
شد . در سال 1338 نخستين ماشين برق در مكه به راه افتاد و مطاف روشن گرديد . بعد از
دو سال ماشين بزرگ تري خريداري شد كه جهت روشن كردن مطاف و بخش هاي ديگر
مسجد به كار رفت . ( 1 )
به هر روي ، حسين در نخستين دوره نهضتش بسيار فعال بود ، چنان كه در
ميان اشراف ، يك وجود نادر به حساب مي آمد و من بر اين باورم كه اگر روش او
ادامه مي يافت ، شأن و مقامي جز آنچه در پايان به آن مي رسيد ،
مي داشت .
شريف حسين و نجد
در فصول گذشته اشاره كرديم كه نزاع ميان اشراف و اهل نجد بسيار قديمي
بود و عثماني ها براي استوار كردن سلطه خود در سرزمين عرب از آن استفاده
مي كردند . آنان آگاه بودند حركت ديني كه منادي آن هستند ، نيازمند يك حركت
گسترده براي بسط نفوذ و توسعه سلطه عثماني دارد ؛ بنابراين اشراف مكه را به زحمت
انداخته ، آنان را با اموال و آذوقه كمك مي كردند تا بخشي از نفوذي را كه دولت
عثماني نمي توانست به دست آورد ، يعني تسلّط بر شرق جزيرة العرب يا جنوب آن ،
ايشان به دست آورند .
زماني كه حسين امارت مكه را در اختيار گرفت ، اتحادي هاي عثماني ،
تنفّر بيشتري از نجد داشتند ؛ به همين دليل از حسين خواستند تا دست به تهديد و ارعاب
آنان بزند . تنفّر حسين هم كمتر از عثماني ها نبود ؛ زيرا مي دانست كار نجد
آغاز شده و برخي از قبايل را كه مهم ترين آنها عتيبه بود به خود جذب كرده و در
راه بسط نفوذ خود در ميان ديگر قبايل است . هرچه آن كار توسعه مي يافت ، طبعاً
پاي امارت وي گذاشته مي شد و همين امر سبب شد تا در سال 1330 سپاهي را عازم
عتيبه كند .
در اين اثنا بود كه سعد بن عبدالرحمن برادر عبدالعزيز آل سعود ، به
ديار عتيبه وارد شد . حسين توانست آنان را فريب داده ، به دستگيري او وادار كند تا به
عنوان اسير تحويل
1 . تاريخ عمارة
المسجد ، ص 281
|
720 |
|
وي دهند . اكنون مي توانست براي امام نجد ، يعني عبدالعزيز پادشاه
بعدي سعودي ، اين شرط را بگذارد كه در قبال اعتراف به سلطنت عثماني ، برادرش آزاد
خواهد شد . به علاوه مي بايست شش هزار مجيدي در اين باره بپردازد كه دولت نجد
پذيرفت .
زماني كه آتش جنگ بالا گرفت و حسين قيام معروف عربي خود را بر ضد
تركها آغاز كرد ، و اخبار آن به نجد رسيد ، امام نجد ، اين فكر را پسنديد . وي به
مكاتبه و اظهار دوستي با حسين پرداخته ، هدايايي هم رد و بدل شد . ( 1 ) اما چيزي نگذشت كه حسين خود را پادشاه عرب ناميد و در
باره كنفرانس هاي صلح به اسم عرب صحبت كرد . در اينجا بود كه شك و ترديد نجد را
گرفت و آنان ترسيدند كه حسين در انديشه ضميمه كردن نجد به بلاد حجاز باشد . در اينجا
بود كه ابن سعود شروع به اعتراض كرده و درخواست كرد تا حدود سرزمين نجد تعيين شود .
حسين از اين امر برآشفت و برايش گران تمام شد .
تنفر حسين وقتي زيادتر شد كه شنيد دعوت نجد در ميان قبايل نزديك كه
حتي برخي از دوستان او در جنگ با تركها بودند و در انقلاب به او كمك كردند ، گسترش
يافته است . وي برخي حملات تأديبي و تنبيهي به اين قبايل داشت و تلاش كرد تا نفوذ
خود را در آن مناطق استوار كند . تلاش وي به جايي نرسيد و بيش از تثبيت نفوذ ، به
ايجاد بحران و آشوب ميان آن قبايل منجر شد .
شريف حسين بر آن شد تا چنان حمله اي صورت دهد كه صداي آن در ديار
نجد بپيچد ، به همين دليل فرزند و فرماندهش امير عبدالله ـ پادشاه بعدي اردن ـ را با
سپاهي سنگين و مجهّز به سوي تربه و خدمه فرستاد . اين سپاه در 24 شعبان سال 1337 به
نزديكي تربه رسيد و شب را در آنجا اقامت گزيد . اما قبايلي چون عتيبه و سبيع و بقوم
كه سخت شيفته دعوت نجد شده و روحيه حماسي داشتند ، حتي براي يك شب هم به آنان مهلت
نداده به آنان يورش بردند . آنان در اين حمله ناگهاني شمشير ميان سپاه شريف گذاشته ،
جز اندكي كه فرار كردند و از آن جمله فرمانده آنان همين امير عبدالله بود ، بقيه را
كشتند .
در اين ميان ، عبدالعزيز در رأس يك سپاه عازم تربه شد و پيش از آن كه
خبر
1 . اين نامه را بنگريد در : جزيرة العرب في القرن العشرين ، ( چاپ
پنجم ، 1387 ) صص 337 ـ 339 .
|
721 |
|
شكست سپاه هاشمي به آن جا برسد ، وارد اين شهر شد .
سال 1338 از راه رسيد ، در حالي كه مناسبات حسين و نجد در بدترين شرايط
بود . با رسيدن ايام حج ، نجدي ها از آمدن منع شدند . سال بعد هم همين وضعيت
تكرار شد . در اين وقت ، متفقين ميان آنان واسطه گري كردند و در سال 1340 اجازه
يافتند در شماري محدود به حج بيايند . در سال 1341 اجازه حج را به طور نامحدود
خواستند . حسين آن را مشروط به وانهادن مناطقي در حدود مرزي كرد كه آنها را تصرّف
كرده اند . متفقين واسطه شده ، كنفرانسي در كويت تشكيل شد و نمايندگان حسين و
فرزندانش در عراق و اردن در آنجا جمع شدند . اين كنفرانس به جايي نرسيد و نمايندگان
به وفاقي دست نيافتند . ما تفصيل اين بحث را در بيان دوره دوم سعودي ارائه خواهيم
كرد . ( 1 )
1 . يكي از مهم ترين دلايل اختلاف ، اين
بود كه ابن سعود شرط كرده بود كه نمايندگان حجاز و عراق و اردن به يكديگر تعهدي
نسپارند تا بتواند با هر كدام از آنان ، به طور جداگانه گفتگو كند . همچنان كه
نماينده اردن خواستار آن شده بود كه در باره بازگشت حائل به آل رشيد گفتگو كنند ،
همچنان كه نجد مي بايست نيروهايش را از تربه و ديگر اراضي حجاز كه آنها را
اشغال كرده بود ، بيرون ببرد ( جزيرة العرب في القرن
العشرين ، ص247 ) .
|
722 |
|
سقوط طائف
اختلاف ميان حسين و نجد در سال 1342 همچنان باقي بود ، چنان كه راه حج هم براي
نجدي ها مسدود . در اين وقت هواداران ابن سعود پيشنهاد كردند تا به طائف هجوم
برده ، اگر بتوانند بر آن تسلط يابند ، در آن صورت مي توانند بر سر حج با حسين
به گفتگو بنشينند . به علاوه ، قادر خواهند بود تا جايگاه خود را برابر وي روشن كنند .
چنان كه موقعيت آنان نسبت به حكومت انگليس كه هم پيمان حسين است نيز پس از
اشغال طائف آشكار خواهد شد .
حافظ وهبه ( 1 ) از بزرگ ترين مشاوران
ابن سعود در نجد مي نويسد : عبدالعزيز هيچ گونه انديشه اي براي جنگ با
حجاز و فتح آن تا سال 1923 نداشت ، زيرا اطمينان
نداشت كه نيروهاي او بتوانند بر
حجاز غلبه كنند . به علاوه ، از موضع بريتانيا در قبال اين مسأله آگاه نبود . در اين
باره ، لازم بود هزار مرتبه در باره موضع بريتانيا بينديشد . همين
امر بود كه او
را وادار كرد تا در سال 1919 پس از ماجراي حمله به نيروهاي شريف در تربه ، حجاز را
ترك كرده به نجد باز گردد . در حالي كه همان زمان هم قدرت پيشروي
و تسلط بر طائف
و مكه را داشت ، جز آن كه انگليس هشدار داده بود كه اگر قدم
پيش بگذارد ، حركت او
يك حركت دشمنانه تلقي شده و با آن برخورد خواهد شد .
1 . جزيرة العرب
في القرن العشرين ، ص250 .
|
723 |
|
وهبه ( 1 ) پس از آن با اشاره به حركت اخير
اخوان براي تسلط بر طائف مي نويسد : من يقين
داشتم كه نيروهاي اخوان بر سپاه
شريف پيروز خواهند شد ، و يقين داشتم كه انگليس در اين باره ، بي طرف خواهد بود ،
زيرا سياست ابن سعود در برابر آن ، سياستي كاملا مجامله آميز و از طرف ديگر
كاملا دوستانه بود .
استاد وهبه در باره علت پيروزي نجدي ها بر نيروهاي شريف ، روي
باديه نشين بودن آنان ، آمدنشان به شهر ، و وجود تعصب ديني شديد آنان بر ضد مخالفان
تأكيد مي كند .
سال 1342 تمام شد و روز عيد قربان ، رؤساي اخوان از اهالي خرمه و عتيبه
و غطغط براي ديدار امير عبدالعزيز به رياض آمدند . در آنجا بود كه ابن سعود انديشه
تصرّف حجاز را مطرح كرد و همه آنان پذيرفته از آن اظهار شادماني كردند ؛ چرا كه پس
از آن مي توانستند بر بيت الله تسلّط يافته و دينِ ـ به قول خودشان ـ صحيح را
منتشر كنند . به علاوه آنان غنايمي به دست خواهند آورد كه طعم آن را در تربه هم
چشيده بودند ، همچنان كه پاداش جهاد هم خواهند داشت . ( 2 )
بدين ترتيب بود كه سپاهيان اخوان آماده شده و همه آنان به آرامي به
محلّي در تربه منتقل شدند . اشراف مكه و مردم طائف زماني از اين حركت آگاه شدند كه
نجدي ها در اوايل صفر 1343 به نزديكي طائف رسيدند .
فرماندهي اين نيرو را كه شمار آنان از چند هزار نفر تجاوز
نمي كرد ، خالد بن لؤي ( 3 ) و سلطان بن بجاد بر عهده
داشتند . اين سپاه ، مخفر كلاخ در شرق طائف را تصرف كرد و
1 . جزيرة العرب
في القرن العشرين ، ص251
2 . همان ، ص252 .
3 . يكي از نكات شگفت آن است كه حركت
نجدي ها بر ضد اشراف مكه در دوره اوّل سعودي ، توسط يكي از نزديكان امير مكه ،
با نام عثمان مضايفي رهبري مي شد و در دوره دوم ، با يكي از نزديكان شريف حسين
با نام خالد بن لؤي . هر دوي اينها در زمان خود با امير وقت مكه درگير شده بودند و
حركت نجد را بر ضد او ياري بخشيدند و توانستند در شرايط كاملا مشابه بر مكه مسلط
شوند .
|
724 |
|
سپس بدون آن كه با مقاومت جدي روبرو شود به مخفر اُخيضر آمد . ( 1 ) در اين وقت در
طائف 500 سپاهي بود كه صبري پاشا وزير
جنگ و فرمانده سپاه حجاز فرماندهي آنان را بر عهده داشت . شماري هم از نيروهاي ويژه
بودند كه امير طائف ، يعني شرف بن راجح در رأس آنان بود . اين گروه براي دفاع از طائف
تلاش كردند ، اما به سرعت دريافتند ، قدرت اين كار را نداشته ، ذخيره لازم را هم
ندارند . زماني كه خبر اين حمله به حسين در مكه رسيد ، وي فرزندش علي را كه براي انجام
حج از مدينه آمد و يك نيروي نظامي 800 نفري ، چهار توپخانه كوهستاني و هشت مسلسل در
اختيار داشت ، به سوي طائف فرستاد . امير علي از طريق گردنه كرا به وادي محرم رفت و
در پنجم صفر به آنجا رسيد . سپس وارد طائف شد و شب را در آنجا سپري كرد ، در حالي كه
فرداي آن روز زماني كه احساس كرد تيرهاي نجدي ها مي تواند ديوار شهر را
سوراخ كند ، از آنجا خارج شد و انتظارش آن بود تا نيروهايش را در هدا ( 2 ) متمركز نموده ، از آنجا مجدداً حمله را آغاز كند .
با خروج وي از طائف ، شماري از اهالي به سمت دروازه هاي شهر آمدند
و آن را به روي مهاجمان گشودند و بدين ترتيب اعلام كردند كه قصد جنگ ندارند . اين در
حالي بود كه اخوان با نيروي سلاح وارد شدند . اين حادثه براي عبدالعزيز گران تمام شد
و بعدها دستور داد كه به كساني كه منكوب شده اند خسارت پرداخت شود . ( 3 )
اين اِعمال زور ، اثر روحي خاص خود را در سپاهي كه در هدا مستقر بود باقي گذاشت .
در اين وقت شماري از نگهبانان و بدوي ها احساس كردند كه مي توانند با
استفاده از فرصت به دست آمده خود را نجات دهند . بدين ترتيب به سمت و سوي
مهاجمان
آمده و با آنان وارد طائف شده ، در كارهاي آنان شريك شدند . امير عبدالله احساس كرد ،
چاره اي جز بازگشت ندارد . به همين جهت به سمت هدا عقب نشيني كرد ،
1 . الثورة
العربية الكبري ، امين سعيد ، ج 3 ، ص 183 .
2 . تاريخ نجد
الحديث ، ص300 .
3 . فاجعه در طائف چندان هولناك است كه مؤلف ما
به دليل زندگي اش در مكه تحت حاكميت وهابيان از شرح آن طفره رفته است .
« ج »
|
725 |
|
جايي كه كيلومترها از وادي محرم دور بود . چيزي نگذشت كه سپاه نجدي در 26 همان
ماه به نيروهاي شريف در هدا حمله كرد . نيروهاي شريف كه احساس كردند مقاومت
بيهوده است ، به بازان آمدند ، به خصوص كه دريافتند اعراب و در رأس آنان طويرق به
مهاجمان پيوسته و توانسته اند سپاه هاشمي را هدف تيرهاي خود قرار دهند . ( 1 )
اين پديده تازه اي نبود . اوضاع باديه و فقر آن چنان است كه هر
زمان امكان آن بود تا باديه نشينان را به سمت سپاه غالب كشانده از آنها
استفاده كرد .
شكست پشت شكست مي آمد و بر شمار پناهندگان به سپاه مهاجم افزوده
مي شد . اخبار بد و دردناكي به مكه مي رسيد و صداي فرياد مردم براي
درخواست سلاح به هدف دفاع بلند بود . اما حسين از توزيع سلاح ميان آنان هراس داشت ،
چرا كه از زندگي خود در هراس بود ، زيرا ميان اين جماعت كسان زيادي بودند كه از
قساوت او رنج بسيار برده بودند .
برخي از اين فريادگران نزد حسين آمده از او خواستند تا به دولت انگليس
پناه ببرد ، اما او فرياد انكار سر داد . شريف عبدالله به همراه پسر برادرش محمد نزد
قاضي القضاة شيخ عبدالله سراج و رئيس ديوان عالي سيد احمد سقاف رفته به گفتگو
پرداختند و سپس نتيجه بحث را به حسين گزارش داده از او خواستند تا به
انگليسي ها تلگراف زده از آنان درخواست كمك كند ، اما شريف نپذيرفت .
اين رفت و آمدها نزد حسين تكرار شد تا آن كه بحث عقب نشيني به سمت جده
مطرح گرديد . ابتدا شروع به فرستادن زنان و اطفال كردند كه از جمله آنان خاندان خود
حسين بود . ( 2 )
كنارگيري شريف حسين و بيعت با شريف
علي
بيشتر اهالي مكه از ترس تكرار فاجعه طائف ، از مكه به جده گريختند ، اما
حسين در مكه ماند ، و تلاش مي كرد تا به اطرافيان روحيه بدهد . اين در حالي بود
كه سپاه اخوان در
1 . الثورة العربية الكبري ، ج 3 ، ص 185 .
2 . همان ، ج 3 ، ص 186 .
|
726 |
|
جريان وقايع طائف و هدا ، از جايشان حركت نكرده ، در انتظار رسيدن فرمان تازه از
امام
نجد بودند . در اين سوي ، شخصيت هاي مكه با هم طرازان جده اي
خود به گفتگو و مشاوره در بررسي اوضاع پرداختند . براي اين كار اجتماعي ترتيب داده ،
بر اين رأي اتفاق كردند تا علي بن حسين را از مكه بخواهند . زماني كه وي در چهارم
ربيع الاول نزد آنان آمد ، به وي گفتند كه امت حجاز تصميم به خلع پدر او و نصب وي
گرفته است تا از خونريزي جلوگيري شود . وي به احترام پدرش از قبول بيعت خودداري كرد .
در اين وقت ، افراد حاضر در اين باره تلگرافي به پدر وي به اين شرح زدند :
از آنجايي كه ملت حجاز ، به دليل از ميان رفتن سپاه و ناتواني حكومت از دفاع از
جان و مال مردم در يك بحران عمومي قرار گرفته است ، و از آن روي كه عموم مسلمين چشم
به مردم حجاز دوخته اند ، امت به صورت نهايي چنين مقرّر كرده است كه شريف حسين
از پادشاهي كناره گيري كرده و فرزندش در چهارچوب نظام مشروطه به پادشاهي نصب
شود ، مشروط بر آن كه تن به آراء مسلمانان در مسائل روحي و مادي بدهد ، و بلاد حجاز
داراي دو مجلس باشد : يكي مجلس نيابي وطني براي اداره امور داخلي و خارجي و ديگري
مجلس شورا متشكل از اعضاي انتخاب شده از ميان مسلمانان از شهرها و مناطق مختلف كه
كارش ارشاد و كمك به اصلاح امور داخلي و خرج است . والله الموفق لما فيه الصلاح . 4
ربيع الاول سال 1343 .
امضا كنندگان عبارت بودند از : سيد طاهر دباغ ، عبدالله علي رضا ، سليمان قابل ،
محمد طويل ، مصطفي اسلام ، ناصر بن شكر ، شرف بن راجح ، محمد صالح باناجه ، محمد نصيف ،
عبدالله الصغير ، علي محمد سلام ، ابو بكر باغفار ، محمد نور جوخدار ، احمد ناظر ،
حمزه شيت ، سليمان ابو غليه ، حمزه جلال بابلي ، هاشم بن سلطان ، سليمان
ابو داود ، عبدالرحمن ابراهيم زامكه ، احمد حماد ، محمد سرور الصبان ، عابد
مقادمي ، عبدالرحمن باجنيد ، عثمان باعثمان ، امين سنباوه ، حسين محمد نصيف ، احمد بن
عبدالرحمن . ( 1 )
1 . الثورة
العربية الكبري ، ج 3 ، ص 187 .
|
727 |
|
ملك حسين درخواست آنان براي كناره گيري را پذيرفت ، اما به بيعت
با علي بن حسين رضايت نداد . اما مجلسي كه اين حوادث سخت آن را پديد آورده بود ، قاطع
بود و مصوّبات آن جدل پذير نبود . سيد طاهر دباغ از اعضاي مجلس به سمت تلفن رفت
و به حسين فهماند كه مصوّبه مجلس قابل تغيير نيست . حسين نپذيرفت ، در اين وقت
تلگرافي به او زدند كه در آن آمده بود : « از كناره گيري شما طلب رحمت
مي كنيم ، در غير اين صورت خون مسلمانان بر گردن شماست » . حسين چاره اي جز
قبول نداشت . ( 1 )
1 . الثورة
العربية الكبري ، ج 3 ، ص 188 ؛ تاريخ نجد الحديث ، ص305 .
|
728 |
|
دوران ملك علي
به دنبال اين ماجرا ، مردم در دار الحكومه جدّه اجتماع كرده ، امير علي
نيز حاضر شد و به عنوان پادشاه مشروطه با او بيعت شد . اين بيعت در پنجم ربيع الاول
سال 1343 انجام گرفت . در اين مجلس ، سيد طاهر دباغ اين خطابه را خواند :
بنا به درخواست امت ، پدر شما از سلطنت كناره گرفت ، و اين بر اساس
تلگراف شماره 69 مورّخه ربيع الاول سال 1343 مي باشد . امت به طور نهايي چنين
مصوّب كرد تا شما پادشاه مشروطه حجاز باشيد ، مشروط بر آن كه رأي امت را در آمال و
تمايلات آنان در اصلاح مادي و معنوي بلاد بپذيريد . در اين بلاد ، يك مجلس نيابي وطني
خواهد بود كه اعضاي آن از مناطق مختلف حجاز انتخاب خواهند شد ، و اين به موجب قانون
اساسي است كه مجلس مؤسسان مانند ديگر امم متحده ، آن را تدوين خواهند كرد . وظيفه
مجلس ، اداره امور داخلي و خارجي از طريق وزارت خانه هاي مسؤول برابر مجلس
است . اما از آنجا كه فرصت كافي براي تشكيل مجلس وطني نيابي نيست ، امت چنين صلاح ديد
تا هيئتي براي مراقبت از كارهاي حكومت تشكيل شود ، آن گونه كه بدون موافقت آن كاري
صورت نگيرد . و ما بر اين اساس و بر اساس كتاب خدا و سنت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) با شما بيعت مي كنيم .
پس از پايان اين مراسم ، سيد طاهر دباغ تلگراف زير را براي حسين
فرستاد :
بحمد الله و با تلاش هاي مولاي ما ، بيعت با فرزند معظّم شما تمام
شد و ايشان با
|
729 |
|
كساني كه لازم است تا بلاد را در اختيار گرفته و به اداره آن
بپردازند ، گفتگو كرده است . انتظار از مولاي ما آن است كه جهت آرامش اوضاع با احترام
اين بلاد را ترك كند .
زماني كه اين تلگراف به حسين رسيد ، وي در پاسخ ، تلگراف بعدي را فرستاد
و نسخه اي از آن را براي هيئت موجود در جده ارسال كرد :
با امتنان و تشكر ، اين تمايل اصلي ماست كه از ابتداي نهضت به آن تصريح
مي كردم و نيز تا اين تاريخ كه باز آن را پذيرفته ام . من با اين كار با
كمال رضايت موافق هستم ، اما در صورتي كه شما كسي جز علي را براي اين كار تعيين
كنيد . من به سرعت و رضايت منتظر هستم ؛ چرا كه من هيچ هدفي جز راحتي اين بلاد و
ساكنان آن و تحقق آنچه كه سعادت اين بلاد در گرو آن است ندارم .
زماني كه حسين خطابه اي را كه براي بيعت خوانده شده بود ، مطالعه
كرد و ديد كه در آن از لزوم قانون اساسي و مجلس نيابي منتخب سخن رفته ، اين نامه را
براي قائم مقام جده ارسال كرد :
من آنچه را كه قاضي القضاة و نايب رئيس وكلا طي تلگراف صادر ، در پنجم
ربيع الاول 1343 ، و نامه شماره 4 را از قائم مقام قصر عالي خواندم ؛ متني كه
متضمن آن بود كه اجتماع جده به تمايل من براي كناره گيري از روي مصلحت اشاره
كرده است ، نكته اي كه من در جريان كناره گيري به خاطر تمايل اهالي به
اجراي آن تصريح كردم ، و از ابتداي نهضت هم تاكنون با كمال آرامش و سعه صدر اعلام
نمودم . خواسته و هدف من ، آسايش اين بلاد و رفاه و خوشبختي آن با داشتن استقلال تمام
است ، براي من مهم نيست كه چه كسي رياست آن را دارد ؛ حال اين رياست به فرزند من
واگذار شده ، مشروط به آن كه محدوده آن تنها حجاز باشد ، و اين كه حكومت او مشروطه
باشد ، اشكالي كه دارد اين است كه نهضت ما اولا بر پايه استقلال بلاد عربي بود كه
حدود آن مشخص شده بود . ثانياً قرار بود بر اساس كتاب خدا و سنّت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) عمل شود . اكنون محدود كردن سلطه
حجاز ، گفتگوهاي مهمي است كه اهميت خاص خود را در ارتباط با مسأله مربوط به استقلال
بلاد عربي دارد ؛ و اگر در اين محدود كردن چيزي نبود جز آن كه سعودي ها در پي
تصرف حائل مركز حكومت آل رشيد و جوف مركز حكومت
|
730 |
|
آل شعلان و تلاش براي تصرف كويت و تعرض به امارت آل عايض بلكه
تجاوز به مكه مكرمه هستند و در آن سوي هم امام صنعاء در پي ضميمه كردن حاشد و تهامه
و شوافع به بلاد خودش است و ادريسي ها در پي حديده و اطراف آن هستند و از سوي
ديگر حجاز را حكومت مشروطه كرده كه طبعاً ديگر جاي عمل به كتاب خدا و سنت رسول نيست
و قرار است احكام بشري اجرا شود و شعائر اسلامي كنار رود و فرائض ديني و اخلاق مادي
و معنوي آن رها شود ، آري همين ها كافي بود . علاوه بر آن كه اين رويه ، با اساس
نهضت ما كه حجاز به طور خاص و عرب به طور عام در مسير آن از جان و مالش گذشت و هدفش
رسيدن به اين دو هدف بود ، منافات دارد .
بنابراين ، به اطلاع اجتماع جده برسانيد كه اوّلا محدود كردن اين دولت
در حجاز ، به معناي آن است كه عرب به طور قطع از حقوق اساسي در حيات خود محروم خواهد
شد ، و دوم آن كه در عمل به كتاب خدا و سنّت رسول ، اخلال ايجاد مي شود .
بنابراين من همچنان حق خودم را ، به صورت مادي و معنوي ، در اعتراض به آنچه گفته شده ،
محفوظ مي دارم . و اين نامه براي همين نوشته شد . ( 1 )
حزب ملي حجاز و مباني آن
در جريان اجتماع جده ، درست پيش از بيعت با شريف علي ، حزبي به نام حزب
وطني تشكيل شد با اين اصول : 1 . تلاش با تمام توان براي حفظ حجاز از فاجعه ناگواري كه
آن منطقه را تهديد مي كند .
2 . تلاش براي مشروطه اسلامي كردن بلاد ، آن گونه كه به دور از
توطئه و دخالت اجنبي باشد .
3 . پذيرش آن چيزي كه جهان اسلام به مصلحت بلاد و عباد و چگونگي اداره
بلاد مي داند .
1 . تاريخ نجد
الحديث ، ص306 .
|
731 |
|
اداره حزب هم بدين ترتيب تصويب شد :
شيخ محمد الطويل : رئيس حزب ؛
محمد طاهر الدباغ : منشي عام ؛
قاسم زينل : خزانه دار .
اعضاي آن هم عبارت بودند از : عبدالله رضا ، صالح شطا ، عبدالرؤوف صبان ، شريف شرف
بن راجح ، سليمان قابل ، محمد نصيف ، محمد صالح نصيف ، محمود شلهوب ، ماجد كردي .
اين حزب پس از تشكيل خود ، اعلاميه اي به اين شرح صادر كرد :
بحران و تنگناي سختي كه در اين بلاد پديد آمده ، امت را به انديشه آن وا
مي دارد تا براي دفع خطر غافلگيرانه اي كه در راه است ، انديشه كند و خودش
سرنوشت خودش را در دست بگيرد ، و با تمام امكانات براي حفظ بلاد و عباد تلاش كند .
براي آن كه سرنوشت كارها در اختيار رهبراني باشد كه شايستگي انجام كار را داشته و
با تأمل و تفكر در باره كار براي وطنشان اقدام كنند ، ما حزب ملي ـ حجازي را از
صاحبان انديشه هاي بلند و افراد فكور تشكيل داديم . از ميان اينان ، 12 نفر براي
انجام كارهايي كه در شرايط فعلي انجامش ضروري است انتخاب شدند . اينان كار خود را
آغاز كرده و صرفاً بر اساس مباني استوار حزب كه حاضرند در راه آن جانشان را
بگذارند ، عمل خواهند كرد . اينان با خداي سبحان عهد بسته و به آيات عظيم خداوندي
سوگند خورده اند كه هر آنچه را از كارهاي بزرگ و كوچك كه براي مصلحت بلاد
ضروري است ، در حد توان محقّق كنند . انتظارشان از امت حجازي آن است كه صبور باشند و
به حزب و رجال مخلص آن اعتماد كنند .
در اعلاميه ديگري آمده است كه حزب در حال حاضر و آينده ، به نيابت از امّت عمل
خواهد كرد . ( 1 )
1 . الثورة
العربية الكبري ، ج 3 ، ص 192 .
|
732 |
|
اعلاميه اي خطاب به جهان اسلام
در روز بيعت ، 5 ربيع الاول 1343/اكتبر 1924 حزب ملي ، بيانيه زير را
براي مطبوعات مصر با امضاي منشي عام آن سيد محمد طاهر دباغ نوشت :
از آن جايي كه ملت حجاز ، در شرايط حاضر ، در يك بحران عمومي قرار
گرفته ، ارتش مدافع خود را از دست داده و حكومت هم در حفظ جان و مال مردم عاجز است ،
و از آنجايي كه به طور خاص حرمين شريفين و تمامي مناطق حجاز در معرض يك خطر
نابودكننده قرار گرفته است ، و از آنجايي كه حجاز ، جاي مقدس و مربوط به عموم
مسلمانان است ، لذا ، امت حجاز به صورت نهايي تصميم گرفت تا شريف حسين را مجبور به
كناره گيري از سلطنت كند و او به هر كجايي كه مي خواهد براي اقامت برود .
اما نسبت به پديد آمدن ناآرامي هاي داخلي و آشوب عمومي ، امت ، صلاح را بر آن
ديد تا با صاحب جلالت شريف علي اوّل ، به عنوان پادشاه مشروطه آن هم صرفاً بر حجاز
بيعت كند ، مشروط بر آن كه رأي امت را در آنچه مصلحت اين بلد امين در آن است ،
بپذيرد . در اين باره ، امت ، نامه اي هم براي گفتگو به امام ابن السعود فرستاده
است . ملت حجاز بعد از اين بيانيه و اجراي آنچه گفته شد ، در صورتي كه با جلوگيري از
سپاه ابن سعود و اتمام مذاكرات و اتخاذ اقدامات جدي براي حفظ بلاد جهت نجات اين
بلاد تلاش نكند ، تمامي مسؤوليت را بر دوش مسلمانان مي اندازد .
نامه به ابن سعود
همين زمان ، حزب ، نامه اي هم به سلطان عبدالعزيز بن سعود در رياض
نوشت كه متن آن چنين است :
بسم الله الرحمن
الرحيم
حضور صاحب العظمه سلطان عبدالعزيز بن
سعود :
السلام عليكم و رحمة الله و بعد : ما جماعت عرب ، امّت
واحده اي هستيم كه خداوند ما را به شرف اسلام مفتخر ساخت ، و بلاد حجاز منبع
نور اسلامي و بلاد مقدس
|
733 |
|
براي تمامي مسلمانان است كه حرم خداي تعالي ، قبله مسلمين و مشاعر
مقدسه در آن
قرار دارد . ميان شما و شريف حسين ، منازعاتي وجود داشت كه دلايل آن
به شخص
حسين بر مي گشت و اين امت و بلاد ، كمترين دخالتي در آن نداشت ؛ چرا
كه وي سلطه مطلقه داشت و تنها به آنچه مي خواست ، عمل مي كرد ، حتي از سخن
گفتن با اهل سخن ، به دليل عدم موافقت با او ، رويگردان بود و به آنان چيزهايي نسبت
مي داد كه با آن موافقتي نداشتند . او ميان اين امت و امت هاي مجاور در
بلاد نجد دشمني ايجاد كرد ، با اين كه در دين و مذهب آنها هيچ اختلافي وجود نداشت ،
چيزي كه منجر به ريختن خون بيگناهان شد . ادامه اين روند به آنجا رسيد كه مردم حجاز
در جدّه اجتماع كرده با حضور اهل مكه و طائف و اشراف و اعيان و اعراب از تمامي
طوائف موجود در حجاز ، شريف حسين را وارد كردند تا از تخت سلطنت كناره گيري
كند ، اين بعد از آن بود كه ديدند حاضر نيست به جاي راه حل نظامي ، از راه حل سياسي
استفاده كند . اين ملت ، با فرزندش علي به عنوان پادشاه حجاز بيعت كردند ، مشروط بر آن
كه رأي امت هاي اسلامي را بپذيرد . براي بناي اين امت ، و به نام اسلام كه شما
هم براي نصرت آن قيام كرده و زندگي خويش را وقفِ بالا بردن شأن و منزلت آن
كرده ايد ، به شما خطاب كرده درخواست مي كنيم نمايندگان ما براي گفتگو با
شما در آنچه كه مي تواند در اين باره و براي اين
بلاد مقدسه و حفظ جان و
مال و امنيت بلاد لازم است ، گفتگو كنند تا اين آيت قرآني محقّق شود كه : ( أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً
آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْء رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا ) ( سوره قصص / آيه57 ) و چنان كه رسول فرمود : مكه حرم خداست ، و خداوند آن را براي مردم حلال نكرده است ، بلكه تنها
ساعتي براي من حلال شد و براي هيچ كس تا روز قيامت حلال نخواهد شد ، آن گونه كه در
آنجا خوني ريخته شود يا درختي قطع گردد . . . ( 1 )
تا آخر حديث . و آنچنان كه حضرت به عتاب بن اسيد ( نخستين امير مكه ) فرمود : آيا مي داني تو را بر كدام نقطه حاكم كردم ؟ من تو را بر اهلُ
الله حاكم كردم ؛ با آنان
1 . صحيح بخاري ،
كتاب الجنائز ، باب الاذخر ، ج 2 ، صص 115 ـ 116 ؛
مسند أحمد ، ج 1 ، صص 253 ،
259 ، 315 ، 316 ، 318 .
|
734 |
|
به خير و نيكويي رفتار كن . ( 1 ) و ما نيز مانند شما به ايمان و اسلام و توحيد و تمسك به
كتاب
و سنت اقرار داريم و شهادت به وحدانيّت خداوند و نبوّت رسول مي دهيم .
ما كار را به تمامي امّت هاي اسلامي واگذار كرديم و حكميّت را در باره آنچه در
حال حاضر در حرمين شريفين وجود دارد ، به آنان سپرديم . اكنون به خدا پناه
مي بريم و پس از آن به عدالت و شهامت شما در اين كه دستور دهيد تا به تمايل
امّت حجاز كه آماده قبول خواسته هاي عادلانه شماست ، پذيرفته شود ، و خداوند بر
آنچه مي گوييم وكيل خواهد بود . وإنّنا نحمد الله أوّلا و
آخراً والسلام .
به دنبال تأخير در رسيدن پاسخ سلطان ، حزب تلگراف ديگري كه محتواي آن
همان مطالب نامه پيشين بود ، فرستاد و سلطان در پاسخ به آن در 26 همان ماه
چنين نوشت :
تلگراف عمومي شما رسيد ، اما نامه رسمي شما در ارتباط با صلح نرسيد . تا
وقتي كه حسين و فرزندان او در حجاز هستند ، امكان انتشار روح اسلام در جزيره نيست .
ما طمعي در حجاز و تسلط بر آن نداريم و آن را به عالم اسلامي وا مي گذاريم .
اين عقيده ما از همان ابتدا در باره بلاد مقدسه بوده است . زماني كه حسين و فرزندان
او از جزيره خارج گشتند ، شما در بلادتان امنيت خواهيد داشت . ما در اين باره
آموزش هاي لازم را به فرماندهان سپاهمان داده ايم . ( 2 )
حسين حجاز را ترك مي كند
از زماني كه در پنجم ربيع الاول با ملك علي بيعت شد ، تا زمان ارسال
نامه براي ابن سعود جهت صلح و توقف جنگ ، ملك علي در هفتم ربيع الاول به مكه بازگشت
و تا روز دهم در كنار پدرش ماند . در روز دهم بود كه پدرش مكه را به قصد جده ترك
كرده ،
1 . اخبار
مكه فاكهي ، ج 3 ، صص 64 ـ 65 ؛ شفاء الغرام ، ج 1 ، ص 86 ؛ سنن الكبري ، بيهقي ، ج 5 ، صص 339 ـ 340 ؛
اُسد الغابة ، ج 3 ، ص
556 .
2 . الثورة
العربية الكبري ، ج 3 ، ص 194 .
|
735 |
|
چهار روز در آنجا ماند و روز چهاردهم با كشتي الروضتين راهي عقبه ( 1 ) شد . خانواده و خدمه و نيز امير الالاي عثمان بيك تركي
مدير امينت عمومي ، پس از آن كه به درخواست خودش مقامش به امير لوائي ارتقا يافت ، او
را همراهي مي كردند . ( 2 )
عدم درخواست كمك از انگليسي ها
حسين پيش از سفرش به جدّه گفت كه از انگليسي ها در جنگ بر ضد ابن
سعود كمك نخواهد خواست . تنها چيزي كه هست اين كه او به نماينده خود در لندن گفت كه
انگليسي ها را در جريان كارهاي ابن سعود قرار دهد تا هر آنچه كه خود مصلحت
مي دانند ـ اين با او كنار بيايند يا به دشمني با او برخيزند ـ اقدام
كنند . ( 3 )
خروج ملك علي از مكه
پس از رفتن ملك حسين از مكه ، اوضاع اين شهر رو به وخامت بيشتري گذاشت
و به تواتر خبر رسيد كه سپاه سعودي از طريق وادي سيل در حال نزديك شدن به شهر است .
اين در حالي بود كه در مكه بيش از 300 نظامي و چيزي حدود 200 پليس و گروهي از
1 . مشهور آن است كه عقبه از املاك حجاز است ،
اما بريتانيايي ها براي استفاده از موقعيت استراتژيك آن پس از جنگ جهاني ،
شماري از نيروهاي خود را در آنجا مستقر كردند ، كه شريف حسين اعتراض كرد . آنان به
پسرش گفتند از پدرش بخواهد تا اين منطقه را به دولت شرق اردن واگذار كند ، اما شريف
حسين نپذيرفت با اين استدلال كه شرق اردن از تحت اداره دولت بريتانيا خارج نشده
است . اما اوضاع به همين صورت گذشت و عقبه همچنان به بهانه مذاكرات زير نظر اردن بود
تا آن كه حجاز مورد حمله قرار گرفت و حسين از آنجا خارج شده در عقبه مستقر شد . در
آنجا بود كه وي به بسيج داوطلبان براي ارسال آنان به جده در حمايت از فرزندش مشغول
شد و بريتانيايي ها دريافتند كه اين براي آنان مشكل درست كرده است . بنابراين
از او خواستند تا به قبرس برود كه وي نپذيرفت ، تا آن كه مجبور شد و پس از پنج ماه
اقامت در عقبه از آنجا خارج شد . شريف حسين شش سال در قبرس بود و در آنجا به شدّت
مريض شد تا آن كه پسرش امير عبدالله وي را به عمان برد كه در آنجا درگذشت و
جنازه اش را به بيت المقدس منتقل كرده ، در مسجد آنجا دفن كردند و قبرش معروف
است .
2 . الثورة
العربية الكبري ، امين سعيد ، ج 3 ، ص 295 .
3 . الثورة
العربية الكبري ، ج 3 ، ص 295 .
|
736 |
|
بيشه و عقيل در آنجا نبود . اين جماعت ، تنها چهار توپخانه كوهستاني و
پنج مسلسل سبك و سه مسلسل سنگين داشتند . از آنجايي كه اين نيرو با اين امكانات
توانايي دفاع از شهر را نداشت ، پادشاه جديد نيرويي را به وادي فاطمه فرستاد تا
اشراف حارثي را منكوب كرده آنان را تأديب نمايند . اين سپاه عازم شد و شقيق ( شريف علي حارثي رهبر آنان ) را كشت و برادر سومي از او را هم
كشت و به مكه بازگشت .
صبري پاشا وكيل جنگ ، روز 13 ربيع الاول مكه را به قصد جده ترك كرد . در
آنجا با سران حزب ملي گفتگو كرد و آنان به وي گفتند كه مكه را بايد ترك كنند ، چون
نمي خواهند در حرم خوني ريخته شود . زماني كه اين خبر را به ملك علي دادند ، او
نيز پذيرفت و در 14 ربيع الاول مكه را ترك و در 16 اين ماه با همراهانش وارد جده
شد . در روز 17 ربيع الاوّل بود ( 1 ) كه نيروي فرقة
النصر از عمان با فرماندهي تحسين الفقير به نيروهاي موجود در جده پيوستند و كار
استوار كردن خطوط دفاعي در اطراف شهر با سيم خادار را شروع كرده ، آماده نبرد
شدند . ( 2 )
اخواني ها در مكه
هنوز سپاه هاشمي مكه را ترك نكرده بود كه ستون هاي نظاميان
اخواني ] وهّابي
[ راهي مكه شدند و در هفدهم ربيع الاول سال 1343 وارد اين شهر شدند . آنان به
عموم مردم امان داده ، علماي مكه را جمع كردند و در باره مباحث اختلافي به گفتگو با
آنان پرداختند . پس از آن منادي آنان ندا داد كه قبّه هايي كه روي برخي از قبور
ساخته شده مي بايد خراب شود و چنين شد . همچنين بايد بدعت ها از بين رفته ،
تنباكو كشيدن تحريم شود كه آن هم شد . در اين وقت ، امور شهر پس از ورود به آن در
اختيار شريف خالد بن لؤي يكي از فرماندهان نيروي فاتح سپرده شد . وي از نزديكان ملك
حسين بود . سپاه اخواني ها هم براي حفاظت از شهر در ابطح مستقر شدند .
1 . تاريخ نجد
الحديث ، ص318 .
2 . الثورة
العربية الكبري ، ج 3 ، ص 195 .
|
737 |
|
فرياد استغاثه حزب ملي
به دنبال وارد شدن اخواني ها به مكه ، پس از خروج نيروهاي هاشمي ،
رئيس حزب ملي در 18 ربيع الاول تلگرافي به شرح ذيل به نقاط مختلف جهان اسلام
زد :
ما سپاه خود را براي حفظ حرمت حرم و جلوگيري از خونريزي به جده منتقل
كرديم و سپاه سعودي با آرامش وارد مكه شد . در انتظار آن هستيم كه دنياي اسلام با
فرستادن هيئت ها به اين مسأله اهتمام ورزد . وساطت مسلمين نهايت چيزي است كه
اين امت خواستار آن است . بار ديگر فرياد استغاثه خود را به مسلمانان براي حفظ حرمين
ابلاغ مي كنيم . ( 1 )
بيانيه ابن سعود
در اين اثنا و پيش از آن كه سلطان عبدالعزيز وارد مكه شود ، وي
بيانيه اي به حجاز فرستاد تا در مكه و سپس در جده خوانده شود ، به اين شرح :
بسم الله الرحمن
الرحيم
از عبدالعزيز بن عبدالرحمن به تمامي برادران ما در مكه و جده و توابع
آن از اشراف و اعيان و مجاوران . خداوند ما را در راه آنچه دوست دارد و رضايتش در
اوست موفق بدارد . آمين .
سلام عليكم ورحمة الله وبركاته :
اما بعد : سبب نوشتن اين كتاب ، مهرباني ما بر مسلمانان براي اصلاح حال
و امر دين ودنياي آنان است . ما يكسره حسين را نصيحت كرده و به آنچه اتحاد عرب در آن
است براي تحقق كلمه واحد تحريض مي كرديم . اما طبع او غالب بر وي بود و حاضر به
پذيرش چيزي نبود و اكنون نيازي به شرح آن مسائل نيست . بهترين شاهد اين امر همان است
كه از اقوال و افعالش در اين بقاع مباركه كه مهبط وحي است شاهد بوديد ، چيزهايي كه
عقل هر مسلماني آن را انكار مي كند ، همان طور كه هر كسي كه مسلمانان را دوست
دارد آن را
1 . الثورة
العربية الكبري ، ج 3 ، ص 195 .
|
738 |
|
زشت مي شمارد ، حتي اگر مسلمان نباشد . « فالرجّال ترك مزايا الأنصار » ( 1 )
اين چيزي است كه به اين بيت كريم منسوب گشته است . آنان حقوق اين بقعه مباركه را
اهمال كردند و طريقه سلف صالح را كه شرف اين بقعه و شرف مسلمانان به خصوص ، و شرف
عرب به طور عموم بود به فراموشي سپردند . ترديدي نيست كه تَرك آنچه پيامبر و خلفا و
اصحاب بر آن بودند ـ يعني همان اسلام و به خصوص اگر از اهل بيت شريف باشد ـ و طمع
در چيزي جز آن ، از زخارفي كه به طور خاص براي اسلام و براي عرب به طور عام مضر است ،
خيري در آن نيست . اين فرد ( شريف حسين ) از زماني كه داخل حجاز شد ، تمام تلاشش ضربه
زدن به نجد و نجدي ها بود و از زماني كه حكومت را در اختيار گرفت به اين امر
تظاهر كرده ، زمام امور را در دست گرفت و او تا آنجا پيش رفته كه قاطبه مردم نجد را
از انجام فريضه حج كه يكي از اركان خمسه است ، باز داشته است ، اين علاوه بر
ظلم ها و رفتارهاي سختگيرانه او در مقابل حجاج بيت الله الحرام است كه از
مشارق ومغارب ارض به حج مي آيند .
از مدت ها قبل ما دخالت در امور حجاز را به احترام بيت الله و
اميد رسيدن به امن و آرامش ترك كرديم ، اما مع الاسف بهره اي از آن شيوه
نبرديم . در همين دوره اخير در سفرش به اردن ، نيت هاي باطني خود را در قبال ما
آشكار كرده درخواست تجزيه بلاد ما و ايجاد اختلاف ميان ما را كرد ، تا آن كه ما در
رسيدن به اتحاد امت عرب ، از رسيدن به تفاهم با او مأيوس شديم . به خدا سوگند دشمني
او با ما جز اين نيست كه خداي مي فرمايد : ( وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ
يُؤْمِنُوا بِاللهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيد ) ( سوره بروج : آيه 8 ) . اما
بحمد الله ، ما از آنچه گذشته است ، در صورتي كه شرف ما در امر دين و دنيايمان محفوظ
باشد ، تأسف نمي خوريم . ما طمعي در دنياي حسين و پيروان او از پادشاهي و غيره
نداريم ، هدف ما و آنچه بدان دعوت مي كنيم ، اين است كه كلمة الله ، برترين باشد ،
دين او ظاهر باشد ، و شرف عرب محفوظ باشد ؛ به همين جهت به خاطر غيرت اسلامي و حميّت
عربي خود حاضر هستيم جان و مالمان را فدا كنيم تا دين خداوند اقامه و از حرم
1 . مرد ] شريف حسين ! [ مزاياي انصار را ترك
كرد !
|
739 |
|
شريفش حمايت شود ، جايي كه خداوند به تطهير و تعظيم و احترام آن فرمان
داده است ، آنجا كه مي فرمايد : ( وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ
مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِيَ
لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُود ) ( سوره حج : آيه 26 ) . ما سپاهي از مسلمانان را براي اشغال
طائف فرستاديم تا جايي نزديك براي تفاهم ميان ما و برادرانمان باشد . اكنون دوست
داشتم آنچه را در ذهنم بود به شما بگويم ، اگر پذيرفتيد كه نعم المطلوب ، اما اگر
نپذيرفتيد ، ما نزد خدا و مسلمانان معذور خواهيم بود و من از اين كه مرتكب محرّمات
الهي شوم به خدا پناه مي برم ، به خصوص در اين حرم شريف كه خداوند متعال فرمود :
( وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ
بِإِلْحَاد بِظُلْم نُذِقْهُ مِنْ عَذَاب أَلِيم ) ( سوره حج : آيه 25 ) . حرمت اين
بيت حتي نزد مشركان اوليه نيز شناخته شده بود ، آنچنان كه شاعر مي گويد :
إن الفضول تعاقدوا و تعاهدوا * * * أن لا يقر ببطن مكة ظالم
در حلف الفضول همه متعهد شدند و پيمان بستند تا در داخل مكه ظالمي باقي
نماند .
اما آنچه بايد به شما بگويم اين است :
اي اهالي مكه و نواحي آن ، از اشراف و مردم عامه شهر و مجاوران و پناه جويان از
تمام بلاد ! بر شما باد رعايت عهد الله و ميثاق الهي نسبت به اموالتان و خونتان ، و
اين كه حرمت بيت الله را حفظ كنيد همان طور كه خداوند از زبان خليلش ابراهيم و محمد
آنجا را حرم اعلام كرد ، و بر ماست با شما رفتاري كه از آنان كراهت داريد نداشته
باشيم ، و در باره هر امر كوچك و بزرگ ، در هر زمان ، اكنون و آينده ، به دستور شرع
رفتار كنيم ، و بر ما خواهد بود تا تلاش كنيم حرم الهي ، ساكنان و راه ها و
كساني كه به آنجا مي آيند و خانه اش جايي براي مردم است و امن ، ايمن
باشند ، و كسي را بر شما نگماريم كه از او كراهت داريد ، و با شما رفتار پادشاهانه و
مستبدانه نداشته باشيم و تنها با نصيحت و آرامش و راحت برخورد كنيم و اين كه كار
حرمين شريفين را به شورايي ميان مسلمانان واگذاريم و در آنجا كاري نكنيم كه به ضرر
آن باشد يا لطمه اي به شرف آن دو شهر و ساكنان آن دو باشد ، مگر آنچه مسلمانان
با آن موافقت داشته باشند و شرع امضا كرده
|
740 |
|
باشد . اين كتاب شاهد بر او ، براي من نزد خداوند و سپس نزد مسلمانان خواهد بود .
هر آنچه گفتم ، بر آن با خداوند عهد و ميثاق خواهم داشت . اين چيزي است كه عمل به آن
بر ما لازم است و حتما ـ ان شاء الله ـ بيش از آنچه گفتيم ، رفتاري خواهيد ديد كه از
آن مسرور خواهيد شد . از خداوند مي خواهيم ما و شما را هدايت كند و ما و بلاد
ما را اصلاح گرداند و ـ ان شاء الله ـ ما و شما را هدايت كند و هدايتگر قرار دهد و
از عواقب فتنه ها بازمان دارد و دينش را نصرت بخشد .
نامه حزب ملي به سپاه سعودي
به دنبال آن ، رهبران حزب ملي در جدّه ، مصلحت را در آن ديدند تا با
فرماندهي سپاه سعودي پس از ورودشان به مكه تماس گيرند و براي يافتن راه حل ، با وي
مكاتبه نمايند . در روز 21 صفر اين نامه را فرستادند :
از طرف مردم جدّه و اهالي مكه كه در جدّه هستند ، خطاب به امير خالد بن
منصور بن لؤي فرمانده نيروهاي سعودي :
السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ؛ اما
بعد :
نامه امام عبدالعزيز بن سعود و آنچه كه در آن خطاب به مردم مكه و جده
در باره تأمين جاني و مالي آنان فرستاده بود ، به دست ما رسيد . آنچه در باره شريف
حسين گفته است ، مربوط به مسائلي است كه فيمابين آنان بوده و اكنون آن مطالب با
كناره گيري حسين از پادشاهي به خاطر درخواست امّت و آسايش بلاد ، از ميان رفته
است . مردم با فرزند او شريف علي كه به حسن اخلاق و تمايل به مسالمت براي همه كساني
كه در جزيرة العرب هستند ، شناخته شده است ، بيعت كرده اند . بر وي شرط شده است
تا عقيده مسلمانان را در آنچه به مصلحت آسودگي و خوشبختي بلاد است ، بپذيرد . از
آنجايي كه امام عبدالعزيز در نامه اش نوشته است كه امر بلاد مقدّسه را به
شوراي ميان مسلمانان خواهد سپرد ، ما و شما ـ بحمد الله ـ در باره اين يك
نقطه اتفاق نظر داريم ؛ و ترديدي نيست كه مصلحت عامه براي اين بلاد مقدّسه در همان
است . به عقيده ما هيچ موجبي براي جنگ و خونريزي نيست ، و راه حل مطلوب از سوي دو طرف
واضح و روشن
|
741 |
|
است . بدين جهت ، از شما مي خواهيم با ارسال نمايندگاني از طرف ما
موافقت كنيد تا در امنيت و امان امام عبدالعزيز و امان شما ، پيمان صلحي براي توقف
جنگ منعقد شود و دو طرف از خونريزي خودداري كنند تا نمايندگاني كه ما از ساير بلاد
اسلامي خواسته ايم برسند ، به خصوص از جمعيت خلافت در هند ؛ چه آنان پاسخ
داده اند كه نمايندگاني فرستاده اند . پس از اجتماع اين نمايندگان ، هرآنچه
آنان تصويب كردند ، خواهيم پذيرفت . اين چيزي است كه ما شما را به آن دعوت كرده و بر
اساس نامه امام عبدالعزيز شما را به قبول آن مكلّف مي كنيم . ترديدي نيست كه
شما با آن موافقت خواهيد كرد . والله وليُّ التوفيق ، وصلّي الله علي سيّدنا و علي
آله وصحبه وسلم . ( 1 )
جواب خالد بن لؤي
در 22 صفر خالد اين نامه را در پاسخ سران حزب ملي نوشت :
از خالد بن منصور بن لؤي به محمد طويل و همه اعضاء
السلام علي عباد الله الصالحين ، اما بعد :
نامه شما رسيد و مضمون آن را از طرف بيت الله الحرام و پيروان
دريافتيم ، جايي كه خداوند آن را به زور نصيب مسلمانان كرد ؛ ( 2 ) هر كسي كه در پي محبّت و معاونت به حسين است ، از سوي ما
به حول و قوّه الهي جز مقاومت نخواهد ديد . اگر علي بن حسين امان بخواهد ، امانش
پذيرفته شده و با آرامش با ما مواجه خواهد شد و و اجازه گفتگو هم در اختيار امام
عبدالعزيز است .
با رسيدن اين خبر ، روشن خواهد شد كه آيا علي بن حسين با ما صلح خواهد كرد يا خير . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الثورة
العربية الكبري ، امين سعيد ، ج 3 ، ص 196 .
2 . تعبير عربي آن اين است كه مكه « عنوة
للمسلمين » فتح شده است . اين اشاره به آن است كه اينان ساكن اين شهر را مسلمان
نمي دانستند و آن را مثل سرزمين هاي كفار كه به زور توسط مسلمانان فتح
مي شد ، مفتوحة عنوة تلقي مي كردند ؛ مگر آن كه حكايتي از فتح آن توسط رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله )
در سال هشتم هجرت باشد . « ج » .
3 . همان ، ج 3 ، ص 199 .
|
742 |
|
پاسخ حزب
در 23 صفر حزب ملي اين نامه را در پاسخ خالد فرستاد :
كتاب شما و آنچه در آن آگاهي داده بوديد ، رسيد . ما فردا چهار نفر را
به نيابت از سوي اهالي موجود در جده براي مذاكره در باره صلح و تفهيم حقايق و گرفتن
حقايق از شما مي فرستيم . آنچه در باره محبت و تعلق به آن مرد ـ حسين ـ
نوشته ايد ، چيزي ميان ما نيست . ما جز به مصلحت مسلمين ، به چيز ديگري تعلق خاطر
نداريم . و الله علي ما نقول وكيل .
سفر نمايندگان جدّه به مكه
نمايندگان مردم جده در روز 23 صفر عازم مكه شدند . اين هيئت عبارت بود
از شيخ محمد نصيف به عنوان رئيس ، از مشايخ : عبدالرؤوف صبان ، علي سلامة و سليمان
عزايه و محمود شلهوب و صالح شطا كه از طرف حزب بود و گفتگو در باره هر آنچه براي
جلوگيري از خونريزي باشد ، به او واگذار شده بود .
ملك علي دست به دفاع مي زند
در اينجا بايد به انگيزه هاي موجود در جده كه سبب كنار گذاشتن
بحث دفاع شد ، بپردازيم ، مسائلي كه سبب شد پادشاه ، حجاز را ترك كرده و آن را در
اختيار لشكر مهاجم قرار دهد . داستان از اين قرار بود كه شماري از اهل حجاز گزارشي
را در روز 23 ربيع الاول به رئيس الوكلاي حكومت حجاز ، در وقت حركت سفر
نمايندگان سپرده ، از او خواستند تا نزد پادشاه وساطت كرده به اسم انسانيت ، رأي
مسلمانان را در عدول از دفاع بپذيرد . زماني كه شاه اين گزارش را ديد ، گفت كه او
ناچار است از سرزمين آباء و اجدادي خود دفاع كند و به تهديد كساني پرداخت كه سخن از
تسليم مي گفتند .
بر اين اساس بود كه حزب ملي ، نامه زير را در شب 25 ربيع الاول براي
هيئتي كه عازم مكه شده بود فرستاد :
|
743 |
|
السلام عليكم و رحمة الله و بركاته :
گزارشي با امضاي اهالي براي كنار گذاشتن دفاع فرستاده شده است ، اما
پاسخ نهايي آن كه امروز آمده اين است كه بايد دفاع كرد و راه ديگري وجود ندارد . ما
هم به دليل ضعف خود و قوّت او ، نتوانستيم ملك را قانع كنيم . به همين جهت از او
خواستيم نامه اي با امضاي ملك براي امير خالد بنويسد و ضمن آن بحث توقف جنگ و
نيز اصول تفاهم در آن باشد ، در صورتي كه اختياراتي به امير خالد داده شده است . در
غير اين صورت ، اوضاع به همين شكل باقي مانده ، هر كسي در منطقه خود باشد تا امام
عبدالعزيز برسد . پس از آمدن وي ، با او تفاهم خواهد شد ، اما ملك موافقت نكرد . آنچه
هست اين كه اينجا تلاش زيادي براي دفاع در جريان است و نتيجه هرچه باشد ، اين فكر
كنار گذاشته نخواهد شد ، به علاوه كه ملك اميد دارد كه سپاه و توپخانه و هواپيما هم
دريافت كند . اين نامه كه به دست شما رسيد و حقيقت را دانستيد ، ببينيد امير خالد
موافقت با آن دارد يا نه ؟ در غير اين صورت ، به سرعت زمينه بازگشتتان را به جده ، پيش
از آن كه نامه ملك به امير خالد برسد ، فراهم سازيد ، و هيچ تأخير نكنيد . كار دست خدا
و شما خواهد بود . ما شما را بر حقيقت امر آگاه كرديم ؛ كاري كنيد كه سلامت بمانيد و
بر خداوند توكّل و توجّه كنيد ؛ خداوند نگاهبان شما خواهد بود .
اين نامه در حضور همه هيئت نوشته شد . ( 1 )
بازگشت بي نتيجه هيئت
اين هيئت با امير خالد بن لؤي ( 2 ) ديدار
كرد و او هم سه پيشنهاد داشت :
1 . الثورة
العربية الكبري ، ج 3 ، ص 200 .
2 . خالد بن منصور بن لؤي از اشراف عبادله بود
كه در خرمه در شرق طائف مي زيست . در همان جا بود كه تحت تأثير عقايد جديد
كه مورد انكار مردم حجاز بود قرار گرفت . وي در سپاه عبدالله بن حسين بود . برخي از
شاهدان گفتند كه خالد به سبك اهل نجد عمامه مي بست و عبدالله از اين كار او
خشنود نبود . مدتي پس از اين كه ميان آنان برخوردهايي پيش آمد خالد خشمگين به الخرمه
كه از مناطق سبيع بود رفت . او توانست رياست دو قبيله البقوم وسبيع را بر عهده گيرد
و با ابن بجاد ، رهبر قبيله عتيبه متحد شود ( عاتق ) .
|
744 |
|
يكي اين كه ملك علي را دستگير كنند . دوم آن كه او را مجبور به خروج از
حجاز كنند . و سوم آن كه اگر به خاطر ضعف خود نمي توانند ، ممكن است كه شماري از
نيروهاي عرب باديه و داوطلبان موجود در سپاه سعودي را در اختيارشان بگذارد تا اين
كار را انجام دهند . او گفت هيچ نوع تساهلي را در اين كار نخواهد پذيرفت .
هيئت در شامگاه شنبه 26 ربيع الاول به جده باز گشته اين شروط را به
آنجا منتقل كرد . در آنجا از اعضاي مجلس و حزب خواست تا به سرعت اجتماع كنند و پس از
آن پيام امير خالد را ابلاغ كرده گفت كه ده روز براي اين كار فرصت دارند . شماري
گفتند كه به خانه ملك علي برويم و او را مجبور به كناره گيري كنيم . برخي هم
گفتند كه بهتر است در انتظار بمانيم . بالاخره پذيرفتند تا فردا صبر كنند . روز بعد
در 27 ربيع الاول باز همه اعضاي حزب و مجلس اجتماع كرده و اعلان كردند كه « كار حزب
تمام شده » و آن را منحل كردند . اندكي بعد شماري از اعضاي هيئت را به اتهام اين كه
با سعودي ها همكاري كرده و زمينه تسلّط آنان را بر حجاز آماده كرده اند ،
گرفته زنداني كردند . ( 1 )
نامه ملك علي به امير خالد
زماني كه خبر مكاتبات ميان حزب ملي و خالد بن لؤي در مكه منتشر شد ،
ملك علي اين نامه را براي امير خالد فرستاد : ما از نوشته هاي شما كه به طور
عموم و خصوص به اهالي جده نوشته ايد ، آگاه شديم ، نامه اي كه در آن تهديد
كرده ايد . اما از آنجا كه اين مردم ، مي بايست به سخن حاكمان و رؤساي خود
گوش دهند و توانايي اجراي آنچه را شما از ايشان خواسته ايد ندارند و اصولا روش
آنان هم چنين نيست ، به همين دليل ، فكر كرديم اين نامه را براي شما بنويسيم . اگر شما
از طرف سلطان عبدالعزيز اختياراتي جهت حفظ خون مسلمانان و دفع مصيبت از اين بلاد
داريد ، نمايندگاني را از طرف خود براي ما معين كنيد تا با نمايندگاني از ما در مكه
يا بحره نشسته صحبت كنند . اما اگر اختياراتي در اين باب از
1 . الثورة
العربية الكبري ، ج 3 ، ص 201 .
|
745 |
|
سلطان نجد نداريد ، به او بنويسيد تا به شما يا هر كسي را كه صلاح
مي داند ، اختيارات بدهد تا در اين باره مذاكره شود . در اين صورت ، تا وقت آمدن
پاسخ ، جنگ ميان ما و شما متوقف شود . اگر هيچ كدام از اين مطالب را نمي پذيريد ،
به هر روي ، كار در اختيار كسي خواهد بود كه عزّت و قدرت دارد .
نامه ملك علي به سلطان عبدالعزيز
ملك علي در 28 ربيع الاول تلگراف زير را براي سلطان عبدالعزيز ارسال
كرد :
بعد از سلام و احترام : شما مي دانيد كه مردم عرب حجاز ،
صلح خواه بوده و مايل هستند تا شقاق و اختلاف ميان عرب نباشد . به همين جهت و
بر همين مبناست كه با تغيير شكل حكومت موافقت كرده و مرا به نام پادشاه
برگزيده اند .
اكنون كه امانت پادشاهي در اختيار من قرار گرفته است ، بايد به مهمّات
و واجبات آن با تمام شرف خويش بپردازم ، بنابراين ، به خاطر انقياد نسبت به فرامين
الهي ، و به خاطر علاقه به اتحاد ميان ما ، و به خاطر جلوگيري از خونريزي ميان امت
واحده ، و به خاطر پيروي از رأي عالَم اسلامي و آنچه كه از همه بلاد عربي در موافقت
با اين مباني و اصول مي رسد ، در پي آن هستم تا با همه امكانات به صلحي شريف كه
همه مشكلات و موانع ميان طرفين را از ميان بردارد برسيم و معاهده اي را
بپذيريم كه در آن مصلحت همه مسلمانان به طور عموم و عرب به طور خاص باشد . به همين
جهت ما بدون جنگ از مكه عقب نشيني كرديم براي آن كه فجايع طائف تكرار نشود .
اينجا در انتظار پاسخ نامه اوّل كه از جده به شما نوشتيم ، نشستيم كه تاكنون پاسخي
نيامده است . از آن جا كه هيچ كس در رأس سپاه شما نيست كه امكان گفتگو با او باشد ،
مجدداً به شما نامه نوشتم . من اين نامه را براي مردم هم خواهم خواند .
به حضرت شما اطلاع مي دهم كه اين سرزمين ، حالت نظامي به خود گرفته و به اذن
الهي امكان بازگشت به وضعيت قبل و بدست آوردن هر آنچه از دست داده هست . اگر شما اين
پيشنهاد اخير را براي گفتگو مي پذيريد ، به فرمانده سپاهتان در مكه اطلاع دهيد
|
746 |
|
تا مانع انجام فرايض ديني از طرف ائمه سه گانه ـ حنفي ، مالكي و شافعي
ـ ( 1 ) نشود . من از
بابت سختي معيشت مردم مكه نگران
هستم و به همين جهت اجازه دادم كه مهاجراني كه از مكه آمده اند به آن جا
باز گردند و نيز رفتن كاروان ها را آزاد گذاشتم تا كمكي به فقرا و مساكين شده
باشد . در انتظار پاسخ شما هستم و اميدوارم كه به حسن نيّت ما ارج بگذاريد . در غير
اين صورت ، با تكيه بر خداوند ، خواهيد ديد كه من و ملت من با تمام وجود از شرافت و
امانت خود دفاع و ايستادگي خواهيم كرد تا مانع از تعرّض نظامي سپاه شما براي دفاع
از اين بلاد و آزادي آن از آزار وتعدّي شويم . بالطبع مسؤوليت خون هاي
بي گناهي كه ريخته شود ، به عامل آن باز مي گردد . و هو الفعّال لما
يريد . ( 2 )
پاسخ سلطان
پاسخ سلطان در 9 ربيع الثاني به دست ملك علي رسيد به اين شرح :
از عبدالعزيز بن عبدالرحمن آل فيصل به شريف علي بن حسين :
آگاهيد كه حرمين شريفين در ملكيت احدي نيست ، اما اَشراف و به خصوص پدر
شما حجاز را ملك شخصي خود قرار داد و مسلمانان عموماً و اهالي نجد به طور خاص ،
بدرفتاري زيادي از آنان ديدند .
ماهيچ هدفي جزآزاد كردن حجازبراي تمام
مسلمانان نداريم ، آنوقت ، جهان اسلام
درباره حجازوآينده آن سخن خواهدگفت . اگرآرامشوصلح مي خواهيدكاررابه
مسلمانان واگذاريد . خداوند از خطاي ما درگذرد و دينش را تأييد كند و كلمه اش
را اعتلا بخشد . ( 3 )
نامه سلطان عبدالعزيز به اهالي جده
اين نامه هم از سلطان به اهالي جدّه رسيد :
از عبدالعزيز بن عبدالرحمن آل فيصل السعود به تمامي اهالي جدّه :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . داخل خط تيره از ماست .
2 . خمسون عاماً
في الجزيرة العربيه ، ص73 .
3 . همان ، ص 74 .
|
747 |
|
السلام عليكم و رحمة الله ، وبعد :
بر من لازم است به اطلاع شما برسانم كه غالب جهان اسلام ، از حكومت حجاز به خاطر
ملك حسين و فرزندانش خشنود نيستند . ما نيز به خاطر علاقه اي كه به مسالمت و
جلوگيري از خونريزي داريم ، به شما اعلام مي كنيم كه جان و مالتان در عهد و
امان الهي است ، مشروط بر آن كه مانند اهالي مكه رفتار كنيد ، اما به خاطر آن كه امير
علي در ميان شماست ، و عليه رأي همه مسلمانان اقدام مي كند ، بر شماست تا از شهر
خارج شده و در جاي معيني فرود آييد يا به مكه درآييد تا جان و مالتان محفوظ باشد ،
يا آن كه بر شريف علي سختگيري كرده ، او را از بلاد خود اخراج كنيد . اگر رفتاري جز
اين داشته باشيد و به او كمك كنيد و به او مهر ورزيد ، ما برابر دنياي اسلام از شما
بيزار خواهيم بود . مسؤوليت حوادثي هم كه پيش خواهد آمد ، بر عهده مسبّب آن است . ( 1 )
وساطت براي جلوگيري از جنگ
فرياد استغاثه حزب ملي در درخواست وساطت ميان آنان و ابن سعود
بي فايده بود . مجلس اعلاي فلسطين اوّلين هيئت اسلامي بود كه اين دعوت را لبيك
گفت و در 4 اكتبر / 9 ربيع الاول تلگرافي به تمامي حكومت ها و
جمعيت هاي اسلامي فرستاد و درخواست كرد تا هيئت هايي از طرف خود به جده
بفرستند تا به كار وساطت بپردازند . در اين تلگراف آمده بود كه آنان هم برخي از
اعضاي خود را خواهند فرستاد . اين هيئت ، تلگرافي هم براي ابن سعود فرستاده ، توقف جنگ
را درخواست كرد . در 28 ربيع الاول ابن سعود اين پاسخ را فرستاد :
آنچه ما را ناراحت مي كند ، اين است كه واسطه گري شما دير
آمد . ما در هفت
سال گذشته ، به هر وسيله اي تلاش كرديم تا براي تحقق آرامش و
اتحاد و جايگزين كردن آن ها به جاي دشمني و خصومت ، با حسين مصالحه كنيم . اما
همه آن تلاش ها بر باد رفت . هرچه ما تمايل به اتفاق و اتحاد داشتيم ، حسين بر
طبل دشمني مي كوفت . شاهد
1 . الثورة
العربية الكبري ، ج 3 ، ص 204 .
|
748 |
|
آن كارهاي وي در اردن است . به علاوه او در بلاد ما طمع كرد و
مي خواست
بند از بند آن جدا كند . وي مردم ما را از انجام شعائر حج باز داشت و براي سالها در
بلاد ما و عسير و جاي هاي ديگر مشغول توطئه بود . در واقع ، اقدامات او و
برخوردهايش با حجّاج بيت الله الحرام نشانگر آن است كه وي از نگاهداري امنيت
در مكه و مدينه عاجز است ، همچنان كه قادر به تأمين سلامت حجاج مسلمان در اين دو شهر
نيست . تمامي اين عوامل كه شرح و بسط آنها طولاني است ، ما را مجبور كرد تا تدابيري
سختگيرانه را براي آرام كردن اوضاع در حجاز و تضمين وضعيت براي آينده ، در پيش
گيريم .
از آن جايي كه تنها هدف ما همين امر است و تمايل داريم كه آن وضعيت دوباره
تكرار نشود ، بر آن هستيم تا نظامي در حجاز پديد آيد تا بتواند به بهترين شكل حقوق
مسلمانان را تأمين كرده ، آسايش آنان را فراهم سازد و هر آنچه كه اسباب شكوه مردم
است از سر راه بردارد .
مجلس اسلامي فلسطين در تاريخ 27 جُماداي الاُولاي سال 1343 بار ديگر تلگرافي
براي سلطان ابن سعود به اين شرح فرستاد :
« به نام امّت اسلامي و عربي ، ما خواهان جلوگيري از خونريزي و صيانت حرمت بيت
الله الحرام و حلّ مشاكل با گفتگو هستيم » . ( 1 )
همچنين شوكت علي به نام جمعيت خلافت در هند به تلگراف مجلس اعلاي
اسلامي اين جواب را فرستاد :
« ما مايل به جلوگيري از خونريزي در بلاد مقدّسه هستيم . ايجاد صلح
متوقف بر تهيه زمينه مناسب براي تشكيل يك مؤتمر اسلامي عمومي است » .
دولت ايران هم تلگرافي به قنسول خود در دمشق فرستاد كه در آن آمده
بود : ايران حاضر است براي توقف جنگ وساطت كند . در اين نامه خواسته شده بود تا پيام
آنان به ابن سعود داده شود . ( 2 )
1 . الثورة
العربية الكبري ، ج 3 ، ص 205 .
2 . همان ، ص 205 .
|
749 |
|
سلطان عبدالعزيز در مكه
در اين وقت ، سلطان عبدالعزيز در راه آمدن به مكه بود و در هشتم جُمادي
الاُولاي سال 1343 مصادف با 5 دسامبر 1924 با همراهان خود در موكبي وارد شهر شده ،
مورد استقبال اهالي قرار گرفت . در طليعه موكب سلطان ، شماري از مشاوران مصري و سوري
آنان از جمله حافظ وهبه حضور داشتند . همين طور شيخ عبدالله السليمان با آنان وارد
شد . اين جماعت به امير جديد مكه خالد بن لؤي كمك كردند تا اوضاع را سامان بخشد و
اقداماتي براي حلّ و فصل مشكلات شهر براي شهروندان انجام دهد . ( 1 )
وساطت تازه
همزمان با رسيدن سلطان به مكه ، سيد طالب النقيب ، امين الريحاني ، و
مستر فلپي كه پيش از رسيدن وي به مكه ، به جده آمده بودند ، و يك ماه در آنجا
توقف كرده بودند تا سلطان به حجاز برسد ، با وي تماس گرفتند تا ميان او و ملك علي
وساطت كنند . اما وساطت آنان چيزي را عوض نكرد و سلطان همچنان بر خروج حسين و
فرزندان او از حجاز اصرار داشت . ( 2 )
منشور سلطان
زماني كه سلطان عبدالعزيز چند روزي در مكه ماند ، منشور زير را براي اهالي مكه و
نواحي آن از افراد مقيم و مجاور صادر كرد : ( 3 )
نحمد إليكم الله الّذي لا إله إلاّ هو ، ربّ هذا البيت العتيق ، ونصلّي
ونسلّم علي خاتم أنبيائه محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ،
أما بعد :
ما به ديار شما نيامديم جز آن كه دين خدا را كه حرمت آن شكسته شده بود ، ياري
كنيم و از شُرُوري كه به ما و ديارمان مي رسيد ، آن هم از سوي كسي كه ميان شما
به
1 . خمسون عاماً
في الجزيرة العربيه ، ص36 ؛ جزيرة العرب في القرن العشرين ،
ص254 .
2 . تاريخ نجد
الحديث ، ص222 .
3 . جزيرة العرب
في القرن العشرين ، ص254 .
|
750 |
|
استبداد حكومت مي كرد ، جلوگيري نماييم . ما پيش از اين ، هدفمان را براي شما
شرح داديم . اكنون كه به حرم الهي رسيديم ، اصولي را كه بر آن مبنا در ديار مقدّسه
حركت خواهيم كرد ، شرح خواهيم داد تا همگان از آن آگاه باشند :
1 . مهم ترين همّت ما در جهت تطهير اين بلاد مقدّسه از دشمنان خودشان خواهد
بود كه تمامي عالم اسلامي در شرق و غرب ، آنان را از بابت خطاهايي كه در اين ديار
مباركه مرتكب شده اند ، مورد انتقاد قرار داده اند .
2 . آنگاه در اين بلاد حكومت را به شوراي مسلمانان واگذار خواهيم كرد . و در اين
باره تلگرافي به تمامي مسلمانان در نقاط دنيا زده ايم تا هيأت هاي خود را
براي انعقاد كنفرانس اسلامي عمومي بفرستند تا شكل حكومتي را كه در اينجا براي اجراي
اوامر الهي صالح مي دانند به اينجا بفرستند .
3 . منبع تشريع و احكام تنها كتاب خدا و سنّت رسول ( صلي
الله عليه وآله ) يا آن چيزي خواهد بود كه علماي اسلامي به طريق قياس يا
اجماع در باره احكامي كه در كتاب و سنّت نيست ، پذيرفته اند . بنابراين در اين
ديار چيزي جز آن حلال يا حرام نخواهد بود .
4 . هر يك از علما كه در اين بلاد هستند ، يا كارمندان حرم شريف ، يا مطوّفين ،
حقوق معين خويش را به همان ترتيب پيشين خواهند داشت و اگر بر آن نيفزاييم ، چيزي كسر
نخواهيم كرد مگر كساني كه مردم بگويند كه صلاحيت لازم براي قيام به آن امر را
ندارند . براي اين افراد چيزي پرداخت نخواهد شد . اما هر كسي كه حق ثابتي در
بيت المال داشته است ، حق او پرداخت شده و چيزي كم نخواهد شد .
5 . هر ضعيفي كه من حق او را بگيرم ، نزد من بزرگ خواهد بود و هر ظالمي كه من حق
را از او بگيرم ، نزد من ضعيف خواهد بود . من در اجراي حدود الهي هيچ كوتاهي نخواهم
كرد و شفاعت كسي را نخواهم پذيرفت . كسي كه پايبند حدود الهي باشد ، ايمن است ، كسي كه
عصيان ورزد و بشورد ، به ضرر خودش خواهد بود و جز خويش را ملامت نكند . والله علي ما
نقول وكيل و شهيد ، و صلّي الله علي سيّدنا محمّد النّبي الاُمّي وعلي آله و صحبه و
سلّم . دوازدهم جُماداي اوّل سال 1343
عبدالعزيز بن عبدالرحمن الفيصل السعود .